نتایج جستجو برای عبارت :

تا یه هفته با پست در مورد این بابا حامله این

عاقا این اون موقع ها سر از باسن تشخیص نمیداد
بچه انقدر ..نمک
موزیسین
خواننده
یا بسم ا...
پی نوشت1:کرمم گرفته برم بهش کرم بریزم
پی نوشت2:دیگه افسرده نیستم گویا خدا نجاتم داده
پی نوشت3:هیچوقت فکر نمی کردم اینطور کشف هایی انقدر هیجان انگیز باشه
پی نوشت4:خداوند مرا ببخشاید
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری:نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم بارداری دخ
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم باردا
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری:نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم بارداری دخ
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری:نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم بارداری دخ
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم باردا
تو هر ترم تو کلاسای مختلف حداقل سه تا خانوم حامله داریمو این نشون میده هنوز نه خدا از بشر قطع امید کرده نه بشر از خدا :دی
یکی از این خانوما که اواخر بارداریشونم هست دیروز تو جلسه امتحان حالش خوب نبود
با مراقب هماهنگ شده بود بره دسشویی (بیشتر از نیم ساعت مونده به پایان امتحان)
ولی برگشتش تا زمان پایان امتحان طول کشیده بود
من به دوستش گفتم برگه ها رو می گیرم و تو اتاق هستم اگر خواست و تونست بشینه بیاد اتاق برگه شو میدم و نیم ساعت زمان میدم بنویسه
بسم الله الرحمن الرحیم./
بابا از خودت یاد گرفتم محبت به پدر رو ، از خودت یاد گرفتم عشق به همسر رو ، از تو یاد گرفتم بخشندگی رو ، تلاش رو ، شوخ طبعی در عین متانت رو ... بابا فدای اون چشمای عسلیت بشم ! قربون خستگیات برم ...
بابا جوونیت رو به پامون ریختی و حالا که چند تا خط کوچیک افتاده رو پیشونیت ، هنوزم حواست به تک تکمون هست ... که کم نداشته باشیم ، که کم نیاریم ... بابا شما خیلی بزرگی ! و من شاید خیلی دیر فهمیدم چقدر عاشقتم ...
اما شما ....
بابا هنوز و تا همیش
مریم می گه بابا برات یه هدیه کوچیک گذاشته کنار که وقتی اومدی بدیمش بهت :(
رها می گه: بابا به هرکدوممون تک به تک گفته بود این دفعه حالم بد شد نبریدم بیمارستان. دوست دارم تو خونه م بمیرم. رها گفت خوشحالم چون فکر می کنم خوشحاله.
میلاد گفت: بابا بین خواهرزاده برادرزاده هاش تو رو از همه بیشتر دوست داشت.
گفت بابا هفتاد سالش بود ولی از من تندتر راه میرفت...
چی بگه آدم جز گریه؟
داشتیم با مامان و بابا تو سر و کله هم میزدیم که کی بره واسه شام برنج درست کنه
مامان به بابا می گفت بابا هم به من
هیشکی هم زیر بار نمی رفت
گفتم بیاین تک بیاریم هرکی تک افتاد اون بره
قبول کردن
به بابا شک کردم گفتم ببین تقلب نمی کنی ها
هرکی تقلب کنه خودش باید بره درست کنه
گفت قبول
تک آوردیم
مامانم خواسته بود تقلب کنه یهو دستش بین پشت و رو تو هوا موند :/
آخرم نشست زمین گفت امکان نداره من برم
بابا رو فرستاد :/
الان با کلی غر غر کردن خوابیدی فدای تو بشم....دو هفته پیش به اتفاق همکار بابا رفتیم آتان یکی از روستاهای قزوین خیلی خوش گذشت ولی تنها مشکل گرمای بودنت بود وقتی گرمت میشد دیگه نه با می می اروم میشدی نه بابا نه هیچ کس دیگه تنها آب و باد خنک چاره ساز بود و هر جا بودبم باید پیاده میشدیم آب میریختیم رو پاهات تا آروم میشدی فدات بشم الهی...
شب که میشد من و بابا زیر پتو بودیم و تو بیزار از پتو و اون رو همش کنار میزدی اگرم مینداختم روت سریع بیدار میشدی وگرر
بر خاک حجره ، سر می گذارم                    تنهای تنها جان می سپارم

قاتل مرا کشت با کام عطشان                    بابا رضا جان ، بابا رضا جان

                         بابا رضا جان ، بابا رضا جان

در را به رویم ، از کینه بسته                      در انتظار مرگم نشسته

او می زند کف ، من می دهم جان              بابا رضا جان ، بابا رضا جان

                          بابا رضا جان ، بابا رضا جان

آب خوش من ، اشک روان بود                    قوت
همیشه می‌دونستم از مرگ می‌ترسم اما هیچ وقت انتظار این حجم ازش رو نداشتم. این یه هفته که حال بابا مساعد نبود و سرفه‌های بد داره و تب و لرز و سردرد میاد و می‌ره، نمی‌تونم تشخیص بدم این نفس‌تنگی واقعیه یا توهم. 
بابا می‌گه مثل اینکه تا یکی رو کرونایی نکنی دست برنمی‌داری. اول که با اصرار منو فرستادی آزمایش و حالا نوبت خودته...
به همین منظور برای جلوگیری از حال بد تصمیم گرفتم توییتر رو دی‌اکتیو کرده و تا اطلاع ثانوی تلگرام هم چک نکنم.
 
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم بارداری دختر روی شکم زن حامله می رسیم.
ادامه مطلب
حالا وسط همه اینا دوست صمیمیم دیروز میگه که شک داره حامله باشه. امروز رفته بی بی چک گرفته و بله فعلا مثبت نشون داده تا بعد که آزمایش بتا بده و مطمئن شیم
قیافه ی پنچر و پوکرش دیدن داشت. با اینکه چند وقتی بود بچه میخواست و تا همین ماه پیش میزد توو سر خودش که نکنه مشکل داریم که حامله نشدم، حالا پشیمونه. میگه حس بدی دارم انگار دیگه کلا از مجردی دراومدم و محدود شدم
واقعا خدا نمیدونه به کدوم ساز بنده هاش برقصه
کلی باهاش حرف زدم اسم پسر انتخاب کردیم قر
بهشت .....بهشت خونه ی شماست بابا ...وقتی در رو باز میکنم و میبینم روی مبل نشستی ....بهشت،دستای شماست بابا وقتی بغلم میکنی ...بهشت،آغوش امنته .....بهشت قربون صدقه هاته ‌...بهشت اشکاته وقتی از سامرا میگی ....بهشت شمایی بابا ...بقیش جهنمه ......+بابا یک ماه برای بازسازی حرم سامرا رفته بود ....
مامان فکر می کنه مثل علف هرز بزرگ شدم:| وقتی به گذشته فکر می کنی به نظر درست میگه. حداقل اینطوری بابت انحرافات شخصیتیم احساس گناه نمی کنم.---. البته خیلیا مثل علف هرز بزرگ میشن. مامان فکر می کنه بیشتر بچه های اولی که اوایل ازدواج والدینشون به دنیا میان به خاطر سن کم و کم تجربگی موش آزمایشگاهی میشن. خیلی وقتا والدین نمی دونن که چطور باید برخورد کنن. مخصوصا اگه بچه ی اولشون جونوری مثل من می بود:| و اونا انقدر از من و مملکت و جیبشون ترسیدن که دیگه فکر
سال 80، فاطمه هنوز دانشجوی دوره لیسانس بود که ازدواج کرد و رفت سر خانه و زندگی اش. من کمتر از 10 سال داشتم. نمیدانم برنامه کلاس ها و مشق هایش چطور بود که به جای آخر هفته، سه شنبه ها از دانشگاه مستقیم می آمد خانه ما و از آن طرف هم عباس میرسید و خلاصه خانواده دوباره دور هم جمع میشد. 4-5 سال بعد که مریم نامزد کرده بود، این قرار دورهمی به روزهای پنج شنبه تغییر کرد. آن موقع ها هنوز مریم خانه ما بود و فاطمه و عباس از سمت امیرآباد می آمدند و امیر هم از خانه خ
اون سال هم 13 اردیبهشت جمعه بود...
هم المپیاد داشتم و هم قلم چی...
+ تولد میم 11 اردیبهشته و هی چپ میره راست میاد میگه این اتفاق تصادفی نیست!! به هرحال المپیاد باید در زادروز مشاهیر این عرصه برگزار بشه. :| بابا مشاهیر... بابا طلای ادبی... بابا ...
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از مندل  : پره اکلامپسی اختلال پیچیده ای است که حدود 5 تا 8 درصد زنان حامله را درگیر می کند. تشخیص پره اکلامپسی بر فشار خون بالا و وجود پروتئین در ادرار (بطور طبیعی پروتئین در ادرار دیده نمی شود) بعد از هفته 20 حاملگی است.
ادامه مطلب
 
باوجود افزایش تعداد بارداری درسنین بالاتر وافرادی که به دلیل بیماری درحاملگی دارو استفاده میکنند هنوز در تحقیقات دارویی از زنان حامله در نمونه گیری استفاده نمیشود. درنتیجه داروهای ساخته شده برروی مردان یا زنان غیرحامله تست شده است وزنان حامله از ازمایشات برکنارند که دلایل بسیاری از جمله داوطلب نبودن خود این زنان و عدم تمایل شرکتهای دارویی و... این چالش را بوجود اورده . راه حلهای گوناگونی برای رفع این مشکل ودرنتیجه متناسب بودن کامل دارو
مامان تعریف می‌کرد وقتی مرا باردار بوده، اتفاقی رخ داده که بابا قول داده رفقایش را دعوت کند منزل مان. به عنوان شیرینی. 
این رفقای بابا، همکارانش هم بوده اند. آن سال هایی که بابا هنوز ازدواج نکرده بود توی آن شهر و اداره با آن گروه، همکار و رفیق شده بود. 
خلاصه این‌که بابا و مامان دو نفره سور و سات را مدیریت می‌کنند. 
رفقای بابا شام را که می‌خورند، بزرگ ترشان می‌آید به مامان می‌گوید دست به هیچ چیزی نزند. یکی از همان گروه که ماشینش تویوتا پیکا
ولش کردم-خوب دلم واست تنگ شده بود خوشگل من-خوب خفم کردی؟اگه من طوریم میشد کی جواب بابا رو میداد؟جووووووووووووووووووووووووو ون؟چشام چارتا شد چه زبونی دراورده بود این وروجکبه بابا نگاه کردم که داشت می خندید-چه ربطی به بابا داشت؟رفت رو پای بابا نشست و گفت-اخه من عزیز دل بابام،مگه نه بابایی؟دیگه داشتم با دهن باز نگاش میکردم-اره عزیز دل باباای خدا این نیم وجبیم برای ما ادم شده بوداین سپهری از رو نمیرفت هنوزم داشت دنبالم میومدکنار در نشستم این
 
یعنی  مضحک ترین قسمت فیلم دلدار اون قسمتیه که خواهر پژمان هر وقتی با پدرش یا
با خود پژمان تلفنی صحبت میکنه رو تخت دراز کشیده :|
درسته زنِ حامله است ولی دیگه زن حامله به این معنی نیست
 که کلا دراز کش و رو تخت باشه و تلفن هاش رو اونجا جواب بده :|
مردم رو مسخره خودشون کردند عه :| 

 
 +
  
فیلم دلدار سریالی است که در ماه رمضان در شبکه دو هرشب ،  پخش میشه !
17/7/97چهارشنبهامروز وقتی بابا داشت سعی میکرد که تو مدت زمان بیشتری و سرپا وایسی متوجه شدیم که بعله شما میتونی قدمم برداری،وااااای که چقدر ذوق کردیم،خلاصه من یه طرفت بودم بابا هم اون طرف تو هم وسط ما،من نگهت میداشتم دو سه قدم بر میداشتی و میرفتی بغل بابا و برعکسش من،خاله نسرین هم ازت فیلم گرفت اما دیر رسید و تو دیگه خسته شده بودی
صب دکتر برا داداش چند تا آمپول و سرم زد .. تاظهر درمونگاه بودن ، بابا رفت بانک با ح اینا ، گفتن قسط بندیش میکنن ، ح قول داده بریزش ، اما به بابا گفت تو اول بریز ، به بابا گفتم ، تو آخر بریز ، شاید دروغ بگن ، اوتا کلاهبردارن ، مثه همیشه بابا قبول نکرد ، رفتیم بانک ، موقعی که کارت کشید ورسید مینوشت ،اشک پر چشام جمع شد ، خدایا ۲۰ میلیون از پاداش پایان خدمتو به همین راحتی دادیم ، بعد این همه سختی و ناراحتی و رنج ، گفتیم با این پول یکم سروسامون بگیریم ،
امروز یه نوع خاصی از دل شکستگی رو تجربه کردم که حس میکنم زخم بدی رو قلبم جا گذاشت. قضیه از چه قراره؟ اینکه حسرت خوردم که ایکاش منم بابا داشتم. 
چقدر سخت بود دیدن اینکه خواهر برادرم بابا دارن ولی من بابا ندارم. 
کاش منم بابا داشتم. من نمیبخشمت من از حق پدری که باید برام ادا میکردی و نکردی نمیگذرم. امیدوارم خدایی که بهش اعتقاد داری هم نبخشتت.
کاش سنگ بشم و حضورتو حس نکنم کاش سنگ بشم و دلم با ذره ذره محبتی که ازم دریغ میکنی نشکنه کاش سنگ بشم نسبت به
بابا نای، نان دادن ندارد، بابا کار ندارد...!بابا سهمی برای استخدام ندارد...!بنویس .......؟؟؟آن بچه سرطان دارد....!هزینه هر آمپولش بیشتر از 1 میلیون تومان است،خانه ی آنها پایین شهر است ،
اشک چشمهای مادرش مروارید دارد ،بنویس......؟؟تلاش ما بی
ادامه مطلب
آقای ر  چند وقتی هست از زندگیم حذف شده و رفته تو کون خر. خدارو شکربلاکش کردم.
مردای ایرانی فقط به بهانه آشنا بودن یه اسمی رو خودشون و رابطه میذارن که راحت تر بکن بکن راه بندازن. مثلا مث آقای ر بگن که دخترم ما پدر و دختر هستیم!
بابا های واقعی ایرانی اصن توجه خاصی به دخترشون ندارن مگه اینکه دختر وابسته باشه.
خیلی راحتترن که دخترشون رو چند وقت نبینن که خدایی نکرده خرج و مخارج شون بالا نره و دختر ازشون پول بخواد.
بابا ها خودشون دیگه بابا نیستن. این ع
دانلود آهنگ جدید محسن لرستانی بچه یتیم
Download New Music Mohsen Lorestani Bache Yatim
دانلود اهنگ بچه یتیم از محسن لرستانی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ محسن لرستانی بچه یتیم
بابای قشنگ و نازم چرا تنها نشستی
بابا چشاتو باز کن ، بابا زوده بخوابی عروسک قشنگم تنهام نذار بابایی
لالالا لالا بخواب بابا ، لالا لا بخواب بابا ، لالالالا بخواب بابا
عروسک قشنگم لالالا بابایی
همه میگن یتیمم بابا اینا چی م
الان با بابا حرف میزدم...خونه باباجون اینا بود...با بقیه ام حرف زدم...کشتم خودمو تا خوشحال باهاشون حرف بزنم که فک کنن حالم خوبه...بعدش بابا رفت تو اتاق یه کم تنها حرف بزنیم...داشت بغضم می گرفت وقتی تنها شدیم ولی نذاشتم..جلوشو گرفتم...بلاخره یه بار موفق شدم جلوی خودمو بگیرم...بعدم از کارنامه پرسیدم... اونقد این روزا همش یه جوری گذشت که کلا کارنامه مو یادم رفته بود...قرار بود سه شنبه بدن ولی نه بابا چیزی دربارش گفت نه من پرسیدم.ولی الان ازش پرسیدم گفت وق
 ساعت ٧ صب بود منو بیدار کرد گفت بابا امروز من میرسونمت دانشگاه... ماشین را که روشن کرد طبق معمول همیشه آیه الکرسی را زیر لبش زمزمه کرد... نصف مسیر را گذراندیم و یک فلش رو گذاشت رو ضبط ماشین و آهنگى را انتخاب کرد... لبخند میزد ، حالش از همیشه بهتر بود... با خنده گفت بابا این آهنگو میشنوى؟ ازت میخوام این آهنگو براى مراسم شهادتم بذارین مردم فیض ببرن(با خنده) قلبم درد گرفت از شنیدن این جمله حتی تصورش هم برام دردناک بود گفتم بابا این چه حرفیه اول صبح می
+بابا فردا میرید شرکت؟
- نه بابا.
+ چرا؟ من خوبما! شما برید.
- می دونم بابا، خداروشکر که خوبی ولی هستن بقیه.
+ هفته پیشم نرفتید، می دونم باید برید، ولی فقط زود بیایید باشه؟ خیلی دیر نکنید باشه بابا :_((( 
-باشه بابایی گریه نداره که ..تو فاصله بین اتاقامون که نمیشه خیلی دیر کرد میشه؟ ها؟گریه نکن خوشگل بابایی :) :*
//خاک بر سرت سارا با این خوب بودنت///
______________________________________________
+یلدا...از همین الان برو، از حالا وقتی نمی تونی یه دکتر و تحمل کنی اصلا شروع نکن.ه
چند وقت پیش تو ماشین وقتی داشتیم می‌رفتیم کلاس، بابا گفت زنگ بزن ببین ننه‌ رو بردن دکتر یا نه. شماره رو تو گوشیش وارد کردم، آورد «م بابا». یادم افتاد که بابا آقا رو تو گوشیش«بابام» سیو کرده بود عمو هم «بابای خودم». کیان همیشه مسخره می‌کرد می‌گفت انگار می‌خوان باباشونو ازشون بگیرن. 
الان ۷۳ روزه که باباشونو ازشون گرفتن. 
با آشیخ سجادمون بگومگو داریممیگم چرا تو بابا باشی، من بابابزرگ؟؟!من بابا باشم، تو بابا کوچک خخخخنمیدونستم رضوانه بابا قراره اینقدر شیرین باشه!!! خخخخهمه ش از کودک همسری میگن، از کودک شوهری چیزی شنیده بودین ؟! خخخخ این از آثار اونه...میگم که یعنی یه کم دلداریم بدین مبادا احساس پیری زودرس بهم دست بده خخخخ+ ولی نه... باید اعتراف کنم قبلنا ریش سبیلمو که اصلاح میکردم تارهای سفیدشو از بیخ میزدم که تو چشم نباشهالان بخوام این کارو بکنم ملت فکر میکنن گ
مامان : هانیه حالش بد
بابا: چطور؟
مامان: تب کرده ... پاهاشم یخ :(
یهو دیدم بابا اومده تو اتاق 
پاهامو از توی پتو  پیدا کرد همچی فشار داد که نزدیک بود قطعش کنه :/
اومدم بگم اخ دردم گرفت یهو دیدم با پشت دست خوابوند تو پیشونیم:| 
خو پدر من ، لمس هم کنی میتونی دما رو متوجه بشی چرا بزن بزن راه انداختی :|
در نهایت نتیجه معاینه رو  به این ترتیب به مادر اعلام کردن :
به خواهرش زنگ بزن بگو تنها وارث خونواده اونه 
بابا :
مامان:
من:
باز هم من :
دایی بابا رو خیلی نمی شناختم فقط طی سفرهای هر ساله به مشهد و یه دیدار یک ساعته باهاش کمی آشنا شده بودم.وقتی دخترش خبر فوتش رو به بابا رسوند اوضاع روحی خانواده ام خوب نبود.مامان و بابام از هم دلخور بودن، تلفن خونه مدام زنگ میخورد و شده بودم منشی تلفنی خونه.ولی بعد از چند ثانیه اوضاع به کل عوض شد....مامان
تو سایت دنبال نزدیک ترین بلیط به مشهد بود ، بابا با خواهراش تلفنی حرف
میزد و آرومشون میکرد حتی یه کمی طنز هم مخلوط حرفاش میکرد (بابا: باور کن
دا
اون رانندگی یادم داد...بابا همیشه مخالف بود، ولی اون یادم داد، بهم اجازه داد سوار شم ، ماشین خودشو میداد دستم، می دونست بابا مخالفه می دونستم بابا مخالفه ولی اون ماشین میداد و منم سوار میشدم.
حالا اون رفته و من پشت ماشین نشستم،پشت ماشین بابا، کاری کردم که اون موافقش بود و بابا مخالف ،انگار که طرف اونو گرفته باشم ،اونه لعنتی اونی که ازش متنفرم اونی که امیدوارم هیچوقت دیگه نبینمش.
بابا کدومو باور کنه...حرفامو یا کارامو؟ حق داره ولم کنه. حق داره
همون لحظه که گفتی "الاه اکبر" عاشقت شدم! واسه‌م فرقی نمی‌کرد انتحاری باشی یا یه جوونِ کلّه‌خر که مسخره‌بازیش گل کرده. چون شجاع بودی عاشقت شدم. مامان همیشه می‌گفت "دختر نباید عاشق بشه!" اما من حرفشُ قبول نداشتم. مامان وقتی مُرد، بابا واسه تشییع جنازه‌ش نیومد، چون بابا شلوارش دوتا شده بود! حقیقت اینه که مامان عاشقِ بابا نبود و طبق قانون سوم نیوتون بابا هم عاشق مامان نبود.راستی کِی از زندان آزاد می‌شی؟ اگه آزاد شدی خبر بده. منتظرتم پسر شجاع،
الان نشستم تو فکر هیچیم نیستم :))
انگاری ن انگار دیشب گزارش نفرستادم !!! مثلا من دختر خوبیم و همه کارامم کردم:'))) 
خدایش با خودم یه عهدی بستم اگه شکستم خیلی بی چاره هستم :'))) 
سجع داشتا خدایش داشتااا :')))
اینکه خودمو به بابا بستنی دعوت کردم  یکم حس بدی داشت خب ! من پیتزا میخوام مخصوص از اوناش ولی خب یکی خیلییی زیاده خدایش :'))) 
وقتی یک ابان تشریف اوردم بابا بستنی و فستفودی دیگه قاعدتا نباید فسفود بخورم تا 1 اذر :)) 
قوووول شرف میدهم من اگه زیر قولم زدم
صبح نزدیک بود روز آخر هفته رو هم باز خواب بمونم. دیشب بابا زنگ زد و گفتم بهم زنگ بزنه صبح. کلی آلارم گذاشتم و بازم بابا به دادم رسید :)
همونطور که تو خواب و بیداری رفتم دستشویی، دیدم صورتم جوشای چرکی درشتی زده و همزمان به این فکر کردم که لابد پریودم نزدیکه! بعد از طرفی دیدم خلق و خوم سر جاشه و حالم بدک نیست.
حتی در مقاطعی امروز حس می‌کردم که حالم واقعا خوبه و انگیزه دارم دنیا رو فتح کنم. اما درست همین الان که این دختره‌ی نچسب اصرار داره فن روشن با
بچه که بودم عاشق این بودم که یه حیوون خونگی داشته باشم مثلا یه خرگوش یا یه همستر ولی مامان بابا نمیذاشتن یعنی مامان می گفت اگر می خوای داشته باشی فقط باید تو قفس نگهش داری و نباید هیچ جای خونه ولش کنی بابا هم می گفت نباید حیوونو تو قفس نگه داشت و درست نیست...نتیجه این دوتا شد حیوون خونگی بی حیوون خونگی...
ولی من واقعا آرزوم بود و مثل بیشتر وقتا فکر می کردم بابا داره سخت میگیره و  اشکالی نداره اگه تو قفس نگهش دارم، عوضش مامان دیگه اجازه میده و می ت
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_هشتاد_و_ششم
.
بعد یه هفته بابا شب صدام کرد
- به صولتی می گم در موردش تحقیق کنه
من بال در آوردم و یه جیغ بلند کشیدم در حدی که مامان خنده اش گرفت
خودم نمی فهمیدم دارم چی کار می کنم
دویدم سمت بابا گونه اش رو محکم بوسیدم و بعدش هم گونه ی مامان رو
ادامه مطلب
بابا مرا سیاهِ مو فرفری صدا میزند من هم قند توی دلم آب میشود، راستش سیاهِ مو فرفری بابا بودن خیلی خوب است!
هیچوقت دلم نمیخواست جای برادرهایم باشم، دلم نمیخواست مثل آن ها لباس بپوشم، مثل آن ها فکر کنم، مثل آن ها رفتار کنم!دلم میخواست همیشه نبات کوچک خانه باقی بمانم!همان نباتی که زمان زیادی جلوی آیینه به بافتن موهایش مشغول بود، همان نباتی که لباس صورتی گلدارش را می پوشید و خودش را برای بابایش لوس میکرد!
من با عروسک هایم بزرگ شدم!برایشان مادری ک
علی بابا با ارائه محصول تور، روند خرید تورهای مسافرتی را سریع، آسان و به صرفه‌تر از قبل کرده است. علی بابا با ارائه این محصول، این امکان را برای کاربران خود فراهم کرده تا به صورت آنلاین از قیمت تورهای مسافرتی به مقاصد مختلف داخلی و خارجی مطلع و پس از مقایسه قیمت‌‌ها، خریدی به‌صرفه داشته باشند.
توحید علی اشرفی مدیر بازاریابی علی بابا درباره ویژگی‌های این سرویس می‌گوید: «علی بابا اولین پلتفرم آنلاین فروش تور را در وب‌سایت و اپلیکیشن خود
امروز یه دوستی خونه مون اومده بود  که بحث کردن باهاش باعث می‌شد اولش بخندم آخرش از خنده زیاد گریم بگیره. یه تیکه از حرفاش برام جالب بود، گفت از فصلا خسته شده، از اینکه این همه بهار وتابستون و زمستون اومد ورفت
دیگه حوصلش سر رفته.بعد که بیشتر باهاش حرف زدم دیدم این ویژگی مشترک همه مون هست که هر روز بچگی انگار به اندازه یه هفته تو بزرگ سالی مون دیر می گذره:) یکی از اقوام خانوادگی مونم تو سن 38 دوباره حامله شد. همش دارم با خودم میگم عجب حوصله ای داره
نوشته زیردستنوشته یکی از بلاگرهای قدیمیه که الان سالهاست نمی نویسن و خواستم یادی کنم ازشون و نوشته هاشون تحت عنوان بابای قصه ها و وبلاگی که به این نام معروف بود
شاید باورتون نشه که من اون سالها با خوندن هر کدوم از این صدتا نامه چقدر اشک از چشام سرازیر شده:(
این پست رو قرار بود اول مهر بذارم ولی به دلایلی نشد
بابای قصه هایم، سلام.بابا یادت می آید اولین روز مدرسه را؟تو نگذاشتی با ریحانه بروم؛گفتی: امروز خودم می رسانم ات؛آخر جای تو روی شانه های م
من عمه هستم تو بابا محرم محسن ربانی بوستان کتاب قم
من عمه هستم تو بابا : روایت کربلا از زبان حضرت رقیه(س) خطاب به علی اصغر
من عمه هستم تو بابا : محسن ربانی، بوستان کتاب قم
معرفی:
اینبار کربلا را از زاویه نگاه دختر امام بخوانیماین کتاب را قلباً دوست دارم خیلی زیاد…از زبان حضرت رقیه (س) خطاب به حضرت علی اصغر است که در دنیای کودکانه خود از ابتدای همراهی بابا تا شهادت حضرت را روایت می‌کند و این جمله زیبا که : رابطه من و تو مثل رابطه عمه زینب و باباست
دیشب چند دقیقه با بابا Video Call داشتیم. با اینکه ماسک نصف صورتش رو پوشونده بود، خستگی از همه جاش میبارید. خیلی پیش نمیومد بابا رو اینقدر خسته ببینی اما این چند روز داشتن فشارشون رو بیشتر می کردن و بابا هم قرار نبود روز به روز جوون تر بشه. گفت: "اینقدر دست هامون رو شستیم، خشک شدن. خیلی شلوغه. امروز دوتا مورد به احتمال قوی کرونایی داشتیم و یک راست فرستادیمشون تا تست بدن." نگرانش بودم، خیلی. مامان هم فکر می کرد اگر داد بزنه، صدا بیشتر میرسه اما در واقع
برای طبقه بندی تصاویر محصولات؛
علی بابا از اولین تراشه هوش مصنوعی خود رونمایی کرد
مسابقه برای ارائه خدمات هوش مصنوعی توسط شرکت های فناوری تشدید شده و شرکت چینی علی بابا هم برای تقویت توان خود در این حوزه یک تراشه مبتنی بر هوش مصنوعی عرضه کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از آسین ایج، تراشه هوش مصنوعی علی بابا Hanguang ۸۰ نام خواهد داشت و این شرکت مدعی است استفاده از آن مدت زمان مورد نیاز برای انجام برخی امور را کاهش می دهد.
از جمله این امور می تو
دیشب مامان ازم پاسپورتمو می خواست، هر چی ازش پرسیدم برای چی نگفت...اونقد استرس گرفتم که داشتم میمردم...تا الان که با بابا حرف زدم و بدتر شدم:((
بهش گفتم مامان پاسپورتمو گرفته.گفتم میدونم قرار بود 23 ام بپرسید ولی میشه از همین الان بگم که می خوام برگردم.باشه بابا؟ می خوام برگردم.
گفت سارا الان مشکل چیه؟ قرار گذاشتیم سر قرارمم هستم نگران چی هستی؟
گفتم هیچی ولی من حوصله ام واقعا سر رفته دیگه ..جز چند ساعت دوچرخه سواری کاری نمی تونم بکنم اینجا..همش تو
ما در استارتاپ نوکو تمام سعی خودمون رو میکنیم تا میتونیم برای خانواده ها چه مادر و چه پدر مطالب مفیدی را بسازیم در این بخش از مجله نوکو به توضیح کامل هفته های بارداری یا همان بارداری هفته به هفته پرداخنه ایم
بارداری هفته به هفته
شما میتونین به طور کامل از هفته چهارم بارداری که به طور مثال شروع بارداری هست تا هفته چهل و یکم بارداری که تقریبا زمان زایمان است بخونید.
بچه تر که بودم فکر می کردم بابای همه ی بچه ها مثل بابای من دور از خانواده شون کار می کنه.بعد ها فهمیدم نه اتفاقاً بابای ملت هر شب میاد خونه کنار زن و بچه اش.
هرشب وقتی از سرکار میاد  بچه ها در خونه رو برای باباشون باز می کنن با گفتن یه خسته نباشید سنگک و میوه و گوجه ِ خیار رو از دست باباشون می گیرن. همزمان که یکی جوراب هاشو از پاهاش در میاره و یکی شونه هاشو ماساژ میده از اتفاقایی که تو روز براشون افتاده تعریف می کنند.
تازه اونا هرررشب شامشونو با با
 
 
آسم کنترل نشده می‌تواند در دوران بارداری برای سلامت مادر و جنین مشکلات زیادی ایجاد کند. پره اکلامپسی، رشد محدود، کاهش وزن در هنگام تولد، زایمان زودرس و در نهایت سزارین تنها بخشی از عوارض و تاثیرات بارداری و آسم بر یکدیگر است.
 
اگر یک زن به درستی تحت درمان آسم و مدیرت آن قرار نگیرد، طی دوره بارداری مشکلات متنوعی برای یک زن حامله ایجاد می‌شود. معمولا زنانی که دچار آسم هستند، طی دوره بارداری تحت درمان قرار می‌گیرند و درمان ها غالبا بی خطر
13 نشانه ی اینکه در طول بارداری، نوزاد شما پسر است
بعد از ورود به دوره حاملگی بحث بارداری پسر و یا دختر با بروز علائم و نشانه هایی ثابت شده در مادر آغاز می شود ، تغییراتی در جسم و روحیات زن حامله که خبر از پسر یا دختر بودن جنین می دهد.به عنوان یک مادر بادرار،هیجان انگیز است که بدانید نوزاد درون شکم شما یک دختر کوچولوی زیباست یا یک پسر کوچولوی بامزه ، این یک سوال است که احتمالا با آن آشنا هستید.
عقل سلیم میگوید که با داشتن درکی از احساسات خود،
دیگه نشد..دیگه نتونستم...ایندفعه نتونستم...جلوی همه زدم زیر گریه...
+بابا تو که می دونستی اوضام چجوریه این روزا..نباید بهم زنگ میزدی جلوی باباجون اینا...نباید...حالا همینو بهانه کن که مشکل دارم با مامان و نیا...بابا گفتم بعضی وقتا خوب نباش...چرا کلا خوب بودن یادت رفته؟؟!! :,((
مامان خبر دادن که بابا رو بردن بخش CCU تا دکتر بیاد و نتایج آزمایشات و عکس هارو ببینه تا دستورات لازم رو برای اعزام بابا به بیمارستان مجهز تر بگن...
نزدیک ۲۴ ساعته که نخوابیدم اما اصلا مهم نیست من تا ۴ روز هم شده نخوابم...
#دوست_دارم_بابا :)
ادامه دارد...
عمه در مورد بابابزرگم میگفت ، پدربزرگی که قبل از ازدواج بابا فوت شده بود ، و من هرگز ندیدمش ، میگفت بابا بزرگ داستان میگفته و قصه های شاهنامه و حضرت یوسفو  و تعدادی از آیات قرانو حفظ بوده ، دلم لرزید ، میگفت یه سری از نوار ضبطاش مونده که صداشو ضبط کردن ، و من نشنیدم اونا رو ، دلم خیلی میخواد بشنومشون ، شاید اینکه خوندن قرآن برای ما راحته ، ریشه داره از اجدادمون..
ادامه مطلب
دخترکِ نوپا با پدرش آمده بودند پارک. بابای پُرحوصله‌اش، بی هیچ حرفی، پشتِ سَرِ «پنگوئن خانم» راه می‌رفت و هوایش را داشت. دخترک قدم که تند کرد، یکهو تِلِپ، خورد زمین! همان مدلی، چهار دست و پا که افتاده بود، مانده بود! بابا سریع آمد، بلندش کرد، تابی بهش داد و آرام گذاشتش زمین، روی پاهایش. کوچولو، تعادلش را که به دست آورد، لبخندی زد و راه افتاد! همین قضیه سه-چهار بار دیگر هم تکرار شد، که یک باره دخترک خودش را پرت کرد روی زمین!! بابا که فهمیده بود
اون روزی که بدن من بفهمه پنج صبح وقت بیدار شدنه نه خوابیدن اون روز عید منه. مث این زن حامله ها که ویار میکنن ۴ صبح پا شدم رفتم تو آشپزخونه خوراکی مد نظر را می بلعم :| کسایی که فیزیک سنجشو منفی میزنن بعدش میرن رگ خودشونو می زنن تو میری کیک میخوری؟ :| بخواب زن بخواب :|
نیمه شب مامان که نمی تونست دیگه روی پاهاش بایسته، بیدارم کرد تا گوشیم رو بهش بدم. خونده بودم که اگر توی زمان عمیقی از خوابت بیدار بشی و بعد از یه مدت دوباره بخوابی، احتمال دیدن خواب شفاف زیاده. چند وقته داریم با کِن تلاش می کنیم تا به خواب هم دیگه بریم. موفق نشدیم. رو به تمرین خواب شفاف و تولتک ها آوردیم. می خواستم شروع کنم به گفتن "میخوام خواب شفاف ببینم." که فکرهای دیگه ای به ذهنم هجوم آوردن. نمی دونم چقدر گذشت، اما با نوری که از پنجره ی اتاق روب
گفتمش آهای ! ماه پیشانو ؟
گفت جون جونم؟ 
گفتم احوال این روزای دلت؟ 
گفت به مثابه ی غنچه خشک شده سر بوته! 
گفتم ای بابا:/ یعنی انقده خشک ؟
گفت خونه بعثتی تون رو یادته ؟ تو باغچه تون یه بوته گل رز داشتن از دزفول آورده بودین ... یه سال که کلی غنچه سرخ داده بود یهویی هوا خیلی سرد شد ؟ غنچه ها سر بوته همون جوری سیاه شدند ؟
گفتم آره ...
گفت همون جوری. خشک نشدم از  گذشتن زمان و سر رسیدن فصل خستگی ... یهویی سوم سرما دل تازه رسته ام رو خشکوند :/
گفتم ای بابا ... ای ب
مریض های بعد از ظهر کنار اینکه معمولا بد حال تر و پیچیده ترن یه چیزای باحالی مثل داستان های زندگی جذاب هم بیشتر دارن
چند روز پیش ه بعد از ظهر مطب بودم ۴ تا بارداری ناخواسته داشتم...اولی دختر ۲۱ ساله که مشکوک به بارداری بود و با پدر شوهرش اومده بود چون عقد بود میترسید که ازمایش بده
دومی خانمی بود ۳۷ ساله با دختر ۱۶ ماهه که جواب ازمایش مثبت اومد...هم خوشحال شد هم شوکه
سومی خانمی بود که شوهرش اصرار میکرد که نه حامله نیستی و زنه میگفت شاید باشم و خیل
علی بابا، بزرگ‌ترین بازیگر آنلاین در صنعت گردشگری ایران، در دقایق ابتدایی بامداد امروز (۲۳ بهمن) اعلام کرد که تعدادی از سرورهایش مورد حمله هکرها قرار گرفته‌اند و برخی از اطلاعات کاربران در اختیار هکرها قرار گرفته است.
این شرکت همچنین اعلام کرده که تیم امنیت علی بابا اقدامات لازم را انجام داده و موضوع با کمک نهادهای قضایی و امنیتی در حال پیگیری است.
ادامه مطلب
به نام خدا
 
چراغ اشپزخانه رو روشن کردم و جزوه و دفتر چرک‌نویس‌هام رو آوردم اینجا. بابا می‌گه: "نمی‌گذارم تو هم درس بخونی؟!نه؟!" می‌گم: "مگه با من چی‌کار دارین؟!" می‌گه: "خب می‌بینم وقتی دارم اخبار گوش می‌کنم تو هم حواست این وره! می‌بینم تو هم گوش می‌کنی! " می‌خندم و هیچی نمی‌گم. بابا می‌گه: "شب به خیر" 
بابا رفته خوابیده. جزوه پرپر شده‌م رو گذاشتم جلوم و ماهی می‌گه: "فردا تموم شه فقط!" و من هنوز سر در نیاوردم از خودمون وقتی می‌گیم: این دو س
گاهی مثل حالا خودم را می‌برم به تقریبا سی سال پیش به سن الان مامانم و به حال و احوال آنها در ۳۵ سالگی فکر می‌کنم. به روز جمعه، دو فرزند خردسال، به یک روز  فراغت از مدرسه، آمادگی برای هفته‌ی تازه، به بابا که می‌رفت ده‌شان تا به آقاجون و مامانبزرگ سر بزند و ما خوشحال بودیم که نیست و احتمالا مامان هم احساس آرامش می‌کرد که از غر زدن‌های روز تعطیل بابا رهایی یافته یا روزهای جمعه‌ای که می‌ماند و به عالم و آدم گیر می‌داد و دعوا به‌پا می‌شد. به
بسم رب المهدی...
 
 پروانه های سوخته / ۳
رقیه جان! وقتی روضه ات را مرور میکنم، یک سوال با یک دنیا اندوه تمااااام زوایای ذهنم را پر میکند...خودت بگو:  آیا تو هوای دیدن بابا را کرده بودی، یا بابا هوای دستان کوچک تو را؟
 
سوم_محرم_۱۴۴۱
 
 
 
پدر دندان پزشک بابا چند ماه قبل بر اثر آلزایمر فوت شد. پدر با وجود بیماری همیشه جلو انسانهای خندان،خندان است. من سوم شخصی بودم به تماشا یک عشق ناب نگاه حسرت و ستایش پزشکنگاه پدرانه پدریکهو دکتر خواهش کرد و دوربین دست گرفتم و از دکتر و بابا عکس گرفتم خدا خدا خدا
 
 
 
 
همین الان داداشم اومد یه جعبه دستش بود، بازش کرد پر از چیزای دخترونه! گفت به کسی نگو ولی دارم برا خانومم از الان کادو جمع میکنم ! اول قند تو دلم آب شد! بعد با خودم گفتم بابا مسخره تو به فکر نتایج کنکورت باش! بعد دیدم به اون دختره حسودیم شد بابا :/ داداش خودمه اصلا!
+بزنیم از شهر بیرون؟
-هر‌چی شما بگید
+ میگم خودت باش، همون سارای خوشحال و دیوونه بابا باش، این قیافه ها بهت نمیاد.
-من تموم شدم بابا، گفتم که من... :`((   :`((   :`((   :`((
------------------------------------------------------------------------------------------------
هنوز باور  نکرده یه چیزی از وجودم کم شد وقتی تنها دلخوشی زندگیمو ازم گرفت.
خدایا، تو همه این بی کسیا، فقط دم خودت گرم که هوامو داشتی و داری ،که در مدرسه ها دو هفته ست تخته شده تا وقت کنم یه کم خودمو جم کنم.
98/3/18 بود که تصمیم گرفتم از کارها و اعمالم مراقبه کنم.
به مدت یک هفته انجامش دادم.
هفته دومش ولی ... 
ولی بله. کم کاری و غفلت کردم ... .
اما خداروشکر که الان می تونم ادامه بدم.
الحمدلله... .
از همین چهارشنبه تا جمعه ، هفته دوم مراقبه ام باشه خوبه.
ان شاء... .
دخترکِ نوپا با پدرش آمده بودند پارک. بابای پُرحوصله‌اش، بی هیچ حرفی، پشتِ سَرِ «پنگوئن خانم» راه می‌رفت و هوایش را داشت. دخترک قدم که تند کرد، یکهو تِلِپ، خورد زمین! همان مدلی، چهار دست و پا که افتاده بود، مانده بود! بابا سریع آمد، بلندش کرد، تابی بهش داد و آرام گذاشتش زمین، روی پاهایش. کوچولو، تعادلش را که به دست آورد، لبخندی زد و راه افتاد! همین قضیه سه-چهار بار دیگر هم تکرار شد، که یک باره دخترک خودش را پرت کرد روی زمین!! بابا که فهمیده بود
#یادش_بخیر
یادش بخیر از بچگی بهش میگفتیم یوسف بابا . چون بابا یه جور دیگه دوستش داشت ، یه جور خاصی . ولی این چند سال اخیر شده بود یوسف هممون . چون همه همیشه انتظار میکشیدیم تا از مأموریت بیاد .
 یادش بخیر ...
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC4628584/#!po=86.7647
باوجود افزایش تعداد بارداری درسنین بالاتر وافرادی که به دلیل بیماری درحاملگی دارو استفاده میکنند هنوز در تحقیقات دارویی از زنان حامله در نمونه گیری استفاده نمیشود. درنتیجه داروهای ساخته شده برروی مردان یا زنان غیرحامله تست شده است وزنان حامله از ازمایشات برکنارند که دلایل بسیاری از جمله داوطلب نبودن خود این زنان و عدم تمایل شرکتهای دارویی و... این چالش را بوجود اورده . راه حلهای گوناگونی برای رفع این م
خدایی با خودم چی فکر می‌کنم که میام اینجا یه مشت شر و ور تحویلتون میدم؟
هر وقت آرشیوم رو می‌خونم با دو دست میزنم بر سر که بابا تو چه موجودی هستی آخه؟؟ اون لحظه با خودت چی فکر کردی که اینارو نوشتی و تازه منتشرشون هم کردی؟
ای بابا دیگه.
کاش هر وقت می‌خوام اون دکمه‌ی انتشار رو بزنم، به اذن الهی سنگ شم.
نمیدونم الان باید این متن رو بنویسم یانه.
اصن نمیدونم نوشتنش درسته یا نه.
وقتایی که دیر وقت با هم چت میکردیم اینجوری میگذشت.: آقای دکتر که بابا صداش میکردم یا میگفت چرا تااینوقت شب بیداری؟!! برو بخواب تا نیومدم بخورمت! عکس یه ببر هم میفرستاد!
یا میگفت خوابم میاد یه عکس از خودت بده ببینم اگه نداری اسکلم نکن میرم بخوابم!
یا وقتی میومدیم صحبت کنیم تا خوابمون ببره همیشه اون زودتر بیهوش میشد!
میگفتش دختر من از اون بچه هاییه که مثلا بابا  میاد بخوابو
خب عزیز دل بابا
این چند روز من و مامان فقط صرف این شد که گریه‌های تو رو قطع کنیم :) و بهت برسیم.
حقیقتا تجربه‌ی اول مایی و خیلی خیلی سخت و حساس می‌گذره، با یه گریه‌ت چک می‌کنیم دل درده یا گرسنه‌ای یا دستشویی داری یا جات راحت نیست یا سرده یا گرمه :)
تجربه‌ی سخت شیرین خوشگل من :)
راستی بابا دیروز پیکر شهید مدافع حرم شهید انصاری رو بعد از سه سال آوردند ایران و دخترش بالای سر شهید گریه‌ی جانسوزی می‌کرد.
وقتی دیدم تصویرو دعا کردم تو هم یه روز این ص
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم باردا
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم باردا
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم باردا
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم باردا
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم باردا
پریا ، انقدر شیطنت داشته توی این سال ها و انقدر برای بابا از خواسته های ِ مطابق با اقتضای سنش حرف زده که بابا مثل یه جوان ِ بیست ساله از تمام ِ مناسبت ها ، شبکه های اجتماعی و مسائل روز ِ جوان ها سردرآورده . چند سالی ست ولنتاین را به صورت ِ نوشتاری ِ "والنتاین" به ما تبریک می گوید و قربان صدقه مان می رود که نکند ما کمبودی از این نظرها داشته باشیم . امسال برای عباس هم پیام فرستاد . پیام هایش را با "عزیزم" برای عباس ، "نفسم" برای من و "گلپری" برای پریا شر
اقایون محترم یا نسبتا محترم یا هر چی اصلا...انقدر به یه خانم نگید بانو.زندگیم.عشق.نفس.زیبا.گلی. ...یا هرکوفت دیگه ای...بابا یه چیزیم نگه دارین شاید یه روز عاشق شدین با یکی خواستین برای تمام عمر زندگی کنید به اون بگید...بله ما خانما میدونیم نه زندگیتونیم نه عشق نه بانو نه هر کوفت دیگه ای ولی متاسفانه وقتی پریود باشیم انقدر این هرمونای کوفتی بالا میره که باور میکنیم...اونوقت عاشق میشیم...بعد خر بیار باقالی بار کن...نگو برادر من...نگو پسر من...اسمش چه ای
 
جمعه1/6/1398
این روزا دیگه بزرگتر شدی و خودت سرپا میشی،جدیدا هم دست میگیری به دستگیره گاز بلند میشی و زیر شعله های گاز رو خاموش گاهیم زیاد میکنی،وااای من جدا از عصبانیت اولش کلی ذوقت میکنم بعدش دیگه میگم نکنننن،یک هفته ای هم هست که دیگه میرقصیالهی من فدای تو و دستای خوشکلت بشم عروسکم،ایقد قشنگ دستات رو میچرخونی که دلم آب میشه واست،کلی ذوقت کردم و ازت فیلم گرفتم برای بابا،طبق معمول باباتم ذوق میکرد و کلی حال دلش خوب میشد،سه روز میشه که مهمونا
اداره ی بابام بهشون گفته روزی دو نفرتون نیایید سر کار.دیروز پاشدم میبینم ساعت هفته و هنوز خونه س.پرسیدم چرا نرفتی؟گفت قهرم:) مامانم صدای حرف زدن مارو شنیده و رو حساب این که بابا خونه س پس حتما ساعت شیش و نیمه از خواب بیدار نشد.یه ساعت بعد همچنان صدای بابا میاد و اون وقت بیدار شده و دیده ای داد بیداد،ساعت نزدیک هشته.دیرم شد.هر روز ساعت هفت و نیم میره صبحونه و داروهای والدینش رو میده.
دیشب هم اخبار اعلام کرد پنجشنبه و شنبه ادارات تعطیلن.مامانم گف
دیشب به بابا می‌گم: بابا وقتی دارم تست ادبیات می‌زنم، از یه سری از این شعرا خیلی خوشم میاد. مثلا همین یکی.و براش اون بیت رو می‌خونم. بابا هم یه لبخند می‌زنه و شعر رو برای خودش تکرار می‌کنه. 
بعد که دارم توی اتاق لباسم رو عوض می‌کنم، می‌شنوم که داره به مامانم می‌گه:نگاه کن سولویگ از چه شعری خوشش اومده: بکوب ای دست مرگ، ای پنجه‌ی مرگ/به تندی بر درم، تا در گشایم. یعنی از زندگی‌ش خسته شده که از همچین شعرایی خوشش میاد؟
و من با خودم لبخند می‌زنم
با سلام و ادب و احترام
امروز شنبه 12 مرداد است.
هفته ای که گذشت را در این مطلب خواهم نوشت.
ظهر جمعه هفته گذشته (چهارم) بابا و ریحانه و زهرا از یزد برگشتند و الهه خانم و خواهرشان همانجا ماندند.
ظهر همه خانه ما بودند. عصر جمعه برای سرکشی از خونه ای که می سازیم به همراه خانم و بچه ها رفتیم تا هم دیوارها را آب بدهیم و هم صبحانه فرای کارگران را تهیه نماییم و شب خانه کمیل ماندیم.
روز شنبه کمیل خونه بابا بود. شب نیز ما رفتیم و ماندیم و بعد شام رفتیم امامزاد
بابا جونش میگفت،
مهندس!  قبل از انجام هر کاری فکر کن..  خوب فکر کن!  (مچمو گرفته بود که برای چی اینهمه راهو وسط روز هفته اومدم دم خونشون و با ماشین پرسه میزدم!    نمیدونم شایدم ترسیده بود که کار اشتباهی یا ترسناکی ازم سر بزنه 
:/     )     یعنی من انقدر ترسناک و غیر قابل اعتمادم!؟ 
 
راستی.. مرسی از عزیزان بابت تبریک روز مهندس*      
 
دیشب وقتی به مامان گفتم بابا چی گفته و قراره هفته دیگه برگردم شکه شد...بعدم پرسید بلیط که نگرفته گرفته؟
لعنت به من لعنت به من لعنت به من که دروغ نگفتم...لعنت بهم که یه تاریخ الکی رو نگفتم و فقط گفتم هنوز نه..منه احمق...
خیالش راحت شد بعدم گفت اصلا حرفشم نزن... بهش بگو فعلا هستی! اصلا خودم بهش زنگ میزنم...
گفتم آخه همون اولم قرار بود یه ماه بمونم.
گفت فکر قرار نباش گفتم که خودم صحبت می کنم باهاش..
دیدم داره فک می کنه که فقط بابا می خواد برگردمو میخواد او
به بابا میگم ساعت ۴ قراره جلسه تشکیل بدن. ولی ادارات رو گفتن باید وزارت بهداشت گزارش بده تا تعطیل کنن. تا شب هم احتمالا دوباره به ۲۰۰ می‌رسه شاخص آلودگی.
بابا میگه ۲۰۰ رو گفته‌بودن حد تخلیه‌س. کجا می‌خوان تخلیه کنن ۱۰ میلیون آدم رو؟
مامان به ترکی میگه حداقل ۳ روز طول می‌کشه.
بابا سوییچ می‌کنه به ترکی و خطاب به مامان میگه اصلا بخوان تخلیه کنن هم مردم با چی می خوان برن؟ فقط ماشین هست . خود این شاخص رو می‌بره بالاتر. این همه ماشین!
مامان باز به
► ترتیب مسابقات لیگ در هفته های مختلف در جدول زیر آورده شده است: 

هفته 1
1 - 2
3 - 4
5 - 6
7 - 8

هفته 2
4 - 1
2 - 7
6 - 3
8 - 5

هفته 3
1 - 8
3 - 5
4 - 2
7 - 6

هفته 4
6 - 1
2 - 3
5 - 7
8 - 4

هفته 5
1 - 7
4 - 5
3 - 8
2 - 6

هفته 6
5 - 1
7 - 3
6 - 4
8 - 2

هفته 7
1 - 3
2 - 5
4 - 7
6 - 8

هفته 8
3 - 1
5 - 2
7 - 4
8 - 6

هفته 9
1 - 5
3 - 7
4 - 6
2 - 8

هفته 10
7 - 1
5 - 4
8 - 3
6 - 2

هفته 11
1 - 6
3 - 2
7 - 5
4 - 8

هفته 12
8 - 1
5 - 3
2 - 4
6 - 7

هفته 13
1 - 4
7 - 2
3 - 6
5 - 8

هفته 14
2 -1
4 - 3
6 - 5
8 - 7

► هرگاه تیمی بدون صاحب شود، در اولین فرصت پس از یکی از زمان های زیر، بات (bot)خواهد شد:- قبل از با
افضل الدین محمد بن حسین بن محمد مَرَقی کاشانی معروف به بابا افضل ( زاده نیمۀ اول قرن شش، فوت حدود ۶۱۰ ه.ق.)، فیلسوف و حکیم بزرگ ایرانی است که تعداد زیادی رباعی به او نسبت داده شده است. از جزئیات زندگی او تقریباً هیچ چیز روشنی در دست نیست، بر اساس قراین در اوایل قرن هفت مقارن حملۀ سراسری چنگیز به ایران زمین، بابا افضل در سنین پیری بوده است. خواجه نصیرالدین توسی گفته است که شخصی به نام کمال الدین محمد حاسب که از شاگردان بابا افضل کاشانی بوده است د
بابا میگه :خدا تو قرآنش گفته ...سیروا فی الارض...
من هیچ وقت دوست نداشتم تو بمونی گوشه خونه...خدا رو شکر این اتفاق هیچ وقت برای تو نیوفتاده...از این به بعد هم...
و من ناگهان ...
_اجازه میدی برم انگلیس؟یا آمریکا ؟یا فرانسه ؟یاحتی ایتالیا...یااا حتی تر ...لبنان؟
بابا از حال عرفانیش خارج میشه و میگه ...دیگه روتو زیاد نکن!
 
این روزا به زور خودمو هندل میکنم.
حدود شش هفته مونده به کنکور و کلافه م ...پاچه های بنی رو انقد جویدم الان هیچکدوم از شلواراش پاچه ندارن.
پر از تناقضم این روزها .
شما یکم حرف بزنید برام...باهام..خیلی ساکتینا...

.
.
+ میم.الفم که برنمیگرده ای بابا ..
ای تو ای بی تو زمان زندان من ......ای تو ای قند و دلم قندان من
ای تو ای جایزه ی هر عید من......ای تو ای همراهی بی قید من
ای تو ای فکر زمان و لحظه ام......ای تو ای شیرینی هر مزه ام
ای تو ای سوغاتی هر کاروان......ای تو ای خوش پیکرو شیرین بیان
ای تو ای آن ابروی زندگی......ای تو ای فخری برای مردگی
رفتی و با رفتنت دنیا سیاه........روز شد لیل و شمسم شد چو ماه
 
تقدیم به بابا علی اکبر.
...علی بکائی جوپاری(طالع)....
     دقیقن هفته پیش که پسرم روی صندلی خودش عقب ماشین نشسته بود تا بریم مامان مه و بابا به رو ببینه، متوجه شدم که داره با آهنگ هاش که توی ماشین پخش میشه همخوانی می کنه! شعر رو رو با قایق در حال پخش شدن بود و وقتی می رسید به در مسیر آب، باهاش همنوایی می کرد. آاااااب . وووااااااااااااای که قند دنیا توی دلم آب شد وقتی شعر می خوند زیر لب. خدایا چقدر شیرینه و ازت ممنونم که این بهشت رو به ما هدیه دادی.
شب‌ها، سی دقیقه بعد از نیمه‌شب، مامان میوه پوست می‌کَنَد و در بشقاب خرد می‌کند و به بابا می‌گوید: «بزن شبکهٔ بیست‌و‌یک.» بابا می‌زند شبکهٔ بیست‌و‌یک و آن‌وقت تا یک‌ساعت‌ونیم بعد از نیمه‌شب، شبیه زوجی که رفته‌اند ماه عسل، با ذوق باهم میوه می‌خورند و مناظر سرسبز دو طرف ریل را به هم نشان می‌دهند.
رمان بابا لنگ دراز
رمان بابا لنگ دراز، رمانی که به سبک نامه‌نگاری نوشته شده و شامل نامه‌های جوروشا ابوت به فردی است که او را تحت حمایت خود قرار داده و هزینه‌های مالی دانشگاه او را بر عهده گرفته است. داستانی که با شیرینی تمام پیش می‌رود و شامل نامه‌های یک‌طرفه‌ی جودی است به بابا لنگ درازِ شناخته نشده است.
ادامه مطلب
پست قبلی دست های باباست . آن خط  "L" مانند هم یادگار دهه ی شصت و روزهای جنگ است ، یادگاری های زیادی دارد ؛ خیلی زیاد . وقت های ناراحتی و عصبانیت بازوهای بابا را چنگ می اندازم و نیشگون میگیرم اینقدری که داد بابا بلند شود و بگوید اون چنگال های پلنگت رو بردار درد میکنه که البته مشاهده میکنید من یه پلنگ ناخون کوتاه هستم :دی دیشب وقتی بابا ناخون هایم را دید گفت: یا بگیرشون یا سوهانشون بزن ، چیه اینقدر کج و کوله . البته قبلش چیز دیگه ای گفت که فعلا خارج ا
تنهای تنها نشستم گوشه ی یکی از اتاقهای خونه ی مادرم....
هیچکس نیست...
مامان بابا چن روزی میشه که عازم  سفر حج شدن...
من روزها میام اینجا یه دستی روی خونه میکشم و به گلها آب میدم و راه به راه چای درست میکنم و میگذارم جلوی هرکی اومد اینجا تا حس غربت نبودن بابا مامان رو کمتر حس کنن...
چهل روز ،خیلی زیاده ،خیلییی....
ولی به هرحال باید تحمل کرد....
ان شاء الله که سفر خوبی داشته باشن،نه فقط بابا مامان من که همه ی حاجی ها...
ازدواج ناگهانی یادگار یادگار یادگار امام چطوری رخ داد؟
الف-باران می آمد،توی یک نگاه عاشق شد،رخ داد.
ب-داشت عکس سلفی می گرفت با موضوع من و ازدواج یهویی،یهو رخ داد.
ج-گفت بابا وقتشه،بابا گفت بپوش بریم،رفتن،رخ داد.
د-بدون هماهنگی با روزنامه شهروند،رخ داد.
سر ی چیزی ک خعلی مهم نیست بین قلب و عقلم گیر کردم. از ی طرفی میدونم با تمام وجودم دلم اونو میخاد و هر چیز دیگ ای بجز اونو بگیرم بازم راضی نخواهم بود، از یه طرف دیگ ای هم عقلم خعلی سفت میگه باید حواسم ب وضعیت بابا باشه. میدونم ک اگ یکم تلاش کنم ب راحتی گول میخوره و اون کارو انجام میده با وجود اینکه مامان و محمد کاملن مخالفن ولی خب... تهش هم بعد از اون خوشحالی عظیم ناراحت شرایطی ک ب وجود اوردم میشم.
هنوزم یادمه اون روزی ک سر سفره نشسته بودیم و فهمیدم
شنبه4/8/98ساعت 9 شب بود من و بابا زیر تشک تخت در حال جستجوی پلاستیک بودیم و تو هم مشغول بازی وقتی خواستیم تشک رو بزاریم سر جاش بابا گفت دست سوفیا نگیره منم به خیال اینکه تو در حال بازی هستی با خیال راحت گفتم نه!واااای یه لحظه دیدم تو نق میزنی گریه نکردی فقط در حد نق خیلی ترسیدم و سریع بابا تشک رو بلند کرد و دستت رو بیرون اورد،فقط خدا میدونه اون لحظه چه بهم گذشت از شدت ترس بدنم میلرزید باز شکر خدا به خیر گذشت،خلاصه بابا تو رو برد تو اتاق که ارومت کنه
هوالرئوف الرحیم
بعد از اینکه این دو هفته حس حرف زدن زیاد داشتم و هیچ کس نبود باهاش حرف بزنم، پیش خودم گفتم بهترین گزینه باباست. و بابا نبود. 
بابا که اومد، حرفها بیات شده بود. دیگه چیزی برای گفتن باقی نمونده بود.
تا امشب.
بلاخره که یه چیزی پیدا کردم برم حرف بزنم، هم ریحانه بود نشد، هم بعدش کلی گرفتار شد و مشغول پرونده ها و حساب کتابها و مستند سازی ها.
پیش خودم گفتم دیگه قراره از این به بعد اینطوری باشه.
قراره فقط بنویسی. اگر نشد بنویسی هم فقط بای

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت آسان فیکس