نتایج جستجو برای عبارت :

- بترس و انجامش بده

 من از الان: می خواهم کاری برای کسی انجام بدهم، نمی گم ان شاء الله و امثالش.
می تونم انجامش بدهم، می گویم: انجامش می دهم
نمی تونم انجامش بدهم، می گویم: انجامش نمی دهم
غیر از این دو برای من قابل قبول نیست.
+به بازی گرفتن مردم با حرف های خدابخواهد، ان شاء الله، در انجام کاری، چیز خوبی نیست.
گفتن ان شاءالله و خدا بخواهد، سرجایش، خیلی هم خوبه.
نکته ای که جا انداختم: کاری که می بینم می تونم انجامش بدهم را قبول می کنم
و می گویم ان شاءالله انجامش می دهم.
کسی به روی درختی نوشته بود به کارد
جمال چون تو درختی ربوده عقل و قرار
ندیده شکل تو دنیا به هیبت و عظمت
تو خود دلیل طراوت تو خود دلیل بهار
فقط برای جمالت کمی هرس بشوی
هزار مرتبه بهتر تو دل ربا بشوی
درخت سرو از آن سو شکسته آه کشید
بترس از آن که اسیر غم و جفا بشوی
کسی ندیده که سروی هرس شود چون که
محال بوده که از سرو هم ثمر برسد
کسی که کارد بگیرد چنین هنر دارد
بترس از آن که به دستان او تبر برسد
#حمید_رفائی
#کمی_متفاوت
@hamidrefaeipoem
~چه جمله هایی درونگراها رو میترسونه؟~
 "اینترنت قراره از کار بیفته!"
اینترنت جایگاه مقدسی تو زندگی اکثر درونگراها داره.
بهشون امکان جستجو و دسترسی به هرچیزی که میخوان درباره اش بدونن رو می ده.
کمکشون می کنه تا با مردم در اتباط بمونن، بدون اینکه مجبور باشن از خونه برن بیرون و حضوری اون اشخاصو ملاقات کنن.
مکان دوست داشتنی پر شده از فیلم و بازی و سرگرمی های مورد علاقه شون.
اینترنت از بین بره؟مغز درونگراها: بترس، فقط بترس!
کلمه امسال من " شجاعت"ـه .
از روزی هم که این کلمه رو به عنوان شعار امسالم انتخاب کردم،هر لحظه منتظرم سوسک ببینم  و به جای فرار به بالاترین نقطه ممکن و جیغ کشیدن؛دخلشو بیارم.
بگذریم از اینکه چقدر نبات بیچاره (پرنده مون) رو بخاطر عملی کردن شعار امسالم ترسوندم.من بترس و اون بترس.کِی بترس و کِی نترس.
در دنیا قانونی وجود دارد به نام قانون "کارما"قانون کارما یعنی اگر بزنی یک روزی میخورییعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنیخلاصه کنم برایت قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیریآن زمان که دلی را شکستیآن زمان که اشک کسی را دراوردیآن زمان که زخمی زدیبترس از قانون کارما که اگر توبه کنی و پشیمان هم شوی سودی ندارد و این قانون چه بخواهی چه نخواهی بر زندگی تو پیاده میشود ...بترس از قانون کارما ...کارما یعنی
خوف و رجاء از دیدگاه حضرت على (ع)
 
1 - بهترین کارها امید و ترس به خداوند را بحد اعتدال داشتن است‏» (1)2 - «از پروردگارت بترس ترسیدنى که تو را از امید به وى مشغول سازد و به وى امید داشته باش امید کسى که تو را از بیمش امید نباشد» (2)3 - «از خدا بترس ترسیدن کسى که دلش را بفکر مشغول ساخته (و خاطر از جز خداى پرداخته است) زیرا که ترس از خدا مرکبى راهوار و ایمن و زندانى براى نفس است از (ارتکاب) گناهان‏» (3)4 - «بترس (از آخرت) تا ایمن باشى و ایمن نباش تا بترسى‏» (4)5
خوف و رجاء از دیدگاه حضرت على (ع)


1 - بهترین کارها امید و ترس به خداوند را بحد اعتدال داشتن است‏» (1)2
- «از پروردگارت بترس ترسیدنى که تو را از امید به وى مشغول سازد و به وى
امید داشته باش امید کسى که تو را از بیمش امید نباشد» (2)3 - «از
خدا بترس ترسیدن کسى که دلش را بفکر مشغول ساخته (و خاطر از جز خداى
پرداخته است) زیرا که ترس از خدا مرکبى راهوار و ایمن و زندانى براى نفس
است از (ارتکاب) گناهان‏» (3)4 - «بترس (از آخرت) تا ایمن باشى و ایمن نباش
در دنیا قانونی وجود دارد به نام قانون (( کارما ))
قانون کارما یعنی بزنی یک روزی میخوری ...
یعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنیخلاصه کنم برایت قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری ...
آن زمان که دلی را شکستی 
آن زمان که اشک کسی را در آوردی
آن زمان که زخمی زدی
بترس از قانون کارما که اگر توبه کنی و پشیمان هم شوی سودی ندارد و این قانون چه بخواهی و چه نخواهی بر زندگی تو پیاده می شود ....
بترس از قانون کارما...
دلم واسه سالهایی که میگفتم اره، این کار رو میکنم و بعد میرفتم میکردم، تنگ شده. نه به کسی میگفتم نه استرسی داشتم و نه چیزی، چون میدونستم که اره میرم انجامش میدم
الان چی؟ به عالم و ادم خبر میدم اره تو فکر فلان و فلان و فلان کارم. انجامش میدم؟ نه. به این فکر میکنم که به کلی ادم گفتم و هی داره جلوشون بد میشه. نه اینکه برام مهم باشه اونا الان چه فکری میکنن. بلکه واسه خودم ثابت میشه چقدر حرفام بی اعتبار شدن.
حالا اولین بخش برنامه، اواز خوندنه.
من صدای خ
 ✍یک کارهایی انجامش همیشه خوب است، اما در این ماه به انجامش ویژه تر تاکید شده. مثل همین که رسول رحمت فرموده اند: "در ماه رمضان صله رحم به جا بیاورید" پس اگر کاری از دستت برای قوم و خویشت بر می آید به حرمت همین ماه برایش انجام بده اما نکند به جای صله و هدیه، برایش زحمت و دردسر ببری. می دونید چقدر صله رحم برکات و رزق و روزی را زیاد می کنه . پس یا علی مددبحارالانوار، ج۹۳، ص۳۵۷ ┄┅┅❅❅┅┅┄ 
 
دیگه نمیخوام به محدودیت زمانی فکر کنم. که روز باید بیشتر از ۲۴ ساعت باشه. خاصیت دنیای مدرن همینه که هرچی کار میکنی زمان بیشتری نیاز داری. ولی اگه دنیای مدرن برات مهم نباشه چی!؟ اگه از این توهم مدرن بیایم بیرون چی!؟ اونموقع ۲۴ ساعت از کافی هم اونورتره...
بدیکت کامبربچ یه سخنرانی انگیزشی داره، فقط جمله آخرش که میگه فقط انجام بده! منم میخوام بدون فکر اضافی به زمان و مکان انجامش بدم!فقط انجامش بدم! نمیدونم چرا انسان ها محکوم به کنکورن! ولی خب منم ان
 
مبتکر باش .هر کاری می‌کنی ، سعی کن به روشی نو انجامش دهی . سعی کن فردیتی را واردش کنی .امضای اصیلی پای آن بزن .حتی تمیز کردن کف زمین ...می‌توانی به روش خودت انجامش دهی .حتی پختن غذا ، می‌توانی به روش خودت انجامش دهی. می‌توانی خلاقیت رابه تمام کارهایت بیاوری."باید آورده شود ." 
سلام همومون از کاری که دوست نداریم و الزامی است خوشمان نمی آید. خوب چون که دوستش نداریم و حتما باید انجامش داد. ما توی زندگی از این زندگی از این کار ها زیاد داریم.ما باید وقتی به این کار ها می رسیم باید سریع انجامش بدهیم و به کار مورد علاقه خودمان را انجام دهیم.
امام صادق علیه السلام به اسحاق بن عمار فرمود:
ای اسحاق از خدا بترس که گویا او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند و اگر معتقدی که تو را نمی بیند محققا کافری و اگر معتقدی تو را می بیند و در برابر او گناه می کنی او را پست ترین بینندگان خود دانسته ای زیرا هیچ بنده ای در حضور مولای خود اینچنین گستاخانه عمل نمی کند.

منبع :اصول کافی/ترجمه، جلد 3، صفحه 195

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
مادر کمپلکس یعنی امنیت خواهی از نوع منفی ، بقا و رضایت من بواسطه ی حضور دیگران ،
حس_توقعی که دیگران باید حواسشون به من باشه ،
دیگران باید بهم کمک کنن و برای منافع من با من همراه باشن
یعنی :
دوست نداری توی زحمت بیوفتی
دوست نداری یه روز بهت سخت بگذره
بیشتر از اینکه از سختی ها دلخور باشی از آدمها دلخوری و چه بسا کینه بدل میگیری
میگی :
هر روز باید جوری باشه که من میخوام و میپسندم
چرا امروز کمتر بخوابم؟
چرا امروز بیشتر و بهتر کار کنم؟
بجای عمل_تلاش ،
گاهی اوقات توی تصمیم های درستی که باد بگیرم دودل میشم و این منو خیلی اذیت میکنه نمیدونم شاید به قول استاد دچار کمال گرایی لعنتی میشم شایدم خیلی زیاد به حواشی اون توجه میکنم
ولی موقعی که انجامش میدم حس خوبی بهم میده 
حس قدرت حس شجاعت و نتیجه میگرم وقوی میخوام یه کار درستو انجام بدم فقط به روبروم نگاه کنم و اون کاری رو که باید انجام بدم رو انجامش بدم
 
من از امروز حرکتی رو آغاز میکنم که در توانم هست انجامش‌‌‌.اما با احمقیت اونو ماه ها بلکه سالهای سال عقب انداختم .با انجامش خ‌وشحال خواهم بود،سالم و راضی
اینبار دیگه مثل دفعه های قبلی نیست.ایندفعه حمله میبرم به سمتش تا جونش دربیاد.ایندفعه فرصتش رو دارمو با یک برمامه صحیح و منظم به هدفم خواهم رسید انشالله.ثابت میکنم به خودم که میتونم.و به همه.مخصوصا اون کثافتایی ک میگن بیا.دیگه تموم
خدایا منو یاری برسون.خداوندا دستمو بگیر
اولین روز بعد از آ
بلاخره رفتم شهرستان و اون کار کروکی زمین رو انجام دادم. خدای من عجیب استرس داشتم. کاری که دو سال قبل مل آب خوردن انجامش میدادم الان برام شبیه کابوس شده بود. خیلی زود و سریع تحویل دادم کار رو اما واقعا اعتماد بنفسم صفر بود. همش فکر میکردم یجای کار ایراد داره. الانم همین حس رو دارم. البته یه علتش هم این بود که فایل های پیش نیاز کار و تنطیمات اتوکد رو روی لپتاپ جدید نداشتم. بهرحال انجامش دادم و برگشتم اهواز سفر یک روزه خوبی بود طاها و تیارا رو هم دی
نشونه‌های راه زیاد شدن. تصمیمی گرفتم که شک دارم بهش. مرددم و سردرگم. مدام پشیمون می‌شم و فکر می‌کنم بی‌خیالش بشم اما هربار که می‌خوام از راهش برگردم کسی سر راهم قرار می‌گیره که تو مسیر نگهم می‌داره.پریروز که جدی جدی دیگه داشتم بی‌خیال این ریسک می‌شدم و می‌خواستم برگردم به همون راه امن یه نفر که دقیقا شبیه آینده‌ای که من برای خودم تصور می‌‌کنم بود به طرز عجیبی سر راهم قرار گرفت و داشت می‌گفت کاش وقتی هجده سالم بود این ریسک رو می‌کرد
پول
واژه مهم در زندگی
اما پول خوش قیمت داره
باید ببینی به ازای دریافتش چیکار کردی
زحمت کشیدی؟
تلاش کردی؟
هنرتو خرج کردی؟
نون بازوتو خوردی؟
یا 
ببخشید
مردی و دزدی کردی؟ حالا یکی مال مردم میدزده و یکی از تویه محل کارش
زنی و زیپ شلوارتو باز  کردی؟؟؟ حالا یکی تو خیابون وای میسه و میشه ج ن ده و یکی محل کارش به رییسش سرویس میده
به ازای همش پول گیرمون میاد ولی بترس از روزی که فاش بشه
تصورش سخته
 
چند روزی بود میخواستم کاری رو انجام بدم و فکر میکردم ریسکش بالاست شاید بشه گفت حماقته ولی خب بالاخره انجامش دادم و میتونم بگم شکر خدا چه ریسک محسوب می‌شد چه حماقت مهم نیست نتیجه‌اش خوب بود و خوشحالم که با وجود مخالفت تارزان غیرتی و تنی چند از رفقای جان دانشگاهی انجامش دادم
امیدوارم شمام اگه یک روز ریسک کردین تهش از ته دل بخندین ...
+ فکرشم نمی‌کردم بشه آهنگ‌های بانو هایده و یا علیرضا قربانی رو به سبک شش و هشت زد و خوند! خدایا مرسی بابت خلق بع
A letter to someone, anyone
سلام بهار کوچولوی عزیزم ،من بهار بیست سال بعدم میدونم از دیدن این نامه تعجب میکنی شاید حتی بترسی اما نه تعجب کن نه بترس.
میخوام بهت بگم همه ادمایی که بهت آسیب میزنن ،یه سری زخم دارن. اونا میخوان تو هم همون دردی رو بکشی که اونا میکشن ،البته از قصد نیست ها ...روش زندگیشون اینه...
میدونی باید چیکار کنی؟ 
بزارشون پشت سرت...
میدونی که دوستت دارم؟ 
خب اگه نمیدونی بدون خیلی دوستت دارم‌.
بهار بیست و چند سال بعد
میفرماید کسی شایسته دریافت بشارت و مژده است، ک اهل دریافت اشارت ها و نشانه ها باشد.اهل نظر معامله با اشنا کنند.
این دنیا سراسر نشانه و اشارت است،منتها گوش نامحرم نیست جای پیغام سروش.
حمید خان چقدر نشانه و اشارت دیدی و نادیده گرفتی شون!!عملا گذاشتند تو کاسه ات،ولی زدی زیر کاسه و همه رو ریختی زمین.بترس از معصیت شاهدی ک هم قاضی است و هم صیاد.چقدر خدا بدش کی اد از اون حرکت و بهت اخطار هم داد.اما تو ندید گرفتی
شجاعت،بعضی وقت ها خیلی واژه عجیبی به نظرم می رسه. 
یادمه وقتی بچه بودم از تکون خوردن برگ درخت ها تو شب میترسیدم. اما یه شب مامانم منو برد بیرون و گفت:«به نظرت چی میتونه لای شاخه ها باشه که بتونه بهت آسیب برسونه؟» گفتم نمیدونم. گفت:«دقیقا! همین ندونستنه که باعث ترست میشه. هر موقع ترسیدی جای فرار کردن یه نگاه دوباره بنداز. ببین چی کار میتونی بکنی که دیگه نترسی.» از اون موقع هر موقع ترسیدم سعی کردم ببینم آیا واقعا دلیلی واسه ترس هست یا نه. یه وقتای
 از کرونا نه بترس و نه جدیش بگیر
 فقط مراقبت از خودت رو بیشتر کن
قبل غذا خوردن دستت رو بشوری
و
دست آلودت رو تو چشمت نکنی
و
از افراد سرماخورده و دارنده حالتش دور شو 
و دیگر امثال
احتمال مریض شدنت کمتره.
تو خونه موندن اصلاً خوب نیست، خودتون رو بیشتر
به مریض شدن نزدیک می‌کنید.
امروز کار زیادی نکردم و بیشترش رو خواب بودم شاید چون دیشب حاام خوب نبود خیلی روبراه نبودم. با این حال بعد از مدتها فکرم مشغول بود. مشغول عکاسی. این که موضوعم چیه ایده ام چیه و همینجوری دست به دوربین بردم خب ادم اینجوری نیست که تو عکاسی همه چیز از اول تا اخر مشخص باشه. نه. کم کم ادم جلو میره و شاید همه چیزم با فکر کردن من نباشه. اتفاق بیفته و بعد من بفهمم. یعنی من خودمم با عکاسی جلو میرم و کارمو درک میکنم. ولی برای شروع که باید بدونم چه چیزی توی ذ
دست به قلم می شوم و خودکار مشکی می داند برای هزارمین بار دلتنگی بر من چیره شده است. می داند و به من دلداری می دهد که خواهی آمد و قسم به جوهرش می خورد که به یاد تو ریخته می شود. عشق من، محدثه، از من دلخور هستی؟! بیا و مرا هم سان فرزندت تنبیه کن. عشق من، محدثه، از من ناراحت هستی؟! بیا و با من هم سان شوهرت درد و دل کن. نگذار در این تنهایی زیاد بمانم، از روزی بترس که بازخواهی گشت و با یه مشت خاکستر رو به روی خواهی شد. بیا و با آغوشت این آتش دلتنگی را خاموش
داشتم معرفی کتاب از دو که حرف می زنیم از چه حرف می زنیم نوشته ی هاروکی موراکامی را می خوندم. راستش یک توپ انگیزه درونم ترکید و دلم گرم شد که می  توانم نویسنده ای مانند هاروکی موراکامی بشوم. (غیر ممکن وجود ندارد یادتان نرود) موراکامی هم دیر شروع کرد ولی پرقدرت.
من هم می توانم. می دانم که می توانم اگر...ولش کنید اصلا همین اگرها پدر آدم را در می آورد. خودم به خودم می گویم که اگر کار انجام بده هستی خوب انجامش بده. اگر...بازهم این اگر لعنتی! 
انجامش می ده
من هی میگم از حاملگی مثل سگ میترسم و ایشون هی یادآور میشن که از هر چی بترسی سرت میاد. بعد میگم خبالا نترسم سرم نمیاد؟ میفرمان که نه عب نداره بترس ولی بیان نکن. من میگم بیان نکردن ریسک بارداری رو کاهش میده؟ اسپرما بفهمن تو همچین کفری رو بیان میکنی گازانبری حمله میکنن؟ میگن چرا خفه نمیشی؟ چرا قانع نمیشی؟ میگم والا شما شروع کردین! ایشون پشتشون رو میکنن و احتمالا این مدل ترس رو درک نمی‌کنن. و من همچنان از بچه نداشتن و نخواستن و نشدن و نبودن و امثا
محمد بن حجر بحضرت ابیمحمد ع نامه نوشت و از عبدالعزیز دلف و یزیدبن عبدالله شکایت کرد امام در پاسخش اما شر  عبد لعزیز از تو بر کنار شد و اما یزید ترا باو نزد خدا مقامی است برای داد خواهی سپس عبدالعزیز بمرد و یزید محمد بن حجر را بکشت 26 حضرت ابو محمد ع را نحریر که کویا مستخدم  باغ وحش بوده سپردند تا نزد او زندانی باشد او بر حضرت سخت میگرفت و اذیتش  میکرد زنش باو گفت وای بر تو از خدا بترس نمیدانی چه شخصی در منزل تو است  و شایستگی حضرت را برای او بیان
همیشه باید ته تهش تسلیم بشمو به خودم سخت بگیرم و بگم نباید خودخواه باشم در برابر آدما. حتی عزیزترینها هم شده که منو بازخواست کنن و من سعی کنم حقیقت رو بگمو به خودم تشر بزنم چرا اونجوری رفتار کردم یا چرا اون حرف رو زدم. یاداوریشونم آزارم میده. شاید نباید به خاطر همچین چیزهای کوچیکی گریه کنم. اما نمیتونم. نمیتونم. 
 
اون سعی میکنه بروی خودش نیاره که دیشب چیکار کردو حال من دوباره بد شد. برعکس من اصلا نمیتونم تظاهر کنم همه چیز تموم شده. مثل تمام ای
این روزها همه عجیب خسته ایم و سردرگم اما...
میتونیم جوره دیگه ای برا خودمون بسازیمش بهترین فرصت برای اینه که همه ی کارای عقب افتاده ای که تو سال جدید فرصت نکردیم انجامش بدیم و همیشه بخاطر نداشتن وقت گله میکردیم الان انجامش بدیم
یا الان دیگه واقعا نباید بهونه ای جز بیماری برای انجام ندادن کارامون داشته باشیم و سال جدید رو بدون اینکه کاری رو عقب بندازیم زندگی کنیم
اینکه الان سرگرم به انجام دادن کاری بشیم خیلی تو بالابردن روحیمون بهمون کمک میک
تو وضعیت خیلی خوبی نیستم. فکرم حسابی مشغول. راهی جلوی پام هست که هیچ ایده ای در مورد چجوری بودنش ندارم. هیچ تجربه ای. از یک طرف فشار رومه و باید انتخاب کنم. نمیدونم میشه دو تا مسیر رو با هم پیش رفت یا نه؟ باید یه انتخاب درست کنم. ازم توقع دارن و من نمیخوام از خودم نا امیدشون کنم اما هدف اصلیم مهم تره و اگه ببینم مانع اون میشه باید بذارمش کنار حتی اگه ازم ناراضی بشن. میدونم اونا هم مثل من فشار روشونه شاید اصلا به خاطر خودم بگن. نباید اشتباه کنم اما
با لافکادیو در مورد کمال گرایی صحبت میکردم و خیلی خوب توصیفش کرد و حتی گفت چرا ما کمال گراها اهمال کار میشیم و البته درمانشم گفت و اون این بود که : 
"راهش اینه که خودمون رو با تغییرات کوچیک راضی نگه داریم و استمرار داشته باشیم روشون تا کم کم تغییرات بزرگ سر و کله شون پیدا بشه." 
منم به جهت اینکه دیگه خسته شدم از اوضاع بی طاقتی و درجا زدن خودم تصمیم گرفتم به حرفش عمل کنم و این تمرین استمرار رو عملی کنم توی زندگیم با یه سری کارای ریزه میزه، به همین
اون دوستم که مریض بود باهام تماس گرفت، از دردها و ناراحتی های موقع جراحی باهام حرف زد. قشنگ می تونستش درکش کنم باهاش همزاد پنداری می کردم. یاد خودم و همه سختی هاش افتادم. ولی واقعا یه تحربه فوق العاده بزرگه تو زندگی♥️ واقعا ادم بعد از هر سختی قوی تر میشه
البته بعضی وقتها دهنمون سرویس میشه کثیف
* در آستانه بهار گلدون هامو سرو سامون دادم. برای سال نو هم گندم گذاشتم جوونه بزنهسبز شه
** همراه بابایی رفتم تکمیل پرونده و این من همش چشم انتظار آقای پ
کارهای زیادی هستند کههر کسی یه لیست بلند ازشون در ذهنش تهیه می کنه و منتظر یک فرصت مناسب هست تا انجامشون بده.
کارهایی مثل سالم تر کردن برنامه غذایی ، ورزش ، درس خوندن ، تلاش برای کاری ، شروع برای یک هدف ، برنامه های عبادی و اخلاقی و ...
همیشه در مورد اینکه کار امروز رو نباید به فردا انداخت شنیدیم . دلایل زیادی می تونه برای امروز و فردا کردن ها وجود داشته باشه؛
مثلا شاید حس تنبلی به ماچیره بشه ، یا شاید اونقدر که باید برای انجامش انگیزه نداشته باش
مادر کمپلکس یعنی امنیت خواهی از نوع منفی ، بقا و رضایت من بواسطه ی حضور دیگران ،حس_توقعی که دیگران باید حواسشون به من باشه ،دیگران باید بهم کمک کنن و برای منافع من با من همراه باشنیعنی :دوست نداری توی زحمت بیوفتیدوست نداری یه روز بهت سخت بگذرهبیشتر از اینکه از سختی ها دلخور باشی از آدمها دلخوری و چه بسا کینه بدل میگیریمیگی :هر روز باید جوری باشه که من میخوام و میپسندمچرا امروز کمتر بخوابم؟چرا امروز بیشتر و بهتر کار کنم؟بجای فعل_تلاش ، مدام و
آدم باید فقط خودشو بسپره به کار. و بیخیال همه چی بشه. انگار که از دنیا جدا بشه. انگار که تو دنیا فقط خودش باشه. تنها. تنهای تنها. برای چیزی که میخوام هنوز باید خودمو تعییر بدم. هنوز خیلی بدم.باید کاریو کنم که انجام ندادم تا حالا. خودمو از همه چیز جدا کنم. هنوز به اون حد از معرفت نرسیدم :دی ولی از امروز تصمیمم این شده انجامش بدم. نمیشه همه چیزو با هم داشت. واقعا باید دل بکنم از یسری چیزا که اگه نشه یا بهانه بیارم خب باختم. نمیترسم از باختن که اگه اتف
پیرمرد غضب آلود و با لحنی کاملا جدی،مستقیم به چشمانم خیره شد و با نهیب گفت "بترس از معصیت شاهدی که خود صیاد و قاضی است.".همین یک جمله! آخرین هشدار را به من داد.{اما گوش شنوا کو؟؟}
انَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ .خدای تو در کمین است.این جمله ی خبری است.گویا سرّ درونم برایش فاش شده بود. خداوند اصلا دوست ندارد بنده اش را اینچنین ببیند. خداوند بسیار بیزار است و قطعا باعث برانگیختگی خشم و ناراحتی خداوند میشود.خداوند در کمین است و هر لحظه به تو احاطه کام
بذارین حالا که از وقت خوابم گذشته، یه چیزیو بهتون بگم. من یه آدم وحشتناکیم. خب؟ اصلا قابل قانع شدن نیستم. یا خیلی به سختی. مثلا اینطوری نیست که با یه سری توضیح قانعم کنین یا باور کنم. یا حتی با خیلی توضیح. به منطقم خوش نیاد باختین. تازه بدجور! چون کلی بهونه هم پشتش آوردین. بعد اینکه من تصمیم یه کاریو بگیرم، به راحتی انجامش میدم. اگه دلم بخواد یه کاریو بکنم، و قصد کنم، میتونم انجامش بدم. به راحتی. من اینطوری نیستم که بشینم غصه بخورم. اگرم میشینم غص
98/3/18 بود که تصمیم گرفتم از کارها و اعمالم مراقبه کنم.
به مدت یک هفته انجامش دادم.
هفته دومش ولی ... 
ولی بله. کم کاری و غفلت کردم ... .
اما خداروشکر که الان می تونم ادامه بدم.
الحمدلله... .
از همین چهارشنبه تا جمعه ، هفته دوم مراقبه ام باشه خوبه.
ان شاء... .
کل عمرم ادعا کردم
همش آرمان هایم را شعار کردم 
وبلند بلند به خودم نسبت دادم
 
آیا همه ی آن حرف هایم شعار بود؟؟؟ 
آیا همچنان موافقی که گمنامی خوش نامیست؟؟؟
آیا همچنان موافقی که سرمایه دار نسبت به تهی دست حقی باید ادا کند؟؟؟
آیا همچنان از بانکداری غیر اسلامی شاکی هستی؟؟؟
آیا دوست نداری که سرمایه دار شوی؟؟؟
مگر تصمیم نگرفتی که سخت کار کنی تا به اهداف برسی؟؟؟ 
مگر آسایش در راه غیر را سه طلاقه نکرده بود؟؟؟ 
این هم گود بسم الله، چرا ترسیدی؟؟؟ 
چه
    یکی از چیزهایی که نمی فهمم، جیمز باند بازیِ مادرانی است که فرزند دوم و سوم و الی آخر خود را باردارند. زمین و زمان را بهم می دوزند که "هیس! کسی نفهمد" خب اگر کار درستی است (که هست)چرا قایمش میکنی و اگر کار اشتباهی است چرا انجامش داده ای؟ حالا گیریم که خجالت میکشند. آخرش که چه؟ وقتی زاییدی می خواهی بچه را چه کنی؟ بگذاری توی سبد و بسپاری به نیل؟
گفته بودم که باید بیشتر بیام اینجا و نذارم بیشتر از این، این بلاگ خاک بخوره. حالا اینجام ولی بدون حرف حساب.
پر از درگیر‌ی‌ها و کشمکش‌های ذهنی‌ام. نه از اونایی که میشه فکرشو کرد و حدس زد. نه. درگیری‌های ذهنی من بی‌خودترین و احمقانه‌ترین و کسل‌کننده‌ترین مشغله‌هایی که می‌تونه توی ذهن هر کسی وجود داشته باشه. اونقدر بی‌خود که حتی دوست‌ ندارم برای خودم بازخونی‌شون کنم. 
هر روزی که میاد، می‌گذره و تلف می‌شه، دارم تقلا می‌کنم و توی چارچو
اوضاع؟نابسامان.حال و احوال؟در پویش امید.دمای دست و پا؟سرد همراه با لرزش.دایره ی دغدغه ی فکریم کوچولوتر شد واشنا به م.ش کمک کنه که باعثش شد،اصرارهای اون باعث شد انجامش بدم و راضیم،یکم دلم شکست فقط یکم چون قبلنا خیلی بدترشم دیده بود و خب این خودش یه پوئن مثبته.من امیدوارم و این امید مثل همیشه منو زنده نگه میداره امید به آینده.
هی خدا 
این نشنیده گرفتن چه چیز مهمیه که اصلا نمی تونیم انجامش بدیم 
نه من 
نه مامان 
هر دو مون هم فقط شترق و شترق ضربه می خوریم 
و اصلا هم آدم نمی شیم که بماند 
ضربه خورتر و حساستر هم میشیم 

دعا می کنید برامون؟ که سعه ی صدر پیدا کنیم؟ 
امروز از لج تو ی ماشین بوق زد رفتم سوار شدم .یهو ب خودم اومدم ک دارم چکار میکنم گفتم میشه وایسی حالت تهوع دارم هرجی گفت چرا چیه بیا ببرمت دکتر نتونستم حتی نگاش کنم الان نمیدونم اصلا چ شکلی بود.لامصب حداقل ی تهمت بهم میزدی ک میتونستم حداقل تو این شرایط انجامش بدم . بدم ازت میاد
راستش نمیدونم برای درگذشت آقای نجف دریابندری چی بگم. جز حسرتی که به خاطر رفتن این آدمهای خوب به دلمون میمونه اما وجودشون موندگار و فراموش شدنی نیستن. خبر غم انگیزی بود...
 
یادته گفتم یه دفعه یه ادیت انجام دادم برای یک کارخونه که یکی از آشناهام توش کار میکرد و کارشونو راه انداختم؟ یه کار جزئی بود اما انجامش دادم. حالا الان قراره عکس بگیرم براشون. اولین تجربه ی مستقل من. خب میدونی که من عکاسی جز شاخه ای که دوسش دارم انجام نمیدادمو دوست نداشتم.
و بیا ، و بیا غرق شو در نوشتن 
بگذار آرام و رها بنویسی از هر آن چیز و حسی که تو را از خود گرفت و از هر این چیز ی و حسی  که تو را به تو بخشید .
رها باش رها . به خودت زمان بده 
الان دارم تکلیف درسی مینویسم و فشار زیادی در یک آن حس کردم چون فرصت کمی دارم و جواب طویلی را باید پیدا کنم ، از یک طرف هم احساس گناه میکنم از خودم اگر بخوابم و بی مسیئولیت باشم ، کاش تا صبح بتونم انجامش بدم .
پناه به موسیقی و آشپزی و جمع و جور کردن کابینت ها
 
ساعت ۱۲:۳۷ بامداد:
ناهار فردا را آماده کردم و دوش گرفتم و دو تیکه لباس سرکارم را شستم
فردا حتما باید قبل رفتن به سرکار، دو تا از کابینتها را تمیز کنم 
* کاش کار بانکیم امروز تموم شده بود. فردام بعید میدونم بشه انجامش داد و پس فردام که ....... و میخوام به خودم حال بدم و بانک رفتن تعطیله
دست به قلمم این اواخر اصلا راضی کننده نیست :-\ 
نوشته های بی سرو تهی که حتی خودمم یه سرسوزن راضی نمیکنن ،بنظرم نوشتن تو بلاگ بیشتر حالت یه رفع تکلیفه که هرچندوقت یبار انجامش میدم فقط .من همون آدمیم که از چس ناله کردن بیزاره و این روزام وبلاگ خودش خیلی داره به اون سمت و سو میره.فکر کنم خوب شه اگه همه پستاشو پاک کنم و از اول شروع کنم به نوشتن اگه نظر بدین خوشحال میشم:-) 
پیغمبر ص فرمود سه خصلت است که هر کس  خدای عزوجل را با انها ملاقات کند با این سه خصلت بمیرد از هر دریکه خواهد داخل بهشت شود کسیکه خلقش نیکو باشد ودر غیبت و حضور مردم از خدا بترس و مجادله نکند اکرچه حق با او باشود 3 وباز فرمود کسیکه خدا را هدف مجادلاتش کند بتحول بسیار نزدیکشود شرح مرحوم مجلسی برای این روایت سه معنی ذکر فرموده که دوستی ان ،قربب بذهن است 1 در ذات و صفات خدا واردبحث و گعتگو نشوید و با یگدیگر ستیزه  منمابید زیرا  عقول و افکار بشر از د
یه چالش کوچولو
بیاید تو کامنتا توش شرکت کنید
اول سه تا چیز که به نظرتون همه عاشقشن، اما شما یا ازش بدتون میاد، یا در اون حد عاشقش نیستین. اول خودم: نوتلا، بوی قهوه، Liam payne :|
 دوم هم سه تا چیز که فکر می‌کنید همه انجامش دادن اما شما نه. خودم: هیچ وقت شلوارک کوتاه نپوشیدم، هیچ وقت فن‌گرل نبودم، هیچ وقت got ندیدم.
پ. ن. کامنت ناشناسم فعاله:)
پ. ن. دو. خسیس نباشید، شرکت کنید. 
 
حسی در درونم داشتم، یاد حرف یک نفر افتادم که می گفت علت این جزا برای فلان خطا آن است که اول به صد نام خدا پشت کرده و بعد انجامش داده. حس می کردم به بعضی صفات او بی احترامی یا بی توجهی کرده ام! نمی دانم به چند تایش!
نه همتش را داشتم، نه امید، نه اصلا انقدر اهل تدبیرم! اهلش هم نبودم!
این سنگینی به این راحتی ها رفع شدنی نیست...
باید با تو بیشتر حرف می زدم... وقتی که نصفه شب بی دلیل و بی خواب آلودگی بیدار شدم فهمیدم...
اولین شبی بود که بی کابوس می گذشت...
 
میگه :
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
بعد باز میگه :
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
 
بعد من فکر میکنم، بلد نیستم عاشقی کنم. اما عمیقا دوست داشتن رو بلدم. و امیدوارم ملامت نیاد بعد از این کاری ک به انجامش تصمیم گرفتم. 
 
بعد باز تاکید می کنه:
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده...
آموزش مدیتیشن برای آرام سازی ذهن
 
مدیتیشن یکی از مؤثرترین راه‌ها برای آرامش و آرام کردن ذهن است همان‌گونه که میدانید در مدیتیشن فرکانس مغز بسیار پایین می‌آید و این امر باعث افزایش عملکرد مغز می‌شود و به عنوانی مرتب می‌شود برای انجام کارهای دیگرمان، حتی امروزه ورزشکاران شب قبل از مسابقه مدیتیشن را انجام می‌دهند تا فردای مسابقه باانرژی زیاد و آرامش بتوانند مسابقه را شروع کنند.
 
کارهای روزمره و دغدغه های ذهنی، ذهن ما ذو ناآرام می‌کنه
خب ددیم دعوت کرد که این چالشو بدم ~¿~
۱. اتاقمو اون مدل کاغذ دیواری که میخوام بزنم 
۲. فن ساین و کنسرت برم 
۳. آلبومای از زمان دبیوت تا آخرین آلبوم رو تمام ورژناشو داشته باشم
۴. دنسر شم 
۵. ددی و مامیمو ببینم 
۶. یه دفعه از نزدیک رامتینو بزنم ()
۷. اتاقمو از زیر بنا مرتب کنم
۸. سرویس اتاق خوابمو عوض کنم
۹. یه عاالمه کیک بستی و نوتلا بخورم ...
۱۰ . با دوستام برم بیرون
 
لازم نیست سر در بیاورید که خدا چطور می‌خواهدمشکلاتِ شما را حل کند.این مسئولیتِ اوست. کارِ شما نیست. کارِ شما این است که به او  اعتماد داشته باشید.
آن موقعیت را به خدا بسپارید و به او اعتماد کنید. خدای ما، خدای مافوقِ طبیعیست.او محدود به قوانینِ طبیعت نیست.در زندگی بارها متوجه می‌شویم که خداوند کارهایی در زندگی‌مان کرده که خود به تنهایی حتی در رویا هم قادر به انجامش نیستیم...
موضوع این نیست که تو نمی‌ترسی از اینکه زمین بخوری و هزار تیکه بشی و شکست بخوری، موضوع اینجاست که تو می‌ترسی خیلی هم می‌ترسی ولی بالاخره انجامش میدی؛ چون تو قوی‌تر از ترس‌هات هستی؛ چون تو خالق ترسی و اگرچه خالق بر مخلوق عشق می‌ورزد ولی خالق بر مخلوق برتری ذاتی دارد.
برای هر کاری هر تصمیمی هر معامله ای قبل از انجامش برای خودت بعدش را در ذهنت ترسیم کن به خودت بگو
خوب این کار را هم کردم که چی بشه؟
به خودت جواب سوالت را بده ببین خودت از جوابت قانع میشی خوبیش اینه خودت که به خودت دیگه دروغ نمیگی این خودت خوده واقعیته نه اونیکه در فضای مجازی دوست داری برای بقیه ژستشو بگیری 
این که چی بشه؟یا خوب بعدش چی؟
خیلی کمکت میکنه
و این رو ببیننننننننن: 
البته مهم ترین ویژگی شغل دلخواه من اینه که بشه توی خونه و درحالی که پشت میز کار خوشگلم که با سلیقه ی خودم مژگانیزه (!) شده نشسته ام انجامش بدم.که فعلا تحقیقی راجع به طراحی وب نکردم و نمیدونم از این جهت چه جوریاس.+اینو ۱۴ تیر ۹۶ نوشتم و از اول امسال که ۹۸ هست چنین شغلی رو دارم :)))) وای که فقط میتونم بگم شکر. شکر. شکر . شکر که هرچی من میخوام و به نفعمه رو بهم میدی خدای عزیزم. شکر شکر شکر شکر :) البته طراحی وب نیست اما مدل مورد علاق
به پلی‌لیست‌های جدید نیاز دارم برای گذروندن این دوره، به این‌که صبح از خواب بیدار شم و هلاکویی گوش بدم تا به جای ذهنم بتونم تو جهان واقعی زندگی کنم و بجنگم، که یادم نره واقع‌بین بودن رو، آروم ولی همیشه رفتن رو. واقعا وقتی یه چیزی رو نخوای اتفاق می‌افته؟ یا وقتی که تا سر حد مرگ می‌خوایش؟ نمی‌دونم. همین‌جا هلاکویی می‌گه :«فقط وقتی اتفاق می‌افته که براش تلاش کنی؛ اگه قراره هزار تا واسه‌ش بری، هر هزار تا رو بری، آروم، آهسته، پشت سر هم. نه ا
از ساعت هفت امروز بیدار شدم بدون زنگ ساعت الان یه مدت هست که این ساعتا بیدار میشم. به هر حال انگار حالم خوبه حسابی حداقل پرخوابی ندارم به جز دیروز که یهو باتریم تموم شدو خوابم گرفت دوساعت. تا ساعت چهار هفت ساعت وقت دارم کارامو انجام بدم که برم عکاسی. به شرطی که هم اول مقالهٔ اشباح اگلستون رو بخونم که یه چیزایی ییادم بیاد برای خودم هم این که چند تا عکاس ببینم. و باقی کارام که انجامشون بدم. اول میخواستم کتابم تموم بشه بعد مقاله رو بخونم اما فعلا ا
وقتی فکر انجام دادن یه کاری میاد توی ذهنم تا زمانی که انجامش ندم آروم نمیشم و کمی عجولم ، هفت ماهه به دنیا نیومدم ولی مامانم میگه دو هفته زودتر به دنیا اومدی عجله داشتی D:
تا اومدم بنویسم ، امروز خداروشکر تونستم یه کار خیلی کوچیک برای اون بچه ها انجام بدم ساعت از 12:00 گذشت و وارد روز جدیدی شدیم :)
خلاصه که نمی دونید چقدر ذوق کردند ، هر وقت به خوش حالیشون فکر میکنم ناخودگاه یه لبخند میاد روی لبم :)
خیلی وقت ها می شه، امّا هرکدوم از ما آدما از انجامش خودداری می کنیم. حالا به هر دلیلی که انصافا خیلی هاش هم به حق، منصفانه و منطقی هم هست. شاید خیلی از افراد غافل باشن که اگه از همین امّا و اگرها استفاده نشه و یا یه سری شرط و شروط وسط نیاد، خیلی از اتفاقات خوب مادی و معنوی میفته که هیچ وقت فکرش رو نمی کردیم.
زیاد مطلب رو پیچوندم نه؟ الآن قشنگ بازش می کنم.
ادامه مطلب
یه وقتایی، عیبی داری و نمیدونی و موجب رنجش بقیه ام هست و خب تا وقتی نفهمی، کاریشم نمیشه کرد! وقتی متوجه اون عیب میشی، میشه گفت ۷۰ درصد قضیه حله. سعی میکنی رفعش کنی.
حرف من ولی، سر اون ۳۰ درصده... اونجایی که میدونی و نمیتونی رفعش کنی و توی یه فرآیند فرسایشی بین رنجش و عذاب وجدان آونگ وار گیر‌ میکنی.
مشکل من با تلفن کردن چیه؟ خدایا کمکم کن وقتایی که تماس های وظیفه گونه صله رحمی رو دارم، بتونم انجامش بدم :(
برکت یعنی بخاطر نیاز مادر با نهایت خستگی، یک ساعتی بیشتر بیدار بمونی. بعد فردا هم صبح به موقع بیدار بشی، هم مترو خلوت تر از روزهای قبل باشه، هم طی روز خوابت نگیره.
یعنی من شب هایی که کارهام طول می‌کشه و دارم دیر میخوابم نگران انرژی روز بعدم هستم مگر اینکه مادرم یهو یه کاری بهم بسپره و من هم انجامش بدم.
 *
ولی انصافا چه سخته وقتی خسته ای یا صبح زود باید پاشی، امر خدا رو جدی بگیری. انقدر سخته که غالبا خودمون رو انتخاب میکنیم.
بسم رب الرفیق
امام باقر علیه‌السلام فرمودند:«وقتی لحظات شهادت پدرم امام سجاد علیه‌السلام نزدیک شد، مرا در آغوش گرفت و فرمود:ای نور دیده، پسرم! تو را به همان چیزی وصیت می‌کنم که پدرم سیدالشهداء علیه‌السلام، در وداع آخرینِ قبل از شهادت به من وصیت کرد و فرمود: پدرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام به من وصیّت کرد که:
"یا بُنَیَّ، إیّاکَ و و ظُلمَ مَن لا یَجِدُ علیکَ ناصِراً إلّا اللهُ؛ای نور دیده، پسرم! بترس از ستم‌کردن به کسی که جز خدا یاوری ندار
رزومه کاریه که باید زود تر انجامش بدم و کاملش کنم
گزارش کاراموزی رو هم بردم تو چند اسلاید نشون دادم به کنار دستیش استاد گفت ( اتاق اساتید ) نه واقعا یه چیزی یاد گرفته !
:) په نه فکر کردی الکی میرم یه جایی فقط ساعت پر کنم
بعضی جاهاهم سوال های که چندین مدت تو ذهنش از برق قدرت بود رو پرسید براش حل شد
اما خوبی کارشناسی یه چیزی بود که بیشتر منو با فرصت ها حتی ثانیه ها اشنا کرد
که اگه تو بعضی جاها اگه اون کارو و اون حرف رو نمیزدم خیلی برام دردسر و دوبار
تو این سرنوشتِ شومم حرفا و رفتارای تو زندگی رو غیرقابل تحملتر کرد. بعضی حرکات و حرفات بدجور رفته تو مخم. دهنت باز میشه یا شرایط انجامش پیش میاد میتونم هوار بکشم. خیلی اذیتم میکنن خیلی. 
 
من دیگه یه روانی ام . چیزی که تو رو ازم دور کنه تحمل نمیکنم. به هر چیزی ممکنه گیر بدم تا شاید تو با دلجوییت بتونی یه مرهم به زخم دلم بزنی.
تا حالا که هر بار بهانه آوردم نمک پاشیدی شاید دیگه مرهمات تموم شده. شاید برای من 
یه روزی یکی میاد تو زندگیت بجا همه اونایی که زدن قلبتو شکستن
چیزی که تورو نکشه قوی ترت میکنه. این سگ سیاه افسردگی نتونست جونمو بگیره ولی بجاش خودم کلی قوی تر شدم. اونقدر قوی که یه روزی حتی فکرشم نمیکردم به این قدرتا برسم. این تازه یه نمونه ش بود تو زندگی. واسه من در آینده چالشای درست حسابی و بزرگتری رقم میخوره که دقیقا منو تبدیل به یه فرد فراموش نشدنی میکنه.
چیزی که من انجامش میدم قراره اتفاق محشری باشه واسه رخ دادن :)
یه روزی یکی میاد تو زندگیت بجا همه اونایی که زدن قلبتو شکستن
چیزی که تورو نکشه قوی ترت میکنه. این سگ سیاه افسردگی نتونست جونمو بگیره ولی بجاش خودم کلی قوی تر شدم. اونقدر قوی که یه روزی حتی فکرشم نمیکردم به این قدرتا برسم. این تازه یه نمونه ش بود تو زندگی. واسه من در آینده چالشای درست حسابی و بزرگتری رقم میخوره که دقیقا منو تبدیل به یه فرد فراموش نشدنی میکنه.
چیزی که من انجامش میدم قراره اتفاق محشری باشه واسه رخ دادن :)
روزه میگیره و من دلم میگیره وقتی اون گرسنه است من غذامو بخورم...امروز بهم میگه سیکل خوابش که بعد سحر کامل بشه دیگه مشکل نداره و برای همین سحریشو زودتر میخوره.
همیشه این تعهدش به انجام کاریو دوست دارم.وقتی قصد میکنه کاری رو انجام بده،انجامش میده و برای همینه که دلم همیشه ازش قرصه.برای همینه که اینقدر بهش اطمینان دارم.
قبلاً دل خوشی از خواب نداشتم. بهتر بگویم، حاضر بودم به جای خواب روزانه یک قرص پانصد سی‌سی از یک فرمول شیمیایی خاص را مصرف کنم و تمام روز را بیدار باشم. اما حالا و در روزهای خانه‌مانی یک وقت‌هایی فکر می‌کنم خواب را به بیداری ترجیح می‌دهم. لااقل در خواب می‌توانم با خیال راحت از خانه بیرون بروم. توی خیابان دوچرخه‌سواری کنم. قدم بزنم. با دیگران دست بدهم. دوستانم را ببینم. ساندویچ بندری بخورم و خیلی کارهای دیگری که این روزها دلم می‌خواهد انجام
از شهادت حاج قاسم به بعد، دیگه نمیتونم موسیقی گوش کنم، دیگه نمیتونم به خودم اجازه بدم سر حجاب شل بیام
در مورد حجاب فلسفم اینه که حاجی و امثال ایشون به آب و آتیش زدن که من دست دشمن نیفتم حالا از خودم میپرسم
راهی!رواست  خودت بشی دشمن خودت؟ ستم ستمه فرقی داره که خودت انجامش بدی یا دیگران؟ فرق تو راهی با دشمن اسلام چیه؟ چی باید باشه؟
به حقیقت پایبند بمونیم تا به دنیای واقع برگرده
سلام رفقا
من خیلی وقته که به چالشِ [ ده کاری که باید قبل از مرگم انجام بدم! ] دعوت شدم منتهی یا هی فرصت نمی‌شد، یا درگیر بودم و نتونستم که انجامش بدم! دیگه دیدم خیلی دیر و زشت شده، گفتم محضِ رضای خدا هم که شده بیام انجامش بدم :))

1) دیپلمِ زبانم رو بگیرم و توی همون آموزشگاه استخدام بشم.
2) رشته و دانشگاهِ موردِ نظرم رو قبول بشم.
3) در راستای مستقل شدنم و رو پای خودم وایسادن قدم‌های محکمی بردارم.
4) پیانو، فوتوشاپ، خطِ نستعلیق، برنامه‌نویسی و دیجیت
سلام.خسته نباشید.بازم با یه داستان جدید اومدم.اسم این داستانم کویره.غرب وحشی...شاید داستانای این مدلی زیاد دیده یا خونده باشید اما مطمئنم این داستانم ارزش خوندن داره!پس پیشنهاد می کنم پس از منتشر شدنش حتما برید و بخونید.بریم پیش داستان:
او به من گفت که ماموریتی برایم دارد که اگر بتوانم خوب انجامش دهم پول خوبی هم برایم خواهد داشت.من هم که این روز ها پول تمام کرده بودم و حسابی به پول نیاز داشتم و سرم هم برای ماجرا درد می کرد قبول کردم...اما نمی دا
چرا باید آدم قشنگترین حس هاش رو با آدمای اشتباه share کنه؟
چرا؟
چرا؟
.....
باز تحت فشار روحی قرار گرفتم و گویا به طرز فاجعه باری میل به ابرازش دارم، راحتر بگم بالا بردن دستام به نشانه تسلیم! کاری که این اواخر دائما انجامش دادم.
میدونی انگار تسلیم شدن دم دست ترین گزینه‌س و چقدر رقت انگیزه وقتی کاری از دستت برمیاد و انجام نمیدی. 
میل به مورد علاقه واقع شدن یه آدم درست و حسابی دارم! و این آلارم همیشگی رو تو مخم به صدا درمیاره.... این حال و هوا بارها از م
انگار تازه از یه خواب مزخرف زمستونی بیدارم.هیچی خوب نیست...نه حال دنیای درونم و نه حال جهان بیرون...
امیدوارم بتونم درستش کنم یا حداقل یکم اوضاع بهتر شه...
برای خودم متاسف م که اینقدر هوش هیجانی پایینی و دارم و سربزنگاه هایی که برام مهم ن گند زدم:اونم به بدترین شکل ممکن.واقعا از خودم خجالت میکشم.من این ادم رو نمی خوام و عوض ش میکنم و به چپم که تا الان کسی نتونسته یا نشده و یا هر شر و ور دیگه ای.من باید انجامش بدم چون بهش نیاز دارم؛همونقدر ی که به اک
دیشب برای اولین بار کامل نشستم ترجمه ی استغفار هفتاد بند امام علی علیه السلام رو خوندم...
واقعا چقدددر کامل و جامع هستش و بیخود نیست مداومت به خوندنش گره های زندگی رو باز می‌کنه..
توی این استغفار از گناهان گذشته و آینده عذرخواهی می‌کنی،از گناهانی که یادت رفته،گناهانی که یادت نرفته،گناهانی که به حسب این که خدا می بخشه مرتکب شدی،گناهانی که بخاطر غفلت  از خدا مرتکب شدی،گناهانی که هی عذرخواهی کردی و هی دوباره انجامش دادی،گناهانی که بقیه رو به
اصرار کردن و من گفتم نه الان لازم نیست انجامش بدیم، عجله ای نداریم، سر فرصت بسته بندی شون می کنم؛
راستش دلیل داشتم!
یکی اینکه تجربه کرده بودم تو کارهایی که من با یه وسواس خاصی انجامش میدم، دستپاچه ام می کنن،
یکی دیگه اینکه ممکن بود حتی برای کمک کردن بیان که به دلایل کاملا موجه دوست نداشتم کمکی دریافت کنم!
ولی باز به اصرار اونها و گفتن یه جمله که حالم رو دگرگون کرد، کوتاه اومدم و بسته بندی شون کردم، و حتی دلایلی که بهش اشاره کردم پیش اومد و من ب
دقیقا یادم نمی آد کجا دیده بودمش، ولی یه چالش 30 روزه شرح‌حال نویسی بود که خیلی وقت بود می خواستم انجامش بدم و همه ش می گفتم از شنبه. :دی تقریبا یادم رفته بود دیگه. امروز داشتم فولدرهامو مرتب می کردم که دیدمش تو یکی از وردام. دیدم بیکارم و موضوع هم که ندارم بنویسم، بشینم اینو شروع کنم حداقل یه کاری انجام بدم. :دی
اگه شما هم دوست دارید شروع کنید، بگید بهم که بفرستم واستون سی روزشو. :)
ادامه مطلب
وقتی دائم بگویى گرفتارم،هیچ وقت آزاد نمیشوى،وقتی دائم بگویى وقت ندارم،هیچوقت زمان پیدا نمی کنی،وقتی دائم بگویى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیاید!
وقتی صبحهااز خواب بیدار میشویم دوانتخاب داریم:برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.انتخاب با شماست!
خوب زندگی کنهیچوقت شخصیت خودت رو
ادامه مطلب
نمی دونم چند بار باید از یک سوراخ گزیده بشم تا بفهمم که اشتباهه چند بار یه کارو تکرار کنم تا متوجه بشم نباید انجامش بدم چند بار باید گول فیلم بازی کردن آدما رو بخورم تا دیگه به کسی اعتماد نکنم ، میدونم این حماقت و خریت از خودمه ولی قطعا این آخرین بار بوده و  خواهد بود.
 
 
 درخت وار ؟؟ اومدم وطلب بنویسم اول عنوانش اومد. 
اومدم تحت عنوان این عنوان چیزی بنویسم هیچی نیومد! 
این شده کار 90 درصد آدمای امروزی! حرفی رو میزنن یا کاری رو میکنن که اصلا خودشون هم نمیدونن. فقط صرفا برا اینکه حرفی زده باشن یا کاری کرده باشن انجامش دادن. 
مثل الان من که صرفا فقط خواستم مطلبی گذاشته باشم برای تداوم حیات این وب! 
نخند ببینم D:
 من خودم بخندم عب نداره. :)) شما نخند. 
بیلی آیلیش درمورد این ترانه می گوید:ما شروع به نوشتنش کردیم چرا که من  عینا خوابی دیدیم که خودمو می کشم و برای هیچکسم مهم نیست و تمام دوستام و آدمایی به طور کلی باهاشون رو به رو می شدم  اومده بودن و توی جمع میگفتن"اوه,ما هیچوقت ازش خوشمون نمی یومد"توی خوابم طرفدارا اصلا اهمیتی ندادن و اینترنتم گند زد بهم بخاطر خودکشیم, همش چرند بود, و واقعا منو بهم ریخت
"Everything I Wanted"
هر چی که میخواستم
I had a dream
رویایی دیدم 
I got everything I wanted
همه چی همون جور که من میخو
بیلی آیلیش درمورد این ترانه می گوید:ما شروع به نوشتنش کردیم چرا که من  عینا خوابی دیدیم که خودمو می کشم و برای هیچکسم مهم نیست و تمام دوستام و آدمایی به طور کلی باهاشون رو به رو می شدم  اومده بودن و توی جمع میگفتن"اوه,ما هیچوقت ازش خوشمون نمی یومد"توی خوابم طرفدارا اصلا اهمیتی ندادن و اینترنتم گند زد بهم بخاطر خودکشیم, همش چرند بود, و واقعا منو بهم ریخت
"Everything I Wanted"
هر چی که میخواستم
I had a dream
رویایی دیدم 
I got everything I wanted
همه چی همون جور که من میخو
امروز امیر رو توو میدون انقلاب دیدم. با امیر تابستون سال پیش هم‌اتاقی بودیم. یه پروژه کسری از خدمت سربازی داشت که اون موقع پیگیر بود انجامش بده‌. بعد از احوالپرسی، گفتم چی شد کسری‌هات؟گفت بی خیالشون شدم، اذیت می‌کردن.گفتم اون همه زحمت و درگیری ذهنی و استرس و ... .گفت بالاتر از سیاهی رنگی نیست مظاهر، هست؟!گفتم چی بگم والا؟!گفت الان امریه دانشگاهم. اینجا هم چندان خوب نیست، ولی خدا رو شکر. تو چه خبر؟گفتم اوضاع منم خیلی خوب نیست، ولی خدا رو شکر!خ
بچه‌ها را سپردم به مادرم و آمده‌ام به کتابخانه نزدیک منزل. وقتی بچه داشته باشی آن هم دو تا، همه زندگی‌ات خلاصه می‌شود در بچه‌داری. تقریبا به هیچ کار دیگری نمی‌رسی و همه‌ی آن کارهای دیگر که قبلاً آزادانه انجامش می‌دادی تبدیل می‌شود به یک رویا. رویای خواندن یک صفحه از کتابی که خوشدلانه خریده‌ای تا وسط رسیدگی به بچه‌ها بخوانی. کار بچه‌ها تمام وقت است و اگر ساعتی آسوده‌ات بگذارند باید بخوابی! خواب که اگر پاره پاره به بدنت نرسانی از هم می
چشام ضعیفن. نه زیاد، ولی خب در حدی که اگه عینک نزنم سختمه و شاید تو خیابون از شیش قدمی نشناسمتون و سلامتون نکنم. پس اگه سلامم رو نشنیدید یا ندیدید بدونین که چشام ضعیفه.
ولی ضعف چشای من ضعف عددی نیس، ضعف مکانیکیه. یعنی به کسی که نباید نگاه کنم نگاه می‌کنم و مدتی که نباید خیره شم خیره می‌شم و قس علی هذا.
و نقطه‌ی سقوط من همین چشامه. همین چشای بی‌خود که منو مجبور می‌کنن به تو نیگا کنم. چشمایی که بعدش ذره ذره مغز منو از کار می‌ندازن و باعث می‌شن ت
دانلود با کیفیت (320)
 
#تکست آهنگ جدید #ساقی به نام " #لیتری_چند ؟؟ "
حرفامو گوش بده به خودت نگیر این اشعارو گوش بده به خودت نگیراین دردارو ببینو به خودت نگیر تو به خودت نگیر تو به خودت نگیر
زخمامو ببینو به خودت نگیر این جنگارو ببینو به خودت نگیرمن تیکمو میندازم به خودت ولیتو به خودت نگیر تو به خودت نگیر
(ورس 1)
بهتره حقیقتو بپذیریم وسط ازادی وایسادیم ولی یه اسیریم
واسه ی از دست دادن دگ چیزی نداریم الان وقتشه از تو غلاف تیزی دراریم 
اینجا قانون
 
فردا بهانه ایست برای افراد ضعیف موفق ها همین امروز انجامش میدهند . 
قدرت تصویرسازی بیشتر از قدرت دانش برای جذب بهترین ها در زندگی موثر است .   
زمانی که نا امید می شوید خداوند بی صبرانه منتظر است که به رحمتش امیدوار شوید .   
خداوند برای ما خوبی ها را می خواهد اما ما خوشی ها را آرزو می کنیم .
همانند دایره زندگی کن زیرا خط پایان ندارد و هر زمان که احساس کنی به آخر دنیا رسیده ای دقیقا در نقطه شروع هستی .
جای ایراد گرفتن از مسیر زندگی ، راهت را پیدا
آرزوت چیه تو زندگی... تاحالا بهش فکر کردی؟ 
تاحالا ب این فکر کردی ک چی میخوای از زندگی 
اصلا هدفت از زندگی کردن چیه؟ 
بزار ی چیزو بهت بگم اگر تو زندگیت تلاش نکنی و ب خواسته هات نرسی مطمئن باش کسایی دیگ اینکارو می کنن و تو فقط باید بشینی نگاه کنی و حسرت بخوری، حسرت خور نباش پاشو و شروع کن زندگی جریان داره... ضربه می خوری؟.. سقوط میکنی؟... خوب پاشو از نو شروع کن
مشکلات و نبین، مشکلات برای قوی تر شدن تو اومدن ن جا زدنت 
ادامه بده... هی برو جلو... نترس... اگ
گاهی وقتا لازمه فقط کاری و که میدونین درسته رو انجامش بدین حرفای بقیه رو پشت بذاریم و به جلو حرکت کنیم
مبادا که تو مسیر چشممون به دهن یکی بیفته اون بدون در نظر گرفتن همه چی یه حرفی بزنه و اون موقع کاری که نباید بشه میشه...
ما از سرعتمون به سمت موفقیت کم میشه ومدام به دنبال یکی دیگه میگردیم ببینیم اون چی میگه 
نمیگم همه ی آدما بدن و منفی نگر اما عقاید همه آدما با هم فرق میکنه ممکنه کسی که عقایدش کاملا مخالف شماست سر راهتون قرار بگیره
پس لطفا در م
از بچگی تا الان همیشه چیزهای زیادی بوده که ازشون میترسیدم. ترس از تاریکی ، تنهایی ، ارتفاع ، نشنیدن ، موفق نشدن ، شکست و خیلی موارد دیگه... ولی هیچ وقت دلم نمیخواست بگم که میترسم. شاید چون دوست نداشتم اطرافیانم فکر کنن من یه آدم بزدل ام و شجاع نیستم. همیشه طوری وانمود میکردم انگار ترسی ندارم نه همیشه ولی اکثر مواقع وقتی که تنها نبودم یا آدمهای غریبه دورم بودن همه توانمو میذاشتم تا انجامش بدم. یادمه تو دوره ی دانشگاه برای فیلم پیچوندن یا برای عک
  We know that We all wantTo fly in the sky...But we don't know that how muchSky is cold and high...And also we know that..Sky is dark at night... :)Maybe we all just need time....We all just should realizeNow What we really wantAnd we can't live without light:)So the first thing that we should doIs that find a moon or starThen with a little hopeWe can do it and start :)
 
 
 
 
 
همه ى ها میخوایم 
که به آسمون پرواز کنیم... 
ولى ما نمیدونیم که چقدر
آسمون سردو بلنده.... 
و ما میدونیم
آسمون شبا تاریکه... 
شاید هم منو به زمان نیاز داریم
شاید همه ى ما باید بفهمیم
ما واقعا الان چى میحوایم...  
و ما بدون نور نمیتونیم
فقط فکر کنم فراموش کرده بودم چشم میترسه اما دست انجام میده. دیدن شاید حجم کارها در ظاهر البته میترسوندم که نمیرسم در نتیجه شروع نمیکردم. نمیتونستم شروع کنم. مدام پشت گوش مینداختم که حالا میرم. ساعت رند شه میرم شروع میکنم و از این بهانه ها. اما امروز مثل یه دختر عاقل یکیشو که دستم بهش میرفت برداشتمو پیش بردمش فقط انجامش دادم با علاقه هم انجامش دادم. اولی تموم شد رفتم سراغ دومی ، سومی و الی اخر که همچنان دارم انجام میدم بدون ترس بدون استرس و نگر
 1_ کار سختی که تو داری : *آرزوی هر بیکاری است .
 2_ فرزند لجبازی که تو داری: *آرزوی هر کسی است که بچه دار نمیشوند
 3_ خانه ی کوچکی که تو داری: *آرزوی هر کرایه نشینی است .. .
 4_ و دارایی کم تو: *آرزوی هر قرض داری  است 
 5_ سلامتی تو: *آرزوی هر مریضی است .
 6_ لبخند تو: *آرزوی هر مصیبت دیده ای است
 7_ پوشیده ماندن گناهانت: *آرزوی هر کسی است که گناهش فاش شده است   می گویند ای کاش گناهمان فاش نشده بود و دیگر انجامش نمی دادیم
۸- *حتی گناه نکردنت آرزوی بعضی از گنا
اول رب
دوم خرید و بازار
سوم خیار شور
چهارم سبزی خورشتی
پنجم دوباره رب
ششم گردو
هفتم فرش شستن
هشتم لوبیا سبز و لابد دیگه نخودم تا اونموقع میرسه
نهم خونه تکونیه پاییزی
دهم خیاطی
یازدهم شاید یه تابلو روباندوزی
 
خداروشکر چه خوب:) کاری هست که انجام بدم خانواده ای هست که کنار هم انجامش میدیم خونه ای هست که توش اینا رو درست کنیم و روزی ای هست که بخوایم کاراشو بکنیم
خداروشکر که زنده ایم فرصت شکرگزاری داریم
خداروشکر که روزیمون دست فرمانرواست
 
کارای
چند وقت پیش یکی توی توییتر نوشته‌بود که عکاسه و تصمیم داره بعد از این که زندگی به حالت عادی برگشت، بره به ۵ نفر رایگان عکاسی یاد بده. از همون روز تو این فکر بودم که من چی کار می‌تونم بکنم؟ با خودم فکر کردم لازمه‌ش اینه که حرکتم اجتماعی باشه و حتما در رابطه با تعدادی آدم باشه. دقیقا چیزی که الان به هیچ عنوان نمیشه انجام داد.
شاید بتونم در همین حدی که بلدم به چند نفری قلاب‌بافی یا بافتنی یاد بدم. یا حتی ملیله کاغذی. ولی خب پیدا کردن اون چند نفر ه
یکی از کارایی که همیشه میخواستم انجام بدم ساختن پادکست بوده حتی به پیشنهاد یکی از دوستان قرار بود پادکست با موضوع فیلم و سینما بسازیم ولی خب هیچوقت نشد عملی بشه شاید بیشترین ایراد از من بوده که نداشتن امکانات و جایی واسه ضبط و حتی تسلط نداشتن روی نقد فیلم رو بهونه کردم نمیدونم شاید از تنبلیم بوده. خب اما هیچوقت ایدش از ذهنم خارج نشد و هنوز کنارش نذاشتم هنوزم امید دارم روزی انجامش بدم کسی چه میدونه.
 شب و مهتاب سیاه
آسمان قیراندود
دلِ من پر شده از غصه‌ی یک دخترِ شوخ
زیرِ چترِ خفقا‌ن‌آورِ باد
لبِ نمناک زمان ، آسمان را به زمین دوخته بود
بر لبم
که صدای آمد
«در پی یار و هوس ، هر کسی بود خدایا وه وه
روسیاه است و سیاه ، روزگارش»
در سرم شعله کشید
از تهِ سینه صدا آوردم ، داد زدم:
«پرسشی داشتمت
پاسخی هست تو را؟»
و خدا صاف و صبور ، چشم در چشم سرم دوخت و گفت:
«حاجتی هست تو را؟»
گفتمش: «یارِ هوس‌باز حرام؟
پس بهشتم با چیست؟
نه مگر لذتِ حور؟
نه مگر ساقی
زبان ... چیزی که ما باهاش حرف میزنیم ، مینویسیم ، فکر میکنیم.  و... اگه نباشه با هیچکس نمیتونیم ارتباط برقرار کنیم. انگار ذهنمون خالی باشه. درک جهان سخت میشه چون هیچ اسمی دیگه وجود نداره. تجربه معنایی نداره. پس چیزی هست که تمام زندگی مارو در بر میگیره و ما خیلی بی تفاوت از کنارش میگذریم. من فکر میکنم حتی مکان و زمان رو هم تحت تاثیر قرار میده. مکان یعنی هیچ جایی نیست محدود نمیشه مرزی وحود نداره یا همه جا یکی هست انتهایی نیست. زمان یعنی آغاز و پایان
همه آدما تا وقتی سرشون به سنگ نخوره انتخاب درست رو نمیکنن؟ واقعا نمیدونم چرا بعضی اوقات میگم ولش کن بزار تا تهش برم فوقش سرم میخوره ب سنگ میفهمم دیگه! آخه چرا باید یه همچین کاری بکنم تا موقعی که سرم بخوره به سنگ کاسه چه کنم به دست بگیرم؟ خب چرا همون اول مث آدم انتخاب درست رو نمیکنم؟ یا چرا وقتی انتخاب درست رو میدونم انجامش نمیدم؟ واقعا بعضی موقع ها به مزخرف بودن خودم پی میبرم، یه سری چیزا که حتی بعد اینکه سرم خورد به سنگ روم نمیشه به روی خودم ب
ساعت 8 صبح بیدار شدم، ساعت 9 شرکت بودم، تا ساعت 4.5 عصر با 10 نفر مصاحبه کردم، ساعت 5.5 تو باغ کتاب جلسه‌ی MBTI داشتیم... توی راه داشتم مطالبی که باید امروز آموزش می‌دادم رو مرور می‌کردم، 5.5 تا 9 جلسه بود، 10 رسیدم خونه، دوش و شام و استراحت
حال تمرین آمار رو دیگه ندارم!! :) امیدوارم فردا تا قبل از تایم کلاس برسم انجامش بدم...
شبتون خوش......

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گنابادگردی