نتایج جستجو برای عبارت :

مضحکه ای به نام فینال حذفی

تصور اینکه چند وقت دیگه بیام بگم این روزهایی که سگی گذروندم و به فارسی سخت خودم را از وسط به دو نیم تقسیم کردم، ارزشش را داشت؛ مضحکه، واقعا مضحکه.
آره خلاصه فراری جان، یه وقت هایی حتی ممکنه ارزشش را نداشته باشه ولی خب چاره چیه.
یعنی می‌خوام بگم حتی اگه ارزشش را نداشته باشه هم باید گذروند، همین.
فراری می فرماید
هوادار داماش در ورزشگاه جایی نداشت، تیم شان به زمین نیامد. بازیکنان پرسپولیس از هواداران خواستند برای طرفداران تیم حریف جا باز کنند، هوادارن گوش ندادند و بازی لغو شد. اما نه. نه. برگردید بازی برگزار می شود و بیشترشان برگشتند
بازی تمام شد و حدود نزدیک 2 نصفه شب بالاخره کاپ قهرمانی را به برنده دادند. بچه که بودم برخی بازی های جام جهانی را این موقع شب دیده بودم اما این بار در کشور خودم و بدون اختلاف ساعت زمانی، نصفه شب فوتبال می دیدم
مضحکه ای به
واقعا اسم همسرانِ مومن و کافر حضرت نوح به چه دردِ یه بچه هفت هشت ساله [حتی یه آدم بالغ] می خوره که تو کلاس بهش یاد می دن و بعد ازش سوال می پرسن؟!! اینم از نظام آموزشی ما! تازه وقتی همچین سوالی رو از معلمِ؟! گرامی؟! می پرسن، جواب می ده خوبه که به گوششون بخوره!
که چی بشه مثلا؟!! واقعا که چی بشه؟! به شدت احمقانه و مضحکه!!! 
+ خدایا از نادونی ما به شگفت بیا!!!!   
واقعا این چجور تعزیه هایی هست ک تو ماه محرم اجرا میکنن ؟ 
خیلی بی کیفیت و مسخره اجرا میکنن جوری که بیشتر مضحکه خاص و عام میشن 
پارسال ی تعزیه رفتم شمر جا موبایلى داشت و شلوار جین آبی
حرمله ساعت داشت ،اون یکی کفش اسپرت قرمز پوشیده بود اصلا ی وضعی بود 
نمیدونم این حس مردن چرا دست از سرم برنمی‌داره. حس می‌کنم در روزگاری نه چندان دور خواهم مرد. فکر کردن بهش آزارم میده ولی ناراحت نمیشم، میتونم بخندم. خود اون مردن درد نداره، یعنی خب اگه مردن بی دردی باشه درد نداره ولی درد کشیدن بقیه از این مرگ غم انگیزه. انسان فراموشکاره ولی. امیدوارم زود فراموشم کنن. مثلا مامانم یادش بره دختری مثل من داشته:)) مضحکه ولی کاش میشد.
حالا ایشالا که نمیرم و از این نمردن استفاده کنم.
+ در عدم نالیدن...
خداوندا
از اینکه مرا از عصاره ی خاک پاک مطهران عالم آفریدی سپاس گزارم
شهید هادی ذوالفقاری می گفت دیگر نمی توانم زنده بمانم! دنیا بوی گناه می دهد
خدایا
پاکی و صداقت در این دنیا مضحکه شده است
مکر فریب حیله دورویی ریا چاپلوسی ، آنهم در مملکت اسلامی دارد فرهنگ می شود
اگر جانم را نمی گیری
طبق همان دعای ووفقنی للتی هی ازکی که تازه عمقش را میفهمم 
یه طور خاصی
به فنایم برسان
خودت میدانی دلتنگ آن چهره ام ...
شاید باور نکنین...
اما بیشتر از یک ماهه که طرف گاز و غذا درست کردن نرفتم ! 
دست به هیچی نزدم...
بیشتر از یک ماهه که تو یه حالتی مثل کما به سر میبرم...
میرم ، میام ، میخوابم ، پامیشم ، میرم، میام ، میخوابم...
انگار که منتظر یه معجزه ام...‌
+۶ ماه دیگه فارغ التحصیل میشیم و من الان خواب میدیدم که یه اسپانسر حاضر شده هزینه ی جشنمون رو بر عهده بگیره و تو خواب جییغ میزدم از خوشحالی و دل تو دلم نبود که بچه ها رو ببینم و بهشون خبر بدم... یعنی میشه ؟ چقدر مضحکه که
این دیگر از کجا پیدا شد؟ بسیج ملی کنترل فشار خون؟ نظام سلامت این مملکت آنقدر مشکل دارد که نگو و نپرس. آنوقت یکدفعه «بسیج ملی کنترل فشار خون»؟ آنقدر این اولویت سوسول‌گونه و تیتیش‌مامانی و نچسب است که وقتی دانشجوی پزشکی نخبه مملکت در دیدار دانشجویان با رهبری، از ایشان خواست که به این بسیج ملی بپیوندند و بصورت نمادین فشار خون خود را اندازه بگیرند، کسی در سالن باقی نماند که خنده مضحکه نکرده باشد.
ادامه مطلب
_آیا از عملکرد امروزت راضی بودی؟+بله. 
_چرا؟
+چون یاد گرفتم. 
_یاد گرفتی؟ چی یاد گرفتی؟
+سه چیز. یک: اتحاد مکعب. کمی خجالت‌آوره، اما تا قبل از امروز بلد نبودمش. تستاش رو هم زدم، خوب. و دو: پایه‌های آوایی همسان. فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن. خیلی هم جذاب بود. سی تا تست هم ازش زدم، یه دونه غلط_طبق معمول بی‌دقتی_و یه دونه نزده_حاضرم قسم بخورم سوال غلط بود، سه تا از گزینه‌ها جواب می‌دادن_.
_و سومی؟
+آهان، سومی. کم‌اهمیت‌تر از بقیه بود احتمالا. یاد
بسم الله
 
دنیای عجیبی است. درست در روزهایی که سیدحسن‌ نصرالله با چند جمله، یک رژیم و ساکنان غاصب یک سرزمین را به هم می‌ریزد و مثل همیشه، مردانه پای حرفش می‌ایستد و قدرتش را به طرف پر طمطراقش دیکته می‌کند، احمدی‌نژاد که در روزگاری نه‌چندان دور با همین سید نشست و برخاست داشت و هم‌سنگری می‌کرد، تولد یک رقاص را تبدیل می‌گوید و خود را مضحکه می‌کند! محمد سرافراز که روزگاری در خط مقدم جنگ با بی.بی.سی و امثالش بود، خوراک آن‌ها را تأمین می‌کند
خانمی بطور زنده در بیلبرد تبلیغاتی ، مضحکه ی تعدادی برنامه داران ضد نظام!! فرهنگی شده است! برخورد مناسب و قانونی با این مترسک لازم است ولی برخورد با  عوامل پشت پرده ی این هتاکی ، واجب است!
عوامل جنگ فرهنگی ابتدا حساسیت سنجی میکنند و اگر مسئولین و مردم حساس نبودند، در مرحله ی، بعد غلظت کارشان را زیاد می کنند  و بدینگونه  راهبرد خود را اجرایی می کنند!!!
بدیهی است با اینگونه متخلفین که در پی هنجار شکنی هستند بایستی بسان مجرمان خشن! برخورد کرد و تذ
 
  از آخرین جمعه وهفته ی پایانی آبان ماه نود و هشت حرف و حدیث بسیاری باقی خواهد ماند . هر چند اینترنت مسدود و باقی پیام رسان ها هم فیلتر شده است اما ما مستقیما می بینیم و می شنویم و با گوشت و روح و جان مان حس می کنیم در اطراف مان چه می گذرد. و در یاد و خاطرمان خواهد ماند چه کسانی با وعده ی خروس قندی احساسات ما را جریحه دار کردند. یادمان خواهند ماند که آنها چقدر زندگی و ارزش حیات ما را دست کم می گیرند و با وعده ی مقرری ماهیانه ای ناچیز که نمی تواند ح
هیچگاه مدرسه را دوست نداشتم!از همان روز نخست که با شاخه گلی سرخ از ما استقبال کرد، از آن متنفر بودم تا آخرین روزی که مدارک تحصیلی‌ام را تحویل گرفتم. می‌دانی؟! آن دوازده سال بسان زندانی بود که هر روز هفت صبح باید به آن داخل می‌شدم و سه عصر برای هواخوری از آن خارج می‌شدم تا مجدداً فردا به همین منوال بگذرد و فرداها از پس یکدیگر بگذرند. این روزمرگی به پایان رسید و تنها خاطرات من از آن ایام مسابقات دهه فجر، کتک‌های معلمان، استرس امتحانات، سختی ر
 
احتمالا هر آدمی در قسمتی از زندگی‌اش به مسائلی بر می‌خورد که می‌توان آن‌ها را "مشکلات واقعی" نامید. مشکل واقعی، مشکلی‌ست که تمام دغدغه‌های چند ساعت، چند روز و چند ماه قبلت را به شکل مسائلی پیش پا افتاده و حتی مسخره پیش چشمت می‌آورد. مشکل واقعی، دغدغه‌های دیگران را هم پیش چشم تو مضحکه‌آمیز جلوه می‌دهد و شکافی عمیق بین تو و انسان‌های آسوده دیگر می‌کشد.مشکل واقعی، یک مشکل ذهنی نیست که با نصیحت یا حرف زدن یا تغییر نگرش یا راه‌حل‌های کل
یکی از بی‌شمار ایراداتی که در خودم می‌بینم، این‌ئه که می‌دونم شبکه‌های اجتماعی [ اعم از اینستاگرام و توییتر ] باعث ازهم‌گسیختگی روان‌م می‌شن، ولی باز به فعالیت درون‌ش ادامه می‌دم. 
و اما مهم‌ترین چیزی که این شبکه‌ها رو [به ویژه توییتر] برام خطرناک می‌کنه، حجم پیام‌های پر از نفرت‌ئه. و مهم‌تر از همه نفرت از خودمون و چیزی که هستیم. 
شاید بدون اغراق این صفت تمام آسیایی‌های مقهور غرب باشه. ما به شدت اهل «خودتحقیری» هستیم. اخبار بد رو پر
احتمالا هر آدمی در قسمتی از زندگی‌اش به مسائلی بر می‌خورد که می‌توان آن‌ها را "مشکلات واقعی" نامید. مشکل واقعی، مشکلی‌ست که تمام دغدغه‌های چند ساعت، چند روز و چند ماه قبلت را به شکل مسائلی پیش پا افتاده و حتی مسخره پیش چشمت می‌آورد. مشکل واقعی، دغدغه‌های دیگران را هم پیش چشم تو مضحکه‌آمیز جلوه می‌دهد و شکافی عمیق بین تو و انسان‌های آسوده دیگر می‌کشد.
مشکل واقعی، یک مشکل ذهنی نیست که با نصیحت یا حرف زدن یا تغییر نگرش یا هر راه‌حل‌های
فقط نه این که خمیده چنان هلال شدی
شبیه فاطمه چون سایه و خیال شدی
شبانه روز فقط مرگ را طلب کردی
چه شد که این همه لب تشنه ی وصال شدی؟!
چه حیف! تشنه ی دیدار دخترت ماندی
دچارِ غربت این دوری و ملال شدی
میان ظلمت زندان، به قلبِ بدکاره...
هبوط کردی و خورشیدِ لم یزال شدی
چقدر وقت نمازت تو را کتک زده اند
چقدر مضحکه ی قومِ بدخصال شدی
بگو به ساحتِ پاکِ علی ولی الله
چه گفته مرد یهودی، مریض حال شدی؟!
اگر غلط نکنم ساقتان شده مرضوض
عجیب وقت پریدن شکسته بال شدی
چه
یه موش سفید که بهش میگن "رت" توی مطبخه. آروم رفتم نگاهش کردم. با راحتی و تنبل گونه خودشو رها کرده و خوابیده. نمیدونه امشب آخرین شبیه که زنده است. روزهای اول که استاد میگفت "حیوون رو میارید و تشریحش میکنیم، بعد میذاریم تو آبجوش، این قدر میجوشه تا گوشتش از استخونش جدا بشه" من خنده ام میگرفت. چه جور میشه یه موجود زنده رو کشت و تشریح کرد و تیکه تیکه؟ خنده ام میگرفت از این همه بی رحمی بی ملاحظه. از این خنده ها که دست آدم نیست. از این خنده ها که بعد از خرا
 
هنوز کسی نمی داند وام یک میلیون تومانی که قرار است با سود چهار درصد در اختیار مردم قرار بگیرد پول نقد است یا اعتبار خرید کالا و اگر اعتبار است از همه فروشگاه ها امکان خرید وجود دارد یا فقط می توان از فروشگاه های وابسته به دولت خرید کرد که تجربه بسته های معیشتی گذشته نشان می دهد این فروشگاه ها اغلب بارهای بنجل و گاه غیر ضروری را در دسترس خریداران قرار داده و مایحتاج مطلوب را مشمول بن خرید نمی دانند.
بماند که اگر فرضیه آخر درست باشد با توجه به
خیلی وقته نُت های موسیقی شدن همه چی من، زندگی بدون موسیقی از یه جایی به بعد برام تعریف نشدس. تا حدی که وقتی برم بیرون و خدایی نکرده هدفونم رو فراموش کنم سریع برمیگردم و برش میدارم، حالا مهم هم نیستش چقدر دیرم شده باشه.

روزی که هدفونم نباشه تا بتونم خلوت خودم رو بسازم برام جهنمه. درک حالی که توصیف میکنم برای خیلیا خنده دار و مضحکه ولی واقعا همینطوریه بدون ذره ای اغراق.


برای تک تک لحظات زندگیم فلسفه ی موسیقیایی دارم. چه موزیکی گوش کنم تا تعادل
علوم اجتماعی غم است روی غم، غمی عمیق برای کسی که چشمش انگار تازه دارد باز می شود روی جریاناتی قوی که همه را دارد با خود می برد، انگار رودی خروشان و پرآب که همه جز عده ای در آن غرقند و نهایتش آیشاری است که همه را خواهد بلعید.
علوم اجتماعی دیدن این وضع است و ملامتی نیست بر کسی که وحشت می کند از روبرو شدن با آن. استاد می گفت این تازه اول ماجراست چون ممکن است بتوانی خودت را به هزار دردسر نجات بدهی ولی وحشت اصلی آن جاست که نزدیک ترین هایت را غرق در این
عادت‌هاپدرم همیشه می‌گفت: بعد از ازدواج، بعضی[از] عاداتِ خانۀ پدری‌ات را باید بگذاری همین‌جا. همیشه این مثال را می‌زد که: تو با نیمکتِ کلاس اولت نرفتی دانشگاه. اگر نیمکت را با خودت می‌بردی، هم مضحکه می‌شدی و هم به دردت نمی‌خورد و هم وبالت بود. بعضی عادت‌های زندگی همین‌طور هستند؛ باید بگذاریم و بعد وارد زندگی جدید بشویم و الّا در موقعیت و زندگی جدید، با همان عادات قبلی تبدیل می‌شویم به یک کاریکاتورِ خنده‌دار و نامتعادل؛ شبیه دانشجویی
لیگ ۳ فوتبال کشور. 
داستانی که متاسفانه حضور بعضی تیم ها و مسب اینکه استان خراسان رضوی انگشت نمای خاص و عام و غیربومی ها شده و از جمله چالش هاییست که تنها از عدم تدبیر و باز هم داستان همیشگی منیت ها در میان است ...!!! زیرا افرادی هستند که بدون هیچگونه پیش بینی و هیچ نوع  امکانات مالی پا به میدان می گذراند . و بلافاصله پس از یک فصل حضور بدون استثناء سقوطشان مسجل میشود ...!!!
حال اینکه بعضی از مدیران حمایت مالی نمی شوند و بخت و اقبال با آنها یار نیست ،
لیگ ۳ فوتبال کشور. 
داستانی که متاسفانه حضور بعضی تیم ها و مسب اینکه استان خراسان رضوی انگشت نمای خاص و عام و غیربومی ها شده و از جمله چالش هاییست که تنها از عدم تدبیر و باز هم داستان همیشگی منیت ها در میان است ...!!! زیرا افرادی هستند که بدون هیچگونه پیش بینی و هیچ نوع  امکانات مالی پا به میدان می گذراند . و بلافاصله پس از یک فصل حضور بدون استثناء سقوطشان مسجل میشود ...!!!
حال اینکه بعضی از مدیران حمایت مالی نمی شوند و بخت و اقبال با آنها یار نیست ،
سپاس خالق دانایی و معرفت که به من فرصت خواندن
یک کتاب دیگر را داد.
یادمه این کتاب رو زمانی که تو شبکه کتابخوانان حرفه ای (بوکی) عضو
بودم توی بخش نظرات کتابهام گذاشتم و اعضا خیلی خوششون اومد. خودم هم خوشم اومد.
دید دیگه ای از هیتلر پیدا کردم. چند وقت پیش دیدم توی سیستمم متنش رو دارم. گفتم
بذارم داخل وبم باشه.
عنوان : سهمِ دیگری
نویسنده : اریک امانوئل اشمیت
مترجم : سیامک زندی
************************
کتاب زندگی هیتلر دیکتاتور معروف قرن 20را بازگو می کند.آدولف ه
در سکوتِ تکراری، در بازی های بچگی هامان انگار بوده باشیم و بعد در اثنای روندِ دلگیر زندگی لحظه ای افتاده باشیم در جای و تکان نخوریم، به مردن زده باشیم خود را و نفس نکشیم تا ک رد شود سایه شومِ زوالِ سیه بختی از روی بدن هامان و ما را با خود به چنگ نبرد. و بعد، از گذر کردنش سر برآوریم و با دنیای جدیدِ دورمان آشنا شویم. اینجا بعد آن دگر هیچ نگاه خیره ای نیست از جانبت. سرها پایین است و رنگ ها پیش تر - گفته بوده ام؟ - مرده اند. سخن گفتن را این چنین بی پرده
                                                                                                                       نویسنده:ریچارد برنشتین

                                                                                                                         مترجم : اباذری، یوسف


 

ویلیام جیمز با نکته‏دانی«مراحل کلاسیک سرنوشت
نظریه»را چنین توصیف می‏کند:«همان طور که‏ می‏دانید،اول،به نظریهء جدید به اتهام مهمل
بودن حمله می‏کنند،بعد اذعان می‏کنند که صادق اما بدیهی و بی‏
 
دفعه اول همیشه همه چیز ساده تر است .دوستت دارم گفتن هزار تا سبک سنگین کردن نمی خواهد و گفتن دلتنگی من من کردن .عوص نکردن تار موش با دنیا راحت ترین کار است و پای بدی هایش ماندن ممکن ترین .دفعه اول خودت هستی .همان قدر که در خلوتت عاشقش هستی و چشمانت خندان است از بودنش در زندگیت .جلو رویش هم عاشقی و لبانت خندانِ از حسِ خوبِ کنارش بودن .اولین بار وقت داری برایش .گوش داری برایِ شنیدنِ حرفایش .صبر داری برایِ دیدنِ عشق در نگاهش و شنیدن دوستت دارم ا
من نمیدونم چرا اینقدر از بعضی آدما بدم میاد . شاید با خودتون بگین ما هم از خیلیا بدمون بیاد ولی بدم اومدن من فرق داره حس میکنم :/
اولن وقتی یکی که ازش بدم میاد بم نزدیک میشه به شدت عصبی میشم . بعد اون سردرد لعنتی میاد سراغم . تخیل میکنم دارم به طرز فجیعی اون آدم رو میشکمش :) بعد به علت اینکه حکم قتل اعدامه صحنه رو ترک میکنم . آخه چرا باید به خاطر یه آدم بی اهمیت جون خودمو به خطر بندازم ؟ الان شاید با خودتون بگین من چه آدم انسان ستیزی هستم . یا فکر کنین
من یک زن ایرانی دهه چهل هستم. افکارم هنوز یاد دلاوران را میپروراندونوشتارم گر بنظر ت تند است ،تندی ان ، از ناملایمتی تندی کردار زیاده خواهان است .پوراکرمی ها  از گرمای جنوب به تنگ نیامده اند از   کرکس ها و لاشخورهایی که پرستوهاساختند و در قفس خفه نمودند، فریاد می زنند .زنده به گور کردن هر  کشور به دست سران و مسئولین رده بالای کشوری بسیار دردناک است .ایران از دیر باز مهد کشور گشایان بوده است . پادشاهان برای رسیدن به آرمانهای پوچ و فانی خود،قطع
من یک زن ایرانی دهه چهل هستم. افکارم هنوز یاد دلاوران را میپروراندونوشتارم گر بنظر ت تند است ،تندی ان ، از ناملایمتی تندی کردار زیاده خواهان است .پوراکرمی ها  از گرمای جنوب به تنگ نیامده اند از   کرکس ها و لاشخورهایی که پرستوهاساختند و در قفس خفه نمودند، فریاد می زنند .زنده به گور کردن هر  کشور به دست سران و مسئولین رده بالای کشوری بسیار دردناک است .ایران از دیر باز مهد کشور گشایان بوده است . پادشاهان برای رسیدن به آرمانهای پوچ و فانی خود،قطع
ما آدما مدام در حال توجیه خودمون هستیم. بهتره بگم خودمونو به هر شکلی که راضیمون کنه گول میزنیم!!
فرقیم نمیکنه از چه گروه و چه قشری باشیم!
چند روز پیش یه جشنی دعوت شدیم به مناسبت امامت امام زمان
من که نرفتم چون علاوه بر اینکه قبلش استخر بودم، با شناختی که ازون آدما داشتم میدونستم از مجلسشون خوشم نمیاد و ترجیح دادم وقتمو جوری که ددست دارم هدر بدم لااقل!! (ریا نباشه فک کنم نشستم درس خوندم. درس خوندن منم از نشانه های اخرالزمانه حقیقتا! اونم با این ا
قبلا یه بار سوتی هایی که توی پانسیون اتفاق افتاده بود رو گفته بودم براتون،دیروز روی یه نوت نوشتم بقیه اشو که بیام و باز بنویسمشون. 
۱. بعضی از بچه‌ها خیلی محکم کتاب و دفترشونو ورق میزنن و صداش روی اعصاب من رژه میره همیشه،چند روز پیش صبر کردم که وقت استراحت شه بعد بلند گفتم بچه‌ها یکم یواش تر ورق بزنید هی تق تق تق،دوستام جلوم وایساده بودن،یه دقیقه کامل سکوت شد بعد همه زدیم زیر خنده، آخه صفحه صدای تق تق میده؟ خش خش کجا و تق تق کجا =) از اون روز ب
یعنی واقعا عنوان انتخاب کردن سخت ترین کاره،خیلی از چیزهایی که میخواستم بگم رو بخاطر همین عنوان پیدا نکردن ننوشتم و پشیمون شدم :|
ایندفعه اومدم یه چند تا از سوتی های پانسیون رو بگم براتون، شاید جالب نباشه ولی خب دلم میخواد یه چیزی بگم و چیزی بهتر از این پیدا نمیکنم.
1. چند روز پیش خوابیده بودم ظهر،از خواب که بیدار شدم همونطوری با پتوی دورم از پله ها رفتم پایین با چشم نیمه باز تا برم توی سالن و پشت میزم بشینم،بعد یهو یکی از بچه ها گفت صبح بخیر!!! م
اس ام اس عاشقانه کوتاه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن اس ام اس عاشقانه کوتاه جدید و خنده دار برای همسر در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
می دانی بهترین چیز در این دنیا چیست؟
همسر تو بودن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز و شب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه و ثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق ماندگارم
عزیز دل
اس ام اس عاشقانه کوتاه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن اس ام اس عاشقانه کوتاه جدید و خنده دار برای همسر در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
می دانی بهترین چیز در این دنیا چیست؟
همسر تو بودن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز و شب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه و ثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق ماندگارم
عزیز دل
اس ام اس عاشقانه کوتاه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن اس ام اس عاشقانه کوتاه جدید و خنده دار برای همسر در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
می دانی بهترین چیز در این دنیا چیست؟
همسر تو بودن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز و شب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه و ثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق ماندگارم
عزیز دل
اس ام اس عاشقانه کوتاه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن اس ام اس عاشقانه کوتاه جدید و خنده دار برای همسر در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
می دانی بهترین چیز در این دنیا چیست؟
همسر تو بودن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز و شب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه و ثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق ماندگارم
عزیز دل
اس ام اس عاشقانه کوتاه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن اس ام اس عاشقانه کوتاه جدید و خنده دار برای همسر در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
می دانی بهترین چیز در این دنیا چیست؟
همسر تو بودن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز و شب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه و ثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق ماندگارم
عزیز دل
اس ام اس عاشقانه کوتاه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن اس ام اس عاشقانه کوتاه جدید و خنده دار برای همسر در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
می دانی بهترین چیز در این دنیا چیست؟
همسر تو بودن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز و شب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه و ثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق ماندگارم
عزیز دل
اس ام اس عاشقانه کوتاه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن اس ام اس عاشقانه کوتاه جدید و خنده دار برای همسر در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
می دانی بهترین چیز در این دنیا چیست؟
همسر تو بودن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز و شب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه و ثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق ماندگارم
عزیز دل
اس ام اس عاشقانه کوتاه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن اس ام اس عاشقانه کوتاه جدید و خنده دار برای همسر در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
می دانی بهترین چیز در این دنیا چیست؟
همسر تو بودن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز و شب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه و ثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق ماندگارم
عزیز دل
اس ام اس عاشقانه کوتاه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن اس ام اس عاشقانه کوتاه جدید و خنده دار برای همسر در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
می دانی بهترین چیز در این دنیا چیست؟
همسر تو بودن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز و شب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه و ثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق ماندگارم
عزیز دل
اس ام اس عاشقانه کوتاه
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره مجموعه متن اس ام اس عاشقانه کوتاه جدید و خنده دار برای همسر در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
می دانی بهترین چیز در این دنیا چیست؟
همسر تو بودن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
چه کنم دست خودم نیست که عاشق شده ام
روز و شب محو تماشای شقـایق شده ام
دیگر از عقربـه و ثانیـه ها بیزارم
چه کنم مضحکه ی چشم دقایق شده ام
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
عشق ماندگارم
عزیز دل
کوشش مارکس در جهت بازنویسی تاریخ جهانی برحسب کشمکش‌های طبقاتی ، حتی آنهایی را که درستی تز او را باور نداشتند مجذوب ساخته بود ؛ زیرا نیت اصلی مارکس این بود که وسیله‌ای بیابد تا بدان وسیله ، سرگذشت کسانی که در تاریخ رسمی نادیده گرفته شده بودند ، در خاطره‌ی نسل‌های آینده نقش ببندد .
اتحاد موقتی نخبگان با اوباش ، بیشتر مبتنی بر این بود که نخبگان با یک شعف راستین تماشاگر صحنه‌ی نابودیِ تشخص بوسیله‌ی اوباش بودند . این شعف زمانی می‌توانست تحقق
+تو سطحی‌یی.تو سطحی‌یی. نمی تونی. نمی تونی.الان نشستی و به خیال خودت داری فکر میکنی، اما نمی تونی... 
÷چرا میتونم. اونقدر بهش فکر می کنم تا بتونم.
+کِی اون وقت؟ تا شنبه میخوای دست دست کنی؟ نمیشه که. معلوم نیست...
÷میشینم کتابای مورد علاقه‌مو دور می کنم؛ میشینم رو کاغذ ویژگی هاشو مینویسم.از دل شخصیت هام شخصیت خودمو در میارم...
+هی کتاب. کتاب. اره خب. کتاب نسبتا زیاد خوندی. ولی چه فایده وقتی نشستی قلم بزنی. عرق بریزی. اون همه ایده ی در نطفه مرده... اون ه
همانطور که در پست های قبل نوشته بودم، خیلی وقت بود که به بستن پیج های اینستاگرامم فکر می کردم.
طی این 4 سال و خورده ای که اینستاگرام داشتم، تا حالا نشده بود ببندمش حتی به صورت موقتی. روزانه نگاری هایم را آنجا انجام می دادم و از کوچکترین سوژه ها گرفته تا بزرگ ترین اتفاقات و نقطه نظرات، در پیجم اثری به یادگاری دیده میشد.
حالا اسمش وابستگی بود یا چیز دیگری نمی دانم، اما عادت کرده بودم که بخش عمده ای از روز را در خدمتش باشم. برده ی بی چون و چرایش. اون
شب سه شنبه است با یکی از دوستان در حال گفت و شنودیم تلفنی و از راه دور. جنایات داعش را مرور میکنیم و تعارفات دخترانه دیگر . دلم برای دوستم تنگ میشود حتی وقتی بارها حرف میزنیم این دلتنگی بیشتر و بیشتر رخ مینمایاند. حرفمان میرسد به تدفین شهدا و انتظارمان برای انتقام.
منتظرم، این چند روز به سختی منتظر بودم گرچه صبور اما بیقرار! توی دلم یک لرزش خفیف رخ میدهد و میگویم بنظرم همین امشب است. میگوید نه ممکن است تا جمعه و نشست سازمان ملل صبر کنند. ناراحت
عضو رسوای شورای شهر، با دوربین مطرح شد، با دوربین رأی آورد و با دوربین هم زمین خورد!
اگر چه بعد از جریان رسوایی اخلاقی، مدتی تلاش داشت کمتر مقابل دوربین ظاهر شود؛ اما این روزها به هر بهانه ای دوباره در برابر رسانه ها حضور یافته و به مصاحبه و رد و تأیید و اظهار نظر پیرامون مسائل شهری می پردازد.
عضو رسوای شورای شهر که دامنه فساد او به گوش همه ایرانیان و فارسی زبانان مقیم سراسر جهان رسیده است پس از مهندسی افکار صاحبان نفوذ، این روزها سیگنال هایی
در زمانه‌ای که تشکیلات مجاهدین خلق سعی دارد سوابق تروریستی و خشونت‌آمیز خود را از حافظه تاریخی ملت ایران پاک کند، به نظر می‌رسد که خودداری از اقدامات مسلحانه و خشونت‌آمیز در درون خاک ایران باید در دستور کار تشکیلات قرار گرفته باشد اما اخبار، ویدئو‌ها و گزارش های جسته گریخته در برخی از رسانه های فارسی زبان و انگلیسی زبان مجاهدین خلق حاکی از آن است که کانون‌های به اصطلاح شورشی در شهر‌های ایران دست به اقدامات خشونت آمیز می‌زنند.
با این و
از به رنگ نارنجی تا احمد آقا
هر دوی این فیلم ها ، درباره ی رفتگری به اسم احمد آقاست که چند سال پیش ، کیفی که حاوی محتویاتی میلیاردی بوده را پیدا می کند و آن را به صاحبش باز می گرداند.
اما نکته ی مناقشه برانگیز که تمرکز مستند احمد آقا روی آن است ، این است که آیا انگونه که در خبر ها آمده ، دسته چک امضاشده و کارت های اعتباری و پول نقد به ارزش یک میلیارد تومن در کیف بوده یا صرفا اسناد و مدارکی به ارزش یک میلیارد به همراه تعدادی دسته چک بدون امضا (آخه چ
نمیدونستم، مامان بهم گفت... که " حالت چطوره" گفتن های من، رابطه ی مستقیمی با غلیان درونی خودم داره. حال خودم خوش نیست و از بقیه میپرسم حالت چطوره! به بابا میگم حالت چطوره بیبی میگه حال من خوبه. حال تو چیطوره دخترم؟ مکث عجیبی میکنم چون نمیدونم جوابش رو چی بدم. بگم خوش نیستم؟ دلیلش رو میپرسه... دلیل ماژوری معمولا نیست و مسبب ها، مینور های چال شده ی عمر 20 ساله ام هستند... 
این روزا زیاد میپرسم... که مامان! حالت چطوره؟ امیر کاکو! حالت چطوره؟ بابااا! حالت
ساربان داغداران
در ازل در طلب وصلت جانان بودم
زین طمع تا به ابد بی سرو سامان بودم
هر کجا نقش نمودم رخ نادیده یار
مرند و مضحکه عاقل و نادان بودم
داغها بس که زدند بر دل این بی سروپا
لوحِ داغ دلِ این امت انسان بودم
1- « و آنانکه در عطش جستجوی جمال پروردگارشان صبوری و استقامت نمودند و صلوة را برپا داشتند و از هر چه داشتند در پنهان و آشکار انفاق کردند و بدی خلق را با نیکی جبران نمودند به کمال خود نائل می آیند و اقامت دائمی آنها بهشت است... سلام بر شما و
سِرُّالهِجر(در اتفاقِ طبعِ بیماری)حال زارم را مپرس چون خوبم هنوزاز خداوند میپرسم از کویت هنوزدِل بشُد کافر به خویشتن چون تو دیدشُکر گُفت و با جانانت همراهست هنوزاز سراپای تنم رنجور میگویم نروروح که بیرون افتاده از افسارم هنوزعشق را جز درد این بستر نسوزاند به تبگرچه بیمارم ولی دِلدارم هنوزبا خُدا هر شب به غیبت خواستمعفو فرما این گناهی که اُمیدارست هنوزراه هموار نبود و تا آمدیدید داری میروی ،از کاسه ریخت ،دِل آب است هنوزگرچه زود خوابم میب
آن‌هایی که اراجیفم را خواندید و دم برنیاوردید، نبودنتان غم‌انگیز است.
آنقدر که حالا دیگر پیوسته در خانه‌ی کوچکِ آپارتمان شماره‌ی بیست‌ودو تنها خواهم بود. بدون هیچ هم‌زبانی. بدون این‌که منتظر [۱نظر جدید] باشم. سخت شرمنده‌ام، این ناسپاسی را اگر نبخشید حق دارید.
شاید بهتر بود بعد از هَشت‌حَرفی دیگر هیچ‌گاه نمی‌نوشتم. لِوموت اشتباهی بود که باید شروعش می‌کردم تا درد کم‌تری دلم را بفشارد؛ اما، هر روز و هر شب بیشتر میشد. تک تک واژه‌ها می
واشنگتن پست نوشت: عدم پاسخگویی ایران، ترامپ را
جسور کرده است. حال باید دید چرا ایران پاسخ نداده است؟ فرض اول این است که پاسخ
نمی دهد، چون ترامپ را در حد خود نمی داند!به قول ضرب المثل فارسی: جواب ابلهان
خاموشی است. خاموشی در برابر ابلهان، یک مکانیزم منطقی و روشنی دارد که: باعث
تخریب ابله به دست خودش می شود. زیرا او به پرگویی دچار شده، و سحنانی می گوید که
براثر زیاد گفتن، اعتبار خود را از دست داده، وسیله مضحکه و خنده می شود. مانند
اظهارات پمپیو یا
 
یک: کلیات موضوع
کار "منتقد" یا "تحلیلگر" درست در لحظه دگردیسی "گزاره" به "متن" آغاز می‌شود. یک متن –که می‌تواند یک داستان، یک جستار، یک فیلم سینمایی و یا یک قطعه موسیقی باشد- از آن لحاظ تشخص یافته که شبکه پیچیده، درهم‌تنیده و بعضا ناهمسانی از دال‌ها و مدلول‌هاست. مثلا یک فیلم سینمایی، که احتمالا غامض‌ترین نوع متن است، را در نظر بگیرید. شبکه‌ای از دال‌ها و مدلول‌ها در داستان فیلم وجود دارد. برخی از اطلاعات با مولفه‌های بصری‌ای چون کادرب
از اولش بگویم؟ یعنی اولِ اول‌اش؟ خب از آن‌جایی شروع شد که با پدیده‌ای تحتِ عنوانِ «وبلاگ» آشنا شدم. هفت‌سال پیش بود. تازه به آن کامپیوترِ زوار در رفته اینترنتِ ۱۲۸Kb وصل کرده بودیم. یک حساب در میهن‌بلاگ باز کرده بودم و بعد از مدتِ کوتاهی تبدیل شدم به رباتی که همۀ مطالبِ مذهبی و عرفانی‌ِ وب را از اقصا نقاطِ اینترنت در آن وبلاگ کپی می‌کرد. خوشبختانه حالا همه قبول داریم که کپی‌کردن، وبلاگ‌نویسی نیست. و البته بعدِ مدتِ کوتاهی شروع‌ کردم به
از اولش بگویم؟ یعنی اولِ اول‌اش؟ خب از آن‌جایی شروع شد که با پدیده‌ای تحتِ عنوانِ «وبلاگ» آشنا شدم. هفت‌سال پیش بود. تازه به آن کامپیوترِ زوار در رفته اینترنتِ ۱۲۸Kb وصل کرده بودیم. یک حساب در میهن‌بلاگ باز کرده بودم و بعد از مدتِ کوتاهی تبدیل شدم به رباتی که همۀ مطالبِ مذهبی و عرفانی‌ِ وب را از اقصا نقاطِ اینترنت در آن وبلاگ کپی می‌کرد. خوشبختانه حالا همه قبول داریم که کپی‌کردن، وبلاگ‌نویسی نیست. و البته بعدِ مدتِ کوتاهی شروع‌ کردم به
اخبار طنز چیست؟ 
طنز، هنر دیرین آدمی است که دربرخورد با ناسازی های اجتماعی و ناهنجاری های فردی یا برخی حالات فردی و اجتماعی بروز می کند. طنز با برداشت و تعریف های متفاوت معرفی شده است و عموم طنزپردازان سعی کرده اند این هنر را از جلوه های دیگر برخورد با نارسایی ها، کمبودها، بدخلقی ها، خودخواهی های فرد و جمع یا سنت ها و آیین های رایج ناساز مانند هزل، هجو، فکاهه، مزاح و... جدا سازند.در نوشتار زیر، به طنز پرداخته شده است ازنظر لفظ و مفهوم و با ارجا
بعضی از رفتارها و علایق بنده در خانواده هیچ گاه درک نشده است و از این جهت اعضای خانواده به ویژه برادر گرام، معمولا مرا فردی غیر عادی و به فنا رفته تلقی می‌کنند! از جمله این عادات سحرخیزی و علاقه‌ی شدید من به "روز شنبه"، "اول مهر" و "فصل جنون‌انگیز پائیز" است. از همان زمان شکوفگی همین بودم. هنوز که هنوز است مرا دستاویز محافل خنده و شادی خود می‌کنند که سمیرا آنقدر خُل است که در طفولیت به خاطر جنونِ مدرسه، حاضر به رفتن به مهدکودک و پیش‌دبستانی نش
بسم الله الرحمان الرحیم
 *  جامانده پشت دروازه های بصره  ...  یادنوشتی برای شهید جمشید یارائی
 
جمشید را هر وقت که یاد می کنم؛ شیطنت ها و شوخ طبعی هایش در دوره دبیرستان غالب بر سایر خاطراتی است که از او بیاد دارم . شخصیتی شاد و خندان که شوخی هایش با دبیران و همکلاسیها؛ برای انفجار یک کلاس پراز؛ پسرهای دبیرستانی مستعد خنده کافی بود. همین شیطنتها منجر شده بود که یکسال تحصیلی مردود شود و به اصطلاح جزو "دوساله ها" محسوب می شد و ته کلاس نشین! یک "نوچ
تعمیر در نگاه اول 
 
در نگاه اول، شاید کامپیوتر یا لپتاپ شما عملکرد یکسانی در مقایسه با مدل قدیمی‌اش یا لپتاپ همکارتان داشته باشد، اما ظاهر می‌تواند غلط‌انداز باشد. اگر واقعا می‌خواهید از نقاط ضعف و قوت کامپیوتر خود سر دربیاورید، بهترین کار انجام «بنچمارک» (benchmark) است. مدت‌هاست که گیمرها برای مقایسه‌ی دقیق سیستم‌هایشان از بنچمارک بهره می‌گیرند و باید گفت که بهترین راه برای مقایسه‌ی عملکرد کامپیوتر شخصی خود با کامپیوتر دیگران، انجام
  عمه زری اجازه م م می میدی ک که ب برم توی ک کو کوچه ب بازی کنم؟  
زری؛ توی کوچه خبری نیست که . کجا میخوای بری؟ لابد. مخوای بری باز. یواشکی و طوطی کاسگکو مادام پیره رو دید بزنی !.. درست میگم ؟ 
ادوین : آ ا اخه از وق وقت وقتی منو برده بودن پر پرشگاه تا حالا. دلم تنگ ش ش شده واسش 
زری؛ پرپرشگاه چیه؟ منظورت پرورشگاهه؟ نبآید این حرف‌و جلوی کسی بگی ، به همه بگو مسافرت بودی این دو هفته. رو . پس برؤ ولئ زود برگرد خونه . 
ادوین که در عالم کودکی هایش از دنیای پلی
 
 
اپیزود. سوم
ﺳﺎ ﺑﺰﺭ ﻪ ﻮﻝ ﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺗﺎﺭﺦ ﺭﻭ ﺩﻭﺷﺶ ﺳﻨ ﻣﺮﺩ، ،ﺎﻫﺎ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺮﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﺼﺎﺶ ﺸﺪﻩ ﻣ ﺷﺪ . ﺑﻪ ﺳﺨﺘ ﻧﻔﺲ ﻣ ﺸﺪ . ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺩﺭﺷﺖ ﻋﺮﻕ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﺪﻧﺶ میچکید قدم‌های کوتاه و بلندش با ریتم تندتری میگرفت، گویی از مهلکه‌ی دوزخ متواری میشد ، پشت سرش خانه‌ای در آتش میسوخت و صدای شکسته شدنِ ستون‌های چوبی گاه سکوت را جر میداد و با هر صدا بر سرعت قدم های ضربدری‌اش افزود
♠♣♥♦صفحه۸ خط هفتم داستان حقیقی جالب 
______________________________________________
  عمه زری اجازه م م می میدی ک که ب برم توی ک کو کوچه ب بازی کنم؟  
زری؛ توی کوچه خبری نیست که . کجا میخوای بری؟ لابد. مخوای بری باز. یواشکی و طوطی کاسگکو مادام پیره رو دید بزنی !.. درست میگم ؟ 
ادوین : آ ا اخه از وق وقت وقتی منو برده بودن پر پرشگاه تا حالا. دلم تنگ ش ش شده واسش 
زری؛ پرپرشگاه چیه؟ منظورت پرورشگاهه؟ نبآید این حرف‌و جلوی کسی بگی ، به همه بگو مسافرت بودی این دو هفته. رو . پ
    د     دا       دت             
  عمه زری اجازه م م می میدی ک که ب برم توی ک کو کوچه ب بازی کنم؟  
زری؛ توی کوچه خبری نیست که . کجا میخوای بری؟ لابد. مخوای بری باز. یواشکی و طوطی کاسگکو مادام پیره رو دید بزنی !.. درست میگم ؟ 
ادوین : آ ا اخه از وق وقت وقتی منو برده بودن پر پرشگاه تا حالا. دلم تنگ ش ش شده واسش 
زری؛ پرپرشگاه چیه؟ منظورت پرورشگاهه؟ نبآید این حرف‌و جلوی کسی بگی ، به همه بگو مسافرت بودی این دو هفته. رو . پس برؤ ولئ زود برگرد خونه . 
ادوین که
وارونگی هویت_  نشر  آبرنگ . بقلم شهروز براری صیقلانی.  داستانی حقیقی. 
 
 
اپیزود. سوم
ﺳﺎ ﺑﺰﺭ ﻪ ﻮﻝ ﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺗﺎﺭﺦ ﺭﻭ ﺩﻭﺷﺶ ﺳﻨ ﻣﺮﺩ، ،ﺎﻫﺎ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺮﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﺼﺎﺶ ﺸﺪﻩ ﻣ ﺷﺪ . ﺑﻪ ﺳﺨﺘ ﻧﻔﺲ ﻣ ﺸﺪ . ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺩﺭﺷﺖ ﻋﺮﻕ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﺪﻧﺶ میچکید قدم‌های کوتاه و بلندش با ریتم تندتری میگرفت، گویی از مهلکه‌ی دوزخ متواری میشد ، پشت سرش خانه‌ای در آتش میسوخت و صدای شکسته شدنِ ستون‌
وارونگی هویت_  نشر  آبرنگ . بقلم شهروز براری صیقلانی.  داستانی حقیقی. 
 
 
اپیزود. سوم
ﺳﺎ ﺑﺰﺭ ﻪ ﻮﻝ ﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺗﺎﺭﺦ ﺭﻭ ﺩﻭﺷﺶ ﺳﻨ ﻣﺮﺩ، ،ﺎﻫﺎ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺮﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﺼﺎﺶ ﺸﺪﻩ ﻣ ﺷﺪ . ﺑﻪ ﺳﺨﺘ ﻧﻔﺲ ﻣ ﺸﺪ . ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺩﺭﺷﺖ ﻋﺮﻕ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﺪﻧﺶ میچکید قدم‌های کوتاه و بلندش با ریتم تندتری میگرفت، گویی از مهلکه‌ی دوزخ متواری میشد ، پشت سرش خانه‌ای در آتش میسوخت و صدای شکسته شدنِ ستون‌
  فون تریه از آن معماهایی است که هر چه بیشتر سر در آن فرو می کنی کمتر سر از آن در می آوری. نوشتن درباره ی او قدم به قدم دشواری های خودش را دارد و قدمِ آخری در کار نیست! طرفه آن که حال با فیلمی طرفیم که فشرده ای از کلِ کارهای او را در خود دارد. همچنان پر از ارجاعاتِ گوناگون به ادبیات و موسیقی و نقاشی و سینماست و خودش در جایی میان همه ی این ها قرار دارد. ایده ها و علاقه های قابلِ پیگیری و همیشگی حالا صرفا در کنارِ هم نیستند بلکه در یکدیگر فرو رفته اند.
♠♣♥♦صفحه۸ خط هفتم داستان حقیقی جالب __________ ______________ _______
  عمه زری اجازه م م می میدی ک که ب برم توی ک کو کوچه ب بازی کنم؟  
زری؛ توی کوچه خبری نیست که . کجا میخوای بری؟ لابد. مخوای بری باز. یواشکی و طوطی کاسگکو مادام پیره رو دید بزنی !.. درست میگم ؟ 
ادوین : آ ا اخه از وق وقت وقتی منو برده بودن پر پرشگاه تا حالا. دلم تنگ ش ش شده واسش 
زری؛ پرپرشگاه چیه؟ منظورت پرورشگاهه؟ نبآید این حرف‌و جلوی کسی بگی ، به همه بگو مسافرت بودی این دو هفته. رو . پس برؤ ول
 داستان  کوتاه      راز یک تقدیر  تلخ   
♠♣♥♦صفحه۸ خط  هفتم    داستان حقیقی  جالب ______________________________________________  عمه زری  اجازه م م می میدی  ک که ب برم  توی ک کو کوچه  ب بازی کنم؟  زری؛  توی کوچه خبری نیست که  .  کجا میخوای بری؟    لابد. مخوای بری باز. یواشکی و طوطی کاسگکو مادام پیره  رو دید بزنی !..  درست میگم ؟ ادوین :  آ ا اخه  از وق وقت وقتی  منو برده بودن  پر پرشگاه   تا حالا. دلم تنگ ش ش شده  واسش زری؛   پرپرشگاه چیه؟ منظورت پرورشگاهه؟   نبآی
  روایتی مستند از زندگی عجیب یک کودک که در شب  سرنوشته و گرم تابستان از سر شیطنت و بازیگوشی به باغ همسایه میرود تا با طوطی کاسکو آنان بازی کند اما دست برقضا شاهد. وقوع یک. قتل. میشود. و. نهایتن قاتل. ناچار. بین دو راهی. گیر میکند. اینکه. او. را هم بقتل برساند یا....؟    عاقبت. کودک را. ربوده. و فرار میکند. و نهایتن. برایش برایش. در نقش یک مادر. برایش غمخوار و پشتیبان میشود و او را بزرگ میکند که.... 
 
 
 خاداان  کوتاه      راز یک تقدیر  تلخ   
♠♣♥♦صفح
   رمان  زیبای  پارادوکس جنسی 
     بقلم شین براری .              تقدیم به شما آیدا آغداشلو.   گوتنبرگ.  Jun 2020
 
 
 
 
 
 
 
اپیزود سیاوش یا سوگند 
 
ﺳﺎ ﺑﺰﺭ ﻪ ﻮﻝ ﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺗﺎﺭﺦ ﺭﻭ ﺩﻭﺷﺶ ﺳﻨ ﻣﺮﺩ، ،ﺎﻫﺎ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺮﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﺼﺎﺶ ﺸﺪﻩ ﻣ ﺷﺪ . ﺑﻪ ﺳﺨﺘ ﻧﻔﺲ ﻣ ﺸﺪ . ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺩﺭﺷﺖ ﻋﺮﻕ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﺪﻧﺶ میچکید قدم‌های کوتاه و بلندش با ریتم تندتری میگرفت، گویی از مهلکه‌ی دوزخ متواری میشد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها