نتایج جستجو برای عبارت :

یا للعجب!

من اصلا عصر جدید را ندیده بودم. فقط تکه هایی از آواز های پارسا را شنیده بودم. امشب اما ... به پهنای صورت گریه کردم پای اجرای خانم عبادی. اشک، از چهره ام به موهایم چکه کرد و دست آخر، با موهایی خیس از جایم بلند شدم. بابا اگر نبود، مامان اگر نبود، خواهر اگر نبود با بلند ترین صدای ممکن زار می زدم! 
یا ستار العیوب
 
یه دندونم درد میکنه.قبلا درستش کردم. اما دوباره خراب شده به گمانم این قبلا که میگم منظورم 8 سال پیشه. 
تو این کرونایی دندون درد چی میگه
خدایا....
 
 
پی نوشت
امون از خواب های پریشون دختر...
یک خواب هایی میبینم این مدت که قشنگ کابوس... 
خواب ها هم کفاره گناها میشه حساب بشن خدای خوبم؟
 
پی نوشت 2
در مورد ماهیت درد فکر میکنم... 
درد چیزیه که روح حسش میکنه. نه جسم... حتی درد جسمانی. 
به خاطر همین بدنی که روح ارتباطش باهاش قطع شده (بدن فرد مرد
 
 
ما میخواهیم زندگی کنیم، خدایا به دادمان برس... میخواهیم ببینیم، بشنویم، بخوابیم، بخوریم، بیدار شویم، با هم باشیم، برای هم باشیم، آدم باشیم... فکر کنیم، خیال کنیم، حس کنیم.. آخر چرا اینقدر تک‌یاخته داریم زندگی میکنیم؟ کجا قفل کرده‌ایم، چه چیزی در ما قفل کرده است که نه میتوانیم گذر کنیم نه مثل آدم بمانیم.. به خودت قسم آدم ابوالبشر با همه سادگی‌اش (از لحاظ زندگی میگویم) به ما شرف داشت... میخواهم بخوابم نمیشود، وقت بیداری میخواهم بیدار باشم خ
شور حماسی قمر بنی هاشم (ع)
هیئت محفل شاه علقمه
حسن عطائی
قدم می زنه یل قتال العرب
متن مداحی + فایل صوتی در ادامه مطلب ...
(کربلا نصیبتون + شهادت)

متن مداحی:
قدم میزنه یل قتال العرب
رجز میخونه منم من حیدر نسب
ادب با غضب تو یک جا یا للعجب
عجب داره
با پا کوبیده روی نفس اماره
تا دور حرمه کار عدو زاره
چه سر تا پاش همه حیدر کراره
نگهبان لشگره به هم ریخته یک تنه
یه چشمش به میمنه یه چشمش به میسره
شبیه شیر نره آخه باباش حیدره
دخیلک یا ابوفاضل

رجز میخونه شهنش
وسط زیارت عاشورا چیز ِ غریبی به ذهنم رسید. نمی دانم چرا ... در هیچ جای زیارت عاشورا حرفی از توبه، حرفی از استغفار، حرفی از گناه نیامده است. داشتم فکر میکردم یعنی وقتی می رویم زیارت ِ ح س ی ن ، ما را این طور نگاه می کند ... انگار که هیچ خبری از گناه نیست. انگار که پاک ِ پاکیم ... انگار که ...
ما هم می رویم و در خلال ِ زیارت عاشورا با یک خیال ِ تخت،  چه دعاهای سنگینی می کنیم ...
یا للعجب! 
شتر دیدید ندیدید آقا ؟ 
 
..
.
 
دل تنگیم آقا ! 
دیگر نه دل تنگ ِ حرم ...
امروز بازرس اداره کل به دفترخانه آمده بود موضوع مورد شکایت مکاتباتی بود که با یکی از ادارات مناطق ثبتی داشتم رئیس اداره مدعی بود بنده در مکاتباتم ایشان را تهدید کرده و بر خواسته ام اصرار نموده ام.یا للعجب چه اتفاقاتی در این مملکت اسلامی افتاده است که اگر در مکاتبه با اداره ای بجای تعارفات معمول و استفاده از عناوین و عبارت پر طمطراق و اظهار مراتب ارادتمندی به مسولین از آنها خواسته شود تا از اقداماتی که موجب سردر گمی و اتلاف وقت مردم و ارباب ر
وقتی پیامبر خدا رحلت فرمود، عده ای در سقیفه
بنی ساعده جمع شدند، که جانشین برای او تعیین کنند! اما چون قبلا پیامبر حضرت علی
را تعیین کرده بود، لذا لازم دیدند او را هم دعوت کنند، تا از حق خود به نفع شورا
کناره گیری کند. اما حضرت علی ع نپذیرفت و فرمود: بدن مطهر پیامبر هنوز روی زمین
است، اول باید ایشان دفن شوند. اما بالاخره با زور شمشیر، حضرت علی را دست بسته،
از خانه بیرون برده و به: اعضای شورا ملحق نمودند! این یک روایت ساده از یک تاریخ
بلند است. یعنی
بسم اللـه
قسمت اول/دوم/سوم/چهارم
با تاکید رو نکات ابتداییِ قسمتِ قبل؛
یار گفتن شما سوالاتون رو شروع کنید تا من فکر کنم و ادامه‎ش یادم بیاد. تا همینجام عین بلبل بی‎وقفه می‎پرسید. من با وجود اینکه یه سالی بود با کتاب خوندن و مشورت و تجربه دیگران همه سوالامو آماده کرده بودم، باز رو برگه نوشته بودمشون و هی می‎چرخوندمش تا ببینم باز چی هست ولی ایشون کل سوالا رو از بر بود و تند و تند حرف میزد. (یادمه بعد اولین جلسه وقتی مادرم نظرمو پرسید یکی از جمل
یک:
وقت روئیدنم ... سرما زد ... تنم قبل بهار لرزید!
خندید ... هنوز زمستان نرفته بود گفت: اولین تجربه ات !.... روئیدنی!
دو:
روحم در اسانسور میان کلیدها ... یک را زد!
ارواح دیگر کشتند مرا ... سرکلید صد!
سه:
قربانی ام اسماعیل! جای تو اگر مردی!
ایستاده نگاهم کن!............" بابای تو ابراهیم"
 
 
چهارم:
خندیدیم از شوخی های علم ... توی سینما!
از فیزیک معکوس ... هواپیما!
از رشد " بن سای " توی گلدان!
از ترکیب " کلون و...گوجه"!
حالا بمیریم ... مگر چه می شود؟
اگر تا این حد جوک بلدیم؟!!!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها