نتایج جستجو برای عبارت :

تاصبح بیدار.

شبای قدر خیلی استرس دارم...
دلم مثل سیر و سرکه میجوشه...
انگار نگاهم به دست فرا زمینیه که داره واسه یه سالم اتفاقا رو پشت سر هم مینویسه...
و نمیتونم بخونمشون...
دلم میتپه ولی وسط جوشن کبیر خوابم میبره..
هر سال همینه اوضاع
امسالم...سر جوشن کبیر خوابم برد و بیدار شدم...خوابم برد و بیدار شدم...و همش خواب و بیدار بودم...ولی...بعدش...دیگه نشد بخوابم...
آیت الکرسی میخونم و هی میگم خدایا من جز تو کسی رو ندارما...بهم رحم کن...
خدایا اگر بخوای عذابم کنی حق داری...
اگر
دانلود اهنگ مرشد میررستمی بندری حیف اون شوون
دانلوداهنگ حیف اون شوون که تاصبح

آهنگ بندری حیف اون شوون که تا صبح
دانلود اهنگ حیف اون شوون که تا صبح مرشد

دانلود اهنگ معین علی نسب حیف اون شوون که تا صبح
حیف اون شوون که تا صبح اسلام نظری

متن حیف اون شوون که تا صبح
دانلود آهنگ حیف اون شوون که تا صبح اسلام نظری
 
هو الحی
.
#قسمت_نوزدهم
.
موقع نماز صبح پیرمرد بیدارم کرد
- پاشو بابا جان
پاشو نمازت رو بخون
بیدار شدم
تب کارن بهتر شده بود اما هنوز هذیون می گفت
پیر مرد تا صبح نخوابیده بود
- تاصبح طفل معصوم اسم تو رو می گفت
زینب خاتون، بابا جان، جانماز من و بیار کمک کن نمازم رو بخونم
بلد شدم
سه شنبه بود
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم

امروزمسیرمحل کارم راتاخانه پیاده طی کردم تاراجب موضوعی که رئیس امروزگفت
فکرکنم،واقعیتش یکم سخت اینجورکه رئیس  میخواست
فکرکن 6ساعت بایدبیشترازهرروزمیموندیم باورش برام خیلی سخت بود

هروزمنتظربودم تاساعت کاریم تمام بشه زودبه خانه برم ودخترشیرین زبونم عسل
وببینم ،حالاباید6ساعت دیرتربه خانه میرفتم واین برام خیلی

زجرآوربود.دراین صورت وقتی به خانه میرسیدم که عسل باباخواب بود.

حالا بایدچیکارکنم تحملش برام خیلی سخت
آقا شهریه های مدارس چقدر رفته بالا۲۰ میلیون برای پیش دانشگاهی خیلی هزینه سنگینیه، هزینه دانشگاهی خیل پایین تره. الان دانشگاه آزاد ترمی ۱ میلیون میگیره و شاید کمتریعنی سالی ۲ میلیون نهایت۴ سالش میشه ۷_۸ میلیون تا لیسانس بگیریمن یکی دوسال پیش دانشگاهی غیرانتفاعی درس میدادم. بچه ها درس نمیخوندن گفتم آقاااا اگه میخواستی درس نخونی چرا اومدی این مدرسه که این هزینه بالارو بدی، میرفتی مدرسه دولتی رایگان درس میخوندی احتمال اینکه دانشگاه آزادم ق
روز مرد پیشاپیش مبارک
(کسی نبوده این متنو 2 مرتبه نخونده باشه)
♥️
سلامتی مرد زندگیم♥️
♥️
آقامونو میگم♥️
❣️
وقتی من صداش میکنم نمیگه هاااان یا بله، داد میزنه میگه بگو خانووومم جووونم عشقم....
❣️
وقتی باهاش قهر میکنم اون قهر نمیکنه، میاد لپمو میکشه و میگه حق با توئه گلم، آشتی نفسمم عمررمم...
❣️
وقتی میگم نسبت بهم بی محلی میکنی، نمیگه آره تو اینجوری فکر میکنی!!!!
❣️
وقتو بی وقت بهم مسیج میزنه، میگه ببین من به فکرتم عروسک قشنگم... من اگه تو را
عروس های کوچیک فامیل پدری ...تقریبا همشون ...یکی یه دونه خواهر همسن من دارن ...
که به ترتیب حروف الفبا .... هفته قبل از شنبه تا ۳ شنبه جشن عقداشون بود.‌‌‌‌‌‌...
مامان بزرگ از اون روز دیگه رو پاااا بند نیس ...
استرس عجیبی واسه من گرفته ...
امشب سر شام گفت ...خواهر نگار چن سالش بود؟مامان گفت ۲۱!
گفت خب پس ...مامان پرسید برا چی؟مامان بزرگ گفت یه لحظه فک کردم همسن فاطی بود...
مامان گفت خب همسنن دیگه...
گفت اشتباه میکنی....فاطمه که ۱۶ سالش بیشتر نیس !والا خونه
فتوکلیپ برف‌وبوران سنگین در خلیفه‌محله‌ی شلمان در وبگاه آپارات
برف خلیفه‌‌محله‌ی شلمان در گیلان، از صبح روز دوشنبه 21 بهمن آغاز و بعد از دقایقی قطع ؛ اما از سرِشب آغاز شد و تاصبح روز سه‌شنبه 22 بهمن درحالی که تنها 20 سانتی‌متر باریده بود؛ ناگهان با بوران سرد  قطبی همراه شد و تا حوالی ساعت 13 بعدازظهر نزدیک به 70 سانتی‌متر دیگر برف بر زمین نشست تا بلندای آن نزدیک به‌یک متر برآورد گردد. در کوهستان‌و‌جلگه‌ها‌ی گیلان برف شدیدی بارید و در شه
سلام...
نمیدونم چجوریه که گاهی ورق زندگی آدم کاملا بر میگرده...
دوسال پیش که پایه هفتم بودم درس نمی خوندم...
اصلا هم نمی خوندم...
نمره ی علومو می گرفتم 12 و نمره ی ریاضی11...:/
این بود وضع درسام تا اینکه پایه هشتم معلم ریاضی مون شد خانم "الف.ز" و ورق زندگی من برگشت...
تا قبل از اون از ریاضی متنفر بودم و لاش رو باز نمی کردم ولی از اون به بعد کتاب میدیدی دستم ریاضی بود...
سرگروه ریاضی شدم اون سال که هیچی...نمره ی ریاضی م هم از 11 رسید به 20
سال هشتم که تموم شد تمام
اللهم عجل لولیک الفرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج تو خورشید،من زمین!این کسوف و خسوف بینمان را بردار...میخواهم این شب جمعه ای دورت بگردممن همان کلاغ آخرقصه ام که به خانه اش نرسید و توهمان(یکی بود)اول قصه هایی و در پاسخ سوال"خانه دوست کجاست؟"دل داد میزند کربلا و اشک خاک را گِل میکند...سلامی از کلاغ روسیاه به درمان تمام غصه هاالسلام علیک یااباعبدالله❤امشب شب جمعه عجب حال و هوایی دارد حرم...تمام فرشتگان دورت طواف میکنند،تمام انبیا اومدند به حرمت و ماد
یارحمان 
 
۷ مهـر ۹۸ روز آتش نشان 
 
دیروز با کلی شوق و ذوق یه جعبه کاپ کیک یا همون دسر مخصوص از سولدوش گرفتم 
 
البته لازم به ذکره با مامان :) 
 
بدو بدو رفتم سمت ایستگاه ساعت ۱۰ بود که رسیدم و به |عین| زنگ زدم 
 
من جلوی ایستگاه م ، گفت الآن میام 
 
جعبه شیرینی که دستم دید خوشحال شد 
 
گفت بیا به همکارا از طرف خودت حضوری میخوای تبریک بگو O_o 
 
منم گفتم نه ، گفت تا اینجا اومدی بیا زحمت کشیدی 
 
خلاصه با فرمانده و دو تا از همکارا سلام و تبریک 
 
به |عی
هو الرئوف
از منِ زخم خورده به شما نصیحت اگر بچه هاتونو دوست دارید اگر آینده دنیا و آخرتشون براتون مهمه بچه رو ناز پروده و تنبل بار نیارید...بچه رو آماده خور و تو پر قو بزرگ نکنید...
اگه از روی محبت اینچنین کنید در واقع به اون طفل معصوم خیانت کردید
میدونید اون طفلک باید چه جونی بکنه تا این صفاتی که از تربیت نادرست بهش رسیده رو از بین ببره؟؟
چقدر باید خوذش رو به آب و آتیش و سختی بکشونه تا آدم بشه؟؟
پدر و مادر عزیز من خیلی اهل تلاش اند اصلا تنبل و علا
اون شب بعد پست نرم کننده لبو مرطوب کننده دستوصورتم رو زدم،سرمه کشیدم که خستگیِ چشمامو تاصبح ببره و خوابیدم..صبح هفت پاشدم،دوش گرفتم،همسری از سرکار اومد،صبحانه خوردیم و رفت بیرون کارای ماشینشو بکنه و خرید...منِ دقیقه نودی خوراکیهایِ سفر رو جمع کردمو تو ظرفهای خوشگل چیدم،اونقدر قشنگ شدن،خودم گل از گلم شکفته بود از دیدنشون..به خصوص چایی با گلهای سرخوصورتی،چوب دارچین،پرِزعفران،تخم گشنیز،هل،تکه های زنجفیل..طاووسی شده بود واسه خودش تو ظرف شی
سلام
پنجشنبه جمعه ای بدون کار رو میگذرونم البته کار خونه وخریدها زیاده و بسته بندی وو ضدعفونی خریدها ولی کار از شرکت نیاوردم یعنی همشو تموم کردم،
دیروز و دیشب خیلی سخت گذشت خیلی، من ده سال پیش تاالان سرهیچ دیتی نرفته بودم، چون توی رابطه بودم به هر حال و دلیلی نمی دیدم همچین کاری کنم.
دیروز بااینکه یک قرار کاری محسوب میشد ولی واقعا استرس داشتم چون از احساس اقای الف به خودم خبر داشتم، و فکر میکردم این دیدار میتونه رابطه حرفه ایمون رو تحت تاثیر
پیرو سوال های متعدد ذهنیم یک سوال واقعا ارزش پرسیدن دارد، این است که شما انسان های دانا و متفکر (منظورم آنهایی است که نگاهشان عمیق است) و به همان ترتیبت انسان هایی که زیاد اهل تفکر نیستند و یا اصلا تفکرات عمیق ندارند به چه چیزی تشبیه میکنید؟؟
من به شخصه اگر بخواهم انسان های دانا و متفکر را به چیزی تشبیه کنم، اول از همه علم و تفکر را باید به غذا تشبیه کنم، به نظر من انسان های دانا شباهت عجیبی به انسان های گرسنه دارند!
گروه اول، انسان هایی با  ت
سلام دوستان:)
خوب من چهارشنبه رسما کارم شروع شد، بااینکه شبش تا 4 صبح خوابم نبرد ولی خوب ساعت یه ربع به 6 بیدار شدم و حاضر شدم وتند تند یه صبونه اماده کردم و راننده اومد دنبالم رفتم شهر مورد نظر، و مدیر هنوز نیومده بود بهش زنگ زدم البته زود رسیدم یه ربع به هشت بود، گفت من تا سه دفتر بودم و دوستم میفرستم بیاد باهاشون همکاری کن. دوستشون اومد یه مهندس خیلی خوش اخلاق و محترم ومتینی بود که داشت داکت رو نصب میکرد، مشغول کارش شد منم میز خودمو تمیز کردم
یک:
پر روی پر ... پرنده نمی شوم ...
تنها یک بالشم ... برای خواب های تو ...
دو:
سیاهی می خورد مرا با سکوت و درد ...
درشب مراقب باشید ... توی توهمات خود ... گم نشوید ...
سه:
دوستت داشتم ...
ورفته بودم پی فرد دیگری...
چون نمی خواستم اصلا بدانی ...
که من ... دوستت دارم!
 
چهار:
تختخواب اندوه می خورد ...
و...
دنده های من!
اشک روی اشک تاصبح ...
مرگ نمی آمد ...
تمام زندگی دور تختخواب من ...گلوله بود!
ولی ...
به پیشانیم ...نمی رسید!
پنج:
بالخره فراموشت کردم ...
ده سال زیاد نیست!
آنقدر عادی
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
حتماً تا به حال تبلیغ های گسترده ای دربارۀ کسب
درآمد از اینترنت با شعارهای تبلیغاتی جذاب مانند « کسب درآمد ازاینترنت با روزی 200
هزارتومان تا 2 میلیون تومان» و... دیده باشید و وسوسه شدید تا هزینۀ گزافی رو
بپرداززید وپکیج رو تهیه کنید اما قسمت تأسف بار ماجرا برای خیلی از خریداران این
است که پس از خرید پکیج-درعمل از آن- درآمدهای رویایی خبری نیست واین واقعاً
ناراحت کننده است.نه تنها پولی که می توانستی باآن کاردیگری انجام دهی، از دستت
رفته بلکه حت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرسه در میان سطرها