نتایج جستجو برای عبارت :

تکراری است ولی آموزنده(از گوشی رفیقم برای شوهرش پیام دادم که.

دخترم عاشق خانواده شوهرش شده
مادری هستم 40 ساله، دو دختر دارم 18 و 8 ساله. از روزی که دختر بزرگم ازدواج کرده با بی‌احترامی‌های شدید به پدرش و من و حسادت به خواهر کوچکش، باعث ایجاد بی محبتی در خانواده و سبک کردن شوهرش شده است. جوری رفتار می‌کند که انگار خانواده شوهرش از همه بهتر هستند و ما از آن‌ها کمتریم. بدجور عاشق خانواده شوهرش شده است. این روزها دختر کوچکم هم رفتارهای او را الگو قرار داده است و از روزی‌ می ترسم که دختر کوچکم دیگر خانواده خو
انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.

ادامه مطلب
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.
دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز با او جر و بحث می کرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادر شوهر مدارا کند
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
بسیار این داستان را شنیده آید که((خانمی میگوید در سالن زنانه صدای خنده شوهر رفیقم می آمد،دوستم در حالی که بچه بغلش بود گوشی را به من داد و گفت برایش پیامک بده که خفه شو  آبرویم با صدای خنده هایت رفت...
من هم از گوشی دوستم برای شوهرش اینگونه نوشتم، فدای خنده هایت شوم کاش همیشه شاد باشی ولی صدای خنده هایت تا سالن زنانه می آید کمی آرامتر خوشبختی مان را چشم میزنند...))
این داستان را زیاد شنیده
بانو گودیوا کاونتری همسر حاکم انگلیس زنی خیلی محبوب و محترم بود. وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی را که باعث بدبختی مردم شده بود، مشاهده کرد، اصرار زیادی کرد به شوهرش که مالیات را کم کند، ولی شوهرش از این کار سرباز می‌زد. بالاخره شوهرش یک شرط گذاشت، گفت: اگر برهنه دور تا دور شهر بگردی، من مالیات را کم می کنم. گودیوا قبول می‌کند. خبرش در شهر می‌پیچد، گودیوا سوار یک اسب در حالی که همه‌ پوشش بدنش موهای ریخته شده روی سینه‌اش بود، در شهر چرخید، ولی
 
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد ...در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید:چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟!شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته...؟!ز
دیروز که بیمارستان بودیمیه خانم و آقایی حدودا سی و خورده‌ای ساله رو دیدم
خانمه با واکر راه می‌رفت.
بنده خدا خیلی سخت راه می‌رفت.
یه خانم چادریه نورانی
یاد حرفم افتادم که همیشه تو دلم می‌گفتم چرا من با این سن کمم باید مامانم اینطور بشه
بعد دیدن اینا، گفتم این بنده خدا چی بگه
شوهرش دائم باید مراقبش باشه.
با سن کمش راه نمی‌تونه بره
واقعا از حرفم پشیمون شدم.
قول دادم دیگه اینطور نگم. بدتر از من هم هست.
مریض های بعد از ظهر کنار اینکه معمولا بد حال تر و پیچیده ترن یه چیزای باحالی مثل داستان های زندگی جذاب هم بیشتر دارن
چند روز پیش ه بعد از ظهر مطب بودم ۴ تا بارداری ناخواسته داشتم...اولی دختر ۲۱ ساله که مشکوک به بارداری بود و با پدر شوهرش اومده بود چون عقد بود میترسید که ازمایش بده
دومی خانمی بود ۳۷ ساله با دختر ۱۶ ماهه که جواب ازمایش مثبت اومد...هم خوشحال شد هم شوکه
سومی خانمی بود که شوهرش اصرار میکرد که نه حامله نیستی و زنه میگفت شاید باشم و خیل
بعضی‌هام خیلی عجیبن. یه خانمی هست که هر چند هفته یک بار میاد درمانگاه. خیلی وقته دنبال کارای طلاقشه، وقتی هم میاد سفره‌ی دلشو واسه‌ی ما باز می‌کنه. اما همممیشه با شوهرش میاد دکتر. امروز گفت که همین امروز حکم طلاقشون اومده. فکر کنین رفتن دادگاه حکم طلاق رو گرفتن و به‌جای اینکه برن دفتر طلاق، شوهرش گفته بیا یه دکتر هم ببرمت، بعد میریم طلاق می‌گیریم
سلام 
من راستش خیلی وقته یه سوالی ذهن منو درگیر کرده، اونم اینه که بعضی از آقایون اگه همسرشون نتونه بهشون بچه بده کلا اون عشق اولی که نسبت بهش داشتن از بین میره؟ متاسفانه تو فامیل من این طوری هست و من گاهی اوقات غصه میخورم، عجب شوهرهای بی رحمی دارن. من چند تا جریان رو میگم براتون؛
یکی از آشناهای دورمون نمی تونست مادر بشه شوهرش همه ش داروهای هورمون از بس که بهش داد سرطان گرفت و مرد .
با دختر خاله م از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و خلاصه طاقت ناراحت
مشکلات مردها، به چیزهایی مثل نژاد، پول و شغل برمیگرده؛ اما.... مشکل اصلی زن ها
فقط حول یه موضوع می گرده:
                         آن ها (زن) به دنیا آمده اند.
                                                         اوریانا فالاچی
_____________________________________________
حالِ این روزهام؟ بد، بدون هیچ دلخوشی.
چرا باید دختر به دنیا بیام؟ چرا تو این کشور؟ چرا تو این زمان؟
تو این کشور یه دختر، یه زن  هر چقدر هم مستقل باشه و تلاش کنه بازم جزو املاک شخصی مردها حساب میشه.
تا وقتی بچ
 
یه خانومه داشت با راننده تاکسیه کلی درد دل میکرد ...
داشت از شوهر سابقش می نالید و از اون زندگیش که شوهرش براش به ارمغان آورده بود ...
 از زندگی سخت الان شوهرش و بیماری بچه های جدید شوهر سابقش ...
و خدایی که صدای اون رو شنیده و جواب کارهای شوهرش رو بهش داده و الی آخر 
تو افکار خودم بودم گفتم چقد خوبه ما اینجا رو داریم :))
دوست داشتم همون لحظه به اون خانمه بگم بیا وبلاگ نویس شو و از هر چه دل تنگت میخواد بگو :)
ولی خب خانومه خیلی پیر بود :) و بعید میدونست
می دونم که قبلا از زهرا نوشتم 
و از اینکه حس می کنم سرنوشتم مثل اون خواهد بود 
یهو یاد برادرشوهر محبوبه افتادم 
که محبوبه برام در نظرگرفت 
من موافقت کردم 
با مامان تو دعوا بودم! مثل همیشه
زنگ زدن 
مامان بردلشت 
پسره ۲۸ ساله مطلقه و مکانیک بود 
مامانم گفت به دختر ما نمیخوره چون کوچیکتره 
و قطع کرد 
فکر می کنم ۳۰ ساله بودم اون موقع 
محبوبه مودبانه ناراحت شد 
بعدها مادربزرگ بستری شد 
مامان کنارش بود 
محبوبه شیفت بود 
نرفته بود پیش مامان 
ماما
پولیش و واکس 3 اکستریم هایبریدنت سوناکس : 

پودر اکسید آلومینیومی بسیار ریز باعث رفع نور Verkratzungen ، لایه های خشک شده و صاف شدن رنگ می شود.
براق عمیق و براق ، ترمیم و ترمیم شدید رنگ کارایی دارد.
مناسب برای بدنه
براق کننده، محافظت کننده، پولیش کاری،تشکیل لایه‌ای با دوام بر روی رنگ خودرو

شناسه محصول : 202200
 طلاق در همه فرهنگ ها امری مردود و نکوهیده است و کمتر عقل سلیمی را می توان یافت که فی نفسه طلاق و جدایی را تأیید کند.
ولی گاهی چاره ای نیست ! وگرنه قانون مُتارکه و طلاق را در نظر نمی گرفتند!
اما اینکه بیایند یک نفر را که ۲۷ بار تقاضای طلاق کرده و همه به دلیل کتک خوردن از شوهرش بوده و این شکنجه را سالیانی است تحمل کرده به عنوان الگو صبر معرفی کنند هم از آن کارهای ناب هست !
طرف شب عروسی از شوهرش سیلی خورده و تمام این مدت تحت شکنجه توسط یک فرد روانی ب
چند ماه پیش
داشتیم با مامانم و خواهرام چندتا عکس می دیدیم 
که یهو یه عکس درباره کره دیدیم (یادم نمیاد )
و مامانم شروع کرد به عیب و ایراد گرفتن از کره =\
من نمیتونستم تحمل کنم 
و گفتم: مامان درباره کره ایا درست حرف بزن (دختر بد )
بعد خواهرم گفت : مامان مگه نمی دونی شوهرش کره ایه -_-
اونجا بود که خودم را جررررررررررررر دادم 
پایان =\
ببخشید بلد نیستم خاطره تعریف کنم
نظر فراموش نشه ^3^
 
خانوم از مسافرت برگشت، اومد خونه دید شوهرش با زن زیبایی...بهش خیانت کرده و خوابیده، رنگ از روش پرید و داد زد: مرتیکه بی‌ وجدان. چطور جرات میکنی‌ با زن نجیب و وفادار، و با مادر بچه‌هات یه هم چین کاری بکنی‌. من دارم میرم و دیگه نمی‌خوام ببینمت. همین الانه طلاقم رو می‌خوام. شوهر با التماس گفت: عزیزم، فقط یه لحظه اجازه بده توضیح بدم که چی‌ شد و بعد هر کاری خواستی‌ بکن. خانومه گریه کنون گفت: باشه ولی‌ این آخرین حرفیه که به من میزنی. شوهر گفت: ببین
خانمی وارد داروخانه شد و با آرامش خاصی به دکتر داروساز گفت که به سیانور احتیاج دارد!
داروساز پرسید سیانور را برای چی میخوای؟ خانمه توضیح داد که لازم است شوهرش را مسموم کند!!!
 
چشم های دکتر داروساز چهار تا میشه و میگه خدا رحم کنه! خانم من نمی تونم به شما سیانور بدم که با اون شوهرتون رو بکشید! این کار برخلاف قوانینه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد... هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این امکان نداره.
نه خانم! نه! شما حق ندارید سیانور دا
رفتم روی سکوی جلوی اتوبوس BRT نشستم. به جاده و درخت‌ها و ماشین‌ها نگاه کردم. آهنگ گوش دادم و چشم‌های اشکیم گریه کردن. اما خاکستری غرق نشد.
روی پله‌برقی که به سمت پایین می‌رفت ایستادم. سقف بالا میومد و من پایین تر میرفتم. از سرم رد شد و توی سفیدی غرق شدم. 
کنار خط زرد کنار مترو راه رفتم و مسیر رو تا درون تونل ادامه دادم. ادامه دادم و تاریکی غرقم کرد. 
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
منزل آقای گرجی پور:
 
شادی خانم که ازکلانتری برگشت که دردونرو پای تیوی دید دردونه با دیدن مامانش سریع بلند شدو پرید بغل
 
مامانش وسلام کرد وبعد گفت:
 
مامی بلای تفلدم میتای تیچار تنی؟
 
شادی خانم هم خیلی آروم گذاشتش پاین و گفت یه بالا بالا میخرم که با هم کار کنیم!
 
دردونه: :ا
 
شادی خانم :  : )))))))))
 
دردونه اخماشو تو هم کرد رفت تو اتاقش .شادی خانم رفت ببین شوهرش چیکار میکنه همین که در اتاقو بازکرد
 
ولباسهای نازنینشو تن شوهرش دید
 
چنان قشقرقی راه
دانلود اهنگ من تموم عمرمو ب پات دادم واست غرورمو به باد دادم (علی پارسا)
دانلود آهنگ دنیا همش اینجوری نمیمونه علی پارسا | بهترین کیفیت MP3 ...دانلود آهنگ دنیا همش اینجوری نمیمونه ♫ دانلود اهنگ من تموم عمرمو به پات دادم به نام اینجوری نمیمونه با صدای علی پارسا به همراه تکست و بهترین کیفیت.
دانلود آهنگ علی پارسا دنیا اینجوری نمیمونه | دنیا همش اینجوری نمیمونه MP3 دانلود آهنگ علی پارسا دنیا اینجوری نمیمونه | متن و کیفیت عالی و همینک از رسانه بزرگ آپ
دانلود آهنگ جدید اکبر نوروزى به نام خدا به دادم برسه
Текст песни Khoda Be Dadam Berese Akbar Norouzi
نیاد روزی که بغض به چشم آدم برسهТам не будет дня, когда ненависть достигает глаз
خدا به دادم برسه خدا به دادم برسهБог дал мне это, Бог дал мне это
بعد تو شبای من پر از غمو استرسه

ادامه مطلب
ببینید کی ریاضی مهندسیشو خوب داده و از جلسه اومده بیرون. نات مهدی! با اینکه دیروز از دوازده و نیم تا شیش و نیم درس خوندیم و یادش دادم چون روی مباحث تسلط کافی نداشت نتونسته بود بنویسه. خیلی غصه خوردم. من خوب دادم تقریبا. زندگی شیرینه و به دل میشینه. به و به.
اون دختره قانع هیچ گهی نشد متاسفانه
خیلی گشتم که پیداش کنم نتونستم
یعنی هیچ اکانتی انگار نداره
فقط سه سال قبل وقتی رفتم دهمون بهم گفتن شوهرش دادن و رفته اذریبایجان شرقی توی همون دهشون زندگی کنه.
این بود ماجرای همکلاسی شاخ من.
دانلود اهنگ علی پارسا من تموم عمرمو ب پات دادم واست غرورمو به باد دادم لینک مستقیم
دانلود آهنگ جدید علی پارسا اینجوری نمیمونه بهمراه متن آهنگ با کیفیت ...علی پارسا اینجوری نمیمونه. دانلود آهنگ جدید و بسیار زیبای علی پارسا به نام اینجوری نمیمونه ... با کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ با لینک مستقیم + متن موزیک. By Quality MP3 320 ... پارسا اینجوری نمیمونه : من تموم عمرمو به پات دادم. ♫♫♫. واست غرورمو به باد دادم.
دانلود آهنگ علی پارسا اینجوری نمیمونه - رسانه آهنگ دانلود
خواب دیدم حامله ام اما نه بچه ای ک حاصل از ازدواجم باشه. بلکه درواقع یه جورایی حالت رحم اجاره ای داشت ولی بچه سه والدی می شد... دو والد دیگه هم دوستم و شوهرش بودن! بماند ک تو خواب من شوهرش کی بود...
از طریق آی وی اف باردار شده بودم خلاصه:/
حرکات بچه رو توی شکمم حس میکردم و خیلی حس بد و عجیبی بود! ماه آخر بودم انگار و همونجوری ک تو مهمونی نشسته بودم حس کردم بچه انگار سرش و دستش جوریه زیر لباسم ک انگار تو بغلمه! و یهو وحشت کردم و فهمیدم که بله! بیبی ایز ک
شب که شد گنجشک کوچکمیهمان خانه مان شد.قلب کوچولویم آن وقتزود با او مهربان شد.
دیدم او تنها نشستهبی صدا بالای دیواربا خودم گفتم طفلیگم شده مامانش انگار
من به او با مهربانییک کم آب و دانه دادمتوی یک بشقاب کوچکشام گنجشکانه دادم
کتاب دوست خوب خدا : دوست خوب که باشد هم خیال راحت است هم مسیر گلباران
کتاب دوست خوب خدانویسنده: مسلم ناصریانتشارات: جمال
بریده کتاب:
در خانه کوچک یک زن بود به نام تونا که همسری مهربان داشت.شوهرش تارخ، صبح زود به بازار می‌ رفت و شب خسته برمی‌ گشت. غروب که می‌ آمد سرباز را می‌ دید سلام می‌ کرد، ولی سرباز جواب نمی‌ داد، فقط مثل سنگ نگاهش می‌ کرد. شوهر تونا آهسته به خانه‌ اش می‌ رفت او هم می‌ ترسید. تونا هم نگران بود…ص۸
بریده کتاب(۲):
تونا نگران
داشتم توی برنامه اینستاگرام می چرخیم که پیداش کردم نمی دونید چقد هول شدم نمی دونستم چیکار کنم درخواست دادم و از دیروز منتظر بودم تا تایید کنه امروز تایید کرد و‌درخواست داد برای فالو کردن من .منم تایید کردم ولی دل توی دلم نیست که وپیام میده یا نه اصلا نمی دونم چرا درخواست دادم و اینقدم خودمو اذیت می کنم دیگه ذهنم کار نمی کنه یعنی چی میشه؟؟؟اگه پیام داد جواب بدم ندم....
بعدا نوشت: هنوز پیام نداده چرا من درخواست دادم:(
کناب وفور کاترین‌ها تموم شد. تمش مثل فیلمهای دبیرستانی و نوجوونی خارجی بود و خیلی ماجراجویی و اینا داشت. البته که چیز باحالیه اما بیشتر به نظر میرسید نویسنده دنبال اینه که از روی کتاب فیلم بسازن یا حداقل برداشت من این بود. کلا به نظرم نحسی ستاره های بخت ما خیلی بهتر از این بود. اما خب این کتاب هم حرفایی واسه گفتن داشت. و البته مثل هر کتاب دیگه‌ای چیزهایی یاد میداد به ادم.
 
