نتایج جستجو برای عبارت :

ویژگی های شخصیت ABDL چیست؟

در پست قبلی، خیلی مختصر درباره ویژگی شخصیت افراد abdl صحبت کردیم و در این پست قرار است بیشتر وارد جزییات بشویم.اول از اینکه افراد پوشکی ، همگی abdl نیستند چون بعضی از آنها به دلیل مشکلات ناخواسته مجبور به پوشک پوشیدن هستند ولی بعضی ها خیلی به این کار علاقه دارند با اینکه مشکل هم دارند و بنظر میرسند از مشکلشان لذت میبرند چون آنها را به علاقه شان نزدیک کرده.افراد دارای شخصیت abdl کسانی هستند که به پوشک شدن علاقه دارند و این علاقه همانطور که در پست ها
ولایت اهل بیت علیهم السلام و برائت از دشمنان ایشان شرط اصلی شناخت خداست
ثقة الاسلام کلینی قدس الله روحه الشریف روایت کرده است:
۱- الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن علی الوشاء قال: حدثنا محمد ابن الفضیل، عن أبی حمزة قال: قال لی أبو جعفر علیه السلام: إنما یعبد الله من یعرف الله، فأما من لا یعرف الله فإنما یعبده هكذا ضلالا قلت: جعلت فداك فما معرفة الله؟ قال: تصدیق الله عز وجل وتصدیق رسوله صلى الله علیه وآله وموالاة علی علیه السلام والا
سام با خوشحالی در حال حاضر شدن بود و در حالی که داشت پیراهن زیبایش را به تن می کرد،مادرش به اتاق آمد و به او گفت: بیا پوشکت را هم ببندم تا رفیقت نیامده.سام خوابید روی تخت تا مادرش پوشکش کند.بعد اینکه مادرش کارش را انجام داد و چسب های پوشک را زد، به سام گفت بیا،این شلوارک را بپوش. و شلوارک را به سام داد تا بپوشد.چندی نگذشت که زنگ خانه به صدا در آمد و خود سام که کمی بخاطر موضوع پوشک شدنش خجالت می کشید،در اتاقش همان جا روی تخت نشست و مثل همیشه،مادرش
 
 
هنوز هم وقتی در جامعه قرار میگیرم،با آن ناسازگاری مردم بد فرهنگ این کشور، باز هم دنبال یک چیز می گردم البته نه همیشه،گاهی.
مردم این کشور،فرهنگ قدیمی گذشته یعنی پرخاش را همچنان حفظ کرده اند و چیزی به نام زیبایی و دوست داشتن و لذت بردن نمی فهمند، این از جایی نمایان است که در رویارویی با حوادث و اتفاقات بجای کمک،به یکدیگر خیانت می کنند.
چند وقت پیش شنیدم که توی پوشک بچه،مواد شیمیایی عقیم سازی ریخته شده است که البته آخوند های ما آن را تقصیر ا
#adultlife
#adulting
#alone
#always
#americangirl
#armparty
#asia
#attractive
#assday
#ass
#assworship
#abc7ny
#abcess
#abdl
#addmysc
#afourchamberedheart
#africanexpeditions
#agariogaming
#akiralane
#allbreasts
#amearalavey
#animenoobs
#asiangirl
#audaciousprayer
B
#beautyblogger
#beautydirectory
#besties
#brain
#babe
#bbc
#bikinibody
#boho
#books
#beyonce
C
#costumes
#cpr
#curvy
#curvygirls
D
#desk
#direct
#dm
#date
#dating
#dadylove
#dogsofinstagram
E
#eggplant
#elevator
#easter
#edm
F
#fitnessgirls
#fishnets
#followforfollow
G
#goddess
#girlsonly
#gloves
#graffitiigers
H
#happythanksgiving
#hardworkpaysoff
#hawks
#hotweather
#humpday
#hustler
I
#ig
#ilovemyinstagram
#instababy
#instasport
#instamood
#iphonegraphy
#italiano
J
K
#killingit
#kansas
#kissing
#kickoff
L
#l4l
#leaves
#linger
وقتی برای اولین بار همراه مادرم با کارنامه دبستانم به مدرسه راهنمایی یا دبیرستان دوره اول وارد شدم برایم خیلی مبهم و سخت به نظر می رسید.مثل یک بچه تازه متولد، حسابی ترسیده و بودم و کلی فرضیه برای خودم ساخته بودم که اینجا این طوری است و یا شاید هم آن طوری است.وقتی همراه مادرم وارد دفتر معاون مدرسه راهنمایی شدیم،او کارنامه دبستانم را روی میز معاون گذاشت و معاون با حساسیت تمام شروع کرد به دیدن ریز نمراتم.همه 20 بود منهای کلاس پنجمم که یک 18 در کار
سام 10 ساله در حالی که پوشک پایش بود و شلوار هم نداشت،دست به سینه روبروی مادرش که در حال آماده کردن کیک صبحانه بود، ایستاد و گفت:من دیگر بزرگ شده ام و از پس همه ی کار هایم بر می آیم.مادرش گفت:میدانم عزیزم،بنشین،صبحانه حاضر است.سام نشست پشت میز صبحانه و مادرش لپ اش را کشید و گفت:پسر نازم بعد از هر کار،خودش میرود و پوشک می پوشد.سام در این هنگام کمی اخم کرد و به کیک صبحانه که شبیه خرس عروسکی بود نگاه انداخت و با جدیت گفت:وقتی کوچک بودم این شکلی بودم.
سام 10 ساله در حالی که پوشک پایش بود و شلوار هم نداشت،دست به سینه روبروی مادرش که در حال آماده کردن کیک صبحانه بود، ایستاد و گفت:من دیگر بزرگ شده ام و از پس همه ی کار هایم بر می آیم.مادرش گفت:میدانم عزیزم،بنشین،صبحانه حاضر است.سام نشست پشت میز صبحانه و مادرش لپ اش را کشید و گفت:پسر نازم بعد از هر کار،خودش میرود و پوشک می پوشد.سام در این هنگام کمی اخم کرد و به کیک صبحانه که شبیه خرس عروسکی بود نگاه انداخت و با جدیت گفت:وقتی کوچک بودم این شکلی بودم.
این نوشته توسط مالک این وبلاگ ثبت شده و قصد دارد در این پست به شما بگوید این وبلاگ است یا وب سایت!!
چندین سایت وبلاگ نویسی در شبکه اینترنت از جمله خارجی و داخلی وجود دارد ولی آنها با هدفی مشخص ایجاد شده اند و هر کدام ویژگی هایی دارند که با هم متفاوت است.بعضی وبلاگر ها توانایی ساخت وبلاگ هایی شبیه وب سایت را به مخاطب می دهد یعنی این سایت وبلاگ ساز توانایی تشکیل وب سایت زیر مجموعه خود یا آندر سایت را دارد ولی برخی هم نه و فقط وبلاگ را پست می کنند و
این نوشته توسط مالک این وبلاگ ثبت شده و قصد دارد در این پست به شما بگوید این وبلاگ است یا وب سایت!!
چندین سایت وبلاگ نویسی در شبکه اینترنت از جمله خارجی و داخلی وجود دارد ولی آنها با هدفی مشخص ایجاد شده اند و هر کدام ویژگی هایی دارند که با هم متفاوت است.بعضی وبلاگر ها توانایی ساخت وبلاگ هایی شبیه وب سایت را به مخاطب می دهد یعنی این سایت وبلاگ ساز توانایی تشکیل وب سایت زیر مجموعه خود یا آندر سایت را دارد ولی برخی هم نه و فقط وبلاگ را پست می کنند و
در طول روز شاید با افراد زیادی برخورد کنید و یا شاید روز هایی هم نه و احساس تنهایی یا بی کاری کنید، به هر حال  باید توجه کنید هر ادمی که  با  او روبرو  می شوید ،چه با روی خندان و چه با روی اندوهگین،دنبال نگریستن فقط به چهره او نباشید یا فقط به تیپ و ظاهر او توجه نکنید.
در گذشته نه چندان دور مثلا دهه 60، بیشتر به دلیل مدرک تحصیلی ازدواج صورت می گرفت یا عشق و عاشقی ظاهری بود به دلیل اینکه در ازدواج،مهریه یک نوع راه زورگویی زنان به مردان محسوب میشد،
اگر به افرادی که در جامعه مثل کوچه یا خیابان محله تان یا حتی افراد دیگر محله ها دقت کنید،مشاهده می کنید که شکل ظاهری،رفتار،فکر،طرز نگاه به زندگی در آنها با هم متفاوت است چرا؟؟
دلایل زیادی دارد،یکی از آنها را در یکی از صفحات همین وبلاگ گفتم،خانواده است.خانواده در حقیقت سازنده شخصیت روانی و بعد بقیه ابعاد شخصیت مثلا اجتماعی و رفتاری و . . . . است.
 
خود فرد هم در سازندگی خود نقش دارد مثلا بعضی افراد تنبل اند و این دست خانواده آنها نیست چون خود ان
در طول روز شاید با افراد زیادی برخورد کنید و یا شاید روز هایی هم نه و احساس تنهایی یا بی کاری کنید، به هر حال  باید توجه کنید هر ادمی که  با  او روبرو  می شوید ،چه با روی خندان و چه با روی اندوهگین،دنبال نگریستن فقط به چهره او نباشید یا فقط به تیپ و ظاهر او توجه نکنید.
در گذشته نه چندان دور مثلا دهه 60، بیشتر به دلیل مدرک تحصیلی ازدواج صورت می گرفت یا عشق و عاشقی ظاهری بود به دلیل اینکه در ازدواج،مهریه یک نوع راه زورگویی زنان به مردان محسوب میشد،
وقتی برای اولین بار همراه مادرم با کارنامه دبستانم به مدرسه راهنمایی یا دبیرستان دوره اول وارد شدم برایم خیلی مبهم و سخت به نظر می رسید.مثل یک بچه تازه متولد، حسابی ترسیده و بودم و کلی فرضیه برای خودم ساخته بودم که اینجا این طوری است و یا شاید هم آن طوری است.وقتی همراه مادرم وارد دفتر معاون مدرسه راهنمایی شدیم،او کارنامه دبستانم را روی میز معاون گذاشت و معاون با حساسیت تمام شروع کرد به دیدن ریز نمراتم.همه 20 بود منهای کلاس پنجمم که یک 18 در کار
وقتی برای اولین بار همراه مادرم با کارنامه دبستانم به مدرسه راهنمایی یا دبیرستان دوره اول وارد شدم برایم خیلی مبهم و سخت به نظر می رسید.مثل یک بچه تازه متولد، حسابی ترسیده و بودم و کلی فرضیه برای خودم ساخته بودم که اینجا این طوری است و یا شاید هم آن طوری است.وقتی همراه مادرم وارد دفتر معاون مدرسه راهنمایی شدیم،او کارنامه دبستانم را روی میز معاون گذاشت و معاون با حساسیت تمام شروع کرد به دیدن ریز نمراتم.همه 20 بود منهای کلاس پنجمم که یک 18 در کار
اگر به افرادی که در جامعه مثل کوچه یا خیابان محله تان یا حتی افراد دیگر محله ها دقت کنید،مشاهده می کنید که شکل ظاهری،رفتار،فکر،طرز نگاه به زندگی در آنها با هم متفاوت است چرا؟؟
دلایل زیادی دارد،یکی از آنها را در یکی از صفحات همین وبلاگ گفتم،خانواده است.خانواده در حقیقت سازنده شخصیت روانی و بعد بقیه ابعاد شخصیت مثلا اجتماعی و رفتاری و . . . . است.
 
خود فرد هم در سازندگی خود نقش دارد مثلا بعضی افراد تنبل اند و این دست خانواده آنها نیست چون خود ان
وقتی برای اولین بار همراه مادرم با کارنامه دبستانم به مدرسه راهنمایی یا دبیرستان دوره اول وارد شدم برایم خیلی مبهم و سخت به نظر می رسید.مثل یک بچه تازه متولد، حسابی ترسیده و بودم و کلی فرضیه برای خودم ساخته بودم که اینجا این طوری است و یا شاید هم آن طوری است.وقتی همراه مادرم وارد دفتر معاون مدرسه راهنمایی شدیم،او کارنامه دبستانم را روی میز معاون گذاشت و معاون با حساسیت تمام شروع کرد به دیدن ریز نمراتم.همه 20 بود منهای کلاس پنجمم که یک 18 در کار
داستان ABDL نوشته شده در سال 2019
 
دنیس پسری تنها و آشفته حال بود، او در کودکی به دلایل زیادی تا سن 6 سالگی ، توسط مادرش پوشک میشد و احساس بدی از این مورد داشت.
در سنین نوجوانی هم در جوی قرار گرفت که از لحاظ ارتباطی و معاشرتی خوب نبود و به شدت احساس تنهایی میکرد.از آنجایی که در کشور های غربی رسم این است که پسران، دوست خود را معمولا دختر انتخاب می کنند، دنیس هم دختری را میشناخت و با هم در همان سن دوست بودند اما عجیب تر آنجا بود که دنیس هم علاقه داشت دو
داستان ABDL نوشته شده در سال 2019
 
دنیس پسری تنها و آشفته حال بود، او در کودکی به دلایل زیادی تا سن 6 سالگی ، توسط مادرش پوشک میشد و احساس بدی از این مورد داشت.
در سنین نوجوانی هم در جوی قرار گرفت که از لحاظ ارتباطی و معاشرتی خوب نبود و به شدت احساس تنهایی میکرد.از آنجایی که در کشور های غربی رسم این است که پسران، دوست خود را معمولا دختر انتخاب می کنند، دنیس هم دختری را میشناخت و با هم در همان سن دوست بودند اما عجیب تر آنجا بود که دنیس هم علاقه داشت دو
سام
تابستان و زمستان ها از سال های دبستان سام می گذرد و او در حال حاضر 10 ساله شده است.والدین سام از بچگی تا حال با او رفتار بچگانه داشته اند و هنوز هم همچنان این روند را ادامه می دهند و خود او هم از این رفتار به شدت آزرده است.یکی از علائم این رفتار والدینش این است که او دارای شب ادراری از سن 6 سالگی شده است و همچنان هم ادامه دارد و گاهی هم به بی اختیاری ادراری تبدیل می شود که در هنگام بیداری اش هم او را اذیت می کند.به دلیل شب ادراری او و بی اختیاری ا
سام با خوشحالی در حال حاضر شدن بود و در حالی که داشت پیراهن زیبایش را به تن می کرد،مادرش به اتاق آمد و به او گفت: بیا پوشکت را هم ببندم تا رفیقت نیامده.سام خوابید روی تخت تا مادرش پوشکش کند.بعد اینکه مادرش کارش را انجام داد و چسب های پوشک را زد، به سام گفت بیا،این شلوارک را بپوش. و شلوارک را به سام داد تا بپوشد.چندی نگذشت که زنگ خانه به صدا در آمد و خود سام که کمی بخاطر موضوع پوشک شدنش خجالت می کشید،در اتاقش همان جا روی تخت نشست و مثل همیشه،مادرش
تا حالا با دیگر صفات شخصیت و ارتباط انسانی در دیگر صفحات وبلاگ آشنا شده ایم.در این پست قصد دارم ویژگی دیگر شخصیتی انسان را معرفی کنم و این ویژگی بسیار زیبا و نامحدود است.دوست داشتن نیاز همه ی انسان ها است و بدون آن امکان زندگی کردن و لذت بردن وجود ندارد.خیلی از انسان ها در حال زندگی کردن بدون دوست داشتن هستند و حتما از چنین زندگی ایی رضایت ندارند،البته باید باور کنید بعضی انسان ها عاطفه و احساس و وجدان ندارند و این دلایل مختلفی دارد.مهم ترین د
تا حالا با دیگر صفات شخصیت و ارتباط انسانی در دیگر صفحات وبلاگ آشنا شده ایم.در این پست قصد دارم ویژگی دیگر شخصیتی انسان را معرفی کنم و این ویژگی بسیار زیبا و نامحدود است.دوست داشتن نیاز همه ی انسان ها است و بدون آن امکان زندگی کردن و لذت بردن وجود ندارد.خیلی از انسان ها در حال زندگی کردن بدون دوست داشتن هستند و حتما از چنین زندگی ایی رضایت ندارند،البته باید باور کنید بعضی انسان ها عاطفه و احساس و وجدان ندارند و این دلایل مختلفی دارد.مهم ترین د
سام با خوشحالی در حال حاضر شدن بود و در حالی که داشت پیراهن زیبایش را به تن می کرد،مادرش به اتاق آمد و به او گفت: بیا پوشکت را هم ببندم تا رفیقت نیامده.سام خوابید روی تخت تا مادرش پوشکش کند.بعد اینکه مادرش کارش را انجام داد و چسب های پوشک را زد، به سام گفت بیا،این شلوارک را بپوش. و شلوارک را به سام داد تا بپوشد.چندی نگذشت که زنگ خانه به صدا در آمد و خود سام که کمی بخاطر موضوع پوشک شدنش خجالت می کشید،در اتاقش همان جا روی تخت نشست و مثل همیشه،مادرش
من تنها هستم یعنی نه اینکه هیچ برادر یا خواهری نداشته باشم،نه بلکه یک خواهر دارم و الان تقریبا 9 ساله است و کلاس دوم دبستان.وقتی 13 ساله بودم فکر میکردم چه خوب میشد من یک داداش داشتم و دقیقا مثل هم بودیم و همدیگر را دوست داشتیم مثلا وقتی به دنیا آمد، من هم مثل او که پوشک است،پوشک شوم و بعدش هم دقیقا یک لباس بپوشیم و یک جور راه برویم و یک جور غذا بخوریم ولی همه چی طبق فکر های من پیش نرفت و خواهر دار شدم.البته الان کامل کامل تنها نیستم بلکه یک داداش
من تنها هستم یعنی نه اینکه هیچ برادر یا خواهری نداشته باشم،نه بلکه یک خواهر دارم و الان تقریبا 9 ساله است و کلاس دوم دبستان.وقتی 13 ساله بودم فکر میکردم چه خوب میشد من یک داداش داشتم و دقیقا مثل هم بودیم و همدیگر را دوست داشتیم مثلا وقتی به دنیا آمد، من هم مثل او که پوشک است،پوشک شوم و بعدش هم دقیقا یک لباس بپوشیم و یک جور راه برویم و یک جور غذا بخوریم ولی همه چی طبق فکر های من پیش نرفت و خواهر دار شدم.البته الان کامل کامل تنها نیستم بلکه یک داداش
این مطلب متعلق به مجله طب سنتی است و نوشته های زیر توسط یک مشاور و روانشناس ثبت شده است.
 
بار ها برای خود من پیش آمده که والدینی با فرزندشان رفتار تند و خشنی دارند یا خیال می کنند که برای تربیت فرزند باید حتما به او پرخاش کنند یا او را تنبیه فیزیکی کنند.باید این را بگویم که خود من هم کنجکاو شدم تا ببینم آینده این فرزندان چگونه می شود و چه شخصیتی پیدا خواهند کرد پس از نمونه همین مورد در فامیل برای تجربه و آزمایش های روانشناسی استفاده کردم.
پسری
این مطلب متعلق به مجله طب سنتی است و نوشته های زیر توسط یک مشاور و روانشناس ثبت شده است.
 
بار ها برای خود من پیش آمده که والدینی با فرزندشان رفتار تند و خشنی دارند یا خیال می کنند که برای تربیت فرزند باید حتما به او پرخاش کنند یا او را تنبیه فیزیکی کنند.باید این را بگویم که خود من هم کنجکاو شدم تا ببینم آینده این فرزندان چگونه می شود و چه شخصیتی پیدا خواهند کرد پس از نمونه همین مورد در فامیل برای تجربه و آزمایش های روانشناسی استفاده کردم.
پسری
کودکی خودم چگونه بود؟
 
شاید همه ی ما از دوران کودکی فقط 4 سال به بعد را به یاد بیاوریم و دوران قبل آن را زیاد به خاطر نداشته باشیم ولی عده ایی هم هستند که دوران قبل از 4 سالگی را به یاد دارند.
 
وقتی من 4 ساله بودم، بچگی خیلی جالبی داشتم،بچه بازیگوشی بودم ولی آتش پاره نبودم و بسیار آرام بودم طوری که همه من را در آغوش می کشیدند.
آن زمان پوشک مای بیبی خیلی معروف نبود و تازه شناخته شده بود و در تلوزیون آن را زیاد تبلیغ نمی کردند، مادرم من را بیشتر لاس
کلاس ششم ابتدایی که بودم فقط با یک نفر از همکلاسی هایم در حد خاطره گویی معاشرت می کردم و خاطرات زیبایی از زبان او شنیده ام که یکی را می خواهم تعریف کنم.او درباره بچگی خودش برایم تعریف کرد و گفت: وقتی بچه تر بودم مادرم بهم میگفت تو باید ریاضی دان شوی و زندگی خوبی را برای خودت بسازی و من هم فکرم این بود که اگر ریاضی بفهمم دیگر زندگی ام بهشت می شود.تمام وقتم را صرف فهم ریاضی میکردم و هدفم همین بود،البته پدرم یکی اهل دین بود و همه اش در حال نماز بود و
کلاس ششم ابتدایی که بودم فقط با یک نفر از همکلاسی هایم در حد خاطره گویی معاشرت می کردم و خاطرات زیبایی از زبان او شنیده ام که یکی را می خواهم تعریف کنم.او درباره بچگی خودش برایم تعریف کرد و گفت: وقتی بچه تر بودم مادرم بهم میگفت تو باید ریاضی دان شوی و زندگی خوبی را برای خودت بسازی و من هم فکرم این بود که اگر ریاضی بفهمم دیگر زندگی ام بهشت می شود.تمام وقتم را صرف فهم ریاضی میکردم و هدفم همین بود،البته پدرم یکی اهل دین بود و همه اش در حال نماز بود و
من الان 18 سال دارم و خیلی زمان لازم نیست بگذرد تا من 19 ساله بشوم ولی باید درباره الان خودم بگویم تا بدانید که خیلی اوقات انسان زندگی می کند اما ناقص.خیلی اوقات به فکر فرو می روم و یک سفر دور دراز به بچگی خودم می کنم و یادم می آید تمام روز هایی که من اصلا دوست شان ندارم و وقتی آن زمان به اطراف خودم نگاه می کنم، می بینم که انگار من بچه نیستم،انگار نه انگار. . . .همیشه گفته اند که آدم باید هر کاری را در زمان تعیین شده خودش انجام دهد و اگر زمانش دیر شود
این مطلب، توسط شما مخاطبان برای ما ارسال شده؛
 
من الان 18 سال دارم و خیلی زمان لازم نیست بگذرد تا من 19 ساله بشوم ولی باید درباره الان خودم بگویم تا بدانید که خیلی اوقات انسان زندگی می کند اما ناقص.خیلی اوقات به فکر فرو می روم و یک سفر دور دراز به بچگی خودم می کنم و یادم می آید تمام روز هایی که من اصلا دوست شان ندارم و وقتی آن زمان به اطراف خودم نگاه می کنم، می بینم که انگار من بچه نیستم،انگار نه انگار. . . .همیشه گفته اند که آدم باید هر کاری را در زم
بازی به یاد ماندنی
هلن یک دختر بازیگوش بود و بیشتر دوست داشت با وسایل بازی پسرانه و چیز هایی مثل خانه سازی و . . مشغول بازی کردن شود.او به قدری در هنگام بازی کردن،حواسش به کارش بود که همه چیز را فراموش می کرد حتی دست شویی رفتن و به همین دلیل خیلی اتفاق میفتاد که هنگام بازی،خودش را خیس کند و این مورد باعث شده بود که مادرش،بعد از گرفتن هلن از پوشک در سن سه سالگی،دوباره بعد از یک و سال نیم،یعنی  در چهار سالگی هلن،او را پوشک کند.هلن در خانواده ایی بو
بازی به یاد ماندنی
هلن یک دختر بازیگوش بود و بیشتر دوست داشت با وسایل بازی پسرانه و چیز هایی مثل خانه سازی و . . مشغول بازی کردن شود.او به قدری در هنگام بازی کردن،حواسش به کارش بود که همه چیز را فراموش می کرد حتی دست شویی رفتن و به همین دلیل خیلی اتفاق میفتاد که هنگام بازی،خودش را خیس کند و این مورد باعث شده بود که مادرش،بعد از گرفتن هلن از پوشک در سن سه سالگی،دوباره بعد از یک و سال نیم،یعنی  در چهار سالگی هلن،او را پوشک کند.هلن در خانواده ایی بو
این داستان،ترجمه شده به فارسی یک داستان خارجی در سال 2015 است؛
 
خیلی طولانی بود، اما او هرگز آن زمان را فراموش نکرد. مهم نیست که چه اتفاقی می افتد، همیشه در یک لحظه بر می گردد.
در آن زمان، طبق تقویم باستانی، او شش سال و پنج ماه داشت. مهم نیست که آنها تا کجا سفر کرده اند یا به کجا اقامت گشته اند، مردم آن سنت های قدیمی را حفظ کرده بودند. آرندا همیشه این موضوع را جالب می دانست که \"ماه ها\" طعنه آمیز بودند، با توجه به اینکه در آن کجا بودند، اما با این وج
این داستان،ترجمه شده به فارسی یک داستان خارجی در سال 2015 است؛
 
خیلی طولانی بود، اما او هرگز آن زمان را فراموش نکرد. مهم نیست که چه اتفاقی می افتد، همیشه در یک لحظه بر می گردد.
در آن زمان، طبق تقویم باستانی، او شش سال و پنج ماه داشت. مهم نیست که آنها تا کجا سفر کرده اند یا به کجا اقامت گشته اند، مردم آن سنت های قدیمی را حفظ کرده بودند. آرندا همیشه این موضوع را جالب می دانست که \"ماه ها\" طعنه آمیز بودند، با توجه به اینکه در آن کجا بودند، اما با این وج
این داستان،ترجمه شده به فارسی یک داستان خارجی در سال 2015 است؛
 
خیلی طولانی بود، اما او هرگز آن زمان را فراموش نکرد. مهم نیست که چه اتفاقی می افتد، همیشه در یک لحظه بر می گردد.
در آن زمان، طبق تقویم باستانی، او شش سال و پنج ماه داشت. مهم نیست که آنها تا کجا سفر کرده اند یا به کجا اقامت گشته اند، مردم آن سنت های قدیمی را حفظ کرده بودند. آرندا همیشه این موضوع را جالب می دانست که \"ماه ها\" طعنه آمیز بودند، با توجه به اینکه در آن کجا بودند، اما با این وج
این داستان،ترجمه شده به فارسی یک داستان خارجی در سال 2015 است؛
 
خیلی طولانی بود، اما او هرگز آن زمان را فراموش نکرد. مهم نیست که چه اتفاقی می افتد، همیشه در یک لحظه بر می گردد.
در آن زمان، طبق تقویم باستانی، او شش سال و پنج ماه داشت. مهم نیست که آنها تا کجا سفر کرده اند یا به کجا اقامت گشته اند، مردم آن سنت های قدیمی را حفظ کرده بودند. آرندا همیشه این موضوع را جالب می دانست که \"ماه ها\" طعنه آمیز بودند، با توجه به اینکه در آن کجا بودند، اما با این وج

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها