سخت بود
در حدی که چند شب نتونستم بخوابم
در حدی که برای اولین بار طی این 6-7 سال سه تا از کلاسهام رو کنسل کردم
در حدی که توی بقیه کلاسهایی که تشکیل دادم مثل بچه آدم نشستم رو صندلی
در حدی که تو جلسه پیش دفاع با کاپشن رفتم
در حدی که وسط یکی از کلاسهام یکی از دانشجوها اجازه گرفت بره بیرون و وقتی برگشت دیدم برام آب آورده
در حدی که منی که بی نهایت گریزانم از دکتر رفتن مجبور شدم دو بار برم دکتر
در حدی که منی که فقط برای عمل هام سرم تزریق کرده بودم مجبور ش
یه روزی یکی میاد تو زندگیت بجا همه اونایی که زدن قلبتو شکستن
چیزی که تورو نکشه قوی ترت میکنه. این سگ سیاه افسردگی نتونست جونمو بگیره ولی بجاش خودم کلی قوی تر شدم. اونقدر قوی که یه روزی حتی فکرشم نمیکردم به این قدرتا برسم. این تازه یه نمونه ش بود تو زندگی. واسه من در آینده چالشای درست حسابی و بزرگتری رقم میخوره که دقیقا منو تبدیل به یه فرد فراموش نشدنی میکنه.
چیزی که من انجامش میدم قراره اتفاق می باشه واسه رخ دادن :)
یه روزی یکی میاد تو زندگیت بجا همه اونایی که زدن قلبتو شکستن
چیزی که تورو نکشه قوی ترت میکنه. این سگ سیاه افسردگی نتونست جونمو بگیره ولی بجاش خودم کلی قوی تر شدم. اونقدر قوی که یه روزی حتی فکرشم نمیکردم به این قدرتا برسم. این تازه یه نمونه ش بود تو زندگی. واسه من در آینده چالشای درست حسابی و بزرگتری رقم میخوره که دقیقا منو تبدیل به یه فرد فراموش نشدنی میکنه.
چیزی که من انجامش میدم قراره اتفاق می باشه واسه رخ دادن :)
تو کلاس تربیت مدرس طرح کلی که برگه نظر سنجی دادن، من برگه رو پر نکردم و پایینش تو قسمت توضیحات نوشتم که من چطوری برگه رو پر کنم وقتی که مهدکودک همش تق و لقه و من تمرکز ندارم برای دقت تو کلاس و . و اینکه چقدر بدن درد میگیرم بعد از جلسات به خاطر بغل گرفتن بچه و .
ولی اگر میدونستم آقای کاف برگهها رو میخونند هیچوقت اون حرفا رو نمینوشتم. آخه آقای کاف یه جور نچسبی هست و نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاد. تازه همون موقع که برگه رو نوشتم اصلا حواس
وقتی با فشار دو دست رو شونه م خوردم به دیوار بغضم ترکید . بخاطر سال ها دیوار بودن برای رویاها . بخاطر تلاش هایی که کرده بودم تا دیوارهای زندگی چیده شن بیان بالا . بخاطر رنج و تلاشی که خودم رو به داشتنشون مجبور کرده بودم تا آینده جای بهتر و قشنگ تری بشه . بخاطر نداشتن ِ هیچ کس به جز همون دیوار برای تکیه کردن بهش . بخاطر ِ خودم . خودم که فقط خدا میدونه چقدر صادقانه تلاش میکنم تا هیچکس بخاطر من سختی نکشه . فکر نمیکنم اون دیوار رو هیچوقت فراموش کنم . دیو
یه اتفاقاتی یهویی میوفته که تو نمیدونی چی بگی و چیکار کنی!
فقط میتونی ببینی و بنشنوی
و نتیجه اش میشه سرد رفتار کردن،بی توجه بودن،بیخیالی،
در این موارد تاکید میکنم با کسی صحبت نکنید و زیاد سمت کسی هم نرید!
شمایی ک حالتون این مدلیه با کوچک ترین حرفی ممکنه طرف مقابلون رو ناراحت و اذیت کنید!
مثل من! دچار همچین حال مزخرفی هستم و هیچی برام مهم نیست …
مشکل اینجاست ک دلم میخواد تمام این حس مزخرفم رو سر کسی خالی کنم،
خداروشکر که هیچ وقت شارژ پولی ندا
میگن دردي که تو رو نکشه قوی ترت میکنه .
قراره تو کدوم نبرد باشم که مدام باید قوی تر شم؟
اگر استاندارهای بالاتری داری باید تحملت در برابر سختی هات بیشتر باشه
کدوم سازمان و کی مشخص میکنه که استانداردهای ما تا چه حدن
اینایی که تو افسانه ها دنبال عمر جاودانه بودن چه دلخوشی داشتن که حاضر بودن
براش جاودانه بمونند.
اگه یک روز تو کودکیم وسط یه فال قهوه یا روی گوی پیش بینی سرزمین عجایب
همچین اینده ای برام بازگو میکردن دیوونه و خل وچل خطابشون میکرد
ح خیلی بزرگتر از سن خودش هست. یه آدم فهمیده و بالغ و جا افتاده. امروز ازم خواست تا دو هفته ازش دور بشم. نمیدونم چیکار کنم. کاش. فقط کاش پشیمون بشه
عین چند روز دیگه میاد اما من اصلا آمادگیش رو ندارم و دلم ح رو میخواد.
صادقانه نگاه میکنم اونم هیچی برام نداره جز هورمون. لعنت به من که اینقدر ذلیل هورمون شدم. دلم میخواد پشیمون شه و بگه بدون تو نمیتونم. دلم میخواد دوسم داشته باشه. لعنتی خیلی بزرگتر و جاافتادهتر از این حرفهاست. م هم که
یک فرمولِ خیلی ساده برای این که هیچ وقت توی زندگی حسرت، اندوه، شکست، ناامیدی و افسردگی رو تجربه نکنیم:
در هر لحظه از عقلمون بپرسیم مهمترین کار چیه و کار درست چه چیزیه؟
اون وقت همّت و تلاشمون رو بزاریم پشتِ عقلمون و به هر زوری که هست دستورات عقل رو اطاعت کنیم.
همۀ ما دنبال چیزی هستیم که میخواییم توی آینده به اون تبدیل بشیم(مگه این که کسی خیلی پرت باشه که هدفی برای زندگیش نداشته باشه)، هر وقت توی مسیری حرکت کنیم که به اون آینده منجر نشه عقلمو
هوا که خنک میشود، ترس این را دارم که پرنده ها از بس خودشان را باد کرده اند، بترکند. میترسم که نگاهم به یک جا خشک شود و با بهار سال دیگر آب بشوم. میترسم خونم یخ بزند و در رگهایم متوقف شود. من در خودم دیده ام که قلبم در خودش مچاله شود و خودش را در آغوش بگیرد. دستش را جلوی دهانش بگیرد و «ها» کند. بعد هم گلیم مندرس همیشگی اش را دور خودش بپیچد و پشتش را به دنیا کند و بخوابد. آرام بخوابد. و تا بهار سال دیگر برف های زمستان امسال روی جنازه اش بماند.
+اصلا
اگر حوصله خواندن ندارید فقط بخشهای مشکیِ پررنگ را بخوانید.
قال انّک لن تستطیع معی صبرا
و کیف تصبر علی ما لم تحط بی خبرا
قال الم اقل انّک لن تستطیع معی صبرا
قال الم اقل لک انک لن تستطیع معی صبرا
فقط خدا کنه کار به "هذا فراق بینی و بینک" نکشه.
پ.ن: در جمهوری اسلامی ایران، اونقدری که از حزباللهی (یا همون مذهبیهای) بیبصیرت ضربه خوردیم، از سلطنتطلب و براندازها ضربه نخوردیم.پ.ن.۲: پروژه نفوذ رو جدی بگیریم.
*** یا صاحب امان، ادرکنی. از امر
+ شیرینی گل محمدی، به به!- اسمش دانمارکیه نه گل محمدی.+ دلم میخواد بگم گل محمدی! اصلا فلان فلان بشه هرکی میگه دانمارکی.
+ خب بریم انقلاب چندتا کتاب میخوام.- کرونا اومده تو ایران کرونا میگیری.+ بگیرم خدا بخواد تو خونه یا تو خیابون با ماسک یا بی ماسک کرونا میگیرم.[مدتی بعد از تضعیف روحیه مادر که ماسک بزن و ترساندن من همراه با ناراحتی قلبی]- به هیچ جا دست نزن کرونا میگیری.به میلۀ مترو دست نزن. بلیط نگیر. نزدیک هیشکی نشو.
[امشب بعد از اخبار]
+ یه انق
اگر حوصله خواندن ندارید فقط بخشهای مشکیِ پررنگ را بخوانید.
قال انّک لن تستطیع معی صبرا
و کیف تصبر علی ما لم تحط بی خبرا
قال الم اقل انّک لن تستطیع معی صبرا
قال الم اقل لک انک لن تستطیع معی صبرا
فقط خدا کنه کار به "هذا فراق بینی و بینک" نکشه.
پ.ن: در جمهوری اسلامی ایران، اونقدری که از حزباللهی (یا همون مذهبیهای) بیبصیرت ضربه خوردیم، از سلطنتطلب و براندازها ضربه نخوردیم.
پ.ن.۲: پروژه نفوذ رو جدی بگیریم.
ادامه مطلب
یه اتفاق جالبی برام افتاده که بعضیا سختشون میشه اگر بخوان به تک پیام دوستشون جواب بدن. البته تو نت و بدون هزینه ی شارژ.یا دارن فرار میکنن تا مثلا کسی تو زندگیشون سرک نکشه یا که دوست ندارن به کسی که ازشون سوالی کرده یا سلامی گفته جواب بدهند. تا اینجاش درسته منم دوست ندارم کسی تو زندگیم سرک بکشه.ولی جالبه وقتی پیا محبت آمیز و سلام و احوال پرسی هم میفرستی بازم بدشون میاد که جواب بدهند یا که خودشون سوال میکنند و بعدش فرار میکنند.این هم از شانس من د
سلام
گُلَکَم، خواهرَکَم، سلام
خوبی؟
الان، وسط این نیمه شب
این گوشه ی دنیای خدا، منم و تنهایی و چند تا تصویر از چهره ی ماه تو، و قلبی که لبریزه از وجود تو
اون گوشه ی دنیا که تو هستی، با کی هستی؟
منم اونجا هستم؟ در حدی که به یادم باشی؟
بماند
امروز یه چیزی فکرم رو مشغول کرده بود؛
اگر 88 من جای خواهرت رفته بودم تو الان حالِ بهتری داشتی
هر چی باشه برای یه زن خواهر بهتر از برادره
اگر خواهرت به جای من بود تو راحت تر می تونستی تنهایی ها و دردِ دلهات
دیروز از بعد از مدتها شاید چند سال و بعد کلی کلنجار بالاخره این حس وسوسه پیروز شد و یه پاکت سیگار مارلبرو گرفتم و وقتی که داشتم وکیومشو باز میکردم یه لحظه چشمم به اون جمله معروف Smoking Kills روش افتاد و داشتم پشیمون می شدم ولی تو دلم گفتم چیزی که منو نکشه قطعا قویترم میکنه و وقتی اولین نخ رو کشیدم متوجه شدم که چقد واقعا سیگار میتونه مواقعی که ذهن و مغزت درگیر و مشوشه آرامش بخش باشه یجورایی مثه حس آرامشی که الکل بت القا میکنه و این باور رو برات به یق
چند روز پیش فاطمه خانوم از خواب بیدار شد و حس کردم یک کم ناخوش احواله. تب نداشت ولی بدنش گرم بود. چیزی طول نکشید تا تب هم به سراغش اومد و بدنش داغ شد. سه شب و چاهار روز رو با بیخوابی تنشویه استامینوفن و بیحوصلگی تمام دخترک با هم گذرونیدم. گفتیم خب بهبه بسلامتی دیگه داره دندون در میاره :) دیروز تبش کم کم فروکش کرد و بدنش خنک شد. داشت خیالم راحت میشد که متوجه دونههای ریز قرمز کمرنگ مایل به صورتی روی صورتش شدم. کمکم روی شکم و دست
میدونی چیه؟ انسان برای این که بتونه خودش رو بالا نگه داره؛ یعنی سرش رو. یعنی خودش رو مثل حون روی زمین نکشه و راه بره. شرافتمندانه، طوری که خودش برای خودش میدونه که این راه رفتن اونه، نیاز داره که هر از گاهی بفهمه داره درست میره. من فکر میکنم ما خیلی از وقت ها شکست میخوریم چون مطمین نیستیم که راهی که میریم درسته یا نه. در حالی که فقط شاید راه یکم زمان و انرژی بیشتری میخواد تا بتونی مطمین بشی آره این خودشه. گاهی فکر میکنم آدم هر چی بزرگ تر میشه ت
درست زمانی که میخام برم به علی بگم بریم یه صحبتی بکنیم یکم درد و دل کنم و یکم افکارم منظم بشه، منی که اصلا ازین کارا نمیکنم مگر در مواقعی که نوشتن جواب نده و خودم هم خسته بشم از مواجهه مستقیم باهاشون، علی میگه فاز غم دارم بریم صحبت کنیم. و من یک اقیانوس آرام فکر و خستگی دارم.
طبیعتا من سکوت میکنم علی بگه. این کارو یک عمر تمرین کردم. همیشه من کمتر گله کردم و بیشتر شنیدم چون مسئولیتم بیشتر بوده همیشه.
اما الان یک ترسی دارم، شاید نتونم به علی کمک ک
ماشین باید شنبه آزاد میشد. هرروز میرفتیم پلیس به اضافه ده و هر روز میگفتن هنوز شکایت روی ماشینه! و جالبه برام که تو کل پروسه داستان ماشین, پلیس هیچی نمیدونست از مراحل و اینکه باید چیکار کنیم نمیدونست! و این واقعا مایه مباهاته که همچین پلیسای کارکشتهای داریم! :/
با هزار مصیبت آقای مقروضو فرستادیم بره دادگاه بپرسه چی شده که حکم آزادی ماشین نمیاد. (نمیرفت که!! دهنمونو سرویس کرد تا رفت بپرسه!!) گفتن حکمش اومده, ولی خودش باس بیاد بگیره!!! همسر از بو
دیروز بعد از مدتها شاید چند سال و بعد کلی کلنجار بالاخره این حس وسوسه پیروز شد و یه پاکت سیگار مارلبرو گرفتم و وقتی که داشتم وکیومشو باز میکردم یه لحظه چشمم به اون جمله معروف Smoking Kills روش افتاد و داشتم پشیمون می شدم ولی تو دلم گفتم چیزی که منو نکشه قطعا قویترم میکنه و وقتی اولین نخ رو کشیدم متوجه شدم که چقد واقعا سیگار میتونه مواقعی که ذهن و مغزت درگیر و مشوشه آرامش بخش باشه یجورایی مثه حس آرامشی که الکل بت القا میکنه و این باور رو برات به یقیی
سلام به حوریان عزیزم خوش اومدین به خونه ی خودتون نمیخام از خدا براتون بگم چون شما زرنگترینو بیشتر میفمین ما هم ک گنهکار و نابود میدونم که دلتون میخاد بهتون توجه شه ولی مشکل اینه که ما مخ زنی بلد نیستیم و گرفتاریا زیاده ولی از دیدار شما بدمون ک نمیاد مثکه ما برای هم ساخته شدیم داستان رو ی نکنم اینکه بلخره شما با ما آروم میشی ما با شما و شما از ما خوشت میاد مام عه شما خوشمون میاد دیگه من دیگه کار دارم باید برم ولی یادت باشه عشق رو عشقی که دور
انگار امروز قرار بود موضوع همه اسناد از جنس دعواهای خانوادگی باشه زن جوان با پسر بچه پنج شش ساله بعد از طلاق و رجوع می خواست برای محکم کاری از شوهرش وکالت در طلاق داشته باشه البته وکالت فقط با این شرط که کتکش زده باشه یا دوباره سراغ مواد مخدر بره آن هم در صورت اثبات مراتب در دادگاه صالح ! شاید می خواست جواب پرسش مقدر منو بده که بی مقدمه گفت فقط بخاطر این بچه است زن به همین راضی بود کتک نزنه ! شیشه نکشه !
خاطرات دفترخانه
هر وقت که میاد، هر چهار نفرمون به نوعی تو مضیقه میفتیم. آدم بدی نیست ولی افکار خاص خودش رو داره. اعتقادات خاص خودش رو داره. بسیار بسیار هم دلسوز و نگرانه. نگرانی و مسئولیت پذیریش رو میریزه تو قالب اعتقاداتش و میخواد به ما تحمیل کنه. هی میخوای احترام نگه داری و حتی شده با باشه گفتن الکی خلاص بشی از پند و اندرزهاش، ولی فقط اعصابه که سوهان کشیده میشه!
امروز صبح زنگ زد. هر بار که حرف میزنیم میفهمم که دره ی بین مون چه قدر شکافش عمیق تر شده. نامحسوس د
خب واقعا باورم نمیشه الان ۷ آذر باشه . بهش میخوره همین دوم سوم نهایتا باشه! پنج روز عقبم ینی. درس خوندن خوب پیش میره . ازون حالت سیاه اومدم بیرون و دیگه حس ناراحتی و بهم ریختگی ندارم . البته خب تصمیم گرفتم روزا رو بخوابم و شبا به زندگی بپردازم .کاملا شب زی و خوناشامی :/ چونکه فک میکنم اینطوری راحت ترم و ارتباطم با آدم کمتره اصولاً :/ با توجه به اینکه آدما روزگرد هستن و شبگرد نیستن :// دیگه اینکه از پوکر گذاشتن آخر جمله هام خیلی بدم اومده :/ و دوس ند
هرچی نوشتم پرید.
یک چی دیگه مینویسم.
اینه انصافتونننننن اینههههه الکی امرووووز از کامپیوتر محرووومم اینه کیییبوردو کیبونده. اینه که دو ماهه پول تو جیبیمو کم کردید بعد میگید حرفم نزن ایییینع اییییین ایییین. یک روز با دستای خودم میکشم اگه خودشو نکشه زود تر بمیری ان شا الله همه از دستت راحت شند.
مامانم چقدرررر بهش باااج میییده بعد توقع داره درست هم شه الان این وسط من چیییییمچرااا تف تو رون همتون بااز دفعه ی بعدی بیاید بگید که نه اصن اینکارا
حس میکنم زمان داره ازم انتقام میگیره. میدونه میخوام چه کارایی انجام بدم و نمیذاره. میخواد خسته م کنه. زود میگذره. منو تنهاتر میکنه و کاری میکنه من بی عرضه به نظر بیام. روزا از پی هم میگذرن بدون اینکه کاری انجام داده باشم. و بسیار خسته ام. دارم میدوام. با همه ی توان. اما این مسیر ته نداره. یه مسیر دایره ایه واسه تماشا کردن دیگرون. حتی دور هامم کسی نمیشمره و شمارش معی در کار نیست که امید داشته باشم تموم شه. قرار نیست به جایی برسم، ولی وظیفه مه که
نمیدونم جریان چیه که من هرچی به شب میرسم پر انرژی تر میشم و الان دیگه خبری از خستگی و خوابالودگی نیست بر همین اساس با توجه به این که از صبح زیاد کارنکردم تصمیم گرفتیم با مها شبو روزمونو عوض کنیم. ما که همیشه خونه ایم برامون فرقی نکرده زیاد گفتیم یه تنوعی بدیم حداقل این یه هفته ی آخر سال رو درست کار کنیم. شبا هم که میدونی یه صفای دیگه ای داره کار کردن توی سکوت و نور نچندان زیاد. در نتیجه فردای من الان شروع شده و من کلی خوشحالم که میتونم کار کنم. وا
همیشه سعی کردم جایی که می تونم تاثیرمو بذارم و جایی که از تاثیرگذاری عاجزم خیلی بی تفاوت نشون بدم خودمو و اصلا وارد بحث نشم.
دو ماهیه با دو نفر خونه ای رو اجاره کردم که هر شب به عقایدم شدیدترین توهین ها رو می کنند. از عقاید اسلامی و شیعی گرفته تا مساءل کنونی و هر چیز رو به هر چیز ربط می دن.
کل مطالعشون در مورد اسلام دین اجدادی شون کمتر از سی دقیقس ولی کل تشیع و امامت و نبوت رو نه تنها زیر سوال می برن بلکه اون ها رو مورد شدید و رکیک ترین توهین ها قرا
یکی از دردناک ترین خبرهایی که تا الان شنیدم، مرگ حسین محب اهری بود . اون فیلمش که دستمال دستش گرفته و با آخرین توانی که براش باقی مونده داره می رقصه ، اشکمو درآورد .میدونید چیه ، یه سلبریتی مردمی همیشه تو قلب مردم جا داره. شاید خوشگل نباشه، شاید خوش تیپ نباشه، شاید پولدار نباشه، اما مردمی بودن یه چیز دیگست . یه سریا تو قلب مردم جا دارن و هیچ وقت هم بیرون نمیرن از قلب مردم. این آدما کسایی هستند که نقاب به چهرشون نمیزنن . خودِخودِ خودشونن . نق
من نمیدونم چرا دو روزه که انگار مسخ شدم . مدام میرم تو فکر و خیال و نتیجش ؟ اینه که امروز حتی به یک چهارم برنامم هم نرسیدم !! و خیلی عصبانی ام
خیلی زمان از دست دادم این دو روز دو روزی که فرصت داشتم کم کاری که برای ریاضی کردم رو جبران کنم ولی از شانس من فقط سنگ نبارید از آسمون این مملکت توی این دو روز مدام پرش ذهن دارم و نمی تونم تمرکز کنم از طرفی یه صدایی تو سرم میگه تو باید الان اون دانش آموزی می بودی که از این فرصت ۲ روزه که بقیه حواسشون
من الان چی بگم؟اینگار تا اومدم قطره استریل چشمی بزنم و چشمم ببندم و انگشتم بذارم پایین چشمم و نگهدارم،کنکور تموم شد.از کنکور خاطره خوش ندارم زمانی که با ع.پ و حرص خوردن بابت کنکورش گذشت رو یادم نمیره،هیچ وقت فراموش نمیکنم که سفر بودم و توی اون APP خاطره انگیز بهم پیام داد و با آنتن نصفه نیمه بهم رسید،نوشته بود تقصیر توعه تمام این مشکلات.فکرشم میکردم یه روز همچین حرفی بهم بزنه.
و بعدم قضیه کنکور و فلانی و
بیخیال
اما امروز عجیب بودا چندین بار
سلام
من مجردم و بالای 25 سال، یک سوال برام پیش اومده؛
زوجین قبل از ازدواج، رفتار و عملکرد جنسی همدیگه رو چطور ارزیابی کنند و چطوری بفهمند که نزدیکتر به واقعیت باشه برای همدیگه، رفتار و عملکرد جنسی توی مراحل آشنایی و قبل از عقد که مشخص نمیشه، در فرهنگ ما، دقیقا زمانی مشخص میشه که ازدواج یا عقد کرده باشن و دیگه کار از کار گذشته باشه!
خوب چکار کنیم که پیشگیری بشه و به خاطر این موضوع کار به طلاق نکشه؟، به نظر من با گفتگو در مورد سلیقه و خوا
سال آخری اومدم ترم تابستون بردارم، زدم تردم؛ شایدم اون من رو ترد، به هر حال! اولا که فقط و فقط یک جلسه رفتم و بهش افتخار نمیکنم اما حقیقتا برام مهم نیست. بعد تاریخ امتحانهام رو عوض کردن و برنامه مسافرت ما قابل تغییر نبود؛ این شد که فردا خونوادهم منهای من با داییم اینا میرن مسافرت ده روز و من میمونم پیش مادربزرگ و پدربزرگم که مطمئنم مقدار گرانش توی خونهشون ده برابر بقیهی جاهای کرهی زمینه. ینی شما از صبح که از خواب پا میشی خ
یه ضرب المثلی هست بین ماها که میگیم: اون دردي که تو رو نکُشه قوی ترت میکنه.
اجازه میخوام ازتون که در این باب مخالف باشم. به نظر من اون دردي که نتونسته تو رو بکُشه درسته که نکشتت ولی مطمئنا بهت آسیب زده، پیرت کرده، شکسته ات کرده و روحت رو زخمی که کرده. همه چی که مردن نیست بالام جان!
مگر ماها بعد از رنج بسیار کشیدن سر یک مصیبت، دیگه میتونیم همون آدم قبل بشیم؟
چیزی بین غصه و درده که اونقدر خوب نباشی که به دردي بخوری که دوست داشتی می خوردی، ولی خب همینه دیگه.
برو درخشان شو.
نه به خاطر به دردي خوردن، که این حاصل می شه. ولی به خاطر اینکه به خود ارزشمندت نزدیک و نزدیک تر شی.
یاری که دلم خستی، در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد، تا باد چنین بادا.
زان خشم دروغینش، زان شیوه ی شیرینش.
عالم شکرستان شد، تا باد چنین بادا.
*از عجایب روزگار اینکه یکی از توییتریها، دیشب بهم پیامک داده و نگرانم شده. گفت خبرهای خوبی از استانهای غربی نرسیده، سعیده خوبی؟ گفتم تنها خطری که اینجا منو تهدید میکنه گرگه. همین. :)))
* دیروز سوار قطار رجا شدم. چون فکر میکردم جاده برفیه و خطرناک. پس با قطار اومدم خونه و انقدر قطارهای تهران- زنجان رجا بیکیفیته که از خستگی داشتم جون میدادم. تا رسیدم هم رفتم مطب دکتر. بهم گفت نوبت بعدی تابستون میبینمت. گفتم یعنی سه ماه دیگه؟ :)))) گفت تا
+سلام.
اگر مشکلات بندگان خدا اومد پیش شما پسش نزنید! استقبال کنید ازش. تحویلش بگیرید. براش وقت بذارید. این گرفتاری هایی که خدا ارجاع میده به ما، همش نعمته. گره گشایی هنره. دلسوزی شرافته. غصه خوردن برا درد مردم نشان آدمیته. ربطی به پول داشتن و نداشتن نداره. گیرم که تو بضاعت نداری، خب زبون که داری، اعتبار و آبرو که داری. برا خودت نه اما برا دیگران که میتونی گدایی کنی.
آه
برای یکی دو تا گرفتار و زمین خورده ی شریف و باآبرو تو این روزا شاید به 50
طرف پارچه آورده، قواره ای ۳م و نیم
خب مشتریش هست میاره
آرزو میکنم انقدر بی تفاوتنشم که به بی دردي بیفتم که به قول همشهری درد بی دردي علاجش آتش است
یه کتاب هست در مورد موعود اسمشو نمیگم
اما قسمتی از کتاب میگه ۳۱۳نفری که با امام زمان بیعت میکنن با ایشون پیمان میبندن که لباس فاخر نپوشن
با زیبایی موافقم تا اونجا که ملاک زیبایی شناسی قیمت نباشه
اجازه؟
دلتنگت بشوم یا نه؟
دلتنگت میشوم: دلتنگ تویی که در خاطراتم مانده است.
با خاطراتت میتوانم لبخند بزنم. میتوانم اشک بریزم.
اما به تو که میرسم، به امروز تو که میرسم، فقط قلبم فشرده میشود: از دردي که من کشیدم، از دردي که تو کشیدی.
وقتی به روزهایی فکر میکنم که من هم تو را عذاب داده ام، دلم میخواهد تمام اشتباهاتت را ببخشم. اما من را ببخش، نمیتوانم.
امروز هم نمیتوانم.
دردهایی که بدتر از درد زایمان هستند
بسیاری از خانم ها اعتقاد دارند که درد زایمان ، شدید ترین دردي است که هر فردی می تواند در طول زندگی خود تجربه کند و درد بدتر از زایمان وجود ندارد . اما تحقیقات نشان داده است خانم هایی که درد زایمان را تجربه کرده اند و در سالهای آینده یکی از دردهای سخت که در ادامه این بخش از بهداشت و سلامت نمناک به آن اشاره می کنیم ، را متحمل شده اند معتقدند این دردها بسیار بدتر از درد زایمان است.
درد زایمان طبیعی و دردهای بد
ه نام انکه زیباست و زیبایی را دوست دارداو را خلق کردنه از اتش . نه از گل. بلکه از جنس لطیف زیباییاو را در قالبی مخمل گون خلق کرد.و سپس از روح توانمند خود در او دمید روحی بس والاروحی سرشار از ظرافت و زیبایی و پاکیروحی توانمند تر از ادمبر او نظری انداختچقدر دلکش.چنان زیبا بود که دل جن و انس به درد امددردي نه از سر رنج.نه دردي از حسادت. نه دردي از سر غبطهبلکهدردي از رنگ و بوی دلبری.خدای من. این مخلوق چه بی پروا در برابر خ
گریه نمیکنم اگراشکی نمونده تو چِشامحرفی نمیزنم اگرنایی نمونده تو صِدامدردي شبیه دوری نیستچاره به جز صبوری نیستدنیا برای عاشقاچیزی به جز قفس نبودآب و هواش ابری بوددلتنگیاش بس نبوددردي شبیه دوری نیستچاره به جز صبوری نیستعمرم به بی کسی گذشتخوشی برام یه خواب بودآخر این غصه کجاستپرسش بی جواب بوددردي شبیه دوری نیستچاره به جز صبوری نیستمعنی نداره فاصلهوقتی دلا پیش همنما هر دومون پیرو عشقاین دلا هم کیش همندردي شبیه دوری نیستچاره به جز صبور
من بازم شروع کردم این دفعه با جدیت بیشتر. خب فکر کنم از این آدماییم که هر روز صبح که شروع میشه یه روز جدیده برام و روز که تموم میشه پایانشه. برنامه ام رو یه خورده جا به جا کردم. ورزش رو از روزای زوج آوردم روزای فرد. اینطوری دو روزم در هفته پره و میتونم بعدش کارای سبک ترمو تو خونه انجام بدم و پنج روزم خالی برای کتابخونه رفتن و کار کردن. سخت کار کردن. وقتی هدف داری نباید وقتو تلف کنی باید فقط انجامش بدی و امیدوار باشی که حتما اتفاق میفته. مهارو که دی
سلام،
دیروز رفتم پیش آقای خداوردی و ثبت نام کردیم و یک عالمه دوپامین تو رگهام جریان پیدا کرد.
میدونی عزیزم، وقتی به این فکرمیکنم که یک عالمه تجربه های باحال تو راهه، اینکه مسیری که قراره توش تلاش کنم و مثل یک زامبی تنها توی بحرش شنا کنم مشخص میشه ; غرق لذت میشم.
کاش ماه های بعد، سالهای بعد، کودکی که هستم رو نکشه، کاش چیزهایی که یک روزی بهم زندگی می بخشید رو فراموش نکنم.کاش ازم یک بزرگسال خشک و بی روح، یک بزرگسال که از احساسات فیک و دروغین الق
خیلی وقت ها فراموشیِ دردي که با آن دست و پنجه نرم می کنی خیلی سخت است چون دردِ خود را بالاتر از هر دردي می بینی یا لااقل اگر علم این رو داشته باشی که کسانی هستند که دردشان از تو بیشتر است چون درکش را نداری تسکینی بر حالَت نیست !اما فکر کن درد جسمی ای که تو را فرا گرفته مثلا یک پایت شکسته ، تا قبل از ورود به بیمارستان بسیار به خود می پیچی و گاهی صحبت هایی با چاشنیِ غُر و یا ناشکری از دهانت در می آید اما به محض ورود به بیمارستان و مشاهده افرادی که د
گاهی انسان در «خود» احساس پوچی و اضطراب میکند. در چنین حالی اگر انسان علت آن را بداند میتواند آن را رفع کند وگرنه برای فرار از آن خود را سرگرم و مشغول چیزهای دیگری ساخته، از سرابی به سرابی و از دردي به دردي دیگر پناه میبرد و از درد درونی و درمان صحیح آن غافل میشود، و مشکل همانطور باقی میماند. به همین دلیل، برای درمان صحیح باید بدانیم ریشه پوچیها و اضطرابها چیست.
به نام انکه زیباست و زیبایی را دوست دارداو را خلق کردنه از اتش . نه از گل. بلکه از جنس لطیف زیباییاو را در قالبی مخمل گون خلق کرد.و سپس از روح توانمند خود در او دمید روحی بس والاروحی سرشار از ظرافت و زیبایی و پاکیروحی توانمند تر از ادمبر او نظری انداختچقدر دلکش.چنان زیبا بود که دل جن و انس به درد امددردي نه از سر رنج.نه دردي از حسادت. نه دردي از سر غبطهبلکهدردي از رنگ و بوی دلبری.خدای من. این مخلوق چه بی پروا در برابر
سال 98 دارد از نفس می افتد پس از آنکه بسیاری را از نفس انداخت.
سالی که اگر کتاب بود نه در تخیل ژول ورن می گنجید و نه در مخیله جرج ارول.
سالی که اگر نقاشی بود اکسپرسیونیسم بود و اگر فیلم بود تم آخرامانی در ژانر وحشت داشت.
سالی که بیمش از امیدش و خوفش از رجاءش بیشتر بود.
هر دم دردي از پیِ دردي ای سال / با این تن ناتوان چه کردی ای سال / رفتی و گذشتن تو یک عمر گذشت / صد سالِ سیاه برنگردی ای سال!
+قیصر امین پور
امیدوارم روزگار بهتری در سال جدید داشته باشی
میشه معامله کرد? منظورم اینه بد و وقیح و از حد خود گنده تر بازی نیست?
البته که اگر اون کار رو بکنم فایده و اذیتش اول برا خودمه و اصولا هیچ کار ما ذره ای ضرر واسه تو نداره، اما خوب
دلم می خواد بگم واسه تو این کار رو نمی کنم
چون می دونم یه گوشه ش می رسه به چیزی که تو نهی کردی
دله دیگه خدا
ولی می بینی? ادب شده. تو ادبش کردی و منم بهش فقط توجه دادم که متوجه باش
خودمونیم ها خیلی دوره طولانی ای بود
دیشب همین وبلاگ رو ورق زدم و دیدم سال 95! هنوز حال دل
درد کلمه ایست که همیشه ناپسند به نظر میرسد و با شنیدنش حس ناخوشایندی به ذهن متبادر می شود. البته بحق هم باید چنین باشد اما دردها همیشه بد نیستند و گاهی نتایج خوبی میتوانند داشته باشند. بعضی دردها آثاری از خود بر انسان برجا میگذارند که بعدها میفهمیم که آنقدر هم بد نبودهاند. به طوری که انسان درد کشیده در جامعه امروز بشر انسان متعالیتری به نظر می آید. انسانی که بیتفاوت از کنار دردهای دیگران نمیگذرد، انسانی که سعی میکند بر دیگر
از بچگی ازش متنفر بودما:/مثلا وقتایی که مامانم کدو و بادمجون سرخ میکرد،میم به بادمجونا ناخونک میزد من به کدو ها و خب در این ی مورد همواره توی صلح بودیم خخخخ ولی ی چن روزیه بادمجون نداشتیم و منم هی گیر داده بودم کشک بادمجون کشک بادمجون(شاید به یاد میم که دوره ازم:'() خلاصه از مهربونیشون سوء استفاده کردم تا بالاخره دیروز مامان مواد اولیه رو خرید ولی خب من چون ناهار ساعت شیش خوردم دیگه شام و کشک بادمجونو بی خیال شدم (: امروزم که مامان گفت ناهار کش
آغوش ام اس چگونه دردي است؟
شما ممکن است این درد را در زیر قفسه سینه خود و یا در هر نقطه بین گردن و کمر خود احساس کنید. آغوشMS می تواند کسل کننده و دردناک، تیز، یا سوزشی باشد و معمولا از چند ثانیه تا چند ساعت و در موارد نادر، چند روز طول می کشد.
آغوش در حالیکه می تواند منبع آرامش و امنیت باشد وقتهایی هم می تواند ناشی از رنج و درد باشد و آغوش ms” این منظور را بیان می کند.
اگر شما مبتلا به بیماری MS باشید ممکن است یک گروه از درد را در اطراف نیم تنه خود ا
کمردرد تقریبا یک بیماری شایع در میان افراد است. حدود ۸۰ درصد از افراد، کمر درد را در بخشی از زندگی خود تجربه میکنند. اغلب وجود چنین دردي نگران کننده نخواهد بود.
در بیشتر موارد چنین دردي به خاطر پیچ خوردگی عضلات یا فشار و فتق دیسک است. معمولا کمردرد خود به خود بهبود پیدا می کند. اگر کمردرد شما اخیرا آغاز شده است بهتر است سری به پزشک بزنید و داروهای مناسب آن را دریافت کنید.
ادامه مطلب
به بغض نشستم
برا شدت ناتوانیم،
به بغض نشستم ازاینکه نمیتونم داد بزنم
آهای مردم!!همو دوست داشته باشید
آهای اونایی که میگفتید دوستمون دارید،مارو نشکنید!
و حالا به اشک رسیدم
از اینکه همیشه اونایی ک
بیشتر دوستمون داشتن،
بیشتر بهمون ضربه زدن،
بیشتر خردمون کردن،
کسایی که قرار بود بخشی از خوشبختیمون باشن
ناخوشی روبیشتر از همه چشوندن بهمون!
اشکام می ریزه
از ایــــن همــه ناتوان بودنم.
کاش وقتی نمیتونم دردي کم کنم از دردای عزیزام
میشد به سینه فشا
آزمون جمع بندی نیم سال اول دوازدهمم رو خیلی خراب کردم
شاید بخاطر این بوده باشه که هفته آخر رو خیلی کم کاری کردم
شایدم بخاطر سردرد سرجلسه باشه
ولی گذشت و من دیگه نمیتونم برگردم عقب
خب آزمون بعدی جمع بندی پایس و من دیروز رو شل گرفتم
چون صبح جلسه بودم با بچه ها حرف میزدیم راجب حس و حال و درس خوندنامون
غروبش رو با دوستم که خیلی وقت بود همو ندیده بودیم گذروندم و شبش درس نخوندم
و امروز ؟ نمیدونم چه مرگم بود ولی نه اونجوری که باید درس نخوندم و تا اینج
صبح که اومدم خونه
دیدم عشقم خوابه .بی سرو صدا یه دوش گرفتم و رفتم تو تخت پیش عزیز ترین
موجود زندگیم.اول نشستم و یه دل سیر نگاش کردم آخه از دیشب تا حالا که ازش
دور بودم دلم براش تنگ شده بود. همه زندگیم بود.همه وجودم وقتی میرفتم سر
کار یا بیرون که خانمیم باهام نبود یه تکه از وجودم که نه همه قلبم پیشش جا
میموند.
دراز کشیدم رو تخت و نفسم رو بغل کردم . الهی قربونش برم
بیدار شد.همونجوری یه لبخند بهم زد.یه لبخندی که حاضر بودم همه جونمو براش
بدم.اصلا و
گاهی پیش میاد حسرت یک لحظه رو میخوری، فقط یک لحظه لعنتی! لحظه ای که کافیه به حرف دلت گوش میکردی و میگفتی نمیتونم، نه، این شبیه من نیست، فقط همین.
ولی گاهی میخواهی جای قهرمان باشی و فداکاری کنی. گاهی میخواهی مادرت بهت افتخار کنه که فقط پسر من تونست باباش رو راضی کنه.
میدونی قهرمان بازی و فداکاری کردن برای چی ارزشمنده؟ برای چی ارزشمند جلوه میکنه؟ چون فداکاری کردن «درد» داره! دردي که گاهی تموم عمر دنبالت میاد و تمومی نداره. دردي که مجبوری بهتر
یهو به خودت میای و میبینی کنار یزدانِ یک ساله واستادی و گیجِ گیجی. هارت ریت و رسپیریتوری ریت و فشار خونش و تبش رو چک کردی و نمیفهمی اینا الان نرماله، کمه، زیاده، چیه. یه مامان بی قرار داری با یک عالمه سوال و یه جوجه بیحالِ خواب یا در حال گریه که نمیگه چشه. بله! اینجا اطفاله. همه چی فرق کرده. شرح حال بچه رو باید بگیری، مامانش قبل بارداری، قبل تولد، حین تولد، بعد تولد رو باید بگیری. هجوم بیماری هایی که تظاهراتش فرق کرده، درمانش فرق کرده، دوز دارو ه
سوالی که این شب ها ذهنمو درگیر کرده اینه که می گم چرا ما از سینه زدن و فریاد زدن بر مظلومیت امام حسین علیه السلام هم خجالت می کشیم ؟
ماجرا از اون جایی شروع می شه که اکثر آدما یه خصلت عجیب و غریب دارن بنام تبعیت از جمع ، یادمه چند وقت پیش می خواستن یک طرف بلوار سپاه رو آسفالت کنن که همون مسیر مسدود شده بود ، یه سری راننده ها از اون طرف خیابون و بدون هماهنگی راهنمایی و رانندگی و یا مسئولان مرتبط سرخود از اون دست خیابون و خلاف راننده های اونوری ، را
مواد لازم من برای هر نفر چهار تکه گوشت میزارم این اندازه برای پنج نفره گوشت حدود ۱۵ الی بیست تکه لپه یک لیوان کمی کمتر دوست دارید لپه بیشتر باشه یک لیوان پنج الی شش عدد لیمو عمانیرب یک قاشق سر پر پیاز نسبتا بزرگ وریز خرد شده یک عدد روغن چند قاشق آب ونمک وفلفل وکمی زردچوبه به مقدار لازم
دستور تهیه : پیاز رو با کمی روغن تفت میدیم تا سبک بشه گوشت رواضافه میکنیم(شسته وبزارید آبش بره)وخوب با هم سرخ میکنیم زردچوبه میزنیم وتفت می
یه حرفی هست توی محل سربازیمون انقدر تکرارش کردم تبدیل به ضربالمثل شده. اینکه ساعت برای ما سربازا تا 15/30 عادی میگذره چون از صبح که میایم بهش نگاه نمیکنیم. اما از 15/30 تا 16 که پایان ساعت کاریه، گذر زمان به قاعده کلِ 8 ساعت کند میشه بس که زل میزنیم به عقربهها! همین قاعده برای این چندماه آخر باقیموندهی سربازیم داره اجرا میشه. قبل از این دوسه ماه پایانی، حافظه تاریخی مربوط به پیش از سرباز شدنمو از دست داده بودم. زندگیم تقسیم شده بود به شروع خد
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ
ای کسانی که ایمان آورده اید (به خدا شرک نورزیده اید) از خدا پیروی کنید و از عقل و حواس پیرامونتان
صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ
علت بدن درد چیست؟
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بیدردي علاجش آتش است
چیزی حس نکردی ؟
غلامم !
راست باز و پاک باز و امیر باش .
قولوا لا اله الا الله تفلحوا
هوالمحبوب
چند نفر ازم میپرسن اسم کتاب چی شد بالاخره؟ چی صداش کنیم؟ میگم هنوز نمیدونم. میگن کی تموم میشه بالاخره؟ لبخند میزنم و میگم نمیدونم. شاید هیچکس باورش نشه، ولی این آدمی که الان نشسته پشت کیبورد و داره تایپ میکنه، هر لحظه امکان داره از شدت فشاری که روشه، سکته کنه. یه بار سنگینی روی شونههاشه که نمیدونه چطوری باید به مقصد برسونه. دو سال و اندی هست که دارم جلسات داستاننویسی میرم. اما حتی یه نفر ازم نخواسته که یکی از
سلام
می خوام همین اول از دردم بگم، از دردي که خیلی وقته داره آزارم میده، دردي که درمونش فقط دست خداست، من تو این وبلاگ خیلی از مشکلاتم رو مطرح کردم، به جواب خیلی هاشون رسیدم، ولی به جواب اصل کاری نرسیدم.
همین طور نمی دونم کی میرسم، نمی دونم اصلأ میرسم یا نه!، شاید اگه مطالب یا نظر های من و تو وبلاگ دیده باشین، متوجه شدین که درد دل من چیه .
منم مثل بعضی از بزرگواران اینجا، مشکلم ازدواجه، شاید بعضی از عزیزان بهم بخندن، ولی با این دل شکست
پارسال این روزا
من رودهن بودم، خونهی مادربزرگه
مامانم تهران بود، خونهی پدرشاه :|
من از خونه اومده بودم بیرون و هیچ چشمانداز روشنی از آینده نداشتم.
دغدغههام، خستگی بابت خوندن برای کنکور ارشد یه رشتهی نامرتبط، دلتنگی بابت دوری از مادر و نگرانی دربارهی دلتنگیهای اون، نگرانی بابت آیندهای که هیچ تصور روشنی ازش نداشتم، تنها بودن و نیاز به حضور یک همراه توی سفرم بودن. انقدر دغدغهی بزرگ و کوچیک داشتم که دیگه "پول نداشتن"م برام د
تنها ماندن را خوب یاد بگیر این روزها عجیب به کارت می آید .
عادت کن کسی نگرانت نشه …
عادت کن کسی سراغتو نگیره …
عادت کن کسی نازتو نکشه …
عادت کن تنها باشی تا بعد کسی منت محبتشو سرت نزاره .
عادت کن به خیلیا سر نزنی و پی خیلیارو نگیری .
عادت کن دلتنگ بشی و دلتنگت نشن .
عادت کن بی دلیل بخندی وبا دلیل گریه کنی .
عادت کن بفهمی و فهمیده نشی .
تنهایی قشنگ ترین و بی منت ترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به هچکس نداری .
سحرگاهی شدم سوی خرابات
که رندان را کنم دعوت به طامات
عصا اندر کف و سجاده بر دوش
که هستم زاهدی صاحب کرامات
خراباتی مرا گفتا که ای شیخ
بگو تا خود چه کار است از مهمات
بدو گفتم که کارم توبهٔ توست
اگر توبه کنی یابی مراعات
مرا گفتا برو ای زاهد خشک
که تر گردی ز دردي خرابات
اگر یک قطره دردي بر تو ریزم
ز مسجد بازمانی وز مناجات
برو مفروش زهد و خودنمائی
که نه زهدت خرند اینجا نه طامات
کسی را اوفتد بر روی، این رنگ
که در کعبه کند بت را مراعات
بگفت این و یکی درد
عشقم که رفته بر باد
هرگز وفا ندارد
این قصه با که گویم
دردي که سینه دارد
دردي که سینه دارد (۲)
عشقم که رفته بر باد هرگز وفا ندارد این قصه با که گویم دردي که سینه دارد دردي که سینه دارد
لیلای من کجایی از من خبر نداری چشمم به گریه نسپار در کوی بی قراری
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کنددانلود آهنگ
لیلای من کجایی رفتی چه بی وفایی تنها نکن رهایم در این شب جدایی
دست نسیم دادی گیسوی خود شبانه تا دیده ام کشاند بر دار این زمانه
چشم تو شهره آواز زیباترین بها
1)امروز توی اینستا یه کلیپ دردناک دیدم که هنوزم با یاداوریش اشکم میریزه و قلبم فشرده میشه.یه بچه ی کار که تو سطل زباله رو میگشت و یه مریضه روانی میندازتش داخل سطل و بعدم صدای خنده هاشون چنگ به قلب ادم میزنه. با نوشتنش اشکام خود ب خود و بی وقفه داره میریزه
نمیدونم چن نفرتون دیدینش اما به شکل عجیبی دیوونه میکنه ادمو نگاه های معصوم و متعجب اون بچه .
واقعا چی میشه ک یه نفر به اینجا میرسه ک زورش به یه بچه برسه؟
بابام حرف خوبی میزد میگف وای به یتیمی
عوارض دردناک جراحی دیسک کمر
درد در ناحیه پایین کمر، ران و
ماهیچه ساق پاها امانش را بریده است؛ دردي که هنگام عطسه، سرفه یا حرکت
بیشتر می شود. چنین دردي ناشی از دیسک کمر تلقی می شود که با احساس بی حسی و
سوزن سوزن شدن همراه است تا جایی که درمانی به جز جراحی دیسک کمر باقی نمی
ماند.
ادامه مطلب
من راههای خودم را برای مواجهه با دردهام دارم، همانطور که هر آدمی. اما وقتی هیچ کدام جواب نداد پناه میبرم به حمام. حمام کمد کودکیهای من است. گوشهاش چمباتمه میزنم در خودم و به صدای بغضم و آبها فکر میکنم. گاهی دراز میکشم کفش. میگذارم سلولهام یخ بزنند. یا از گرما بسوزند. بعد فکر میکنم. سعی میکنم خودم را بریزم بیرون.به تو گفتم درد بزرگتری را جای درد خودم مینشانم. آن طور آرام خواهم شد. ولی گاهی دیگر درد بزرگتری وجود ندارد. برای م
من راههای خودم را برای مواجهه با دردهام دارم، همانطور که هر آدمی. اما وقتی هیچ کدام جواب نداد پناه میبرم به حمام. حمام کمد کودکیهای من است. گوشهاش چمباتمه میزنم در خودم و به صدای بغضم و آبها فکر میکنم. گاهی دراز میکشم کفش. میگذارم سلولهام یخ بزنند. یا از گرما بسوزند. بعد فکر میکنم. سعی میکنم خودم را بریزم بیرون.به تو گفتم درد بزرگتری را جای درد خودم مینشانم. آن طور آرام خواهم شد. ولی گاهی دیگر درد بزرگتری وجود ندارد. برای م
بذار تویِ این درد غرق بشی. بذار این درد لِهِت کنه. قورتت بده. بذار با تمام وجود بهت مشت و لگد بزنه. گوشهیِ رینگ وایسا و ببین چجوری داره نابودت میکنه. که تا کِی میخواد مشت بزنه بهت؟ تا کِی میتونه ادامه بده به خورد کردنت؟ که یه جایی بلاخره خسته میشه و از رینگ خارج میشه. که اونموقع هرچقدرم زخمی و خسته و مجروح باشی، حداقل دیگه دردي نیست که بخواد باهات مبارزه کنه. که ما باز دستِ همو میگیریم و بلند میشیم. بلند میشیم و میخندیم به همه
همیشه شروع کردن، کار سختی هست. امیدوارم بتونم با توکّل بر خدا خوب شروع کنم و تا تهش برم. اسم وبلاگ برگرفته از آیه ۷ و ۸ سوره زال هست. تلاش می کنم از هر چیزی بنویسم امّا در هر مطلب سعی کنم به اندازه ی یک مثقال هم که شده، درس و عبرت و پندی رو بکشم بیرون که اگر هر فردی گذرش به این وبلاگ افتاد، بی حاصل از این جا نره!
سال هاست از این وبلاگ به اون وبلاگ مهاجرت کردم، امّا تهش به این رسیدم که دل نوشته ها و روزنوشت های شخصی من دردي از کسی دوا نمی کنه که هیچ
۱.آیا شما هم اینقدر مهمون دارین؟بخدا صبح ساعت نه بیدار شدم مامانم میگه بیا پایین مهمون داریم.کدومتون سر و رو نشسته رفتین جلو مهمونتون تا حالا؟منم نرفتم و تازه این بار به نشانه اعتراض که تو رو خدا بذارین یه نفس راحت بکشیم بعد از یک ساعت و خرده ای رفتم پایین و بدون خوردن صبحانه شروع کردم به سالاد درست کردن و .بعد از اونم ظرف ۱۹ نفر رو بشور و خشک کن و بچین تو کابینت.چای و میوه و. بیار.اصلا ظهر مهمونی رفتن اشتباه بزرگیه هر کی اومد خونتون.بخشش لا
بعضی صبح ها همینه، از صبح شروع میشه تا شب. آشوب تو دلم رو میگم.
پاشیدن آب خنک صبحگاهی هم به سر و صورت دردي رو دوا نمیکنه. آماده شدن واسه یه روز کاری دیگه هم فایده ای نداره. پس کی این دل عزم صلح دارد با ما؟
تو هم نمیدونی؟ تو که مسئول این آشوبی!
خب، من سالهای سال گیمر بودم، درست و حسابی.خیلی بازی میکرد، خیلی خیلی نه، ولی خیلی.تا کی؟ تا همین پارسال هم گاهی با بچهها میرفتم کلوپ، اصلا یه دنیای دیگه داره، یه حس عجیب.درهرصورت الان دیگه اصلا بازی نمیکنم.بحث کنکور باعث میشه دلم نخواد برگردم سمتش ولی دلیل ترکش هیچوقت درس و کنکور نبود.یه روز، حتا یادم نیست کی بود، رفته بودیم کلوپ. فیفا بازی میکردیم (-اینو ولی یادته :|) تو پی ای اس(چرا همه میگن پی اس؟!) بدک نیستم، ولی تو فیفا هیچکی حر
اگه دوست دارید آهنگ جذاب و شنیدنی سینا سرلک عزیز را بشنوید با ما همراه باشید ٬ شما را شگفت زده میکنیم
دانلود آهنگ جدید سینا سرلک یار منی
سینا سرلک و یک آهنگ فوق العاده دیگر در سایت دی موزیک ٬ هم اکنون با کیفیت اصلی آهنگ یار منی را آنلاین گوش کنید و در نهایت با کیفت عالی دانلود کنید.
شعر : سینا سرلک ، اشکان حیدری ترانه سرا : سینا سرلک و اشکان حیدری
Download Best Song • Sina Sarlak • Called • Yare Mani • Text & The Best Quality In DayMusic
متن آهنگ یار منی سینا سرلک
دل ب
خب، من سالهای سال گیمر بودم، درست و حسابی.خیلی بازی میکرد، خیلی خیلی نه، ولی خیلی.تا کی؟ تا همین پارسال هم گاهی با بچهها میرفتم کلوپ، اصلا یه دنیای دیگه داره، یه حس عجیب.درهرصورت الان دیگه اصلا بازی نمیکنم.بحث کنکور باعث میشه دلم نخواد برگردم سمتش ولی دلیل ترکش هیچوقت درس و کنکور نبود.یه روز، حتا یادم نیست کی بود، رفته بودیم کلوپ. فیفا بازی میکردیم (-اینو ولی یادته :|) تو پی ای اس(چرا همه میگن پی اس؟!) بدک نیستم، ولی تو فیفا هیچکی حر
درد دارم، روان که دچار بیدردي میشود تن تلاش میکند جای خالیاش را پر کند.
معدهام درد دارد و من دچار هزیانم
از طرفی تنم عرصه تقابل قهوهها و قرصهاست.
م کاش دوستم میداشت. ۲۱ سالش است و نمیتوانم عاشقش شوم اما مهر میخواهم .
مراقب چشم زخم باشیم
خونه ها پر شده از بیماریها و مشکلات.طلاق مرگ و میر و دلیل اون خود ماییمتعجب نکنیدخواهران و برادرانمنیازی نیست دیگران بدونند که آیا من در زندگی مشترکم با همسر خود خوشبختم یا نه!نیازی نیست از غذا یا نوشیدنی خود عکس بگیریم آن را برای گروهها بفرستیمحتی اگر همسرمون یه دونه شکلات واسمون میاره،از اون عکس میگیریم و میفرستیم گروه و زیرش مینویسیم؛ ای تاج سرم ازت ممنونم❤️
برادرم خواهرم.شاید دختر مجردی دم بخت باشد و به خاط
دانلود آهنگ چه دردي داره دوری تو ازم عشقم از میثم ابراهیمی
دانلود آهنگ جدید میثم ابراهیمی به نام میخوامت
Download New Song By Meysam Ebrahimi – Mikhamet
دانلود آهنگ چه دردي داره دوری تو ازم عشقم
چه دردي داره دوری تو ازم عشقم الهی هرچی عاشقه برسن به هم
هر جا هم رسیدیم گلی بهتر از تو ندیدیم هرجارم بگردیم عاشق تر از من کسی نیست
تو بارونی یه نمه هم آرومی دردي ولی درمونی بگو همیشه میمونی
آخ که کور بشه هرکی نبینه عشق ما دوتارو بزنیم به دریا و با هم بریم جاده شمالو
د
سلام به همه
من دختری 20 ساله هستم و تا حالا با هیچ جنس مخالفی نه ارتباط خاصی داشتم نه به کسی علاقه مند شدم، چون کلا حس میکردم سنم واسه این چیزها مناسب نیست ولی الان که بیشتر در اجتماع هستم و سنم بیشتر شده واسم خیلی سوال شده چطور میشه فهمید شخصی فقط واسه آشنایی و شناخت بیشتر قبل از ازدواج میخواد به آدم نزدیک بشه، چون اینم میدونم که ممکنه بدون یه کم آشنایی دختر و پسر کار به خانواده و خواستگاری نکشه.
از طرفی منکه اصلا پسرها رو نمیشناسم، نمیتونم تش
مواسات در لغت به معنای غمخواری ، همدردي و مددکاری به مال است و مواسات در عزاداری از نظر برخی عزاداران یعنی ما بیاییم مصائبی که بر اهل بیت (ع) فرود آمده بر سر خودمان بیاوریم تا بفهمیم اهل بیت (ع) چه رنج و دردي کشیدند و بدین صورت ما هم در غم آنان شریک شویم !
ممکن است مواسات در حد متعارف و معقول که خلاف شرع نباشد ، یافت شود که در آن عیبی نیست اما گاهی مواسات از حد شرعی و حلال خارج شده و مُواسی مرتکب محرّمات می شود مثلا عزادار اقدام به کودک آزاری می ک
وقتی که گفته شد بیا معلم پیش دبستانی بشو هنگ کردم،مونده بودم چی بگم که مدیر محترمتون گفت به عنوان کمک مربی با این همکارمون کار کنم ولی یه فرق اساسی داشتاونم اینکه دو روز اول هفته خودم تنها بودم،یه کلاس ۱۸ نفره پسر
از من انکار که نمیتونم و از اون دو نفر اصرار که تو میتونی
خلاصه که با اجبار قبول کردم و رفتم سر کلاس و این تازه شروع ماجرا بود
کلاسها تو یه زیر زمین بود که ۱۰_۱۵ تا پله میخورد میآمد پایین،از در ورودی که وارد میشدی روبه رو به روت یه
هرچی میگذره سخت تر میشه، نه عادی تر!
روزهای اول صبر اما بعدتر درد به عصب میرسه. الان دلتنگی دیگه به غم و خشم ترجمه نمیشه؛ دردي شده که من در شکمش زندگی میکنم. در تاریکی شکمش. یونس باید باشم که به روشنایی برگردم. اما من فقط فاطمه ام.
گاهی باید فرار کرد. به نا کجا آبادی که تنها تو باشی و دگر هیچ. جایی که به یاد نیاوری که بودی و چه شدی و چه کسی دل شکسته ات کرد. جایی که هیچ نباشد. کسی نباشد که با یک سوال ساده از او چه خبر، او چه کرد، کجا رفت و تو چرا تک ماندی رسوایت کند. جایی که در پی پیدا کردن هیچ نشانی از او نباشی و.
درست وقتی فکر می کنی همه چیز داره خوب پیش می ره مثل صاعقه می زنه و زندگیت رو به هم می ریزه، خودش میاد، به یه عالم غم و غصه تنهات می ذاره و می ره. حالا برای فرار از ای
گاهی خیلی راحت باید نه گفت
به فرهنگی که حالت را خوب نمی کند و وظایف اش را به درستی انجام نمی دهد .
به آدم هایی که گرو کشی عاطفی میکنند و از قلب تو و وجدانت میخواهند سواستفاده کنند .
به باورهایی که پشت به پشت به ما رسیده بی آنکه دردي از ما دوا کند . عقایدی که اغلب حتی میتواند حال خراب کن هم باشند .
روح وحشی
توجه نکردی به تنهائیام و
ندیدی چه ترسی نشست توو نگاهمو
مدارا نکردی با دلتنگیامو
فقط خواستی باشی به جای خدام و
به جای خدام و …
با هر ردِ پایی که اندازه ی کفشته راه میام و
جلو هر کی چشماش شبیهِ خودت میشه کوتاه میام و
نموندی باهام و …
خزونم که از زورِ تنهائیام
میخوام مثلِ پیچک بپیچی به پام
تو دردي من اینو میفهمم ولی
بگو جز تو درمونو از کی بخوام
تو بارونیِ کهنه ی کنجِ خونه
که خیلی چیزا از دلِ من میدونه
چه آغوشِ گرمی ، چه پاییزِ سردی
چقد فکر میکردم
دانلود آهنگ جدید رضا بهرام لعنت به شبهای بعد از تو
Download New Music Reza Bahram Lanat Be Shabhaye Bad Az To
[ دانلود آهنگ با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ + متن آهنگ و پخش آنلاین موزیک ]
” تیتراژ سریال ممنوعه رضا بهرام
رضا بهرام لعنت به شبهای بعد از تو
متن آهنگ شبهای بعد از تو رضا بهرام
لعنت به شبهای بعد از تو ، به دردي که ماند از تو
رفتی آواره شد خانه ، ماندم غریبانه ، لعنت به بی کسی
قلب من اینچنین آسان نمیلرزید…
عشقت اما به غم هایش نمیارزید
دنیا را بردی همراهت به نابو
حتماً تاکنون دلایل بسیاری برای سقوط آزاد ریال شنیدهاید. از دخالت خارجی گرفته تا تحریم و سوءمدیریت. حالا بیایید از زاویهی دید دیگری به سقوط یک-شبهی ارزش پول ملی و تثبیت نرخ برابری آن با دلار در روزهای اخیر نگاه کنیم. زاویهای که شاید نه قطعاً اما احتمالاً میتوانسته دلیل محکمی برای آغاز این داستان باشد.
تقریباً دو سال پیش، از هراس دلار ۵۰۰۰ت، عدهی بسیاری، رأی به را تَکرار کردند. این که برخی بهظاهر حزباللهیها، با چماق «رفت
در این مخروبه ی پر از رنج، عیار آدم به نوع دردي ست که توی گنجه ی دلش پنهان کرده. برای من که غم بازم، برای من که چراغ به دست می گردم دنبال آدمی که دردش از شکم و زیر شکمش بالاتر رفته باشد، تحمل این روزها و آدم های اطرافم سخت شده، خیلی سخت. عصبی شده ام. گمان می کنم دارم می گندم.
*برای اولین بار یک آزمون بی غلط و نزده داشتم و رتبه ی یک شدم.اصولا این آزمون ها با این جامعه ی آماری پایین هیچ ارزشی ندارن اما من دارم با خودم رقابت میکنم و پیدا کردن نقطه ضعف و قوت هام برام جذابه.
*با فکر کردن به جراحی موجی از استرس و احساس بدبختی بهم فشار میاره.درسی که اونقدر بهش مسلط بودم اما با فاصله ی کمی از امتحان رفرنسش عوض شد و من برای جزوه عملا حق انتخابی نداشتم و بین جزوه ی ناقص دکترپیرحاجی و جزوه ی انتشارات دکتر مجری گزینه ی دوم رو ان
شگفتزدهاید از اینکه چرا این حرفها را پیش شما میزنم؟ آگاه باشید که در ادامۀ زندگیتان اغلب بهطور ناخواسته در وضعیتی قرار میگیرید که صندوقچۀ رازهای اطرافیانتان شدهاید. همینطور که من فهمیدم، اطرافیانتان نیز باهوشمندی میفهمند که شما این هنر را ندارید که دربارۀ خودتان خوب حرف بزنید، ولی این هنر را دارید که وقتی فردی از خودش میگوید خوب به گفتههایش گوش کنید. و بعلاوه پی خواهند برد که شما، خانم ایر، بهجای اینکه از روی بدذا
با این حجم از نفرت نسبت به خودم چیکار کنم؟!واقعا نمیدونم دیگه چیکار کنم
نسبت به خودم و اون.یعنی محض رضای خدا یه حرف مثبت و خوب از این ذهن من نمیگذره.فحش پشت فحش.فقط نفرین و حسرت و آآآآه
وای به دردي که درماااااان ندارد فتادم به راهی که پایان ندارد
این روز ها لجباز شدم
با خودم ، با دنیا
آخه چرا هنوز هم درد داره
چرا این دنیا دردي رو توی دلم گذاشت
که بعد از این سال ها هنوز میسوزم
پای درد های دلم
راستش دلم به حال خودم هم میسوزه
میخوام دنیام رو بسازم تا روزی که اومد
دیگه منتظر من نمونه ، نگم دستام خالیه
نگم پای دست های خالیم بمون
الکی الکی باز دعوامون.
خب خودش گفت بریم اول ببین اگه راضی بودی ثبت نام می کنیم ، نگفت؟
ولی فهمیدم که نیتش واقعا این نبود.
دقیقا مثل من که رفتم ولی تو دلم گفتم ( نظرم تغییر نمی کنه و فقط برای تحکیم روابط میرم) بابا هم دقیقا تو دلش گفته بود( به رضایتش کاری ندارم یه تعارف میکنم که بکشونمش مدرسه رو ببینه بعدشم که دیگه با نقشه ای که چیدم قطعا راضی میشه)
ولی نقشه اش جواب نداد:/
ظاهرش خوب بود، در حد مدرسه خودم،حالا شاید یه کم بهتر بود شاید:/ بعدم رفتیم ت
طعم تلخ انگور
باد گرم تابستان
لمس قبر سنگی
یک مشت حرف نگفته
فاتحه ای بی حس
بغضی خفه
فکری حبس
چشمانی بیدار
ذهنی خسته از بیدار بودن
قلبی پر غصه
سردردي بدون پایان
دردي بدون راه حل
غروبی با اذان
نوشته ای در هم
حس سرد جنازه
تیتر یک رومه
پسری که بی دلیل مرد !
-آقای ربات
یه لحظه هایی تو زندگی هر آدمی هست که دلش میخواد نباشه میخواد برا لحاظاتی نفس نکشه
حس نکنه.
نفهنه.
خیلی سخته حرفا و کارایی رو بهت نسبت بدن که هیچ ارتباطی به ت نداره!
گاهی دل آدم هوس گریه میکه^_^
حوس یه داد محکم از ته دل .
اینکه میگن جانم به لب رسیده رو تجربه کردی!یا شنیدی!؟
من هم دیدم هم شنیدم
وهم با بند بند وجودم حسش کردم .
با گوشت و استخونم حسش کردم.
سخته خیلی سخت :/
به این مرحله که میرسی هیچ چیزی خوشحالت نمیکنه_
ولی برعکسش کوچیک ترین مشکلات میت
پالاز اینها که سن و سالی ازشان گذشته، ثابت کردهاند که چیزی نیستند و به دردي هم نمیخورند؛اما بچهها.بچهها برای من خیلی اهمیت دارند.من فقط دلم نمیخواهد که یک قطره خون از دماغ یک بچه بریزد.میفهمی؟حالا بگذار بزرگها همدیگر را پاره پاره کنند.من دیگر اهمیتی نمیدهم.
/آتش بدون دود_نادرابراهیمی/
اخه اینکه جلبک قرمز فیکوبیلین داره یا کربوهیدرات ذخیره ای فلوریدین داره یا حتی دیواره گالاکتان سولفاته و ترکیبات موسیلاژی داره و اینکه cyanidium به سنگ می چسبه به هیچ دردي نمی خوره و در میتونم بگم اگه اشتباه گفتم خونم مباحتون که در هیچ یک از لحضات زندگیم اینا به درد نمی خوره
1. «اونون سؤز و جومله دوزلتمکده عجاییب یئتهنگی واریدی. ظاهری مسئلهلری اؤنمسهمهدیگینه گؤره بئینی همیشه آزاد ایدی، بونا گؤره یوخسوللوق اونو آیاقدان سالمازدی. ایمکانی واریدی کی لازیمی قدر و یاخجی پالتاری اولمایا، سویوقدان تیترهسین و یا آجلیغین اؤلدوروجو عذابینا گیریفتار اولسون، آما یئتر کی یوخلاسین، دوشونسون و گؤیدهکی شهاب داشلارینا* باخسین، بئنی و دوشونجهسی آزاد اولاردی.»
پاریس و لندنده پولسوز و در-به-در - جورج اوروئل
ترجمه
1. «اونون سؤز و جومله دوزلتمکده عجاییب یئتهنگی واریدی. ظاهری مسئلهلری اؤنمسهمهدیگینه گؤره بئینی همیشه آزاد ایدی، بونا گؤره یوخسوللوق اونو آیاقدان سالمازدی. ایمکانی واریدی کی لازیمی قدر و یاخجی پالتاری اولمایا، سویوقدان تیترهسین و یا آجلیغین اؤلدوروجو عذابینا گیریفتار اولسون، آما یئتر کی یوخلاسین، دوشونسون و گؤیدهکی شهاب داشلارینا* باخسین، بئینی و دوشونجهسی آزاد اولاردی.»
پاریس و لندنده پولسوز و در-به-در - جورج اوروئل
ترجم
به مدد حضرت زهرا سلام الله علیها هیچ مشکلی در صفرا، کلیه ها و طحال وجود نداشت سه دکتر رفتم که هیچ کدام نگفتند چه کار کن تا دردت خوب شود! از آخر طب اسلامی به دادم رسید و با یک روش ساده الان هیچ دردي ندارم .
اگر درد داشتید حوله داغ کنید و روی درد بگذارید و با روغنهای طبع گرم مثل زیتون، کنجد ماساژ دهید.
طب مدرن چیزی جز دردسر ندارد.
درباره این سایت