نتایج جستجو برای عبارت :

تصور کن اگه حتی تصورکردنش جُرمه.

 
امشب میگه تصور کن من رفتم آلمان اونجا امتحان این دوره آموزشی روقبول شدم اونا هم به من پیشنهاد کار دادن
میگم پس ما چی 
میگه تو تصور کن چون تو هر وقت فکری تو ذهنت میاد و تصورش میکنی اون اتفاق میوفته منم قول میدم هر فصل بیام به شما سر بزنم .
منم همه اش دارم تصور میکنم ما همه رفتیم اونطرف
و تصور میکنم من یه کار خوب پیدا کردم و میتونم هم به درس و مشق بچه ها. برسم و هم حقوق خوبی داشته باشم .
یعنی زندگی تشکیل شده از تصورات ما؟؟؟؟
آخه چه کاریه تصور کردن
تمام دیشب به زندگی در طبیعت، دور از آدم‌ها و تکنولوژی فکر می‌کردم و تصورش قلبم را پر از آرامش کرد.برای من درونگرا هیچ‌چیزی لذت‌بخش‌تر از غار شخصی خودم و سکوت محض نیست. بارها خیال کردم به جایی خلوت با تراکم کمی از آدم‌ها سفر می‌کنم و زندگی می‌کنم و کیف می‌کنم. بارها تصورش کردم اما فقط تصور ماند. همیشه در پس این خیال ترس همراه بود.جامعه ما تنهایی را نشانه افسردگی می‌داند. ما آدم‌های تنها را دیوانه و بی‌خیال و بی‌مسئولیت تصور می‌کنیم و ا
تاریخ می‌خونی و دوست داری باور کنی این جرقه‌های کوچیک بالأخره به انفجار منتهی میشه.. حتی تصورش هم زیباست. حتی تصورش هم جریان خون رو توی تنِ مُرده‌م سریع‌تر می‌کنه.
پ.ن: اگر توی دینِ شما با گاز اشک‌آور و گلوله به استقبالِ مردمی میرن که از فرط بیچارگی تحملشون ته کشیده، اگه طرفدار کسی هستید که سمتِ مردم تفنگ می‌گیره فقط به‌ دلیل اینکه شعارِ دین‌داری میده، برید یه نگاهی جلوی آینه بندازید به خودتون. به چشماتون. به کوهِ بی‌شرفی و حماقت.
پ.ن دو:
لحظه خداحافظی بود .دلم براشون خیلی تنگ میشد و دوست داشتم باز هم اونجا بمونم اما نمیشد . 
یک لبخند
یک قرآن و چند تا سکه روش
یک کاسه پر از آب تو دستای مامان بزرگ .
و عصایی که تو دست  بابابزرگم بود و مدام رو زمین می لرزید .
باورم نمیشه . چه قدر زود گذشت این سه روز و الان باید بریم . 
نمیدونم چرا بعضی وقتا این فکر به ذهنم میاد که اگه یک روزی خدایی نکرده کنارم نباشن .... تصورش خیلی برام سخته . 
راه حلی برای این مشکل ندارم . فقط وقتی همچین افکاری به ذهنم هجور
لحظه خداحافظی بود .دلم براشون خیلی تنگ میشد و دوست داشتم باز هم اونجا بمونم اما نمیشد . 
یک لبخند
یک قرآن و چند تا سکه روش
یک کاسه پر از آب تو دستای مامان بزرگ .
و عصایی که تو دست  بابابزرگم بود و مدام رو زمین می لرزید .
باورم نمیشه . چه قدر زود گذشت این سه روز و الان باید بریم . 
نمیدونم چرا بعضی وقتا این فکر به ذهنم میاد که اگه یک روزی خدایی نکرده کنارم نباشن .... تصورش خیلی برام سخته . 
راه حلی برای این مشکل ندارم . فقط وقتی همچین افکاری به ذهنم هجور
یه چیزهایی هست که با شنیدن و یا تصورش از فرط فشاری که بهم وارد میشه قلبم درد میگیره.
قلبم درد میگیره.
شده از حجم فشار روانی و تصور بارِ رنج، قلبتون درد بگیره و فشار شدید رو روی قفسه سینه و قلبتون احساس کنید؟
یه جوری که مطمئن بشید نزدیکه که خدای نکرده نفستون بند بیاد، سکته کنید یا قلبتون واسته...اونم برای چیزی که فقط صحبتی ازش شده...
این اصصصلاً شوخی نیستا...

+امروز با شنیدن ترانه‌ی این پسره تو عصر جدید درد قلبم رو به وضوح احساس کردم، درست مثل امر
.نوجوانی‌ام از یکی، بزرگتر، ایراد گرفتم که «چرا فحش می‌دی؟» جواب داد «تو هم یه روز مجبور می‌شی فحش بدی» ، و من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم اون «یه روز» خواهد رسید!
× احساس آدمی رو دارم که الکل خورده و الان می‌خواد قرآن بخونه. باید دهنمُ آب بکشم قبلش.
قبلا گفتیم تصور آنچه در خارج وجود دارد در ذهن مفهوم است.
 
تصور خود نیز دو گونه است:
۱. کلی
۲. جزئی
 
تصور کلی دو گونه است:
۱. کلی ذاتی
۲. کلی عرضی
 
کلی ذاتی:
نوع
جنس
فصل
 
کلی عرضی:
عرض عام
عرض خاص
 
به این پنج نوع تصور کلی، کلیات خمس گفته می‌شود.
آن چه از تصورش هراس داشتم، واقع شد. آدم‌ها مثل سنگ ایستاده‌اند همان جا که هستند. اگر از بخت خوش همراهشان شوی، حاضرند دوستت بدارند. نه که نخواهند بیش از این همراهی‌ات کنند، مثل سنگ ایستاده‌اند همان جا که هستند؛ و نمی‌توانند.
من اما بادبادکی‌ام که حاضرم قرقره‌ام را به دست هر کسی بدهم.
رها.
سست‌عنصر.
کرم_ worm_زرد و پلاستیکی رو کوک میکنم‌...
و میذارم رومیز ...جیر جیر کنان میره صاف میشه و جمع میشه تا میرسه به رومیزی و بعدش درجا میچرخه ...
داداش میگه گمونم تا دو سال دیگه بیشتر ایران نباشم...ینی نباشیم!
میگم پس تصمیمتونو گرفتین !میگه آره ...
میگم منم واسه بچه ات از این اسباب بازیا پست میکنم!
تموم تصورش از عمه !میشه یه کرم زرد که روی زمین میلوله ...!
بغض ‌‌‌...
میگه مگه تو نمیخواستی بری؟
میگم ایران!تمدن اسلامی؟ ...بازگشت به دوران اوج ؟علوم انسانی بومی؟
ف
یا هادیامروز عجیب ترین و غیر منتظره ترین تبریکی که یادم میاد رو دریافت کردم :)یه طعم شیرینِ خاصِ عجیب و هیجان انگیز داشت، شبیه آدامس جرقه ای توت فرنگی که تقّ و تق هیجانِ شیرین توی سر آدم پخش میکنه ، اما خیلی خاص تر :)هیچ وقت خودم رو در این موقعیت تصور نکرده بودم و ندیده بودم؛ امروز به این فکر کردم خدا چقدر منو این طرف و اونطرف گردونده و بالا پایین کرده تا به این نقطه رسونده، و واقعا منظورش چیه؟ ایستادنه یا توشه برداشتن و عبور کردن؟ نمیدونم؛ اما
من با دیگران فرق دارم!
➕شما فکر میکنید تمام خیانتکاران با هدف خیانت به همسرشان وارد رابطه ای دیگر شده اند؟
 نه ابدا
➖ خیانت معمولا از جایی شروع میشه که تصورش را هم نمیکنید از یک دردودل ساده با همکارتان، دوست دوران مدرسه ،همسر دوست صمیمی و ... اول فکر میکنید چقدر خوب درکتان میکند،بعد فکر میکنید به عنوان یک انسان با او نزدیکی فکری دارید،به مرور دلتان می خواهد بیشتر با او صحبت کنید چون حرفهای او روی شما تاثیر دیگری داردو فقط وقتی با او صحبت میک
فکر میکرد موفق میشود ، با تمام تلاش رو به جلو حرکت میکند و در نهایت یک روز مزه ی خوشبختی را میچشد
تمام تصورش در این خلاصه میشد که « من با بقیه فرق میکنم »
دریغ از اینکه این تصور متعلق به تمام ما آدم های معمولی ست 
تمام ما در درون خود ندایی داریم که ما را صدا میزند و به ما میگوید 
« تو متفاوتی » 

ادامه دارد .  .  .  ؟!

N.Gh
حوصله مراسمی ک قراره اول تا آخرش معذب باشم و باکلاس بازی دربیارم رو ندارم
حوصله راه رو ندارم
و حوصله تهران رو ندارم
ترجیحم این بود ک اون تایم رو با دوستام یا مهدی بگذرونم
اما عروسی؟ ن!
تجملات عروسیشون برام هیچ جذابیتی نداره و اصن از تصورش حالم بد میشه
+ این تفاوت مرد ها با زن هاس یا من بیش تر از اون وابسته شدم؟
چرا نبودنش بهمم میریزه اما اون انگار براش مهم نیس؟
پول
واژه مهم در زندگی
اما پول خوش قیمت داره
باید ببینی به ازای دریافتش چیکار کردی
زحمت کشیدی؟
تلاش کردی؟
هنرتو خرج کردی؟
نون بازوتو خوردی؟
یا 
ببخشید
مردی و دزدی کردی؟ حالا یکی مال مردم میدزده و یکی از تویه محل کارش
زنی و زیپ شلوارتو باز  کردی؟؟؟ حالا یکی تو خیابون وای میسه و میشه ج ن ده و یکی محل کارش به رییسش سرویس میده
به ازای همش پول گیرمون میاد ولی بترس از روزی که فاش بشه
تصورش سخته
 
ترسناکه.
دوست ندارم این اتفاق برای من بیفته.
ترجیح میدم توی اوج *** از درد بمیرم ولی اتفاق نیفته.
درسته هیجان انگیزه و ادمو به وجد میاره حتی منو. ولی بازم این چیزی از ترسناک بودنش کم نمیکنه.
شاید تصورش برام جالب باشه اما واقعیتش برام وحشتناکه.
ولی خب ذوق زدن واسه بقیه یه کم ازار دهندست وقتی میبینی توهم میتونی توی اون شرایط باشی.
بیخیال اصن هر چه بادا باد. فعلا از نمای ماه رنگارنگم لذت میبرم .البته فقط توی این موضوع.
فکر میکرد موفق میشود ، با تمام تلاش رو به جلو حرکت میکند و در نهایت یک روز مزه ی خوشبختی را میچشد ؛
تمام تصورش در این خلاصه میشد که « من با بقیه فرق میکنم »
دریغ از اینکه این تصور متعلق به تمام ما آدم های معمولی ست 
تمام ما در درون خود ندایی داریم که ما را صدا میزند و به ما میگوید 
« تو متفاوتی » 
N.Gh
امروز رفتم دانشگاه.
اسم درس کاربرد ریاضیات در حسابداری ۲! من به عنوان پیشنیاز باید کاربرد ریاضیات در حسابداری یک رو هم پاس کنم...
استاد یه چیز ساده میگه مثلا یازده به اضافه دوازده میشه چند؟ و توضیح میده ...من با اینکه همش یادم رفته( دقیقا ریاضی دوم دبیرستان حتی میتونم بگم کجای جزوه نوشته بودم اینا رو) اما با یه جرقه از اون ته مه ها میاد بیرون همه چیز. و داشتم با شاخ های دراومده بچه ها رو نگاه میکردم که میگفتن استاد نفهمیدیم! و یا اینکه استاد ما کا
اسفند96بود تو وبلاگ قبلی نوشتم دلم میخواد سکوت تولدم و پستچی بشکنه!
دختری که خیلی من و نمیشناخت و تازه باهم اشنا شده بودیم اومد و ازم آدرس خواست
جالبه که شک داشت من دختر باشم!این و بعدا بهم گفت:)
شماره تلگرامم و بهش دادم و تو تلگرام باهم چت کردیم و عکس هم و دیدیم براش ویس فرستادم خیالش راحت شد دخترم:)
البته اون موقع هدیش و پست کرده بود *_* و من و غرق محبت خودش کرد
و اینکه یکی از آرزوهام و برآورده کرد...
من هم یه هدیه ناقابلی براش گرفتم بعنوان سوغاتی ب
اومدنش طول کشید، خوابم برد
بیدار شدم دیدم خوابیده کنارم
همینجوری نگاش میکردم یه دفعه چشماش رو باز کرد 
گف خوبی؟
گفتم اره
گف چیزی نمیخوای؟
گفتم نه
گف مطمئن؟
گفتم بغل
.
.
انقدر کیف میده وقتی خوابه دستاشو بگیری بچسبونی به صورتت چشماتو ببندی برای همیشه کنارت تصورش کنی
.
.
گف تو شبا کلا نمیخوابی نه؟
خواستم بگم حیف نیس شبایی که کنارتم رو بخوابم؟
به جاش گفتم دیشب که خوب خوابیدم..
.
.
حرف زدن باهاش خوبه
بچه بودم قبلا،
من فقط میخوام رو بودنم حساب باز کنه
هنوز هم!
چیه این استقلال که این‌قدر کلیشه‌ای و قوی می‌خوامش؟ چندسال باید صبر کنم برای داشتنش؟ چند تومن باید پول جمع کنم؟ چه‌قدر باید کار کنم؟ تا کجا باید برنامه‌ریزیش کنم؟ تا کی باید تصورش کنم؟
توی آینه به خودم خیره می‌شم و می‌گم «ترسویی. اگر نبودی خوراکش فقط یک کنکور نسبتا بد بود. رتبه دورقمی چه کمکی بهت کرد که این‌قدر براش حرص زدی؟!»
و نهایتا چی‌کار از دستمون برمیاد؟ توی آینه به خودمون لبخند می‌زنیم!! :)
 
پ.ن: من برای امشب عکسی ندارم!
خیلی دلم واست تنگ شده میتونی حس الانم رو بفهمی؟
میتونی درک کنی که چقد دلتنگ و پریشونم؟
تو که میدونی چقد دوستت دارم و همیشه دلتنگتم،تو که میدونی دلتنگ ک میشم حساس و زود رنج میشم 
پس چرا انقد بی تفاوتی؟
چرا یه تماس نمیگیری حالم رو بپرسی؟ مگه یه تماس، یه احوال پرسی چقد وقتت رو میگیره؟
اونقد دلتنگتم که حتی نمیتونی تصورش کنی.
این حجم از دلتنگی داره خفه م میکنه ...نمیتونم نفس بکشم انگار تحت فشارم،انگار میون یه جمعیتی گم شدم و خودم رو چقد تنها ومظلوم
✨جهت تبیین  آیه «إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ » و مقایسه آن با  «وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ»✨انسان نسبت به پروردگار خود بی میل است ولی نسبت به امور مادی  که بنا به تصورش خیر است، مشتاق است
ماجرای #درس_اخلاق دختر ۱۱ ساله به مسافران اتوبوس به نقل از حاج آقا #قرائتی:
 در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. دختری یازده ساله نامه ای نوشت، همه ما بُهتمان زد. دختر یازده
کسی پیدا نمی شود که حتی برای یک بار هم شده به اتفاقات پس از مرگ فکر نکرده باشد. از آموزه های دینی و مبحث روح و ... که بگذریم، آنچه که برای جسم انسان اتفاق میوفتد، قابل مشاهده و اندازه گیری است. اما در این باره هم شایعات فراوانی وجود دارد.
در جایی خواندم که نوشته بود پس از مرگ مو و ناخن های انسان تا مدت ها به رشد خود ادامه می دهند! این موضوع بسیار عجیب و تصورش کمی هم خوف ناک است. چه معنی دارد که مو و ناخن یک مرده رشد کند، اگر اینطور باشد شاید هنوز هم آ
شما ام اینطوری هستید که چادر بهتون حس پاکدامنی میده؟!
شما ام مثل ی موجود زنده تصورش میکنید؟که قد صمیمی ترین دوستتون عاشقشید؟!
شما ام وقتی چادر سرتونه حس میکنید کسی بغلتون کرده!؟
شما ام تا حالا هیچ وقت حس مزاحم بودن نگرفتید ازش؟!حتی موقع بدمینتون بازی کردن؟!
شما ام این حسای عجیبو غریبی که من به چادر دارم دارید؟؟
اغلب مشکلات از افکار ما هستند؛ برای مثال ترس از تارکی تنها بخاطر افکار ما از تاریکی هستند! ترس از آمپول فقط به خاطر دردی است که تصورش می کنیم و در ذهن پروشش می دهیم؛ در صورتی که می توانند خیلی برایمان مفید باشد! انتخاب ها و فرصت های ما هم همین طور هستند؛ فرصت هایی که تنها به خاطر دیوار ها و موانع خیالی انتخابشان نمی کنیم. به ترس هایتان فکر کنید همگی تنها زاده ذهن شماست. اگر بتوانید افکارتان را مدیریت کنید تا بر شما غلبه نکنند پیروز خواهید شد.
پروسه ی عادت کردن بسیار سریع تر و راحت تر از چیزی که فکر میکنیم اتفاق می افتد و فرقی ام نمی کند در چه شرایطی به سر میبری،ناگاه به خود نگاه میکنی و میبینی با این اوضاع جدیدت که قبل تر ها حتی تصورش هم رعشه به اندامت می انداخت خیلی وقت است کنار امده ای و حتی راضی هم هستی،مانند یک سیال خوب و حرف گوش کن در قالب جدیدت جا میگیری و چنان رفتار منعطفانه ای از خود نشان میدهی که جامعه ی گاز ها و مایعات انگشت به دهان در کار تو می مانند،خلاصه که رفتار بقا گرای
انتشارات حوض‌نقره منتشر کرد: آیا می‌دانستید وقتی که صورتتان سرخ می‌شود، همه‌ی بدنتان سرخ می‌شود..حتی داخل شکمتان؟ یا این‌که بیش از یک میلیارد نفر در جهان کرم روده دارند؟ این بدین معناست که روزانه 10 میلیون لیتر از خون مردم توسط آن‌ها مکیده می‌شود! دوست قصه‌گوی ما و دوستانش نشان خواهند داد که بدن شما چه‌قدر شگفت‌انگیز است، آن‌قدر که حتی تصورش را هم نمی‌کنید! حقایق شگفت‌آوری درباره‌ی آن‌چه در بدن می‌گذرد؛ مهاجمانی نامرئی که بدنتان
شاید تصورش برایتان سخت باشد، اما چهره های مشهور زیادی هستند که با مشکل لکنت زبان درگیر بوده اند.
لکنت زبان یک مشکل عصبی است که بر اثر آن فرد معمولاً یک صدا را تکرار می کند، کش می دهد یا به کلی قادر به ادای آن نیست. در دنیا ۷۰ میلیون نفر به لکنت زبان دچار هستند.
ادامه مطلب
گاهی وقت ها قبول کردن اینکه گذشته ها گذشته کار سختیه!
یعنی چی که همه چی گذشته باشه و دستت بهش نرسه؟
توی ذهنم تصورش میکنم
خیلی زنده
مثل اینکه همین الانم تو همون روزا زندگی میکنم
ولی دیگه هیچ کاری نمیتونم بکنم
هیچ تصمیمی درموردش نمیتونم بگیرم
گذشته ها گذشته
و این شده داستان تلخ این روزهای من.
پی نوشت:چقدر این قطع شدن نت سخت داره میگذره.سرمونو تو نت گرم میکردیم کمتر احساس تنهایی میکردیم کمتر به غصه هامون فکر میکردیم.از ساعت ۵ عصر تا ۹ شب خوابیدم
تصور بد شدنت        تصور یه انتهاست  
 حادثه رها شدن       تو گریه های بی صدا 
 تو نمیتونی بد باشی     حتی اگه شکستن قلب منو بلد باشی 
 
شاید این شعر بتونه مرهمی باشه برای دردهای هوادارن سپیدورد که بعد از سالیان دراز 
موفق شد با هدایت مربیان مختلف به لیگ 1 و سپس به لیگ برتر راه پیدا کند اما نمیدانم
 چه طلسمی نگذاشت آب خوش از گلوی این هوادارن پایین برود نمیدوانم چه بد شگونی
 تیم ما رو نظر بد نگاه کرد که تیم منسجم و هم دل سپیدورد رشت نتوانست در لی
ﻣﻦ ﻭﻗﺘ ﺍﺳﺐ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﻮﻧﻪ ﺭﺩ ﺑﺸﻪ ﺍﻭﻝ ﺍﺏ ﻭ ﻞ ﺍﻟﻮﺩ ﻣﻨﻪ ﺑﻌﺪ ﺭﺩ ﻣﺸﻪ! ﻣﺪﻭﻧﺪ ﺮﺍ? ﻮﻥ ﺗﺼﻮﺮ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺗﻮ ﺍﺏ ﻣﺒﻨﻪ ﻭ ﺗﺤﺖ ﻫ ﺷﺮﺍﻄ ﺎﺷﻮ ﺭﻭ ﺍﻭﻥ ﺗﺼﻮﺮ ﻧﻤﺬﺍﺭﻩ! ﺩﺭ ﺣﺎﻟ ﻋﺲ ﺑﺸﺘﺮ ﻧﺴﺖ..!!
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﺎ ﺍﺩﻣﻬﺎ..!!
ﺭﻭ ﺩﻝ ﻫﺎ ﻫﻤﺪﻪ،ﺭﻭﺷﺨﺼﺖ ﻫﻤﺪﻪ،ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻫﻤﺪﻪ ﻭ ﺭﻭ ﺴﺎﻧ ﺩﻭﺳﺘﻤﻮﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺷﺎﺪ ﺩﻭﺳﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻢ،ﺧﻠ ﺳﺎﺩﻩ ﺎ ﻣﺬﺍﺭﻢ ﻭ ﺭﺩ ﻣﺸﻢ..!!
ﺑﻠﻪ ﺍﻦ ﺫﺍﺕ ﺧﻠ ﺍﺯ ﺍﺩﻣﻬﺎﺳﺖ!!\"
""
ته دلش غنج می رفت و چنان قربان و صدقه اش که اگر کنارش نشسته بود دست هایش را روی لپش میگذاشت و تا
انتهای دوستت دارم گفتنش با یک لبخن گشاد لپ هایش را می کشید،آنقدر می کشید که هم لپ های او قرمز شود و هم 
 بگوید آخیش که چسبید..توی تصورش خندید و گفت فعلا بماند این تصوراتم با عکس هایت که به وقت واقعی شدن ،آخ که 
لپ هایشترا بکشم و بگویم مدتهاست که منتظرتم
تصور کنید رفتید تو بانک هنگام نشستن شلوارتون پاره بشه :دی
تو دانشگاه باشی یه قدم بلند برداری شلوارت پاره بشه :دی
تصور کن تو دانشگاه رفتی پشت تابلو یهو ماژیک یا خودکارت بیفته خم بشی برداری شلورات پاره بشه :دی
تصور کن وسط خیابون خم بشی چیزی برداری شلوارت پاره بشه :دی
نخند فاجعست خو پای آبرو وحیثت وسطه .
راستی توی اینجور موقعیتا چیکار میشه کرد؟ چطور باس جمع و جورش کرد؟ اصلا میشه ؟ چطور باس راه بریم :دی
خخخخ نظرتونو بگید :دی
 ازون روزی ک سرپرست و نگهبانا وحشت زده بهمون میگفتن "فقط برین" دو هفته میگذره
چ وحشتایی رو تحمل کردیم ک نکنه ناقلیم و برگشتنمون کارو بدتر کنه؟
هرچندروز ی بار ب ی حالت استیصال میرسم و میگم نمیتونم دیگه این وضعو تحمل کنم، اونم تا اخر فروردین؟ یا شاید بیشتر..قراره این ترممون بچسبه ب ترم بعد یا حذف ترم بشیم؟ نکنه وقتی برمیگردیم یکیمون کم باشه؟حتی تصورش دیوونم میکنه.اینارو ک مینویسم نمتونم جلوی گریه امو بگیرم. مامانم فشارخون داره چیکار کنم؟اگه چ
سوفیا از بچه های کلاسمه . وقتی منو میبینه ، یا هرطوری میشه ، انقد محکم بغلم میکنه و چشاش برق میزنه که فکر میکنم کاش یه روز میتونس همونطور که محکم بغلم کرده نفوذ کنه تو بدنم ، بره تو مغزم و ببینه خاله پریسا همونقد که از بیرون با بقیه مهربونه ، از داخل با خودش تو چه جنگیه . چه تانک و تفنک و تیری ئه که هر روز باهاش شلیک میکنه به خودش . به مخش . به قلبش . فکر میکنم کاش همه چیز ِ دنیای خاله پریسا ، مثل ِ چیزی بود که دنیای سوفیا تصورش کرده . اونقد امن و آروم
ﺩﺭ ﺩﻫﺪﻩ ﻮ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺗﺼﻮﺮ ﺍﺯ ﺰﻪﺑﺮﺍﺸﺎﻥ ﺑﺴﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺪ . ﺍﻭﺑﺎﺧﻮﺩ ﻓﺮ ﻣﺮﺩ ﻪ ﺍﻦ ﺑﻪ ﻫﺎ ﻓﻘﺮ ﺣﺘﻤﺎﺗﺼﻮﺮ ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﺰ ﺮ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻣﺸﻨﺪ . ﻭﻟ ﻭﻗﺘ ﺍﺯ ﺑﻪ ﻫﺎ ﻧﻘﺎﺷ ﺳﺎﺩﻩ ﻭﻮﺩﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻞ ﺩﺍﺩ , ﻣﻌﻠﻢ ﺷﻮﻪ ﺷﺪ . ﺍﻭ ﺗﺼﻮﺮ ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﻟ ﺍﻦﺩﺳﺖ ﻪ ﺴ ﺑﻮﺩ؟ ﺍﺯ ﺑﻪ ﻫﺎ ﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﺮ ﻣﻨﻢ ﺍﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻪ ﺑﻤﺎ ﻏﺬﺍﻣﺮﺳﺎﻧﺪ . ﺩﺮ
 خنده ای تازه کنیم 
 ترافیک و ازدحام جمعیت بدجور آزارم می داد . به اتفاق دوستانم در ترافیکی اشفته  کلافه شده بودم . که دوستم سوالی غیر منتظره از من جویا شد . 
می شه بگی چه ارزویی داری ؟ بله .. ارزو دارم ماشین سخت و ضد گلوله داشته باشم که از چهار طرف دارای شمشیر و نیزهایی تیز باشد که به تن ماشین ها فرو کنم  و ان قدر سنگین و لاستیک هایی بزرگ و قدرت مند داشته باشد که در همچنین ترافیکی تمام انها را له کنم و بکوبم و راهم را باز کنم و چنان سرعت داشته باشد
دست در دست هم بدیم و رو لب های هم لبخند مهربانی بکاریم :)
بعضی وقتها یه چیزهایی باعث سرکوب استعداد میشه که شاید تصورش برا همگان سخته و خنده دار، نداشتن کوله پشتی، نداشتن دفتر و ... این مشکلات همچنان تو کشور ما هست...
کوله پشتی مهر: اینجا
   امروز آخرین مهلت قانونی برای انصراف از تحصیلم در دانشگاه تهران است. فکرش را هم نمی‌کردم که این کار برایم سخت باشد. همیشه چون می‌دانستم از فیزیک بدم می‌آید می‌توانم هرکاری برای خلاص شدن از شرش انجام دهم. امروز حتی تصوری دیوارهای عجیب و قدیمی و پنجره‌های مربعی ساختمان‌های پردیس مرکزی باعث شد از همین لحظه دلتنگش شوم.
   من از تمام داشته‌هایم در این‌جا دست می‌کشم به امیدی واهی‌تر از آنچه که حتی تصورش می‌کنم. داستان تمام می‌شوم. بوی ای
بیاید برای چند ثانیه تصور کنیم که شما «کدِ پروژه‌ی من» هستید که از ظهر داشتید درست کار می‌کردید و الان یه دفعه و به دلایل نامعلوم، دیگه کار نمی‌کنید.
متصور شدید؟
خب، حالا بیاید بگید از من انتظار دارید چه غلطی بکنم که کار کنید؟ :|
خونمون رو تحویل گرفتیم 
نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت! 
یعنی خوشحال که هستم اما وقتی به حجم کارایی که تو این ماه دارم نگاه میکنم و میبینم باید وسط این همه کار تازه فکر اسباب کشی هم باید باشم مغزم سوت میکشه! 
کاش حداقل نزدیک این خونه بود میتونستم هر اخر شبی یه سری وسیله جمع کنم ببرم اونور 
اینطوری خیلی راحت ترم تا اینکه بخوام یهویی جمع کنم ببرم! تصورش هم نمیتونم بکنم یه خروار وسیله رو بدم دست باربر جابجا کنه بزنه له کنه یا خط بندازه یا بشک
بچه که بودم تصور من از خدا یه جوان با پیراهن آستین کوتاه بود که دمپایی پوشیده ودر کنار یه گودال خاکی نشسته و دورتادور گودال مثل بیابون
وبرهوته و ما توی اون گودالیم وخدا اون بالا نشسته ونظاره گر ماست . واز اون بالا مراقبه ما خطایی نکنیم .
سلام
ساکت نگه داشتن دانش آموزان برای تدریس یک بحث ، از مشکل ترین کارهایی هستش که معلمان هر روز باید انجام بدن !
تصورش رو بکنید که بعد از اجرایی کردن هزار ترفند ! بچه ها ساکت و آرام در حال گوش دادن به صحبت های شما هستند ، ناگهان یکی از بچه ها میگه آقا اجازه ... فلانی داره اذیت می کنه یا ... !!! هیچی دیگه ، معلم بهتره که دوباره از اول شروع به تدریس بکنه  !
ادامه مطلب
همیشه محدوده داشتم؛ برای همه. یه دایره قرمز که حتی با چشم های باز هم راحت تصورش می کنم. یکی میاد پاش رو می ذاره اون طرف خط و بوم...!
ترکش های من میره طرفش. 
اما تا الان با موجودی به پررویی خودم برنخورده بودم. شاید هم پرروتر از خودم. 
چون من که دارم از حق خودم دفاع می کنم و اون سعی دار قانعم کنه حقشه که به حریم من پا بذاره. در واقع اینی که من میگم، اصلا حریم شخصی نبوده و عمومی بوده. پس بازم خودش حق داره!
من می خوام تموش کنم. اما نمیشه...!
همیشه خوندیم که ه
جواب های ارشد دیروز اومد و نشون داد که ادم نباید پرتوقع باشه! هرچقدر آش بپزی همونقدر آش داری که بخوری!( کاملا من در آوردی!)
اگه نگین پرو ام,  باید بگم توقع داشتم با دو سری تستی که خوندم اونم رشته ای کاملا متفاوت از رشته ی خودم و 3درصد اسیب شناسی و 40درصد مدیریت و 1- درصد یه درس دیگه! 
رشته ای رو قبول شم که ظرفیتش 4نفره فقط!!!
که نشدم :)
حالا کی میخواد سال دیگه 25درصد زبان بزنه ؟؟؟؟؟
من ان شاءالله
و در نتیجه امسال بعد 16سال که من اول مهر میرفتم کلاس امسال
آدمی که همیشه از من بدش میومد، امروز تحسینم کرد، چشماش برق زد و از من با خوشحالی پیش بقیه تعریف کرد! بهم لبخند زد، بهم توجه کرد... و من توی دلم با غصه به این فکر میکردم که چقدرر دیر عوض شدیم! آدمی که ازش بدم میومد، داره میره، یه غم عجیبی توی دلمه! 
داریم برمیگردیم شهر خودمون (به احتمال ۵۰ درصد) خوشحالم چون برمیگردم پیش دوستهای مهربون خودم، همونایی که واقعا دوستم داشتن، پیش همون معلم هایی که کلی زحمت کشیدن! از طرفی ناراحتم، چون یه سری هارو(درست ۷
اگه به من بگن بعد از معدن سخت ترین کار چیه می گم دست شویی رفتن تو آپارتمان :/
شما تصور کن یه طرف اتاق خوبه یه طرفم حال و همه هم دقیقا نشستن :/ خوب گلاب به روتون چطور کارشو کنه خو.
تصور کن گلاب به روتون شماره دو داشته باشی خوب اونم صدا داره آبرو و حیثیت واسه آدم نمیمونه :/
اگه به من بگن بعد از معدن سخت ترین کار چیه می گم دست شویی رفتن تو آپارتمان :/
شما تصور کن یه طرف اتاق خوبه یه طرفم حال و همه هم دقیقا نشستن :/ خوب گلاب به روتون چطور کارشو کنه خو.
تصور کن گلاب به روتون شماره دو داشته باشی خوب اونم صدا داره آبرو و حیثیت واسه آدم نمیمونه :/
 
لای منگنه ی اخلاق گیر کردن این شکلیه پس؟
اگر بگم حس بدیه، کافی نیست. بد شامل خیلی چیزها میشه و درجه بندی زیادی داره. پس چی بگم وقتی خودمم نمی دونم چه حسیه!
منگنه ی شیرازه ی یک کتاب را تصور می کنم که روی کمرم پرچ شده و یک طرفش، این ور اخلاقه و طرف دیگرم آن ور اخلاق. 
ولی نمی تونم تصور کنم یک طرف تاریک باشه و طرف دیگر روشنایی و نور. 
نمی تونم تصور کنم باید خودمو از لای منگنه به کدام طرف بکشم!!!
نمی تونم حتی از یکی بپرسم چه بلایی سرم اومده و چرا اصلا
 
خب
مجید ویروس جدیدی اومده به اسم کرونا که فعلا بیشتر دنیا رو برده تو ترس و دلهره
تصورش رو کن  یه شهر یازده میلیون نفری چین تو قرنطینه رفته
من خیلی از این ویروس میترسم. نه برای خودم بیشتر بخاطر خواهرزاده برادر زاده ها
راستی زهرا هم یک ماهی میشه جراحی قلب کرده
دلم بینهایت برات تنگ شده
کاش واقعا اینها رو میخوندی
ینییییییی یه مشت احمق دورم جمع شدن
ما غلط غلوطای جزوهاشونو میخونیم هیچی نیست اون وقت سر یه چیز مسخره بحث راه میندازن
تو بحث رادیو گرافی اینجوریه که اگه جسمی که ازش عکس میگیریم دانستیه بالایی داشته باشه اشعه توسطش جذب میشه و به فیلم نمیرسه و اون منطقه روی عکس سفید دیده میشه(حالا کم میرسه یا نمیرسه)(نمونش یه دندون ترمیمی با ماده فلزی[امالگام]رو درنظربگیرید اصلا پاشید برید یه رادیوگرافی از دندوناتون پیدا کنید نگاه کنید)برعکس جایی از فیلم که ا
سفید شدن سریع  پوست 
 سفید شدن پوست‌های تیره آنقدرها هم که تصورش را می‌کنید کار سختی نیست. کافی است به برنامه منظمی که در ادامه به توضیح آن می‌پردازیم عمل کنید.
توصیه می‌کنیم در ابتدا صورت خود را شسته و در نور مناسب از چهره خود عکس بگیرید تا بعد از پایان برنامه بتوانید تغییرات پوست خود را به خوبی مشاهده کنید. 

ادامه مطلب
خانواده‌ای را تصور کنید که زلزله‌ای بی‌هوا آمده باشد و خانه و زندگی‌شان را بر سرشان آوار کرده باشد و حالا سیل، همه‌ی دار و ندارشان را که خلاصه شده در یک کانکس کوچک با خودش برده. تصور کنید خانواده، پناه گرفته‌اند بر بلندی‌ای جایی و بی‌تفاوت، بر آب رفتنِ باقی‌مانده‌ی آنچه که داشتند را نگاه می‌کنند.
تصور کنید صدای سوزناک دودوک بپیچد توی هوا. یک کسی یک گوشه‌‌ای نشسته باشد و تمام غم‌های عالم را بریزد توی آن تکه چوب بی‌جان و صداش، صدای غم
تاثیر استرس بر جنین می تواند خیلی بیشتر از چیزی باشد که تصورش را می کنید. کلا استرس در دوران بارداری که قبلا در ویکی روان درباره آن صحبت کردیم، ممکن است روی جنین تا 17 هفته بعد از لقاح تاثیر داشته باشد و براساس تحقیقات جدید روانشناسی، اثرات مضری روی مغز و رشد او دارد. این اولین مطالعه ای درباره تاثیر استرس مادر بر جنین است که نشان می دهد نوزادان متولد نشده در مراحل اولیه بارداری در معرض هورمون های استرس مادر خود قرار می گیرند.
لینک مقاله : تا
من شاید در تعاملات اجتماعیم آدم صمیمی‌ای به نظر برسم،
اما یه سری اصولی دارم که هرطور حساب میکنم و حتی تلاش میکنم نمیتونم ازشون تخطی کنم و گاهی باعث سوءتعبیرهایی است!
وقتی استاد گرانقدر (و بدون تعارف) دوست‌داشتنی‌ترین استادت مصرانه میخواد تو رو از جلسه‌ی اون سرِ شهر با خودش بیاره دانشگاه، باید بهش چی بگیم؟
بعد کجا بشینم؟ جلو آخه؟؟!
عقب؟ :/
اونم وقتی داره صندلی جلو رو برات خالی میکنه..

حس غریبی است و تجربه‌ای سخت...
غریب‌تر و سخت‌تر از آنچه
با سلام 
من یه خانم متاهل حدودا 28 ساله هستم و عمرم تا حالا بیهوده گذشته، تا دو سال پیش در اوج لذتها و تفریحات جور واجور مجردی، مهمونی ها و سفرهای جور واجور بودم متاسفانه. خانواده من ثروتمند و مرفهن. اما چون تو سن رشد ول مون کردن و زیادی راحت مون گذاشتن، ناخواسته مسائلی پیش اومد و مواردی رو تجربه  کردم که الان خیلی پشیمونم.
کم کم از خودم و زندگیم دلزده شدم، مسیرم خیلی خیلی آروم و نرم نرم تغییر کرد و توجهم به سمت معنویات بیشتر شده و هر روز شور بیش
دوسِت دارم اما از خودم میپرسم چقدر دلم میخواد پسرم شبیه تو باشه؟ تصورش میکنم و خودِ کمالگرام رو میبینم که دلم میخواد یه جنتلمنِ واقعی بار بیارم. از اونا که لباسای شیک میپوشن. همیشه شق و رق راه میرن، کفشاشونو واکس میزنن، براشون مهمه که همیشه بوی ادکلن بدن، آداب معاشرت با خانوما رو بلدن...
بعد یادم می افته انقدر شیک بودن رو نه از من میتونه یاد بگیره نه از تو... تا میام خودمو پشیمون کنم از دوست داشتنت، چشمات که یادم می افته، به خودم میگم: ای بابا...
ترجمه متون تخصصی!
 ترجمه متون تخصصی علمی همیشه یک چالش است. مترجم همیشه با چالش جدیدی روبرو می شود، زیرا علم در حال تغییر است و بطور مداوم واژگان و مفاهیم جدیدی اضافه می شود. مترجم متون تخصصی بایستی خود یک دانشمند و یک خواننده دقیق در حوزه تخصصی خویش باشد و درک روشن و دقیقی از متون و مطالب حوزه تخصصی خود داشته باشد. سبک نگارش ترجمه متون تخصصی بایستی روشن و بدون ابهام باشد. بایستی با توجه به نوع متن منبع، برای خواننده تحصیلکرده یا خواننده عموم
 
دانلود رایگان کتاب جهان همچون اراده و تصور pdf
معرفی کتاب:(جهان همچون اراده و تصور) نویسنده:آرتور شوپنهاور تعداد صفحات:635 حجم فایل:57مگابایت فرمت کتاب:پی دی افpdf(کیفیت عالی) زبان کتاب:انگلیسی سفارش کتاب(pdf,چاپی)و پشتیبانی تلگرام:09103894814 ...
دریافت فایل
موبایل ها سریعتر از سایر ابزار دیجیتال از رده خارج می شوند و به مرحله بازیافت میرسند. اگر فکر میکنید که بازیافت موبایل چندان اهمیتی ندارد بهتر است این ویدئو را تماشا کنید.
در طراحی موبایل از عناصر متعددی استفاده می شود که بسیاری از آنها با ارزشند. طلا یکی از این عناصر است که در طراحی برد موبایل ها از آن استفاده میشود. به دلیل رسانایی بالای طلا از این عنصر با ارزش برای طراحی مدارهای موبایل استفاده میشود.
البته استخراج و تفکیک سازی این طلا به ه
 
فردا بهانه ایست برای افراد ضعیف موفق ها همین امروز انجامش میدهند . 
قدرت تصویرسازی بیشتر از قدرت دانش برای جذب بهترین ها در زندگی موثر است .   
زمانی که نا امید می شوید خداوند بی صبرانه منتظر است که به رحمتش امیدوار شوید .   
خداوند برای ما خوبی ها را می خواهد اما ما خوشی ها را آرزو می کنیم .
همانند دایره زندگی کن زیرا خط پایان ندارد و هر زمان که احساس کنی به آخر دنیا رسیده ای دقیقا در نقطه شروع هستی .
جای ایراد گرفتن از مسیر زندگی ، راهت را پیدا
14 راز موفقیت و کامیابی جنسی,آموزش مسائل جنسی
تا به حال برایتان پیش آمده است که شبی را گذرانیده باشید که تأثیر زیادی روی شما گذاشته باشد؟ هرچند نه به این خاطر که نشئه و از خود بی خود بوده اید، - بلکه کاملأ برعکس ـ چیزی در شما به خوبی پیش نمی رفت، یا ـ بهترگفته باشم - آن طور که تصورش را می کردید، پیش نمی رفت
ادامه مطلب
ایده‌آلیسم، که در زبان فارسی غالبا به اصالت تصور و آرمان‌گرایی ترجمه شده است، پدیده‌ها را براساس "ایده‌آل" یا آنچه به روح و تصور نسبت داده می‌شود، تفسیر و توجیه می‌کند. ایده‌آلیسم، عقل یا ذهن و روح را مقدم بر ماده می‌داند. این نظریه معتقد است که واقعیت بیش از آنکه به نیروهای مادی بستگی داشته باشد، در پندارها، فکر، ذهن و خود فرد است.
ادامه مطلب
پیام در روزهای آخر...!!!
اما بدون اطلاع از فردای خود ...!!! 
پا به میدان مسابقات و تمرینات می گذاشت ...!!! 
اردوهای امارات و .....را با امیدی به آنچه اکنون تصورش را هم نمی کردند میپیمودند و جانانه برای پیشرفت این تیم کهنه و ریشه دار میجنگیدند ...!!! 

ادامه مطلب
یه زمانی یه تایم های طولانی رو میذاشتم برای شکرگزاری
برای بردن تمرکز ذهنم روی مثبت ها به جای منفی ها
 
یه تایم زیادی رو میذاشتم روی تصور آینده ایده آل از همه نظر
حسش کنم
کامل حس خوبش رو تصور کنم و با جزئیات بهش فکر کنم
مینوشتمش حتی
 
الام حالا خرم از پل گذشته
در حالی که هدف نهاییم یه چیز خیلی گنده بود، با به دست اوردن بخش های اولیه قضیه کامل این بحث ها  رو گذاشتم کنار
 
میخوام دوباره برگردم به اون حالت
دوباره شکرگزاری های طولانی و تصور آینده و ..
اینجا مثل سیبری میمونه. فرقیم نداره بخاری زیاد باشه یا کم هوای گرم بالا میمونه و هوای سرد پایین. اتاقو دستشوییم که حیاط خلوت. خیلی سرده خیلی. من دیشب با پاپوشو دستکش خوابیدم همشم سرم زیر پتو بود :/ صبح هم ساعت چهار بیدار شدم اما اینقدر سرد بود نتونستم از زیر پتو بیام بیرون. وضعیت مزخرفی ولی کاری نمیشه کرد. اینجام اینجوری دیگه فقط امیدوارم مریض نشم. الان پتو پیچ تازه میخوام برم سر جام بشینمو شروع کنم. با این که دیر دارم شروع میکنم اما قول میدم خو
دانلود رایگان کتاب جهان همچون اراده و تصور
دانلود رایگان کتاب جهان همچون اراده و تصور pdf
معرفی کتاب:(جهان همچون اراده و تصور) نویسنده:آرتور شوپنهاور تعداد صفحات:635 حجم فایل:57مگابایت فرمت کتاب:پی دی افpdf(کیفیت عالی) زبان کتاب:انگلیسی سفارش کتاب(pdf,چاپی)و پشتیبانی تلگرام:09103894814 ...
دریافت فایل
اگر امکان دارد آن را به فارسی ایمیل کنید نتایج وب دانلود کتاب جهان همچون اراده و تصور | کتاب - Ketab.io https://ketab.io › book › جهان-همچون-اراده-و-تصور دانلود کتاب Мир
بی برنامه ی قبلی ( مثل اکثر موارد)  قسمت شد برویم روضه. اول مجلس که صدای دلنواز مداح که حدیث کساء را می خواند، دلم را برا توی سحر ماه رمضان.
روضه خوان روضه می خواند.
روضه ی نیمه شب سختی که بر امیرِجان ها گذشته.
روضه ی لحظه ای که حضرت سجاد، روی قطعه خاک مقدسی نوشت، هذا قبر حسین.
تمام این روزهایی که داغ سردار را توی دلم کنار فرزندم می پرورانم،به این فکر می کنم که غربتتان را اصلا نمیتوانم تصور کنم.نه.نمیشود آن همه غربت را تصور کرد.دلم پر می کشد برای ک
نشسته بودم تو تاریکی اتاق،برعکس همه شبا،حتی نور مهتاب هم نبود که اتاقو روشن کنه.نور گوشی نمیزاشت دور و برم رو ببینم اما حس میکردم یکی دیگه هم تو اتاق هست،اونم درست شبی که توی خونه تنها بودم!نفسم تند شده بود.گوشیو خاموش کردم...در کمد لباسا آروم باز شد،تو همون تاریکی هم میتونستم لبخند عریض و چشمهای درشت و براقی که بهم خیره شده بودن رو ببینم.از ترس سر جام خشک شدم.آماده خیز برداشتن به سمت در شدم که فهمید و خیز برداشت سمتم.از ارتفاع بلندی افتادم رو
تصورش هم پر از هیجان هست.اینگه یکی از بچه های دبیرستان و یا دانشگاه ازدواج کند و کل اکیپ را شب عروسیش دعوت 
کند.خانواده عروس و داماد را روی صندلی ها بشونیم و بگیم بفرمایید میوه و شیرینی و بعد کل صحنه بره زیر سلطه دوست های
عروس
کلی جیغ و بزن و برقص و شیطنت و عکس و سلفی...و آخر شبش با ماشین بریم دنبال عروس ،بلهههههههههه با کلی بوق و موزیک
بعد از چند روز هم رفیق جان توی گروه بزنه:
بچه هاااااااااا،مادرشوهرم گفت چقددوستات مثل خودت شیطون . باحال بودند.
به نظر این روزا روزای سرخوشیمه. انگار برام مهم نباشه وقت داره هدر میره. اما اینجوری نیست فقط هفته ی شلوغیو دارم آخر بهاری. امروز بعد ازمون خوبیدم بعد بیدار شدم کتابخونه اینورو بردم اونور. اونورو اوردم اینور. چقدر ذوق دارم که اتاقارو عوض میکنم نور میاد فکر کن رو تختم چه دلبر میشه. همش تصورش میاد تو ذهنمو دلم ضعف میکنه براش. بعد از اونم یه خورده گذشت رفتیم دنبال مامان بعدش رفتیم بستنی خوردیم همین الانم که اینجا دلم میخواد کتاب بخونم از آ به خ یه
درون یک فضاپیماراکه روی کره ماه فرود امده تصورکنیدوتصویرذهنی خودرابنویسید انشا کوتاه درباره فضاپیما روی کره ماه انشا درون یک فضاپیما روی کره ماه درون یک فضاپیما را که روی کره فرود امده است تصور کنید و تصور ذهنی خود را بنویسید انشا تصور کنید درون یک فضاپیما هستید که روی کره ماه توقف کرده اید انشا فضاپیما که روی کره ماه فرود امده انشا درون یک فضاپیماراکه روی کره ماه فرود آمده انشا درباره تصویر ذهنی از کره ماه
ادامه مطلب
ترجمه متون تخصصی!
 ترجمه متون تخصصی علمی همیشه یک چالش است. مترجم همیشه با چالش جدیدی روبرو می شود، زیرا علم در حال تغییر است و بطور مداوم واژگان و مفاهیم جدیدی اضافه می شود. مترجم متون تخصصی بایستی خود یک دانشمند و یک خواننده دقیق در حوزه تخصصی خویش باشد و درک روشن و دقیقی از متون و مطالب حوزه تخصصی خود داشته باشد. سبک نگارش ترجمه متون تخصصی بایستی روشن و بدون ابهام باشد. بایستی با توجه به نوع متن منبع، برای خواننده تحصیلکرده یا خواننده عموم
فردا بهانه ایست برای افراد ضعیف موفق ها همین امروز انجامش میدهند . 
قدرت تصویرسازی بیشتر از قدرت دانش برای جذب بهترین ها در زندگی موثر است .   
زمانی که نا امید می شوید خداوند بی صبرانه منتظر است که به رحمتش امیدوار شوید .   
خداوند برای ما خوبی ها را می خواهد اما ما خوشی ها را آرزو می کنیم .
همانند دایره زندگی کن زیرا خط پایان ندارد و هر زمان که احساس کنی به آخر دنیا رسیده ای دقیقا در نقطه شروع هستی .
جای ایراد گرفتن از مسیر زندگی ، راهت را پیدا ک
به نام خدا
چهار سال پیش چنین روزایی به زعم خود یکی از خوشبخت ترین افراد روی زمین بودم. روزهایی که کاش تمام نمی شدند. تمامی آرزوهایم در آن چند روز برآورده می شدند. روزگار کاملا بر وفق مراد بود. بهترین ماه زندگی ام بود. اما حیف که زیاد طول نکشید و خیلی زودتر از آنچه تصورش را میکردم تمام شد.
اوقات خوشی که با دوست بسر شد. باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود. از بی خبری ها نگویم و از بی حاصلی ها سر به کجا بگذارم. 
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آ
این تصویر فقط جهت بازى کردن با روح و روان من ساخته شده…این کراش جدیدمه:)!
حالا شما تصورش رو کن این فقط یه زمینه توى دبیرستان هاشون دیگه دانشگاه هاشون یا زمین هاى اصلى تیم ها چقدر شیکه
دلم میخواد این دفعه رامین یا کیارش برگشتن گفتن شما چرا انگیزه براى تمرین ندارید برگردم این عکس رو نشونش بدم بهش بگم حاجى خدایى دلت میاد توى همچین زمینى که نه معلومه براى بسکتباله نه معلومه براى والیباله نه معلومه براى بدمینتونه و نه معلومه براى فوتساله تمرین ک
گزیدهٔ رسالهٔ حقوق امام سجاد علیه‌السلامحق زبان «و اما حـق اللسان فاکـرامه عـن الخنی و تعویـده علی الخیـر و حمله علی الادب و اجمامه إلا لموضع الحاجه و المنفعه للدین و الدنیا و اعفائـه عـن الفضـول الشنعه القلیله الفائده التی لا یومن ضررها مع قله عائدتها و بعد شاهد العقل و الدلیل علیه و تزین العاقل بعقله حسن سیرته فی لسانه و لا قوه الا بالله العلی العظیم؛ اما حق زبانت بر تو آن است که از فحشا و منکرات دورش نگه داری و به گفتـن کلمات خوب و نافع
دانلود رمان تقاص
از این پس شما دوستان می توانید رمان های جدیدتری را از وبلاگ رمان فا تهیه کنید

خلاصه داستان کتاب رمان تقاص:
داستان سال ها پیش آغاز شد. وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و تو گذاشت. شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق آتشین در گذشته باعث یک عشق آتشین دیگر در آینده شود. اما به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد. باید تقاص پس بدهیم، هم من هم تو
بعد از دوسال رژیم منظم و ورزش و تغییر صد و هشتاد درجه ای لایف استایل و رسیدن به وزن چهل و شش کیلویی(حتی!)،دوباره اُفتادم به پرخوری و خب اجالتا تنها انگیزه ی امید به زندگی که سرپا نگهم داشته همین شوق پریدن سر یخچال خوردن و خوردن و خوردن ست!
هر روز تفاوت وزنم نسبت به روز قبل را واضحا احساس میکنم و گرچه درحال حاضر در خوش اندام ترین حالت ممکن خودم هستم  اما تصور هیکل ده ماه آینده ام کار سختی نیست...تصور یک گردالی که وسط راهروهای بیمارستان قل میخورد و
بسم الله
 
گزیده‌ای از یادداشت یک دوست عزیز
چندسالی هست که پست های #آمدنیوز را مرتب دنبال می کنم. به نظرم اگر کسی تصور کند این کانال تلگرامی را یک نفر یا یک تیم چند نفره یا یک گروه معمولی ساخته اند، بسیار ساده است. فکت های زیادی از مغالطات رسانه ای این کانال دارم که قطعا حاصل کار فشرده‌ی چندین گروه حرفه ای با منبع مالی بسیار غنی است. انشالله فرصتی شود و آنها را ارائه دهم.
از چند ماه پیش، آمد نیوز به شدت بر مسئله‌ی اختلاف میان رهبری و سردار سلیم
برخلاف خیلیا که میگن نباید دل به غم و غصه داد چون دنیا دو روزه و عمر کوتاهه، من هربار که تصمیم گرفتم حال خودمو خوب کنم و  توی باتلاق افسردگی و سیاهی نمونم استدلالم این بوده که زندگی به طور میانگین طولانی تر از اونیه که بتونم تمام مدت اون فشارهارو تحمل کنم و له نشم. هربار فکر کردم اگه مثلا شیش ماه بود یه چیزی، ولی اومدیم و سی چهل سال دیگه عمر کردم! اون وقت چی؟ قراره چهل سال عذاب بکشم؟
خلاصه که اگه خواستید محرکی باشید واسه یکی مثل من،  بهش نگید دن
خدایی شما اصلا تصورش رو هم میکنین که مرد هفتاد و خورده ای ساله احساس داشته باشه، عطش!! عطش جنسی داشته باشه!
 
خدا وکیلی اصلا باورتون میشه؟!
 
من فکر میکردم مردها نهایتا دیگه ته تهش توی 55 همه هوس ها و خیالات و علایق جنسی شون میمیره و تموم میشه!
 
یارو 76 سالشه!
 
نیست ایرانیا و مهاجرا به اینها رو دادن از اول، و همین 80 ساله رو ترجیح میدن به پسرای ناز و ترگل ایرانی،
اینا پررو شدن. وقتی اینا رو اولین بار میشون سر جاشون، قشنگ دوزاریشون میفته که همه این ش
این یه پست تبلیغاتیه...آرهه...
مانگا...وبتون...مانهوا...کمیک...یا ایرانیزه اش داستان مصور...که معمولا شرقیها بیشتر از غربی ها مینویسن...داستانهایی با ژانرهای مختلف و جالب...که این روزا من بیشترین وقتمو میذارم پای خوندن اینا...(به جای درس خوندن!) 
من عاشق دنیای فانتزی اونام و خب یکی از مدل داستانهای مورد علاقم داستانهایی راجع به تناسخ هست...کشورهای شرقی آسیا به تناسخ اعتقاد دارن و خیلی در این مورد داستان مینویسن...خیلی هیجان انگیز... 
میمیری و لحظه ای ب
خیر، تصور برخی افراد از لیزر این است که انجام آن می تواند موجب پخش شدن ویروس به نواحی اطراف شده و موجب عود مجدد بیماری گردد. که این تصور کاملاً اشتباه است.امروزه دستگاه های لیزر مجهز به دستگاه های مکشی وکیوم است که دود حاصل از تابش لیزر بر روی زگیل را به سرعت به خود جذب کرده و به بیرون از محیط میفرستد، در نتیجه ویروس بیماری به دیگر نواحی منتقل نمی شود.
آیا لیزر زگیل موجب پخش شدن زگیل می شود ؟
خدا خیلی حواسش به بنده هاش هست ..
 
ادعونی استجب لکم .. توی تمام لجظه لحظه های عمر آدم صادقه 
گره های زندگی آدم .. اونجاهایی که با حساب و کتاب خودش فکر میکنه هیچ چی سر جاش نیست
فقط وقتی حل میشه که نگاهش عوض بشه
 
داشتم ترجمه می کردم با همکاری جناب محترم گوگل، همراه همیشگی و راهبر ما در فضای پربرکت مجازی (به رسم تقوا) 
همچنین جمله انگلیسی رو هم توی ذهنم ترجمه کرده بودم .. البته با کمی بی دقتی، به اشتباه .. (یه عبارت ساده بود!) .. فقط محض احتیاط با گوگل مش
 ساعت ٧ صب بود منو بیدار کرد گفت بابا امروز من میرسونمت دانشگاه... ماشین را که روشن کرد طبق معمول همیشه آیه الکرسی را زیر لبش زمزمه کرد... نصف مسیر را گذراندیم و یک فلش رو گذاشت رو ضبط ماشین و آهنگى را انتخاب کرد... لبخند میزد ، حالش از همیشه بهتر بود... با خنده گفت بابا این آهنگو میشنوى؟ ازت میخوام این آهنگو براى مراسم شهادتم بذارین مردم فیض ببرن(با خنده) قلبم درد گرفت از شنیدن این جمله حتی تصورش هم برام دردناک بود گفتم بابا این چه حرفیه اول صبح می
همه چی از همون روز شروع شد . همون روز که داداش از سربازی اومده بود و ما هم از قضا مشهد بودیم . دائما جلوی کامپیوتر بود و مشغول چرخیدن توی سایت ها و در کنارش دو تا آهنگ مدام در حال پخش بود . هر روز این آهنگا رو میشنیدم . آهنگای واقعا زیبایی بودن . کم کم حفظ شدم و توی تنهاییام زمزمه می کردم .
حس آهنگا به شدت روم اثر گذاشت . در مورد عشق بود . حسرت خوردم کاش این توصیفات و حالت ها توی منم می بودن . و باز هم این بحث تکراری همش از ذهنم عبور می کرد که چطوری میشه
چندی می شود که نیستم،کمیاب و نا پیدا...گه گاه به بیان سری میزنم و پیام ها و برخی از نوشته های دوستان را چک می کنم.سرم و شلوغ و ذهنم بد درگیر است که آیا زندگی میکنم؟یا...یا تلاش می کنم تا زنده بمانم.قطعا این جمله سرگذشت زندگی اکثر ما انسان هاست. در سرزمینی که خاک کوروش نام دارد انسان هایش از راه و آیین کوروش به دورند اما همچنان ادعا دارند.چشمان مردان سرزمین من نه تنها حجاب و پوشش زنان سرزمینم نیست بلکه،چشمان مردان این سرزمین عاملی بر فساد و زنان ا
 
شاید نسلهای بعد گونه ی ما رو نبینند
 
توی گونه ی ما مواردِ خاص و کمیابی مشاهده شده
 
مثلا تصور کن وقتی عشقت تب کنه تو بمیری
وقتی پای عشقت در میون باشه...
... دیگه نه کارت مهمه، نه خودت مهمی...
 
تصور کن همه چی شو زیبا ببینی
عشقت
هر چی از عشقت می بینی برات زیبا باشه
هرچی
چیزایی که بقیه به خاطرش عشقت رو سرزنش می کنند
ولی تو به جای سرزنش، سرسلامتی بهش بدی و کمکش کنی تا زیباترش کنه
 
به نظرت گونه ی ما در حال انقراض نیست؟
 
نع
 
در حال انقراض نیست
به جاش ی
بر گرمترین نقطه مرکزی تابستان ایستاده ایم.
گرم و شلوغ.
وقت هایی که پیش می آید و دنبال گذاشتن قرار و مداری با دوستی میشوم میبینم که وای من..تمام روزهای هفته را مشغلولیم.
آخرهای هفته را هم که بماند اوج ترافیک و بدو و بدو و خرید.
 همیشه با خودم میگویم عمرمان گذشت در پرکردن یخچال و شکم و امور اولیه.
هر کدام از بچه ها کلاسها و برنامه های خودشان را در یک تایمی دارند که به ناچار همگی درگیر یکی میشویم.
و من همیشه به پدرهایی که در شهر کار میکنند و خیلی از
کودکان امروزی در شرایطی پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارند که در هر دقیقه‌ی آن جنایت جدیدی اتفاق می‌افتد. شواهد نشان می‌دهد که وضع کنونی جوامع انسانی بسیار ناهمگون بوده و اگر بر تعداد و ارقام جنآیات رخ داده، آمار جنآیات مخفی و یا جرم‌‌های پنهانی را نیز بیفزاییم، آنگاه مشخص می‌شود که درونمای زندگی بشری در شرایط فعلی بسی ناامید کننده‌تر از آن است که تصورش را بکنیم. اگر در کنار این تربیت و پرورش کودکان را در نظر بگیریم و همچنین متوجه شویم که در
همین اول کاری به شما هشدار می‌دم اگه می‌خواین حال و هوای یلدایی‌تون خراب نشه، این مطلب رو نخونین!
توی ریاضی، توی مبحث «حد و پیوستگی» یه موضوعی هست که بهش می‌گن «رفع عامل صفر کننده».
حالا این عامل چی هست؟ این عامل مخرج کسر رو صفر و باعث می‌شه که بی‌معنا تلقی بشه؛ برای محاسبه درست حد یک نقطه، نیازه که اون عامل رو به هر طریق ممکن، از مخرج حذفش کنیم.
الآنم خیلی نیاز به حذف یه تعدادی از آدم‌ها توی زندگیم دارم. قبلاً فکر میکردم شاید به خاطر زیاده
بچه بودم. شاید حدود 11 سالم بود. هر روز تابستونا برنامه این بود سر ساعت 5 همه بچه های محل تو کوچه همو ببینیم. هوای رشت به شکل وحشتناکی شرجیه و آدم کافیه یه جا وایسته تا بدون هیچ حرکتی شر شر عرق بریزه. یادمه تو اون اوج هوای گرم فوتبال بازی می کردیم. به قدری حال میداد و لذت بخش بود که حتی نمیتونید تصورش رو کنید.
هرکی مارو میدید میگفت این دیوانه ها دیگه کین تو این ساعت دارن دنبال یه توپ پلاستیکی میدوند. هیچ کس مارو درک نمیکرد. بازی ما تا پاسی از شب ادام
مطمئن نیستم دلم می‌خواهد چه چیزی تمام شود یا چه چیزی شروع شود. مطلقا شوقم را برای هر شروعی از دست داده‌ام؛ پس چرا باید چیزی این وسط تمام شود؟ وقتی سنگینی این پوچی و بیهودگی تمام مدت روی شانه‌هایم نشسته و لحظه به لحظه پوچ‌تر و سنگین‌تر می‌شوم. لحظه به لحظه متناقض‌تر، غریبه‌تر و مجهول‌تر.این وسط درست وقتی که از هر کسی که می‌توانستم تصورش را بکنم برای شنیده شدن و فهمیده شدن قطع امید کردم، تصمیم گرفتم اینجا چیزی بنویسم...تک تک آنیا بلایت‌ه
گاهی چیزهایی را جدی میگیریم و خودمان را میکشیم که به آن برسیم،  اما وصالش که دست میدهد شوق و اشتیاقش هم میرود!  این یعنی آنچه میجستی و خودت را در هوایش میکشتی آنی نبود که تصورش میکردی و میخواستی. 
آدم ها، مکان ها، شأن ها، کارها و... این گونه اند. گاهی همان را که داری باید بچسبی و بخواهی و توسعه و تعمیقش بدهی که موفقیت و رشد و فرج تو در آن است.  اما خستگی ها، تلقین ها، جو گیری ها و تحولات دیگران تو را به هیجان و ریسک میکشاند و رها میکنی آن چه را که د
 به نام خدا
ماهی: راستی حوری، می‌گم شما خیلی خونسردین، حتما هیچ وقت باهم دعوا نمی‌کنین؟!
من: چرا! دعوای خواهری همه دارن دیگه!
دکتر شین: نه بابا! تو حوری رو تصور کن که جیغ می‌زنه، گریه می‌کنه، غر می‌زنه، یا جدی جدی فحش می‌ده:-)))
من: خب منم آدمم دیگه!
دکتر شین: خب نهایتش می‌گی: از تو انتظار نداشتم و بعد پنج دقیقه سکوت می کنی:-))
من: خب معمولا بعد از دعوا سکوت می‌کنن دیگه:/
ماهی: کی واسه دعوا سکوت می‌کنه آخه؟! :|

چنین تصور گوگولی مگولی طوری دوستان از
صدایش می زنم: «هشام!» بازمی گردد. «آن رقعه که دیروز از منزل ابوالحسن به قاصدی سپرده شد، به قصد مدینه...» هشام نزدیک می آید: «برای فرزندشان محمد نوشته بودند.» «مضمونش؟» پیش از آن که سکوت هشام طولانی شود، خیره کیسه دینارها می شوم، درمی یابد و: «نوشته بودند که؛ شنیده ام خادمان و همراهانت از بخل، تو را از در کوچک تر خانه بیرون می برند تا با نیازمندان روبرو نشوی، به همان حقی که بر گردنت دارم، می خواهمت که از در بزرگ منزل بیرون شوی هر بار و همیشه هم در
بسم الله الرحمن الرحیم
 
سلام سلام:)
اومدم یه  قسمت از یه کتابیو بنویسم ویه آهنگ بذارموبرم !اصلاً هم نمیخوام پرحرفی کنم
همه چی هم آرومه ماچقد خوشحالیم مگه نه؟:/
بخونیم:
 
علاوه براین اسارتها،بردگی های تحمیلی دیگران راخواهی شناخت:
بردگی های ناشی از هزاران هزار ساکن لانه ی مورچه هارا،عادتهایشان وقوانینشان !تصورش را نمیتوانی بکنی که تقلید از عادت هایشان واحترام به قوانینشان ،تا چه حد خفقان آور است .اینکار را نکن آنکار را نکن،اینچنین وآنچنان ب
سلام
احیانا شما تو خیابان ببینید ،چادر یه فردی رو از سرش می کشند (به وضوح این کار نمی کنند ،چون غیرت خود خانم به جوش میاد)یا مورد تمسخر بیش از اندازه قرار می دهند ،آیا واکنشی نشان نمی دهید؟؟؟
حالا با فضای مجازی با کلیپ ،متن،داستان ،رویا پردازی،دارند این کار انجام می دهند...
البته دود این کار هم تو چشم آقا و هم خانم میره..
یعنی نمیخواهید واکنشی نشان بدهید؟؟؟
شاید یه جاهای بی اعتنایی جواب بده،یه جاهای برد کردند ارزش ها...یه جاهای بیان صحیح...
خوب ف
در ادامه سری نوشته های "دیوار" اکنون می خواهم در مورد آن سوی دیوار بنویسم:دیوار نوشته ی امروز "توانایی مالی برای از بین بردن این عدم راحتی و آسودگی خاطر حاصل از اضطراب عدم توانایی در تامین نیاز های اولیه می باشد" 
یا به طور خلاصه این سوی دیوار (نداشتن پول به اندازه کافی ) و آن سوی دیوار (داشتن پول به اندازه کافی) است
حالا تصور اینکه این طرف دیوار با آن سوی دیوار چه تفاوتی دارد :
این طرف دیوار مهمانت را خودت به ترمینال میرسانی و حدود 4 ساعت زمانت را
همچنان که تکنولوژی روش زندگی ما را روز به روز تغییر می­ دهد، تصور آنچه در آینده پیش خواهد آمد  جذاب خواهد بود. ممکن است دوست داشته باشیم یک روز زندگی روی مریخ را تصور کنیم؛ با این تکنولوژی که ما را قادر می ­سازد تا خمیردندانمان را از CVS تله‌پورت کنیم درست مثل کار هری­ پاترجهت کمک به دستیابیِ به تصورِ بهتر از چیزهایی که آینده با خود می ­آورد، اتحادیه‌ی تامسون روترز (Thomson Reuters)از ۱۰ نوآوری که به اعتقاد آنها در ۲۰۲۵ به وقوع می ­پیوندند گزارشی ر
سلام. 
با اینکه شاید دیر شده باشه ولی به نظرم دیر بودن بهتر از هرگز نبودنه و لذا از همین تریبون عید و البته هفته بزرگ ولایت رو خدمتتون تبریک عرض میکنم ^_^
ان‌شالله تو این هفته برکات و عنایات فراوان قسمتمون بشه و توشه‌های بسیار برداریم.
ما دیروز جای شما خالی برای بچه‌ها تولد گرفتیم با چهل نفر مهمون! :/
انصافاً تعداد مهمونها زیاااد بود ولی خوش گذشت. :)
بدیش این بود که بر خلاف سنت هرساله‌مون نشد عکس دسته‌جمعی بگیریم!!
امروز هم به علت خستگی و اینک
فکر میکردم تا این پاییز روزای تنهاییم تموم میشه.
دیروز عصر یهو دلم گرفت به یاد روزایی که نماز صبحم قضا نمیشد به یاد روزایی که از خدا میخواستم و خدا هیچوقت نشنید و محلم نداد . حالا در آستانه ۳۵ سالگی نه خدا رو دارم و نه میتونم جور دیگه ای زندگی کنم ‌. خدا خودش ایمانم رو گرفت...
پ.ن: تصور کنید هشتاد میلیون ایرانی تو این مملکت هست هشتاد میلیون .
من کلا این چند روز بیرون نرفتم دیروز عصر با خواهرم رفتم بیرون که بدتر دلم ترکید از غصه از بس همه جا بسته بو
کرشمه ی خسروانی: عاشقانه ای پیچیده ولی جذاب
 
کرشمه ی خسروانی : سیدمهدی شجاعی
معرفی:
داستان از آنجا شروع می شود که مردی با همسرش برای تفریح کنار رودخانه ای می روند و زن به خیال اینکه آنجا کسی نیست شالش را برمیدارد. اتفاقا مردی که آنجا پنهان شده بود آن زن را می بیند و یک دل نه صد دل…این داستان پیچیده و زیبا را با خواندن کتاب پی بگیرید.
بریده کتاب:
رفته بودم که به آهو کمند بیندازم که به کمند آهو درآمد. آهوی زنده می خواستم که از قهاری احمقانه، صید آ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عقاب ‌| نویسنده |