سلام
فردا صبح عازم یه سفر دیگه میشم. یکی از همکارام که دوستم هم هست باهم میریم.
نقطه مرزی کشور...درست روی لبه نقشه میخوایم راه بریم.
الان یهویی یادم افتاد که اگه هواپیمامون سقوط کنه اگه ترور بشیم...اگه به میهمانی مرگ دعوت باشیم اونوقت الان باید کجا باشم چه کارهایی بکنم...
همیشه دوست دارم بدونم دل چه کسانی برام تنگ میشه؟
مرگ دور نیست شابد به خواب رفته باشه...همین.
دیروز باهام برای امروز ررقرار گذاشت. میدونه سفر میرم.
عربها یک اصطلاح دلنشین دارند بجای «التماس دعا». وقتی کولهات را بستهای و میگویی عازمم؛ فیالفور دعا را گردنبندی میکنند و میاندازند گردنت تا پای هر عمود، هر وقت چشمهایت پر اشک شد، دلت شکست، چانهات لرزید، دستت به ضریح رسید، چشمت به گنبد افتاد، دست بکشی روی گردنبند و یادشان کنی. عربها بجای التماس دعا، لطیف و شاعرانه میگویند«اقلدک الدعا»*. تو هم در جواب بجای «اگر لایق و قابل باشم چشم» باید بگویی «و انت من اهل الدعا» یعنی تو هم د
میدونی چیه رفیق؟
اگه کربلا نرم خیلی گرون تموم میشه برام. از درون یه چیزی ویران میشه تو وجودم.
ده ساله دارم خودم رو اینطور آروم میکنم که نمیرم چون خانواده م شرایطش رو ندارن، چون عرفان همراهی نمیکنه، چون تنهایی اجازه نمیدن برم، بذار ازدواج کردی میری. هر چند میدیدم آدم هایی رو که با شرایط بدتر از من هم میرفتن! ولی خودم رو با این بهانه آروم میکردم دیگه ..
حالا که آقای میم هست، ما بلیط هامون رو گرفتیم و من به مدرسه و شاگردهامم گفتم ا
خب ساعت نزدیک ۳ شبه....به یه جمع بندی کامل و تصحیحات نوشتاری برای پایان نامه م رسیدم و فقط موند منابعم که خب باید بشینم و طبق اصول مرتبشون کنم.....بقیه رو برای استادهام فرستادم و خوشم میاد استادمم مثه خودم شب نشینه!!!! همین شبی جوابگوم بود....
نوشته بودم که میخوام دفاع کنم شهریور و گفت فرم رو بگیر پر کن برام بفرست....الهی شکر....معجزه ی شکرگزاری همچنان با منه....
امیدوارم مساله ای برا پایان نامه پیش نیاد و دیگه این چند روز بدون هیچ استرسی بگذره برام توی
درباره این سایت