انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.
ادامه مطلب
این چند روز که گوگل نیست حس می کنم یه دوست خیلی عزیز رو از دست دادم
دوستی که هر روز باهاش حرف می زدم
هر مشکلی که داشتم اول به اون می گفتم
دوستی که همیشه کمکم می کرد، بدون هیچ چشم داشتی
دوستی که یه معلم هم بود برام
بیشتر از مدرسه و دانشگاه و هر آموزشگاهی بهم چیزهای مختلف یاد داد
دوستی که همیشه در کنارم بود و با بودنش احساس تنهایی نمی کردم
دوستی که با بودنش احساس قوی بودن می کردم
دوستی که بارها تو بدترین شرایط نجاتم داد
خلا نبودنش به هیچ ط
مرسی که اومدی تو زندگیم و شدی همه کسم
شکر بابت بودنت
شکر بابت اینکه گاهی بی اخلاقیای منو تحمل میکنی
شکر بخاطر اینکه منو اینقدر دوست داری
شکر بخاطر اینکه اینقدر راحت احساستو بیان میکنی
خدایا شکر شکر شکر که علی رو اوردی سرراهم و گذاشتیش تو زندگیم
شکرت خدا
میدونم تو کارات بی دل نیست
بودنش حتما دلیلی داره که سراهم گذاشتیش
و من چقدر خوشحالم از بودنش
خدایا شکرت
نمیدونم پطوری شکر کنم..میدونی چقدر محتاج بودم.نیاز داشتم
تو دستمو گرفتی خدایا ممنونم.
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.
«هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی.خدایا! به هر که و هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی.عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی.هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایهی امیدی و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را بر هم زدی و در طوفانهای وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچوقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم.تو این چنین
از شما چه پنهون
من احساس میکنم به عوض همه این سالهایی که دکتر نرفتم
نیاز دارم برم تراپی
و توش از زندگیم
مخصوصا از بخش ویژه ده سال گذشته و درباره محمد حرف بزنم.
چون این ادم با تمام کمکها و کارهایی که برام کرد
با وجود خوب و مهربان بودنش
با وجود بااستعداد و باعرضه بودنش
خراش های بسیاری زیادی رو در کنارش به روحم کشیدم یا کشیده شد به روحم یا هرچی.
و نیاز دارم درباره ش حرف بزنم.
و به تدریج از خودم پاکش کنم. چون روانیم خواهد کرد.
باورتون نمیشه ولی ماهه
من از خودم فاصله میگیرم
دیوار نزدیکتر میشه
میخندم و دردامو میشمرم
تلخه ولی شاید دلم وا شه...
فالوش کرد و تا ابراز علاقه بهش هم مطمئنا چیز زیادی نمونده :)
دریغ از یه جوونه تو وجودم ....
از همون خونه ۳۰ متری و تو اولویت بودن و وحشی بودنش! از مورد توجه پسرا بودن و تا پیشنهاد پدرش به پسره و جرات گفتن اینکه فکر نکنی ازت خوشم میاد :) و شروع زندگی پر از همه چیز و رفاه و پسر دار شدنش و همیشه و همه جا همراه بودن ... تا خواستنش برای همیشه تا مامان اون موفرفری
دوست وایتم از کارش اخراج شد.
نمیدونم به خاطر دائم الوید کشیدن و دائم السیگار بودنش بود،
یا که فقط عذر خیلیا رو خواستن.
اخراج شدن در کانادا از رگ گردن به شما نزدیکتر است. یهویی هم اخراج میکنن. فقط باارزش ترین کارمنداشون رو نگه میدارن. مهمم نیست که شما چند سال اونجا کار کردین.
فاطمه خانوم اومده خونمون
واسه تمرین حفظ قران
ایه ۶۱ سوره بقره است...
بودنش واسه منم خوبه
مرور میکنم...
چند ماهه دیگه به سن تکلیف میرسه، اگه پولم برسه واسش یه چادر مشکی میخرم، خیلی دوست داره.
البته فکر کنم مامان باباش زودتر براش بخرند...
پولیش و واکس 3 اکستریم هایبریدنت سوناکس :
پودر اکسید آلومینیومی بسیار ریز باعث رفع نور Verkratzungen ، لایه های خشک شده و صاف شدن رنگ می شود.
براق عمیق و براق ، ترمیم و ترمیم شدید رنگ کارایی دارد.
مناسب برای بدنه
براق کننده، محافظت کننده، پولیش کاری،تشکیل لایهای با دوام بر روی رنگ خودرو
شناسه محصول : 202200
وقتی به آدم تنهایی برمیخوری، مهم نیست که چه توجیهی برای تنها بودنش میاره.
دلیل تنها بودنش این نیست که از انزوا لذت میبره. بلکه اینه که در گذشته بارها تلاش کرده با جمع معاشرت داشته باشه، اما آدمها همیشه ناامیدش کردن.
جودی پیکو
بسم الله الرحمن الرحیمخودم را دوست دارم!همه جا همراهم بوده؛ همه جا☺️یکبار نگفت حاضر نیستم با تو بیایمآمد و هیچ نگفتحرف نزدگفتم و او شنیدرنجش دادم و تحمل کرد.خودم را سخت دوست دارم!خودم را آنقدر دوست دارم که میخواهم برای حال خوبش تلاش کنم...خودم را آنقدر دوست دارم که میخواهم فقط برای او زندگی کنم...هرچندهراز گاهی دلم را میشکند اما باز هم دوستش دارم و میبخشمش تا بایستد و اشتباهش را جبران کند☺️خودم را آتقدر دوست دارم که هرروز در آغوشش میگیرمش..
یکی بیاد که دستشو ببرم بالا، بگم هرکس که من دوست، آشنا و فامیل او بودهام، زین پس فلانی دوست، آشنا و فامیل اوست.
یه تعداد آدم رو فقط انتخاب کنم، بگم شماها حق ندارید اون جدیده رو دوست، آشنا و فامیل خودتون بدونید. من برای شما هستم هنوز.
بعدشم دست همون تعداد (یا اگه دستشون نمیشه یادشون) رو بگیرم و برم یه جایی که کسی نشناسدم به جز همونا. و کسی زبونم رو نفهمه و زبون کسی رو نفهمم به جز همونا.
+عیدتون مبارک. از این پونصدیا و هزاریای عیدی نصیب همهتو
دانلود شاهزاده ی خون
جلد سوم مجموعه ی وحشی
ژانر:عاشقانه،درام،اروتیک
خلاصه:کرالن،شاهزاده ی دوجنسه ی کشور ، تحت فشار والدینش قرار می گیرد تا هرچه سریع تر ازدواج کند اما دو جنسه بودنش ، مانع ازدواجش می شود تا اینکه تائوس دوست و همراه و همیشگی اش،به رازش پی می برد ...
نویسنده:مریم قربانپور
شنیده بودم آرزوهای کودکی ای را که سال ها بعد نخواسته شده اند . باقی آرزوهای کودکی ام را نمی دانم اما از آرزوی بزرگ شدنم پشیمان نشده ام و دلم هیچ گاه بازگشت به کودکی را نخواسته ! خوب گذشت و خاطرات قشنگی را ثبت کرده ام اما مگر می شود یک فیلم را دو بار دید ؟ همان هیجان و شوق بار اول دیدنش را میشود تجربه کرد ؟ نه .
زندگی قشنگ بودنش به همین لحظات پیش رو و قدم هایی نیست که برمیداریم؟ ترس از چی ؟ تغییر و یا شکست ! داشتن همچین ترسی می ارزد آیا به بازگشت به ک
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
ترسناکه.
دوست ندارم این اتفاق برای من بیفته.
ترجیح میدم توی اوج *** از درد بمیرم ولی اتفاق نیفته.
درسته هیجان انگیزه و ادمو به وجد میاره حتی منو. ولی بازم این چیزی از ترسناک بودنش کم نمیکنه.
شاید تصورش برام جالب باشه اما واقعیتش برام وحشتناکه.
ولی خب ذوق زدن واسه بقیه یه کم ازار دهندست وقتی میبینی توهم میتونی توی اون شرایط باشی.
بیخیال اصن هر چه بادا باد. فعلا از نمای ماه رنگارنگم لذت میبرم .البته فقط توی این موضوع.
پرسید فرق بین دوست و رفیق، گفتم دوست فقط یک آشناست، یک همکار، یک همکلاسی، حتی یک همسایه گاهی یک همسفر، شاید حتی یک همراه، یک همراه از سرکوچه تا دم خانه مثلا !دوستی یک آشنایی ست که با یک سلام شروع میشود، گاهی خداحافظی نگفته تمام میشود ...یک اشتباه از دوست بیگانه میسازد اما رفاقت ریشه دارد. به روز و ماه و سال نیست، گاهی در یک آن، یک لحظه ریشه میدواند، میرود تا مغز استخوانت، توی تمام جانت، دلت را قرص میکند رفیق به بودنش، به ماندنش، به رف
انصافا فاز این عروس دامادا چیه که وقتی ازدواج میکنن تو یک بشقاب با هم غذا میخورن ؟
فارق از غیر بهداشتی بودنش ،این چه حرکتیه آخه !! عشقشون رو به این نحو میخوان نشون بدن مثلا !!!
آخه یک مورد دیدم مهمون داشتیم بعد اینا شروع کردن تو یک بشقاب غذا خوردن بعد سلیقه غذاییشون با هم فرق میکرد یه چیزایی عروس خانم دوست داشت داماد نمیخورد
خلاصه قشنگ مشخص بود اون بشقاب به دو قسمت تقسیم شده :))) یکی هم نبود بهشون بگه آخه مگه مجبورین
بی خوابی زده به سرم یدفعه هم
بسم الله الرحمن الرحیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج سلام☺️(عکس ژورناله)طرح فوق قابل سفارش در رنگ و سایز دلخواه به عنوان:روتختیشال مبلکوسنپتوی نوزاد پتوی بزرگسالهست☺️برای سفارش و اطلاع از قیمتها دایرکت پیام بدیدکامنت جواب نمیدم⛔⛔#روتختی#کوسن#پتوی_نوزاد#پتو#شال_مبل#رومبلی...خودم را دوست دارم!همه جا همراهم بوده؛ همه جا☺️یکبار نگفت حاضر نیستم با تو بیایمآمد و هیچ نگفتحرف نزدگفتم و او شنیدرنجش دادم و تحمل کرد.خودم را سخت دوست دارم!خودم را آنقد
فکر میکنم حالا که دارم به مرتب نوشتن عادت میکنم، میتوانم کمی از قالب گزارش روزانه خارج شوم. باید این را هم تست کنم.
بسیار خوشحالم، امروزم بهتر از دیروزم بود و من از دیدن این تغییر بسیار خوشحالم.
امروز کارهایم را کمتر به تعویق انداختم و سعی کردم حتی کمی از کارهای جا مانده از روزهای قبل را هم انجام بدهم و همین حس بسیار خوبی به کل روزم تزریق کرد.
حالا دو روز است که به صورت مرتب دارم در مورد مقدمات یادگیری سئو مطالعه میکنم. دوباره مطالعه
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم
دوست ندارم
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه
دوست دارم ... دوست دارم
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم
دوست دارم آسمونو ببینم
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...
+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: «إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ الطَّاهِرَةَ لِطَهَارَتِهَا مِنْ کُلِّ دَنَسٍ وَ طَهَارَتِهَا مِنْ کُلِّ رَفَثٍ وَ مَا رَأَتْ قَطُّ یَوْماً حُمْرَةً وَ لَا نِفَاساً».
ترجمه:
امام باقر(علیه السلام) از پدران بزرگوارش روایت کرده است که: فاطمه(علیهاالسلام) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به سبب پاک بودنش از هر آلودگی و پاک بودنش از هر زشتی، «طاهره» نامیدند، و او هرگز مبتلا نشد به
من یه پسر عمه دارم
هم قیافه ش هم دراز بودنش هم رنگ موهاش هم حتی رنگ چشماش (سبزه) کپی جیم هالپرت توی سریال the office هست.
جالبه وقتی بزرگتر شدم منو دوست داشت و اومد خواستگاریم و منم گفتم نه (اختلاف سنیمون فقط دو ساله)
چون پسر عمه م بود
یه جورایی برادر خواهر بودیم
اخه کی میره زن پسر عمه پسر دایی پسر عمو پسر خاله میشه؟!
این یه قسمتی از فرهنگ کشورمونه که من باهاش مشکل دارم.
بگذریم.
چند هفته هست متوجه شدم که پسر عمه م خیلی خوشتیپه!
عشق همچنان در تفکرات کهنه و زوار در رفته من حقیقتی نامعلوم مانده است. سال هاست که به دنبال هر اتفاقی نشانه هایش را جست و جو میکنم اما افسوس هر انقدر که به واقعیت نزدیک می شود از دستان من دوری می جوید. می خواهم فراموشی را سر لوحه ی انتخاب ها و اشتباهات گذشته قرار دهم بلکه کورسویی خاکستری از لابه لای اوار های تاریخ نمایان شود. شاید از توان ذهنیت من خارج باشد اما نمی توانم نظاره گر این نرسیدن باشم. ما باید برسیم ... ضمیر جمعی که با وجود نبودن زیبایی
وقتی فهمیدم نامش هم نام ساز قبلی ام است ناخودآگاه توجهم به سمتش جلب شد. همراز دانش آموز پایه ی دهم است. دختری با تیپ پسرانه. مدل موهایش همان روز اول برایم سوال بود که چرا اینگونه موهایش را تیغ انداخته است؟ ردیف اول سمت در کلاس مینشیند و بسیار حواس جمع درس گوش میدهد. همان شش دانگ بودنش هم بیشتر مرا شیفته اش کرد. همراز از ان دست دانش اموزانی است که نه تنها خودش حواس جمع است و درس گوش می دهد بلکه سوالات همکلاسیانش را در خصوص درس حین تدریس من جواب می
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلا
من نمیفهمم این حس انزجار از دانشگاه و کلاس ، دقیقا کی فرصت کرد تا این حد در من ریشهدار و عمیق بشه ! فردا اولین روز ترم دوست و با همهی سهشنبه بودنش ، تداعی کنندهی شنبه ست. اون هم شنبهای که ۱۴ فروردین باشه، نه هر شنبهای! تعطیلات بین دو ترم شیرین تر از هر جمعه و پنجشنبه و بینالتعطیلینی بهم چسبید و ابدا دلم نمیخواد فردا ۸ صبح سر کلاس سر و گردن باشم. چارشنبه رو کجای دلم بذارم که با سه تا از خوف ترین و سختگیر ترین اساتید کلاس داری
بخشی از گفت و گوی امروز من و دوستم:
-کیف کرمی رنگ دسته دارم رو یادته؟؟سه هفته پیش صبح جاش گذاشته بودم.عصر اومدم برش دارم ولی نبود.برده بودنش. :/
-خب بهتر.ببرنش.
-چی؟؟؟
-بهتر که بردنش.
- :/
-یه جدیدش رو می خری.یه قشنگ ترش رو می خری.خوبه که.
- :/
-آهان اون کیف رو دوست داشتی؟
-آره.از یزد به عنوان سوغاتی برای خودم خریده بودمش.سفر به یزد،سفری به یاد موندنی و دوست داشتنی بود. :)
-حالا عیبی نداره.پیش میاد دیگه. :)
-بله پیش میاد. :)
ما مثلا پزشکان آینده ی این مملکت خوا
توی فضای مجازی یکی به کرد بودنش افتخار میکنه، یکی به ترک بودن و دیگری به لر بودن.
به نظرم چنین تفکری بیهودهاس!
آدم باید به انسان بودنش افتخار کنه.
تفکر من هم بیهودهاس!
چون که انسان بودن هم افتخار چندانی نداره!
کافیه یه نگاه به اطرافتون بندازید تا منظورم رو متوجه بشید.
پ.ن: فکر کنم بهتر باشه از این به بعد، پستها رو به زبان عامیانه بنویسم. اینجوری هم راحتتر میشه با منظور نویسنده ارتباط برقرار کرد هم اینکه فرقِ پستهای روزمرهام با پس
به چه میاندیشی!
نگرانی بیجاست...
عشق اینجا
و خدا هم اینجاست،
لحظهها را دریاب
زندگی در فردا
نه، همین امروز است!
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه و زیبا
یك زن
برای زیبا ماندن
به دوستت دارم های
مردی نیاز دارد
كه هرروز آرام
در گوشش زمزمه كند
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه کوتاه
وقتی انسانها همدیگر را دوست داشته باشند، همدیگر را میبخشند. اما وقتی دائما مجبور به این کار شوند، از دوست داشتن دست برمیدارند...!
++++++++++++++++++++
تو را به جای همه کسانی که نشناختهام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب میشود دوست میدارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست میدارم
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست میدارمتو را برای دوست داشتن دوست میدارمتو را به خاطر بوی لا
ما دوست معمولی ایم، اون عاشق یکی دیگستما دوست معمولی ایم، به روی هم نمیاریم احساسمون رو
ما دوست معمولی ایم، از دلتنگیش دارم دق میکنم
ما دوست معمولی ایم، هیچ گزینه ی دیگه ای نیس
شب تا صبح تو بغل هم میخوابیم، ما دوست معمولی ایم
بهم میگه تب داری؟ ما دوست معمولی ایم
دستم رو میپیچم دور گردنش، ما دوست معمولی ایم
واسه دیدنش لحظه شماری میکنم، ما دوست معمولی ایم
دوسش دارم، ما دوست معمولی ایم
ما دوست معمولی ایم، من عاشقش نیستم
امام صادق(ع) مرد علم و مبارزه و تشکیلات بود!
مقام معظم رهبری:
امام صادق(ع) 1⃣مرد مبارزه بود، 2⃣مرد علم و دانش بود، 3⃣و مرد تشکیلات بود.
مرد علم و دانش بودنش را همه شنیدهاید، اما مرد مبارزه بودنش را کمتر شنیدهاید. امام صادق(ع) مشغول یک مبارزۀ دامنهدار و پیگیر بود. مبارزه برای «قبضه کردن حکومت و قدرت» و به وجود آوردن حکومت اسلامی و علوی...
ادامه مطلب
تورا دوست دارم شاملو
متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم
تورا دوست دارم چون نان و نمک
من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی
دکلمه تو را دوست میدارم
دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر
یعنی واقعا عقلش نمیکشه که نت نیست یه زنگ بزنه یا پیام بده؟
نمیگه دلم تنگ میشه؟ :-/
از صبح هر چی پیام دادم و زنگ زدم خاموش بود :-(
الان خودش زنگ زد ... خودشم نمیدونه چقد خوشحال شدم !!!
یعنی تصمیم گرفتم بهش نگم که از بودنش خیلی خیلی خوشحالم !
۶ ترمه میریم دانشگاه اما خیلی قبل تر از اون باهم دوست شدیم :))
۲ ۳ ترم که کلا هر روز باید میرفتیم بیرون ... (خدا لعنتشون کنه با این گرونیا تفریحاتمونو ازمون گرفتن)
واقعا روش غیرت دارم !!! ( پسره ها -_- )
خلاصه آروم شد
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز
به سان یک ستاره سینما
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه
به سان انسانی که من نیستم
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
دوره ی کارشناسی با دکتر دلبری ادبیات داشتم. یه روز همزمان با درس دادن، در حالی که محو سفیدیِ پیرهنش و برق کفشش بودیم، زل زد به تخته سیاه و بعد از چند ثانیه سکوت سرش رو چرخوند سمت ما و گفت "من کمیسر دریایی بودم! باورتون می شه؟"گفت و گفت، از این که با اسلحه روی کشتی می ایستاده و توی جیبش یه حافظ کوچیک داشته که هر از گاهی حافظ می خونده، از این که یه روز سر صف باجه ی تلفن وقتی بعد از ۳۵ دقیقه نوبتش شده، رفته ته صف که اشعار ابتهاج رو یه بار دیگه بخونه، ا
برای آدمی مثل من اجتماعی شدن کار خیلی سختی بود. البته منظورم از اجتماعی شدن پیدا کردن دوست است! من دوران زیادی از مدرسه را منزوی، تنها و غمگین سپری کردم تا که به سن خاصی از تینیجری رسیدم و حس کردم دیگر نباید بخاطر نداشتن دوست غصه بخورم. و دقیقا در همان نقطه از زمان انسان ها به سمت من جذب شدند.
اولین دوست صمیمی من که قصد سواستفاده از من را نداشت ش.ر بود. ش یکی از بچه های معروف مدرسه بود و هیچکس نمیفهمید چرا با من دوست شده. بهرحال او در عین اینکه خ
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.شایدبرایش دنیاجوردیگری معنی پیدامینمو
نمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی های خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشی های روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
دوستی هایتان را به عشق نرسانید !به جایی که سلام دادنش ، سَر حالتان بیاورد و قربان صدقه های بی منظورش ، خاص شود برایتان...به جایی که عقربه ها وقتی کنارش هستید ، برای گذشتن عجله داشته باشند و قهوه ها تلخ به نظرت نیایند...دوستی
هایتان را به جایی که یک روز حرف نزدن با او ، خُلقِتان را تنگ میکند و
احوال پرسی نکردنش ، حالِ خوبتان را بَد میکند ، نرسانید!دوست که بمانید ، لااقل کنارِ خودتان داریدش...قدِ یک تبریکِ تولد ، قدِ یک گپ و چایِ عصرانه ، قدِ یک شب
دوست دارم رهبرم رادلبر پیغمبر است/دوست دارم رهبرم را وارث برحیدراست/ازتباراهل بیت و آیت خوب خداست/دوست دارم رهبرم راجلوه ای ازکوثراست/اوپیام کربلا را میدهدبرمسلمین/دوست دارم رهبرم راآسمان رااختراست/میرود راه امام وهرشهیدی باهدف/دوست دارم رهبرم راشیعیان راسروراست/دشمنان دین ماراباز رسوامیکند/دوست دارم رهبرم رادشمن اوابتر است/اسوه والگوی خوبی گشته آقا درجهان/دوست دارم رهبرم رابهر عالم گوهراست/شیعه باشدجانفدای حضرت سیدعلی/دوست دارم ره
زندگی درد قشنگی ست که بر باور ما می بارد سرانجام ظریفی ست که در خاطر ما می ماند ...زندگی شوق گلی رنگین است روی سرشاخه امید بر ساقه ی دلتنگ نگاهی که زمان در باغچه ی بینش ما می کارد....
زندگی بارش عشق است بر اندیشه ی ما تابش دوست برای همه وقت بودنش در همه حال ....
زندگی خاطره ی دوستی امروز است ماند در طاقچه ی فرد .
دیشب رفتیم Once Upon a Time in Hollywood رو دیدیم توی سینما.
حقیقتش، فیلم کایند آو تاریخی، بامزه، طنز، و گاهی هم خشن و ترسناک بود.
درباره زندگی یه هنرپیشه هالیووده که خیلی ضعیف و ترسو هست، الکاهالیک هست،
در عوض یه دستیار مانند داره (برد پیت)، که خیلی قوی، آروم، سکسی، دوست داشتنی، و پسر بسازی هست.
شخصیت این پسر دستیاره، همین کلیف بوث، مثل شخصیت الکس یولیش خواننده المانیه.
همون که صدای کلفت داره.
مرموز، باشخصیت، آروم، ناز، سکسی،
سکسی بودن پسرها به تیپ و ق
میدونم زرد نورانی این رنگی نیست! ولی چرا تا من میام یه کاری رو بکنم برعکسش میشه؟ مثلا الان تا میام حال خودمو خوب کنم و خوب نگهدارم، میبینم عع اونی که داره میره همون دلخوشی منه! :|
امروز روز نورانی ای نبود چون خدا باهام قهر کرده هی من بهش میگم بابا با مرام! با معرفت! لوتی! اینکارا چیه؟ به تو نمیاد... بیابغلم کن... بیا بهم بگو داری نگام میکنی...
خدا هم در همون لحظه لطف جدیدی رو بهم رو میکنه تا بفهمم حتا لایق قهر بودنش عم نیستم!
بهش میگم باشه هرک
چقدر قشنگه زندگیت رنگ حضور بگیره
رنگ حضور کسی که
یک باره
میشه صاحب همیشگی قلبت
همراه لحظه به لحظه ی تنهایی هات...
کسی که
حس بودنش
نهال امید می کاره توی دلت...
ششمین ماهگرد عشثمون مبارگ
این روزها حس میکنم تغییر کردم، بزرگ شدم شاید، تغییراتی که هیچ وقت به اجبار تو نبوده، و چقدر خوشحالم ازاینکه هیچ وقت مجبوربه ایجاد تغییرم نکردی...
حس آزادی عملی که بهم میدی روزبه روز وابسته ترم میکنه بهت، زنجیر اسارتی بر گردن دلم افتاده که به خواست خودم بود
چقدر دوست داشتن تو خوب است. دوست داشتن تو ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست. دوست داشتن تو عین ساعت تحویل سال است. ــ همیشه منتظرش مانده ایم. ــ دوست داشتن تو عیدی اول فروردین است. کاش همیشه عید بود. کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم. تو را دوست دارم زمین از چرخیدن می ماند. و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند. تو را دوست دارم. سیب ها همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند. چلچله ها کوچ نمی کنند. وقتی تو را دوست دارم دختر کوچک آسمانم هنوز.
اولین پست ۹۸مون
باسمه تعالىآیا میدانید خداوند متعال در بعضى نعمتها شفا قرار داده استمثل عسل که فلسفه ى شفابخش بودنش صلواتهایى است که زنبور عسل مىفرستدیا برخى آیات قرآن کریم مثلا دست بر موضع درد بگذارید و آیه ى هشتاد و دو از سوره ى مبارکه ى اسراء را بخوانید
من هومانم چیز هایی را دوست دارم که هیچ کس دیگر دوست ندارد یا افراد کمی دوست دارند و از چیز هایی بدم می آید که همه دوست دارند تنها چیزی که هم من دوست دارم و هم شما ها ادبیات است پس اکثرا راجع به ادبیات حرف میزنم ولی درباره ی چیز های دیگری هم که دوست دارم هم مینویسم
نکته :من نه نردم نه گیگ نه آدم معمولی
کانال ما در سروش
تنها که باشی راحتتر با زندگی کنار میآیی. خیالت گرم کسی نیست که با نبودنش سر کنیمیشود ساعتها روی سنگ فرشهای خیابان لخت قدم بزنی چه باران ببارد یا نبارد، فصل میخواهد پاییز باشد یا تابستان... تنهایی که کهنه میشود، شبها هم سرت را با همین کهنگی گرم میکنی... هوای دو نفره هم دیگر در کتت نمیرود جانم. جان میگیری با تکه کلامی از شوپنهاور، سکانسی از براندو، دیالوگی از قیصر خودمان، گوشت عادت میکند به ترانههای قدیمیام
اگر عشق در خانه ی قلبم پا بگزارد
گلهای شاداب با بوهای معطرشان که فضای خانه را فرا میگیرند...روشنایی خانه که پر فروغ است ...چه چه پرندگان که زمزمه ی زندگی است ...!همه وابسته میشوند ب بودنش...وقتی میرود و خانه را خالی میکند. گلدانهایی که نیازشان تنها قطره ی ابیست پژمرده میشوند. میرود و وسایل خانه را میشکند میرود و تکه ای گرانبها را با خود میبرد... صدای زنده بودن دیگر ب گوش نمیرسد...خانه را سکوتی میگیرد شور نیست کلبه ی احزان میشود ...جولانگاه
دیروز بود .خوابیده بودم .به ماندگاری احساساتم نگاه کردم .هیچ کدام ماندگار تر از این یکی نبود .نگاه کردم به خودم .لرزیدم از ترسِ اینکه دوباره کاری کنم که وجودم طرد شوم .دلم قرص شد که نمی کنم اینکار را دیگر .به ماندگاری این احساس نگاه کردم .به ابعادش فکر کردم .به اینکه چرا مانده بی آنکه حرفی بزنم ؟
ناگهان تک تک سلول های تنم به ارتعاش درآمد .آنچه را فهمیدم که نمی دانستم .که "دوست دارم" و نمی خواهم بازگویش کنم ،نمی خواهم تصاحب کنم ،نمی خوام ردی بر قلب
جمع سه نفرهی من و الی و امین که کف کانون ولو شدیم و میخندیم و چیپس و ماست موسیر میخوریم و حرفای جدی درمورد روابط و شخصیت من میزنیم. اینجا مکان امن منه. سه تایی دور هم بشینیم و شعر بگیم و از بودن در کنار هم لذت ببریم :) صنعتی جز لعنتی بودنش این چیزای قشنگم واسه من داره.
اگر خدا را دوست داری
اگر خدا را دوست داری،✨خدا گفته است:✨(لا یسخر قوم من قوم)همدیگر را «مسخره نکنید.»
اگر خدا را دوست داری، ✨خدا گفته است:✨(ولا تلمزوا انفسکم)از همدیگر «عیب جویی نکنید»
اگر خدا را دوست داری ،✨خدا گفته است:✨(ولا تنابزوا بالالقاب)«لقب زشت» به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، ✨خدا گفته است:✨(و انفقوا فی سبیل الله)در راه خدا «انفاق کنید.»
اگر خدا را دوست داری ،✨خدا گفته است:✨(و بالوالدین احسانا)و «به پدرو مادر نیکی کنید.»
اگر خدا
یکی از دوستام می گفت، هر کسی خیلی خودش را دوست داشته باشه آنگاه سایرین را هم دوست خواهد داشت.
ایده ایشان این بود که دوست داشتن دیگران به دلیل دوست داشتن خود است و هر چه خود را بیشتر دوست داشته باشید آنگاه دیگران را نیز دوست خواهید داشت.
ادامه مطلب
سلام به همگی
امشب یه حال عجیب دارم، یه حال قشنگ! یه حالی که بوی خوشی های قدیمم میده، که همین بو واقعا سرخوشم میکنه. نمیدونم حکمت این دو شب چی بود؟! دو شب پر از ماجرا، پر از حرف های پیچیده، پر از تلنگر، پر از انگیزه....
دیشب رو که تا ساعت چهار صبح چشم روی هم نزاشتم. خوابم نمیبرد. فکر میکردم فکر میکردم و فکر میکردم.
تا حالا براتون اتفاق افتاده که با یک دوست قدیمی و صمیمی قهر کنید و بعد از مدت ها باهاش آشتی کنید؟ حسی که لحظه آشتی داشتید رو بخاطر دارید
چون تنهایی و سکوت برام لذت بخش بود، حتی شب زنده داری برام لذت داشتولی
بعد از آشنایی با بهترین زندگیم، شبا بدترین وقت زندگیمه، چون تنهایی بعد
از آشنایی اون مثل مرگ تدریجی میمونه، حتی خوابیدن رو به شب زنده داری
ترجیح میدم تا شاید بتونم تو خواب احساس داشتنش رو درک کنمخلاصه عشق تونست تمام تعاریف رو از زندگیم تغییر بدهمثل
تنهایی که قبل از اون برام ارزش و لذت بود ولی بعد از آشنایی و شناخت دل
مهربونش و فرشته بودنش ، تنهایی (تنهایی یعنی بدون اون ب
میخوام بدونی عزیز دلم
تو رو دوست دارم، بیشتر از هر کس و هر چیزی که دوست داشتم
جوری که هیچ چیز و هیچ کس رو اینجوری دوست نداشتم تا الان
عشق من
دوست دارم
اونقدر که میتونم چیزی یا کسی رو دوست داشته باشم، شاید هم بیشتر
اونقدری که کسی مثل من میتونه عشق چیزی بشه، حتی بیشتر
دوست دارم
دل بسته ام به خیال نبودنت...به عکسهایی که حتی نمیدانی دارمشان... به قربان صدقه هایی که نمیروی... به فدای تو شوم هایی که نمیگویی... نه شاعرانه... نه چندان با محبت... اما پر آرامش... پر خیال راحت... پر آسودگی... میدانم تنهایم نمی گذارد... شب را با فکرش به صبح می رسانم و صبح ها دستش را میگیرم و می رویم بیرون... کنارم می نشیند و با محبت نگاهم میکند... خیره خیره؛ تمام روز را... مثل بقه نبودنش را، دوست دارم... نمی ترسم رهایم کند نکند که فرو بریزم... نمی ترسم که احوالی ا
عشق اونه که خود فزاینده ست، در بود... در نبود... که هر کار کنی، که هر کار نکنی، بیشتر می شه.
که دل کندن نتوانی و توانستن نخواهی!
که دلت هر لحظه ی نبودنش براش پر می زنه، که هر لحظه ی بودنش غنج می ره و پره از شادی...
که پختگی و حل شدن در عشقم آرزوست... :)
که پر زدن و پرنده ی آسمونِ آبیِ تو بودنم آرزوست... :)
.
.
.
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم، ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
روز جهانی دوستی یادی هم بکنیم از اون بزرگواران که در قالب دوست من دوست داره با دوست تو دوست بشه ، دوست داری با دوست من که که دوست داره با دوست تو دوست بشه، دوست بشی ! اومدن جلو... بعد نگو اون زیر میرا یه هدفای دیگه داشتن. از جنس آستین بالا زدن واسه شازده پسرشون. بعد چون از نه شنیدن هراسان بودند واسطه بدبخت رو پاس میدادن سمت ما خودشون مشغول جا باز کردن تو دل ما بودند. بعد ما به واسطه که گفتیم نه، دیگه رویی ازشون ندیدیم! یه جوری نیست شدند که انگار هیچ
شاید باورتون نشه ک من شخصا چ قدر ب این قضیه کپی رایت اعتقاد دارم و دوست دارم ک رعایت بشه. درسته ک ی سری محدودیت هایی ک تو کشور داریم نمیزاره ک قانونی فیلم و اهنگ بخریم و غیره... ولی حد اقل از چیزای کوچیک ک میتونیم شروع کنیم!
بار ها این صحنه رو دیدم ک طرف عکس پروفایل منو برداشته گذاشته بروفایل خودش و یک کلمه هم ب من چیزی نگفته... پست های من ک عکس هایی هستن ک خودم گرفتم هم تبدیل ب عکس پروفایل شده و استوری های من ری استوری شده و فرد یک کلمه هم اسمی از من
بعضی ادما بدون دلیل دوست داشتنی هستند .
یعنی اینکه ستاره وجودشون سرشار از محبوبیت و جذابیت است . این ادما خیلی کم اند . و خیلی به ندرت پیدا می شند . سردار سلیمانی یکی از این افراد بود . که هیچ موقع از یادها نخواهد رفت .
همان طور که چشماش منو یاد امام می ندازه از چهره اش هم شهامت شجاعت مهربانی را می شه فهمید . او پدر ایران بود که با بودنش امروز من و تو در ارامشی خیال ارمیده ایم . و امنیت را احساس می کنیم او نه تنها برای ایران بلکه برای هر ملت مظل
شدم شبیه ۱۶ سالگیام. لابی دانشکده شلوغتر از پارسال شده و دیگه خالی و خلوت بودنش عذابم نمیده. عصرها خوشحالم که به جایی برمیگردم که بهم حس خونه میده. مثل ۱۶ سالگی روی دیوار اتاق با مداد چیزی مینویسم. کمتر دلم تنگ میشه. شاید چون وقت زیادی برای فکر کردن به خونه ندارم. شاید چون خاطرههای گذشته هر روز کمرنگتر از روز قبل میشند.
هنوز وقتی بعدازظهر خوابم میبره کلافه میشم. میشم همون بچهی یازده دوازده سالهای که اونقدر از خواب بعدازظهر م
یکی از دوستام میگفت چون من فلان دوست مشترکمون رو دوست داشتم و بهش محبت میکردم بیساری برگشته بهم گفته دارم دچار انحراف اخلاقی میشم و دچار همجنس گرایی میشم!
حالا شما فکر کنید من هر روز قربون صدقه تارزان میرم وقتی سر چیزهای کوچک میترسه دلم ضعف میره براش به طور مثال دیروز قورباغه تو دست من بود میخواستم بهش نشون بدم که چطوری باید نخاعیش کنه بعد هی میرفت عقب.
من از اینکه موقع رانندگی یا حتی سرکلاس فیلم بگیرم و بعدش بارها و بارها ببینم لذت میبرم
۱. ددر با شوهری + رفتیم پیش ی دوسش ک فست فودی داره و تصمیم گرفتیم دیگه از غذاهاش نخوریم:دی
۲. شب نشینی با خواهری [ته اینستا رو دراوردیم:دی]
۳. فیلم gemini man ـو دیدم [ will smith عزیزم توش بازی کرده .. کلا فیلم بدی نبود ولی جلوه های ویژش کامپیوتری بودنش بضی جاهاش خیلی ضایع ملوم بود]
روی تخت دراز کشیدهام و به شدت تشنهام هست اما توان دوباره از جای بلند شدن و آب خوردن را ندارم. دستم را روی شکمم میکشم و با علی صحبت میکنم، خیلی جدی سعی دارم قانعش کنم که تشنهاش نباشد یا کمی تحمل کند و من دیرتر از جایم بلند شوم. با دلایل متعددی سعی میکنم به او اثبات کنم که الان از خواب بلند شدن برای یک لیوان آب خدایی زور دارد اما پسرک شیطون من با هیج دلیلی قانع نمیشود و هر از گاهی با یک حرکت قدرتمند مخالفت خودش را اعلام میکند، ناچار به آ
داشتن یه دوست خوب و مهربون ، یه نفر هم عقیده با تو ، یه نفر از جنس تو ، یه نفر که درکت میکنه چون مثل خودته خیلی خوبه . یه همچین دوستی دارم . با اینکه مجازیه ، با اینکه تا الآن ندیدمش ، صداشو نشنیدم ولی بهترین دوستمه . از مرز اینترنت و وای فای فراتر رفتیم و واقعی شدیم . دو تا دوست حقیقی . دوست دارم دوست خوبم ....نیلو
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوستتا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفسطوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه ان دام و منبر امید دانهای افتادهام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشرهر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمهای از شرح شوق خود از آنکدردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده هم چون توتیاخاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
حض
گفت سعدی مصرعی ، این بس نکوست # دوست آن باشد که گیرد دست دوست
این سخن اکنون چه بی معنی شده # یا که این سان گفتمان در عصر اوست
مردمان اینک ملون گشته اند # می کنند از کله ی هر دوست پوست
دست کس را گر نمی گیری مگیر # اینچنین رفتار خنثی از چه روست
بخت بد را منتظر گشتی به دوست # غیبت و تهمت تو را یک گفتگوست ؟
خورده ای از سفره اش صد من نمک # چشم بر هر لقمه انگاری که موست
گرجی از دنیا تو خود تنها برو # همره یکرو فقط یک آرزوست
روزنامه های ما به یک گروه «اسپات لایت» احتیاج دارن. اونایی که این فیلم رو دیدن میفهمن منظورم چیه! فکر میکنم این روحیه به کلی از بین رفته نه تنها در کشور ما که توی جهان! توماس مککارتی کارگردان فیلم هم همین عقیده رو داره و میگه: «راستش با وضعیت روزنامهنگاری جدی و حرفهای کنونی، الان بهترین زمان برای فساد است، برای اینکه این نوع روزنامهنگاری، سالهاست در کشور من – و مطمئنم در کشور شما هم- از بین رفتهاست؛ بنابراین روزنامهنگاران نمیتوا
دانه ای در بیابان افتاد،لبخندهایش اشک شد تا دل دلبر به درد آید و باران چشمانش جنگلی را پدید...اسمان دلبر بارید و بارید و اکنون دانه بی دل،هفدهمین سال زندگی اش را به پایان رساند.بی دل بودنش ثمره قلبی ست که در بارگاه حق گرو گذاشت تا حلالش کند آقا جان...معجزه که میشود،قلبش به ناگاه سرجایش بازمیگردد تا عاشق تر شود(: تولدت مبآرک لبخند برعکس من(:(میخواستم آخرین نفری باشم که امروز بهت تبریک میگه تا یادت نره امروز ی نفر حسابی عاشقت بود..بیخیال اینهمه ا
عشق در لحظه پدید می آیددوست داشتن در امتداد زمان؛این، اساسی ترین تفاوت میان "عشق و دوست داشتن" است.عشق، معیارها را درهم می ریزد...دوست داشتن بر پایه ی معیارهابنا می شود...عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشددوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد...عشق، قانون نمی شناسد!دوست داشتن، اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست...عشق، فوران می کند چون آتشفشان و شره می کند چون آبشاری عظیم ...دوست داشتن، جاری می شود چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم
باور کنید نمیخواهم خزعبل ببافم. فقط دوست دارم حرف بزنم، و کسی گوش کند، حرف واقعی - نه صفر و یک- و گوش واقعی - نه سلول و ماهیچه و غضروف- حالا که میخواهم حرف بزنم، و شما گوش دهید ( چهقدر فعلهام حال به هم زنند) باید از چه بگویم؟ لعنت به این پارادوکسِ تاخیر در بالا آوردن کلمات وقتی شهوتِ حرف زدن داری.
همین الان یک کتاب خیلی خوب را تمام کردهام. خیلی خوب یعنی چیزی فرای تعریفِ خیلی خوب بودنش. ولی حالا به شما چه؟ مگر شما هم ۶۰۰ صفحه را خواندهاید
جمعهی دو هفتهی پیش تصمیم گرفتیم بریم یه جا که هم نزدیک باشه و هم جدید و جذاب. البته اگه بخوام صادقانهتر بگم اولش نزدیک بودنش زیاد مهم نبود اما چون خواب صبح جمعه از اوجب واجباته و اگه جای دورتری میخواستیم بریم باید صبح زود از خواب ناز دل میکندیم گزینهی نزدیک بودن رو ترجیح دادیم . راه افتادیم سمت دریاچهی مهارلو. خوبی جمعههای پاییز اینه که معمولا خیابونها خلوتن و ترافیک نیست و زود به مقصد میرسی.حدود ۲۰ و خردهای کیلومتر تو جاده
جمعهی دو هفتهی پیش تصمیم گرفتیم بریم یه جا که هم نزدیک باشه و هم جدید و جذاب. البته اگه بخوام صادقانهتر بگم اولش نزدیک بودنش زیاد مهم نبود اما چون خواب صبح جمعه از اوجب واجباته و اگه جای دورتری میخواستیم بریم باید صبح زود از خواب ناز دل میکندیم گزینهی نزدیک بودن رو ترجیح دادیم . راه افتادیم سمت دریاچهی مهارلو. خوبی جمعههای پاییز اینه که معمولا خیابونها خلوتن و ترافیک نیست و زود به مقصد میرسی.حدود ۲۰ و خردهای کیلومتر تو جاده
عذاب وجدان یقه ام را گرفته و نمیگذارد خواب به چشمانم راهی شود.
امروز برخلاف تمام این سال ها،برخلاف تمام خودخوری ها،فریاد زدم!
خنده های هیستریک و جیغ های بنفش معجون مزخرفی بود،انقدر مزخرف که نتوانستم هضمش کنم و الان تمام آن لحظات را نشخوار میکنم و خودم را لعنت.
از خانه زدم بیرون تا بیشتر از این طوفانِ خشمم خرابی به بار نیاورد،دوست داشتم وسط خیابان بنشینم و زار بزنم،عزاداری کنم برای خودی که زیر تمام این فشارها چیزی ازش باقی نمانده،عزاداری کن
خانم فاطمه صادقی یک فمینیست سرشناس، روشنفکر، سیاستمدار و اهل پژوهش است. با اینحال یادداشت اخیرش با همه اهمیت و خواندنیبودنش در هیچ رسانهای بازتاب داده نشده است.
چون مذهبی و اصولگرا نیست رسانههای اینوری یادداشتش را بازتاب ندادند. و چون نقد حکام اصلاحطلب است آنوریها بایکوتش کردند.
البته که این یادداشت و مخصوصا زاویهدیدش مخالف فکر من و مخالف فکرِ مخالفان من است و قطعا همین دلیل هم باعث میشود بخواهم در وبلاگ و کانالم بازنش
حالا میفهمم وقتی برمیگشت، میگفت اینجا احساس تو وطنم بودن نمیکنم، دقیقا چی میگفت.
فکرشم نمیکردم یه روز برگردم و هرچی با خودم فکر کنم ببینم؛ نه... این اون شهری نیست که دوست میداشتم.
وطن آدم اونجاییه که چیزایی که دوست داره هستن، و کسایی که دوست داره رو توش دیده.
هرچقدر تو ۲۲ سال اخیر! به آدمایی که دوست داشتم پیدا کنم، برنخوردم... تو این یک سال جبران کرد. و هر روز بیشتر مجاب میشم که شاید دیر... ولی بالاخره در مکان درست قرار گرفتم. جایی
داشتن یه دوست خوب و مهربون ، یه نفر هم عقیده با تو ، یه نفر از جنس تو ، یه نفر که درکت میکنه چون مثل خودته خیلی خوبه . یه همچین دوستی دارم . با اینکه مجازیه ، با اینکه تا الآن ندیدمش ، صداشو نشنیدم ولی بهترین دوستمه . از مرز اینترنت و وای فای فراتر رفتیم و واقعی شدیم . دو تا دوست حقیقی . دوست دارم دوست خوبم ....نیلو
زندگی با همه تلخیاش
یه درس خوب بهم داد
اونم اینه که رفیق
اونی نیست که باهاش خوشی
رفیق اونیه که بدون اون داغونی
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هر کس که با شما خندید
هر کس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد …
رفاقت جریانیست توی خون آدم که یکباره میجوشد
وقت هایی که بداند بودنش لازم است
همین به موقع بودن، چگونه بودن میشود اصالتِ یک رفاقت
تنفس شروع زندگیست
عشق قسمتی از زندگیست
اما دوست خوب قلب زندگیست !
آدمها همدیگر را پیدا می
این روزها که درگیر مادری و از شیر گرفتن طفل دوساله ام هستم، کاش می شد می نوشتم. می نوشتم از اینکه حس مادر به فرزند چیست و چرا هست و قرار است بودنش چه بکند با مادر، با فرزند...
اینکه تو داری از یک مرحله به مرحله ی بعد می روی، و من، و چه خبر است...
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل ما بین که کوه الوند است...
بزرگِ خاندان، همانی که پای چپش را پانزده سال پیش تصادف ناکار کرد، همانی که سیاست داشت، ابهت داشت، تدبیر داشت و کلی ترسناک بود، همانی که بودنش با نبودنش فرق داشت، همانی که دلیل دور هم جمع شدنمان بود در اولین روز از سال جدید تنهایمان گذاشت و رفت. دلم با رفتنش رفت.
به تازگی از یک حالتی دچار اشمئزاز شدهام، از اینکه نمیتوانم خودِ واقعیام باشم، تا میآیم کاری را انجام دهم، میگویند: از تو بعید است این کار...
چرا واقعا؟
اگر این کار ، کار بدی است، پس همهی انسانها باید در ترک آن مشترک باشند. نه اینکه به طورِ مخصوص، من آن کار را انجام ندهم.اصلا به این نتیجه رسیده ام که ابرازِ نیک پنداریِ دیگران کار درستی نیست، چرا کسی باید بیاید مرا در فعل و ترک کاری محدود کند؟
چرا این کار را نباید کرد؟ چون دیگران دوست
اعتراف میکنم هنوز هم بهش فکر میکنم. ته ته دلم منتظرش هستم. احمقانه است نه؟ اگر کسی ازم خواستگاری کند یا تو موقعیتهای مشابه، دارم به او بد و بیراه میگویم که چرا نخواست با من آشنا بشود؟ از کجا معلوم همان کسی نبودن که او میخواسته است؟
به عاقل بودن خودم شک میکنم که چطور در این فضای مجازی از کسی خوشم آمده؟ کسی که من را نمیشناسد! خانوادهام را نمیشناسد و متقابلا من هم هیچ شناختی رویش ندارم. فقط در تعاملات معمولی که داشتهایم و متوجه شد
اعتراف میکنم هنوز هم بهش فکر میکنم. ته ته دلم منتظرش هستم. احمقانه است نه؟ اگر کسی ازم خواستگاری کند یا تو موقعیتهای مشابه، دارم به او بد و بیراه میگویم که چرا نخواست با من آشنا بشود؟ از کجا معلوم همان کسی نبودن که او میخواسته است؟
به عاقل بودن خودم شک میکنم که چطور در این فضای مجازی از کسی خوشم آمده؟ کسی که من را نمیشناسد! خانوادهام را نمیشناسد و متقابلا من هم هیچ شناختی رویش ندارم. فقط در تعاملات معمولی که داشتهایم و متوجه شد
امام علی علیه السلام :
أَصْدِقَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ َأَصْدِقَاؤُکَ صَدِیقُکَ وَ صَدِیقُ صَدِیقِکَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّکَ وَ أَعْدَاؤُکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّ صَدِیقِکَ وَ صَدِیقُ عَدُوِّکَ
دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نیز سه دسته اند، اما دوستانت، پس دوست تو و دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو است. و اما دشمنانت، پس دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو است.نهج البلاغه ، حکمت ۲۹۵
دیشب دلو زدم به دریا و پست هاشو لایک کردم و مثل همیشه یه کامنت.
به کامنتم ری اکشن نشون نداد. و واقعا نمیدونم برداشتش چیه.
حتی خودمم نمیدونم قصدم چیه. فقط میدونم کرمی درونم میلولید که کاری کنم.
دیشب داشتم فکر میکردم اگه هنوز ازدواج نکرده باشه و بر فرض محال دوباره برگرده و من به اون پررویی سابق برگردم، جوابم چیه؟
و یه آن دیدم همه ی این احساسا رو خودم تو این جنون دوری ساختم.
اصلا اون آشنایی و جلسات معمولی بود.
من فقط با بودنش حالم خوب بود. خوبِ خوب.
باور کنید نمیخواهم خزعبل ببافم. فقط دوست دارم حرف بزنم، و کسی گوش کند، حرف واقعی - نه صفر و یک- و گوش واقعی - نه سلول و ماهیچه و غضروف- حالا که میخواهم حرف بزنم، و شما گوش دهید ( چهقدر فعلهام حال به هم زنند) باید از چه بگویم؟ لعنت به این پارادوکسِ تاخیر در بالا آوردن کلمات وقتی شهوتِ حرف زدن داری.
همین الان یک کتاب خیلی خوب را تمام کردهام. خیلی خوب یعنی چیزی فرای تعریفِ خیلی خوب بودنش. ولی حالا به شما چه؟ مگر شما هم ۶۰۰ صفحه را خواندهاید ک
باور کنید نمیخواهم خزعبل ببافم. فقط دوست دارم حرف بزنم، و کسی گوش کند، حرف واقعی - نه صفر و یک- و گوش واقعی - نه سلول و ماهیچه و غضروف- حالا که میخواهم حرف بزنم، و شما گوش دهید ( چهقدر فعلهام حال به هم زنند) باید از چه بگویم؟ لعنت به این پارادوکسِ تاخیر در بالا آوردن کلمات وقتی شهوتِ حرف زدن داری.
همین الان یک کتاب خیلی خوب را تمام کردهام. خیلی خوب یعنی چیزی فرای تعریفِ خیلی خوب بودنش. ولی حالا به شما چه؟ مگر شما هم ۶۰۰ صفحه را خواندهاید ک
چندسال پیش دوران راهنمایی با یکی دوست شدم که از ساده بودنش خوشم می آمد این دوستی ادامه دار شد تا چندسال بعد دوران دبیرستان عاشق دوست برادرش شد یک حس دو طرفه اومدن خواستگاری مادرش گفت نه اون موقع هم پسره کار درست و حسابی نداشت یکسال بعد با یک پسر ثروتمند ازدواج کرد به حدی موقعیت پسره خوب بود که نمیفهمیدیم چطور باهم ازدواج کردن دو سه بار دوران عقد دیدمش مدام مینالید که زهرا ازدواج نکنیا دلیل حرفش رو نمی فهمیدم تا اینکه عروسیش شد دعوت شدم سال ا
راجع به سرباز بودنش چیزی نگفتم هنوز.
ساعت 3ونیم شبه؛ هم خستم، هم خوابم میاد، هم داره گشنم میشه، هم فردا صبح زود باید برم نوبت دکتر بگیرم.
یادم باشه به وقتش مفصل راجع بش حرف بزنم.
یسری چیزاهم هست راجع به خودمه. امیدوارم یادم بمونه.
چه قدر #خوب است که:#دوست باشیم و دوست بداریم، همه دوستانی که دوست میدارند تا با ما دوست باشند...سکوت نکنیم، بگوییم #بخندیم... اخر انها را جز ما دگر چه #امیدی است جز خدا و ما؟ وانها #مسرور اگر ما گوشه چشمی بیندازیم به آنها...نه... اشتباه نکن... #گدایی_محبت نمیکنند؛ سرمان #منت مینهند، وگرنه چه کسی محتاج خلق بی سر و پای خدای تمام اراده و سر است؟ یا دریای تمام قد #خروش مگر مُرد از بی بارانی؟ ...دلتان شاد و لبتان خندان به این دنیای پست تمام بغض و نفرت..._____________
دیگر از باریدن خبری نیست. دیگر از خندیدن اثری نیست زیرا دیگر دوست داشتن در کلبه دلم اقامت نمی کند! مثل همیشه کلمه معروف را بازگو می کنم: پشیمانم...
اما بی تاثیر هست زمانی که ابرها دیگر از این آسمان گذشته اند و از انسانیت به دور است باد را دشنام بگویم!
دوست دارم عصبانی نشوم و دوست دارم بی اختیار گریه کنم.
دوست دارم در مقابل آینه به ایستم و رخ در رخ چهره رو به رو بگویم: دوستت دارم...
دوست داشتن چرا اینقد زیبایی؟
دوستم داری، دوست داشتن؟
چه کسیست ک
وای خدایا این بشر چرا اینقدر شبیه منه.
صورتش کاراش اروم و خندون بودنش.
شوهرش هم شبیه تی ای مونه. با این تقاوت که تی ای ما قد بلند تره.
بچه ها این تی ایه تا یه مدت منو محل نمیداد. من دو سه بار مثل همیشه باهاش رفتار کردم اونم مثل قبل شد. نفهمیدم چرا این کارو میکنه.
خره پسره خیلی خوب بود. علاوه بر دانشگاه تو کشور هم یه برنامه نویس باحال هست.منتها یکم یبس و چندش بود اصن ولش کن:/
ای بابا.
سینگل به گور نشیم یوقت.
پس فردا امتحان دارم.
میشه برام دعا کنید؟
چو
مثل دخترکوچولویی که شیش بهمن هزاروسیصد و هشتادونه واسش دفترچه خاطرات خریدن و اون هفته های اول، مینشست با ذوق و خودکار رنگیایی که چیده بود دوروبرش، صفحه به صفحه از دقیقه به دقیقه ی روزهاش مینوشت. بعدترآ که تب و تابش خوابید، ماهی یه بار حتی سر نمیزد به دفترچه=)
دفترچه خاطرات هیچ، بیشتر از یه ماهه که خریده نه، ساخته شده ولی شاید امروز روز افتتاحشه و درواقع دوتا خواننده داره و اون دخترکوچولو خودکاررنگیا رو آماده ی نوشتن کرده امشب و شاید چندشبی=]
گاهی از خودم تعجب میکنم. چه شد در همین مدتِ کوتاه که اینقدر تغییر کردم؟ حالا مسیری که به دلِ تاریکی میرفت را دارم قدم قدم برمیگردم عقب. میدانم که دانسته پیش میرفتم. میدانم که میدانستم دارم چه میکنم. میدانم که فهمیده بودم انتهای تاریکی چیزی جز تباهی نبود. و باز هم به پیش رفتنام در فراموشی ادامه میدادم.
«خاکستر» را با شوق میگیرم توی دستم. خوب جلدِ آبیِ فیروزهایش را از نظر میگذرانم. صفحۀ اولِ کتاب را باز میکنم و به گوش
من را دوست داشته باش؛در امتدادِ زمان،از شکوفه بارانِ درخت هاتا عرق ریزانِ گل هااز خش خشِ زرد و نارنجی ها زیرِ قدم هایِ دخترکان عاشقتا نفس هایِ گرم پسرک رویِ دستهایِ از سرما قرمز شده معشوقش...من را دوست داشته باش؛اندک و فراوانش مهم نیست،من را در گذران فصل هاهمچون روزِ اول دوست داشته باش...با هر بوسه ؛حسی شبیه اولین بوسه را تویِ رگهایت حس کنو با هر بار دیدنمبازفکر کنکه معشوقت حتمااز جایی جز زمین آمده...من را دوست داشته باش؛در امتدادِ شبهایِ طول
پستی گذاشته بودم که کمی قبولش داشتم کمی نه ، احساس کردم بودنش نمک پاشیدن رو زخممونه در این شرایط و حذفش کردم.
آقا ما همه ممکن الخطا هستیم فقط گفتم یادمون باشه در این مسائل فعلی از نظر منو شما ممکنه کسی اشتباه کرده باشه ممکنه از نظر خودش و دیگری خیر فقط گوشه ی ذهنمون داشته جز ائمه ی اطهار هیچ کسی معصوم نیست
امام باقر ع فرمود هرگاه بدانی در توخیریهست بدلت نگاه کن اگر اهل طا عت خدا را دوست و اهل معصیت خدارا دشمن دارد در تو خیر است و خدا هم ترا دوست دارد واگر اهل طاعت خدا را دشمن واهل معصیت خدا دوست دارد در تو خیر نیست وخدا دشمنت دارد دشمنت دارد و هر کس همراه دوست خود است وفرمود دو مومن هرگز با هم بر خورد نکنندجز انکه برادرش را بیشتر دوست دارد بهتر است و فرمود هرکه برای دین دوست ندارد و برای دین دشمن ندارد دین ندارد پیداست که شخص متدین حد اقل باید پی
چه قدر #خوب است که:#دوست باشیم و دوست بداریم، همه دوستانی که دوست میدارند تا با ما دوست باشند...سکوت نکنیم، بگوییم #بخندیم... اخر انها را جز ما دگر چه #امیدی است جز خدا و ما؟ وانها #مسرور اگر ما گوشه چشمی بیندازیم به آنها...نه... اشتباه نکن... #گدایی_محبت نمیکنند؛ سرمان #منت مینهند، وگرنه چه کسی محتاج خلق بی سر و پای خدای تمام اراده و سر است؟ یا دریای تمام قد #خروش مگر مُرد از بی بارانی؟ ...دلتان شاد و لبتان خندان به این دنیای پست تمام بغض و نفرت..._____________
امروز تولد بنیامینم بود
یه عکس زمان بادی گارد بودنش رو تو استوری گذاشتم و تبرکشو نوشتم
خیلی ها تبریک گفتن ولی هنوز خودش ندیده....
ولی با اینکار موجبات غصه خوردن یکی از دوستام رو فراهم کردم..برای همین هبچ وقت از کادوهای بنی عکس تو استوری نزاشتم چون میدونم خیلی ها حسرتشو میخورن
برخی از دخترها ذاتا موجودات حساسی ان...و من این رو درک می کنم ...
زندگی با همه تلخیاش
یه درس خوب بهم داد
اونم اینه که رفیق
اونی نیست که باهاش خوشی
رفیق اونیه که بدون اون داغونی
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هر کس که با شما خندید
هر کس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد …
رفاقت جریانیست توی خون آدم که یکباره میجوشد
وقت هایی که بداند بودنش لازم است
همین به موقع بودن، چگونه بودن میشود اصالتِ یک رفاقت
تنفس شروع زندگیست
عشق قسمتی از زندگیست
اما دوست خوب قلب زندگیست !
آدمها همدیگر را پیدا می
زندگی با همه تلخیاش
یه درس خوب بهم داد
اونم اینه که رفیق
اونی نیست که باهاش خوشی
رفیق اونیه که بدون اون داغونی
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هر کس که با شما خندید
هر کس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد …
رفاقت جریانیست توی خون آدم که یکباره میجوشد
وقت هایی که بداند بودنش لازم است
همین به موقع بودن، چگونه بودن میشود اصالتِ یک رفاقت
تنفس شروع زندگیست
عشق قسمتی از زندگیست
اما دوست خوب قلب زندگیست !
آدمها همدیگر را پیدا می
درباره این سایت