نتایج جستجو برای عبارت :

نقدی بر نمایش خانۀ برناردا آلبا

۱- یک‌چیزهایی دوباره دارند هجوم می‌آورند سمتم. خاطراتی از گذشته. یادآوری سختی‌هایی که گذرانده‌ام. بیش‌تر از قبل متوجّه این می‌شوم که چه‌قدر همه‌چیز به‌هم‌پیوسته و درهم‌پیچیده‌ست. 
۲- می‌خواستم روز تولّدم چیزهایی که باید را بنویسم. امّا نشد. خانه‌ی برناردا آلبا را دیدم. من هم خانه‌ام خفقان خانه‌ی برناردا آلبا را داشته و هم کشورم. یک‌جاهایی نمی‌دانستم از کدام جهت باید هم‌ذات‌پنداری کنم. چه پایان خوبی هم داشت:« کوچک‌ترین دختر برن
نمایش خانۀ برناردا آلبا | علی رفیعی | نمایش‌نامه
از فدریکو گارسیا لورکا | ۱۳۹۷
 
نقد نمایش
ارزیابی: فاجعه
 
 «اتلاف پول و سرمایه»
 
واقعیت‌اش
اینقدر تئاتر نمی‌روم. گاهی اوقات ممکن است در سال یک نمایش هم نبینم. شاید در کل
عمرم زیر سی نمایش‌نامه خوانده باشم. این مقدار هم، به گمانم، ناچیز است. سواد
تئوری هنرهای نمایشی هم ندارم. با این پیش‌زمینه آیا حق دارم از نمایش اخیر آقای
دکتر، «علی رفیعی»، منزجر باشم؟ آیا حق دارم از نمایشی که دراماتورژش «م
بوسیله گزارش همشهری آنلاین بوسیله نقل از گاردین ادریس آلبا روز دوشنبه ۲۶ اسفند داخل توئیتی در این باره نوشت: «آزمایشکووید-۱۹ من امروز صبح مثبت شد. حالم خوب است. فعلا هیچ علامتی ندارم، اما به فکر کردن قرارگرفتن احتمالی ام در معرض ویروس ایزوله شده ام. مردم در خانه بمانید و عملگرا باشید. من بوسیله خبر رسانی درباره وضعیت سلامتم دنباله خواهم رحم. وحشت نکنید.» هفته پیش آشکار شد که البا در یک مراسم در لندن با سوفی گرگور ترودو، همسر جاستین ترودو، ش
شرکت آلبا
شرکت تولیدی صنعتی البا گاز در سال  با برند تجاری آلتون و دامنه فعالیّت تولید اجاق گازهای مبله (فردار / بدون فر)، اجاق گازهای صفحه ای توکار، فرهای توکار (تمام برق / گاز و برق) و انواع هودهای خانگی پا به عرصه تولید ملّی گذاشت.
کارخانه البا گاز در زمینی به مساحت هجده هزار متر مربع در ناحیه صنعتی آئینه ورزان دماوند، در کیلومتر  جاده تهران فیروزکوه واقع شده است.
شرکت البا گاز با بهره گیری از پیشرفته ترین و مدرن ترین ماشین آلات و ابزارهای ت
‏‎#خلیج_فارس خانۀ ماست؛ پارۀ تن ماست. تروریست‌های آمریکایی خوب می‌دانند که خون شهدای سرافراز خلیج فارس چون شهید نادر مهدوی و شهید بیژن گرد و شهید نصرالله شفیعی و شهید غلامحسین توسلی در رگ‌های جوانان ما می‌جوشد و آنها هرگز خواب ماجراجویی در خلیج همیشه فارس را هم نمی‌توانند ببینند.
مدرسه خانۀ دوم ماست.این جمله را در درس مطالعات اجتماعی پایه سوم خواندیم.چه خوب است که در خانۀ دوم خود مانند خانۀ اولمان شاد باشیم.
واژۀ مدرسه را می توان به صورت محل داشتن روزی سالم و همگانی معنا کرد.
داشتن روزی سالم یعنی داشتن روزی شاد ودلپذیر.میدانیم که روز شاد و دلپذیر خود به خود نمی آید وباید آن رابسازیم و باید محلی که آنجا هستیم راشاد ودلپذیر کنیم.
شاد ودلپذیر کردن مدرسه به تنهای نمی شود و باید به کمک خانوادۀ خود یعنی تمامی دانش آموزان
چند وقت پیش خانۀ معروف چندین سالۀ آقای میم را خراب کردند. از پنجره نگاه می‌کردم. انگار اتفاق غریبی افتاده بود. ظاهرِ همیشه متفاوت خانۀ آقای میم، (آن‌طور که قدیمی‌ها می‌گفتند) فرو ریخته بود و خاک و گل و آجری مانده بود که بین همۀ خانه‌ها مشترک ست. موضوع ساده‌ای بود که هرچه بیشتر فکر می‌کردم برایم عجیبتر و پیچیده‌تر و مصادیقش گسترده‌تر می‌شد.
در اینبخش بیوگرافی جسیکا آلبا و همسرش کش وارن بازیگر معروف سینمای هالیوودی را مرور می‌کنیم. جسیکا یکی از زیباترین زنان جهان اسـت و البته یکی از بهترین بازیگران زن هالیوود هم محسوب می‌شود. بیشتر شهرت او بـه خاطر بازی در سری فیلمهای چهار شگفت انگیز می باشد، او در حال حاضر یک مادر نمونه اسـت و بیشتر توجه خودرا صرف خانواده خود کرده اسـت، در ادامه با ما همراه باشید.
جهت مشاهده مطلب به لینک زیر مراجعه فرمایید:
بیوگرافی جسیکا آلبا و همسرش کش وارن
دکتر " خُسرو فرشیدوَرد" شاعر و نویسندۀ گرانقدر،  در خانۀ سالمندان نیکان به دیار باقی شتافتند ؛ شعر زیبای " این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست" از سروده های این بزرگمردِ وطن پرست است که پس از سفرهای خارج از کشور،ازذهن پرمسئولیت او تراوش کرده است و تلنگری  گزنده است بر وضعیت امروز تمایلات متداول در جامعه 
    جا دارد که ،هریک به نوبۀ خویش، خبر این سوگ را به دوستان خود در درون و بیرون کشور برسانیم! 
      
    روانش شاد و یاد و تفکر جاری در این اثرش

.
عکس متعلق است به این بخش از کتاب #دلتنگ_نباش
.
وقتی برای عیددیدنی به خانۀ رضا رفته بودند، [روح‌الله]پیشنهاد داد همه با هم به خانۀ رسول بروند و عید را به پدر و مادرش تبریک بگویند. همه از پیشنهادش استقبال کردند. .
رضا با پدر رسول هماهنگ کرد و راهی خانۀ#شهید_رسول_خلیلی شدند. روح‌الله و زینب به‌همراه رضا و پدر و مادرش. زینب خیلی هیجان داشت. دوست داشت مجدداً مادر رسول را از نزدیک ببیند.
وارد خانه که شدند، عکس بزرگ رسول اولین چیزی بود که به چشم می
آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خوانداز فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشتگله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواندداشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هستمی‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دستسهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَدخانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر
سیو تیم برتر سال ۲۰۱۹
مشخصات : - سکه بی نهایت- باز بودن تمام بازیکنان برای خریدترکیب تبم برتر سال ۲۰۱۹ در بازی : رونالذو - آگئورو - مانه - امباپه - کین - مسی - هازارد - دیبالا - سانه - پوگبا - آلوز - لیخت - فان دایک - آلبا - آلیسون - دخ آلینک دانلود : 
http://uplod.ir/8nak9y1e4n80/Legends_save.zip.htm
سازنده : افشین دوست محمدی
سیو بارسلونا برای دریم لیگا ۲۰۱۹ مشخصات : دارای بازیکنان جدید مانند مالکوم - ارتور ویدال و ...  داشتن سکه بی نهایت دارای بهترین ورزشگاه دریم لیگا.باز بودن تمام بازیکنان برای خریدو ...ترکیب بارسلونا برای این سیو : ترشتگن - آلبا - ورماالن - سمدو - پیکه - یومتیتی - بوسکتس - راکیتیچ - ویدال - ارتور - کوتینیو - دمبله - سوارز - مسی - مالکوم - بواتنگ - لینک دانلود :  https://8pic.ir/uploads/FC-Barcelona-Save.zip
 
بعد از پدیدۀ غیر شرعی ازدواج سفید، زندگی مجردی دختران هم گویا پدیدۀ جدیدی هست که متأسفانه دارد در فرهنگ ما رواج پیدا می کند.
راستش را بخواهید نمونه هایی از زندگی مجردیِ پسرهای بیکار و بی عار را دیده بودم. در مورد دخترها هم کم و بیش چیزهایی شنیده بودم. اما یقین نداشتم. تا اینکه امروز وقتی داشتم با دو دختر 27 و 31 ساله در مورد یک موضوع حقوقی صحبت می کردم، با کمال تعجب شنیدم که گفتند توی شهر خودشون در یک خانۀ استیجاری و جدا از پدر و مادر زندگی می
 
