این وضعِ بیهودگی آدم را از به یاد آوردن هم میاندازد.ملال هم نیست حتی. ملال وزن دارد لااقل. یک چیزی هست. این بیهودگی عین این ست که حافظه نداری. یاد نداری. حرف، وزن، رنگ، کلمه. هیچ که هیچ. پرت پشت پرت پراکنده میکنی توی هوا که بی سمتاند. نمیدانم دیشب بود یا کِی که آنقدر این شدید شده بود که هربار، فورا زل میزدم توی چشم اطرافیانم که ببینم چه قدر کلافهشان کردهم. پشتِ پرت مخفی میشوی. نمیدانم این چه کار بیهودهای ست که مینویسم و اینجا می
درباره این سایت