نتایج جستجو برای عبارت :

اصلا هم حس دختر بدی بودن بهم دست نداده الان!

من؟ دختر بی اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری برای زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آیه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
من؟ دختر بی اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری برای زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آیه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
الان منتظریم دختر دایی ف بیاد فیلمهایی که از عقدش گرفتم نشونم بده دقیقا همییییین الان و اصلا نمیدونم میاد یا نه ولی قرار بود بیاد ینی گف میاد میخوام ببینم چیکار کردم فیلماشوووو.‌مث چی خوابم میاد ولی منتظرم اول فیلمارو ببینم 
آیا میاد ؟ آیا نمیاد؟ 
من خیلی گریه کرده بودم،سرمم بالا گرفتمو گریه کرده بودم،به زمین زمان فحش داده بودم و بی قرار شده بودم،برای از دست دادنای بی معنی برای درجا زدنای تکراری برای حسای مزخرفی که بی وقت به سراغم اومده بودن،برای تکه های جدای روحم برای خلا های طولانی،برای یه دختر تنها بودن(عجیبه آدم تنها بودن با دختر تنها بودن فرق داره حس بی پناهیش بیشتره) اما اگه همه ی اون مچاله شدن ها لازم بود تا منِ الان ساخته بشه میتونم کم کم دوسشون داشه باشم
روز به روز دارم بیشتر به این نتیجه می رسم که از خابگاه خوشم نمیاد و خابگاهی بودن سخته --___--
خوشبینی  و تغییر زاویه ی دید '_' و این چرت و پرتا رو که کنار بذاریم واقعن سخته
دبیرستان ک بودم واسه یک شب خابگاه بودن ذوق مرگ میشدم ولی حالا بعد از یک سال خابگاهی بودن اصلا احساس خوبی بش ندارم... گاهی وقتا خوبه ها...ولی کلا نمیارزه...
زندگی با 500 تا دختر دیگه خیلی مسخرس واقن
اونم تو یه اتاق 16 نفره
قبلنا با خودم میگفتم چقد خوب میشدا اصن جنس مذکری وجود نداشت اما ا
سلام به تکه ای از وجودم
 
دختر عزیزم در این دوماهی که مهمون خونه ی من و بابا احسان شدی زندگی ما رنگ و بوی دگری پیدا کرده.....الان همه ی فکرمون تو شدی که چیکار کنیم خوشبخت ترین دختر دنیا باشی
دختر عزیزم تو زیبا ترین و ناز ترین دختر دنیایی
دوستت دارم 
 
 
۴دی ماه ۱۳۹۸
دلم میخواست پسر بودم الان میرفتم بیرون یکم دعوا میکردم داد میزدم سیگار میکشیدم چهارتارو میزدم کتک میخوردم یکم ازراین فشاری که الان رومه کم میشد.
ولی حالا دختر شدم نه تنها نمیتونم هیچ حرفی بزنم بلکه ساکت باید بشینم و با ملایمت کارایی که چپ و راست بهم میگن با مهربونی انجام بدم چون اگه یکم تن صدام بالا ببرم یا لحن جدی حرفی بزنم چون نمیدونن چمه بازخواست و مجازات میشم.
دختر بودن سخته لااقل برای من عصبانیتم با ریختن طرفها تو طرف شویی خالی کنم یا ب
تو این خونه غیر از این نبوده: "مخالفت! "
مخالفت با هر تصمیمی که گرفتم!
اعضای این خونه همیشه فشاری بودن روی همه یفشار های دیگه!
 
"پشیمونم از اینکه تو رو به دنیا اوردم!"
"تو به خاطر باباته که الان این دانشگاهی!خودت هیچی نبودی!"
"اگه پای یه گوسفند اینقد پول میرختیم ، الان دکتراشو گرفته بود!"
"شاید اگه پسر بودی میذاشتم بری!"
"تو اگه جلوتو نگیرن ، لخت میری تو خیابون!"
"اگه به تو یه بانک هم بدن در عرض یه روز تمام پولاشو تموم میکنی بس که ولخرجی!!!"
"رفتی تهران ک
تو این خونه غیر از این نبوده: "مخالفت! "
مخالفت با هر تصمیمی که گرفتم!
اعضای این خونه همیشه فشاری بودن روی همه یفشار های دیگه!
 
"پشیمونم از اینکه تو رو به دنیا اوردم!"
"تو به خاطر باباته که الان این دانشگاهی!خودت هیچی نبودی!"
"اگه پای یه گوسفند اینقد پول میرختیم ، الان دکتراشو گرفته بود!"
"شاید اگه پسر بودی میذاشتم بری!"
"تو اگه جلوتو نگیرن ، لخت میری تو خیابون!"
"اگه به تو یه بانک هم بدن در عرض یه روز تمام پولاشو تموم میکنی بس که ولخرجی!!!"
"رفتی تهران ک
من یک دخترم که متاسفانه با وجود تفاوت های فاحش با بقیه دخترا، هنوز قلب دارم و ممکنه آدما رو دوست داشته باشم، بهشون عادت کنم و غیره. خب من ازین قرتی بازیا خوشم نمیاد و دوس پسر ندارم و نخواهم داشت. ولی دیروز یه پسری که برام خیلی هم عزیز بود بهم گفت تو باید خودتو اصلاح کنی! پرسیدم چطوری؟ گفت باید بیشتر دختر باشی! ... باشه. چی؟!ینی چی که بیشتر دختر باشم؟ جواب داد: ینی به چیزایی که باید اهمیت بدی و بی تفاوت نباشی، زیاد فوتبالی هستی و کل کل میکنی، و فحش ه
#مسیرعشق    2
-پخ
-چته دیونه شیشه شکست.
-شیشه شکست یا فکرای توتیکه پاره شده
خب بگو ببینم باز تو کدوم خیال سفر میکردی.
-هیچ جا فعلا که شدم همسفرتو.دمت گرم دختر تواین هوای سرد شیر کاکائو واقعا میچسبه.ممنون
-اصلا تعارف نکنیا یهو شرمنده مهمونم میشم.خوبه اصلا چیزی نمیخواستی.ولی نوش جونت بخاطر اون تشکرت
-بهارمیدونی جای چی الان خالیه
-جای چی؟
ادامه مطلب
لیست نامهای زیبای دخترانه شیک و جدید
برای مشاهده اسم های زیبا و شیک دختر قسمت زیر را ببینید:
اسم دختر
قشنگ ترین نام های دختر برای فرزند دختر
اسم دختر شیک با ریشه های مختلف
اسم دختر ترکی شیک
اسم دختر کردی شیک
اسم دختر لری شیک
اسم دختر شیک فارسی
لیست نامهای زیبای دخترانه شیک و جدید
برای مشاهده اسم های زیبا و شیک دختر قسمت زیر را ببینید:
اسم دختر
قشنگ ترین نام های دختر برای فرزند دختر
اسم دختر شیک با ریشه های مختلف
اسم دختر ترکی شیک
اسم دختر کردی شیک
اسم دختر لری شیک
اسم دختر شیک فارسی
صبح با خواهرم بیرون بودیم.یه مادر با یه دختر تقریبا شش یا هفت ساله و یه پسر چهار ساله یا حتی کوچیک تر داشتن جلوی ما میرفتن.مادره به دخترش میگفت:الان میبرمتون میزارمتون خونه و میرم. تا شبم برنمیگردم خودتون بمونید، اینهمه زحمت میکشم اینهمه سختی میکشم لیاقت ندارید نه تشکر میکنید نه قدر میدونید و دختر بچه التماس میکرد که مادرش این کار رو نکنه پسر بچه یا اصلا عقلش نمیرسید به اینکه مادر چی میگه یا چون مخاطب مادر نبود فکر میکرد بهش ربطی نداره .به خو
توی کلاس ما یک دختر هست که به خودش اجازه میدهد هر حرفی را به هر کسی بزند 
با من هم چندباری دهن به دهن شده
 هر بار به این نتیجه رسیدم شعور اصلا به سطح تحصیل و پول و قیافه ربطی ندارد
تا حد زیادی به رفتاری که دیدی عقده هایی که درونت جمع شده فرهنگ فضایی که در آن بزرگ شدی و بزرگ تر که میشوی تا حدی به تلاش خودت برای بهتر شدن بستگی دارد 
این دختر روی اعصاب است درست شبیه رفتارهایی که از بقیه هم انتظار میرود اما تلاششان را میکنند کمی با شعور به نظر برسند 
به نام انسانیت
امروزجمعه ۱۳۹۸.۰۳.۱۰
وجدان صادق
زندگی یعنی آرامش، آرامش با یه وجدان آروم بدست میاد، وجدان آروم نتیجه ی صداقت و درستکاری هست و کل این زنجیره از تو یه آدم خوب توی یک زندگی آروم و خوب میسازه؛
یک پسر و دختر کوچیک مشغول بازی با هم بودن، پسر کوچولو یه سری تیله و دختر چنتایی شیرینی داشت، پسر گفت: من همه تیله هامو بهت میدم و تو هم همه شیرینی هاتو به من بده، دختر قبول کرد پسر بزرگترین و زیباترین تیله رو یواشکی برداشت و بقیه رو به دختر داد
دختر عموی 4 ساله م دور ستونی که درست وسط خونه ی پدربزرگم هست میچرخه
میچرخه
میچرخه
میچرخه
 
مادربزرگم بهش میگه نچرخ حالت بد میشه ها
می ایسته
با حالت پرخاشگری به مادربزرگم میگه :
مگه نگفتم هر وقت دلم واسه مامانم تنگ بشه انقدر میچرخم دور این تا غش کنم ؟
خب مامانم رفته پیش خدا و فکر نمیکنم دیگه برگرده
 
 
 
من ... هزار بار میمیرم و زنده میشم
هزار بار تو دلم میشکنم واسه دل تنهای این بچه
و هزار بار به خودم فحش میدم بابت کارهایی که کردم و مامانمو رنجوندم
سلام
دوستان من قبلا یه ترم یه دانشگاه دیگه خوندم. اون جا عاشق یه دختر شدم. ولی متاسفانه همه چیز از دور قشنگ بود. اون دختر تمام عشق و علاقه ی منو زیر پاهاش له کرد و از همه مهم تر غرور و شخصیتم لگد مال شد.
حدود یک سالی هست که پای عشقم وایسادم و بهش اصرار میکنم که درخواست ازدواجم رو قبول کنه. ولی اصلا با وجود اینکه میدونه چقدر دوسش دارم ولی اصلا واسه ی نه خودش و نه خانوادش مهمه که من براش میمیرم. قیافه م و رفتارهام شده شبیه آدم های شکست عشقی خورده. هر
گلاب : دوستم اینقدر دختر خوبیه :)))من: خبگلاب : میگه من دوست معمولی هم دارممن به حالت غش کردن نمادینگلاب : عه گوش کن لوس نشومن :الان دوست معمولی داره دختر خوبیه ؟؟گلاب : نه کلی گفتم ، اسمش کمیله، کمیل قاسمیمن : عهههههه ، میشناسم ،کشتی گیرررررهگلاب : نه اصلا فکر کنم فامیلیش یک چیز دیگه باشهو گلاب همچنان در حال حرف زدن  گفتم گلاااااااب من اصلا با کمیل عکس دارم بزار بهت نشون بدم ، بعد سلفی خودم با سر در مسجد کمیل ابن زیاد رو بهش نشون دادم گلاب من : گلا
سلام 
ساعت ۱:۵۱ دقیقه بامداد شنبه ۱۸ خرداد ۹۸ در مسیر برگشت از سفر ۴ روزه مشهد هستم
بلیط اینترنتی گرفتم یا ماشین مرتضی دارم میام ،
ماشین خیلی شلوغه بخاطر اینکه چند تا مسافر دختر تو ماشین هستن من و محدثه الان جدا از هم نشستیم !
واقعیتش اینکه به آدم بر میخوره اینکه بخاطر مسافرای دیگه مجبور بشی از همسرت دور بشینی اونم توی ماشین پسرخالت !
نمیدونم رفتار درست چی بوده و باید چیکار میکردم اما اصلا حرکت خوشایندی نبود ، اصلا ...
دختر با اخم اومد پیش مادرش و گفت.؟ مامان من دیگه از دختر بودن خسته شدم! مادرش با تعجب پرسید چرا؟ دختر گفت : خسته شدم از این تبعیضی که بین دختر و پسر قائل میشن! پسر تا نصف شب هرجا دلش بخواد میره کسی نمیگه اشکال داره. اما دختر بره میگن خوب نیست. پسر دوست دختر داشته میگن پسره دیگه!! دختر دوست پسر داشته باشه میگن خرابه! پسر سیگار بکشه میگن مرده دیگه حتما دردی داره! دختر سیگار بکشه میگن معتاده! پسر چش چرونی کنه میگن ذاتشه! دختر چش چرونی کنه میگن وله! خلا
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری:نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم بارداری دخ
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم باردا
وارد محوطه ی باشگاه که شدم صدای داد و فریاد شنیدم، نگران شدم ... صدا از دفتر مدیریت بود.مدیر و یه خانم دیگه با نهایت صداشون با هم حرف میزدن و هی میکوبیدن روی میز....اون خانم مادر یکی از بچه های کاراته بود، مدعی بود دیروز دخترش رو بخاطر اینکه شهریه نداده راه ندادن و آواره ی خیابونش کردن.اما مدیر می گفت دیروز دخترش رو اصلا ندیده و حتی وارد باشگاه هم نشده....مدیر با خونسردی رفت دختر اون خانم رو آورد و اول بوسش کرد و خیلی مهربون ازش پرسید: دخترم دیروز ا
خونه به هم ریخته اس‌...
ولی خب اتاق فرمون باهام اومده و میدونم تا مدت ها بعد رفتنش یه خونه ی تمیز دارم...
از اون تمیزهایی که فقط از دست مامان ها بر میاد...
به این فکر میکردم که بچه های من ، شوهر من ؛ هرگز اون چیزی رو که ما از مادرهامون دیدیم نمیبینن...
این بده ؟ 
خوبه ؟ 
نمیدونم...
میدونم که من هرگز نمیتونم اون شکلی بشم...
الان هم خوشحالم که یه مدت دغدغه ی غذا و تمیزکاری و ... ندارم :)) 
و خب یکی هست عصرها که بشینم باهاش یه دمنوش گرم بخورم و حرف بزنم... 
جالب
سلام
یه پسر بیست چند ساله هستم، سوال اولم از دخترها اینه چطوری علاقه شون رو به یه پسر نشون میدن؟ اصلا ممکنه از پسری خوش شون بیاد که نمیشناسنش؟، چه قدر احتمال داره خودشون بیان جلو؟، اصلا اگه نیان جلو چه جوری باید بری به دختری که کمترین برخوردی باهاش نداشتی حتی اسمش رو هم نمیدونی پیشنهاد آشنایی بدی و چی باید بگی؟
اصلا چرا من حس میکنم بعضی از دخترها بهم علاقه دارن، نه جذابیت ظاهری آنچنانی حس میکنم نه ملاک های دیگه ای که برای یه دختر ممکن جذاب ب
سلام...
واقعا داستانهای ایسنتا من رو معتاد و همچنین غمگین میکنه تصمییم گرفته پیج داستان های واقعی رو آنفالو کنم ...
واقعا یه چیزهایی رو میخونه برق از سرت میپره.
امروز داستان خیانت مادر و نامزد یه دختر رو خوندم که دختر موقع ماچ و موچ مچشونو گرفته بود
تازه مادرشم از این مادر های سخت گیر بود که حتی اجازه نداده بود دخترش بره دانشگاه.
واقعا شوکه شدم آخر داستان هم مادره مرد و پسره هم نصف صورتش سوخت.
دختره هم با یکی دیگه ازدواج کرد.
یعنی کرک و پشمم ریخت
سلام خدمت دوستان عزیز
تازه خانواده برتر رو پیدا کردم، چون اصلا تو این فازها نبودم و الان هم داشتم یه مطالبی راجع به ازدواج و خواستگاری سرچ میکردم که این جا رو دیدم...، چند تا از پست ها رو خوندم، کامنت ها چه خانم و آقا نشون میده با تجربه هستید، گفتم حتما حرف ها و نظرات تون کمکم میکنه.
اول از خودم بگم که ۲۲ سالمه و دانشجو ام، تقریبا نصف درسم مونده، راستش من یه حالتی برام پیش اومده که تا حالا این جور نبوده و اصلا فکر هم نمی کردم پیش بیاد.
حدود یه ماه
گفته بودم یکی از همکلاسی‌هام شبیه دختر بوشهری موردعلاقمه و از اول ترم همه‌ش دلم می‌خواست باهاش دوست بشم؟ امروز ناهار رو با هم خوردیم و بعد از ناهار هم راه افتادیم تو دانشگاه، تا یه مسیری رو قدم زدیم. دانشگاه ما خیلی بزرگ و جنگلیه. خیلی قشنگه. ولی خب این گشت زدنا و کشف کردنا رفیق می‌خواد. من بلد نیستم این شکلی تنهایی خوش بگذرونم. راستش اصلا بهم خوش نمی‌گذره! الان مثلا مدت‌هاست خودم تنها میرم سلف صبحانه و ناهار می‌خورم و زندگیم لنگ داشتن دو
◀ماجرای دختر آبی از آن قرار هست که گویا او را به ورزشگاه آزادی برای دیدن بازی فوتبال استقلال راه نداده اند.اما این یک دروغ محض هست و این دختر که از بیماری روانی و افسردگی شدید رنج میبرد مرتکب خود سوزی شده هست.اما به علت جراحات بیش از حد جان خود را ار دست می دهد.دلیل بازاداشت وی، فحاشی به مامورین نیروی انتظامی بود که شش ماه جبس برایش بریده اند.با این حال بعضی ها چون سلبیرتی ها و رسانه های فارسی زبان بیگانه تا توانستند به روی این قضیه مانور داد
این که شهرت، اهرم سبک تر از پَرش را بگذارد زیر سنگ آدم و تا روشنایی بالا ببرد، و بعد آدم را با هفت تا کرم و یک ساس آزاد کند، غنیمتی است.
الان می گویم چطور می شود. چند ماه قبل یکی از بچه ها آمد پیش من و گفت: «یه رمان نوشته ام . توام یکی از شخصیت هاشی.»
این را که گفت من حسابی سر حال آمدم. خودم را فوری گذاشتم جای قهرمان یا شخصیت منفی یک ماجرای عشقی: «دستش را روی سینه ی دختر گذاشت و بخار نفس هایش عینک دختر را کدر کرد،» یا «به گریه های دختر خندید و بعد مثل ک
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از تغییرات مثبتی که در خودم می‌بینم و‌ دوستش دارم پذیرش است. پذیرش زندگی کردن در همین الان و لذت بردن از همین الان. مدتی است که دیگر فکر نمی‌کنم اگر شرایط فلان طور بود، چقدر خوب بود. یا وقتی شرایط فلان طور بشود چقدر خوب می‌شود. منتظر نیستم بچه‌ها بزرگ بشوند، بهانه‌گیر نباشند، کار زیاد نداشته باشند تا از با هم بودن لذت ببریم. حالا بلدم با همین پسر در آستانه نوجوانی، با همین دختر شماره یک حساس، با همین دختر شماره د
این روزها کم‌حرف تر و درون‌گرا تر شدم. نه بخاطر اینکه اتفاق و احساسات خاصی در زندگیم نداشته باشم، بلکه اینقدر اتفاقات عجیب و جدیدن و احساساتم رو نمیشناسم که اصلا نمیدونم چطوری راجع بهشون حرف بزنم. فقط خواب‌های پراکنده میبینم. اون ملیکایی که همیشه نوشتن براش خیلی راحت بود الان جونش در میاد که بنویسه. چت کنه. اصلا نمیدونه چشه. ملیکا الان دوست داره هی آدم هارو ببینه. باهاشون بشینه حرف بزنه ساعت ها. ملیکا میترسه از ندیدن کسایی که دوستشون داره ب
(پرده اول)
صحنه: جلوی سوپرمارکت
دختر: برام خوراکی بخر
مادر: کارتم همرام نیست. تو کارت آوردی؟
دختر: آره
مادر: خب تو بخر
دختر: نمیخوام

(پرده دوم)
صحنه: سر کوچه
مادر روی سکویی مینشیند
مادر: من نمیام خونه
دختر: چرا؟
مادر: تو برام خوراکی نخریدی!
دختر: پا شو بریم خونه!
مادر: تا نخری نمیام
دختر: دیگه با خودم نمیارمت بیرون
و از صحنه خارج میشود
چند دقیقه بعد دختر با پلاستیکی در دست وارد صحنه میشود.
مادر: خریدی؟
دختر: بله
و هر دو از صحنه خارج میشوند
+ این داستا
چند دقیقه پیش جلد دوم آنا کارنینا هم به اتمام رسید. همین الان که این جمله تموم شد یادم افتاد برم در کتاب ظرافت جوجه تیغی اظهار نظرها درمورد آنا کارنینا رو ببینم. اما از اینجا به بعد اسپویل:
خیلی ناراحت شدم که آنا خودش رو کشت و بدتر اینکه در لحظات اخر پشیمون شد. هرچند قبلا هم پشیمون شده بود اما نهایتا این کارو کرد. در کل اوایل از این رمان خسته شدم بودم انا از اواخر جلد یک علاقمند شدم و مطمئنا این رمان رو با تداعی چای و شب های پاییز به یاد خواهم اور
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری:نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم بارداری دخ
کتاب روی ماه خدارا ببوس از مصطفی مستور 
تا الان به نصف کتاب رسیدم و با توجه به عنوان کتاب ،تفکرم اینگونه بود یه کتاب مثبت باشه ولی تا الان تو وضعیت مشکی داره حرکت میکنه و حس خوبی بهم نمیده ولی هنوز رسیدم به نصفش ببینم تا آخر چی میشه ،کتابیه که تو چند نقطه برات علامت سوال باز میکنه و هنوز جواب نداده.
اگه دوست داشتین کتاب معرفی کنید 
لاک فیروزه ایم یه مدتیه سفت شده و نمیشه ازش استفاده کرد :( دلم گرفته ، یعنی دیشب ن حالمو گرفت ، این هفته خوب شروع شده بود ولی مثل اینکه من نمیتونم چند روز پشت سر هم خوشحال زندگی کنم ، دلم  یه لاک آبی کمرنگ که حالت صدفی داشته باشه میخواد :(
+: میدونید ؟ مهم نیست که یه دختر 23 ساله در مقابل یه پسر 15 ساله تو این جامعه حرفش خیلی بی ارزش تره ، برام مهم نیست کسی جنس مونث رو آدم حساب نمیکنه ، برام مهم نیست دنیا چقدر حق دختر ها و زن ها رو خورده ، برام مهم نیست
خب اگه بگم امروز چقدر خوندم قطعا 'ب' سر به کوه و بیابون میذاره ولی خب... :))))
به شکل لعنتی‌ای خوش گذشت امشب بهم...چندین ساعت با نون بودیم و بحثای هفته پیش رو هم فراموش کرده بودیم و من دوباره احساس میکردم چقدر دوسش دارم *_*
ساعت ۶اینا نون زنگ زد گفت بیا بریم کانون ببینیم چه خبره چون فردا جشن برتراست و درحال آماده سازی مراسم بودن! انقدر که از کلاسا و بچه های کانون خاطره دارم از سه سالی که مدرسه بودم ندارم ، میرفتم تو کلاسا و طبقه هارو بالا پایین میرفتم
نامهٔ این دختر خوبمان را، بدون کاستن و افزودن، منتشر می‌کنیم. ببینید چه خوب است:«سلام به تمام اعضای کانال از زبان مشاور. همین الان که داخل این کانال هستید واقعا سعادت بزرگیه. خدا رو شاکر باشید.من یه دختر 28 ساله هستم و متاسفانه 12 سال مبتلا به خودارضایی بودم. قصد ادامه زندگی را نداشتم. از همه چیز ناامید بودم و به خودکشی فکر می‌کردم، که وارد کانال از زبان مشاور شدم و موضوع رو با آقای مظاهری در میون گذاشتم. واقعا خدا این کانال رو سرراهم قرار داد.
الان که دارم ابن پست و مینویسم شدیدا انژی هیجانیم زیاده
اصلا بهتره بگم داره سرریز میکنه
شدیدا پتانسیل این و دارم که اونقد بدوام تا بیهوش بشم
شرایط هم اصلا مساعد نیس واسه هرگونه تخلیه ای
واقعا نیاز دارم بزنم بیرون یکسره بدوام تا بیهوش شم
خدایا بخیر بگذرون
سه ماه پیش بود که پلیس انگلیس از مفقود شدن دختر کوچکی به نام رزا خبر داد. گم شدن اصلا معمولی نبود چون دختر توی خونه خودش گم شده بود و این داستان رو خیلی پیچیده تر میکرد.مادر رزا شب هنگامی که وارد اتاق دخترش شد متوجه میشه که دخترش نیست. یه دختر ۴ ساله که در حال بازی با تبلتش بوده و الان دیگه نیست! داستان خیلی خشن و بد نشون میده و باید بدونید که همینطور هم هست.مادر رزا سریعا با پلیس تماس میگیره و پلیس به اولین چیزی که شک میکنه تبلت این دختره که اخری
مینویسم اینجا ،
میخوام با امام زمانم صحبت کنم ، 
یه صحبت خصوصی .
آقا من اصلا نمیدونم چم شده ، اصلا اصلا اصلا.
یعنی اصلا نمیفهمم چه اتفاقی افتاد که من تونستم برم‌این همه فیلم ببینم ، این همه کار بکنم ، آقا واقعا من اینجوری نبودم ، آقا خودت میدونی ، من عهد بسته بودم تا یه سری جاها هم تونستم مطابق عهدم پیش برم، ولی یهو اصلا نمیدونم چی شد.
خب حالا که کار از کار گذشته،  من واااقعا پشیمانم این‌رو میتونی حس کنی خودت آقا،  به خدا بگو که من چقد پشیمونم.
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری:نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم بارداری دخ
اولا منظور از نازی در عنوان دختر همسایه نیست .
فیلم ۱۹۱۷ رو دیدین؟ خیلیا دیدن تا الان . سم مندس (کارگردان) گفته این فیلم و از داستان هایی که پدربزرگش از زمان جنگ تعریف کرده ساخته . این و گفتم چون خیلی به غیرواقعی بودن و تحریف شدن و این چیزا تو فیلم اعتراض شده بود . اصلا نمی فهمم اعتراض میکنن که چی بشه؟! اصلا فکر کن چاخان کرده کلا، چیزی عوض میشه؟ یا کلا مو به مو درست گفته، بازم چیزی عوض میشه؟ تمام کنید لطفا . 
فیلم کلا به صورت سکانس پلان به نظر میاد
سلام.
من یه دختر مستقل هستم و همین موضوع رو تو جلسه خواستگاری بیان کردم . به آقا گفتم من همیشه نظرات خوب رو قبول میکنم و مشورت رو میپذیرم اما در زندگی زناشویی اجازه دخالت حتی به پدر و مادر خودمم  رو هم نمیدم . به نطر شما آقایون اگه این جمله رو بعد از کمی آشنایی با دختر و خانواده اون بشنوید چی فکر میکنید؟
 یکی از پسرهای فامیل، بعد از گرفتن فوق لیسانس شیمی از یه دانشگاه توپ ! پارسال کنکور تجربی داد و پزشکی بین الملل قبول شد . 
پسر خوب و سالمیه . و بسیار پیگیر و پر تلاش ! حالا یه مقدار سنش داره زیاد میشه و میخواد زوجه اختیار کنه ...
به بابام گفته که دنبال کیس مناسب میگردم و ... امروز صبح بابام داشت دوستای من رو پایین بالا میکرد ببینه کدومشون لیاقتش رو دارن مامانم نیت شوم بابا رو فهمید و گفت بیکاااریا ! پسره کار و باری نداره دانشجوعه خیلی هنر کنه از پس ش
نشسته‌ام روی تخت خوابگاه و حس یک بیابان بی‌آب و علف را دارم! انگار در چشم‌ها و لب‌ها و بینی‌ام آتش زبانه می‌کشد. انگار یکی یک سرنگ وصل کرده به من و تا آخرین قطرهٔ آب بدنم را از جانم کشیده بیرون. اصلا من دلم می‌خواهد ترک تحصیل کنم و برگردم خانه! مرا چه به آب و هوای خشک و دود  و دم؟ من الان باید کنار دریا باشم و میان موج‌های پریشانش برقصم، باید در جنگل‌ها بدوم در امتداد رودخانه، باید گوش‌جانم را بسپارم به نوای زیبای گاوبانگی مرال‌ها در پایی
عود، چای، دختر پرتقال. تابستونم رو اینجوری گذروندم. اتاقم رو به سلیقه خودم چیدم به این امید که زندگیم رو هم همینجوری بچینم. سخت، طولانی، با کمک مامان و بابا.‌ خوش گذشت؟ الان دیگه نمیدونم. الان که بهش فکر میکنم، خیلی تنها بودم. فکر کنم خوش هم گذشت. الان داره بهم خوش میگذره؟!شک دارم که بدونم شاد بودن یعنی چی. تو گوشه ذهنم همیشه چند تا دغدغه هست که نمیذاره راحت و‌ بیخیال باشم. ولی مثل همیشه باید تلاش کنم که خوب باشم. که صداشون رو نشنوم. باید خودم
یه چیزی که واقعا برام سواله.
اینه که چرا این مرد اینکارو با من کرد؟
آیا عقده های خودش رو بروز داد؟
آیا من مجبورش کردم؟نه واقعا.
من فقط یه پدر میخواستم.
نه بیشتر نه کمتر.
ولی اون خیلی بیشتر میخواست.
و تازه بعد یه مدت زد زیر همچی.
چون من اون دختر مورد نظرش نبودم.
چون تو همچی از جمله درس اول نبودم.
چون تو خیلی چیزا حتی نزدیک به آخر بودم.
ولی حواسم به اون بود. قدرش رو میدونستم.
الان هم زندگی همینه دیگه.
برا چیزی که میخوای تلاش میکنی.
شد میرسی بهش نشد هم ب
سلام
من سامان هستم ، خیلی دوست داشتم ازدواج کنم ولی تا حالا که نشده، البته سه خواستگاری خواستم برم ولی نوبت به من نرسید که برم خونه دختره، یعنی نرفته اونا گفتن "نه"، همون بهانه درس دانشگاه، دو تا از دخترها رو خودم انتخاب کرده بودم که مامانم رفت برای صحبت ولی حتی فرصت ندادن من یک بار بیام و جواب شون نه بود، یکی از دخترها آشنا و یکی دیگه فامیل نسبتا نزدیک بود، یکی از این سه تا خواستگاری رو هم، مامانم انتخاب کرده بود که چون خانواده خوبی بودن منم گ
هنوزم که هنوزه جوابمو نداده...خواهری میگه:اون همیشه جواب میده،شاید وقت نداشته...
و منی که مطمئن بودم ولی الان دلم میخواد برم و تمام پیامامو پاک کنم...
به درک اگه دیده باشه...
مهم منم که هر روز اولین کاری که میکردم چک کردن اینستام بود...
مهم منم که بعد این همه مدت...هعیی
:(
:((:
دست های تپل خجالتی اش را قایم می کرد. دست های کوچک، پاهای کوچک که هی صدای ریتمیک دست کوچولو، پا کوچولو، گریه نکن بابات میاد را در ذهنم می خواند با صدای کودکانه و زیبا و شیرین. 
می دانستم گریه می کند. گریه که حتما نباید اشک داشته باشد، بازتابی در چهره داشته باشد! گریه ی بدون علائم هشدار دهنده هم وجود دارد.
دختر بودن یک چیز اعجاب انگیز است. بی نظیر است. نمی گویم خوب است یا بد. نمی گویم باید باشد یا نباشد. فقط بدانید دختر بودن از عجایب کشف نشده ی موجو
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم بارداری دختر روی شکم زن حامله می رسیم.
ادامه مطلب
تا سن هجده سالگی
تمام عروسها و جنس مونث فامیل (با جنس مذکر زیاد ارتباطی نداشتم) بهم میگفتن من خیلی زشتم.
وقتی رفتم خوابگاه
بچه ها بعضیاشون میگفتن که من یه دختر چشم درشت و سفید و خوشگلم.
اصلا باورم نمیشد که خوشگل باشم
دوست پسرمم میگفت زشتم
سالها گذشت
جوونیم سپری شد
و الان یکی دو ساله که باور کردم که منم خوشگلم.
سال قبل هم همینطور شد. در چشم بر هم زدنی سه هفته از اولین ماه سال رو هم پشت سرگذاشتیم.
یادمه قبل عید همش داشتیم روزها رو میشمردیم که چقدر طول میکشه برسیم به پیک این بیماری همه گیر -اسمش رو نبر- و اوضاع روبراه میشه.
الان دیگه یک هفته هم از اون نقطه ی پیکی که ترسیم کرده بودند هم گذشته.
الان دو ماه هست که سوار اتوبوس نشدم. من مسافت های توی شهر رو با اتوبوس جابه جا میشم.
الان دو ماه هست که اون مسیر خلوت همیشگی رو پیاده روی نکردم.
الان دو ماه هست که کتابف
سلام
مشکل من مادرمه، نمیدونم چطور رفتار کنم احترامش حفظ بشه.
وقتی بچه بودم خیلی ذوق داشتم، میدیدم دختر خاله م ظرف میشوره، خونه جارو میکنه، میگفتم منم میخوام ظرف بشورم، میگفت نمیتونی خودم باید بشورم، (البته یکم وسواس داره) اگه می شستم ذوق میکردم می بردم نشونش بدم دعوام میکرد که چرا دست زدی انگار جنایت کرده بودم، منم زده میشدم.
یه کم بزرگتر شدم دختر خاله م مستقل تر شد من وابسته، خاله م همه ش از دخترش تعریف میکرد مادر منم همه ش منو با اون مقایسه
دلم میخواد خودمو بالا بیارم..کاش میشد برگشت به قبل..کاش ی سری آدما هنوز بودن..کاش این همه اشک نبودن...
چجوری ی نفر میتونه تیکه تیکه بشه ولی نمیره...؟هعییی
 
+ی روزایی چقدر ساده بودم..چقدر بچه بودم... ی روزایی دنیا در عین غمگینیش هنوزم قشنگ بود چون آدمای خوب زیادی توش بودن...اما الان خودمم دیگه آدم خوبی نیسم.. 
 
++کسی هم اصلا این بغض ها رو میخونه؟نه...چه اهمیتی داری مگه تو؟هعی...
من اصلا عددی نیستم قدم سر چشم من گذاشتید من کی باشم که کنیز بی بی زینب کبرا س و اهل و عیال کاروان کربلا بیان عیادتم از ذوقم رو پا بند نبودم چنان اشتیاقی به من داشتند چنان محبتی از نگاه و صدایشان به گوش جانم مینشست که انگار ما سالهاست همدیگر را میشناسیم مادربزرگ خدا بیامرزم هم بودن خلاصه اینکه شادی تمام وجودم را پر کرده نگاهشان از نظرم دور نمیشه نزدیک به پانزده نفر بودند خانم ها و چندین دختر بچه با چادر عربی دیگه اصلا مگه غمی میمونه مگه غصه ای
با کدوم خاطره یا تجربه روز دختر رو تبریک بگیم؟!خاطره تنهایی کلاس تشکیل دادن در غیابشون...بلاک کردن بعد از اشتباه...نگفتن کنسلی کلاس و بیخودی سر کلاس موندنشون...کمک نکردن بهشون وقتی سر یه مبحث کمک میخواستن...سو تفاهم با شوهر یکی ازشون یا نجات دادن دوتا دختر که گیر کرده بودن ؟!این آخری غیر دخترای کلاس بودش
از این لحظه به بعد میم تنها طلای شهرمون نیست و با تشکر فراوان از دال که طلا شد، دیگه کوچکترین حسادتی به این کصخل روانی پاچه خوار ندارم
باشد که سال بعد بهمن هم طلا بگیره و انحصار طلا از چنگ پسرا بیرون بیاد
پ.ن: الان هم دارم ۱۳ reasons why رو می بینم و شرم بر من که دو فصل کلویی قشنگ رو مورد توجه قرار نداده بودم شما فقط مقدار shit بودن بانو رو ملاحظه بکنید
علائم و نشانه های دختر بودن جنین در بارداری
نشانه های خاص نشان می دهد که کودک می تواند یک دختر باشد یا پسر با این حال، این نشانه ها قطعا به شما نمی گویند که شما یک دختر را باردار هستید ولی تجربه ثابت کرده است که نشانه های بیان شده در اکثر افراد پیش بینی را درست انجام داده و زنانی که در دوران حاملگی این نشانه ها و علائم را داشتند نوزادشان دختر به دنیا آمده است ، بعد از معرفی علائم بارداری پسر روی شکم زن حامله در بخش قبلی نمناک به علائم باردا
ماه اخره دختر قشنگ من
دختر قشنگم از ته دل ارزو میکنم زندگی تو عین من نشه...
عزیزِ جونم همه زندگیمو میدم که تو خوشحال باشی
هر کاری می کنم که تو ارامش داشته باشی
بهت قول میدم هیچ وقت نزارم دردایی که من کشیدم و زجرایی که بهم دادن سر تو هم بیارن...
دختر عزیز من هیشکی به اندازه مامان دوستت نداره باور کن... تو تنها دلیل زنده بودن منی...
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش ( لگنش ) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند ؛ هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوان‌تر میشود.
ادامه مطلب
در مدرسه، به بچه هامون
هنوز زندگی کردن را یاد نداده
هنوز عادی ترین مفاهیمی مثل اهمیت دادن به دیگران را یاد نداده
...
دنیایی از اطلاعات را به سمت او سرازیر می کنیم
 
و نهایتا موجودی خودخواه و بی اخلاق را پرت می کنیم تو دانشگاه یا جامعه
سلام 
من امسال ۲۵ ساله میشم و تا الان خواستگارهایی داشتم که بیشتر معرفی از طریق خانواده بودن، ولی قبول شون نکردم، دلیلم هم یا از نظر ظاهری بوده یا اینکه سطح تحصیلاتش پایین تر از من بود.
من ظاهرم تقریبا متوسط به بالاست و قدم بلنده و میخوام قدش بلند باشه ، الان مدتیه که خواستگار ندارم و از نظر روابط اجتماعی خوب نیستم و راحت با کسی گرم نمیگیرم.
مشکل اصلیم همینه که مثل بعضی از دخترها پر رو نیستم و کم حرفم، از طرفی این چند ساله مشغول درس خوندن بودم
هم اتاقی قبلیم فارغ‌التحصیل شده ولی هنو اتاقشو تحویل نداده و یه جورایی هنوز هم اتاقی مونه
دیشب گفت امروز میخواد بیاد اینجا
گفتم حتما کار داره واسه یه شب میاد دیگه
الان اومدم می بینم ساک آورده با خودش
یا بسم ا... 
معلوم نی چقدر میخواد اینجا بمونه وروره جادو
انقدرم ور میزنه ها
دم امتحانی حوصله چرت و پرت گفتناشو ندارم
نمیدونم چرا هرچی عتیقه س به پست من میخوره و دیگه بیرونم نمی کشه :/
بابا دختر جمع کن گمشو برو دیگه
همه هم دوره ای هات طرح شونو دارن
حقیقتش
دوستی و تعامل با محمد
و خوبی هاشو بدیاش با هم
مخصوصا اثرات منفیش
بچه ها یه اثری روی من گذاشته که حالا حالا از بین نمیره
الان میفهمم چرا من اصلا نمیتونم ازدواج کنمو از ازدواج کردن میترسم!
من قبل از اشنایی باهاش به شدت یه دختر عاشق بودم و واقعا دختر بساز بودم و احتمال ازدواج کردنمم وجود داشت
الان میفهمم با همه عشقی که دارم نمیتونم چرا ازدواج کنم!
امروز نوشتم.
و وقتی نوشتم دلم سوخت!
و گفتم واقعا این همه بلا به خاطر بودن با این ادم سر تو اومد
سلام
پسر مورد علاقه م هر ساعت ده تا دختر رو فالو میکنه. یعنی کلا همه ش دختر فالو میکنه. اصلا پسر دنبال نمیکنه توی پیجش. شاید به ندرت. داشتیم برای ازدواج آشنا میشدیم که پیجش رو که چک میکردم کلا دلمو زد. اصلا نمیدونم چی بگم. چرا یه آقایی باید همه ش دختر فالو کنه؟ 
به نظرتون این همه دختر فالو میکنه برای چی میخواد؟، یعنی میتونم فکر کنم فقط نگاه شون میکنه و واسه سرگرمیه؟، یا اینکه اگه فکر کنم خدایی نکرده خانم بازه اشتباه کردم؟، بالاخره میتونم این کا
دلم گرفت بود ،میخواستم برم هم چیزی که لازم داشتم رو بخرم هم یکم قدم بزنم اما به جونم زهر شد ،اخه این چه کشوریه اول یه پرشیا سفید  گیر داده بود بهم بعد یه جوونک لات ، اشکم در اومده بود به سوپر مارکت سر کوچه پناه بردم که دست از سرم برداره ،بعد هم که رفت تا خونه دویدم ، هنوز هم دلم گرفته دلم میخواد زار بزنم از این شرایطی که دارم ،هر دفعه هیراد گفته بود قبل هفت نرو بیرون گوش نداده بودم این هم شد نتیجه اش ... 
سلام
به شخصه به روز دختر هیچگونه اعتقادی ندارم، محدودیت، ممنوعیت، اینکارو بکن، اونکار رو نکن، موتور سوار نشو، دوچرخه سوار نشو، حق استادیوم رفتن نداری، حق بدون اجازه ازدواج کردن نداری، حق انتخاب پوشش نداری و تازه  اینا برای جامعه است، جامعه ای که پسری رو تربیت میکنه تا به دخترش به خواهرش بگه حق نداری از خونه بری بیرون، حق نداری با دوستات رفت و آمد داشته باشی، حق نداری دیر بیای خونه ... واقعا روز این دختر مبارکه؟ البته که روز دختر برای اونایی
من امشب دختر غمگینی هستم که برای اولین بار بازی روی گوشیش نصب کرده و ساعتها نشسته به بازی...
دختر غمگینی که نمیدونه خوشبخته یا نه؟
دختر غمگینی که نمیدونه عشق توی قلبش هست یا نه؟
موفق هست یا نه؟
زیر پاش مهم هست یا نه؟
تو روابط اجتماعیش موفق هست یا نه؟
دختر غمگینی که اینقدر دور بوده و اینقدر محکم به نظر رسیده که روزهاست مادرش بهش زنگ نزده....
دختری که توی این روزای بهار هیچ حس درس خوندن نداره...به خودش میگه بیش از ۲۰ سال درس و کارت در صدر افکار و دغد
من سوالی داشتم در مورد رفتارهای یه دختر تو اینستاگرام و اینکه نظر کاربران در این مورد چیه؟
من 22 سالمه و در اقوام و خویشاوندان دورم دختری هست که 20 سالشه، از لحاظ ارتباط خانوادگی هر سال شاید یه بار همدیگه رو ببینیم تو خونه مادر بزرگم، ولی من پدرشون رو میشناسم چون یه باشگاه ورزشی دارن و سلام و علیک دارم باهاشون بعضی وقت ها، حالا سوالم در مورد دخترشونه؛
من قبلا چند سال پیش دخترشون رو دیدم و از ایشون خوشم اومد ولی چون اهل دوستی نبودم گفتم صبر کنم
ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺴﺮ ﺮﺳﺪ : ﺁﺎ ﻣﻦ ﻧﺰ ﻮﻥ ﻣﺎﻩ ﺯﺒﺎﻢ ؟
ﺴﺮ ﻔﺖ : ﻧﻪ ، ﻧﺴﺘ 
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻧﺎﻫ ﻣﻀﻄﺮﺏ ﺮﺳﺪ : ﺁﺎ ﺣﺎﺿﺮ ﺗﻪ ﺍ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫ ؟
ﺴﺮ ﺧﻨﺪﺪ ﻭ ﻔﺖ : ﻧﻪ ، ﻧﻤﺪﻫﻢ 
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺮﻪ ﺮﺳﺪ : ﺁﺎ ﺩﺭ ﻫﻨﺎﻡ ﺟﺪﺍ ﺮﻪ ﺧﻮﺍﻫ ﺮﺩ ؟
ﺴﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻔﺖ : ﻧﻪ ، ﻧﻤﻨﻢ 
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺩﻟ ﺷﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟ ﻪ ﻗﻄﺮﻩ ﻫﺎ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﺍﺷ ﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﺮﺩ 
ﺍﻣﺎ ﺴﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺮﻓﺖ ، ﺩﺭ ﺸﻤﺎﻧﺶ ﺧﺮ
این تی ای خیلی بامزه س.
یجورایی شخصیت اجتماعی داره و منو یاد مریم میندازه.
من داشتم میرفتم سر کلاسش صداشو از یه کلاس دیگه شنیدم.
تعجب کردم واسادم تو کلاسو نگاه گردم منو دید.
تو کلاس دو سه تا دختر بودن داشتن باهاش میخندیدن.
تا منو دید اومد بیرون سلام کرد گفت کلاس اینجا هست من الان میام و رفت.
:)))
       پیشتر ها یک همسر، فرزند دختر، خواهر، لولی، خواهر زاده، برادر زاده، عروس، زن دایی، زن داداش، دختر خاله، دختر عمه، دختر عمو، دختر دایی، پزشک و خانمِ همسایه اینجا می نوشت . من بعد با حفظ تمامی این سمت ها یک خواهرشوهر در اینجا می نویسد.
حقیقتا دلم میخاد از خانواده جدا شم تنها زندگی کنم،و نمیفهمم بدی این کار چیه ک انقدر در. کشور ما با چشم بد بهش نگاه میکنن!!!مستقل شدن یکی از مراحل تکامل انسانه که این سنتی بودن کشورمون و خانواده هامون نمیذاره ازش بهره ببریم!همه میخان بقبولونن به آدم که کسی ک تنها زندکی میکنه زندگی بدی داره و براش قراره اتفاقی بدی بیوفته و یا هرزه اس و یا دختر بازه!در صورتی ک به نکات مثبتش اصلا نگاه نمیکنن و اصلا به حس استقلال ادم توجهی نمیکنن!یکی دیگه از مسکلات
پدر بزرگم خیلی اهل شعر بود اصلا همین اهل شعر بودن ماها همگی از سمت پدر بزرگم به ما رسیده است همچنان که خطش خیلی بد بود همین بد خط بودن ماها هم از پدر بزرگ به ارث رسیده است و بسیار هم ولخرج و دست و دلباز بود و همین ولخرجی ها و بی حساب و کتاب بودن های خانواده ماها همگی از پدر بزرگ رسیده است هیچ وقت هم در خانه اش را نمیبست همیشه باز بود به شدت هم چایی بود اگر کسی میگفت چایی نمیخورم به فحش هایش مبتلا میشد که تو آدم نیستی که چایی نمیخوری  در اوووج خستگ
سلام
پارسال همین موقع با دختری آشنا شدم که خیلی زیبا بود، تو همون نگاه اول عاشقش شدم، بهش پیشنهاد دوستی دادم، اونم قبول کرد ولی بعد مدتی چیزهایی بدی درباره ش فهمیدم، به عنوان مثال قبل من با دست کم پنج تا پسر دوست بوده و رابطه داشته، خلاصه به هر بدبختی بود خودم رو ازش خلاص کردم، خیلی سخت بود برام چون واقعا عاشقش بودم تا یه مدت افسرده بودم، اینم بگم اون هیچ حسی بهم نداشت و صرفا برای گذران اموراتش با من بود، الان که چند ماه گذشته با یه دختر دیگه
پدر بزرگم خیلی اهل شعر بود اصلا همین اهل شعر بودن ماها همگی از سمت پدر بزرگم به ما رسیده است همچنان که خطش خیلی بد بود همین بد خط بودن ماها هم از پدر بزرگ به ارث رسیده است و بسیار هم ولخرج و دست و دلباز بود و همین ولخرجی ها و بی حساب و کتاب بودن های خانواده ماها همگی از پدر بزرگ رسیده است هیچ وقت هم در خانه اش را نمیبست همیشه باز بود به شدت هم چایی بود اگر کسی میگفت چایی نمیخورم به فحش هایش مبتلا میشد که تو آدم نیستی که چایی نمیخوری  در اوووج خستگ
قشنگی یعنی دختر بودن..و دختر بودن هم یعنی قشنگی
وقتی دختر باشی میتونی بهترین چیزای دنیا رو بچشی و از ته قلب حسشون کنی
یه دختر وقتی تو خونه پدرشه تاج سر خانوادست
یه دختر وقتی طرفدار یه گروه یا شخصی میشه تا تهش پاش میمونه...و با تمام توانش برد اون گروه یا شخصو تامین میکنه
یه دختر وقتی عاشق میشه همه چیزشو پای عشقش میزاره حتی اگه به معنی ذره ذره اب شدنش باشه
یه دختر وقتی ازدواج میکنه عقل کل زندگیشه و زندگی خودشو و همسرشو میسازه
یه دختر وقتی مادر میش
در زندگی به جایی رسیدم:
اصلا حوصله گوش کردن به شاهین نجفی رو ندارم حتی بگو یه اهنگشو (قبلنا هم به جز دو تا اهنگ بقیه شو دوست نداشتم ولی الان حدود یه ساله که حوصله اونها رو هم ندارم)
حوصله کامبیز حسینی رو نارم اصلا، مینیمم شش ماه میشه
حوصله مسود بهنود
ابی 
مبی و... 
اصلا
از اول هم نفهمیدم ملت چرا میرن کنسرت ابی؟! 
ابی چی داره؟!
ابی یه خواننده میان مایه هست که نصف ترانه هاش چرت و پرته.
وقتی به این فکر میکنم که قراره یه مدت دیگه بیام آرشیو رو ببینم و بزنم روی "خرداد 98"ذوق میکنم،اصلا فکر کردن به بعدِ خرداد لذت بخشه،نه؟
برخلاف چیزی که همه میگن از تایمی که میرم سرکار بهتر به کارام میرسم و زندگیم جم و جور شده.
چندشب پیش دوسه فصل از کتاب"خودت باش دختر(صورتت رو بشور دختر)"خوندم به نظر جالبه.
فکر کنین سرکار برید و درس بخونین و کتاب هم بخونین و فیلم هم ببینید!در عین بی برنامه بودن با برنامه جلو رفتن.
خفن و غیر قابل پیشبینی.
+امشب یا هر شب
نتونستم عنوانی برای گیج بودن این روزهام پیدا کنم !
دقیقا بعداز اینکه سازمان سنجش اعلام کرد  آزمون ارشد ۲۳ و ۲۴ خرداد برگزار میشه گوشیم روشن شد ، درس خوندن تعطیل و یه استراحت کوتاه برای شروع مجدد ....
این چند روز یا بیرون بودم یا خونه رو متر میکردم ...
*گیجی*
الان نزدیک به دوهفته است یه موضوعی باعث شده به سنم به عقلم به هرچیزی که ممکنه یه دختر ۲۲ ساله داشته باشه شک کنم ...
یه چیزی هی تو سرم میچرخه هی تو سرم میچرخه .... 
دلیلی شده که هم احساس افسردگی کنم
میگما
این خارجیا که اینقدر متمدن و بافرهنگن، چرا نمیتونن درک کنن که هر کشوری فرهنگ مخصوص به خودشو داره، مثلا تو یه فرهنگی شاید دست دادن خانما با آقایون قبیح باشه، آر یو آندرستند؟؟؟
هشتگ اون آقائه که رفته مدال بده به دختر ایرانیه، دختره دست نداده این ضایع شده مث بچه ها قهر کرده!
قبول دارم هشتگش یه کم طولانیه!
همیشه دانشگاه رو یه جای خیلی باحال میدونستم .
برعکس چیزی که الان داره اتفاق میفته.
ظاهرا یه پسر عرب کسخول ساکن استرالیا میخواد بلند شه بیاد ایران یه دختر بگیره برگرده اونجا و خب بزنه تو سرش تا آخر عمر.
و خب ظاهرا یه دختر شبیه من میخواد. و خالم اینا منو براش در نظر گرفتن.
ولی جرات نداشته مستقیم به مامانم بگن. 
آره دیگه.
شت:/
امشب نامزد دختر خاله براش تولد گرفت. (الکی مثلا دختر خالم سورپرایز شد!) منم دعوت بودم. حس فوق العاده بدی بین خانواده حامد (نامزدش) داشتم. از حامدم اصلااا خوشم نمیاد. یه سری بحث هایی هم پیش اومد که ترجیح میدم اصلا ازشون ننویسم.چیزی که الان میخوام دربارش صحبت کنم حس خوب دختر خاله ست.. دختر خاله ۹ ماه از من بزرگ تره. هم اسمیم:) توی زندگیش سختی های زیادی کشیده و میدونم که خوشبختی حقشه. خوشحالم از خوشحالیش..ولی حسی که امشب داشتم "حسرت" بود. حسودیم شد به خ
سلام
الان که دارم این رو مینویسم چشم هام پر از اشکِ و روحم خسته ست، من یه دختر 22 ساله ام، دانشجوی ترم 6 یه رشته معتبر.
از بچگی تو خانواده ای حساس بزرگ شدم که هم اجبار به عقاید مذهبی درون شون موج میزد، هم اجبار درسی. چون برادر و خواهر بزرگترم هر دو تحصیلات عالیه دارند و پدر مادرم هم همین طور، و رو درس من خیلی حساس بودند و سختگیری داشتند، اضطراب هایی که از اوایل تحصیل بهم وارد شده بود من رو داغون کرده بود.
من بچگیم رو یادمه خیلی آروم و مهربون و حرف گ
تلافی بهمنو تو اسفند در آوردم و این سه تا سریال کره‌ای رو دیدم. هر سه تاشونم خیلی دوست داشتم. 
مای میستر خیلی به نظرم عمیق بود توی تجربه‌ها و احساسات انسانی. قهرمان نداشت، ولی آدم خوبای معمولی همه قهرمانای فیلم بودن. و یه دختر قوی و تنها که من عاشق همینم تو فیلما. یه دختر قوی؛ که بهم انگیزه بده، برای بلند شدن. 
هیلر هم خیلی دوست داشتنی بود. اکشناش واقعاً عالی بود. روابط علت و معلولی خیلی خوب برقرار شده بودن. صحنه‌های عاشقانه‌ی زیبایی هم آفرید
همین الان داداشم اومد یه جعبه دستش بود، بازش کرد پر از چیزای دخترونه! گفت به کسی نگو ولی دارم برا خانومم از الان کادو جمع میکنم ! اول قند تو دلم آب شد! بعد با خودم گفتم بابا مسخره تو به فکر نتایج کنکورت باش! بعد دیدم به اون دختره حسودیم شد بابا :/ داداش خودمه اصلا!
,    ,    دانلود آهنگ تی ام بکس دختر بندر,    دانلود آهنگ تی ام بکس دختر بندر ریمیکس,    دانلود اهنگ دختر بندر تی ام بکس با لینک مستقیم,    دانلود موزیک ویدیو تی ام بکس دختر بندر,    دانلود آهنگ تی ام بکس ناز داره چه وای ریمیکس,    ریمیکس اهنگ دختر بندر تی ام بکس,    دانلود آهنگ تی ام بکس دختر خوشگل بندری,    متن آهنگ دختر بندر تی ام بکس,    دانلود آهنگ تی ام بکس بیخیال فردا,   
یکی از سوالای بزرگ ذهنم اینه که 
من با سهمیه دادن به عده ای که دولت باید شرایطشونو روبراه میکرده و نکرده موافقم مثل بچه شهدا و سیل و زلزله و ...
آدمایی که از نظر سیاسی مقابل من محسوب میشن با همین اندازه سهم دادن هم مشکل دارن
بعد چه جوری به دختر صفدر رای میدن در حالی که حقوق نجومی پدرشو کمترین حقش از سفره انقلاب میدونه
چه جوری واقعا؟؟؟؟
اصلا این دختر صفدر داغیه که رو دلم مونده و لم تبرد ابدا شده!!
ما توو فضازمان نسبیت عام میخونیم. من به دوستی گفتم نسبیت خاص :) حالا واقعا نمیدونم چرا دیشب فکر میکردم نسبیت خاص میخونیم. شاید به خاطر این که هنوز عام رو شروع نکردیم :)))
امروز با هم اتاقی هام و دو سه نفر که اصلا نمیدونم کی هستن میخوایم بریم موزه. بعد از سه سال تهران بودن، تازه الان میخوام برم موزه. من همون آدمیم که عاشق موزه رفتن بودم و میگفتم اگه یه روزی با یه آقایی دِیت اولم باشه حتما دوست دارم برم موزه*. بعد الان باید التماسم کنن که پاشم از خواب
حالابماند که این آقایون و خانوم های سلبریتی اصلا براشون مهم نیست سر مردم کشور چی میاد
چون اینجا ایران و بهشت سلبریتی ها و پول دار هاست!!والبته جهنم مردم عادی!
و گذاشتن پست هایی برای دختر آبی صرفا راهی برای خر کردن ملت ایران و جذب طرفدار بیشتر و در آخر فردین بازی بود
ولی خدا رو شکر که عدو سبب خیر شد!!و چشم زهره گرفتن مامور های امنیتی باعث شد ذات این بی شرف ها نمایان بشه...
 
 
 
 
یه زمانی فضای مجازی پر بود از این جمله و جمله های شبیه به این...
حتی یک
با سلام خدمت دوستان عزیز 
بنده 6 ماه هست با خانومم عقد کردم، من 33 ایشان 26 سال دارن، با اینکه از لحاظ مالی به شدت پایین تر از من بودن ولی به دلیل اخلاق بسیار خوب و خود ساخته بودن، جوری که عمرشون به بطالت نگذرونده بودن و تفاهم افکاری داریم، به همین خاطر من مسائل مالی رو نادیده گرفتم، ایشون پدر و مادرشون فوت شدن و 6 تا برادر و 4 تا خواهر دارن که همگی بزرگتر هستن. 
بنده قصد دارم که با تمام شون قطع رابطه کنم، حالم ازشون بهم میخوره، دلایلی هم که دارم
قبلا یک بنده خدایی که الان اسمشون یادم نمیاد گفته بودن که گردشگری از خانه ما آغاز میشه الان ما در حالی که کنج خونه نشستیم رفتیم کره شمالی این هم گردشگری حساب میشه ؟؟ راستی الان از ما عوارض خروج از کشور نمی گیرن؟شوخی و مسخره بازی نیست که خلاصه الان شرایط یک کشور دیگه رو داریم تجربه میکنیم دیگه
یه پسری هست خیلی خفن...اقا...مدیر...پر انرژی...باهوش...باشعور...مهربون...دنیا دیده...پولدار...
اصلا جامع الخصال....
این پسر یه دوست دختر داره که امریکاست و سالهای ساله که با همن به قصد ازدواج و خانواده هاشونم کلی دوست شدن با هم و ...
حالا یه دختری داریم که دوست پسر نداره و شدیدا زیرکه و دنبال یه دوست پسر خفن...
این دختر تمام مدت به اسم دوست توی دست و پای این پسره است و مثلا باهاش درس میخونه و ....
چند روز پیش هم چند تایی با همکلاسیاشون رفتن کشور دختره گردش...
ا
تو راه داریم میریم آرایشگاه
الان اونقدر فشار رومه که!!!! یعنی خیلی هاااااا
اونقدر که می‌خوام خودم خودمو خفه کنم!!!
خب بذار بگم چرا احساس فشار میکنم !
از همه مهم تر ماشین روندنم!!!!
یعنی خانواده باعث میشن روم فشار بیاد!!! 
اونقدر که میگن گواهینامه برا چی گرفتی! :/
عاقا نمی‌دونم دست خودم نیست که!!
قشنگ میروندم ها! ولی نمی‌دونم چی شد از یه جایی به بعد ترسیدم!!!
خب بعدش مهمونی صبح فردا، خونه دختر خاله!
یعنی بعد از اینکه زنگ زد احساس فشار روم بیشتر شد!!
ال
ما توو فضازمان نسبیت عام میخونیم. من به دوستی گفتم نسبیت خاص :) حالا واقعا نمیدونم چرا دیشب فکر میکردم نسبیت خاص میخونیم. شاید به خاطر این که هنوز عام رو شروع نکردیم :)))
امروز با هم اتاقی هام و دو سه نفر که اصلا نمیدونم کی هستن میخوایم بریم موزه. بعد از سه سال تهران بودن، تازه الان میخوام برم موزه. من همون آدمیم که عاشق موزه رفتن بودم و میگفتم اگه یه روزی با یه آقایی دِیت اولم باشه حتما دوست دارم برم موزه*. بعد الان باید التماسم کنن که پاشم از خواب
الان خیلیا هستن تو اینستا هم میبینمشون در به در دنبال اون پسرین که به خیال خودشون لگد زده به پهلوی دختر چادریه
خب مومن یه ذره چشاتو واکن ببین جفت پاهای پسره رو زمینه و رنگ شلواری که داره لگد میزنه با رنگ شلوار پسره فرق داره بعد تگ بزن مغیره زمانت را بشناس و جایزه بزار برا هرکسی که اون پسره رو بهت معرفی کنه :/
سلام
برای من خیلی جالبه بعضی از دختران نمی خوان جواب نه بشنون! ولی وقتی به یک پسر جواب نه میدن اصلا اون رو نمی فهمن!
این مطلب رو برای اون مطالبی ارسال کردم که دختره عاشق پسره شده بود و نمیدونست چطوری بگه و یا اینکه به پسره گفتن و بعد پشیمون شدن و پسره نه گفت و یا بعدا جوگیر شد و ...
بعد جالبه که دختران میان این جور جاها میگن که دختر نباید به پسر پیشنهاد بده! نه، وای چه کار بدی، چقدر آخه!، دختر غرورش میشکنه دختر فلان و بهمان ولی این طور نیست اصلا . 
ا
هیچوقت دلم نمیخواست که ادم خاصی باشم چون خاص بودن مسولیت ادم رو زیاد میکنه و دیگه نمیتونی ادم عادی باشی 
چیزی که در مورد من پیش اومده اینه که خیلی ها فکر میکنن چون  ادم قوی هستم الان نباید نا امید بشم نباید از زندگی ببرم نباید به مرگ فکر کنم 
من هیچوقت دلم نمیخواست اونی باشم که تو ذهن شماهاست وقتی سرطان باعث شد مجبور باشم بین مرگ و زندگی یکی رو انتخاب کنم من برای زنده موندن جنگیدم  چون انگیزه ای بنام خانواده داشتم
ده ساله بودم که مامان واقعیم
با عرض سلام و احترام؛
دختری بیست و سه ساله هستم، تازه فارغ التحصیل شدم و یک ساله مشغول به کارم، نمیدونم چی باید بگم! از نظر اخلاقی همه میگن اصلا به دخترها نمیخوری!، از هر کدوم شون پرسیدم دختر بودن یعنی چی؟!، چه ویژگی خاصی هست که باید داشته باشم؟، میگن یعنی ظریف نیستی! 
هیچ وقت توضیح درست و دقیقی بهم ندادن و هر بار به صورت انتقادی و تند گفتن اصلا به دخترها نمیخوری!، همیشه لبخند میزنم، شادم، مودبم، شیطنت میکنم و سعی میکنم هر جایی که میرم به همه
یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود یه دختری نشسته‌بود. این دختر قصه‌ی ما کتاب میخوند. اسمشم ستوده بود. یه دختر متولد زمستون که زیبایی خودش رو از برف قشنگ گرفته‌بود. 
ستوده‌ی عخوری پخوری، تولدت رو هزاران بار تبریک میگم ^_^ امیدوارم همینجور مثل الان دختر قوی‌ای بمونی! امیدوارم سال بعد توی دانشگاه تهران ببینمت :)) و امیدوارم لبخند قشنگ هیچ‌جوره از روی لب‌هات محو نشه و روز به روز بزرگتر شه :)) و امیدوارم به هرچیزی که میخوای برسی و امسال سال قشنگی ب
سلام
من دختری ۲۳ ساله هستم، ۵ ماه پیش با یه پسر ۲۵ ساله که هم دانشگاهیم بود به درخواست و اصرار ایشون قرار شناخت و ازدواج گذاشتیم، تایمی رو مشخص کرده بودن واسه آشنایی و بعد قرار بود بیان خواستگاری، به خانواده شون هم گفته بودن و اون ها هم راضی بودن، اما وقتی زمانش تموم شد پدرش هنوز خونه نخریده بود و این پسر هم اصرار کرد به خانواده ش و دعواشون شد.
پدرش خیلی جدی باهاش مشکل پیدا کرد و گفت اصلا الان وقت ازدواجت نیست، پدرش گوشیش رو یه مدت گرفت و به منم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها