نتایج جستجو برای عبارت :

249.این من ترسو

احتمالا آدم ها متناسب با میزان حماقتشون، دوست پیدا می‌کنن. 
و قطعا متناسب با بالا پایین شدن هورمون های بدنشون، حرفای عجیب غریبی به دوستاشون می‌زنن.
و نهایتا متناسب با میزان تنهایی‌شون، عذرخواهی می‌کنن نه چون مقصرن! فقط چون میخوان از اینی که هستن تنهاتر نشن!
 
پ. ن: شاید بشه به جای لفظ تنهایی، از ترسو بودن هم استفاده کرد.
آدم ها همونقدر که ترسو هستن، بی دلیل عذرخواهی می‌کنن. ترس تنها موندن:) 
من از رعد و برق میترسم...و این یه اعتراف نیس!یه حقیقته که به همه میگم!
ینی وقتی سه تا پنجره تو سه جهت اتاق کمی بزرگتر از ۷ مترت باشه و نور رعد و برق کل اتاقو روشن کنه و تو بدونی بالاسرت هیچی نیس جز یه سقف شیروونی و طبقه بالایی نداری ....سکته میکنی...من که اینطوریم!تو اتاقی که عایق صدا نداره دیواراش!
به هر ترتیب که امشبو عاجزانه و بزدلانه میخوام برم اونور ...رو کاناپه سه نفرهه بخوابم...
هرقدر هم ترسو به نظر برسم‌...
نه تاب سر و صدا و لرزش اتاق در اثر تگرگ
نمیدونم درست تیتر رو نوشتم یا نه.
من خسته م. نمیدونم دردمو به کی بگم. خسته شدم از این مسخره بازی.
شب که میشه همه غم های دنیا میان سمتم.
یاد جدی و همه اون حرف ها میفتم. همه ی اون مسخره بازیا.
حالم بد میشه زار زار گریه میکنم.
همش فکر میکنم چه آدم لاشی ای رو دوست داشتم.
بهش گلتم رفتارت خیلی خنده دار و مسخره س. مث خاله پیرزن ها حرف ش رو به خود آدم نمیگه .یا مینویسه تو کانالش. یا تو اینستا. کسکش ترسو. من حالم از پسر های ترسو بهم میخوره.
بهش گفتم اگه بعد از ام
باز خان‌عمو به ستار روی کرد و پرسا گفت :
- مغز حرف تو یعنی این است که ارباب‌ها ... این ارباب‌ها به‌خودی‌خود نمی‌توانند کاری از پیش ببرند ؟
ستار به جواب گفت :
- می‌توانند ... چرا ، می‌توانند ! اما ... این جماعت فقط با قدرت خودش به جنگ حریف نمی‌رود ! علاوه بر همه‌ی کثافتی که دارد ، چیزهای دیگری هم دارد . خیلی رذل و بی‌چشم و رو است ؛ بدتر از گربه . برخلاف آنچه می‌نماید ، خیلی هم بزدل و ترسو است . از همه‌ی اینها گذشته ، خیلی ملاحظه‌کار است ‌. یعنی این
سلام 
من یه مشکلی دارم که یه وقت هایی اینقدر از خودم بدم میاد که دوس دارم خودم رو بکشم، منظورم حس تنفره.
دوستان من پسری هستم 22 ساله تقریبا لاغر اندام 63 کیلوم و 170 سانتم، مشکل من اینه که آدم ترسویی هستم، خیلی هم ترسو، و از خودم بدم میاد، از ترسم و از استرسی که همیشه دارم ، توی جمع به خصوص وقتی دختر باشه همیشه استرس دارم که نکنه پسری بهم تیکه بندازه ضایع بشم، همیشه قلبم تند میزنه و دهنم خشکه، نمیتونم صحبت کنم. 
وقتی با کسی میخوام بحث جدی کنم، یک
شکست قولنج دست
قولنج دست یک اتفاق جالبی است که در بدن ما انسان ها می افتد و برای بعضی ها دلنشین و برای بعضی ها ترس آور است. این احساس از بچه گی همیشه من رو میترسوند که انگشتام شل نشه یا توی پیری دستم نلرزه که البته امکان داره از صحبت های بزرگتر ها در دوران کودکیم باشه. چون اصولا آنها سعی داشتند مارا از هر اتفاقی بترسانند. کلا نوع تربیت والدین زمان ما این بود که نکن این کارو خطرناکه، نکن این کار رو فلان میشه و من همیشه برای خودم در ذهنم این حس رو د
وقتی یه بازی رو شروع میکنی، چاره ای جز ادامه دادن نداری. شوخی که نیست، حرف حیثیت خودت در میونه. چون خیلی بده که یه روز برگردی به خودت بگی "چطوری بزدل؟" ، "خوبی ترسو؟" ...
+ جز تو، من کی رو دارم که ازش بخوام بزنه کنار سیاهیِ درد و غم رو؟
دقیقا همینطور است و مگر چقدر زندگی به ما فرصت می دهد که بخواهیم عاقل باشیم، عاقبت اندیشی کنیم و با ژستی مسلط تصمیمات محکم بگیریم؟
ما نیاز داریم به دیوانگی، به دوست داشتن، به بلیطی که ما را ببرد هزار کیلومتر آنورتر و معشوقی که منتظر است، این یعنی باید، و بایدها را باید هست کرد.
پس از دیوانگی نترس، معشوق شجاع من باش، همانطور که هستی، همانطور که من سعی می کنم عاشقی ترسو نباشم که چیزی مگر نفرت انگیزتر از یک عاشق ترسو داریم؟
بخندیم دیوانگی را دوس
کاناداییا
اغلبشون
نه همه شون
 
اینقدر ساده و کوته فکر و ignorant هستن،
که حاضر نیستن به یه هندی رای بدن
 
از طرفی اینقدر ترسو هستن
که حاضر نیستن ریسک کنن و به حزبی به جز دو حزب قبلی (یعنی محافظه کار و لیبرال) رای بدن.
 
ولی فعلا یه صندلی انتخاب شده و اونم مال لیبرالاس
امروز یه بازنده ترسو بودم و فقط بخاطر ترس کلاسمو نرفتم
ولی فردا میخوام بپرم وسط کلاسش بگم مرد ما باید باهم حرف بزنیم 
البته اشاره میکنم‌که حتما دوبار!!!
ولی خب واقعا باید برم باهاش حرف بزنم بگم شرایطم سخته برنامه ام اصلن انعطاف نداره مگرنه منم دوست ندارم اوضاع اینجوری پیش بره:/
من یه انسان ترسوی احساساتی هستم
و هیچکس نمی دون
من ادم های دیگه رو خیلی دوستشون دارم
سعی میکنم بهشون کمک کنم
براشون دعا میکنم
حتی وقتی فراموشم میکنن
ولی یه روز در سال همیشه خیلی سخت برام میگذره
اونم روزه تولدمه
ته ذهنم یه صدای ترسو دارم
صدای من سیزده سال که نشسته توی حیاط روز تولدش گریه میکن
و فکر میکن باید واقعیت قبول کن  که
قرار نیست هیچوقت هیچکس بهش فکر کن
فقط چون معمولا روز تولدش روزیه که توی خونه بحث و جدل میشه
و بعد از بحث کسی یادش نیست ک
یعنی انقدر از مردم و ارتباطشون می ترسید! 
تمام پیام رسان های ایرانی و خارجی بسته ان 
تمام جست‌وجوگر های ایرانی و خارجی بسته ان 
تمام شهر پر از نیروهای امنیتیه 
ترسو ها 
به جای ایجاد خفقان و فضای امنیتی به حرف مردم گوش کنید 
هیچ قهرمانی برای نجات تو از راه نخواهد رسید.
خودت قهرمان قصه خودت باش، قهرمانی که هیچوقت از پا نمیشینه، قهرمانی که همه نگاهها به اون ختم میشه، قهرمانی که آخر قصه میرسه به اون چه که میخواد! 
هیچ قصه ای یک قهرمان ترسو نمیخواد، هیچ قصه ای یک قهرمان منفعل و وامونده نمیخواد! 
قهرمان باش و به خودت افتخار کن. 
اینکه از کی ترسو شدم و لوس خودمم نمیدونم...ولی دارم تلاش میکنم به همه ترس هام کنار بیام...دارم سعی میکنم ادم قوی ای باشم...هر اتفاقی یه چالش بزرگ برام نباشه...دارم سعی میکنم و این روزها این سختترین تغییره...هیچوقت فکر نمیکردم نتونم قوی باشم ویا هر حرف یا اتفاق کوچیکی انقدر برام ازاردهنده باشه...دارم سعی میکنم و این خیلی سخته که اعتراف کنم چقدر میترسم از همه چی...ولی سعی میکنم هر روز بارها به خودم بگم از چیا میترسم تا دیگه ازشون نترسم و قایمشون نکنم.
زنگ زده بعد از کلی وقت میگه فلانی دلش گرفته مقصرش تویی
آخه بی مرام ما که تورو دادیم رفت ولی خدایی یکی زنگ زد تو این مدت 
بگه رضا تو بعد از خیانت فلانی بعد از اونهمه ماجرا چی کشیدی؟؟
چه از رفیقای خودت چه از رفیقای خودم..
خیلی نامردی
من سوختم و تو هنوز فکر اینی که بقیه چرا ناراحت شدن..
گناه من چی بود؟
توی ترسو حتی تقصیر گناه خودتو گردن نگرفتی.
 
من سوختم چون هیچکس نفهمید چی کشیدم
چون صدام در نیومد بخاطر آبر
عشق و ادم مورد علاقه من مثل اینکه چند تا کودک بی سرپرست و چند تا اقای بی بضاعت که در شرف کارتون خوابی بودن رو سالهاست داره حمایت میکنه! یکیشون حتی کار خوب پیدا کرده و الان پروموت شده!
واو!!!
واقعا ادمها شبیه های خودشون رو پیدا میکنن. این رو اعتقاد قلبی دارم بهش.
خدایا ادمها وقتی میان کانادا گدا میشن و ترسو
ولی همچنان توی بقیه جاهای دنیا ادم حسابی پیدا میشه!
چند روزی هست که تخم های اردک داخل انبار ، جوجه شده و 5 تا جوجه اردک بامزه به دنیا اومدن .. اردک ماده ، قبل از این که بخواد تخم بذاره و تخماش جوجه بشن خیلی ترسو و بی آزار بود .. خیلی راحت می شد اون رو گرفت بدون هیچ مقاومتی اما یه سری اتفاقای جالبی ازش دیدم که می صرفه براش یه مطلب بنویسم .
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
برای مشاوره تشریف آورده بود
در جواب تمام فرمایشاتش گفتم
اگر در حقت ظلم میکنند ،برای گرفتن حقت با تمام امکاناتی که داری تلاش کن...
فرار کردن کار انسانهای بز دل و ترسوست...
مرد و زن ندارد آنکه شخصیت و تربیت خانوادگی دارد 
فرار نمیکند
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
“… علی‌ گفته‌ است‌ که‌: “گروهی‌ بهشت‌ می‌جویند، اینان‌ سود‌جویان‌اند و طماع‌، گروهی‌ از دوزخ‌ بیم‌ دارند و اینان‌ عاجزند و ترسو، و گروهی‌ بی‌طمع‌ بهشت‌ و بی‌بیم‌ دوزخ‌اش‌ می‌خواهند عشق‌ بورزند، و اینان‌ آزادگان‌اند و آزاد”. عشق‌ چرا؟ عشق‌ تنها کار بی‌چرای‌ عالم‌ است‌، چه‌، آفرینش‌ بدان‌ پایان‌ می‌گیرد، نقش‌ مقصود در کارگاه‌ هستی‌ اوست‌. او یک‌ فعل‌ بی‌برای‌ است‌. غایت‌ همه‌ غایات‌ عالم‌ “برای‌” نمی‌توا
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
آنانکه آنقدر ذلیل و ترسو و بزدل و بی وجود هستند
به جای مطالبه حق خود
به اعتیاد رو می آورند
در تخدیر خود دیگر دردی احساس نمی کند...تا بخواهد اصلاح کند
دیگر ناموس ندارد ..دیگر غیرت ندارد که بخواهد نگران ناموسش باشد...دیگر درد دین و درد وطن و ...اصلا درد ندارد....
انگلستان می‌دانست چه چیز را به ایرانیان هدیه کند....
میگم، آیا آقایون از خانم های ترسو،یعنی از خانم های خیلی ترسو،بدشون میاد؟! دقیقا چقدر بدشون میاد!؟
خو ملخا هجوم آوردن به من چه! خب حالا پروانه چه فرقی میکنه!!! مهم این ِ چندشن بابا چندشنننننن:((((نصف شبی بعد از دور دور یه جای خلوت دوماد گرام پارک کرد و خانواده هم تو ماشین و منتظر که برم پول از کارت بردارم،قبلشم پرسیدن میتونی یا همرات بیایم،منم مغرور گفتم نه بابا دیگه تو این فاصله !!!!حالا با پوزخند میگم این نه بابا رو.درو باز کردم دقیییقا دقیقا ملخ
یکی از ناشرین کتاب در صفحه ی اینستاگرامش، از لغو مجوز کتاب پرفروشش بعد از چاپ بیستم اون خبر داده بود. امروز هم مطلبی نوشته بود درباره ی لغو مجوزهای قبلی که برای چندتایی از کتاب های دیگه اتفاق افتاده. مثلا یکی بعد از چاپ چهارم و دیگری بعد از ...
برای من تنها تصویری که توی ذهنم تداعی میشه، پرنده ای هست که از زمین کنده شده و اوج گرفته و همه از دیدنش در پهنه آسمون لذت می برند. اما یکهو یک آدم حسود ترسو پیدا می شه، گلوله ای توی تفنگش میگذاره و شلیک می ک
یه نفر تو زندگیم هست که از فکر نبودنش غرق وحشت میشم...
یکی هست که به خاطرش از دنیا میگذرم...
یکی هست که...بهش اعتماد دارم...

خوشحالم که این یه نفرو پیدا کردم...کسی که لبخند زدنو بهم یاد داد...
بهم فهموند قدرت واقعی چیه...
باعث شد بفهمم هنوزم ترسو ام...

و از همه مهم تر...
کسی که
"تنها ساکن قلبمه"
شب ها کسی در گوشم آیه می خواند.
صدایش آرام و ملایم است؛مَنْ احَسَّ مِنْ نَفْسِه جُبْناً فَلا یغُزْ.کسی که خود را ترسو حس می کند، به جنگ نرود.  من یک مادرم و برای خوشبختی دخترم بدون ترس
به جنگ دنیا می روم.
اوّلین کسی که عشق را در من برانگیخته می کند؛
دخترم است. خواه زمین سیاه باشد یا سفید.
خواه تاریک باشد یا روشن.
برای خنده های دخترم جان می دهم. گفته اند اگر دختر داشته باشی،
دنیا و آدم ها و سکون و ظلمات و  عرفیات او را خواهند ترساند. من برای دخترم
با هوش ذاتی و دقت عجیبی که انگار یکی از آپشن های چشم هاش بود -چون وقتی می خواست پشت جسمت، لا به لای روحت را کنکاش کند، حالت چشم هاش عوض می شد- بعد از یکی دو جمله ی کوتاه و ظاهرا ساده فهمید من شیفته ی کشف کردنم. همین جا بود که دانه ریخت. خیلی محتاط. چون هنوز نمی دانست من از آن دسته احمق هایی هستم که شجاعانه به سراغ تجربه های جدید و کشف های تازه می روند یا از آن دسته احمق هایی هستم که دلشان ضعف می رود برای سرک کشیدن و مزه کردن و پرده برداشتن و لمس لذت
تو دریاچه دانشگاه جسد پیدا کردن...
خداوندااااااااا...
مگر میشود؟؟؟
چه ساندویچ الویه هایی که من کنار اون دریاچه نخوردم...!چه دوغ هایی که سر نکشیدم...
الان دیگه کجا برم یللی تللی ‌‌‌...من فقط اونجا رو داشتم...حالا از اونجام میترسم!
هعی ..‌ته ساندویچامم مینداختم واسه ماهیا و رو نیمکت های ننو گونه اش تاب میخوردم....
...خوبه اون موقع که اونجا بوددم جسد رو آب پیدا نکردم...!ایییییییییییییییییییی...
.....
ینی خیلی ترسناکه بچه کوچیک...به خصوص اونایی که زود به دن
نادعلی ، در واستاندن عنان از دست ستار ، راست و به‌جا بر اسب قرار گرفت و با کنایه گفت :
- رعیت‌ها ، رعیت‌ها ! این رعیت‌ها عاقبت دست شما را میان حنا می‌گذارند ! نمی‌دانم چقدر می‌شناسی‌شان . همین‌قدر برایت بگویم که بدجوری متقلب ، دورو و بزدل هستند ! جلو اربابِ قُلدر از موش هم کوچک‌تر و ترسوترند ، اما همین که حریف را ناچار ببینند از اسفندیار هم پهلوان‌تر می‌شوند . برای همین هم ارباب‌ها می‌دانند چه‌جوری همراهشان تا کنند . اول اینکه همیشه‌ی خ
بازی با گربه های عصبی
گربه ها چه بی اعتماد به نفس، چه با اعتماد با نفس ،چه ترسو یا عصبی ، عاشق بازی می باشند. بازی کردن با یک اسباب بازی نظیر پرنده یا طناب می تواند به رشد و بلوغ غریز شکار گربه و افزایش اعتماد به نفس گربه کمک کند.
 
مشاوره و آموزش درمان بیماری گربه ها
با این حال ، سعی کنید به گربه خود فشار زیادی برای جلوگیری از ترس و عصبانیت نیاورید و بسیار آهسته مراحل را طی کنید. در صورتی که گربه شما نمی خواهد با اسباب بازی ها بازی کند، شما باید
چی شد که انقدر توی پیشرفت کردن و رفتن به سمت اهداف بزرگ ترسو شدیم؟ چی شد که انقدر تعلل میکنیم واسه شروع راهی که لازمه رسیدن به آخرش تلاشه و تلاش و تلاش؟ چی شد که انقدر راحت طلب شدیم؟ همه چی از کِی حاضر آماده رسید دستمون که دیگه زحمت کشیدن واسه به دست آوردن رو از یادمون برد؟ کِی افتادیم توی چاهی که  هرروز داره عمیق تر میشه و بیرون اومدن ازش سخت تر؟ چی شد و از کِی بی طاقت شدیم واسه زندگی کردن؟
این مطلب رو هم حتما بخونید پشیمون نمی شوید :) 
سلام به همگی
دوستان عزیز، هدف گروه اینه که سطح سواد ما درباره هنر سینما بالا بره، و بتونیم در زمینه عدالت اجتماعی قدمی برداریم.تو این مطلب سعی میکنم اجزای یک فیلم رو توضیح بدم. هر فیلمی شامل سه قسمت میشه: شخصیت، قصه و فضا.1-شخصیت: خیلی توضیح ساده ای داره. هرکدوم از ما یه شخصیت هستیم. موقع نوشتن یه نمایشنامه یا فیلم نامه، همیشه یه کاغذ و قلم برمی داریم و ویژگی شخصیت های داستان رو توش می نویسیم. مثلا شخصیت شجاعه یا ترسو؟ زرنگه یا تنبل؟ و... بعد با ت
دانلود آهنگ جدید صادق آتشی به نام راز
Текст песни Raaz Sadegh Atashi
ترسو تباهی بغضو نفرت جنگو جدال پوچ قدرتТрусливые руины, ненависть, ненависть, война, бессильная борьба
دنیا اسیر توی زندونی که میسازهМир заперт в тюрьме, которую строит
اما خلاف رسم دنیا اینجا یه عشقه توی دل ها

ادامه مطلب
یه وقتایی،
یه حرفی میزنی،
که بقیه میخونن و میگن اوکی! یا به درک، یا خب جفنگی، یا مثلا چرا چرت و پرت میگی، یا افرین الهام گرفتم و...
 
ولی این حرف/متن/پست،
مخاطب داره.
 
مخاطبش با خوندنش به هم میریزه، روش اثر میذاره.
 
ازونجایی که مخاطب پست قبلی من (همون رد شدن از پل) یه ادم به شدت ترسو، بی عرضه، بی جربزه، بدونم جنم (اینقدر ترسو هست که از ترسش در هشتاد درصد موارد اعتراف نمیکنه که وبلاگمو میخونه) هست و خیلی سوسول و مغرور، اومده همون بد و بیراههای سابق
چقدر بزرگن ...
چقدر کوچیک ، من !
چقدر لطیفن ...
چقدر سنگی ، من !
چقدر از من دور ...
چقدر نزدیکن !
چقدر بی پروا ...
چقدر ترسو ، من !
جلو پاتو نگاه کن تو ماه رمضون ... حداقل به خودت که راست بگو . به اون چیزی که باور داری که عمل کن د لامصب !
چه خوبه ماه رمضون . یه حس دیگه دارم توش . خاطره زنده میکنه . اینکه یه عده ی زیادی هم توش یه کار یکسان مثل روزه گرفتن میکنن هم تو این حس خوب بی تاثیر نیس . مثل رنگ کردن یه خونه ی قدیمی ، اونم دست جمعی . فارغ از هر حس و حال و اعتقادی ن
سلام
امروز هم طبق برنامه پیش رفتم.
به کارهام رسیدم.
مطالعه کردم. 
پیاده روی رفتم.
یه هدیه برای خودم خریدم.
غذای خوب خوردم.
چای و میوه خوردم.
ظاهرا همه چی عالیه.
ولی یه دفعه دوباره دلم گرفت. این بار یاد پدرم افتادم.
هیچکس نمیتونه برای یه دختر جای پدرش را پر کنه. هیچکس.
همیشه فکر میکنم اگه پدرم بود زندگی من الان چجوری بود؟
اگه پدرم بود همیشه مواظبم بود، هوامو داشت.
اگه پدرم بود من انقدر ترسو نبودم، اضطراب جدایی نداشتم.
اگه پدرم بود کسی جرات نداشت اذ
سلام
برای پایان دادن کاری خب معلومه اول باید اون کار رو شروع کنی تا تموم بشه و این پست نشانه آغاز به کار وبلاگ Mr-Hacker83.blog.ir است. البته کاری نیست که پایانش را خواهان باشیم و من به نحو خودم خوش آمد میگم یا شما باید بگین، وبلاگ مستر هکر  باتوجه به عنوانش در مفهوم کلی در بر گیرنده یک چیز یعنی فقط هک می باشد، اما میخواهیم بیشتر از مفهوم واژه مخالف یعنی امنیت استفاده کنیم و تمام ترفند و آموزش هایی که در ذهن یک هکر جا دارد رو تقدیم شما کنیم.
نکته آخر این
سلام
برای پایان دادن کاری خب معلومه اول باید اون کار رو شروع کنی تا تموم بشه و این پست نشانه آغاز به کار وبلاگ Mr-Hacker83.blog.ir است. البته کاری نیست که پایانش را خواهان باشیم و من به نحو خودم خوش آمد میگم یا شما باید بگین، وبلاگ مستر هکر  باتوجه به عنوانش در مفهوم کلی در بر گیرنده یک چیز یعنی فقط هک می باشد، اما میخواهیم بیشتر از مفهوم واژه مخالف یعنی امنیت استفاده کنیم و تمام ترفند و آموزش هایی که در ذهن یک هکر جا دارد رو تقدیم شما کنیم.
نکته آخر این
بی‌محابا رد شدنم از خیابون شهره است! کمپین #عبور_از_خط_عابر_پیاده_با_چشمان_بسته رو که یادتونه؟ کلا تصور واقعی از تصادف نداشتم تا حالا.
امروز کنار ایستگاه اتوبوس بودم که یه دونه از این تاکسی زردها دنده عقب اومد و زد بهم و روی پای راستم وایستاد! چند ثانیه‌ای توقف کرد همونجا! و بعد رفت جلو و رفت که رفت. حتی پیاده نشد که ببینه چی شده. شایدم چون اومدم نشستم تو ایستگاه فکر کرد حالم خوبه دیگه. البته شکر خدا پام کاملا خوبه و اصلا درد نداره. اما بعدش دیگه
ازینجا دارم میرم
یه جوری میرم
دیگه هرگز برنمیگردم به این استان
حتی برای مراسم جشن فارغ التحصیلیم هم بازنخواهم گشت.
دقت کنین کانادا کشور دوست داشتنی ای هست
و مردم به شدت خوب و مهربون و با قلب پاک داره
واقعا اگر این مردم نبودن من چقدر اینجا بهم سخت میگذشت
ولی ازینجا میرم چون دو سال و نیم از سخت ترین روزهای زندگیم رو اینجا گذروندم
هیچوقت برنمیگردم
حتی کانشکنای پروازام رو هم دیگه به هیچ عنوان نمیذارم از این استان عبور کنه.
اینقدر دلم شکسته.
دلم ا
مشکلی که من روانا اینجا دارم،
 
و با توجه به اینکه سه سال تمام هم خونه ای داشتم (بیشتر از دوازده تا)،
و با توجه به اینکه توی دو شهر اون هم غرب کامل و شرق زندگی کردم،
و به شهر سومی دائما رفت و امد داشتم،
 
اینه که
 
خیلی زیاد نسل اولی هست که براتون توی پست قبل گفتم.
 
یعنی:
تشریفاتیه به شدت، توخالیه. پوچه ولی همین تشریفات نمیذاره که اون قسمت پوچ بودن خیلی به چشم بیاد.
کانادا عین نوکر انگلیس میمونه.
 
سیستمش سوشال دموکراسی هست که همون کمونیستیه دروا
به نظرم یکی از بزرگترین رمز و راز های زندگی شاد و موفق ،تسلیم شدن در برابر چیزهایی هستش که قابل تغییر نیست!
شاید ادم از بیرون ترسو به نظر برسه اما فقط خودش میدونه که چقدر مصممه.
انرژی نذاشتن روی این مسائل باعث میشه ادم انرژی و وقت و امید کافی برای مسائل قابل تغییر داشته باشه.
از نظرم یکی از بزرگترین اهداف زندگی هر فرد اینه که بفهمه قدرت تغییر چه چیزهایی رو داره و در جهت تغییر مثبت بره.
+یه جمله ی خیلی کاربردی یاد گرفتم! : به درک! 
مدتیه همون اول ک
ساعت پنج صبح پاشدم دیدم تلوزیون روشنه شبکه خبر خبر فوری زده که ایران پایگاه آمریکا تو عراقو زد. بابام هم که ترسو -_- هی میگفت سرتونو سمت پنجره نذارید ، صدا اومد نترسید و...
​​​​​​منم که دیشب زود خوابیدم دیگه خوابم نمیبره دارم به این فکر میکنم که کلی آدم صبح از خواب پاشن جای گل و بلبل این خبرو میشنون و از چند ساعت دیگه دوباره جنگ لفظی بین مردم خودمون آغاز میشه :| 
خدایی اولش ترسیدم یکم بعدش اوکی شدم . برم صبحونمو حاضر کنم
حاکمیت ترسو همیشه پشت سانسور و خفقان مخفی می‌شه. الان ۲۴ ساعته نت قطع شده و ما نهایتا تحت شبکه‌ی اینترانت به سایت‌های داخلی راه داریم. چرا؟ چون بنزین رو گرون کردن، چون بار معیشتی خانواده رو بالا بردند، چون بنزین سه برابر یعنی باقی چیزها شش برابر. چون کم‌بود بودجه رو قرار هست از جیب ما مردم بگیرن، چون عرضه‌ی اداره ی یک نونوایی رو هم ندارند، چون آقازاده‌هاشون تو کشورهای خارجی و بالای شهر تهران با ماشین‌های آنچنانی ویراژ میدن و ما ملت باید
بابا داری چیکار می کنی؟ 
چرا نمی فهمی دارم جلوش تحقیر میشم:( 
چرا نمی‌فهمی دلم برات تنگ شده..بابا چرا نمی فهمی؟
من آدم سکوت نبودم..ترسوم کردی بابا... بدجورم ترسوم کردی.
سارای ایران این شهر و‌تا حالا صد بار رو سر آدماش خراب کرده بود.
ولی سارای بدون تو ترسوئه...می ترسه بدون تو بمونه تا ابد...
 می نویسم که یادم نره، نمی بخشمت،به خاطر تک تک این لحظه ها نمی بخشممممممت. قول میدم تلافی کنم،شک نکن شک نکن.
قبلا اینجا نوشتم که از وابستگی به آدم ها بدم میاد توی هر زمینه ای خصوصا وقتی یه کاری رو بخوام انجام بدم! 
از بس بی اعتماد به نفس و ترسو بار اومدم که دائم و ناخودآگاه این وابستگی ها پیش میاد و دائم نظرشون رو میپرسم و تایید میخوام واسه کار هام! و بعد که مثلا رفیق نیمه راه میشن چنان آزاری میبینم که نگو و نپرس!
درد دارم درد وابستگی. 
حالا چرا یهو باز اذیتم کرد؟ چون وابسته شدم چون واسه رفتن به کاریابی به یکی از دوستام که اونم دنبال کار میگرده گفتم می
وارد اولین روز بیست و دو سالگی شدم در حالی که ۲۱امین سال تا آخرین لحظه تلخ بود و سعی کرد انتقامش رو ازم بگیره
دعوا... بحث‌.. فحش.. تحقیر.. نفرت..
اینا چیزای تکراری خونه‌ی ما هستن
و من حالم از این فضا به هم میخوره
واقعا از بابام بدم میاد
از ترسو بودن خودم بدم میاد از مامان بدم میاد.. از همه بدم میاد.. دلم میخواد برم زیر پتو... خودم رو از همه قایم کنم... مطمئنم هیچکس یادش نمیفته نیستم...
معده‌م درد میکنه... یه بغض توی گلوم نشسته... و کلی غم به دل دارم... من از
آیت‌الله جوادی(زید عزه) در برنامه «حکمت ربانی» شبکه سه سیما درباره سخنی از امام علی علیه‌السلام در خصوص انسان ترسو، چنین گفتند: «ظلم را جز ملت پست کسی تحمل نمی‌کند. اگر ملتی فرومایه بود، ستم پذیر است، اما ملت ایران، لبنان، فلسطین و یمن این ظلم را نمی‌پذیرند چه استکبار باشد چه صهیونیست.»
ادامه مطلب
یک) ما ایرانیان انقلابی های آلوده نشده به بازی تخت و تاج قدرت را دوست داریم. سلیمانی در عین حال که برای امنیت استیت می‌جنگید مرد نهضت بود.
دو) جنگ با رشادت و دلیری در آمیخته است. مرد جنگ ترسو نیست، شجاع است. ما ترسو ها را دوست نداریم. سلیمانی برای ما جنگجویی نترس بود و مظلومانه هم به شهادت رسید.
سوم) سلیمانی در کار خود پروفشنال بود. سلیمانی نتیجه تولید می‌کرد. او معلوم بود که کاربلد است و با رانت و لابی و لاف زنی در آن جایگاه نایستاده است.
چهارم)
از بچگی تا الان همیشه چیزهای زیادی بوده که ازشون میترسیدم. ترس از تاریکی ، تنهایی ، ارتفاع ، نشنیدن ، موفق نشدن ، شکست و خیلی موارد دیگه... ولی هیچ وقت دلم نمیخواست بگم که میترسم. شاید چون دوست نداشتم اطرافیانم فکر کنن من یه آدم بزدل ام و شجاع نیستم. همیشه طوری وانمود میکردم انگار ترسی ندارم نه همیشه ولی اکثر مواقع وقتی که تنها نبودم یا آدمهای غریبه دورم بودن همه توانمو میذاشتم تا انجامش بدم. یادمه تو دوره ی دانشگاه برای فیلم پیچوندن یا برای عک
 حالا دیگر برای درک قدرت و صلابت محور مقاومت
نه، به اظهارات مقامات بلندپایه حزب‌الله لبنان، حماس و دیگر نیروهای مقاومت نیاز
است و نه، به واقعیت‌های میدان نبرد در تقابل با رژیم صهیونیستی و نیروهای مقاومت
منطقه احتیاج است! تنها با مرور گفته‌ها و ناگفته‌های مقامات تل‌آویو شاهد دست
برتر محور مقاومت و ترس بی حد و حصر صهیونیست‌ها خواهید بود!
ادامه مطلب
سلام عزیزای دلم،
امروز از پایان یه دنیا و شروع دنیای جدید براتون حرف میزنم.راستش دیگه از مدیریت خسته شده بودم .یه روز یه ایمیل به دستم رسید که تو دیگه مدیر نیستی منم که تمام زحمات این چند وقت رو بی ثمر دیده بودم از این تصمیم بدون قید و شرط استقبال کردم .کاش میتونستم متن ایمیل رو براتون کپی کنم تا بفهمید آدمها چه طوری کارهای غلط رو توجیه میکنند .بعد از چند روز مدیرعامل صدام کرد و گفت حقوقت خیلی زیاده یه کاری کن که ارزشش رو داشته باشی ومن  نمیتون
من باید از مردم رو بگیرم تا مردی به گناه نیفتد، او نمی‌تواند جلوی چشمش را بگیرد. من باید جلوی شکمم را بگیرم تا روزه‌داری به آه نیفتد، او با بوی غذا نمی‌تواند جلوی پرواز روحش را بگیرد. گویی توی این بگیر و نگیرها، دینی که قرار بود انسان‌ها را به یکدیگر نزدیک کند به کناری ایستاده و مسلمانان ترسو را از نزدیکی بیم می‌دهد. هر چه باشد آبا و اجداد ایشان آینده‌ی خویش را بابت نزدیکی به یک درخت تباه کردند. دلم برای خدایی تنگیده که وقتی هیچ بنده‌ای او
خدایا...
کیست که طعم محبتت را چشید و جز تو کسی را آرزو کرد؟
کیست که به نزدیک تو مقام گرفت و لحظه ای روی گرداندن توانست؟
خدایا...
ما را از آنانی قرار ده که به دوستی خود برگزیده ای
و به عشق و محبت خود خالصشان کرده ای
و مشتاق دیدارشان ساخته ای
و به خواست خود خشنودشان نموده ای
و نعمت دیدار را عطاشان کرده ای
در مقام رضایتشان نشانده ای
و در غربت و تنهایی در پناهشان گرفته ای
و در جوار خود به عالم راستی و حقیقت جایگاهشان بخشیده ای
و به شناخت خود معرفتشان د
بخاطر اتفاقات بدیِ که زنجیره وار و پشت سر هم توی ۸ - ۹ سال اخیر برام اتفاق میفتادن ، تبدیل شدم به ترسو ترین و منفی گرا ترین و بی اعتقاد ترین آدمی که میتونستم باشم . این سه چهار سال اخیر همه چیز بدتر شده بود . شاید باورش سخت باشه ولی من حتی دعا هم نمیکردم . چون از خدا خشم و کینه و نفرتِ زیاااادی به دل گرفته بودم .
اما نتونستم ادامه بدم . که من برای خودم کافی نبودم ، که بی اعتقادی و ناامیدی از خدا مثل خوره ذره ذره ی جونمو بلعیده بود و اگر ادامه میدادم چ
ساعت دقیقا ۵:۰۹ صبح روز ۴ اردیبهشت
از یه خواب خیلی ترسناک پریدم و دیگه خوابم نمیبره،حالا نشستم تو تاریکی و‌ به ارواح خبیثه‌ای که تو خواب داشتم باهاشون مبارزه میکردم فکر میکنم.نمیدونم چرا خوابای من انقد درگیری داره.همش در حال نجات دادن یه نفرم :/ یکی باید بیاد منو نجات بده ازین شرایط!
خب نشستم رو مبل.حس میکنم اگه پاهامو بالا بگیرم و رو زمین نزارم هیولای «زیرین»نمیتونه پامو بگیره و بکشه زیر مبل.هیولای زیرین که میدونید چیه؟!نمیدونید؟!؟!پس چی م
رهبران جامعه باید بردبار و صابر،نیرومند و قوی و شجاع و دلاور و نترس و قویدل و دارای روحی بزرگ باشند.
مردان بزدل و ترسو؛زبون و ضعیف النفس؛بی اراده و سست،چگونه میتوانند اجتماع را از راه های پر پیچ و خم عبور دهند؟ چطور می توانند در برابر دشمن مقاوت کنند،و موجودیت و شخصیت خود را از دستبرد این و آن حفظنمایند؟ عظمت و بزرگی روح زمامدار،و قدرت و نیروی جسمی و روانی او تاثیر عجیبی در میروان خود دارد.وقتی امیر مومنان،یکی از صمیمی ترین یاران خود را به ح
قبلا اینجا نوشتم که از وابستگی به آدم ها بدم میاد توی هر زمینه ای خصوصا وقتی یه کاری رو بخوام انجام بدم! 
از زندگی ساده و رها بی نهایت خوشم میاد و از وابستگی به شدت متنفرم و برای شخص من سمه! چون باعث میشه شلختگی توی همه جنبه های زندگیم ایجاد بشه منم که وسواسم پس بدجوری اعصاب و انرژیم رو تحلیل میبره.
از بس بی اعتماد به نفس و ترسو بار اومدم که دائم و ناخودآگاه این وابستگی ها پیش میاد و دائم نظرشون رو میپرسم و تایید میخوام واسه کار هام! و بعد که مثل
سریال Psychopath Diary 2019با بازی یون شی یونکارگردان سریال #شاهزاده_صد_روزهنام ها: دفتر خاطرات روانیمحصول: 2019 کره جنوبی از شبکه tvNژانر: #هیجان_انگیز | #جنایی | #کمدی | #معماییتاریخ پخش: 29 آبان 1398 – Nov 20, 2019قسمت ها: 16روزهای پخش: چهارشنبه و پنجشنبه هامدت زمان: 70 دقیقهوضعیت: پایان یافته است جایگزین #خانم_لیبازیگران:Yoon Si Yoon – Jung In Sun
خلاصه داستان: یوک دونگ شیک (Yoon Si-Yoon) در یک شرکت دلالی کار میکند ، او شخصیتی ترسو دارد در حدی که حتی نمیتواند از آدم ها عصبی شود ، تا
خب امروز یه بحثی تو گروه دانشگاه شد در مورد اتفاقای اخیر. نگین بحثو راه انداخت و من اولش قرار بود شرکت کنم من! ولی وقتی بحث شروع شد هیچی نگفتم و لال شدم 
تو بحث قبلا خیلی شرکت کردم خیلی جاها حرفمو داد زدم و نترسیدم طرف کیه ولی اینجا و امروز با این که اینقدر عصبی بودم هیچی نگفتم نمیدونم چه حسی اومد و نداشت اینکارو انجام بدم خودم احساس میکنم و میدونم ترس نبود. ولی هر چه که بود تو ذهن بقیه ضعیف و ترسو و محافظ کار به نطر میرسم 
احساس کردم خیلیا رو نا
شهاب،موجودی ترسو،بلاتکلیف،منزوی،زودرنج و جوگیر با تصمیم های احمقانه و همیشه پشیمان و سرخورده.
شهاب وقتی می‌فهمد فرزانه، دختری که به تازگی توجهش را جلب کره،قبلا یکبار از همسرش جدا شده،خوشحال می‌شود و بشکن می‌زند.با این تصور که من این همه عیب و ایراد دارم،این هم عیب او!پس به هم می‌خوریم.شهاب برای خودش جشن می‌گیرد،خوشحال از جدایی دیگری. یحیی می‌گوید ممکن است که فرزانه و همسر سابقش دوباره وارد رابطه ی قبلی شوند!احتمالش بالاست،پس باید بیخ
سلام به همگی
راستش چند وقت پیش توی سایت معتبری یه مطلبی درباره ازدواج خوندم که واقعا ناراحت شدم، در اون سایت گفته شده بود طبق آمار، تعداد ازدواج ها بین سال های 87 تا 98 بیش از 37 درصد کاهش داشته.
به نظر شما ماها یه کم ترسو تر نشدیم؟، قدیم ها خیلی بیشتر دل مون رو میسپردیم به خدا، اصلا مگه خودش نگفته نگران روزی تون نباشید، مگه نگفته روزی هر کسی جداست، مگه نگفته از تو حرکت از من برکت؟، پس چرا حرکت نمیکنیم!؟
الان به هر کی میگی چرا ازدواج نمیکنی؟، میگه
#گی_دو_موپاسان در #داستان_کوتاه #والترشنافس یک بحث تا حد زیادی کلیشه را مطرح می کند اما با افزودن تعارضات زیاد، مخاطب را با خود پیش می‌ برد.‌ روایت پیرامون شخصی به نام والترشنافس است، سربازی خپل و ترسو که خودجوش و از سر میل پا به میدان جنگ می گذراد و در برهه ای از زمان همه چیز از دست می رود و محاصره می شوند. داستان پیرامون ارزش است، یعنی این که اولویت ارزش های یک انسان به چه صورت باید باشد. سرباز این داستان با این ارزش که برای یک مملکت و طیف فکری
بهش می‌گم دیدی چند تا از خدمه‌های جدید چقدر کم سن و سال‌اند؟ میگه نه متوجه نشدم. پول می‌گیرند دیگه. اینجا محیط زنانه است امنیت دارند. خیلی بهتر از کار کردن خونه‌ی مردمه.
جوابش واسم جالب بود. هم از این نظر که چقدر زود جنبه‌های مثبت قضیه را پیدا کرد. هم این که فکر نمی‌کردم واکنش به کار کردن دخترهای نوجوان، اون هم شستن سرویس‌های بهداشتی این باشه. البته منی هم که توجه کرده بودم واکنش موثری نشان ندادم اما فکر می‌کنم اگه از یک ساختمان سیصد نفره
بهش می‌گم دیدی چند تا از خدمه‌های جدید چقدر کم سن و سال‌اند؟ میگه نه متوجه نشدم. پول می‌گیرند دیگه. اینجا محیط زنانه است امنیت دارند. خیلی بهتر از کار کردن خونه‌ی مردمه.
جوابش واسم جالب بود. هم از این نظر که چقدر زود جنبه‌های مثبت قضیه را پیدا کرد. هم این که فکر نمی‌کردم واکنش به کار کردن دخترهای نوجوان، اون هم شستن سرویس‌های بهداشتی این باشه. البته منی هم که توجه کرده بودم واکنش موثری نشان ندادم اما فکر می‌کنم اگه از یک ساختمان سیصد نفره
من ازون آدمایی ام ک همه چیزو با پدر و مادرم هماهنگ میکنم.شاید فک کنید از مدل بچه های وابسته ام ک بدون مادرش  نمیتونه آب بخوره، نه اصلن، برعکس روش بابام برا تربیت ما این بوده که: خودت برو جلو یاد بگیر. این شده ک علی رغم ترسو بودن ذاتیم به اندازه ی هم سن و سالام مستقل هستم.
داشتم میگفتم من همه چیزو از کوچیک یا بزرگ یا ب مادرم میکم یا به پدرم یا ب میم و چیز پنهونی ندارم. آدمی ام ک حتی اگر دروغ گوی قهاری باشم به پدر و مادرم نمیتونم دروغ بگم اما الان ک ر
‍‍  نام کتاب: #مفاخر_ایران_زمین ( #سید_جمال_الدین_اسد_آبادی ) | مولفین: #محمد_حسین_زائری و #پژمان_میر_جمهری و #موسی_اشرفی | انتشارات: #مرکز_آموزش_سازمان_فرهنگی_هنری_شهرداری_تهران.خانواده اصرار کردند بمان و نرو، جمال گفت "من مانند شاهبازی هستم که فضای عالم با این وسعت، برای طیران او تنگ باشد. تعجب دارم از شما که می خواهید مرا در این قفس تنگ و کوچک پابند کنید.".کنسول ایران و تجار ایرانی که تنها اجازه ی ملاقات با او را از طریق مقامات مصر داشتند، در باز
#  تو تاکسی کسایی هستن که هم شماره میدن و هم به زور شماره میگیرن! :/
#  تو این شهر نسبتا بزرگ مراسم هایی به اسم پارتی برگزار میشه که بسیار متفاوت تر از پارتی هایی هست که شما تو فیلما میبینی :/ نرفتم اما شنیدم .
#  این مردم به قدری ترسو هستن که کوچکترین اتفاقی میافته با گفتن آی ننه فرار میکنن . حتی آمپول:)))
# یه دوست  دارم از من کتاب و جزوه و انواع و اقسام کمکا رو میگیره اما به من تابحال چیزی نداده . همیشه تو رودرواسی خانوادگی مشکل دارم :/ 
# گرم ترین نقط
اسمشو میشه گذاشت شکست عشقی ؟نمیدونم باید ناراحت باشم یا نه؟!با کسی که حتی کمی صمیمی هم صحبت نکردم . منحرفی جنسی بودم یا عاشقی ترسو ؟اصلا عشق بود یا شهوت ؟ احساسی دوستانه و دلسوزی بود ؟ نمیدانم . اصلا همان که دوستم به شوخی گفت دو گراز هم در یک اتاق بگذاری عاشق هم میشوند . اصلا عاشق بودم؟ پس اگر عاشق نبودم پس این چه حس گندی ست که حالم از خودم بهم میخورد . پس چرا احساسم اینقدر شکننده شده ؟ مثل همیشه فقط سکوتم بود ای کاش ساختمان بیمارستان چند طبقه ب
امروز در کلاسِ مشاوره ی خانواده استاد درباره ی مفهوم "caring" صحبت کرد. معنی  لفظی اش میشود "مراقبت"!  
میگفت زن و شوهر باید بلد باشند از هم مراقبت کنند، حالا نه اینکه مراقب خورد و خوراک و سرما خوردن هم باشند یا نه، که آن هم باید باشند البته!
اما "caring" خیلی فراتر از یک مراقبتِ صرفا جسمانی است، شاملِ مراقبت از احساس هم میشود. 
مثلا زن اگر ترسید، اگر اتفاقی افتاد یا چیزی دید که ترسید، حتی اگر چیز مسخره ای بود، مرد نباید مسخره اش کند، مثلا نگوید : ترسو خ
مردها به عشق که مبتلا میشوند ترسو می شوند...
از آینده می ترسند،
از کسی که بهتر از آنها باشد،
از کسی که حرف زدن را بهتر بلد باشد،
از کسی که جیبش پر پول تر باشد،
از کسی که یکهو از راه برسد و حرفی را که آنها یک عمر دل دل کردند برای گفتنش بی هیچ مکثی بگوید...
برای همین دور می شوند،سرد میشوند، سخت می شوند
و محکوم به عاشق نبودن، به بی وفایی، به بی احساسی...
زنها ولی وقتی دچار کسی می شوند؛
دل شیر پیدا می کنند و می شوند مرد جنگ...
میجنگند؛
با کسانی که نمیخواهن
سال 92 می گفتیم: اگر رئیسی رأی بیاورد و روحانی برکنار شود و مردم طعم خوشی را بچشند، همه خواهند فهمید که 40 سال بدبختی آنها زیر سر طیف اصلاحات بوده.
خدا نخواست این نتیجه را بگیریم.
در عوض انگار خدا این بار خواسته نتیجه ی دیگری بگیریم! آن چه نتیجه ای است؟
حالا که به لطف رأی ندادن طبقه ی اشرافیت و عزلت گزیدن آنها، تیم اشرافیت نسبتاً از کار برکنار شد و طبقه ی مستضعفین قدرت بیشتری پیدا کردند، می توانیم چشم انتظار روزی باشیم که با بهبود وضع کشور و اصلا
دانلود فیلم Fantastic Return to Oz 2019
امتیاز : 4.0 از 10
کیفیت : WEB-DL 1080p
ژانر : انیمیشن, خانوادگی, ماجراجویی
کارگردان : Fyodor Dmitriev
ستارگان : Dmitriy Dyuzhev, Konstantin Khabenskiy
سال : 2019
کشور : روسیه
سازندگان : Aleksandr Boyarskiy,Jeffrey Hylton
مدت زمان : 1 ساعت و 17 دقیقه
دختری به‌نام دوروتی که در ایالت کانزاس زندگی می‌کند براثر گردباد به سرزمین اعجاب آور اوز پرتاب می‌شود او باید به دیدن جادوگر شهر اوز برود تا بتواند به منزل خود بازگردد. در بین راه با مترسک ، آدم آهنی و شیر ترسو آشنا می
دارم فکر میکنم این مرض جدیدمه که این همه زیاد توی جمع شلوغی اضطراب و استرس میگیرمو بی قرار میشم. دیگه اگه محیط بسته باشه که هیچی. من قبلا شاید با محیط بسته راحت نبودم اما توی جمع بودن تویی مترو مهمونی چمیدونم هر جایی مشکلی نداشتم یه گوشه میشستم حالا الان چنار اضطراب و استرسی میگیرم چنان ترسی دارم که نمیدونم چجوری درستش کنم حالا این دفعه باز به روانشناسم میگم. بپرسم چجوری میتونم اینو درست کنم دوباره. امیدوارم چیزی بتونه بگه. هووووف دیروز فاطم
نام فارسی : مرد عنکبوتی ۱
زبان : فارسی + زبان اصلی
صوت دوبله بصورت جداگانه
سال تولید : ۲۰۰۲
محصول کشور : آمریکا
 ژانر : اکشن | ماجراجویی | فانتزی
کیفیت : BluRay 720p – ۱۰۸۰p – x265
ستارگان : Kirsten Dunst , Willem Dafoe, Tobey Maguire
خلاصه فیلم  :  یک نوجوان دبیرستانی خجالتی و ترسو بعد از اینکه توسط یک عنکبوت جهش یافته گزیده میشود، خصوصیاتی همانند عنکبوت ها در بدن خود مشاهده می کند. بعد از حادثه غم انگیزی که برای خانواده اش رخ می دهد، او تصمیم می گیرد از این توانایی های منح
دانلود آهنگ علی کوچولو این مرد کوچک
Download Ahange Ali Koochooloo In Mard Koochak
دانلود آهنگهای قدیمی و نوستالژی علی کوچولو این مرد کوچک صوتی mp3
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ علی کوچولو این مرد کوچک
علی کوچولو این مرد کوچک
علی کوچولو تو قصه ها نیست مثل من و تو اون دور دورا نیست
نه قهرمانه نه خیلی ترسو نه خیلی پر حرف نه خیلی کم رو
خونشون در داره در خونشون کلون داره حیات داره ایون داره اتاقش طاقچه داره
حیاتش باغچه داره باغچه ای داره گل گلی
فکر میکنم کمتر کسی باشه که در دنیای واقعی و مجازی شخصیت یکسان و ثابتی داشته باشه، کمتر کسی باشه که توی دنیای مجازی خوب باشه و به دنبالش توی دنیای واقعی هم عالی باشه... مگر آدم هایی که روح پاک و بی آلایش دارن.. و تظاهر به خوب بودن براشون معنایی نداره..
من که جزء این دسته نیستم بدبختانه.. اما حسودیم نمیکنم چون این افراد اونقد دوست داشتنی هستن که حسادت رنگ میبازه..اما غبطه میخورم به چنین افرادی.. افرای که مریض فکری نیستن و ظاهرشون با اون چیزی که توی ذ
چند روزی می بینم اوضاع خانه آشفته است. مادرم مضطرب است و پدرم شب ها به خانه نمی آید. اوایلش مادرم همه چیز را عادی جلوه می داد و درباره پدرم هم می گفت دیر به خانه می آید. اوایل هم قابل باور بود ولی دیشب که ازش پرسیدم چرا واقعا بابا اینقدر دیر می آید به خانه می آید در جواب گفت که رفته است تهران برای پروژه اش. اما بابا که چمدانش را نبرده است او هیچوقت اینقدر ناگهانی به تهران نمی رود قطعا. فهمیدم قضایایی پیش آمده اصرار کردم و سعی کردم که بفهمن چه شده ک
من یاسمن 98 رو دوس داشتم اما ازش راضی نیستم میدونی خیلی بالا پایین کردم انگار گم شدم و دوباره خودم رو بعد از سالها پیدا کردم  افتادم ،زمینم زدن ،بازم ولم نکردن یه لگد محکمم بهم زدن و باز هم از یه ادم موزمار رکب بدی خوردم و خیلی دیر بلند شدم ماه ها از عمرم رفت این که من بگم خب نمیتونم من اینجوریم دلیل نمیشه روزها و شبها گریه میکردم من خودم رو در یک موقعیت مسخره راضی میدیم و عاطفی بسیار ضعیف و وابسته بودم نه ضعیف کمه گند زدم خیلی گند در عجبم چطور ا
من یاسمن 98 رو دوس داشتم اما ازش راضی نیستم میدونی خیلی بالا پایین کردم انگار گم شدم و دوباره خودم رو بعد از سالها پیدا کردم  افتادم ،زمینم زدن ،بازم ولم نکردن یه لگد محکمم بهم زدن و باز هم از یه ادم موزمار رکب بدی خوردم و خیلی دیر بلند شدم ماه ها از عمرم رفت این که من بگم خب نمیتونم من اینجوریم دلیل نمیشه روزها و شبها گریه میکردم من خودم رو در یک موقعیت مسخره راضی میدیم و عاطفی بسیار ضعیف و وابسته بودم نه ضعیف کمه گند زدم خیلی گند در عجبم چطور ا
سلام دوستان
من پسر هستم، چند شب پیش دو تا زورگیر خفتم کردن، واقعا اعصایم بهم ریخته، توی کوچه چاقو گذاشتن رو گردنم و گوشیم رو بردن، حس خیلی بدی دارم، حس ضعیف بودن، منم ترسیدم خب دادم بهشون که بهم چاقو نزنن، منم هیکل بزرگی ندارم، نمیدونم شایدم ترسو هستم، از خودم بدم میاد، از جامعه ای که توش زندگی میکنم، شما براتون اتفاق افتاده اگه اره چیکار کردین؟
طرف چاقو گذاشته بود روی صورتم میگفت صدات بیاد صورتت رو میبرم، منم نمیدونم ترسیده بودم یا چی، همی
قبلا از این‌که این پست را بخوانید پست قبلی را هم بخوانید که به خاطر فاصله زمانی کمی که بین انتشار دو پست هست، از آن غفلت نشود(+)
امّا برویم سراغ اصل مطلب؛
از امروز صبح که خبر شهادت سردار دلها تایید شد، خیلی از رسانه‌های اجنبی و آن‌ور آبی، و همچنین نیروهای این‌ور آبی جنگ‌روانی دشمن، با بحث از جنگ و صلح قصد دارند که فضا را منحرف کنند.
حتی خیلی از دوستان بلاگر هم دچار انحراف شدند! حال چه از روی بی‌بصرتی و یا ساده انگاشتن مسئله و یا از روی عناد و
قبلا از این‌که این پست را بخوانید پست قبلی را هم بخوانید که به خاطر فاصله زمانی کمی که بین انتشار دو پست هست، از آن غفلت نشود(+)
امّا برویم سراغ اصل مطلب؛
از امروز صبح که خبر شهادت سردار دلها تایید شد، خیلی از رسانه‌های اجنبی و آن‌ور آبی، و همچنین نیروهای این‌ور آبی جنگ‌روانی دشمن، با بحث از جنگ و صلح قصد دارند که فضا را محرف کنند.
حتی خیلی از دوستان بلاگر هم دچار انحراف شدند! حال چه از روی بی‌بصرتی و یا ساده انگاشتن مسئله و یا از روی عناد و
- پیروان مذهب ویدا عقیده دارند که :
بعد از مرگ ، انسان را به مجازات نمیرسانند بلکه خود روح انسان ،اگر گناهکار باشد ،خویش را مجازات می کند .زیرا به عقیده آن ها ،عقل قبول نمی کند  که خداوند که بنی آدم را آفرید و از سرشت او اطلاع دارد و در اولین لحظه خلقت می دانست که انسان چه خواهد کرد ، او را مجازات نماید .
- ملاصدرا با اینکه به وحدت وجود اعتقاد دارد ، مجازات گناهکاران را در سرای دیگر محقق می داند و می گوید : 
" عزیز بودن بنی آدم نزد خداوند به مناسبت ا
سلام 
دختری ۲۲ ساله هستم که دیپلم رشته تجربی دارم و معدل دیپلمم ۲۰ هستش، یه چیزی که خیلی برام عجیبه من حدودا ۴ ساله که دبیرستان رو که تموم کردم، به شدت بی انگیزه و بی اراده و ترسو شدم.
بی خود و بی جهت از همه چی ترس دارم، همیشه نگرانم همیشه استرس دارم، هیچ کاری رو انجام نمیدم، هیچ انگیزه ای ندارم، ثبات شخصیتی و تصمیم گیری ندارم، منظورم اینه که تا وقتی دبیرستان بودم و با دوستام ارتباط داشتم خیلی سرحال تر از الانم بودم، اما حدودا ۴ ساله که حتی دوس
 دیروز از خشم و دپرشن و اینا داشتم می ترکیدم و امروز بعد اینکه دخترخاله هام که ۲ سال ازم کوچیک ترن، عکس چندین تا از دوستای هوموسکشوال یا احتمالا کلا LGBTQ شونو با خونسردی تمام نشونم دادن و بعد اینکه ازشون پرسیدم فک نمیکنن اینا مریض یا منحرفن، جوری نگام گردن که انگار از فضا اومدم یا عقلمو از دست دادم و دارم چرت و پرت میگم و گفتن نه بابا چرا باید همچین فکری کنیم، امیدوارترینم. من با نسلی زندگی کردم و بزرگ شدم که ۴ سال از اینا بزرگ ترن ولی در این مور
 
روحانی و خامنه ای که کاملن در یک محیط ایزوله هستند
 
بقیه مسئولین هم یا فرار کردند
 
یا خودشان را در خانه شان قرنطینه کرده اند
 
فقط وزیر بهداشت را انداختند بیرون
 
و
 
بقیه دست در جیب مبارکشان فرو کرده اند
 
می گویند ای بابا چرا کرونا زیاده؟!
 
من بیرون نمی رم اگر هم مجبور بشم بروم با ماسک و دستکش می روم
و سعی می کنم نکات بهداشتی را در خانه و بیرون خانه رعایت کنم
 
ظریف! تو داری چیکار می کنی؟
خامنه ای! تو داری چیکار می کنی؟
غلامی! تو داری چیکار م
ما سایه جنگ را دور کردیم!!! ترساندن مردم از جنگ از بین بردن اعتماد ملی و شجاعت یک ملت است!!! استاد ارجمندم  حضرت ایت الله احمد عابدی در درس خارج فقه با موضوع جهاد  در تاریخ 8اسفند ماه ضمن بحث  در باره اصول و قواعد بحث جهاد به نکات بسیار زیبا و ظریفی اشاره کردند که مناسب با برخی از حرف هایی است که برخی دولتمردان در این روزها به اشتباه مطرح می کنند.گزیده ای از سخنان ایشان این است:
امنیت با نظم و قدرت حاصل می شود. اگر قدرت باشد نظم هست وقتی نظم باشد ام
من خیلی حرف دارم به خودم بزنم، به منی که توی این پنج سال گذشته باعث شد الان این‌جا باشم. پشت کنکور نمون؛ زودتر به فکر «خودت» باش و این‌قدر رهاش نکن؛ زودتر برو اون‌جا و درخواست کار بده؛ نترس، نترس، نترس، هر جا که نترسیدی باعث شدی بهترین خاطره‌ها رو داشته باشم ازش، فقط اون‌ها شبیه زندگی بودن؛ نه بقیه روزهایی که ترسو بودی و کز کردی گوشه اتاقت. این‌ها و هزار تا چیز دیگه رو براش می‌نوشتم. ولی ته‌ش یه پاراگراف اضافه می‌کردم و می‌گفتم لطفا راه
مگه آدم چقدر تحمل دارد ،زندگی و آرزوهایی که به راحتی توسط یک فرد ذره ذره از بین می رود. یعنی زندانی بودن و هرکار میکنی تا خودت را نجات بدی اما یه عده وضعیت را روز به روز خراب تر می کنند و بخاطرشان زندگی به مرداب لجن، آرزوهای که بدست آوردنش سخت سختتر می شود، ما همیشه نباید تحمل کنیم که هرچیزی میگویند ما بگوییم چشم .. چرا ما باید همه چیز را تحمل کنیم ، چرا اون سه گروه فقط باید تایید کنند .. یعنی اون سه گروه میدانند ما مردم‌نمی دانیم؟ یعنی تمام‌
باز خوابیده‌ام توی تاریکی. من همیشه وقتی توی تاریکی‌ام حرفی برای گفتن دارم. دقیقن نمی‌دانم چرا. گمان می‌زنم چون که تاریکی بدون هیچ دیتای ورودی است، هیچ رنگ و نوری نیست که آدم را به پک گرفتن از افکار- که گاهی هم بد بی‌فیلتر و تلخ‌اند- مجبور کند، و از آنجا که آدم بیمارِ این فکر کردن‌های جنون‌آمیز است، در تاریکی همیشه باید چیزی بیابی که سکوت نبلعدت. آدم‌ها از بلعیده شدن می‌ترسیدند، به خاطر همین افتادند به اختراع کردنِ ناخوداگاه، آوا‌ها ر
ببین میخواهم چیزی بنویسم. خب؟ بگو خب. 
- خب 
- آن چیز حول محور تو می‌گردد خب؟ 
- اما من که محوری ندارم. 
- مشکل درست همینجاست. اصلا برای همین تصمیم گرفته‌ام درباره‌ات بنویسم. 
- من باره‌ای ندارم که در آن بنویسی. 
- اما بالاخره یک چیزی هستی که با من سخن می‌گویی. 
- من سخن نمی‌گویم. تو حرفت را دوپاره کرده‌ای. نصف حرفهایت را توی دهان من می‌گذاری. 
- فرض کنیم اینطور باشد. همین که سخن نمی‌گویی یعنی هستی. چون اگر نبودی نمی‌توانستی حتی سخن نگویی. 
- تو
من از دانشگاه چه آموختم؟ دو رویی و بی صفتی را. دانشگاه از من چه آموخت؟ آهنگ های استینگ و فیلم های ریور فینیکس را. هر جور به این معامله نگاه کنید می بینید که من در واقع ضرر کرده ام و گران خریده و ارزان فروخته ام. من جوانی ام را در خانه این مرد حرام کردم و بعد مزدم این بود که ترم اولی های جدیدتر و جوان تر جایم را بگیرند. ترم اولی هایی که هر چند از من زیباتر و وحشی ترند اما به خوبی من غر نمی زنند و تو چه می دانی روزی که من بروم دانشگاه دلتنگ همین غر زدن
دیشب رفتیم Once Upon a Time in Hollywood رو دیدیم توی سینما.
 
حقیقتش، فیلم کایند آو تاریخی، بامزه، طنز، و گاهی هم خشن و ترسناک بود.
درباره زندگی یه هنرپیشه هالیووده که خیلی ضعیف و ترسو هست، الکاهالیک هست،
در عوض یه دستیار مانند داره (برد پیت)، که خیلی قوی، آروم، سکسی، دوست داشتنی، و پسر بسازی هست.
شخصیت این پسر دستیاره، همین کلیف بوث، مثل شخصیت الکس یولیش خواننده المانیه.
همون که صدای کلفت داره.
مرموز، باشخصیت، آروم، ناز، سکسی،
سکسی بودن پسرها به تیپ و ق
 
اولین ها همیشه ماندگارند!قانون خاطرات می گوید: هر چیزی را که برای اولین بار در زندگی تجربه می کنیم، در ذهنمان تبدیل به یک حفره ی عمیق می شود. حفره ای که هرگز جایش با هیچ خاطره ی دیگری پر نخواهد شد.اولین ها هر چقدر هم کهنه و قدیمی باشند در ذهنمان حک شده اند. آنقدر پررنگ هستند که تمام تکرار های بعد از آن هم نمی توانند خاطراتش را کمرنگ کنند. درست مثل اسم معلم کلاس اول که در ذهنمان پررنگ تر از معلم های دیگر است!اولین ها علایق و نفرت های ما را می سازن
..نزدیک خونمون که بودم یه ماشین از پشت سرم
خیلییییییییی بوق میزد:\منم گفتم وللش هیچ واکنشی نشون ندم وهمینجور ساده
داشتم راهمو میرفتم یهو ماشین داشت نزدیکتر میشد باخودم گفتم واایییی این
دزده ومیخاد منو بدزده الانم براش وقته خوبیه چون هیچکسی توی خیابون نیست
وسر ظهر وهمه هم خوابیدن://
هیچی دیگه اون لحظه توی فکرم هیچ چیزی جز فرار کردن نبود:\\\
منم یه پامو گذاشتم جلو یه پامو گذاشتم عقب مثل این آدما که توی مسابقه های دو هستن هیمونجوری یعنی:\\\\\
فرا
دو پست قبل دخترها کامنت دادن باز هم از اینها بنویس، من هم گفتم چشم. دو نکته به خاطرم می رسد که مهم است، این دو نکته را گوشه ذهنتان داشته باشید و لحاظ کنید.
اول آنکه عشق بی قید و شرط میان هیچ دو آدمی که ازدواج نکرده اند، وجود ندارد، فقط پدر و مادرها نسبت به فرزندانشان عشق بی قید و شرط دارند. پس این تنها یک افسانه است که برای این است که شما از استانداردهای خودتان کوتاه بیایید و طبق استانداردهای طرف مقابل رفتار کنید. به چه دلیل؟ عشق بی قید و شرط! یک
فکر میکنم مهم ترین و قشنگ ترین کاری که ادما میتونن انجام بدن حمایت و تشویق کردن عزیزانشون و من علت اصلی Auto phobia خانوادمه چون از بچگی تا الان سر هر جریان فقط و فقط نکات منفی،خطرات،تهدیدا و هرچی حس بد بود منتقل میکردن و میکنن و مدام یه ترسی تو وجود میزارن و تمام این سالها این ترسها جمع شده تو وجودم و الان ترسو ترین ادم شدم یکجایی که خودشونم دیگه از من قطع امید کردن...
از خودم بدم میاد چون ترسوام ،ساده ام و همیشه حس میکنم مثل احمق ها بنظر میرسم ... 
د
از دنیای شما یک چیز را نمی‌فهمم. البته خیلی چیزها را نمی‌فهمم اما یک چیز را بیشتر نمی‌فهمم و آن این است که چرا وقتی به یک جوان مجرد می‌رسید  یکی از سوالاتی که خود را ملزم به پرسیدن آن می‌کنید «چه خبرا؟ خبری نیست؟» است. هم من می‌دانم، هم خودتان و هم شمایی که این را می‌خوانید، که منظور از این سوال چیست. اگر جواب مثبت باشد، تا طرف را تخلیه اطلاعاتی نکنید، دست برنمی‌دارید. اما بدا به وقتی که جواب منفی باشد و در پی سوالتان یک «نه هنوز خبری نیست»
اقا سلام
خوب هستین
کوچیک شما محمد....
تو سالن دانشگاه شمارتونو گرفتم
ی دل نوشته بود
خواستم بهتون بگم
اقا نادری من ۲۵ اردیبهشت امسال میشم ۱۹ ساله
من تو شکم مادرم ۷ ماهم بود ک پدر بزرگم(پدر، پدرم)فوت کرد
به دنیا ک اومدم
۳ سالم ک شد پدر خودم فوت کرد
بعد فوت پدرم
تموم اقواممون(پدری)همشون بهمون پشت کردن
هیچ خبری از منو مادرم نگرفتن
من تک فرزندم
ن خاهر
ن برادر
منو مادرمیم
اقای نادری
مادر من منو ول نکرد خب
موند ب پای من موند
باهام گریه کرد
باهام خندید
ب
بودن یا نبودن؟ مسئله این است! آیا شریف‌تر آنست که ضربات و لطمات روزگار نامساعد را متحمل شویم و یا آنکه سلاح نبرد به دست گرفته با انبوه مشکلات بجنگیم تا آن ناگواری‌ها را از میان برداریم؟ مردن ... خفتن ... همین و بس؟ اگر خواب مرگ دردهای قلب ما و هزاران آلام دیگر را که طبیعت برجسم ما مستولی می‌کند پایان بخشد، غایتی است که بایستی البته البته آرزومند آن بود. مردن ... خفتن ... خفتن، و شاید خواب دیدن. آه، مانع همین جاست.
در آن زمان که این کالبد خاکی را به
اون شب که بهم گفت نباید دوستش داشته باشم جا خوردم...دوست داشتن که دست خود آدم نیست ، اتفاقی نیست که براش تصمیم بگیری ، پیش میاد. اما اون می گفت گاهی تو باید برای دلت تصمیم بگیری وگرنه ممکنه دلت تصمیمای خطرناکی برات بگیره ، منم یکی از همون تصمیمام ، زندگیت رو پای من نسوزون !! نمی دونستم چرا دوست داشتنش کبریت پر خطره...نمی دونستم چرا یه تابلو ورود ممنوع سر در زندگیش نصب کرده اما می دونستم که حاضرم برای وارد شدن بهش هر جریمه ای رو بدم... می دونستم که ر
[14] اینکه منافق در خلوت با دوستان خودش هم صحبت میشه اشاره میکنه به این موضوع که منافق ترسو هستو جرعت رویارویی مستقیم نداره!
[15] در آیه [14] منافق به خیال خودش داره مسلمان هارو مسخره میکنه [مستهزئون] اما در حقیقت این خداست که منافقان رو مسخره میکند [یستهزی]
اینکه در جواب مسخره کردن اون فرد رو مسخره کنی مثل تکبر در مقابل متکبر یکجور عبادته که شروطی البته داره مثلا اینکه اون فرد به قصد تخریب مسخره کنه و در مقابل کسی که مومن هست وحالا از سر شوخی حرفی م
تشویش گاهی اونقدر به تخت پادشاهی روزگار آدم سفت و سخت مینشینه که یه لشگر عظیم شادی و آرامش میخواد تا که اونو از عرش به فرش برسونه. این درست همون حالت نابسامانی‌ه که اینقدر همه چیز و هیچ چیز سرجای خودش نیست و تو و زندگیت و مغزت پره از کارهای تلنبار شده‌ی نکرده و استرس رسوندنشون به سرانجامی که باید و ترسیدن از شروع کردنشون که ای بابا من آدم این کار نیستم و فقط ترسیدن و ترسیدن و ترسیدن و خشک شدن پای چراغ سبز عابر پیاده، فقط به دلیل اینکه به سیاه
مقاله ای درباب متافیزیک
سلام به دوستان.امروز میخواهم مقاله ای در باب متافیزیک به دوستاران این علم ارائه بدم.از انجای که این علم از اسمشم پیداست متافیزیک یعنی فراتر از دنیایی فیزیکی. دنیایی که میتوان خیلی چیزها را در ان دید و کشف کرد. دنیایی که می توان از اسارت این جسم فیزیکی رها شد. درباب این علم خیلی چیزها در اینترنت و کتاب ها میتوان دید. اما این علم مثاله قسریس در بالای ابرها و وقتی که نمیتوان ان را به دست اورد و دران زندگی کرد چه فایده. اما ه
چند روزی هست که تخم های اردک داخل انبار ، جوجه شده و 5 تا جوجه اردک بامزه به دنیا اومدن .. اردک ماده ، قبل از این که بخواد تخم بذاره و تخماش جوجه بشن خیلی ترسو و بی آزار بود .. خیلی راحت می شد اون رو گرفت بدون هیچ مقاومتی اما یه سری اتفاقای جالبی ازش دیدم که می صرفه براش یه مطلب بنویسم .
دیروز عصر رفتیم بغل باغچه تا یکم اونها رو ببینیم .. گفتم شیر آب رو هم باز کنم تا داخل باغچه آب باشه و جوجه ها هم بگردن و غذایی واسه خودشون پیدا کنن ! اول بگم که اردک نر
اون شب که بهم گفت نباید دوستش داشته باشم جا خوردم...دوست داشتن که دست خود آدم نیست ، اتفاقی نیست که براش تصمیم بگیری ، پیش میاد. اما اون می گفت گاهی تو باید برای دلت تصمیم بگیری وگرنه ممکنه دلت تصمیمای خطرناکی برات بگیره ، منم یکی از همون تصمیمام ، زندگیت رو پای من نسوزون !! نمی دونستم چرا دوست داشتنش کبریت پر خطره...نمی دونستم چرا یه تابلو ورود ممنوع سر در زندگیش نصب کرده اما می دونستم که حاضرم برای وارد شدن بهش هر جریمه ای رو بدم... می دونستم که ر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها