نتایج جستجو برای عبارت :

عشق پیری گر بجنبد .

♦️ثروتمندزاده اى در کنار قبر پدرش نشسته 
بود و در کنار او فقیرزاده اى که او هم 
در کنار قبر پدرش بود.
 
 ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى کرد
 و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى
 است و نوشته روى سنگ رنگین است. 
 
مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در
 میان قبر، خشت فیروزه به کار رفته است، 
ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و 
مشتى خاک، درست شده، این کجا و آن کجا؟
 
فقیرزاده در پاسخ گفت: 
تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین 
بجنبد، پدر من به بهشت رسیده 
 
سعدی
میشد اینقدر به خودم سخت نگیرم
میشد شب و روزم یکی نشه
خیلی واکنش زیادی داشتم 
خیلی از همه چی که داشتم میساختمو نابود کردم خاک شون کردم
من رو خیلی اذیت کردن هیچوقت نمیتونم ببخشمشون هیچوقت خدا ازشون نگذره .....
چقدر بده که سعی میکنم احساسی رو در خودم ایجاد کنم که فک میکنم بعدش برندم ... مثلا گاهی فک میکنم اگه بیخیال باشم نتیجه بد میشه بعدش خودمو مسترس میکنم .... گاهی فک میکنم من هر وقت انتظار چیزیو میکشم بد میشه 
بعد میخام خودمو بزنم به بیخیالی ....
ای
بسم الله الرحمن الرحیمسلام عصر موقع برگش از محل کار این موضوع به فکرم رسید و منم الان نوشتم.امیدوارم برسه به دست صاحبش. 
چند سال پیش که اسباب‌کشی می‌کردیم ، از ته انباری بالای قفسه یه کارتن بزرگ ، بسته بندی شده پیدا کردم . نسبت به حجمش وزن کمی داشت ، اما معلوم بود که وسایلی داخلش هست.آوردمش پایین و بازش کردم، یک عالمه اسباب بازی داخلش بود. با دیدنشون کلی خاطرات جلوی چشمم مجسم می‌شد.دوتا بی‌سیم ، مخلفات خاله بازی ، یه سماور کوچیک و ...تهِ کارت
 
بعضی ﻚﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭن ؛
ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎشه نقد ﻧمیشن ،
ﺣﺘ ﺍگه بجای ﺍﻣﻀﺎ ﺩﻭﻡ ، تموم ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭم ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨن ، هیچ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍ ﻧﺪﺍﺭه !
ﺑﺎﻧﻚ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻣﻀﺎ ﺭو ﻣﻲﺷﻨﺎسه .
ﺣﺎلا ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ، تو ﺯﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ بیفته ، ﻣﺜﻞ ﻚ دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣیمونه !!
ی ﺍﻣﻀﺎ اوﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ی ﺍﻣﻀﺎ ﺩیگش ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ...
ﺗﺎ ﺍﻭن ﻧﺨﻮﺍد هیچی ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭه ، حتی اگه ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍن .
‏«اگر تیغ عالم بجنبد زجا
 
ولی واقعا من اینجوری شدم که وقتی یکی ناراحتم میکنه به جای تلافی کردن یا گله کردن، خودمو براش کمرنگ می کنم. 
یعنی چی؟
یعنی اینکه هر بار شکستم درصد کمتری از من درگیر اون آدم میشه. مثلا بعضیا دیگه اصلا منو ندارن ولی خودشون نمی دونن ... 
+ پ.ن1: من اینجوری نبودم! 
 
دل بر گذر قافله لاله و گل داشت / این دشت که پامال سواران خزان است
روزی که بجنبد نفس باد بهاری / بینی که گل و سبزه کران تا به کران است 
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی / دردیست در این سینه که ه
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است 
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است 
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل
 
 
 
کواکبیان: اصلاح‌طلبان هرچه ضربه می‌خورند از دولت روحانی است
 دبیرکل حزب مردم‌سالاری: دولت در این دو ماهی که به انتخابات مانده،‌ در جهت کارهای بیشتر و معیشت بهتر تلاش کند متاسفانه ما هر چه ضربه می خوریم از دولت روحانی است.رویترز آماری را به دروغ اعلام کرده و اگر پاسخی به آن ندهیم به این روند دروغ‌پردازی ادامه خواهد داد. بنابراین آمار کشته شدگان را اعلام کنید و خیلی هم خجالت نکشید که 3 لشکر فقر و حاشیه‌نشینی و غیره این حوادث را رقم زد
این اولین بار نیست که برایت نامه مینویسم.و اخرین بار هم نخواهد بود.تو فعلا"سلمی" ی منی، اما خب شاید اسمت سلمی نشود و حتی شاید هیچوقت نباشی! و خب ترجیح من این است که به این "حتی" فکر هم نکنم!
آمدم تند تند از این روزهای مادرت بنویسم و بروم.
این روزها مادرت خیلی شلوغ است.در عین حال که میداند از ذره ای کوچک تر است ، اما خود را مرکز ثقل جهان میداند! تمام قوایش را روی کارهایش-که ترجیح میدهد به تفصیل نگوید- گذاشته و هرچند این را به شوخی میگوید که "من در حا
خب خب خب
چ خبرا؟؟؟؟ حالتون خوبه؟؟ منم بد نیستم
بعد از یه سری مشکلات که خداروشکر زوووود تموم شد در حال سروکله زدن با خودمم
اخه همه چیز که همیشه اوکی نیست،منم از برنامم یه هفته ای تقریبا عقب افتادم
قرار بود نزدیکای خرداد تموم شم اما با این وضع شاید یه هفته تا ده روز بهش اضافه بشه
همش میگم مهم نیست خوبه اما امسال حس میکنم یه ذره سست شدم دلیلشم شاید خستگی باشه
البته خدایی نکرده انرژیتون نیوفته ، خب آدما که کامل نیستن ربات هم نیستن ، اما قدرت تغییر
 
 
 
کواکبیان: اصلاح‌طلبان هرچه ضربه می‌خورند از دولت روحانی است
 دبیرکل حزب مردم‌سالاری: دولت در این دو ماهی که به انتخابات مانده،‌ در جهت کارهای بیشتر و معیشت بهتر تلاش کند متاسفانه ما هر چه ضربه می خوریم از دولت روحانی است.رویترز آماری را به دروغ اعلام کرده و اگر پاسخی به آن ندهیم به این روند دروغ‌پردازی ادامه خواهد داد. بنابراین آمار کشته شدگان را اعلام کنید و خیلی هم خجالت نکشید که 3 لشکر فقر و حاشیه‌نشینی و غیره این حوادث را رقم زد
بسم الله
 
برای رهایی از اضطراب کرونا چه باید کرد؟ باید میخ شد پای فیلم و سریال و مستند؟ باید سر را در گوشی فرو کرد و در میان صفحات بی پایان پیامرسان ها و... گم شد؟ باید موسیقی شنید؟ باید مست شد؟ باید رقصید؟ یا نه؛ باید سر را در کتاب دعا فرو کرد و آن قدر دعا خواند تا کرونا را «فراموش» کرد؟ یا...
وجه مشترک همه ی اینها و هزار راه دیگری که نیازی به نوشتن ندارند، ایجاد غفلت است: باید غافل شد تا راحت بود...
اما تا کجا می شود خود را به غفلت زد؟ وقتی خبر گرفت
از کورونا چه میفهمیم .
موجودی است که :
فقیر و غنی نمیشناسد 
پیشرفته و غیر پیشرفته نمیشناسد 
نمیشود دیدش 
نمیشود گرفتش 
نمیشود زندانیش کرد 
علم و علمای روز را که مدعی بودند را به چالش کشیده 
 باعث ترس در اشل جهانی شده 
رفتار های انسانها در مواجهه با آن تغیر کرده و سبک دیگری  از رفتار و اخلاق را رو کردند .( غیر اخلاقی ها )
خالق آن حی لا یموت است.

هدف از خلقت کورونا چیست ؟

داستان سنگ و شیشه 

فاین تذهبون  (به کجا میروید) ؟

إننی أنا الله لا إله إلا أ
روایت‌های متفاوتی از آهنگ به‌زندان صبا هست. ولی من دوست دارم باور کنم روزی‌روزگاری ابوالحسن خان صبا، از کنار زندان قصر می‌گذشته، در راه دسته‌ای از زندانیان را می‌بیند که در ردیفی به سمت زندان می‌رفته‌اند. احتمالاً چند نگهبان هم پیشاپیش‌ آنها در حرکت بوده‌اند. تا اینجا همه چیز عادی بوده. امّا از قضا یکی از زندانی‌ها آوازی به زبان لری می‌خوانده. آوازی که هوش از سر ابوالحسن خان صبا می‌برد. همین می‌شود که پسر ابوالقاسم کمال‌السلطنه، و
سرِ صبح بود، از آشپزخانه صدا زدم:《آرزو کو 》، صدایش از اتاق آمد:
_چِنِه؟
_دو زرده است!
چند ثانیه بعد صدای صلوات و دعا به گوشم می‌رسید!
غروب بود، پرتقالی از جا میوه‌ای یخچال بیرون کشیدم، با دست دیگرم کاسه‌ی کثیف ماست و بسته‌ی خالی چیپس را از روی کابینت برداشتم و راهی آشپزخانه‌ شدم، کمی از پوستش را که جدا کردم سرخی پیچیده در نارنجی‌اش خودنمایی کرد، لبخند زدم؛ خیر است ، چشم‌هایم را بستم، صلوات دادم، آرزو کردم که تا آخر ماهِ رمضان اجابت شده با
دیگر هر کلامی از شما جماعتِ زور گو برای من خنده‌آور است. در رؤیاهام به این حرف‌هاتان قهقهه می‌زنم و جواب‌های تند و تیز می‌دهم. رؤیای پرواز در سر ندارم. رؤیایی جز داشتن حقوق اولیه در من زنده نمانده. چیزهایی که از اول حتی نمی‌توانستم بفهمم می‌شود نداشتشان و زنده ماند... در رؤیاهای منزوی خود تصور می‌کنم که بسته شده‌اید به صندلی‌های آهنی، نمی‌توانید حرف بزنید و کاملاً هوشیارید. من با شما حرف می‌زنم. اندازه تمامِ زمان‌هایی که نشد، نگذاشتی
 راستش را بخواهید حضور کاملا به موقع سر هر قراری برای من بی اندازه اهمیت دارد؛ چه قرارهای کاملا رسمی، مثل حضور در کلاسهای دانشگاه چه قرارهای خیلی خودمانی با رفقا.
برای این که چنین اهمیتی را با رسم شکل و نمودار بهتان نشان بدهم باید بگویم اینجانب هر کجا که دیرم شده باشد و چند دقیقه معطل شوم و حس کنم امروز از آن روزهایی است که تاکسی گیرم نمی آید، بلافاصله سوار اولین ماشینی که برایم بوق می زند می شوم!
مثل امروز  که سلام کنان نشستم توی پژو پارس سف
 
اگر خدا نخواهد
همه ما آدم ها اهل دغدغه ایم، اگر چه کمیت و کیفیت این دغدغه ها و نگرانی ها متفاوت است. برخی از ما دغدغه های دینی، فرهنگی، تربیتی و اجتماعی داریم و نمی‌توانیم نسبت به آنچه پیرامون ما رخ می‌دهد بی تفاوت باشیم.
یکی از اموری که به عنوان عامل بازدارنده مانع از حرکت ما می شود ترس از ضرر رساندن دیگران است. زیاد اتفاق می افتد که به دلیل وجود چنین ترسی حاضر به حرکت و فعالیت نیستیم و زندگی آرام و بدون دغدغه را بر ناآرامی‌های دغدغه مندی ت
صبح روز بعد از جلسه ی توجیهی گردان، در گرگ و میش هوا، گشت زنی در منطقه بصورت نامحسوس آغاز شد. برف همه جا را سفید پوش کرده بود و سوز و سرمای هوا خبر از وقوع کولاک می داد. برای پاکسازی منطقه از وجود ضد انقلاب، نیاز به جمع آوری اطلاعات و شناسایی منطقه بود. سعید به همراه سیروان که از افراد بومی منطقه بود، با لباس مبدل وارد روستا شدند و شروع به گپ و گفت و جمع آوری اطلاعات از مردم کردند.
چند دقیقه ایی که گذشت سعید رفت تا نگاهی به اطراف بیندازد و سر و گو
صبح روز بعد از جلسه ی توجیهی گردان، در گرگ و میش هوا، گشت زنی در منطقه بصورت نامحسوس آغاز شد. برف همه جا را سفید پوش کرده بود و سوز و سرمای هوا خبر از وقوع کولاک می داد. برای پاکسازی منطقه از وجود ضد انقلاب، نیاز به جمع آوری اطلاعات و شناسایی منطقه بود. سعید به همراه سیروان که از افراد بومی منطقه بود، با لباس مبدل وارد روستا شدند و شروع به گپ و گفت و جمع آوری اطلاعات از مردم کردند.                           
چند دقیقه ایی که گذشت سعید رفت تا نگ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها