نتایج جستجو برای عبارت :

گندش بزنن این عنوانو

اینار با کوله باری از سکوت آمده ام... 
دیگر نوشته هایم به دردت نمیخورند... 
بهتر است کمی سکوت بنویسم.. . 
پس به احترامت فقط.... نگاه خواهم کرد... 
دیگر نوشتن کافیست... 


کاش به جای زلزله و سیل یه گردباد عظیم بیاد جمعمون کنه ببرتمون
سویسی سوئدی... راحت شیم ب ابلفض
فردا صب میرم پیرانشهر تسویه حساب کنم انگار بدهی دارم کارتم نیومده
یه سری هم ب دوستام بزنم... 
بعدش میرم مهاباد.... شایدم احمد رو هم دیدم یکم اونجا گشتیم البته اگه وقتشو داشتم... لامعصب همیشه
قلبم هزار تیکه شده . هر چی دست و پا بزنم فایده ای نداره.تو سهم من ازین دنیا نیستی
وچه ظالمانه س ...و انگار من با حسرت زاده شدم ...اینکه ازین به بعد تو نیستیو من نمیتونم باهات حرف بزنمو ده تا کوفت و زهر مار دیگه رو ....اه اه اه گندش بزنن که هیچی من مثل آدمیزاد نیست
خط کش دستمه
بیا بیا هوپ
Just 30 cm
لطفا 
keep distance
ممنون
دوست ندارم جلوتر برم
جلوتر بیای
به آدما که نزدیک میشی گندش درمیاد
بهت که نزدیک میشن گندش را در میارن
با لایه های اول ات اوکی هستم
  
Just 2 mins not more
بهتره ندونی زیر نقاب خوشگلش چیه 
آره دوست ندارم نزدیکم بشی
نزدیکت هم نمیشم 
Respect my privacy

روح وحشی
+حوصله ی ارتباط نزدیک با دیگران را ندارم .
هر چی دورتر بهتر و safer
++مثل لاکپشت توو خودم قایم شدم
دیگه هیچکس دلمو نمیبره
 ️Don't dare do that again!️دیگه نبینم از این غلط ها بکنی!Ok, now give!خوب بنال ببینم!I'll teach you! حالا بهت نشون میدم!Quite a party!عجب مهمانیی !It was heaven! محشر بود!There is a dear!قربونت برم!My foot!چه مزخرفاتی! ، چه جفنگیاتی!⛵️It's a matter of sink or swim!⛵️مسئله ی مرگ و زندگی است!⛱️Be quick about it! ⛱️لفتش نده⚡️Sugar!⚡️گندش بزننHang him!گور پدرش!Don't pick on me!گیر نده!☄️Like fun! ☄️تو گفتی و من هم باور کردم️After a fashion.️همچین بگی نگیGo for it! بگیرش! ، ولش نکن! ، بزنشYou can't milk a bullهی میگم نره میگه بدوشThat's the end!
ﺑﺎﺭﻩ ﺴﺮﻫﺎ ﺍﻪ ﺗ ﺑﺰﻧﻦ ﺑﺮﻥ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭ؟....
 ﺍﻪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﻣﻌﻤﻮﻟ ﺑﻮﺷﻦ ﻣﻦ ﺍﺻﻼ‌ ﺳﻠﻘﻪ ﻧﺪﺍﺭ
 ﺍﻪ ﺯﺎﺩ ﺑﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ . ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﺍ
 ﺗﻮ ﺳﺮﺗﻪ ﺍﻪ ﻧﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﺎ ﺲ
 ﺩﻪ ﺍ ﻭﺳﻄﻪ ﺍﻪ ﺯﺎﺩ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﺯﻧ ﺑﺰﻧﻦ
 ﻣﻦ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﺪﺍﺭ ﺍﻪ ﻪ ﻣﺪﺕ ﺯﻧ ﻧﺰﻧﻦ
 ﻣﻦ ﺳﺮﺕ ﺧﻠ ﺷﻠﻮﻏﻪ ﺍﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ
 ﺯﺎﺩ ﺑﺨﻨﺪﻥ ﻣﻦ ﻟﻮﺱ ﺷﺪ ﺍﻪ ﻧﺨﻨﺪﻥ
 ﻣﻦ ﻪ ﻣﺮﺘﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪ ﺍﻪ 
ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﻣﻦ ﻫﻤﺶ ﺑ
«...“در چنل خویش غریب” وقتی خلق شد که ادمین‌هایی که چنل زدن تا راحت حرف بزنن، بعد از مدتی دوستانی داشته باشن که نتونن جلوی اونا راحت حرف بزنن. به این حالت میگن “در چنل خویش غریب”...»
حالا منم به وضعیت در وبلاگ خویش غریب مبتلا شدم.
مهم نیست اگر دوست دارن درباره‌ی هر هنوز مبهمی حرف بزنن، عیبی نداره اگر اصرار دارن روی هر سبک‌سری و قصوری اسمای قشنگ و پیچیده بذارن، حلالشون اگه خوششون میاد با کلمه‌ها لاس بزنن و اغراق کنن و مهمل ببافن ولی کاش اونقدر بفهمن که هرکس زخمیِ جنگ خودشه و انصاف نیست از جنگی که هیچ وقت تووش نبودی حرف بزنی....
ظهر دختر خاله ام برام قیمه نذری آورد...حالا برا شب و فردا ظهر منتظر اون زرشک پلو با مرغ و قرمه سبزی هستم. میرسد ان شاءالله... 
 
+ از ظهر تا الان خواب بودم. و بازم بی حال و کسلم... گندش بزنن! :|
 
+ دلم دیدن یک عالمه از کنسرت های یانی رو میخواد. خیلی زیاد... خیلی یک عالمه ! ولی نتم اینجا خیلی ضعیفه. حتی یکیش هم بخواد با این نت دانلود شه اونقد طول میکشه که مطمئنا به جنون خواهم رسید و باید ببرنم ابن سینا اون وقت ! :(((
 
+ حالم یه جوریه ! :|نازنین میگه چجوری؟ میگم
الان عنوانو نوشتم و بعد 
یهو گفتم مشهد 
شیفتم رو نگاه کردم احتمالا اگه موافقت بشه فردا به جای عصر میشم صبح 
رفتم تو اتاق تا آماده شم یادم اومد اطراف حرم خیابونها بسته است 
 از رول دستمال کاغذی یه نوار بلند کندم
بعد یکی ته دلم گفت ولش کن پاییز 
کله ظهر بری مشهد چکار کنی 
میخوام برم زیارت بعد اگه بشه برم دکتر متخصص سنتی 
فایده داره؟ زیارتو میگم 
چقدر افسرده ام 
چقدر زیاد افسرده و دل مرده ام 
اگه گرما زده بشم چی؟ 
ولی امروز هوا حسابی خنکتره 
چی
بلخره تاسیس شد! اما فقط تاسیس شده فردا کلی کار داریمممم^_^
.
توو زندگیم فقط سه بار تا صبح چت کردم، هر سه بارم با این بچه بوده! الانم فک کنم خوابش برد!
.
این موقع از روزو دوس دارم... کلن این ساعتا خوبن چون مردم خوابن و نمیتونن برن رو اعصاب!
.
باید سعی کنم بخابم وگرنه فردا گندش درمیاد ک یواشکی تا صبح بیدار بودم!! این خلاف قوانینه!-_-
.
تعجب بر انگیز تر از همه اینه ک یه نفر توو وبم آنلاینه این موقعِ وقت!!
.
صبحتونم بخیر! :دی
این جا شروع قصه ی سگ دونیه.سگ دونی اون بخشی از زندگیه که توش باید بخوابی ولی ازش خوشت نمیاد.همیشه بوی گند میده ولی هر روز اونجایی و کاریش نمیشه کرد.سگ دونی جای بدی نیست برای سگا.ولی ماها که نمیتونی سگ شیم پس چیکار باید بکنیم؟باید با یه قاشق کم کم این سگ دونی رو باز کنیم و خومون رو بکشیم بیرون ازش.این طوری شاید حس کنیم داریم یه کارایی میکنیم و شاید شب ها راحت تر بوی گندش رو تحمل کنیم.
مظاهر‌نوشت: عکس های زیر رو طی سه ماه اخیر از محیط خوابگاه و یا دانشگاه گرفتم. از اونجایی که هر عکسی یه حرف و یا چندین حرف برای گفتن داره، با توجه به اون شرایط فکر کردم ببینم چه متنی بیشتر بهش می خوره.
 
اول. انصافا من چرا اینجام؟!
 
دوم‌. بعد از ظهر برم کلاس یا برم کافه؟!
 
سوم. گندش بزنن! این همه درس بخون بعد دو سال برو سیستان سربازی. بعد می گن خدا عادله! واقعا خدا عادله؟! این شارژر لعنتیم هم گم شده!
 
چهارم. چطوری به شیدا بگم پول خرید حلقه جور نشد؟!
ذهنم هیچ طبقه بندی خاصی برای فکر کردن نداره. همه چی درهم برهمه توش.
از دین و مذهب بگیر تا درس و کار و مهاجرت.
آروم و قرار ندارم.
یه کتاب رو تموم نکرده به شروع کردن یه کتاب دیگه فکر میکنم و هرچی میخونم حس میکنم داره وقتم تلف میشه.
همش احساس میکنم یکی دو روز بیشتر وقت ندارم که به همه ی چیزایی که میخوام برسم و بیست و چهار ساعت خیلی کمه.
نماز که میخونم به این فکر میکنم این دیگه چجور مسلمون بودن مسخره ایه حتی نمیدونم دارم چی میگم، نماز که تموم میشه سریع
 
ما حالمون هیچ وقت خوب نمیشه، من اینروزها ، هربار که میخندم ، بعدش خنده تیر میشه میره تو قلبم . ما حالمون هیچوقت خوب نمیشه و جای زخم‌های ما چرک میکنه و از عفونت و گندش میمیریم . بغض ما اخر یه روز راه نفسو میبنده، فریادی که هربار خفه‌ش کردن و خفه‌ش مردیم تومور میشه و ما رو از پا درمیاره . چرا حال ما هیچوقت خوب نمیشه؟
دانلود آلبوم رضا صادقی – زندگی کن
Download New Album Reza Sadeghi – Zendegi Kon
 
 
دانلود آلبوم رضا صادقی زندگی کن
 
(هم اکنون میتوانید با دانلود قانونی و حلال این آلبوم از طریق لینک زیر, رضا صادقی را جهت ادامه فعالیت هنری حمایت نمایید)
 
دانلود آلبوم رضا صادقی زندگی کن
متن آهنگ زندگی کن
 
چه بخوای چه نخوای زندگی میره چه بگی چه نگی لحظه میمیره
نشه روزی بگی واسه ما دیره زندگی کن گلم
برقص بخند بخون ذکرتم بگو نذار خفت کنن فکرتم بگو
پشت سر رو نبین فقط به جلو زندگی ک
دانلود آلبوم رضا صادقی – زندگی کن
Download New Album Reza Sadeghi – Zendegi Kon
 
 
دانلود آلبوم رضا صادقی زندگی کن
 
(هم اکنون میتوانید با دانلود قانونی و حلال این آلبوم از طریق لینک زیر, رضا صادقی را جهت ادامه فعالیت هنری حمایت نمایید)
 
دانلود آلبوم رضا صادقی زندگی کن
متن آهنگ زندگی کن
 
چه بخوای چه نخوای زندگی میره چه بگی چه نگی لحظه میمیره
نشه روزی بگی واسه ما دیره زندگی کن گلم
برقص بخند بخون ذکرتم بگو نذار خفت کنن فکرتم بگو
پشت سر رو نبین فقط به جلو زندگی ک
اگر کار اشتباهی کردی،قبل از اینکه از یه جای دیگه گندش در بیاد،خودت موضوع رو روشن کن.
آره،تبعات داره،اونم خیلی،اما لااقل با خودت میگی:خودم گفتم.
حقیقت تلخه،اگر خودت حقیقت اشتباهت رو بگی سخته،تبعات اشتباهاتت خیلی خیلی سخت تره،اما لااقل تقاص کاراتو دادی،درس گرفتی و تنبیه شدی.
بالاخره حقیقت روشن میشه،غیر ممکنه نشه،حداقل اگر خودت روشنش کنی،برای خودت راحت تره.برای وجدانت.
سعی نکن از حقیقت فرار کنی،تقاص حقیقت رو،بالاخره،یه روزی،همه میدن،مط
کاش یه الزام قانونی هم بود که اونایی که دعوا میکنن، اگه وسط دعوا چیز میز پرت کردن و شکست و خرد و خاکشیر شد خودشون جمع و جور کن، جارو بکشن و تمیز کاری کنن. نه که قرت بزنن بیرون و اون بدبختی که حتی شاهد صحنه لذتبخش گیس و گیس کشی هم نبوده مجبور بشه جور این‌ها رو بکشه.
من از طرف جامعه ی لاغرای ایران میگم : آقا ما لاغرا خیلی مظلومیمنامردا معلوم نیست فازشون چیه یه بار بهمون میگن کراکی یه بار میگن باربی:/بابا لامصبا این چه وضعشه آخه از کجا اومدین شما؟از اون طرفم که بستن تپلا خیلی مهربوننبابا یه جور میگید اونا مهربونن انگار ما قاتلیم:/باز اونا بخوان یه حرکت خشن بزنن جونشو دارن ، ما تهش میتونیم فحش بدیم فرار کنیمدر واقع بزن در رومون قویه ولی تپلا بزنن دیگه یا باید بزنن یا کتکه رو بخورنیه باگی که ما لاغرا یا شاید
من از طرف جامعه ی لاغرای ایران میگم : آقا ما لاغرا خیلی مظلومیمنامردا معلوم نیست فازشون چیه یه بار بهمون میگن کراکی یه بار میگن باربی:/بابا لامصبا این چه وضعشه آخه از کجا اومدین شما؟از اون طرفم که بستن تپلا خیلی مهربوننبابا یه جور میگید اونا مهربونن انگار ما قاتلیم:/باز اونا بخوان یه حرکت خشن بزنن جونشو دارن ، ما تهش میتونیم فحش بدیم فرار کنیمدر واقع بزن در رومون قویه ولی تپلا بزنن دیگه یا باید بزنن یا کتکه رو بخورنیه باگی که ما لاغرا یا شاید
اه اه اقد بدم میاد از اینا چه بخوان روانشناس باشن چه جاسوس که مارو از دور کنترل و به خیال خودشون درمون میکنن این آدم های حقیر که نمیدونن نماز عشاء چند رکعته اومدن بالای سر ما تا به اصطلاح درمانمون کنن و دارن حقارت خودشون رو اثبات میکنن که اسلام پیروز است و مومن حالا اینا هرچقد بخوان زور بزنن مثل حیوان سرجای خودشون پیشرفت نمیکنن انگار تقصیر منه که نمیتونن نقشه های شومشون و ریاست ها و مسولیت های پست دنیوی رو تصاحب کنن اصلا هم دلشون واسه ما نمیس
داوطلب شدم برم بیمارستان کروناییا:) فعالیت کنم یعنی تو سایت معاونت پرستاری ثبت نام کردم همش احساس میکنم بهم نمیگن بیام دربه در دنبال اینم یه جا پیدا کنم که بشه....
ولی خب یه خورده دلهره درسمم دارم و تنها چیزی که نمیذاره برم همینه
بخاطر همین منتظرم اونا بهم زنگ بزنن
ایکاش بگن
الفرد ی پسر دبیرستانی مغروره که القصه خجالتی هم هست در بعضی مواقع موهای فر و مشکی داره و اصلا برای همینه که بهش میگن الفرد (؟) ، پوست برنزه ای داره و رنگ چشم هاش هم تقریبا قهوه ای هستن اما از دور احتمالا شما سیاه تشخیصشون بدین ، لبش به نسبت صورتش بزرگه اما نه اونقد که توی ذوق بزنه !
یه عینک میزنه که غالباً کثیفه ، کثیف که چه عرض کنم ، چرک از سر و روش می‌باره و از اونجا که الفرد کوسه هست با این که دیگه کف کرده اما هنور ریش نداره و اون هایی هم که داره
چونکه مستر شین فهمید من دقیقا 1 سال ازش بزرگترم
 
من میدونستم اون از من کوچیکتره ولی خودش نمیدونست ؛ که خب امشب فهمید
 
حالا هی بیان زر بزنن که سن فقط ی عدد عه... :(
 
چرا چیزی نمینویسم؟
چون حالم بده
حدود 1 ماهه دکتر نرفتم و دارو نخوردم
غمگینم
حالم خوب نیست ...
پریروز
یه پدر ایرانی توی کلگری دو تا دختر جوانش رو کشت.
یادتون میاد میگفتم خانواده های ایرانی خیلی توی کانادا مشکلات دارن؟
فقط الان گندش درنیومده؟
این یه مثال کوچک بود.
وقتی سیستم کارامد نیست
وقتی سیستم اجازه میده بچه هر جور خواست زندگی کنه که این هم خوب هست هم بد ولی از طرفی فرهنگ پدر و مادر با بچه فرق داره
وقتی توی پروسه مهاجرت ادم اب میشه و له میشه و داغون میشه
و تبدیل به ادم دیگه ای میشه و همه ضربات به پیکره ش وارد میشه
تهش میشه خانواده های
اعصابم خورده هرچی کار انجام میدم خوب در نمیاد و تموم نمیشه داره اون روی من بالا میاد ...
هی منتظرم یه پیامی بده که دلم گرم بشه به یادش روزی صد بار پیاماشو چک میکنم البته نه وسط درسام ، 
اخه  خودش گفته بود که بهم پیام میده منم چشم به راه این روزنه کوچیک نشستم که یه پیام بیاد و تو دلم پروانه ها پر پر بزنن ولی ...
حسِ غریبِ روز تولدت
همونی که ته دلته
چیه اسمش؟
همونی که نه اسم داره
نه میشه با حرف بیانش کرد
نه با کلمات نوشتش!
همونی که نه میشه به مادر گفت
نه به بهترین دوست
نه حتی به خودت
فقط میشینی با خودت و 
میذاری که افکارش بیان و بگذرن
که حلاجی بشن خودشون
و اولین روز از عمر جدیدت رو رقم بزنن 
 هیچ وقت فکر نمیکردم آشنایی جز اونی که خودم میخوام وبم رو بخونه! 
همه 121 نظر رو پاک کردم 
دوستانی که دنبال کننده هستن، میتونن قطع دنبال رو بزنن 
از این به بعد اینجا نخواهم بود
ولی قول بدین دعا کنین برای حال دلم :)
در پناه حق باشین.
فکر می کردم نماینده ی خوبی داری. می دانستم ـ و می دانستیم ـ که اهل اشرافیت است. خیلی هم اهل اشرافیت بود! اما علی الحساب موضع‌گیری هایش را می دیدیم و راضی بودیم. بالأخره آنطور شد که قرار بود بشود. گندش درآمد. بد هم درآمد. در شورای نظارت شهرستانها با لحاظ بندهای متعدد رد صلاحیت شد. فساد اقتصادی یکی اش بود.
برای خیلی ها فرد قابل اعتمادی بود. می گفتند بزرگ شده ی سپاه است. جانباز جبهه است و ... اما برای ما قابل پیشبینی بود. وصیت نامه ی امام را خوانده بود
یه چیزو متوجه شدم اینجا
اون هم اینکه 
ادم ها خیلی وقتها میتونن به هم کمک کنن یا محبت کنن یا حتی حرف بزنن با هم
از سر غرور (احتمالا غرور بریتیشی)
از سر خودخواهی و خودبرتربینی هست که توی روزای سخت دست هم رو نمیگیرن
برای همینم هست که خیلی تنهان.
وضعیت ادمای این کشور دقیقا عین وضعیت بچه پولدارای ایرانه،
پولدار
بی نیاز
بی کس و تنها.
 
نمونه ش ساشا سبحانی.
کی فکرش و میکرد شهری که برف تاریخی ۸۳ و بعدشم ۸۶ و پشت سر گذاشته حالا با نشستن کمتر از ۱ متر برف این چنین به عصر دایناسورها برگرده؟
من که فکرش و نمیکردم و عمرا انتظار نداشتم ملت همیشه در صحنه باز هم میون این بلبشو شروع به راهپیمایی کنن و گلوله برفی بر دهان امریکا بزنن .
منتظر حضور پرشور ملت غیور پای صندق های رای هم خواهم بود . رای من که صد در صد راننده لودر هستش . 
بیخواب و سرمازده م. آرزو میکردم که دنیا در سکوت فرو بره. آرزو میکردم فقط چشم ها حرف بزنن. شاید اونوقت سایه سیاه ابهام گورش رو گم میکرد. من سخت و تلخم عزیزم. از من فرار کن.
 
میگفت: <<اگه تصمیم گرفتی حساسیتت رو نگه داری و چیزایی رو ببینی که بقیه نمی بینن، این اشک‌ها و فالش‌زدن‌ها و گاهی الکی‌خوش‌بودن‌ها و زیادی عاشق‌بودن‌ها هم جزئی ازشه.>>
دوستم میگه
تصور کن
بین تو
و یه جلبک
یا یه کنده درخت یه مسابقه علمی یا یه مصاحبه استخدامی راه بندازن،
 
و نهایتا اون کنده درخت انتخاب بشه برای شغل: data scientist
با اینکه همه ما میدونیم که یه جلبک یا یه کنده درخت واقعا مینیمم صلاحیتی هم برای اینکار نداره،
ولی مطمئنیم انتخاب میشه.
 
ولی کجا انتخاب میشه؟
در کشوری مثل کشورای اروپایی و یا کانادا.
 
برای همین میگه کاملا pointless هست کار کردن توی کانادا و برای همینم هست که بازار کارش خنده داره و هیچ جا اعتبار
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
کلیپ تصویری وقتی مدافعان حرم خواستن اسیر داعشی را بزنن 
*شهید محمودرضا بیضایی* جلو اسیر داعشی ایستاد ونگذاشت مدافعان حرم اورا بزنن وگفت: او الان اسیر است وتنها کتک زدن اسیر هم شیوه ی ما نیست
چقدر مهربون تر میشد اگه بقیه ی نیاز هامونم مثل گرسنگی و تشنگی کلا انقدر خوب متوجه می شدیم، و انقدر خوب ابراز می کردیم!
واقعا بعضی وقتا مثل نوزادی که هنوز روش درست ابراز گرسنگی خودشو نمیدونه، و برای نشون دادن همه ی نیاز هاش از یه راه استفاده می کنه هستیم. حالا نوزاده اگر شانس بیاره و اطرافیان خودشون متوجه باشن که هیچ ، (اینو گاها شنیدم که گریه ی شیر خواستن بچه مون با گریه ی مثلا خوابش فرق داره:)) ) اگه نه باید همینجور هی گریه کنه که آیا کسی پیدا بش
بوش پدر اعتقاد داشت ایران محور شرارت در دنیاست و این بابا جدیده، می گه ایران کشوری یاغی هست...!!
می دونی، مشکل اونا نیستن، مشکل این بیشعورهای مسئول تو کشور خودمون هستن که دوست دارن با اینا عکس یادگاری بندازند، گپ بزنن، دست بدن و ... !
#بی ـ شعوری
بسم الله
وقتی عاشقی یعنی اینکه اگه دنیا رم بهت بدن ، اگه همه دنیا برات کف بزنن اگه همه مواظبت باشن اگه همه بهت افتخار کنن، اگه همه دوستت داشته باشن ، اگه همه بگن تو بهترینی....
ولی اگه اونکه باید، بهت نگاه نکنه ، هیچکدوم از اینها برات ارزش نداره... اخرش اشک تو چشمات جمع میشه و قلبت میشکنه..... اخرش.... تف توی این دنیا.... :"(
دلم برات تنگه.. و کم کم بوی فاصله داره به مشامم میرسه...
و مثل همیشه من کاری از دستم برنمیاد...
با عرض سلام 
چرا یک عده افراد بد ذات رو سفید می بینن؟، هر چقدر برای این شخص دلیل میارم و میگم که این ها خیرخواه من و تو نیستن، دارن ازت سوء استفاده می کنن، چنان خشمگین میشه و میگه تو خیلی آدم خوبی هستی؟، و طوری باهام رفتار میکنه که انگار من مقصرم و همین رفتار غیرمنطقی باعث بشه احساس بدی نسبت به خودم پیدا کنم و برای اینکه بیشتر از این آسیب نبینم از این شخص فاصله بگیرم و ارتباطم رو باهاش کم کنم، خصوصا که ایشون یکی از اعضای خانواده ام هست. 
اشخاص
یادم نیست سال پیش این موقع رو!
دلم برای یه چیزایی تنگ شده این حرفا از طرف من معمولیه نه؟فکر نمیکردم اینطوری بشه ولی باز کنار میام...
معلوم نیست با خودم چند چندم،من چی میخوام؟به محض اینکه بفهمم مطمئنا همه چی عوض میشه.سال پیش این موقع هنوز خیلی چیزا داشتم که الان ندارم.
شاید یکیتون بیاد و کامنتی بذاره با این مضمون:《جنبه ی مثبتش رو نگاه کن امسالم یه چیزایی داری که سال پیش نداشتی》اما این حرفا تکراریه!من چیزایی که سال قبل داشتم و الان ندارم رو نیا
دنبال کوچیک ترین چیزم برای گلاویز شدن بهش!
دنبال کوچیک ترین بهونه برای فرار و تنها بودن!
من هیچ وقت یاد نگرفتم حال خودم رو،خودم خوب کنم.
منتظرم انگار یه جایی سوت بزنن و بگن که شروع شده ولی نمیدونم چی!
چی قراره شروع بشه؟کجا قراره بریم؟چی رو دارم هدر میدم؟
بهترین روز های ۲۲ سالگی رو!
محدودیم!مجبوریم!
کاش میشد تنهایی رفت به سفر!
خب... وقتی چشما شروع به حرف زدن میکنن... راستش واقعا نمیدونم باید این سکوتت رو چی تعبیر کنم؟! رفتی و خودت رو گم کردی تو عمق تنهاییات که چی؟ باشه قبول... چراغ آنلاین بودنت رو روشن بذار و دیگه مثل قبل خبری نباشه از اون دیوونه بازیات! اما آخه تا کِی میخوای خودت نباشی؟
اگه راست میگی جلوی چشماتو بگیر که نتونن حرف بزنن! 
یکِ خردادِ یک هزارُ سیصدُ نودُ هشت ....
پیش بینی یه روز به خاک رفته ....
برای جلسه ی استاد یه بخش اعظم کار انجام ندادم !! پر واضح است که استاد باز گند میزنه به سرتاپامون ...
برای کلاس ساعت 8 صبحمون دوتا مقااله نیاز داشتیم که اونم آماده نکردیم !! باز سرکلاس  باید متوسل شیم به آیه الکرسی که استاد گیر نَدِ !!
جلد 1،2،3 بر جاده های آبی سرخ تموم کردم ... یه تناقص عجیبی در کتاب دیده میشه !! میرمهنا زرت و زرت تو کتاب دزدی میکنه بعد آق نادر اصرار دار بگه اون دزد دری
عزیزم واقعا نمی دانی چقدر احمقی یا اهمیتی نمی دهی؟..عزیزم میشود دهانت را ببندی بوی گندش نوعی سلاح کشتار جمعی است!این همه  ریده ای که بگویی شاش داری.. عق نمی زنی؟عزیزم هزار بار دستت را در سوراخ مار غاشیه چرخاندی یکبار نمی خواهی پونه بکاری؟نمی خواهی بفهمی بابا این راهش نیست؟ میدانی تو نمی خواهی اوضاع را تغییر دهی فقط میخواهی خشم خودت را ارضا کنی...تظاهرات میکنی می ایند اتش میکشند و میکشند و میبرند و میزنند بعد هم پرونده ی قضایی را با گل سرخ تقدی
عاقا چطوری این همه آرامش، تمرکز و وقت اضافه پشت «کم شدن زمان استفاده از اینترنت» قایم می‌شن؟ چه‌طوری همه با هم اون پشت جا می‌شن خب؟
اوصیکم فی‌الواقع*. دنیای جالب و عجیبیه:)
*اگر امکانش رو دارید.
بی‌ربط۱: خوبی وبلاگ اینه که ربات‌ها نمی‌تونن وبلاگ بزنن.
بی‌ربط۲: وبلاگ‌نویس، نوشتن را کنار بگذارد، ابلهان باور کنند.
 
با وجود مراقبت ها، امروز دچار تنگی نفس شدید شدم و کلی پیگیری کردم که کجا میشه رفت برای سی تی اسکن. دیگه رفتیم یه بیمارستان که مجهزه، ولی زیر بار نرفتن سی تی بزنن. گفتن اول آزمایش روتین خون برای تست عفونت بدین. دکتر اورژانس هم حاضر نشد بنویسه، گفت برو درمانگاه بیمارستان. دکتر درمانگاه هم کلی روضه خوند که خودتو کرونایی بدون. تست لازم نیست. برای چی پا میشی میای بیمارستان؟ بشین تو خونه مایعات بخور استراحت کن.
دیگه بالاخره آزمایش رو نوشت و زدیم ب
 
با وجود مراقبت ها، امروز دچار تنگی نفس شدید شدم و کلی پیگیری کردم که کجا میشه رفت برای سی تی اسکن. دیگه رفتیم یه بیمارستان که مجهزه، ولی زیر بار نرفتن سی تی بزنن. گفتن اول آزمایش روتین خون برای تست عفونت بدین. دکتر اورژانس هم حاضر نشد بنویسه، گفت برو درمانگاه بیمارستان. دکتر درمانگاه هم کلی روضه خوند که خودتو کرونایی بدون. تست لازم نیست. برای چی پا میشی میای بیمارستان؟ بشین تو خونه مایعات بخور استراحت کن.
دیگه بالاخره آزمایش رو نوشت و زدیم ب
 
با وجود مراقبت ها، امروز دچار تنگی نفس شدید شدم و کلی پیگیری کردم که کجا میشه رفت برای سی تی اسکن. دیگه رفتیم یه بیمارستان که مجهزه، ولی زیر بار نرفتن سی تی بزنن. گفتن اول آزمایش روتین خون برای تست عفونت بدین. دکتر اورژانس هم حاضر نشد بنویسه، گفت برو درمانگاه بیمارستان. دکتر درمانگاه هم کلی روضه خوند که خودتو کرونایی بدون. تست لازم نیست. برای چی پا میشی میای بیمارستان؟ بشین تو خونه مایعات بخور استراحت کن.
دیگه بالاخره آزمایش رو نوشت و زدیم ب
آدما چجوری میتونن انقدر راحت حالتو از خودت بهم بزنن فقط به خاطر اینکه خسته شدی از این حجم تنهایی و دلت میخواد از اینجا به بعد زندگیت ی سری رفیق داشته باشی...
هیچی نمیتونم بگم جز اینکه رفیق میسپرمت به خدا...امیدوارم قلب کس دیگه ای رو نشکنی...(:
وقتی دلم تنگ می‌شه، دیگه همه‌چی لوس میشه. قربونت برما و دورت بگردما، اون استیکره که بغل میکنه، اون که انگشتش تو دهنشه، اون گیف روباه‌ها. من دلم تنگ شده و سخت و غیرقابل نفوذ شدم، و‌همه باید همینجور باشن. همه باید صبحا مث من جدی وارد دانشگاه شن و با هم‌تیمیاشون حرف بزنن، سر کلاسا سوال بپرسن و تو آسانسورا تا کمر خم شن بگن سلام دکتر. همه باید تو راه برگشتشون به مرطوب‌کننده‌ی تموم شده و اینکه پول جدیدشو ندارن فکر کنن و با راننده تاکسیای بداخلا
 
 
 
هر آدمی با پاگذاشتن به دنیات ، ردِّ پای مخصوص خودش رو به جا میذاره
ردّ پاهایی که درد همراه خودشون میارن ویک عمر تلاش میکنی پاکشون کنی، هرچه محوتر، آرامش‌بخش تر
اما بعضی ردِّ پاها خواستنی‌اَن، دلت میخواد که به تمام وجودت پا بذارن
جای جایِ ساحلِ اقیانوسِ قلبت قدم بزنن 
و هیچ وقت پاک نشن، وهروقت بهشون نگاه میندازی، تو دشت قلبت، گلهای لبخند جوونه بزنن وگوشه‌ی لبهات بشکفند
مثلِ ردِّ پای خدا که روحت رو جلا می‌ده
ردِّ پاهایی که ردّ درد و
هیئتی که با حضور بچه ها برگزار میشه یه صفای خاصی داره ، ما آدم بزرگا هیئت رفتن هامون بوی اخلاص نمیده و هزار جور ریا داخلش پیدا میشه اما این بچه ها وقتی میان هیئت با اخلاص تمام میان و اصلا نمیدونن ریا یعنی چی.
شاید نتونن مثل هیئت های معروف مرتب سبنه بزنن ، شاید نتونن هماهنگ با هم واحد بزنن ، شاید نتونن وسط روضه نقش بازی کنن و تو سر کله خودشون بزنن و هوار بکشن.
اما همین یه قطره اشکی که از گوشه چشمشون سرازیر میشه بیشتر از هزار لیتر از اشکای ما ارزش
اینکه رفیق باشم برام سخت نیستمیدونی کجاش سخته؟
اونجا که از آدم خوبه ی داستان بودن خسته ای ولی حتی یه شونه واسه گریه کردن نداری
اونجا که همه به روابطتت و دوستات حسودیشون میشه ولی تو حتی نمیتونی به یکیشون بگی چه مرگته
اونجا که گریه هاشون رو بغل کردی ولی تا میای از خودت بگی، میخوری به یه دیوار محکم.
آدما دوست دارن از خودشون حرف بزنن از خودشون بگن، حتی از تو بگن از روابطشون بگن، ولی نشنون..
.
.
دیشب دلم گرفت
دیشب تنها نبودم، ولی تنهایی گریه کردم..
طبیعی آدم روز تولدش به کارای کرده و نکردش فکر کنه .. به راه های رفته و نرفتش .. به شکست و نرسیدن هاش .. به رسیدن ها و موفقیت هام .. بماند که تو ذهنم برای خودم بیست سالگی رو یه جور دیگه میدیدم .. خب الان هیچ جوره شکل اون تصوراتم نیست .. هرچند که مهم نیست .. تصویرش هم غلط بود .. سعی میکنم هدف هام رو کوچیک تر کنم تا کم کم بدست بیارمشون .. نه اینکه گندش کنم تو ذهنم و مجالی نباشه برای بدست اوردشون .. سعی میکنم بیشتر بیخیال بی اهمیت ترین چیزها بشم .. برای خودم روزا
به جرات میتونم بگم،
آدمی که خودش رو خیلی تحویل میگیره و خیلی منم منم داره و یا به بقیه میگه وقت بگیرین برای دیدنم یا تو الان در حدی نیستی که منو ببینی باشه برای یه وقت دیگه، اون آدم "بیمار" هست و به هیچ عنوان به هیچ درجه و معرفتی نرسیده. آدم نرمال، مطلقا اینطوری حرف نمیزنه، آدمی که به جایی رسیده و واقعا دارای معرفت و افتخار هست، خیلی خیلی متواضع و خاکی هست و بوی تعفن نمیده.
دوم اینکه،
بسیار خوشحالم که ازون شهر مریض خارج شدم و وارد این شهر شدم.
شه
برای رسیدن به خواسته هات یک سری ترس هایی داری مثلا اگه رفتم چندتا از دوستان و اقوام رو دعوت کردم و نیومدن چی؟ اگه شرکت جمع کنه و بره چی؟اگه نتونم چی؟اگه...
اونایی که ثبت نزدن و تو شک هستند و ...دلو بزنن و به دریا و تماس بگیرند اگه جواب سوالشون رو نگرفتن که بیخیال تلفیق اما اگه واقعا دیدی صحبت ها منطقی بود و درآمدهارو دیدی بیا چون شما قطعا یکی از لیدر هایی شرکت خواهی بود پلن باینری هست باید حمایت بشید تا بالاسریتون رنگ پول رو ببینه.
تماس یادت نره
برای رسیدن به خواسته هات یک سری ترس هایی داری مثلا اگه رفتم چندتا از دوستان و اقوام رو دعوت کردم و نیومدن چی؟ اگه شرکت جمع کنه و بره چی؟اگه نتونم چی؟اگه...
اونایی که ثبت نزدن و تو شک هستند و ...دلو بزنن و به دریا و تماس بگیرند اگه جواب سوالشون رو نگرفتن که بیخیال تلفیق اما اگه واقعا دیدی صحبت ها منطقی بود و درآمدهارو دیدی بیا چون شما قطعا یکی از لیدر هایی شرکت خواهی بود پلن باینری هست باید حمایت بشید تا بالاسریتون رنگ پول رو ببینه.
تماس یادت نره
رفیقام یجوری میگن رفتی سرکار بذا ملت روت کراش بزنن ببینیم میتونیم شوهرت بدیم یان؟
ک انگار من دختری در حسرت شوهر هستم که برا اینکه شوهر تور کنم رفتم سرکار-_-
+گاهی خندم میگیره که تنها دغدغه ی بعضیا هم شوهرکردنه
+ برا خوشبخت بودن/ شدن منتظر نمونید یکی بیاد بگیرتتون و ازدواج کنین
+ازهمه خنده دارتر اون دخترایین که تا شوهرمیکنن یجوری رفتارمیکنن انگار آُسمون سوراخ
شده و خدا این تاپاله رو مخصوص اون انداخته پایین ،بابا شوهرکردی اورست که فتح نکردی
دم
داشتم فک می‌کردم اگر یک نفر درباره‌ی "سیاه‌ترین کاری که در زندگی‌ام کرده‌ام" بپرسد، چه جواب میدهم؟ پشت سر آشناهایی که به یک ورم هم نبودند غیبت کرده‌ام؟ بارها سعی کرده‌ام برادر کوچک‌ترم را از سرم باز کنم؟ روی نیمکت‌های مدرسه دری وری نوشته‌ام؟ برای دوستانم سخنرانی‌های امید بخش کرده‌ام و بلافاصله تمام چرندیاتم را از یاد برده‌ام؟ حرف‌هایی زده‌ام که خودم هم باورشان نداشته‌ام؟ همین؟
همیشه سعی کرده‌ام "دختر خوب مامان" باشم و حالا
داشتم فکر می‌کردم اگر یک نفر درباره‌ی "سیاه‌ترین کاری که در زندگی‌ام کرده‌ام" بپرسد، چه جواب میدهم؟ پشت سر آشناهایی که به یک ورم هم نبودند غیبت کرده‌ام؟ بارها سعی کرده‌ام برادر کوچک‌ترم را از سرم باز کنم؟ روی نیمکت‌های مدرسه دری وری نوشته‌ام؟ برای دوستانم سخنرانی‌های امید بخش کرده‌ام و بلافاصله تمام چرندیاتم را از یاد برده‌ام؟ حرف‌هایی زده‌ام که خودم هم باورشان نداشته‌ام؟ همین؟
همیشه سعی کرده‌ام "دختر خوب مامان" باشم و حالا
داشتم فک می‌کردم اگر یک نفر درباره‌ی "سیاه‌ترین کاری که در زندگیام کرده‌ام" بپرسد، چه جواب میدهم؟ پشت سر آشناهایی که به یک ورم هم نبودند غیبت کرده‌ام؟ بارها سعی کرده‌ام برادر کوچک‌ترم را از سرم باز کنم؟ روی نیمکت‌های مدرسه دری وری نوشته‌ام؟ برای دوستانم سخنرانی‌های امید بخش کرده‌ام و بلافاصله تمام چرندیاتم را از یاد برده‌ام؟ حرف‌هایی زده‌ام که خودم هم باورشان نداشته‌ام؟ همین؟
همیشه سعی کرده‌ام "دختر خوب مامان" باشم و حالا نه
اون موقع ها که مجرد بودم یه وقتا با آبجیم یه بازیگوشی هایی میکردیم البته بگما هیچوقت کسیو اذیت نمیکردیم یه چیزایی بین خودمون بود
این خاطره ی که تعریف میکنم یکی از همون روزاس
 یه روز صبح خواهرم گفت مریم پشو بریم دفترچه بیمه هامونو تمدید اعتبار بزنیم منم از خدا خواسته سریع حاضر شدم و دوتایی رفتیم فاصله  ی اون جا تا خونمون خیلی زیاد بود باید  حتما ماشین سوار میشدیم تو مسیر کلی گفتیمو  خندیدیم بالاخره رسیدیم   اونجا یه عالمه دفترچه هاشونو تحو
♦️اظهار نظر عجیب رییس سازمان مدیریت بحران کشور
مسئولان از سفر به مناطق سیل زده به شدت خودداری کنند!
✍️ خدا وکیلی یه نظر درست داده باشه همینه .میرن تو دست وبال بچه بسیجی ها و پاسدارها و ارتشی ها و مردم نمیذارن کارشون رو بکنند. تازه یه بخشی از خدمات هم باید در خدمت این ها باشه تازه پل دختر هتل ۵ ستاره هم نداره برن جوج و میگو بزنن. راست گفته نرید جان مادرتون
در حال حاضر، نیاز مبرم به مانتو شلوار برای سرکار دارم و واقعا لباسام بد شدن و خسته شدم از بس همیشه این لباس ها را پوشیدم!!! مردم نمیگن این چقدر بی عرضه و خسیسه که حتی دو تا مانتو نداره.. مخصوصا این دوره زمونه که مردم از شکمشون که بزنن، از لباس و پزشون نمیزنن
این کر.ونا کاسه کوزه همه را شکونده و‌ بازار رفتن را ترسناک کرده

ساعت ۱۸:۲۹ نوشت:
کارای دوخت و دوز و اتوکشی لباس های فردام تموم شد و از شدت بیحالی پفک و شیرینی جات خوردم:)
چند ساله موقع بیحالی و
میگه پدر و مادر هرکاری میکنن وظیفه شونه. بچه اوردن "باید" وظایفشونو نسبت بهش انجام بدن هیچ حقی هم به گردن ما ندارن. بچه های این دوره انقد گرفتارن که خیلی هنر کنن از پس زندگی خودشون بربیان...
 
 
به این فکر میکنم بچه های این دوره انقد گرفتارن که به پدر و مادرشون رسیدگی نمیکنن یا بالعکس ... 
با خودم فکر میکنم بچه هایی که انقد رویاشونو میبافم ممکنه وقتی بزرگ شن این حرفو بزنن؟
بالاخره اون قالبی رو که می خواستم درست کردم. :) دو روز وقتم رو برای ساختن قالب مخصوص خودم گذاشتم تا این که بالاخره امروز قالبی رو درست کردم که باب دلم هست. :)
به نظرتون چطوره؟متن ها رو خوب و واضح نشون می ده؟؟؟؟؟؟؟
ستاره های صفحه ی زمینه قالب باید چشمک بزنن.چشمک می زنن؟؟؟؟؟؟؟
یار همیشه میگه : میدونی چیه dude ؟ هیچ وقت هیچ کس نمیگه مشکل از خودشه یا عقلش ناقصه ... تو هر چی حرص بزنن که کمه تو این نه! تو تا حالا کسی رو دیدی که بگه عقلم کمه؟ لذا خودت رو اذیت نکن بابت حرفها babe
یادش بخیر دبیر ریاضی کنکور عزیزم ... همیشه وقتی غرور برمون میداشت یه جمله از دکتر حسابی میگفت ذوب مون میکرد... میگفت : حاصل توان ضرب در ادعا ،همیشه یه مقدار ثابته ... ادعا زیاد باشه ،توان کمه و بالعکس !
حالا اپیدمی که این روزها جامعه درگیرشه چیه ؟ آفرین ... همه ه
تولید پروردگار نتفلیکس، با نقش آفرینی آدام سندلر و جنیفر آنیستون .
قهقهه نمیزنید ولی حوصله‌تونم سر نمیره . خلاصه مطلب اینکه سعی کردن از کنار این دو اسم پولی به جیب بزنن و فحش هم نخورن 
...
فیلم pet cemetery که اقتباسی از رمانی به همین نام و نوشته حضرت استیون کینگ هست .
ندیدمش هنوز ولی قول میدم فیلم های اقتباسی از داستان های کینگ ارزش یک بار دیدن و دارن .
...
اگه خاطرتون باشه درباره ونوم یه صحبتی کرده بودم . رو همین حساب عازم یک سفر زیارتی و سیاحتی به ایا
بچه ها سلام.
میخوام آدرسمو عوض کنم و کلا همه جا مامان مینایی شه^_^
هنوز دقیقا درباره ی جزییات آدرس فکر نکرده ام.
بنابر این دوستایی که وبلاگ ندارن یا بیانی نیستن،اگه خواستن سر بزنن و دیدن ارور میده آدرسم معتبر نیست،کافیه *وبلاگ مامان مینا گزارش میکند* رو گوگل بفرمایند.
 
یه جورایی، سوالی که من از خودم میپرسم، وقتی تو این شهر نفس میکشم (و توی این کشور، توی انتاریو این وضعیت بدتر بود)، وقتی بین مردم راه میرم، وقتی با اینها زندگی میکنم، همیشه به این فکر میکنم، که اولا اینها چرا اینقدر تنها هستن؟! حتی سوپروایزر من و هم ازمایشگاهیای من، خیلی تنها بودن. خیلی. اصلا کانکشن نمیتونن بزنن. اگه میخواین خوب بفهمینشون، فیلم on body and soul رو ببینین.
در ثانی، چرا اینها خوشحالی هم رو نمیخوان؟! توی ایران، مردم ممکنه یه جور خوشحالی
کلمات güle güle(گولِ گولِ) و hoşçakal(هُش چاکال) هر دو در زبان ترکی استانبولی برای خداحافظی به کار میره اما hoşçakalرو کسی میگه که داره میره و معنیش اینه که 'خوش بمون' و güle güle رو کسی میگه که داره ترک میشه به معنی 'خندان خندان برو'
زیبا نیست؟
پ.ن:این همسایمون پاشده با اهل و عیال زیر پنجره اتاق من چادر زده  دلم میخواد رو سرشو آب جوش بریزم و یه کاغذ پرت کنم پایین که روش نوشته' برید دم پنجره عمه کنکوریتون تجمع کنید'
پ.ن۲:یا قمر بنی هاشم تازه الان میخوان گیم بز
از بچگی ازش متنفر بودما:/مثلا وقتایی که مامانم کدو و بادمجون سرخ میکرد،میم به بادمجونا ناخونک میزد من به کدو ها و خب در این ی مورد همواره توی صلح بودیم خخخخ ولی ی چن روزیه بادمجون نداشتیم و منم هی گیر داده بودم کشک بادمجون کشک بادمجون(شاید به یاد میم که دوره ازم:'() خلاصه از مهربونیشون سوء استفاده کردم تا بالاخره  دیروز مامان مواد اولیه رو خرید ولی خب من چون ناهار ساعت شیش خوردم دیگه شام و کشک بادمجونو بی خیال شدم (: امروزم که مامان گفت ناهار کش
تو برای من یه اسطوره ایهر وقت خواستم کسی رو بپیچونم از ترفندهای پیچوندن تو استفاده کردمتو برای من خدای اعتماد به نفسیتو کسی هستی که درست زمانی که هیچکس فکرشو نمیکنه برگ برنده ات رو،رو میکنیبرای تو ناامیدی معنا ندارههمیشه برام سواله چه جوری این همه سختی رو تحمل میکنی مرد بزرگتو به تنهایی از صد تا کلیپ انگیزشی هم بهتریاساتید موفقیت در برابر تو باید برن بوق بزننتو خودت به تنهایی یه لشگریالان روزهای خوبی رو نمیگذرونی ولی اینو بدون که من باید
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب یک استوری گذاشته بودی از قدیم ندیم هایت. آن وقتها که جوان تر بودی و خوش قد و هیکلی ات روی چهره ات مشخص تر بوده است با یک سبیل با مزه مشتی. آمدم برایت یک پیام فرستادم. پیامی که حاوی قربان صدقه بود و یک ماچ ناقابل. به حساب دفعات قبلی که جواب داده بودی و رد شده بودی ... همچین که سر حساب شدم فهمیدم پیامم را سین کرده ای و ای دل غافل من بی حواس با اکانت شخصی ام برایت پیام فرستاده ام. یک عالمه شکلک پرسشگر فرستادی. پرسیدم چرااااا
چرا ازم فاصله میگیری پس بگو اون همه خاطره چیمنی که به پای تو موندم داری میری تو به خاطر کیمنی که هی پشت تو واستادم تنها نذاشتم اون ...یه روزی فکر نمیکردم که از همون دستا یه چک بخورمد نامرد حداقل با من نه جلو این همه آدم نه با همه آره و با من نه مگه من آهنمدمت گرم کی تورو اینطور بد عادتت کرد کی توئه دیوونه رو درکت کرداز تموم غصه ها ردت کرد ...دمت گرم کی تورو اینطور بد عادتت کرد کی توئه دیوونه رو درکت کرداز تموم غصه ها ردت کرد ...یه کاری کردی یهو جا خور
برا مناسبت های تقویمی فقط روز مادر و روز پدر رو قبول دارم. بقیش سوسول بازیه....
روز دختر... روز جوان... روز پزشک... روز مهندس ... روز کوفت... روز زهر مار... 
+ حتی یک نفر هم بهم تبریک نگفت. به جز یه پیام فوروارد از یه آدم آشغال که نمیدونم چرا از زندگیم و همین پیام های قرنی یکبار حذفش نمیکم! شاید از فرط تنهاییه!!
+ معده دردا شروع شده :(  دیشبم از درد مردم و زنده شدن. 
گندت بزنن دنیا ....
+ یادمه یه وبلاگی یه زمانی پیدا کرده بودم نویسنده اش یک عالمه راه های خودکشی
فکرها متولد می‌شوند و ما با رسیدگی به آنها و دادن خوراک فکری مناسب حالشان، تر و خشک‌شان می‌کنیم. بزرگ می‌شوند. بعد از یک مدت دیگر به ما نیازی ندارند و خود به خود زنده هستند و برای خود توی سرمان می‌لولند. تصور می‌کنید در شبانه روز چند فکر داریم که توی سرمان مدام می‌چرخند! بعضی‌ها زیر دست و پای تازه واردها، کورها، بدجنس‌ها و بی‌توجهی‌های قصدی یا غیر عمدی له می‌شوند. چرا بلند نمی شویم این جنازه های بو گرفته و مفسد فی الکله را بیرون بریزیم.
این پرسش رو خیلی ها امروز از همدیگر می پرسند.
واقعیت اینه که من با بیش از ده نفر متخصص این امر صحبت کردم و همین رو پرسیدم.
دقیقا مثل قیمتش، نظرات هم در موردش دامنه نوسان خیلی بزرگی داره. هر متخصص و با تجربه ای نظری متفاوت از دیگران داره. یکی میگه قطعا آینده در درستان بیت کوینه. دیگری میگه قطعا به زودی امریکا زمینش میزنه. برای اینکه کشورهایی مثل ایران نتونن باهاش تحریم دور بزنن. خلاصه اقوال بزرگان متفاوته.
دوست دارم شما هم نظرتون رو همین پایین ب
سه تار موی سفید تو موهام پیدا کردم همونجا که سه بار انگشتتوفشار دادی گفتی=عاشقتم اینو تو مغزت فرو کن....
 
فکر میکردم تو همدردی امنه توهم دردی...گندش بزند دوست داشتنی که پابه پایش زندگی را باختیم...
 
سکسکم گرفت گفتم منوبترسون دستامو ول کرد نفسم بند اومد
تو ناراحتم میکنی من گریه میکنم ... من ناراحتت میکنم من گریه میکنم...
ادامه مطلب
فکر میکنم
یکی از بهترین اخلاقهایی که یه آدم میتونه داشته باشه،
اینه که بقیه بهش بتونن اعتماد کنن و حرفاشونو بزنن و راهنمایی و مشورت بخوان.
و از ترس اینکه نکنه اونها رو مسخره کنه، یا توهین کنه بهشون، یا بخواد تحقیرشون کنه، یا غر بزنه، یا بگه حقته، اینجوری نشه که دردهاشون رو بهش نگن.
من همچین دوست بدی توی زندگیم داشتم. دوستی داشتم که اول زور میزد و تمام تلاشش رو میکرد که ریز اطلاعاتت رو بکشه بیرون،
و توی موقع مناسب یه جوری بهت سرکوفت میزد که از
آیین خیلی زودتر از هم سن و سال‌هاش توی فامیل زودتر به حرف اومد و شروع به جمله سازی کرد، کلماتی را به کار می‌بره که ما بهش یاد ندادیم و خودش از محیط دریافت کرده.
امروز به مریم می‌گفتم فکر می‌کنم آیین نسبت به هم سن‌هاش خیلی خوشبخته، چون می‌تونه خواسته‌هاش و احساساتش را بیان کنه، ولی اون‌ها نه، اگر چیزی بخوان باید با گریه و ایما و اشاره بفهمونن که خب خیلی سخت‌تره. اما آیین چیزی توی دلش نمی‌مونه، موقع بازی با اسباب‌بازی‌هاش حرف می‌زنه یا
شاید باور اشتباهی داشت در ذهنم جان می گرفت ...
همه آدما کارهاشونو واکسنی انجام میدن 
اول میان وسط 
کم کم اثر واکسنه از بین میره 
 
وقتی کار جدید میاد ثبات کار قبلیه از بین میره 
 
 
به این مفتخرم ک جوگیرانه کار جدیدی رو قبول نمیکنم تا وقتی مطمئن نباشم از پس کار قبلی بر اومدم یا نه ....
راستش اجازه نمیدم حرفای آدما مثل واکسن روم اثر بذاره 
 
فقط وقتی از حرفشون اثر میگیرم ک بشه تا تهش برم ....
معمولا وقتی استاد تکلیف جدید میده همه تکلیف قبلیه یادشون م
از وقتی هری پاتر خوندم تصورم از زندگی اینه ممکنه یه زمان برگردون باشه که بشه یسری آدمـا رو برگردون به زمان حال و جلوی مرگ خیلیارو میشه گرفت :)) میدونم خیلی مسخره است مگه نه ؟! تازه جالب ترش اینکه من حس میکنم ممکنه الان کتابام از توی کمد بیوفتن و حرف بزنن از زماهای مختلف از آدمـا از اینکه چجوری برشــون گردونم ! وقتی این چیزارو به دوستم میگم میگه زیادی روت تاثیر گذاشته !ولی اینم بگم تنها کتابیه که داره توی ذهنم تا روزهای زیادی نقشه میبنده و تصویر
چقدر بدبخت و ضعیفیم.دوست دارم یه پله بالاتر برم و به رویا فکر کنم و به اینکه همه چی درست می‌شه.ولی نمی تونم. مثل کسی که باباش رفته از یکی پولِ دو تا نون قرض بگیره ولی دستشو پس فرستادن؛ حالام می‌خوان با دو تا شکلات بچه رو خر کنن تا حال و قیافه باباش رو فراموش کنه و به اون موضوع فکر نکنه.آره الان یه کم رویایی و فانتزی فکر کردن مثل خوردن همون شکلاتس...شکلات تلخ ۹۹%وقتی پول ندارم..آسایش روانی ندارم بانک می‌خوام چه کار؟عابربانک می‌خوام چی کار؟بزنید
گاهی از اینکه بقیه بفهمن میخوام چیکار کنم میترسم!
میترسم از اینکه رو دستم بزنن و جای منو بگیرن!
و من عقب بیفتم!
گرچه الان هم جای خاصی نیستم. ولی خب ترسی هست که ممکنه سراغ خیلی ها بیاد.
امروز دو نفر فکر من و تصمیمی که داشتم رو به زبون آوردن. اما من بجای اینکه بترسم امیدوار شدم.
امیدوار از اینکه تصمیمم درست بنظر میاد. 
..
واسه امروز کلی برنامه داشتم. ولی امروزم با مهمان هایی که اومدن خونمون گذشت. 
خوش گذشت ولی کلا هر وقت واسه چند دقیقه یا چند ساعت یا
از خوبیای چند اکانت داشتن اینه که میتونی اکانت‌های شخصی و پنهون اطرافیانت رو چک کنی و البته از حرفایی که مستقیماً نمیتونن بهت بزنن باخبر بشی و در بهترین موقعیت انتقامت رو بگیری.  البته لازمه بگم طوری باید در نقش خودتون فرو برید تا در رویارویی با طرف مقابل، سوتی ندین و خودتون رو بی‌خبر از همه‌جا بدونید.
ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﺎﻡ ﺍﻨﻪ ﻪ ﺑﺮﻡ ﺳﺮِﻼ‌ﺱ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﺑﻢ  ﺍﻦ ﺩﺭﺳﺎ ﺑﺴﻪﺎﺷ ﺍﻦ ﺯﻧ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﺑﺮﺳﻪ....ﻻ‌ﻣﺮﺗﻦ ﻣﻪ:ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺫﺍﺗﺎ ﺑﻠﺪﻥ ﻣﺦ ﺴﺮﺍﺭﻭ ﺑﺰﻧﻦ ﺍﻭﻧﻢ ﻃﻮﺭ ﻪ...ﺴﺮﻩ ﻓﺮ ﻣ ﻨﻪ..ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺦ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﺯﺩﻩ.....ﺍﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻪ ﺭ ﻟﺐُ ﺗﺎ ﺯﺮ ﺩﻣﺎﻏﺸﻮﻥ ﻣﺸﻦﻧﻮﻩ ﻫﻤﻮﻥ ﺮﻣﺮﺩﺍﻦ ﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮﻥُ ﺗﺎ ﺯﺮ ﺑﻐﻞﺸﻮﻥ ﻣﺸﻦ ﺑﺎﻼ....ﺍﻼﻥ ﺗﻮ ﻣﻬﺪﻮﺩﺎ ﺑﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺗﺒﻠﺖ ﺩﺍﺭﻥﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﻦ ﺳﻪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺳﻦِ ﺍﻨﺎ ﺳﻦ
از چهار و نیم صبح چیزی نخورده بودم. هشت شب که شد، با خودم قرار گذاشتم که تا غروب فردا هم چیزی نخورم. اگه لازم شد تمدیدش هم بکنم. می‌خواستم ببینم بالاخره غش می‌کنم یا نه. به نظرم زیباست که یهو وسط خونه پخش زمین بشی یا صبح بیان صدات بزنن برای نماز، ولی بلند نشی.
خب، نشد. ماراکانی عوضی‌ای که پخته بودم، به قدری چشمک می‌زد که یکی زدم پس کله‌ی غش‌خواه وجودم و گفتم این چه مسخره‌بازی‌ایه که در میاری؟ زود واسه منم ماکارانی بکش.
تازه شانس هم که ندارم.
هیئتی که با حضور بچه ها برگزار میشه یه صفای خاصی داره ، ما آدم بزرگا هیئت رفتن هامون بوی اخلاص نمیده و هزار جور ریا داخلش پیدا میشه اما این بچه ها وقتی میان هیئت با اخلاص تمام میان و اصلا نمیدونن ریا یعنی چی.
شاید نتونن مثل هیئت های معروف مرتب سبنه بزنن ، شاید نتونن هماهنگ با هم واحد بزنن ، شاید نتونن وسط روضه نقش بازی کنن و تو سر کله خودشون بزنن و هوار بکشن.
اما همین یه قطره اشکی که از گوشه چشمشون سرازیر میشه بیشتر از هزار لیتر از اشکای ما ارزش
در بلاد از ما بهترون
یه چیزهایی مثل نقل و نبات زیاده... 
مثلا بعضی ورزشکارها بخاطر یک مشت دلار و... به تیم ملی کشور دیگه ای میرن
یا بازیگرها، مجریها، پزشکها و یا حتی افراد سیاسی مثل شهردار و...
این قضیه خیلی عادیه
ولی تو ایران اگه یه نفر رده شونصدم صداوسیما یا فلون ورزشکار تو هر رشته و هر سطحی بره یه کشور دیگه
سریع قضیه را سیاسی و امپریالیستی و فاشیستی و بوتولیستی و روماتیستی جلوه میدن که ای بابا چرا بخاطر تنگ نظری مغزهای ما را فراری دادین!!
 
فقط
ی روز تو مدرسه بودیم...بخاطر ی مراسمی رفتیم نمازخونه با دوستام...
بعدش سقف نماز خونمون ی قسمتیش اومده بود پایین ...دوستامم(قد بلندا...من که قدم کوتاهه کلا*-*)...میپریدن دستشونو بزنن به سقف و خلاصه میخورد...بعد منم اومدم برا اینکه متفاوت عمل کنم پامو اوردم بالا که یک نریو چاکی(اسم حرکت پا تو تکواندو)بزنم خلاصه فرش سر بود منم جوراب پام بود یهو دیدم زیر پام خالی شد...پخش زمین شدم*-*
الان ی سال و نیم از اون موضوع گذشته هنوزم دوستام یادشون میاد ی ساعت بهم می
این دانشجوها کی میخوان دست از این اسباب بازی درست کردناشون بردارن؟؟!!
بابا یه ایده جدیدی!..یه حرکتی!...
مثلا چی میشه بجای اینکه جاروبرقی مامانشون رو که خراب شده به یه ربات معمولی تبدیل کنن، رو هوش مصنوعی کلاغ و جلبک کار کنن؟!
یا رو نورونهای کلاغ نر کار کنن اونا رو یکم باهوش تر کنن که نوک نزنن به سر دانشجوهای بدبخت!
یا مثلا رو مغز گربه های کوچه و خیابون کار کنن وقتی از کنار آدم رد میشن لبخند بزنن و سلام و خسته نباشید بگن!
و کلی کارهای دیگه..
موضوع انشا: آسمان شب
تاریک شدن زودتر از حد معمول تو زمستون اخرش کار دستمون میده ، اینو من به دوستم گفتم یکم همدیگرو نگاه کردیم شونه هاش رو بالا انداخت گفت:حالا که چى! ما که هر روز اومدیم و تا اخراى شب موندیم چیزیمون نشد ..
دستمو تو جیبم کردم یکم اطرافو نگاه کردم خبرى نبود،سرد بود آسمان رو نگاه کردم هوا نیمه ابرى بود یه نفس عمیق کشیدم داشتم با پام سنگ ریزه ها رو پرت میکردم یهو احمد با مشت کوبید تو بازوم گفت: پسر اومدن با ذوق منو نگاه میکرد روشو بر
دیروز و امروز درگیر کارهای اداره بودم خانومش تا ده و نیم دفتر بوده ،رییس رفته کربلا و خانومش صبح به صبح دفتر رو باز می‌کنه و ظهر میاد و من می‌رم .فکر می‌کنه کلیدها رو ندارم و منم چیزی بهش نگفتم .
خانومش کلا با من مشکل داره نمی‌دونم چرا !! بعد رییس بهش گفته من کارورزم و بابت واحدهای دانشگاهم باید بیام اونجا یه سالی ...اونروز بهم می‌گفت نمی‌تونی پارتی پیدا کنی فقط برات ساعت بزنن؟!!!حالا فعلا هم بهم نیاز دارن واقعا هااااا!!!
حالا امروز که از اداره
۱. برنامه ریزی برای سال جدید
۲. یه دعوت به چالش داشتم:دی
۳. سوپ رشته خوشمزه 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*هشت تا لبخند ۹۸ ایه من*
- مامان شدن دوس جونم خیلی خوشحالم کرد و دل تو دلم نیس که نی نی شو ببینم ♥ + مامان شدن جاری کوچیکه با اون نی نی مماخ گندش + مامان شدن دختر خاله جان .. با اینکه هنو نی نی شو ندیدم از نزدیک ولی عاشق لپای تپلشم + مامان شدن ارکیده مهربون با اون نی نی شو خط ریشش:دی ♥
- پسر شیرازی نیروانای مهربون و عز
بالاخره اون قالبی رو که می خواستم درست کردم. :) دو روز وقتم رو برای ساختن قالب مخصوص خودم گذاشتم تا این که بالاخره امروز قالبی رو درست کردم که باب دلم هست. :)
به نظرتون چطوره؟متن ها رو خوب و واضح نشون می ده؟؟؟؟؟؟؟
ستاره های صفحه ی زمینه قالب باید چشمک بزنن.چشمک می زنن؟؟؟؟؟؟؟
قالب کل صفحه ی وبلاگ رو گرفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منظورم اینه که کل تصویر زمینه ی قالب ستاره هست؟؟؟؟؟؟؟؟
هفته پیش یکی ازم پرسید ای دُرسه که شیرازیا تنبلن؟ والو چی بگم؟! فقط یه اشاره کوچیک دارم به آقامون حافظ که سر یه قضیه ای حسابی شاکی هستن و میخوان از شیراز بزنن بیرون:
سخندانیّ و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز / بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

خُب؟ چی شد؟ چرا استاد در شیراز باقی موندن؟ ظاهرا از خود حضرت حافظ هم پرسیدن که چرو نمیرید پس! و ایشون میفرمایند:
نمی‌دهند اجازت مرا به سیر سفر / نسیم باد مصلا و آب رکن آباد
علت آب و هوان! اختیارش دست
معنیِ "مُغلَق" رو می دونی؟!. یعنی "سربسته و نامفهوم". مثل حالِ من مثلِ تو. اصلاً الانه یجوری شده که حال اکثریت شبیه هم شده. دارم دیوونه می شم. می دونم. مغزم پوکیده می دونم. امروز و دیروز و روزای پیشم خیلی شبیه همن. خیلی. اینکه راکد شدیم و با راکد و مزخرف بودنمون داریم روی  زندگی اطرافیانمون هم تأثیر می زاریم. خودم یه موجود مزخرف شدم. فارغ التحصیل شدم و مزخرف. اصلاً دلم می خواد روی دیوار اتاق و خونه و ساختمون بنویسم "مزخرف" گندت بزنن دخترۀ مزخرف که هی
بابا میگه : گُر اینترنتین باغلیب لَه گور نه طز یاتلار 
من اصلا به هیچ ورم نیس که نت بستن چون خودم واسه همچین روز های آماده کردم . حتی واسه خیلی بدتر از این مثلا اون دی ماه لعنتی که قرار  سر برسه . هر چی که فک میکنم عقلم جای بند نمیده یه سری آدم بدون هویت دارن واسمون تصمیم میگرین . دیدی یه وقتی یه سری آدم ها هستن یه دفعی تصمیم میگیرن یه حرکت فوق انقلابی بزنن بدون هیچ بررسی . بعدش فقط گند میزنن . من نه  چپی هستم و نه راستی . من فقط چند سالی هستش که حوصل
امروز، رفتیم توی خونه ای در پودنک که مُشتی وسایل رو بیاریم انبار مثل قفسه، کولر، لوله، پله و در یک کلام خرت و پرت! اول صبح دوستم بهم زنگ زده می گه محمّد دستکش من هم بیار. گفتم باشه و دستکش رو گذاشتم توی ماشین و با مهدی به سمت پودنک حرکت کردیم. توی راه فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که برای هممون یه دستکش نیاز هست چون هم وسایلا سرد بودن و هم تیز و ممکن بود به دستامون آسیب بزنن. رفتم ابزارفروشی و 3جفت دستکش صنعتیِ دیگه گرفتم. رسیدیم پودنک و یکی از دست
امسال پنج سال شده ...داداش بزرگه الان پنج ساله  شهر نجف ،حرم آقا امام علی(ع) خادمه....
از این پنج سال ، چهار سال بعنوان مدیر کاروان بچه هایی بوده که با خلوص نیت تو این روزا ،روزی هشت ساعت سرپا می مونن تا امانت دار خوبی برای زائرایی باشن که از حرم حضرت علی (ع)رهسپار حرم پسرای ایشون میشن ....
امسال سه ساله که ریش قرمز هم داداش بزرگه رو همراهی میکنه ، هرسال بعد اینکه از کربلا حرکت میکردن و در محل اقامتشون مستقر میشدن تماس تصویری برقرار میشد برای خاطر ج
فکر کن بری از روی دلسوزی یه لاکپشت رو وسط اتوبان نجات بدی ، بزنن له و لوردت کنن...
یا زنده نمیمونی ، یا اگر بمونی دیگه نمیتونی زندگی کنی بدون مغز و پا ... 
                                                  ****
تو اورژانس خودم تحویلش گرفتم و لحظه به لحظه باهاش بودم ، هنوز به هوش بود باهاش مدام حرف میزدم شوخی میکردم و اونم به زور بعد ناله هاش یه خنده ای میزد...
امروز رفتم بالا سرش icu ...
کاملا بیهوش بود...
۷۰ درصد مغزش ایسکمی شده بود به خاطر شرایط وحشتناک پاهاش و
از وقتی بنزین سه‌برابر شد، گندش دراومد! گندِ چی؟ الان میگم. ما توی بهداریِ پادگان دو مدل آمبولانس داریم. یه‌مدل یه لندکروزر اتاق پلیسیِ مدل ۲۰۰۱ که با کمی تغییر توی اتاقش و زدن چسب و گذاشتن آژیر و چراغ‌گردون سعی کردن تبدیلش کنن به آمبولانس و یدونه آمبولانسِ واقعی. ینی لندکروزر هایس. اون لندکروزرِ اتاق پلیسی دست سربازه. ینی دست من و یکی دوتا از سربازهای دیگه. و هایس دستِ کادری‌ها‌مون. طبق مصوبه‌ی این دولتِ ناعادل، ماهی ۵۰۰ لیتر بنزین تعلق
خنده دارترین مطالب طنز و با حال
مطالب طنز و خنده دار همیشه در بین سایر مطالب سرگرمی طرفداران بیشتری دارد به همین دلیل در این سری از مطالب طنز و خنده دار جدیدترین جوکهای باحال و طنز نوشته های خنده دار را برایتان گردآوری کرده ایم تا لحظات خوشی را کنار ما تجربه کنید.
سه تا برادر می خواستن مرغداری بزننیکی شون لجباز بودهبهش می گن:تو شریک نیستی!میگه:به ارواح عمه اگه شریکم نکنین پرورش روباه میزنم بغلش
******************************  
زن و شوهر دعواشون میشه زن
خب بالاخره منم دعوت شدم، چه مصیبتی برای کسی که با وبلاگ اصلن آشنا نیست، حتی واسه یه آپلود عکس ساده یا لینک کردن هم انقدر به مشکل می خوره که رهاش می کنه :/
به هر حال ممنونم از آقای حمید آبان که منو دعوت کردند. با توجه به بقیه پست ها یه تعداد پیشنهاد برای توسعه وبلاگ رو اینجا میارم:
1. فعال کردن امکان تهیه ی نسخه پشتیبان
2. امکان منشن کردن بقیه وبلاگ ها در پست ها و کامنت ها
3.طراحی اپلیکیشن موبایل با تمام قابلیت های وبلاگ
4. تنوع بیشتر قالب ها و طراحی ق
بلعکس! من ازت متنفرم! 
برامم مهم نیست باشی نباشی! بمیری...!
هرکی الان زندگی خودشو داره و ادامه میده! و خوشحالم دیگه نه دلم برات تنگ میشه، نه ناراحتم از نبودت ، حتی برام مهم نیست چه غلطی میکنی ... ! حتی برام مهم نیست غرق بدبختی شدی...!
حتی مهم نیست برام که اونقد بیچاره ای و محتاج بقیه ! بقیه ای که برات نیستن ! و تو یه آدم بی شناخت و نمک نشناسی ! 
حتی دلم خنک نمیشه این حرفارو میزنم، حتی بدجنسی میتونه باشه، اما دیگه چقدر آدم میتونه وقت گذاشته باشه واسه یکی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها