نتایج جستجو برای عبارت :

خاطراتت بی تابم میکند

پدر روزهای آخر در دو دستش  عصا میگرفت. راه که میرفت، عصاها را روی زمین، پشت سرش میکشید. ولی نمیگذاشت کسی کمکش کند...
میگفت: مرد باید هزارتا از خدا بخواد، ولی یکی از بنده اش نخواد!
پی نوشت: کاش این درد آرام میگرفت و من احساساتم را منتشر نمیکردم. خوش ندارم ناراحتی هایم را به دیگران انتقال بدهم. خدایا مدد کن...
دانلود آهنگ جدید حجت اشرف زاده به نام همین عکس ساکت تو با خاطراتت واسه من عزیزه با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang hamin akse saket to ba khateratet vase man azize az Hojat Ashrafzadeh
دانلود آهنگ همین عکس ساکت تو با خاطراتت واسه من عزیزه حجت اشرف زاده
نه با تو رسیدم نه بی تو بریدم منی که آس و فاصله دارم ...♪
تو دنیای سردم گلایه نکردم منی که خودم از خودم گله دارم ...♪
تو این حالو روزم ببین که هنوزم یه فنجون خالی واست روی میزه ...♪
همین عکس ساکت تو با
دانلود آهنگ محسن ابراهیم زاده مرور خاطراتت
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * مرور خاطراتت * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , محسن ابراهیم زاده باشید.
دانلود آهنگ محسن ابراهیم زاده به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Mohsen Ebrahimzadeh called Moroor Khateratet With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه محسن ابراهیم زاده مرور خاطراتت
توی تک تک لحظه هام به فکرتم عزیزم نذار همه دردامو من تو خودم بریزمپای هم
به نام خدا

سلام

من چند روزه به مال حلال خیلی اعتقاد کرده‌ام، قبلاً هم داشتم ولی خیلی کم بود.

مثال هاش:

۱-آنتی ویروس لب تابم کرک شده بود، الأن دیگه نسخه اصلیشون خریدم و ازش بدون استرس کرک شدنش استفاده می‌کنم و می‌خواهم ویندوز نسخه اصلیش و برنامه های نصب شده پولی داخلش رو به صورت قانونی بخرم و این خیلی خوبه.

۲-تمام برنامه های غیر حلال داخل لب تابم اعم از فایل های کرک شده و فیلم های غیرقانونی رو حذف کرده ام.

و این روش حلالی رو خیلی دوست دارم.
دیگه عادتت شده هر شب چند جرعه از روح خستت رو به کف خیابونای سرد و بی روح این شهر می چشونی. انگار هوای بازدمت توی این سرما خاطراتت رو باهاش زنده می کنه ؛ مگه نه ؟!
یاد مالبرو می افتی، لایتش !! با یه فندک ، همدم بی کلک ، که سوخت تا بسوزونی ذره ذره از وجودتو. چه فایده ای داره وجود وجودت، وقتی اونی که باید کنارت وجود داشته باشه دیگه وجود نداره ؟!
دستت می ره توو کاپشنت تا پیدا کنی یارتو اما انگار یادت رفته که تو اصلا سیگاری نیستی!! متاسفم برات که فقط توی
دیگه عادتت شده هر شب چند جرعه از روح خستت رو به کف خیابونای سرد و بی روح این شهر می چشونی. انگار هوای بازدمت توی این سرما خاطراتت رو باهاش زنده می کنه ؛ مگه نه ؟!
یاد مالبرو می افتی، لایتش !! با یه فندک ، همدم بی کلک ، که سوخت تا بسوزونی ذره ذره از وجودتو. چه فایده ای داره وجود وجودت، وقتی اونی که باید کنارت وجود داشته باشه دیگه وجود نداره ؟!
دستت می ره توو کاپشنت تا پیدا کنی یارتو اما انگار یادت رفته که تو اصلا سیگاری نیستی!! متاسفم برات که فقط توی
متن و تکست آهنگ رعنا سیاوشی به نام نمک گیر
متن آهنگ:

نمیشه بی تو دست به سر کنم
یه لحظه خواباتو یا که رویاتو
دست خودم نیست
تو واسه من خود نفس شدی
نمیدم به هیچکس یه نفس جاتو
یه نفس کم نیست
چه سخته زندگی بی تو نرو یه خواهش
تو یکی بی رحم نشو که بی تو
حال و روزم گفتنی نیست
تلاشت واسه رفتنت بیخوده عزیزم
واسه رفتن دیر شده نرو که
خاطراتت رفتنی نیست
چه سخته زندگی بی تو نرو یه خواهش
تو یکی بی رحم نشو که بی تو
حال و روزم گفتنی نیست
تلاشت واسه رفتنت بی خوده ع
دریا را دیده ای چه ابهتی دارد ؟ 
وقتی به آن مینگرم یاد ابهت چشمانت میوفتم ،چشمانی که برای خودش دنیایی داشت گویی که من را در خود گم میکرد .
هرچه را فراموش کنم مگر میشود چشم هایت را فراموش کنم 
آن چشم هایی که میپرستیدم وفراموش  کنم ؟؟؟ 
به خیالم از خاطراتت فرار کردم به گوشه ای از این دنیا 
ولی بیخبر از آنم که خاطراتت هیچ چگونه رویات را هر لحظه از سرم بیرون کنم ؟؟
به کیلومتر ها فاصله از تو پناه بردم تا شاید بتوانم فراموشت کنم ،اما هرچه دورتر می شو
متن ترانه علی حاجبی به نام خستم

 
خستماز اینجا میرممیرم و سراغی از تو نمیگیرمخستمنا امیدمدیگه از خاطراتت دل بریدمعمر من پات بیخودی رفتواسه ی من تموم شدی رفتچی میخوای آخه از جونمبزا پای سادگیمواگه باختم زندگیمودیگه بیشتر از این اصلا نمیتونمآتیش زدی به جونمپای تو نمیمونمحال منو میبینیداغونم...آتیش زدی به جونمپای تو نمیمونمحال منو میبینیداغونم...خستماز اینجا میرممیرم و سراغی از تو نمیگیرمخستمنا امیدمدیگه از خاطراتت دل بریدمجون من به لبم
یه روزی تکنولوژی طوری شه که لحظه‌ی دلتنگی بتونی بری توی عکس‌ها. لابلای خاطراتت؛ حس کنی وزش آرامِ باد رو، اون لبخند و اون داغیِ خورشید رو. بشنوی تپش‌های تندِ قلبت رو و بنشینی به تماشا؛ دوباره و چندباره. بچرخی بین اون لحظه‌ها و فشارِ به آغوش گرفته شدن دوباره زنده‌ات کنه.. 
بی تو باحال پریشان و خرابم چه کنم
با دل سوخته و چشم پر ابم چه کنم
 
کعبه را دور ضریحت به طواف اوردی
من که دور از حرمت در تب و تابم چه کنم
 
هر چه خواندیم به جز عشق تو بی حاصل بود
نشود نام تو سر لوح کتابم چه کنم
 
روز محشر که عمل ها همه سنجیده شود
تو به دادم نرسی وقت حسابم چه کنم
 
گر چه از دور به چشم همه چون دریایم
بی تو و اشک غمت مثل سرابم چه کنم
 
بعد یک عمر که زیر علمت سینه زدم
چشم های تو اگر کرد جوابم چه کنم
 
به همه گفته ام ارباب مرا می خواهد
پیش مرد
ساعتی از اذان مغرب گذشته است و خنکای نسیم شبانه به جانمان حیات طیبه ای نهاده
روبروی قرص نیمه کامل ماه تابم را به عقب و جلو هول میدهم و هر از گاهی پس از تایپ هر دو سه کلمه،یک دقیقه ای از نگاهم را نخ به نخ گره کوری میزنم به طنازی ستاره ها از پشت شاخ و برگ درختان روبرویم
مستانه های چند دخترک روی یک تاب دسته جمعی سی متری آنطرف تر،میهمان گوشم میشود....
ادامه مطلب
شب بود و کنار جوی تنهایی ها
من خسته ترین آدم دنیا بودم
در سیل عظیم خاطره غرق شدم
وابسته ترین آدم دنیا بودم
شب ، پر زد و در خط افق روز آمد
من بودم و تنهایی و چشمِ خوابم
خورشید کنار من نشست و من باز
ماندم چه بگویم تز دل بی تابم
روزم به سر  آمد و دوباره شب شد
اما من آزرده به نور آغشته
هرشب که دوباره آمد و روز شده
داغ و غم من مثل خودش یخ بسته
شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،خاطراتت را،نمیگویم دور بریز،اما قاب نکن به دیوار دلت...در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد،زمین میخوری...زخم بر میداری...و درد میکشی...نه از بی مهری کسی دلگیر شو ... نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم...به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟شاید ... روزی ... ساعتی ... آرزوی نداشتنش را میکردی...تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار ...هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد ...در آینده لبخند بزن... این
اجازه؟
دلتنگت بشوم یا نه؟
دلتنگت می‌شوم: دلتنگ تویی که در خاطراتم مانده است.
با خاطراتت میتوانم لبخند بزنم. میتوانم اشک بریزم.
اما به تو که میرسم، به امروز تو که میرسم، فقط قلبم فشرده میشود: از دردی که من کشیدم، از دردی که تو کشیدی.
وقتی به روزهایی فکر میکنم که من هم تو را عذاب داده ام، دلم میخواهد تمام اشتباهاتت را ببخشم. اما من را ببخش، نمیتوانم.
امروز هم نمیتوانم.
با اینکه قوول داده ام هیچ وقت خاطراتت را مرور نکنماما هر از گاهی یواشکی توی ذهنم تو را مرور میکنم
دعا میکنم که خدا کند دل به دل راه نداشته باشد
که اگر داشته حتما تو هم میفهمی که من یادت افتاده ام
ننهههه اصلا دعا میکنم کاش دل به دل راه داشته باشد 
آنوقت دلم خوش است به اینکه شاید اول تو خاطراتمان را مرور کرده ای و من به یادت افتاده ام 
#دلخوشی_های_کوچک
#به_وقت_دلتنگی
هیچ وقت نیمه شب های بارانیِ روزهای قرنطینه کتاب های موراکامی را نخوانید! همچین خطایی فقط از یک دیوانه سر می‌زند. تاثیرش از دیدن انیمه های ژاپنی وقتی سرماخوردی و یک لایه ی خاکستری روی همه ی خاطراتت نشسته هم بیشتر است. کتاب های موراکامی همان درِ رنگ و رو رفته ی تویِ کمدِ اتاق است که فقط بعضی شب های بارانی قفلش باز می‌شود و تو را میان یک سرزمین خاکستری، عجیب، زنده و شدیدا حزن انگیز رها می‌کند ... حالا چشم هایت را ببند و صدای چک چک باران روی روحت ر
دیگر عادت کرده ام خاطراتت را
به آستین روزگار وصله بزنم
و زندگی را
از میان ریخت و پاش نبودنت جمع و جور کنم!
 
زیر چشمی نگاه به دلتنگی ام نکن!
دفترم به وسعت جای خالیت
پُر از شعرهای بغض کرده است
تا با دستمال حوصله
اشکِ واژه ها را پاک کنم
و صبر را مشق...
 
 
-از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته
#شفیقه_طهماسبی
 
با چه حالی رسانده ام خود رابه محرم به بزم یا زهراالسلام علیک یا مظلوم
السلام علیک یا مولا
در فراق امام خوبی ها
پای روضه همیشه بی تابم
روز روشن تو را نمی بینم
در فراقت چگونه می خوابم
گریه با من نبود می مردم
اشک روضه مرا نجاتم داد
اربعین سال قبل آقا
اشک روضه مرا براتم داد
شب اول بیا و طوفان کن
بعد سقا چگونه بلوا شد
با زبان رقیه می خوانی
سر یک گوشواره دعوا شد
...
دختر حرمله چه مغرور است
به من از روی بام دف تکان می داد
او خبردار شده یتیم شدم
پدرش را به
اسمورودینکا،
شنیدن اسمت بی‌تابم می‌کند. به ناگاه همه‌ی ذهن تصویر تو را ترسیم می‌کند. و من هر بار در برابر این تجسم بی‌تاب می‌شوم، تعادل خودم را از دست می‌دهم. دیروز بعد از خواب دوباره بدون هماهنگی قبلی به ذهنم آمدی. زنده‌تر از همیشه، تصویر ویران‌کننده‌ای بود و من دیگر تحمل این وضعیت را ندارم. کاش می‌شد این مسئله را تمامش کرد. نمی‌شود که هر بار بی‌دلیل دلم اینطور برایت پر بکشد و تا آخر روز، مبهوت خاطره‌ی خیالت باشم.
نه، باید فکری کرد.ا
دیار حافظ
 چرا نه در پی عزم دیار خود باشم چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم
غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم به شهر خود روم و شهریار خود باشم
ز محرمان سراپرده وصال شوم ز بندگان خداوندگار خود باشم
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی که روز واقعه پیش نگار خود باشم
ز دست بخت گران خواب و کار بی‌سامان گرم بود گله‌ای رازدار خود باشم
همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم
بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
م
برای بعضی از دلگیری ها و دلتنگی ها هیچ چاره ای نیست
درست مثل خونه ویلایی کلنگی که خرابش کردی و جاش آپارتمان ساختی
هرچند که مجبور بودی
هرچند که خونت قشنگتر و بزرگتر شده باشه
اما باز دلت میگیره و برای خاطراتت تنگ میشه..
ولی هیچ وقت نمیتونی برگردی به خونه قبلیت
با اینکه خیلی دوسش داشتی اما نمیتونستی توش زندگی کنی..
تازه میفهمی زندگی پر از تناقضه
دوست داشتنی هایی که نمیتونی نگهشون داری
اسمورودینکا،
شنیدن اسمت بی‌تابم می‌کند. به ناگاه همه‌ی ذهن تصویر تو را ترسیم می‌کند. و من هر بار در برابر این تجسم بی‌تاب می‌شوم، تعادل خودم را از دست می‌دهم. دیروز بعد از خواب دوباره بدون هماهنگی قبلی به ذهنم آمدی. زنده‌تر از همیشه، تصویر ویران‌کننده‌ای بود و من دیگر تحمل این وضعیت را ندارم. کاش می‌شد این مسئله را تمامش کرد. نمی‌شود که هر بار بی‌دلیل دلم اینطور برایت پر بکشد و تا آخر روز، مبهوت خاطره‌ی خیالت باشم.
نه، باید فکری کرد.ا
نمیدانم...و باز هم نمیدانم چرا و چطور تمام نوشته هایم بوی تورا میدهدشاید از  یادگاری  نفس های به جای مانده ات استگاهی وقت ها که بی قراری هایم اوج میگیرد کوله یادگاری هایت را برمیدارم و به قله دلتنگی هایم صعود میکنمو دست اخر انجا  قلم و کاغذی برمیدارم و از سر دلتنگی های خاطراتت با سکوت درونم رنج میکشم.
پی نوشت1: بخشی از نوشته های مربوط به کتاب قلب زرد که ان شالله بعد این بیماری بره برای چاپ (شایدمهرماه) 
پ ن :من تو را در واپسین لحظات این روزهایم
خدا می دونه چقدر بی تابم... چقدر منتظر... منتظر یه فصل از یه کتاب... فصلی که خیلی برام مهمه و قراره یه نفر برام بفرسته... مطمئنم اون یه نفر درک نمی کنه چقدر برام مهمه و چقدر منتظرم.... و نمی دونم چطوری تحمل کنم ... چطوری صبر کنم... خدا کنه زود بفرسته... خدایا... خدایا...
اوضاع مملکت که خیلی قمر در عقربه‌.. ولی من سعی می کنم بی خیال باشم... مسئله ی دیگه ای منو بی تاب کرده....
دیشب شعرها رو فرستادم برای سین... امیدوارم بتونه کاری بکنه....
عقربه های ساعت تند و تند می دویدند گویی زمان دنبالشان کرده بود و من تو را جایی میان ساعت دوازده تا دو گم کردم و شنهای ساعت تمام شد. انگار زمان آنها را بلعیده بود.  
تو جایی میان شعرهای شهریار آمدی، جانم به قربانت و جایی لا به لای شعرهای سعدی رفتی دامن کشان من زهر تنهایی چشان و شنهای ساعت تمام شد و زمان خاطراتت را بلعید و قی کرد بلعید و قی کرد بلعید و قی کرد. 
امروز همکارخنگم فلشی که برام فایل ریخته بود رو دیر داد بهم و این شد که از اتوبوس جاموندم
وهرچی منتظرشدم اتوبوسای کوفتی نیومدن ،گوشیمم خرابه خاموش شده بود و این شد که دقیقا
2 ساعت رو پیاده روی کردم اونم با کوله لپ تابم -_- تا رسیدم خونه -_-
حسابیییی خسته ممممممممممم
+داشتم فکرمیکردم همچین مواقعی چقد خوب بود که زنگ میزدم رضا فورا میومد دنبالم ،و غرزدم که
چرا اینجا رفیق پسر ندارم ؟ که هیچی دیگه چندین چهارراه چندتاماشین خیلی ارادت داشتن شدید
پیله
چندسال پیش شبهاکارم این شده بود که سرک بکشم ببینم وقتی همه ی اعضای خانواده به یک خواب عمیق فرومیرفتن،دفترخاطراتم رو بازمیکردم و شروع میکردم به نوشتن ازهمه چیزوهمه جا،ازارزوهاورویاهام تاحرفهاوداستانهاو خیالبافیهای واینده و....وبعدهم دفترخاطراتم رو جایی مخفی میکردم که مامان نتونه پیداکنه،حرف خاصی توش نبود امادلم نمیخواست کسی اوناروبخونه،به شدت روش حساس بودم حتی وقتی هم ازمهمونی به خونه برمیگشتیم سریع میپردم تواتاقم روببینم دقیقاسرجا
این روز‌ها از لب‌تابم دور هستم، و با تبلت اصلا نمی‌تونم تایپ کنم. این چند کلمه را هم به سختی.همین حالا یاد یکی از دوستانم افتادم که مقاله ۲۰ صفحه‌ای را با گوشی تایپ کرده بود!!!
به خاطر همین دوری است که این چند وقت چیزی نمی‌نویسم وگرنه موضوعات زیادی بود که می‌شد در موردشان با هم حرف بزنیم... و امیدوارم که به رایانه دسترسی پیدا کنم تا بتونم چیزی بنویسم... این روز‌ها هم شاید مطالب پیش‌نویس را انتشار دهم، شاید!
شما وقتی در چنین شرایطی باشد چه‌می
مادر سلام...من بیش از آنچه تصور می کردم،بی تابم...دست کم حالا ک هنوز نرفتهفکرش را نمی‌کردم که چشم هایم ببارند...مادرامشب همه از رخسارمحال درونم را فهمیدند...من از ناشکری بیزارمو شوقی در درونم دارماز تجربه ی این دلتنگی ها...هر کس رنجی دارد و چ نیکو که رنج منفراق باشدنه چیز دیگر...مادربی قرارم...بغض دارم...اشکبارم...و این را به کسی جز شمانمیخواهم بگویم...*گفت: یابن الشبیب....پس بگو حال زینب(سلام الله علیها)لحظه ی دور شدن از اربابشچگونه بود؟آهههه.....آه از
 بنده اینستای خودم را کردم مال خودم، تقریباً هیچ کانال خبری دنبال نمی کنم
و به جاش مطالب زیبای دوستان بلاگری رو می خونم، الاقدا تنششون به ده صدم اخبار
نمی رسه.
توی اینستا زیاد وقت ندارم بگذارم و کلاً دوست دارم کلاً گوشی لمسیمو بدم داداشم
و به جاش اون گوشی دومیش که نوکیا 108 است رو بردارم و بعد یه سالی که به
جای مهمی رسیدم، برم یه گوشی لمسی دیگه بخرم.
ضمناً بلاگ رو سعی می کنم هفته ای یکبار بروز کنم اونم با لب تابم.
کلاً دور تلوزیونو خط کشیدم و ح
+ خوابتو دیدم ..یک روز قبل از تولدت ، دو شب قبل از مردنت .
+ پردیس عزیزم هیچکس نمیدونه من و تو چقدر با هم بودیم .. چقدر بودنمون کنار هم زیبا بود توی اون مدرسه لعنتی . امروز .. حالا که مردی خاطراتت یادم میاد غمگین تر از هر وقتی هستم .. نوشته هات رو که میخونم میفهمم چقدر دورم از اون زمان از اون خلوص و دیوانگی و پاکی. کاش بیشتر کنارت بودم ..کاش رهات نکرده بودم که برم یه جای دیگه برای پیشرفت یا هر چی..
+ فکر میکنم تو نزدیک ترین کسی هستی که تا الان مرگ اونو ازم
عبدی خطاکارم، مولایَ یا مولایشرمنده ای زارم، مولای یا مولایماندم به چشم تر، خسته شدم دیگراز نفسِ بیمارم، مولای یا مولایتو صاحب رحمت، من صاحب درد و...غم های بسیارم، مولای یا مولایبی تو گرفتارم، بی ارزش و خوارمبر خویش مگذارم، مولای یا مولایچندی است بی تابم، با گریه می خوابممیل نجف دارم، مولای یا مولایاز مسجد کوفه، یک عمر می آیدآوایِ دلدارم "مولای یا مولای"آخر می افتد بر، روی علی یک شباین دیده ی تارم، مولای یا مولایاصلا چه می دانم؟! شاید همین
همه چیز ارام.....ارامباورت می شود....دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یک آرامبخش "تو نگرانم نشو !همه چیز را یاد گرفته ام !راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام !یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم !یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم !تو نگرانم نشو !!همه چیز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی !یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و بی یاد تو !یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...و
بازم مثل همیشه یه روز عاشقانه بودی و روز بعد دوباره ملکه عذاب من...
بازم تغییر فاز دادی. تحت این تغییر فازهای تو دارم نابود میشم. دلم واسه
اون پرستویی که تهران دیدمش یه ذره شده... دارم دق میکنم پرستو. اگه تو هم
اینقدر دوسم داری چرا شکنجم میدی؟؟؟
به چی قسمت بدم که برگردی و یک
عمر همدمم باشی؟ چرا از تو فقط خاطراتت نصیب من شد؟ چرا از تو فقط کج خلقی
ها و تغییر فازت مال من شد؟؟؟ تا کی باید درد بکشم؟ تا کی باید هر روز صبح
نامه بنویسم برات؟
چهارشنبه هف
ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
و روز مادر بر تمام مادران سرزمینم مبارک!

من بودم ومادرم
با چادری که منو به پشتش می بست و
 عطر شونه های داغ و مرطوبش

من بودم و مادرم
ودست های زبر و پینه بسته ش
وفرغون پر ازعلوفه ی نرم که
باهر قدم مادرم از مسافت های دور
تارسیدن به خونه تابم میداد
من بودم ومادرم
وصدای
مهربونش که می پرسید:
" خسته که نشدی دخترم؟"
متن آهنگ امیرمحمد رشیدی به نام گفته بودم

اسم‌من رو خط بزن از خاطراتت
ژست بت بودن گرفتی واسه اونکه مثل یک پروانه می چرخید دورت
عیبم این بود جوری پرستیدم نگاتو تا خیال کردی خدایی 
من‌میرم تا این توهم پاک شه از توی خیالت
به کی خوبی با همونا تونستن من رو پیش تو بکوبن
با کی‌خوابی من که بس چشمان خوابیدن کبودن
ادامه مطلب
من پُرم از خاطرات و قصه‌ های کودکی این که روباهی چگونه می‌فریبد زاغکی! قصّه‌ی افتادنِ دندانِ شیری از هُما لاک‌پشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی! قصّه‌ی گاو حسن، دارا و سارا و امین روزِ بارانی، کتابِ خیسِ کُبری طِفلکی! تیله‌بازی در حیاط و کوچه و فرشِ اتاق! بر سرِ کبریت و سکه، یا که درب تَشتکی! چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق مادرم هرگز نیاورد استکان بی‌نعلبکی! داستانِ نوک طلا با مخمل و مادربزرگ! در دهی زیبا که زخمی گشته بچه لک‌لکی! هاچ زنب
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
آمده اید تا از آسمان پیر بگویم؟ انتظار می کشید تا از قلب رفته بگویم؟ کلمات را رد می کنید تا از عاشقی بگویم؟ باور می کنید که باور ندارد برایش اشک ریخته ام؟بگذریم، می خواهم از عشق بگویم اما، نه او، می خواهم از روزی بگویم که دست پدرم را بوسیده ام. از روزی که چشمان مادرم بی تابم بوده اند. از حالی که خواهرم از من پرسیده است، از حرف های که برادرم شنیده است. اگر عشق این نیست، من هیچگاه عاشق نمی شوم. بچه ها، من عاشق بوده ام. بچه ها، من عاشق هستم. 
مادرم،
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن ن
معشوق پاییزی من، سلام!
به تو گفته بودم که همیشه خیابان‌گردی‌ در تاریک روشن شب را دوست دارم؟ گفته بودم چقدر از قدم زدن‌ زیر نور چراغ‌های کوچه ذوق می‌کنم؟ نه، نگفته بودم!
رفته بودم خیابان‌گردی، رفته بودم تا شاید باد از میان موهایم بگذرد و خیالت را هم با خود ببرد، رفته بودم بلکه بارانِ خیابان‌های این شهر خاطرات شب‌‌‌های با تو بودن را بشوید ، رفته بودم بلکه روی یک نیمکت خاطرات تک نفره بسازم، رفته بودم...
یادم نیست چقدر پیاده‌رو‌ها را گز کر
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
عبدی خطاکارم، مولایَ یا مولایشرمنده ای زارم، مولای یا مولایماندم به چشم تر، خسته شدم دیگراز نفسِ بیمارم، مولای یا مولایتو صاحب رحمت، من صاحب درد و...غم های بسیارم، مولای یا مولایبی تو گرفتارم، بی ارزش و خوارمبر خویش مگذارم، مولای یا مولایچندی است بی تابم، با گریه می خوابممیل نجف دارم، مولای یا مولایاز مسجد کوفه، یک عمر می آیدآوایِ دلدارم "مولای یا مولای"آخر می افتد بر، روی علی یک شباین دیده ی تارم،
از وقتی آمده در هم است. یخ و سرِ گله‌گزاری‌هایش با هم باز می‌شود. از فشار مسئولیت‌هایش می‌نالد. از پدر و مادر و همسر و فرزند شکایت دارد. می‌دانم که هم حق دارد و هم ندارد. هم مسئولیت بر شانه‌اش هست و هم ظرفش کوچک است. چند مثال از مشکلات آدم‌های دیگر برایش می‌آورم که به قدر یکی دو دقیقه برافروختگی‌اش را می‌کاهد و دوباره از نو ناله سر می‌دهد. دیگر تابم نیست. تن سنگینم را روی مبل جابجا می‌کنم و دستم را روی سرم می‌گذارم. خیالِ اعتنایش نیست. با
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
بسم الله الرحمن الرحیم
همه چیز از یه کلیک اضافه شروع شد. یه کلیک که عکسا رو روی نقشه نشون می داد. نشون می داد که تو هر لوکیشنی چندتا عکس داری؛ بعد دل من راهی شد با نقشه... رفت کربلا، رفت نجف، رفت وان، رفت استانبول... بعد هی رفت و رفت و رفت و رفت و ... (چقدر طولانی بود) تا رسید به نیویورک؛ به فیلادلفیا... 
یه فاصله آبی رنگ خیلی بزرگ بینمون بود... یه فاصله ای که وحشت انداخت توی دلم... به خودم اومدم دیدم اشکام داره از چشمام می جوشه...
 
پ.ن: کافیه کمی قبلترش نش
روزا به سرعت برق و باد میگذرن. انقدر سریع که حس می کنم هر روز پنج شنبه هست. چشم رو هم میزارم پنج شنبه بعدی رسیده. جمعه رو کلا درگیر لیستنینگ بودم وسطاش هم دایما شازده و فسقلی رو بغل میکردم با اینکه دایما کنارم هستن ولی به شذت دلتنگشون میشم. با این هوای خنک و بارونی برای شام عدسی درست می کنم و ساعت که نزدیک هشت میشه به صوت اتومات میرم موهامو شونه می کنم کمی رژ لب قرمز و یه لباس که بهش بیاد. بعدشم کمی از ادکلن روزای دوستیمون میزنم به موهام و یادم می
رنگ بدی دارد و یک حالت افتاده روی بدنت، ک پیشتر خودِ آویزانت را آویزان تر نشان می دهد و منحنی ستونِ فقراتت را خمیده تر. لایه عجیبی ـست روی همه چیز، نه می شود از توی آیینه پاکش کرد و نه با لیف زدن های بسیار از روی پوست. می شود آنقدر خراشیدش ک قرمز شوی ولی همچنان باقی ـست، آن هنگام ک خوب می نگری حتا توی چشم هایت هم هست و با بازدم از توی ریه هایت هم بیرون می زند. و هر چه را ک لمس می کنی، انگار ک از آن خیس می شود، مثل لایه ای لباس ک معلوم نیست تو آن را پوش
لعنت به هر فرض و دلیلی، کم میشدم از چشمت،از یاد
لعنت به دانشگاه ملی، لعنت به دانشگاه آزاد
لعنت به چشمان حریصم کام دلم را شور کرده 
چون سیل از چشمم به پا شد از دست چشمان تو فریاد
ای کاش شعرم را نبیند ای کاش شعرم را نخواند
لعنت به استاد عزیزی که شاعری را یاد من داد
هابیل و قابیل وجودم روی تو روی جنگ دارند
ای کاش یا دل داشت یا عقل، از اولش این آدمیزاد
هر لحظه نوشیدم دوفنجان دمنوشِ درد و غصه گفتم
لعنت به نزدیکان هر کس از دوری ما میشود شاد
من لحظه های
چقــدر باید بگذردتا مـن در مـرور خـاطراتموقتی از کنار تــو رد میشوم،تنـــم نلــرزد…بغضــم نگیــرد…
 
 
تکثـــیر مــے ‌شـــونــد و نــمے ‌مــیرند …سلـــولـــ ‌های خـــاطـــره‌ ات در مـــن …
 
 
 
بعضی وقت ها شریک تمام خاطراتتفقط یک شماره ی خاموش است . . .
 
 
 
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .عادتی که باور شود . . .باوری که خاطره شود . . .و خاطره ای که درد شود . . .
 
 
 
 
بعضی دوستیا شوخی شوخی میان و جاگیر میشن توی دلت !تبدیل به یه عشق عمیق می
دانلود آهنگ رضا ملک زاده آی بارون
به پی ام موزیک بپیوندید با سوپرایز ویژه این ساعت / دانلود آهنگ جدید عاشقانه و غمگین “آی بارون” با صدای محبوب رضا ملک زاده با بهترین کیفیت و متن ترانه {320 و 128 mp3}
Download Music: Reza Malekzade | In The Name Of ♪ Ay Baroon In The | PmMusic

متن آهنگ آی بارون رضا ملک زاده
──┤♩♬♫♪●|♬|●♪♫♩♬├──
آی بارون دلگیرم
اگه یه روز نبینمش میمیرم
آی بارون بی تابم
شبا رو من به یاد اون بی خوابم
بیقرارم هنوزم قرارم تویی
باروم کن که دار و ندارم تویی
رفتی
متن آهنگ عماد طالب زاده بنام منو عاشقم کرد
اسیر توام بیخیال منی نگرا منی بی قرار توام
نگاه تو دریای آرامشه گرفتار چشم خمار توام
گره خورده قلبم به رویای تو که بی تابم از دست چشمای تو
تو زیبای عاشق کش قلبمی نمیتونه باشه کسی جای تو
دوتا چشم جادوت خم طاق ابروت پریشانی موت منو عاشقم کرد
امون از تو ای وای نگاهای گیرات همین دلبری هات منو عاشقم کرد
اگه بی قرارم برای دلت دل بی قرارم فدای دلت
تمام وجودم به نام توئه منو کاش بزاری یه جای دلت
تو داری دلم رو
 متن آهنگ عماد محمدی به نام خاطره
تکست آهنگ خاطره از عماد محمدی

از خاطره هایم خبری جز تو ندارم
ابری تر از آنم که به تدریج ببارم
ابری تر از آنم که بترسانی ام از سیل
در سوگ تو میبارم و بارانی ام از سیل
دلواپس دلتنگی و دلواپسی ام باش
هم بستر و هم بغض شب بی کسیم باش
از فاصله گفتی و از این فاصله مردم
جز خاطراتت به کسی دل نسپردم
 بعد از تو پر از خواهش چشمانت شب آرامش
بانو جان دل من‌کو
بعد از تو تلخ و غمگینم سردرگم بی تو من اینم
دل تنگم بی تو بانو 
تو
سلام صبح بخیرشاید بگید دیگه داره از صبح می گذره ولی من از ساعت نزدیک 4 که برای نماز بیدار شدم تا همین حالا داشتم زندگی می کردم..
آره زندگی
بعد نماز برای سر حال شدنم دوش گرفتم و رفتم سر وقت پستی که قرار گذاشته بودم تو اینستا بذارم
این چند مدت ذهنم درگیر این بود که حرف های زدنیم رو جایی که فقط برای خودم نمونه بزنم و بالاخره اون تابو شکست و از دیروز شروع کردم به نوشتن
 هرچند مبتدی و ساده اما برای خودم دلچسبه
بعدصبحونه هم گفتم وقتشه یه سر به لب تابم،
 باز دلتنگت شده ام و در هر گوشه ی ذهنم تورو سرچ می کنم چه کنم که نتیجه ی یافت نمی شود .خنده دار است بر مانیتور خاطراتم نوشته ی پدیدار می شود ،آه چه می گوید ؟!'اتصال شما قطع است '  
  سال ها از تصادف من و دوستم بخت  میگذرد: پوشه ی از دستم می افتد  وتمام خاطراتم  پخش زمین می شود بخت به سرعت بخاطر برخوردمان عذر خواهی می کند و در جمع کردند خاطرات ها به من کمک می کند آن روز خیلی آسوده تمام شد بی دغدغه 
  هر چه می گذشت حسی به من نبود یکی از خاطراتم را یا
   
نیستی هرشب برایت شعر می خوانم هنوزپای قولی که تو یادت رفته می مانم هنوزمی نشینم خاطراتت را مرتب می کنمدر مرور اولین دیدار، ویرانم هنوزکاش روز رفتنت آن روز بارانی نبوداز همان روزی که رفتی خیس بارانم هنوزراه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ایمن برای ردپاهایت خیابانم هنوزبا جدایی نیمه ای از من به دنبال تو رفتبی تو از این نیمه ی دیگر گریزانم هنوزبعد تو من مانده ام با سالهای بی بهاربعد تو تکرار جانسوز زمستانم هنوزدست هایم را رها کردی میان زندگ
خانه سرد است. بدنم سرد است. دکمه‌های کیبرد سرد است. حالا که نشسته‌ام پای لپ تاپ خود را طوری جمع کرده‌ام که دست‌هایم در کنار هم بتوانند چیزی را تایپ کنند. دست‌هایم سرد است. تصاویر آخرین روزهایت توی ذهنم مانند تپش قلب تکرار می‌شود. هر تپش یک تصویر. وقتی با پاهای لرزانت از اتاقت بیرون می‌آمدی، بعدِ شاید ساعت‌ها بیهوشی، می‌ترسیدم توی سرویس پایت لیز بخورد. با دیگرانی حرف می‌زدی که وجود نداشتند. فکر می‌کنم ما را هم نمی‌شناختی. درست یادم نیست
نباید دلتنگت باشم اما هستم، نباید به چشمانت فکر کنم اما می‌کنم، نباید آهنگ صدایت را به‌یاد بیاورم اما می‌آورم، نباید لبخندت گاه و بی‌‌گاه جلوی چشمانم جان بگیرد اما می‌گیرد. چرا این‌گونه زنده‌ای در من؟ هر شب فغانم به آسمان می‌رود از دست خاطراتت. نمی‌توانم فراموشت کنم، نمی‌توانم دنیا را بدون تو به‌یاد بیاورم، نمی‌توانم به دست‌هایت فکر نکنم. دارم دیوانه می‌شوم بدون تو؛ دارم کم می‌آورم، دارم هلاک می‌شوم از دلتنگی. بیا و به من بازگرد
نمیدانم چرا اینطوری شده ام!کلا باران که می‌بارد، حال دلمان به هم می‌خورد...نمی‌فهمم چرا اینطوری میشوم... اصلا یهو همه خاطراتت، همه حرف هایی که در ته قلبت مانده، همه و همه یهو زنده می‌شوند...یهو همه حرف هایی که دلت میخواهد بزنی و از خاطر برده ای، یهو، همه و همه، زنده می‌شوند...کاش دیگر باران نبارد!...یا لااقل اگر می‌بارد،...آرام ببارد!... مراعات دل خسته مان را بکند... اخر گوشه دلمان کودکی، خواب رفته!کودکی که خیلی خسته است...خسته از زندگی..از دنیا با
نمیدانم چرا اینطوری شده ام!کلا باران که می‌بارد، حال دلمان به هم می‌خورد...نمی‌فهمم چرا اینطوری میشوم... اصلا یهو همه خاطراتت، همه حرف هایی که در ته قلبت مانده، همه و همه یهو زنده می‌شوند...یهو همه حرف هایی که دلت میخواهد بزنی و از خاطر برده ای، یهو، همه و همه، زنده می‌شوند...کاش دیگر باران نبارد!...یا لااقل اگر می‌بارد،...آرام ببارد!... مراعات دل خسته مان را بکند... اخر گوشه دلمان کودکی، خواب رفته!کودکی که خیلی خسته است...خسته از زندگی..از دنیا با
شما فکر کن ۹ تا برادر دیگه داری و یکی از دیگری بهتر. برادرایی ک روزهای بسیار از زیر یک سقف بودن‌تان می گذرد.
برادر هایی ک هرکدام‌شان مستقلا زندگی تشکیل داده اند و جایی مشغول هدفی اند.دست این نه تارا بگیر و برو مسافرت. 
با قطار برو... ک بیشترین زمان ممکن را کنارشان باشی. 
دورترین نقطه ی ممکن را در نقشه پیدا کن ... ک بیشتربین زمان ممکن را.
در طول سفر یک دل سیر نگاه‌شان کن.
اصلا نمی خواهد حرفی بزنی، خوووب نگاهشان کن، حالاتشان را بخاطر بسپار. گذشته ه
قضیه اینه که من همه چیزو بیش از اندازه سخت می گیرم.
توی آزمایشگاه آب، وقتی مشغول یادگیری بودم، یه جوری کارو جدی گرفته بودم که دختری که بهم یاد می داد از این همه پافشاری و تب و تابم برای یادگیری اون آزمایش های نسبتا ساده، به تعجب افتاده بود.
 
رفته بودم عکس دندادن پزشکی بگیرم. عکس بردار گفت اینو محکم با دندونات فشار بده. بعد نمی دونم چه حالتی تو چهره م دید و گفت سختش نکن چیزی نیست!
 
یکشنبه وقتی رفتم دانشگاه اونم وقتی قبلش 10 تا صلوات فرستادم از ا
نمی مانی و می خواهم تو را از زندگی سیرم
خداحافظ ولی دور از تو می دانی که می میرم
 
ببر هم خاطراتت را که جایت را نمی گیرند
 به یادت روز و شب زانوی غم آغوش می گیرم
 
برایم سیل غم بودی که من را ریشه کن کردی
نگاهم کن که در ظاهر جوان اما بسی پیرم 
 
به سرکوبم سرافرازی تو فتحم کن سرافرازم کن
امانی و گریزی نیست مهر توست تقصیرم 
 
زلالش سهم غیر و من گل آلودش نصیبم بود 
خودم دیدم که در چشم تو مات افتاده تصویرم
 
تو بر من می وزی چون باد شمعی رو به پایانم
فلک ت
خب ننداختنم زندان:)) وای با دیدن نوشته های دیوارم احتمالا قشنگ کل آبرویی که این همه سال جمع کردم رفت:)) یعنی بزور یه تیکه قابل انتشار پیدا کردن،  حتی اونم مورد دار بوددر برنامه شون تخته شه احتمالا. و خب نمیدونم چرا وای احساس بدی نسبت بهش دارم الان. سروش ولی خیلی حال کرد با دیوارام و خب مهم  تر از مصاحبهه که به نظرم چرت و پرت محض شد:)) همراهی و هم جواری با سروش بود:)) این قسمتش خیلی خوب بود کلا ولی خیلی مجددا حسرت خوردم که تو ایرانم. که نمی شد سروش واق
این حالی که دارم تو ساختی واسم
این کاره نبودم تو دادی یادم که عاشقت باشم دلمو ببازم
بیشتر از جونم تورو میخواستم
چیت بود که رفتی ؟!
بگو بهم آخه دلت از چی میترسید
به خودم میگم همش چم بود آخه من ؟!
دستای کی نمیذاشت که مال من شی ؟
کی بد بود من یا تو ؟
کی با جون و دل میخواست چشماتو ؟
کی به عشقت راهی دریا شد ؟
کی بعد رفتن تو تنها شد ؟
کی بد بود من یا تو ؟
کی با جون و دل میخواست چشماتو ؟
کی به عشقت راهی دریا شد ؟
کی بعد رفتن تو تنها شد ؟
هرجا میری باز خاطراتت پ
فکر کردم بعد از کنکور میام راجبش مینویسم، راجب روز قبلش مینویسم، و از تفکراتم میگم! ولی تهش حالا اصلا اعصاب ندارم. یه حسی از درونم به شدت عجیبی میگه چقدر همه چیز تعفن آوره! دوست دارم سکوت کنم و هیچی نگم و الان ک تازه گوشیم اومده دستم یکمی سختمه. فک کنم دوراهی انتخابه. میتونم وابسته شم دوباره و میتونمم نشم. که احتمالا دومی رو انتخاب کنم. تا میشه و میتونم! 
باورم نمیشه این همه انزوا طلب شدم...!
آم... به کودوماتون گفدم بیاین بهتون بگم چطوری بخونین؟ م
 حالا مدت‌هاست دست از خیال و رویا و تلاش برای آینده کشیده‌ام و روزها در سکوت کارهایی را می‌کنم که آن‌لحظه دلم می‌خواهد
مدت‌هاست ساکت و از دور به آدم‌ها نگاه می‌کنم و کلماتم را زیر لب می‌گویم تلاشی برای بیان احساسم به آدم‌ها نمی‌کنم و برای خودم حفظ می‌کنم. انگار این‌طور بیشتر و بهتر ارزش‌شان حفظ می‌شود
در خیال با دوستانم حرف می‌زنم، برایشان نامه می‌نویسم و هم‌چنان با هم حرف نمی‌زنیم و دیگر منتظر کلمات‌شان نیستم
غمگین می‌شوم، اش
 
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
 
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم 
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!
ادامه مطلب
دانلود آهنگ روزبه نعمت الهی کجا برم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * کجا برم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , روزبه نعمت الهی باشید.
دانلود آهنگ روزبه نعمت الهی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Roozbeh Nematollahi called Koja Beram With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ روزبه نعمت الهی کجا برم
نمیدونستم وقتی که میری با زندگی درگیرتر میشماین چندتا موی سفید میگن هر روز دارم پیر تر میشملبخند هایی
این روزها به تغییر رشته و رفتن پی علاقه ام خیلی فکر می کنم ، از طرفی می ترسم این میل تلاشی برای فرار از وضعیت کنونی باشد - که عمیقا رنجم می دهد - آن قدر بی حوصله ام که حتی یک ربع صبر و تحمل برای به پایان بردن این نوشته را بر نمی تابم.از طرفی نمی دانم این بی قراری و ناراحتی و اندوه زدگی مدام از رخوت و سستی و بی مایگی خودم است و به قول مولانا "از همت دون" در خانه ی غمم یا نه ، واقعا دلیلی وراس آن است ؛ افسرده شده ام ، مشکل تیرویید دارم ، ویتامین دی کم دار
 
 
 
چو روزی من گذر کردم به نارستان.........ز خود بیخود شدم چون جمله مستان
تلو خورد یکی تنه زدم من.........بجستم کیست کو را عذر دهم من
چو چشمانم به اندامش بیوفتاد...... دل و دینم به یکجا رفتش از یاد
درونم حس کردم بی تابی از او.....که من دیدم فقط زیبایی از او
فریبا که شنیدم اینجا بدیدم...... قسمت خود دیدم و زودش بچیدم
گرفتم من نشاندم او را به زانو.......ظرافتش دیدم چون جسم بانو
کشیدم دست خود به روی گونه......بکردم موهایش با دست شونه
چو نفسم فطرتم را فائق امد...... دگر
   ساکت و آرام با صورتی خیس از میان خاطراتت گذر می کنم و چه سخت است گذر از میان خاطراتی که فقیرانه دست به سویم دراز کرده اند و خواستار چیزی از وجودم هستند ،چه می توانم بکنم ،آخر خدا چگونه می توانم چشمانم را رو به خاطراتی که تنها مرورشان را از من خواستاراند ببیندم و آنها را بدون ترحم له کنم ؟ بی توجه راهم را ادامه می دم میرم و میرم تا جایی که به آخر گذشته ام می رسم تنها یک خاطرچه باقی مانده است ، خم می شم دستانم را بازمیکنم و با لبخند نظارگرش می ش
 
وقتی قرار باشد تردیدها بر خواسته‌ها چیره شوند، دلیل قانع کننده‌ای از درون متولد می‌شود، رشد می‌کند و احساسات جدیدی را تولید می‌کند. احساسات آدمی حتی در باب یک مسئله دائماً در تغییر و تکامل‌اند؛ طوری‌که امروز احساسی داری که وجودش منقلبت می‌کند، اما ماه‌ها بعد با آن احساس بیگانگی می‌کنی. برای من شعرها شواهد مکتوب این ادعا هستند. شعری که همین چندوقت قبل با عشق و اشتیاق آن را زمزمه می‌کردم، امروز انگار مال من نیست. اصلاً آن را به جا نمی
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی به نام نه با تو رسیدم نه بی تو بریدم از حجت اشرف زاده با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang na ba to residam na bi to boridam az Hojat Ashrafzadeh
دانلود آهنگ نه با تو رسیدم نه بی تو بریدم حجت اشرف زاده (اصلی و رایگان)
نه با تو رسیدم نه بی تو بریدم منی که آس و فاصله دارم
تو دنیای سردم گلایه نکردم منی که خودم از خودم گله دارم
تو این حالو روزم ببین که هنوزم یه فنجون خالی واست روی میزه
همین عکس ساکت تو با خاطراتت واسه
1
من یه چیزی رو واقعن بر نمی تابم. اینکه یه نفر بهم غیرمستقیم یه چیزی رو بگه. واقعن خیلی بده. هرچی در مورد حس بدی که بهم میده بگم، حس می کنم حق مطلب رو ادا نمی کنه.
2
امروز صبح حالم خیلی خیلی بد شد. شروع کردم به نوشتن تو وان نوتم. یه دفتر درست کردم روی وان نوت به نام memories و در بی پرده ترین حالت ممکن، حس هام رو می نویسم. واقعن این نوشتن عجب سلاحیه. حالم خیلی خیلی بهتر شد. البته الان دوباره یکم بد شد. تو مکالمه ای یه حرفی رو نزدم که داره خفه ام می کنه.
3
کاش
• حداقل چهار سال می‌گذره از آخرین‌باری که جامدادیمو لمس کردم! و یکی از بهترین لحظه‌های مهیا شدن برای یه مقطع جدید از زندگی اینه که با کنار هم چیدن راپید 0.3، روان‌نویس نارنجی، اتود 0.5 و بسته‌ی رنگی یادداشت‌ها همراه باشه. 
• نمی‌دونم چه انتظاری داشتم ولی به عنوان جلسه‌ی اول کمی توی ذوقم خورد. در واقع این حجم از پاسخگو بودن رو برنمی‌تابم و واکنش‌گرهای وجودم خسته شدن از لبخند و تایید و سخنان بی‌مزه. این دوره تمرین صبوریه و مکالمه کردن. نبا
  دانلود آهنگ میثم ابراهیمی – سنگدل

Download New Music Meisam Ebrahimi – Sangdel

 



 

دانلود آهنگ میثم ابراهیمی سنگدل

دانلود آهنگ میثم ابراهیمی سنگدل

متن آهنگ میثم ابراهیمی با نام سنگدل

 

هرجا میری باز خاطراتت پیش رومه
سنگدل به جایی رسیده که دیدن تو آرزومه



دانلود آهنگ - ( کیفیت خوب 128 )
دانلود آهنگ میثم ابراهیمی – سنگدل

Download New Music Meisam Ebrahimi – Sangdel

 



 

دانلود آهنگ میثم ابراهیمی سنگدل

دانلود آهنگ میثم ابراهیمی سنگدل

متن آهنگ میثم ابراهیمی با نام سنگدل

 

هرجا میری باز خاطراتت پیش رومه
سنگدل به جایی رسیده که دیدن تو آرزومه

دانلود آهنگ - ( کیفیت خوب 128 )
خاطراتت یک مادر بعد از زایمان :
 
 
کودک نوپا جهنم روی زمین: چگونه من تنور بچه من را در مطب پزشک فتح کردممن درباره شما نمی دانم ، اما وقتی مادر شدم ، فکر کردم دیگر خجالت نمی کشم.
منظورم این است که تواضع شخصی بیشتر با زایمان از پنجره بیرون می رفت . و آن چیزی که من حفظ کرده بودم با تغذیه اولین نوزادم از خانه دور شد. با دوم من کاملاً از بین رفت (کودک باید هر زمان و هر کجا که با برادر بزرگش بودیم بخورد ، حتی در روزهای بسیار بادی که پوششهای پرستاری از همک
* این مقدمه برای اون دسته از افرادیه که آن فرانک رو نمی شناسن. آن فرانک دختر یهودی نوجوانی بود که همراه خانواده اش و چند یهودی دیگه برای دو سال طی دوران جنگ جهانی در یک مخفیگاه به نام "ساختمان ضمیمه سری" زندگی می کرد و طی این دو سال ارتباط مستقیمی با دنیای بیرون نداشت. آن فرانک طی محاصره ساختمان ضمیمه توسط نازی ها کشته شد و بعد از مرگش، خاطراتش تحت عنوان "خاطرات یک دختر جوان، آن فرانک" منتشر شد.
مرسی از هوپ که منو دعوت کرد به این چالش دوست داشتنی
الان دو سه ساعته درگیر درست کردن اینترنت گوشی و لپ تابم هستم .. وای فای مون مشکل پیدا کرده ..اینترنت گوشیمم به لپ تاپ وصل نمیشد معلوم نبود چه مرگشه ..خلاصه کلی ور رفتم باهاش تا بالاخره درست شد . مقالم هنوز تموم نشه تازه نه سراغ کتاب فلسفم رفتم نه ربان خوندم ولی هنوز از صبح انرژیم خوب مونده ..چون جز برای ناهار و دستشویی از سر میزم بلند نشدم..مشغول کارمم..اینجا الان برای من یک عصر آروم انتهای مرداد ماهه ..آفتاب خوشرنگ افتاده تو بالکن و چیزی که الان می
 
می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را 
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را 
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح 
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را 
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد 
یا کودکان خفته به گهواره تاب را 
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل 
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را 
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت 
چونانکه التهاب بیابان سراب را 
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
ادامه مطلب
 
می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را 
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را 
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح 
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را 
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد 
یا کودکان خفته به گهواره تاب را 
بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل 
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را 
حتی اگر نباشی ، می آفرینمت 
چونانکه التهاب بیابان سراب را 
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
ادامه مطلب
جایی می‌خوانم کسی پادکست احسان عبدی پور را به عنوان پادکست خوب معرفی کرده. در اپ پادکستم به دنبال پادکستش می‌گردم و سابسکرایب می‌کنم. تصمیم می‌گیرم آخرین قسمت پادکست به اسم قوطی‌ها را هنگام شستن ظرف‌های ناهار بشنوم. پادکست را پلی می‌کنم، گوشی را بر روی کابینت قرار می‌دهم. دستکش‌ها را دستم می‌کنم. و پس از چهل ثانیه، احسان عبدی پور صحبت می‌کند و من سرگیجه می‌گیرم.
صدا، صدای توست.
لهجه، لهجه‌ی توست.
چطور می‌شود؟ انقدر شباهت چطور ممکن ا
به هر کجا که روانم، ز دیده خون بِفِشانم 
غم دلم به که گویم، که با سخن نتوانم
به چشم من تو نظر کن،در آن ببین که چه گوید
هر آنچه را که بدیدی، همان بُوَد غم جانم
ز حرف دل به که گویم، که آتشی به درونست 
چو این سخن نَتَوانم، ز دیده خون بِفِشانم
غم از دلم تو بدر کن، به آب دیده نظر کن
که اشک من چو بلغزد، ز خون دل بچکانم
دمی که در تب و تابم، سحر شود و نخوابم
چو مرغ بی پر و بالی، به سوی کعبه دوانم 
به کعبه چون نشنیدی، صدای حسرت این دل
کجا روم به که گویم، چه در
از امین بزرگیان
نمی‌توانم فراموشت کنم، به این دلیل که یاداوری تو به طور کامل از توانم خارج است. انسان چیزی را فراموش نمی‌کند که نمی‌تواند بطور کامل به یاد بیاورد؛ چیزی که یادآوری کامل او وجودم را از هم می‌گسلد و صلح نیم‌بندم با خودم را نابود می‌کند».پل ریکور با کمک فروید نوشته بود: «عمل به خاطر آوردن یک نوع سوگواری است. سوگواری، تمرین دردناکی است که در خاطره اتفاق می‌افتد. سوگواری همان التیام بخشیدن و صلح کردن است. صلح کردن با واقعیتِ از
دانلود آهنگ جدید حسین هور به نام دلواپس
Download New Music Hossein Hoor – Delvapas
دلواپس حسین هور
 
دانلود آهنگ جدید حسین هور دلواپس با لینک مستقیم
 
متن آهنگ دلواپس از حسین هور
 
چشمانت مرا دیوانه کردبر جانم نشسته غم تا ابدتو دلواپس مشو که من بی تابمجانا غمت قلبم آلوده کردجا مانده از عشق تو آه و دردپایان نمیگیرد این عشق سرد ببینزلفت کشانده مرا تا جنونبه زیباییت ندیده ام تا کنونقلب مرا کرده ای جام خون
+++
ترانه جدید و زیبای دلواپس حسین هور کامل
پخش با دو کیفیت
وقتی توی اتوبوس نشستی و داری آهنگ گوش می‌کنی و چشمت به منظره‌های خیابون انقلاب دوخته شده، چند حالت برای آگاهیت می‌تونه وجود داشته باشه..

می‌تونی چیزی نبینی و نشنوی و توی خاطراتت غرق شده باشی یا به آینده‌ای که هنوز نیومده فکر کنی و از ترس اینکه "چی میشه اگه کنکور فلان.." یا هر کوفت دیگه‌ای زهره ترک شی!
می‌تونی چیزی نبینی و به جز اول آهنگ چیزی هم نشنوی و تو خاطراتی که تنها نقطه‌ی اشتراکشون اون آهنگه غرق شی و دستی دستی خودتو بدی به دست احساسا
دیگر توان شعر گفتن هم ندارم
آنقدر غم دارم که چیزی کم ندارم
دل خسته ام از عکس ها و خاطراتت 
جز زخم عشقت بر تنم مرهم ندارم
فرهاد بودم روزگاری درنگاهت
حالا چو جمشیدم که جام جم ندارم
آنقدر ویرانم که در توصیف حالم 
تشبیه زیباتر ز ارگ بم ندارم
من بوف کور صادقم بر روی دیوار 
جز سایه ی سنگین خود همدم ندارم
باید فراموشت کنم با مرگ اما
افسوس در جام شرابم سم ندارم

شاعر: محمدرضا محمدپور
****
با تشکر از دوست عزیز: 
мдjiD ××آریایــــــــیها××
"جنگاور آگاه است که چون از گفت و شنود با خود باز ایستد جهان دگرگون خواهد شد، و باید برای آن تکان مهیب آماده باشد.
جهان چنین و چنان یا فلان و بهمان است، فقط از این رو که این ما هستیم که به خود می گوییم آنچنان است که هست. 
اما اگر از به خود گفتن این نکته باز ایستیم که جهان چنین و چنان است، جهان هم از چنین و چنان بودن باز می ماند. گمان نکنم که تو اکنون برای چنین تکان پر مهابتی آماده باشی؛ پس، باید آهسته آهسته جهان را واگردانی."
کتاب حقیقتی دیگر
گذشتن ا
• حداقل چهار سال می‌گذره از آخرین‌باری که جامدادیمو لمس کردم! و یکی از بهترین لحظه‌های مهیا شدن برای یه مقطع جدید از زندگی اینه که با کنار هم چیدن راپید 0.3، روان‌نویس نارنجی، اتود 0.5 و بسته‌ی رنگی یادداشت‌ها همراه باشه. 
• نمی‌دونم چه انتظاری داشتم ولی به عنوان جلسه‌ی اول کمی توی ذوقم خورد. در واقع این حجم از پاسخگو بودن رو برنمی‌تابم و واکنش‌گرهای وجودم خسته شدن از لبخند و تایید و سخنان بی‌مزه. این دوره تمرین صبوریه و مکالمه کردن. نبا
دانلود آهنگ میثم ابراهیمی – سنگدل

Download New Music Meisam Ebrahimi – Sangdel
  


 

دانلود آهنگ میثم ابراهیمی سنگدل

دانلود آهنگ میثم ابراهیمی سنگدل

متن آهنگ میثم ابراهیمی با نام سنگدل

 

هرجا میری باز خاطراتت پیش رومه
سنگدل به جایی رسیده که دیدن تو آرزومه
دانلود آهنگ - ( کیفیت خوب 128 )
سلاام 
نمیدونم هوز کسی اینجا رو میخونه یا نه 
 
البته گاهی میومدم سر میزدم که ببینم کسی یادیاز ما کزده یا نه ولی احمدالله هیچ کس یادی از ما نکرده بود 
همینقدر بی معرفت 
خب البته که با بعضیا از طریق تلگرام واتساب در ارتباط بودم
 
این مدت با سختی های زندگی در غربت دست و بنجه نرم می کردم لب تابم حرف ب نداره غلط املایی ها رو به لطف خودتون ببخشید 
 
هنوز هم با سختی ها دست و بنجه نر م می کنم ولی خب یکم عادت کردم از 4 بهمن ب بعد یه 3 هفته ای تعزیلی دارم ک
معشوق پاییزی من!
سلام!
حال که این نامه را می‌خوانی هنوز بوی آش‌رشته در فضای کلبه پراکنده است و حتی بوی گلدانِ یاس‌ روی میز هم نتوانسته است عطر خوش آش‌رشته را دور کند!
بعد از پخت آش با ظرف کوچکی میان گل‌ها و درخت گیلاس حیاط رفته و در کنار موسیقی لذت بخش گنجشک‌ها آش‌رشته‌ای که طعم دوری میان عدس و لوبیاهایش حس می‌شد را مزه کردم؛ راستش را بخواهی چند سالی بود که دست و دلم به پختن آش نمی‌رفت، خاطرات شب‌های زمستانی و کاسه‌‌های داغ آش وسط خیابا
دیلمزاد: روایت شجاع مردانی که استوارو محکم پای سرزمینشان ایستادند.
دیلمزاد : محمد رودگر
معرفی:
اگر دوست داری آدم های نامریی  را ببینی، آدم هایی که هستند و کارهای بزرگ انجام می دهند و کسی آن ها را نمی بیند.قهرمان جوان این کتاب یعنی بهرام هم خودش حرکت می کند هم خدا برایش می خواهد،آن وقت آنقدر تو دل برو می شود که همه دوست دارند مثل او بشوند.
بریده کتاب(۱):
پرسیدم خوش قیافه بود؟ مکثی طولانی کردی و درست وقتی از جواب دادنت ناامید شدم.گفتی: یه پیرمرد ج
 
بسم الله الرحمن الرحیم 
بسم الله الکربلامقتل کربلاجایی که شقایق حبیب هادر نینوا میرقصند و خورشید کربلا فقط حی وموت را به تمسخر میکشدچه آشناست نواها میشنوی کهیعص ....یا فالق الابصار کجاست نوای کربلامن عصمت مریم را از قران شنیدماما آیا کسی گفته است که عیسی مریم و این بانو چشم شان به دنبال کدام خورشید هستان ها ستارگانی هستندکه به دور خورشید نینوا طواف میکنندآری آفتاب در حجاب زینب کبریهمان دخت حیدر فصیح وبلیغهمان دخت بانوی دو عالمهمان ن
دلم میخواد برای چند ساعت از تمام گروه های درسیم خارج بشم، چشمام رو ببندم و فقط آروم باشم. دلم میخواد یادم بره الان چه امتحانی دارم و فردا چه و معلم چی گفته.ساعت ۸ شب (!) امتحان جغرافیا بود و منِ خسته از عالم و آدم دیگه نمیکشیدم بخونم. با تهدید های معلم بنا بر نگرفتنِ نمره ی مستمر از روی کتاب پاسخنامه رو پر کردم و با نمره ی ۱۶ فرستادم بره. ۱۶؟ دیگه اصلا برام مهم نیست حتی دیپلمم نگیرم! تقلب؟ فکر نمی‌کردید متقلب باشم؟ اعتراف می‌کنم که هستم. دیگه خون
سلام:) اخ چقد دلم برای کیبرد لب تابم و تق وتق صداش تنگ شده بود:**
خوب خونه خودم نت ندارم چون خط تلفن نداره، و من درگیری دارم سر نت با چند شرکت هنوزم هیچ کدوم نتونستن راهی پیدا کنن مثلا با سیم کارت یا وایرلس بتونن با یه هزینه معقولی نتم رو وصل کنن، باید جدا پیگیری کنم نیاز دارم من تی وی ندارم اهل دیدن سریالهای ابکی ترکی وفارسی هم نیستم، ولی عشق من فیلم دیدن و سریالهای درست ودرمونه. این تنها سرگرمی که به همراه موسیقی برای لحظاتی که میام خونه دوست د
هیچوقت انقدر علنی از رفتن ننوشته بودم.
از دیگر تحمل نکردن ام.
از غمی که شبیه چاقو از درون مرا می‌خراشد.
فکر میکنم باید رفت، باید در اوج بی‌رحمی، به تک تک خاطراتت و آدم هایی که دو سال را گذرانده ای در کنارشان نگاه کنی، گریه نکنی، بغض نکنی، نگویی دل تنگتان می‌شوم و بروی.
باید بی رحم شد. ۱۹ سال و خورده ای را لبخند زده ای، پا به پای غم آدم های مهم زندگی ات  گریسته ای، دلتنگ شده ای، صدها بار در نوت گوشی ات، سررسیدت نوشته ای اما لعنتی تو باید مهربان ب
منو ببر به حرمت / منو بخون به کرمت
که دیگه از غم دوری بی‌تابم
تویی تو صاحب دلم / تویی تو صاحب علم
به جون مادرت آقا دریابم
ای ذکر آسمونیا (یاحسین2) -  ارباب مهربونیا (یاحسین2)
قسم به چادر مادرت (یاحسین2) -  بنویس اسممو تو دفترت (یاحسین2)
یاحسین ثارالله
ادامه مطلب
منو ببر به حرمت / منو بخون به کرمت
که دیگه از غم دوری بی‌تابم
تویی تو صاحب دلم / تویی تو صاحب علم
به جون مادرت آقا دریابم
ای ذکر آسمونیا (یاحسین2) -  ارباب مهربونیا (یاحسین2)
قسم به چادر مادرت (یاحسین2) -  بنویس اسممو تو دفترت (یاحسین2)
یاحسین ثارالله
ادامه مطلب
زهرای بابا سلام
اول از همه برایت بگویم که دلم برایت خیلی تنگ شده است. برای بوسیدن آن لپهای آویزان و بغل کردنت بی تابم.  بابا جان  تو را که می بینم یاد دختر خانواده دکتر ارنست می افتم. چشمهای درشت.لپهای آویزان و گل روی سرت که البته شما دوتا گل بزرگ سرتان سمت مخالف هم است و صد البته پر سر و صدا و هیاهو بودنتان. می گویند: ناراحت نباشید که زهرا با دیدن ناراحتی شما او هم ناراحت می شود. جایش که خوب است چرا غصه می خورید؟
بابا جان! این ناراحتی جنسش فرق می
●با دیدن آدمایی که چشماشون برق می‌زنه گریه‌م می‌گیره چون من روزی جزء همین آدما بودم..احساس می‌کنم درست از وحم مراقبت نکردم و باید بابت این مراقبت نکردن جواب پس بدم.هنوز چیزایی هست که منو به آدما وصل می‌کنه و این از بزرگ‌ترین دارایی‌هامه حتی اگه بلد نباشم از رابطه‌هام مراقبت کنم.
اما خی‌لی وقت بود انقدر مستقیم تو چشمای آدما نگاه نکرده بودم و برق چشماشون توی چشمام منعکس نشده بود.همه‌ی این چند وقت چشمامو بستم در و دیوار رو نگاه کردم که ت
دانلود آهنگ جدید شهاب مظفری به نام خودت
Download New Music Shahab Mozaffari – Khodet

دانلود آهنگ با کیفیت 320
دانلود آهنگ با کیفیت 128
متن آهنگ خودت شهاب مظفری
بزن قیچی به عکسایی که برعکس تو خوشحالن
به عکسایی که روی شونه هات دست منو دارن
بزن بیرون برو اما نمیدونی کجا میری بکش کبریت زیر من خودت آتیش میگیری
خودت این زندگی رو ساختی حالا خرابش کن اگه آوارگی رو دوست داری انتخابش کن
درارو باز میزارم بره عطرت از این خونه خیالت تخت چیزی از تو پیش من نمیمونه
کی تنهاییاتو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدار:)