نتایج جستجو برای عبارت :

حرمان هور

س از یکی از این کانال‌های خبری پیامی برایم فوروارد کرد و گفت شاید به‌دردت بخوره. امریه. باید تا پایان وقت اداری امروز به آن‌جا بروم. یحتمل این تنها جایی خواهد بود که شرایطش را داشته باشم. تنها لطف خدا می‌تواند منجر به این شود که درخواستم مورد پذیرش قرار بگیرد. این امیدوار و ناامیدشدن‌های پی‌در‌پی چند وقت اخیر، بسیار ملول و رنجورم کرده. کاش این آن امیدی باشد که حرمان نمی‌شود.
حرمان هور : اول تا اخر زندگی نفر اول کنکور پزشکی که وصل به بی نهایت می شود…
 
حرمان هور : علیرضا کمری ، نشر سوره مهر
معرفی:
اگر به تو بگویند که این کتاب خاطرات و دست نوشته های نفر اول کنکور پزشکی است که خیلی تیزهوش، خیلی پراحساس، خیلی ریزبین و عاشق پیشه بوده است دلت می آید که نخوانی و مسیر بی نهایتی که او طی کرده را ندانی. شاید تو هم بخواهی مثل او بی نهایت شوی.
بریده کتاب:
این کیست که امشب اینگونه آرام به چشمان خیس شما قدم می گذارد؟لحظه ای می نشیند
امروز روز خوبی بود بعد از دوهفته قرنطینه سه تایی رفتیم بیرون آش خوردیم یخ زدیم و الان که شب شده دلم برای امروز صبح تنگ شده اما جدا از همه ی اینها احساس میکنم آینده هیچ وقت قرار نیست برسه من قرار نیست سال نود و نه رو ببینم کنکور هیچ وقت تموم نمیشه کرونا هیچ وقت نمیره بهار هیچ وقت نمیرسه 
اما به خودم میگم ناامید نشو و زیر لب اهنگ سر اومد زمستون رو زمزمه میکنم 
 
گر توئی خسته به تن،
دستگیر تو در این ساعت من.
اگرت از کف بیرون شده باشد پارو،
اینت ابزار ای مرد.
وگرت ناو به لنگر شده چربیده بزیر،
من به بالایش خواهم آورد.»
با وی او گفت: «نه. پاروی من آرامم می غلتد در قالب دست
ناو من بی‌گنه است،
هیچیک زاین دو نکرده‌اند بجانم پابست.
شده اندیشه‌ی من در دلم اما سنگین.
در گروگان تو مانده است دلم
با سخنهایت گرم و شیرین.
کرده روی تو بکارم افسون.
اگرم راه چو کوه،
ور به پیشم هامون.»
پر تمنای نگاه وی این دم همه می‌گفت باو
.باسمه تعالی
احکام اسلامی
ربا
غزل۳
ربا باشد به معنای تجارت ، جنس یکسان
طلب کردن برای آن عمل، با سود چندان
ربا باشد گناهان کبیره، در شریعت
شود لعن خداوند جهان،هر کس کند آن
حرام است و بود جنگ بشر با حق تعالی
نتیجه کاملا مشهود باشد ،خسر و حرمان
خدا گوید بده قرض و مکن اجحاف هر گز
ببر اجرش ،اگر خواهی ثواب و نور یزدان
ربا دادن همانند گرفتن، هر دو نهی است
بود مذموم در ادیان و مذهب، همچو قرآن
کند محروم خود را از لذایذ در دو عالم
زند صدمه به مردم، در پی
باید بنویسم. از این روزها که هم آرامند و هم غمگین. باید بنویسم از تو؛ که هم هستی و هم نیستی. از من که دو پاره شده است. پاره‌ای که دندان صبر بر جگر گرفته و دیگری که شوریده است. باید بنویسم که شاید از بار اندوهی که بر قلبم فشرده می‌شود چیزی در این نوشته‌ها جا بگذارم و بگذرم. باید بنویسم که این زمزمه هراس انگیز «ترسم که بمیرم، ترسم که بمیرم از این اندوه» در سرم کمتر تکرار شود. باید بنویسم و نمی‌دانم از کجای این رنج بگویم؛ که چراها سرگردانم کرده‌ا
" بشر مادّی در بیابان ظلمانی مادّه زندگی می نماید و در دریای کثرات غوطه ور است. هر موجی از علائق مادی او را به جایی می افکند. هنوز از صدمات آن موج به خود نیامده،‌ موجی سهمگین تر و هولناک تر از علاقه ی مال و ثروت و منصب و زن و فرزند و غیره،‌ سیلی بر او زده در میان امواج خروشان دیگر پرتابش می کند،‌ به طوری که ناله و فریاد او هم به گوش نمی رسد. به هر طرف می نگرد با حرمان و حسرت رو به رو می شود. در این میان گاه نسیم های روح بخش جذبات الهی او را نوازش می د
یک آیه از سوره رعد با صدای استاد منشاوی که بخشی از یک تلاوت نادر و تازه منتشر شده در ماه رمضان هست.
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ ۖ وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا
یَسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیْءٍ إِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمَاءِ
لِیَبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ ۚ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی
ضَلَالٍ (14)دعوت خدا (و رسولانش) به حق و حقیقت است و بتهایی که مشرکان به جای خدا می‌خوانند
هیچ حاجتی را از آنها برنیاورند
امام سجاد (ع):
«خداوندا، هرکس که حاجت به یکی از بندگان تو بَرَد یا یکی از بندگانت را سبب رواشدن حاجت خود پندارد جز حرمان نصیبی حاصل نکند و سزاوار است که تو احسان از او بازگیری.» (صحیفه سجادیه: نیایش 13)
یادداشت‌ها:
ـ صحیفه سجّادیه. ترجمه عبدالمحمد آیتی. (1375). چاپ دوم. تهران: سروش.
ـ یادداشت مرتبط:
خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده است!
هیچ وقت فکر نمی‌کردم ، یه روزی من مامور بشم برای این وبلاگ کادو تولد هدیه بدم به نیابت از سه تا دوست صمیمیش از سه نقطه ی کشور . با سلیقه ی خودم حتی ! روی کارت براش نوشتم " زیستنت بدون درد و حرمان "  
دنیا چقدر جای عجیب و غریبی هست 
غیر قابل تصور و شدیدا خوشحال کننده ست خدایا :)) 
حتی شمارشو گرفتم و باهاش حرف زدم و آدرس خونه شونم واسم فرستاد ! 
قول گرفت همدیگو ببینیم 
نگفته بودم ؟! من از آدمای  که به شدت دوستشون دارم فرار میکنم ؟ و سعی میکنم هیچ ارتبا
من سال‌های زیادی در انتظار بودم. نه در انتظار کسی، در انتظار چیزی که معنی واقعی دوستی، خانواده و جمع است. من این جمعی که پریشانی و ناراحتی‌ام را به راحتی و بدون نیاز به کلمه می‌فهمد، دلش برای آشوب و کلافگی‌ام می‌تپد و نگرانی‌هایم را در آغوش می‌گیرد از پسِ سال‌های سال تنهایی و حرمان و حسرت به دست آورده‌ام. تمام امروز خودم حتی حال خودم را نمی‌فهمیدم، بهانه می‌گرفتم و کلافه بودم اما کسانی را دارم که حواسشان هست، که در آغوشم می‌گیرند، واد
دست و دل تنگ و جهان تنگ خدایا چه کنم؟
من و یک حوصله تنگ ،به اینها چه کنم؟
سر و برگ جدلم نیست چو با خلق کلیم
نکنم گر به بد و نیک مدارا ،چه کنم؟
....
خلق،مرغان اسیرند که در یک قفسند
زآن میان از که توان داشت امید مددی؟
شکرها گویمت ای چرخ که از گردش تو...
نیست یک کس که توان برد به حالش حسدی
عادت داد و ستد،دادن جان مشکل کرد!
زآنکه این داد ،ز دنبال ندارد ستدی...
......
دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری؟
طبیب را چه گنه؟درد بی دوا داری!
کلیم!غم ز پی روز بد ذخیره مکن!
ب
دگر آن شبست امشب که ز پی سحر نداردمن و باز آن دعاها که یکی اثر نداردمن و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغمکه سرم فتاده برخاک و تنم خبر نداردهمه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارمچه کنم که نخل حرمان به از این ثمر نداردز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستانهمه زهر دارد اما چه کند شکر نداردبه هوای باغ مرغان همه بالها گشادهبه شکنج دام مرغی چه کند که پر نداردبکش و بسوز و بگذر منگر به این که عاشقبجز این که مهر ورزد گنهی دگر نداردمی وصل نیست وحشی به خمار هجر
دعای روز دهم ماه مبارک رمضان   
 
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ                 ای خدا مرا در این روز از آنان که بر تو توکل کنند
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ                            و نزد تو فوز و سعادت یابند قرار ده 
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ                           و مرا از آنان که مقربان درگاه تو باشند قرار ده
بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَةَ الطَّالِبِی
دعای روز دهم ماه مبارک رمضان 




اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ                 ای خدا مرا در این روز از آنان که بر تو توکل کنند
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ                            و نزد تو فوز و سعادت یابند قرار ده 
وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ                           و مرا از آنان که مقربان درگاه تو باشند قرار ده
بِإِحْسَانِکَ ی
در راه رفتن به کلاس باران می‌آمد، اما حالا باران قطع شده و جایش را به هوای تازه و بوی خاک داده. نمی‌دانم چرا پشت چشمانم گرم شده. دلم می‌خواهد گریه کنم، اما خودم را سفت می‌گیرم که وسط راه ابریشم نزنم زیر گریه. آهنگی که در گوشم پخش می‌شود مناسب این فضا نیست، اما عوضش نمی‌کنم تا بتوانم خودم را کنترل کنم. اگر تنها بودم وضعیت فرق می‌کرد.
سعی می‌کنم حواسم را پرت کنم. به این فکر می‌کنم که اگر همدان بود باران هنوز هم ادامه داشت و به جای نم‌نم باران
♥ با سلام و درود بیکران خدمت تمامی مخاطبان فرهیخته ی این کانال ؛
حتما" از عنوان این نوشته تعجب کرده اید . اما به نظر حقیر تعجبی ندارد . با دید عشق آلود به هستی ، میتوان هر چیزی را زیبا دید . همه می دانیم که از وجود ذی جود حضرت حق متعال غیر خوبی و زیبایی صادر نمی شود . مثلا" از چشمه ی جوشان آب نباید انتظار جوشش و فوران شربت یا دوغ داشت . شأنیت حضرت حق نیز اقتضای این امر را دارد که شرور و اعدام را راهی به او نباشد . از حضرت عشق جز عشق نزاید .
به عبارت دیگ
برایت آیدا میشوم.خود خود لیلا میشوم.خواستی برایت هر شب امسال و هر سال یلدا میشوم. فقط با سودای آغوش تو دریائی میان صحرا میشوم.چکه چکه این دم و آن دم بر تنت جاری شده رسوای عالم و شیدا میشوم.با آشوب کابوس ها ساختهآرام و بی ادعا برایتشاعرانه ترین رویا میشوم.به شوق نفسهایت طعنه به بوران زدهبا صبا هم نوا و نجوا میشوم  عطرت از راه که برسد به هوایت بینا و زلیخا میشوم،برای گمراهی هایت گذری آشنا میشومخواستی برگردی صراطی مستقیم سوی کنعان و مبنا میشومس
بچه ای بودم تنها ،با مادری که قالی می بافت وطینتی داشت بی نهایت پاک و زلال مانند آب ،
خانمان در باغ بود ،صبحها  صدای  مرغ وخروس زنگ ساعت ما بود برای بیداری
نوای دلنشین  قرآن حاج حیدر ،قوری های لعابی آبی و کرمی روی منقل زغالی ،پنیر بومی از شیر گاوهای حاج حیدر ،
باغ پر از درخت به،آلبالو و گیلاس
خاطرات کودکی من را زنده می کند...
بوی به پر کرده بود فضای حوضخانه را
ترس از تاریکی شیها ،صدای باد که لابلای درختان در حرکت بود
اتاقی کوچک ،اجاق گاز زرد لع
بچه ای بودم تنها ،با مادری که قالی می بافت وطینتی داشت بی نهایت پاک و زلال مانند آب ،
خانمان در باغ بود ،صبحها  صدای  مرغ وخروس زنگ ساعت ما بود برای بیداری
نوای دلنشین  قرآن حاج حیدر ،قوری های لعابی آبی و کرمی روی منقل زغالی ،پنیر بومی از شیر گاوهای حاج حیدر ،
باغ پر از درخت به،آلبالو و گیلاس
خاطرات کودکی من را زنده می کند...
بوی به پر کرده بود فضای حوضخانه را
ترس از تاریکی شیها ،صدای باد که لابلای درختان در حرکت بود
اتاقی کوچک ،اجاق گاز زرد لع
راستش آنچه بین من و تو می‌گذرد را اگر بخواهم در جمله‌ها جا بدهم تنها حرف‌های ناقص و نارسایی خواهند بود، اما چاره‌ای جز نوشتن هم ندارم. چرا که هم ثبت کردن دل‌گذشت‌ها و پیشامدها را دوست دارم و هم نوشتن کمکم می‌کند که این غلیان احساسات را به نوعی آرام‌تر کنم. از آخرین باری که دیدمت یا بهتر است بگویم بلاخره دیدمت، چهار روز می‌گذرد. هفته پیش دو بار دیدمت و هر دوبارش سرشار از لذت و سکون و آرامش بود. علاوه بر این باید بگویم مکالمه‌ای که منجر به
 
                           
 
حق نماز چیست؟
امام علی بن الحسین زین العابدین(ع):
«فَأَمَّا حَقُّ الصَّلَاةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّکَ قَائِمٌ بِهَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِکَ کُنْتَ خَلِیقاً أَنْ تَقُومَ فِیهَا مَقَامَ الذَّلِیلِ الرَّاغِبِ الرَّاهِبِ الْخَائِفِ الرَّاجِی الْمِسْکِینِ الْمُتَضَرِّعِ الْمُعَظِّمِ مَنْ قَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ بِالسُّکُونِ وَ الْإِطْرَاقِ‏ و
تا حالا به این فکر کردین لحظاتی تو زندگی وجود دارن که انگار تا ابد ادامه دارن؟ انگار جای دیگه، تو یه دنیای موازیِ دیگه، تو یه بُعد دیگه ای از زمان، همیشه هستن و هیچ وقت تموم نمی‌شن.دو تا از این لحظات که همچین احساسی بهشون دارم رو می‌گم. اولیش برای ۱۰-۱۱ سالِ پیشه. شبیه صحنه ی تئاتر می‌مونه.
هفت یا هشت سالمه. کاپشن صورتی تنمه و کلاه بافتنی نارنجی. همیشه از اینکه این دو تا رو با هم بپوشم بدم میومد چون حس می‌کردم رنگ هاشون به هم نمی‌خوره، اما مجب
هو الجمیل
سردار دلها و انتقام الهی.
 
چرا غم بعد هر شادی بسیار،
*****
شهادت کرد ملت را هم آوا،
نفاق خانه زادی گشت رسوا،
همه یکرنگ و یکدل یک صدایی،
باستقبال سردار خدایی،
چه سنگینند گاهی اتفاقات،
نمود عشق از کنج خرابات،
حقیقت گاه مانند شب تار،
پر از تشویش تلخ است و تب زار،
در این هنگامه عقل از کار مانده،
بماند بر سر الطاف خوانده،
اساس و علت آشوب و حرمان،
اروپا و ترامپ زشت و شیطان،
نفاق بی حیای داخلی مست،
مسیر بردگی شان پوچ، بن بست،
غلامان دلار و
برنامه
گروه فرهنگ و اندیشه رادیو ایران تقدیم میکند.
******************************************
به افق آفتاب
******************************************
به نام ِ خدایی که به ما توان ِ رها شدن از دلبستگیهای ِ دست و پا گیر رُ داد.*******************************************
سلام به همه شما و امیدوارم که دلهاتون به عشق ِ خدا در نهایت ِ آرامش باشه.
******************************************
امروزم با هم حرفهای ِ خوبی میزنیم. حرفایی که مطمئنا حالمونو بهتر میکنه.
*****************************************
یکی از راه هایی که میشه حال ِ خوب داشت، یه
وصیت می‌کنم...
   وصیت می‌کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می‌دارم. به معشوقم، به امام موسی صدر، کسی که او را مظهر علی می‌دانم، او را وارث حسین می‌خوانم، کسی که رمز طایفه شیعه و افتخار آن و نماینده 1400 سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق‌طلبی و بالاخره شهادت است. آری به امام موسی وصیت می‌کنم...
   برای مرگ آماده شده‌ام و این امری است طبیعی و مدت هاست که با آن آشنا شده‌ام، ولی برای اولین بار وصیت می‌کنم...
   خوشحالم که در چنین راهی به شها
بنام خالق عشق








مقدمهرجب، هفتمین ماه سال قمری است که در اسلام
به آن اهمیت ویژه‌ای داده شده و در شمار ماه‌های پرفضیلتْ و یکی از چهارماه
برخوردار از حرمت و قداست ویژه است. رجب، ماهی است که در آنْ بندگان و
مؤمنان و ره‌پویان، خود را برای شرکت در مهمانی بزرگ خداوند آماده می‌کنند.
ماهِ زدودن غبار تیرگی از روح و جان، ماهِ تمرین حضور و توجه به بیشتر به
معنویات، و ماه بندگی و فرمان‌بری و در نهایتْ سرآغاز اُنس و الفتی جانانه
به پرورد
    خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی فرزند بهاءالدین معروف‌ترین شاعر عارف قرن هشتم و یکی از چهار تن از بزرگترین شاعران ایران است که معروف جهان شده‌اند. در باب این استاد فناناپذیر و بی‌نظیر که او را لسان‌الغیب و ترجمان‌الاسرار لقب داده‌اند اشارتهائی در بسیاری از کتابها مانند تذکره‌الشعراء دولتشاه سمرقندی که بعد از فوت اوست تا مجمع‌الفصحا و ریاض‌العارفین تألیف رضاقلی خان همه مشتمل بر نام و شرح مختصری از حالات وی ‌می‌باشد ولیکن هیچ
یکی از بهترین چیزهایی که به خاطر دارم، سخنرانی با حرارت استاد کشاورزی درباره یادگیری و کاربرد یافته های علمی با واقعیت ها بود. او تأکید داشت که شناخت دائرة المعارفی به خاطر خودش، کوشش بیهوده ای بیش نیست و این گونه سخن خود را به پایان رسانید: "فشنگ لعنتی نباش، یک تفنگ باش!"
 
مریدان، افرادی هستند که چیزی نو را از یک دیدگاه برای خودشان به دست آورده، از من و کار من چیزهایی هم با درک درست و هم نادرست به عنوان سلاح ساخته و در نبرد با همگان یا افراد گ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها