نتایج جستجو برای عبارت :

کار خدا یا چوب خدا یا حکمتش؟؟

- تو برای چی رو می گیری؟
- خب، برای اینکه نامحرم نبیندم... قبول! کریم هم نامحرم است، اما ...
باب جون گل از گلش شکفت. انگار چیزی کشف کرده بود. دست مریم را در دست گرفت:
- هان، بارک‌الله اشتباهت همین جاست. رو گرفتن برای فرار از نامحرم نیست. واِلا من هم میدانم، نامحرم که لولو نیست، جخ پاری‌وقت‌ها مثلِ همین کریم، اصلا خودیه... نه! رو گرفتن برای این است که خدا گفته. خدا هم مثلِ رفیقِ آدمه. یک رفیق به آدم یک چیزی بگوید، لوطی گری می گوید بایستی انجام داد.
- این
عشق و دوری را خدا تقدیر کرد حکمتش بوده ولی با جبر کرد جسم خاکی را فراقت پیر کرد چون کنم وقتی که نتوان صبر کرد ? چشمت آنطوری به قلبم تیر کرد نیشتر گویا ز چنگ ببر کرد چشم چون نقش تو را تصویر کرد این دلم در گریه کار ابر کرد دل بسی ناله ی بی تاثیر کرد دور شد غربت مرا در قبر کرد ...
خدایا منکه خبر ندارم چی برام مقدر کردی ولی میدونم حتما بهترین چیزه فقط تو راه اون بهترین چیز کمکم کن، کمکم کن که قوی باشم کمکم کن که ادامه بدم تو اون راهی که تو میخوای، برمیگردم سمتت و میدونم که تو ارامشمی میدونم که تو کمکم میکنی من حست میکنم من حست میکنم...
این متن قشنگ کمی آرامش میده ❤️❤️❤️
آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد ،
" نمی توانند " 
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به "  حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او ”قدمی بردار : سکوت گورستان رامیشنوى؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...
 میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود ...!
ﺑ ﺧﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺖ
ﺑ ﺧﺎﻝ غصه ﻫﺎﺖ
ﺑ ﺧﺎﻝ ﻫﺮ ﻪ ﻪ ﺧﺎﻟﺖ  ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻮ ﺑﺒﻨﻢ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔ
کاش روزی برسه که فقط از چیز هایی که حسش کردیم حرف بزنیم
یه احساسیه که فقط باید یه لحظه قرار پیدا کرد و فقط فکر کرد به همه ی اون مسیری که طی کردی
بدون هیچ حرفی بدون هیچ اصرار
فقط نگاه کرد
بدون هیچ سعی در جریان گذاشتن
فقط باید بگی اسان نبود
اما ادامه ش قراره بگه که گذشته ی این اینده
دو طرفش چی بوده حکمتش چیه
محکم بوده که میشه اینجوری ادامه داد

معتقدم روزی میاد یا در این دنیا
یا اون طرف که بشر با فهمیدن همه چی یک دل سیر گریه خواهد کرد ...
خدا
پیامبر اکرم می فرمایند :
هر کس می خواهد آدم را نظاره کند در اخلاقش، نوح را در حکمتش و ابراهیم را در بردباری‌اش، پس به علی بن ابی طالب بنگرد.
مَنْ أرادَ أنْ یَنْظُرَ إلَی آدَمَ فی خُلقِهِ وإلَی نُوحٍ فی حِکْمَتِهِ وإلَی إبراهیمَ فی حِلْمِهِ فَلْیَنْظُرْ إلَی عَلیِّ بْنِ أبی طالِبٍ.
 
امالی مفید، صفحه 14
امیراالمومنین ع میفرمود جان خودرابمطالب.شگفت حکمت استراحتدهید زیرا جان همچون تن خسته شود 2 امبدالمومنین ع میفرمود ای دانشجو همانا دانش امتیازات بسباری دارد اگر بانسان کاملی تشبیه شود سرش تواضع است چشمش بر رشگی وگوشش  فهمبدن زبانش راست گفتن حافظه اش کنجکاوی  دلش حسن نیت خردش شناختن اشیا.،و امور دستش رحمت پابش دیدار علما همتش سلامت حکمتش پرهبز کادی قرار گاهش رستگاری جلو دارش عافیت مرکبش وفا ایلحه اش نرم زبانی  شمشیرش رضا کمانش مدارا لشگر
امیر المومنین،ع میفرمود جان حودرا بمطالب شگفت حکمت استراحت دهبد زیرا جان هم چون تن خسته میشود 2 امیرامومنین ع میفرمود ای دانشجو همانا دانش امتیازات بسیاری دارد اگر بانسان کاملی تشبیه شود سرش تواضع است چشمش بی رشکی  گوشش فهمیدن وزبانش راست گفتن حافظه اش کنجکاوی دلش حسن نیت خردش شناختن  اشیاو امور دستش رحمت پایش دبدار علماهمتش سلامت حکمتش پپرهیز کاری و قرار گاهشد رستگاری جلو دارش عافیت و مرکبش وفا اسلحه اش نرم زبانی شمشیرش. رضا کمانش مدارا
داروهای ترک کامل گناه چند روزه است؟!‌
 
 
 
 
در روایات آمده که هر کس چهل روز در تمام کارهایش اخلاص داشته باشد و آنها را برای رضای خداوند انجام دهد، خداوند حکمتش را در قلب او استوار و بر زبانش جاری می سازد.
 
 
باید بدانیم دارویی برای ترک گناه وجود ندارد، گناه هم مثل هر درد دیگری اگر پیشگیری شود خیلی بهتر از درمان است، چرا که اگر آلوده شدیم در مقابل میکروب شیطان و باکتری های نفس ضعیف می شویم.
ادامه مطلب
سلام به همه چ خبرا؟؟؟
دلم برای وبلاگ تنگ شده بود گفتم بیام یه سلامی بکنم
این هفته ها خیلی امیدوارم برای رسیدن به آرزو هام، نمیدونم حکمتش چیه اما واقعا حس میکنم آخر داستان رو نوک قله ام
از ریاضیم غافل نشیم که یه حس خوب ساخته برام(البته به کمک استاد منتظری)واقعا کولاک کرده ایشون. مثلا الان تست های مثلثات رو رو هوا میزنم
کلا فقط کافیه چهار ماه از حاشیه ها دور شم تا به دانشگاه تهران برسم.فقط مشکل حاشیه هان
ممکنه این چهار ماه تا روز کنکور اینترنتم
بخشی از سفرنامه اربعینِ فقط اومدم اینجا بنویسم یکم تخلیه بشم
یکی از اقوام که گفتم همسرش اصرار داشت خانمش با ما بیاد و هیچ مزاحمتی برای ما نداره
و شروع کرد پیشنهاد دادن و.... 
مراجعه شود به سفرنامه اربعین
خلاصه که از اول مرز نق زدن های خانم شروع شد و پیام های همسرش از ایران... 
بماند این ها
چرخ دستی اورده بود که اذیت نشه، اما اذیت میشد چرخش دست به دست بین بچه ها میچرخید بماند اینم
از روز دوم پیاده روی همسرما نذاشت کوله رو دوشش بندازه کولش و انداخت
این متن قشنگ آرامش میده :آیا هنوز هم نیاموختی ؟!که اگر همه ی عالمقصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد ،" نمی توانند " پسبه " تدبیرش " اعتماد کنبه " حکمتش " دل بسپاربه او " توکل " کنو به سمت او ”قدمی بردار : سکوت گورستان رامیشنوى؟دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ... میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود ...!ﺑ ﺧﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺖﺑ ﺧﺎﻝ غصه ﻫﺎﺖﺑ ﺧﺎﻝ ﻫﺮ ﻪ ﻪ ﺧﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﻨﺪﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻮ ﺑﺒﻨﻢﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﺸﺪﻩ ﺍ؟ﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣ
می خواستیمش، خیلی زیاد.شب و روز بهش فکر می کردیم‌ و #دفترچه_یادداشت_گوشی_مون پر بود از #تکست_عاشقانه تا براش بفرستیم. می فرستادیم و می خوند. می خندید و می خندوند.چندتا عکس ازش سِیو کرده بودیم و با آهنگ "#آهای_خبردار" #همایون هزاربار نگاهشون می ‌کردیم.بعد یهو رفت، رفت و پیداش نشد.فکر نکنی از اوناش بود که تا جا توی دل وا می کنن می زارن می‌ رن، از اوناش نبود.هر اومدنی یه رفتنی داره، هر رفتنی هم یه حکمتی لابد!حکمتش این بود که یاد بگیریم #آدم مال رفتنه
نمی دونم حکمتش چیه کسایی جذبم میشن و میان سمتم که اختلاف سنی تقریبا زیادی با من دارن
چند سال پیش یه اقای از قضا نویسنده با اختلاف سنی هفده سال این کارو انجام داد! توی کافه رو به روم نشسته بود و در حالی که من داشتم به سوالاتش در مورد کتابم جواب می دادم، یهو دستشو به نشونه سکوت بالا اورد انگار که بخواد بگه "بسه مهرناز، یه لحظه زبون به دهن بگیر" و بعد نفسی گرفت و گفت: " من می خوام که یکی تو زندگیم باشه. چند وقتی هست دارم راجع بهش فکر می کنم. نه مثل این
نمیدونم حکمتش چی بوده که این همه اتفاقات تو این چهار سال زندگی من رخ داد ولی احتمال میدم یا واسه بی اندازه تحت فشار قرار دادن من بوده (مثل ذغال که تحت فشار میشه الماس)، یا واقعا هیـــچ و پوچ بوده و الکی؛ اصلا دوست ندارم دومیش باشه... / اگر از این مشکلات در بیام و به موفقیت هایی که تو ذهنم هست برسم خوشحالی به من دست خواهد داد که نگو که ممکن است منجر به ادامه زندگی بیشتر شود و یا ممکن است همان جا سکته کنم که بازم دوست دارم اولیش باشه... / حتی یک درصد هم
بار nام است و آخرین بار نیست: خدا surpriser است. غافلگیر می‌کند. قدرتش، شوخ‌طبعیش و حکمتش، من حیث لا یحتسب نقاب از چهره برمی‌کشد. یک جوری گردون را می‌چرخاند که حساب تتا و فی و آر از دست آدم در برود.
و باور کند... که بهشت و جهنم آدم‌ها یک گوشه‌ای همین‌ دور و برهاست.
و بعد از او... هیچ قدرتی بالاتر از ترکش قلب‌های شکسته نیست!
تو ببخش و رها کن.
یک شب که دیگر سال‌هاست حواست نیست،
گذشته‌ات را با زانوی زخمی به پایت می‌اندازد.
بعد -مثل حالتی که قبل از مرگ ر
در ادامه ی پست های قبلی امام صادق می فرمایند:پس امام همان شخصی است که خداوند او را پسندیده و برگزیده و رهبری مردم را به او تفویض نموده و محرم اسرار غیبی و امید بندگان خویش قرار داده است،که به فرمان او قیام نماید.
باری پروردگار او را بدین امور برگزیده و در عالم ذرّاو را زیر نظر خودساخته و پرداخته،و برای همین امور پرورش داده است.پیش از آفرینش موجودات ،نور امام را همچون سایه ای در سمت راست عرش آفرید،و در علم غیب خویش حکمتش را به او عنایت فرمود.او
1. بالاخره به هر ضرب و زوری بود کارگاه گرفتیم... نمیدونم شاید این گپ بزرگی که افتاد تو کارمون حکمتش این بود که یه بار دیگه نسبت به چیزایی که میخوایم تولید کنیم تجدید نظر کنیم...
2. این کارگاهه قبلا سمساری بود... وسایلای نفر قبلی هم هنوز اونجاس... این چند روز درگیر مرتب کردن و جا به جا کردن وسایل بودیم. هر بار احساس میکردیم نیاز به کمک داریم من فوری میگفتم زنگ بزنم بانوچه؟؟؟‌و همسر سریع میگفت آره آره!! در بیگاری کشیدن از دیگران به شدت تفاهم داریم! :))))
 
✅کلاغی که مامور خدا بود.
آقای شیخ حسین انصاریان می‌فرمود: 
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوهدوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن، سفره ناهار چیده شد.ماست، سبزی، نوشابه، نون دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که...یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله‌ای انداخت تو دیگ آبگوشتی!دل همه رو برد حالا هر که دلش میشه بخوره
گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مارخیلی بهمون سخت گذشتتو کوه، گشنههمه ماست و سبزی خوردیمکسی هم نوشابه نخورد
خی
مرگ حقه و هر زمانی که خدا تعیین کنه ،همون لحظه باید ریق رحمت رو سر بکشیم...
وسیله ی مرگمون رو هم خدا تعیین می کنه و بس...
باید قبول کنیم هموطن های نخبه مون گرچه حیف بودند ولی زمان مرگشون رسیده بود و اگه با هواپیما کشته نمیشدن ،شاید مثلا هر کدوم جدا جدا توی یه اتفاق دیگه از دست می رفتند...
کما این که دیدیم اون بازمانده از هواپیما که بخاطر تخلف رانندگی به هواپیما نرسید و زنده موند چون هنوز زمان مرگش نرسیده بود...
اما این که خدا وسیله ی مرگشون رو موشک س
بسم الله مهربون :)
 
گاهی اوقات مثل الان که از حجم و سنگینی درس ها خسته میشم فکر میکنم واقعا ارزشش رو داره؟ ارزش داره که من بهترین سال های عمرم رو که میتونسته م کلی کارای هیجان انگیز و قشنگ دیگه که دوست داشتم انجام بدم، بشینم پشت میز و هی بیماری و تشخیص و درمان بخونم؟ از تابستون پارسال تا الان من استراحت نداشتم. حق میدم به خودم انقدر کلافه و خسته بشم. تازه هنوز استاجر هم نشدم وضعیت اینه! بقیه ش چیه دیگه؟ از طرفی هم اگه سرسری بخونم و یاد نگیرم احس
سلام فاطمه عزیزم
خوبی؟ 
این روزها که میبینمت حس خوبی بهم دست میده 
احساس میکنم داری بزرگتر میشی ؛ اتفاقات این مدت همشون نتیجه مثبت داشتن و چقدر خوبه که داری برای ارزوهات تلاش می کنی
ولی اینو یادت نره؛باید مراقب باشی که خدا ازت دلخور نشه
اخه اون تنها کسیه که واقعا عاشقته:)
وچی ارزشمند تر از عشق اون؟ 
چی بهتر ؛ مقدس تر و در شان تر از این عشق برای قلب پاک توئه؟:)
هووووووم ؛خدا دروغ گفتن رو دوست نداره؛ تو قطعا دیگه دروغ نمیگی:)
فاطمه عزیزم یادت بمو
زهرای بابا سلام
 
دلبر بابا
نازگل بابا
دختر بابا
 
دلم برای گفتن اینها تنگ شده است. چه روزهای طولانی شده است که دیگر کسی را ندارم برایش اینها را بگویم. بابا جان مدتی است تصمیم گرفته ام برایت ماهی دست کم یک بار بنویسم چه با عکس و فیلم و هر خاطره ای که دارم. تازمانی که زنده باشم. فکر کنم این قدر خاطره دارم که از پسش بربیام. وقتی این وبلاگ به روز نشود یعنی من هم دیگر نیستم. یعنی یا پیش تو هستم یا شاید هم نگذارند تو را ببینم که به نظرم ظلم بزرگی خواهد ب
اخرین امتحان ترم قبلی نورو آناتومی سر و گردن که از 20 نمره امتحان و یه نمره تشویقیش کامل گرفته بودم رفت ب فنا.بعد از امتحان عملی از سالن تشریح که اومدم بیرون. همکلاسیم گفت گوشیتو بده گوشی من خرابه... اول حدس زدم میخواد به کی زنگ بزنه ولی جلوشو نگرفتم و این اشتباه من بود. زنگ زد به همکلاس دیگه مون ک تو قرنطینه قبل از سالن تشریح بود. جوابا روگفت. اونم در حال توشتن گیر افتاد. 
من موندم و شماره من که روی گوشی اون بود و دردسرا و بدبختیای بعدش.. 
رفتن حرا
به نام او
اربعین‌های این چند سال بارها و بارها بشارت شروع ماجرای قسوره را برایمان گفته بود. اتفاقات این چند وقت اخیر امیدهای تشدید وقایع را هرچه بیشتر در دلمان زنده کرده بود که حالا غول 200 میلیون دلاری با سامانه‌ای که مهندس‌هایش کسانی از جنس خود ما بودند، تکه تکه شد...
راستش را بخواهید بعد از حمله موشکی به داعش که اولین عملیات واقعی موشکی ما محسوب می‌شد، دلم کمی آرام گرفته بود به ادعاهایی که می‌کنیم، اما سامانه پدافندی چیز دیگریست! حالا ای
دلنوشته ای در غربت بقیع
بغض هایمان را
در کجای حرم نداشته ات مویه کنیم؟ نامت، علم افراشته بر بلندای علوم است و
شب، پیراهن سوگی است که آسمان در عزایت به تن کرده است. سینه ها، داغ بزرگی
را حمل می کنند و جان ها، در آتش مصیبتی عظیم می گدازند!
....
دنیا همیشه برای درک وسعت آسمانیان حقیر و اندک است. دوباره خورشیدی در
خاک بقیع خواهد خفت که آفتاب صداقت از منزلگه اندیشه اش بر می تابید و
کلامش حق را بالنده می کرد. کوهی از وقار بود، دریایی از علوم، اقیانوس
 
اگر می خواهید طلبه شوید یا کسی از آشناها و بستگانتان از شما مشورت خواست که یک مدرسه علمیه خوب را به او معرفی کنید، "روحیه" بابل را در اولویت قرار دهید.
مدرسه علمیه روحیه بابل فضایی به دور از قیل و قال ها و وابستگی های دنیایی با تمرکز بر آموزش مبانی علم و معنویت دارد. تربیت شدگان این مدرسه اغلب از نخبگان سطوح مختلف حوزه های علمیه به شمار می آیند.
همه مدارس علمیه، مبارک و محترم بوده و خاکشان سرمه چشمان ماست؛ اما فرق می کند اگر ناخدای کشتی، بیم م
نمی دانم چند بار دست به قلم بردم که بنویسم اما نشد....
یک بار سر کلاس اندیشه استاد صدایم کرد و مانع از نوشتنم شد بار دیگر وسط نوشتن یادم افتاد که تمرین های اصول را حل نکرده ام و باید فردا آنها را به استاد تحویل دهم بار دیگر هم.....به همین روال ادامه داشت تا همین امروز یعنی جمعه سیزدهم اردیبهشت
ماجرا بر می گردد به یکشنبه.....
روزی که مثل بقیه ی روزهایم خیلی عادی شروع شد ولی مثل همان روزها عادی تمام نشد

یکشنبه را مثل همه ی روزهای گذشته شروع کردم 
بعد ه
 
 برای رسیدن به نتیجه بهتر و سریعتر در کارها  تا 10 جمعه متوا لی بعد از نافله صبح تا قبل از ظهر 302 مرتبه ذکر « یا بَصیر»((124 ))
 
بسم الله الرحمن الرحیم
صلوات خاصه امام علی علیه السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَخِی نَبِیِّکَ وَ وَلِیِّهِ وَ صَفِیِّهِ [وَ وَصِیِّهِ‏] وَ وَزِیرِهِ وَ
 
مُسْتَوْدَعِ عِلْمِهِ وَ مَوْضِعِ سِرِّهِ وَ بَابِ حِکْمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِی إِلَى
مدتهاست حاجتی دارم که با وجود دعاهای فراوان به اون دست پیدا نمی کنم...
اوایل برام سخت بود ،بعد حس کردم باید توکلم رو بیشتر کنم...
بعد حس کردم باید توسل رو هم بهش اضافه کنم ...
مهرماه وقتی رفتم مشهد با تموم وجودم مطمئن بودم حاجتم رو می گیرم...
اونقدر مطمئن که خودم رو کاملا آماده کردم واسه رسیدن به حاجت...
حتی اومدم و توی خونه م روضه ی امام حسین گرفتم و با یه عالمه حس خوب و اطمینان حاجتم رو هم از امام حسین (ع) هم خواستم...
امام رضا رو به بچه ش قسم داده بودم
بسم الله الرحمن الرحیم
نکته:
در آیات کریمه ی قرآن حکیم ک دقت می کنیم می بینیم در 115 جایگاه و موطن، کلمه ی « بسم » آمده و در چهار جایگاه و موطن، کلمه ی « باسم ». در 115 جایگاه، بدون « الف » و در چهار جایگاه، با « الف ».
نکته:
در آیات حکیم قرآن مجید، در آن 115 موطن و جایگاه، « بسم الله » است و در آن چهار موطن و جایگاه، «بسم ربّ ».
پس « اسم الله » را مفهوم و تجلّی و ظهوری است و « اسم ربّ » را مفهوم و تجلّی و ظهوری دیگر.
آنجا ظهور و تجلّی در مقام الوهیّت است
پیشرفت خیلی چیز خوبیه به آدمهایی که انگیزه برای پیشرفت دارن تبریک میگم و صبح به خیر و ایشالا که عاقبتشون هم بخیر باشه
کسی رو می شناسم که با نفس پیشرفت هم فارغ از این که چه تعریفی برای اون داشته باشیم مخالفه و وقتی باهاش وارد گفتگو میشی تا ببینی مخالفتش از چه بابی هست متوجه میشی که یه اتفاق عادی جلوی پیشرفتش رو گرفته ...میلش به تنبلی که از اون تعبیر می کنه به "بذار توی آرامش زندگی کنیم"
اما پیشرفت تنها فلسفه بودن و مصرف کردن نعمتهای خداست! مگه نه!
مؤلف گوید:این دعا چون دعای موقف عرفات و بسیار طولانی بود ذکر ننمودیم و در این روزهای چهل و هفتم صحیفه کامله آن حضرت را با خشوع و دلشکستگی بخوان، که دعایی است مشتمل بر تمام مطالب دنیا و آخرت، که درود خدا بر انشاء کننده اش باد.از جمله دعاهای مشهور این روز دعای حضرت سید الشّهدا علیه السّلام است.بشر و بشیر پسران غالب اسدی روایت کرده اند، که بعد از ظهر روز عرفه در صحرای عرفات خدمت آن حضرت بودیم، پس با گروهی از اهل بیت و فرزندان و شیعیان، با نهایت خا
هو الجمیل
سردار دلها و انتقام الهی.
 
چرا غم بعد هر شادی بسیار،
*****
شهادت کرد ملت را هم آوا،
نفاق خانه زادی گشت رسوا،
همه یکرنگ و یکدل یک صدایی،
باستقبال سردار خدایی،
چه سنگینند گاهی اتفاقات،
نمود عشق از کنج خرابات،
حقیقت گاه مانند شب تار،
پر از تشویش تلخ است و تب زار،
در این هنگامه عقل از کار مانده،
بماند بر سر الطاف خوانده،
اساس و علت آشوب و حرمان،
اروپا و ترامپ زشت و شیطان،
نفاق بی حیای داخلی مست،
مسیر بردگی شان پوچ، بن بست،
غلامان دلار و
دوشنبه: کیک خرما و گردو پخته‌ام. عطرش با عطری بسیار آشنا و بسیار شگفت و شیرین درمی‌آمیزد و مستم می‌کند. از آن شیرینی‌هایی که حیفت می‌آید روایتش کنی تا از شکوهش بکاهد و در قالب کلمات، تنگ و کوچک و بی‌رنگ شود.
سه‌شنبه: با همکارهای خانم صبحانه را میرویم بیرون، با کیک دیشب و تخم مرغ آبپز عسلی و چند لیوان چای دم کشیده. خنده‌هایشان را شادی‌هایشان را دوست دارم.
شب‌های چهارشنبه شب زندگی است و عاشقی. من آن ساعات بی‌مانند شب را دوست دارم. آن ساعتها
مدینه فاضله امام زمانی
735- و اما مدینه فاضله امام زمانی یک جکومت نیست بلکه ظهور جنات نعیم در باقی مانده بشریتی است که تسلیم حکمت وجود امام شده اند و امام حکمتش را در قلوب مردمان جاری می سازد به صدق و عدل و رحمت که حاصلش جنات نعیم است. و این حیات طیبه و روحانی امام در جان مردمان است که همه تضادها را به وحدت می رساند و همه دشمنی ها را به دوستی تبدیل می کند زیرا خود نور یگانگی همه دوگانگی هاست.
 
از کتاب دیالکتیکِ دیالکتیک 
166- کتاب صوتی (1) دیالکتیک د
 کتاب سرگذشت پیامبران: از اهالی آسمان… به گوشم، اخباری متفاوت از آنچه در زمین است
 
کتاب سرگذشت پیامبران (سلام الله علیهم)نویسنده: لطیف راشدیانتشارات: موسسه انتشارات حضور
معرفی:
اینجا آسمان استصدای من را ازآسمان می شنوید.هرکس می خواهد اخباری متفاوت از هرچه در زمین است رابشنود، با ما بیاید به سرزمین آسمانی ها. (انبیاء الهی)
بریده کتاب:
روزی حضرت ادریس اصحاب خود راجمع کرد وبه آن ها گفت: فرزندان حضرت آدم روزی در محضر آن حضرت اختلاف کردند که به
دستگاه اسپرسو کوچیک دستیم رو پیروز خریدم همون روزی که تو بازارچه باب همایون منتظر همسرم بودم تا تهرانگردی کنیم، حالا هم با یه ماگ لته تو لیوان صورتی گلگلی نشستم پای کتاب " آخرین سخرانی" از "رندی پوش".راستش نمیدونم از چی بنویسم یا چجوری بنویسم تنها چیزی که میدونم اینه که باید بنویسم ولی متاسفانه نه قلم خوبی دارم نه دایره لغات وسیعی برای نوشتن اون چیزی که از دلم میگذره.
عید رو غمگین شروع کردم، غمگین و پر استرس...
نمیدونم از عفونت شدید چشم خواهر و
برای خانم سالی
سلام.این نامه را اول انتهای دفترچه لغت ها یادداشت کردم.الان اینجا و بعد شاید ورقی پیدا کنم و منتقلش کنم.قصد دارم نامه را پیوست کتاب دشمن عزیز کنم.امیدوارم به ساحت شما جسارت نشود و یادداشت یک غریبه را لابه‌لای نامه‌هایتان به خانم جروشا پندلتون بپذیرید.اینکه چرا شخصیت اصلی را رها کردم و سراغ شما آمدم دلیل داشت.شما همان کسی هستید که من ‌می‌خواهم باشم.قبول دارم،داستان دوست شما بسیار رویایی‌تر چیزها را کنار هم می‌چیند:کسی که ک
«عشق» چیست؟!
این عشق از آن کلمه­‌هایی است که راجع به آن خیلی صحبت شده ­است.از ابتدای دنیا که بشر، خط و بیان را آموخته، از «عشق» صحبت کرده تا کنون.واقعا این عشق چیست؟ و چه مشخصه‌­ای دارد؟عاشق و معشوق کیست؟
سرِ آن ندارم که در این زمانِ کوتاه راجع به این همه مطلب حرف بزنم. فقط می­خواهم بابی را باز کنم که همه­ راجع به آن فکر کنیم.اگر فرض بفرمایید که به یکی بگویید من ورزشکارم، متناسب با ورزشی که می­‌کند، رفتارِ بدنش شکل می­‌گیرد.بگوییم روز است. ر
بسم الله الرحمان الرحیم
  *لبخندجاودانه 

 ✍️ .... سالهاست ؛ شاید سی سال و یا بیشتر؛ هنگامی که تکاپو و جنب و جوش عمومی شهر؛میل ش به سمت شمردن جوجه ها ! وهرچه خوشتر سپری کردن طولانی ترین شب سال! می رود و دغدغه ها و خبرها همه معطوف به انار و هندوانه و آجیل و قیمتهایشان می گردد؛ من اما به یکباره و بی اختیار غمی قدیمی و حزنی حزین سینه ام را پر و سنگین می کند. خبر رسیدن زمستان و شروع دی ماه برای امثال من اندوهی وصف ناشدنی به همراه دارد؟
نه اینکه از رفت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها