نتایج جستجو برای عبارت :

زمانش رسیده

«این هراس پنهان که دوست‌داشتنی نیستیم ما را تنها نگه می‌دارد. اما فقط به دلیل این تنهایی فکر می‌کنیم دوست‌داشتنی نیستیم. یک روز، روزی که زمانش را نمی‌دانی، از جاده‌ای گذر خواهی کرد. یک روز، روزی که زمانش را نمی‌دانی او را آنجا خواهی یافت. برای اولین بار در زندگی‌ات طعم عشق را خواهی چشید؛ چون برای اولین بار در زندگی‌ات، حقیقتاً تنها نخواهی بود. تو انتخاب شده‌ای تا تنها نباشی.»
کتاب «زندگی داستانی ای.جی فیکری»گابریل زِوینترجمه لیلا کرد
 
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازداما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیونها درخت کافی استزمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کنددر زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنیدشاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشدزمان از شما قدرتمندتر استاز یک درخت هزاران چوب کبریت تولید میشوداما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت برای سوزاندن هزاران درخت کافیست
===============
کسانی که شما را دوست دارند حتی اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند ترکت
{از عاشورا تا ظهور - شماره 35}
 
بانوان منتظر بدانند...
 
رباب: در کربلا حضور داشت. شاهد شهادت همسرش و فرزند شیرخوارش بود! بعد از پایان فاجعهٔ کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد. دستور داد سقف خانه اش را بردارند و زیر آفتاب روزگار می گذراند! رباب به این روش، یکی از اثرگذارترین افشاگری ها را علیهِ یزید و یزیدیانِ زمان، محقق نمود.
 
ام البنین: دارای چهار پسر (عباس علیه السلام، عبدالله، جعفر، عثمان) که تمامی پسرانش در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت
وبلاگ نویسی رو دوست دارم! دلم میخواد لحظه به لحظه این روزها رو ثبت کنم، بگم چقدر حالم خوبه، چقدر ذوق دارم برای دیدن دوباره عزیزام!نمیگم وقتشو ندارم، اما فعلا این وبلاگو دوست ندارم! 
زمانش برسه همه چیزُ ثبت میکنم:) 

خدارو شکر برای تک تک این ثانیه های متفاوت زندگیم:)
این حال خوبو برای همه آرزو میکنم^_^
زمانش رسیده که با ترسهایم روبرو بشم 
وقتی ازدواج کردم ۲۳ ساله بودم از همون موقع میترسیدم نکنه کسی بیاد تو زندگیم زندگیم رو بهم بزنه. از همون موقع ها حس میکردم با همسرم خیلی تفاوت دارم من میخواستم یه خونواده برای خودمون تشکیل بدیم اون نمیتونست دست از دوستان قبل از ازدواجش برداره ولی من تو یه گردابی افتاده بودم به خاطر دوستان نابابم دخترانی که فکر میکردن تنها راه خوشبخت شدن ازدواجه بخاطر همین منم بعد از لیسانسم با خواستگارم که هم رشته خودم ب
فردا به خ زنگ می‌زنم. ازش می‌پرسم درست و غلط چیه. هر چند اون همیشه میگه هر چی حستون بهتون میگه انجام بدین ولی خب مطمین نیستم. اگه بگه غلطه اینجا رو تعطیل می‌کنم. اونجارم همین‌طور.
 
+خدایا چجوریه که به یه ور بی‌حسی می‌دی به یه ور نمیدی؟ یا به اونورم ندادی؟ یا به منم قراره بدی؟ یا چی؟ به هر حال زمانش هم مهم‌ه. یعنی هم‌زمانی‌ش.
++ همواره این ابراز ها اشتباه بوده گویا.
+++ ولی مهم نیست، دوست داشتن رو باید داد زد. یا به قولی عشق است و همین لذت اظهار
امروز همایش دفاع از حجاب و این چیزا بوده و باز هم زمانش رسیده که تلویزیون زنهای بی حجاب رو به عنوان شهروند حساب کرده و بدون شطرنجی کردن موهاشون توی گزارش اخبار نشون بده و حتی اونها رو آدم حساب کرده و باهاشون مصاحبه کنه!
و در نهایت هم به این نتیجه برسه که حجاب در کشور ما یک قانونه و باید به قانون عمل کرد!
من?احساس میکنم دوتا گوش مخملی دراز و یک دستگاه دُم دارم و به یک چراگاه و باری برای حملش احتیاج دارم:)
اول (یا شاید دوم): 
از هسته‌ی گزینش آموزش و پرورش تماس گرفتند. رفتم. نشستم. گفت امتیازت کم شده. گفتم به خاطر چی؟ گفت حجابت. امیدوارانه پرسیدم هیچ چیز دیگری نبوده؟ گفت نه، حجابت. چشمم اشک شد. گفتم خانم، من رو نگاه کن. 
دوم (یا اگر به زمانش نگاه کنی، اول):
بابایم نوشته، هشت سال پیش‌.

خ. بخوانید: سدونک (سومین دورهمی وبلاگی نمایشگاه کتاب)
بالاخره تموم شد. زمانش انگار از پاک کردن ده کیلو آلبالو واسه مربا بیشتر طول کشید :دی. یعنی مخم داره میترکه اصلا در خودم نمیبینم دوباره بخونم اصلا هرچی شد (الکی) برم حموم بعدش بخوابم تا ساعت چهارو پنج بعد بیدار بشمو مرور کنم. شایدم نخوابم اسنرس دارم نمیدونم نه میخوابم که صبح زود بیدار بشم اینجوری بهتره. مخم نمیکشه به چیز دیگه فکر کنم از خود صبح سرم تو زبان بود. تو عمرم اینقدر زبان نخونده بودم فکر کنم. خلاصه که همین. دنیا هنوز قشنگیاشو داره. من بر
هوالرئوف الرحیم
چند دقیقه. شاید یک ربع حداکثر زمانش بود:
خودم و بچه ها رو زائر کربلا تو اربعین تصور کردم.
کاخ رویاهام رو ساختم.  همینطوری آجر به آجر.
رسیده بودم به اینکه شیر خشک رو چطوری تهیه کنم که یهو...
رضا زد به شوونه مو بهوشم آورد...
اینطور بگم که انقدر غرق ماجرا بودم، شاید واقعا اونجا بودم. شاید اسمم نوشته شد...
 
 
 
 
جوونهایی که دارن می رن... 
تا می تونن لذتشو ببرن...
آرزوی خیلی هاست آنچه نصیبشون میشه...
خیلی از کسایی که حسابی زمینی شدننن...
زنی گمنام در کوفه معرفت داشت که مسلم نایب امام زمانش است و مردانگی کرد و با اخلاص هر چه داشت در اختیارش گذاشت و نامش به خیر در تاریخ ماندگار شد و بزرگانی سرشناس در کوفه بودند که به خاطر دنیا طلبی مسلم را تنها گذاشتند و ننگ ابدی را خریدند و در تاریخ گم یا بدنام شدند.
مسلم نایب امام زمان (ع) بود ، مردم تنهایش گذاشتند و امام حسین ع را به قتلگاه بردند. مسلم زمان ما ولی فقیه است اگر مردم در آزمون ولایتمداری  ولی فقیه استوار  بمانند امام زمان عج تشریف
استاد راهنمای ارشدم بهم گفت: «آینده ت رو روشن میبینم»
معلم فیزیک سوم دبیرستانم که یه خانوم خیلی مهربونی هم بود گفت:«اگه یه نفر یه کار بد در حقت کنه، فراموش نمیکنی و نمی تونی ببخشیش.»
منا تو دوران دبیرستان بهم گفت:«آدم حسودی هستی.»
پیمان از کانادا بهم گفت: «به طرز وحشتناکی باهوشی.»
 
اگرچه دوست دارم اولی و آخری واقعا درست باشن ولی تا حدی  باهاشون مخالفم و احساس میکنم نظرشون اغراق شده واقعیت هست ولی خب یاداوری شون امید میده بهم و یه جورایی دوست
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
این قسمت از گفت‌وگوی تنهایی را خیلی دوست دارم ! و بارها بهش گوش دادم ...
گفت‌وگو با هنگامه قاضیانی ...
زمانش سی دقیقه و شانزده ثانیه است!
+این فایل فقط صوت هست اگر تصویرش را هم دوست داشتید ببینید ای
همیشه فکر می کردم کیشیک تو بیمارستان وحشتناکه تا اینکه بالاخره زمانش رسید
البته یه کشیک تمرینی خودخواسته بود اما خوب بود
حداقل از چیزی که تو فیلم ها می دیدم که یهو یکی حالش بد می شه یه دفعه اتفاق های بد می افته و تو دستپاچه می شی خبری نبود
کاش همیشه همه حالشون خوب باشه و ما بیکار
والاااااا
خیلی دوستتون دارم 
خوش باشید
#راحیل
بسم الله الرحمن الرحیم
زمانش کی شود رویت ببینم            تو مولا و امیری من فقیرم 
اگر منت نهی ، آقا بیایی                گلستان میشود دنیا و دینم
میلاد با سر سعادت قطب عالم امکان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گرامی باد.
وبلاگ امام طرید همزمان با عید بزرگ نیمه ی شعبان آغاز به کار میکند.
ما برای هر روز خود یک برنامه ریختیم که هر روز با مولایمان در ارتباط باشیم. 
برنامه ی وبلاگ امام طرید به شرح ذیل است:
ما در روز های شنبه در صورت آمادگ
کارگاه نقد و بررسی سریال «سیزده دلیل برای اینکه...» از طرف برنا این هفته موضوعش «خودکشی» و «قضاوت» هست. اگر نوجوونی اطرافتون دارید که این سریال رو دیده، یا با این موضوع‌ها درگیر هست(کارگاه برای افراد زیر 20 سال هست) بهش بگید که تو این کارگاه‌ شرکت کنه.
کارگاه در دانشگاه شریف برگزار میشه؛ زمانش هم پنجشنبه(12اردیبهشت) ساعت 15 الی 18. هزینش هم 15 هزار تومان هست. برای ثبت‌نام هم به آی دی زیر در تلگرام میتونن پیام بدن:
@alonojavoon
+پست موقت.
خواهشا این ترانه را بگذارید برای عصر جمعه که غم از در و دیوار می بارد و دست هایِ تنهایی آدم را خفه می کند.برای صبح جمعه باید اندی و حمید هیراد و حامد همایون و ... گوش کرد. من هم همین کار را می کنم. صبحتان را با غم شروع نکنید، غم لازمه ی زندگی است اما جای خود را دارد، شروعش در صبح نیست.موسیقی مانند دارو است، آیا شما همه ی داروهایتان را یک باره استفاده می کنید؟ مطمئنا خیر.#چاوشی شربت تلخ است، به شما و فهم شما از زندگی کمک می کند ولی باید در زمانش گوش د
زمانش کی شود رویت ببینم                                          تو مولا و امیری من فقیرم 
اگر منت نهی ، آقا بیایی                                              گلستان میشود دنیا و دینم
بسم الله الرحمن الرحیم 
میلاد با سر سعادت قطب عالم امکان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گرامی باد
وبلاگ امام طرید همزمان با عید بزرگ نیمه ی شعبان آغاز به کار میکند
ما برای هر روز خود یک برنامه ریختیم که هر روز با مولایمان در ارتباط باشیم. 
برنامه ی وبلاگ امام طرید به
سلاام یادتونه تو یکی از پستای قبلی دنبال یه برنامه بودم برای قفل کردن گوشی که اعتیادم به این دستگاه فلفل نبین چه ریزه(-___-) رو کم کنم؟ پیداش کردم 
اسمش Detox هست طرز کارش هم اینطوریه که تایمی رو که میخواید گوشی قفل شه رو انتخاب میکنید و وقتی قفل میشه دیگ به هیچ صراطی مستقیم نیست و باید صبر کنید تا زمانش بگذره  البته میتونید یه چند تا برنامه رو در وایت لیست قرار بدین که بتونید اونارو استفاده کنید (قسمت تماس گرفتن هم هست جزوشون) 
من برنامه رو از فار
نرم‌افزار Snapp Driver همان‌طور که از اسمش پیداست مخصوص رانندگان تاکسی آنلاین اسنپ هست . با این نرم‌افزار رانندگان عزیز می‌توانند وارد صفحه شخصی خود شده و آن را مدیریت کنند . هر زمان که می‌توانند و زمانش رادارند به سرور برنامه متصل شده و درخواست‌هایی مبنی بر سفارش تاکسی دریافت کرده و هر زمان که بخواهند با فشردن یک کلیک می‌توانند مانع از آمدن درخواست‌های جدید شوند .
ادامه مطلب
 داشتم نت گردی می کردم که یاد لیوان چای کنار دستم افتادم. چای ریخته بودم و فراموش کرده بودم بنوشم. یک قلوپ کشیدم در دهانم. دوباره برگشتم سرکارم و بازهم فراموش کردم، کمی سردتر شده بود. هربار یک قلوپ می نوشیدم و بلند مدتی حضور لیوان چای را فراموش می کردم، هربار سردتر می شد. آدم ها هم اینطورند مگر نه؟ روابط و آدم ها وقتی فراموششان می کنی، سرد می شوند.
ته لیوانم هنوز چای مانده بود ولی از سردی اش دیگر ننوشیدم. گذاشتم دور ریخته شود.
 
...
 
اینکه اون دل
حس میکنم زمانش رسیده که با قرآن و نهج البلاغه آشتی کنیم!!! 
اگر روزی یه صفحه ترجمه قران و بخونیم و یک صفحه ترجمه نهج‌البلاغه نیم ساعت بیشتر زمان نمیبره 
اما خیلی چیزها به دست میاریم
کاش بشه یه عهد محکم بست! 
قرار بود تو این وبلاگ از نهج البلاغه بنویسم! 
توکل بر خدا امشب شروع میکنم! 
 
وقتی دکترت بهت میگه گریه برای تو سم هستش
بعد میری وبلاگش با چشمهایی اشکبار کامنت مینویسی میری تلگرامش التماسش میکنی که همینقدر ازش برات مونده ازت نگیره 
خوب میشه همین که ضربان قلبت دوباره میریزه به هم، خوب میشه همین که نفس تنگیت دوباره تشدید میشه
مریضی، وقتی میدونی سودی نداره بازم سعی میکنی بهش ثابت کنی از صمیم قلب دوستش داری
وقتی برای عشقت ارزش قائل نیست چی رو میخوای ثابت کنی
اما واقعا قلب من اینحرفا سرش میشه، نه نمیشه
وقتی نیست دنیا برام
گمان کنم که زمانش رسیده برگردیبه ساحت شب قدر ای سپیده برگردی
هزار بیت فرج نذر می کنم شایدبه دفتر غزلم ای قصیده برگردی
زمان آن نرسیده کرامتی بکنیقدم به خانه گذاری به دیده برگردی؟
مزار حضرت مهتاب را نشان بدهیبه شهر سبز ترین آفریده برگردی
گمان کنم که زمانش...گمان کنم حالاکه پلک شاعری من پریده برگردی
نگاه کن! به خدا بی تو زندگی تنهاستقبول کن که زمانش رسیده برگردی
نغمه مستشار نظامی
بعضی از این کنارهای زندگی درست وسط زندگی اند!کناری که هی رد بشوی و مکث کنی و هوایی شوی که کنار نیست!نمیدانم از چه زمانی نوشتن را گذاشتم کنار!از چه زمانی از جمله شدن کلمات انباشته شده در ذهن پرهیز کردم! نمیدانم از چه زمانی "وقتی دیگر" را از فرهنگ لغاتم حذف کردم که زمانش فرا نرسید تا دوباره بنویسم که حالم خوب باشد که بدانم هنوز توانی برای گفتن ناگفتنیها دارم!گویا نوشتن هم هوا دارد باید بزند به سرت تا هوایی شوی و زمانِ وقتی دیگر برسد.وقتی دیگرِ آن
تو این قرنطینه اجباری فرصت خوبیه به درون خودمون سفر کنیم
بقول زنده یاد قیصر
دیرگاهیست که افتاده ام از خویش به دور
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم...
این عید همون عید مدنظر قیصرجانه
من هرروز یه برنامه لایو روانشناسی میبینم و مطالب روانشناس مورد علاقه خودم و دنبال میکنم
نکاتش و ختما اینجا یاداشت میکنم 
سعی میکنم حتما در روز یه ویس از استاد صفایی یااستاد پناهیان گوش کنم
برای خود واقعیم بیشتر وقت دارم میذارم
سعی میکنم  صفحه های مجازی و کمتر ک
برنامه نویسی اندروید یکی از اون دسته کارایی هست که اگر یه ذهن خلاق داشته باشی میتونی خیلی موفق باشی
یکی از ویژگی های بارز برنامه نویسی عدم محدودیت به مکان و زمان و ماده است !
شما وقتی برنامه نویسی میکنی زمانش دست خودته
مکانش سیستم خودته
و اینکه محدود به ماده نیست!
مثلا اگر یه عکسی اومدی گذاشتی و پاک شد ، از بین که نرفته دوبار یه عکس دیگه میری میگذاری !
و نکته جالبتر
مثلا شما یک ماه وقت میذاری یک کیف چرم میسازی و یه بار میفروشی و تمام!
اما اندروی
***مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة***
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است. 
رسیدن به نورانیت امام زمان علیه السلامحجم: 768 کیلوبایت
************************************************************************
علامه حمید رضا مروجی سبزواری
برگرفته از سلسله مباحث منازل السائرین
امروز آخرین روز از زندگی قبلیمیه. گفتم قبلی، چون خیلی زودتر از زمانش، کنار گذاشتمش. همین الان برام قبلی محسوب میشه گرچه هنوز کسی نمی دونه. ولی فردا روز بزرگیه. فردا دیگه لازم نیست امید مسخره ای که هنوز اون ته مه ها چشمک می زنه رو نادیده بگیرم. نه دیگه فردا هیچ کس نادیده ام نمی گیره. فردا صبح همه خواهد فهمید من دیگه اون آدم قبلی نیستم، که من دیگه آدم نیستم. فقط ترکیبی از صبر و رنج و تنهایی ام. اون قدر دووم میارم که این سه تا می تونن کنار هم باشن، بد
هرروز که میگذرد احساس فارغ بودن ازاین دنیا رو بیشتراز همیشه احساس میکنم
هرروز که میگذرد لذت هایم بیشتر میشود و نسبت به 
اطراف پیرامونم بی حس تر میشوم،اهمیتی به گزافه گویی 
های اطرافیانم ندارم و حس خلاء بهترین حس در جهان البته
ازنوع مثبتش هست.من درک میکنم جهان را دیگر.
من درک میکنم اکثر چیزهارا.من خیلی زود به این درجه رسیدم
اما به خودم میبالم که خیلی زود به این ادراک رسیدم..
من دیگر غصه خودم نبودن را در نوع لباسم نمیخورم
نه اینکه بیخیال شوم،ن
نمیدونم چرا هیچوقت اونجوری که دلت میخواد پیش نمیره
ای کاش یه روزی برسه همه آدما به مراد دلشون برسن..
مراد ما همون آرزو شما هست.
دلم میخواد یه روزی بیاد همه حالشون خوب باشه 
روزی برسه همه چشاشونم بخنده و کلا شاد باشن..
نمیدونم چرا همیشه اونجوری که دلم میخواد پیش نمیره..
هوف...
پس کی منم مثل بقیه میتونم به آرزوهام برسم و خوشحال باشم؟
هوووم؟؟
مغزم پیچاپیچ هست و نمیدونم چی بگم که بتونم تموم اون حس های
مختلفمو بریزم بیرون تا یکم از شر این سردرد های مز
یه خورده خسته شدم. شاید بگی چه زود. از کار کردن خسته نشدما. از این که اینقدر کندمو دیر اتفاقهای خوب نمیفته برام خسته شدم. این که نا معلوم همه چی برام. شایدم تقصیر خودمه. نباید منتظر اتفاق خوبی باشم برای خودم. یه خورده عجله دارم واسه افتادن اتفاقی که ثمره ی کار کردنمه. انگار توقع دارم زبان فول باشم. دانشگامو قبول بشم. کتابامو خونده باشم در حالی که خیچ کدوم حالا حالاها زمانش نیست. شاید باید فقط به امشبم فکر کنم که ببینم انجامشون میدم یا نه. ادم که ه
نام کتاب: #سووشون | نویسنده: #سیمین_دانشور | #شرکت_سهامی_انتشارات_خوارزمی | ۳۰۴ صفحه.برشی از کتاب:آدم با کسی در زندگی های قبلی دمخور بوده، بعد از او جدا شده. هی به این دنیا می آید تا او را پیدا کند. فراق می کشد و انتظار می کشد، وقتی پیدایش کرد و شناختش مگر می تواند ولش کند؟ اولش دو تا گیاه بهم پیچیده بوده اند که یکیش پژمرده. در زندگی بعدی دو تا مرغ مهاجر بوده اند که وقتی به جنوب یا شمال پرواز کرده اند همدیگر را گم کرده اند. در زندگی بعدی دو تا آهوی دل
پذیرفتن اینکه یه ادمی که قبلا تو زندگیت بوده و دیگه نیس و هیچ وقت هم نخواهد بود خیلی سخته..من بعد از حدود هفت یا هشت ماه، تازه فک کنم دو هفتس که به این پذیرش دارم میرسم...نمیگم کامل رسیدم ولی تا حد زیادی از انکار کردن دست برداشتم و به خودم قبولوندم که چه اتفاقاتی افتاده..قانع کردن خودم خیلی دردناک بود...از خدا خواستم کمکم کنه..تنهایی از پسش برنمیومدم. و احتمالا هم کمک اون بود که باعث شد همه امیدهامو بریزم دور..تسلیم شم و بپذیرم که همه چیز تموم شده..
چه تصمیم های که در پایان شب دیروز گرفته و صبح امروز به فراموشی سپرده شد. شنیدی می گویند: هیچگاه شنبه نمی آید؟ آنقد انکار شده که خودش هم میلی به آمدن ندارد. چه کسی می تواند به من تضمین دهد که فردا زنده خواهم ماند؟ پس چرا باید برای آینده ام برنامه ریزی کنم؟! وقتی یادداشت های گذشته ام را نگاه می کنم، در می یابم جنگ جوی خوبی نبودم. حال می توان با گفتن: تغییر، به واقعیت دلخواه تبدیل شود؟! حال من زجر آور گذشته و تهی بودن آینده ام است. شاید مرگ بتواند به
***مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة***
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است. 
حجم: 768 کیلوبایت
************************************************************************
علامه حمید رضا مروجی سبزواری
برگرفته از سلسله مباحث منازل السائرین
عرق از گوشه ی روسریم سر خورده بود و می دونستم رد عینک آفتابی هنوز روی بینی ام مونده. نفس نفس نمیزدم ولی هنوز نفسم روان نشده بود. یکی از بچه ها گفت که پنجشنبه یه همایشی هست بیایید بریم. من استقبال کردم و گفتم خیلی خوبه بریم. مسیر دور بود و 3 تا 7 هم زمانش بود. یکی از بچه ها گفت اه چقدر دوره، باید وسیله داشته باشیم. گفتیم میشه با مترو رفتا! گفت زمانش خیلی بده من نمیتونم! گفتیم به تاریکی نمیخوریما. یکی دیگه گفت نمیدونم باید ببینم چی میشه. من و زهرا به ه
آدمی وقتی داغ می‌بیند سیاه می‌پوشد. فرو می‌رود در سیاه. یکی می‌شود با سیاه. می‌گویند به خاک سیاه نشسته، می‌گویند به روز سیاه افتاده، گویی زمینش سیاه شده، زمانش سیاه شده. هر چه داغش داغ‌تر باشد، سیاه‌تر... بعد هی خو می‌کند به سیاهی. آن‌قدر که انگار نه انگار جز سیاهی چیزی بوده روزی. خودش را در هیچ رنگی تصور نمی‌کند. نمی‌تواند.اما آدمی است و خاک. خاک هم که از آب سردتر است. چهل روز بعد هم اگر نشد، به سال که می‌رسد خاک کار خودش را می‌کند. (بگذری
***مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة***
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است. 
رسیدن به نور امام زمان علیه السلامحجم: 768 کیلوبایت
************************************************************************
علامه حمید رضا مروجی سبزواری
برگرفته از سلسله مباحث منازل السائرین
لحظاتی مثل لحظه ای درست بعد از گرفتن یک تصمیمِ اشتباه، از شکلِ بی بازگشت یا ک مثلا غلتاندن تکه سنگ بزرگیِ ک در سر راهِ خود آسیب زیادی به همراه دارد، یا آن تلنگر کوچکی ک معلق می کند بدنت را توی سیاهی های بی اصطکاکِ فضا و بعد غلت می خوری تا ابد و دیگر راهی برای متوقف کردنت نباشد یا ک لحظاتی مثلِ اینها، ک توی صندلیِ کنار راننده فرو رفته ای و کمربند ایمنی ـت را بعد از فهمیدنِ ترمز بریدنِ ماشین طوری چسبیده ای ک آویزان است بدنت از صخره ای انگار. نفس ب
اگر میخواهید زندگی شاد و موفقی داشته باشید باید از قوانین خاص جهان هستی پیروی کنید تا جهان نیز روی خوش خودش را به شما نشان دهد.
“وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد
وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند
در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد
با یقظه و انتباه، توبه و هدفی الهی شروع شد
 
با عزلت و ریاضت ادامه یافت و با «حال» پاسخ داده شد
 
دور شدم و فاصله گرفتم از سر نادانی و جریانات قوی و مظاهر تکنولوژیک ولی همیشه آن «حال» و علتش و ماهیتش در ذهنم ماند
 
کششی همیشه درونم بود که فریاد میزد باید برگردی به وادی
باید بیایی به راهی که برایت طراحی شده در صحنه خلقت
 
 
از همان ابتدا دست و چشم و گوش و حواسم پی برداشتن درس عرفان عملی بود
 
و این ترم شاید بنا بر مصالحی که خود قادر متعال فقط میدا
با یقظه و انتباه، توبه و هدفی الهی شروع شد
با عزلت و ریاضت ادامه یافت و با «حال» پاسخ داده شد
دور شدم و فاصله گرفتم از سر نادانی و جریانات قوی و مظاهر تکنولوژیک ولی همیشه آن «حال» و علتش و ماهیتش در ذهنم ماند
 
کششی همیشه درونم بود که فریاد میزد باید برگردی به وادی
باید بیایی به راهی که برایت طراحی شده در صحنه خلقت
 
 
از همان ابتدا دست و چشم و گوش و حواسم پی برداشتن درس عرفان عملی بود
 
و این ترم شاید بنا بر مصالحی که خود قادر متعال فقط میداند چ
به نام خدای شنهای طبس


و
در این بین ملت کرد زبان و عزیز باید بدانند دنیا گل و بلبل نیست ، در این
دنیا یک عده گرگی وجود دارد که تا زمانش نرسیده خودشان را دوست جلوه
میدهند ، و امروز همان روزهایی است که پرده ها کنار رفته ، باید حقیقت را
درک کنید ، مراقب جاسوسان و خائنین در بین خودتان باشید که ارزشی برای
هموطنان خود قائل نیستند و فقط به فکر منافع شخصی خود میباشند ، در ایران
خودمان جماعت سبز و بنفش جاسوس که نه اقتصاد گذاشته اند برایمان نه فرهنگ و
سلام دوستان امروز با اموزش‌گرفتن اینترنت رایگان در خدمتتون هستم
برای خیلیا سوال پیش میاد که واقعیه?
با اینکه اصلاً قانونیه?
این افکار کاملاً طببعیه
قبل از هر چیز بگم که این انترنت رایگان هم برای ایرانسلی هاست وهو برای رایتلی ها و هم برای همراه اول کسانی که سیمکارت های غیر از اینها دارن بیخیال بشن همین الان بیخیال اینترنت رایگان بشن
خوب حالا چطور این انترنت رایگان رو دریافت کنیم
فقط کافیه کد: *98# رو شماره گیری کنن و این اینترنت رایگان رو د
خواب دیدم کنار دریاییم و داریم قسمتی از مشکلات‌مون رو حل می‌کنیم. تو خواب باید می‌رفتی سفر، من هم مثل همیشه نگران همه چیز بودم... یهو دیدیم یه سیلِ بزرگ داره با سرعت زیاد به سمت‌مون میاد. نه راه فرار داشتیم و نه حتی زمانش رو، خواستیم به موازات دریا حرکت کنیم تا در امان بمونیم اما دریا هم طغیان کرده بود. بین سیل و سونامی گیر کردیم. ترسیدیم. فکر کردیم همه چی تمومه. از مردن ترسیدم.. محکم بغلم کردی و گفتی: "اگه گمت کنم چی؟!". حرفی نزدم و شروع کردم به خ
دیروز و امروز امتحان داشتم....برخلاف دفعه ی قبل،استرسم خیلی کمتر بود چون با تکنیکهایی که روانشناسم بهم یاد داد و عمل کردن بعشون باعث شد که منو از یک تنش بزرگ نجات بده....
این روزها،یکم احساس میکنم شکننده شدم....روحم منتظر یه ناملایمت یا یه تغییره که سریع واکنشش رو به من نشون بده....
امشب شب قدره و من انقدررر یکماه اخیر درگیر درس و کلاس و امتحان و شرایط دانشگاه بودم که اصلا نفهمیدم،تازه متوجه شدم امشب شب قدره....
امروز غروب،افیس ساختمونم بهم ایمیل ز
بر هر جوینده‌ی راستین است که به کشف گوهر درونی خویش به هر رنج و مشقّتی که باشد همّت گمارد. سرانجام زمانش فرا می‌رسد تا یک جوینده‌ی حقیقی از شرع ورق به طریق حقیقی شناخت خویش قدم گذارد. 

ابتدا نقل حدیث بزرگان و تفحّص در کلمات حق، سپس کشف حقیقت در درون خویش و ماجرای خویش را دریافتن. اوّلی یک قدم، دوّمی هزار قدم بی‌انتها.. 

داستان روح
این داستان بی‌انتها.

حلمی | هنر و معنویت
تنها که میشم، اولین اتفاقی که میفته اینه که  زمان و مکان معنی خودشون رو از دست میدن. دیگه مهم نیست کی ناهار می‌خورم، کی شام می‌خورم، کی می‌خوابم، کی بیدارم میشم، روز کجا هستم، شب کجا می‌خوابم، کجا غذا می‌خورم یا کجا مسواک می‌زنم. این‌جور وقتا تنها چیزی که هنوز مثل قبله، نمازه که خب زمانش دست من نیست دیگه.
میز تحریر تاشو میتونه گوشه‌ی هال باشه و روش پر باشه از وسایل بی‌ربطی مثل کرم مرطوب‌کننده و من این طرف هال در حالی که تو رخت‌خوابم نشس
از یک جایی که تاریخ و زمانش حتّی یادم نمی آید؛ دیگر نمی توانستیم بدونِ هم هیچ حسی را با کسی شریک شویم. دقیقا همین احساسِ سرسپردگی؛ تنهایی را برایمان به ارمغان آورد. وقتی او نبود احساسم جوری بود؛ که انگار هست، کنارم وجود دارد. وقتی هم بود؛ انگار هیچ کس جز او در دایره ی هستی وجود نداشت. وقتی هم من نبودم؛ او تنها بود. چون هیچ کس نمی توانست مثل من او را از جنجالِ روزمرگی ها بیرون بکشد و وجه تمایزش را با آدم های دیگر کشف کند. همین احساس تنهایی بدونِ ا
هر روز ،‌ انگار ، قراره همه چیز از همین امروز شروع بشههر شب ، انگار ، همه چیز آماده شده تا همه چیز از فردا شروع بشه
یه همچین تفکراتی توی خودم میبینم خلاصه
***
توی تیوان فیلمبرداریه
حدود 5 ساعت داشتن یه سکانس رو میگرفتن
هی میگفت شایان بیا ، همه بارا روی دوش منه بعد تو عقب موندی؟
یارو میگفت : کاااااااااااااااااااااااااات
دوباره میگیریم
سه چهار ساعتی گذشته بود که دلم میخواست برم بزنم پس کله شایان بگم بدو دیگه پدر سگ دهن مارو سرویس کردی
***
رشد و پی
از یک جایی که تاریخ و زمانش حتّی یادم نمی آید؛
دیگر نمی توانستیم بدونِ هم هیچ حسی را با کسی شریک شویم.
دقیقا همین احساسِ سرسپردگی؛ تنهایی را برایمان به ارمغان آورد.
وقتی او نبود احساسم جوری بود؛ که انگار هست،
کنارم وجود دارد. وقتی هم بود؛
انگار هیچ کس جز او در دایره ی هستی وجود نداشت.
وقتی هم من نبودم؛ او تنها بود.
چون هیچ کس نمی توانست مثل من او را از جنجالِ روزمرگی ها بیرون بکشد
و وجه تمایزش را با آدم های دیگر کشف کند.
همین احساس تنهایی بدونِ ا
بعضی چیزهارا باید سروقت خودش داشته باشی ، وقتش که بگذرد دیگر بود و نبودش برایت فرقی نمیکند چون به نبودنش عادت کرده ای و یاد گرفته ای چگونه بدون اینکه داشته باشی أش ، زندگی کنی....
بعضی چیزها ، مثل  حس ها و تجربه ها ؛ دوره ی خاص خودش را دارد
مثلأ یک دوره ای آدم دوست دارد عاشق باشد ...مثل خیلی های دیگر کادو بخرد ، ذوق کند ، برای کسی مهم باشد...
وقتی نیست ، زمانش که بگذرد دیگر فایده ای ندارد...کم کم  به تنها بودن میان جمعیت بزرگ دو نفره ها عادت میکنی و یا
شب پرسه زنان به پایان می رسد. ما در زمانُ در بند آنیم. امروز و امشب و هر لحظه، کمی از ما مصرف می شود. 
عقربه های ساعت میزان شدن و ناپدید شدن را نشان نمی دهند. گاهی رخساره و قامت ما نیز، چیزی را نشان نمی دهد. 
در اطراف خود می نگریم، می بینیم، چند کودک و چند نهال، به افرادی برومند و درختانی تنومند، بدل گشته اند. 
جنس پوست ها متفاوت است. بعضی ها زود اوراق می شوند و فرد را بیش از زمانش پیر می کند. بعضی بکر و دست نخورده، باقی می مانند. 
از تنها شاهدی که می
نمی‌دانم سریال «سیزده دلیل برای اینکه...» را دیده‌اید یا نه، اما یکی، دو سالی ست که جزو سریال‌های مطرح بین نوجوون‌ها است و ما از قبل از عید کارگاه‌هایی را برای نوجوون‌ها درباره بعضی از موضوعات این سریال شروع کرده‌ایم برگزار کردن.
این هفته جلسه دوم کارگاه‌مان را برگزار می‌کنیم با دو موضوع «تجاوز» و «تنهایی». موضوع تنهایی را من به عهده دارم. طرح درس را نوشته‌ام و دوستش ندارم. چرا؟ چون باید دروغ بگویم. روانشناس‌ها در مقاله‌هایشان برای ن
دیگه تا الان متوجه شدید که من چقدر به جین آستین و کلاسیک ها ارادت دارم؛ فکر کنید تو یه سکانس از فیلم، داستانِ فیلم بر اساس یکی از رمان های جین آستین، با چند تا دیالوگ روایت می شه ^_^  داستان فیلم هم از این قراره که ارتباطی  بین دو شخصیت اصلی فیلم از طریق مکاتبه برقرار می شه و اون ها متوجه می شن که در زمان های متفاوتی از هم قرار دارن!یکی تو سال 2006 و اون یکی 2004. قطعا از جمله فیلم های حال خوب کنیه که دیدم.
           
- کیت ، تا حالا کتاب ترغیب* رو خوندی
با یقظه و انتباه، توبه و هدفی الهی شروع شد
با عزلت و ریاضت ادامه یافت و با «حال» پاسخ داده شد
دور شدم و فاصله گرفتم از سر نادانی و جریانات قوی و مظاهر تکنولوژیک ولی همیشه آن «حال» و علتش و ماهیتش در ذهنم ماند
 
کششی همیشه درونم بود که فریاد میزد باید برگردی به وادی
باید بیایی به راهی که برایت طراحی شده در صحنه خلقت
 
 
از همان ابتدا دست و چشم و گوش و حواسم پی برداشتن درس عرفان عملی بود
 
و این ترم شاید بنا بر مصالحی که خود قادر متعال فقط میداند چ
رمان دختر پرتقالی
نویسنده:یوستاین گاردر
مترجم:مهوش خرمی پور
توضیحات:
جرج پسر 15 ساله ایست که در 4 سالگی پدرش فوت کرده است . او 11 سال پس از مرگ پدر نامه ای از وی پیدا می کند که خطاب به او نوشته شده است . پدر که از مرگ نزدیک خود مطلع بوده طی نامه ای شرح آشنایی و عشق خود به یک دختر پرتقالی ( منظور میوه پرتقال است ) را بیان می کند . در نهایت به جرج می گه من ناراحتم که به دنیا اومدم تا وسط خوشیام از دنیا برم . جرج اگه تو موقع تشکیل جهان بهت می گفتن وقتی زمانش
چند شب پیش مثل هر شب در اتاقم را بستم و بخاری را روشن کردم. خیلی زود و راحت در تنهایی و سکوتِ اتاقم به خواب رفتم. صبح که بیدار شدم اما مثل همیشه نبود! صبحی بود که قرار بود من چشمانم برای همیشه باز نشود.صبحی با طعم بُهت و حیرت! صبحی که چشمانم با خیره شدن به لولۀ در آمده از پُشتِ بخاری باز شد!
شب هنگام مرگ در اتاقم قدم زده بود. و شاید هم در گوشه‌ای از اتاقم ایستاده و خیره شده به منی که غَرقِ در خواب بودم. او فقط دستی به من کشیده و از دریچۀ کولری که بالا
مناقب و شخصیت والای امام سجاد علیه السلام در کلام یعقوبی
یعقوبی مورخ نامی در تاریخ خود چنین می‌نویسد:
وكان أفضل الناس وأشدهم عبادة وكان یسمى زین العابدین وكان یسمى أیضا ذا الثفنات لما كان فی وجهه من أثر السجود وكان یصلی فی الیوم واللیلة ألف ركعة ولما غسل وجد على كتفیه جلب كجلب البعیر فقیل لأهله ما هذه الآثار قالوا من حمله للطعام فی اللیل یدور به على منازل الفقراء. قال سعید بن المسیب ما رأیت قط أفضل من علی بن الحسین.
او برترین مردم زمانش بود
ارتباط با خدا (نماز با توجه، قرائت قرآن) ترک نشود.
دادن داروهای حسنا در اولویت است.
وقت روزانه برای صحبت با همسر (حداقل 10 دقیقه)
وقت روزانه برای بازی با حسنا (حداقل نیم ساعت)
وقت روزانه برای کمک در کارهای خانه (حداقل 10 دقیقه)
نماز با توجه و اول وقت، ورزش، کتاب خواندن از مولفه های زندگی ایده آل من است، از همین حالا اجراش کن.
همه چیز آخرشب مرتب بشه. بلافاصله بعد قضا ظرف ها شسته بشه. کارهای عقب مونده و تعمیراتی ها همیشه در اولویت است.
مهم ترین دارایی
بعد از یه مدت طولانی که هی یه کاری رو پشت گوش می‌ندازم، امشب انجامش دادم و تمام :) این عمل پشت‌گوش‌اندازی رو کی اول اختراع کرده من نمی‌دونم، ولی دستش درد بکنه الهی! بابت این کار خوب به خودم جایزه دادم. البته حقم بود مجازات بشم، ولی با جایزه بیشتر حال می‌کنم. دو تا فیلم دانلود کردم و هر دوش رو هم دیدم. هر دو رو دوست داشتم، ولی اولی با وجود اینکه ژانرش علمی تخیلی بود، برای من ژانر وحشت بود! Coherence. از دومی هم بسی بسیار زیاد خوشم اومد، تپلی و من! هر
امام خمینی (ره) در مورد شهادت می فرمایند:
 
انسان تا زمانی که در حصار مادی خود و زمانش فرو رفته باشد، نمی تواند دم از منطق شهید بزند. چرا که او را در حریم این معنا راهی نیست مگر به عشق، این لطیفۀ الهی. بنابر گفتۀ استاد بزرگوار شهید مرتضی مطهری:
«منطق شهید را به منطق افراد معمولی نمی شود سنجید. شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقی است آمیخته با منطق عشق...»[1]
تازه آن را هم که راهی شد و به جایی رسید و چیزی فهمید «کل لس
#هدیه
دیگه وقتشه که یه تخفیف خوب بگیرید ☺️دوستانی که از امروز تا پایان مرداد ماه قصد خرید از #محصولات_طبیعی_الهادی رو دارند می توانند از طریق لینک زیر و ثبت نام در سایت #پانزده_هزار_تومان اعتبار #هدیه بگیرند .
لینک دریافت هدیه
این ۱۵ هزار تومان در اعتبار شما ذخیره و در اولین خریدتون از #محصولات_طبیعی_الهادی که مبلغش ۵۰ هزار تومان بشه (۵۰ هزار تومان = قیمت کالا + هزینه‌ی پست) از مبلغ فاکتورتون کسر می‌شه. حتی اگر الآن قصد خرید ندارین پیشنهاد م
{مهدویت در قرآن - شماره 11}
(جزء یازدهم)
«أَفَمَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ اِلاَّ أَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»*۱
در حدیثی از امام باقر(ع) آمده: «مقصود (از مَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ) حضرت محمد و پس از ایشان، آل محمد هستند و (من لاَّ یَهِدِّیَ) مخالفان اهل بیت از قریش و غیر قریش هستند.»*۲
اصل نبوت، امامت و اطاعت از رهبری معصوم اصلی عقلی است. انسان عاقل در فرصت کوتاه زندگی و در مسیر تاریک
مسافت زیادی رو پیاده رفته بودتا مدینه...پاهاش تاول زده بود.خونی بود.رفته بود امام زمانش رو ببینه...امامِ باقر رو.وقتی رسید به حضرت فرمود: هیچی باعث نشده من اینهمه راه رو پیاده تا اینجا بیام، جز محبتم به شما.آقا جواب داده بود:هلِ الدینُ الا الحبّ؟دین چیزی غیر از این محبته؟**استاد می‌گفتبرای هر عملیشوق لازمهیعنی برای هر فعلیمیلی در انسان هست.میل های تو به چه سمت و سوئیه؟طلبِ وجود تو چیه؟**به هر چیزی محبت داشته باشی ازش کوچیکتر میشی...**من بیچاره ی
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):برای قائم ماغیبتی است که زمانش طولانی است.گویاشیعه درغیبت اومانند گله ای درجستجوی چوپان می گرددوآن راپیدانمیکند.آگاه باش کسی که بردینش ثابت باشدو دلش درطول غیبت امامش سخت نشود, روزقیامت در زمره ی من است.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):قائم ماوقتی قیام میکند, بیعت احدی درگردن اونیست , پس به این خاطر, ولادت اوپنهان وشخص اوغایب است.
امام باقر(علیه السلام):درآخرالزمان مردمی خواهندآمدکه با ریاکاری ازیکدیگرپیرو
دو سه سالی هست که ساکن دنیای مجازی ها هستم...از وقتی که آمدم خیلی ها آمدند و رفتند...بعضی ها آمدند آنچه به دنبالش بودند را یافتند و رفتند و بعضی ها هم به این نتیجه رسیدند که آنچه را که می خواهند اینجا نمی توانند پیدا کنند...آدم هایی با هدف های مختلف!یکی می گفت ما در عصر جنگ نرم هستیم باید در این دنیای مجازی هم سنگر داشته باشیم...یکی می گفت از دلتنگی و تنهایی به اینجا پناه آورده ام...یکی از خدا می نوشت...یکی به دنبال امام زمانش بود...یکی آمده بود تا از ا
ارادت خیلی زیادی به شهدا و خانواده هاشون داشت...
یه آرشیو کامل از خاطرات و سیره زندگی شهدای دفاع مقدس داشت
یکی از تفریحاتش رفتن سر مزار شهدا بود هر موقع که توی زندگی به مشکلی برخورد میکرد دست به دامان شهدا میشد...
 اگر تشییع پیکر شهیدی میشد هر جوری بود خودش رو میرسوند...
زمان تشییع شهید قارلقی تا صبح بیدار بودند و در حال تدارک مراسم شهید...
وقتی میرفتیم گلزار شهدا ،با حسرت به سنگ شهدایی که سن کمی داشتن نگاه میکرد همیشه به حالشون غبطه میخورد، میگف
خب چهارشنبه سوریت مبارک :))) امیدوارم بیرون نرفته باشی. من که تو خونه نشستمو کتابم تموم شده یه حس گند حالا چی بخونم دارم :دی حس بدی دلت میخواد بخونی دنیاهارو اینجوری تجربه کنی یاد بگیری و بیکار نشینی. کاش این دوروز زودتر بگذره. بیشتر به هوای کتاب خریدن میگم وگرنه فردا و پس فردا قراره بترکونم زبان خوندنامو و یه جمع بندی کامل داشته باشم.
راستی بهت گفته بودم که کتاب میخوام به انگلیسی بخونم. خب قراره کلی کتاب بخرم شبها یه ساعت قبل خواب اگه خوب روزم
{امام مهدی(عج) در قرآن - شماره 40}
 
آیا می دانید حکمتِ لقمان از چه بود؟
 
ولَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ... [لقمان/۱۲]
امام صادق(ع) در تفسیرش فرمودند: اینکه خداوند فرموده «به لقمان حکمت آموختیم...» یعنی به او شناخت و معرفت امام زمانش را عطا نمودیم. (کلیدواژه آیات مهدوی، ص۳۲۴)
انواع آیات مهدوی :
۱-تفسیری: آیاتی که ظاهر و تفسیرش درباره مهدویت است.
۲-تأویلی: آیاتی که درون و باطنش، درباره مهدویت است.
۳-تطبیقی: آیاتی که مصادی
من وقتی در حال رانندگی هستم پاسخ کامنت‌ها رو بلند و شمرده تکرار می‌کنم تا گوشی تایپ کنه آخرش باز با حدس های بی ربطش! آبروی آدم رو می‌بره! مثلا یک بار استدلال را با اسهال اشتباه گرفت! :|بعد حالا امشب یک فیلم دیدم -حتی توی نسخه ی دوبله شده اش- یک سیستم عامل برای دارنده‌ی افسرده‌اش چه کارها که نمی‌کند! از همفکری کردن در پاسخ ایمیل‌ها و کامنت‌ها تا چی بپوشیم و غیره ی دارنده‌ی خود!

یعنی یه سامانتایی هم پیدا میشه که یک هشت هزار و سی‌صد و شانزدهم
سلام
من دختری ۲۳ ساله هستم، ۵ ماه پیش با یه پسر ۲۵ ساله که هم دانشگاهیم بود به درخواست و اصرار ایشون قرار شناخت و ازدواج گذاشتیم، تایمی رو مشخص کرده بودن واسه آشنایی و بعد قرار بود بیان خواستگاری، به خانواده شون هم گفته بودن و اون ها هم راضی بودن، اما وقتی زمانش تموم شد پدرش هنوز خونه نخریده بود و این پسر هم اصرار کرد به خانواده ش و دعواشون شد.
پدرش خیلی جدی باهاش مشکل پیدا کرد و گفت اصلا الان وقت ازدواجت نیست، پدرش گوشیش رو یه مدت گرفت و به منم
من از این‌که حرف‌های مأیوس کننده بزنم حس خوبی نمی‌گیرم ولی کم‌ترین کاری که می‌تونم درحق خودم انجام بدم اینه‌ که حرف‌های این مدلیم رو یه جایی بنویسم که مغزم از دست‌شون راحت شه،بله من احساس می‌کنم توانایی صحبت کردن راجع به‌شون رو ندارم و همین‌که با یکی دو جمله‌ی نامفهوم یه‌طوری این‌جا منظورم رو برسونم برام کافیه،مشکل امشبم اینه که فکر می‌کنم دلم می‌خواد تمام چیزایی که دوست دارم رو یادبگیرم/دنبال کنم ولی آن‌قدر که تجربه‌ی بدی داش
بسی حس مزخرفی دارم این روزا در روزمرگی های زندگی دارم دست وپا میزنم ...حس میکنم زندگیم روتین شده جذابیت نداره واسم .درحالی که دستانم را برزیرچانه ام گذاشته ام برای دوره های کوتاه مدت بعدی زندگیم برنامه ریزی میکنم وصبرمیکنم که زمانش فرا برسه عملا چیزی به نام درحال زندگی کردن دربنده یه دوسه سالی وجود نداره ....شدیدا نیازمند یه کار باحال یه جای باحال هسم که ازاین روزمرگی نجات پیداکنم ...کلا من تو زندگیم دنیال اینم که مشغول هرکاری هسم بهم خوش بگذر
یک. از موضوع کتاب اطلاعی نداشتم، با توجه به نامش فکر کردم درباره‌ی حضرت ولی عصر عجل‌الله فرجه باشد اما اشتباه می‌کردم.
دو. مجموعا برای بنده گیرا نبود، اما طبیعی است که هر کسی سلیقه‌ای دارد، شما بخوانید شاید خوشتان آمد.
سه. در چندین جای کتاب که از اوضاع زمانش روایت می‌کند احساس کردم امروز چه به ناحق و هنرمندانه با استفاده از هجوم عجیب و غریب رسانه‌ها به اذهان و زندگی مردم، سعی می‌کنند همان حرف‌ها و همان بی‌اعتمادی را نسبت به انقلاب اسلام
آدما وقتی بی حس می شن، راحت ترن. شاید اذیت بشن از تنهایی شون، شاید دل شون پَر بزنه برای یه مخاطب خاص که از جیک و پوک هم خبر دارن، ولی در عوض روح شون در آرامشه. تا کی میخوایم روان مون رو آزار بدیم و برای چیزی اصرار کنیم که هنوز زمانش نرسیده؟ تا کی قراره شادی مون رو وابسته به کسی بدونیم که نیست اونی که باید؟ چیکار باید بکنیم که این قلب لعنتی یکم آروم بشینه و انقدر جلوی راه عقل رو نگیره؟! هان؟

* محبوبِ زیبا از طاهر قریشی
+ فرصت نکردم قالب جدید رو ادی
_ حاج مهدی، حتی اگر آمریکاییها را بیرون کرده بودیم، با قلب ها و اراده های آمریکایی زده چی می تونستیم بکنیم؟ کِی می تونستیم برای همیشه از شرشان خلاص شویم؟
_ هیچ وقت!
_ و این یعنی شکست انقلاب پس از انقلاب!
_ نه! من هم همین گلایه را به امام داشتم. گزارش هایی می دادم که فلانی چنین می کند و چنین می گوید. امام گفت: " خالص شدن انقلاب جزئی از فرایند انقلاب است. هر کسی تحمل انقلابی ماندن را ندارد. جدا شدن تدریجیِ پشیمان ها و درمانده ها جزئی از ابتلاء انقلاب ا
سلام دوستان روزتون بخیر باشه
من دختری 25 ساله هستم که با یکی از صمیمی ترین دوستان برادرم و همسایه ی چندین ساله مون که 31 سال شون هست به قصد ازدواج از طریق برادرم وارد رابطه شدیم. رابطه ی ما با چت توی واتساپ شروع شد و بعد از یک هفته قرار حضوری گذاشتیم و همو ملاقات کردیم، ایشون بعد از حدودا دو هفته شروع به ابراز علاقه کردن و خواستن که صمیمی تر با هم برخورد کنیم مثلا موقع قدم زدن من دست شون رو بگیرم،که من قبول نکردم چون احساس کردم که درستش این هست که
سعی بر این دارم که کم کم از دغدغه های روزانه زندگیم بنویسم . 
به نظر من کار سختی هست . سختی اش هم بیشتر به این خاطر که من ترجیح میدم که به اتفاق ها دقت کمتری کنم چون دوست ندارم که ذهنم مشغول بشه 
این مدت طولانی زندگی مستقل یک مزیت خیلی خوب برای من به همراه داشته و اون هم اینکه من به موضوعات  و مشکلات خیلی راحت نگاه میکنم  و راحت تر از هر چی به ذهنتون برسه اولویت بندی میکنم. 
این اولویت بندی اولین ثمره ای که داشته این بوده که من الان زندگی شخصی ام و
فکر می‌کنم حداقل یک نفر باید بهم تسلیت می‌گفت، بابت بیکار شدنم. در وصف نمی‌گنجد احساس من از چهارشنبه تا الان. برای بقیه‌شم کلمه پیدا نمیشه، می‌تونم چند ساعت در موردش حرف بزنم، ولی مطمئنا آخرش هم نمی‌تونم ذهنیاتمو منتقل کنم. پس تسلیت به خودم و تمام. (لطفا در این مورد صحبت نکنیم.)
اگه بپرسید خب از اون روز تا حالا چیکار کردی میگم فیلم دیدم. واقعیت اینه که یه احساسی همیشه درون من هست که فیلم دیدن وقت تلف کردن و صرفا یه تفریحه. حاضرم وقتمو ذره ذر
استیبنز (stebbins) یکی از محققین فراغت در رویکردی فراغت را به دوسته فراغت جدی و غیرجدی تقسیم می‌کند. استبینز این نظریه را با انجام تحقیق قوم‌نگاری در بازیکنان بیسبال و فوتبال و ... با این پیش فرض که در جامعه پست‌مدرن، اوقات فراغت جدی بهترین روش برای گذراندن وقت‌های آزاد است، تدوین کرد. از دیدگاه وی فراغت جدی، فراغت منظم و سازمان یافته‌ای است که به صورت یک فعالیت غیرحرفه‌ای و تفننی و داوطلبانه انجام می‌شود و شرکت کننده آن را مهم و جدی تلقی می‌
قراره ان‌شاءالله تا چند ساعت دیگه حرکت کنیم به سمت تهران. آقای و مامان و اینا مدارکشونو تحویل دادن و نامه‌ی تردد گرفتن. واسه همین صبح که آقای کار بانکی داشتن منو با خودشون بردن که انجامش بدم. من نشسته‌بودم پشت فرمون، به شدت دست‌فرمونم افت کرده و افتضاح شده، به شدت ها! ولی خب همچنان حال میده :) رفتیم بانک و کارمون انجام نشد و مجبور شدیم برگردیم. ساعت ده دوباره رفتیم، ولی این بار با موتور. آقای با لباس‌های کار که خاکی بودن و منم با چادر عاریه ا
به رسم همه سال در تعطیلات عید یه مروری روی آنچه گذشت دارمتمام کارایی که تو سال گذشته انجام دادم و موفقیته ها و شکست ها 
و یک برنامه ریزی کوتاه مدت و بلند مدت در سال جدید!
در یک نگاه کلی:
میتونم بگم سال 97 تنها سالی بود که سراسر شکست بود برای من! چون به هیچ کدام از اهداف کوتاه مدتم نرسیدم و طبیعتا به اهداف بلند مدتم نیز نمیرسم! (البته تا فعلا)
و از نگاه دیگری سالی بود بسیار متفاوت .. پر از تجربه .. تنها سالی بود که شکست ها من رو ناراحت نکرد بلکه هر شکست
با دو تا دیگه از دوستام و مامانم رفتیم مراسمش.جالبه که دوستای نزدیک اون زمانش هیچکدوم نیومده بودن.برای خودمم عجیبه واقعا.این دوستم همکلاسی دبیرستانم بود و همون موقع هم باهاش چندان ارتباطی نداشتم.این چند سال هم کلا ازش بیخبر بودم.نمیدونم چرا واقعا شایدم به خاطر فشارهایی که گاهی رومه کنترل نداشتم روی خودم.رفتیم اونجا و کلی توی بغل خالش گریه کردم.کلی همونجا گریه کردم و چشمم که به عکسش میوفتاد گریم بیشتر میشد.هیچوقت گریه هام دست خودم نبوده.هیچ
عید قربان برای ما درس های زیادی دارهداستان های حضرت ابراهیم میتونه به تنهایی یک دوره کامل رشد مهارت های فردی باشه ابراهیم نماد تمرکز بر هدف و نمونه بارز ایمان ، باور ، تعهد و شجاعت امروز همه به راحتی از ایمان و باور حرف میزنمولی چند نفر رو میشه پیدا کرد که با ایمان کامل بره وسط آتیش و باور داشته باشه که اتفاقی نمی افتههمه از پارادایم شیفت و تغییر صحبت میکنیمولی چند نفرمون تا حالا تبر به ریشه بت های ساخته شده از باورهای نسل های قبل زدیم و مسی
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر روزی دختر داشته باشم برایش از ام ابیها سلام الله علیها میگویم تا بداند مهربان ترین خلق خدا چقدر فاطمه اش را، دخترش رادوست داشت چقدر وجود ریحانه ای مثل فاطمه برایش ارزشمند بود، تا به وجود خودش افتخار کند تا ارزش وجودیش را بداند تا ریحانه بودن جنسیتش باعث افتخارش باشد...
برایش از قصه مرد نابینا و حضرت مادر میگویم تا معنی حیا را بفهمد تا برای خودنمایی دست به هرکاری نزند تا عزتمند بار بیاید...
 برایش قصه زینب سلام الله
الان که مطالب پارسال وبلاگم رو خوندم کمی، متوجه شدم اخرین روزای بیست سالگیم از حس و حالش نوشته بودم. و چیزایی که یاد گرفتم. 
اگه بخوام درباره بیست و یک سالگی بگم، کلا پررر بود از ایده؛ هزارتا ایده کاری به ذهنم رسید و هزارتا ایده واسه پیجم و هزارتا چیز به ذهنم میرسید که یادداشت کردم. سال ایده ها واسش خیلی اسم مناسبیه! یه نامه هم نوشته بودم به بیست و یک سالگیم که هر بار میخونمش تحت تاثیر قرار میگیرم. الانم باز میرم میخونم. 
واسه همین گفتم یکی هم ب
ما مسلمان‌ها خیلی کافریم.
طوری که کافر در کفرِ خودش راسخ است ما در اسلاممان  نیستیم و این بدبختی ماست.
ادب از که آموختی؟... اسلام از که؟
طوری که کافر اعتماد به راهش دارد، طوری که او زمانِ بریدن سرِ آرامش داردما به همان اندازه ناامیدیم، می‌ترسیم و سکوت می‌کنیم. جایی که باید فریاد بزنیم در سجده خوابمان برده و جایی که باید در کف میدان بجنگیم تقوا پیشه می‌کنیم!
به علی می‌گوییم که نمی‌دانیم که تو حقی یا نه! مای "خواجه ربیع" می‌رویم و به عرفانمان
کتاب جدید جلد هفتم تاریخ فلسفه نوشتهٔ چارلز کاپلستون هست با ترجمهٔ داریوش آشوری ، نشر علمی فرهنگی هست. توی این کتاب از فیشته تا نیچه رو توضیح میده و خب منم هیجان زده چون جز نیچه بقیه رو خوب نمیشناسم و قراره کلی چیز یاد بگیرم. 
امروز دیر بیدار شدمو کلی کارم عقب مونده. دیروز واقعا یکسره نشسته بودم پای کتابمو دویست صفحه رو خوندم شاید خستگیم مال اون بود هرچند که در ظاهر چیزی نداره اما آدم درگیر میشه و حتی انرژیش میره. هنوز تو حالو هوای جنایت و مکا
در
48 ساعت گذشته برای تمام غم‌های زندگی‌ام گریه کرده‌ام، حتی برای آن غم‌های قدیمی
و از یاد رفته مثل غم و رنجی تازه ضجه زده‌ام و صدایم گرفته است.

بابا
صبح زنگ زد، حالم را پرسید و بعدش سه دقیقه فقط سکوت کردیم تا من گفتم خداحافظ.

به
عقب نگاه می‌کنم، به تمام اتفاقات افتاده، حالا با فاصله به آن اتفاقات نگاه می‌کنم
و فکر می‌کنم آیا می توانستم آنها را جور دیگری رقم بزنم؟ می‌بینم هنوز هم چاره‌ای
جز آن راه‌هایی که رفته‌ام، نیست، هنوز هم اگر زند
در پی پست آقای دکتر صفایی نژاد در رابطه با کنترل کردن زمان اپلیکیشن های تلفن همراه که خیلی برای من جالب و حیاتی بود. چون تاقبل از این من مجبور بودم برای استفاده از بعضی اپ ها قبلش تایمر گوشیم رو تنظیم کنم... که از وقتم درست استفاده بکنم خصوصاً امسال که باز هم یکی از اهدافم هست ... کاهش زمان استفاده از فضای مجازی
رفتم سراغ گوشیم و قابلیت های جالبی پیدا کردم. یکیش همونی بود که دکتر فرمودند موارد دیگه هم اینه که شما میتونید برای هر اپ زمان مشخصی تع
قلعه وحشت کیشاز همون اولیه که وارد میشید یه دلشوره باحالی می گیرید و اون نیز به خاطر بدون نور بودن محیط است و اتفاقاتی که به صورت ناگهانی براتون پیش میاد و سبب ساز هیجانتون میشه بخصوص اون موقعیکه طرف با اره برقی تعقیبان میکنه خیلی هم اکنون میده . اگه فراروگریز کنین ممکنه اون موقع از واهمه و هیجان رویکرد رو نادرست برین و از مسیر گم راه بشین و تو ظلمات مطلق به دیوار بخورین و زخمی بشین که بعدش کلی به تکان خودتون میخندین . اگه ف
می‌دونی؟ زندگی بی‌حساب و کتاب‌تر از اون چیزیه که بهت قول بدم بالاخره همه چیز درست میشه یا یه همچین چیزی، دنیا به حدی ناپایدار و غیر قابل پیشبینیه که شاید بهتر باشه کلا بیخیال بشیم و خیلی بهش دل نبندیم، نمی‌گم تلاش نکنیم، نمی‌گم بشینیم به مسیر حوادث روزگار، نمی‌گم تغییری توی زندگی ندیم، این طوری با مرده چه فرقی داریم؟ اما می‌گم به زندگی و نتیجه و آینده‌اش دل نبندیم، واقعیت اینه که نگرانی ما توی زندگی فقط و فقط وقتی تموم میشه و همه چیز وق
نمی‌دونم چند نفر از شما با دیدنِ برگه برنامه‌ریزیِ دوهفته‌ی آخر اسفندِ من به فکرِ برنامه‌ریزی افتادید. نمی‌دونم چند نفر از شما کتاب اثرمرکب دارن هاردی رو خوندید. اصلا نمی‌دونم چند نفر از شما اهدافِ ماهانه و سالانه و بلندمدتِ خودشون رو مکتوب کردند.
راستش هیچ چیزی من رو به برنامه‌ریزی منسجم ترغیب نکرد الّا بررسیِ سیبل‌های کلاس تیراندازی در سه ماه آذر و دی و بهمن.
عجیبه که این اتفاق برای من با خوندنِ کتاب اثر مرکب که از فروردین ۹۸ خریدم و
چند روز قبل کتاب پول نوشته یوال نوح هراری با ترجمه محمد رضا فرهادی پور رو خوندم. فصل آخر کتاب فوق العاده برای من جذاب بود. یعنی حرف هایی بود که من همیشه میخواستم بنویسم و حالا نوح هراری اون حرف ها رو نوشته بود.
----------
توی فصل آخر این کتاب به یک موضوع جالب اشاره شده بود و اونم اینکه طبق آزمایشی که فیسبوک روی 86 هزار داوطلب انجام داده بود؛ از این 86 هزار داوطلب خواسته بود که هر کدام به 100 پرسش در مورد شخصیت خودشون جواب بدن. بعد الگوریتم هوش مصنوعی فیس
ما مسلمان‌ها خیلی کافریم.
طوری که کافر در کفرِ خودش راسخ است ما در اسلاممان  نیستیم و این بدبختی ماست.
ادب از که آموختی؟... اسلام از که؟
طوری که کافر اعتماد به راهش دارد، طوری که او زمانِ سر بریدن، آرامش دارد ما به همان اندازه ناامیدیم، می‌ترسیم و سکوت می‌کنیم. جایی که باید فریاد بزنیم در سجده خوابمان برده و جایی که باید در کف میدان بجنگیم تقوا پیشه می‌کنیم!
به علی می‌گوییم که نمی‌دانیم که تو حقی یا نه! مای "خواجه ربیع" می‌رویم و به عرفانما
ما مسلمان‌ها خیلی کافریم.
طوری که کافر در کفرِ خودش راسخ است ما در اسلاممان  نیستیم و این بدبختی ماست.
ادب از که آموختی؟... اسلام از که؟
طوری که کافر اعتماد به راهش دارد، طوری که او زمانِ سر بریدن، آرامش دارد ما به همان اندازه ناامیدیم، می‌ترسیم و سکوت می‌کنیم. جایی که باید فریاد بزنیم در سجده خوابمان برده و جایی که باید در کف میدان بجنگیم تقوا پیشه می‌کنیم!
به علی می‌گوییم که نمی‌دانیم که تو حقی یا نه! مای "خواجه ربیع" می‌رویم و به عرفانما
بسم الله
 
اما درس دوم.
همچنان به نظر می‌رسد موضوع ادامه‌ی موضوع پیشین است.
تمرکز زدایی از تهران درحالی که سالیان سالیان است که در برنامه های توسعه ای و ... آمده است اما هنوز، راه به جایی نبرده است. علت این امر البته که موضوع دیگری ست و مطالبه مطلب دیگری میکند اما به طور کل، مدیرانی که در راس امور آمده و رفته‌اند، مدیران واقعی و مدبری نبوده‌اند و در اجرای یک برنامه بلند مدت و عادت ذائقه مردم به برنامه ریزی بلند مدت ناموفق بوده اند.
در هنگام یک
سلام
یه جوک هست با این مضمون که دخترا بعد از امتحان سر رقم اعشار x با هم بحث می‌کنن، درحالی‌که پسرا جوابای پرت به دست آوردن و یکی هم پیدا می‌شه میگه مگه اون ضربدر نبود؟ :))
البته من از جوک‌های جنسیتی بیزارم ولی امروز که بعد از امتحان هوش مصنوعی برگشتم پیش دوستام و سوتی‌یی که همون موقع فهمیده بودم تو سوال آخر دادم رو تعریف کردم، حس می‌کردم مثل همون دخترا به نظر میام. با این‌حال نمی‌تونستم ناراحت نباشم.
امتحانش به طرز مسخره‌ای ساده‌تر از چی
#حدیث_مهدوی 
امام زین العابدین(ع)
«ابو خالد کابلی می گوید: به خدمت امام زین‌العابدین علیه‌السلام وارد شدم و عرض کردم: ای فرزند پیامبر! به من خبر ده از کسانی که خداوند اطاعت آنها را بر من واجب کرده و محبت آنها را بر من فرض نموده، و بر همگان واجب است که بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آنها پیروی کنند. فرمود:«ای کنگر! «اولی الأمر» که خدای تبارک و تعالی آنها را بر مردم، امام واجب الاطاعه قرار داده، امیر مومنان علی بن ابی طالب علیه‌السلام، س
دو سال است خانه تکانی مان زودتر شروع می شود، چون باید زودتر تمام شود. دیگر خانه تکانی مان برای عید نیست، برای شماست. برای مجلس عزای شما مادر جان. دو سال است قبل ایام فاطمیه، خانه را تمیز می کنم به نیت شما. کنیزی می کنم برایتان، هرچند معتقدم حتی خاک کف پای فضه ی شما هم نخواهم شد. دستمال می کشم، شیشه پاک می کنم، فرش می شورم، برای شما که مادری و این روزها خانه ات بی فروغ می شود از رفتنت... فرزندانت غمگین می شوند و کمر همسرت می شکند...
وقتی برای هماهنگی
برای رهبر خود یار هستم
گل است ایشان و منهم خار هستم
از او فرمان بیداری رسیده
قلم در دست و پای کار هستم
تمام آرزویم شادی او
گرفتار رُخ دلدار هستم
رسد از او بمقصد نهضت ما
ز شور زندگی سرشار هستم
شده ابلاغ گام دوّم اکنون
خوشم از اینکه از انصار هستم
چو من بسیاری از عشقش گرفتار
یکی از جمع آن آمار هستم
صفا دارد زمانش زندگانی
منم از عاشقان زار هستم
فرامینش بُوَد بر روی دیده
برای امر او بیدار هستم
موحّد بنده ای خالق پرستم
به استکباریان اضرار هستم
به لط
بهش گفتم اسکشوالم !
بهش گفته بودم میرم حالام وقت رفتنه حبیب میگفت چرا همه رفته بودناشونو میزارن پاییز چرا پاییز کسی برنمیگرده الان من میگم دارم  میرم چون زمانش رسیده 
نمیدونم به کی یه بار گفتم رفتن دست ادم نیست صور داره وقتی دمیده شد مثل دریا مثل حرم امام میطلبتت باهاس کوله بارتو جمع نکرده بزنی بیرون مثل بهمن سال سوم دبیرستان  مثل دهم بهمن سه سال پیش که زنگ سوم مدرسه نخورده معلم نیومده اهنگ رفتن در شمایل  نسرین گریان پایین پله های مدرسه نو
۶- قالَ علیه‌السلام: مَنْ عَتَبَ مِنْ غَیْرِ ارْتِیابٍ أعْتَبَ مِنْ غَیْرِ اسْتِعْتابٍ. (بحار‌الانوار، ج۷۱، ص۱۸۱)فرمود: سرزنش کردن دیگران بدون علّت و دلیل، سبب ناراحتى و خشم خواهد گشت، درحالى‌که رضایت آنان نیز کسب نخواهد کرد.
٧- قالَ علیه‌السلام: أفْضَلُ الْعِبادَةِ الاْخْلاصُ. (بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۴۵)فرمود: با فضیلت‌ترین و ارزشمندترین عبادت‌ها آن است که خالص و بدون ریا باشد.
٨- قالَ علیه‌السلام: یَخْفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ ی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایگاه مقاومت بسیج مرصاد