نتایج جستجو برای عبارت :

نبینم بازم چت شده باشه ها!

شاعر میگه ...
بازم درد و دوتا چشمی که داره میگه برگرد و...
بازم درد و ...دلم کم کم داره یخ میزنه تو روزای سرد و...
بازم برف و ...
دلی که قد دنیا بات داره حرفو ...
بازم برف و...تو نیستی و یه مشت خاطره مونده زیر این برف و...
بازم برف...
؟؟؟
....
خدایی؟؟؟
سوز سردی میاد...انگار واقعا قراره دوباره برف بیاد...
 به وقت ۴۲ ام اسفند!
 
یا رب نظر تو برنگرددشنبه صبح پیام دادم رو گروه سه تاییمون که این چیزایی که واسه صبحانه خریدم سیرم نمی‌کنه. بحث نون شد و خوردنی. سه تایی که آنلاین شدیم تماس سه نفره گرفتیم واسه اولین بار. حرف زدیم، حرف زدیم و بازم حرف زدیم. وسطاش می‌گفت اینجا اینترنت ضعیفه. ملت تو خیابونن اما فکر نمی‌کردم جدی باشه.بازم حرف زدیم.
ادامه مطلب
بازم نشد 
نمیدونم چیکار کنم
نمیشه نمیشه   همش وقتا رو تلف کردم  باز میگم هنو وقته
فردا معلوم نیس چی میشه
باید میدونستم  زرنگتر ازین حرفاست 
و من باز تا الان همونجورم
کی میشه بتونم بشکنم این حالتمو؟
---نشد  نا امیدم بازم نمیشه
می نویسم که یادم باشه شبی نشستم کارهای دیگران رو‌ انجام دادم در حالی که فرداش خودم ارائه برای درس جنین شناسی داشتم و خیلی از کارهام مونده بود. می نویسم که یادم باشه بازم ”نه” نگفتم و دیگران اولویتم بودن . یادم باشه که یه زمانی این جمله احساس خوبی داشت ولی الان فقط مایه احساسات بده واسم می نویسم که یادم باشه دیگران اولویتم بودن 
به نام او
بازم مینویسم همونطور که در دفتر های خاطراتم نوشتم و در وبلاگ های قدیمی ام میدونم یه روز اگر عمری باشه بازم این نوشته هارو خواهم خوند و اون روز خیلی هاشو اصلا یادم نمیاد در چه حالی نوشتم امروز که اینو مینویسم اتفاق بزرگی رخ داد خیلی بزرگ
میدونم سالها ازش خواهد گذشت ولی فراموش نخواهد شد شاید روزی جراتشو کنم واضح ازش بنویسم ولی امروز اینو میدونم بیش از این دلم راضی نیست اگر عمری باشه وبلاگو کم کم مطالبشو تخصصی تر خواهم کرد و در مورد با
زرتشتی نیستم اما همیشه افتخار کردم به کسی که اسمش با سه عنوان ساده گره خورده: پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک

اساس این سه اصل بر اینه که: کسی که فکر سالم داشته باشه کلام نابه جا به کار نمیبره و کسی که پندار و گفتارش درست باشه در رفتارش هم دست از پا خطا نمیکنه!

اگه تمام دنیا فقط و فقط بر اساس همین سه اصل زندگی میکردن؛ اگه تنها چیزی که همه به بچه هاشون یاد میدادن این بود... به نظر شما؛ مردم آزاری، دزدی، دروغ، دورویی، خیانت و... وجود داشت؟
بازم کسی ا
اینکه یکی رو منتظر بزاری و بعد ده روز بیای و بگی فکر نمیکردم منتظرم باشی افتضاحه ینی هر کی اینکارو کنه یه عوضی تمام عیاره
حالا هر دلیلی میخواد داشته باشه... ولی خب صادقانه میگم اگه واقعا خودشو به آب و آتیش زده باشه تا بتونه بیاد ولی بازم نتونسته حق میدم بهش و خب راهی هم نبوده که بتونه بهش بگه نمیتونه بیاد و منتظرش نمونه و کلی عذر خواهی کنه هم حق میدم بهش
اینجا اگه اون طرف مقابل کلی ناراحت بشه و دلخور بشه و حتی بعد ده روز هنوز منتظر اون فردا بعد ا
دست بردار . . .
نمی دونی واسه زخمای کهنه 
یه وقتایی چه قدر سرپوش خوبه
× چرا آدم وقتی توی حماقتشه نمی فهمه چه قدر احمقه ؟
× نتیجه چی هستیم؟ باز خوبه که آدمیزاد موجود عجیبیه. شاید شبیه یه سوسک سرسخت که به این راحتیا نمی میره!
البته شایدم شبیه زنبور یا یه لیسه ! یا هر جونور دیگه ای که سخت می میره با اینکه بهش نمیاد
× فقط خودم می تونه زخمامو التیام ببخشه. اینکه همه زندگی من حماقت هام نبوده ...! 
× جالب تریش می دونید کجاست؟ اینکه ما اینقدر میخوایم خارجی و
چی شد که بازم همون شد
تکرار گذشته انگار کسی اونو از قبل نوشته
چه سخت و تاریک 
بازم دنیایی که دوس نداریش 
عینک خوشبینیم انگار کار ساز نیست
شاید این اشتباه همیشگی با عثشه
بودن تصادفی 
اره شاید عدم انتخاب اختیاری اونا
بازم چشمامو میبندم رو بدیا
سعی در گذشت زمان خخخ
این میگذره اما به زور؟
کاش بشه یروز روزا اونطوری که میخواد بگذره
با ادمای انتخابی
 
فی‌الواقع حالم خوب نیست و واقعا نیاز دارم یکی باشه که منو دوست داشته باشه و باهام حرف بزنه و بهم بگه کافی هستم.
ولی خب نیست هیچ‌کس. و من دارم سعی می‌کنم گریه نکنم هنوز.
 
اونیم که همیشه بهش ازش می‌پرسیدم که بقیه وقتی ناراحتن و فلان تو می‌ری نازشون رو می‌کشی و بهشون خوبی می‌کنی که حالشون خوب بشه. من که حالم بد باشه کی ناز منو بکشه؟ می‌گفت من. همون!! الان بهم گفت "لطفا ول کن" همون که همیشه می‌گه می‌خوام پیشرفت کنی و بهترین خودت باشی چند هفته ست
تموم شد جلو چشمای خودم تموم شد
دلم به اندازه دنیا  براش درد میکنه  قلبم براش جاکنه قلب درده برگشته  دوباره
ولی بازم نمیفهمه  بازم نمیفهمه
بازم اشتبیاه  های قبل
 
یه زمانی 8 سالم بود اقاجونم گفت بابا یه وقتی بشه آدمی زادم بخرن و بفروشن  اره اقاجون الان ادمم میفروشن خیلی ساده میفروشن
 
خدایا خودت به داد همه گرفتارا برس
خب الهنا و ربنا من لنا غیرک
سلام تا چندی پیش فکر میکردم مثلث برمودا یه پدیده طبیعی باشه اما با نظریه هایی که دانشمدان مطرح کردند تقریبا مطمن شدم مثلث برمودا نمیتونه یه پدیده طبیعی باشه راستش خودم فکر میکنم یک نوع نیروی ناشناخته جاذبه زمین باشه بازم در ادامه مطلب این پدیده شگفت انگیز را برسی میکنیم با وبلاگ هالووین همراه باشید
ادامه مطلب
هیچ وقت نباید امیدمون رو از دست بدیم و نا امید بشیم حتی اگه تو اون راه پیچ و خم های زیادی باشه و هزار تا مانع جلو رومون باشه باید امید داشته باشیم و به راهمون ادامه بدیم امید داشتن مثل نوری می مونه که تو تاریکی میتونه کمکمون کنه تا به روشنایی برسیم.به این تصویر که دقت کنیم می بینیم که ریشه این نهال کوچیک چجوری امیدشو از دست نداده و بین این همه ریشه های محکم بازم رشد کرده و نا امید نشده
دیشب دوباره تپش قلب گرفته بودم و واقعا نمیتونستم راحت نفس بکشم یه کیسه برداشتم توش نفس کشیدم تا بلکه فکرم روی تنفسم متمرکز بشه و تپش قلب دست از سرم برداره و موثر هم بود ولی کابوس شبانه ام سرجاش بود اما با شدت کمتر ولی بازم نتیجه اش شد گردن درد وحشتناکی که الان دچارشم :/ 
دلیلش میدونی چیه؟ فرفری چندروزه ازش خبری نیست و نمیدونم بهش پیام بدم یا منتظر بمونم بازم! آخه بار آخری که حرف زدیم گفتم ازش ناراحتم و اون گفت وقتی سرحال باشه جدی صحبت میکنیم و
خیلی وقتا یه فاکتورهایی وجود دارن که در عین بی ربط  یا کم ربط بودن، میتونن رو نحوه نگاه ما به مسائل تاثیر جدی بذارن. چیزی که برای من جالبه اینه که خیلی وقتا متوجه شون نیستیم. یعنی فکر میکنیم نظری که داریم چیزیه که واقعا با منطقمون بهش رسیدیم، ولی با یه کم دقت میشه متوجه تاثیر اون فاکتورها که ربط منطقی به قضیه ندارن شد. من واسه اینکه تا یه حدی حواسم رو جمعِ این عوامل کنم و تاثیرشون رو کنترل کنم برای خودم یه سری سوالات دارم تحت عنوان "اگه اونجوری
اینم  سوپرایز بنده که قراره برنامه های بی تی اس باشه امیدوارم ازشون خوشتون بیاد...اگه بازخوردتون خوب باشه سعی میکنم بازم بزارم براتون
ارمی یوروبون فایتینگ
لینک دانلود فایل برنامه ها:
http://s8.picofile.com/file/8365644884/%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87.rar.html
اگه کسی نتونست بازش کنه بگه تا یادش بدم
موقع امتحانا ...
شعر خوندن و گشتن دنبال بیتی که دلت رو تو خودش حل کرده باشه ...
کار خوبی نیس!
درس بخونین !
....
بازم به امید چشمات...
بازم گذشتن از هر چی که مردم بهش میگن "خستگی"بهش میگن سردرد....
اینروزا مستم انگار ...سرم سنگینه انگار ...
یه مته میخواد که تکون بده مغزمو محکم ...
باورت میشه این روزا دیگه برای ازتو نوشتن که هیچ ...برای حرف زدن کلمه پیدا نمیشه تو سرم؟
مثلا "دم کنی"میشه: اون لامصبی نمیذاره بخار از این لامصب بیاد بیرون!
مامان میگه قاطی کردی ...نمیخ
قضیه چیه؟ قضیه اینه که کلی اتفاق داره می‌افته ولی من هیچ حسی بهشون ندارم. اکیدا هیج حس + یا - منفی ای ندارم به این همه اتفاقات اطراف. نمی‌پونم من سیب‌زمینی ام یا سیب‌زمینی بار اومده ام ولی می‌دونم که زاییده ام. وقتی حتی نمی رم مخالفت کنم با کسی.
 
این حدود ده روز از بیماری در حال مرگ بودم. جوری حالم بده که حد نداره سر درد ناتوانی بی انرژی بودن. امروز حساب کردم که ده روز حدود سه درصد یه ساله و مقدار زیادی به فنا رفته.
 
فردا بازم عددی دارم. و بازم
کلا موی بلند به من نمیاد بابای خیلی از دخترا تعصب دارن رو مو های دخترشون و دوست دارن موهاشون بلند باشه ولی به نظر من این که دخترشونو مجبور میکنن اونطور که دل خودشون میخواد باشه در حقش ظلم کردن ، حالا اینا رو گفتم که بگم بابای خودمو عشقه که هر جور باشم بازم دوستم داره .
ریا نباشه ولی وقتی موهای کوتاهمو دید از اون خنده مهربوناش کرد و گفت چه خوشگل شدی :))
خلاصه منم دخترم و دلم به همین قوت قلب دادنای بابام خوشه و کلی ذوق میکنم از این مهربونییاش
دوست
فکرشو بکن! سال دیگه این موقع، همه خانواده دور هم باشن...
 
صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه...
 
مجردا به عشقشون رسیده باشن...
 
متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن...
 
اون لبخندایی که از خونواده ها، ماه ها، شاید سال ها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه
 
بعد همین جور که صدای قهقهه میاد، به آرزوهایی که امسال کردیم
 
فکر کنیم و با خودمون بگیم:دیدی همه چی درست شد؟ دیدی الکی اینقدر حرص خوردی؟
 
امیدوارم همه در سال جدید پیش رو به آ
امشب متل قو هستیم
رفتیم دریا اخر شب و تنها تو خودم بودم
یکم مسخره بازی برای جمع و بازم خودم
یه تنهایی عجیبی عه
تو جمعم ولی انگار یه چیزی نیست
کلی فکر کردم راجب اشتباهاتم
حق بودن!
خیلی خوش نمیگذره،چون من نمیتونم خیلی منطقی باشم یا هر چی...
نمیدونم از اومدنم پشیمونم یا نه
بالاخره اینم یه تجربه میتونه باشه
واسه خودم.
فک میکردم سفر خییلی هیجانی تر و لذت بخش تری باشه
البته هنوز ازش مونده ولی خب تا اینجا که خوب نبود خیلی.
توی فصل پروازبازم دل شکستهپرنده نشستهنشسته همونجاهمونجا که بغضشتو روزای سرماهمیشه شکستهیه روز خزونییه مرغ شکاریزد و جفشو بردهمین شاخه بودشهمین شاخه ای کهکنارش ، شکستهغم و غصه هامونصداشون سکوتهبا چشمای بستهبازم میشه پر زدبازم میشه سر زدولی باز خیالیبه روزای رفتهبا یه ذهن خستهچرا هیچ عقابیسراغش نمیاداخه این پرنده دلش اونو میخوادیه جفت خیالی یه دنیای دیگهیه روز خزونیپرنده که رفته
سلام دوستان خوبم.
اگه یه نفر (مدیونید اگه فکر کنید اون یه نفر خودمم) دو تا پیج داشته باشه که یکی خصوصیه و یکی عمومی و حدود یک سال از ایجادشون گذشته باشه و هر دو رو با یه شماره تلفن و اسم و فامیل واقعیش ایجاد کرده باشه، بعد همین چند روزه یه پیج عمومی دیگه با همون شماره ولی با یه اسم ساختگی زده باشه و جز اون اسم و یه جمله ادبی و یه پروفایل که یه عکس از طبیعته چیزی نذاشته باشه و کسی رو فالو نکنه و به هیچ کس آدرس نده و الان اولین بار باشه که داره از وجود
ممنونم از تک به تک دوستان بخاطر تبریکاشون برا قبولی من
خدایا شکرت بخاطر همچی بخاطر دادن خیلی چیزایی که دادی و خیلی از چیزایی که صلاح دونستی که بهم ندی
بازم شکرت ...
من انسانم و درستش اینه که انسانیت درونم باشه حتی شده به مقدار کم ولی مطمئنم که بیشترم میشه
خدایا ممنونم بازم بخاطر همچی
یاد گرفتم وقتی من درست میشم که یک چیز برای من عادت بشه اون موقع اس که حال من خوب خواهد شد مطمئنم
میخوام از حالا برای حال خوب خودم تلاش کنم حتی به مقدار کم شاید قب
اومدم اینجا چون امنیت ندارم 
کانالمو میخونه 
نمی‌خوام چیزی ازم بدونه ،من هندونه سربسته ام‌،هندونه در بسته‌ام 
بیرون این سبز قشنگ یه درون قرمز و سفید و زرده .پر از تخم 
نمیخوام کسی تخم هامو ببینه،بشمره،قرمزی‌ها و سفیدی ‌هامو ببینه 
حتی شوهرم ،مخصوصا شوهرم 
کانالم‌ خوند اومدم اینجا.وبلاگ قبلی رو شاید بدونه ،وبلاگ قبلی قبلی رو نمی دونه مطمئنم 
باید ایمیل جدید بسازم ،بازم بازم ،بازم 
اینطوری دوستی‌هام دووم ندارن 
ولی کسی نباید منو بلد
تصمیم داشتم 28دی برای دوساله شدن وبلاگم یه متن بنویسم بعد دیدم چیزی برای نوشتن ندارم. دلیلی که باعث شد این وب را بزنم انقدر حقیر که سعی دارم فراموشش کنم وبه جاش دلایل جدیدی جایگزین کنم. تصمیم داشتم همه ی حرفاما اینجا فریاد بزنم بدون سانسور باهویت جدید دختری باگوشواره های مرواریدی اما نشد تقصیر خودمه به این فکر نکردم که حتی اگه اسم خودم وکسایی که در موردشون مینویسما تغییر بدم بازم چیزی عوض نمیشه بازم خودمم باهمون شخصیتی که داشتم بازم  نمیتون
نمیدونم چرا اما بازم برگشتم اینجا بنویسم امیدوارم بازم پشیمون نشم از رفتم به بیان یا ساختن کانال های متعدد توی تلگرام !!!!! بهرحال برگشتم توی این مدت اتفاقات زیادی افتاده اما خب مهمترین هاش اینکه بعدازظهر بعد ازشرکت میرم توی یه مجموعه کوهنوردی کار میکنم از طریق حبیب کاف رفتم این مجموعه یانا کار بعدش اونجا روزهای یکشنبه یکسری کلاس اموزش روانش شناسی سازمانی دارند که شکرت میکنم یه ذره به زندگی امیدوارتر شدم همین اما خب بازم هم مثل همیشه درد لع
همیشه خیلى زود از کوره در میرم نمیدونم چرا؟؟!!! واسم سؤالِ
بماند
که گاهى واقعا اطرافیان غیرقابل تحمل میشن ولى خوب منم نباید زود از کوره
در برم،شاید آدم عصبى باشم ولى عصبانیتم  کلا ١٠دقیقه نمیشه ولى خوبم عصبى
میشم ها
دوست دارم قدر کارى که میکنم و بدونن نه بگن مگه چیکار کردى
این  جمله اندازه یه بمب اتمى یا شایدم هسته اى قدرت تخریب داره. صرفا چون
فلان کس همسن من بوده ٢ تا بچه داشته که  دلیل نمیشه من پخمه باشم. هرکى به
اندازه خودش از پس کاراش ب
ساعت ۴ صبح خجالت کشیدم از چیزی که دیدم خجالت کشیدم ،سرخ شدم ،استرس گرفتم ،نکنه خونده باشه اگه خونده باشه چقدر بخاطرش خندیده باشه....
ساعت ۴ صبح یه بار پاکش کردم ،دوباره و سه باره خوندمش ،چند کلمه اشو پاک کردم ،یه خط بهش اضافه کردم ، دوباره  گذاشتمش ....
ساعت ۴ صبح من فقط خجالت کشیدم ،ته دلم دلشوره عجیبی داشتم ،استرس داشتم...
امروز ساعت ۱۲ ظهر بازم خجالت کشیدم با یاد آوری گذشته ام اشتباهاتی که داشتم ،اتفاقاتی که برام افتاد ،و نتیجه همه ی این خجالت
از ساعت شیش شیش و نیم که رفتیم بازار رو پا وایستادم تا هشت و نیم که اومدیم. از هشت و نیم که نماز خوندم به بعد،تا دو و نیم نیمه شب بازم رو پا وایستادم. پاهام داره لعن و نفرین و تف و هر آنچه بلده نثار روح پاکم میکنه.
آخه کدوم ادم دیوانه ای امتحان آشپزی رو ساعت هشت صبح برگزار میکنه؟؟؟؟ 
فقط امیدوارم نتیجه رضایت بخش باشه
دانلود آهنگ جدید رضا تبرایی به نام خواب
متن آهنگ جدید خواب - رضا تبرایی
Скачать новую песнюReza Tabarraei Khab
Текст песни Khab Reza Tabarraei
بازم تو خواب من بیا بازم کنار من بشینВозвращайся спать во сне снова
دستاتو رو سرم بکش چشمای خیسمو ببینПодними руки мне на глаза
بازم تو خواب من بیا حالم رو زیرو رو بکن

ادامه مطلب
نمی دونم هرچی سن بیشتر میشه یا هرچی بیشتر‌میگذره و جلوتر میریم چرا روزمرگی ها و دغدغه ها این روزها برای همه بیشتر میشه نابه سامانی ها وزندگی سخت تر و سخت تر میشه جوری که کارایی که قبلا دوست داشتی انجامشون بدی یا وقت داشتی انجامشون بدی و قبلا سرگرمی و عادت هات بودن ولی الان دیگه وقت نمیکنی حتی بهشون فکر کنی ولی بازم دلتنگشون میشی و نمیتونی ازشون دل بکنی
یه چیزایی هست تو زندگی  که وقتی بهشون دل ببندی  هیچ وقت نمیتونی فراموششون کنی حتی تو بدتر
این برنامه نویس های شرکت برای خودشون خوراکی میاریند نمیدونم صبحونه میخورند خونه میایند اینجا صبحونه بازم میخوردند بعدش من اگه به خودم باشه هیچی نمیخورم این مسئول خدمات برای من ساعت نه یه چای میاره وگرنه هیچی میل ندارم به خوردن
بعضی اوقات،انقدر انتخاب کردن و تصمیم گیری سخته،که حتی بقیه هم نمی تونن کمکت کنن،اینجور مواقع آدم هر چقدر هم که بشینه فکر کنه بازم فایده نداره چون بازم به تصمیم درست نمیرسه.یعنی قشنگ گیر میکنه.
اینجور مواقع آدم چیکار کنه می تونه به تصمیم درست برسه؟
سلام
!!
پاسخ نظرهامو از دست دادم ! نمیدونم یهو چی شد که رفتن همشون
 
چقد اینجا متروک شده  !! فکر میکردم اول مهر فقط خودم درس دارم ! ولی مثه اینکه همه درگیرن   :)
امیدوارم شاد باشین  و درگیری هاتوون پر خوشی باشه
راستی من فردا باید برم کانون !!  همه رو آماده کردم که ترازم اونقدرام خوب نمیشه !!  :)
برام دعا کنید . خیلی بهش نیاز دارم.
 
میدونی چیه؟
بعضیا فقط بقیه رو میبینن ینی رفتارای خودشونو نمیبینن که چقدر زشت و حال بهم زنه:/
میدونی اینکه آدم یه هدف بزرگ داشته باشه و به خاطر اون هدفش از خانوادش دور باشه و سختی بکشه و حتی یه  کشور دیگه هم بره بازم ارزش داره اما میگم باید بسنجی هدفت واقعا ارزش این همه سختی رو دارههه؟
الان تو رفتی خب؟ ولی من میدونم به خاطر دوست پسرت رفتی حالا برا من شاخ شدی و حرف از هدف بزرگ میزنی:/
من نمیگم آدم بزرگی ام ولی دارم تلاش میکنم که باشم
پس دلم یه آدمی
[In reply to My music]
Mehraad Jam
Shiko Pik
#MehraadJam
تورو دیده رد داده قلبم 
نباشی میمیرم حتماً
آخه یه جایی از قلبموُ زدی
که نزده بود هیچکی قبلاً
دلم می خواد یه جای شیک و پیکو 
تو باشی و تو باشی و من و یه موزیک هیتو
زبونم بگیره بخوام بگم می خوامت!
میمیرم من بی بی تو
هنوزم یه تار موتو به دنیا نمیدم
همین دیشب بازم خوابتو دیدم 
چشام قفلی زده بازم رو عکسات
نیاد روزی که چشماتو نبینم
هنوزم یه تار موتو به دنیا نمیدم
همین دیشب بازم خوابتو دیدم 
چشام قفلی زده بازم رو عکسات
امروز فهمیدم یکی از همکارا میخوادآخر اردیبهشت کلاسشو جا بجا کنه یا صب بیاد یا بعداز ظهر 
اگه بعدازظهر باشه  من تنها میشم و از طرفی بازم همه چی بلاتکلیف و بهم ریخته میشه.
بلاتکلیفی برام آزار دهندس تغییر پشت سر هم کلافه ام‌میکنه و سر این کلاف از دستم در میره قلبمو غصه پر میکنه و عدم اطمینان از وضعیت روحم و غمگین.
دعا کنید صبحا بیاد
جمعه باشه
هوا آفتابی باشه
روزای آخر پاییز باشه
تنها باشی
موسیقی باشه
پنجره باز باشه
رو به دریا..   
تو قاب پنجره بایستی و نور آفتاب 13:24 دقیقه به صورت و دستهات بتابه..
تازه میفهمی اصلا اونجایی که وایسادی نیستی!
پس کجایی بغیر ازونجا.. ؟
صبح باشه، شنبه باشه، اولای ماه باشه، مِه باشه، تاریک باشه، سرد باشه، بیدار شدن سخت باشه، بخوای بری سرکار، مادرت منعت کنه ماشین ببری. ولی ببری. جاده لغزنده باشه، سُر باشه، ترمز کنی، نگیره. پشت چراغ قرمز باشی. بزنی به ماشینِ سمندِ جلویی. اون طوریش نشه. ماشینِ مادرت، جلوپنجره‌ش کنده بشه، رادیاتورش سوراخ بشه. ازش دود بلند شه. بترسی. بوی بد راه بیوفته. برسی سرکار. از اونجایی که همیشه خبرای بد رو، به بدترین شیوه‌ی ممکن میگی، امیدوار باشی مادرت این
دیروز عصر، رفتم طبقه‌ی پایین. چراغ‌ها روشن بود و همه‌چیز حالت عادی خودش ُ داشت ولی هیچ‌کس نبود. گوشی برادرم هم روی میز بود. توی حیاط ُ چک کردم، بازم کسی نبود. برگشتم بالا، روی بالکن و همه‌جا رو نگاه‌کردم، بازم خبری نبود. در نهایت رفتم توی اتاق برادر دیگه‌م تا ازش بپرسم می‌دونه کجا رفتن یا نه. دیدم اونم نیست و گوشی‌ش ُ همراهش برده. برگشتم بیرون، گوشی‌م ُ از توی اتاقم برداشتم و در حالی که دعا می‌کردم اتفاقی برای مادرم نیفتاده‌باشه، روی
اگر یک چیز توی دنیا باشه که باعث شه تن به هر نوع درمانی بدم اون چیز اضطرابه.
دیروز جواب آزمایشمو گرفتم.
بازم هورمون هام بهم ریخته 
فقط به خاطر استرس خیلی زیادی که بهم این مدت وارد شده 
چرا نمیتونم از شر این استرس راحت بشم؟
پ.ن: علی رغم تردید خیلی زیادم جلسات نوروفیدبک رو شروع کردم.یه جورایی عجیب غریب و ترسناکه... فقط امیدوارم جواب بده .فعلا که فقط سرگیجه دارم
رفتیم نشستیم یه گوشه، از ناراحتی هامون گفتیم...گفت تو دلت جای دیگس که اون حرفا رو زدی...بغض کردم...نمیتونستم بگم لعنتی من دلم پیش توعه وگرنه کدوم ادم عاقلی بعد این همه دعوا بازم میمونه؟ بغضم نمیذاشت حرف بزنم..گفت من شرایطم اوکی نیس..خودم میدونستم...همه حرفاشو نگفته میدونستم...بغضم بیشتر شد...وقتی دید هیچی نمیگم گفت به من بگو ماجرا چیه؟ کسی اومده؟ منم کم مونده بود اون وسط جلو ملت زار بزنم فقط...هیچی نگفتم.دستامون رو میز بود..با یه انگشتش، انگشت دستم
اعصابم خورده،
نه نمیگم ولی باید رفت، تا خستگیم در ره...
اون روزا دیگه بر نمیگرده، باید رفت
رفتنم بهتره بودنت عادتِ
کاش بر نمیگشتم
نمیدونم چیکار دارم میکنم، نمیفهمم، هی میخوام ادیتش بزنم میگم نه، نه، نهه!با اینکه میدونم ببینه شاید یکم ناراحت شه... یکم؟ 
تو کارکترام ندارم کلک یکم.
بیشتر اَ یکم. ولی نه! ادیتش نمیزنم. نمیدونم میخام تلافی چیو سرش خالی کنم؟ چرا خوبم میدونم، ولی این مشکل توعه کوثر... اینو بفهم.
شرت مثل غمت کم 
 
اه ، به من چههههه، بهت گ
بازم مثل همیشه یه روز عاشقانه بودی و روز بعد دوباره ملکه عذاب من...
بازم تغییر فاز دادی. تحت این تغییر فازهای تو دارم نابود میشم. دلم واسه
اون پرستویی که تهران دیدمش یه ذره شده... دارم دق میکنم پرستو. اگه تو هم
اینقدر دوسم داری چرا شکنجم میدی؟؟؟
به چی قسمت بدم که برگردی و یک
عمر همدمم باشی؟ چرا از تو فقط خاطراتت نصیب من شد؟ چرا از تو فقط کج خلقی
ها و تغییر فازت مال من شد؟؟؟ تا کی باید درد بکشم؟ تا کی باید هر روز صبح
نامه بنویسم برات؟
چهارشنبه هف
      نچ نچ نچ. باورم نمیشه بازم افتادم رو مود کابوس دیدن. از آخرین باری که این حالو داشتم دست کم چاهار سال میگذره. وقت ندارم براش غصه بخورم. ترجیح میدم فقط کاری رو انجام بدم که سرگرمم کنه. فکر نمیکنم وقتی که برام مونده انقدری باشه که دلم بخواد درست حسابی بشینم تار و پود روحم رو از هم جدا کنم و دهن خودمو باهاش آسفالت کنم. همینه.پی‌نوشت: یو بِتِر لِت می بریث، مَــن!
بازم خدا بهار داد: طبیعت و نوروز از نگاه دین با زبان شیرین شعر.
 
بازم خدا بهار داد : سید محمد مهاجرانی، نشر جمال
معرفی:
نعمت زیبا و سرسبز پروردگار همان که همیشه صدای پایش شنیدنی، شکفتنش دیدنی و عطرش بوییدنی است، همان که همیشه با شادی به استقبالش می‌رویم و رسیدنش را جشن میگیریم.چه نعمت ارزشمند و نازنینیهمه چیز آن زیبا و پر از خیر و برکت استو زیبایی اش نشانه زیبایی خداستو پیامش این است: طبیعت پر از بهار شد، دل هایتان را هم سرشار از بهار کنید.بها
میگم:بازم آیین نامه قبول نشدم! -میگن: تو کی چی رو قبول شُدی که این بار دومت باشه؟یه بارم که شده تو زندگیت یه چیزی قبول شو حداقل خوشحال شیم:|فقط ضرر بزن...ما که میفهمیدیم تو هیچوقت هیچی نبودی و هیچی نمیشی! -من:سردرد گرفتم،انصافا راست میگن،در همین حد بی خاصیت!"
شکست شکست شکست
شکست میخورن آدما
ی عده این وسط
میان بازم بهشون انرژی منفی میدن
شمایی که نمیتونین انرژی مثبت بدین
حداقل نرین طرفو از همه امیداش ناامید کنید
شاید یکی این وسط عین من اولین شکستش
تو عمرش باشه ولی بخاطر شما
این شکست ادامه دار بشه
پس حداقل اینه تو اون لحظه هیچی نگی به آدم 
دوست محترم.....
اما نمیدونم از کجا شروع کنم چی رو بگم چی رو نگم چطور بگم 
نمیدونم میشه هنوزم بگم من دیوانه وار عاشقتم
میشه بازم بگم من هنوزم خوابتو میبینم و مجنون شدم رفته
میشه من بازم فریاد بزنم بگم که چقدر از این دنیای نامرد دلگیرم که هیچی از تو قسمت من نشد جز حسرت عشقی عظیم
میشه بگم تمام عمرمو حاضرم بدم ولی یک لحظه نگاهم دریای نگاهتو بنورده
میشه من هنوزم از تو بنویسم
کیمیای زندگی من
دیروز یه اقای خیلی محترمی یه چیز تازه بهم یاد داد
من نمیدونستم ولی ایشون گفتن فاطمه یعنی جدا شده از آتش :)
مطمئنا که معنای اسم، تضمین نمیکنه عاقبت منم خوب باشه
من اگه درست زندگی کنم و بلد بشم به خدا چشم بگم(اینم ازون رمان عقیق یاد گرفتم میگفت خدا نمیخواد ما خوب باشیم میخواد ما چشم بگیم) در اونصورت عاقبت به خیر میشم
 
یه چیز دیگه هم بهم یاد دادن ایشون
اونم این بود که ما اجازه نداریم قوانین دیگرانو بشکنیم باور میکنید اینو اصا نگفتن؟ ولی بهم یاد د
میگم:بازم آیین نامه قبول نشدم! -میگن: تو کی چی رو قبول شُدی که این بار دومت باشه؟یه بارم که شده تو زندگیت یه چیزی قبول شو حداقل خوشحال شیم:|فقط ضرر بزن...ما که میفهمیدیم تو هیچوقت هیچی نبودی و هیچی نمیشی! -من:سردرد گرفتم،انصافا راست میگن،در همین حد بی خاصیت و بی عُرضه !"
شما وقتی دلتان می‌گیرد چکار میکنید؟ من خیلی وقت است هرموقع دلم می‌گیرد یک لیوان عرق نعنا را سر می‌کشم. دلم باز می‌شود.
جدای از جدی خیلی وقت است که آدم دیگری شده‌ام...
هروقت دیدید ستاره این وبلاگ زود به زود روشن میشه یعنی اوضاع خوب نیست.
وحشتناک ترین قسمت زندگی همینجاست که آدم نتونه با خودش روراست باشه.
میرم بازم یه لیوان عرق نعنا بخورم.
حواسم باشه به آدمای اطرافم زیاد دل نبندم...آدم ها همیشه فقط اولش خوبن...حواسم باشه معمولا آدم هایی که اولویتشون تو زندگی "خودشون" هستن و حرف کسی براشون اهمیت نداره موفق ترن...حواسم باشه همه برنامه هام و حرفام رو به هر کسی نگم...حواسم باشه به ظاهر کسی اعتماد نکنم،حواسم باشه اون چیزی که آدما جلوم نشون میدن با اون چیزی که پشت سرم هستن خیلی فرق میکنه...حواسم باشه حرف ها و اخلاق های گند یه عده روم هیچ تاثیری نذاره و راه خودم رو برم...حواسم باشه از یه ج
حواسم باشه به آدمای اطرافم زیاد دل نبندم...آدم ها همیشه فقط اولش خوبن...حواسم باشه معمولا آدم هایی که اولویتشون تو زندگی "خودشون" هستن و حرف کسی براشون اهمیت نداره موفق ترن...حواسم باشه همه برنامه هام و حرفام رو به هر کسی نگم...حواسم باشه به ظاهر کسی اعتماد نکنم،حواسم باشه اون چیزی که آدما جلوم نشون میدن با اون چیزی که پشت سرم هستن خیلی فرق میکنه...حواسم باشه حرف ها و اخلاق های گند یه عده روم هیچ تاثیری نذاره و راه خودم رو برم...حواسم باشه از یه ج
چه بهار دلگیری...اصلا بهار همیشه دلگیر بوده، نمیدونم چرا بقیه انقدر ذوق اومدنش رو دارن‌.چه ذوقی داره شروع یه سالِ دیگه بدونِ تو؟!
چقدر رنگ سبزِ این روزهای شهر تو چشم میزنه و حالمو بد میکنه‌.
راستی بهت گفته بودم فصل بهار اذیتم میکنه؟ بهار هیچوقت مالِ من نبوده، درست مثل تو.
اگه یه روز خواستی بیای، بهار نیا.... پاییز بیا، وقتی دارم پا به پای طبیعت برات میبارم بیا، وقتی امید مثل پرنده ها از دلم کوچ میکنه بیا، وقتی هوای دلم ابری و تیره است بیا‌.
بذا
متن آهنگ بهنام صفوی بنام بازی
 
کسی جز خود تو شبیه تو نیستنمی تونم اصلا شبیه تو شمرسیدن به تو غیر ممکن شدهنمی دونم اصلا به چی دلخوشمتو انقدر خوبی که دریا شدینمی گم خودت رو تو من غرق کننه می شه که با تو مساوی بشمنه می شه بگم با خودت فرق کنمن این بازی رو می بازمتو از قلبم خبر داریتو چشمات آس گم می شهیه عالم برگ سر داریمن این بازی رو می بازمتو از قلبم خبر داریتو چشمات آس گم می شهیه عالم برگ سر داری
دیگه بسه حرفامو یادم نیارکه هرچی بهت گفتمو از برمهن
حلوای سردار رو خوردم امروز. کم کم دارم احساس ناراحتی میکنم به خاطر مرگش. نمیدونم شاید از بیرون بهم تلقین شده... ولی زرافه گفت ببین اگه بابات کتکت بزنه بازم باباته. همسایتون بیاد بخواد با بابات دعوا کنه، با اینکه ازش کتک خوردی، ولی بازم طرف باباتو میگیری. حق داد بهم که ناراحت باشم.
 
عکس حیوون های آواره شده استرالیا رو دیدم، دلم کباب شد. از وقتی دیدمشون همش دارم غصه میخورم :(
 
غیر از اینا روز خوبی بود. امتحانمم خوب بود. فردا هم زود پاشم درس بخونم.
میگم بازم آیین نامه قبول نشدم :(
-میگن: تو کی چی رو قبول شُدی که این بار دومت باشه؟یه بارم که شده تو زندگیت یه چیزی قبول شو حداقل خوشحال شیم:|فقط ضرر بزن...ما که میفهمیدیم تو هیچوقت هیچی نبودی  و هیچی نمیشی،وجودی نیستی!
-من:سردرد گرفتم،حق با اوناست،انصافا راست میگن،در همین حد بی خاصیت و بی عُرضه !
* حالش اینه !!!
* این درحالیه که تقریبا چهار روزه باهم حرفی نزدیم! نه من پیامی دادم و نه اون! البته که حال خرابش به حرف نزدنمون هیچ ربطی نداره! اون مشکلات خودشو داره.. خب منم مشکلات خودمو دارم ولی.. ولی بازم با اینکه دفعه‌ی اولی نیس که چنین شرایطی رو داریم، بازم من انتظار حرف نزدن ندارم..
ادامه مطلب
خوشبختانه یا بدبختانه قبول نشدم :(
از اونجایی میگم خوشبختانه چون هیچوقت به حکمت خدا شک نداشتم و ندارم  ... برای همین ناراحت نشدم ...
من زحمت کشیدم نشد،  حالا نه به اون شدتی که تو ذهن شما ممکنه شکل گرفته باشه....
از اول که جوابمو دیدم فقط خندیدم چون برام غیر قابل باور بود قبول نشدنم ...
ولی احساس میکنم دعای بابام گرفت.... خلاصه پنج میلیون پرید از این بیشتر اعصابم خرد شده:/ (این پنج میلیون بعداز اعلام نتایج اولیه حرفش پیش اومد ،ولی نشد دیگه )
یکی دیگه از
بعضی اوقات،انقدر انتخاب کردن و تصمیم گیری سخته،که حتی بقیه هم نمی تونن کمکت کنن،اینجور مواقع آدم هر چقدر هم که بشینه فکر کنه بازم فایده نداره چون بازم به تصمیم درست نمیرسه.یعنی قشنگ گیر میکنه.من اینجور مواقع،چند وقتی از موضوع فاصله میگیرم،چند روز خودمو با چیزهای دیگه مشغول می کنم و اصلا به اون موضوع فکر هم نمی کنم،بعد دوباره بهش فکر میکنم،اون موقع ست که،به نتیجه میرسم.امتحان کنید،جواب میده.
خیلی وقت بود که تو دلم نگه داشته بودم دل تنگیمو.گفتم میدونی چیه؟
سین نزد، یعنی همون لحظه نزد
فک کنم منتظر بود که بگم چیه
آخه میدونی؟ جونش درمیاد یه کلمه اضافه حرف بزنه، نمیتونه خودش بپرسه چیه
خودم نوشتم نمیدونم چیه
سین زد
گفت عن تو این وضعیت.
حتی واسش مهم نبود بدونه چیه...
حتی واسش مهم نبود بعد از دو روز پی ویشو چک کنه
حتی براش مهم نبود آهنگی رو که فرستادم گوش بده.
هیچ وقت هیچی براش مهم نبود.
.
.
مثل همه ی وقتا درجواب حرفم نوشت "هوم"
گفتم هوم و زهرما
خوشبختی یعنی یکی از دغدغه های داداشت این باشه که برات هندزفری بخره:)
البته نمیدونم اگه دلیلش این‌ باشه که از دستم‌ راحت بشه تا هِی هندزفریشو ازش نگیرم؛ بازم میشه جزو موارد «خوشبختی یعنی» گذاشتش یا نه =)))
درازِ دوست‌داشتنی که هیچوقت نمی‌ذاره ازش عکس بگیرم¡
خوشبختانه یا بدبختانه قبول نشدم :(
از اونجایی میگم خوشبختانه چون هیچوقت به حکمت خدا شک نداشتم و ندارم  ... برای همین ناراحت نشدم ...
من زحمت کشیدم نشد،  حالا نه به اون شدتی که تو ذهن شما ممکنه شکل گرفته باشه....
از اول که جوابمو دیدم فقط خندیدم چون برام غیر قابل باور بود قبول نشدنم ...
ولی احساس میکنم دعای بابام گرفت.... خلاصه پنج میلیون پرید از این بیشتر اعصابم خرد شده:/ (این پنج میلیون بعداز اعلام نتایج اولیه حرفش پیش اومد ،ولی نشد دیگه )
یکی دیگه از
یک فیلم جذاب دیدم که یک سکانسش خیلی خیلی دوست داشتم ینی همون صحنه ایه که حقیقتش رو توی زندگی خودم احتیاج دارم :) اون سکانس جدا کردم فرستادم کانال :) 
همون جایی که دختر بخاطر مرگ برادرش ناراحته و برای این پسره (همکار) درد و دل میکنه فقط واکنشهای مرد جاذاب بود حتی نگاه کردناش!
هووف چی بگم؟ بازم خواستم حرفم بزنم نتونستم :/ حرف زدن سخت شده 
هرجور کلمات کنار هم میچینم بازم حس منو درست نشون نمیده...
روز تولدم، هر وقتی و هر جوری که باشه، هر قدرم که سخت گرفتنم برای خوب بودنش شرایطو "اونطور که باید" خوب پیش نبره، بازم به خاطره ها و عکسا و فیلما که نگاه می کنم جزو حال خوشترین روزهای زندگیه...
هر قدرم که خوب نباشم...!
فکر کرده بودم چرا هر روز همون روز تولد نباشه؟
اما نشد...
امروز وقتی بهش فکر کردم، بازم  همینو گفنم. که چرا هر روز، روز تولد نباشه؟
اما خب... باز خوبه که "روز تولدی" هست!
و مهسایی که آیدا شاه قاسمی گوش کنان حال خوش دارد! دست کم لحظه هایی از
سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه. 
عیدی شکر خدا بد نبود. 
من که همش استراحت کردم. کارای عقب افتاده زیادی دارم. هر وقت میخوام مشغول بشم به درسی و چیزی یه افسردگی عجیبی منو میگیره. اینکه رنگ موهام مثل دندونام بشه بازم بیکار و عاطل باطل نشسته باشم مشغول درس خوندن محض و علاف خیلی منزجرم میکنه. 
نه عشقی نه حالی نه کاری نه باری..... خدایا شکرت سلامتیمونو بهمون ارزانی داشتی و ندادی دست یه عده که از توش نون دربیارن. 
همین دیشب بازم خوابتو دیدم دانلود آهنگ از مهراد جم (رایگان و کیفیت عالی)
Ahang hamin dishab khabeto didam az mehrad jam
همین دیشب بازم خوابتو دیدم دانلود آهنگ از مهراد جم (رایگان و کیفیت عالی)
تورو دیده رد داده قلبم ...♪
نباشی میمیرم حتماً ...♪
آخه یه جایی از قلبموُ زدی ...♪
که نزده بود هیچکی قبلاً ...♪
دلم می خواد یه جای شیک و پیکو
تو باشی و تو باشی و من و یه موزیک هیتو ...♪
زبونم بگیره ...♪
بخوام بگم می خوامت
میمیرم من بگی بی تو ...♪
هنوزم یه تار موتو به دنیا نمیدم ...♪
هم
سلام 
مبارکه اقا !
محمد عیسی چه اسم قشنگیه !!  
خخ دیگه داشت حرصم در میومد ! خخ سایتون سنگین شده نمیاین نمیرید
خخ خودت منو لجباز میکنی دیگه ! 
اخ که نمیدونی چقدر دلم برات شده بود ! 
برف امد خیلی خوب بود قشنگ بود لذت بخش بود .. ولی من ایقه اون روز ناراحت بودم که حد نداشت بخاطر سپاه و بخاطر هواپیما !! اصلا برف امدن بهم نجسبید .. 
دیگه ایقه شبش رفتیم هیات خیلی خوب بود ... بیادت بودم 
و اینکه بازم مدرسه ها تعطیل شد و بازم من تعطیلم این روزا روزای استراحت م
دلم میخواست اینو زود‌تر بهت بگم.
ولی! از دستت یکم ناراحت شدم و بخاطره همین جواب‌تونو ندادم.
با اینکه کاری‌هم نکرده بودی..
انی‌وی. میخواستم اینو بهت بگم. نشد اما اینجا میگم‌ش.
وقتی پرسیدی من یه لحظه‌دلم سوخت و خواستم بیام پیویت و بگم ولی خب:/
و حتی وقتی بخاطره تام ناراحت بودی و دلداری میخواستی بازم میخواستم بیام پیویت ولی بازم خب:/
یعنی یکم رفتارم عجیب میشد.. درنتیجه هیچی نگفتم.
سلام عزیز دلم:)
 دیروز اولین روزی بود که تنهات گذاشتم و رفتم دانشگاه، طبق گفته امام علی (ع) از چیزی که تصور میکردم آسون تر بود ولی بازم سخت بود دل کندن از روی ماهت و کنترل کردن دلنگرانی هام، اما اینجور که مادرخانومی گفتن بغیر از یک ساعت برای تو هم روز سختی نبوده و پسر خوبی بودی خداروشکر :))) 
آهان گفتم مادرخانومی، یادت باشه مادرخانومی خیلی برات زحمت کشیدن وقتی بزرگ شدی حتما براشون جبران کنی اون یکی مامان بزرگت هم خیلی برات دعا کردن خیلی نگران ب
بازم مثل همیشه سرماخوردم..به مامان که داشت کابینتا رو تمیز میکرد نگاه کردم:مامان دسمال کاغذی نداری؟مامان از آن نگاه هایی که یعنی تو این اوضاع که جعبه ها رو هنوز باز نکردیم که وسایلو بدونم کجاست بهم کرد  و رفت کابینت بعدی رو بازکرد..متعجب برگشت بهم نگاه کرد و گفت:دلت خیلی پاکه ها ماجده..بعدم ی مشنبا داد دستم و ی لبخند کاشت رو لبم...
بابا  لای خرید هاش خیار هم خریده بود..مگه میشه بدون نمک خورد؟:/رفتم سمت جعبه ها و درشونو باز کردم...رو بود..جعبه بعدی
هیچ وقت با زیر سوال بردن قید و حیا و نجابت یک دختر سعی نکنید لهش کنید چون یک کاراهایی هست که تاوان سختی داره...
چینی شکسته رو نمیشه بد زد فقط خودم بیشتر میشکنم بهتر همین جا هر چی بوده تموم بشه ...شاید تموم بشه اما نه فراموش میشن نه بخشیده...
تکلیف دل و عقل که مشخص بشه هر چقدر هم تلخ باشه بازم از تضاد این دوتا خیلی شیرین تره...
موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده
موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده
یه دوست لازم دارم. دختر باشه. بیست و شیش هفت ساله. ترجیحا پولدار باشه، نبود هم نبود حالا. مجرد باشه و تنها زندگی کنه، یا فوقش با مادرش مثلا. دختر باخدا و پاکی هم باشه. 
آهان، مشکلی هم نداشته باشه که من این سه سال باقی‌مونده رو برم پیشش زندگی کنم. 
قدیمیا یه چیزی حالی‌شون بوده که گفتن دوری و دوستی. 
ترسناکه.
دوست ندارم این اتفاق برای من بیفته.
ترجیح میدم توی اوج *** از درد بمیرم ولی اتفاق نیفته.
درسته هیجان انگیزه و ادمو به وجد میاره حتی منو. ولی بازم این چیزی از ترسناک بودنش کم نمیکنه.
شاید تصورش برام جالب باشه اما واقعیتش برام وحشتناکه.
ولی خب ذوق زدن واسه بقیه یه کم ازار دهندست وقتی میبینی توهم میتونی توی اون شرایط باشی.
بیخیال اصن هر چه بادا باد. فعلا از نمای ماه رنگارنگم لذت میبرم .البته فقط توی این موضوع.
 
✳️ تدریس جمع های ذهنی✳
مثال :   ... = 7+20+5+30+3+5+8
در اینگونه جمع ها، ابتدا با روش معادل سازی سعی در ایجاد تصویر ذهنی، دسته های ده تایی، داریم.
با پرسش اینگونه سوال ها و درگیر کردن ذهن بچه ها، از گنگ و سخت ومبهم بودن آن ها،به دلیل طولانی بودنشان،کاسته ، و حل آن ها لذت بخش می شود. 
بچه ها، یه بازی ریاضی دیگه :
عدد 30 چند دسته ی 10 تایی دارد؟ 3 تابالای عدد 30 ، به نماد دسته ی 10 تایی، 3 دایره ی کوچک می کشیم. 
عدد 20 ، چند دسته ی 10 تایی دارد؟ 2 تابالای عدد 20 هم 2
موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده
راستی یه چیزیو نگفتم ...
دیروز زن داداش سابق رو دیدم 
خیلی خوشحال بود و تیپ چادری خوشگلی زده بود و خلاصه خیلی به خودش رسیده بود و با یکی از زن های همسایه میرفت خرید ، منم از داخل مغازه دیدمش 
خب دروغ چرا از خوشحال شدنش خوشحال شدم ،همین که روحیه ش خوبه بهتر میتونه به برادرزاده هام برسه و اون هم حق داره عاشقانه ازدواج کنه حتی اگه عمر اون ازدواج کوتاه باشه بازم براش خوشحال شدم و فکر کنم دیگه تو دلم کینه ای نسبت بهش ندارم....
 
بازم صبح چشم هامو با سردرد باز کردم . 
سردرد سحرگاهی خیلی بده . کلا روزت را خراب میکنه . 
بدتر از اون اینه که همسایه بغلی بتن ریزی داشته باشه و چند ساعت صدا و دود مخلوط کن بتن زیر پنجره مستفیض ات کنه .
شانس که نداریم !
روح وحشی
+نمیدونم چه حکمتیه که بلایا یک دفعه روی سرت نازل میشن .
++از هر ترفندی بجز دارو استفاده کردم بیفایده بود . 
+++طفلی خر که اینهمه کاربرد داره . کم زحمتش میدیم ...
کاش بجای داشتن شانس خر ؛ خرشانس بودم !
نمیدونم این رابطه ای که تازه با میم شروع شده درسته یانه
اما بشدت احتیاج دارم از نوع عاطفی!
همین که باشه حرف بزنیم
دردودل کنم برام کافیه
نمیدونم درسته یاغلط!
فقط میدونم به همچین دوستی احتیاج دارم
کاش میشد دوست تازه پیدا کرد باهاش سینما رفت
رستوران کافه!نمیدونم یه چی که حالمو خوب کنه!
دلم تنگه برا اون روزای خوب کاش میشد بازم اون حال خوب وروزای خوب برگرده
اول با پاسخنامه‌ای که شیدا از توی این کانال‌ها گیر آورده‌بود چک کردم ۳ تا درس اول رو، بعد توی دینی و عربی سر یه‌سری سوال‌ها همش اینجوری بودم که کااااامان این عمرا این بشه! نکته‌شو داشتیم اصلا! بعد با یکی از بچه‌ها که دینیشو صد زده (تازه این آدم خیلی جدی نگرفته‌بوده آزمون رو درس نمیخوند و تازه دو هفته‌ست داره میخونه از بعد قرنطینه!) ازش خواستم بفرسته جواباشو. بعد با اون چک کردم که خب شد ۶۸ درصد از ۴۴ درصد و این یعنی اشتباه وارد کردم :") درسته
سلام دوستان خوبم.
اگه یه نفر (مدیونید اگه فکر کنید اون یه نفر خودمم) دو تا پیج داشته باشه که یکی خصوصیه و یکی عمومی و حدود یک سال از ایجادشون گذشته باشه و هر دو رو با یه شماره تلفن و اسم و فامیل واقعیش ایجاد کرده باشه، بعد همین چند روزه یه پیج عمومی دیگه با همون شماره ولی با یه اسم ساختگی زده باشه و جز اون اسم و یه جمله ادبی و یه پروفایل که یه عکس از طبیعته چیزی نذاشته باشه و کسی رو فالو نکنه و به هیچ کس آدرس نده و الان اولین بار باشه که داره از وجود
سلام دوستان خوبم.
اگه یه نفر (مدیونید اگه فکر کنید اون یه نفر خودمم) دو تا پیج داشته باشه که یکی خصوصیه و یکی عمومی و حدود یک سال از ایجادشون گذشته باشه و هر دو رو با یه شماره تلفن و اسم و فامیل واقعیش ایجاد کرده باشه، بعد همین چند روزه یه پیج عمومی دیگه با همون شماره ولی با یه اسم ساختگی زده باشه و جز اون اسم و یه جمله ادبی و یه پروفایل که یه عکس از طبیعته چیزی نذاشته باشه و کسی رو فالو نکنه و به هیچ کس آدرس نده و الان اولین بار باشه که داره از وجو
حتما در جریان هستید که چند ماهه میخوام موهامپ آبی کنم:)) دوبار که خودم کردم و بعد که عینا فهمیدم دیوار سیاه رو نمیشه آبی کرد:| به آرایشگر متوسل شدم:)) یکشنبه یه دور رنگ و دکلره کرد و کلا نگرفت:
گفت برو فردا بیا:)) دوشنبه دوباره دکلره و رنگ کرد و این بار یکم آبی شد ولی بازم چیزی که میخوام نبود. 
یعنی فکر کنید، نتیجه ی تقریبا 8 ساعت کار به زور شده این:| من تو عمرم هیچ 8 ساعت روی هم رفته آرایشگاه نرفتم بعد سر این موهای زبون نفهم پدرم در اومد رسما:| 
دیگه ای
سلام و صبح بخیر دوستای گلم.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
برای این که نگران نشین اومدم اینجا هم اطلاعیه بذارم.
امروز میثم سرکار نرفته و متاسفانه نمیتونم پست بنویسم.
ااز دیشب هم نخوابیدم و الان که هفت و نیم صبحه تازه دارم میخوابم.
ددوستای گلم بازم اوضاع میثم پیچ خورده از نظر مواد و حال دلم خوب نیست.لطفا  برام دعا کنین.
فردا هم که میرم خونه ی مامانم.انشاالله پنجشنبه پست این هفته رو مینویسم.
احبّ الشتاء جدا لأنّ فی الشتاءاستطیع أن اکتب باصبعی اسمک علی زجاج نافذتی.....
زمستان را واقعا دوست دارم چرا که در زمستانمی توانم نامت را با سرانگشتم روی شیشه ی پنجره ام بنویسم....
+ میگن قراره مشهد خیلی سرد بشه! ۱۰ درجه زیر صفر! بازم وسط امتحانا برف میاد که نریم بیرون! ولی مثل پارسال جوری میریم که برگشتنمون با خدا باشه!
احبّ الشتاء جدا لأنّ فی الشتاءاستطیع أن اکتب باصبعی اسمک علی زجاج نافذتی.....
زمستان را واقعا دوست دارم چرا که در زمستانمی توانم نامت را با سرانگشتم روی شیشه ی پنجره ام بنویسم....
+ میگن قراره مشهد خیلی سرد بشه! ۱۰ درجه زیر صفر! بازم وسط امتحانا برف میاد که نریم بیرون! ولی مثل پارسال جوری میریم که برگشتنمون با خدا باشه!
حواستون به کسایی که دوسشون دارین باشه، حواستون باشه چقدر براشون مهمین، حقیقتا براشون مهمین اصلا یا نه؟
یهو به خودتون می‌آید و می‌بینید دارید تمام تلاشتون رو می‌کنید که نگهشون دارین ولی همه چیز داره محو می‌شه، چون اونا هیچ کاری نمی‌کنن، هیچ کاری.
 
چرا هر چیزی توووووو این مملکت گرون میشه هیچکی عین خیالش نیست !!
از مردم مون گرفته تا نماینده های بی خیر مجلس و تمام مسئولین بوق مملکت!
رب گوجه چی شد گرون شد ؟ چرا هیچکی هیچکی صداش در نیومد ؟!:|
روغن گرون شد بازم سکوت و سکوت یعنی رضایت از موقعیت و وضعیت موجود 
مرغ گرون شد همین آش و کاسه :|
گوشت گرون شد و قحطی اومد بازم ما مردم عین کبک سرمون گذاشتیم لای برف و بازم سکوت کردیم :|
تخم مرغ گرون شد همین شد !!
پیاز و سیب زمینی و گوجه که غذای اصلی خانواده های
یه مادر،هرچقدرم که سگندل باشه،هرچقدرم نسبت به بچه اش که هیچ خطایی نکرده
متنفر باشه،،بازم مادره..
نمیدونم چی بگم،این روزها بدتراز روزای قبل شده،این روزها هووشم انگار،،خیلی باهام سرد حرف میزنه
البته بهتره بگم باهام حرف نمیزنه...
دلم میخواد برم پیششون و تا میتونم گریه کنم بلکه دلشون به رحم بیاد،اما غرور لعنتیم نمیزاره
که حتی پیششون گریه کنم...من دوسشون دارم اما اینا هستن که ازم دوری میکنند و بهم بدخلقی میکنند
تو این مدتی که خیاطی میرفتم،فکرم
موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده
مشکلات مردها، به چیزهایی مثل نژاد، پول و شغل برمیگرده؛ اما.... مشکل اصلی زن ها
فقط حول یه موضوع می گرده:
                         آن ها (زن) به دنیا آمده اند.
                                                         اوریانا فالاچی
_____________________________________________
حالِ این روزهام؟ بد، بدون هیچ دلخوشی.
چرا باید دختر به دنیا بیام؟ چرا تو این کشور؟ چرا تو این زمان؟
تو این کشور یه دختر، یه زن  هر چقدر هم مستقل باشه و تلاش کنه بازم جزو املاک شخصی مردها حساب میشه.
تا وقتی بچ
مشغولم به قانع کردن خودم،که لطفا غمبرک نزن که لطفا بازم تحمل کن تو ضعیف نیستی یکم فقط یکم حالت خوب نیست بیاه و سعی کن همونی شی که میخوای حالا این وسط اگه یکمم ناآروم و خسته بودی طوری نیست حق داری،من بازم دست و پا میزنم ببینم چی میشه.تاحالا واسه هیچکی اینقده دلتنگ نشده بودم.
شده گیر کنی بین حرفای گفته و نگفته من الان تو بدترین حالت ممکن این حالتم
:/// وقتی دعا میکنی که ای کاش اون چیزایی که دیدی فقط یه رمز باشه بین
خودشو و خداش و واسه ی خداش ://هی دیگه بهتر از این نمیشه البته که میشه
هزارفرسنگ دوری میشه دلتنگی میشه و بازم سکوت میشه خدایا یعنی میشه؟؟ چه
تقدیری رقم بخورد که من با همه ی این خیال هایم واقعی شوم بودنم کنارت (ات
پایان کلماتم را با شک و تردید میگذارم چون میدانم ممکن است همه چیز تغییر
کند )
قراره هر روز به عنوان صبحانه برای خواهرم "آرد بیریو" (آخرش بر وزن آخر رونالدینیو) بپزم. یه چیزی تو مایه‌های حلوای شل و آبکیه. از اونجایی که تا حالا حلواهای من نود و نه درصد مواقع خراب و صددرصد مواقع کم‌رنگ در اومدن، این بار با خودم گفتم حواست باشه بذار آرد قشنگ قهوه‌ای بشه، بعد آب اضافه کن. حواست باشه، حواست باشه. حواسمم بود ها، ولی بازم کرم‌رنگ شد :| می‌دونستم که خواهر همچو چیزی را نخواهد خورد. فلذا تصمیم گرفتم توش پودر کاکائو بریزم. دیدم پود
اگر در آغاز کسب و کار اینترنتی هستید و قصد دارید از سیستمهای کسب درآمد شروع کنید، باید توجه کنید که زیر مجموعه ی دیگران نشید. این کار باعث میشه که مبلغ کل درآمدتون به خودتون اختصاص داشته باشه. راهکارشم سادست: رو لینک هایی که دیگران میدن کلیک نکنید. اون لینکا در حقیقت لینک جذب زیر مجموعه ی اختصاصی اوناس. که معمولا به چنین آدرسایی ختم میشن:example.com/?ref=123456789بازم اگه سوالی بود در خدمتم.
List 10 songs that you are loving right now
حتی اگر منظورش موزیک و آهنگ خاصی باشه بازم اولویت اول من صدای رودخونه و پرنده هاست. بعد نوبت میرسه به آهنگ sultanimاز مصطفی ججلی اگه درس گفته باشم .
تاک قمیشی.
آهنگای آذری بیشتر بی کلام و یه آهنگ آدری به اسم پاییز .که میگه سن گلدین پاییزیم ....اسم خواننده اشو نمیدونم
و یه فهرست بلند بالا از آهنگای عاشقانه انگلیسی که چون همیشه تو یاد آوری عناوین مشکل دارم اسم هاشون یادم نیست
خدایا مگه نگفتی با من معامله کنید
من با تو معامله کردم
چرا باید زندگیم دو سر سوخت باشه
یه روز خوش
یه دل شاد
چیز زیادیه
مگه من تاحالا برای خودم ازت چیزی خواستم
اما اینبار میخوام
بچم داره جلو چشمم پر پر میشه
میخوای برسونیم به لحظه ای که بودنتو انکار کنم
میخوای برسونیم به جایی که حسین و اهل بیتتو فراموش کنم
پس کجاست اون ثمن معامله ی با تو
کم نزاشتم برات
در حد خودم بنده لایقی برات بودم
بزار سرت منت بزارم بلکم صدات دراومد
 
 
اینکه از شنبه تا چهارشنبه سرم مثل کنار ضریح امام رضا (ع) شلوغه و پنجشنبه و جمعه هم شوهرم میاد و بازم سرم شلوغه احتمالا تدبیریه که خدا اندیشیده برای این روزهام. مگر نه حالم طوریه که هر لحظه تنها باشم غصه از بند بند وجودم می‌زنه بالا و ممکنه چشم هام اشکی بشه.
خیلی کم طاقت شدم، زود خسته میشم، زود بهم میریزم، انقدر نازک نارنجی شدم که نمیرم طرف بابام که مبادا یه چیزی بهم بگه که ذره ای طعنه توش باشه که من بهم بر بخوره و گریه کنم، مامانم وقتی از برنامه
و اما امروز...
همه چی داشت خوب و آروم پیش میرفت
تا اذان مغرب تقریبا؛ یهو حال دلم انگار زیر و رو شد و یه استرسی که نمیدونم چیه و چرا؛ هجوم اورد به وجودم انگار....
هر کاری کردم نتونستم کنترلش کنم و بازم مثل همیشه روحم به جسمم غلبه کرد و حس میکنم همه وجودمو درد گرفته... و بعدشم... هیچی
تنها کاری که میتونم کنم اینه دراز بکشم و تمام تلاشمو کنم فکر نکنم؛ ولی با خودم میگه یعنی میشه فکر نکرد؟
کاش میتونستم بخوابم لااقل
این بود پنجمین روز از بهاری که میتونست ی
بسم الله الرحمن الرحیمسلام عزیزم. دلم خیلی برات تنگ شده. همیشه توی فکرت بودم و هستم. راه ارتباطی باهات نداشتم. چه غمگین ... شما دوست مهربونی بودی و هستی. چه قدر دلم می خواست ازت خبری داشتم. ممنونم ازت. ممنون که خبرم کردی. ممنونم ازت بابت دعاهای خیرت. ان شاءالله که یه روز بازم همدیگه رو ببینیم. برات آروزی عاقبت بخیری و موفقیت دارم. سلام ما رو به مادرت و خانواده مهربونت برسون.خدا مراقبت باشه عزیزدلم
صبحا که چشمام باز میشه اولین چیزی که میبینم ساعته. نور کم جون صبحگاهی روش افتاده. ایده آلم این بود شاخه برگی که قلمه زدم بیاد آویزون شه دورش ولی هنوز اونقدر بزرگ نشده. إنی وی. معمولا ساعت رو اشتباهی تشخیص می دم. چون ساعتای دیگه ش معلوم نیست و مغزمم خوابه هنوز. یعنی اگر پنج و نیم باشه من فکر میکنم چهار و نیمه! برای همین بازم میخوابم! و اگر صدای بلند نماز خوندن پدر و برادرم نباشه حتما خواب می مونم! خب بدم نشده. چون سعی می کنم از همون اول هوشیارتر عم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها