نتایج جستجو برای عبارت :

تنها باری که یک نفر درکم کرد

فقط یک بار حس کردم یک نفر درکم کرد ...تازه با ربه‌کا بهم زده بودم و حالم خیلی بد بودتوی کافه نشسته بودم که دختر پیشخدمت به من گفت چقدر بهم ریخته‌ام ...ماجرای دعوای با ربه‌کا و جدا شدنمان را برایش تعریف کردم ...و او در جواب به من نگفت همه درد دارندنگفت باید شرمنده باشم که چنین چیزی اذیتم می کندنگفت جنبه ی مثبت زندگی را ببین، نگفت که تقصیر خودم استبحث مارکوس ، نقاش فلج سر کوچه آگوستین را پیش نکشیدفقط چهره اش را در هم کشید و گفت « آخ... »همینانگار خو
وقتی تنهای تنها باشی و همه زندگیت باشه یه دختر، واسه نگه داشتنش هیچ تلاشی نمیکنی؟ قطعاً میکنی!
تا سال پیش تنهاییم رو سایه خودم پر میکرد. همه چیزمو بهش میگفتم، او هم فقط میشنید. اما از وقتی «پ» را شناختم، «پ» شد سایه من، زندگی من و تنها کسی که درکم میکرد. غر میزد، اما عاشق غر زدناش بودم، شکمو بود، خوابالو بود، اما عاشق همین کاراش بودم. حیف اون روزهای خوب، قدرشون رو ندونستم، رفتارها..... 8 سال پیش...... چقدر من بدشانسم... حالا از چشمش افتادم و فقط به عن
تنهایی عصرهای مختلف چه قدر متفاوتند با هم؟ انسان معاصر واقعا تنها ترین انسان تاریخ بشریته؟ انسان های پیش از ما کمتر تنهایی چشیدن؟ صرف داشتن صفا و صمیمیت از بین برنده‌ی تنهاییه؟ من کنار صمیمی ترین دوستانم هم، کنار اون ها که با هم ندار شده ایم هم، تنهایی رو احساس می‌کنم. من در حال حرف زدن با کسی که درکم می‌کنه هم تنهایی رو احساس می‌کنم. من در بودن انسان ها هم تنهایی رو حس می‌کنم. چه بودنی، چه حضوری توانایی داره این احساس رو در هم بشکنه...؟ هیچ
همیشه وقتی خیلی ناراحت میشم
به هر دری میزنی تا یکم فقط یکم من آروم شم
کارایی که من دوست دارم انجام میدی
مراقبمی
ازم حمایت میکنی
تنهام نمیذاری
همیشه بهم فکر میکنی
دنبال اینی که چطور میشه پیشرفت کنم؟
حال و هوام خیلی برات مهمه
به نیازهام توجه میکنی و بهش پاسخ میدی
درکم میکنی
برام وقت میذاری
باهام مهربونی
دوستم داری
به فکر خوشحال کردن منی
همیشه همراهمی
فقط خداست که بیشتر از تو برام مایه میذاره
وقتای ناراحتی برام کادو میگیری
وقتایی که هیچکس حوا
قلبم تند تر میزنه. فشار خونم قطعا رفته بالا. درکم از محیط اطراف بیشتر شده و واکنش هام هم سریع تر. دلم بیشتر مسئله میخواد. نمیتونم یه جا بند شم. باید در تکاپو باشم.
 
مسئله ها رو حل کن حل کن حل کن حل کن حل کن حل کن. 
مرسی قهوه. 
مرسی امتحانا. 
مرسی درس.
مرسی کتابخونه. 
آی لاو دیس سیچویشن. 
 مرسی خیلی!
گاهی وقتا باخودم فکرمیکنم مگر من به چه گناهی مرتکب شدم که گرفتار همچین پدر و مادری
شدم؟؟؟...هوومم؟دارم سزای کدوم اعمال زشت از بدو تولد میدم که باید گرفتار یه همچین 
پدرومادری بشم؟؟؟پدرومادری که درک از دنیای دخترونه یک دختر19ساله رو ندارند؟؟
پدرومادری که یک روزی به یک جایی رسیدم بگم با پشتیبانیه کی بوده؟؟
وقتی برای یک جا رفتن هیچوقت راضی نبودند و نیستند 
من تابه الآن به هرچی که خواستم رسیدم فقط و فقط با تلاش و پشتکار خودم بوده 
و چیزی جز این
بعد از کلی سختی توی یگان خدمتی تونستم 17 اسفند تا 27 ام رو مرخصی عیدانه بگیرم
فردا باید برم پادگان
حال خیلی بدی دارم چون اصلا دوست ندارم اونجا بودن رو تجربه کنم
برام دعا کنید تا بتونم از اونجا سالم بیام
کلی فشار روحی رومه که هیچکی جز دوتا از رفیقام درکم نمیکنن
ادامه مطلب
یک ماه دووم آوردم. آفرین به من.
فضای خالی دلتنگی داره؟ انگار داره.
خوشحالم و زندگی با وجود تمام به‌گایی‌ها روی خوشش رو داره نشون میده. امتحان و کوییز و تکلیف داره از روم رد میشه ولی خوبم. خوبم. واقعا. درکم از زندگی تغییر کرده یه ذره. رنگا رو سردتر می‌بینم. بوهای خوش به جای لذت‌بخش بودن بینی‌ام رو میسوزونن. در کل حس میکنم که همه دارن ادا درمیارن و کسی خود واقعیش نیست.
از پست قبلی تا الآن دقیقا یک هفته گذشته است و دوباره از خواب پریده ام و فکر و فکر و فکر...
چطور آدم‌ها انقدر راحت فراموش میکنند ولی من نمی‌توانم؟
چرا تمام خاطراتی که بطور عادی هزارها سال بود که بخاطر نداشتم، یکهو هجوم آورده‌اند و دارند خفه‌ام می‌کنند؟
چرا بقیه خیلی نمی‌توانند درکم کنند؟
چرا نمی‌توانم برگردم خانه و از این دغدغه ها دور شوم؟
چرا جرأت گرفتن مرخصی برای یک ترم را ندارم؟
چرا همه از ابراز کردن احساساتم منعم می‌کنند؟
همچنان فکر
آشنایی با سحر قشنگترین اتفاق زندگیم بود. آرامشی که این روزها نصیبم شده ، حس عشق و دوست داشتن بی منت .... بی توقع بودن ... بخشیدن و رها شدن.‌. همه و همه با راهنماییهای سحر عزیزم در من پدیدار شد . خوشحالم بابت تک تک نشانه ها . خوشحالم بابت معجزاتی که من میدونم و همین برام کافیه . 
خدایا یادته هر بار خواستم باهات حرف بزنم شدم شبان؟ یادته بعضیا میگفتن خدا رو خداگونه صدا کن؟ آقا ما شبان گونه صدا کردیم و همش گفتم خدای من باظرفیته واسه من کلاس نمیذاره و مش
توی خبرا می بینم که دکور نود رو جمع کردن. یه وای از ته دل میگم. مث خیلی از بحثای اجتماعی و سیاسی مون، با یه موضع تند میگه چه اهمیتی داره که نودو جمعش کردن، دلم میگیره، یاد این چند ماهی میفتم که کسی رو نداشتم براش شعر بخونم و در مورد مواضع سیاسیم باهاش حرف بزنم و طرف مقابل درکم کنه. با بغض جوابشو میدم و میرم تو اتاق... به این فکر میکنم که داشتن یه هم‌فکر از نون شب برای آدم واجب‌تره... 
نذارید ادمای اطراف شما احساس تنهایی کنن(نه فقط از نوع عاطفی، بلک
دلم میخواهد وقتی به او زنگ میزنم ,هر کاری که دارد را رها کند و وقتش را صرف من کند....چند روز پیش ,به او زنگ زدم که رد تماس داد و گفت کار دارد, ناراحت شدم و رفتم توو خودم.... بعد هم با اسمس عذر خواهی کرد که واسش مهمان امده .... من هم جواب خیلی سردی دادم و نوشتم مهم نیست .... متوجه شد ناراحتم ! و مثل همیشه سکوت کرد و هیچی نگفت.... و دو روز حرف نزدیم ,تا امروز صبح که زنگ زد و دلجویی کرد که وقتش خیلی پره ,کارای شرکت و کار دومش ,و مشکلات مستقل زندگی کردنش ,خیلی بهش ف
می گویند متولد هر فصل و ماهی که باشی به آن علاقه مند می شوی!
و من با اینکه فرزند پاییزم ولی، همیشه دلم را در اردیبهشت ها جا گذاشته ام!
هر سال که اردیبهشت می آید هر جای دنیا که باشم بهترین اردبهشت ها در ذهنم مرور می شود؛ حال و هوای من پیش از سفرهای کربلا در ماه های رجب و شعبان، قم زیبا {می دانم خنده دار است، اصلا شما اولین نفری نیستید که به من برای گفتن این جمله می خندید ولی...}
باید دلت را در یک بهار، در اردیبهشت، در قم دوست داشتنی، در کنار دورترین ی
اینکه هیچ کسی نیست براش حرف بزنم و همه چیز برای خودمه داره خفم میکنه ، دلم میخواد ساعت ها زار بزنم و داد بزنم
هیشکی نمیدونه من چقدر خستم و داغون
هیشکی درکم نمیکنه
انگار میگم و میخندم همچی خوبه ، به نصفّ آدمای اطرافم ازین بیخیال بودنشون حسودیم میشه ، قبلا از مرگ میترسیدم و ازش فرار میکردم
ولی میخوام بگم، تنبیه خدا بدتر از این دنیاست؟
چقدر مگه قراره تو جهنم عذاب بده... ها؟!
من میترسم ازروزایی که در انتظارمه...
کاش بی درد بمیرم... بی درد... 
غصه هارو
اینکه هیچ کسی نیست براش حرف بزنم و همه چیز برای خودمه داره خفم میکنه ، دلم میخواد ساعت ها زار بزنم و داد بزنم
هیشکی نمیدونه من چقدر خستم و داغون
هیشکی درکم نمیکنه
انگار میگم و میخندم همچی خوبه ، به نصفّ آدمای اطرافم ازین بیخیال بودنشون حسودیم میشه ، قبلا از مرگ میترسیدم و ازش فرار میکردم
ولی میخوام بگم، تنبیه خدا بدتر از این دنیاست؟
چقدر مگه قراره تو جهنم عذاب بده... ها؟!
من میترسم ازروزایی که در انتظارمه...
کاش بی درد بمیرم... بی درد... 
غصه هارو
انقدر تشنه ی یک فضای حقیقی و ماده و فعالیت بدنی و گرفتن نتیجه های واضح و کوتاه مدت بودم و انقد تشنه ی تخصص داشتن که با تمام وجود چسبیدم به طراحی الگو و بریدن و دوختن و حظ کردن از دیدن زحماتم در شمایل زیبا و برازنده!
مدت هاست از عالم غیب و مجاز دور شدم و هیچی برام لذت بخش تر از ثمر دادن پارچه ها نیست وقتی انقد با علاقه باغبونیش میکنم...
احساس میکنم خدا هم درکم میکنه و نیازمو میفهمه و میدونه تلاشم در راستای آثار تربیتی کاره...
امام علی ع : ارزش هرکس ب
مثل همیشه نمیدونم از کجا شروع کنم یا حرف های نگفته ام رو اول به کی بگم ... کاری که همیشه انجام  اینه که به ترتیب سن حرفام رو بهتون بزنم:)
 
الهه:
نمیدونم  چرا  من هیچی از مشکلاتت نمیدونم  ... هیچ وقت باهام حرف نمیزنی.. چرا ؟!    چرا این کارو  نمیکنی ؟! فقط باهام حرف بزن  بدون هیچ شوخی و اون حرفای احمقانه  که از نظر من خنده داره ... حتی اگه تمام حرفایی که میخوای بزنی دورغ باشه  مهم  بالاخره باید یه روزی باهام درد و دل کنی یا نه؟! 
 
بتول:
نمیدونم چرا این
از اینکه یک نفر بنشیند دم گوشم و شروع کند به حرف زدن متنفرم. از اینکه متوجه نشود اهمیتی به حرف هایش نمی دهم متنفرم. از اینکه مدام سوال بپرسد و مرا از دنیای خودم بیرون بکشد متنفرم. از آدم های وراج که حرف هایشان تمامی ندارد متنفرم. از آدم هایی که با خودشان حرف می زنند متنفرم. از اینکه آدم ها بنشینند کنارم و با هم صحبت کنند متنفرم. از همه ی این ها متنفرم. متنفرم. متنفرم. از این آدم ها متنفرم. از کسانی که نمی توانند درکم کنند . از آدم هایی که به زور خودم
دفعه قبل راجب تنهایی نوشتم. الانم باز میخام دوباره راجب تنهایی بنویسم. شاید بتونه کمکی کنه به ادمایی که دنبال بدست اوردنش هستن
چند وقت پیش بود که داشتم با خودم فکر میکردم به خودم گفتم تو که انقد خوب بلدی هرکس اومد پیشت گفت فلان مشکل رو دارم بهش هرجوری هست یه راه حلی بدی چرا به خودت بلد نیستی راه حل بدی موقع مشکلاتت
اینجوری بود که این ایده به ذهنم رسید که چرا نباید ۲ تا علی رو تصور کنم تو دنیا
تا بتونم هر زمان که مشکلی داشتم یا ناراحت بودم یا حتی
دیشب که پست گذاشتم صحبت کنیم خیلی حالم بد بود
در همین حین به یکی از دوستای دانشگام پیام دادم و خیلی از ماجراها رو تعریف کردم براش اولین بار بود که برای یکنفر ویس میفرستادم و گریه میکردم
خیلی باهام صحبت کردم راهکار داد،درکم کرد اینقدر ارامش به وجودم ریخت که حالم خوب شد
اما ته ته قلبم یه حس بده که چرا اینجور شده؟ینی من خودم اجازه دادم همه این وقایع پیش بیاد یا چی
بهم گف اولین باره میبینم طرز تفکر دیگران و حرف بقیه برات مهم شده(اینا از اثرات دوست
افراد محدودی در زندگی من وجود دارند که می توان با انگشت های دست آن ها را شمرد. به مرور زمان رفاقتمان بیشتر جا افتاده است و بهتر چم و خم همدیگر را بلد شده ایم.
اوایل خیلی دعوا می کردیم اما به مرور دست از تغییر دادن همدیگر برداشتیم و همدیگر را همانطور که بودیم پذیرفتیم. فهمیدیم تفاوت های عمیقی با هم داریم و همیشه هر اتفاقی که می افتاد زاویه دید هر دو ما به یک موضوع واحد متفاوت بود! شاید همین تفاوت بود که رفاقتمان را عمیق تر کرد.
خوشحالم که توی زند
روز های عجیبیهاز بی امیدی و بی انگیزگی خودم و ناراحتی هایی که به وجود اومده و افسرده کننده ترش کرده.موقع امتحان های ترمه و از هر ترمی بی تفاوت تر امتحان میدمدیگه مهم نیست که کی بغل دستم نشسته و حتی حوصله ی نوشتن‌جواب کامل رو هم ندارم و فقط میخوام که بگذره و تموم بشه.فقط میخوام که دور بشم.یه دوست جدید پیدا کردم و حس خوبی داره تو این اشفته بازار فکریمتقریبا بعد مدت ها،اولین کسی هست که خودم سعی کردم که باشه.چن شب پیش خیلی حالم گرفته بوددوتا امتحا
خدای خوبم 
خدای مهربانم 
من تو را تو همین وب کوچکم بارها صدا زدم و جوابم رو با مهربونی به شکل خودت بهم دادی و بنی رو سر راهم قرار دادی 
خدا جونم..
این روزها بدجور به کمکت نیاز دارم ...
خیلی حس بی کسی بده نزار اون حس بهم غلبه کنم...
خدایا میدونم اولین کس زندگیم تویی دومی خودمم و سومی بنیامینم 
ولی تو که تو دلمی، ایکاش یه جوری بودی تکونم میدادی می گفتی چنور من کنارتم، میدونم کنارمی ها ولی کمی درکم پایین هست یادم میره 
دومی هم خودمم که تازگی ها یاد گر
داشتم پست یکی از دوستان میخوندم حالا اسمش نمیگم چون شاید دوس نداشته باشه و از پستش یه چیزی فهمیدم که زندگی منِ معمولی با کسی که چندین پله از من مذهبی تره و اعتقاداتش بیشتر فرق داره و چیزایی که من اهمیت نمیدم اون براش مهمه و این مسئله برای من قابل درک نبود. یادمه قبلا که لاک میزدم میگف وقتی میخوای بری بیرون پاکش کن و برو این برام خیلی عجیب بود! و میگفتم مگه بیکارم هی بزنم و پاک کنم؟ ولی امشب دوستم که خیلیم دوسش دارم دیدم که دقیقا همین کار کرد ینی
۱: به تو فکر می‌کنم و تموم مقیاسام. که اگه دوباره باشم و باشی و مثل قبل بشه همه‌چی بازم اینجوری می‌شی جمعِ تمومِ معیارایِ زندگی‌م؟ بذار فکر کنم که می‌شه. بذار اعتراف کنم که خسته شدم از چنگ زدن به روزمرگیام. تا کِی دووم میارم؟ تا کِی می‌شه فقط تو ذهنم گریه کنم و تویِ واقعیت همونی باشم که همیشه بودم؟ من دارم سقوط می‌کنم و این دره عمیق تر از اون چیزیه که بتونم با این چنگ زدنای پی در پی‌م به زندگیِ اطراف، کنترلش کنم. روزمرگیایِ اطرافم داره منو
میگه خیلی دوستم داره...اخلاقم از نظر اون دخترونه و باحاله...
توی دوراهی قرار میگیرم به خاطر شرایطی که همیشه بوجود میاد،جوری میشه که نمیتونم تشخیص بدم اون همون شخصه مورد اعتماده یا نه ... با این حال تنها شخصیه که درکم میکنه،تنها شخصیم که درکش میکنم ... همدیگه رو میفهمیم و همین باعث میشه با خودم بگم کاش حرف بابابزرگ عملی می‌شد...
گاهی به خاطر همین دوراهیه وقتی به  (س) اون تصمیم رو میگم به حدی عصبانی میشه که اگه میتونست قطعا الان زنده نبودم که بخوام
امروز تا حدی داغان(همون داغون خودمون) بودم که یهویی 7 تا قرصو با هم خوردم اونم قرصای قوی در حالی که ناشتا بودم
حالا اولش که حالم بهم میخورد بعدشم که کلا از هوش رفتم... یعنی خدا به دادم رسید
الان پیش خودتون میگین این روانیه یا هر چیز دیگه ای... ولی اگه یذره موقعیتمو میدونستین درکم میکردین
توی وب اصلیم هیچی نمیگم هیچی
ولی خب باید از بهار جان یه عذرخواهی بکنم(گرچه اینجا رو نمیبینه) «مهربون قول داده بودم امروز پست بزارم ولی خب ببخشید نمیتونم متاسفم.
۱،  دیروز اومدم وبلاگ خودمو باز کردم بعد از امارها اومدم آی پی مو دیدم زده بود تبریز :||| الان ینی من تبریزم؟؟؟؟  دیگه به اینم اعتمادی نیست
 
۲، ستاد کرونا بهم پیام داده که علیرغم تاکید فراوان رفتی سفر و اینا، اولا که سریع برنامه ریزی بازگشت از سفر انجام بده،  بعدم برو تو سایت تست بده :))  ناراحت نشدم که اصن درکم نمیکنه که چندماهه خونه نرفته بودم،  از این ناراحت شدم که بهم میگه برای بازگشت از سفر سریعن برنامه ریزی کن،  حتی ستاد کرونا وزارت بهدا
4روز از ناب ترین روزهای عمر 23ساله ام را تنها در اتاق406، بلوک2، خوابگاه شوریده گذراندم. تنها موزیک گوش دادم. تنها غدا پختم و تنها غدا خوردم و تنها فاز یک پروژه را به جاهای خوبی رساندم. تنها هر شب 2کیلومتر را در سالن ورزش دویدم. تنها برای خودم چایی ریختم و تنها فیلم دیدم. از فردا که خوابگاه شلوغ میشود برای این سکوت و تنهایی دلم تنگ میشود. سال ها بعد شاید خنده ام بگیرد از این دلخوشی های کوچک این روزها ولی در این لحظه همه چیز برای من در بهنیه ترین حال
 
+ حرفهای دیروزتون خیلی سنگین بود؟
- آره
+ برای همین گل آوردی؟ که آشتی کنید؟
- آره! نه! برای تشکر بود...خیلی ناراحت بود؟
+ آره
 
همین! همش در حد رفع یه کنجکاوی بود! بعدش کلا این مکالمه تموم شد و غرها و فکرهای شخصی شو بلند بلند ادامه داد. حتی نگاه نکرد که این سوالهاش چقد به همم ریخته و نمی تونم جلوی اشکهامو بگیرم. اصلا نفهمید!
من هیچ وقت نخواستم حالمو بپرسه، درکم کنه، همین که وقتی نیاز به سکوتش دارم حرف نزنه برام کافیه. انتظار درک کردن آدم ها و گذشت دا
آدم عکس‌هات را که مرور می‌کند حرصش می‌گیرد.
از آن دسته موی کم‌پشت و ساده، آن لب‌خندِ یخ‌کرده روی سرخی لب‌های نازکت. از همه سرخی‌هایی که جا به جای تنت را، هرگز نفهمیدم با چه ترفندی، بوسه‌گاه سرما و نیستی کردند.
و هم‌چنان اما تصویر بی‌جانِ تو بر زمین ذهنم آوار است.
انگار تمام مدت‌های بودنت، ما همین را از تو طلب‌دار بوده‌ایم ؛ روزی بی‌خبر نباشی و آن روز کش بیاید تا روزها و شب‌ها و ابدیات که هرگز بدیهی نشوند. تا بتوانیم از تو آن قدیسی را ب
 
❤️از معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟گفت: نقطه‌ ای که حول محور قلب میگردداز معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟گفت: سقوط سلسله‌ی قلباز معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟گفت: پاک‌ترین احساساز معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟گفت: عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن می‌سوزداز معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟گفت: عشق تنها عددی است که هرگز تنها نیست❤️از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟گفت : عشق تنها اسیدی است که درون قلب اثر میگذارداز معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟گفت:
تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها ....تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم ....میترسم از قدم زدن. 
چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندارم. نرسیدم. 
به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها  هرچه بود تموم شد.
 دنبالش بروم سکوت همه جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها ...
تنها ترین تنها هستم سکوت تاریک سرد در جاده ای بی انتها ....تاریک حتی جلوی پایم را نمی بینم از برداشتن قدم میترسم ....میترسم از قدم زدن چندسال هست میدوم پاهایم خسته رمق ندار م نرسیدم به انچه که دنبالشان دویدم محو شد از نظرها  هرچه بو د تموم شد دنبالش/بروم سکوت همه  جا را گرفته سکوت سرد و تاریک شیوا رها تنها تنها 
امشب خیلی تو وبلاگم گشتم تا ببینم سال قبل چه حس و حالی داشتم.
حالا فک میکنم خاطره نوشتنم خوبه ها :)
از خیلی وقت پیش مینوشتم، ولی نه خاطره؛ چرندیات مبهم بی سر و تهی که در لحظه تو ذهنم جریان داشت
البته همونام الان که میخونمشون ارزشمندن
مثلا متن هایی هست در بد حالی عجیبی که ناشی از افسردگی شدیدم بوده نوشتم و یادم میاد در لحظه ی نوشتنشون بی هیچ اغراقی از شدت ناراحتی و حس سنگینی قفسه سینه رو به مرگ بودم
حالا که حالم کمی بهتره و اون متنا رو میخونم به
دانلود آهنگ سامان جلیلی پس من چی
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * پس من چی * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سامان جلیلی باشید.
دانلود آهنگ سامان جلیلی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Saman Jalili called Pas Man Chi With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ سامان جلیلی به نام پس من چی
بعد از من دنیا به کامته پس من چی میگن که یکی کنارت هست من چیهنوزم من دوتا دوتا دارم از هرچی تا کی پس خدا خدا کنم آخر
تنها،تنهایی را احساس میکنم، میان احساس های خموش دریایی که در جزر و مدّ احساس ها،احساس خویش را گُم کرده اندتو تنها بمان!تا وقتی که به خودت ملحق شوی،تنهایی ام راشریک نمیخواهم..تو از خودت میگریزی ومن از تو به توفکر نکن مزاحمت هستمتنهایی استدر گرداب احساس تو از مناز خودت رفته ایو من تنهایی هایم (احساساتی که در اطرافم به من القا میشوند را)قایم میکنمتا تو از بزرگی این گرداب بیش تر مترسیتا تو تنها،تنهاییم بمانینه تنها،یک تنها....
دانلود رمان دختر اژدها
 
از وقتی به دنیا آمدم، با همه فرق داشتم.من استعداد تبدیل شدن به یک اژدها را داشتم و خیال می‌کردم این یک موهبت است؛ اما واقعیت متفاوت بود. این یک نفرین است. چرا که هرکس اژدها را می‌شناسد، مرا طرد می‌کند و از من متنفر است. زندگی‌ام را تنهایی و بی‌اعتمادی پر کرد.نه، این یک موهبت نیست.در تمام هفده‌سال عمرم فکر می‌کردم تنها من این استعداد را دارم و فقط ماه و آسمان تاریک شب، واقعاً درکم می‌کنند.این چیزی بود که فکر می‌کرد
مژگانم! مژگان عزیزم! مژگانکم! بغض دارم برایت! می‌دانم که این نوشته را نمی‌بینی! اما دل آدم که این حرف‌ها سرش نمی‌شود! دلم برای تو و حرف‌های قشنگت که بوی توت‌فرنگی می‌دادند تنگ شده. از تو فقط موهای فرفری‌ات را دیده بودم و دستنوشته‌هایت را. دلتنگ اینم که باز هم از زنان مورد علاقه‌ات و سیگار بنویسی. دلتنگ اینم که به استوری‌هایم ریپلای بزنی و ببینم که یک نفر در دنیا هست که متفاوت از بقیه درکم می‌کند. وقتی که آقای ر با وقاحت و حماقت گفت که از
امروز روز بدی رو داشتم
خیلی خسته ام خسته تر از اون چیزی که هرکسی بتونه فکرشو بکنه
من واقعا خسته شدم از قوی بودن
دیگه نمیکشم...
دلم شکسته...
امروز برای بار چندم بهم ثابت شد تنها کسایی که نمیذارن من کوچکترین غمی داشته باشم
پدر و مادرم اند...خیلی اذیت اشون میکنم ولی هیچی نمیگن...همه کار میکنن تا من ناراحت نباشم و من همیشه پیششون شرمنده ام
امروز اصلا توقع نداشتم ازش که همچین رفتاری ازش سر بزنه....مثل طلبکارا باهام حرف زد،خیلی برام سنگین بود...خیلی...همه
وقتی برای اولین بار همراه مادرم با کارنامه دبستانم به مدرسه راهنمایی یا دبیرستان دوره اول وارد شدم برایم خیلی مبهم و سخت به نظر می رسید.مثل یک بچه تازه متولد، حسابی ترسیده و بودم و کلی فرضیه برای خودم ساخته بودم که اینجا این طوری است و یا شاید هم آن طوری است.وقتی همراه مادرم وارد دفتر معاون مدرسه راهنمایی شدیم،او کارنامه دبستانم را روی میز معاون گذاشت و معاون با حساسیت تمام شروع کرد به دیدن ریز نمراتم.همه 20 بود منهای کلاس پنجمم که یک 18 در کار
وقتی برای اولین بار همراه مادرم با کارنامه دبستانم به مدرسه راهنمایی یا دبیرستان دوره اول وارد شدم برایم خیلی مبهم و سخت به نظر می رسید.مثل یک بچه تازه متولد، حسابی ترسیده و بودم و کلی فرضیه برای خودم ساخته بودم که اینجا این طوری است و یا شاید هم آن طوری است.وقتی همراه مادرم وارد دفتر معاون مدرسه راهنمایی شدیم،او کارنامه دبستانم را روی میز معاون گذاشت و معاون با حساسیت تمام شروع کرد به دیدن ریز نمراتم.همه 20 بود منهای کلاس پنجمم که یک 18 در کار
وقتی برای اولین بار همراه مادرم با کارنامه دبستانم به مدرسه راهنمایی یا دبیرستان دوره اول وارد شدم برایم خیلی مبهم و سخت به نظر می رسید.مثل یک بچه تازه متولد، حسابی ترسیده و بودم و کلی فرضیه برای خودم ساخته بودم که اینجا این طوری است و یا شاید هم آن طوری است.وقتی همراه مادرم وارد دفتر معاون مدرسه راهنمایی شدیم،او کارنامه دبستانم را روی میز معاون گذاشت و معاون با حساسیت تمام شروع کرد به دیدن ریز نمراتم.همه 20 بود منهای کلاس پنجمم که یک 18 در کار
بعضی وقتا با تمام وجودت وقت میزاری کار میکنی تلاش میکنی و بعد از اون فقط میتونی توکل کنی و بدونی با تمام وجودت مایه گذاشتی این کاری بود که سر کنکور کارشناسی انجام دادم و الان ارشدم و دقیقا همینطور زحمت کشیدم و امیدوارم و همین کار رو پارسال در یک حوزه دیگر انجام دادم یعنی با تمام وجود تلاش کردم و دقیقا یادم هست هیچ نتیجه ای نگرفتم و تا چند وقت حالم بد بود الان هم تمام تلاشم رو کردم بیش از در توانم نیست.
توی حیاط با فاطمه و زهرا نشسته بودم و حرف م
از حرف زدن راجع به خود بدون کنار زدن پرده ها می ترسم. شاید چون نمی خواهم دردهایم ارزششان را با شنیده شدن از دست بدهند.
همیشه کسی آنجا بوده؛ در پس سرم که بنشیند به پای تک تک حرفها و ناله هایم. کسی که لوسم کند، خیلی خوب درکم کندو بگوید افسرده ای و به توجه نیاز داری. حق را، تمام و کمال به نامم بزند و آخر سر هم من با لبخند رضایتمندم به زندگی اش پایان دهم.
حالا که فکر می کنم همیشه برایشان از خاطرات خوشم می گفتم؛ از بعداظهرهای گرم.
 هرچند که شهر مثل بیم
بسم الله مهربون :)
این روزا یه ذره فشار ها و تنش های روحیم زیاد شده، یه مشکلی پیش اومده که همه ی خونواده رو تحت تاثیر قرار داده، از اون طرف هم کورس ریه تموم شده و درگیر امتحان های سنگینشم. شنبه تا سه شنبه هم که فرجه هست رو باید برم تهران، واقعا نمیدونم میرسم درس هام رو بخونم یا نه. تک تک اینا برای من نگرانی و استرسن، داداشمم که نیست تمام فشار خونواده افتاده روی دوش من‌ و کی میدونه واقعا چی داره به من میگذره؟ حتی الف هم نمیدونه. البته خودم از حال و
وقتی نباشی دنیا یه عالمه غم داره و دلگیرهیادگاریات و عکسات عزیزم بغضم رو می ترکونه دست نزار رو زخم زبونی که زدی که خیلی بد جورهعادت تنهایی هام رو بشکن که دلم بی تو بد میمیرهدروغ بزرگی بود اگه گفتم که دوستت ندارمآهنگهای مورد علاقت رو من هر روز گوش میدمخیالت روبروم می رقصه و من اشک میریزم تو باز ناز میکنی و من باز دیوونه تر میشمبه نظر میاد سالهاس دوری از من عزیزم برگشتنت هم تقریبا غیر ممکن شده عزیزم آرزو دارم حداقل سری بهم بزنی موقع مرگمچه آسو
در محیطی بزرگ شدم که نهایت حرفم با یه پسر سلام و خداحافظی بود. تو کتاب داستان ها از آقا گرگه میگفتن، طوری که ترس رو بهمون تزریق میکرد. حد و حدوداتی لازم بود صحیح، ولی نتونستیم همدیگه رو خوب بشناسیم.
اینکه قبل هر جنسیتی انسان هستیم، اینکه همه مردان هیز، خلافکار ، متجاوز و یا زورگو نیستن و یا همه زن ها آهن پرست، خودنما و یا پی خوشگذرانی! زنان و مردان بزرگ دل و خوب کم نداشتیم و نداریم، هر کی دور و اطراف خودش رو ببینه متوجه میشه! 
من خودم در مورد مرد
خدایا؛تو تنها روزنه ی امیدی هستی که ؛ هیچگاه بسته نمی شود.تو تنها کسی هستی که ؛ با دهان بسته هم می توان صدایش کرد.تو تنها کسی هستی که ؛ با پای شکسته هم می توان سراغش رفت.تو تنها خریداری هستی که ؛ اجناس شکسته را بهتر برمی دارد.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه رفتند ، می ماند.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی هم پشت کردند ، آغوش می گشاید.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود.وتو تنها سلطانی هستی که ؛ دلش با بخشیدن آرام می گیرد ، نه با تن
وقتی برای اولین بار همراه مادرم با کارنامه دبستانم به مدرسه راهنمایی یا دبیرستان دوره اول وارد شدم برایم خیلی مبهم و سخت به نظر می رسید.مثل یک بچه تازه متولد، حسابی ترسیده و بودم و کلی فرضیه برای خودم ساخته بودم که اینجا این طوری است و یا شاید هم آن طوری است.وقتی همراه مادرم وارد دفتر معاون مدرسه راهنمایی شدیم،او کارنامه دبستانم را روی میز معاون گذاشت و معاون با حساسیت تمام شروع کرد به دیدن ریز نمراتم.همه 20 بود منهای کلاس پنجمم که یک 18 در کار
سلام 
دختری ۱۹ ساله هستم، حدودا ۱ سال میشه که با  پسری که حدودا هم سنم هست آشنا شدم‌. هر دو مون دانشجو هستیم ولی رشته مون فرق داره. اول از هر چیز بگم که من قبل از ایشون با هیچ پسری دوست نبودم ... و اینم بگم ایشون پسر خیلی خوب و محترمیه از هر نظر و تو این مدت هم دوست خوبی برام بوده، بیشتر مثل یه دوست صمیمی... 
منم دوسش دارم و اگه یه روز برادر داشتم دوست داشتم مثل اون باشه، منتهاش عاشقش نیستم ... یعنی اوایل دروغ چرا، چون دوست داشتم بیشتر با جنس مخالف آش
تنها پادتن تنهایی،در آغوش گرفتن تنهایی است.تنها پادتن ترسدر آغوش گرفتن ترس است.و تنها راه رهایی از رنج،روبرو شدن با آن و پذیرفتن آن.تا زمانی که از عمیق‌ترین دردهایت فرار کنی،التیام نخواهی یافت...دنیا جای رنج است اما جای رنجیدن نیست و امید بدون خوش‌بینی تنها راه زنده ماندن در این سیاره است..
دانلود آهنگ سامان جلیلی پس من چی
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * پس من چی * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , سامان جلیلی باشید.
دانلود آهنگ سامان جلیلی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Saman Jalili called Pas Man Chi With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ سامان جلیلی به نام پس من چی
بعد از من دنیا به کامته پس من چی میگن که یکی کنارت هست من چیهنوزم من دوتا دوتا دارم از هرچی تا کی پس خدا خدا کنم آخر
آم. خب امروز خیلی روز خوبی بود، یعنی حالم توش خوب بود بالاخره و همه چیز آروم و نرمال سپری می‌شد. رلستش خیلی دلم میخواد روزها آروم و نرمال بگذرن و یه هیجان ریزی هم داشته باشه، که مثلا میتونه دیدن یه مانگا باشه و یا خوندن یک شعر از حافظ و یا دیدن یه ویدئو از آرورا. یا مثلا دعوت به خوردن کیک و چای از طرف خواهرم.
امروز یکی بهم گفت تو چقدر خوب گوش میدی. یعنی یه نیم‌ساعت پای دردودلش نشستم و بعدش رفتم تست قرابت زدم و خیلی فضا دراماتیک بود. ولی هرگز فکر ن
تنها ماندن در خانه
تنهایی بخاطر خودارضایی
هر وقت تنها میشم
دیدن فیلم های مستهجن مبتذل در خانه
یواشکی فیلم دیدن
تنها تو خونه
تنهایی استمنا دختر پسر
خیلی تنها هستم
من تنها هستم
علت دلیل خودارضایی
چگونه تنها نباشیم ؟
مشکل من تنهایی هست
مشکل تنها بودن
درمان تنهایی
چگونه تنها نباشم؟
علت تنهایی من
چرا من تنها هستم؟
خودارضایی کردن در خانه
هیچ کس تو خونه نیست
من چرا همیشه تنها هستم؟
کتاب دانلود آموزش دوستیابی
فرار از تنهایی
خودارضایی فیلم های سکس
سلام وقت تون بخیر ...
عذر خواهی میکنم که وقت تون رو میگیرم، من به شدت به کمک شما احتیاج دارم ...؛
من یه دختری ام که به اخلاقیات خیلی پایبندم، و برام آبرو خیلی مهمه، در حدی که تا حالا با کسی دوست نبودم و به کسی هم اجازه ندادم بهم ابراز علاقه کنه، ولی میتونم بگم مدت طولانی بود به یکی از همکلاسی هام علاقه مند بودم، اون قدر بهش علاقه داشتم که دلم نمیخواست به هیچ کس جز اون فکر کنم، چند وقت پیش چون جرات نداشتم مستقیما باهاش روبرو بشم و خجالت میکشیدم، یه
جان ذهن:شرلوک.
من:هوم.
جان ذهن:چرا با اون این طوری رفتار می کنی؟
من:مگه چطوری رفتار می گنم؟
جان ذهن:شرلوک.
من:(در حالی که می خندم.)باشه جان عصبانی نشو.فقط به خاطر خودشه.باور کن به نفعشه.
جان ذهن:درک نمی کنم.
من:مشکل منم همینه.گاهی اوقات درکم نمی کنی.
جان ذهن:هان؟
من:این رفتار من با اون به نفعشه.همین.
جان ذهن:
الان از چند تا وب دیدن کردم دیدم همشون سردر وبشون یه تنها هست، مثلا روزنوشت یه ... تنها و ازینچیزا
کلی انرژی منفی داشت، فکر کنین صبحمو با اینا شروع کنم شب چی میشه...
 
به امید روزی که همه این «تنها» ها از وبلاگا پاک بشه و دیگه خود کلمۀ «تنها» هیچ معنی و مفهومی نداشته باشه
سلامیادمه یه قسمت سریال پرستاران پسر جوونی توی بخش بستری شده بود و یکی از افراد گروه دوستاش که به عیادتش اومده بودن یه جعبه شکلات تو اتاق پخش کرد. یادم نیست برای شوخی تو شکلات ملین ریخته بود یا اینکه خود ملین شکلات با توجه به بیماری پسرک حالش رو چندین برابر بدتر کرده بود و تا پای مرگ رفته بود اما این اتفاق تا مدتها در ذهنم ثبت شده بود. اینکه درد و مریضی و رنج ادما روی پیشونیشون نوشته نیست و ما باید مواظب زخمای پنهان دیگران هم باشیم چه برسه به ز
شاید الان که دارم به یه موزیک زیبا از بهرام به اسم: "جالبه" رو گوش میدم بهترین موقع باشه که این متنو بنویسم. 6 روز دیگه 19 سالم میشه و کلی آرزو و هدف دارم تقریبا از سال های سختی عبور کردم سال پیش برای من یه سال خیلی مزخرف و سخت بود، تو یه شرایطی بودم که از لحاظ روحی و فکری کاملا بهم ریخته بودم در حال حاظر خیلی بهتر از اون موقع ام چون اون موقع فقط دوست داشتم زمانو سپری کنم و هیچ برنامه یا هدفی نداشتم. تو پست های آیندم به دلایل بهم ریختگیم تو سن 17 و 18 اش
        
    تنها
زُل می زند،پُشتِ سکوتش نقطه چین ، تنهاست ؛تنهامجموعه ای از شعر هایِ خوش نشین، تنهاست؛تنها
نصف النهار ِهر نگاهش رو به قطبِ آرزوهایخ می زند چون بی جهت، رویِ زمین تنهاست؛تنها
ثبتِ حقایق می کند، گاهی، ولی این عکس ها تلخند قابِ دو چشمی که به قلبِ دوربین تنهاست؛تنها
هِی قهوه می نوشد اثر از فالِ خوب اما نمی بینددر حالِ او تأثیرِ گُنگِ کافئین تنهاست،تنها
تبعیدیِ عشق است‌ و در اعماقِ تفکیکی غریبانه ‌‌چون تکه ای جامانده از یک جو
دانلود رمان دختر اژدها
 
از وقتی به دنیا آمدم، با همه فرق داشتم.من استعداد تبدیل شدن به یک اژدها را داشتم و خیال می‌کردم این یک موهبت است؛ اما واقعیت متفاوت بود. این یک نفرین است. چرا که هرکس اژدها را می‌شناسد، مرا طرد می‌کند و از من متنفر است. زندگی‌ام را تنهایی و بی‌اعتمادی پر کرد.نه، این یک موهبت نیست.در تمام هفده‌سال عمرم فکر می‌کردم تنها من این استعداد را دارم و فقط ماه و آسمان تاریک شب، واقعاً درکم می‌کنند.این چیزی بود که فکر می‌کرد
دارم بهش عادت میکنم... نمیشه بگی خیلی مهربونه ولی خیلی حامی خوبی هست.
اینه که نمی تونم زیادی ابراز بی حوصلگی کنم جلوش وگرنه اونم به جای اینکه
نازمو بخره مشغول کارای خودش میشه منو میذاره به حال خودم. واقعا هیشکی
مادر پدر نمیشه، بی حوصلگی که میکردم دلم میخواست تنها باشم الان توقع دارم
نامزدم منو از بی حوصلگی دربیاره... ولی کلا از ته قلبم راضیم ...
مامان
نگرانم شده بود که چرا دست از علایقم کشیدم می‌گفت اگه میدونی نمیتونی با
این قضیه کنار بیای ب
جان درون:شرلوک.
من:هوم.
جان درون:چرا با اون این طوری رفتار می کنی؟
من:مگه چطوری رفتار می گنم؟
جان درون:شرلوک.
من:(در حالی که می خندم.)باشه جان عصبانی نشو.فقط به خاطر خودشه.باور کن به نفعشه.
جان درون:درک نمی کنم.
من:مشکل منم همینه.گاهی اوقات درکم نمی کنی.
جان درون:هان؟
من:این رفتار من با اون به نفعشه.همین.
جان درون:
یادمه کلاس دوم بودم و جو گیر برای خوندن هر چیزی!
یه بار از جلو یه وانت پر از هندونه رد شدیم که رو یه کارتن نوشته بود:هندونه به شرت چاقو!
به طور کاملن اتفاقی کنارشم یه وانت دیگه بود که چاقو وچنگال می فروخت!
منم با خودم گفتم لابد اشتباهی به جای "با" . "به "گذاشتن و یادشون رفته "و" بین چاقو وشرت رو بذارن...ینی جمله این بوده:هندونه با شرت و چاقو!
ینی به خاطر یه غلط املایی (ت به جای ط تو املاء شرط)من جمله رو با مفهوم دیگه ای خوندم!(ینی درکم این بود:هندونه بخر.
یک زخم نامرئی شده ام..
حتی، گاهی رویش آرام آرام نمک میریزم و عمیقش میکنم؟
هی سکه می اندازم و میگویم روی شیرش شانس من است
هی خط میشود..
خط میشود و عمق میدهد به این زخم..
ت
ن
ه
ا
این کلمه معانی مختلفی دارد که هر کس در زندگی ش انگار میتواند چندین بُعدَش را تنها بفهمد:))
تنها در تنها
من همیشه تنها بودم ... همیشه هم تنها خواهم بود ... اصلا همه ی آدمها تنها هستند ... بعضیا این تنهایی رو بیشتر درک می کنند ، بعضیا کمتر ...
خب به درک ! به جهنم ! دنیا تا بوده همین بوده ... تنها هستم و هیشکی دوسم نداره ... هر کسی هم میگه دوستت دارم ، دروغ میگه ... همه خودشون و منافعشون رو بیشتر دوست دارند . عشق ناب و خالص ندیدم هیچوقت ...
 
کسی این وبلاگ رو می خونه آیا؟
چند روز پیش  نامزد ازم میخواست کاری انجام بدم (میخواست جایی برم )خیلی زیاد اصرار میکرد اخرش از در شوخی و قلدری وارد شد که باید انجام بدی ،اما قبول نکردم و گفتم نه ... دیگه چیزی نگفت  و اصلا حرفشو نزد اما معلوم بود خیلی ناراحت شده ولی بروی خودش نمی اورد تا اینکه منم فکر کردم کلا بیخیال شده و یادش رفته ....تا دیشب که گفت:صبا خیلی دوستت دارم ،درکم کن
گفتم:منم دوستت دارم ،درک میکنم 
گفت:مطمئنی دوستم داری؟؟
گفتم: مگه شک داری؟
و جریان چند روز پیش اشاره
با عرض سلام خدمت همه متخصصان نیاز جنسی!
تو رو خدا به جای اینکه بیاییم بگیم این سرد مزاجه یا گرم مزاجه و ...، و این کار شهوت رو کم میکنه و ...، شما ماشاءالله بازدید کننده این جا هستید، بیایید این عرف به شدت افتضاح جامعه مون رو در مورد زود بودن ازدواج در سن پایین بشکنید. 
باید عزیزم پسر و دختر گلم به این سن که رسیدی ازدواج کنی، باشه گلم، ببخشیدا که اینو گفتم عزیزم اما این عرف جامعه ما هست ...!
والا یه چیزی بگم خیال همه رو راحت کنم، البته به نظر من نگاه
خدایا؛تو تنها روزنه ی امیدی هستی که ؛ هیچگاه بسته نمی شود.تو تنها کسی هستی که ؛ با دهان بسته هم می توان صدایش کرد.تو تنها کسی هستی که ؛ با پای شکسته هم می توان سراغش رفت.تو تنها خریداری هستی که ؛ اجناس شکسته را بهتر برمی دارد.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه رفتند ، می ماند.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی هم پشت کردند ، آغوش می گشاید.تو تنها کسی هستی که ؛ وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود.و تو تنها سلطانی هستی که ؛ دلش با بخشیدن آرام می گیرد ، نه با تن
تنها واسط ایران کلش آدرسهای زیر هست و ایران کلش ادمین دیگری ندارد .به هیچ عنوان به غیر از مشخصات زیر به کسی اعتماد نکنید !
 
تنها شماره تماس : +989352889744
 
تنها آیدی تلگرام : @IRAN_CLASH_1383
 
تنها کانال تلگرام : @iRAN_CLASH_ChANEL
 
توجه داشته باشید تحت هیچ شرایطی ایران کلش واسط دیگری ندارد اعتماد نکنید!!!!!
 
بین ساعات 11 الی 23 در تمام روزها پاسخگو هستیم
 
خویشتن را خوار شمردن و از خود بیزار بودن به راستی که توان فرساست.
دیدرو
خب فکر میکنم حالم داره رو براه میشه و به خاطر این موضوع احساس شادی میکنم. چون مثل دیروز و چند روز اخیر نبودمو تونستم بیشتر کار کنم. هرچند عالی نشدم اما میدونم تلاش کنم دوباره میشم همون مائده ی پر کار و هدفمند خودمون. خلاصه که حسابی ته دلم قیلی ویلی میره برای خوب شدنم. چون مائده ای که هیچ کار نمیکنه رو دوست ندارم.
امشب کتاب برادر زاده ی رامو اثر دیدرو تموم میشه. یه کتاب گفت
سلام
چند وقتی بین من و خانواده همسرم اختلاف عمیقی وجود داشت. سوتفاهم ها باعث شده بود که هر دو طرف نسبت به هم دچار کینه و کدورت شوند.
من از این اتفاق بسیار ناراحت بودم و این کینه خود من رو داشت از پا در میاورد
پس از شرکت در یک دوره آموزشی یاد گرفتم که احساسم رو نسبت به آنها تصحیح کنم و این کینه را از دل خودم پاک کنم تا آرامش داشته باشم.
چند روز بعد به طور سرزده خانواده شوهرم به دیدنم آمدند.
آمدنشان برایم بسیار تعجب انگیز بود
از اون جالبتر اینکه این
حواست هست؟ تمام راهها رو دارم خودم تنها میرم‌
خودم تنها دارم بزرگ میشم.
جاهایی که میتونستیم با هم پیش بریم رو خودم تنها دارم تجربه می‌کنم.
مگه نه اینکه گفتن زن و مرد در کنار هم تکمیل میشن؟
پس چرا من تنها دارم تکمیل میشم.
همیشه از خدا خواستم بهترین باشم تا بعدا به مشکل نخورم.
ولی نه اینکه من کوله باری از تجربه بشم و بعدا تو بیای.
باید از حال الانم بنویسم. اینکه تنها اومدم خانه هنرمندان و با ح تموم کردم و دیگه همین تنهایی برام مونده   راضیم و ... و خسته‌ام و ناراحتم. میم عاشق من قصد دارم عاشق بشم و تنهام. این از زندگیمون و حالا ... تنها نشستم لبه‌ی حوض خانه هنرمندان و ملت دارن فوتبال می‌بینند و من تنهام. دو تا کتاب خریدم و گالری دیدم، تنها. اونچه از همه بیشتر به چشم میاد تنهاییه. 
بغض دارم؟ ناراحتم؟ نه بیشتر احساس رهایی و خوبی دارم اما همچنان چشمام بدنبال یه گریزگاهه اینک
خدایا قبل چهل سالگی عمر منو تموم کن 
تنها چیزی که دارم عکس عروسیمه 
من کنار حسینم (حسینم = حسینِ من حسین خودم)
حسینی که با ازدواج دوباره ش توی عقد به من ثابت کرد مرد زندگی هست فقط نه با من 
تنها یک عکس مونده و اونم که خودم چهره تو در اون بازیابی می کنم 
حسین 
تنها سهم من 
سلام دوستان. امیدوارم حالتون خوب باشه. اینم پست صندلی داغ! به مناسبت ۱۰۰۰ روزه شدن وبلاگم. اگر دوست داشتید سوالی بپرسید که تا الان موقعیتش پیش نیومده یا براتون جالبه که دیدگاه من رو در اون مورد بدونید خوشحال میشم که این صندلی داغ رو با حضورتون گرم‌ و دلنشین کنید.
چند نکته هم عرض کنم.
+ لطفا در یک کامنت ۱۰۰ تا سوال نپرسید. ده تا سوال در هر کامنت نهایتا! و اگر باز هم سوالی بود در کامنت بعدی.
+ و اینکه لطفا سوال از جایی کپی پیست نکنید. البته اگر سوالی
دخترک قشنگ من..
این روزها تنها دلخوشی ام شده ای..
بعد از خدا..
تنها کسی که از عمق جان، حالم را خوب می کند.
تو تنها دلیلم برای مقاومت و تلاش هستی..
تو تنها کسی هستی که به زندگی امیدوارم می کند..
اگر نبودی مادرت این روزها را تحمل نمی کرد..
اگر نبودی مادرت آنقدر وقت اضافه داشت تا فکرهای بد مدام در سرش رژه بروند..
تو هستی تا من غم هایم را فراموش کنم!
تا با شیرین کاری هایت لبخند بر لبم بنشانی..
حتی اگر انتهای این لبخند، بغضی فروخورده باشد..
این روزها هم میگذ
یادم میاد روزایی که تو این خونه بودم و تلاش واسه کنکور میکردم!تا شرایطمو عوض کنم!تا از این منجلابی که ساختم بیام بیرون!
عصر یه بحث کوچیکی با مامانم داشتم!
این روزا بیشتر از هر روزای دیگه ای اعتقاداتم با همه ی ادمای این خونه فرق میکنه!
داشتم بهش میگفتم که چرا نمیذاری تنها بمونم تهران و اگه درسم تموم شد چی؟!یعنی اون موقع هم باید برگردم اینجا؟!
جوابی که شنیدم باعث شد تا قاطی کنم!تا چنگالی که دستم بود رو به سمت مامانم بگیریم و تکونش بدم !و بخوام صدا
• بسم رب الزهرا •
در شبهای سرد بی هدفی
در زمهریر تباهی
تنها تو پناهی
 در کوچه های نم گرفته باران
در میان عطرِ ترِ کاهگل های کوچه باغهای همسایه
وقتی نسیم ترنم یاس و محمدی و شب بو را می آمیزد
تو در کنار منی
تنها ترین آشنا یا رباه
 
• میم‌بن‌شین • 
به راستی چگونه تنهایی سفر کنیم و خوش بگذرانیم؟ در این مقاله مطالب مفیدی برای تنها سفر کردن برایتان آورده ایم. اکثر آدمها فکر می کنند اگر تنها سفر کنند بهشان خوش نمی گذرد اما برخی دیگر طرفدار تنها سفر کردن هستند که البته تعداد گروه دوم به مراتب کمتر است. در ادامه نکات جالبی را برایتان آورده ایم تا اگر می خواهید به تنهایی مسافرت کنید، بتوانید خوش بگذرانید.


ادامه مطلب
هیچ جا و هیچکس و هیچ چیز در هیچ کنج دنیا انتظارت را نمی کشد
تنها کرم ها برای هرچه سریعتر مردنت آرزو میکنند
تو در هر نفس تنهایی ، تنها زاده شدی و تنها خواهی مرد
پس بیا و تا آخرین نفس شجاعانه بجنگ 
نه برای اینکه مرثیه ای شگفت برایت بخوانند یا تجسمی برنزین از تو بر سر میدان بگذارند
فقط برای اینکه تو شجاعانه جنگیدن را به خودت بدهکاری.
روزهای سردرگمی ...
چقه حال و احوالاتم قاطی و پاطی این روزا ...
نه میدونم چی میخوام نه میدونم چی خوشحالم میکنه نه میدونم چی ناراحتم میکنه ... نه میدونم کار درست چیه نه میدونم کار غلط شده ....
یه عالمه حرف تو گلوم گیر کرده که نمیتونم به کسی بگم نمیتونم ته ته دلم ارووم باشه ...
نمیدونم چرا نمیتونم باهات حرف بزنم ... ترجیج میدم لحظه های باهم خوش باشیم و حرف ناراحت کننده نزنم ... ولی اگه حرفیم بزنم خیلی کش دار میشه و حوصله اشو ندارم ..‌. این روزا فرق کردیم ... خ
دوست عزیز مطلب طولانیه اگه نمیخواین نخونید حرفهای دلمه واسه اولین و آخرین بار :)
همیشه متنفر بودم از جار زدن مشکلات م تو فضای مجازی
چه برای خودم چه بقیه بشینم ناله و نفرین هاشونو بخونم که چی؟!
یکی دو بار این کار رو کردم ولی بعد گفتم چرا باید به همه بگم زندگیم چطوره و دیگه تکرار نکردم و پست هام رو پاک کردم و در نتیجه شد فعالیت خیلی کمم تو فضای مجازی مخصوصا بیان!
شاید قلب من در حال انفجار باشه اما قرار نیست همه بفهمن چون هیچ کس از باطن زندگی من خبر
 
چه ساده باورت رابه ظرفِ پوچیِ درکمپُر از گلهای ارکیدهبه رنگِ عطر ِ زیبای ِبهاران می‌کشیدمچه ساده ماه بودیمیانِ برکه‌ی لبریزِ از اشک وبه هر پلکی روان می‌شدتمامِ داغیِ بی‌مهریِ سرریز تو برجاچه ساده مِهر بودمبرای آفتابِ بی رمق از عاشقی‌هایتدر آن کورآبه‌ی ِخاطرچه ساده ، در هوایِ هُرم ِ لب‌هاییخیالی دانه ها الماس را هر شباز این جانِ پُر از تب ، با گمان یاقوت ‌چیدمچه ساده روحِ پروازیشگفت انگیز را ،در راستایِ قامتِ ، دنیای حسرت بال ‌داد
تن های تنها: طلاق عاطفی
تن های تنها : محمدصادق آقاجانی کوپایی
معرفی:
ازدواج کرده ­ایم که دیگر تنها نباشیم اما پس از زمان اندکی تنهاتر از هر موقعی هستیم راستی چه کنیم تا اینگونه نشود؟ یا اگر بین ما جدایی افتاده، دوباره درست شود.
 
سلام
اطرافیانم (غیر از همسرم!) معمولا عادت ندارن حرف خاصی از من بشنون... غر میزنم اما درد و دل نه! از فرعیات اطرافم  ایراد می گیرم اما ناراحتی های اصلیمو نمی گم...
اما دو سه هفته پیش، جلوی مامان و بابا طاقتم طاق شد و وقتی حرف اش پیش اومد، هق هق کنان ناراحتیمو گفتم! دست خودم نبود! دلم خیلی شکسته بود! هنوزم... :(((((((
خودم خیلی ناراحت شدم که جلوشون حرف زدم، اما سریع تونستم خودمو جمع و جور کنم و چند دقیقه بعد، ظاهرا همه چی تموم شد.
بابا ولی موقع رفتن، طاقت
دانلود آهنگ جدید سامان جلیلی به نام پس من چی
Download New Music Saman Jalili – Pas Man Chi
با دو کیفیت ۳۲۰ ،۱۲۸ و پخش انلاین و متن آهنگ
By Quality MP3 320 & 128 Direct Link Kbps Lyrics Music + Play Song
پخش آنلاین Music  + لینک مستقیم و متن آهنگ در ادامه مطلب…
 
 
 
 《《《 مکس وان موزیک 》》》
 
 
و همچنین میتوانید شنونده آهنگ زیبای پس من چی از سامان جلیلی  با کیفیت های ۳۲۰ و ۱۲۸ بیت با فرمت صوتی ام پی تری ازمکس وان موزیک باشید.
متن ترانه سامان جلیلی به نام پس من چی
بعد از من دنیا به کامته پ
میخواهم به اختصار و بدون تکلف بگویم بسیار مهم است که خودمان باشیم ونه هیچ چیز دیگری. اگر می دانستم چگونه این حرف را به شیوه ی تعالی بخش بیان کنم، به شما میگفتم رویای تاثیر گذاشتن بر دیگران را از سر بیرون کنید. درباره ی خود مسائل فکر کنید. «ویرجینیا وولف»
 
سالها پیش ـ البته نه خیلی دور ـ من آدمی بودم که فکر میکردم باید با همه خوب باشم، با همه خوش برخورد کنم حتی اگه خودم اذیت بشم یا آسیبی ببینم. بدتر از اون با دوستام نمیتونستم از خودم بگم. دوستیا
اینجا جایی است اسرار آمیز که تنها سازنده اش از وجودش مطلع است. اینجا جایی است برای تمرین. متن های توی این وبلاگ را کسی جز نویسنده اش نمی خواند و قرار نیست هیچ وقت بخواند. این متن ها تنها برای تمرین نویسندگی نوشته می شوند. نویسنده ی متن ها اینجا دیگر قرار نیست قبل از ارسال هر پست به این موضوع فکر کند که آیا متنش کسی را ناراحت می کند یا به اندازه کافی قشنگ نیست و ارزش خواندن دارد یا نه... اینجا نویسنده تنها می نویسد. کاری که عاشقانه دوست دارد...
از 5 اسفند که رسما اعلام شد و ما تکه تکه تعطیل شدیم تا امروز من واقعا سعی کردم قرنطینه خونگی رو رعایت کنم و از خونه خارج نشم به این ترتیب که فقط واقعا مواقع ضروری رفتم بیرون
10 اسفند ی جلسه دفاع دکتری داشتیم که دو بار قبلا به دلایل مختلف کنسل شده بود و این بار سوم بود و دیگه بازی بود و نمیشد کنسلش کرد
ی بار هم فکر کنم دور و بر 20 اسفند بود که رفتم بیرون برای یک کار اداری چون حدود دو هفته بود که ی مدرکی دست ی جایی داشتم و دیگه میترسیدم گمش کنند
22 اسفند
رهبر نشوی تنها، ما یار تو می گردیم
وز جرگه عشاقت سردار تو می گردیم 
 
گر لشکر سفیانها از غرب به پا خیزد 
در قحطی انسان ها عمار تو می گردیم
 
با جرم ولای تو گر بر سر دار آییم 
مدح تو کنیم بر دار، تمار تو می گردیم 
 
این من نه منم تنها، آید ز #بسیج آوا 
رهبر نشوی تنها، ما یار تو می گردیم
 
 
 
هر کس ز ولایت و ولیّ دور شود
همسایه ی دشمن است و منفور شود 
پروانه صفت، گِرد ِعلی میگردیم 
تا دیده ی هر فتنه گری کور شود
 
 
دانلود آهنگ وقتی دلگیری و تنها از ابی کنسرت
دانلود آهنگ غربت ابی کیفیت 320
دانلود آهنگ وقتی دلگیری و تنها با کیفیت 320

وقتی دلگیری و تنها متن


کلیپ کنسرت ابی وقتی دلگیری و تنها
وقتی دلگیری و تنها آکورد
دانلود آهنگ غربت ابی لایو

وقتی دلگیری و تنها شهرام صولتی
امروز به معنای واقعی تنها بودن رو حس کردم...شاید خدا از من تنها نبودن رو گرفته تا شاید یه چیز دیگه بده نمیدونم...شایدم همش توهمه و چیزی جز تنهایی گیرم نمیاد...حتی دیگه جدیدا دکترهم باید تنهایی برم...اصلا بهتره کلا یه زندگی جدید رو شروع کنم و چیزی به معنای یار و همراه و اینا رو تو زندگی جدید راه ندم...اصلا دیگه دلم نمیخواد تنها نباشم همینه که هست، تنهای تنها...قبوله من دیگه کلا در هر زمینه ای تنهایی کار میکنم...تنهایی...
ایران تنها کشوری است که ۶۸ در صد مساحتش را با زور اجانب یا خیانت شاهان از دست داده است.
ایران از معدود کشورهایی است که شاه خائن( پهلوی) آن نه با زور شمشیر و نه با رای مردم سر کار آمده است.
ایران از معدود کشورهایی است که به خاطر شاهان خائن چند صد سال عقب نگه داشته شده است.
ایران تنها کشوری است که شرق و غرب علیه او ۸ سال جنگ تحمیل کردند ولی یک وجب از خاکش را از دست نداد.
ایران از معدود کشورهایی است که مورد تهاجم بمب شیمیایی اهدایی اروپا قرار گرفته اس
خدا به موسی گفت: ده روز دیگه پیشم بمون!
موسی گفت: چشم
وقتی موسی برگشت پیش همراهاش، دید که اونا همراه نبودن. از همراه نبودن همراهاش ناراحت شد ولی...
ولی ده روز خدا همراهش بود، پس از تنها موندنش ناراحت نشد!
ده روز موسی تنها بود.
ده روز موسی با خدا تنها بود.
خدا موسی رو خیلی دوست داشت.
دلم هوای تو دارد.. نگاهت.. صدایت.. لبخندت..  وجودت.. بخار روی شیشه ی عینکت.. دستانت... لبخندت.. سپیده‌ی روشن چشمانت.. بوت.. بوت... بوت.... بیا و بگذار این آخرین نوشته ای باشد که برای نبودنت می نویسم.. خسته ام و دلتنگ.. چشمانم به در است.. گوش هایم را تیز کرده ام.. پس کی.. پس کجا باز دوباره تو را خواهم دید؟ آیا یک بار دیگر برای من خواهی خواند؟ که من بعد از هزار سال...؟ دیگر با صدای که آرام بگیرد این قلب خسته و تنها و فسردهی من؟.. دیگر چه کسی صدا کند مرا که نازنینم
 کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf    
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf | mae | 7657mae.manstar.ir › mae › htmlدانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf. معرفی کتاب:(زیبای تنها) ثریاا، زنی که روزگاری یگانه ااز محبوبترین و مشهورترین زنان جهان به آامار می آامد و عکس هاا ...
دانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf | sibfilesibfile.totiafile.ir › sibfile › htmlدانلود رایگان کتاب ز
 کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf    
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf | mae | 7657mae.manstar.ir › mae › htmlدانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf. معرفی کتاب:(زیبای تنها) ثریاا، زنی که روزگاری یگانه ااز محبوبترین و مشهورترین زنان جهان به آامار می آامد و عکس هاا ...
دانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf | sibfilesibfile.totiafile.ir › sibfile › htmlدانلود رایگان کتاب ز
دانلود آهنگ جدید ۴۲ بند به نام میگی عاشقتم
بعد تو هی دارم دل دل میزنم …♪
نمیدونم تو کجایی به چی زول میزنم
میتونستی تو یکم دیگه درکم کنی …♪
اخه این رسمش نیست بری بری ترکم کنی
میدونم تو این شبا تو هم هوامو داری
اره اینو میدونم تو هم منو دوس داری …♪
بیا این دیوونه رو بیشتر از این اذیتش نکن
بیا دیگه بسته دوری دیگه در همش نکن
دانلود آهنگ ۴۲ بند میگی عاشقتم
شاید اگه بخوای بری بهت نمیگم که نرو …♪
شاید اینکه دوست دارم کم نکنه فاصله رو
شاید این حرفای
دانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf    
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنیدنتایج وب
دانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf | mae | 7657mae.manstar.ir › mae › htmlدانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf. معرفی کتاب:(زیبای تنها) ثریاا، زنی که روزگاری یگانه ااز محبوبترین و مشهورترین زنان جهان به آامار می آامد و عکس هاا ...
دانلود رایگان کتاب زیبای تنها محمود طلوعی pdf | sibfilesibfile.totiafile.ir › sibfile › htmlدانلود رای
《گفت: میگم که برای شما فرقی نمی‌کنه. خیلی وقته که دیگه همه‌تون تنهایید. فقط هنوز گرمین حالیتون نیست. همه‌تون فقط خودتونید و خودتون. این همه میری تو خیابون تا حالا کی دیدی یه نفر همین‌طوری قدم بزنه و چشمش به آسمون و درختا باشه و بخنده؟ یا اصلا الکی بخنده؟
گفتم: خودم که می‌خندم.
گفت: نچ! تو حکایتت سواست. دیوونه‌ای.
دیدم راست میگه. خیلی وقته ندیدم یکی دل سیر بخنده.
همدم گفت: شما آدما همیشه تنهایید. منتها اینو هیچ وقت نمی‌فهمید. وقتی بچه‌اید فکر
دانلود آهنگ جدید محسن حقیقی بغض
Download New Music Mohsen Haghighi Boghz
آهنگ جدید محسن حقیقی بنام بغض
ببین با بغض درگیره شبالی سرد این خونه اگه درکم کنی شاید هوای خنده برگرده
پشیمونی از این دفتر پشیمنم از این بازی بیا برگشتنت شاید کلید قفل در باشه
 
 
 
 
 
دانلود آهنگ با کیفیت 320
 
متن آهنگ بغض
 
آهنگ های محسن حقیقی
دیشب خواب دیدم انزلی هستمتنها بودم و انزلی پر از ابرهای خاکستری و مه بود
تنها صدای ویلن سل غمگینی بود و صدای او در پس زمینه موسیقیاو که می‌گفت با مرگ من همه چیز درست می‌شود، همه چیز رنگی می‌شود
دور خودم می‌گشتم تا کسی را پیدا کنم، تا راه فراری پیدا کنم اما بیهوده بودبی‌صدا بودم و انگار حبابی دورم کشیده شده بود، مثل زندان
 ساعت چهار با صدای جیغ زنی در خیابان از خواب پریدم و مثل خواب همه جا تاریک بود و تنها بودم.
مها پیوسته اصرار میکنه که برم تهران باهاش و جمعه برگردیم! اما من تازه افتادم دوباره رو مود کار کردن اگه برم همه زحمتام کشک میشه :/ پس نمیرم ، راستش حتی اگه ناراحت بشه امیدوارم درکم کنه. مها مجبوره بره چون وقت دکتر داره و من اینجا تنها میمونم. که یه ذره از خدامم هست نمیترسم از وقتی اومدیم اینجا این زندگیو تجربه کردم دیگه نمیترسم از زندگی تو شهرای دیگه یا جدا از خانوادم. من خیلی بزرگ شدم و تغییر کردم. قبلا ها حتی دوست نداشتم برم سوپری چیزی بخرم. ر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هلدینگ هنر ایرانیان