بعد از پدیدۀ غیر شرعی ازدواج سفید، زندگی مجردی دختران هم گویا پدیدۀ جدیدی هست که متأسفانه دارد در فرهنگ ما رواج پیدا می کند.
راستش را بخواهید نمونه هایی از زندگی مجردیِ پسرهای بیکار و بی عار را دیده بودم. در مورد دخترها هم کم و بیش چیزهایی شنیده بودم. اما یقین نداشتم. تا اینکه امروز وقتی داشتم با دو دختر 27 و 31 ساله در مورد یک موضوع حقوقی صحبت می کردم، با کمال تعجب شنیدم که گفتند سالهاست که توی شهر خودشون در یک خانۀ استیجاری و جدا از پدر و ماد
از ساعت ۲۲:۳۰ امشب دو تیم بارسلونا و رئال مادرید رو در روی هم قرار می‌گیرند…
 لوئیس انریکه امشب در ورزشگاه حضور پیدا می‌کند.ارنستو والورده در تمرین روز گذشته از این ترکیب استفاده کرده است: ترشتگن – آلبا – پیکه – لنگلت – روبرتو – بوسکتس – دیانگ – راکیتیچ – مسی – سوارز – گریزمان
ترکیب احتمالی رئال مادرید در ال‌کلاسیکو از نگاه آ.اس: کورتوا، کارواخال، واران، راموس، مندی، مودریچ، کاسمیرو، والورده، کروس، بنزما و بیل
زنده نگه داشتن یاد آدمها، شیوه ای برای به دوش کشیدن بار نبودشون و لالایی برای دل بی قرارمونه.
مدتها بود که میخواستم بخشی رو ایجاد کنم که توشه هایی که بر گرفتم و نگه دارم. با یادداشتهای استاد نازنینمون، آقای بابایی شروع میکنم.
عنوان مطلبشون: خواب های خوش
مولوی، مدرسۀ معنوی است که جز برای درس و مشق معنا، کسی آنجا نمی‌رود.سعدی، مانند سینما است که جز برای تماشا، کسی قدم به آن نمی‌گذارد.حافظ، پارک بزرگ و عمومی شهر است که برای همه است؛ از بازنشستگ
 
روزی که عمه خورشید مرد: زندگی مسیرش را پیدا می کند، گاهی با خواندن یک دلنوشته
 
روزی که عمه خورشید مردنویسنده: منیژه ارمینانتشارات: عهد مانا
معرفی:
یک گوشه ای از زیبا سرزمین شمال، پسر جوانی با خواندن دست نوشته های دفترچه ای قدیمی زندگی اش دست خوش تغییر می شود. پسر جوان، از خانه فرار می کند و می رود دنبال زندگی دیگر.مدلی متفاوت . . .
خلاصه:
خورشید برای ازدواج با صفدر سر سفره عقد نشسته است. پدرش که او را از کودکی با مادرش رها کرده بود و خورشید برا
تحلیلی از آخرین تمرینات بارسلونا: 
آنطور که مشخص است گریزمان جایگزین سوارز خواهد شد. گریزمان، شماره 9 بارسا مقابل گرانادا خواهد بود.
در کنار او #مسی قرار خواهد گرفت. لئو مسی با آزادی کامل در خط حمله خواهد بود و در سمت راست قرار خواهد گرفت. سومین عضو در خط حمله فاتی خواهد بود! بازیکنی که توسط والورده شناخته شد و ممکن است توسط ستین به ستاره تبدیل شود. کارلوس پرز یکی دیگر از گزینه های نیمکت است! او احتمالا در نیمه دوم به جای فاتی به بازی خواهد آمد.
باران دانه دانه می‌افتد بر پشت بام خانۀ‌مان و صدایش می‌چکد درون گوش‌هایم. دلنشین و نم‌ناک است ، اما من دوست داشتم که هوا صاف می‌بود! دوست داشتم زیر نور ملایم خورشیدِ زمستانی ؛ دست خودم را می‌گرفتم و می‌رفتم به سمت کوه‌هایِ کنارِ شهر. دو نفری یکی را انتخاب می‌کردیم و قدم می‌گذاشتیم بر سنگ‌ها و دامنِ پهن شده‌اش. پاهایم را ارضاء می‌کردم و قلبم را شیدا. به نوک قله که می‌رسیدیم آرام کنار هم می‌نشستیم. خودم را کمی نزدیک‌تر می‌کردم بهش تا
خیلی وقت است که
می‌خواهم بنویسم؛ از کبوتری که در ایوان کوچک‌مان لانه کرده، از دخترانی که
روزهاست من را خانوم فارسی صدا می‌کنند، از آشپزی و شعفی که وقت مخلوط کردن خوراکی‌ها
با هم به من دست می‌دهد، از اتو کردن لباس‌های مردی که دوستش دارم، از تمام شدن
کلاس‌های ارشد، از شعرهای تازه‌ای که می‌گویم، از رویاهایی که می‌بافم، از لحظه‌های
دو نفره و درک شیرینیِ از خود گذشتگی‌های دو سویه، از دوستان جدیدی که پیدا کرده‌ام،
از خانۀ دوست‌داشتنی‌م
اعطای رایگان و بی قید و شرط خانه به بی‌خانمانها در فنلاند تعداد این قشر را کاهش داده است. یورونیوز نوشته که بسیاری از بی‌خانمانهایی که حتی برای مدتی بیش از یک دهه آوارۀ خیابانها بودند، برای اولین بار صاحب سرپناهی شده‌اند که می‌توانند آن را خانۀ خود بنامند. این خانه‌ها، آپارتمانهایی کوچک با دو اتاق اند که عمدتا در حومۀ شهر هلسینکی قرار دارند. آپارتمانها دو نفره است و دست‌کم به یک آشپزخانۀ بزرگ و مشترک، یک سالن بدنسازی و یک سونا مجهز است.
 
بحث اول: مقدمات هجوم
۱) تصمیم به هجوم:
روایت بلاذری:
بَعَثَ أَبُوبَکْرٍ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ إِلَى عَلِیٍّ حِینَ‏ قَعَدَ عَنْ‏ بَیْعَتِهِ‏ وَ قَالَ ائْتِنِی بِهِ بِأَعْنَفِ الْعُنْف‏.
ترجمه:
«هنگامی‌که علی(علیه السلام) از بیعت با ابوبکر کناره‌گیری کرد، ابوبکر عمربن‌خطاب را به سوی علی(علیه السلام) فرستاد و گفت: او را با سخت‌ترین تندی و عتاب به نزد من بیاور. [برای بیعت گرفتن]».
ادامه مطلب
جلسۀ آخر کلاس آنلاین مهارت رسانه بود. تکلیف این بود که ارتباطی بین آیات 20 تا 30 سورۀ فرقان با مباحث تدریس شده و مرتبط با مهارت رسانه بنویسیم. یکی از بچه‌ها فی‌البداهه نکتۀ به‌جایی تایپ و ارسال کرد و استاد چون درگیر شرح آیۀ 30 بودند، در جوابش فرمودند: با قرآن مهجور باشید ان‌شاءالله!
اولش خنده‌دار بود. چند نفری هم به نشستن واژۀ مهجور به جای محشور خندیدند.
استاد بعد از اعتراف به اشتباه املایی و معنایی گفتند، بد هم نیست با قرآن مهجور بودن. جایی ب
فرشته عشق
ضربه ای خواهم زدن بر جان توتا دگرگون گردد این احوال توبر زمینت می زنم تا اوج خاکتا که طاهر گردی چون پاکی آبدر دوئی جان چه بیمار سیرتیدر تهی از عشق چه سان بی حرمتیبشکن این شاخ بدن تا جان رهیواگذار این کوه «من» تا گام نهی در تلاطم خانۀ فرهنگ خوابمی نشوئی چهره ات با آفتابدر تیمار خانۀ بت ساز «من»تا ابد تو جان کنی در گور تندر نجات یک کهی در گرد بادیا که همچون آتشی بر روی آبحال می خوانم من آواز سحرگر نخیزی ، باد مرگت مستمرگر نیابی معنای ا
من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق؟
 
وحی نازل شده انگار، بر این دفتر من
قلمم کاتب و گفتند که: «حا سین یا نون»
شده تفسیر تمامی لغات این عشق
«هو لیلا و تماماً همه از دم مجنون»
 
من که باشم که بگویم سخن از حضرت عشق؟
واژه‌‌ها باید از آن عالم بالا برسد
و توکلت علی الله، قلم، بسم الله
قطره می‌گویم و ‌ای کاش به دریا برسد
ای که نام تو شده علت دل دادن‌‌ها
ای مقیم ابدی دل بی تاب، حسین
ای که دستان همه سوی تو باشد دائم
ما همه رعیت و تو حضرت ارباب، حسین
نخ
از صبح
می‌خواستم آن نوشته‌ای را که چند سال پیش برایش نوشته بودم بار دیگر انتشار دهم.
حتی از ذهنم گذشت که به همین جمله اکتفا کنم که: «آدم وقتی می‌رود خانۀ بخت تازه می‌فهمد
که مادر داشتن یعنی چه!» اما قبل از تمام این‌ها دلم خواست به گالری گوشی سری بزنم و روی
پوشۀ عکس‌هایی که تکنولوژی با نام «مامان» برایم مرتب کرده کلیک کنم تا بعد از
مرور کردن آن‌ها چیز تازه‌ای بنویسم. همان کار را هم کردم و آن‌وقت بود که بغض چنگ
انداخت به گلویم و با چشم‌های خ
صبح که نشستم پای لپتاپ، حرفی برای گفتن به ذهنم نمی‌رسید؛ امّا در درون دوست داشتم چند کلمه‌ای بنویسم. دوست داشتم حرفی برای زدن پیدا کنم و حتی اگر شده، برخلاف دفعات قبل، زودتر از جمعه بساط حال و احوال‌ پرسی راه بیاندازم. توی همین فکرها بودم که یادم آمد اینجا را نیمه‌های مهر ساخته بودم. درست پنج سال پیش. حالا پنج سال می‌شود که اینجا شده خانۀ مجازی من. روزهای اول فقط یک دانشجوی م.شیمی بودم که از بد حادثه افتاده بودم کیلومترها آن‌طرف‌تر از وطن
وقتی آتش از در خانه خدا بالا رفت، عمر، آتش بیاره معرکۀ ابوبکر، آنچنان به در حریم نبوت لگد زد که فریاد تو از میان در و دیوار به آسمان رفت. مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده. عاشورا اینجاست! کربلا اینجاست! اگر کسی جرأت کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانۀ دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرأت می کنند، خیمه های ذراری پیغمبر را آتش بزنند. من بچه نیستم مادر! شمشیرهایی که در کربلا به روی برادرم کشیده می شود، ساختۀ کارگاه سقیفه است. نطفۀ اردو
حسام حسین‌زاده
روز گذشته نشریۀ دانشجویی چشمه در شمارۀ سیزدهم خود در قالب مطلبی با عنوان «دلالان چپ‌گرا در تجارت‌خانۀ علوم اجتماعی» به شیوه‌ای ظاهراً افشاگرانه از تفاهم‌نامۀ همکاری اتحادیۀ انجمن‌های علمی دانشجویی علوم اجتماعی کشور با مؤسسۀ عالی پژوهش تأمین اجتماعی پرده برداشت، شمارۀ قراردادهای من و چند تن دیگر از دانشجویان علوم اجتماعی که در قالب پروژه‌های مختلف با این مؤسسه همکاری داشته‌ایم را منتشر کرد و مدعی شد همۀ این همکاری‌
ویار به بوی بدن همسر:سعی کنید با این موضوع کنار بیایید و او را به خاطر بوی بدنش تحقیر نکنید.حساس شدن به انواع بوها در بارداری مشکل بسیاری از خانم‌هاست و در این بین، برخی خانم‌ها به بوی همسر خود حساس می‌شوند. آنها با حس کردن بوی همسرشان حالت تهوع می‌گیرند و تحمل حضور او را ندارند.اگر شما هم این مشکل را دارید، این موضوع را برای همسرتان توضیح بدهید و بگویید که با وجود علاقه‌ای که به او دارید، اما نمی‌توانید با علائم بارداری خود بجنگید. شاید ا
شهرهای اسلامی در درجۀ اول یک تعریف عدالت محور دارند شهری که طلاق در آن زیاد باشد اسلامی نیست 
 
 شهری که خانۀ میلیاردی در آن ساخته شود اما آن طرف هزاران نفر حتی توانایی اجارۀ یک اتاق را نداشته باشند آن شهر اسلامی نیست حتی اگر در روز عاشورا همه جای آن سیاه پوش باشد 
 
شهری که در آن رباخواری زیاد باشد آن شهر اسلامی نیست حتی اگر همه جایش گنبد و مناره باشد 
 
شهری که در آن دو نفر عاشق نتوانند اتاقی اجاره کنند و ازدواج کنند آن شهر اسلامی نیست !
 
 مد
منزل هر فرد، محل آسایش و راحتی اوست و هر کسی نمی‌تواند به راحتی این آسایش را بر هم بزند، چراکه تا زمانی که منطقا افعال صورت گرفته در خانه فردی مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکند، چهاردیواری منزل مسکونی وی، حریم خصوصی اوست و هیچ کس حق هیچگونه تعرضی به آن ندارد... «ادامه مطلب»...
ادامه مطلب
دبستانی که اول دبستان درش درس می‌خواندم، دقیقا دور همان میدانی بود که خانۀ عمو احمد، عموی بزرگ مادرم در آنجا بود. محلۀ نارمک را هم که می‌دانید، تنها محلۀ میدان میدان تهران است، و اگر کسی جایی بگوید "میدان شصت"، شما می‌فهمید که منظورش کدام محله است. 
یک بقالی هم دور این میدان، و دقیقا روبروی کوچۀ مدرسه‌مان بود که همه‌اش منتظر بودم کمی پول دستم بیاید و از این مغازه شاهدانه بخرم، از آن شاهدانه‌هایی که بسته‌بندی باریک و بلند دارند و درشان ب
تداپ، توسعه کسب و کار ایرانی Tedup Tehran
تداپ یا توسعه کسب و کار ایرانی (Tedup Tehran)، خانۀ همۀ مردمانی ست که کمر همت بستند تا ایران را آباد کنند. ما گروهی از جوانان پرانرژی و جسور در تیم تد ایران گرد هم آمدیم تا دست در دست هم و در دست همۀ آنانی که می توانند نقشی در آبادی اقتصاد این مملکت داشته باشند، بکوشیم تا ناب ترین اندیشه های ایرانی را در زمینۀ کسب و کار، به مردمان ایران و همۀ دنیا معرفی نماییم.
Tedup، جایی است برای حمایت از کسب و کار ایران و
 
روزی که عمه خورشید مرد: زندگی مسیرش را پیدا می کند، گاهی با خواندن یک دلنوشته
 
روزی که عمه خورشید مردنویسنده: منیژه ارمینانتشارات: عهد مانا
معرفی:
یک گوشه ای از زیبا سرزمین شمال، پسر جوانی با خواندن دست نوشته های دفترچه ای قدیمی زندگی اش دست خوش تغییر می شود. پسر جوان، از خانه فرار می کند و می رود دنبال زندگی دیگر.مدلی متفاوت . . .
خلاصه:
خورشید برای ازدواج با صفدر سر سفره عقد نشسته است. پدرش که او را از کودکی با مادرش رها کرده بود و خورشید برا
آغاز همسفری:
دوران کودکی فاطمه(س) با همۀ تلخی ها و دشواریها گذشت، دوران جوانی فرا رسید. اکنون جا دارد با پشت سر گذاشتن آن همه فراز و نشیب در زندگی، مرحله دیگری را شروع کند. ناگفته پیداست فاطمه(س) در این مرحله دارای چه موقعیت حساس و منحصربفردی است. از یک طرف دختر رسول خدا(ص) است از طرف دیگر از چنان شخصیتی برخوردار است که پیامبر(ص) در مقابلش برمی خیزد و دست و سرش را می بوسد و او را بجای خود می نشاند.[1] به همین علّت چشم همه به خانه پیامبر(ص) دوخته شده ا
خانه‌داری معمولا سهل و ساده و مفرح نیست. با این وجود باید کارهایی را به صورت ماهانه و سالانه انجام دهید تا عمر خانه‌تان افزایش یافته و هزینه‌هایتان کاهش یابد. ما لیستی به تفکیک فصل‌ها ارائه می‌کنیم که به شما برای شناسایی و انجام کارها کمک کند.
اگر به نظرتان این لیست خارج از توان شماست، یک سررسید خریداری کنید و کارهایی که در هر ماه باید انجام گیرند را در آن یادداشت کنید. کارهایی که باعث می‌شوند خانۀ شما امن، کارا و بهترین در نوع خودش باشد.
روز دوم فروردین سال 97، زانوی راستم به شکلی الکی، کاااملا الکی پیچید و مدت زیادی درگیرش بودم و هیچ‌وقت هم به طور کامل خوب نشد، اما چند روز بود به طور عجیبی درد می‌کرد و مامان پیشنهاد داد که هرشب، کمی روغن سیاهدانه بر رویش استعمال کنم و می‌شود گفت که واقعا نتیجۀ در خور توجهی در پی داشت. روغن سیاهدانه، بوی آزاردهنده‌ای دارد، اما برای من نوستالژیک است و یاد بی‌بی می‌اندازدم. بی‌بی مادر پدربزرگ مادری‌ام بود که وقتی من 5،6 ساله بودم، فوت کرد.
آقای رضا بابایی که اگر افتخار شاگردی ایشان را داشته باشم، حکم استادی بر گردن من دارد، این روزها در بستر بیماریست. برای سلامتی‌اش دست به‌ آسمان ببریم. دیروز ، اول خرداد، سال روز تولد ایشان بود. به همین مناسبت توصیه‌ای به جوانان کرده:
«️وصیت اول و آخر»
«امروز (اول خرداد ۹۸) من قدم به ۵۵ سالگی گذاشتم. خبر مهمی نیست؛ اما مهم است که دوستان من بدانند که این مرد ۵۵ ساله، به تعداد کتاب‌هایی که نخوانده است غمگین است؛ به شمار دست‌هایی که نگرفته است،
پیامبر شبانه می بایست از مکه هجرت می کرد، در آن زمان که چهل کافر قداره بند دور تا دور خانۀ او را در محاصره داشتند و چهل شمشیر خون آشام لحظه می شمردند تا خون او را به تساوی میان خویش، تقسیم کنند. پیامبر، ایثارگری می طلبید تا در جای خویش بخواباند و کفار را ناکام بگذارد. آن ایثارمنش هیچکس جز پدر شما، علی بن ابیطالب نمی توانست باشد، وقتی پیامبر به او اشارت فرمود و از او نظر خواست. او نپرسید: «من چه می شوم؟»
عرضه داشت: «شما به سلامت می مانید؟»
پیامب
می‌پرسی: «اگر بخوابی و فردا صبح که بیدار شدی ببینی تمام این روزها خواب بوده، و حالا روی تخت‌خواب اتاقت در خانۀ پدری هستی، چه احساسی خواهی داشت؟» و من بلافاصله با خود می‌گویم: «آه ... چه رویای دلخواهی!»
اگر تمام روزهای با تو بودن تنها یک رویای خوش در زندگی من بود هم، بدون شک تا همیشه برای این رویای خوش ِ خواستنی دلتنگ می‌شدم...
این لیلۀ قدر است که در حال شروع استماه است و درخشنده‌تر از صبح طلوع استدریاست و در شور قیام است و رکوع استآرامش طوفانی او عین خشوع استحوراست و سجاده‌اش از بال فرشته‌ستبا هر مَلَکی تحفه‌ای از باغ بهشت استیا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائکتو قدری و روح همه حَلَّت بفنائکدر دست تو سررشتۀ تسبیح ملائکدر خانۀ تو گرم طواف‌اند یکایکآمد مَلَکی و خبر از عطر اذان دادگهوارۀ فرزند تو را باز تکان داد
ادامه مطلب
بهار قلب من 
تمام شد.تمامِ تمام.یک سال دیگر هم تمام شد.چه قدر زود!چشمم را روی هم گذاشته بودمکه سال نو آغاز شدو چشم که باز کردم و دیدم تمام شد.به همین زودی.
آقا!در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟من دوست خوبی برای تو بودم؟به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟چند بار دلت را شکستم؟حساب، دستت هست؟چند بار لبخند به لبت نشاندم؟جایی نوشته‌ای؟خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟
دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسمولی آزارم می‌دهد.نپرسم، آرام نمی‌گیر
بیا که خانۀ چشمم شود چراغانیاگر قدم بگذاری به چشم بارانیبیا که بی‌تو نیامد شبی به چشمم خواببرای تو چه بگویم از این پریشانی؟چرا کنم گله از روزهای دلتنگی؟تو حال و روز دلم را نگفته می‌دانی!نه دل بدون تو طاقت می‌آورد دیگرنه تو اگر که بیایی همیشه می‌مانیچه کرده با دل من داغ، دور از چشمتچه کرده با دلم این گریه‌های پنهانیببین سراغ تو را هر غروب می‌گیرمقدم قدم من از این کوچه‌های کنعانینسیم مژدۀ پیراهن تو را آوردنسیم آمده با حال و روز بارانی نس
ابوطالب وانمی دارد به فرزندانش سخت بگذرد. او پدری دانا و مهربان است. او برخلاف مردان عرب دخترش را گرامی می دارد. همچون پدر من که من را بسیار دوست داشت و عزیزم می داشت. او همیشه قیس بن عاصم و نعمان بن منذر را لعن می کرد؛ چون زنده به گور کردن دختران اولین بار سنت آنان بود. اگر نعمان بن منذر به بنی تمیم حمله نمی کرد و اموال شان را غارت نمی کرد و زنانشان را به اسارت نمی برد میان قیس بن عاصم و دخترش نیز، چنین ماجرایی رخ نمی داد تا پدر برآشوبد و فرمان زن
نقش تربیتی مادر
در تاریخ حیات بشر ظلم و ستم بسیاری بر انسانها رفته که تنها برخی از آنها در تاریخ به ثبت رسیده است. مطالعۀ این وقایع در دل انسانهای شریف و پاکدل طوفانی از هیجان و نفرت نسبت به عاملان ستم بر می انگیزد و زمینه ساز حرکت و جنبش برای زدودن و محو آنها از صفحۀ حیات بشر می شود. ولی گمان ما این است که در طول تاریخ به دوگروه بیش از دیگر گروهها ستم شده است: زنان و کودکان و ستمدیدگی این دومی تا حدودی مربوط است به مظلومیت آن اولی، یعنی زن.
او را
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
 
جوابیه‌ای برای پست قبل:
 
گفتیم در عالم فرامنطق درگیر محدودیت‌های نظام علت و معلولی نخواهیم بود و هرچه بخواهیم، می‌شود. 
و گفتیم خانۀ اهداف را شاعر در همین عالم فرامنطق بنا می‌کند.
ـ سوال این بود که حرکت به سمت اهدافی این‌چنین که گاه دست نایافتنی به نظر می‌رسند، حماقت نیست؟ خودفریبی و دور شدن از واقعیت نیست؟
ـ در جواب، حال که بحث از واقعیت شد باید گفت آدمی با امید زنده است و این یک واقعیت است!
این‌که وضعیت ا
سه‌شنبه هفتم ماه می ورزشگاه آنفیلد بندر لیورپول.لک لک ها بعد از شکست سه بر صفر مقابل حریف پرآوازه خود یعنی بارسلونا،حال باید در شهر خود به مصاف آنها بروند و چهار گل بزنند تا به فینال برسند.انها صلاح و فیرمینو دو بازیکن کلیدی خود را ندارند و کمتر کسی احتمال بازگشت لیورپول را بیش از ده درصد میداند.اما این حرف ها برای لیورپولی ها معنایی ندارند.انها پیش از این برگشته‌اند و امشب هم برخواهند گشت.دقیقه هفتم بازی.جوردی آلبا دفاع چپ با تجربه بارسلو
اصلن روز خوبی نبود، خیلی حرص خوردم ولی بالاخره تموم شد :/ همه چیز. فقط قراره بریم کابینت ها رو انتخاب کنیم و چند بار سر بزنیم تا خونه کامل بشه. همه بابت خرید این خونه خوشحالن و مادرم مهمونی ترتیب داد که من توش حضور نداشتم به دلیل دانلود فصل سوم فرندز، از اون سریالاست که هیچوقت نگران تموم شدنش نیستی :) همشون خوشحالن ولی من حالا حس بدی دارم نمی دونم چرا :/ اصلن دلم نمی خواد دوباره طعم تلخ اسباب کشی رو بچشم، دفعه قبلی تا دوهفته به خاطر جا به جایی فرش
رسم هر سالۀ اینجا، جمع شدن سر سفرۀ افطار خانۀ پدری همسرم ست. هر شب دعوتیم به نان تازه و پنیر و سبزی و چای و خرما. نان تازه را مردها می‌آورند، سبزی را هم هماهنگ می‌کنیم که هرکس بتواند، هر روز، به قدر نیاز بخرد. سفرۀ ساده و دلچسبی‌ست و به قول مادر همسرم بی‌هیچ تکلّف و سختی، هر شب میزبان روزه‌داران‌ست و به خودش می‌بالد و آشکارا ذوق می‌کند و حاضر نیست میزبانی را به ما یا برادر همسرم واگذار کند...
نشسته بودیم سر سفرۀ افطار. میزبان حواسش به همۀ مه
انگار کوهی از شانه‌هایمان کم شده باشد... انگار بغضی سنگین، اشکْ نشده، بیخ گلویمان را رها کرده باشد، انگار باری به منزل رسیده باشد...
روز جمعه بود، نشسته بودیم کنارش. نه حرف می‌زد، نه صدایمان را می‌شنید و نه غذایی می‌خورد. سعی می‌کردیم سرمی وصل کنیم که جبران سه روز بی‌غذایی را بکند. موقع نماز ظهر بود. بلند شدم که نماز بخوانم و برگردم. چادرم را گرفت، دوباره زانو زدیم کنارش. تمام قوایش را جمع کرد و به هردویمان اشاره کرد و گفت، "ازتون خیلی راضیم.
می‌توانید تصور کنید که مأمور دفتر پست، پاکت‌های نامه را روی پیش‌خوان گذاشت و یکی‌یکی مشغول بررسی مشخصات و آدرس‌ها شد. یکی از پاکت‌ها تمبر چسبی قدیمی داشت که البته قیمت آن هم خیلی کم‌تر از هزینۀ پست بود. دندانه‌های تیزْ و درشتیِ خطی که مشخص بود کار یک کودک دبستانی است، در قسمت نشانی فرستنده و گیرنده توجهش را جلب کرد. نشانی گیرنده را خواند و لبخندی روی لبش نشست: روستای شلمرود - خانۀ حسنی. با خنده سری تکان داد و به‌خودش اجازه داد که قبل از ب
میرزایی از چهره های شناخته شدهٔ شهر است. همه او را با نوعروس هایی می شناسند که راهی خانۀ بخت کرده است. از جوانی در کار تهیهٔ جهیزیه برای نوعروس های بی سرپرست و بی بضاعت بوده است و اکنون نیز که سن و سالی از او گذشته است بیشتر بر این کار اصرار دارد. تمام همتش را به کار گرفته که بتواند جوان هایی که توان تهیهٔ کالاهای اساسی زندگی را ندارند و به همین دلیل از ازدواج بازمانده اند را سر و سامان دهد. ماجرای او و نوعروس هایش شنیدنی است. پیرمرد دوست داشتنی
این لیلۀ قدر است که در حال شروع استماه است و درخشنده‌تر از صبح طلوع استدریاست و در شور قیام است و رکوع استآرامش طوفانی او عین خشوع استحوراست و سجاده‌اش از بال فرشته‌ستبا هر مَلَکی تحفه‌ای از باغ بهشت استیا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائکتو قدری و روح همه حَلَّت بفنائکدر دست تو سررشتۀ تسبیح ملائکدر خانۀ تو گرم طواف‌اند یکایکآمد مَلَکی و خبر از عطر اذان دادگهوارۀ فرزند تو را باز تکان دادای آبروی مسجد و محراب و مناجات!مِهر تو شده مُهر قبولی
کوچولوی ساختمان ما، این روزها بیشتر شبیه آدم بزرگ‌ها رفتار می‌کند. مثلاً اگر چند دقیقه بهش توجه نکنی و یا مشغول کار خودت باشی، احساس می‌کند مزاحم ست و اصرار می‌کند که برود خانۀ خودشان. اینجور وقت‌ها یاد مادرش می‌افتد. اصرار دارد که "بریم مامان مریم"... و دیگر هیچ سرگرمی و کار و بازی جدید نمی‌تواند حواسش را پرت کند... دیگر کار از کار گذشته و هوای مادرش را کرده...


• فکر می‌کنم گاهی ادبار دنیا، لطف بی‌پایان خداست.. وقتی دنیا پشت می‌کند، وقتی
 سایت اوکی مد در مقاله انواع فرم صورت و گوشواره مناسب آن راجع به :
مدل های مختلف صورت چیست؟ چه گوشواره هایی مناسب مدل های مختلف صورت هست ؟ سایت اوکی مد تصمیم دارد در این مطلب راجع به انواع فرم صورت که شامل :فرم صورت بیضی ،فرم صورت مربع ،فرم صورت گرد (فرم صورت دایره ای) ،فرم صورت الماسی (فرم صورت زاویه دار) ،فرم صورت کشیده (فرم صورت باریک) ،فرم صورت قلبی ،فرم صورت لوزی ،فرم صورت مثلث معکوس ،فرم صورت گلابی ، است صحبت کند .
افرادی که می خو
بعد از چند ماه از آمدنم به این شهر، پروندۀ یک بیماری ژنتیکی به دستم رسید، کنارم روی میز بود و داشتم به نقطۀ مبهم پرونده فکر می‌کردم و هم‌زمان تعریف جوهر و هیولا را توی ذهنم مرور می‌کردم و چشمم به تاریخ امتحان که زده بودم روی دیوار روبرو بود و گوشم به صدای زودپز که کِی وقتِ کم کردن شعله‌ست.
چند دقیقه بعد، وقت شستن سبزی و میوه‌ها بود... بعدتر، از یخچال که خواستم رب گوجه بردارم، چشمم افتاد به کاغذی که روی یخچال چسبانده بودم: "تغییر برنامۀ غذایی
من استادم را پیدا کردم. پارسال هم داشتمش ولی در قسمت بیرون باغ مانده بودم، شاگردِ مرحوم آیت الله مجتهدی است. وقتی می‌خواستم وارد شوم آرزو داشتم به مدرسۀ ایشان در تهران بروم، ولی طیّ یک حال گیری عجیب فهمیدم آقای مجتهدی در سال 86 فوت کرده‌اند، البته بعدها فهمیدم که آقای مجتهدی به شدّت اخلاقی سنّتی دارند در حدی که حتی با وجودِ کیف سامسونت هم مخالفت می‌کنند چه برسَد من که مظهر شرکم!
شما هنوز عرفا را نمی‌شناسید و از نزدیک ندیده‌اید، راستش من هم
هوالمحبوب
زمانی که کلی اتفاق در اطرافت رخ می‌ده، قاعدتا حرف زیادی باید برای گفتن  داشته باشی، من اما این روزها بیشتر سکوتم تا حرف. سرم بازار مسگرهاست، به چشم خودم شرحه‌شرحه شدنم را می‌بینم. از این همه تلاش بی‌وقفه برای سر و سامان دادن به اوضاع خسته و کلافه‌ام. هم زمان پیش بردن کار و درس و نوشتن سخت است، از عهدۀ من خارج است. بی‌صبرانه انتظار سی آبان را می‌کشم تا خلاص شوم از این همه استرس و فشار مضاعف.امروز توی مسیر خانۀ داستان، دقیقا داشتم
یکی از مشکلات زمان امام سجاد (ع)، جهل مردم بود
آیت الله محمدعلی جاودان نیز در مورد اقدامات امام سجاد(ع) گفت: هر امام نسبت به زمان خود وظیفه‌ای دارد و طبیب زمان خود است و باید متناسب با بیماری زمان خود، راه حلی متناسب ارائه کند. یکی از مشکلات زمان امام سجاد (ع)، جهل مردم بود. مردم نسبت به دینشان جاهل بودند؛ زیرا حکام قبلی سعی کردند تا تمام مواریث پیامبر (ص) را از بین ببرند و در طول این سال‌ها فقط زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) استثناء بود. برای حل این
ما مسلمان‌ها خیلی کافریم.
طوری که کافر در کفرِ خودش راسخ است ما در اسلاممان  نیستیم و این بدبختی ماست.
ادب از که آموختی؟... اسلام از که؟
طوری که کافر اعتماد به راهش دارد، طوری که او زمانِ بریدن سرِ آرامش داردما به همان اندازه ناامیدیم، می‌ترسیم و سکوت می‌کنیم. جایی که باید فریاد بزنیم در سجده خوابمان برده و جایی که باید در کف میدان بجنگیم تقوا پیشه می‌کنیم!
به علی می‌گوییم که نمی‌دانیم که تو حقی یا نه! مای "خواجه ربیع" می‌رویم و به عرفانمان
عادت‌هاپدرم همیشه می‌گفت: بعد از ازدواج، بعضی[از] عاداتِ خانۀ پدری‌ات را باید بگذاری همین‌جا. همیشه این مثال را می‌زد که: تو با نیمکتِ کلاس اولت نرفتی دانشگاه. اگر نیمکت را با خودت می‌بردی، هم مضحکه می‌شدی و هم به دردت نمی‌خورد و هم وبالت بود. بعضی عادت‌های زندگی همین‌طور هستند؛ باید بگذاریم و بعد وارد زندگی جدید بشویم و الّا در موقعیت و زندگی جدید، با همان عادات قبلی تبدیل می‌شویم به یک کاریکاتورِ خنده‌دار و نامتعادل؛ شبیه دانشجویی
تاریخ و تاریخ‌خوانی حکایتی جذاب و تا حدودی مظلوم دارد. از آن جهت مظلوم که طیف وسیعی از کسانی که تاریخ را به صورت غیر حرفه‌ای یا غیردانشگاهی دنبال می‌کنند، فقط جنبۀ روایی و قصه‌گون تاریخ برایشان جذّاب یا برجسته است. البته این موضوع به خودی خود اشکال و ایرادی ندارد. قصّه، روایت و داستان همیشه جذاب بوده اند، ولی اینکه کل تاریخ را قصّه و داستان بینگاریم به این علم ظلم کرده‌ایم.
یکی از منابع خوب تاریخی، هم برای پژوهشگران این حوزه و هم برای تار
مقصد اینجاست ندای طلب اینجا شنوند
بختیان را ز جرس صبح‌دم آوا شنوند ...
عرشیان بانگ «ولله علی الناس» زنند
پاسخ از خلق «سمعنا و اطعنا» شنوند

از سر و پای در آیند سراپا به نیاز
تا «تعال» از ملک العرش تعالی شنوند

فردا عازم خانۀ خدا و زیارت شهر پیامبرش هستم
به‌خاطر شرایط دشواری که بود، فرصت نشد حتی از بسیاری از نزدیکان هم حلالیت بطلبم
بنابراین از همین صفحات مجازی، از همه دوستان و آشنایان و خوانندگان و حلالیت می‌طلبم
اگر از من آزرده هستید، لطفا م
ادوارد چهارم ١٤٤٢-١٤٨٣ م پادشاه انگلستان، ١٤٦١-١٤٨٣ م
جیمز مونرو ١٧٥٨-١٨٣١ م ٥مین رئیس‌جمهور آمریکا
لیونل باریمور ١٨٧٨-١٩٥٤ م بازیگر و کارگردان آمریکایی
محمد ساعد مراغه‌ای (١٨٨١-١٩٧٣ م) نخست‌وزیر ایران
آنتونیو د الیویرا سالازار ١٨٨٩-١٩٧٠ م فرمانروای پرتغال، ١٩٣٢-١٩٦٨ م
اسکار شیندلر ١٩٠٨-١٩٧٤ م منجی آلمانی بیش از ١٠٠٠ یهودی از کشتار نازی‌ها
سیمین دانشور (١٩٢١-٢٠١٢ م) نویسندۀ ایرانی و همسر جلال آل احمد
کنت کائوندا ١٩٢٤-م رئیس‌جمهور ز
قصۀ صالح علیه‌السلام
یک
ابلیس از فریشتگان شنیده بود که ایشان از اسرافیل روایت کردند که از پشت عبید بن عاذر فرزندی پدید آید که دین بتان را قهر کند به حجّت؛ هریک چندی ابلیس در میان آن بت مهین شدی که عبید سادن(1) آن بود، و از میان آن سخن گفتید که: «عبید را از من کفایت کنید که او مرا نشاید و من از شما ناخوشنودم اگر او را از من باز ندارید.» ازآنکه عبید مردی منظور و مشهور بودی از اهل بیت بزرگ با قوّت و شوکت آن، بت پرستان قصد وی نمی‌یارستند کرد. آخر اتّف
ساعت چهار صبح از سفر می‌رسیم. تا هفت، به جمع کردن وسایل و آماده کردن ناهار همان روز می‌گذرد. تا هشت، کمی استراحت می‌کنم و می‌نشینم به خواندن درسی که قرارست همان روز از استاد بگیرم. تا هقت شب کلاس طول می‌کشد. توی مسیر برگشت، نگاهی به جزوۀ حکمت متعالیه‌ای که قرارست مباحثه کنم می‌اندازم. خط‌به‌خطش کیفورم می‌کند. چشمم به انتهای خط پنجم، ششم نرسیده که ذهنم درگیر مباحث کلاس می‌شود. به وجد می‌آیم که کسی جسورانه و با نظریه‌های علمی‌اش تمام
ما مسلمان‌ها خیلی کافریم.
طوری که کافر در کفرِ خودش راسخ است ما در اسلاممان  نیستیم و این بدبختی ماست.
ادب از که آموختی؟... اسلام از که؟
طوری که کافر اعتماد به راهش دارد، طوری که او زمانِ سر بریدن، آرامش دارد ما به همان اندازه ناامیدیم، می‌ترسیم و سکوت می‌کنیم. جایی که باید فریاد بزنیم در سجده خوابمان برده و جایی که باید در کف میدان بجنگیم تقوا پیشه می‌کنیم!
به علی می‌گوییم که نمی‌دانیم که تو حقی یا نه! مای "خواجه ربیع" می‌رویم و به عرفانما
ما مسلمان‌ها خیلی کافریم.
طوری که کافر در کفرِ خودش راسخ است ما در اسلاممان  نیستیم و این بدبختی ماست.
ادب از که آموختی؟... اسلام از که؟
طوری که کافر اعتماد به راهش دارد، طوری که او زمانِ سر بریدن، آرامش دارد ما به همان اندازه ناامیدیم، می‌ترسیم و سکوت می‌کنیم. جایی که باید فریاد بزنیم در سجده خوابمان برده و جایی که باید در کف میدان بجنگیم تقوا پیشه می‌کنیم!
به علی می‌گوییم که نمی‌دانیم که تو حقی یا نه! مای "خواجه ربیع" می‌رویم و به عرفانما
دانلود رایگان فیلم Seventy Big Ones 2018 با کیفیت BluRay 720p
پیش نمایش فیلم اضافه شد
نسخه کم حجم و با کیفیت x265 اضافه شد
کیفیت ۴۸۰p اضافه شد
کیفیت ۱۰۸۰p اضافه شد

منتشر کننده فایل: Film2Movieژانر : جنایی , رازآلود , مهیج
 ۶٫۲/۱۰ از ۲۲۲ رای
مدت زمان : ۱۰۵ دقیقهزبان : اسپانیاییکیفیت : BluRay 720p فرمت : MKVانکودر : F2Mحجم : ۹۹۹ مگابایتمحصول : اسپانیاستارگان : Emma Suarez, Nathalie Poza, Hugo Silva, Daniel Perez Pradaکارگردان : Koldo Serraلینک‌های مرتبط : جستجوی زیرنویس – کیفیت‌های دیگر
خلاصه داستان :
ساعت چهار صبح از سفر می‌رسیم (ماجرایش را خواهم نوشت ان‌شاءالله). تا هفت، به جمع کردن وسایل و آماده کردن ناهار همان روز می‌گذرد. تا هشت، کمی استراحت می‌کنم و می‌نشینم به خواندن درسی که قرارست همان روز از استاد بگیرم. تا هقت شب کلاس طول می‌کشد. توی مسیر برگشت، نگاهی به جزوۀ حکمت متعالیه‌ای که قرارست مباحثه کنم می‌اندازم. خط‌به‌خطش کیفورم می‌کند. چشمم به انتهای خط پنجم، ششم نرسیده که ذهنم درگیر مباحث کلاس می‌شود. به وجد می‌آیم که کسی جس
این درس به توصیف زیبایی‌های طبیعت می‌پردازد. توصیف یعنی وصف نمودن و جزئیات و ویژگی‌های یک پدیده را بازگو کردن. در وصف پدیده‌ها، توجّه به عنصر تخیل مانند تشبیه و تشخیص و... اهمّیت بسزایی دارد. در خواندن این گونه متن‌ها، از لحن توصیفی و آهنگی آرام و لطیف، بهره می‌گیریم. همچنین دقّت در مفهوم جمله‌ها در نوع بیان آهنگ کلام، مؤثّر است. لحن توصیفی با هدف شرح و توصیف خصوصیّات و ویژگی‌های پدیده‌ها به کار گرفته می‌شود.
بدان که هر چه در وجود است، ه
بیش و پیش از هرچیز دلم برای روزهای خانۀ پدری تنگ شده؛ برای حمد و سوره‌های آهستۀ بابا وقت نماز صبح که از چارچوب در عبور می‌کرد، موسیقی دلنوازش در گوش‌هایم می‌پیچید و زیبا‌ترین نغمه‌ای بود که در آن لحظات نورانی می‌توانستم بشنوم. برای اذان ظهر که در خانه جریان داشت و لحظاتی بعد مادرم وضو گرفته به اتاق می‌رفت، مقنعۀ سپید و توردارش را به سر می‌کشید، با چادرنماز گلداری نماز اول وقتش را به جا می‌آورد و بعد تسبیحات حضرت زهرا(س) می‌گفت.
راستی،
قرآن حکیم را به هزار چشم نگریسته اند و همچنان به هزار چشم دیگر می
نگرند؛ هر نگاهی چیزی  می جوید و همان می
بیند:
طالب هر چیزی ای یار رشید
جز همان چیزی که می جوید ندید
یکی طالب اجر اخروی است و می پرسد که تلاوت هر سوره را اجر و ثواب
چند است. 
یکی ادیب است و از شکوه کلام الهی در شگفت مانده و می کوشد تا فنون
ادب و اسرار بلاغت را از خلال آن آیات معجز بیان، کشف کند و در قلم آورد. 
یکی در احکام قوانین الهی نظر می کند و بازار فقاهت را رونق می بخشد.
یکی فیلسوف
بعد از یک ماه نیامده ام اینجا که از روزمرگی هایم بنالم و به کنکور فحش بدهم و یادآوری کنم که من هرروز صبح قبل از اینکه آفتاب بزند بیدار می شوم و عصر ها بعد از غروب بر میگردم خانه...نه نه.یک فرد جدید در خانواده از دنیا رفته است(بله.خدا رفتگان شما را هم بیامرزد).من هیچ خاطره واضح و روشنی از فرد متوفی ندارم.هر چه که زور میزنم و به حافظه ام فشار می آورم فقط همین را به یاد می آورم که هر وقت فرد متوفی می آمد خانۀ مادر من ورودش را با جملۀ:خانوم جان اومد. اعل
زخم ارثی‌ست که در سینۀ ایرانی‌هاست
کشورم پر شده از داغ سلیمانی‌هاست
کشورم تلخ‌ترین حادثه‌ها را دیده‌ست
پای این سرو کهن، خون جوان باریده‌ست
چقدر لاله که در خانۀ اجدادی ماست
پشت هر مرثیه‌ای غیرت و آزادی ماست
باز ابری‌ست هوا تا که ببارند همه
سوگواران غم رفتن یارند همه
آه ما سوخته‌جانان به اثر نزدیک است
روز خونخواهی و جبران چقدر نزدیک است
مرد میدان خطر رفت، ولی هست هنوز
و چه غم؟! مالک اگر رفت علی هست هنوز...
که به یک گوشه نگاهش همه جان می‌گ
در دوران کودکی عاشق بستنی‌ توپی
بودم. بستنی‌هایی که طرح توپ فوتبال را داشت و درش شبیه به گوش‌های شخصیت برنامه‌کودکی زیزیگولو بود.
بااینکه خرید بستنی توپی بیست تومان (دقیقاً بیست‌تا تک تومانی!) بیشتر از بستنی کیم
برایمان آب می‌خورد، ولی همیشه ارزشش را داشت. مشخص است که بستنی همان بستنی بود. تازه روکش شکلاتی هم
نداشت. پس صحبتم دربارۀ ظرف بستنی است. دلیل علاقه‌مان به بستنی توپبی این بود که اگر چاقویی پیدا می‌کردی و با
دقت گوش‌های زیزیگولو
ضرب المثل خر من از کره گی دم نداشت !
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون کشیدن آن خسته شده بود. برای کمک کردن دُم خر را گرفت، وَ زور زد، دُم خر از جای کنده شد.فریاد از صاحب خر برخاست که « تاوان بده»!
مرد برای فرار به کوچه‌ای دوید ولی بن بست بود. خود را در خانه‌ای انداخت. زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود و چیزی می‌شست و حامله بود. از آن فریاد و صدای بلندِ در ترسید و بچه اش سِقط شد.صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد. مردِ گریزان بر روی
زن و شوهر طبقه بالا تازه ازدواج کرده بودند که آمدند خانۀ ما. سه سال پیش حدودا. صبح‌ها که می‌رفتم مدرسه آقای همسایۀ بالایی هم از خانه بیرون می‌آمد تا به محل کارش برود. صدای خنده و ریز ریز حرف زدن‌های خانوم و آقای همسایه را وقتی کفش‌هایم را پا می‌کردم، می‌شنیدم. بوی دوست داشتن و زندگی را در پله‌ها پخش می‌کردند. از در که می‌رفتم بیرون و سوار تاکسی می‌شدم آقای همسایه را می‌دیدم که با ظرف غذا از در می‌آمد بیرون. سوار ماشینش میشد و بوی دوست دا
چشم های بادامی
اگر چشمهایتان بادامی است ابتدا یک خط نازک بر روی قسمت داخلی پلک بالایی خود بکشید و خط را به سمت خارج چشم ضخیم تر کنید . بالی که برای قسمت خارجی چشم خود می کشید را به سمت بالا بکشید تا حالت طبیعی بادامیش حفظ شود .
چشم های گرد
چشم های گرد معمولا درشت هستند و طول و عرض آن ها برابر است و سفیدی داخل چشم کاملا مشخص است . چشم های کیتی پری ، میشل اوباما
برای این نوع چشم ها تمرکز باید بیشتر بر روی قسمت بیرونی چشم باشد.بال خط چشم خود را تا یک س
چشم های بادامی
اگر چشمهایتان بادامی است ابتدا یک خط نازک بر روی قسمت داخلی پلک بالایی خود بکشید و خط را به سمت خارج چشم ضخیم تر کنید . بالی که برای قسمت خارجی چشم خود می کشید را به سمت بالا بکشید تا حالت طبیعی بادامیش حفظ شود .
چشم های گرد
چشم های گرد معمولا درشت هستند و طول و عرض آن ها برابر است و سفیدی داخل چشم کاملا مشخص است . چشم های کیتی پری ، میشل اوباما
برای این نوع چشم ها تمرکز باید بیشتر بر روی قسمت بیرونی چشم باشد.بال خط چشم خود را تا یک س
مردی خری دیدکه درگل گیرکرده بود و صاحب خر ازبیرون کشیدن آن خسته شده بود. برای کمک کردن دُم خر راگرفت، وَ زور زد، 
دُم خر از جای کنده شد.!
 
فریادازصاحب خر برخاست که « تاوان بده»!..
 
مرد برای فرار به کوچه‌ای دوید، ولی بن بست بود.
خود را در خانه‌ای انداخت، زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود وچیزی می‌شست و حامله بود. 
از آن فریاد و صدای بلند، زن ترسید و بچه اش سِقط شد.!
صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد. 
 
مردِ گریزان برروی بام خانه دوید. راهی نیافت،
جستاری کوتاه دربارۀ غایتِ آمالِ تصمیم‌گیران علم کشور
 
ابداع احتمال کنید دنیایی داریم که در آن سازوکارِ آموزش بر عهدۀ خانواده‌هاست. حال خانواده‌ای را در نظر بگیرید. یکی از پسرهای خانواده بسیار علاقه‌مند به ادبیات است و روزهایش را در رؤیای نویسنده‌شدن شب می‌کند و شب‌هایش را با مطالعه روز. او می‌خواهد آن‌قدر نویسندۀ خوبی شود که روزی نوبل ادبیات بگیرد. پدر در کودکی به او خواندن و نوشتن آموخته و پروبال‌ش را گرفته تا بزرگ شود. پس از سا
آقا هادی میره جورابای خواهر کوچولوشو از داخل ساک بیاره تا بپوشن برن خانۀ مامان جونش. اما یه لنگه جورابو پیدا نمیکنه. به مامانش میگه یه لنگه ش نیس؟
مامانش میگه هستش، داخل ساکه.
آقاهادی میگه پیداش نمیکنم مامان!
مامانش میگه اگه خوب بگردی پیداش می کنی.
من پیشش بودم. دست بردم داخل ساک، جورابو برداشتم دادم دستش. بعد با یک شکلک پیروزمندانه بهش گفتم: خوشگلِ باهوش! خدا این چشای قشنگو برا چی داده؟
بر میگرده چشاشو درشت تر میکنه و با ملاحت عارفانه ای در گ
حتی کرونا ویروس هم باعث نشد که سنت شیرین و دیرین خانه تکانی در خانوادۀ ما تعطیل بشه. دیروز و پریروز و پیش پریروز، یعنی سه روز پی درپی خانه و کاشانه را حتی دقیق تر از فرمولاسیون ستاد ملی مدیریت مقابله با کرونا، تکاندیم، شُستیم، رُفتیم، صابون زدیم و چیدمان سازی کردیم. حتی دوتیکه فرش کوچک را هم شخصاً بردم داخل پارکینگِ خانۀ بابا شستم، خشک کردم و اطوکرده برگردوندم سرجاش. :)
خانه تکانی اگه با عشق و سلیقه و هنر و کاربلدی و همدلی همراه باشه. هم با صف
پـــروانــۀ قلـــبـــم طـــیـران ســـوی تـو دارد
                                       جان حال و هوای گل خوشبوی تو دارد
هر شام و سحر دیده به راهت بود ای دوست
                                       هم دیده و هم دل هوس روی تــو دارد

 غـــم هجـــران رویت کرده پیرم             از آن ترسم که با این غم بمیرم
عــزیــز فاطمه رخسار عیان کن             که از گلـــزار رویـــت گل بچینم

عـمـری طلــب امیــد کــردم               مــویــم
آقا هادی میره جورابای خواهر کوچولوشو از داخل ساک بیاره تا بپوشن برن خانۀ مامان جونش. اما یه لنگه جورابو پیدا نمیکنه. به مامانش میگه یه لنگه ش نیس؟
مامانش میگه هستش، داخل ساکه.
آقاهادی میگه پیداش نمیکنم مامان!
مامانش میگه اگه خوب بگردی پیداش می کنی.
من پیشش بودم. دست بردم داخل ساک، جورابو برداشتم دادم دستش. بعد با یک شکلک پیروزمندانه بهش گفتم: خوشگلِ باهوش! خدا این چشای قشنگو برا چی داده؟
بر میگرده چشاشو درشت تر میکنه و با ملاحت عارفانه ای در گ
تا قبل از این‌که بیایم این‌جا همیشه از خودم می‌پرسیدم چه‌طور توانسته‌اند در آن شلوغی تمرکز کنند. از خودم می‌پرسیدم، اما از خودشان هیچ‌موقع نپرسیدم. در جاهای مشابهی که باید تمرکز کرد کم نبوده‌ام [غریبه که نیستید، بعضی‌وقت‌ها هم به‌خیال خودم واقعن تمرکز کرده‌ام، ولی نمی‌دانم چرا هیچ‌وقت برایم میوه نیاورده‌اند!] اما همیشه فکر می‌کردم که این‌جا باید با بقیۀ جاها فرق کند که هرکس که می‌آید و برمی‌گردد ساعت‌ها حرف دارد از آن دقای
بهار نیایش

نیاش یا مناجات، دینی‌ترین رفتار انسان‌ها است. هیچ گفتار و رفتار دیگری به اندازۀ مناجات با خدا، انسان را دینی‌تر و معنوی‌تر نمی‌کند. نیایش با خدا، سنت پیامبران و دوستان خدا بوده است؛ اما متأسفانه این بخش مهم از دین و دینداری، در میان مسلمانان معاصر، رنگ باخته است. توجه بی‌قاعده به جنبه‌های غیر معنوی دین، بسیاری از دینداران را از مهم‌ترین رسالت ادیان که نزدیک‌تر کردن انسان به خدا است، غافل کرده است؛ حال آنکه گام نخست در دیند
روزی مردی به وزیرنظا م که حا کم
تهرا ن در زما ن نا صرالدین شا ه بود،شکا یت کرد وگفت:" فلانی
خانۀ مرا به زورغصب کرد ه است." سپس اسنا د ومدارک خویش را نشا ن داد.حا کم
پس ازاثبا ت صحت ادعا ی مرد،غاصب را فرا خوا ند واسنا د تملکش را خواست.مرد غا صب
که سند ومدرکی نداشت،گفت:" ازآسما ن افتا د ه ام وخا نه از آن من است." حا
کم،خا نه را به صا حبش بازگردا ند ودستوردا د،غا صب را فرا وا ن بزنند.سپس از
اوپرسید:" می دا نی چرا به زدن تو فرمان دا دم؟" گفت:" حضرت حا کم،
بهترد
خر در گل مانده
حکایت «خر در گل مانده»
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون کشیدن آن خسته شده بود. 
برای کمک کردن دُم خر را گرفت و زور زد! 
دُم خر از جای کنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست که ، تاوان بده!
مرد برای فرار به کوچه‌ای دوید ولی بن بست بود. 
خود را در خانه‌ای انداخت. 
زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود و چیزی می‌شست و حامله بود. 
از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد. 
مرد
گریزان بر
روزی که بعد از ده سال کشمکش وارد خانه‌مان شدیم، این صحنه، حالیمان کرد که برای نفس راحت کشیدن خیلی زود ست!

خانه هیچ شباهتی به خانۀ تازه عروس‌ها نداشت. به غیر از یخچال و گاز و ماشین لباس‌شویی و جاروبرقی و چند تا قابلمه و چند خرده‌ریز، هیچ‌چیز دیگری هم نداشتیم و همۀ این کارتن‌ها کتاب و لوازم شخصی من بود. این "چیزِ زیادی نداشتن"، آخرین اثرات ترکش ده سال کشمکش ماجرای ازدواج ما بود... ولی ما خیلی راضی بودیم. دست به‌کار شدیم. دیوارها را رنگ زدیم، ک
بس استزین جهان ، عشق و فنا ما را بس استیک نظر از این بقا ما را بس استجمله یاران گر جفا بر ما کنندیک وفا ازسوی ما، ما را بس استکافی و وافی و شافی آمدیمگشته ایم درخود ، کفا ما را بس استهیچ رهائی اندرین عالم مجوچون شدیم ازخود رها، مارا بس استچون رهائیم از شب چون و چرالا اله الا خدا ، ما را بس استفخر خانجانی زفقرش شد عیانفخر آدم مرتضی ، ما را بس استکار هستی ، ساز شد از یک دعادر فنایش یک دعا ، ما را بس است-----------------خانۀ دوستخانه ای خواهم بسازم بهر دوست
5 نفر از 11 نفری که به حرم حضرت معصومه(س) حمله کردند متعلق به جریان #بیت_شیرازی بودند و یکی از آن‌ها ادمین #کانال_مرجعیت بود/منبع: فارس. 
یک زمانی پیروان فرقۀ #شیخیه که شیعیان افراطی بودند در شهرهای عراق با پیروان فرقۀ #وهابیت که سنیان افراطی بودند می‌زدند و خون و خون ریزی راه می‌انداختند. اما خانۀ سر دستۀ آن‌ها همیشه سالم می‌ماند و کسی به آن‌ها تعرضی نمی‌کرد. یک نفر آن بالا بود و با تور داشت از آب گل آلود ماهی خودش را می‌گرفت.
حالا هم در قضایا
روزهای بی‌آینه
پدیدآور: گلستان جعفریان
ناشر: سوره مهر
تعداد صفحات: ۱۵۸
راستی تصویر روزهای انتظار و بی‌تابی‌های عاشقانه که رنگی از امید و اشتیاق وصل را هم به همراه داشته باشد، در کدام آینه می‌تواند انعکاس بیابد؟
"روزهای بی‌آینه"، تصویر روزهایی است که زنی آیینه‌اش را در برابر ندارد، او تصویر تمام این لحظات را، تنها در آیینۀ دل و گنجینۀ خاطرات‌اش ثبت کرده.
این کتاب روایتگر ناگفته‌هایی است از جنگ تحمیلی، کمتر شنیده‌هایی از مادران و همسرا
اُوِه۱ عزیز ؛ سلام.
شاید با دیدن این نامه و باز کردنش بگویی که «این نامه رو کدوم احمقی اشتباهی انداخته داخل صندوق خانۀ من» اما این نامه برای تو نوشته شده.
راستش قبلاً هم گفته بودم که ممکن است روزی دلم برایت تنگ شود و امروز دقیقاً همان روز است.
من از ایران دارم برایت نامه می‌نویسم. درست از کشورِ همان زنی که با شکم بر آمده و شوهر دست و پا چلفتی‌اش همسایه‌ات شدند. همان مردکی که بلد نبود ماشینش را پارک کند! ولی راستش را بخواهی آن مرد یک چیز را در مو
رحیمه پرویزپور بیست‌وهشت‌ساله و متولد روستای ابتر از توابع شهرستان ایرانشهر بلوچستان است. ابتر حدود سه‌هزار نفر جمعیت دارد که بلوچ و اهل تسنن‌ هستند. رحیمه مهندسی کامپیوتر خوانده و گویا از قدیم الفتی دیرینه با کتاب داشته است. می‌گوید وقتی کتاب می‌خواند آرام می‌شود، افق ذهنش گشوده می‌شود و پرندۀ خیالش پر‌و‌بال می‌گیرد. شاید لابه‌لای سطور همین کتاب‌ها بود که اولین بار خواب‌هایی دور و دراز و شیرین برای روستا و مردمانش دید و جسارتی د
اُوِه۱ عزیز ؛ سلام.
شاید با دیدن این نامه و باز کردنش بگویی که «این نامه رو کدوم احمقی اشتباهی انداخته داخل صندوق خانۀ من» اما این نامه برای تو نوشته شده.
راستش قبلاً هم گفته بودم که ممکن است روزی دلم برایت تنگ شود و امروز دقیقاً همان روز است.
من از ایران دارم برایت نامه می‌نویسم. درست از کشورِ همان زنی که با شکم بر آمده و شوهر دست و پا چلفتی‌اش همسایه‌ات شدند. همان مردکی که بلد نبود ماشینش را پارک کند! ولی راستش را بخواهی آن مرد یک چیز را در مو
قشم به جزیره ای ست که به عجایب
هفتگانه معروف است و جایگاه زیباترین و خاص ترین پدیده های طبیعت است. جنگل حرا
یکی از این عجایب هفتگانه بوده که در لیست عجایب هفتگانه قشم قرار
دارد و به طلای سبز قشم نیز معروف است و زیستگاه درختانی است که ریشه در آب دوانده
اند.

جنگل دریایی حرا که با
نام منطقه حفاظت شده حرا نیز شناخته می‌شود، با ۲۰۰ کیلومتر مربع وسعت، در تنگه خوران، بین جزیره قشم
و بخشی از استان هرمزگان (فاصله بین شمال جزیره قشم و بندر خمیر) قرار
دو دلیل برای پایان دادن حسنِ ظنّ:
1
نفر اول لوله‌های گازِ خانۀ مار را کشیده و از محرّم پارسال پولی بهش دادیم که به مهندس گاز بدهد و بیایند کنتوری برای ما وصل کنند. اول می‌گفت که مهندس نمی‌آید تأیید کند، بعد هر بار می‌گفت شنبه و یکشنبه، بعد به حضرت معصومه قسم می‌خورد و می‌گفت پی گیر کار هستم. بعد داستانی داشت که مهندس به عراق رفته و خودش از جیبش پول مهندسِ دیگری داده و بعد از کلی زنگ زدن با این حساب که هر روز میگفت پیگیر کارت هستم یک شب خودش با
 
    روزی مردی به وزیرنظا م که حا کم تهرا ن در زما ن نا صرالدین شا ه بود،شکا یت کرد وگفت:
     " فلانی خانۀ مرا به زورغصب کرد ه است."
     سپس اسنا د ومدارک خویش را نشا ن داد.
     حا کم پس ازاثبا ت صحت ادعا ی مرد،غاصب را فرا خوا ند واسنا د تملکش را خواست.
     مرد غا صب که سند ومدرکی نداشت،گفت:" ازآسما ن افتا د ه ام وخا نه از آن من است."
     حا کم،خا نه را به صا حبش بازگردا ند ودستوردا د،غا صب را فرا وا ن بزنند.
     سپس از اوپرسید:" می دا نی چرا به زدن
    روزی مردی به وزیرنظا م که حا کم
تهرا ن در زما ن نا صرالدین شا ه بود،شکا یت کرد وگفت:
     " فلانی
خانۀ مرا به زورغصب کرد ه است."
     سپس اسنا د ومدارک خویش را نشا ن داد.
     حا کم
پس ازاثبا ت صحت ادعا ی مرد،غاصب را فرا خوا ند واسنا د تملکش را خواست.
     مرد غا صب
که سند ومدرکی نداشت،گفت:" ازآسما ن افتا د ه ام وخا نه از آن من است."
     حا
کم،خا نه را به صا حبش بازگردا ند ودستوردا د،غا صب را فرا وا ن بزنند.
     سپس از
اوپرسید:" می دا نی چرا به زدن ت
شنبه، 15 دی 1397
وقایع سال هفتم هجرت:
جنگ خیبر و استراتژی پیامبر اکرم(ص) در آن
نقش امام علی(ع) در پیروزی مسلمانان در غزوۀ خیبر و سخن آن حضرت به علی(ع)
آمدن جعفر‌بن ابیطالب(ع) از حبشه به مدینه و خوشحالی و سرور رسول‌الله(ص)
تسلیم یهودیان فدک پس از غزوۀ خیبر و نزول آیۀ 26 سورۀ اسراء: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»
عمره القضا
ماجرای سرپرستی امامه (دختر حمزه) و سخن معروف پیامبر اکرم(ص)
سال هشتم هجرت:
پیمان‌شکنی قریش در صلح حدیبیه  
فتح مکه
نقش عباس‌بن ع
دامنۀ عکس ها
 
7219
 
 
1. از میدان ولی عصر (عج) قم به جادّۀ قدیم قم _ کاشان وارد می شوی. پس از عبور از منطقۀ جمکران که در راست جاده قرار دارد، با طی کردن تقریباً 15 کیلومتر از میدان ولی عصر، به این سه راهی لنگرود می رسی که سمت راست، به کهک می رود و مستقیم به کاشان.
 
 
2. از روستای لنگرود عبور می کنی به سمت کهک پیش می رانی. جاده آرام آرام سربالایی می شود تا آخرین روستاها که در دامنۀ کوه قرار دارند.
 
 
3. سپس به روستای خورآیاد می رسی.
 
 
4. آنگاه از گذرگاه رو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها