نتایج جستجو برای عبارت :

مهمون حبیب خداست؟واقعا؟؟؟

سلام به همگی
یعنی مردم از خستگی
از صبح ساعت ۹ تا همین الان که ساعت ۳ بعد از ظهر هستش درگیر مهمون ها بودم 
قدمشون روی چشم ولی تو رو خدا قبل اومدن یه زنگ بزنید 
خواهشا شما هم که داری این متن رو می‌خونی بعدا اگه خواستید برید مهمونی بیست دقیقه قبلش یه زنگ بزنید باور کنید ثواب داره 
امروز یکهو سی چهل تا مهمون اومدن خونمون !!!
مهمون هابی که اصلا با هم جفت و جور نبودن 
لطفا قبل اومدن زنگ بزنید
دیشب سی نفر مهمون داشتیم که به مناسبت خریدن و اومدن تو خونه جدید،اومده بودن خونه مون.من خیلی مهمون دوست دارم اما نهایتا تا پونزده نفر،نه بیشتر...
با اینکه مادرم و خاله ام هم خیلی کمکم کردن اما باز فشار زیادی بهم وارد شد.تو خونه مون یه دست مبل ده نفره داریم و چند تا صندلی میز ناهار خوری که برای پنج نفر کافی بود.برای ۱۵نفر باقی مونده با همسرم رفتیم صندلی اجاره گرفتیم.بعد برو بهترین قنادی شهر که دقیقا اون سر شهره شیرینی بخر،کلی بگرد میوه خوب بخر،
ابان شده یه ماه سخت وپرمشغله ای که خیلی سریع داره تموم میشه.
 
اوایل این ماه به دستور مادرجانم شروع کردیم به خونه تکونی اونم به روشی بسی خانمان برافکن!
 
تو تموم روزای انجام کارخونه تکونی مهمون داشتیم!!
 
فکرکنید
 
یه خونه کوچیک بهم ریخته با فرشای جمع شده و ودر هم وبرهم و مهمون داری:)
 
و ایناز خانومی که اندازه ده تا مهمون بریز و بپاش داره.
 
ادامه مطلب
(وقتی چترت خداست)بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد         (وقتی دلت با خداست)بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند         (وقتی توکلت با خداست)بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند        (وقتی امیدت با خداست)بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند       (وقتی یارت خداست)بگذار هر چقدر میخواهند نا رفیق شوند       (همیشه با خدا بمان )چتر پروردگار، بزرگترین چتر دنیاستچتر خدا بالای سر زندگیتون دوستان مهربانم
ممنون که مطالب رو دنبال میکنید و نظ
یکی از بچه ها زنگ زده  بعد با حالِ داغون 
من خندم گرفته بود
واقعا نمیدونم چرا؟
هرچی میگفت میخندیدم اونقد ک خندیدم بازم مثلِ دیروز سر درد گرفتم
الانم هی میخندم
واقعا رد دادم ! 
اونقد که به زندایی مامانم خندیدم دیگه حالم بدِ ، البته اون داشت منو خر میکرد منم حالشو گرفتم
سردرد نمیدهد امان ،خنده مرا رها نمیکند!
خوابمم میاد، 
مهمان چیزِ خوبی نیست!!!!!! 
همه میدونن من از مهمون بدم میاد وقتی میخوان‌برن میگن مرده زنده مارو فحش نده منم میگم سعی میکنم
خانواده ما هر سال عید غدیر نهار مهمان یه سید دوست داشتنی هستن
 
ایشون هم خیلی مهمون نوازه... 
 
من واقعا دلم می خواهد عید غدیر اونجا باشم... 
 
دوست دارم دوباره همه فامیل رو دور هم جمع شده ببینم...
 
یعنی می شه عین گذشته ها دور هم جمع بشیم... 
همین مهمونی ها و روضه ها بود مارو دور هم جمع می کرد... 
مراسمات پابرجاست ما چرا پراکنده شدیم... 
 
 
گفت برو از فریزر خورشت خوری ای که توش پیاز داغ هست بردار و بریز تو سبزیا که باهاش مزه بگیره. درب فریزر رو باز کردم. قاشق رو از جاقاشقی برداشتم و شروع کردم به کم کم خالی کردن پیازها و اون وسط یه تیکه کوچیک هم گذاشتم به دهنم. طعمش یه جوری بود! از اخرین باری که دو تایی به پیاز داغ های فریز شده ناخونک زدیم چقدر گذشته؟ چقدر میگذره از آخرین باری که مامان خانم دعوامون کرد که نمیگید بیخبر میخورید بعد یهو مهمون بیاد بخوام غذا درست کنم ببینم پیازداغ ندار
دیروز دوتا مهمون داشتم که هردو آقا بودن از خیلی نظرا بهتر بود :))) 
مثلا نیاز به نظافت کاریایِ با ظرافت نبود 
چون من واااقعا سختم بود با وجود پسر
 همین که تونستم یه غذای خوب درست کنم و همه کارا رو (آشپزی و اماده کردن ظروف و میوه و فلان) در عرض یکساعت و ربع انجام بدم شاهکار کردم واقعا
ولی وقتی مامانم بخواد بیاد همه چی فرق میکنه D: 
هدهد دیروز می‌گفت "ایشالا یه روز جبران می‌کنم برات، یه روز که مهمون داشتی و دست تنها بودی، میام خونه‌ت و برات آشپزی می‌کنم و ظرف می‌شورم و..." منظورش وقتیه که ازدواج کرده باشم و خونه‌ی خودم باشم. نمی‌دونم بار چندمه اینو گفته، ولی فکر کنم زیاد ازش طلبکار باشم، ذخیره‌شون می‌کنم که بعدا استفاده کنم :)))
حدودا بیست تا مهمون داشت برای ظهر. ساعت هفت بهش میگم نمی‌خوای پاشی از خواب؟ میگه یه غذاست دیگه، کاری نداره :|| واقعا هفت تا دوازده برای آماده
سلام 
امروز بعد مدت ها رفتم چهار شنبه بازار . و بعد مدت ها غذا درست کردم ولی آخرش یادم اومد تو عدش پلو روغن نکرده بودم . مهمون هم داشتم :)
امروز مهمونمون خونه رو دسته گل کرد که از فردا سه روز روضه داریم . (همچین مهمون دار هایی هستیم ما ) 
اربعین امسال شنبه است و روضه ما پنج شنبه جمعه شنبه . فکر کنم همه برن روستاهاشون . به روضه خون گفتم یه وقت اومدی دیدی منم و خودت بهت برنخوره . برا تبرک شدن خونه جدید روضه گرفتیم و آروم شدن دل خودمون از نبودن در کربلا ر
از تیتری که انتخاب کردم ناراضی ام. من توی خونواده ای بزرگ شدم که توی زمان به دنیا اومدن من رفت و آمدی نداشتن، چون بستگانی توی اون شهر نداشتن، و خیلی چون های دیگه. توی خونه مون همه ساکت بودیم. ساکت بودن یه مزیت محسوب میشد. به دلایل مختلف.  سفر نمیرفتیم. به دلایل مختلف. حالا من، همون دختری که از ۱۰ سالگی توی اون خونه ساکت تر از ساکت که همه بچه هاش رفته بودن و فقط من مونده بودم و یه برادر آروم تر از خودم، همون دختری که سال ها توی خوابگاه به غربت و تنه
خواستم از درسی که امشب گرفتم بگم...
وقتی قبل ازین که مهمون ها برسن همه چیز آماده و ما هم آماده رسیدن مهمونا یه لحظه با خودم فکر کردم که آیا وقتی یکی میخواد وارد قلبمون هم بشه از قبل دعوتش میکنیم ؟ برا اومدنش برنامه ریزی میکنیم؟
یا عر کسی از راه رسید در قلبمون رو به روش باز میکنیم و اجازه ی ورود بهش میدیم؟
و به خوبی ازش پذیرایی میکنیم همه ی وجودمون رو براش تعریف میکنیم باهاش گرم میگیریم و بعد مدتی که خسته شد بدون به جا آوردن حق مهمان پا میشه میره
بسم الله الرحمن الرحیمماه رجب ماه خداست، بنده رابطه اش را با خدا اصلاح مىکند،ماه شعبان ماه رسول خداست، رابطه با پیامبر و امامان علیهم السلام اصلاح مىگردد،ماه رمضان ماه مسلمین است، رابطه با آنان اصلاح مىگردد .صلوات یادتان نرود
چند روزی هست که همسری شبا بچه ها رو میبرن استخر و اونا واقعا واقعا خوش بحالشون میشه بسکه عاشق آبن. تا الان که چند جلسه رفتن تو نبودنشون من اصلا نمی دونستم اول کدوم کار رو انجام بدم و همشم مشغول دلگرمی های خودم میشدم. دیشب چند مین مونده به اومدنشون میز پذیرایی رو چیدم که یه کم دور هم بشینیم. فسقلی گفت مهمون داریم؟ گفتم نه برای ما اماده کردم.جواب داد: مامان شما چقدر مهربونی که اینا رو برای ما آماده کردی.
شبم کتابای جدیدی که از کتابخونه مهدشون گرف
 امام صادق ع فرمود در ظمن انچه خدای عزوجل با موسی ع مناجات فرمود این بود که ای موسی تقرب جویندگان بمن بچیزی مانند پرهیز از محرماتم تقرب نجسته اند همانا من اقامت در بهشتهای جاودان را بانها شریک نسازم یعنی بهشتهای عدن مختص پرهیزگاران از محرماتست  4 امام صادق ع فرمود سحت تر چیزیکه خدا بر خلقش واجب ساخته ذکربسیار خداست  ومقصودم گفتن سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله و ا لله اکبر نبست اگر چه این هم از جمله ذکر است بلکه مقصود یاد اوردن خداست
وقتی یکی بهمون ظلم میکنه میگیم طاقت بیار امتحان خداست
وقتی پدری در حق فرزنداش جفا میکنه میگیم امتحان خداست
وقتی یکی پولمون و میخوره میگیم خدا ازش نگذره
وقتی مورد ظلم واقع میشیم میگیم خدا لعنتش کنه!!! وقتی همسر یکی خیلی بده میگن بخاطر خدا تحمل کن بمون پاش ناشکری نکن!
وقتی مریض میشیم و دکتر نمیریم میگیم خدا خودش سلامتی بده!!!!
دست نگه دار!!!!
چرا میخوایم بی مسولیتی های خودمون و گردن خدا بندازیم؟!؟
چرا خودمون نمیریم حق خودمون و بگیریم منتظریم خدا ب
یوهوووووو ! یه ترم طااااقت فرسا تموم شد. ترم بعد هم فقط دو روز در هفته کلاس دارم و دیگه راحت میتونم برم سرکار اگه خدا بخواد. دعا کنید برام، به دل پاکتون محتاجم. 
این اخرین امتحان بود و دیشب تا سه داشتم درس میخوندم. شیش و نیم هم پاشدم دیگه رفتم دانشگاه که هشت امتحان داشتم. چون امروز سرویس نبود و یه دوستی رو هم باید میرسوندم. امتحانم هم نسبتا خوب بود. الان که دادم نگرانش نیستم. بعدش رفتم برا بچه‌ها یه سوغاتی‌ای چیزی بخرم و یه دوری زدم تو خیابونا. خ
به نام او...
چند وقته که ذهنم جمع نمیشه و از پراکندگی رنج میبرم که هر چند اون هم عالمی داره واسه خودش!
امشب مهمون داشتم و امان امان اماااان!!
قبل اینکه مهمون های اکی بدن که میان؛ میخواستم برم سینما تنهایی و با این ترسم مقابله کنم ولی خب نشد!
این روزا که زودتر اومدم تهران و بیکارم؛خیلی فکر کردم به خیلی چیز ها!
خیلی جیزا خوندم خیلی چیزا گوش دادم
خیلی حس های یهویی درونم به وجود میاد!همون حس هایی که سعی میکردم نبینم و بعد خودشون میان جلوی چشمم و مجبور
این روزها را هیچ وقت به فراموشی نخواهم سپرداز سخت ترین دوران های زندگی ستاین قدر که حتی از شرح وقایع اش هم عاجزممحل کار یک جور و منزل طوری دیگرتنها امیدم این روزها به آیات الهی خداست که وعده داده به مجازات سخت تهمت زنندگانتنها امیدم به خداست که وعده داده به تمام شدن این دورانثبت می کنم برای یک عمر در این تاریخ23/06/1398 
اینکه وقتی فشارهای زندگی میان تو از اعتذال و حسن خارج نشی و از اعتبار و عیار نیافتی اتفاق مبارکیه، همون اتفاقیه که دنبالش هستم...
اینکه ناراحت نشم اگر مهمون سرزده و بدون اطلاع و اجازه ی من وارد اتاق خوابم بشه، اتاق خوابی که با عرف رایج جامعه خیلی فرق داره و همین فرق هم برای من یکم حل نشده ست و یه تضادی حس میکنم که اذیتم می‌کنه و بعد این اذیت سلسه وار باعث بشه به بچه ی مهمون اسباب بازی ندی و اون از لجش بچه تو محکم دوبار هل بده و بندازه زمین و اشک ب
انسان آنچنان موجودی است که نمی‌تواند عاشق امر «محدود» و «فانی» باشد، یعنی عاشق شیئی باشد که به زمان و مکان محدود است. انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق هیچ چیز دیگری نیست، یعنی عاشق ذات حق است، عاشق خداست. همان کسی که منکر خداست، عاشق خداست. حتی منکرین خدا نمی‌دانند که در عمق فطرت خود عاشق کمال مطلق‌اند ولی راه را گم کرده‌اند، معشوق را گم کرده‌اند. محیی‌الدین عربی می‌گوید پیغمبران نیامده‌اند که عشق و عبادت خدا را به بندگان یاد بدهند، بلکه
آقا پارک بانوان مثل اون روز نبود، فقط پر از خانواده بود:/ :)) و کلا به هیچ دردی نمی خورد.
بعد هم که مهمون اومد واسمون. و برای اولین بار از مهموناییه که خوشم میاد:)) مامانم از زمان دانشجوییش یه دوست تهرانی داره که همیشه باهاشون مسافرت اینا میریم، حالا اومدن خونه مون امروز و شبم می مونن.
دو تا دختر دارن، یکی شون یه سال از من کوچیک تره، اون یکی دو سال از داداشم بزرگ تر:)) سروش هم بالاخره داره بر میگرده از تهران. ولی حوصله ام سر رفته:)) و بخاطر همین دارم گ
سلام رفقای جان
آقا من شرمنده تک تکتکونم که نگرانتون کردم بذارید دستتونا ببوسم منو ببخشید واقعا روم سیاه
باورتون میشه شرایط جوری شده بود من اصلا یادم رفته بود وبلاگ دارم چند روز قبل نمیدونم چی شد یاد اینجا افتادم اصلا آدرس وبلاگ و نام کاربری و همه چی یادم رفته بود
چیا به من گذشت مهم نیست ولی واقعا از معجزات خداست که من زندم دخترم زندس و حالمون خوبه
فقط از یادگار اون روزای سخت دوتا قرص لوزار25و هیدروکلروتیازید50با من موند +استرسی که اصلا دست خو
دیشب خواب "ر" رو دیدم. خنده داره نه؟! خودمم ک بیدار شدم خندیدم گفتم آخه برا چی باید خواب اونو ببینم؟!
همه تو ی خونه ی نا آشنا مهمون بودن که اونجا میگفتن این خونه ی خاله است! وارد ک شدم ب همه سلام کردم. بهش نگا کردم و با ی نوع لبخندی جوابمو داد که انگار بچه اشم. اصلا چرا اون باید تو خونه ی خاله ی من مهمون میبود؟! با همون موهای بلند و عینک گردش تو خواب من بود. رفتم عینکمو زدم ک بتونم بقیه رو خوب ببینم. بعد من و اون از جمع جدا شدیم و رفتیم نشستیم با هم نق
سلام خسته نباشید به شما
من یه مشکل عجیبی دارم و چند ماهه ذهنم رو خیلی مشغول کرده. این که به شدت روی فامیل حساس شدم. هی تو ذهنم میگم مردم چقدر با فامیل رفت و آمد دارن؟، چند تا خاله عمو و ... دارن و چقدر باهاشون در ارتباط هستند؟ 
آیا کسی تو فامیل ازدواج کرد پاگشاش میکنن؟، این ها از فضولی نیست از وسواسه. نمیدونم میترسم خدایی نکرده با چند خانواده ای که در ارتباطیم قطع ارتباط کنیم یا از دست شون بدم. خیلی میترسم و به شدت حساسم رو ارتباط فامیلی. از همه می
ولایت امیر المومنین علیه السلام ولایت خداست
شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:
۳- حدثنا الحسین بن أحمد بن إدریس رحمه الله، قال: حدثنا أبی، قال: حدثنا إبراهیم بن هاشم، عن محمد بن سنان، قال: حدثنا أبو الجارود زیاد بن المنذر، عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): ولایة علی بن أبی طالب ولایة الله، وحبه عبادة الله، واتباعه فریضة الله، وأولیائه أولیاء الله، وأعداؤه أعداء الله، وحربه حرب الله، وسلمه سلم الله عز
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، به حکم گرایش فطری زن و مرد و به حکم رفتار اجتماعی تمام زنان و مردان غیرتمند در تاریخ و به حکم ارشادات بزرگ مذهبی که سخنگوی فطرت سالم و انسانی و تجسم آن بودند و به حکم کلام خدا که آفریدگار فطرت و زن و مرد است، زن مثل راز است، زن گوهری انحصاری و ویژه است، زن ناموس مرد است، پیامبر(ص) می فرمایند: « همه وجود زن، عورت است» منظور اینکه باید پوشیده و مستور باشد.
اگر به ظهور اسماء
خیلی ممنون انقد آسون منو داغون کردیواسه احساسی که داشتم دلمو خون کردیتو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چیمنو به محبت دو روزه مهمون کردیهمه عالم می دونستن که بری میمیرماما رفتی و همه عالمو حیرون کردیخیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرمخیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرممن حواسم به تو بود و تو دلت سر به هوابا همین سر به هواییت منو ویرون کردیمن که با نگاه شیرین تو فرهاد شدممگه این کافی نبود که منو مجنون کردی؟همه عالم می دونستن که بری میمی
حصرت صادق ع فرمود همانا شما در عمرهای گرفته شده وروزهای شمرده شده هستید که ناگهان مرگ در رسد آنکه خوبی کشت کند آنجا غبطه و آرزوی یاد تر داشتن را درو کند و هرکه بدی می‌کارد پشیمانی بچیند برای هر شخص ک شتکاری همانست که کشت کرده  هرکس از شما که در تحصیل روزی کند است ر وزیش بر او پیشی نگیرد یعنی ک ندیش سبب از دست دادن از دست رفتن روزی او نشود و آنکه حریص است هر قدر حرص زند بان چه مقدرش نشده دست نیابد اگر بکسی خیری رسد خداست که آنرا باو داده و اگر از
 ... از صبح که پا شدم ، ناهار رو آماده کردم ..
ناهار رو نوش جان فرمودن .... رفتم کمی استراحت کنم ... گوشی خونه زنگ
خورد ‌...‌ مامانم جواب داد .... اومد اتاق گفت فاطمه دایی میمه میگه یکی
از دخترا بیاد کمکم شب مهمون داریم ، خانومم رفته مطب ... گفتم ای طفلی
فاطی بیکار ... خلاصه پاشدم رفتم خونه دایی ... مرغاشون رو درست کردم :/
سالاد درست کردم :/ میوه ها رو شستم ، چیدم :/ ظرفاشون دستمال کشیدم :/ 
چهار فلاسک چایی دم کردم ... میزهای پذیرایی رو چیدم ... خلاصه ... وسایل
نویسنده : اشکان ارشادی 
این آیه خیلی کوتاهه ولی پر از معنی! واقعا دوست حامی نمانده! دل شکستن شده هنر همه! 
بقول شاعر : 
تا توانی دل به دست آر 
                        که دل شکستن هنر نمی باشد 
قوم الظامین نباید باشیم که اگر باشیم نسل‌های خودمان را از بین می بریم. 
چند بیت آخر را حتما بخوانید : 
مقصود خداست با توانایی های خودمان ، خودتان بخوانید.
خیالی بخارایی با دوبیتی ها بخوانید.
زمان ما آهنگران میخواندش! 
ادامه مطلب
#انتخاب درست یعنی افرادی را انتخاب کنید که با خدا باشد و در راه خدا باشند و در صدد رضایت خدا باشند و به فکر خدمت صادقانه و خالصانه به خلق خدا باشند و رضایت خدا را بر رضایت خلق ارجح بداند و تمام سعی خویش را برای فراهم کردن امکانات برای خلق خدا تا بوسیله آن به خدا برسد این نماینده هم نماینده خداست و هم نماینده خلق خداست که به سعادت خلق خدا می اندیشد و #انتخاب_قوی و صحیح است.#انتخابات مجلس#انتخاب #مجلس_انقلابی_اسلامی#مجلس_98 #ایران_قوی_مجلس_قوی (میرز
بعضی افراد که فقط آیاتی را می‌بینند که می‌گوید همه چیز به ارادۀ خداست، خیال می‌کنند که قرآن چون فرموده همه چیز به ارادۀ خداست پس قائل به اسباب و مسبّبات و از آن جمله قائل به اختیار و ارادۀ بشر نیست. مخصوصاً اروپایی‌ها اغلب وقتی دربارۀ اسلام اظهار نظر میکنند اسلام را العیاذ باللَّه یک دین جبری معرفی میکنند یعنی دینی که برای بشر هیچگونه اختیار و ارادهای قائل نیست.
ادامه مطلب
سلام
اول خدمت خانم ها عرض کنم بنده آدم شکمویی نیستم ولی اعتقاد دارم زن آیندم باید آشپز باشه ، چند روز پیش خونه دوستم که تازه ازدواج کرده مهمون بودم، چشمتون روز بد نبینه، البته دست خانمشون درد نکنه زحمت افتاده بود، ولی کاش زحمت نمی افتاد، کاش اون شب میگفتم رژیم دارم ،کاش اون شب به اون خونه نمیرفتم و باز میگم کاش 10 سال غذای سربازخانه رو میخوردم ولی اون خورشت سبزی رو نمیخوردم.
باور کنید انگار به جای سبزی از جلبک های دریایی استفاده شده بود ، بو و
#شعر_مهدوی

عید هجــده آفتـاب نـوک نی
کرده نوک نی چهل معراج طی
عید طاهـا عید فرقان عید نور
عید قرص مـاه در خاک تنور
عید عزت عیـد مجد و افتخار
عید مردان بـــزرگ انتظـار
آی مهدی دوستـان! عید شمـاست
این شعاع حسن خورشید شماست
آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش
حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش
وعده فیض حضور آید به گوش
مـژده روز ظهـور آیـد به گوش
تا کنـد محکـم اسـاس کعبه را
کعبـه پوشیـده لبـاس کعبــه را
می کشد چون شیر حق از دل خروش
می رســد از کعبــه آوایش بـه
مدت هاست دنبال قرآن حفظ بودم، سفارش می دادم سایز بزرگ می آوردن،کلا پیدا نکردم که نکردم...
امروز با دوستم فائزه جونم ( هم کارم ) رفتیم دارالقرآن کمی کار داشتیم،موقع برگشت عشق جانم که حافظ کل قرآنِ هدیه تولدمو یهویی داد دستم!!وااااااااااااای عالی بوووووود،دیگه نفهمیدم کجاییم و پریدم ماچش کردم:)))الهی قربون مهربونیش،سفارش داده بود و چند روز پیگیر بود که بیارن!!!میگفت میخواستم دیروز بیام خونتون که مهمون داشتیم، میگفت دوست داشتم گریه کنم وقتی مه
خب قول داده بودم هر روز بنویسم. اومدم که بنویسم. امروز مهمون داشتیم. من با مهمون حال نمیکنم. همش دردسره. چه قبلش چه بعدش چه وسط ماجراش. درسته خوبه و انرژی هم میگیری بعضا ولی من خاطرم خوش نیست. مامان از سه روز قبل مدام کار میکنه. خونه مرتب میکنه، خرید میکنه، آشپزی میکنه، گل میخره. همه کار میکنه. تو روز خودش هول هولکی کار میکنه. همه کارهاش تا دقیقه نود میمونه. استرس داره. این که نشد. این چیه که همش باعث دردسره. مهمون میخواد بیاد دو تا چهار نفر بیاد. ا
 
همسایه ما که خاطرتون هست ها ؟!
همون که پشت شیشه اتاق من یکبار حرف از مواد مخدر و تفنن و مهمون اینا میگفت ؟!
همون :|  امشب صور و صات / سور  و سات منقلش بر پاست 
و بوی بد مواد مخدرش تمام خونه مون رو به باد فنا داده :|
کلی مهمون هم امشب خونشون هستند و همگی مهموناش  هم دارن میکشن که این بوی بد تمام ساختمان برداشته :|
شیطونه میگه برم بدمشون دست آگاهی ولی حیف که بابام نمیذاره :|
نمیدونم این زن و بچه هاش چطور این وضعیتو تحمل میکنند ؟!:|
بماند دخترش بخاطر پدر
خاک در قنبرم، حیدری ام حیدریریزه خور این درم، حیدری ام حیدریرزق به دستان اوست، ساقی و صاحبْ سبوستمست میِ کوثرم، حیدری ام حیدریاز دم قالوا بلىٰ، با کرم مرتضیفاطمه شد مادرم، حیدری ام حیدریاصلِ اصول خداست ، نفسِ رسول خداستشیعه ی پیغمبرم، حیدری ام حیدریبه چه مبارک شده، با خط خوش حک شدهبر روی انگشترم، حیدری ام حیدریمِهر علی منجلی است، حجت سید علی استپشتِ سر رهبرم، حیدری ام حیدریهرکه بپرسد مرا، کیست تو را ناخدا؟نام علی می برم، حیدری ام حیدریرا
باسلام
جلسه ۸۴ 
لینک دانلود فایل صوتی جلسه ۸۴ ، سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ (30.6 MB صوت با کیفیت wma -صندوق بیان)
جلسه پایان سال تحصیلی 96-97
لینک کمکی جلسه ۸۴  (40.19 MB صوت با کیفیت mp3 -سرور ابری پرشین گیگ)
موضوع جلسه:
- قرآن و امام زمان(عج) در عصر ظهور (جلسه اول) :
 رابطه قرآن و عصر ظهور- کتاب خدا امام و حجت خداست و حجت خدا کتاب خداست، و هر مرتبه ارتباط با قرآن ارتباط با امام زمان (علیه السلام) در آن رتبه است.
(ادامه این موضوع در جلسه 88 ادامه یافته است)
(این‌ها همه موقت است، پاک می‌کنم.. عجالتا می‌نویسم بلکه راحت‌تر بگذرد زمان)
هنوز کامل از خواب بیدار نشده بودم... که پیام اومد از... 
دوباره صداها تو سرم چرخید... 
میدونی سنگ که نیستیم، بی تفاوت بگذریم... درد داره این روزا... شاید این تصمیم با اینکه شبیه یک مهلکه واقعیه، بهترین تصمیم بود... جلز و ولز کنیم هی که چی بشه؟ 
کاش واقعا به قول اون دوستمون درست شه همه چی... 
کاش ما دووم بیاریم تا اون روز...
هعی... امان از این چرخش بی رحمانه روزگار...
امان از‌خود
 
ب طور مثال یه ظرف میوه خوری می خریم می زاریم کنار سالن ب عنوان دکور ، بعد تا یه نفر از کنارش رد میشه ، تن و بدنمون میلرزه که نکنه بخوره بهش بیفته بشکنه ، این یعنی مال مون داره ب ما حکم رانی میکنه و ما اسیر مال مونیم! و هیچ لذتی از مال مون نبردیم! :// انفاق رو امام حسن مجتبی علیه السلام فهمیده بود که تو طول عمرش سه بار تمام داراییش رو بخشید! ما اگه یه فقیر جلومونو بگیره بین دو تومنی و پنج تومنی و یه سکه 500 تومنی ، سکه رو میدیم!؟ :] ولی من خدایی دو توم
من هنوزم باور دارم که دروغگو دشمن خداست . چون دروغگو اعتماد آدم ها رو به بازی میگیره ، سر آدم ها شیره میماله و عین خیالش هم نیست . آدم ها هم که به خدا پناه میرن همیشه . به خدا اعتماد میکنن و از خدا کمک میخوان . خدا هم که نمیتونه کمکشون کنه مستقیم . فقط میتونه آدم های دروغگو رو رسوا کنه . اونوقت آدم هایی که دروغ شنیدن از خدا ناراحت میشن . چون به اون پناه برده بودن . به اون اعتماد کرده بودن و از اون کمک خواسته بودن . بعد آدم ها با خدا دعواشون میشه . از خدا
خدایا دلم داره می ترکه، این ماه عزیزت هم اومد، مهمون خونه ات هم شدیم اما درد دلمون آروم نگرفت، کم کم دارن سفره رو جمع می کنن و من استرس کل وجودمو گرفته اگر این ماهم رفت امسال هم فرصت از دست رفت چه خاکی به سرم کنم؟ خدا درد دلم تازه تر از همیشه است یه فکری حال دلم کن!
میگم اگه بچه داشته باشید، و یه مهمون بیاد خونتون که بچه‌ی همسن شما داره؛ و اون بچه با خودش پلی استیشن بیاره. چیکار میکنید؟ بهش اجازه میدید توی خونه‌ی شما بازی کنه در حالی که دلتون نمیخواد برا بچه‌تون بازی کامپیوتری بخرید و میخواید بازی‌های تحرکی کنه؟ 
___
 
امروز اومدیم خونه اون یکی عموم. هنوز یه ساله عروسی کردن و خب زنش طبعاً کم سن و ساله. فک کنم ۲۴ یا ۲۵ باشه. بعدش اول که وارد شدیم، اومد برا احوالپرسی و بعد رفت آشپزخونه که تدارک شامو آماده ک
یاد خداوند متعال و توکل بر او
البته شما باید خدا را فراموش نکنید، به یاد خدا باشید، به خدا توکی کنید و از دستوراتت او الهام بگیرید. این روح مطلب است. آن چیزی که شما را از همة تشکیلات علی الظاهر مردمی در کشورهای دیگر ممتاز می کند، همین است. آنچه که شما را به این حد از کارایی می رساند، همین یاد خداست. به خصوص شما جوانان، یاد خدا را هرگز از دست ندهید؛ خودتان را با خدا مأنوس کنید.
در بسیج ملت ایران، مایة اصلی ارتباط با خداست. جوان بسیجی یا هر قشری از
این روزها دوباره ذهنم مشغوله به دغدغه های دوران18سالگیم
هدف خلقت!!!
دنبال هدف خلقتمم ،خدا من و برای چی خلق کرده؟؟؟؟
هرکسی برای رسالتی به این دنیا اومده
رسالت من چیه؟؟؟
قطعا رسالتم خوردن و خوابیدن و گشتن نیست که این کارو حیوانات بهتر از من انجام میدن!!!
این روزها که مشکل خانوادگی حسابی من و بهم ریخته بود و یک آن به خودم اومدم
به خودم آوردنم انگار که ببین چقدر ضعیفی!!!
چقدر زندگی و جدی گرفتی!!!!
همسرت همه هستی نیست!!!اون فقط یه انسانِ یکی از جنس مخالف
*وسط فوتبال پا میشین میایین مهمونی ؟؟؟ بعد ما باید خوشحال هم بشیم؟؟از خدا بترسین، همانا دچار عقوبت الهی خواهید شد! 
* فقط  رو شاکر باشین که پنالتی رو دیدم !!
* من اگه میدونستم هفته قبل پست بزارم تیم انگیزه میگیرم هر هفته پست میذاشتم!:)))
هنوز نوشتنم نمیاد..نمیدونم قراره چی بنویسم اما گاهی صفحه وبلاگ رو باز میکنم که به رفقا سر بزنم و میبینم که چقدر دور افتادم از فضای نوشتن...
راستش توی این اوضاع شیر تو شیر مملکتمون و تنهایی های روز و شب من با دخترک، اومدن یه مهمون که چنتا وجه اشتراک باهاش داشته باشی از نعمتای بزرگیه که نمیشه وسعتش رو ذکر کرد...
بعد مدتها دیوان حافظ و اشعار فاضل رو تورقی کردیم با حضرت دوست... و چه بغضی در گلو خفه میشد از یادآوری دوران شیرین نوجوانی ام...
 دورانی که د
چند وقت پیش داشتم فکر میکردم که اگه کنکور حذف بشه نصف مردم ایران دیگه نون واسه خوردن ندارن  خودمونیما؛
اینقدر که مافیا و اینا داره که ... ولی کنکور هر چه قدر هم بیخود باشه ،
یه چیز خوبی داره... بیشتر درک میکنی که اونی که حواسش هست داری تلاش میکنی
خداست... و خدا همه چی رو میبینه حتی بهتر از خودت... و واقعا درک میکنی
جمله ی "الحسین مصباح الهدی و سفینه النجات" که اگه از کشتی بی افتی پایین
میشی اون قایق طوفان زده ای که اگه به ساحل برسه مشرک میشه ...
نمی
عمیقا باور دارم آدمی که دائم در حال دروغ گفتنه، بعد از مدتی این دروغ‌ها تو شخصیتش نفوذ می‌کنه و اون رو تبدیل به یه آدم متناقض مریض می‌کنه. جوری که اصلا دیگه نمی‌تونه راست بگه. نمی‌تونه مسئولیت حرفی که زده رو قبول کنه. و این خیلی درد بزرگیه. دردی که شاید رو خود اون آدم تاثیری نداشته باشه، اما رو اطرافیانش چرا. حتی اطرافیان سابق.
+ یه آدم چقدر می‌تونه مریض باشه که بعد از دو سال باز هم دست از تهدید و تهمت برنداره؟
+ کاش می‌تونستم به بابام هم بگم
چقدر اسباب کشی سخته . چقدر انتخاب میان اینکه کدام را بگذاری و کدام را ببری سخت تره . وقتی که حتی هیچ چیز معلوم نیست . وقتی که آینده مبهمه . وقتی که حتی نمی دونی باید چه کار کنی . وقتی که حتی نمی دونی از کجا داری میری و به کجا داری میایی و چه می کنی . سردرد وحشتناکی که از امروز صبح عارض شده هم پوستمان را کنده . 
وقتی که واقعا هیچی برام مهم نیست چرا باید برام مهم باشه؟ فکر میکردم الان باید گریه کنم یا عصبانی باشم یا هرچی . ولی نیستم . هیچ احساسی ندارم . ب
طرحام مونده...
ناهار نخوردم...
تا یک ساعت دیگه نور میره...
اتاقم نور نداره و عملا چهار دیواری بی پنجره اس
از وقتی رسیدم مهمون اومده،باید صبر کنم تا برن و ناها بخورم و کارمو شروع کنم
وقت کمه... با این سرعتی که روزگار داره خیلی وقت کم میارم...
سلام دوستان
در این پست میخوام دیدگاه شما رو درباره «رودربایستی» بدونم. اصلا باهاش موافقین یا مخالفین؟ اینکه اصلا چرا ما ایرانی ها اینقدر درگیر وربایستی هستیم و راحتی دیگران رو به راحتی خودمون ترجیح میدیم؟ 
این کارهایی که انجام میدیم ریا نیست؟، این احترام دروغین پوشالی نیست، وقتی ته دل مون یه چیز دیگه هست؟، اصلا بقیه چرا باید انقدر بی جنبه باشند که طاقت شنیدن «نه» از زبون ما رو ندارن؟ اگه این تعارف ها و رودربایستی ها نباشه جامعه ما چه شکلی
هفته‌ایی که گذشت برام پر بود از اتفاق های جدید! و باید بگم دوست های جدید هم یهویی پیدا کردم! 
تجربه دوست داشتن و صحبت کردن راجب هرچیزی برام خیلی شیرین بود. آخرین باری که با دوست صمیمیم ساعت ها حرف زدیمو یادم نمیاد، ۵ سال پیش بود، توی یک روز تابستونی اواسط خرداد احتمالا... 
واقعا ۵ سال گذشت؟! 
توی این ۵ سال من تنها بودم، تنهای تنها. دلم میخواد این موضوع دوست پیدا کردنمو با خانم P هم در میان بگذارم، اما میدونم خانم P از اون آدم هاییه که از چت کردن ب
دو سه روز مونده به امتحان و بخاطر تست زدن یکی از مسرا میرن خونه مامانم که خونه خلوت باشه وقتی هر دو با همند صدای بازیشون بلنده و نمیشه تمرکز کرد. امروز فسقلی جانم داوطلب شد بره مامانم خونه برادرم مهمون بودن و فسقلی هم خوش خوشانش شد و رفت اونجا. دوبار بهش زنگ زدم حرف زدم و الان که نه شب هست واقعا دیگه دلتنگیم اذیت میکنه انقدر دلتنگشم که ابدا نمیتونم تمرکز کنم. زنگ زدم که بچموو بیارین با دایی جونش رفته ددر. شازده هم بدتر از من هی میگه نمیخوام تنها
امروز تولد خواهرم بود، از صبح کلی به خودم رسیدم و بهترین لباسم رو پوشیدم.
خواهرم میگفت عالی شدی، شیطون میخوای من به چشم نیام؟
خندیدم و تو دلم گفتم حیف هیچوقت به چشمِ اونی که باید، نیومدم.
عصر که شد مهمون ها یکی یکی اومدن، خواستم درو ببندم که باهاش روبرو شدم. فکر کردم مثل همیشه توهم زدم اما نه...انگار واقعا خودش بود....اما آخه اون که قرار نبود بیاد...
خودمو زدم به کوچه علی چپ و دعوتش کردم بیاد تو، سرشو انداخت پایین و وارد شد. تو کل مهمونی زیر چشمی نگ
 از خدا هستیم همه، همۀ عالم از خداست، جلوۀ خداست و همه عالم به سوی او برخواهند  گشت. پس چه بهتر که برگشتش اختیاری باشد و انتخابی و انسان انتخاب کند شهادت را در راه خدا و انسان اختیار کند  موت را برای خدا و شهادت را برای اسلام.
امام خمینی رحمت الله علیه
 
جهت دریافت این عکس نوشته شهید عباس دانشگر کلیک کنید
 
شما می توانید این تصویر را در کانال ها یا اینستاگرام منتشر بفرمایید
 
التماس دعا
امسال به محض اینکه رسیدیم مشهد، خالم گفت نرم افزار رضوان رو نصب کنیم شاید مهمون غذای حضرت بشیم. همون شب اول یعنی یکشنبه، خودش تو نرم افزار ثبت نام کرد. فرداش که رفتیم حرم یه پیام براش اومد که شما دعوت شدین! باورمون نمیشد! تو پیام نوشته بود که هر فرد میتونه چهار همراه با خودش ببره. ما چهارده نفر بودیم و گفتیم اشکال نداره، اون پنج تا غذا رو همه با هم میخوریم. همون شب یعنی دوشنبه همگی تو این طرح از طریق نرم افزار و پیامک ثبت نام کردیم. به صبح سه شنبه
چند شب پیش با مهرداد رفتیم فیلم شبی که ماه کامل شد رو دیدیم. خب فیلم خیلی خوبی بود اما واقعیتش اینه که دیگه فیلم دیدن تو سینما رو دوست ندارم. گذشته از کیفیت افتضاح صدا وتصویر و صندلی های داغون اکثر سینماها، حرف زدن ها و نظر دادن بعضی مردم با صدای بلند، پچ پچ کردن های کر کننده، صدای چیک چیک تخمه شکستن و خش خش پلاستیک چیپس و پفک، روشن کردن موبایل و انداختن نورش تو صورت بقیه، صدای ونگ زدن بچه های کوچیک و... دیوانه کننده بود و  واقعا اجازه نداد از فی
یَفْعَلُ‏ اللَّهُ‏ مَا یَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ‏ وَ یَحْکُمُ‏ مَا یُرِیدُ بِعِزَّتِهِ‏ *
 
رفت بالای منبر. گفت آی مردم! صد و بیست و چهار هزار پیغمبر اومدند شما رو به توحید دعوت کردند؛ من امشب اومدم شما رو به شرک دعوت کنم...!
مردم... تو کارهاتون یه پا هم خدا رو شریک کنید...
شیخ جعفر شوشتری نفس حقی داشت...
 
:::
یعنی همه‌ کارهایتان خالصانه برای غیر خدا نباشد! کاری که خالصانه برای غیر خداست، یعنی کاری که آدمی فقط برای دنیا انجام می‌دهد که هیچ به خدا ار
امروز اولین برف بارید. دیدن اولین بارش برف یه حس خاص قشنگی برام داره. بس که هر دفعه با این صحنه خاطرات خوشی داشتم. 
ماشین این روزا تو تعمیرگاهه. از پشت بهمون زدن و سپر داغون شد و با یک برگ بیمه طرف ما باید چند روزی معطل باشیم و هیچ کی جوابگوی این معطلی ما نیست. لابد حقمونه دیگه یکی کوبیده بهمون باید معطل شیم. وقتی ماشین دستم نیست میفهمم چقدر وابستشم و لنگمممم
پریروز بعد اداره رفتم کتابخونه و تا خود ۹ شب موندم اونجا و واقعا مفید بود. برگشتنی هم تن
سلام
خیلی سخت  و غیرقابل باوره که بعد چندین سال تلاش و محبت خراب بشه
خراب بشه یعنی مجبور باشی از نقطه صفر شروع کنی..
حال آدم های ورشکسته رو دارم
دیدی گاهی به گذشتت نگاه میکنی میگی واقعا چه توان و قوتی داشتم و الان ندارم
مثلا اگه برگردم به فلان سال دیگه نمیتونم فلان کارم رو انجام بدم..
منم خیلی برام سخته از نقطه صفر شروع کنم..
خواب مفید ندارم
زندگی مفید ندارم
همش اذیت شدنه همش عذابه
وبلاگم شده سراپا انرژی منفی خخ
روزهای بدی رو میگذرونم دعام کن
چو
مامان از کار کشاورزی خیلی خسته بود. گفت میخواد بدون سحری روزه بگیره.
من عزمم رو جزم کردم فردا روزه بگیرم. اما دلم برنج و غذای سنگین نمیخواست. بنابراین دو تا لقمه نون پنیر درست کردم و خوردم. بعدشم یه چایی با مربای معرکه ای که اخیرا پختم. قرصمم خوردم و تمام.
این روزا به حدی قرص خوردم که حس میکنم شبیه قرص شدم.
هرچند امروز حالم بهتر بود.
چند روزی خونه ی خواهرم بودم بلکه باعث شه کمتر پای لپ تاپ بشینم.
دیروز افطار هم با اقای محترم رفتیم بیرون.
یه نکات غی
واقعا متنفرم
واقعا
از همه چیز،نمیتوانم بگو اِلّا فلان چیز.
همه به مثابه کل هستی
دلم میخواهد بخوابم و خواب نفرت انگیز‌ خودم را ببینم.
از چهار بعد از ظهر تا همین لحظه یک بند Creep از ردیوهد را گوش کردم.
باورم شده است که بسیار نفرت انگیزم.که بسیار بد و کثیفم
من همه این کابوس هارا دوست دارم.به اندازه همه چیز
 دردسر جدید این هفته من :
این هفته علی مهمون ماست بخاطر شرایطی که داره حالا به هر حال یه هفته مهمون ماست 
سوالی که اینجا دارم  اینکه تا جاییکه امکان داره انواع بازی های پسرانه رو به من بگین‌ که این
هفته با علی کوچولو (۹ سالشه) بازی کنم‌ .
دوم غذاهای کودکان اگر میشناسین بازم بهم بگین‌ ممنون میشم .
علی هر غذایی نمیخوره و اینکه نمیدونم چی دوست داره چی نداره؟ متاسفانه به منم نمیگه:|


+   
داداشم این هفته سرکاره . 
مامانش هم بیخیال بیشترتون میدونین
رفته بودیم خرید چند هفته قبل،بابک بهم گفت، امروز میریم یه فروشگاهی که یکی از معتبرترین های دنیاست، 
و مهمون من میشی.
بهش گفتم والا لطف داری همین که نمیذاری با اتوبوس برم مال خیلی برام باارزشه.
گفت نه! بعد از این همه مدت باید مهمون من بشی.
رفتیم خلاصه تو فروشگاهه
هیچی به جز یه تاپ مشکی نخریدم. یعنی به دلم خیلی ته نشین نشدن لباسا.
چند روز قبل بهم گفت،
که با هر دختری قبلا خواسته دوست بشه، همون اول باهاش درباره ازدواج حرف زدن و گفتن نهایتا سه چهار م
گردو، هاپوی کوچولوی علی یک هفته ست که مهمون خونه منه. مهمون که نه، صابخونه ست. هرجا بخواد جیش میکنه، هرجا بخواد پی پی میکنه، ماکارونی و پلو بدون ادویه و مرغ و هویج و سیب زمینی آب پز و شیر بدون لاکتوز و هزار چیز دیگه توی مِنو داره. هر شب یک بار ساعت سه و نیم چار و یک بار صب ساعت شیش و نیم بیدارم میکنه و نق میزنه و..
نگه داشتن یه توله سگِ تربیت نشده واقعا سخته و من با اینکه خیلی زیاد دوسش دارم و خیلی ناز و ملوس و نمکه دیگه کلافه شدم از دستش. چند بار هم
امشب ه لا به لای حرفاش
شوخی شوخی بهم گفت که دوست نداشته که وقتی حالش بد بوده باهاش رفتم بیمارستان :/
می گفت من میخواستم خودم برم تو خودت یهو بیدار شدی اومدی
گفت دوست داشته تنها بره
و خوشش نمیاد وقتی میره دکتر کسی باهاش بره
جوابش رو شوخی طور دادم
اما واقعا ناراحت شدم
تشکر هیچی
این بود مزدم؟
من خیلی خوشم اومده که چند ساعت تو بیمارستان در به در این عتیقه بودم؟
واقعا که بی نمکه دستم
چرا این بشر انقدر بی چشم و روئه؟ 
در منطق قرآن، عزت واقعی و کامل متعلق به خداوند و متعلق به هر کسی است که در جبهه‌ی خدائی قرار میگیرد. در مصاف بین حق و باطل، بین جبهه‌ی خدا و جبهه‌ی شیطان، عزت متعلق به کسانی است که در جبهه‌ی خدائی قرار میگیرند. این، منطق قرآن است. در سوره‌ی فاطر میفرماید: «من کان یرید العزّة فللّه العزّة جمیعا».(۱) در سوره‌ی منافقون میفرماید: «و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین و لیکنّ المنافقین لایعلمون»؛(۲) عزت متعلق به خداست، عزت متعلق به پیامبر و به مؤم
بچه ها دیدم پست قبلی درباره متلب خیلی بازدید خورده انگار خیلی بهش نیاز هست
ببینید من اینو بهتون میگم سایت فرادرس فیلم خریدنی اموزش متلب داره ولی بنظر من واقعا مفید هست. و قیمتش هم زیاد نیست.
واقعا واقعا. 
امیدوارم سطح جامعه مون تو برنامه نویسی هر روز بالاتر بره.
من و أین آرامشی که مهمون خونه ام شده انصافا چقدر غریبه ایم ، به طرز عجیبی ارومم و لبخند میزنم :)
من راه خودم رو میرم، هر اتفاقی که بیفته ناامید نخواهم شد، نتیجه من الان نیست و خدایی که به شدت کافی‌ست:)
ممنون از همه شما بابت این حس خوب و دعای خیرتو

پ.ن: سلطان نگران های دنیا فقط گلاب که با چشم نیمه باز میگه: رفتی و اومدی ؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
دو نفر با هم صحبت میکردند؛ دو نفری که خیلی با هم فرق داشتند؛ یکی خدا بود و یکی  بنده. وسطای صحبت، بنده نگاه به خودش کرد دید همه دار و ندارش هم کلامی با خداست؛ مالکیت خدا را احساس کرد. نگاه به دار و ندارش کرد. دید که هیچ وقت نبوده خدا از او چشم برداشته باشد؛ احساس عزت کرد. فهمید عذاب یعنی اینکه نتوانی با خدا هم کلام شوی!
ابلیس باطعنه گفت: اگر خدا می خواست همیشه با تو هم کلام باشد، عذا
 
اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد،ببینید به چه چیزی عشق مےورزد:
کسی که عشقش ماشینش استارزشش به همان میزان است
اما کسی که عشقش #خداستارزشش اندازه خداست
#علامه_جعفری(ره)
@Ebrahimhadi@Ebrahimhadi_Market•••••••••••••••••••••••••••••••
خان اول: زایمان [done]
خان دوم: شیر دادن [done]
خان سوم: زردی [ done]
خان چهارم: بازگشت به زندگی و خانه، دوتایی من و پارسا [to do ]
خان پنجم: ختنه! [to do]
.
.
.
 
بیشتر از ۷ تا و این صوحبتاست! و خان های فرعی و کوچیکتر هم زیاد بودن... مثل‌مهمون ها و وضعیت جسمی خودم و ...
+ پارسا خوبه الحمدلله ولی خودم، سرماخوردگی و بی خوابی و بی اشتهایی و گرفتگی‌ کمر‌ و ...
فکر میکنم ویروس ها تا بدن ضعیف و نحیف منو میبینن دستاشونو میزنن به هم و یه هفته ده روزی خودشونو به یه بدن خوش ویروس مهمون میکنن.. از هر موج آنفولانزای اومده هیچ کدومو رد ندادم.. یک هفته تب و لرز.. درد و بی اعصابی و همزمان باهاش کار.. عملا کل خانواده بسیج میشدن تا نمیرم! یکی کارای خونه رو میکرد یکی سوپ میاورد یکی سرم وصل میکرد خلاصه کفن رو فروختم و همین یکی دو هفته پیش بلاخره لباس عافیت پوشیدم.. 
اما کرونا که امیدوارم بدنم بعد از اون همه روزها و شب ه
نمیدونم چرا تولد گرفتن برای پاشا ایتهمه برای من دردسر و پشت سرم حرف درست میکنه
پارسال که میخواستیم تولد بگیریم خیلی تحت فشار مالی بودیم و به اصرار خانواده م و خب دل خودم و همسری به زور ی تولد گرفتیم
موقع دعوت مهمانها،همسری گفت مامانمم خبر کن
گفتم خب اون بنده خدا چجوری بیاد
گفت خب داداشمم دعوت کن
گفتم خب ما امکانات پذیرایی مهمون رو نداریم
گفت خب یجوری بگو که نیان
گفتم ینی چی آخه مگه مریضم که ملت رو سرکار بزارم
 
از قضا زنگ زدم و یادم نیست چی گف
لم دادم روی تختم و درس میخونم ...
شادان برای نهار فردا مهمون دعوت کرده ام ! 
در حالی که خونه ام در به هم ریخته ترین حالت ممکنه ! 
و خب دلم میخواد یکی میومد که بلد بود هرچیزی رو باید کجا بذاره و بعد همه جا رو برق مینداخت و میرفت ! 
+قطعا با همچین خونه ای نمیذارم مهمونم رو به رو شه فردا ظهر :))
بسم الله الرحمن الرحیم
ابوالفضل توی شرایطی مهمون بخش ما شد که به معنای واقعی به بخش عفونی تبدیل شده بود،دوتا بیمار به شدت پرکار عفونی داشتیم که دم به ساعت باید آنتی بیوتیک میگرفتن و شرایط بیماری روانشون کار رو سخت کرده بود.
ادامه مطلب
چیدن اثاث خونه تموم شد و بعد از مدتها آرامش ناشی از تمیزی خونه بهم برگشت 
واقعا اگه جلوی خودمو نگیرم این وسواس امونمو میبره 
همونطور که پیش بینی میکردم این خونه دردسرای خاص خودشو داره سعی کردم باهاشون کنار بیام 
و بگذرم 
امسال بیشترین کاری که سعی کردم انجام بدم این بود که کمتر آدمارو قضاوت کنم 
خیلی سخته ها ولی همین که قضاوتم توی ذهنمه و به زبون نمیارم پیشرفته واسم 
بعد تو ذهنم خودمو دعوا میکنم و میگم قضاوت نکن قضاوت نکن قضاوت نکن 
از عید ن
در کتاب مستدرک (از کتب معتبر اهل تسنن) آمده است که:
پیامبر اکرم ص فرمودند:
اطاعت از من اطاعت از خداست و نافرمانی از من نافرمانی از خداست.
اطاعت از علی اطاعت از من است و نافرمانی از علی هم نافرمانی از من است.
(مستدرک - ج3 / ص 131)
قابل توجه برادران اهل تسنن!!!
در یک کلام :
نافرمانی از دستورات امیرالمومنین ع، نافرمانی از دستورات الهی محسوب می‌شود.
یا نور المستوحشین
می گفت من فهمیده ام، ماها جنس وجودمان طوری است که حال خوب یا بدمان یک دلیل بیشتر ندارد و آن هم کیفیت ارتباطمان با خداست. یعنی تو الان هر دلیلی برای آشفتگی ات بیاوری باز تهش می رسی به همان... یک نقصی آنجاست. دیدی گاهی اوقات هزار کار و مشکل و گرفتاری داری اما ته دلت آرام است که در نهایت همه چیز سر جای خودش قرار می گیرد؟ با آرامش و در حد توانت وظیفه ات را انجام می دهی و این قدر هم به در و دیوار وجودت مشت نمی کوبی... آن لحظه ها حتما بخا
یا نور المستوحشین
می گفت من فهمیده ام، ماها جنس وجودمان طوری است که حال خوب یا بدمان یک دلیل بیشتر ندارد و آن هم کیفیت ارتباطمان با خداست. یعنی تو الان هر دلیلی برای آشفتگی ات بیاوری باز تهش می رسی به همان... یک نقصی آنجاست. دیدی گاهی اوقات هزار کار و مشکل و گرفتاری داری اما ته دلت آرام است که در نهایت همه چیز سر جای خودش قرار می گیرد؟ با آرامش و در حد توانت وظیفه ات را انجام می دهی و این قدر هم به در و دیوار وجودت مشت نمی کوبی... آن لحظه ها حتما بخا
تولد ماه مانمون خوب بود !دایره بود مهمون همیشگـی خونه ما ! من فک میکنم کم کم داره میشه پاره ای از تنَ م ! دلم میخواد هر لحظه کنارش باشم و شاهد تمام خنده هاش باشَ م برای همیشه...
چقدر غریبَ م !چقدر شرمندم از خودم ! چقدر شرمنده ماه مانَ م ...
دوربین برهنه کن اندروید, دانلوددوربین برهنه کننده, کد دوربین لخ کن, دانلود دوربین لخ کن رایگان, دانلود نرم افزار دوربین برهنه کننده بدن انسان
آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , خبر آیا نرم افزار نوماو واقعا
وجود دارد ؟ , ماجرای آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , جزئیات آیا
نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , علت آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود
دارد ؟ , دلیل آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟
ادامه مطلب
سلام سلام وصدسلام امام رضای مهربون


سلام سلام وصدسلام امام رضای مهربون
مولای خوب وباصفا،فدات بشم آی آقا جون
ای امام رئوف ما،مهمون نوازو باصفا
قربون صحن وحرمت،آقای ما،امام رضا
بازم میخوام بیام مشهد،زیارت وپابوس تون
بیام ودردامو بگم،حاجت بگیرم ازتون
بیام زیارت وشما،دست بکشی روی سرم
والا دلم سبک میشه،هروقت که من میام حرم
اون لحظه های باصفا توی حرم کنارتون
انگار که تو بهشتم و مهمون بارگاهتون
لحظه های شیرینیه توی حرم پیش شما
فدا
سلام به تکه ای از وجودم
 
دختر عزیزم در این دوماهی که مهمون خونه ی من و بابا احسان شدی زندگی ما رنگ و بوی دگری پیدا کرده.....الان همه ی فکرمون تو شدی که چیکار کنیم خوشبخت ترین دختر دنیا باشی
دختر عزیزم تو زیبا ترین و ناز ترین دختر دنیایی
دوستت دارم 
 
 
۴دی ماه ۱۳۹۸
سلام سلام
همگی سلام؛)
 
امروزخیلی خوشحالم، البته امروز که نه! از دیشب ساعت سه شب تا به الان اصلا انقد شارژ و‌پرانررژی ام که قابل توصیف نیست..
حتما خیلی کنجکاو شدین دختری که هر روز میومد موج منفی میداد و توی وبلاگش آه و‌ناله میکرد، چیشده که انقد خوشحاله:)
راستش توسط یه دوستی فهمیدم که جشنواره مهر مادر در راهه و کلا کسانی که میخوان میتونن داستاناشو‌نو بفرستن. منم تصمیم گرفتم که حتما تو‌این جشنواره شرکت کنم ولی خب مثل همه کارهام باز پشت گوش ان
سلام
اینبار سوتی خودم رو میخوام براتون بگم ... :))
 
جاتون خالی یه جشن خیلی خوب گرفته بودیم و حسابی دوستان و هیات های دیگه رو دعوت کرده بودیم ...
از قضا صاحب مجلس که هیات خونشون برگزار شده بود چندنفر مهمون ویژه داشتن ... این مهمون های ویژه از کربلا تشریف آورده بودن ( از جمله کسایی هستن که اربعین در خونشون روی زوار بازه ) 
جاتون حسابی خالی ... مجلس شروع شد و کم کم حسابی به دست زدن گرم شدیم ...
بالاخره مداح اشاره کرد بلند بشید و دست بزنید ... ما هم که از خدا
  #متن1بدترین کار این است وارد رابطه ای میشوی و به عمد کسی را وابسته خودت میکنی، برایش از آینده حرف میزنی و روزهای خوب و خوش را ترسیم میکنی زمان میگذرد خوشحالی، او خوشحالتر.
ولی یکهو که ماجرا گرم شد و آن طرف دوم ماجرا حسابی توی رابطه غرق شد، یادت می افتد بودن توی رابطه هزارو یک مسئولیت دارد، هزارو یک تعهد دارد، ترس می افتد توی جانت لابد که یکهو از یک جائی سرد میشوی و به آن نفر دوم که شبیه ماهی توی ماهیتابه دارد جلز و ولز میکند هم یک کلمه نمی گویی
حرمت پدر ، حرمت خداست
 
 
 
●اسلام و احترام پدر
اسلام برای پدرانی که وظیفه ی خود را به درستی انجام می دهند، ارزش و احترم قائل است. این ارزش و احترام به حدی است که در آیات قران پس از انجام وظیفه ، احترام به خدا و اطاعت از فرمانش از احترام به والدین یاد شده است.در اینجا چند نمونه از موارد ارزش و احترام پدر را ذکر می کنیم : 
 
ـ اصل بر رعایت حکم پدر است و بدون اجازه ی او‏، جز در واجبات نمی توان گام برداشت. فرزند وظیفه دارد بال رحمت و عنایت خود را در ز
* بسم الله الرحمن الرحیم *
 
زمام هرچیزی هم به دست خداست اختصاصی به حیوانات و جنبنده‌ها ندارد، اگر فرمود: و ما من دابّة إلاّ هو ءٰاخذ بناصیتها ، این چنین نیست که غیر دابّه ناصیه نداشته باشد و زمام‌دار غیر دابّه خدا نباشد، اینچنین نیست. هر چیزی مخصوصاً دابّه‌ها زمامشان بدست خداست، آن زمام دیگر أمر زمینی و زمانی و أمثال ذلک نیست، چون خود زمان هم یک زمامی دارد، خود مکان هم یک زمامی دارد، خود تدریج هم یک زمامی دارد، خود فصول و سنین و شهور و أعوام
 
بعضی ها اونقدررررر قشنگ و خیلی حرفه اییییییییی درووووووووغ میگن
و کمی هم دروغشون رو به قسم مخلوط ؟! آمیخته میکنند که آدم فکر میکنه واقعا حرفشون واقعی است و اون شخص معصومه ی پاکِ خداست و مبرا از هر گونه خطاء و اشتباه و دروووووغ !!
بترسیم از آن روزی که نهان ها آشکار میشود !!
 اصلا هم نمیترسن از آن روز چون اصلا اون روز رو برای خودشون قبووووول ندارند !!
عوضش برای دیگران  نه تنها قبووووووول دارند بلکه برای اون دنیا هم خط و نشون میکشند!!
#شعر_مهدوی

عید هجــده آفتـاب نـوک نی
کرده نوک نی چهل معراج طی
عید طاهـا عید فرقان عید نور
عید قرص مـاه در خاک تنور
عید عزت عیـد مجد و افتخار
عید مردان بـــزرگ انتظـار
آی مهدی دوستـان! عید شمـاست
این شعاع حسن خورشید شماست
آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش
حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش
وعده فیض حضور آید به گوش
مـژده روز ظهـور آیـد به گوش
تا کنـد محکـم اسـاس کعبه را
کعبـه پوشیـده لبـاس کعبــه را
می کشد چون شیر حق از دل خروش
می رســد از کعبــه آوایش بـه
#شعر_مهدوی

عید هجــده آفتـاب نـوک نی
کرده نوک نی چهل معراج طی
عید طاهـا عید فرقان عید نور
عید قرص مـاه در خاک تنور
عید عزت عیـد مجد و افتخار
عید مردان بـــزرگ انتظـار
آی مهدی دوستـان! عید شمـاست
این شعاع حسن خورشید شماست
آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش
حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش
وعده فیض حضور آید به گوش
مـژده روز ظهـور آیـد به گوش
تا کنـد محکـم اسـاس کعبه را
کعبـه پوشیـده لبـاس کعبــه را
می کشد چون شیر حق از دل خروش
می رســد از کعبــه آوایش بـه
#شعر_مهدوی

عید هجــده آفتـاب نـوک نی
کرده نوک نی چهل معراج طی
عید طاهـا عید فرقان عید نور
عید قرص مـاه در خاک تنور
عید عزت عیـد مجد و افتخار
عید مردان بـــزرگ انتظـار
آی مهدی دوستـان! عید شمـاست
این شعاع حسن خورشید شماست
آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش
حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش
وعده فیض حضور آید به گوش
مـژده روز ظهـور آیـد به گوش
تا کنـد محکـم اسـاس کعبه را
کعبـه پوشیـده لبـاس کعبــه را
می کشد چون شیر حق از دل خروش
می رســد از کعبــه آوایش بـه
سیزده ساله بود.
دوستانش برایم گفتند که وقتی نماز تمام شد و همه رفتند. 
محمدرضا سر گذاشت به سجده ومدتی همان جور ماند.
خشکش زده بود هر چه صبر کردند او سر از سجده بر نداشت
یکی از بچه ها گفت خیال کردیم مرده!
وقتی بلند شد صورتش غرق اشک بود از اشک او
فرش مسجد خیس شده بود.
پیرمردی جلو آمد و پرسید:بابا! چیزی گم کرده ای؟ پاسخ 
شنید، نه، پرسیدچیزی میخواهی پدرت برایت نخریده؟ 
سری تکان داد که، نه،
پرسید پس چرا اینجور گریه میکنی؟
گفت پدرجان! روی نیاز ما به خد
خب ما از ترم ۵ گروه بندی میشیم و خیلی از کلاسامون بر اساس همین گروهمونه.ما از خیلی وقت پیش تصمیممونو گرفته بودیم و دیگه درگیرش نبودیم.حالا الان که باید دیگه اسامی رو تحویل بدیم یه بحثی پیش اومد و گروه بالینی‌مون قشنگ پاشید از هم!فقط به خاطر خودخواهی یه عده!انقدر عصبی و ناراحتم که حد نداره.نمیدونم قراره الان چیکار کنیم اصلا!همه گروه های خوب هم پره!چقدر مسخرس که همین اخر کار که باید گروه جمع شه یهو اینجوری شد!از فکر کردن بهش هم خستم حتی.برام مهم
یه وقتایی یه جورایی یه کسی به یه موقعیتی می رسه و حد خودش را فراموش می کنه. به این افراد چی می گید؟
 
آیا واقعا ما وقتی با این افراد برخور می کنیم بهشون میگیم که حد خودت را بشناس؟!
 
آیا واقعا درسته که بگیم؟
 
وقتی این افراد در جایگاه های مدیریتی قرار میگیرند چی؟ آیا ما بهشون گوشزد می کنیم؟ یا فقط چاپلوسی می کنیم؟
 
چرا؟ واقعا چرا؟
کتری رو گذاشتم روی گاز تا بعد از تمرین سه تار ، چای بخورم و درس بخونم...
خونه جمع و جوره...
۴شنبه برام مهمون میاد و من تا ظهر ۴شنبه خونه نیستم دیگه... 
فقط مونده لباسها رو از روی بند جمع کنم و ظرف های آشپزخونه رو جا به جا کنم...
باید برای فردام سالاد هم درست کنم...
اون طالبی ها رو هم یکیش رو پوست بکنم ببرم تو کشیک فردا بخورم...
اه...
لعنتی‌...
یهویی چقدر کار شد :))) 
من برم سراغ کارهام وقت نیییست   
1)علم خداشناسی :یعنی بدانیم خدایی هست که بدون او نمی توانیم زندگی کنیم یعنی خدایی هست که بهاو مضطر هستیم نتیجه اش این است که هیچگاه مغرور نمی شویم خداشناسی یعنی باور کرده ایم که خداسبب ساز و سبب سوز است )سبب ساز یعنی خدایی که به اون مضطر هستیم و بدانیم که غیر از او کسی برایما کاری انجام نمیدهد نتیجه اش این است که هیچ گاه در زندگی ناامید نمی شویم و سبب سوز یعنی برنامهریزی می کنیم که کاری را در یک زمان معین انجام دهیم ولی اتفاقی رخ میدهد که نمیتوا
واقعا که! خیال آدمیزاد تا کجاها که نمیرود...
به این می اندیشیدم که ای کاش الان در جنگلهای گیلان بودم. یا حتی دامنه کوه های منتهی به خلیج های نروژ، یا حتی در کنار رود سن. چه میدانم، کفش هایم را به هم گره میزدم و به دنبال خودم میکشیدم و هرازگاهی پایم را در آب میزدم و تا مغزکله ام یخ میکرد. خودم را در خودم مچاله میکردم. بارانی ام را تنگ خودم میگرفتم و دست هایم را دور بدنم فشار میدادم. آنقدر قدم میزدم تا آرام بشوم. بالاخره آرام میشدم...
چه خیالاتی!
غافل
تحملم واقعا داره به سر میرسه
فشار زیادی روم هست
واقعا نمی‌دونم باید چیکار کنم
این دختره نامرد هم که همش فقط اذیتم می‌کنه. کاش می‌دونست تنها دلیل زنده موندم اونه
فکر نکنم خوب بشم. ترسناک و ترسناک‌تر میشم. به حدی که حتی منم از خودم می‌ترسم
تمایل زیادی به بعضی چیزا دارم
میگه چرا نمی‌رفتی نظامی نمی‌شدی. اگه می‌رفتم بیشتر تمایل به خشونت پیدا می‌کردم
دستمم بازتر میشد
واقعا برای من سالم نیست
راز هایت را به دو نفر بگو..."خودت و خدایت "در تنگنا به دو چیز تکیه کن..."صبر و دعا"در دنیا مراقب دو چیز باش..."پدر و مادر"از دو چیز نترس که به دست خداست..."روزی و مرگ"و به یک چیز هیچ وقت خیانت نکن..."رفاقت"تا وقتی نگاه خدا به سوی توست از روی گرداندن دیگران غمگین مباش...
مامانم میگه ولی وقتی برگشتی خونه رو خالی میکنم دوستاتو دعوت کن و من اینطوری ام که فکر میکنی اینا واقعا منو یادشون میمونه؟ درسته منم دلم نمیخواد فراموش بشم ولی خب دوستان این بخش غیر قابل انکار زندگیه حداقل راجب نود درصد روابط‌من که اینطوریه:/
آدم یه هفته نیست ولی رفتاراشون عوض میشه چه برسه به...
 
پ.ن:الان دارم فکر میکنم واقعا این چهارتا خط ارزش پست شدن داشت؟
پ.ن۲:بله من ترس از فراموش شدن دارم و ترکیب این قضیه با گیر افتادن بین آدم های کم حافظه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها