نتایج جستجو برای عبارت :

حرم امن تو کافیست هراسان شده را

ماجرای قتل رکسانا در خیابان چه بود؟ چه کسی رکسانا را به قتل رسانده بود؟
یکی از شاهدان به پلیس گفت: وقتی دختر هراسان از ماشین پیاده شد من شماره ماشین را برداشتم. با شماره‌ای که در اختیار پلیس قرار گرفت، مأموران موفق شدند راننده ضارب را پیدا کنند. این جوان اعتراف کرد رکسانا را با چاقو زده است
به ادامه بروید
ادامه مطلب
 مثلا
همین روزا
یهویی
طلبیده بشیم مشهد
مشهد که نه...
فقط حَرَم . . .فقط حَرَم. . . فقط حَرَم . . .
یعنی میشه؟!...
حرمِ امنِ تو کافیست هراسان شده را...
 به سرم غیر هوای تو تمنایی نیست
بطلب تا که فقط سیر نگاهت بکنم...
{السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)}
بسم رب الرفیقامیرحسین خیلی سال پیش می گفت که هروقت میاد پیشتون، شما رو مادر صدا میکنه! یادمه چقدر اون موقع به این صمیمیت قبطه خوردم. خوش به حال امیرحسین. خوش به حال همه پسرهای شما...پ.نحتما اگر امشب بودی کلی خوشحال بودیم. حتما میلاد عمه جانمان بهانه ای میشد برای بیشتر دوست داشتنت. حتما..بگذریم.
خواهر عزیزتر از جان! فقط ای کاش بودی...
در سال 2008 پسر بچه ی 6 ساله ای هر شب از خواب به صورت هراسان بلند میشد و اظهار داشت کسی هنگامی که او خواب است نگاهش میکند. خانواده او توجهی به این موضوع نمیکردند تا اینکه روزی متوجه شدن خانه ای که در ان زندگی میکنند در واقع خانه یک پیر زن تنهایی بود که خودش را با قهوه سمی شده کشته بود.
ادامه مطلب
برای آخرین بار تنهایی می روم به کافه. همین کافه های شلوغ و پُر از ولوله با عطر قهوه و کتاب و سیگار و دسته گل های نرگس که آدم ها را در خودشان می بلعند. حالا من پشت یک میز چوبی مربع نشسته ام و زل زده ام به پنجره. عابران پیاده که از توی خیابان رد می شوند صدای آهنگی که در فضا پخش شده را نمی شنوند. بعد چشم می دوزم به در. آدم ها می آیند و می روند‌. تکی یا دونفره. دو نفره ها مُشت ها گره خورده در هم و تکی ها تنها با یک کتاب توی چنگالِ یخ زده شان. خیره می شوم به د
بیدار شدم. هراسان و گیج. انگار که قرار است دنیا ترمزش را بکشد. چندشنبه بود؟ چه ساعتی بود؟ یادم نمی آمد.گیر افتاده بودم در برزخ ندانستن. کمی بعد فهمیدم همه چیز سر جای خودش است، خورشید دوباره طلوع کرده، گنجشک ها بازیگوشی می کنند، آدم ها سر کار رفته اند و دنیا هم فعلا زندگی اش را دودستی چسبیده. اما فکر کردم که باید شبیه پیرمرد انیمیشن آپ، یک عصای چهارپا بخرم و یک ساعت کوچولو از همین ها که درش باز می شود و یک زنجیر دارد و توی جیب جا می شود! از همان ها
در سال ۲۰۰۸ پسر بچه ی ۶ ساله ای هرشب از خواب به صورت هراسان بلند میشد و اظهار داشت کسی هنگامی که او خواب است نگاهش میکند.خانواده او توجهی به این موضوع نمیکردند تا اینکه روزی متوجه شدن خانه ای که در ان زندگی میکنند در واقع خانه یک پیر زن تنهایی بود که خودش را با قهوه سمی شده کشته بود.انها تصمیم گرفتند پسرشان را کنار خودشان بخوابانند و در ماه اینده از این خانه بروند اما در همان شب پسرشان هنگامی که به حمام رفته بود ایست قلبی میکند و از دنیا میرود.پ
در میان اختلالات خواب، سندروم انفجار سر (EHS) همانطور که از اسمش هم پیداست بسیار آزاردهنده و عذاب آور است. اگر شما هم نصفه شب با صدای بمب هراسان از خواب می‌پرید،  قطعا بهتر از هر کسی می‌فهمید که چقدر سخت است که تشخیص دهید صدایی که با وحشت بیدارتان کرده، تنها در سرتان بوده و در خیابان یا خانه‌تان چیزی منفجر نشده است.حدوداً اواخر دهه ۱۸۷۰ میلادی بود که این بیماری کشف شد و تحقیقات روی آن شروع شد و متخصصین به دنبال درمان سندرم انفجار سر گشتند.اگر
پیلی را آوردند بر سرچشمه‌ای که آب خورَد. خود را در آب می‌دید و می‌رمید. او می‌پنداشت که از دیگری می‌رمد، نمی‌دانست که از خود می‌رمد. همۀ اخلاقِ بد از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر چون در توست نمی‌رنجی، چون آن را در دیگری می‌بینی می‌رمی و می‌رنجی.
پادشاهی دل‌تنگ بر لب جوی نشسته بود. امرا ازو هراسان و ترسان، و به هیچ‌گونه روی او گشاده نمی‌شد. مسخره‌ای داشت عظیم مقرب. امرا او را پذیرفتند که اگر تو شاه را بخندانی تو را چنین دهیم. مسخره
روز جهانی دوستی یادی هم بکنیم از اون بزرگواران که در قالب دوست من دوست داره با دوست تو دوست بشه ، دوست داری با دوست من که که دوست داره با دوست تو دوست بشه، دوست بشی ! اومدن جلو... بعد نگو اون زیر میرا یه هدفای دیگه داشتن. از جنس آستین بالا زدن واسه شازده پسرشون. بعد چون از نه شنیدن هراسان بودند واسطه بدبخت رو پاس میدادن سمت ما خودشون مشغول جا باز کردن تو دل ما بودند. بعد ما به واسطه که گفتیم نه، دیگه رویی ازشون ندیدیم! یه جوری نیست شدند که انگار هیچ
تجربه های جدید و ترس کمتر پرنده
بیرون آوردن پرنده از قفس و گردش موجب می شود پرنده نسبت به محیط های نا آشنا در کنار افراد آشنا ترس کمتری داشته باشد. حتی روی دست گرفتن طوطی و بردن او به محل های نزدیک می تواند ترس او را بهبود ببخشد. حتی اگر پرنده از محل زندگی (قفس) خود بیرون نمی آید نیز این کار لازم می باشد. پرنده شما از محیط های جدید لذت می برد، و تجارب پیشرفته ای بدست می آورد و هنگامی که به محل زندگی خود برمیگردد احساس امنیتش نسبت به اطراف بهبود می
- آدمی در هر گوشه‌ای ازین هزارتوی زندگی که باشد چشمش به آن گوشه‌ی دیگر است. علتش هم ذات کمال طلب آدمی است. چاقوی تیز کمال طلبی اگرچه مصلح است اما گاه تنت را پاره پاره می‌کند. واقعیت این است که گوشه‌های این هزارتو اگرچه متفاوت ولی چشمگیر نیست "اگر از بیرون به آن نگاه کنی". 
- درک این مطلب نه به خواندن و حفظ کردن است که به تکرار در روزمه زندگی است. تکرار تا باور قلبی. آنقدر که اگر "همه" چیز را از ما گرفتند افسرده، غمگین و هراسان نشویم.
- "از کسانی نبا
 
انگار وقتی اسمت را از آسمان آوردند به لحظه‌های پریشانی ما هم فکر کردند. به آن لحظه ناامیدی دکترها از بهبودی، به آن تلفن‌های هراسان بی وقت. به آن ساعت‌های تحمل درد ناشناس، به ثانیه‌های تمام نشدنی تکان خوردن زمین، به لحظه ناگهانی تصادف در تاریکی...به ساعتهای پریشانی و پشیمانی، اضطراب و اضطرار...
انگار وقتی قنداقه‌ات را دادند دست پیامبر، به همه ما فکر کردند. موقع انتخاب اسم، به تک تک ما شکسته‌ها، دست بسته‌ها، جواب کرده‌ها، از نفس افتاده‌
 عاقبت کار پسرش علی را که دوست ویاور من و گواه در میان مخلوق من و امین وحی من است بسعادت رسانم از او بجود اورم دعوت گننده بسوی را هم و خزانه دار علم  حسن  امام عسگری علیه السلام را واین رشته را بوجود پسراو م ح م د که رحمت برای جهانیانست کامل کنم او کمال موسی ورونق عیسی و صبر ایوب دارددر زمان غببت او دویتانم خوار گردند ستمگران سرهای انها را برای یکدگر هدیه فرستندچناتکه سرهای ترک و دیلم کفار دا بهدیه فرستند ابشان را بکشند وبسوزانندترسان و بیمنا
  دومین سالگرد سانچی
می سوزد و فریاد میزنم ,  می سوزد و اشک میریزم ,شیون میکنم و لبخند می زند , به سمتش دست دراز میکنم و دست هایش را پشتش قایم میکند , نزدیک میشوم  و دور میشود ؛ ناگاه آتش زبانه میکشد...........
   هراسان از خواب میپرم.زمان و مکان را به یاد نمی آورم. منگ منگم,گیج گیج.در ذهنم قیافه اش را مرور میکنم.یاد ندارم تا بحال اورا حتی ثانیه ای بیرون از عالم خیال دیده باشم. هرچه بیشتر میگردم کمتر پیدا میکنم.چند روزی میشود که هرگاه چشمانم را میبندم
عیال چند روز پیش با یکی از همکارانش لایو گذاشته بود تا به یک سری سوالات جوجه دکترها جواب بده و مبحث علمی مهمی هم قرار بود کنفرانس بده... 
اتاقمون رو حسابی کنفرانسی چیدیم... صدا... نور.. حرکت
من مسئول دکور صحنه بودم و گریم همسر شدم
یه نیم ساعتی با صدرا سرونازم رو سرگرم کردین یک آن غافل شدم سروناز مثل تیری که از زه کمان رها شده بود شتابان سمت اتاق مربوطه رفت اقا هراسان دنبالش دویدم و دم در اتاق مربوطه دستگیر شد... از این بازی خوشش اومد و هر وقت فرصتی پ
دو تارک دنیا؛ تانزن و آکیدو در راهی گل آلود باهم مسافرت می کردند. جلوتر زنی زیبا را می بینند که نمی تواند از راه پر گل عبور کند
تانزن مودبانه پیشنهاد کمک می دهد، مسافر را به دوش گرفته و از خیابان رد می کند و اورا بدون هیچ حرفی طرف دیگر پیاده می کند.
آکیدو هراسان می شود، براساس یک قانون رهبانی، راهبان اجازه ندارند به زنان نزدیک شوند چه رسد زیبارویی غریبه را لمس کنند.
پس از کیلومتر ها طی طریق، آکیدو دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد: "چطور توانستنی
روی مرز بیست و نمیدانم چند سالگی ام ایستاده ام
غمگین از این روز ها ، دلزده از گذشته ، بی اعتماد و هراسان از آینده ، هیچ چیز نمی خواهم! از همه کس و همه چیز بریده ام؛این روز های کابوس وار هم میگذرند ولی فرقش با گذشته این است که دیگر امید آمدن روزهای خوب را ندارم.تنها،مثل همیشه یک گوشه کز کرده ام. آیا دیوانه ام؟یا سرشت من غیر از دیگر آدمیان است؟ چرا نمی توانم بخندم؟یا مثل بقیه شاد باشم؟ حداقل به ظاهر...
انقدر بغض در گلو تلمبار کرده ام که حتی از گریه
 
 
 
 
سال های بسیاری است که مولایمان غریبانه ما را تماشا می کنند و ناظر بر اعمال ما هستند . آیا یاور و سربازی پیدا می شود ؟
ما شیعیان ، وظیفه ی بزرگی که داریم ، این است که از امام زمان خود حمایت کنیم . متاسفانه برخی از افراد به نادرستی امام را شناخته اند و در برخی موارد از او هراسان هستند . وظیفه ی ما شیعیان است تا افراد دیگر را آگاه کنیم . اگر هر روز به یاد امام خود باشیم و حضور ایشان را در زندگی خود احساس کنیم ، همین می تواند مانعی برای گناه باشد
#داستان_کوتاه
کولبر
صدای هراس‌آور گلوله بار دیگر در دل کوهستان پیچید. "ادریس"، کارتن سنگین ماشین‌لباسشویی را که باید می‌برد به دوش گرفته بود و زیر فشار بار، از راه مالروی باریکی گذشت. صدای آه و نالهٔ یکی از دوستانش پشتبند، صدای شلیک گلوله، بلند شده بود؛ امّا "ادریس" از ترس سقوط به دره جرأت نکرد، برگردد، که بفهمد کدام یک از کولبرها هدف تیر قرار گرفته است.چند نفر از کولبرها زخمی شده بودند. خون سرخشان، برف سفید کوهستان را آغشته کرده بود. تعدادی
صدای شیون می‌آمد؛ صدای شیون زنانی که عزیز از دست می‌دهند. من، من آشفته بودم؛ هراسان می‌چرخیدم، هراسان می‌نگریستم. خیمه‌ها، خیمه‌ها در آتش می‌سوختند. کودکان جیغ می‌زدند. گریه‌های بلند زنان قلبم را لرزانده بود. اما، اما هرچه نگاه می‌کردم کسی نبود. همه‌اش بیابان بود، بیابان بود، بیابان بود، و آفتاب سوزان و صدای شیون زنانی که عزیز از دست می‌دهند.
با بغض دور خودم می‌چرخیدم، با بغض دنبال کسانی می‌گشتم که نبودند. لب‌هایم خشک بود، ترک برد
ماهت آغاز شد و غرق در احسان شده‌ام
سفره‌ات پهن شد و شامل غفران شده‌ام
عبد فرار توام راه بده برگردم
سر به زیر آمده‌ام، سخت پشیمان شده‌ام
همه‌جا سر زده‌ام با همه‌کس دوست شدم
باز برگشته‌ام و باز پریشان شده‌ام
چقدر توبه شکستم چقدر بخشیدی
از همه بیشتر از ستر تو حیران شده‌ام
باعث شادی ابلیس شدم وای به من
بی‌سبب نیست که این‌گونه هراسان شده‌ام
من که آلوده شدم قلب علی محزون شد
باعث اشک دو چشم شه مردان شده‌ام
هرچه بودم به دعای علوی برگشتم
مست
گم گشته خود بود؛ در جست و جوی خویش، بر اهالی دیده میکرد، صورتک پشت صورتک برمی داشت و رخ حقیقی را نمی دید،براشفته، هراسان چرخید و چرخید، دلش را پاره پاره کرد و مغزش را پیمود تا به سرزمین بی انتها برسد، کلمات نامفهوم، سخنان ناگفته  در دالان های فکر و خیال ، کوچه پس کوچه های شهر بی راهنما، بی نقشه غریبانه گشت می زدند، از موج بی انتهای سخنانش که حتی نمیدانست چه هستند ، هراس داشت، به راستی او که بود؟ دخترک شادی بخش خندان سرشار از شور زندگی؟ غریبه
از نوجوانی میل فراوان خواندن کتابهای  مختلف، شرکت در دوره‌های متعدد و نشستن پای منبر این عالم و آن استاد با من بود. کتابخانه نسبتا بزرگم در خانه پدری، جعبه‌های کفش پر از نوارهای سخنرانی و بعدتر کیف‌های سی‌دی که هر روز پرتر می‌شدند، شاهدم هستند.  یادم هست در روزهای ۱۷-۱۸ سالگی برای نشستن پای درس عرفان  فلان استاد دو روز در هفته تا آن سر شهر می‌رفتم و وقتی برمی‌گشتم شب شده بود. با وجود همه این دویدن‌ها، تشویش نیمه تمام ماندن کتابهایی که آ
امروز خیلی خوب بودم تقریبا تمام کارهامو انجام دادم و کلی هم از صبح کتابمو جلو بردم شدم همون مائده ای که حسرت شده بود دوباره مثلش شدن ولی خب اتفاق افتاد. 
میخوام مقالهٔ مرگ مؤلف رو بخونم نمیدونم برای بار چندم میشه. اما فکر میکنم اشکالی نداشته باشه. جدا از اون در مورد چیزی هست که من الان درگیرشم. 
خبر خوب کتاب قطعات تفکر برام ارسال شده امشب به دستم میرسه بالاخره.
 
کتاب جنایت و مکافات ، نوشتهٔ فیودور داستایفسکی ، ترجمهٔ احد علیقلیان، نشر مرکز
ه
 
سالها بعد مثل برگ دیکته‌ی ۱۷ ما که از میان دفتر املا با خشم حذف میشد، شاید این روزها هم از تاریخ کشورت گم شود!
شاید با بسته شدن آخرین چشم‌هایی که امروز را به جان چشیده بود، دیگر کسی از آبان غبار آلود تا دی ماه استخوان سوز۹۸ را نشناسد.
شاید کسی یادش نماند که این روزها مادران شما و پدرانتان چطور سینه‌ی خیابان را شکافتند تا امید بکارند، تا خوشبختی بیافرینند و آرامش خلق کنند!
صنم،سمین یا حنیف من، چند روزی از انهدام هواپیمای مسافربری ا-و-ک-ر-ا-ی-
 تمام تنم میان دستانش از وحشت می‌لرزید و نگاهم هر گوشه دنبال مصطفی می‌چرخید و می‌ترسیدم پیکره پاره‌اش را ببینم که میان خیابان رو به حرم چرخیدم بلکه حضرت زینب (علیهاالسلام) کاری کند. 
ابوالفضل مرا میان جمعیت هراسان می‌کشید، می‌خواست از صحنه انفجار دورم کند و من با گریه التماسش می‌کردم تا مصطفی را پیدا کند که پیکر غرق خونش را کنار خیابان دیدم و قلبم از تپش افتاد...
 
ادامه داستان در ادامه مطلب...
 
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی ت
باران که ببارد دلتنگ می شوم چشمانت را..... آخرین بار که نگاهم به نگاهت گره خورد چشمانت بارانی بود.ب‌اران که ببارد دلتنگ می شوم؛ دلتنگ نگاهت،دلتنگ صدایت،دلتنگ نفس هایت...باران که ببارد شال و کلاه می کنم و دوان دوان خودم را می رسانم به همان قرار قبلی خودمان و منتظر می مانم تا تو با همان ظاهر همیشگی ات بیای و آن گل های زرد زنبق را به سمتم بگیری... و این منم که ذوق میکنم از دوباره دیدنت با آن لبخند همیشگی....بعد هراسان می نشینم پشت دوچرخه ات می گویی بر
دار و ندارش را ریخت توی حنجره اش و های و هوی کشان دوید
طرفِ باغ حاج حسن. چماق را بالای سر می چرخاند و می دوید. نباید می گذاشت پایش به
باغ برسد.  چیزی به برداشت انگورها نمانده
بود. حیف بود نعمتِ خدا. تاریکیِ شب صدای نفسِ نجسِ حیوان را  پنهان نکرده بود از گوش هایش. می دانست که اگر
دیر برسد، حیوان کلِ محصول را لگد مال می کند، مثلِ گرگی که مست از بوی خون، فقط
گوسفندها را یکی یکی خفه می کند. از روی کرت های پر آب می پرید و فریاد می کشید.
دیدش. حیوان هراسان
روزی روزگاری پسرک چوپانی در ده ای زندگی می کرد. او هر روز صبح گوسفندان مردم دهات را از ده به تپه های سبز و خرم نزدیک ده می برد تا گوسفندها علف های تازه بخورند.او تقریبا تمام روز را تنها بود.
 
 
قصه چوپان دروغگو
 
 
 
یک روز حوصله او خیلی سر رفت . روز جمعه بود و او مجبور بود باز هم در کنار گوسفندان باشد. از بالای تپه ، چشمش به مردم ده افتاد که در کنار هم در وسط ده جمع شده بودند. یکدفعه قکری به ذهنش رسید و تصمیم گرفت کاری جالب بکند تا کمی تفریح کرده با
سلام دلم برات خیلی تنگ شده بود…
پسرک از شادی در پوست خود نمی‌گنجید …راست می‌گفت …خیلی وقت بود که ندیده بودش … دلش واسش یه ذره شده بود …تو چشای سیاهش زل زد همون چشهایی که وقتی ۱۵ سال بیشتر نداشت باعث شد تا پسرک عاشق شود و با تهدید و داد و عربده بالاخره کاری کرد که با هم دوست شدن …

دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حر ف‌های پسرک پرید و گفت : من دیرم شده زودی باید برم خونه … همیشه همین جور بوده هر وقت دخترک پسرک رامی‌دید زود باید بر می‌گشت…
پ
هیچ چیز مقدس نیست...نه مادر،نه پدر،نه پزشک،نه معلم،نه پوششی خاص،نه حرف خاص،نه زمان خاص،نه مکان خاص،نه لباس خاص،نه هیچ چیز دیگر!


مقدس را که میچسبانیم تنگ چیزی؛ حق نقد، حق گلایه، حق شک، حق رشد، حق فکر،حق هر آنچه که برای بهتر شدن نیاز است را از آن مسئله میگیریم!

مقدس را که میچسبانیم تنگ چیزی، مادر به پاس مقامش حق زندگی را از خود
میگیرد و پر از بغض و مهرطلبی و هزار درد بی درمان میشود و فرزندی وابسته و
هراسان تربیت میکند... که اگر او اینکار را نکن
«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دست‌های «رضا»یت  اشکی نشست گوشه چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت از جنس‌ آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله تو هراسان شد قبله دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت! من تشنه‌ای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا» دربان! بگو ملیکه قم را: از راه آمده‌ست گدایت












متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های
دانلود آهنگ محمد اصفهانی ولایت عشق
Download Music Mohammad Esfahani Velayate Eshgh
دانلود اهنگ ولایت عشق از محمد اصفهانی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود آهنگ بنگر که از هفت آسمان جایی فراسوی زمان
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ محمد اصفهانی ولایت عشق
بشکن سبوی باده را مستی تویی هستی تویی , در این سرای نیستی مستی تویی هستی تویی
تو آفتاب هشتمین سر چهارده عدد بیدار کن خواب مرا از وحشت این دیو و دد
بنگر که از هفت آسمان جایی فر
صدایت میکنم ربی الهی
به سویت آمدم با روسیاهی 
هزاران بار دستم را گرفتی
نجاتم دادی از گم کرده راهی 
گناهم را ز بس توجیه کردم
ز چاله جستم افتادم به چاهی 
به جای شکر نعمت کفر گفتم
برون شد نعمتم از کف الهی
همیشه فکر میکردم جوانم
که لحظه لحظه‌هایم شد تباهی 
اجل نزدیک بر من ، من ز تو دور
که عمری راه رفتم اشتباهی 
به کاهی کوهی از عصیان ببخشی
چه سازم من ندارم پر کاهی 
مشو راضی که مهمانت بگرید
کشد دائم ز سینه سوز آهی 
دری بگشا، نگاهی کن، غریب است
ندارد
سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک‌خورده‌ایم
اگر داغ دل بود ما دیده‌ایم
اگر خون دل بود ما خورده‌ایم
اگر دل دلیل است آورده‌ایم
اگر داغ شرط است ما برده‌ایم
اگر دشنه‌ی دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده‌ایم
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم...

+قیصر عزیز..
+تمام مدتی که در انتظار پیکرهای مطهر بودیم زمزمه می‌کردم : لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت ال
عکس چندماهگی‌ات، محصور در قابی کوچک جلوی یکی از قفسه‌های کتابخانه‌ی کوچکمان خودنمایی می‌کند. هر روز چند ثانیه‌ای به عکس خیره می‌شوم و از دوست داشتنش، از دوست داشتنت قلبم لبریز می‌شود. هم‌زمان از فکر کردن به روزهایی که در زندگی هم نبوده‌ایم  نازک می‌شوم. می‌دانم عجیب است اما دلم می‌خواست کنار تو و با تو تجربه می‌کردم همه‌ی اولین‌ها را. اولین‌ها یگانه‌اند. اولین‎‌بار که باران را می‌بینی. اولین‌بار که می‌روی پشت پنجره و می‌بینی
به همان جا که  از آن آمده ای ...
 
  مرد به خانه برگشت. در به رویش قفل بود. هرچه سعی کرد کلید درون قفل جا نخورد. از دورن آپارتمان صداهایی می شنید ولی نه کسی به زنگ خانه جواب می داد و نه کسی به تماس تلفنی اش. ناگهان عرقِ سرد تمام تنش را پوشاند ، به دیوار واحد مقابل تکیه داد.
 " یعنی واقعیت داره ؟ آخه اون هیچ وقت تهدید به چنین کاری نکرده بود. در شرایط خستگی جسمی و روحی حرف هایی می زد مبنی بر اینکه به صورت توافقی کارهایی بکنیم . اما من بسیار دلگیر و غمگین
✍ برادرکشی مقابل چشم مادر
⬅️ پسر نوجوان در دعوای خانوادگی و مقابل چشمان مادرش برادر بزرگ ترش را کشت.
◀️ صبح سیزدهم  بهمن سال ۹۷ زن و مردی که بسیار هراسان بودند پیکر نیمه جان پسر ۲۰ ساله شان به نام اردشیر را به بیمارستان الغدیر منتقل کردند و مدعی شدند خانه شان در تهرانپارس  از سوی چند مرد ناشناس مورد حمله قرار گرفته و او زخمی شده است . اردشیر تحت درمان قرار گرفت اما به خاطر بریدگی عمیق در سینه اش تسلیم مرگ شد .
◀️ بدین ترتیب، پلیس در جریان پر
✍ برادرکشی مقابل چشم مادر
⬅️ پسر نوجوان در دعوای خانوادگی و مقابل چشمان مادرش برادر بزرگ ترش را کشت.
◀️ صبح سیزدهم  بهمن سال ۹۷ زن و مردی که بسیار هراسان بودند پیکر نیمه جان پسر ۲۰ ساله شان به نام اردشیر را به بیمارستان الغدیر منتقل کردند و مدعی شدند خانه شان در تهرانپارس  از سوی چند مرد ناشناس مورد حمله قرار گرفته و او زخمی شده است . اردشیر تحت درمان قرار گرفت اما به خاطر بریدگی عمیق در سینه اش تسلیم مرگ شد .
◀️ بدین ترتیب، پلیس در جریان پر
به همان جا که  از آن آمده ای ...
 
  مرد به خانه برگشت. در به رویش قفل بود. هرچه سعی کرد کلید درون قفل جا نخورد. از دورن آپارتمان صداهایی می شنید ولی نه کسی به زنگ خانه جواب می داد و نه کسی به تماس تلفنی اش. ناگهان عرقِ سرد تمام تنش را پوشاند ، به دیوار واحد مقابل تکیه داد.
 " یعنی واقعیت داره ؟ آخه اون هیچ وقت تهدید به چنین کاری نکرده بود. در شرایط خستگی جسمی و روحی حرف هایی می زد مبنی بر اینکه به صورت توافقی کارهایی بکنیم . اما من بسیار دلگیر و غمگین
بخش اول  
دخترک عروسکش رو محکمتر بغل کرد و از هزار راهی کمی فاصله گرفت از شروع کردن میترسید؛ از اینکه مبادا راهی رو بره که به مقصد نرسه ،با ترس به  ادم های اطرافش که هراسان راهی رو انتخاب میکردن نگاه میکرد عروسکش رو نوازش کرد و گفت: «نگران نباشیاااا بالاخره راه خونه خدارو پیدا میکنم بعد میریم پیشش »با گفتن این جمله انگار که جون تازه ای گرفته بود به ادمها با دقت نگاه میکرد تا متوجه بشه سرانجام راهی که رفتند چی میشه ولی همه ادما بعد از مدتی جلو
بخش اول  
دخترک عروسکش رو محکمتر بغل کرد و از هزار راهی کمی فاصله گرفت از شروع کردن میترسید؛ از اینکه مبادا راهی رو بره که به مقصد نرسه ،با ترس به  ادم های اطرافش که هراسان راهی رو انتخاب میکردن نگاه میکرد عروسکش رو نوازش کرد و گفت: «نگران نباشیاااا بالاخره راه خونه خدارو پیدا میکنم بعد میریم پیشش »با گفتن این جمله انگار که جون تازه ای گرفته بود به ادمها با دقت نگاه میکرد تا متوجه بشه سرانجام راهی که رفتند چی میشه ولی همه ادما بعد از مدتی جلو
وقتی احساساتی می شویم و مثلا می ترسیم، در عمق ذهن ما تصویری از ما شکل می گیرد درحالی که هراسان به این طرف و آن طرف نگاه می کنیم، و ممکن است در عمل و واقعیت هم همان تصویر ذهنی را به مرحله اجرا درآوریم. این تصویر ذهنی ممکن است برای ما مشهود نباشد اما در حقیقت هر کسی برای خودش تصویر ذهنی دارد که بر مبنای آن عمل می کند.
 
ساختن تصویر ذهنی به خواست خود
در صورتی که اسیر در ذهن ناخودآگاه خود شویم، و خود را به جریان آشفتگی ها، تجربیات گذشته و  هرج و مرج ب
 
 
 
 
 
شده بار ها با خودتون بگید ای کاش میتونستم ذهن همه رو بخونم؟ای کاش این قدرت رو‌ داشتم که میتونستم بفهمم تو‌ سر اطرافیانم‌ چی میگذره و در مورد من واقعا چه فکری با خودشون میکنن!!؟درسته، شاید اولش براتون خیلی جالب و هیجان انگیز باشه‌ اینکه همه چیز رو بدونید. ولی بعد ها تنها کسی که اذیت میشه خود ماییم!اذیت میشیم چون از چیز هایی با خبر میشیم که هیچوقت فکرش رو‌نمیکردیم، اذیت میشیم چون حقایقی رو میفهمیم که شاید زندگیمون رو دگرگون کنه!شاید
 
"خداوند نور من و نجات من است؛ از که بترسم؟ خداوند پناهگاه جان من است؛ از که هراسان شوم؟"
 
مزامیر، باب 27، آیه 1
 
مزامیر یکی از کتب 5 گانه شعری عهد عتیق است. کتاب مزامیر سروده چند نفر است هر چند که مزمورها و مزمور 27 سروده داوودِ پادشاه می باشند. مزامیر را تحت عنوان کتاب دعاها، مناجاتها، ستایشها و سرودهای روحانی هم نامگذاری کرده اند. پادشاه داوود در مزمور 27 با عنوان "خداوند نور و نجات من است" از توکلِ بدون ترس بر خداوند سخن می راند. پادشاه داوود،
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشدزنده در گور غزلهای فراوان باشدنظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریختنکند زلف تو یک وقت پریشان باشدسایه ی ابر پی توست دلش را مشکنمگذار این همه خورشید هراسان باشدمگر اعجاز جز این است که باران بهشتزادگاهش برهوت عربستان باشدچه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ستتا مسلمان شود انسان اگر انسان باشدفکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
سید حمیدرضا برقعی
مشاور پرورش شترمرغ
 
دانخوری ها و آب خوری ها:
 
دانخوریها و آبخوری ها بایستی ثابت و محکم بوده،به آسان تمیز شده و براحتی در دسترس پرندگان قرار گیرند .
زیرا در مورد شترمرغ های تازه وارد یا هراسان باعث آسیب به پرنده بخصوص در ناحیه پا می گردد.
به همین دلایل دانخوری ها بایستی فاقد لبه ها یا گوشه های تیز باشند.
بهتر است دانخوری ها یا آبخوری ها در ارتفاعی مطمئن قرار گیرند تا پرندگان نتوانند از آن بالا روند و یا در آن بیافتند.
برای مثال در هوای گرم شتر
‍ ‍ ‍.
.
گفتی غمت سر آید
گفتم که عمر سر آمد!

✍ مسعود طولابی:

سلام...
سلامی از نوع کین درد مشترک 
هرگز جدا جدا درمان نمیشود
به آن دسته از جوانانی که پس از سالیان سال تلاش، تلاش، تلاش کردن، چه شبهایی را به صبح گره زدن، چه مسافت های طولانی را با هزاران مرارت و سختی سپری کردن تا به خواسته خود یعنی کسب مدرک تحصیلی (از نوع واقعی) دست پیدا کنند. 
اما افسوس که برخی از جوانان، هم اکنون محکوم به دستی خالی اند و هر لحظه در ذهن خود با هزاران بن بست مواجه میشو
*درد مرز میان "انسان در جستجوی رفاه" و "انسان در تکاپوی کمال" را معین می سازد.
*به تعبیر اقبال، در "آگاهی بوعلی وار" انسان خبرنگار کنجکاوی است بر سر جنازه ای به نام طبیعت ایستاده و در قبرستان وسیعی به نام جهان پرسه زن، در پی کسب خبر، جمع آوری اطلاعات و در "آگاهی علی وار" انسان تشنه ی بیتاب و زندانی بی قرار و عاشقی از یار و دیار خویش مهجور افتاده و جهان را می گردد و در چهره ی کائنات می نگرد در جستجوی نیستان خویش، در کشف حقیقت، یافتن گمشده، رسیدن به س
لیلای دلبرک خوش خنده ام سلام
هم اکنون دو روز تا روزی که خورشید برخاست و تو نیز پا به این دنیای عجیب و غریب گذاشته ای مانده است. و آه بله من قرار است برای یکی از همنشینان عزیزم نامه بنویسم، چون دلش میخواهد، چون دلم می خواهد! من از آن آدم هایی نیستم که نامه های گوهربار قربون صدقه وار عشقم عزیزم کنان بنویسم. پس بدان هرچه که میخوانی از وجود و از واقعیت و فهم من از توست نه بلف های لوس احمقانه تکراری.
میدانی من در ارتباط برقرار کردن با آدم ها خوب نیس
مشاورهٔ تربیتی


پرسش:
خانمی پرسیده‌اند:پسرم ۴ ساله است. درباره تربیت او نگرانی‌هایی دارم که مطرح می‌کنم و مدد می‌طلبم: ۱. اخیراً خیلی سرخود و پرخاشگر شده و حرف‌های زشت می‌زند. ۲. با اینکه رابطه‌اش با من (مادر) بیشتر و بهتر از سایرین است، ولی در برابر محدودیت‌هایی که برایش تعیین می‌کنم، حرف‌های زشت می‌زند و بی‌ادبی می‌کند. حتی گاهی من را می‌زند. ۳. در مقابل کارهای کوچک، مثل شستن صورت، پوشیدن لباس یا دستشویی‌رفتن، مخالفت می‌کند و زیر ب
حجت الاسلام و المسلمین معلمی امام جمعه بشرویه:
حکمتهای ناب نهج البلاغه در زندگانی ها باید رعایت شود.
حجه الاسلام معلمی امام جمعه بشرویه در خطبه های نماز جمعه این هفته که با حضور اقشار مختلف مردم مومن و انقلابی و در محل میعادگاه نماز جمعه مسجد جامع میدان برگزار شد با اشاره به حکمت های نهج البلاغه گفت:امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه خود در باب حکمت های آن بیان می فرماید ؛ لسان هر انسان فرمانده او است و باید این لسان در اختیار عقل باشد.
وی گفت:اگر
روزی زنی نزد دکتر روانپزشک معروفی رفت و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بی تفاوت شده است و او می ترسد که نکند مرد زندگیش دلش را به کس دیگری سپرده باشد. دکتر از زن پرسید: آیا مرد نگران سلامتی او و بچه هایش هست و برایشان غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم می کند؟ زن پاسخ داد: آری در رفع نیاز های ما سنگ تمام می گذارد و از هیچ چیز کوتاهی نمی کند. دکتر تبسمی کرد و گفت: پس نگران نباش و با خیال راحت به زندگی خود ادامه بده. دو ماه بعد دوباره همان زن
جام جم نوشت: اردیبهشت امسال زنی هراسان و مضطرب به اداره آگاهی استان البرز مراجعه کرد و راز جنایتی سیاه را فاش کرد. زن جوان به کارآگاهان گفت: در یک شریک شدن در منطقه کمالشهر کار می کنم. دیشب بعد از طولانی شدن کارم به کنار خیابان آمدم و برای عدول کردن به ساختمانی سوار یک مایه پژو ۴۰۵ شدم. دو مرد جوان سرنشین خودرو بودند و رفتارشان عادی حیات. سپس از طی مسافتی شوفر تغییر حروف عدالت و به سمت اتوبان کرج-قزوین تبدیل حروف داد. به راننده اعتراض کردم که او
اینجا سال ها روی هم رفته خیلی به یاد نمی ایند این فقط روز هاست که توی ذوق من که انسان دقیقی نیستم میزند توی این دخمه آنقدر که دیگران می گویند زندگی کردن سخت نیست شب می آید و گاهی اوقات صبح،  شاید هم از کناذ پنجره سلول که گوشه شیشه اش بریده شده بشود غروب خورشید را تماشا کرد من که هر روز میل ام به این کار بیشتر میشود. گاهی اوقات با خود می اندیشم که چگونه شیر آب مبال را باز کنم که متفاوت باشد یا شبیه شیر آب باز کردن فلان هنر پیشه در فلان فیلم باشد خی
 
  جانی پیاز خرد می کند. این را از روی صدایی که می شنوم حدس می زنم. وقتی سفره صبحانه را پهن می کردیم از من پرسید : « برای ناهار چی دوست داری ؟ » من هم مثل تمام زمان هایی که هیچ پیشنهادی برای غذا ندارم گفتم : « هرچی تو دوست داری . » این را از آن جهت می گویم که باور کنید خیلی به ندرت هوس خوردن غذایی را می کنم . او هم می زند به صحرای کربلا و وقایع بعد از آن و هوس قیمه ی امام حسین می کند.
  بوی پیازی که در حال سرخ شدن است فضا را پر می کند و بعد از لحظه ای صدای
نقاطی هست که به ما کمک می‌کند به آرامش برسیم زیرا آنها افسون چشم اندازشان را در اختیار ما می‌گذراند. آن‌ها به ما اجازه می‌دهند عقب بایستیم و به زندگی‌مان در سطح وسیع تری نگاه کنیم. آن‌ها در میان سراسیمگی گرفتاری‌هایمان فضایی آرام ایجاد می‌کنند. یک جای آرامش بخش ممکن است یک حیاط کوچک با بوی نم دیوار باشد یا ممکن است نیمکتی در یک پارک باشد می‌تواند یک امام زاده با گنبدی زیبا باشد می تواند یک ساحل صخره‌ای یا یک دره بیابانی باشد این مکان‌ه
میثم مطیعی در تازه‌ترین مداحی خود در حرم حضرت معصومه (س)، حوادث اخیر کشور و اغتشاش در برخی شهرهای ایران را روایت کرده است.

دانلود صوت مداحی: mp3
دانلود فیلم مداحی: mp4
میهن من! باز زخم از نابرادر خورده ای
گرم جنگ رو به رو، از پشت خنجر خورده ای
حرف دارد با دل ما، قدر یک تاریخ حرف
سرخی خون شهیدان بر سپیدی های برف
خاک میهن! باز هم جسم شهیدی سهم توست
شرحه شرحه پیکر سرو رشیدی سهم توست
باز اهریمن به میهن آتشی افروخت آه
در میان شعله دیدم خشک و تر میسوخت آه
من یک برادر کوچک‌تر از خودم دارم، علی. علی سه
ساله‌ است و تازه یاد گرفته که تقریبا تمام معانی مد نظرش را با کلمات منتقل کند.
سه شب پیش مثلا جایی حوالی ساعت سه نیمه شب نشسته بودم و داشتم در تاریکی کارهایم
را می‌کردم که قد علی را کنار میزم دیدم. ایستاده بود برابر من و دست‌هایش را قلاب
کرده بود به هم. "می‌ترسم" و توی چشم‌هایش معلوم بود که واقعا می‌ترسد.
بغلش کردم، بعد از چند دقیقه با هم رفتیم آشپزخانه و شیشه شیرش را پر کردیم، بعد
برگشتیم، از توی
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها (حافظ)
زیباشناسی
این بیت نمونه ای است درخشان از ترفندی ادبی که آن را استعارۀ آمیغی (ترکیبی) می نامیم. حافظ که شب هنگام ، آرمیده در جایی، نیک در اندیشه فرو رفته بوده  و به رنجها و دشواریهای گیتی می اندیشیده است حال ِ خویش را به حال توفان زده ای هراسان و دل از جان شسته مانند کرده است که تنها در دل دریایی توفنده و شبی تاریک؛ با مرگ در می آویزد و می ستیزد. سبکبار کنایه ای است ایم
نقاطی هست که به ما کمک می‌کند به آرامش برسیم زیرا آنها افسون چشم اندازشان را در اختیار ما می‌گذراند. آن‌ها به ما اجازه می‌دهند عقب بایستیم و به زندگی‌مان در سطح وسیع تری نگاه کنیم. آن‌ها در میان سراسیمگی گرفتاری‌هایمان فضایی آرام ایجاد می‌کنند. یک جای آرامش بخش ممکن است یک حیاط کوچک با بوی نم دیوار باشد یا ممکن است نیمکتی در یک پارک باشد می‌تواند یک امام زاده با گنبدی زیبا باشد می تواند یک ساحل صخره‌ای یا یک دره بیابانی باشد این مکان‌ه
کسی در فیلم حضور دارد  که من بشناسم؟
سینا مهراد ( سهیلی ) که پسر کارگردان فیلم است، بازیگر نقش اصلی « ژن خوک » می باشد. هادی حجازی فر هم که اخیراً بازی او را در سریال « ممنوعه » و فیلم « لاتاری » شاهد بودیم، دیگر بازیگر فیلم به شمار می رود. جمشید هاشم پور هم حضور کوتاهی در فیلم دارد.
داستان فیلم درباره چیست ؟
دو زندانی از زندان فرار می کنند تا بتوانند به هدفی که از پیش تعیین شده برسند اما در این راه اتفاقات مختلفی برایشان رخ می دهد.
کارگردان کیست ؟
                     
نام این نقاشی «طوفان در دریای جلیل» و اثر «رامبراند» است. اساس آن یکی از داستان‌های مسیح ع و حواریونش در انجیل است. مسیح ع به یارانش می‌گوید به کناره‌ی دیگر دریا عبور کنیم پس بر چند قایق می‌نشینند و به آب می‌زنند. مسیح ع به خواب می‌رود و باد شدیدی شروع به وزیدن می‌کند و قایق بر امواج بالا و پایین می‌شود ، هر لحظه یاران هراسان‌تر و مسیح ع همچنان بر بالشی در انتهای قایق خفته. عاقبت بیدارش می‌کنند و می‌پرسند: «ای استاد،
  فرشته ها به آن پایین ها، جایی میان کهکشان های رنگ به رنگ نورانی و شگفت انگیز نقاشی شده، به گوی سبز و آبی می نگریدند و تاسف بود که به خورد خود می دادند، به اشرف آفریده ها، به رنگ ها، طیف های خارق العاده، این زیبافام هایی که بر انسان نگریده شده بود و حال کشتار، تنش و نفرتی بود که می کاشت در دل حتی کودکان معصوم، دانه بدتر بودن، دانه کثیف بودن، دانه سکوت کردن، دانه خفه خون، دانه خون دل، به بانو و آقا نگاه می کردند، به جنسیت های منحصر به فرد و مکم
در پس گذر عطر نسیم خوش فصل بهار
چشم براه ، در سوگ غمگین تار 
بر لب تشنه ی داغ 
خالص گشته ام همچون عطر گلاب غمصر ناب
پرعطش همچون ماه تیر
آمیخته در تب و تاب
 در این لحظه ی بیداری پنهانی شب
باردیگر قلم از دور مرا میخواند
برتن این سیاره ی خاک
من غریب گشته ام ، بی وطن ، و بی عشق و بی یار . 
او نیز ، جا مانده از قرار ، 
زیر ان دریاچه ی بزرگ ، قبل از قامت بلند رشته کوه های سفید 
در دل سرزمینی سبز و نمور 
دور از هلهله های شلوغ 
فارغ از صوت و دود و بوق و سرود 
پیرینو و گرگ (قسمت آخر)
Ma il nonno lo prese per mano chiuse il cancello e condusse Pierino verso casa. Pierino si era appena allontanato che un grande lupo grigio sbucò dalla foresta. In un baleno il gatto si arrampicò sull‘albero. L’anatra starnazzò terrorizzata e stupidamente balzò sulla riva.Prese a correre con tutte le sue forze, ma un’anatra non può essere più veloce di un lupo.Il lupo si avvicinava sempre di più finché la raggiunse, ecco. L’afferrò e ne fece un sol boccone. Poveraccio! اما پدر بزرگ دستشو گرفت، در رو بست و پیرینو رو به سمت خونه برد. پیرینو کمی دور شده بود که یه گرگ خاکستری بزرگ از جنگل بیرون اومد. در یه چشم به هم زدن
کارفرمانیوز - مدیران دوست ندارند کارکنان خود را اخراج کنند، زیرا امری ناراحت کننده و ناخوشایند است. اما قطع همکاری و تعدیل نیرو به ویژه در بحران‌ها و تلاطم‌های اقتصادی، بخشی از چرخه حیات سازمان‌ها محسوب می‌شود و برای انجام آن، هم راه‌های درست و هم نادرست وجود دارد. در اینجا به برخی از این بایدها و نبایدها اشاره می‌شود ...
وظایف انجام شده توسط هر یک از کارکنان خود را تجزیه و تحلیل کنید. وظایف مازاد و منسوخ را شناسایی کنید و با دقت مهارت‌ه
به ابتدای صف بلندبالای سرسره ای که به خنکای آب می رسد زل زده ام، بلند ترین سرسره بوستان آبی، رفیقان از پشت تشویق می کنند که بروم، ولی ایستاده ام. هراس برگشته است و در وجودم طوفان به پا کرده است.
 
یک صف بلندبالای دیگر با آدم های کوتاه، لرزان و اشک ریزان. بچه های کلاس سوم که از آزمون فرار کرده اند و شاید هم جامانده اند. همه باهم به مربی گیسو طلایی زل زده ایم، بی روح و جدی ابتدای صف ایستاده و منتظر نفر بعدی است. صورت همه مان زشت شده، شبیه بچه دیو ها
پای تخته بودم و داشتم درس میدادم.
یهویی یکی از بچه ها از ته کلاس گفت : تیچر اجازه؟
گفتم : بله؟
گفت : تیچر یه مساله ای رو میخوام بگم. البته چیز خیلی بزرگی نیستا!! ولی خب یه سوسک اینجاست. میشه بیایین برش دارین؟ ولی فکر کنم مرده باشه ...
+++++
خب، باید بگم که من قطعا گزینه مناسبی برای برداشتن یک سوسک از روی زمین نبودم و نیستم!!
اصولا توی خونه این ته تغاریه که وظیفه خطیر مقابله با هجوم سوسک ها رو به عهده داره. یعنی اینطوری که من یهویی میبینیم یه سوسکی داره ا
اسامی و القاب و کنیه‌های امام زمان علیه السلام و وجه تسمیه آن‌ها
دوم: اصل
شیخ کشی در رجال خود، روایت کرده از ابی حامد بن ابراهیم مراغی که گفت: نوشت ابو جعفر بن احمد بن جعفر قمی عطار: «نبود از برای او ثالثی در زمین در قرب به «اصل» و توصیف نمود ما را برای صاحب ناحیه؛ جواب بیرون آمد که واقف شدم بر آنچه وصف کردی به آن، ابا حامد را که خدایش عزیز کند به طاعت خود. فهمیدیم حالتی را که بر آن حالت است که به اتمام رساند خداوند آن را برای او به احسن از آن و خا
زبان فارسی رفته رفته از مدارس و مکاتبات دیوانی حذف و به جای آن زبان عربی اجباری
و تعلیم داده می شد.
خلفای عباسی در بغداد با اینکه خلافت خود را مدیون ایرانیان می دانستند با تکبر و غرور خاصی ایرانیان مسلمان را موالی خوانده و از هیچگونه ظلم و ستمی بر آنان کوتاهی نمی کردند.
در سیستان خشکسالی اتفاق افتاده بود
ولی مامورین خلیفه بیرحمانه خراج و مالیات سنگینی را از دهقانان و بازرگانان طلب کرده و بسوی بغداد می فرستادند تا صرف خوشگذرانی خلفای عباسی گ
✍️ دوگ بنداو، مشاور سابق رئیس‌جمهور ریگان، نویسنده کتاب امپراتوری جدید آمریکا ترجمه: دکتر اسفندیار خدایی  ◀️ ترامپ هرشب با نگرانی ایران به رختخواب می‌رود. تمام سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه به ایران بسته شده است. اما مگر ایران چه دارد که ترامپ را اینگونه هراسان کرده است؟ ایران یک قدرت منطقه‌ای درجه دو است که با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می‌کند و از نظر اقتصادی و نظامی از رقییان خود هم ضعیفتر است و در قاره آمریکا هم واقع نشده است.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین
نقل‌شده امام
سجاد بعضی شبها کیسه دینار و درهم به دوش می کشیدند شبی هم خوراکی یا هیزم و درب
خانه ها را میزد آنچه داشت به اشخاص می داد وقتی همم خواست به فقیر چیزی بدهد صورت
خودش را می پوشاند تا شناخته نشود این روال ادامه داشت تا به شهادت رسیدند و متوجه
شدند که این شخصی که شبها کمکمکرد امام سجاد است. بدن مطهر را برای غسل اماده
کردند پشت حضرت را مشاهده کردند از بس کیسه ه
قسمت اول را بخوان قسمت 121
همان طور که سمت سرویس بهداشتی می رفتم گفتم: یه مانتو و شال بیار.
چند ضربه پشت سر هم به در زدم و وقتی جوابی نگرفتم، کلافه دستگیره را پایین کشیدم و با جسم بی جان چاوجوان روی زمین مواجه شدم.
- شایق عجله کن!
لباس ها را از دست پریزاد هراسان قصه گرفتم و هول کرده تن زن ریز نقشی که در آغوش بی خبری بود، پوشاندم.
- چرا بدبیاری هامون تمومی نداره؟
بازدمم را گلایه وار بیرون فرستادم و از جایم برخاستم.
- بالاخره تموم می شه.
گره ی روسری اش
کتاب زنان عنکبوتی نویسنده: نرجس شکوریان فرد انتشارات: عهد مانا
 
کتاب زنان عنکبوتینویسنده: نرجس شکوریان فردانتشارات: عهد مانا
معرفی:
زنان عنکبوتی فرا داستانی است که از میان جامعه ایران، سر بلند می کند…
بریده کتاب زنان عنکبوتی :
من فقط عکسای خودمو می ذاشتم. عکس های مهمونیا و گردشایی که می رفتم. یا گردش و تفریح.عکسای خودمو دوست داشتم. البته برام مهم بود که لایک ❤️و پیام هم داشته باشم.پیجم مثل بچه ام شده بود. مثل خونه خودم. هم دوستش داشتم، هم تو
حوصله‌اش نبود که از پله ها بالا برود اما مجبور بود. دوباره همان برگه‌ی همیشگی را روی آسانسور دید«آسانسور خراب است». از برگه عکس گرفت و استوری گذاشت و نوشت امروز هم مثل همیشه. با پا محکم به در کوبید. کیفش که با کتابهای که از کتابخانه امانت گرفته بود سنگین‌تر از همیشه شده بود را روی زمین می‌کشید. همین طور که از پله‌ها بالا می‌آمد شروع کرد به شمردن اعداد انگلیسی: one, two,three,four…
همیشه این کار را می‌کرد. سختی بالا رفتن از پله‌ها را کمتر می‌کرد. ب
︵‿︵‿୨♡୧‿︵‿︵

  

,Let us celebrate that unbirthday"
".and the miracle of being together with you

⊱ ────── {.⋅ ✯ ⋅.} ────── ⊰

Parallel Hearts
Bokura wa
Mirai wo kaeru chikara wo
Yume ni miteta
ما در رویا هایمان خواب آن قدرتی را دیدیم که می توانست آینده را تغییر دهد

Noizu no naka kikoetekita kimi no nakigoe
Waratteita boku no yowasa wo abaitaدر میان این سر و صدا , شنیدم که تو گریه می کردی
وقتی که می خندیدم ضعف هایم را نشان می دادم 

Kimi no yukumichi wa kimi ni shika wakaranai
Chigau sora oikaketeراهی که تو در پیش گرفته ای تنها برای خودت شناخته شده است
پس آسما
 
 
حضرت ارمیای نبی از پیامبران بنی اسراییل (ع)، کتابهایی آسمانی داشتند ، در کتاب نخست که به «کتاب ارمیا» مشهور است در فصل چهل و ششم عبارات جالب توجهی آمده است که از نهر فرات سخن می‌گوید و پیشگویی‌هایی را مطرح می‌کند و حوادثی که در اطراف این نهر اتفاق می‌افتد را بیان می کند.
 
از جمله در این کتاب آمده است که درباره مصر و لشکر فرعون که نزد نهر فرات بودند (منظور از مصر معنای واژگانی آن یعنی شهر است، نه مصر کشور معروف، زیرا در کشور مصر رود نیل وا
 
 
حضرت ارمیای نبی از پیامبران بنی اسراییل (ع)، کتابهایی آسمانی داشتند ، در کتاب نخست که به «کتاب ارمیا» مشهور است در فصل چهل و ششم عبارات جالب توجهی آمده است که از نهر فرات سخن می‌گوید و پیشگویی‌هایی را مطرح می‌کند و حوادثی که در اطراف این نهر اتفاق می‌افتد را بیان می کند.
 
از جمله در این کتاب آمده است که درباره مصر و لشکر فرعون که نزد نهر فرات بودند (منظور از مصر معنای واژگانی آن یعنی شهر است، نه مصر کشور معروف، زیرا در کشور مصر رود نیل وا
شعر در مورد شیراز
با مجموعه شعر در مورد شیراز و عشق ، اشعاری زیبا در مورد شیرازی ها ، زیباترین شعر در مورد نرگس و بهار شیراز در سایت پارسی زی همراه باشید
اشعار شیراز
خوشا سپیده‌دمی باشد آنکه بینم باز
رسیده بر سر الله اکبر شیراز
بدیده بار دگر آن بهشت روی زمین
که بار ایمنی آرد نه جور قحط و نیاز
نه لایق ظلماتست بالله این اقلیم
که تختگاه سلیمان بدست و حضرت راز
هزار پیر و ولی بیش باشد اندر وی
که کعبه بر سر ایشان همی کند پرواز
به ذکر و فکر و عبادت به
اندکی پیش مردمان ایران در انتظار دخترک بهار بودند و برای نظاره ای زیبا از شکوفه ها و لباس سبز طبیعت لحظه ها را سپری می کردند . پس از سرمای سخت ، آفتاب صبح بهار واقعا زبیا بود ، نسیم آرام بخش صورتم را نوازش می کرد و عطر نرگس ها لحظات را جلا می بخشید. انگار آسمان ، عاشق بود گاه اشک می ریخت و گونه ام را با نرمی دستانش آراسته از ناله های عشق می کرد و گاه آرام و باشکوه ، گرمای پادشاهش خورشید را بر پرده های آسمان نمایان می کرد انگار معشوقه اش را در آغوش
این خبر ها مربوط به دسامبر 2018 می باشد
میمون‌ها عرصه را بر مردم هند را تنگ و گردشگران را هراسان کرده اند. در دهلی نو کشور هند، با بالا رفتن زاد و ولد میمون ها شهر دچار هرج و مرج و در هم ریختگی شده است.
میمون ها شهر دهلی نو هند را دچار آشفتگی کردند
مردم، مسئولان و توریست های دهلی نو از دست میمون ها عاجز شده اند. بنا به گزارشات دویچه وله، در هند و به ویژه در دهلی نو، میمو‌ن ها به یک دردسر بزرگ و غیر قابل کنترل تبدیل شده اند. میمون ها در منازل، درمانگ
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَیْنَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَلِیُّ النَّاصِحُ، السَّلامُ
ستایش برای خداست که ما را به سپاس خود رهنمون گردید، و بدان اهلیّت بخشید تا از شکر گزارانِ احسان او باشیم، و بر این کار، ما را پاداش نیکوکاران دهد.
ستایش برای خداست که دین خود را به ما عطا فرمود، و ما را به آیین خود ویژه گردانید، و به راه‌های احسان خویش پویا ساخت تا به فضل نعمت او به سوی خشنودی‌اش روانه شویم؛ ستایشی که آن را از ما قبول کند و به سبب آن از ما راضی شود.
ستایش برای خداست که ماه خود، ماه رمضان، را از جمله راه‌های احسان قرار داد، که ما
موضوع: محبوس در چهاردیواری که تنها راهش یک پنجره می‌باشد؛ بیرون آتش سوزی است، و صدای کمک محبوبی می‌آید ...
 
بر نیمکتی سفت و ناراحت، که به دیوار پیچ شده است، نشسته‌ام و پیش رو را می‌نگرم. با هر تکان، صدای جیرجیر الوارهای باریک و کهنه‌ی نیمکت بلند می‌شود و به میان افکارم که حول هیچ می‌گردد، دویده و ذهنم را مشوش می‌نماید. به هر طرف که سر می‌چرخانم، دیوارهای سیمانی و نمور و قطوری، بی‌هیچ درب و روزنه و منفذی در پیکره زمختشان، در میان سیاهی قد
نم نم
باران
عــاقبت این سر شوریده بـه سامان نرسد
پا فرو مانـــده و این جاده بـه پایان نرسد

می نهم دست ز هر پنجره در پنجه‌ی بــاد
می دود بـاد و بـه آن موی پریشان نرسد
 
آن گیاهیم کــه در خـــــاک بیابـــان زادیم
بـه لب تشنه‌ی ما نــم نـــم بــــاران نرسد
 
نگهی کرد و نگاهم ز پی‌اش رفت، ولــی
شیرِ درمانـــده به آهـــویِ هراسان نرسد
 
آخرین سطر غزل مُردن فـــرخــزاد است
آه اگر نـــامه ز اروند بــه ایــــران نرسد
 
مسعودرضایی
بیاره
روز تولد حضرت فاطمه (س) و جزئیات ولادت ایشان
روز تولد حضرت فاطمه (س) مصادف با بیستم جمادی الثانی سال دوم
بعثت می باشد. روز تولد حضرت فاطمه را روز بزگداشت مقام مادر و روز زن می
نامند. ستاره | سرویس مذهبی -  در
مورد روز تولد حضرت فاطمه (س) در بین علماى اسلام اختلاف است. لیکن در بین
علماى امامیه مشهور است که آن حضرت در روز جمعه بیستم ماه جمادى الثانى
سال پنجم بعثت تولد یافته است.
 
روز تولد حضرت فاطمه (س)
در روایتی آمده
وبلاگ آموزشگاه کودکان:بهترین
راه این است که خطراتی را که در کمین بچه‌هاست با زبانی قابل فهم برای
آنها توضیح داد و بلافاصله روش‌های پیشگیری از این خطرات را هم به آنها
آموزش داد و مهم تر از همه آموختن روش‌های محافظت از خود، شاید مهم‌ترین
کاری باشد که والدین برای فرزندان‌شان انجام می‌دهند؛ حتی مهم‌تر از فراهم
کردن خورد و خوراک و پوشاک مناسب....


 
البته همین‌ مهم‌ترین وظیفه،
سخت‌ترین هم هست؛ چون اگر قرار باشد همه خطرات پیرامون کودک را
یاهو
شاید وقتی مردیم نفسی از سر آسودگی بکشیم و بگوییم:« خب آنقدرها هم که فکر می کردیم چیز ترسناکی نبود.» اما الان ترسناک ترین چیزی است که می توانیم به آن فکر کنیم. مرگ تلخ ترین حقیقت زندگی است. و این تلخی خیلی زود خودش را به من نشان داد. من از کوچکترین نوه های یک خاندان هستم و تا حالا مرگ پنج شش تا از بزرگان خاندان را دیده ام. مرگ ترسناک است اما آدم های مصیبت زده ترسناک تر. اولین جایی که قامت مهیب مرگ خودش را نشان داد در مرگ دایی­ ام بود. و من وحشت ز
 
فال روزانه چهارشنبه 22 خرداد 1398

 
فال
روز متولدین فروردین: شما امروز برنامه کاری خاصی دارید ولی احتمالا این
برنامه شما را از رسیدن به اهداف تان باز نمی‌دارد. ممکن است کارهای سخت
گیرانه شما به نظر دیگران وسواسی برسد، اما شما قادر خواهید بود که حتی اگر
آسان گیر هم نباشید این گونه جلوه کنید. اگرچه احتمالا تصمیمات استوار شما
اکنون به نفع تان عمل خواهى کرد، عاقل باشید و بدانید که کی باید در
روزتان از آن بهره بگیرید. زمان به آن سرعتی که شما فک
 
درمورداعزام زوار به عتبات عالیات
=====================
زوّار یو للا نورگنه جا نان اولان یئره
مظلو مه زینبون او رگی قان او لان یئره
 
شو ق زیارت  ها ممو نی شو رید ه ایلیو ب
بلبل کیمی گئد یله گلستا ن او لا ن  یئر ه
 
افسوس  اوگلستا نه اسو ب صرصر خزان
آ فت یتو ب او سنبل و ریحان  او لان یئره
 
یو خ یو خ او گلستا ن خزا ن او لماز هیچ زمان
قا نیله سو وئریبله او بحران  او لان یئره
 
شش گوشه لی مزار ه اولا جانیمیز فدا
سیر ایلییر گو نو ل مه تابان  او لان یئره
 
قر با نو
فال روزانه  

 
فال روزانه سه شنبه 21 خرداد 1398

 
فال
روز متولدین فروردین: شما امروز برنامه کاری خاصی دارید ولی احتمالا این
برنامه شما را از رسیدن به اهداف تان باز نمی‌دارد. ممکن است کارهای سخت
گیرانه شما به نظر دیگران وسواسی برسد، اما شما قادر خواهید بود که حتی اگر
آسان گیر هم نباشید این گونه جلوه کنید. اگرچه احتمالا تصمیمات استوار شما
اکنون به نفع تان عمل خواهى کرد، عاقل باشید و بدانید که کی باید در
روزتان از آن بهره بگیرید. زمان به آن سر
پیش نوشت: تو اون چند ماهی که یزد بودم با این بزگوار آشنا نشده بودم.شاید به خاطر این که سال 86 به رحمت خدا رفته
اما همون دو سه نفری هم که مثل فرشته بودن شناختنشون برام کافی بود.
نمیدونم این شعری که تو کتاب های ابتدایی هست. زمان ما هم بود یا نه 
اما خیلی آشناست

هرچه که بیند دیده
                             
خدایش آفریده
. ....... اما نامه
فرزند دلبندم،
سلامی دلپذیرتر از نسیم بهاری و خوشبوتر از گل‌های کوهساری و گرمتر از چشمه خورشید و روشنتر از سپیده‌دما
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و شنواى دعایم باش آنگاه که می ‏خوانمت، و صدایم را بشنو گاهى که صدایت می کنم، و به من توجّه کن هنگامی که با تو مناجات می ‏نمایم، همانا به سوى تو گریختم، و در حال درماندگى و زارى در برابرت ایستادم، پاداشى را که نزد توست امیدوارم، آنچه را که در درون دارم می ‏دانى، بر حاجتم خبر دارى، نهانم را می شناسى، کار بازگشت به آخرت و خانه ابدی ‏ام بر تو پوشیده نیست، و آنچه که می خواهم به زبان‏ آرم، و خواهش خویش را ب
1-برای تقویت
اسپیکینگ خود صحبت کنید.
مانند هر مهارت دیگر، برای تقویت مهارت صحبت کردن، باید بیشتر
صحبت کنید. با بیشتر و بیشتر صحبت کردن، اعتمادبه‌نفس شما افزایش پیدا می‌کند،
اشکال‌های خود را پیدا می‌کنید و می‌توانید آن‌ها را رفع کنید. اگر کسی را ندارید
که با او اسپیکینگ تمرین کنید، بهتر است به سراغ سایت‌هایی بروید که به‌صورت
آنلاین شما را با زبان‌آموزانی از سایر نقاط جهان آشنا می‌کنند و امکان تمرین
اسپیکینگ را برای شما فراهم می‌کنند.
 
برای مقابله با ویروس کرونا چه کنیم؟
اخبار منفی بعد از آنکه به أشکال مختلف در جامعه رواج پیدا کرد بشدت روی احساسات روانی افراد اثر گذاشته و نتایجی از قبیل اضطراب و نگرانی، خشم، افسردگی، بدخلقی و بی‌اعتمادی را به دنبال دارد.
متأسفانه در روزهای اخیر به خاطر شیوع یک بیماری، اضطراب و نگرانی فراوانی به سراغ مردم آمده است؛ در صورتی که شاید درصد تلفات این بیماری از تصادفات و بیماری های خطرناک دیگر از جمله N۱H۱ و HIV کمتر باشد و این در حالی است که تر
عجیب ولی واقعی . با شهروز براری صیقلانی. 
  تمام کوچه رو گذاشته بود روی سرش از بس داد و شیون و فریاد میکشید ، همسایه ها ته بن بست اجنان تجمع کرده بودن و از لای درب چوبی و زهوار در رفته ی خانه ی وارثی سرک میکشیدن ، رفتم نزدیک من سومین نسل از خانواده ی صیقلانی ام که بعنوان تنها وارث دو تا خانه ی ته بن بست اجنان در ایران و رشت حضور داره ، چون تمام وارثین دهه ها ست که ترک دیار کردند و قصد بازگشتی هم ندارند ، پدرمم ک فوت شده و حالا من یه جوان هجده ساله
غم و اندوه از عمیق‌ترین احساسات بشری است. هر انسانی این حس گذرا را بارها و به درجات مختلف در طول زندگی تجربه می‌کند. در طول قرن‌ها، فلاسفه و شاعران دربارۀ ماهیت غم و شادی چیزهای زیادی نوشته‌اند. در دوران مدرن، روانشناسی با کمک روش‌های علمی، به‌دنبال شناخت کمی و کیفی غم است تا بتواند راهکار‌های مفیدی برای کنار‌ آمدن با آن ارائه کند. در این مطلب ۵ راهکار به شما یاد می‌دهیم که به‌کمک آنها می‌توانید راحت با غم و اندوه کنار بیایید.[yektanet.com]
ح
 
-فصل اول-
 
چادر مشکی اش را روی سرش محکم کرد و روبند سفید رنگش را روی صورتش انداخت. چشمان درشت مشکی اش هنوز پشت آن توری سفید روی روبند به زیبایی می درخشید.
گویی از چیزی یا کسی هراس داشت. سرش را به آرامی از لای در چوبی بیرون برد و با ندیدن هیچ کسی در ان حوالی، از آن خانه ی کاه گلی بیرون زد.
گام های سریع و بلندی برمی داشت. ضربان قلبش به شماره افتاده بود. با آن همه آشوب و اضطراب از چه می گریخت؟
بار اولی که پشت سرش را نگاه کرد، کسی نبود. پیچ کوچه و پس کوچ
طبیعت بی نظیر روسیه
 
معرفی هفت منطقه بکر و دیدنی خارج از مسکو و سنت پترزبورگ
شاید فکر کنید تمام جاذبه‌های دیدنی روسیه به دیدنی‌های معروف مسکو و سنت پترزبورگ ختم می‌شود، اما اگر کمی از مسیرهای گردشگری فاصله بگیرید و شجاعت به خرج دهید، با جاذبه‌های طبیعی نفس‌گیری رو‌به‌رو خواهید شد که طعمی از روسیه واقعی را به شما می‌چشانند. از میدان سرخ مشهور مسکو گرفته تا موزه‌ها و کانال‌های رمانتیک سنت پترزبورگ، شاید حس کنید که تمام دیدنی‌های معر
خلاصه کتاب

کتاب صوتی «کوری» توسط نویسنده پرتغالی، «ژوزه ساراماگو» نوشته شده است. ژوزه ساراماگو پس از نوشتن این کتاب به شهرت جهانی دست یافت و در سال 1998 موفق به کسب جایزه نوبل برای نگارش کتاب کوری شد. همچنین قابل ذکر است که در سال 2008 یک فیلم براساس این کتاب ساخته شده است.کتاب صوتی کوری دربرگیرنده داستان‌های اخلاقی است، به طوریکه هدف نویسنده از نگارش این کتاب انتقال پیام‌های اخلاقی به مخاطبان خود است. بدون شک بعد از خواندن و شنیدن کتاب صوتی ک
 بچه های طلاق
 مادر
تنها حربه و دفاعش داد و فریاد بود. مرد با تمام توان زنش را کتک می زد.
زن هم کوتاه نمی آمد و پشت سر هم به او بد و بیراه می گفت. امیر آرزو می
کرد تا مادر زودتر جلوی زبانش را بگیرد. همسایه ها پشت در جمع شده بودند.
مادر از امیر خواست در را باز کند تا زن های همسایه به کمکش بیایند.امیر می لرزید. با دست های کوچکش چشم های برادرش را گرفت. هر دو ترسیده بودند و پاهای لاغر و باریک شان می لرزید.پسرک نمی دانست چرا اما همیشه خانه آنها میدان جنگ
تحریم‌های آمریکا هرچند موضوع تازه‌ای نیست اما چند سالی است که با زیر پا گذاشتن ابتدایی‌ترین حقوق انسانی، حوزه بهداشت و درمان را نشانه گرفته است. هرچند سردمداران آمریکا ادعا می‌کنند ایران را از  نظر دارویی تحریم نکرده‌اند، اما با ایجاد موانع متعدد در مسیر تهیه دارو، از تهدید و ارعاب شرکت‌های دارویی گرفته تا مانع‌تراشی در مسیر انتقال کالا و تبادلات مالی، تلاش می‌کنند که بیشترین مشکل را برای مردم ایران ایجاد کنند. مشکلاتی که وقتی به حو
(مهارت های اجتماعی که به ما نمی آموزند)
در فرایند رشد به ما درباره ریاضی، علوم و تاریخ آموزش های زیادی می دهند. انواع روش های حل مسئله را می آموزیم و این روزها روش ها و تکنیک های تست زنی و رتبه آوری در کنکور نیز تبدیل به جزء جدایی ناپذیر آموزش فرزندانمون شده. با این حال بیشتر ما نه می دانیم و نه آموزشی می بینیم در باره این که چگونه با حساسات خود و اطرافیان مون برخورد کنیم. این ها مهارت های ارزشمندی هستند که هنوز هم تا به امروز جایگاهی در سیستم آم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها