نتایج جستجو برای عبارت :

شرح یک گزاره، منتها با سعی بر ندیدن بیشتر از نیمه‌ی خالی.

انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.

ادامه مطلب
دارم تبدیل می‌شوم به تنهاییِ مطلق و این گزاره یک گزاره ی استعاری یا تلویحی نیست. به دست‌هام نگاه می‌کنم و چرخش فرفره‌وارشان روی کاغذ، به چشم‌هام که از خط‌ها جدا نمی‌شود، به خودم که نگاه می‌کنم انگار سر و تن و بدنی برایم نمانده، دو تا چشم دارم که آن را هم احتمالن هنوز برای گرفتن دیتا از محیط می‌خواهم، وگرنه رگ و پی و زبان و همه‌ام تبدیل شده به باد هوا. یک خروار شاهد مثال هم دارم: امروز نشسته بودم در ایستگاه اتوبوس و به کائنات چنگ می‌انداخ
دارم تبدیل می‌شوم به تنهاییِ مطلق و این گزاره یک گزاره ی استعاری یا تلویحی نیست. به دست‌هام نگاه می‌کنم و چرخش فرفره‌وارشان روی کاغذ، به چشم‌هام که از خط‌ها جدا نمی‌شود، به خودم که نگاه می‌کنم انگار سر و تن و بدنی برایم نمانده، دو تا چشم دارم که آن را هم احتمالن هنوز برای گرفتن دیتا از محیط می‌خواهم، وگرنه رگ و پی و زبان و همه‌ام تبدیل شده به باد هوا. یک خروار شاهد مثال هم دارم: امروز نشسته بودم در ایستگاه اتوبوس و به کائنات چنگ می‌انداخ
این که مسیح می‌گوید: «من دردِ شما را به دوش می‌کشم.» چه معنی‌ای دارد؟
درد: به زبان‌آمدنِ گره، و لب‌گشودنِ عقده.
پس مسیح می‌گوید: «من گرهِ شما را به زبان درمی‌آورم و عقده‌ی شما را لب باز می‌کنم. یعنی درونی‌ترین حفره‌های شما را از آنِ خودم می‌کنم. و آن وقت که همگیِ شما از آنِ من شدید، من نه شما را و دردِ شما را، بل‌که دردِ خودم را و خودم را (که حالا تمامِ شماست) به دوش می‌کشم.»
حس می‌کنم که این نوشته را هرچه زودتر باید تمام کرد. صورتِ این گزا
سلام.ظواهر امر می‌گه توی جامعه‌شناسی دیدگاهی وجود داره که می‌گه: ما سر گذاره‌ای که ارائه شده بحث نمی‌کنیم. ما برای متوجه شدن هر گزاره‌ای به سراغ روندی که اون گزاره رو ساخته می‌ریم. و سعی می کنیم اون روند رو مشاهده کنیم و خودمون مشاهده‌ش کنیم و ازش حرف بزنیم. تکرار مشاهده‌ای هم که کسی قبلن اون رو مشاهده کرده اون رو به تجربه‌ی زیسته‌مون اضافه می‌کنه و همین باعث می‌شه ما درک کنیم که این دیدگاه چی می‌خواد به ما بگه و طبق این درک مشاهده‌گر
شروع کرده‌ام به خواندن کتاب «آداب روزانه» این کتاب روزانه‌ای زندگی ۱۶۱ انسان مهم تاریخ را بررسی می‌کند. راستش توان خواندن ندارم، ضعف می‌کنم از حس ناخوشایندی که از خودم دارم.  من یک دوره‌ی طولانی چنین منظم بودم منتها دوباره ول شدم و این کتاب من را جلوی خودم میگذارد و دچار عذاب وجدانم می‌کند. منتها باید بخوانم و دوباره آن منِ ایده‌آل را شکل دهم.
معناشناسی منطق گزاره‌ها صرفا «درستی» گزاره‌ها را بر اساس تابع ارزش گزاره‌های اتمی تعریف می‌کند همچنین اگر هر مدلی که مجموعه آ از گزاره‌ها را «راست» کند گزاره ب را نیز راست کند معادل است با این که ب نتیجه معناشاسانه آ است. اما راه دیگری هم برای بررسی درستی گزاره‌ها و ارتباط آنها با مجموعه دیگری از گزاره‌ها وجود دارد که بیشتر به «تفکر ریاضی» و مدل ریاضی «اثبات ریاضی» شبیه است: تعریف استنتاج؛ چگونه از گزاره یا گزاره‌هایی، مجموعه دیگری از
دارم به مقوله‌ی "همزمان که دل‌تنگ گذشته ای داری یه سری خاطره میسازی که قراره در آینده دلتنگشون بشی" فکر می‌کنم. به نظرم دل تنگی‌م برای زندگی حال حاضر بیشتر از دل تنگیِ حال حاضر برای گذشته خواهد بود.
 
+ من جمعِ اضداد ترین آدمِ این دور و بر هام احتمالا. روزه گرفته‌م و قراره بگیرم و میخوام که بگیرم و از فاز همه‌ی آدم‌هایی که "روزه چیه بابا؟" و با تعجب به روزه گرفتن عکس العمل نشون میدن و  درصدد اثبات این هستن که این کار مزخرفه یا مثلا با اصرار و
خُب برگردیم* به
موضوع منطق ریاضی، به خاطر روزهای بسیار پرمشغله‌ام کمتر فرصت تمرکز داشتم و کتابش
بسیار تمرکز می‌خواهد چون موضوع حساس است و ظریف ولی به هر حال بخش «معناشناسی
منطق گزاره‌ها» کتاب دکتر اردشیر (کتاب را عوض کردم :)) ) را بیش از سه چهار بار
با فواصل طولانی خواندم تا بفهمم موضوع چیست، دست کم فکر می‌کنم که فهمیده‌ام،
هیجان‌انگیز بود.
تا اینجا تلاش بر این
بود که به صورت نحوی و کاملا صوری به کمک نظریه مجموعه‌ها، گزاره‌های منطق را شکل
گزاره چیست؟
در تعریف گزاره، فلاسفه علم با اختلافات عمیق، نکات مختلفی بیان کرده‌اند. سعی ما در بیان عقلائی‌ترین تعریف از گزاره هست که در فضای زندگی واقعی کارایی داشته باشد.
در ویکی‌پدیا می‌بینیم که گزاره تحت عبارت زیر تعریف می‌شود:
گزاره، جمله‌ای است خبری که می‌تواند درست یا نادرست باشد، هر چند که درستی یا نادرستی آن بر ما پوشیده باشد.
در کتاب درسی آمار و احتمال یازدهم (صفحه ۳) عبارت زیر به عنوان تعریف گزاره بیان شده است:
به جمله خبری که د
من یه ویژگی یکی از دوستام رو که خیلی دوست دارم اینه که خیلی با خودش رو راسته و اصول زندگی اش (فارغ از درستی و غلط بودن) کاملن شفافه و نتیجه این که راحت می تونه قصایا و گزاره ها رو مبتنی بر اصول گسترش بده. همین باعث میشه به عنوان مثال، تصمیم گیری های خیلی راحت تری در مقایسه با من داشته باشه.
با این حال این شفافیت برای من وجود نداره و وقتی نگاه می کنم، حس می کنم اصول و خط قرمز هام در عمل خیلی منعطف ان. یعنی خیلی کارا رو اگه انجام ندادم ممکنه فقط به خا
من یه ویژگی یکی از دوستام رو که خیلی دوست دارم اینه که خیلی با خودش رو راسته و اصول زندگی اش (فارغ از درستی و غلط بودن) کاملن شفافه و نتیجه این که راحت می تونه قصایا و گزاره ها رو مبتنی بر اصول گسترش بده. همین باعث میشه به عنوان مثال، تصمیم گیری های خیلی راحت تری در مقایسه با من داشته باشه.
با این حال این شفافیت برای من وجود نداره و وقتی نگاه می کنم، حس می کنم اصول و خط قرمز هام در عمل خیلی منعطف ان. یعنی خیلی کارا رو اگه انجام ندادم ممکنه فقط به خا
خزعبلات (مقدمه)
تمام تصمیمات و درک ما از دنیای اطراف‌ِمان، ریشه در باورها و آموخته‌های ما دارد که در سالیان ابتدایی زندگی‌ِمان تا امروز شکل گرفته‌اند. باورها و اندیشه‌هایی که اگر چه اشتباه بوده‌اند، اما به دلیل تکرار زیاد و همچنین همه‌گیر بودن آن‌ها، ما بدون هیچ مقاومتی آن‌ها را پذیرفته‌ایم. اندیشه‌هایی مثل، مرد که گریه نمی‌کند، به دنبال نیمه‌ی گمشده‌ی خود بگرد، فقط دیوانه‌ها به روان‌شناس مراجعه می‌کنند و ازدواج یعنی یکی‌شدن،
وی در خانواده‌ای کم جمعیت چشم به جهان گشود اما از یه جایی به بعد انگار یادشون رفت چجوری باید کنترلش کنن و گهش دراومد.چیز تو هر چی بچه‌ی زر زرو و زبون نفهمه.
پ.ن: قرار بود شروع کنم از دانش خودم در و گوهر بیفشانم منتها حوصله‌ش نبود
 
 
 
 
 
آرامش برای آدم های بدون مشکل نیست، یه گزاره ی عمومی که همه می فهمنش، ولی عده ی کمی در عمل بهش باور دارن و منتظرن مشکلات رفع بشه و خوشی های مطلق بیان تا آروم بشن...
آرامش چیزی از جنس ایمان نه، خود ایمانه، اونم از مدل یقینی و اطمینان قلبی گونه ش...
بقیه آرامش ها عمیق و دقیق نیست...
مصاحبه امام موسی صدر با شبکه الیقظه کویت را می خواندم. در قسمتی از مصاحبه می گوید: پابرجایی وطن و وحدت امت و سلامت اجتماع اموری‌اند که تنها با عدل فراهم می‌شوند، چیزی که امروزه ایجاد فرصت مساوی برای همه شهروندان خوانده می‌شود. در غیر این صورت جامعه نابود می‌شود. تجربه جنگ جهانی دوم که 37 کشور در آن شرکت کردند، پیش روی ما است. این دولت ها جندپاره شدند، سقوط کردند و نظام‌های آن‌ها دگرگون شد؛ زیرا اختلاف شدید طبقاتی در آن‌ها وجود داشت، یا این
«من می‌اندیشم، پس هستم»: جمله‌ی معروفی که احتمالا برای حداقل یک مرتبه آنرا شنیده‌ایم. آغاز فاعل انگاشتن انسان، شروع پوزیتیویسم. این جمله در ابتدا آنقدر زیبا و بدیهی به نظر می‌رسد که اگر نه اینکه ذوق شنونده را برانگیزد که در اقل، تائید او را در پی خواهد داشت. اما آیا این جمله درست است؟ نکته‌ای که کمتر به آن فکر کرده‌ایم.
گزاره از دو بخش تشکیل شده است: من می‌اندیشم و من هستم که صورت منطقی آن «اگر من بیاندیشم، آنگاه من هستم» است. فرض «من می‌ا
بنام خداوند بخشنده و مهربان.
باسلام.
خوب با عرض پوزش بابت طولانی شدن گزارش! الان نزدیک به 8 ماه که درگیر طراحی و اماده سازی سایت جدید هستم. که البته خدا شکر پیشرفت ها تا به امروز خوب بوده. منتها تا به انتها راه،هنوز راه مونده! میشه گفت پیشرفت کار در حال حاضر بین 20 تا 30 درصد بوده! و در حال حاضر پیشرفت ها بهتره و زودتر از گذاشته انجام میشه. منتها یکی از دلیل طولانی شدن سایت،این بوده،که سایت رو تقریبا کامل خودم در حال برنامه نویسی اش هستم..انشالله خد
همۀ مردها، همۀ زن‌ها، همۀ پسرها، همۀ دخترها، همۀ ایرانی‌ها، همۀ دانشجوها، همۀ فلان‌ها، همۀ بهمان‌ها... هر جمله‌ای را که این‌طوری شروع می‌شود، اگر جملۀ خبری و ایجابی است، رها کنید و ادامه‌اش را نخوانید! به‌جز ذاتیات ماهوی انسان -که خیلی محدود است و ویژگی‌هایی غیرقابل انفکاک از انسان بما هو انسان را شامل می‌شود، مثل تفکر حداقلی یا تکلم در ذهن بر اساس مفاهیم- هیچ صفتی را نمی‌شود به‌همۀ انسان‌ها یا همۀ افراد یک قشر بسیار وسیع نسبت داد.
یکی دو سال میشود که در فکر وب نویسی ام منتها دلایل زیادی سبب شد که داشتن وبلاگ و این صحبت ها موکول شود به امروز و اکنون.
به هر جهت خوشحال هستم از بودن در اینجا :)
فقط‌ آمدم که بگویم سلام :)
عجالتا این سلام و کوتاه نوشت را از من تقبل کنید تا متن ها و قصه های بیشتر و طولانی...
چند وقت پیش تو یه کافه منتظر یکی از دوستام بودم که با صحنه‌ی جدیدی مواجه شدم. میگم جدید، چون هیچ وقت پیش نیومده بود ببینم یا حتی بهش فکر کنم. و نمیگم عجیب، چون با وجود این که شدیدا تعجب کردم، نمی‌فهمم مشکلش کجاست و چرا باید بهش گفت عجیب!
تو قسمتی از کافه که سیگار کشیدن آزاد بود، یه دختر کاملا باحجاب داشت سیگار می‌کشید.
اول چند ثانیه‌ای بهش خیره شدم و در عین حال که متعجب بودم، به این فکر کردم که دقیقا از چی متعجبم و چه چیزی تو این صحنه عجیبه؟ ب
ما که بچه بودیم و حالت ازدواج داشتیم، مادرمان می‌ گفت باید برات یکی را نامزد کنیم تا از این حالت به آن حالت تغییر کنی.
 
١- منتها ما که نامزد کردیم قصه شد و بابای دختره در نهایت ما را تأیید صلاحیت نکرد و دخترش را نداد.
 
٢- ما که از نامزدی خوشمان آمده بود، دوباره اعلام کاندیداتوری کردیم و باز نامزد کردیم. منتها دختره این‌بار قصه کرد و گفت تو نمی‌ توانی یک زندگی را بچرخانی، چون همۀ‌اش ‌داری دور خودت می‌چرخی.ما جواب دادیم نه پس، دور تو بچرخم، م
فردا می آید- این بازی هم تمام می شود مثل همه بازی های دنیا - همه چیز آرام می شود گویی هرگز اتفاق نیافتاده بود -  این بازی برنده ای نداشت منتها یک بازنده داشت - تاریخ را که می نویسند بازنده ها را به سکوی افتخار هدایت نمی کنند، الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم
دین‌داران یکی از مهمترین دلایل خود را برای وجود خدا و ضرورت دین، هدف‌مندی جهان بیان می‌کنند همراه با این پرسش که «آیا امکان دارد این جهان بدون هدف به وجود آمده باشد؟» خیلی هم سر راست آدرس می‌دهند که هدف کمال انسان است و بهشت و وصال و معبود و فلان! من با این گزاره‌ها راضی نمی‌شوم چون آنها را نمی‌فهمم. خودم را هم گول نمی‌زنم.
ادامه مطلب
تا به حال مرگ عزیزی را خدای ناکرده تجربه کردید؟چه کردید که از آن دوران رد شدید؟
کار خاصی نکردید؟ یعنی زمان حلش کرد؟
یا اصلا حل نشد؟
یعنی ممکنه تاابد داغ حسرت بمونه رو سینه آدم؟
ممنون میشم به قسمت تماس با من نظر بفرستید...
دل ما به روی همه بازه...
منتها به قول یکی از استادان: کرم نما و فرودآ
سلام محمد،
والا رشته مایکروبایالاجی اینده تحصیلی و گاها کاری خوبی توی کانادا داره.
منتها باید دقت کنی که مارکت کانادا کوچیکه و گاها ممکنه دو سه سال یک جای کوچیک کار کنی و اگه جاتو عوض کنی هم شاید pay raise ت یکمی بهتر شه، ولی سر و ته همونه.
 
بچه ها یک مرد 51 ساله سفید، توی استان نوا اسکوشیا، 14 نفر رو کشت.
including his ex girlfriend and her current boyfriend, and a police officer.
افیسر پلیس دو تا بچه هم داشته و بیست و سه سالش بوده.
 
منتها ایرانیا معمولا فاقد عقل و شعورن. و وارد هر جا
معاشرت بر دانایی می افزاید ولی تنهایی مکتب نبوغ است.

جمله بالا نقل قولی است از یک مورخ انگلیسی به نام ادوارد گیبون که جمله ی پیچیده ای به نظر نمی رسد و سعی دارد یک مزیت کمتر شناخته شده تنهایی را بازگو کند. با اینکه جمله ساده به نظر می رسد ولی با یک بار خواندن ساده نمی توان آن را کامل درک کرد. برای اینکه بتوان جمله بهتر درک کرد آن را به دو گزاره کوچکتر تقسیم می کنم.
ادامه مطلب
۱- چاقیبرای برخی، ممکن است تا حدودی عجیب و غریب به نظر برسد، منتها چاقی عمدتا به دلیل کم تحرکی اتفاق می افتد. به جای ساعت ‌ها دویدن بر روی تردمیل، یوگا یک روش موثر برای کاهش وزن است. طبق گفته ژورنال یوگا،  بهترین ژست ها برای از دست دادن وزن از طریق یوگا شامل ژست قایق، ژست زاویه باز و خم به جلو هستند.
۲- توده عضلانی کم و عضلات ضعیفبسیاری از مردان از داشتن عضلات بزرگ لذت می برند، زیرا آنرا جذاب می دانند؛ اما برای برخی، عضلات بزرگ جایی برای تحسین ن
خب آدم جایی می نویسه که مخاطب داشته باشه؛ یعنی معمولا اینطوریه. البته ممکنه کسی بگه که من خودم مخاطبامو میسازم؛ من به همچین کسی تبریک می گم، پشتکار خوبی داره!
من همچین پشتکاری ندارم؛ جایی که مخاطب نباشه مثل اغلب آدما حوصله نوشتن و حرف زدن ندارم؛ دیوونه نیستم که بلند بلند فکر کنم!
تنها چیزی که می تونه منو ترغیب به نوشتن کنه اشتباه بودن این گزاره است که توی بلاگ مخاطب ندارم.
مدتیه میخوام یکی رو بهتون معرفی کنم
اگه مشکلتونو دقیق و شفاف براش بنویسین و بهش بدین یه جوری براتون راه حل میده که انگشت به دهن بمونید
اصا یه کم که بهتون گوش کنه راحت میفهمه دردتون چیه؟
همه کاری هم از دستش برمیاد براتون انجام بده
پشتیبانم داره ها
منتها باید برید سراغش
ادامه مطلب
(01)اللَّهُمَّ
أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ=اى خدا تو بر اهل قبور نشاط و سرور عطا کن(02)اللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍ= خدایا هر فقیر را بى‏ نیاز گردان(03)اللَّهُمَّ أَشْبِعْ کُلَّ جَائِعٍ=‏
خدایا هر گرسنه را سیر گردان(04)اللَّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیَانٍ=
خدایا هر برهنه را لباس پوشان(05)اللَّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدِینٍ‏=خدایا
دین هر مدیونى را ادا فرما
(06) اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ=
خدایا هر غمگینى را دلشاد
سایت هش ویزن یک سایت ماینر هست که با خرید ماینر داخلی سایت درامدش عالی می گردد برای کاربران معمولی هم 20روز طول می کشه به پرداخت برسه منتها یا خود کاربر یا زیر مجموعه اش باید قدرت هش خرید کرده باشه از سایت یا از مانده ماینینگش.
لینک ثبت نام :
HASHVISIONIO
 
غمگینم 
جنازه گربه ای کنار خیابان رها شده بود ، دستانم را بر دهان نهادم و اشک ها گونه هایم را میسوزاند ، از خودم بیزارم که قدرت کشیدن آن لاشه ی مظلوم را بر کناری نداشتم  . اگر این کار را انجام میدادم یقینا تا سالها به خودم میبالیدم ...
چند لحظه ای بر بالینش اشک ریختم و پس بی رحمانه به راهم ادامه دادم ، در راه دریافتم چه مرگ همه ی موجودات شبیه به هم است ، منتها انسان مضحکانه خودش را با سنگ های تزیینی گول میزند ، وگرنه که بعد مرگ همه رها خواهیم شد ...
در دیدار کارگزاران حج: آن کسانی که متصدی مناطق حج هستند، وظایف سنگینی بعهده دارند. جزو وظایفشان است که امنیت حجاج را تأمین کنند، منتها نباید محیط را امنیتی کنند. باید احترام و کرامت اینها حفظ شود؛ اینها ضیوف الرحمانند. باید رفتارشان با حاجیان در این مدتی که حجاج در مکه و مدینه هستند رفتار مناسبی باشد.
من میخواستم در مورد یه موضوعی باهاتون مشورت کنم. اونم ازدواج با کسی هست که قبلا مثلا تو دوران عقد جدا شده با یه شخصی که مجرده، و اینکه تا حالا به چنین موضوعی برخورد نکرده بودم و حالا که بهم پیشنهاد شده و ایشون به دلم نشسته دوست دارم نظر بقیه رو هم بدونم، که خوبه یا نه یا چه مشکلاتی به همراه داره و غیره.
در حال حاضر برام یه موضوع غیرممکنه چون تو ذهنم هیچ پیش زمینه نداشتم که یک روز ممکنه چنین شخصی سر راهم قرار بگیره، شاید هزاران موضوع در مورد از
شبکه استراتژیک
 
چطور یک شبکه‌ی استراتژیک بسازیم؟ 
۱. با اهداف کاری خود شروع کنیدبرای ۳ تا ۵ سال آینده، چه برنامه‌ و اهدافی برای کار خود دارید؟ بعد از پاسخ به این سؤال، از خودتان بپرسید چه کسانی را می‌شناسید و برای اینکه به اهداف‌تان برسید، لازم است با چه افرادی ارتباط برقرار کنید؟
 
۲. گزاره‌ی ارزش (value proposition) خود را بشناسیدشبکه‌ای که ساخته‌اید، چطور در نتایج مثبت کسب‌وکار شما مشارکت خواهد کرد؟ گزاره‌ی ارزش، شما را به‌عنوان فردی معت
چگونه باور کنم نبودنت را در کنارم..آنگاه ک دلهره هایم را با قطره اشکی  تسکین میبخشی و خودت را نشانم میدهی..مگر میشود امشب رااحیا گرفت و یاد خطاهای تا همیشه توامان با خود نکرد....
دیگر لحظه ها هم از پس مکث های طولانی خوشبختی در وجودم به این مصیبت تن داده اند..
نه....کمی صبر کن یا صبار...
 
خوشبختی را چیزهای دیگری معنا میبخشد..چیزهایی از جنس تو  و داشتنت...
ای بی نهایت..تا منتها الیه بودنم را در کنار خودت رقم بزن...
قرآن میگوید اعتماد نکنید به ظالمین. دیدیم در بعضی کشورهای اسلامی یک بیداری ای بوجود آمد، منتها مثل شعله ای که رویش خاکستر بریزند، خاموش شد. چون رکون کردند به آمریکا و رژیم صهیونیستی/ اگر خدای متعال کمکی کرد به یک ملتی و آن ملت قدر ندانستند، کتکش را میخورند، سیلی اش را میخورند/ ملت ما قدر دانست. امام یادمان داد که چکار کنیم و حرکت کردیم. امروز هم راه همین است و جز ایستادگی مقابل شیاطین و کفار راهی وجود ندارد.
پیش نویس: اگر خواننده وبلاگ هستید می‌توانید به راحتی این پست‌ها را اسکیپ کنید! اینها خلاصه من از خواندن منطق ریاضی است، دلیل این که چنین چیز بی ربط به رشته ام می‌خوانم به چیزهای مختلفی برمی‌گردد، به علاقه‌ام به فلسفه ریاضی، علاقه خودم به منطق، جست جوی عقلانیت، علاقه‌ام به وارد شدن به بحث‌های فلسفه تحلیلی و فلسفه علم و کلی چیز دیگر و مهمتر از همه این که دیگر کسی برای من زر زر نکند که ریاضیات یا فیزیک منطقی یا منطقی‌تر از باقی چیزهاست، من
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
از بس عادت کردیم همیشه از زائر این سؤال بیخود را بپرسیم؛ "دستت به ضریح رسید؟ توانستی ضریح را ببوسی؟" رفته رفته خیلیها هدف اول و آخر زیارت را در همین دیدند که جواب آبرومندی برای این سؤال داشته باشند! می روند خودشان را به هر زوری که شده به ضریح می رسانند تا اگر کسی از آنها پرسید، که صد البته خواهد پرسید، با افتخار بگویند: بله دستم رسید و بوسیدم ضریح را. کاش این سؤال بیخود باب نمی شد، و خیلیها را به اشتباه نمی انداخت که: هر زورش بیش اجرش بیشتر! هر که
از زندگی هدایت چه می‌آموزیم؟ اگر بخواهیم به سبک تسلی بخشی‌های فلسفه با زندگی صادق هدایت مواجه شویم، چه چیزی از زندگی هدایت باعث تسلی ما می‌شود؟ دو گزاره در مورد صادق هدایت صادق اند:اول  زندگی هدایت، شکست یک زندگی بود. هنگامی که نامه‌های هدایت به حسن شهید نورایی را می‌خوانیم، بیشتر و بیشتر با درد و رنج هدایت آشنا می‌شویم. از بی پولی مزمن اش تا سر و صدای دائمی، از حس تنهایی عمیقش تا نا‌امیدی اش از مام میهن. دوم صادق هدایت اثرگذارترین و مه
ما برگشته بودیم اینجا بعد سالها،منتها تحویل نگرفتید شاید نخوندید شاید متوجه نمیشدید و هزاران شاید دیگه... دنیا دنیای رابطه هاست و ما بزرگ شده ی ارتباط داشتن با همیم،اینکه احساس کنی اینجا کسی با این صفحه ارتباط نگیره سخته،احتمالا اینجا دوباره به خاطرات بپیونده!دیگه البته آرشیو باقیمونده رو پاک نمیکنم،علی الحساب خداحافظ.
از زندگی هدایت چه می‌آموزیم؟ اگر بخواهیم به سبک تسلی بخشی‌های فلسفه با زندگی صادق هدایت مواجه شویم، چه چیزی از زندگی هدایت باعث تسلی ما می‌شود؟ دو گزاره در مورد صادق هدایت صادق اند:اول  زندگی هدایت، شکست یک زندگی بود. هنگامی که نامه‌های هدایت به حسن شهید نورایی را می‌خوانیم، بیشتر و بیشتر با درد و رنج هدایت آشنا می‌شویم. از بی پولی مزمن اش تا سر و صدای دائمی، از حس تنهایی عمیقش تا نا‌امیدی اش از مام میهن. از طعم تلخ ته خیار در حضور حاجی آ
در صحبتها بود که تصویب برجام را به رهبری نسبت داده اند؛ خب شما چشم و گوش دارید و همه چیز را میبینید. نامه ای که درباره برجام نوشته شد و شرایطی که ذکر شده که در این صورت تصویب میشود را ببینید. منتها اگر این شرایط اجرا نشده، وظیفه رهبری این نیست که وارد بشود. نظر ما این است که رهبری وارد کار اجرایی نشود، مگر جایی که به حرکت کل انقلاب ضربه میزند. اما آنطور که برجام عمل شد، من خیلی اعتقادی نداشتم و بارها هم به رئیس جمهور و وزیر خارجه گفتیم و تذکر داد
گفتیم مدعا باید همراه با دلیل باشد و اصلا برهان همین مدعا+دلایل است
اما انواع دلایل:
1.شواهد: اطلاعات خاصی که موید درستی ادعا است و باید صحت این تایید بررسی شود شواهد معمولا در مورد ادعاهای توصیفی به کار میروند
2.به کمک گزاره های توصیفی و تجویزی کلی تر که قبلا صحت آنها تایید شده
سعی کنید دلایل را در ذهنتان منظم کنید:
با نوشتن یا علامت زدن و سعی کنید آنها را دوباره به زبان خود بیان کنید تا آنها را درک کنید در ضمن فراموش نکنید که باید همه دلایل را
در دیدار رمضانی دانشجویان: یکی از دانشجویان درباره خصوصی سازی سؤال کرد و خواستار توقف آن بود/ البته در خصوصی سازی خطاهای بزرگی صورت گرفته که بنده هم مکررا تذکراتی داده ام. اشکالاتی هست. منتها اصل خصوصی سازی نیاز مبرم اقتصاد است؛ این از جمله اشکالات ساختار بود که اصلاح شده است/ البته در عمل اشکالاتی وجود دارد؛ خطاها و بی توجهی ها و لغزشهایی صورت گرفته که باید جلوی لغزشها را گرفت.
یا خالق کل مخلوق
 
این چه بیماری ایه که من مدتهاست عمیقا احساس  میکنم احتیاج به یه مدت بی کاری و فکر و تمرکز دارم، اما حالا که همه جا تعطیله هم انقدر کار برای خودم درست میکنم که یه دقه ذهنم نتونه آروم باشه؟
قبلا فکر میکردم مشکل از ریتم زندگیه؛ الان فهمیدم مشکل خود منم، منتها بلد نیستم چطوری رفعش کنم.
 
پ.ن :
۱. خدایا از دست خودم پناه میبرم به تو، این چیه خلق کردی واقعا؟
۲. به چیز های درست و حسابی هم فکر میکنم اما حتی برای نوشتن اونم فرصت پیدا نکرد
میفرماید کسی شایسته دریافت بشارت و مژده است، ک اهل دریافت اشارت ها و نشانه ها باشد.اهل نظر معامله با اشنا کنند.
این دنیا سراسر نشانه و اشارت است،منتها گوش نامحرم نیست جای پیغام سروش.
حمید خان چقدر نشانه و اشارت دیدی و نادیده گرفتی شون!!عملا گذاشتند تو کاسه ات،ولی زدی زیر کاسه و همه رو ریختی زمین.بترس از معصیت شاهدی ک هم قاضی است و هم صیاد.چقدر خدا بدش کی اد از اون حرکت و بهت اخطار هم داد.اما تو ندید گرفتی
در دیدار اساتید: امسال راهپیمایی روز قدس مهمتر است بخاطر این کارهای خیانت باری که بعضی از دنباله های آمریکا دارند در منطقه انجام میدهند برای جا انداختن معامله قرن؛ که البته جا نخواهد افتاد و هرگز تحقق هم پیدا نخواهد کرد و حتما در این قضیه هم شکست خواهند خورد. منتها فرقش با گذشته ها این است که حالا صریحا میگویند میخواهیم مسئله فلسطین را از مسائل مطرح دنیا حذف کنیم؛ البته چنین کاری را نخواهند توانست و ناکام خواهند ماند.
سلام بچه ها 
دقیقا ۱۲ روز دیگه اولین ماهگرده منو عشقه زندگیم دیانه
دارم کارای خیلی زیادی میکنم که میدونم خوشش میاد
انقد ذوق دارم که نمیدونم چیکار باید کنم ... دعا کنین منو ک از پس 
عشقی که دیان داره بهم بربیام و براش کم نذارم
مرده زندگیم عاااااااشقتم دوستت دااااااارم❤❤❤❤❤❤❤
ولی منتها برامون دعا کنین خیلی یه مشکلی پیدا شده که انشاءالله زودی با
خواست جفتمون حل میشه
دوستتون داریم منو دیان
❤hosna-diyan❤
«بسم الله الرحمن الرحیماللهمّ اجْعلنی فیهِ من المُتوکّلین علیکَ واجْعلنی فیهِ من الفائِزینَ لَدَیْکَ واجْعلنی فیهِ من المُقَرّبینَ الیکَ بإحْسانِکَ یا غایَةَ الطّالِبین.خدایا قرار بده مرا در این روز از متوکلان بدرگاهت و مرا نزد خودت از رستگاران و از مقربان درگاهت قرار بده؛ به حق احسانت ای منتها مقصود خواهندگان.»
 
مشاهده ویدیو
از اینکه پیگیر مباحث گذشته بودید، ازتون تشکر
می کنم، ممنونم که همراهی کردید/ نظر دادید/ مخالفت کردید/ تایید کردید و...
یک نکته ای به نظرم مغفول موند که بد نیست اینجا
بهش اشاره کنم:
دوستان مذهبی من و دوستان غیر مذهبی من، یک سری
گزاره ها بین جریانهای فکری چه در قالب مذهب چه در قالب مکتب، مشترک هستن بین همه
انسانها. در انحصار نیستند، شاید دلایل افراد برای عملکردهاشون متفاوت باشه اما
جلوه بیرونی، ظاهری و واکنشها یکی ست به همین خاطر نتایج هم گاهی ش
از بس عادت کردیم همیشه از زائر این سؤال بیخود را بپرسیم؛ "دستت به ضریح رسید؟ توانستی ضریح را ببوسی؟" رفته رفته خیلیها هدف اول و آخر زیارت را در همین دیدند که جواب آبرومندی برای این سؤال داشته باشند! می روند خودشان را به هر زوری که شده به ضریح می رسانند تا اگر کسی از آنها پرسید، که صد البته خواهد پرسید، با افتخار بگویند: بله دستم رسید و بوسیدم ضریح را. کاش این سؤال بیخود باب نمی شد، و خیلیها را به اشتباه نمی انداخت که: هر زورش بیش اجرش بیشتر! هر که
یکی از دعاهای بسیار زیبا و پرمعنا به نظرم همین دعای کوتاه " اللهم اشغل‌ الظالمین بالظالمین" عه.
حالا انشاالله که بیشترتر هم مستجاب بشه.
+ منتها به قول یه بنده خدایی، قسمت تلخ ماجرا اونجاست که همه‌مون می‌دونیم تهش هیچ اتفاق خاصی نمیفته.
+ الان باز میاد می‌نویسه تقصیر توعه که به روحانی رای دادی
تمام آنچه را ملاصدرا گفته است، همه را پیش از او ابن سینا گفته بود، حتی حرکت جوهری را هم ابن سینا گفته بود. منتها امتیاز ملاصدرا به این است که او ذوق داشت، بیان اش خوب بود. (نقل به مضمون)این حقه بازی است که بیش از حد طرفداری مرحوم ملاصدرا را کنیم و یکی از آن حقه بازان من بودم. بارها همین آقای مصطفوی به بنده در خصوص ایشان گفته بودند ولی من گوش ندادم. بیشتر
مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان در مورد برجام فرمودند: در صحبتها بود که تصویب برجام را به رهبری نسبت داده‌اند؛ خب شما چشم و گوش دارید و همه‌چیز را می‌بینید. نامه‌ای که درباره‌ی برجام نوشته شد و شرایطی که ذکر شده که در این صورت تصویب می‌شود را ببینید. منتها اگر این شرایط اجرا نشده، وظیفه‌ی رهبری این نیست که وارد بشود.
ایشان تصریح کردند:‌ نظر ما این است که رهبری وارد کار اجرایی نشود، مگر جایی که به حرکت کل انقلاب ضربه میزند. اما آن‌طور ک
در تضرعها و دعاها، از خدای متعال بخواهید گرفتاریهای امت اسلامی برطرف شود و شر دشمنان اسلام را از سر مسلمین کم کند/ دشمنی واقعی مستکبرین و آمریکا با حقایق اسلامی است. هرچه پایبندی بیشتر به مبانی اسلام نشان دادیم، کمک خدا بیشتر شامل حال ما شد و آنجا که غفلت کردیم، چوب غفلت خود را خوردیم/ دشمنان بالاخره مجبور خواهند شد در مقابل اسلام زانو بزنند و بتوفیق الهی آنچه در آینده پیش خواهد آمد، عزت و پیشرفت اسلام و مسلمین است؛ منتها تلاش لازم دارد.
عنوان جذابیه هان؟ولی متن شاید اونقدرام جذاب نباشه پس این یه توصیه‌اس برای نخوندن این پست
خیلی دوست دارم مثل نویسنده‌های مشهور خیلی شاعرانه از دلتنگیای شبانه‌ام بنویسم.منتها...من از همون اولم تو توصیفات خوب نبودم.ببخشید که هر بار این قلم مجازی رو به بازی میگیرم و تهش میشه چهار تا کلمه بی مربوط و چهار خط غرغر و...مینویسم.بهتره قبل ازینکه دوباره شروع کنم پستی که بی دلیل شروع کردمو تموم کنم.اگه فردا حالم بهتر بود یکی ازین ۲۰ تا مطلب پیشنویس آما
در هرچیزی استثنایی وجود داره، مثل سطح الزامی شیشه وقتی تمام پنجره‌های یه فضا، روی یه دیوار باشن و فاصلهٔ اون دیوار تا دیوار روبرو بیش از ۴/۵ متر باشه. 
منتها این فکر که با خودت بگی من تو فلان چیز استثنام، بهمان قانون شامل من نمی‌شه، گاهی وقتا نتیجهٔ مخرب داره و باعث می‌شه به اندازهٔ پنجره‌های دیوارای دیگه تلاش نکنی برای جذب نور؛ گاهی وقتا هم به خودت می‌باوَرونی که بهرحال وظیفه‌ت ایجاد نورگیری و تهویه‌س، تحت هر شرایطی، اونوقته که چه رو پ
حملات موفق اخیر انصارااله به مواضع دشمن که همگی با پیروزی های مثال زدنی همراه بود امروز و در حالی با آزادسازی مرکز استان جوف تکمیل شد.
به نقل از العالم، با سقوط شهر "حزم" مرکز استان جوف درکنار مرزهای سعودی در واقع کمر حزب اصلاح یمن و پای سوم عربستان در یمن شکست. در حالی که پیش از این از مداخله یک کشور ثالث میان حزب اصلاح وابسته به عربستان و انصارالله سخن هایی به میان میامد و در شرایطی که انصارالله درخلال 5 سال گذشته تنها اشغالگران سعودی و امار
دو تا نتیجه اخلاقی امروز
اولیش اینکه آدمی که میگه من فلان نیستم بیسار نیستم خودش از همه فلان تر و بیسار تره منتها اینقدر چشمش رو بقیه است که برای دیدن خودش کووور شده
دومیش اینکه بله از ماست که برماست و اینکه عمیقا دستم بشکنه بخوام در حق یکی خوبی کنم
من نمیدونم نونم کم بود یا آبم کم بود داشتم مزد یه سال جون کندنمو میگرفتم چی فکر کردم با خودم که آدمایی که یک چهارم من هم کار نکرده بودن اومدم شریک کردم
لعنت به من!
دیگه تو قانون طبیعت دست نمی برم قول
چیزی که این روزها -می‌شود به ۱۰ سال گفت این روزها؟- بخش مهمی از مغزم را اشغال کرده این است: چطور کسانی را دوست می‌داریم، در حالی که با تمام وجود می‌دانیم با آنان آینده‌ای در انتظارمان نخواهد بود؟ با آن عنصر محرک کار دارم، همان که کاری با تو می‌کند که به خودت بگویی غرور چیز مهمی نیست، عزت نفس مهملی است که روانشناسان برای کاسبی از خودشان در آورده‌اند، توهین یک مقوله نسبی است، بی‌محلی می‌تواند از سر علاقه باشد و چندین گزاره مثل اینها. 
اما چ
یکی از خوبی های نصف شب وقتی که شهر خلوت و ساکته اینه که می تونی چراغ اتاقی که مال تو نیست رو خاموش کنی، پرده رو کنار بزنی، صندلی رو بذاری کنار پنجره، چهار زانو بشینی روش، دستات رو بذاری زیر چونه ات، به هر چیزی که بیرون پنجره است زل بزنی و بدون اینکه دیده بشی اشک بریزی...منتها یه شرط داره! باید بیصدا اشک ریختن رو بلد باشی...
هشدار: کیپ شدن بینی را چاره ای نیست! پس از این رخداد باید از راه دهان نفس کشید تا اهالی خانه ای که مال تو نیست بیدار نشوند! بای
سلامممم
تولد دوستم نزدیکه و من میخوام به جز کادوی اصلی بهش از این شیشه ها بدم که توش نوشته میزارن و تزئینش میکنن اما نمیدونم چی بنویسم توش =/ مثلا میخوام از این چالشا باشه که بگه امروز فلان کارو بکن یا جمله های شاد کننده یاهر نوشته جالب دیگه ای
کسی ایده ای داره؟ چه برای چالش چه جمله یا کار دیگه ای که میشه کرد (راستی میخوام تو این شیشه ها باشن منتها سایز بزرگش) :
 
 
کرونا عامل بیولوژیکی‌ئه یا نه، آمار چین واقعی‌ئه یا شوخی تلخ، این داستان واقعاً توی چین تموم شده یا اونا هم مثل این‌جا می‌گن سلامتی مردم مهمه ولی «چرخ اقتصاد هم باید بچرخه»، نمی‌دونم. و هیچ ذهن عاقلی هیچ گزاره‌ای رو به‌طور قطعی رد نمی‌کنه وسط این دریای گل‌آلود. ذهن‌م خیلی وقته وسط این اخبار مونده و به هیچ سمتی تمایل نداره، ولی خیلی می‌ترسم از جهان ناشناخته‌ی پساکرونا. 
 
 
پی‌نوشت: روزگار قرنطینه‌م ُ با «آن فرانک» مقایسه می‌کنم که
امریه‌م تو سایت ثبت شده ولی مکانش هنوز مشخص نبود.
واسه پیگیریِ همین امروز زنگ زدم و طرف گفت مگه مدارکتو به واتساپ فلانی نفرستادی؟ گفتم من اصلا واتساپ ندارم و چیزی هم نگفته بودین. گفت پس اگه نفرستادین که کنسل شده! و یهو گفت 20 دقیقه دیگه تماس میگیری؟
و الان درون اون 20 دقیقه ام. چه 20 دقیقه ی ناخوشایندی.
ممکنه همه ی رشته ها به طرفه العینی پنبه شن و اون همه امید و برنامه برن رو هوا...
ای بابا.
واسه 4 اسفند هم به آموزشی اعزامم. آموزشی در یک پادگان مختص
پس از انجام یک پارک دوبل ناموفق در خدمتتون هستم:)بابابزرگمو آوردیم پیش دکترش، بابام جا پارک پیدا نکرد و دوبل پارک کرده بود! گفت پشت فرمون بشین اگه کسی خواست حرکت کنه ماشین رو این ور اون ور بکش که مزاحم نباشیم.
منم نشستم پشت فرمون داشتم با یکی از دانش آموزام حرف میزدم که یهو دیدم یه جای پارک خالی شد و رفتم که یه پارک دوبل برم:)))
آخرین باری که دوبل رفته بودم، مربوط میشه به امتحان رانندگی دو سه سال پیش:)
تو ذهنم داشتم دنبال فرمول دوبل پارک می گشتم ک
کاری که در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخه کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آن‌جا به نتیجه شهادت رسید، این‌جا به نتیجه حکومت. این همان است؛ فرقی نمی‌کند. هدف امام حسین با هدف امام بزرگوار ما یکی بود. این مطلب، اساس معارف حسین است.
1374/3/19-رهبر انقلاب اسلامی
یه غلطی کردم ... خودمم توش موندم:) نمیدونم چجوری جمعش کنم.
به یه نفر پیشنهاد دادم بیاد گروه فیزیوپات، بچه ها اول موافق بودن. هنوزم هستن. منتها دوستم موافق نیست:) . و قبلا هم به من گفته بود جایی که اون باشه من نیستم. با اون یکی هم رودرواسی دارم. چه کنم؟:))))
میدونم من نباید خودمو جلو مینداختم و حداقل من نباید پیشنهاد میدادم. ولی خب غلطیه که کردم:). نظرتون چیه؟
پ‌.ن : برای اون نفر پلن b هست گروه ما. بچه ها هم میدونن. قرار بود بره یه جای دیگه، ولی گویا از اون
استفادهٔ بی‌دلیل از واژه‌های انگلیسی در مکالمات روزانه یا متن‌هایی که می‌نویسیم، ممکن است به دلیل این باشد که انقدر در معرض محصولات فرهنگی به زبان انگلیسی هستیم که واژه‌هایش برای ذهنمان در دسترس‌تر است؛ ممکن هم هست به دلیل احساس باکلاس بودن ناشی از استفاده‌شان باشد. هرچه که هست من از آدم‌های معمولی خیلی توقع ندارم این موضوع را رعایت کنند؛ منتها وقتی کسی را به عنوان «شاعر» و «نویسنده»ی «جبههٔ (طفلکی) انقلاب» به آدم حناق می‌کنید، حداق
بسم الله الرحمن الرحیم
 الحمدالله رب العالمین
 اللهم صل علی محمد و آل محمد
*تسبیحات حضرت زهرا* سلام الله علیها هدیه ای از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان به عنوان یاری کننده در امور است.    
یعنی با ذکر *الله اکبر، الحمدلله، سبحان الله* می توان بهترین مسیر در هر تصمیمی را انتخاب کرد کافیست یادمان باشد در هنگام تصمیم ها که به این اذکار دل بدهیم و بی حوصلگی را کنار بگذاریم. 
 یادمان باشد که انسان می تواند مثل روز و شب، خورشید و ماه و همه
منو دخترک توی اتاق خوابیده بودیم ؛ در واقع دخترک خواب بود من دراز کشیده بودم اما بیدار بودم . باز هم زمین لرزید، من ترسیدم و دامادک رو صدا کردم . بیدار شد و گفت آماده شو من میرم ماشین رو ببرم بیرون . زلزله که تموم شده بود اما من مثل بید میلرزیدم. تند تند چند تا وسیله برای دخترک برداشتم پیچیدمش توی پتو و پریدم بیرون ...حقیقتا این سری به نسبت سری پیش کمتر لرزیدیم منتها من خیلی ترسیدم . ترسیدم از اینکه نکنه سر دخترک بلایی بیاد و وقتی برگشتیم خونه حسا
از وقتی مها از پیش استادش اومده نشستیم پای سایت کانون مگه باز میشه برای امتحان. اصلا برای ما باز نمیشه یعی میاد منتها سطح ما نمیاد. نمیدونمم چیکار کنیم. امتحانم امروزه. زنگم میزنیم یا اشغال یا جواب نمیدن :/ اخه شما که سیستمتون درست نیست چرا تز ازمون آنلاین رو میدین. اعصابم بهم ریخته به خاطرش. نمیدونم چیکار کنیم. دیگه خسته شدم از بس رفرش کردم بیخیالش میشم میشینم پای کتابم. این مهم تره. :/هوووف. عجب داستانی داریما. 
از حضرت امام صادق علیه السلام روایت هست که إنَّ الله تبارک و تعالی : که خداوند تبارک و تعالی برای مومن یک چیزی را ضمانت کرده ، اگر کسی اقرار کند به ربوبیت خدا و اقرار کند به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اقرار کند به امامت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و آن چیزی را که خدا به او واجب کرده انجام دهد خداوند او را در جوار خودش قرار دهد. 
این مسئله جوار خداوند یعنی چه ؟ اینجا بحثی در عرفان مطرح است به نام مسئله قرب ، قرب را عرفا به دو
بعدا باید سر فرصت پست بذارم و از کتاب‌هایی که این چند وقت خوندم به لطف قطعی اینترنت بگم. منتها چون من مثل مهسا نمیتونم خوب کتاب معرفی کنم، عنوان کتاب‌ها رو میگم. خودتون برید بخونید، فلذا سر فرصت هیچ پستی نمیذارم.
کار عمیق- نیوپرت. انگلیسیش هست، منتها من ترجمه فیدیبو رو خوندم و خوب بود. 
فرمول- باراباشی. اینم اخیرا خیلی ترند شده. نگاه  کاملا علمی به مقوله موفقیت داره. باراباشی خودش استاد دانشگاه نورث ایسترنه و کارش شبکه‌های پیچیده است. به ترن
نزدیک به چهل سال است که به دلیل رشد شهرنشینی و پیشرفت جمعیت، آپارتمان‌نشینی در شهرهای ایران رواج پیدا کرده است. زندگی آپارتمان‌نشینی اگرچه هزینه‌های تامین مسکن را کاهش داده است، مشکلات خاص خود را دارد چون شما باید با چند خانواده دیگر کنار بیایید، همیشه حواستان باشد که مزاحم دیگران نشوید. رعایت دقیق این باید‌ها و نباید‌ها و حرکت روی مدار اخلاق، به «فرهنگ آپارتمان‌نشینی» معروف شده است؛ فرهنگی که در برخی مناطق شهری به‌ کندی در حال پیشرف
از دیروز جادویی‌ باید بنویسم، که م پیام دلتنگی داد، اینکه همه‌ی ساعت‌های روز به تو فکر می‌کنم و ح که شرط رفاقتم را که گذاشته بودم برآورد. بله دنیا کرنشی به سویم کرد و این تصور را القا کرد که دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور. اما راستش نه که من آدم بدبینی باشم منتها تجربه‌ام چیز دیگری می‌گوید. تجربه‌ام می‌گوید پسِ هر خوشی زهر هلاهلی‌ست و لذا دلخوش نشو که دائما یکسان نباشد حال دوران خر نشو. فعلا که هرکداممان در سویی هستیم و مشغولیم و هیچ
١. فردا قراره یه کاری رو انجام بدم. لطفا خیلی خیلی دعا کنید خوب پیش بره.
٢. پیداست که باز هم حال مامانم خوب نیست. باز هم همون مشکل قبلی براش پیش اومده منتها در ابعاد کوچکتر. براش دعا میکنید؟ :(
٣. کامنت هایی که جواب طولانی نیاز داشتن بی جواب موندن. خیلی شرمنده ام، خیلی زود جواب میدم...
٤. مهسا جانم، نیازی نیست وبلاگ بسازی. تمام سوالاتت رو خصوصی بفرست، جمعه ی آینده، عصر یا جواب، توی یه پست رمزدار جوابشون رو دریافت کن. :)
٥. یه موضوع مسخره ای به شدت ذهنم
صحبت خاصی ندارم، منتها ۲۰ نفری که میخونن من رو و هیچ نشونی ازشون ندارم من رو آزار میدن(بیاید خودتون رو بگید به من لعنتیا، کارتون ندارم) . البته الان بهانه گیر هم شدم. اصولا فکر میکردم این کرختی نهایتا تا الانا دیگه از من بکشه بیرون، منتها شواهد دارن به خاطرم میرسونن که: پلشت! این تویی که باید به کرختی فائق بیای و این صحبتا. فعلا سعی ندارم این تنهاییم رو عمیق تر کنم، و خب باید بشینم برنامه‌ی مبسوط و دقیقی برای ادامه زندگی بچینم. از این لحظه اگه ک
همه چیز به سرعت سیاسی می‌شود و عجیب‌تر این‌که آن‌ها که در گرداب سیاست قرار می‌گیرند، ساده‌ترین و بدیهی‌ترین چیزها را اول به دست فراموشی می‌سپارند. عجیب‌تر جامعه‌ای است که به سرعت باور می‌کند. بگذارید چند دقیقه وقت شما را برای روشن کردن دو نکته که فقط با کاربرد ساده جمع‌ و تفریق، و جدول ضرب به دست می‌آید، بگیرم. سه گزاره این روزها از سوی سیاسیون، و برخی دیگر طرح می‌شود. 
ادامه مطلب
هر روز افسرده تر از روز قبل میام اداره، به قول بعضی ها در یه پیچ تاریخی بزرگ گیر کردم، گزاره های عجیب غریب و بعضا نامربوط به هم به ذهنم هجوم میارن، اصلا دلم نمیخواد اینجا باشم...
اواخر هفته پیش دکتر سعادت بهم خبر داد ع.ص ک از مدیر پروژه ای کنار گذاشته شده و شده کارشناس!
اولین واکنش من : " کاملا قابل پیش بینی بود، خلاف جهت آب شنا کردن اونم با شدتی که اون داشت میرفت نتیجه ای غیر از این نداشت، اگه تا الان هم صبر کردن بخاطر این بود که جرئتش رو نداشتن و
جبهه‌ی دشمن، غیر از آن آدم غافلی است که خودی هم هست، منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب می‌شود؛ بر اثر حادثه‌ای، عقده‌ و کینه‌ای پیدا می‌کند و در مقابل نظام و حرف حق می‌ایستد. دشمن اصلی آن کسی است که پشتِ سر فریب‌خورده داخلی قرار می‌گیرد، اما در داخل کشور، خودش را نشان نمی‌دهد.فصل اول: مبانی، خصوصیات و مواجهات انقلاب اسلامی ایران 
مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
اثرنپذیرفتن از غرب در مسائل پوشش زن
بحثهایی که درباب پوشش زن می‌شود، بحثهای خوبی است که انجام می‌گیرد؛ منتها باید توجه کنید که هیچ بحثی در این زمینه‌های مربوط به پوشش زن، از هجوم تبلیغاتی غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بیاییم با خودمان فکر کنیم که حجاب داشته باشیم، اما چادر نباشد؛ این فکر غلطی است. نه این‌که من بخواهم بگویم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من می‌گویم چادر بهترین نوع حجاب ا
این روزا که میریم دنبال خونه، احساس خواستگارایی بهم دست میده که میرن خونه های مردم، یه نیگا به قد و بالای دختره میندازن، یه نیگا به شیرآلات خونه، یه نیگا به مدرک تحصیلیش، یه نیگا به اتاق خواب و کمدیاش، یه نیگا به وضع مالی پدره و اینکه آیا پسرشونو ساپورت خواهدکرد یا نه، یه نیگا به کابینت‌های آشپزخونه! 
آخر سرم لب و لوچه شون رو کج و کوله میکنن و هیچی نمیخورن، ینی که ما نپسندیدیم!
واقعا نمی‌دونم چی در حکمت خدا نهفته ست، که این اتفاقات برای قضیه
برف میبارید و من به انجیرای روی درخت نگاه میکردم و فکر میکردم ته قصه‌ی اسمارتیز چی قراره باشه؟

+ پایانِ باز نباشه فقط :| 
++ بشنوید این معرکه‌ی علیرضا قربانی رو  [کلیک]
+++ برخلاف این مدت، کلی حرف دارم که بنویسم و وقتی ندارم. دارم البته، منتها نه اونقدر که با فراغ خاطر یه پست عریض و طویل بنویسم. فلذا شما هزار بار این آهنگ بالا رو گوش کنید. من خودشم، خودِ خود این آهنگ :)
‍ ‍ درود همراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد #مورخ:۹۸/۴/۴ سه شنبه#ساعت_شروع:2⃣2⃣*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣‍ حسرت نبودنش آزارم می دهد ندیدنش در دلم آشوب به پا می کندگوشه ی اتاقم شده مأوای تنهایی ام ناله های درونی ام عشق خیالی ام یار نداشته ام خیال های واهی امباز هم به انگشتانم خیره می شوم حلقه ای نیست جای انگشتان کسی نیست استخوانی بیش نمانده استدستان سردم را بغل می گیرمدر را می بندم همان گو
از روی اجبار باید توی این برهه درس بخونم 
اما چون کلا سیستم زندگیم اجبارو نمیپذیره  نمیتونم پای کتابام بشینم 
خیلی زمان از دست دادم 
حدود یکماه
بدون ساعتی مطالعه مفید 
میدونم دیگه کار از رتبه اوردن گذشته 
باید فقط سعی کنم ک پاس شم
عمیقا ناراحتم که یک فرصت درست و حسابی برای پیشرفت و دیده شدن رو از دست دادم منتها کاری نمیشه کرد 
فقط باید سعی کنم خودمو ب مرز پاسی برسونم و فقط با خودم مقایسه بشم 
گاهی وقتا سخته که قبول کنی اما باید با این مسئله ک
نتیجه تفلسف چند دقیقه ای امروز:
اگر شما کتابی بخوانید، اگر شما به یک سخنرانی گوش دهید، و اگر شما سر کلاسی حضور پیدا کنید یا در جلسه ای شرکت کنید یا...
-------------------------------------------
بعد از شما پرسیده شود: «چه شد؟»
-------------------------------------------

چنانچه بتوانید مطالبی که در آن کتاب یا سخنرانی یا کلاس یا جلسه یا... مطرح شد را توضیح دهید و به خوبی منتقل کنید؛ بدیهی است که آن مطالب را به خوبی دریافته و درک کرده اید.
اما اگر نتوانید آن مطالب را بیان کنید و از عباراتی
واقعیت اینه که من آدم قشنگی نیستم. حرفها و حرکات و تفکر قشنگی ندارم، من یه آدم معمولی‌ام که هیچی ندارم منتها از ادا درآوردن هم حالم بهم می‌خوره. من میان‌مایه و متوسط الحال و حتی پایین تر از این حرف‌هام و تو ۳۵ سالگی توان ادا درآوردن واسه یه پسربچه‌ رو ندارم که خوشی و موسیقی و پیانو و ورزش و و و زده زیر دلش و داره ادای غمگینا رو در میاره معیارمم اینه که اگه غمگین واقعی بود دنبال غمگینا نمی‌گشت ... حالا ... قضاوتم اینه فعلا... و من نمی‌خوام تو ۳۵
بعدا باید سر فرصت پست بذارم و از کتاب‌هایی که این چند وقت خوندم به لطف قطعی اینترنت بگم. منتها چون من مثل مهسا نمیتونم خوب کتاب معرفی کنم، عنوان کتاب‌ها رو میگم. خودتون برید بخونید، فلذا سر فرصت هیچ پستی نمیذارم.
کار عمیق- نیوپرت. انگلیسیش هست، منتها من ترجمه فیدیبو رو خوندم و خوب بود. این پست درباره این کتاب رو از وبلاگ مهسا بخونید. 
فرمول- باراباشی. اینم اخیرا خیلی ترند شده. نگاه  کاملا علمی به مقوله موفقیت داره. باراباشی خودش استاد دانشگاه
جالب نیست که تو این سن هنوز هربار میام خونه، همون بغض‌های دوران کودکی رو تجربه می‌کنم؟ هنوز هم حس تبعیض، دوست نداشتنی‌بودن و فهمیده‌نشدن هر لحظه و هر ثانیه همراهم هست. منتها اون روزها گریه و قهر فشارم رو کم می‌کرد، این روزها ناچارم عاقل و بالغ باشم. چون نه من کودک اون روزها هستم و نه پدر و مادرم آدم‌های جوون سابق. بغض گلوم رو فشار می‌ده و دوست دارم سرشون داد بکشم: “ریدم تو این خانواده. آخه چرا دو تا احمق مثل شما دختردار شدین؟” ولی باید شا
نامبرده بعد دوماه قراره فردا صبح بخوابه و میخواد بر طبل شادانه بکوبه:/
بعله فردا کلاس هندسه و ریاضیم رو قراره بپیچونم و خب والدینمم ذره ای خبر ندارن فردا کوییز ریاضی دارم!!!!
در واقع من برنامه ریزی خیلی خوبی داشتم منتها دیروز یه اتفاقات پیش بینی نشده افتاد و از ساعت سه ظهر تا یازده شب من کلن سوخت شد!!شما میدونید این ساعت واسه یه بچه که هم باید به کارای عملی تئوری مدرسش برسه هم برا کنکورش بخونه چقدررر مهم و با ارزشه؟؟
آره خلاصه نتونستم خودمو تا
چند ماه پیش با دوستی که گرایش فمنیزمی داشت مثل همیشه در رابطه با قصه تنبیه همسر ایوب که در قرآن به آن اشاره شده، وارد بحث شدیم. حقیقتش استدلال های رایج درباره این آیات برای خودم قانع کننده نبود، برای همین تلاشی برای اقناع طرف مقابلم انجام ندادم. علتش هم این هست که اعتقاد دارم تلاش برای روشنگری بایستی صادقانه باشد، در واقع خودم بایستی متقاعد شده باشم تا بتوانم به عنوان مدافع فلان استدلال حرف بزنم.
اما این بحث و این سوال بی جواب گوشه ای از ذهنم
بالاخره اباء کلیسا تموم شد. من موندمو فلسفه ی افلاطونی در قرن پنج و شش میلادی. هرچی میخونم احساس میکنم تکراری میخونم بس که شبیه همن :/ اعتراف میکنم فقط اولش جذاب بود. بیشتر حول و محور خدا میچرخه و کلیسا و مسحیت. من فکر میکردم مسیح  روی صلیب کشته میشه چیز بدی منتها اینا میگن باید اینجوری میشد که گناه انسان پاک بشه قربانی شده مسیح :/ خلاصه که داستانی داریم ما. راستش در خودم نمیبینم تمومش کنما اما فعلا دارم جلو میرم. همین الان نشستم تو آفتاب ویتامی
ماه رمضون ، روزه میگیریم که حال فقرا رو درک کنیم ، الان اینترنتمون رو قطع کردم که حال  مردم کره شمالی رو درک کنیم ، گمونم حکمش مثل ماه رمضونه و ثواب هم داره منتها این مدل شمسیشه ، حالا هی ناشکری کنین، قدر نمیدونین که،مرسی اه:)
خدایا یعنی کی کره شمالی به کره جنوبی تبدیل میشه ؟؟ کی ماه رمضون اهوراییمان تمام مِرِه؟
 
 
پ.ن: من: گلاب اینترنت وصل شد ، گلاب : دروغ میگی من : آره ، گلاب : همانا تو از دروغگویانی ، بخورید و بیاشامید ولی دروغ نگویید :/ ، من : ا
تکیه‌ی‌ بنده‌ روی جوانها است؛ می‌بینید که غالباً دلبسته‌ی جوانها و امیدوار به جوانها هستم برای آینده؛ منتها آن جوانی که میتواند پیشران حرکت عظیم کشور به سوی تمدّن نوین اسلامی باشد کدام جوان است؟ چه ‌جور جوانی است؟ 
بنیه‌ی معنوی اینجا معنا پیدا میکند؛ جوانی که با انگیزه است، با ایمان است، با خِرد است، قدردان توان خویش است، اهل کار است، اهل ابتکار است، توکّل به خدا دارد، اعتماد به نفس دارد.
ادامه مطلب
تولدتتت مبارککککک لاولی منحرف مننننننننننننننننننننن


آرزو دارم دنیات پر از شادی باشه لبات پر از خنده باشه و هرچیزی ک میخوای رو بدست بیاررییییی
تو خیلی قشنگ حرف میزنی منتها من از اون حرفای پرمعنا بلد نیستم...شرمندتم...ساده میگم بسیییاااااار لاو یووووو


پارتی بزرگ میخواستی اما خب همین از دستم براومد

خداکنه خوشت بیاد و تکراری نباشه واست

ادامه مطلب
بیا پس این سردرد 14 ساله چیه؟ از این رفیق بامرام تر با معرفت ترم هست؟ تو خنده تو غم تو بدبختی تو خوشبختی همیشه باهامه باهاش میخندم گریه میکنم تفریح میکنم کار میکنم زندگی میکنم درس میخونم! مدیونید فکر کنید الآن 3 روزه عینهو سیریش چسبیده بهما، نه، دلش برام تنگ شده بوده یادی ازم کرده منتها چتر شده و نمیخواد پاشه بره! 
فقطم خودش نیومده ها دوست پسرش گردن درد رو هم با خودش آورده و 3 روزه جفتشون باهم دارن دل میدن قلوه میگیرن اصلا هم دلشون به حال من که ص
قطع شدن اینترنت به حال من هیچ اهمیتی نداشت چون من به جز بیان هیچ جا نمیرم و بقیه نرم افزارها رو چون بقیه دارن و اونجا پیام میدن رو از سر مجبوری دارم!
 
منتها روزی که داشت اینترنت قطع می شد ، وقتی بود که داشتم ریزه کاری های آخر قالب جدید اوشیدا آماده می کردم و الان که اینترنت قطع شده فایل ها لود نمیشه تا کاملش کنم:/
دیگه الان داره این قطع شدن نت میره رو اعصابم...
 
 
الان که همه چی خوابیده و ته دیگشم خوردن...
بردار پاتو از رو سیم ...
بردار عزیزم ببین عم
قتل میدان کاج را که همه یادتان هست؟ خیلی مایه‌ی تفریح و سرگرمی شد. دو نفر ریختد وسط میدان همدیگر را زدند. حتی یکیشان کشته شد! بعد از آن روز به این فکر افتادم که همیشه یک مشت تخمه توی جیبم برای این روزها داشته باشم. لذت نمایش را دو چندان می‌کند. البته خداروشکر تلفن همراه داشتم. فیلم هم گرفتم ببرم نشان فامیل دهم. یکی گفت آقا زنگ بزن پلیس. گفتم "به ما چه". خودشان می‌دانند. تازه به پلیس هم زنگ زدند آمد، آن یکی را پیدا نکردم که بهش بگویم دیدی اتفاقاً ن
سلام.
این چند وقتی که مادرجان رفته شهرستان و من  و پدر تنهائیم ، برنامه ریزی غذایی افتاده گردن من و تهیه شام و نهار گردن منه ، خلاصه برنامه این شد که امروز ماکارونی درست کنم و چون حسش نبود موادش رو اماده کنم رفتم یه قوطی کنسرو مایع ماکارونی گرفتم ، 
 
منتها روی قوطیش نوشته که تهیه شده از سویا و روغن سویای تراریخته ، از اسم تراریخته خوشم نمی یاد چون یعنی دستکاری ژنتیکی و محصولاتی از این دست مشکوک به این هستن که سلامت انسان رو به خطر میندازن و ق
1/ بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار دست اندرکاران کنگره ۵۴۰۰ شهید استان کردستانمیدان کار مبارزین کردستان یک میدان هموار و آسوده و راحتی مثل بقیه ی شهرستانها نبود؛ ضدّانقلاب در خود شهرهایشان، حضور داشت و اینها ایستادند، با آنها جنگیدند.2/ طراحی دشمنان انقلاب این بود که از اختلافات مذهبی و قومی، برای شکست جمهوری اسلامی استفاده کنند. عناصر مؤمن و هوشمند در کردستان این توطئه را خنثی کردند/ کارهای عمرانی زیادی انجام گرفته منتها در مناطق کُر
آقا سر آزمون اولی یه پسره از اون کلاسیا جلو من نشسته بود اصلن اون زیبا رو و فرفری مو معنای واقعی احسن الخالقین بود
منتها یه باگ خیلی بزرگ داشت و خب اونم این بود که صندل مردونه پوشیده بود با جوراب سفید-_____-
دیروز با هم رسیدیم بعد من عین گاو سرمو انداختم پایین سوار آسانسور شدم ولی اون موقع پیاده شدن نگام کرد خیلی بلند گفت ببخشید بعد رفت بیرون 
واقعا چی باعث شده یه همچین لعنتی جذاب جنتلمنی جوراب سفید با صندل بپوشه:/
اگه این مشکلو نداشت صد در صد ام
خب حالا بعد مدت های خیلی طولانی حاشیه هام حذف شدن و باید برگردم به زندگی
دوباره گشتن توی آگهی های استخدام و فرستادن رزومه و روبرو شدن با ترس زنگ زدن واسه کار و حتی حضوری رفتن و ترس از خارج شدن از محیط امن و سرکار رفتن و استرس اینکه نکنه خراب کنم نکنه دعوام کنن. منتها حالا نسبت به چند وقت قبل تر یه دلیل محکم پیدا کردم که چرا باید کار کنم و شرایط سخت الان و حتی سخت تر از این رو تحمل کنم. امیدوارم هدفم یادم نره و دوباره که حاشیه ها پیش اومدن ( چون زند

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ایران کوارتز - شیشه کوارتز