آنا کارنینا جلد یکش چند روز پیش تموم شد که البته من ترجمه خوبی رو انتخا
وااااای خدا 
این بار دعوا در کمتر از دو دقیقه از ورودم به خونه اتفاق افتاد! 
عجب خ ر ی هستی مامان 
اَح 
میگم این رنگ قشنگه؟ و گوشه لباس را از داخل پلاستیک نشون میدم 
میگه هوممم چی هست؟ 
در میارم 
یه شلوارک که مدل دامن شلواریه و تنگ نیست روشم پر از منگوله است 
میگم فقط در مورد قشنگیش الان نظر بده 
میگه اره قشنگه 
نه قشنگ نیست چیه این 
اینو نمیشه پوشید 
میگم نگران نباش مامان برای این خونه نیست و آروم میگم اینقدر عقلم میکشه این خونه جای این لباسه
جای تو را زن دیگری پر کرده 
زنی که من هم جای شوهرش را پر کردم
گله ای نیست من عادت دارم 
تو هم زیاد به دلت بد راه نده
مرد تو هم روزی زنی غیر از تو را دوست می داشت
مثل تو که قبل از او دلبسته ی در باز کردن من بودی
حال این شهر زیاد خوب نیست 
شهری که هیچ کدام از آدمها عشق اول هم نیستند...
آن چنانی که تو..
آنچنانی که من..
آنچنانی که همه آدم ها...
 
#رسول_ادهمی
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.شایدبرایش دنیاجوردیگری معنی پیدامینمو
یه عکس پروفایل فوق العاده شاد و شیک. دست شوهرش گردنش. یعنی دستی که دورِ گردنشه، دستشو هم گرفته با لبخند های عالی و استثنایی. ولی فقط من می دونم شوهرش اخیراً یه زن دائم دیگه گرفته که طبقه بالای همین خانم و بچه هاشون زندگی می کنه.
یعنی از عکسِ پروفایل هیچی نمی شه فهمید که کی واقعاً شاده و کی واقعاً خوشبخته و یا حتی کی واقعاً ناراحت (از استتس هایی که معمولاً کپی هم هست)
معمولاً تصاویری که آدما از زندگیشون در فضای مجازی ثبت می کنن،چرت وپرت محضه. نمی
صبحی دوستم زهرا زنگ زد. میگفت شوهرش با مامان باباش بحثش شده اونام فکر کردن این زیر گوش پسرشون خونده. میگفت هرچی دلشون خواست بارم کردند اما به خاطر دخترم از تو اتاق نیومدم بیرون. وقتی یکی دو تاشو گفت که چیا بهش بستند من اینجا خدا رو شکر کردم خانواده شوهرم مودبند
اوففففف
فقط چون خودت گفتی :«نَبِّئ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفورُ الرَّحیم»*وگرنه از این سمت که نگاه کنیم، «أَنَا الَّذِی أَسَأْتُ...أَنَا الَّذِی أَخطَأْتُ...أَنَا الَّذِی اعْتَمَدْتُ...»**
 
+ «من کسی جز تو ندارم که به دادم برسدمی توانی مگر این دوست به دادم نرسی؟!»
 
* حجر/۴۹
** عرفه
 
امروز یه جمجمه و چند تا تیکه استخون از تخت جمشید فرستاده بودن واسه استادم که سن و جنسش رو تشخیص بده.کار استاد من این نیست و اصولا یه آنتروپولوژیست باید نظر میداد اما خب از دیدگاه آناتومی هم میشد به نتیجه رسید.
من قبلش دو تا مقاله خونده بودم و تا جمجمه رو دیدم تشخیص دادم که مربوط به یه خانم هست. اما تشخیص سنش از عهده ی من خارج بود. دیگه استاد دونه به دونه نشانه ها رو بررسی کرد و در نهایت فهمیدیم  یه زن بیست و چند ساله بوده.
تو قسمت پشتی سرش جای دو ت
دانلود اهنگ من به دل دیوونم یاد دادم  نترسه از تنهایی
دانلود کامل اهنگ مهدی احمدوند من به دل دیوونم یاد دادم  نترسه از تنهایی
هم اکنون در وبلاگ یک موزیک مرجع اهنگ های پرطرفدار اهنگ جدید مهدی احمدوند با نام جنون (من به دل دیوونم یاد دادم  نترسه از تنهایی) را همراه با متن برای علاقمندان اماده دانلود می باشد
شعر من به دل دیوونم یاد دادم نترسه از تنهایی
ادامه مطلب
وقتی فهمیده بود که باردار است، لپهایش گل انداخته بود و دندان هایش توی چشم میزد. در میان جمع، زیر لباسش بالشت میگذاشت و ادای آدمهای حامله را درمی آورد. 
چند روز پیش میگفت: چهار ماه دیگر مادر میشوم. من یه بچه به دنیا میارم.
امروز شوهرش در بیمارستان با مردی که ماشینش را بد پارک کرده بود دعوا میکند و از هوش میرود. دختر سیاه بخت گونه های سرخش را به بازوهایم میمالید و میگفت: دلم بریان است، دلم بریان است دادا، تو به دادم برس. دردمو به کی بگم، دادا تو مگ
«میازار موری که دانه کش است»که کاری فجیعا بد و چندش استاز آن بدتر اما تو دانی که چیست؟به پیش جهان‌خوارگان خواهش استمگر مزدوج گشته برجامشانکه با مادر شوهرش چالش است؟فمنیستهای مجلس کجایند کهتجاوز به روحش بسی فاحش استبه اینستکس رسیده کنون کار اوو نقضش به کل رو به افزایش استبسی رنج برده در او بیست سیاف ای تی افش هم که در زایش استولی باز پیروزی از آن ماستکه مرد مقاوم در اسایش است#زهرا_آراسته‌نیا
۱.اگر زن از شوهرش باردار باشد،در این مدت،۴ ماه و۱۰ روزمعلوم شود،۲.این حب وعشق بین زن وشوهر دارای احترام وقداست استولذابرای حفظ واحترام به این عشق ،زن باید از ازدواج با دیگری در این مدت دوری کند،چرا که زن مثل کالای کم ارزشی نیستکه بلا فاصله بعد از مرگ شوهر دست بد ست بین مردان بگردد،۳.برای حفظ حیاء،حجاب وعفت ،خداوند به زنان دستور داده این مدت ۴/۱۰ ماه را عده نگه دارند.تفسیر المیزان،ج۲،ص۲۴۳،ذیل آیه،۲۳۴ سوره بقره.
‏میگن یک خانمی هم برای شوهرش لیست خرید می‌نویسه:1 نوشابه2 قند3 بیسکوییت4 پیاز5 تخم‌مرغ6 مرغ7 فندک
و آقا برمی‌گرده با یک نوشابه، دو بسته قند، سه‌تا بیسکوییت، چهارتا پیاز، پنج‌تا تخم‌مرغ، شش‌تا مرغ و هفت‌تا فندک، و با تعجب از خانمش می‌پرسه: «هفت‌تا فندک برای چی میخایم؟»
پیام داد دیدی گفتم با هم باشیم همه چی حله 
پیام دادم
چرا همه استرسا رو من باید بکشم ؟
پیام داد 
خوشحالم که خوشحالی
پیام دادم
خدا کنه همه چی واقعی باشه 
خدا کنه خواب نباشه
پیام داد
همه چی درست میشه !
...
با خودم میگم 
دیگه نمیخوابم
اگه بخوابم 
میترسم بیدار که شدم
بفهمم اینا خواب بوده
اون وقت میمیرم
من این همه ظرفیت ندارم !
سلام دختری هستم 20 ساله و مجرد یه خواهر بزرگتر دارم  ک شوهرش بهم نطر داره برام پیامکای عاشقانه میفرسته من بلاکش کردم از همجا و جوابشونو هیچوقت ندادم باهاشون خیلی سرد برخورد میکنم ولی دس برنمیداره میترسم ب خواهرمم بگم زندگیشون بهم بریزه اخه یه دختر ۷ ساله هم دارن چیکار کنم کمکم کنید
تو این دوره از زندگی‌م چند برابر دوران دانشجویی و دانش‌آموزی یاد گرفتم؛ البته این یاد گرفتن از روی تجربه بوده و به طبع سخت‌تر و پررنج‌تر! مثلا وقتی چندین روز از مصاحبه کاری گذشته و منتظر تماس هستی و خبری نیست، شروع می‌کنی به مرور حرف‌هایی که تو جلسه زدین:
-محکم و با اعتماد به نفس نبودم، خودم رو کمتر از اون‌چه که هستم نشون دادم.
-آهان اینجا سر حقوق به توافق نرسیدیم احتمالا!
-اینجا سوتی دادم، نباید چنین حرفی رو می‌زدم.
-نباید حقوق قبلی من رو
اون روزا...بهت پیام دادم...یادته؟ 
گفتم :همین روزا اگه شنیدی مردم شکه نشو...خودم خواستم...این پیامو تو‌این دنیا فقط می تونستم به تو بدم...
جواب دادی: پس اگه می تونی فقط تا فردا صبر کن... تا فردا نمیر، کارت دارم.
لعنتی...فقط تو می تونستی اونجوری وسط گریه بخندونیم، وسط فکر مردن....
فرداییش اومدی ، رفتیم بام....
بهم گفتی تو یکی از اونایی هستی که تنهایی می تونی دنیا رو تکون بدی سارا...ولی اگه تصمیمت جدیه بگو‌ قرار بذاریم با هم تمومش کنیم. حله؟ 
گفتم کارت همی
بلاخره رفتم شهرستان و اون کار کروکی زمین رو انجام دادم. خدای من عجیب استرس داشتم. کاری که دو سال قبل مل آب خوردن انجامش میدادم الان برام شبیه کابوس شده بود. خیلی زود و سریع تحویل دادم کار رو اما واقعا اعتماد بنفسم صفر بود. همش فکر میکردم یجای کار ایراد داره. الانم همین حس رو دارم. البته یه علتش هم این بود که فایل های پیش نیاز کار و تنطیمات اتوکد رو روی لپتاپ جدید نداشتم. بهرحال انجامش دادم و برگشتم اهواز سفر یک روزه خوبی بود طاها و تیارا رو هم دی
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
شاید خانمی تماس گرفته باشد و گفته باشد که از وقتی شوهر خواهرم در تصادف کشته شد،شوهرم نسبت به من بی محبت شده است وازاین موضوع خیلی نگران و ناراحت بود،
با هماهنگی خانم با شوهرش بصحبت نشستیم و نتیجه راخیلی خلاصه بگویم
(((
بعداز وفات باجناق ،مرد وقتی گریه  وعزاداری خانمش را طی چند هفته پیاپی میبیند.و بی‌توجهی خانمش را بخودش میبیندکه چگونه خانه وفرزندان را رها کرده و فقط گریه میکند و میل
همیشه فکر میکردم یه مادر عالی میشم، مامان ۳ ، ۴ تا بچه های قد و نیم قد، ولی الان که مادرهای دور و برم رو میبینم از بارداری و بچه و زایمان و شیردادن حالم به هم میخوره، یه جور فوبیای افسردگی بعد از زایمان! 
من تو سیکل روتین زنانه ام، قبل از پریود به دلیل تغییرات هورمونی خیلی حساس و زودرنج میشم، در حدی که دچار تپش قلب و درد قفسه سینه میشم. با این وضعیت نمی دونم چه طور باید در برابر تغییرات هورمونی بعد از زایمان دوام بیارم. 
تصورم از حاملگی و زایمان
از روزی که رفتم و دستبند طلای هماهنگ‌با گوشواره دخترم رو سفارش دادم دو هفته میگذره ،سه دفعه پیام دادم و یه بار رفتم مغازه‌ش ولی هنوز جوابی نگرفتم 
چرا اصرار دارم باهاش کار کنم؟ چون طلاهای قبلی رو از همین گرفتم و قراره برام طلا به طلا معاوضه کنه که ضرر نکنم یا کمتر ضرر کنم 
اُف بهش واقعا
کاش پست بعدی ذوق کردنم برا گرفتن دستبند و قشنگیش باشه  
دیروز عصر رفتیم خونه آبجی فاطمه و شب با داداشم و آقا شون اینا رفتیم سینما فرهنگ فیلم ببینم اسم فیلمش هم بود 'شبی که ماه کامل شد ' !!! 
خب  اول میریم سراغ  بازیگران اصلی فیلم 

+ زوج سریال  زوج نسبتا خوب  دوست داشتنی  بودن  از اون زوج ها که  عشق بین شون ابدی بود و تا آخر سریال میشد  عشق شون لمس کرد ! 
الناز شاکر دوست : خب من خیلی  بازیگرای ایرانی نمی شناسم ولی انصافا این بازیگر نسبت به بقیه فیلم های بیشتری ازش دیدم خب مثل همیشه بازی نسبتا خوبی از خو
هر دفه با یک زوج همراه میشم یا از روابطشون برام میگن یا روابطشونو میبینم بیشتر میفهمم اصلا درک درستی از ازدواج ندارم...رفیق که دو شب پیشم بود و یار داره تقریبا یک سالو نیمع و خواهرش که به زودی قراره بشه اینترن من و تازدگی ازدواج کرده و از من کوچیکتره...اصلا نمیتونم درک کنم چطور ادما بعد از چند سال هنوز حرفای مشترک دارن و میتونن ساعت ها با هم باشن و با هم حرف بزنن...رفیق که اعتقاد داره من زیاد سینگل موندم و از سینگلی خل شدم
ولی همیشه برام عجیب بود..
حدود یک ماه قبل بود که به خودم قول دادم به بی قراری هام غلبه کنم، سخت بود اما تونستم.
حالا چند روزی هست که قول دادم به بی حوصلگی هام غلبه کنم، امیدوارم بتونم.
شما که غریبه نیستید، حالم حال پیرزنی بود که همه ی کارهاش رو به امید مرگ انجام میداد و منتظر تموم شدن پیمانه اش بود.
میخوام حالم حال یه جوون بشه....
چرا این رو می نویسم؟ چون ثبت بشن که هروقت کم آوردم یاد این روزام بیفتم.
خودمو مشغول کردم تا مهر بشه، کلی نقشه دارم که امیدوارم خوب پیش برن.
شما چ
دختر جوانی بر اثر سانحه تصادف زیبایی خود را از دست داد .چند ماه بعد ناباورانه نامزدش هم کور شدموعد عروسی فرا رسیدمردم میگفتند؛چه خوبعروس نازیبا همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد۲۰ سال بعد از ازدواج ؛زن از دنیا رفت،مرد عصایش را کنار گذاشتو چشمانش را باز کرد
مرد هیچ‌وقت نابینا نبود...!
او فقط مَــرد بود
شک نکن " دنیا همین است:.مرد بودن " دَرد " دارد ..... نامرد بودن " کـِـیـــف " !!
عذری نعمتی را شوهرش دیشب بعد از مستی کتک زده بود، صورتش سیاه و کبود بود و حال و حوصله حرف زدن هم نداشت . هی مینوشت و کاغذ ها را مچاله میکرد. کاغذ های مچاله را آرام باز کرده بودم، پیچیده بودم دور مریم ها و از دفتر زده بودم بیرون. بوی مریم ها توی آسانسور پیچیده بود و صدای عذری توی سرم.
به خودم قول دادم از امروز
شاعری دست و پا شکسته شوم
آن قَدَر از تو شعر بِنویسم
تا از این حال زهر، خسته شوم

به خودم قول دادم از امروز
می روم تا که هر چه بادا باد....
ما ندیدیم روز خوش اما
خانه ی عاشقیتان آباد
#حمید_رفایی 
#شاعرانه
@hamidrefaeipoem
دائما به یادش هستم. غذا درست می‌کنم و می‌گویم چطور می‌تواند غذا درست کند؟ سحری و افطار می‌خوریم و به او فکر می‌کنم. هنگام خرید کردن و بیرون رفتن هم. تا وقتی گیر بیاورم و از کاری فارغ شوم، از ته ذهنِ شلوغم خودش را می‌کشاند جلو تا بیشتر فکر کنم. به اینکه در دلش چه می‌گذرد حالا که شوهرش نیست؟ خانه‌شان را هزار بار در ذهنم تجسم کرده‌ام. اتاق‌ها، آشپزخانه، هال؛ مبل‌ها و صندلی‌ها و حتی هودی که دیگر برای سیگار کشیدن شوهرش روشن نمی‌شود. حتی به ب
از وقتی یادمه این مرده یک نمونه فرد مهربان خانواده دوست تو اقوام معرفی میشد یه مرد با اخلاق و مهربونبا همه بچه ها رابطه خوبی داره حتی با دخترک منحتی با من وقتی کوچیک بودمبرای دانشگاه قبول شدنم بهم پول هدیه داداز نظر کاری هم با اینکه پدرش وضع خوبی داشت ولی خودش از صفر شروع کرد الان کارخونه داره و خونه و ماشین خارجی و....وقتی ک ازدواج کرد میگفت زن خوبی پیدا کردمهمیشه هم تو محافل فامیلی رابطه ی خوبی پر از احترام باهم داشتندیه دختر 8 ساله داره ک خی
Gmail دوستم رو دیدم که حدود 2000 تا ایمیل نخونده داشت! تلگرامش هم تقریبا 5000 تا نوتیفیکیشن unread داشت! یعنی داشتم دیوونه می شدم. من تا ببینم نوتیفیکیشن تلگرام، لینکدین یا جیمیلم روشن شده سریع باید seen یا delete کنم وگرنه مطلقا برای هیچ کاری نمیتونم تمرکز بگیرم!یه مدت پیش کامپیوتر محل کارم رو دادم به همکار جدید. چند بار بهش تذکر دادم همه ی فایل هات رو بر اساس یه دسته بندی منطقی توی فولدر به اسم خودت ذخیره کن. خدا شاهده 10 بار اینو بهش تذکر دادم اما انگار نه
۱. دستبند شوهری رو گرفتم ..خیلی خوب شـــــد همونی شد که طراحیشو دادم ^_^ + کادو تولد مادرشوهرجانم یه کیف خوشگل خریدم همه خوششون اومد + لباس تو خونه ام برا مامی خریدم بش دادم گف تو لباسایی که برام خریدی از همه بهتر بود خیلی خنک و خوشگله^_^
۲. دوتا خانم متقاضی بم گفتن خانم خوش اخلاق و باهوش 
۳. شربت خاکشیر + شربت الو جنگلی + کوبیده + قلیه قارچ با تن ماهی 
من هیچ پیغمبری را مبعوث نساختم که دورانش کامل شود و مدتش تمام گردد جز ابنکه برای او وصی و جانشبنی مقرر کردم ومن ترک بر پیغمبران برتری دادم ووصیترابر اوصبا دبگر وترا بده بدو شیر زاده ودو نوه ات حسن وحسین گرامی. داشتم و حسن را بعداز سپری شدن روزگارپدرش کانون علم خود قرار دادم وحسین را خزانه داروحی خود ساختم واورا بشهادت گرامی داشتمو پایان کارش را بسعادت رسانیدم او برترین شهداست و مفامش از همه انها عالیتر است کلمه تامه معارف وحجج خود را همراه
یکی بود یکی نبود. یک شب غصه بودم. بهم یک آهنگ عادی داد. خیلی وقت بود آهنگه رو داشتم اما حتی گوشش هم نمی‌دادم. فازش رو نمی‌گرفتم. آهنگه رو اون شب بهم داد. گوشش دادم. آروم شدم. اون شب آهنگه رفت رو ریپیت. آهنگه شد نازترین آهنگ جهان.
آدمه هم رفت. 
موندم تنها با نازترین آهنگ جهان. که گوشش می‌دم بی‌قرارترین می‌شم. غصه‌ترین یکتای دنیا.. :(
پیامبرصلی الله علیه وآله:
لَو أمَرتُ أحَداً أن یسجُدَ لأِحَدٍ لأَمَرتُ المَرأةَ أن تَسجُدَ لِزَوجِها
اگر قرار بود دستور دهم کسی در برابر کسی سجده کند، به زن دستور می دادم تا شوهرش را سجده کند
بحار الأنوار، ج ۱۰۳، ص ۲۴۶.
پیامبرصلی الله علیه وآله:
ما مِن امرَأةٍ رَفَعَت مِن بَیتِ زَوجِها شَیئاً مِن مَوضِعٍ إلی مَوضِعٍ تُریدُ بِهِ صَلاحاً إلّا نَظَرَ اللَّهُ إلَیها و مَن نَظَرَ اللَّهُ إلَیهِ لَم یعَذِّبهُ
هر زنی که در خانه شوهر خود به قصد س
دارم خاطرات گذشته رو میخونم، رسیدم به :
روزی که پول لته دادم اما امریکانو گرفتم....
 
این هفته برای بچه های مدرسه, هفته کارآموزی هست. بچه های سال 12 بایستی یک هفته در رشته ای که میخوان توی دانشگاه بخونن, برن کارآموزی؛ مثلا علی چون تصمیم گرفته پزشکی بخونه, توی بیمارستان هست و با دکترها سر عمل های مختلف میره- دیروز رفته بود سر عمل قلب! و به نظر راضی میاد! چقدر عجیبه که فرایند رو جدی میگیرن اینجا.
 
پسر یکی از روسای اینجا, نمیدونم چی میخواد بخونه اما ا
چهارده پونزد سالم بود و مثل اکثر نوجوونا فکر میکردم رویایی ترین روز زندگی هر دختری عروسیشه!عروسی یکی از بستگان دعوت بودیم.  وقتی عروس و داماد رو دیدم قند توی دلم اب شد که یعنی میشه یه روز من جای اون باشم؟خودم رو تولباس سفید و کفش پاشنه بلند تو بغل داماد تصور میکردم و دلم قنج میرفت! تو اون لحظه اون دختر برای من بزرگترین الگو شده بود! چقدر صورت تر و تمیز و خوشکلش رو دوست داشتم و به ابروهای پرپشتم لعنت فرستادم چون از ترس معاون مدرسه نمیتونستم برش
کاش یکی بود که زودتر بهم می‌گفت زیادی باور نکن. یا مثلا "به این دختره بگم به هر کسی اعتماد نکنه." وای باورم نمیشه که روز اول این تو ذهن‌ش بوده. زجر می‌کشم از همه‌ی این‌ها.
+ من آدم اعتماد نکردن نبودم. وقتی به خودش اعتماد نداشت، منم اعتمادمو ذره ذره از دست دادم.
 
دیگه اینجا ناله نمی‌کنم.
دوستش دارم و تامام. باید آزاده باشم. باید هر آنچه از دست دادم رو فراموش کنم. هر آنچه از دست رفته.
خدایا زودتر و بیشتر بی‌حسی بده بهم.
 
کارگر خدا
 
امیرمؤمنان علی ـ علیه‌السلام ـ فرمود: بهترین زنان شما پنج دسته ‏اند. پرسیده شد: آن پنج دسته کدامند؟
 
حضرت فرمود: 
 
1️⃣ زنان ساده و بى ‏آلایش
 
2️⃣ زنان دل رحم و خوش خو 
 
3️⃣ زنان هم دل و همراه 
 
4️⃣ زنى که وقتی شوهرش به خشم می آید تا او را خشنود نکند خواب به چشمش نمی آید. 
 
5️⃣ زنى که در نبود شوهرش از او دفاع می کند. 
 
چنین زنى کارگرى از کارگران خداوند است و کارگر خدا هیچ وقت بی چیز و بی نوا نمی شود.
 
 
نکته:
 
اگر این چنین همسر
دانلود آهنگ تا صبح که بیدارم دل دست کی دادم خودش میدونه من به اون دیوونه وابستگی دارم
دانلود آهنگ جدید محسن ابراهیم زاده به نام تا صبح که بیدارم دل دست کی دادم  ودش میدونه من به اون دیوونه وابستگی دارم با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang ta sobh ke bidaram del daste ki dadam
دانلود آهنگ تا صبح که بیدارم دل دست کی دادم
متن آهنگ محسن ابراهیم زاده وابستگی
چی داری توی چشات چی داری توی نگات دلم داره میره براتچشات که باز و بسته میشه دلم م
دیشب مامانم واسه فشارخونش رفت دکتر قلب.بعد که اومد داشت از دکتره تعریف میکرد که چه قدرررر خوش اخلاق و مودب بود.گفت موهاش بلند بود دم اسبی بودو خوش هیکل و گفت که تهران بوده الان اومده شهر ما.
وقتی اینارو گفت من یه لحظه همه چیو زدم سر هم یادم اومد که من قبلا وبلاگ یه خانمیو میخوندم که تهرانی بودن و شوهرش متخصص قلب.بعد یادم اومد همون موقع ها یه سریالی داشت پخش میشد یه بار اومد نوشت که یکی از بازیگراش که درحد چند ثانیه فقط بازی کرده بود و اصلا معروف
دیشب مامانم واسه فشارخونش رفت دکتر قلب.بعد که اومد داشت از دکتره تعریف میکرد که چه قدرررر خوش اخلاق و مودب بود.گفت موهاش بلند بود دم اسبی بود خیلی خوشگل و خوش هیکل و گفت که تهران بوده الان اومده شهر ما.
وقتی اینارو گفت من یه لحظه همه چیو زدم سر هم یادم اومد که من قبلا وبلاگ یه خانمیو میخوندم که تهرانی بودن و شوهرش متخصص قلب.بعد یادم اومد همون موقع ها یه سریالی داشت پخش میشد یه بار اومد نوشت که یکی از بازیگراش که درحد چند ثانیه فقط بازی کرده بود
به یک نکته پی بردم.
به اینکه من همانم که بودم.
خودم شکل خواسته های خودم را تغییر دادم.
خواسته هایم همان است که بود. و بر همان اساس.
و من شکلشان را تغییر دادم چون شکل زمان تغییر کرد.
و این از تیزهوشی من بود.
من خود را پشت زمان جا نگذاشتم.
من در هر عصر، به زبان همان عصر شاعری کردم.
هر عصر، می و جام و بزم خودش را داشت.
#نکته
یکی از خودنمایی‌ها و مفاخرات زن ایرانی آن بود که مرتب به حمام برود و غسل جنابت کند. او این کار را با تبلیغات فراوان انجام می‌داد و پس از بازگشت از حمام عمومی به خانه، لنگ خود را در معرض عموم می‌آویخت، تا به دیگران(هووها، خواهرشوهر، مادرشوهر و ... ثابت کند که هنوز برای شوهرش جذابیت دارد.

برای مطالعه‌ی بیشتر، رک: دین زیسته و زندگی روزانه، ابراهیم موسی‌پور بشلی، فصل نهم، زبان و نشانه‌شناسی، نشانه شناسی عمومی.
خواب دیدم دانشگاه باز شده
رفتم سر کلاس ساعت اول و به جای یک ساعت و نیم بیشتر از دو ساعت تو کلاس بودم
کلاس روش تحقیق بود و گفتم چون روش تحقیق پیشرفته س در مورد کل پایان نامه کار می کنیم نه فقط در حد پروپوزال
نکات مهمی رو هم که باید تو هر فصل رعایت بشه میگم بهتون
رو وایتبورد کل فرمت پایان نامه 5 فصله  رو نوشتم و توضیح دادم و توضیح دادم و رفع اشکال کردم
تا وقتی که دیگه کلاس بعدی داشت شروع میشد و از اون کلاس بیرونمون کردند
کلاس بعدی هم کلاس طراحی آموز
قیمه کوفته
گوشت...... سیصد گرم گوشت را با یه پیاز رنده شده ونمک وفلفل وزردچوبه وگرد لیمو عمانی وپودرزیره وپودر دارچین ودوقاشق ارد نخودچی خوب ورز دادم وبه اندازه یه گردو کوفته ها را درست کردم سایزش دست خودتان است وتوی روغن سرخ کردم 
لپه...... لپه را با یه دونه برگ بو وچوب دارچین نیم پز کردم چون بقیه پخت را توی خورشت انجام میده 
ادامه کار...... یه پیاز را توی روغن تفت دادم سبک که شد پوره دوحبه سیر را اضافه وتفت دادم بعد دوقاشق رب واونم تفت دادم تا رنگ ب
من هیچوقت آدمِ بمون درست کن و بسازش نبودم، تحمل میکردم. صبر، بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنید.. ولی این صبر واسه این بود که ببینم روال معمول و طبیعی ماجرا به سمت بهتر شدن میره یا بدتر شدن. همیشه ترجیح دادم روال طبیعی اتفاق ها همونی باشه که هست یکم دست انداز البته توی روال طبیعی هم بد نیست و قابل تحمل... اگر هم این روال وشکل طبیعی قابل تحمل نبود کنده میشم ازش...ولی ساختن و درست کردن شرایط، حس زندگی با یک صورت جراحی شده ی فیک بد قواره رو داره.. اینه
.مخصوصا اگه یکی پیشت باشه و چیزایی که نباید رو بشنوه :| حالا فکر کن
تو خواب هم داری یه جاهای خیلی خوب سیر می کنی و یه کارای خیلی خوبم می کنی :D دیشب یکی
از بچه ها سر همین تو خواب حرف زدن سوتی داده که سرش به باد داده :| اصلا قبل خواب آدم باید به
هیچی فکر نکنه :| همه رو هم خواب کنه و بعد بخوابه :D واسه اطمینان خاطر هم درو قفل کنه بخوابه :|
که هر کی هم اومد تو خوابش راه فرار نداشته باشه ...می گن تو عالم مستی و خواب هر چی از طرف
بپرسی راستش رو می گه ...نمی دونم تا
به یک نکته پی بردم.
به اینکه من همانم که بودم.
خودم شکل خواسته های خودم را تغییر دادم.
خواسته هایم همان است که بود. و بر همان اساس.
و من شکلشان را تغییر دادم چون شکل زمان تغییر کرد.
و این از تیزهوشی من بود.
من خود را پشت زمان جا نگذاشتم.
من در هر عصر، به زبان همان عصر شاعری کردم.
هر عصر، می و جام و بزم خودش را داشت.
#نکته
دانلود فیلم ایرانی اگزما با کیفیت 1080p و 720p
دانلود فیلم اگزما با لینک مستقیم
دانلود فیلم ایرانی اگزما با کیفیت عالی 1080p
لینک دانلود قرار گرفت
دانلود فیلم اگزما
گروه فیلم : اجتماعی
سال تولید : 1395
کارگردان : مهران مهدویان
بازیگران: رویا در تلاش است زندگی خود را در آرامش نگه
دارد، از طرفی نمی خواهد شوهرش از گذشته اش با خبر شود.او در این مسیر با
مشکلاتی مواجه می شود…
خلاصه داستان : فیلم اگزما رویا در تلاش است زندگی خود
را در آرامش نگه دارد، از
جالبه
دخترک را اوردم کلاس زبان. منتظر نشستم یه خانوم مسنی هست کمی اون طرف تر نشسته داره با منشی حرف میزنه
میگه از دخترش خبر نداره.
دخترش ی بچه داشته ک از شوهرش جدا میشه. ب خاطر یکی دیگه. و قید همه چی رو میزنه بچه را میزاره پیش مادرش و خودش میره با اون و ازدواج میکنه و کلا با خانواده اش قط ارتباط میکنه. وقتی که بچه اش 3 سالش بوده. همه چیزو ول میکنه میره
الان مادرش میگفت به دامادم میگم زن بگیر دامادم قبول نمیکنه
میگفت دامادم میاد پیشمون میاد بچه اش ر
زندگی های امروز را که بازندگی های گذشته مقایسه میکنیم خواهیم دید که زندگی های امروزه کمی پیچیده و سخت ترشده و علت سخت ترشدن زندگی ها خیلی ازمسائل اعم از مشکلات اقتصادی و عاطفی و.....هستند که زندگی را به چالش میکشند یکی از این عواملی که زندگی را برای زن و شوهر سخت میکند خودمحوری زن یا مرد است دراین امر زن یا مرد فقط خودشون را درخانواده و زندگی میبینند و برای خود ارزشش بیش از اندازه ای را قائل میشوند و برای اینکه خودشان راحت باشند و درجامعه چه ظا
دانلود آهنگ تا صبح که بیدارم دل دست کی دادم خودش میدونه من به اون دیوونه وابستگی دارم
دانلود آهنگ جدید محسن ابراهیم زاده به نام تا صبح که بیدارم دل دست کی دادم  ودش میدونه من به اون دیوونه وابستگی دارم با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang ta sobh ke bidaram del daste ki dadam
دانلود آهنگ تا صبح که بیدارم دل دست کی دادم خودش میدونه من به اون دیوونه وابستگی دارم
متن آهنگ محسن ابراهیم زاده وابستگی
چی داری توی چشات چی داری توی نگات دلم د
باز هم بخاطر خواب پیام دادن به تو رو از دست دادم و این خیلی تلخه
راستی مدیر گروه که باهاش بخث کرده بودم، دیدتم اصلا هیچی نگفت و فقط شوخی کرد
همه بچه ها تعجب کرده بودن
برای بسته سفارشیت خدارو شکر که رسید بدستت ان شاالله ازش راضی باشی و همونی باشه که میخواستی
ولی ازت خواهش میکنم چیزی برنگردون بزارش به حساب کادوی تولدت، خیلیییی دوست داشتم میتونستم کادوی تولد بهت بدم الان که شده لطفا این فرصتو ازم نگیر
بخاطر عملکرد خوبم در ماه گذشته،
یک دستگاه بابلیس مخروطی به خودم هدیه دادم از دیجی کالا سفارش دادم امشب به دستم رسید:) 
 
من موهام به شدت صافه! یعنی انقدر که وقتای عروسی و مهمونی و ... با هزار مدل تافت و کرم و اسپری و .. اگه یکم حالت بگیره! 
امشب بابلیسم که رسید گفتم دیگه میتونم یه مدل موی خوشگل و حالت دار به موهام بدم از این لختی دربیارم! 
 
عاقا اینو نگفتم؟؟؟ 
 
بالای 7 بار موهامو بابلیس کشیدم ، کرم مو زدم، تافت زدم ... شما بگو اگه دو دیقه به اون حالت
من فکر می کردم دوره ی کتک زدن و کتک خوردن گذشته، تا اینکه اون روز غروب اون اتفاق افتاد.
زنداداشم، که باردار هم هست؛ اون روز تو اداره شون کشیک اضافه داشت و حوالی ساعت 4 عصر، تازه رسیده بود جلوی خونه ی (ما) که...
خودش تعریف میکنه تازه ماشین رو داشتم پارک میکردم که متوجه شدم خانم همسایه محکم به شیشه ی ماشین می کوبه و کمک میخواد.. که به دادم برس... شوهرم بچه م رو داره میکشه!
زنداداشم با توجه به وضعیتش کمی کرخت میشه اما خودش رو به داخل خونه میرسونه که به پ
تصمیم گرفتنِ اینکه از وبلاگ برم کار ساده‌ای نبود. اما فکر کردم دیگه نمی‌تونم تو مدیوم وبلاگ دووم بیارم. ازطرفی این روزها مناسبات اینستاگرامی در بلاگ هم رایج‌تر از هرنوع دیگری از تعامله، بنابراین چندان تفاوتی نداره. ترجیح دادم ازاین‌به‌بعد توی چنل تلگرام بنویسم. شاید باز هم اینجا آپدیت شد، شاید نه. شاید دوباره وبلاگ رو ترجیح دادم. به‌هرحال، من اینجام:
 
me_the_Mahan
کتاب دوستی های قبل از ازدواج : بررسی روابط دختر و پسر با استدلال های خودمانی
 
کتاب دوستی های قبل از ازدواج : سید مجتبی حورایی، دکلمه گران
معرفی:
این کتاب را خانم نیلچی زاده در برنامه ی سمت خدا معرفی نموده است. کتاب خوبی است با استدلال های خودمانی ..
بریده کتاب(۱):
هیچ وقت فکر نکرده اید زمانی که حضرت یوسف با زلیخا تنها شدند و زلیخا به یوسف پیشنهاد ارتکاب گناه داد، چرا یوسف شروع به اصلاح و ارشاد نکرد؟ مگر او پیامبر نبود و پیامبران برای ارشاد مردم
حق دختری که با یه پسر مدتی چت میکنه و خانوادش میفهمن اینه که بزور شوهرش بدن؟
تا کی این عادت و رفتارای احمقانه؟
خواهش میکنم  واسه ی دوستم خیلی خیلی دعا کنید
بعداز یکی دوماه بی خبری ازش فهمیدم به خاطر این موضوع زندانیه تو خونه.
میشه حداقل یه صلوات واسش بفرستید؟
سلام
یک:
تو پست قبل منظورم از طلوع و غروب،طلوع و غروبِ یه قلب بود،یه قلبی که بیست و پنجم فروردین نود و هفت پر عشق شد،و پونزدهم دی ماه،سرد شد،همه ی اون عشق شد خاطره واسش،پر پر شد،له شد،نا امید شد،گریه کرد،زار زد،زجه زد و در نهایت و مُرد......همین قد بسه:)
دو:
روزای خیلیییییی گسل کننده ی گندی رو میگذرونم،دیروز حال روحیم اصلا خوب نبود،مازیار فلاحی گوش دادم و ساعت کش اومد،ساعت شیش زنگ زدم مرجان گفت دوشنبه و سه شنبه امتحانا لغوه،داشتم به بدبختی درس
اگر خداوند فقط لحظه‏ای از یاد می‏برد که عروسکی پارچه‏ ای بیش نیستم و قطعه‏ ای از زندگی به من هدیه می‏داد، شاید نمی‏گفتم همه‏ ی آنچه که می‏اندیشیدم و همه‏ ی گفته‏ هایم، اشیاء را دوست می‏داشتم نه به سبب قیمت‏شان که معنایشان، رویا را به خواب ترجیح می‏دادم، زیرا فهمیده‏ام به ازای هر دقیقه چشم به هم گذاشتن 60 ثانیه نور از دست می‏دهی. راه می‏رفتم آنگاه که دیگران می‏ایستادند، بیدار می‏ماندم به گاه خواب آن‏ها و گوش می‏دادم وقتی که در سخن
زشته که آدم 29 سالش شده باشه و دفعه اولش باشه که میره شمال؟؟اینجا جاده چالوس، سیاه بیشه! الان از فرط مه غلیظ صبحگاهی، چشم چشمو نمیبینه! شماها چطوری زندگی میکنید اینجا؟
نصفه شب مارو از جاده چالوس آوردن، از کل لذت زیباییهای این جاده فقط تهوع پیچ در پیچش نصیب ما شد! مخصوصا که پشت سریمون هی میگه تو رو خدا! چرا اینجوری میره؟؟ و شوهرش مدام تذکر میده که راننده جوری نمیره! جاده این‌جوریه!
سلام به خانواده برتری ها
امیدوارم هر کجا که هستید سلامت و موفق باشید، من یک سوال ازتون داشتم، می خواستم بدونم آیا میشه بدون در نظر گرفتن خانواده ازدواج کرد؟، اگه یک نفر خانواده نداشته باشه مثلا پدر و مادرش فوت کرده باشن یا خانواده خوبی نداشته باشه(بماند) و فامیل خوبی نداشته، چطوری باید خواستگاری کنه؟
مراسم ها رو برگزار و ازدواج کنه؟ دختر خانم های امروزی تا چه اندازه با این قضیه کنار میان و آیا خانواده طرف مقابل براشون مهمه؟، تا چه اندازه مه
قبل کلاس سرویس بهداشتی رو خیس کردم و پودر و تیرک ریختم...
اومدم لباس چرک ها رو جمع کردم با ملافه ها ریختم تو ماشین لباس شویی و روشنش کردم و رفتم کلاس سه تار...
بعد از کلاس رفتم نشستم تو کافه ی همیشگیم و شیر قهوه سفارش دادم (البته با کلاسش میشه هزلنات فراپاچینو :دی )
با تلفن با مامانم صحبت کردم...
سفارشم رو آقای مهربونِ کافه چی آورد و مثل همیشه گفت اگر شیرینیش کم و زیاد بود بگو تا برات ردیفش کنم ...
وقت مشاوره برای مهاجرت به استرالیا گرفتم برای شنبه سا
یکی از غر های همیشگیم اینه که خدایا این همه جای درست درمون ؛ مارو انداختی وسط این خراب شده ؟ 
بابامم همیشه میگه برو خدات رو شکر کن شاخ افریقا و سوریه به دنیا نیومدی :))
دیشب رفتم بلوک زایمان که اگر نوزادی به دنیا اومده ویزیت بکنم ...تا وارد شدم دیدم اخرهای زایمان یه خانومیه ، ایستادم و زایمان رو نگاه کردم و بچه به دنیا اومد ...
مادره از نظر ظاهری میخورد ۳۰ سالش باشه ، صورت آفتاب سوخته و خسته و ...
صداش هم در نمیومد ...
یعنی این یه آخ نگفت ...
انگار یه جو
حال روحیم خیلی بهتره، امروز با ف خیلی خوش گذشت، کلی تاب بازی کردیم *_*
زندگی ادامه داره و من میدونم که مهم لذت بردنه، به خودم قول دادم با تموم وجودم از زندگی لذت ببرم، قول دادم که عشق بورزم و دوست بدارم، سر قولم هستم :)
من ترجیح میدم یه دونده باشم و گاهی زمین بخورم و دوباره بلند شم زانوهای خاکیم رو پاک کنم و دوباره به دویدن ادامه بدم تا اینکه تنها یه تماشاگر باشم! 
من قبلنا یه تحمل خیلی بالا داشتم برای هضم و جذب حرفای بقیه.
 
یعنی ممکن بود ساعتها با یکی صحبت کنم
 
که بفهمم چی میگه.
 
اون وسطا (قبلنا هم گفتم) که گاهی مخاطب من رو خرد هم میکرد، ولی من همچنان صبور ادامه میدادم.
 
الان کلا یه بار فرصت میدم، اگه ببینم کسشر میگه میگم اوکی تو بهتر میفهمی قربان شما سیکدیر.
 
یارو زنگ زده، میگه من از تو بهتر میفهمم! نیم ساعت بهش کلی لینک و کی وورد دادم، از روی تنبلی زنگ زده به من که اطلاعات بگیره، بهش لینک و اطلاعات داد
امروز یه جمجمه و چند تا تیکه استخون از تخت جمشید فرستاده بودن واسه استادم که سن و جنسش رو تشخیص بده.کار استاد من این نیست و اصولا یه آنتروپولوژیست باید نظر میداد اما خب از دیدگاه آناتومی هم میشد به نتیجه رسید.
من قبلش دو تا مقاله خونده بودم و تا جمجمه رو دیدم تشخیص دادم که مربوط به یه خانم هست. اما تشخیص سنش از عهده ی من خارج بود. دیگه استاد دونه به دونه نشانه ها رو بررسی کرد و در نهایت فهمیدیم  یه زن بیست و چند ساله بوده.
تو قسمت پشتی سرش جای دو ت
سلام دوستان عزیز
من کلاً آدم استرسی هستم و به شدت خجالتی یعنی تو یه جمعی متشکل از چند نفر باشه حتی آشنا مثل عمو و خاله نمی تونم حرف بزنم، یعنی لالمونی می‌گیرم، انگار یه جسم متحرک می شم تو اون جمع که تو عالم خودشه.
۲۴ سالمه و می خواد برام خواستگار بیاد، خیلی به خودم انگیزه دادم. اما امشب افطار دعوت شدیم خونه خواهرم و اون جا پدر مادر شوهرش هم بودن و من باز لال شدم هر کار کردم بتونم یه جمله چیزی بگم که تمرین کرده باشم انگار یه چیز سفت و سختی نمی ذاش
امروزه شمار زیادی از ازدواج ها پس از گذشت مدت زمانی به طلاق و جدایی زوجین ختم می‌شود که واقعا بردباری آن برای طرفین سخت هست. بر  زمینه آمار سازمان ثبت احوال، در سال 95 بیشترین طلاق مربوط به ازدواج هایی بوده که کمتر از یک سال از عمر آن ها قبل هست. در این مطلب به 5 علت اصلی این طلاق های زودهنگام اشاره می‌کنیم.
دلایل اصلی طلاق در ازدواج های امروزی
باورش سخت هست زن و شوهری که با هزاران امید و آرزو ازدواج می کنند، کمتر از یک سال در کنار هم باشند و
دوستان مجبورم کم کم بنویسم. 
خلاصه کنم اون خانم دکتره منو فرستاد دوباره آزمایش خون دادم. سونو دادم تو سونو الکی نوشتن مایع آمنیوتیکم کمه تا بهانه ای برای سزارین بشه. بعدش دکتر بهم گفت برو فلان بیمارستان بگو بچه م تکون نمیخوره تا ازت نوار قلب بچه بگیرن. میخواست یرام پرونده سازی کنن تا به موقع ش ازش استفاده کنن و سزارین بشم.
منم با اون حال نزارم رفتم بیمارستان رفتم بخش زایشگاه. بچه من خوب تکون میخورد همزمان که داشت تکون میخورد گفتم نگرانم بچه م
فرمایش رسول الله درباره وظیفه زن نسبت به شوهر
مجله زیبا - بخش زناشویی- رسول اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند: حق مرد بر زن این است که [زن]ملازم خانه او باشد، و به شوهرش دوستی و محبت و دلسوزی کند، و از خشم و عصبانی کردن وی دوری گزیند، و آنچه را مورد رضایت اوست انجام دهد، و به پیمان و وعده وی وفادار باشد.
منبع:باشگاه خبرنگاران جوان
«فقط یک گناه وجود دارد، فقط یکی، آنهم دزدی‌ست. هرگناه دیگری صورت دیگر دزدی‌ست.وقتی مردی را بکشی زندگی را از او دزدیده ای. حق زنش را برای داشتن شوهرش دزدیده ای، همینطور حق بچه هایش را به داشتن پدر. وقتی دروغ میگویی حق طرف را برای دانستن راست دزدیده ای، وقتی کسی را فریب دهی، حق انصاف و عدالت را دزدیده ای. میفهمی؟».بادبادک باز _خالدحسینی  فقط یک گناه وجود دارد
سلام  خدمت دوستان عزیز 
سوالم اینه که آیا مشکل نازایی میتونه مانع ازدواج کردن یه دختر بشه؟
اونی که نازایی داره نمی تونه ازدواج کنه و خوشبخت بشه؟ من واقعا خیلی ناراحتم به خاطر مشکل مالی نتونستم برم پیش یه دکتر زنان تا کاملا حلش کنم. آیا همه مردان بچه دوست دارن. من هر چی مرد تو اطرافم دیدم بچه دوست دارن، کلا از زندگی نا امید شدم، خیلی دلم پره. بچه خیلی زیاد برای مردان مهمه، اگه نباشه بعضی هاشون به زن سرکوفت میزنن. 
الان زندگی دختر خاله من شده ع
امروز بین دو کلاس در راهروی دانشگاه، مادری نزد من اومدمادری که سن زیادی نداشت اما فرسودگی و غم دنیا رو در چشم هایش می دیدم
دستانی کارکرده
صورتی چروکیده
جسمی فرسوده
...
از بزرگ کردن سه فرزند به سختی گفت
از همسری که فقط پول به خونه آورده و پدری نکرده
و از دختری که عروس کرده بود اما شوهرش اون رو کتک شدید میزده
...
گریه کرد
اوج غم یک مادر رو دیدم
و 
سوختم که گفت
شما خودت فرزند داری
محاله نازکتر از گل بهش بگی
چطور تحمل کنم تن کبود دخترم رو
...
گفت چه کنم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود کتاب و خلاصه کتاب جزوه