نتایج جستجو برای عبارت :

خوشحالانه

+ خب بلاخره چشممون به جمال کمد و تخت نی‌نی روشن شد، تو این هفته ان شالله وسایلشو میچینم و میرم سراغ تزیینات! کلی ذوق دارم واسه این قسمتش :) البته چون خونه از خودمون نیست یکم دستم بسته است برای میخ زدن و طرحای دیوار... ولی خب سعی می‌کنم قشنگترین کار رو با کمترین تلفات درست کنم. ایده هاتونم پذیراییم :)
غیر از طرحای نمدی، اینارم دوست داشتم: عکس ۱ / عکس ۲ / عکس ۳/ عکس ۴
+ تا الان بدن‌درد و اینا نداشتم ولی انگار تازه داره شروع میشه. یه هفته است پهلو و
نشسته‌ام گوشه‌ی غار تنهایی‌ام. خودم و تمام متعلقاتم را بغل زده‌ام و به ۹۸ فکر می‌کنم. تا حالا هیچ سالی را سراغ ندارم که به آمدنش اینقدر بی‌اشتیاق بوده باشم. می‌گویم: «چه کنیم نم‌نم*؟» و پاسخی نمی‌گیرم. ته تهش فکر میکنم باید آدم بهتری بشوم و همین. یک نفر در ته ذهنم پوزخند میزند به این اوج فکری. حق دارد. 
راستش خالی‌ام. خالی از حس تلاش و امید و شروعِ دوباره و هدف‌های بلند و بالا. انگار ته دلم حتی راضی‌تر است که زندگی نباتی داشته باشم؛ سرگردا
بعد نماز صبح آقای اومدن بالای سرم و همین‌جور خیره نگاهم می‌کردن. چند ثانیه نگاه کردم و هیچی از صورتشون نفهمیدم. یه‌کم هم ترسیدم که چی شده اینجوری گوشی به دست اومدن بالای سرم؟ نکنه زدم گوشی رو خراب کردم؟ یا کسی بهشون خبر بدی پشت تلفن داده و می‌خوان به من بگن که مامان خبردار نشن؟ یا... همین‌جور که داشتم "وَ بالاسلام دیناً و بالقرآن کتاباً..." می‌خوندم، آروم سرم رو تکون دادم که یعنی کاری دارین؟  گفتن اینترنتی که برای دانلود فیلم گرفته بودی رو ا
اول اینو پلی کنین.
گاهی احساس می‌کنم اینقد داده‌های مختلف به ذهنم وارد میشه که در می‌مونم. امروز احساس می‌کنم چندان کار مفیدی نکردم و برای این که این احساس یه کم کمرنگ‌تر بشه گفتم بیام چند خطی درباره خودم بنویسم. دو سه تا مطلب خیلی طولانی نوشتم که بعد دیدم به ریسکش نمی‌ارزه و با اشک و آه فرستادمش تو پستو. خیلی تلخه درست تو اون لحظه‌ای که خودتو آماده می‌کنی تا بگی آخهیشش!، یهو ببینی که همه زحمتت بی‌فایده بوده. البته بی‌فایده هم نبودا،
اول اینو پلی کنین.
گاهی احساس می‌کنم اینقد داده‌های مختلف به ذهنم وارد میشه که از تحلیلشون در می‌مونم. امروز احساس می‌کنم چندان کار مفیدی نکردم و برای این که این احساس یه کم کمرنگ‌تر بشه گفتم بیام چند خطی درباره خودم بنویسم. دو سه تا مطلب خیلی طولانی نوشتم که بعد دیدم به ریسکش نمی‌ارزه و با اشک و آه فرستادمش تو پستو. خیلی تلخه درست تو اون لحظه‌ای که خودتو آماده می‌کنی تا بگی آخهیشش!، یهو ببینی که همه زحمتت بی‌فایده بوده. البته بی‌فای

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها