نتایج جستجو برای عبارت :

هومم

میم پ  گفت به مامانم همیشه براش ارزو میکنم یه ادمی سرراهش قرار بگیره که قدرشو بدونه و من چقدر عشق به قلبم سرازیر شد
میدونی چیه دیگ اینک تو درسش و اینده کاریش موفق بشه خیلی برام تکراریو نچسبه
میدونی چرا؟ خب معلومه چون نه به رشته علاقه داشتم و نه انچنان به کارش
نمیدونم گاهی وقتا خیلی راضیم چون انتخاب دیگ ای از بچگی ترها تو ذهنم نبود
"سنگینیم از حماقته.یه چیزی توی سرمه. یه خاطره و شباهت مسخره به این شرایط مسخره تر که داره دیوونم میکنه.سنگینم.یاد اون شب توی ساحل میوفتم. سفر کوچیک یه روزه دور آتیش‌. اون موقع ها غر میزدم که چرا زودتر برنمیگردیم خونه"《چیکار میکنی؟》بی اینکه سرش رو بلند کنه و نگاهش رو از شن های نرم بگیره متوجه حضور یه نفر شد.روی تکه سنگی که توی فاصله کمی از اشلی بود نشست و همونطور که شن روی لباسش رو می تکوند بهش خیره شد.《یکم خلوت کردم. جمع اذیتم میکنه.》دختر "هوم
کتاب‌خواندن الحق که انفعال جذابی‌ است، می‌خوانی و چه به به...
هومم...سیاست، اقتصاد، فلسفه...عجبا که ابرمنِ فرهیخته‌نمایم چه سخت‌گیر است، به رمان رضایت نمی‌دهد: «اینا چیه، پیففف، برو اون قفسه‌ی کتابای سخت».
 
 
زندگی در تعلیق،‌ تو پاندولی،‌ منغعل/فعال.
 
 
که این تفکیک جنسی را مقصر می‌دانی که معشوقی نیست، اصلاً مگه کجا می‌شه دختر دید و گفت که‌ «هی» و بعد...
 
 
او می‌گوید «نوبل لوریِت»،‌ تو می‌گی کجای کاری عمو جون، من که نفسم با ناز میاد
یکی میگه مگه حرفهای غیر شخصی هم داریم؟ هومم، خب شاید. ولی منظور از شخصی نه خصوصی بودن بلکه بیشتر فردی بودنه. واسه همینه که بعضی اوقات فکر میکنیم چون حرف ها فردی اند و ربطی به اجتماعی از آدما ندارند، پس شخصی اند. در حالیکه حرفهای شخصی بیشتر شامل رازها میشوند. خب من اقلا اینطوری قضیه رو می بینم. 
غرض از مرض اینکه درسته نوشتم حرف ها شخصی می شوند، ولی در واقع حرف ها خیلی وقته که فردی اند، به شدت فردی! حتی نیاز به در جمع بودن هم از ارضای یه حس درونی و

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها