نتایج جستجو برای عبارت :

چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایها(46)

::بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن::
چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (6)
تو دیوانه شده ای ! این مرد بیست سال از تو بزرگتر است ،ایرانیاست ، همه اش توی جنگ است ، پول ندارد ، همرنگ مانیست ،حتی شناسنامه ندارد !
سرش را گرفت بین دستهایش و چشمهایش را بست .
ادامه مطلب
از همه‌ی آن روزهای غریب، یک روز، نه، یک دقیقه به من سنجاق‌تر شده. به پیراهنم سنجاق نشده، به تنم شده؛ برای همین هم هست که این خاطره، خونی‌ست.
برای همین که رو به جاده‌ی منتهی به بندِ امیر، بدون اینکه سر برگرداند سمت ما، گذشته‌ای را جلوی چشمانمان آورد. و نام برد. پدرش را، پدرکلانش را، کاکاهایش را، کلان‌های خانواده‌اش و جوان‌ها را، و همسایه‌ها را. که با چشمِ کودکی‌اش نمی‌فهمید چرا بی‌جا، میان سَرَک خوابشان برده. یک به یک نام برد و با هر نام
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از روزیاتو : برای ما که در کلان‌شهری همچون تهران زندگی می‌کنیم، پاییز با همه زیبایی‌هایش چندان هم جذاب نیست چرا که به جای رنگ و برگ و غروب‌های سرخ و صورتی، چشمانمان کاسه خون، نفس‌هایمان تنگ، بدنمان بی‌حال و حوصله‌مان کم می‌شود. چرا؟ چون دایما داریم دود و سرب تنفس می‌کنیم.
ادامه مطلب
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
تابستان بود و در پارک تعداد کلاغ‌ها از آدم‌ها بیشتر... 
باد گرمی می‌آمد و روسری آبی کمرنگم را بازی میداد. همه چیز   آنقدر در نظر نزدیک می‌آمد که گویی دراز کردن دستمان کافیست برای قاپیدن رویاها... 
عکس آن روز را در آلبوم دارم، چیری که فرق کرده نه منم، نه تو نه شوق رویاهای بزرگی که قلبمان را از خواستن مچاله میکند، چیزی که عوض شده سنِ چشمانمان است...  از گذراندن واحدهایی سخت که خلاصه‌اش شده "عنوان"
.
وقتی نفس گرفته دلم از هوایتان
یعنی منم که زنده ام از دستهایتان
داود من ! دوباره بخوان تا که عالمی
ایمان بیاورد به طنین صدایتان
از این همه سحر که گذشته است می شود
یک شب نصیب این دلم آیا دعایتان ؟؟
تا قبله‌ی عبادت چشمانمان شود
دیگر بگو  که کجا هست جایتان؟
این اشتراک چشم من و چشم خیس توست
من گریه ام به کشته‌ی کرب و بلایتان
آقا اجازه می دهی هر وقت آمدی
نقاشی ام کنند مرا زیر پایتان؟
یک روز عاشقانه تو از راه می رسی
آنروز واجب است بمیرم برایتان
صاحب_
به تو می اندیشم و به صبر و درایت تو
نمی‌دانم شاید هم صبر نیست، بلکه بی علاقگی توست به قلب من
اما هر چه هست، گویا تو خوب هوای قلبت را داری که درگیر آدمی چون من نشود. 
حق هم داری شاید، آدم هایی چون من ساده هستند و صادق،  برق علاقه در چشمانمان داد می‌زند و نمی‌توانیم تپش قلب مان را پنهان کنیم و ساده عبور کنیم. ما همیشه پر حرفیم و پر از شیطنت،  به جایگاه شما نمی‌خوریم. خوبان و پاکان و اهل سکوت با شما بیش از ما رفت و آمد دارند. 
میدانی بیش از آنکه از
* این روزها حالم خیلی بهتره از قبل:))
* بالاخره یه تکونی به خودم دادم. کلی نوشتمو یکم از گره های ذهنمو باز کردم..
* تقریبا همه‌ی آهنگای غمگینمو پاک کردم و قول دادم به خودم که دیگه آهنگی گوش ندم که حالمو بگیره:))
* واسه درس خوندن هم اقدام کردم:)) البته با کمک تو
* دیگه بگین نت‌هارو وصل کنن دیگه:! در فراغِ نت سوی چشمانمان رفت (اشاره به حضرت یعقوب و یوسفَش:/ )
+ حس می‌کنم قالب جدید یکم ناجوره! ولی دوسش دارم:|
از دسته برگشتیم.ناهار، قیمه نذری خوردیم و ولو شدیم روی زمین.پاهایمان را دراز کرده بودیم و هر سه تایی مان سر هایمان را روی یک بالشت گذاشته بودیم.چشمانمان نیمه باز بود.باد خنک کولر بدن هایی که چند ساعتی زیر نور شدید آفتاب تبدیل به گلوله آتش شده بودند،خنک می کرد.کم کم داشت پشت پلک هایم گرم می شد که پسر دایی ام صادق،با صدای دو قلویی که نشان از دوران بلوغش بود پرسید:«تا نیم ساعت دیگه تعزیه ها شروع میشن!امسال بریم تعزیه حاج اسماعیل یا مَمَدبهرامی؟
توپی که پنج بازیکنمان رها کردند همان وطنمان ایران بود که چهل سال است رهایش کرده‌ایم و داور همان دنیای خارج بود که چهل سال است به آن اعتراض داریم. چهل سال است فکر می‌کنیم دنیا با ما مشکل دارد و ما هیچ مشکلی نداریم. چهل سال است به ما یاد داده‌اند داوران حق ما را می‌خورند و به عمد دستمان را بالا نمی‌برند. چهل سال است چیزی از ارزش‌هایمان کم نمی‌شود. چهل سال است با دنیا قهریم، قهرمان نمی‌شویم اما قهرمان به طول می‌کشد. چهل سال است به بالا رفتن پ
دلیل بعضی اتفاقات دنیا را درک نمی‌کنم. مثلا به طور معمولی وقتی راه می‌رویم به جلو نگاه می‌کنیم و از هر جهت همانقدری دید داریم که چشمانمان اجازه می‌دهد. گاهی بی‌دلیل سرم را بالا می‌گیرم و می‌بینم که کسی در طبقه‌ی چهارم سر پنجره ایستاده و به من نگاه می‌کند. یک روز قبل از روز قربانی کردن گوسفندهای بی‌گناه بود که از باشگاه برمی‌گشتم. راننده‌ی وانت ایستاد. کنارش مردی نشسته بود که ریش بلند و ظاهری مذهبی داشت. من عادت ندارم که داخل ماشین و خا
دستهایت را تمییز بشوی!چشمانت را که پیش از اینها سهراب گفته بود، شاید فلسفه اش این باشه که بشویی تا آنچه دیدنی است بهتر ببینی و آلودگی چشمانت به بدی های اطرافت پر و بال ندهد..این روزها مردم شهرم مدام در حال ترسیدن و فرار کردن هستند.گویی قحطی و خشکسالی دوباره به خواب یوسف شهر آمده.دروغ چرا من هم گاهی می ترسم..گاهی از بیماری و قرنطینه شدن و گاهی از ترس از دست دادن..دوری، آدمی را به زمین گرم می زند خودش می شود و خودش..انگار این زمین گرد یک آدمی داد ؛ ه
 
بسم الله الرحمن الرحیم
چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (7)
عشق را باید در چمران جست عاشقی را باید از چمران اموخت
عشق و عاشقی در چمران
چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (5)
چمران گنجی است که هیچ کس را دست خالی باز نمی گرداند
برای شناخت چمران باید به حدود الهی اعتقاد داشت به امدادهای غیبی ایمان داشت والا در کوچه پس کوچه های خاطرات چمران گم میشوی 
چمران شیعه واقعی امیرالمومنین ع است که سیره امام را وارد زندگیش کرده اگاهی از سیره ا
دو هفته قبل، پستی با عنوان « درخت اسرار آمیز ... » منتشر کردم که پیرامون عکسی سخن می‌گفت. نظرات مختلفی را بیان کردید و حال به نظرم زمان نشان دادن حقیقت پس این موضوع رسید. حقیقتی که امروز ما با آن دست به گریبانیم. این که ما چشمانمان را به راحتی نسبت به حقایق زندگیمان می‌بندیم،
ادامه مطلب
سردار دلها حاج قاسم عزیز از وقتی خبر شهادتت را شنیده ایم آرام و قرار نداریم بغضمان ترکیده و مانند کسی که پدر از دست داده عزاداریم.
حاج قاسم تو برایمان یک پدر دلسوز و مهربان بودی  که سینه ات برای محافظت از فرزندان و کشورمان همیشه سپر بود.
حاج قاسم تو نه یک فرمانده بلکه پادشاه قلبهای ما بودی در این هنگام که نیستی تازه فهمیدیم چه عزیزی را از دست داده ایم و چقدر دوستت داشتیم و نمیدانستیم
و چقدر به گردن ما حق داشتی و داری و تا همیشه این حق به گردن
هو الحبیب
 
پارسال نوشتم چنین شبی آخرین شب است برای خواب دیدن ... بعد کلی رویا را نوشتم که می شود امشب با آنها خیال بازی کرد ... آخرش هم که خب معلوم است ! نوشتم هیچ کدام آن رویاها تو نمی شود ... 
اما امسال ... خب ... ممممممم ... فکر می کنم شب مناسبی باشد برای بیدار شدن ... به جای اینکه چشمانمان را ببندیم به انتظار رویا دیدن، شاید بد نباشد بلند شویم و آرام آرام مهیای رویا ساختن ... سقفی بسازیم از جنس آسمان ... و ستاره هایی از جنس آرزو ... سالهاست خواب دیده ایم ...
کتاب من ملاله هستمملاله یوسف زی و کریستینا لمبمترجم: شراره معصومی

من ملاله هستم، با ترجمه ی خانم شراره معصومی،
از ملاله یوسف‌زی و کریستینا لمب، دربارۀ دختری است
که برای به دست آوردن حق تحصیل مبارزه کرده
و توسط طالبان ترور شده است.
من ملاله هستم پرفروش‌ترین کتاب اتوبیوگرافی در سال ۲۰۱۳ است.ملاله این کتاب را به دخترانی که طعم تلخ نابرابری و بی‌عدالتی
را چشیده‌اند و با این وجود سکوت می‌کنند،
تقدیم می‌کند. او معتقد است که صدای همۀ
دختران
 
 
 اینقدر درد روی درد ریخته است، اینقدر به غم آلوده شده‌ایم، اینقدر غمگین بوده‌ایم و همگان ما را غمگین دیده‌اند که انگار خجالت می‌کشیم شاد باشیم، اگر وقت خوشی هم می‌رسید خوب استفاده کنیم و خوشی کنیم... از خود غم بدتر این عادتِ به غم است... شاید گمان می‌کنیم اگر اندکی خوشی کنیم، غمها را به کناری بنهیم و همه‌ی تیرگی‌ها را فراموش کنیم، صبح فردا که آفتاب بزند و نسیم خنک بوزد و در گل شیپوری بدمد، همه ریشخندمان می‌کنند که این بی‌جنبه‌ها را،
به چه می‌اندیشی!
نگرانی بیجاست...
عشق اینجا
و‎ ‎خدا هم اینجاست،
لحظه‌ها را دریاب
زندگی در فردا
نه، همین امروز است!
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه و زیبا
 
یك زن
برای زیبا ماندن
به دوستت دارم های
مردی نیاز دارد
كه هرروز آرام
در گوشش زمزمه كند
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه کوتاه
 
وقتی انسان‌ها همدیگر را دوست داشته باشند، همدیگر را می‌بخشند. اما وقتی دائما مجبور به این کار شوند، از دوست داشتن دست برمی‌دارند...!
 
++++++++++++++++++++
دغدغه‌های فرهنگی
.......
شرح مزجی یکی از بیانات محوری مقام معظم رهبری در سال ۱۳۷۳ با استفاده از دیگر بیانات معظم له است.
✨دغدغه‌های فرهنگی‌ یکی از بهترین، شیواترین و زیباترین کتاب‌هاییست که خوانده‌ام. کتابی که تک تک کلمات آن انگار با عمر ۲۱ ساله من راه رفته و قد علم کرده... 
✨دغدغه‌های فرهنگی، دغدغه‌های مردیست که در بالاترین جایگاه سیاسی عقیدتی جمهوری اسلامی ایران دغدغه‌های جامعه‌ی خود را از پایین‌ترین تا بالاترین نقطه آن می‌شناسد...
ک
شرح داستان نا امید کننده ی از سر گذرانده شده و فراموش شده ای ک گاها، تنها در ساعت های خلوتی به ذهن مریض و ناکارامدان طلوع می کند و شعاع تاریکش بر روشنایی ادراک می تابد. لحظه های کوتاهی بیش طول نمی کشد ک خود را، درونِ تاریک ترین اتاق، در تنها ترین لحظه ی ممکن پیدا کنی بعد آن. یک اتفاق ناگریز تکراری ـست ک بسیار بدان آشناییم. و هیچ تلاشی برای دوری ز آن نیست، یک جور هایی رفیقیم. می دانی. یک طوری توی آن لحظه ها انگار، بیش از همیشه خود می شویم و شخصا بر
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یاصاحب الزمان ارواحنافداه♥️
یاصاحب الزمان عادت کرده ایم به نبودنت،به شکستن دلت...!!!
عادت کرده ایم که هرروز از شیطان پیروی کنیم و از شما غافل باشیم!!!
عین بچه های کوچک نمیفهمیم که اگر میدانستیم الان شما در کنار ما بودین..!!!
نه حوصله صبح زنده داری داریم و نه حوصله درد و دل باشما!!!
یادمان رفته کی هستیم،ازکجاآمده ایم،درکجاییم و به کجا میرویم...
یادمون رفته شما کی هستین!!!
یادمون رفته داریم چیکارمیکنیم،بندگب شیطا
دقیقا تا یک جایی فکر می کردیم باید بهش لبخند بزنیم.هر چه گفت لبخند بزنیم،هر امر و نهی ای کرد لبخند بزنیم،هر چیزی را که جا به جا کرد لبخند بزنیم،هر اشکالی که گرفت لبخند بزنیم،هر فکری کرد و هر چیزی را که از پیش خودش گفت ممنوع است لبخند بزنیم.هر اشکی هم که از چشمانمان در آورد...نه لبخند نمی زدیم.شاید هم می زدیم و بعدش مثلا موقع راه رفتن پاهایمان را محکم تر به زمین می کوباندیم یا دفترمان را باز می کردیم و کنار مسائل ریاضی و ترجمه عربی و کارهای روزان
سلام خانه جان
عجب حس تعلقی ست به تو. خانه ی من. تو تمام مرا از بری
دلم یک دل سیر نوشتن میخواهد برایت
بنویسم و بنویسم و بنویسم برایت
از خواب بدی ک دیشب دیدم. که دخترک در رودخانه ای در حال غرق شدن است و با حال پریشان بیدار شدنم
از چیزهای خوبم هم بگویم . بگویم که امروز دخترک را صدا زدم و در جوابم گفت : " بله قربونت برم الان میام نازگلم" . و من حظ دنیا را بردم
ولی این هم بگویم برایت ک حس گوسفند بودن دارم خانه جانم. قدردان نباشم و ناشکری کنم و نعمت هایم را
زندگی بالا و پایین آمدن های اجباری نیست.زندگی اصلا اجبار ٬ ی ٬نیست.اجبار را توساختی که شب هایمان روشنایی را ندیده ٬ که قلب هایمان نامنظم تراز همیشه می زند. توجبر را با جابرانت به تن هایمان تحمیل کردی.اصلا نگاهی به سیاهی دست هایمان انداخته ای؟سرخی چشمانمان را به فکر نشسته ای؟روی زخم های لاعلاجمان دست کشیده ای؟تو پاک کردی هرآنچه انسان نامیدم. شوق کردی که کفتارها نزدیکت شدند.زمین پر از سرخی سنگ هاست. آسمان تیره و تار شد زمانی که فریاد زدی :بکشی
بسم الله الرحمن الرحیم 
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دقت کردید ما انسان ها دنبال راحتی خودمان هستیم؟
هرجا هر زمان و هرکاری که می کنیم دنبال راحتی خودمان هستیم.....
حتی در معنویات....
به حالتی معنوی میگوییم که در یک جای ساکت و خلوت ودر زمانی که نسیمی خنک می وزد، یک کمی زور بزنیم و چهار قطعه اشک از چشمانمان بیرون بیاید و در آن حالت با خود فکر می کنیم که اگر به دیوار بگوییم به عقب برو این کار را انجام می دهد!.......
اما قرآن حرف دیگری می گوید.
بسم الله الرحمن الرحیم 
بیزارم از چیزهایی که دیگران صبح تا شب بخاطر آن می دوند!…
وقتی سقف تلاش و طلب آدم ها می شود، بزک کردن قیافه و لباس و خانه و ماشین شان. وقتی بازی دنیا را آنقدر جدی گرفته اند که به خاطرش آرامش ندارند و در راهش دروغ می گویند و سر هم کلاه می گذارند…
ادامه مطلب
:بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن:
بہ روایت غاده جابر
چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (1)
سال ها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت میگذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت می کند،داستان "مرد صالحی که یک روز در این سرزمین به خلوص قدم زد
دختر قلم را میان انگشتانش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل میت به او خیره مانده بود نوشت "از جنگ بدم می‌آید" با همه غمی که در دلش بود خنده اش گرفت
ادکلن مردانه
ادکلنی که می زنیم، بخش نامحسوسی از شخصیت ما محسوب می شود و تاثیر به سزایی بر نوع نگاه دیگران نسبت به ما دارد. یک ادکلن مردانه ی خوب به ما اعتماد به نفس و جذابیت می بخشد  با این حال طبق آمار ۸۰% مردان به طور منظم از ادکلن استفاده نمیکنند.
این مقدار کم استفاده از ادکلن مردانه احتمالا ریشه در عدم آگاهی کافی مردان از انواع عطر و همچنین ترس استفاده ی بیش از حد از ادکلن دارد. هیچکس علاقه ندارد تا با رایحه ی بیش از حد قوی، مشام اطرافیان را
از من بپرسی باید توی همان کودکی، اصلا از همان پنج شش سالگی کلاس‌های فشرده‌ای برای همه‌ی آدم‌ها برگزار شود مبنی بر آموزش دل کندن یا راهکارهای رها کردن یا چگونه راحت و بی‌دردسر خودمان را از شر هرآنچه بی‌حاصل است خلاص کنیم یا چگونه بی‌خیال شویم یا کی وا بدهیم، کی ول کنیم و از این دست چیزها. عنوانش هر چه باشد مهم نیست، همین‌که کسانی بهمان آموزش بدهند که کی و چگونه دل بکنیم کفایت می‌کند. به گمانم این از عدم آموزش در سنین کودکی می‌آید که گاهی
 
:بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن
بہ روایت غاده جابر
چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (2)
 
ماجرا از روزی شروع شد که سید محمد غروی ، روحانی شهرمان ، پیشم آمد و گفت: آقای صدر می خواهد شما را ببیند.من آن وقت از نظر روحی آمادگی دیدن کسی را نداشتم ، مخصوصا این اسم را .اما سید غروی خیلی اصرار می کرد که آقای موسی صدر چنین و چنان اند ، خودشان اهل مطالعه اند و می خواهند شمارا ببینند. این همه اصرار سید غروی را دیدم قبول کردم و "هرچ
انواع سقف حیاط خلوت یا همان پادیاو قدیم
گر امروز نام پاسیو  یا انواع سقف حیاط خلوت را به زبان می آوریم بی شک
تصویری از چاهکی در جلوی چشمانمان نقش می گیرد که  طبق قوانین شهرداری
مساحتی حدود 24 متر دارند، و دور تا دور آن را پنجرههای همسایهها چیده شده
است  داده و برخی هم همکف آن را سقف زدهاند و برای خودش انبارییا اتاق یا
آشپز خانه ایجاد کرده..
پاسیوهای امروز شهرنشینان ایران
حیاط خلوت ها یا حیاط اندرونی خانه های ایرانی
شاید با شنیدن اسم پاسیو ا
☆ گفتند بیایید دعا کنیم تا زندگی هایمان به حالت قبل بر گردد!
به ناگاه خنده ام گرفت و در دل گفتم؛ خدایا! پس این بشر کی قرار است آگاه شود؟!...
 گفتم؛ من چنین دعای خبطی نمی کنم.
زندگیِ پیشین بشر اگر خوب بود که کارش به اینجا نمی کشید!
اما این که شما همچنان حالت قبل را می خواهید!ا هنوز از ماجراهای روزگار درس نگرفته اید،
هنوز درونتان تغییر نکرده و چشمانتان باز نشده است.
این که شما خدا را برای رسیدن به حالت قبل تان می خواهید و می خوانید. مثل اینست که از خد
روی این خاک خونت را ریختند تا تو را از بین ببرند .
آنهایی که دشمن آزادی بودند گمان کردند بدنت را اگر قطعه قطعه کنند راهت ناتمام می ماند.... اما خونت جاری شد در رگهای زمین بالهایی یافتی به وسعت پرواز .... 
بگذار بدانند تمام کسانی که تک را مرده میپندارند بدانند که وفتی ما میگویین شهید قلب تپنده تاریخ است شعار نمیدهیم. شعر نمیخوانیم. مگر تمامی تاریخ با تپش قلب شهید زنده نمانده؟ مگر خون حسین بن علی علیه السلام و یاران شهیدش نسل انسانیت را زنده نگه ند
امروز برای اولین بار از اتوبوس جا ماندم! ساعتِ شیش عصر اتوبوس حرکت می‌کرد و من داخلِ بی‌آرتیِ شلوغ، چشمم مدام به ساعتِ اتوبوس بود. اما وقتی به ایستگاهِ ترمینال رسیدم ساعت از شیش گذشته بود. حدود ده دقیقه دیر شده بود. کولۀ گُنده‌ام را به دوش کشیدم و شروع کردم به دویدن. یک دویدن نصفه و نیمه! بارِ اضافی داشتم! آرزو می‌کردم کوله‌ام نبود یا حداقل خودش پا داشت! اما نه پا داشت و نه معدوم بود. وبالی بود بر گردنم! در حالی که نفس نفس می‌زدم و شانه‌هایم
زهرا جان سلام
هنوز چهلمت نشده بود که با عمو صحبت می کردم. عمو می گفت:
" حول و حوش 4 صبح دمدمای اذان صبح بود که خواب می دیدم در یک خانه بزرگ هستم. دور تا دور خانه زنها نشسته بودند و یک خانم با چادر و پوشش تمام سفید چهار زانو نشسته بود. من هم دم در ایستاده بودم. زهرا روی پای آن خانم نشسته بود و پشتش را به سینه او تکیه داده بود. با دستم به زهرا اشاره می کردم که بیاید پیشم ولی زهرا با تکان دادن سرش به من می گفت : نه نمیام."
نمی دانم چه حکمتی است در همه این  و
باید تحقیرهای بعد از شکست‌های سنگین ایران در دو جنگ با روسیه و تحمیل شدن قراردادهای خفت‌بار گلستان و ترکمنچای را چشیده باشیم تا لذت این روزها را درک کنیم.
باید تلخی قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ مابین روسیه و انگلیس را که ایران را بین خود تقسیم کرده بودند، در ژرفای جان احساس کرده باشیم تا شیرینی فتح و ظفر این روزها را بفهمیم.
باید اندوه فلاکت ایران و ایرانی را در تحملِ گذاشتن و برداشتن شاه این مملکت به دست بیگانگان (انگلیس) در دوره پهلوی اول و دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
1-همراه  بچه ها و شهید چمران  در محدوده دب حردان برای شکار تانک رفته بودیم چمران دستور داد همانجا منتظرش باشیم ده متری از ما جدا شد رفت به سمت یک موتور اب دستش را برد داخل پروانه موتور پرنده کوچکی را که انجا محبوس شده بود را بیرون اورد بعد از نوازش و بوسیدن رهایش کرد تا پرواز کند برود
ادامه مطلب
دنیا خیلی کوچک است عزیزمشاید یک روز، حوالیِ انقلاب که خسته از روزمرگی و کار، پشت چراغ قرمزدر تاکسی نشسته ای و سرت را به شیشه تکیه داده ای و به صدایِ گوینده ی رادیو گوش می‌دهی که برای ساعات آتی هوایی ابری و بارانی پراکنده پیش بینی می‌کند...درست همان لحظه، من با دست‌هایی در جیب، کوله ای پف کرده، و بندهای کفشی که چند گره روی هم خورده است،نگاهم به زمین و فکرم در ناکجااز روی خط های عابر پیاده عبور کنم...دلت بلرزدبی معطلی کرایه‌ات را بدهی و باقی‌ا
اسفند یعنی انتظار برای بهار و مرور کردن یک سال که برما رفت.
سالی که گذشت سالی بود پر از فراز و نشیب.
از بازسازی آن خانه قدیمی  که رمق مان را کشید گرفته است تا نوسانات افتضاح اقتصادی.
به خانه که نگاه میکنم، آن رمق رفته تا حدی بر میگردد
نگاه میکنم به نهال خرمالویی که اسفند کاشتیم و انجیری که حالا پر از میوه شده و انگوری که ریز ریز جوانه زده و گلهای رنگی رنگی که جانمان را صفا میدهد و بدو بدوی بچه ها در حیاط و دیگر هیچ.
بابت همینها تا نفس میکشم خدا را
کانال ما در سروش دنبال کنید
یک_جرعه_کتاب ☕️
دنیا خیلی کوچک است عزیزمشاید یک روز، حوالیِ انقلاب که خسته از روزمرگی و کار، پشت چراغ قرمزدر تاکسی نشسته ای و سرت را به شیشه تکیه داده ای و به صدایِ گوینده ی رادیو گوش می‌دهی که برای ساعات آتی هوایی ابری و بارانی پراکنده پیش بینی می‌کند...درست همان لحظه، من با دست‌هایی در جیب، کوله ای پف کرده، و بندهای کفشی که چند گره روی هم خورده است،نگاهم به زمین و فکرم در ناکجااز روی خط های عابر پیاده عبور کنم...
شد فاطمیه فاطمه(س) مهمانمان کرداز داغ خود افسرده و نالانمان کرد
چون مرغ جان او پرید از آشیانهداغ غم و هجران او ویرانمان کرد
چشمان ما از داغ او دریای غم شدجوشید غم در سینه و طوفانمان کرد
در پشت در وقتی  که شد پهلو شکستهما را به بند غصه ها زندانمان کرد
سیلی به روی دخت پیغمبر(ع) که می خورددرد و بلایش بی سر و سامانمان کرد
در پیش چشمان پسر وقتی زمین خورددریای غم را راهی چشمانمان کرد
وقتی که او رو می گرفت از شوهر خودرفتار او با شوی خود حیرانمان کرد
شد
عشق و عاشقی در چمران (13)
بسم الله الرحمن الرحیم
اعزام اولین گروه رزمندگان جنگهای نامنظم  از مشهد
پس از جمع شدن نیروهایی که قرار بود به اهواز اعزام شوند به حرم مطهر امام رضا (ع) رفتیم و بعد از زیارت و خداحافظی رزمندگان با خانواده­‌هایشان،­ به عنوان اولین نیروهای شهید چمران از مشهد در سی‌امین روز از جنگ عازم اهواز شدیم که روز اعزام هم بدرقه خوبی صورت گرفت.
نیروهای اعزامی هیچکدام تجهیزات نظامی به همراه نداشتند و بودجه و اعتباری هم برای آنها د
چند روز است که دیگر بد نیستم .حس بدی نسبت به خودم ندارم. شاید بشود گفت از وقتی توانستم وقتی با خودم حرف میزنم از جمله های خوبی استفاده کنم.دیگر خودم به خودم سرکوفت نمی‌زنم.و به خودم روحیه میدهم.درست برعکس کاری که بهم القا شده بود. فکر میکردم واقع بین بودن به این ست که مدام عیب هایت را یاد آوری کنی و خودت را به باد انتقاد بگیری . خود عزیزم تو برای خودت زندگی می‌کنی. تو در رقابت با خودت هستی . در آخر این تو هستی که طعم لذت را باید بچشی، زیر زبان تو ب
چند روز است که دیگر بد نیستم .حس بدی نسبت به خودم ندارم. شاید بشود گفت از وقتی توانستم وقتی با خودم حرف میزنم از جمله های خوبی استفاده کنم.دیگر خودم به خودم سرکوفت نمی‌زنم.و به خودم روحیه میدهم.درست برعکس کاری که بهم القا شده بود. فکر میکردم واقع بین بودن به این ست که مدام عیب هایت را یاد آوری کنی و خودت را به باد انتقاد بگیری . خود عزیزم تو برای خودت زندگی می‌کنی. تو در رقابت با خودت هستی . در آخر این تو هستی که طعم لذت را باید بچشی، زیر زبان تو ب
همیشه سعی داشته‌ام که قلمم زیاد به سمت غم و اندوه و ناامیدی نچرخد اما اتفاقات این روزها دیگر حال و رمقی برای نوشتن چیز دیگری باقی نگذاشته است. نمی‌توان نسبت به این اتفاقات و ناراحتی‌های پیش آمده بی‌تفاوت بود. جمعه هفته گذشته بود که بسی تلخ برای ما شروع شد. اول صبح چشمانمان را که تازه باز کرده بودیم چند بار پلک‌هایمان را به هم مالیدیم تا شاید خبر را اشتباهی دیده باشیم. اما نه مثل اینکه کلمات به درستی کنار هم قرار گرفته بودند.
فرد نظامی که شا
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق،
شهید عباس دانشگر متولد 72 اهل سمنان و از دانشجویان دانشگاه افسری و
تربیت پاسداری امام حسین(ع) بود که بیستم خرداد ماه در دفاع از حریم اهل
بیت(ع) توسط تروریست‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. وصینامه این شهید
را در زیر می خوانید.بسم الله الرحمن الرحیمآخر
من کجا و شهدا کجا خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار
سفره‌ی آنان هم نیستم،  شهید شهادت را به چنگ می‌آورد راه درازی را طی
می‌کند تا به آن
در بدو ورود به مجموعه آرامش خاصی به من دست داده بود ، وقتی چشمم به فضای پشت دیوار حجاب افتاد، احساس کردم همه چیز برایم آشناس و چقدر دلتنگ مجموعه شده بودم . با دیدن خانم جبرییل که ابتدا ایشون را دیدم تمام خاطرات شیرین و خوشمزه از مقابل چشمانم ورق خورد. خاطرات شیرینی که در کنار استاد عزیزم و در کنار دوستان بامحبتم داشتیم و قسمت خوشمزه اش دورهمی هایی بود که داشتیم با ماکارونی هایی که خانم جبرییل زحمت پختش را می کشیدند . واقعا لحظات قشنگی را در کن
در جامعه ما خصوصا در «خانواده ها» بیشتر مردم مهارت زندگی کردن و(سبک فرزند پروری)را نمی دانند.
در این جا بر اساس مطالعات وآنچه که آموخته ام نمونه ای از این مهارتها را بیان می کنم.
مهارت ارتباطات--- والدین با فرزندان
چند ویژگی :
اول ---احترام: در خانه احترام شرط اول است که باید همه آن را رعایت کنند
احترام روش های مختلفی دارد
1- ارتباط چشمی
(یاد بگیرم با چشمانمان چگونه ارتباط برقرار کنیم .
هر چیز قابل نگاه کردن نیست .
نگاه هم مختلف است « نگاه تند مثلا
دو هفته قبل، پستی با عنوان « درخت اسرار آمیز ... » منتشر کردم که پیرامون عکسی سخن می‌گفت. نظرات مختلفی را بیان کردید و حال به نظرم زمان نشان دادن حقیقت پس این موضوع رسید. حقیقتی که امروز ما با آن دست به گریبانیم. این که ما چشمانمان را به راحتی نسبت به حقایق زندگیمان می‌بندیم، بسیاری از اشتباهات را به راحتی می‌پذیریم و به هر شکلی هست می‌خواهیم:‌ زنده بمانیم.
عکس پست قبلی، در یک ظهر آفتابی و پرنور گرفته شد و به بیننده اجازه‌ی دیدن تنه‌ی درخت ک
 
تو دیر پیدا شدی
یا من دیر یافتمت
باکی نیست
مسافر کوچکم
اینک پادشاه سیاره جانم تویی...
 
....
 
میدانم
من و تو هیچ‌گاه هم عقیده نبودیم.
میدانم،
رنگ چشمانمان فرق دارد
و خورشید در جغرافیای شهر تو
گرم‌تر است!
اما مهم نیست.
بیا و تمام این‌ها را از یاد ببریم.
دستانت را در دستانم بگذار!
می‌خواهم تنها چند قدم،
میان مردم این شهر،
میان شلوغی خیابان‌ها،
تو را داشته باشم...
 
....
 
بغلم ڪن شبیہ یہ مرداب
هیچ چیز و ڪسی مزاحم نیست
بوسہ بڪَذار رو شقیقہ‌ے من
واس
در کشاکش نگاه و لبخند و خیال، در خواهش نوازش و مضراب انگشتانی که میلغزیدند، سر میخوردند و ضرب
میگرفتند بر سازی که تشنه نواختن بود. شدیم هم قدم. هم راه. هم نفس. تاب میخوردیم
بر نبودمان از آن همه بند که بنده‌مان کرده بود از پیش. گفتیم هرچه بادا باد. دل
بستیم به ضریح نگاه هم. بیشتر که گذشت، برف که بارید، چشمانمان، خاطراتمان، وجودمان،
دعا و یادهامان، زمزمه‌هامان و دستانمان، شدند عشقه هایی پیچیده در هم. شدیم پناه
دیگری. پلک روی پلک، قلب روی قلب. رو
سلام بر شهیدانغریبان شهرهای سوت و کور
خبری آمد که دلمان را شاد کرد، یوسفی بعد از سی و یک سال به دیدار یعقوب چشمانمان می آید، میخواستم خود را آماده دیدارش کنم. میخواستم خانه دلم را آب و جارو بزنم تا قدوم نورانیش تاریکخانه دلم را نورانی کندکی میرسد؟کسی باخبر نیستناگهان خبری بدستم رسید که متحیرم کرد، امروز صبح مسافر مصر ما وارد شد!!!پس چرا کسی خبر دار نشد؟حتی خانواده اش هم دیر رسیدند! هرکسی دیگری را مقصر می داند و...و برای اینکه اشتباهشان را جبرا
سلام بر شهیدان، غریبان شهرهای سوت و کورخبری آمد که دلمان را شاد کرد، یوسفی بعد از سی و یک سال به دیدار یعقوب چشمانمان می آید، میخواستم خود را آماده دیدارش کنم. میخواستم خانه دلم را آب و جارو بزنم تا قدوم نورانیش تاریکخانه دلم را نورانی کندکی میرسد؟کسی باخبر نیستناگهان خبری بدستم رسید که متحیرم کرد، امروز صبح مسافر مصر ما وارد شد!!!پس چرا کسی خبر دار نشد؟حتی خانواده اش هم دیر رسیدند! هرکسی دیگری را مقصر می داند و...و برای اینکه اشتباهشان را جبر
دو هفته قبل، پستی با عنوان « درخت اسرار آمیز ... » منتشر کردم که پیرامون عکسی سخن می‌گفت. نظرات مختلفی را بیان کردید و حال به نظرم زمان نشان دادن حقیقت پس این موضوع رسید. حقیقتی که امروز ما با آن دست به گریبانیم. این که ما چشمانمان را به راحتی نسبت به حقایق زندگیمان می‌بندیم، بسیاری از اشتباهات را به راحتی می‌پذیریم و به هر شکلی هست می‌خواهیم:‌ زنده بمانیم.
عکس پست قبلی، در یک ظهر آفتابی و پرنور گرفته شد و به بیننده اجازه‌ی دیدن تنه‌ی درخت ک
 اندیشه  اعتقادات  اخلاق محرم
 دسترسی سریع انتخاب کنید
۵۲۰۷
اخلاق محرم
محرّم شهر بکاء و تباکی و ماه احزان آل محمد (ص) است. محرّم ماه «بلی» گفتن به «أَلَسْتُ أَوْلی بِکمْ» در غدیر است.
محرّم شهر بکاء و تباکی و ماه احزان آل محمد صلی الله و علیه وآال و سلم است. محرّم ماه «بلی» گفتن به «أَلَسْتُ أَوْلی بِکمْ» در غدیر است. محرّم هنگام «لأَبْکینَّ لَک بَدَلَ الدُّموُعِ دَماً» است. محرّم ماه ابراز محبت شیعه به مقام ولایت و امامت ائمه هدی (ع) است. ماه
 
[از نوشته‌های بدون فکر]به یاد وبلاگ‌نویسی قدیم؛ روزانه نوشت:
شب قبل، شب هجوم پی‌ام‌اس بود. شبی که بعد از مدت‌ها، ساعت‌ها گریه کردم. برای تمام این روزهایی که در این سال گذشت و روحم فشرده شد. بعد به چشمانم، به مغزم و به تمام سطوح بدنم التماس، شکایت و حکم کردم که بخوابید. نمی‌دانم چه موقع از شب بود که خوابیدم اما ازین خواب‌هایی که بیداری. انگار فقط بدنت خوابیده و مغزت مثل ماهی در آب، چشمانش را باز گذاشته.ساعت ۸ صبح با صدای آلارم گوشی متوجه ش
به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی - خبری تاریخ تطبیقی؛ یکی از کارهای شیطان علمیات روانی علیه حضرت آدم بود که در ادامه نمونه ای از آن را مشاهده می کنید؛
اولین عملیات روانی را در این عالم شیطان بر علیه حضرت آدم (ع) انجام داد؛ یعنی بر روی فکر آن پیامبر اثر گذاشت و باعث شد که ایشان مرتکب عملی بشود که از آن نهی شده بود.
ارتکاب آن عمل موجب شد که آدم(ع) از جایگاه خوب به جایگاه بد منتقل شود. شیطان حضرت آدم(ع) را مجبور به کاری نکرد، بلکه به گونه‌ای بر روی فک
به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی - خبری تاریخ تطبیقی؛ یکی از کارهای شیطان علمیات روانی علیه حضرت آدم بود که در ادامه نمونه ای از آن را مشاهده می کنید؛
اولین عملیات روانی را در این عالم شیطان بر علیه حضرت آدم (ع) انجام داد؛ یعنی بر روی فکر آن پیامبر اثر گذاشت و باعث شد که ایشان مرتکب عملی بشود که از آن نهی شده بود.
ارتکاب آن عمل موجب شد که آدم(ع) از جایگاه خوب به جایگاه بد منتقل شود. شیطان حضرت آدم(ع) را مجبور به کاری نکرد، بلکه به گونه‌ای بر روی فک
#نقد_شعر تو باشی با تو دنیا ، اعتباری تازه خواهد یافت جهان گرد ست و بی سامان ، مداری تازه خواهد یافت هوای عشق مسموم و چه لیلی های بی مجنون اگر باشی کنارم اعتباری تازه خواهد یافت زمین ویرانه ای نحس و مزین با لوگوهایشتو انسانی بیاور ، دل ؛ عیاری تازه خواهد یافتوجودم پر شد از آه و صبوری تا به کی آخر گذر از حس حیوانی تباری تازه خواهد یافت تشعشع های قلبم را اگر با چشم دل دیدی چه حالی دارد این بینش ، وقاری تازه خواهد یافتسکوتی در میان آمد ولی چشمانمان
بالاخره استاد راهنمای جان، اجازت فرمودند که هجرت از تلگرام لعنت الله علیها به سمت العیاذ بالله واتساپ سلام الله علیها اتفاق بیفته!!
این دانشجوهای فعال با ادمینیّت استاد راهنمای جان و ادمینیّت یکی دو سه تا دیگه از دانشجوهای فعال یه گروه تو واتساپ زدن!
راستی چرا واتساپ کانال نداره؟!! زمینش سفته؟خیلی خشک و خالیه که؟ عینهو بیابون لوت و طبس میمونه! هر لحظه ممکنه هلی کوپترهای امریکایی بیان نیرو پیاده کنن!:)
حدود 23 نفر به همراه استاد راهنمای جان عض
این کار
شما  به خرافه خیلی نزدیکه!
محمود:پس
چرا شما بودا ،داوینچی ،میکل آنژ ، شلی ، شکسپیر و امرسون رو زنده نگه داشتید؟
-         
ما دیگه اونها رو روی سرمون نمی گذاریم.
-         
ولی مجسمه هاشون رو طواف می کنید.
-         
خوب معلومه اونا به بشریت خدمات زیادی کردند ، ما
اسم اونها رو زنده نگه میداریم تا راهشون زنده بمونه ، اما این قضیه ربطی به کار
شما نداره.
-         
اتفاقا دقیقا همینه ، ما مسلمون ها معتقدیم قرآن از
زبان مبارک پروردگار آسما
 
جنگنده بودن اثر خاصی روی انسان می گذارد
زهرا ابراهیمی در گفت و گو با خبرنگار ایمنا اظهار کرد: واژه جنگ همواره تداعی کننده زخم و رنج و درد است. به محض نقش بستن تصویر جنگ در خیالمان، ویرانی ها یکی یکی مقابل چشمانمان رژه می روند. اگر چه جنگ نظامی یادآور تلخ ترین زجرها است، اما فارغ از جنگ های بیرونی نفس جنگیدن و مبارزه برای رسیدن به هدف امری ارزشمند است.
کارشناس مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی با بیان اینکه انسان به واسطه انسان بودن همواره در
 ولادت هشتمین امام شیعه ، حضرت امام رضا (ع) بر عموم شیعیان  مبارک  باد
                 امید استجابت                 
این دو بیت را در کنار ضریح قشنگ آقا امام رضا (ع) گفته ام:
============================
بر امیـد استجـابت آن قـدر در  می زنم 
درهوای کوی عشقت بال و  هم پرمی زنم
تا  برآری حاجتم  را  از سر  جود  و سخا 
بر ضریحت  بوسـه ها با دیـدۀ تر می زنم
 ============================

به  وقت  باز گشتن  از  زیارت
 
چو من اندر حرم پا می گذارم

 
 
     کنار آن ضریح  سبـز و زیبـ
آدم باید از آدمهایی که دوستش دارد تشکر کندبه نظر من هر روز تشکر کردن هم کافی نیستمدام باید شکر گزاری کردشکر گزاری باعث میشوددوست داشتنمان را آنها و البته خودمان بیشتر باور کنیمبعضی مواقع پیش می آید که ما از یک نفر انتظار داریم که از ما تشکر کند چون دوست داشتن صرفا کافی نیست انگار یک لباس نویی را بخریم و سالها مقابل چشمانمان بیاویزیم تا ابد نو بماندتا همیشه جلوی چشممان باشد و حالمان را خوب کندولی یادمان می رود شکرگزاری کنیم یادمان می رود که
کتاب برای فرزندم صالح
اما در کل اولین اثری که منتشر کردم کتاب "برای فرزندم صالح" بود البته به صورت ناشر مؤلف.
 
شماره شابک: 3-9252-06-964-978بـرای فرزندمـ صــالـح (اولین اثر به چاپ رسیده مولف)تاریخ تالیف: سال بیداری اسلـامی (اوایل 1390 هـ ش)چاپ اول: بهار 1395 هـ شچاپ دومـ: تابستان 96نویسنده: بهروز شهرکی
ناشر: مؤلفمشخصات ظاهری: قطع پالتویی، 87 صفحه
ظاهرا کتاب بسیار کوچکی است اما اگر با دقت خوانده شود انسان را به اساس همه‌ی سعادتها میرساند.
تقدیم به تو که حس ن
عکسهای زیبا ببینیم تا چشمانمان به زیبایی عادت کند.
بیایید با هم عکسهای زیبا ببینیم. چشم‌مان نوازش شود و روح‌مان به رقص در بیاید. با مجله گردشگری پیام دلتا همراه باشید تا با هم زیباترین عکسهای ایران را ببینیم و لذت ببریم. انرژی مثبت این عکسهای زیبا تقدیم به همه همراهان مجله اینترنتی پیام دلتا.
 
صبح روز تعطیل را اگر اینجوری آغاز کنیم، تا آخر هفته بعد قبراق و پر انرژی خواهیم بود. چه چیز بهتر از رفتن به یکی از رستوران‌های سنتی دره فرحزاد تهر
این عید ها برای من عید می‌شود...! 
 این عیدها برای من عید نمی‌شود!شب با چراغ عاریه فردا نمی‌شود!
مردمی را می بینم که سراسر شوق و شورند ،
خانه تکانی می کنند و لباس های نو برتن…
اما برای چه ؟ برای که ؟
اینان منتظرند تا بهار شود ؟
سالهاست می اندیشم که
هنگام بهار مگر چه می شود که اینگونه
به هم می ریزیم ، مهربان می شویم،
به سراغ هم می رویم
و از همه مهمتر منتظر می شویم…
انتظار …
سالهاست به لحظات تحویل سال
و یک دقیقه ای که قبل از حلول سال نو همه ساکتن
ای شهدا! برخیزید.گویی این جاهمه چیز تمام شده است.
انگارنسل جهاد دیدۀ دیروز به خط پایان رسیده است.می ترسم اگرسراغمان نیایید وکلامی وحرفی برزبان نیاورید ماهم کم کم باورمان شودکه همه چیز تمام شده است.
باورمان می شودکه دیگر ردپایی ازشما پیش رویمان نیست وبایدبادنیای مدرن پیش رفت وپرستیژ داشت وبامحاسن آنکارد وقیافه ای اداری همه چیزمان مثل آدم شود.
اگرشما حرفی نزنید.باورمان خواهدشد که امام جلوی چشمانمان جرعه جرعه جام زهر رانوشید وهمگی گفتیم:«ال
جملات عاشقانه سری جدید 25

متن قشنگ عاشقانه
 
تو دیر پیدا شدی
یا من دیر یافتمت
باکی نیست
مسافر کوچکم
اینک پادشاه سیاره جانم تویی...
 
عاشقانه ها 
 
میدانم
من و تو هیچ‌گاه هم عقیده نبودیم.
میدانم،
رنگ چشمانمان فرق دارد
و خورشید در جغرافیای شهر تو
گرم‌تر است!
اما مهم نیست.
بیا و تمام این‌ها را از یاد ببریم.
دستانت را در دستانم بگذار!
می‌خواهم تنها چند قدم،
میان مردم این شهر،
میان شلوغی خیابان‌ها،
تو را داشته باشم...
 
متن قشنگ عاشقانه
 
بغلم ڪن ش
آینده روشن است
همین که نام اربعین بر زبانمان می‌آید، تصاویر زیادی در ذهنمان منعکس می شود.مسیری شلوغ، حسی غریب، عطشی سیراب ناپذیر، جاده ای روشن، مردمی مهربان و بخشنده و سربند هایی که با عناوین مختلف و با رنگهای متفاوت بر روی پیشانی ها خودنمایی می کنند.
گوشه ای از جاده کسی را می بینیم که پای خسته ای را مرهم می نهد تا به او توان دوباره رفتن ببخشد و گوشه‌ای دیگر اصرار مرد عراقی برای پذیرش غذایش ما را مسحور این همه محبت می‌کند.
هرچند سبک پوشش زائ
 
می‌گویند باید بخواهی، باید بجویی، باید زمین و زمان را به هم بدوزی تا سهم خود را از دنیا بگیری. سهم خود را از زندگی برداری و بزنی به چاک. اینکه به کجا بروی مهم نیست. باید تا می‌توانی و از دستت بر می‌آید بخواهی و آرزو کنی و از پا ننشینی.  ما در راه همین خواستن، "رنج" را با دستان خود برمی‌داریم که از ابتدا تا انتها دست در گلو، همراهمان باشد. دائما در وادی خواستن‌ها از کویِ این، به برزن آن در ترددیم.
 نمی‌دانم چرا رسیدنی برای هیچ کدامشان نیست. به
ببببببببببببببب  شهید عبدالله خانیان                                            
دیده‌بان
 فرزند: حسین 
متولد: 1342 نجف‌آباد
عضویت: سرباز وظیفه
محل شهادت: شلمچه (عملیات کربلای5)
تاریخ شهادت: 19/10/66
محل خاک‌سپاری: نجف‌آباد
زندگینامه
از همان زمان که پدرش بر اثر حادثه‌ی ریزش آوار یک ساختمان قدیمی دچار قطع نخاع گردید و معلول شد، عبدالله با سختی دست و پنجه نرم کرد. مادرش برای انجام معالجات پدرش به‌طور موقت خانواده را به اصفهان منتقل کرد و
برخوردها با پدیده این روزها، مسعود صابری، پزشک، خواننده،
کارشناس تلویزیونی و البته در بدترین حالت "شومن"، نشان دهنده خلقیات و
رفتارهای اجتماعی امروز ماست.

کسی که تا مدتی قبل به خاطر نجات جان یک کودک در میان ضبط
برنامه تلویزیونی مورد تعریف و تمجید قرار می گرفت،پزشکی که به خاطر ذوق هنری ستایش می شد، در مدت زمان کمی تبدیل به یکی از
منفورترین افراد در فضای مجازی گشته که به دلیل رفتار غیرحرفه ای به شدت لایق
سرزنش است.

در این گفتار به هیچ عنوان ق
آلنی آق‌اویلر، سلاممی‌خواستم برایت نامه بنویسم، فکر می‌کردم اکنون که باز هم ما مردمی دردکشیده هستیم، شاید خوب باشد که باز هم تو با آن‌ قدرت ترکمنی‌ات، با آن حرکات گالانی‌ات، بیایی و باز هم به نفع مردم مظلوم مبارزه کنی، اما خوب که فکر کردم دیدم که دیگر وقت افسانه نیست.آلنی، می‌دانم که نامه من چیزی را عوض نمی‌کند. اگر به فرض، برای من وقتی داشته باشی، شاید دعوایم کنی. آخر آن آلنیِ صحرا، دیگر خیلی کارها کرده بود و وقتی کسی خیلی کارها می‌کن
به منصه ظهور رسیدن آموزه‌ها، انگیزه هر اندیشه‌ای است، هیچ تفکری نیست که در آرزوی عینیت‌بخشی به بایدها و نبایدهای نهفته در خویش نباشد؛ هر مکتبی برای ظهور و بروز ایدئولوژی‌اش از ابزارهایی بهره می‌گیرد که در طول زمان دچار تغییر می‌شوند.
سهل‌الوصول‌ترین ابزار برای تبلیغ اندیشه‌ها، گفتار است و بهترین عرصه برای خودنمایی گفتارها ادبیات.
در هر دوره‌ای طبع و سلیقه مردمان چیزی را طلب می‌کند و مزاج آن‌ها خواستار اموری است که البته این تغییر
به منصه ظهور رسیدن آموزه‌ها، انگیزه هر اندیشه‌ای است، هیچ تفکری نیست که در آرزوی عینیت‌بخشی به بایدها و نبایدهای نهفته در خویش نباشد؛ هر مکتبی برای ظهور و بروز ایدئولوژی‌اش از ابزارهایی بهره می‌گیرد که در طول زمان دچار تغییر می‌شوند.
سهل‌الوصول‌ترین ابزار برای تبلیغ اندیشه‌ها، گفتار است و بهترین عرصه برای خودنمایی گفتارها ادبیات.
در هر دوره‌ای طبع و سلیقه مردمان چیزی را طلب می‌کند و مزاج آن‌ها خواستار اموری است که البته این تغییر
به منصه ظهور رسیدن آموزه‌ها، انگیزه هر اندیشه‌ای است، هیچ تفکری نیست که در آرزوی عینیت‌بخشی به بایدها و نبایدهای نهفته در خویش نباشد؛ هر مکتبی برای ظهور و بروز ایدئولوژی‌اش از ابزارهایی بهره می‌گیرد که در طول زمان دچار تغییر می‌شوند.
سهل‌الوصول‌ترین ابزار برای تبلیغ اندیشه‌ها، گفتار است و بهترین عرصه برای خودنمایی گفتارها ادبیات.
در هر دوره‌ای طبع و سلیقه مردمان چیزی را طلب می‌کند و مزاج آن‌ها خواستار اموری است که البته این تغییر
 
یکی از انگیزه های اصلی من از ساختن این وبلاگ، این بود که چیز هایی را که مطالعه می کنم، یا تمرین می کنم و حقایقی را که درک می کنم را با شما به اشتراک بگذارم. هدفی که هیچ ارتباطی به سخنران انگیزشی شدن و کسب درآمد ندارد و حقیقتا کسب درآمد از چنین کارهایی را تنفرآور می دانم.
بنابراین تمام تلاشم این است که حقیقت ثابتی که در این دنیا وجود دارد را درک کنم و بی ریا و چشم داشت با شما به اشتراک میگذارم هرچند که ته قلبم امیدوارم کلماتم روی شما تاثیر بگذار
قبلا که دستگیره پله برقی مترو را می گرفتم، یکی از انگشتانم را به دیواره پایینش میچسباندم و از اصطکاک لذت میبردم. دستم را روغنی میکرد. دیگر این کار را نمیکنم. سکوی ایستگاه.
-میدان انقلاب اسلامی،میدان انقلاب اسلامی، مسافرین محترم، لطفا پشت خط زرد قرار بگیرید.
صدای قطار روبرو می آمد، کلاهدوز. به سمت انتهای ایستگاه رفتم. هم خلوت تر بود، هم چرا نروم؟ صندلی های نزدیک به ورودی که پله برقی اش رو به پایین بود تقریبا همه پر بودند. اما آن طرف میشد رنگ زر
کمی که از سمیرم دور می‌شویم، در حوالی شهر، چند روستای خوش‌ آب‌ و هوا را در مسیر گردشگری مان خواهیم داشت. با آبشار ها و غار و چشمه که خوب است به آنها هم سر بزنیم تا زیبایی های طبیعی آطراف را هم در برابر چشمانمان ببینیم.
امروز با سرویس گردشگری به شهر باغ‌ های سیب و آبشار های خروشان می‌رویم. به سمیرم. سمیرم اصفهان. با دیدنی هایش که شاید کمتر راجع به آن بدانید. خیلی هم دور نیست. فقط باید از نصف جهان بگذریم. شاید جایی خوانده‌اید بیشه های زیادی دا
          از «قهرمان های ناتمام» تا «زن کامل»
«شبیه ترین فیلم به گزارش یک جشن»، این اولین جمله ایست که توانستم پس از تماشای «خروج» در وصفش بگویم! و اکران آنلاین خروج شاید چراغی  راهی را روشن کند که روزی بتوانیم به چشمانمان را به تماشای گزارش یک جشن هم روشن کنیم! 
در سینمای جهان هم حتی کسی را سراغ ندارم که مثل حاتمی کیا «زن» را آنقدر نزدیک به «حقیقتِ زن» و آنقدر «انقلابی و قهرمان» به نمایش بگذارد. در یک کلام یک «زنِ قهرمان» و بهتر بگویم یک «زن»
                                                                     
                   از «قهرمان های ناتمام» تا «زن کامل»
«شبیه ترین فیلم به گزارش یک جشن»، این اولین جمله ایست که توانستم پس از تماشای «خروج» در وصفش بگویم! و اکران آنلاین خروج شاید چراغی  راهی را روشن کند که روزی بتوانیم به چشمانمان را به تماشای گزارش یک جشن هم روشن کنیم! 
در سینمای جهان هم حتی کسی را سراغ ندارم که مثل حاتمی کیا «زن» را آنقدر نزدیک به «حقیقتِ زن» و آنقدر «انقلابی و قهرمان
نویسنده؛ علی جعفری مزینانی


یلدا فرصتی است مغتنم برای دیدارها؛ هنگامی که کشاکش روزگار ما را از دیدار آنانی که به چشمانمان نیازمندند باز می دارد تا با این بهانه بتوان دانه های نازک احساس را گلبوته کرد ودرخاطره ی گلها نشست ودرغایت مهربانی ها راچشید و مهر گلهای شقایق را در دلها کاشت  تا با گل سبز صداقت خانه ی دل را آباد تر کنیم.یلدا با اولین شب شروع  فصل زمستان و ماه دی آغاز می شود که غالباً با بارش برف یاباران که از بهترین نعمات الهی است همرا
به گزارش همشهری، «درون قهوه خانه بودم که شنیدم جوانی معروف به رضا موش با ۲ نفر دیگر خلال دستبرد به خانه ای، رجولیت را به قتل رسانده و فرار کرده اند». مرد جوان وقتی این سرگذشت را در یک جمع خانوادگی درود می کرد، خبر نداشت یکی از زوجه هایی که در جمع حضور دارد از بستگان مقتول است و همین گفته هایش باعث دستگیری مظنون فراری خواهد شد. به گزارش همشهری، ۲۸آبان ماه سال گذشته وجود که گزارش قتل جوانی ۲۸ساله به پلیس و متهم جنایی تهران اعلام شد. مقتول درون خ
کپسول تاریخنویسنده؛روح اله احسانی مزینانی


روزگاری نه چندان دور درضلع شمال شرقی حیاط ما در مزینان مطبخ قرار داشت، درآن تنوری و تختی خشت چین و دو عدد دیگدان .سوخت آن زمانی این مطبخ چوب بود و هیزم.هیزم ازبوته های خار و چوب ازدرختان خشک تاق وگز.یادم هست که دیواره های مطبخ چنان ازتراکم دود سالیان دراز زندگی اجدادی، سیاه قیرگون بود که قطر نشست آن بردیوار های کاه گلی به دو سه سانتیمتر می رسید.درآن زمان که دوران کودکی ام را شامل می شود ،تحمل رنج ز
 
بهترین رژلب هایی که در مجموعه آرایشی لچیک به تولید رسیده است در کنار بهترین مداد لب های این مجموعه می توانند آرایشی تکمیل را برای لب های شما ایجاد نمایند . یک مداد لب خوب و با کیفیت باید بتواند اثرگذاری دقیقی را بر روی پوست به انجام برساند . به طوری که بتوانیم با ظرافت زیادی خط مرزی اطراف لب را مشخص کنیم . همچنین بهترین رژلب ها باید توانایی پوشش دهی و رنگ دهی یکدست و زیبایی را بر روی سطح لب داشته باشند .
رژ لب لچیک و مداد لب لچیک هر دو از محص
مظلومیت و حقانیت حضرت
سیدالشهداء چیزی نیست که فقط امامیه قبول داشته باشد. بلکه تمام آزادگان عالم و
تمام کسانی که روحیه حق‌طلبی و عدالت‌خواهی دارند نسبت به آن اقرار می‌کنند. شواهد
این مطلب را هم در زمان حیات امام حسین علیه‌السلام و هم بعد از شهادت حضرت می‌توان
مشاهده کرد.

مرحوم قطب راوندى روایتی
از یک راهب مسیحی نقل می‌کند که چگونه با دیدن رأس مقدس حضرت اباعبدالله علیه‌السلام
تحت تأثیر قرار گرفت.

راوندی روایت را با سند
خود از مهران اعم
بابک نوری هریس دانشجوی غیور بسیجی داوطلبانه برای دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زینب کبری سلام الله علیها به صفوف رزمندگان مدافع حرم در سوریه ملحق شد و در عملیات آزاد سازی منطقه البوکمال بال در بال ملائک گشود و دعوت حق را لبیک گفت.
شاید کمی از تشییع او گذشته اما نباید فراموش شود،یعنی هیچ کدام از شهدا نباید فراموش شوند.
 
نوید شاهد گیلان: « آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آنها از اولیاء الهی به شمار می‌روند؟ شهیدی که در سور
پایان نامه روانشناسی با موضوع : عود مصرف موادعود مصرف مواد
به طور کلی، تحقیقات فاکتورهای خطر بیشماری را در فرایند مصرف و عود مصرف مواد نشان داده اند، این فاکتورها شامل عاطفۀ منفی[۱]، انگیزه[۲]، اشتیاق[۳]، ولع مصرف[۴]، استرس های بین فردی، خودکارآمدی[۵]، و مهارت های انطباقی ناکارآمد[۶] در موقعیت های پرخطر[۷] می باشند. (ویکی ویتز[۸] و همکاران، ۲۰۰۴). در تحقیقی دیگر نشان داده شده است که موقعیت های پرخطری که منجر به عود مصرف مواد می شوند شامل موارد زی
عاشق که باشی هر کجای دنیا هم که منزلت باشد باز دلت می خواهد برخی از لحظه های ناب را در بین الحرمین تجربه کنی. لحظه ای مثل تحویل سال و یا لحظاتی همچون ظهر روز اربعین.
اگرچه ادعای عاشقی نمی کنیم، اما بودن ناممان در لیست زائران حضرتش افتخاریست بی بدیل که به آن می بالیم.
هوا نسبتا گرم است و نمی‌خواهیم لحظه تحویل سال نو و بودن در بین الحرمین را از دست بدهیم، اصلا دلیل آمدنمان درک همین لحظه است و این حضور را گام دیگری برای رسیدن به قله سعادت می‌دانی
عاشق که باشی هر کجای دنیا هم که منزلت باشد باز دلت می خواهد برخی از لحظه های ناب را در بین الحرمین تجربه کنی. لحظه ای مثل تحویل سال و یا لحظاتی همچون ظهر روز اربعین.
اگرچه ادعای عاشقی نمی کنیم، اما بودن ناممان در لیست زائران حضرتش افتخاریست بی بدیل که به آن می بالیم.
هوا نسبتا گرم است و نمی‌خواهیم لحظه تحویل سال نو و بودن در بین الحرمین را از دست بدهیم، اصلا دلیل آمدنمان درک همین لحظه است و این حضور را گام دیگری برای رسیدن به قله سعادت می‌دانی
 
این مهارت را هرگز دست‌کم نگیرید!
یکی از موضوعاتی که خیلی به آن احترام و علاقه دارم و تصور می­کنم سرنوشت­‌ساز است، هدف است.یکی از مهارت­های زندگی، هدف­گذاری است. از همان مهارت­هایی است که در مدرسه و کلاس و دبیرستان و دانشگاه، آموزش داده­ نمی­شود. مگر آن که استاد یا معلمِ خردمندی باشد که جسته و گریخته، اهمیتِ هدف­گذاری در زندگی را شرح دهد. مغز انسان خاصیت بسیار جالبی دارد. بسیار هدف­گذار است. یعنی در زندگی هیچ­کس را نخواهیددید که بی­ هدف با
اصول موفقیت یک وب سایت (قسمت اول)
در اینجا سوالات و مواردی مطرح میشود، که پاسخ های شما در عمل میتواند
شما را به موفقیت برساند. این سوالات و موارد، خط مش موفقیت شما در کسب و
کار اینترنتی تان را ترسیم میکند. لطفا عمیقا به موارد زیر دقت کرده و
کاملا روی آن تامل کنید.
1- مشکلات یعنی فرصت شغلی
• مهمترین سوالی که شما باید پاسخ بدهید این است که: کدام مشکل حل نشده
جامعه قرار است به توسط وب سایت شما حل شود؟ این موضوع بسیار مهم است. اگر
مشکلی وجود نداشته
«رمضان» در لغت از «رمضاء» به معنای شدت حرارت گرفته شده و به معنای سوزانیدن می باشد. چون در این ماه گناهان انسان بخشیده می شود، به این ماه مبارک رمضان گفته اند.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «انما سمی الرمضان لانه یرمض الذنوب؛ ماه رمضان به این نام خوانده شده است، زیرا گناهان را می سوزاند.»
رمضان نام یکی از ماه های قمری و تنها ماه قمری است که نامش در قرآن آمده است و یکی از چهار ماهی است که خداوند متعال جنگ را در آن حرام کرده است.(مگر جنبه دفاع داشته با
 
قانون جذب در 68 ثانیه | در 68 ثانیه به آرزوی خود برسید - راز موفقیت
 
 
 
 به روز رسانی : ۲۹ دی ۱۳۹۸
 
زمان لازم برای مطالعه این مقاله ارزشمند 9 دقیقه است.
قانون جذب در 68 ثانیه
قانون جذب و آشکارسازی رویاها در 17 ثانیه
خیلی از ما در مورد کاربرد قانون جذب و آشکار سازی رویاها از طریق بکارگیری قانون جذب شنیده ­ایم و سعی کرده ایم آن را در زندگی روزانه بکار ببریم. تلاش کرده ایم به چیزهای فکر کنیم که دوست داشتیم در زندگی­مان اتفاق بیافتد. اما نکته اینجاس
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السلام علیک یا فاطمه الزهراء سلام الله علیها
السلام علیک ایها الشهداء و الصدیقین
غدیر؛ نصب جانشین و توجه به مسأله امامت
 1.76 مگابایت
دریافت فایل فلش- دریافت کد

 
 حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای:
باید یاد حقیقت و خاطره‌ی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.1368/06/29
 حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای:
می‌خواهند یاد شهدا احیا نشود، نگذارید... 1397/12/06
 7.69 مگابایت
دریافت فایل فلش  -دریافت کد فایل فلش
 
بسم الله الرحمن الرحیم
آخر من کجا و شهدا کجا، خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم. شهید شهادت را به چنگ می آورد، راه درازی را طی می کند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهیِ گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده. حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر.
من سکون را دوست ندارم، عادت به سک‍ـون بـلای بزرگ پیروان حق است. سکونم مرا بیچاره کرده، در این حرکت عـالم به سمت معبود حقیقی، دست و پـایم را اسـیر خود
فیلم توگو داستانی عاشقانه دارد، در اینجا میان سگ‌ها و انسان‌ها. از این عشق غریزی- فطری، واقعه‌ای حماسی خلق می‌شود؛ طوفان معادله را سخت کرده و داوطلب‌ها برای عملیات نجات، صفی طولانی ندارند. وگرنه چه بسیار مردان و چه بسیار سورتمه‌ها که موقعِ مسابقات و جایزه سر و کله‌شان پیدا می‌شود. در نهایت قهرمان آرام می‌آید و آرام می‌رود. اگر فیلم وقاری دارد، مدیون واقعیتی ساده در دلِ یک روستا است. از این واقعیت‌ها در اطرافمان کم نیست.
نقد بررسی Togo
ح
بررسی بازی call of duty moder warfare 2019
سری Call of Duty همان سری محبوبی که زمانی به خاطر مراحل ناب و سرگرم کننده بخش داستانی‌اش و مد های متنوع بخش چند نفره آن ماه‌ها سرگرم تجربه بازی بودیم. اوج سری را می‌توان از شماره دوم آن و فضای جنگ‌جهانی دومش نام برد. در ادامه اما سری COD یک بار دیگر با پرداختن به جنگ‌های مدرن در قالب سری Modern Warfare توانست یک گام دیگر در بلوغ سبک شوتر نظامی و افزودن استاندارد های جدید در این سبک پیشگام باشد. موفقیتی که باعث شد تا سایر رقبا
۱۹ ترفند برای خواندن زبان بدن افراد
زبان بدن می‌تواند افکار و احساسات یک فرد را به خوبی آشکار کند؛ مخصوصاً اگر زبان بدن با گفتار فرد هیچ‌گونه مطابقتی نداشته باشد. به عنوان مثال، اگر فردی انگشت اشاره خود را بلند کرده باشد در حالی که کف دستانش را بسته است، این حالت نشان دهنده سلطه و تسلط بر دیگران است و همچنین کسی که به طور مرتب صورت خود را لمس می‌کند، احتمالاً عصبی است.
خواندن زبان بدن افراد کار جالب و پر رمز و رازی است. برای مثال، اگر فردی
هر سال محرم که از راه می‌رسید، حال و روزش به هم می‌ریخت. عزای عالم و آدم بر دلش سنگینی می‌کرد. سعی می‌کرد به روی خود نیاورد و خود را کاملا عادی جلوه دهد، اما هیچ وقت دروغگوی ماهری نبود. بیشتر از جمع‌ها فاصله می‌گرفت و در کنج تنهایی‌هایش می‌خزید. کمتر صدایی از او شنیده می‌شد.
هر چه امیر و دیگر رفقایش پا پِی‌اش می‌شدند که او را هم شب‌ها با خود به هیأت ببرند، نمی‌رفت و هر بار با ترفندی دست به سرشان می‌کرد. یکی دو باری هم که به زور خفتش کردند
پیش‌نوشت1: خب اگه وصل نشدن نت رو کنار بذاریم،خداروشکر  ظاهرا با واریز شدن پول به حساب ملت(که البته ما اونم ندیدیم!)، رو هوا رفتن و پوکیدن بخش زیادی از اموال عمومی در شهرهای مختلف، تزریق یه تورم جون‌دار به اقتصاد،حل شدن مشکل آلودگی هوا، تحول خودروها به خودروهای استاندارد و پاک و... تا حد زیادی آتیش‌ها خوابید و می‌تونیم با تدبیر و امید مثل سابق به کار و زندگیمون بپردازیم. بهتر از این نمیشه :)  فکرش هم نمی‌کردم انقدر زود به آرامش برسیم، ولی خدا
هر آینه بپذیریم زندگی ما حول جستجوی خوشبختی می
گردد، در آن صورت کمتر فعالیتی را می توان برشمرد که بیش از سفرهایی که کرده ایم با
تمام تناقض ها و مشقاتشان، پویایی این جست و جو را آشکار کنند. سفرهای ما هرچند غیر
دقیق، درکی از زندگی چنان که باید باشد، فراتر از محدودیت های کار و تلاش معاش عرضه
می کنند. به ندرت تصور می شود سفرهایمان مسائلی فلسفی را مطرح کنند، منظورم مسائلی
است که تفکری ورای عملی بودن را می طلبند. سیل پیشنهادات درباره مقصد سفرمان به
"زندگی اولش ملال است، بعدش ترس" هر جامعه ای و شاید جامعه پست مدرن بیش از همه در بر دارنده جنبش ها و پدیده های بسیاری است که کاملا متضاد هستند. اما دو پدیده ترس و ملال با اینکه مخالف هم هستند اما همدیگر را در نهان تشدید و تقویت می کنند. ترس صرفا چیزی نیست که ما برخلاف خواستمان در معرضش قرار می گیریم؛ ترس علاوه بر این غالبا چیزی است که ما داوطلبانه خودمان را در معرضش قرار می دهیم تا بلکه به کمک آن بتوانیم از زندگی روزمره ملال آور مبتذل فراتر برویم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها