مشکل اینجاست که من کلا یه سکانس از گیم آف ترونز رو تو دورهٔ دانشجویی تو خوابگاه دیدم (اونم نه سکانسی که اتفاق +۱۸ خاصی توش بیفته) و صرفا از رو چند تا دیالوگ اون صحنه به این نتیجه رسیدم ارزش دیدن نداره و اصولا در شأن من و ظرفیتِ کمِ وقتی که دارم نیست دیدن چنین چیزی.
مشکل اینجاست که گفتن این حرف، یا به کلی خالیبندی و دروغ محسوب میشه، یا پز فرهیختگی، یا نهایتا «بیخیال تو رو خدا! انقد دیگه سخت نگیر همه چیو!»
مشکل اینجاست من دلم میخواد این
مشکل اینجاست که من کلا یه سکانس از گیم آو ترونز رو تو دورهٔ دانشجویی تو خوابگاه دیدم (اونم نه سکانسی که اتفاق +۱۸ خاصی توش بیفته) و صرفا از رو چند تا دیالوگ اون صحنه به این نتیجه رسیدم ارزش دیدن نداره و اصولا در شأن من و ظرفیتِ کمِ وقتی که دارم نیست دیدن چنین چیزی.
مشکل اینجاست که گفتن این حرف، یا به کلی خالیبندی و دروغ محسوب میشه، یا پز فرهیختگی، یا نهایتا «بیخیال تو رو خدا! انقد دیگه سخت نگیر همه چیو!»
مشکل اینجاست من دلم میخواد این
وقتی اونقدر ناراحت و عصبانی هستی، که به ترک دیوار هم میخندی. وقتی که از خودت متنفری و برای فراموشی، غرق خندیدن میشی. وقتی دیگه از خندیدن هم، بدت میاد...
+ من همین بلا رو سر خوردنیها و نوشیدنیها و راهرفتنیها و گپ زدنها و موسیقیها آوردم و الان، هیچ بادهای ندارم که خودم رو از خودم دور کنه. اینجاست که درگیری شروع میشه. و اینجاست که یا میمیری، یا قویتر میشی؛ از پس هزار فرار.
نمیدونم تازگیها من دارم زیاد ناراحت میشم یا ناراحتیهام به جاست!مسئله اینجاست که با شخصی که باعثش شده هم حرف نمیزنم،اصلا نمیدونم این مشکله یا درسته؟بههرحال الان از یه سری اشخاص به دلایلی ناراحتم،باهاشون حرف نمیزنم باهام حرف نمیزنن چون قطعا متوجه ناراحتیم نیستن.
اینها همه بهکنار،چهقدر بدم میآد از شوعاف و چهقدر بدم میاددد که یکی بیاد بهجای من اینکارو بکنه [اصلا نمیدونم ساختار جملهم درسته یا نه ولی خب.]
+م
اگر قصد مسافرت یا رانندگی طولانی مدت را دارید تمام شدن شارژ گوشی در حین سفر می تواند خیال شما را آزرده کند. با خرید شارژر فندکی جاست موبایل Just Mobile Highway Max دیگر نگران تمام شدن شارژ باتری تلفن همراه خود نباشید و لذت و اسودگی خیال را در سفر تجربه کنید. ما توانستیم با استفاده از نقد و بررسی دو سایت ایده برتر و دیجی کالا ویژگی های محصول را برای شما جمع آوری کنیم.
دیجی کالا:
شرکت جاست موبایل دو درگاه USB 2.0 را برای Highway Max Deluxe در نظر گرفته است که قابلیت
دارم به مقام "هرچه پیش آید خوش آید" میرسم!! :))
نه که منفعل باشم و منتظر باشم اتفاقات بیفتن!
اتفاقا به نسبت همیشهم -تا جایی که خاطرم هست- فعالتر و هدفمندتر شدم و دارم با سرعت خوبی -به نسبتی که از خودم سراغ دارم- پیش میرم...
ولی نکته اینجاست که همیشه اتفاقاتی میافتن که از کنترل تو خارجن... نقطهی اثر این به اصطلاح «مقام»ی که گفتمش همینجاست..
اینجوری که وقتی توی برنامهای که برای روزت داری اتفاق غیر منتظرهای میافته و مجبور میشی ک
• نفس دعا کردن، تقرب الی اللَّه است. خود حرف زدن با پروردگار، خود تضرع کردن، با خدای متعال سخن گفتن، نزد خدای متعال عذرخواهی و توبه و استغفار کردن، برای انسان یکی از مقاصد و هدفهاست. این، بالاترین جنبههایی است که در دعا وجود دارد. نفس اینکه انسان در مقابل پروردگار بایستد و اشک بریزد و اظهار کوچکی و حقارت کند، برای انسان یک علو مقام و مرتبه است. بشر با تضرع در پیش خدای متعال است که عروج میکند و اوج میگیرد. بدبختی انسان وقتی است که از خ
بغض میآید و میرود. میآید و میرود. میآید و... میماند و میماند و میماند... آنقدر که جایش توی گلو میماند. هر چه هم بشود، این سنگینیِ غریب آنجاست. گویی جزوی از تن و جان آدم میشود. بعد پیش میآید و پیش میآید... تا فتحت کند. تا همهات را در بر بگیرد. تا تمامت بغض شود. بغض شوی. یک بغض بزرگ. یک بغض ایستاده که راه میرود و حرف میزند و میخندد...
گاهی چیزهایی را جدی میگیریم و خودمان را میکشیم که به آن برسیم، اما وصالش که دست میدهد شوق و اشتیاقش هم میرود! این یعنی آنچه میجستی و خودت را در هوایش میکشتی آنی نبود که تصورش میکردی و میخواستی.
آدم ها، مکان ها، شأن ها، کارها و... این گونه اند. گاهی همان را که داری باید بچسبی و بخواهی و توسعه و تعمیقش بدهی که موفقیت و رشد و فرج تو در آن است. اما خستگی ها، تلقین ها، جو گیری ها و تحولات دیگران تو را به هیجان و ریسک میکشاند و رها میکنی آن چه را که د
نه هر که چهره برافروخت دلبری داندنه هر که آیینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشستکلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود شرط بنده پروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
حضرت حافظ
سلام
هیچوقت فکر نمیکردم روزگاری به اینجا برگردم
و این بازگشت دلیلش تنهایی و دوری از همه دور و بری هام باشه..
مطمئنم اینجارو کسی سرنمیزنه برای همین امن ترین جاست برای حرفای دلی که ته نشین شده اند..
خلاصه من برگشتم به امید بهتر شدن حالم...
17تیرماه1398
ساعت03:50بامداد
#جاوید
هر نفس آواز عشقمیرسد از چپ و راستما به فلک میرویمعزم تماشا که راستما به فلک بودهایمیار ملک بودهایمباز همان جا رویمجمله که آن شهر ماستخود ز فلک برتریموز ملک افزونتریمزین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاستگوهر پاک از کجا عالم خاک از کجابر چه فرود آمدیتبار کنید این چه جاستبخت جوان یار مادادن جان کار ماقافله سالار مافخر جهان مصطفاست
Just
Cause Dilogy نسخه ای ویژه از سری بازی های محبوب جست کاز می باشد و شامل
نسخه های اول و دوم این عنوان محبوب می شود. این نسخه که از حجم بسیار کمی
برخوردار می باشد شامل نسخه ی اول که در سال ۲۰۰۶ عرضه شد و نسخه ی دوم که
در سال ۲۰۱۰ منتشر گردید، می باشد. سری بازی های جاشت کاز با اینکه هیچ گاه
از سوی منتقدین مورد تقدیر قرار نگرفته اند اما همیشه رضایت بازیباز ها را
جذب کرده اند و به همین دلیل هم هست که سازنده ی آن در حال ساخت نسخه ی
چهارم این سری می باشد،
"رفاقت به کیفیت است نه به کمیت." این جمله را روزی هزار بار باید بگویم تا وقتی از فرط دلتنگی و علاقه به رفیق، به فرزانه، دیوانه شدم و قهر کردم و زدم زیر میز رفاقتمان، نجات دهنده ام باشد.
رفاقت دقیقا همان جاست که آنقدر سرتان شلوغ باشد که هرکاری میکنید نتوانید یک روز از هفته را، حتی در وسط تابستان، برای دیدن هم خالی کنید.حتی نتوانید مثل قبل تلفن های طولانی داشته باشید و از نظریه پردازی سیاسی برسید به صحبت راجع به فلان چیز و فلان کس و بعد خودتان هم
بلوریست آبی رنگ و درخشان.مسحور کننده و هم رنگ چشمهایت.مسموم میکند...میخواهم تو شوم...در خونم حل میشود.منجمد میشوم و آبی تر از همیشه خودم را در حال دست و پا زدن درچشمهایت می یابم.
بگو چگونه میتوان فراموش کرد لحظه درخشیدن مرواریدهای غلطان از گوشه ی چشمت را...که مرا از چشمت ب گوشه ای از این دوزخ انداخت...
آه ای اهریمن ترین اهریمن روزگارم.دوزخ همان جاست که تویی وجود نداشته باشد...
از ترسناک ترین کتاب هایی که میتوانم نام ببرم ,کتاب های پزشکی است و قسمت ترسناکش آن جاست که هی بیماری هارا میخوانی و میبینی همه ی آن علائم را داری! کتاب که تمام میشود تو می مانی و چیزی که مثل خوره ذهنت را میخورد :چطوری با این همه بیماری هنوز زنده ام:) البته می گویند چنین توهم هایی بین همه ی دانشجویان علوم پزشکی رایج است پس جدی اش نگیرید!
یک جایی هست که اینجاست! همینجا. اینجایی که منم. جایی که دیگر بعدی ندارد. نه که نداشته باشد هیچ، آنقدر فرق ندارد چه بودش که گویی بعدی نیست. هیچ است انگار. یک جای بی سرانجام. یک مِهِ غلیظ دودیِ مهوع. از آنهایی که دلآشوب میکند آدم را. آن هم وقتی همهی هیکل آدم را بغل میکند. انگار دستهای چسبناک دیوی ناپیدا.
من اینجایم. همین جا...
خونه که برم دلم برای اینجا خیلی تنگ میشه.
همینجایی که وقتی احساس تنهایی میکنم بهش میگم منزل ویران.
همینجایی که وقتی آدماش اذیتم میکنن بهش میگم خرابشده.
همینجایی که وقتی استادا اعصابمو از فرط سختگیری خرد میکنن بهش میگم جهنمدرهای که توش قبول شدم!
به قول قناری معدن، آدم خانهاش یک جاست؛ دلش هزار جای دیگر...
هر کسی در حد توانش میتونه فرعون باشه، یعنی فرعون زمانه یا فرعون محیط خودش. به نظرم جایگاهش در آخرت با فرعون زمان حضرت موسی(ع) تفاوت زیادی نخواهد داشت. اون فرعون موقعیت و فرصت بیشتری داشت با پیامبر خدا مبارزه میکرد و تو موقعیت پایین تری داری میتونی به یک ملت ظلم کنی یا به کارمند های زیر دستت یا افراد خانواده ات و یا حتی ظلم به یک مورچه!!
همتون فرعون اید و ظالم!
جایگاه همتون یک جاست! جهنم...
همیشه تو خونه گفتم جای فلان وسیله فلان جاست، فلان وسیله رو فلان جا نذارین، این باید اینجا باشه، اون نباید اونجا باشه.
گاهی با زبون خوش، گاهی با صدای بلند، گاهی با دلیل و منطق.
امروز دوباره دیدم طبق معمول یه وسیله ای سر جای درستش نیست.
خندم گرفت و گذاشتم همونجا بمونه.
زندگی با همین کل کلاش قشنگه :)
هم وزن غزل های منی ای غزل من
حوای منی ، لیلی و شیرین، عسل من
در خاطر من مانده هنوز آهوی چشمت
جای تو همین جاست فقط در بغل من
احساس من احساس قشنگی است یقینا
مدیون من پس تو فقط در قِبَلِ من
من مانده ام اما تو چرا رفته ای از دل
حیرت زده ام من خود من از عمل من
بی تو دگر از حال دلم هم خبری نیست
من منتظرم تا برسد پس اجل من
28/4/1398
می خزی روی زمین. با دستان گِلی ات روی آرواره های درختان تنومند جنگل.
آن ها که از خاک بیرون زده اند. خشک اند اما خیس...
تو به میانه ی دشتی میمانی که در آنجاست. کمی دورتر... همانجا...
با دستان گِلی ات، با چشمانت که کمین کرده به دور، اشاره میکنی.
شروع همان جاست.
و تا شروع فاصله ای نیست. خبری نیست. رازی نیست. حرفی نیست.
شکی نیست. تنها یک چیز هست...
که کسی همراه تو نیست.
حال...
مبارز ها می خزند.
یکی یکی می روند.
در حالی که تماشا میکنی...
خودت را در همین حال میبینی.
یک: ساعت ده و نیم خوابم برد...یهو داداشم اومد تو اتاق برام چای آورد،بیدار شدم چای و تا نصفه خوردم دوباره خوابیدم...وقتی بیدار شدم اصلا یادم نبود کجام؟صبحه؟ظهره؟شبه؟روزه؟در این حد عمیق و سبک :)))عمیق واسه اینکه جواب این سوالارو نمیدونستم...سبک واسه اینکه وقتی دوباره خوابیدم هر بار که صدای اون آهنگ دیردیر دیریننننن برنامه برنده باش و میشنیدم از خواب میپریدم دوباره می خوابیدم،یه بارم رفتم تو هال رو مبل خوابیدم...دلم سوخت واسه خودم:(
هیچی دیگه باب
ناز شوال همین امشب و فرداست ولی
تا ابد رویت روی تو بعید است، بعید
فاضل نظری
من بعد از این ایام سخت روزه داری
از بوسه واجب تر ندارم هیچ کاری!
محمود احمدی
این کشور و آن کشور و سی روزمهم نیست
هرجا که تو رویت بشوی عید همان جاست!
یاسر قنبرلو
بر سر بام بیا، گوشه ابرو بنمای
روزهگیران جهان منتظر ماه نو اند!
ناشناس
بیربط نوشت:
از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم
تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا
صائب
اخم کرد. کلافه شد. مهربان نبود. همینها کافی بود تا اضطراب من بیشتر شود و در انجام تمرینات، ناتوانتر شوم. بعد از پایانِ کلاسِ آنلاین، آمادگی این را داشتم که گریه کنم. حدود نیم ساعت روی صندلی نشستم و از جایم تکان نخوردم. غمگین بودم. خجالت میکشیدم؛ از خودم، از مربیام، از زندگی و از تمریناتی که انجام ندادهام. شور همهچیز را درآوردهام. نه خوابم به جاست، نه غذا خوردنم، نه تفریحم، نه کار، نه تمرین و نه هیچ چیز دیگر. مدام اضطراب، مدام تپش ق
ســــــــــــــــلام حضرت دلبر
ســـــــــــــــلام قرص قمر
زمیــــــن که لطفی ندارد
از آسمان چه خبر؟
پ.ن:
این دردها درمان ندارد غیر وصلت
پ.ن:
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هســــت بگـــــــو
نیســــت بگو...
مولانا
پ.ن:
اگه داستان کرونا اتفاق نمیافتاد، امروز بلیط داشتیم که خونوادگی بریم مشهد و سال تحویل رو اونجا باشیم....
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْ
تو مرا از دست دادی ای دوست
من که زندگی دارم ای دوست
هرچه از عشقت کنارم ماند
به خودت میسپارم ای دوست
بعد از تو باران هنوز می بارد
بعد از تو این خانه هنوز مرا دارد
در خوابم نمیبینی مثل مرا دیگر
غرور من این جاست تنها نمیمانم
راحت برو بگذر
آرامشی دارم که طوفان را بغل کردم
همین دیوانگی را من ببین ضرب المثل کردم
نداری ارزش ماندن کنارم را نداری
هیچ نشانی تو از عاشق ها نداری
نه نداری تو دگر در قلب من جا نداری
دیروز کنکور ارشد داشتم. نکتهی مشترک این آزمون با کنکور سراسری اینه که برای هر دو برنامه داشتم و برای هیچ کدام هیچ نخواندم!
نکته غیرمشترک هم این جاست که در این چند سال بهتر عمل کردم و نتیجهی این کنکور، آنقدرها برایم تاثیرگذار نیست. تقریبا به این آرزوی که دیگر سازمان سنجش برایم تصمیم نگیرد رسیدم. :(
می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود ، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست .قبل از شروع جلسه ، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صن
تموم غصهها از همون جایی شروع میشن کهترازو برمیداری و می افتی به جون دوست داشتن تو.اندازه میگیریحساب و کتاب می کنیمقایسه میکنیو خدا نکنه حساب و کتابت برسه ب اون جا کهزیادتر دوسش داشتیزیادتر گذشتیزیادتر بخشیدیب قدر ی ذرهحتی ی ثانیهدرست از همون جاست که توقع شروع میشهو توقع شروع همه ی رنجاییِ که ما می بریم
گاهی تا سه صبح بیدار و به اجبار ساعت هفت برپا!گاهی هم اینقدر نخوابیدم تا اینکه یهویی خوابم برد و وقتی پاشدم باید عصرونه میخوردم بجای صبحونه،زندگی همینطوریه دیگه نباید سخت گرفت یه روز چشا پر پف و خستگیه یه روز نیست.ریلیشن شیپ،دیت،کار،هنرستان،آزمون مرداد.
● مردی که بهتازگی مُرده بود، پشت دری بزرگ منتظر بود تا در جهنم ثبتنام کند؛ دقایق بسیاری منتظر ماند و بعد ساعتها و روزها و ماهها و سالها بههمین منوال گذشت، سرانجام از کسی در آن حو
وضعیتم برای خودم عجیب است. یک خانه توی قزوین دارم و پدر و مادر و برادر. و همه ی چیز های دیگر. یک نیلوفری هستم آن جا با خلق و خوی خودش و همه ی تصویری که توی ذهن آدم های آن جاست. یک خانه ی دیگر دارم توی مشهد. با هم خوابگاهی ها و دوست ها. با تصویری که هنوز کامل نشده. برای هیچ کس حتی برای خودم. پرونده ای که به شکل عحیب و غریبی باز است و منم که قرار است بنویسمش. باید یک جای کار رشته ی همه چیز را بگیرم دستم و میدانید احساس میکنم باید بدهمش دست خود برترم. یک خو
عقیده ام این
بود آدم امروز دوست داره یه کاری رو انجام بده و حالش با یه کاری که امروز میخواد
خوبه ممکنه فردا دیگه اون احساس رو نداشته باشه و دیگه حالش با انجام اون کار خوب
نشه. دلم خواست فیلم ببینم مووی فیلم مووی و جاست فیلم. تو پروسه ی 50 روزه 35 تا فیلم دیدم
ادامه مطلب
+ اینکه وسط شلوغی روز راهم به اینجا باز میشه که بنویسم یعنی می خوام که پرواز کنم شبیه کسی که غیب میشه دوست دارم حضور فیزیکیمو بردارم ببرم و روحم بره یه جا شعر و آواز بخونه توی دل یه جنگل نفس بکشه بره کنار یه رود و گوشاشو بده به صدای آب ! جسمم پا و کمر دردنکاشو بذاره روی نرمی زمین پر از علف و یه آخ بگه دردش بره موهام توی باد هوا بخوره و اصلا هم سرما نخورم ! فکر کنم دلم بهشت میخواد ...
+ نوشتن چقدر میتونه کار ساز باشه ؟ خدامیدونه ... خیلی :)
+ قدرت ذهن چ
رهبری توی سخنرانی دیروزشون گفتن اگه جلوی ظلم سکوت کنید خدا شما رو مجازات میکنه. مدت زیادیه که با شنیدنِ کلمهی ظلم، یاد آمریکا و اسرائیل و استکبار جهانی نمیفتم. ظلم همین جاست. توی همین کشور. و عاملینش آدمهای ایرانی و مسلمان. مجازات سکوت، همینیه که داریم میبینیم. تا چند وقت پیش نگران آینده دورمون بودیم که چی میشه. حالا برای همین چند روز فعلی زندگی هم باید پریشون باشیم.
+ در راستای افزایش ناگهانی و 3 برابری قیمت بنزین
ویلای جنگلی
فکر کنید در یک روز بسیار گرم تابستانی که در سراسر کشور آفتاب به شدت میتابد شما در ویلای خود از خواب بیدار میشوید و با یک مه رقیق که در سراسر منطقه منتشر شده است روبرو میشود، لباس خواب خود را عوض کرده و برای پیاده روی صبحگاه به بیرون میروید، در اینجاست که وقتی بالای سر خود را مشاهده میکنید سقفی از برگ را میبینید که نیمی از آن به دلیل وجود مه دیده نمیشود، همینگونه به قدم زدن ادامه میدهید و با نفس کشیدن اکسیژن خالص
سایت اپیک موزیک به عنوان برترین سایت موزیک ایرانی شناخته میشود و در مقابل سایت آل مویی به عنوان برترین سایت فیلم ایرانی و خارجی سانسور و بدون سانسور می باشد.
لازم به ذکر است سایت جاست مویی زیر مجموعه سایت آل مویی نیز می باشد.
با درد میخوابم و با درد بیدار میشوم.
میایستم، راه میروم، کار میکنم، میروم و برمیگردم... و زخمهای دلم، زخمهای روحم هوا میخورند و تیر میکشند تا مغز استخوان.
زور میزنم و جلو اشکهایم را میگیرم که بر غم ما پردهدر نشوند... جز گاهگاهی که کم میآورم و اشکها زورشان غالب میشود و بین جمع میغلتند و سرریز میشوند، بیشتر وقتها پنهانشان میکنم.
وسط جمع و شلوغی هم که باشم میخزم لای غار تنهاییام که نهایتش پیدا نیست. چشم ت
و فرمود یک یهودی که نامش سبحان بود خدمت رسول خدا ص آمد و عرض کرد ای رسولخدا آمده ام تا در باره پروردگارت از تو سوال کنم اگر پاسخ سوال مرا دادی میپذیرم و گرنه بر میگردم فرمود از آنچه خواهی بپرس گفت پروردگار در کجاست فرمود او در همه جاست و در جای محدودی نیست گفت خدا چگونه است فرمود چگونه توانم پروردگار مرا چگونگی تو صیف کنم در صورتیکه چگونگی مخلوقست و خدا مخلوقش تو صیف نشود زیرا وصف هر چیزی مختص خود اوست و دیگری که ان وصف را ندارد نتوان بدان
سوال اینجاست داستایفسکی واقعا چجوری تونسته که این همه رو اینجوری بنویسه. زندگی خلق کرده ها. ادم کف میکنه.
کتاب برادران کارامازوف ، نوشتهٔ فیودور داستایفسکی ، ترجمهٔ احد علیقلیان ، نشر مرکز
از رنج نمیترسم ، حتی اگر بی کران باشد. حالا از آن نمی ترسم؛ قبلا میترسیدم. ... به نظر می آید حالا به قدری قدرت در من هست که می توانم بر هر چیزی غلبه کنم ، بر همهٔ رنج ها فقط برای این کهبگویم و هر لحظه به خود بگویم : من هستم! در میان هزار عذاب ــ من هستم؛پیچ
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
در عزاداری سید و سالار شهیدان آداب و رسومی وارد شد که بعضی علما آنرا بدلیل وهن شیعه حرام دانستند...
سوال این جاست آیا تنها حکومت شیعه در جهان که کوچکترین حرکت حاکمان و مسئولان و کارگزاران حتی دون پایه ترین سرباز زیر بزرگترین ذره بین وهابی ها و صهیونیست می باشد،تا نقطه ضعفی یافته و آنرا دست آویزی بر رد اعتقادات شیعه سرخ علوی قراردهند
اختلاف طبقاتی اختلاس و حقوق های نجومی باعث وهن سی
در اینبخش بیوگرافی الهام حمیدی و همسرش و ماجرای ازدواج اول و طلاقش را مرور میکنیم. الهام حمیدی یکی از پرطرفدارترین بازیگران زن ایرانی می باشد، الهام حمیدی در کارنامه خود: سریال یوسف پیامبر و همچنین سریال همه ی چیز آن جاست را ثبت کرده کـه در هردو مجموعه تلویزیونی بازی قابل قبولی از خود ارائه داده، الهام حمیدی بتازگی و با انتشار پستی در اینستاگرام خبر از ازدواج مجدد خود داده اسـت.
ادامه مطلب
ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجاییدمعشــوق همیــن جـاست بیایید بیاییدمعشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیواردر بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هواییدگــر صـــورت بیصـــورت معشـــوق ببینیــدهــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شماییدده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــدیــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآییدآن خانــــه لطیفست نشانهـــاش بگفتیــداز خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــدیک دستـ
مشکل اینجاست که مواد فرومغناطیس، دارای گشتاور مغناطیسی دائمی درغیاب میدان خارجی هستند و مغناطشهای خیلی بزرگ و دائمی از خود نشان میدهند.
مشکل دوم هم این است که این مواد، با حذف میدان مغناطیسی، مغناطش خود را به طور کامل از دست نمیدهند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ.. به نام الله که مهربان و مهربان تر (و مهربان ترین) است.وَ الشَّمسِ وَ ضُحاها.. قسم به خورشید.. قسم به حسین (ع) هنگامی که به اوج درخششش رسید. وَ القَمَرِ إِذا تَلاها.. قسم به قمر.. به ابالفضل (ع) که پشتش درآمد. وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها.. و روز عاشورا، که ذات همه را آشکار کرد. وَ اللَّیلِ إِذا یَغشاها.. و شام غریبان، تاریکی در غربت. وَ السَّماءِ وَ ما بَناها.. و آسمان و خدای آسمان. وَ الأَرضِ وَ ما طَحاها.. و زم
رنج و راحتی همیشه با هم هستند و هیچ وقت از هم جدا نمی شوند فقط ترتیب حضورشان و تقدم و تاخرشان در موارد مختلف فرق دارد.
اگر اول رنج را انتخاب کنی بعد از آن راحتی را خواهی چشید اگر اول راحتی را انتخاب کردی بعدش نوبت رنج خواهد بود.
در هر موردی این موضوع صادق هست، مثلا درس خوندن. کسی که درسا رو تا شب امتحان نمیخونه یعنی اول راحتی رو انتخاب کرده باید رنجش رو شب امتحان و حتی تبعات بعد از شب امتحان که شامل نمره نامطلوب و ضربه به معدل و... هست رو بچشه و بر
آهسته تر از نم غم عشق گام تو بر این رخ خیال استاین حس خزان شدن گذشتهرفتن ز حریم تو محال استچون برف، به سر سپید خطیبر زلف سیاه شب در آمدردی شد و راه رانشان داداین دل به کمند دلبر آمدبی تو به کدام حالت غممشغول وپناه برده باشماز عشق تو با کدام واژهدر دکلمه غم شمرده باشماینجا سخن از ترانه سخت استیک مثنوی غمین به کارمدیوانی از آن سرودن سردافتاده به سمت اختیارماینجا که دوسه سطر پارسی هستدرکنج رباعی نوایمیک عالمه شکوه مانده باشوقدرجمله ی قطعه
گاهی باید بگی ،گاهی هم نباید بگی .
باید بگی چون گفته های قبلیت فقط سوتفاهم بوده .باید بگی تا بشویی از زندگی خودت و دیگری گرد و غبارِ بدبختی را .باید بگویی تا زیبا تر شود دنیا .تا خطر کنی .باید حرف هایی را زد .
گاهی نباید بگویی .گاهی همان موقعی است که حرف هایت هیچ نتیجه ای در شنونده اش ندارد یا از آن بدتر وقتی دیگر نمی خواهد حرف هایت را بشنود .حتی اگر جملاتت با زیباترین مفاهیم ِ انسانی آغشته شده باشد .
برزخ زندگی آن جاست که نمی دانی که حرفی که د
عالم و آدم چپ و تو راست باشآنچنان حق سیرهات آراست باش
راه پنهانی رو خود را سِیر کنوانگهی آنگونه جان پیداست باش
مشت گِل وا کن عبور روح بینهمچو آن خویشی که بیپرواست باش
همره بادی که از بیسوست رو همچو آن جانی که بیهمتاست باش
عقل گوید مرگ و دیگر هیچ نیستهمچو آن هیچی که از خود خاست باش
عشق گوید هیچ هست و هیچ مستآنچنان هستی که از خود کاست باش
مست باش و راه بین و روح شوهمدم آن «او» که نامیراست باش
حلمیا بیگاه شد پرواز کندر دمی آن خانه که بیج
یه زمانی برنامه ی کاریم یه مقدار دیر تر شروع می شد . برنامه ریخته بودم صبح بعد نماز یه تعقیبی ، دعایی ، مناجاتی انجام بدم . و این که بشینم و "تفکر" کنم و گاهی توی وبلاگ بنویسمش . اون موقع ها وضعم خیلی بهتر بود . اما حالا که برنامه هام تغییر کرده و صبح باید زودتر برم بیرون . از اون طرف شب ها هم که نمیشه به این زودی خوابید ، عملا این برنامه ی بعد از نماز صبحم منتفی شده . و احساس می کنم ریشه ی این سلوکِ مرده از همین جاست ...
این که فراموش کردم چی مهمه ، چی م
پس از مدتهای زیادی فکر کردن به اینکه چرا حال من با برخی رفتارها از سوی بعضی از آدمهای اطرافم بد میشود، به این نتیجه رسیدم دلیل آن این است که در روابطم بیش از آنچه وظیفهی من است، از خود مایه میگذارم. (تشخیص حدود این وظیفه در روابط قراردادی (روابطی که قرار نیست احساسی در آنها وجود داشته باشد) سهل است اما در روابط عاطفی بسیار دشوار خواهد بود تعیین کردن حد و مرز اینکه تا کجا وظیفهی من است و از آنجا به بعد اضافهکاری محسوب میشود
کریستین:سلام
(سکوت)
کریستین:حاضر نشد انجامش بده؟
دکتر استرنج سرش را به نشانه ی پاسخ منفی تکان می دهد.
دکتر استرنج:اون یه عوضیه.توی توکیو یه روش جراحی جدید هست اونا سلول های بنیادی اهدا کننده رو کشت می دن.بعد برداشتش می کنن و نمونه ی سه بعدیشو کلون می کنن.اگه بتونم یه وام جور کنم....... .
کریستین:استیون..... .
دکتر استرنج:یه وام کوچیک دویست هزار دلاری....... .
کریستین:استیون تو همیشه پول هاتو به همون سرعتی که در میاوردی خرج می کردی ولی الان پولیو خرج
دیروز عصر رفتیم خونه آبجی فاطمه و شب با داداشم و آقا شون اینا رفتیم سینما فرهنگ فیلم ببینم اسم فیلمش هم بود 'شبی که ماه کامل شد ' !!!
خب اول میریم سراغ بازیگران اصلی فیلم
+ زوج سریال زوج نسبتا خوب دوست داشتنی بودن از اون زوج ها که عشق بین شون ابدی بود و تا آخر سریال میشد عشق شون لمس کرد !
الناز شاکر دوست : خب من خیلی بازیگرای ایرانی نمی شناسم ولی انصافا این بازیگر نسبت به بقیه فیلم های بیشتری ازش دیدم خب مثل همیشه بازی نسبتا خوبی از خو
من عاشق شبهای بلند پاییز و سرمای نشاط آورش هستم.میتونم ساعتها در سکوت شب غرق بشم و کتاب بخونم. در حالی که لیوان چایی کنارمه و سرمای خونه اجازه میده بخار داغش بیشتر خودنمایی کنه، پاهامو میبرم زیرپتو و کتابمو باز میکنم. بعد از مدتها که آشفتگی ذهنی اجازه نمیداد با عشق کتاب بخونم امروز با خیالی راحت و قلبی مطمئن شروع کردم به خوندن کتاب جزءاز کل.دلم برای کتاب خوندن بدون حواس پرتی و فکرهای مزاحم تنگ شده بود. نه که این چند وقت کتاب نخونم،
بسیاری از افراد ، برای سفرهای تابستانی، شمال را برگزیه و جالب آن جاست که حتی هوای گرم و شرجی نمی تواند مانع انتخاب آن ها شود. علاقه انسان به طبیعت، علاقه ای ذاتی و دیرینه بوده و هر کسی می داند که زندگی در طبیعت آباد و سرسبز، روح انسان را جلا خواهد داد. با این حال ما پیشنهاد می کنیم که اگر قصد رفتن به شمال را دارید، شهرهای ساحلی را انتخاب نکرده و به مکان های سرد شمال کشورمان سفر نمایید. در این نوشتار به دو ناحیه که درواقع در یک بخش هستند، خواهیم پ
سلام بر شما بسیار خرسندم از این که سالی دیگر را با تمام اندوه ها و با تمام شادی ها پشت سر گزاشتیم و حال چالشی جدید را در پیش رو دارم من امروز را بر همه شما عزیزان تبریک عرض می نمایم و امید وارم که امسال نیز شاد باشید بخندید چرا که زندگانی همین است با ارزوی سلامتی تک تک شما عیدتون مبارک
خلاصه پاورپوینت: اقا/خانوم هرچی در مورد عید هست همین جاست نرو جای دیگه کااااااامل کامل خوشحال میشم خوشحال میشد :)
البته موقع سال تحویل من اینجا نیستم و با توجه به
بهترین مرکز درمان چروک دور چشم همین جاست!
با افزایش سن کم کم چین و چروک اطراف چشم واضح و عمیق تر می شوند و بهتر است قبل از اینکه خطوط اطراف چشم ظاهر شوند اقدام به تزریق بوتاکس نمایید.
ولی بهترین مرکز درمان چروک دور چشم در تهران کجاست؟
مرکز تزریق بوتاکس و میزان مهارت پزشک شما در نتیجه کار بسیار موثرند پس توصیه می کنیم به هر مرکز زیبایی اعتماد نکنید.
آوا بیوتی به عنوان قدیمی ترین مرکز درمان چروک دور چشم در تهران هروز میزبان تعداد زیادی از مر
عمار فریاد زد: «ای جماعتی که نمی خواهید حق را جز از طریق مرگ من به دست باطل بشناسید، بدانید و آگاه باشید که حق با علی است و علی جز با حق نیست و هر کجا علی باشد، حق آن جاست...»
عمار برای این ادعایش سند محکمی دارد که فرمایش رسول خداست: «ای عمار، اگر امت من دو دسته شدند، تو با دسته ای باش که علی در آن است. اگر امت من یک طرف ایستاد و علی یک طرف، تو در طرفی بایست که علی یکه و تنها ایستاده است.»
+ احضاریه - علی موذنی
در طی 48 ساعت گذشته فقط حدود 4 ساعت خوابیدم.الان خیلی خسته ام.فیزیولوژی هم نخوندم.امشب هم از خستگی نمی تونم تا 3 صبح بیدار بمونم.اگه فردا برم سر کلاس و ازم بپرسه چی؟
این جاست که باید درس عبرت بگیرم و در تعطیلات آخر هفته درس بخونم. :/
آیا درس عبرت می گیرم یا در تعطیلات آخر این هفته باز هم همان آش است و همان کاسه؟؟؟؟؟
متن آهنگ یه چیزی بینمونه امین مطلق
♫
یه چیزی بین مونه شده همه دنیام
دیگه چیزی جز تو رو تو قلبم نمی خوام
با تو میشه انگار یه شبه زندگیمو دوباره بسازمش
عشقی که تو دادی بهم نمی ذارم الکی ببازمش
عشق تو جوریه که دنیارو به پات میریزم
باتو خوبه حالم نباشی بهم میریزم
من چه حالی دارم دل تو دلم ندارم
ازین به بعد اسم تو رو آروم دل میزارم
عشق تو واسه من شبیه خواب و رویاست
بهترین روزای من کنار تو همین جاست
یه چیزی بین مونه شده تموم رویام
عشق تو مثل جونم شد
بسم الله الرحمن الرحیم
+ بابا! اگر دشمن بهمون حمله کنه و همه مردا شهید بشن، خدا فرشته هاش رو می فرسته کمکمون؟
- نه پسر گلم! زن ها تفنگ هاون رو دستشون می گیرن. اونا با دشمن می جنگن
یه کم می گذره. داره فکر می کنه. یهو بهم می گه
+ بابا! اگر مامان هامون هم شهید بشن ما بچه ها تفنگ های اسباب بازی مون رو مثل بفنگ واقهی دست می گیریم و می ریم با دشمن ها می جنگیم...
احساس غرور و افتخارکردم...
+
در قصه عشّاق همیشه سفری هست
در پیچ و خم هر گذرش رهگذری هست
گفتی:
امروز برای یک کار اداری رفته بودم یک ادارهای. از همان ادارهها که کاغذ بازی دارد. کارت ملیات را بگذار صدا بزنیم. این کاغذ را بگیر ببر ته سالن. کاغذ پرینتی بیاور ببر اتاق روبرویی. ببر زیرزمین ببر پشت بام. ببر نیمطبقه اول. آخر سر ببر پیش فلانی مهر و امضا کند و ناگهان ساعت ۱۲:۳۰ همه دست از کار میشویند میروند توی اتاقها در را هم پشت سرشان میبندند تا یک ساعت بعد. از ۱۰:۳۰ تا ۲:۳۰ معطل شدم. ناگهان مرد کتشلواریای که سفیدی نصف و نیم موهایش
سرعت شاتر
قسمت اول
یکی از زیباترین و خلاقانه ترین بخش در سه گانه نوردهی، تنظیم سرعت شاتر است. در این جاست که یک عکاس کنترل تمام عناصر یک عکس را بدست میگیرد. درواقع با تنظیم این پارامتر خلاقانه میتوانیم به تصاویری خارق العاده در هر لحظه و در هر عکس دست پیدا کنیم.به طور ساده تر، وقتی در نظر داریم تمامی عناصر یک عکس ثابت و یا به عبارتی فریز شده باشند از سرعت بالای شاتر استفاده میکنیم و زمانی که میخواهیم برخی عناصر در حال حرکت، این نوع از حرکت خو
بارها برایش نامه نوشتم که اگر نباشی همه چیز سیاه وخراب میشود،بارهاقربان صدقه ش رفتم وبارها برایش نامه های تکراری نوشتم اماهیچکدام را برایش ارسال نکردم،اخر او همین جاست کنار من،ازمن به من نزدیکتراست،من مینویسم و اومیخواند،من مینویسم مینویسم مینویسم تا ردی از حضور او در نامه هایم بیابم،هرلحظه که فکر کنی به فکرش هستم،من این روزهازیادبااو حرف میزنم،نامه مینویسم و...من میدانم او باز معجزه میکند ولبخند و ارامش عسلی برایم هدیه می اورد،من مید
آنگاه که بتوانیم در جنگ بخندیم، در صلح نخواهیم خفت. آنگاه که بتوانیم در جنگ بخوانیم، در صلح نخواهیم نالید.آنگاه که بتوانیم در جنگ برقصیم، در صلح نخواهیم خشکید.
جنگجو تمنّای صلح نمیکند، پس هماره در آرامش است. صلحجو در اشتیاق آرامش است، پس جنگ میسازد.
در آرزوی ثروت، فقر آفریده میشود،در آرزوی برکت، فقدان. در آرزوی بیداری، خواب نصیب میشود، در آرزوی آگاهی، عصیان.در آرزوی عشق، نفرت سر بر میآرد،در آرزوی آرامش، طغیان.در آرزوی زمین جدید
سلام
من از شنبه موندم خونه و فردا هم نمیرسم سرکار، یکم مریض احوال شدم، بدنم ضعف داره و منم از این موقعیت استفاده کردم که نرم شرکت. دوست پسرم هم که بچه خودشو کشت کلی قرص و شربت و ویتامین سی گرفته برام، الانم اومد برام آب پرتقال گرفت با زنجبیل و فلفل سیاه، آب لیمو ترش، زردچوبه و عسل، میگن برای گلودرد به شدت خوبه
منم از دیروز دارم یه سبد جدید میبافم، فکر کنم تا ده دقیقه دیگه تمومش میکنم و احتمالا پروژه بعدیم کلاه باشه با شال گردن
دلم میخواد کتاب
من هنوز هم سرمایی ام. همیشه مثل این است که با یک لا بلوز نخی مانده باشم پشت دری که به اتفاقی تازه باز می شود. هر محرم که می آید صدای غمگین چیزهایی می خواند که شبیه قرآن خواندن پدربزرگ هست و نیست. هر محرم دارم حساب می کنم اگر سریع از بین غریبه ها رد شوم تا رسیدن به اتاق پشتی که سیاهی های گرم آن جاست، چقدر زمان لازم دارم؟ هر محرم یکی مدام می پرسد «چرا این جایید شما؟ چرا آماده نشدید هنوز؟» و هر بار می فهمم اگر این ملافه را که دور خودم پیچیده ام بردارم
امیرالمؤمنین (علیه السلام):به من خبر رسیده که مردی از دشمنان، بر زن مسلمان و غیر او (زنی که در پناه اسلام بوده) حمله کرده و زیور آلات او را غارت کرده و آن بینوا در برابر آن مهاجم، جز کلمه استرجاع (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون ) و طلب رحم، مدافعی نداشته است. آن گاه این غارتگران با غنیمت بسیار بازگشته، در حالى که یک نفر از آنها زخمى بر نداشته و خونی از آنها ریخته نشده (کسی با آنها مقابله نکرده). اگر بعد از این حادثه مسلمانى از غصه ب
یکی از تفریحات سالم پسرجان اینه که میاد بهت گیر میده موافقی یا مخالف؟
با چی؟ خوب مسأله همین جاست باید نشنیده تصمیم بگیری
منم که مامان بسیار اندیشمندی هستم هیچوقت زیر بار نمیرم
دیروز باز گیر سه پیچ داد و تهش من گفتم باشه هرچی هست مخالفم
(راستش میترسم موافقت کنم؛ مخالفت کم خرج تره) :دی
بععععد از اعلام مخالفت بنده ایشون شروع کرد به شمردن شاید پنجاه تا مورد که من منظورم اینا بود و تو مخالفت کردی :))
از حموم روزانه و مسواک هر شب و کم کردن تماشای تلو
<<هایدگر معتقد بود در دنیا دو وجه اساسی برای هستی وجود دارد:
۱.مرتبهی فراموشی هستی و ۲.مرتبهی اندیشیدن به هستی.
وقتی فرد در مرتبهی فراموشی هستی است، در دنیای اشیا میزید و خود را در سرگرمیهای روزمرهی زندگی غرقه میکند: فرد به پایین کشیده میشود تا هممرتبهی "وراجیهای بیارزش" شود و در آنها مستغرق. فرد خود را تسلیم دنیای روزمره و دلواپسی برای شیوهی وجود چیزها میکند.
در مرتبهی دیگر، یعنی مرتبهی اندیشیدن به هستی، شگفتی ف
شهید مصطفی چمران:
"سـَر" آن است که در طریــق وصـال به باد رود
و " جـان" متاعی است که هم او بخشیده است تا به بهای آن لقایش را باز خریم،
و سِّر آن که خون مقتول عشق را ثارالله گفته اند نیز در همین جاست.
این پست در اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/B_DEONqJJky/
هزاربار بهش گفتهبودم که از بیماراش عکس نگیره و هیچکدوم از این هزاربار هم اثربخش نبود. امروز بعد از اینکه به صدای ریهم به بهانهی اینکه مدتیست به صدای ریهی سالم گوشنکرده، گوش کرد؛ عکسی از یک بیمار رو نشون دادم. یک پسر [ برای بهکاربردن کلمهی «مرد» مرددم.] سیساله که بیمار ایبی بود. بهش نمیخورد سیسالهش باشه. نمیخوام از شرایط پوستش و زخمهاش حرف بزنم. گقت پدرش اجازه نمیده بهش دستبزنن و از پانسمان مخصوص براش اس
به طرز هیجان آوری، انسان های دورم خفه کننده و دوست نداشتنی شده اند. به قدری که حتی دیگر دلم نمیخواهد بروم دانشگاه و با یک مشت انسان همین مدلی رو به رو شوم، و بعد دوباره روز از نو روزی از نو! دلم فرار میخواهد، جایی که مدل انسان ها فرق کند، و باورهایشان، جایی که به نظرشان گفتن حقیقت، زشت نباشد. جایی که پر از تعارفات دور کننده نباشد. جایی که از آنها، بشود آموخت. جایی که بتوان یادگرفت باید بیشتر از هرچیزی، به علایقت بپردازی. جایی که قرار بگیرم جای د
معماری -به خصوص آنچه در تاریخ از آن میماند- دیالوگ اندیشه با اراده و سرمایه است. معماری یک دوران تجسمی قوی از اندیشه است که جز با صرف سرمایهها و اراده، ظهور پیدا نمیکند. وقتی از نابهسامانی آن حرف میزنیم و میدانیم سرمایه و اندیشه انباشت کم نداریم، ظاهرا باید سر اتهام را به اراده برآمده از قدرت برگردانیم. حالا این قدرت چه از نهاد حاکمه برآید و چه در بستر فرهنگی و عمومی شکل بگیرد.
اینجاست که از تاریخ انقلاب اسلامی میشود پرسید که چه
بزرگتر کردن متن وب سایت ها در اندرویدگاهی متن برخی از وبسایت ها به قدری ریز و کوچک است که ممکن است بسیاری از ما در خواندن آن در گوشی با مشکل مواجه شویم یا برخی افراد به دلیل بینایی ضعیف قادر به خواندن متن های خیلی ریز و کوچک نباشند. در چنین مواقعی با زوم کردن روی متن می توان آسان تر متن را خواند ولی مشکل این جاست که متاسفانه همه ی وبسایت ها چنین امکانی را به کاربران نمی دهند. خوشبختانه ، در صورت نیاز می توانید مرورگر وب خود را مجبور کنید در وب سا
بزرگتر کردن متن وب سایت ها در اندرویدگاهی متن برخی از وبسایت ها به قدری ریز و کوچک است که ممکن است بسیاری از ما در خواندن آن در گوشی با مشکل مواجه شویم یا برخی افراد به دلیل بینایی ضعیف قادر به خواندن متن های خیلی ریز و کوچک نباشند. در چنین مواقعی با زوم کردن روی متن می توان آسان تر متن را خواند ولی مشکل این جاست که متاسفانه همه ی وبسایت ها چنین امکانی را به کاربران نمی دهند. خوشبختانه ، در صورت نیاز می توانید مرورگر وب خود را مجبور کنید در وب سا
در خانواده برتر پست های غم انگیزی داشتیم در مورد بیکاری، وضع خراب اقتصاد، گرانی و ...، در مورد این که چه کسانی باعث و بانی وضع موجود هستند، عملکرد نادرست مسئولان پای ثابت جواب های کاربران بود.
خب اون مسئولان ناکارآمد از فضا که نیومدند، یه عده از ما با انتخاب غلط مون و یه عده هم با رای ندان شون کمک کردند که چنین مسئولانی بر ما حکومت کنند.
یه عده ای میگن رای دادن فایده نداره، یه عده میگن نمایندگان از قبل انتخاب شدند و ...، اون ها سعی دارن مردم رو از
عزیزم وقتی برای اولین بار بیای با من بابل، نمیبرمت بابلسر تا لب دریا، یا نمیبرمت آمل تا وسط جنگل! باهم میریم خونه پدرجون و وقتی خوب تاب بازی کردی و همه پنجرههای رنگیش رو دیدی و قدم به قدم کاشیهای حیاطش رو زندگی کردی، برای نماز میریم مسجد جامع و بعد از سبزه میدون و میانه بازار دم عید و رنگ و شلوغی، رد میشیم و میرسیم به آرامگاه. زیبا، ساکن و سبز:) و نهایتا غروب وقتی پشت وانت پدرجون نشستیم از پیچاپیچهای جاده رد میشیم و میرسیم به باغ ب
تا خدا هست
کسی تنها نیست
من اگر گم شده ام
تو اگر خسته شدی
در پس پرده ای اشک من و تو
مامن گرم خداست
اوهمین جاست
کنار من و تو
سال ها منتظر است
تا بسویش برویم از سر شوق
تا صدایش بزنیم از سر عجز
و بفهمیم که او مونس واقعی خلوت ماست
#_ارتباط_و_انس_با_امام زمان(عج)_3
گفتیم که مقدمه انس،ارتباط و دوستی است. وتا انسان با کسی درارتباط نباشد نه میتواند او را بشناسدو نه میتواند با او انس بگیرد.
☎️ ارتباط با امام زمان (عج)نیز به همین ترتیب است.
❤️ انواع ارتباط با امام (عج) :
1- ارتباط ظاهری یا ملاقات با امام:این نوع ارتباط هم ممکن است به دو طریق اتفاق بیفد :
♂ الف): شخص امام را ببیند ولی نشناسد. این مورد طبق روایات، ممکن است برای همه اتفاق بیفتد.
شیخ صدوق از یکی از نواب خاص آن ح
متاسفم که سرزمینم بیشتر از هنر و هنرمند به کارگر احتیاج داره!
کارگر هایی که بتونن از ویرانه ها خونه بسازن
دارم به این فکر می کنم که ما بیشتر از اون چه که فکرشو می کنیم به جامعه مون وابسته ایم. جامعه مون می تونه تعیین کنه ما کجا باشیم و کدوم بخش از وجودمون پررنگ بشه
البته که خودمون هم موثریم اما زمونه ای که توش زندگی می کنیم و جامعه مون خیلی تاثیرگذاره
من نمی تونم یه اتاق امن برای خودم بسازم و فراموش کنم بیرون از اتاقم آشوبه
نمی تونم آدم هایی ک
با عرض سلام خدمت همگی
یکی از خانم ها که تا به حال اهل آرایش نبودن، سوال پرسیده بودن که آیا آرایش کنن یا خیر؟، کاری به سوال ایشون ندارم ...
بعضی ها در جواب گفته بودن هر جور دوست داری، هر جور میلت میکشه، با هر چی عشق میکنی ...، سوالم این جاست؛
به نظرتون اصلا دنبال کردن امیال و دوست داشتنی هامون کار درستیه؟، به هر قیمتی؟، آیا واقعا این طوری آدم خوشبخت میشه؟، اصلا یه نفر که خدا و آخرت رو قبول داشته باشه یا حداقل احتمالش رو بده، میتونه این جوری زند
یکی از سرگرمی هام اینه که بشینم پای کامپیوتر و سرچ کنم ساخت سایت رایگان و آخرش هم بدون رسیدن به هیچ نتیجه ای خاموش کنم و وخیزم البته صبر کنید این همش نیست بعضی وقتا هم مشغوا سرچ برای هک و این حرف ها میشم اما چیزی که واقعا باعث شده من پای نت بشینم همون نته.حالا همه میگین چرا نت؟ چون تنها جایی که بی پرده میگه همین جاست اما اگه از منبع دستش بری.خب تا اینجا فهمیدین که من عاشق چیز های بی پرده ام ولی قطعا شصت درصدتون هم منحرف میشین که من با فیلتر شکن یه
- تو برای چی رو می گیری؟
- خب، برای اینکه نامحرم نبیندم... قبول! کریم هم نامحرم است، اما ...
باب جون گل از گلش شکفت. انگار چیزی کشف کرده بود. دست مریم را در دست گرفت:
- هان، بارکالله اشتباهت همین جاست. رو گرفتن برای فرار از نامحرم نیست. واِلا من هم میدانم، نامحرم که لولو نیست، جخ پاریوقتها مثلِ همین کریم، اصلا خودیه... نه! رو گرفتن برای این است که خدا گفته. خدا هم مثلِ رفیقِ آدمه. یک رفیق به آدم یک چیزی بگوید، لوطی گری می گوید بایستی انجام داد.
- این
داستان درس خواندن در دانشگاه برایم همیشه داستانِ غریبی بوده و هست.اینکه زندگی هزار نکته ظریف و زیبا دارد و کنکور و دانشگاه و حتی مدرسه ها از ما میخواهند فقط روی درس تمرکز کنیم که عافیت همان جاست.اما عافیت آن جا هم نیست.من وبلاگ یکی از بچه های سال هفت رو میخونم.این دختر خانم سال هفتمِ پزشکی در شهر خودشونه .اما نوشته هاش جوریِ که انگار داره برای جنگ آماده میشه و همه ی این ها برای امتحان تخصص دادنه.من کاری به ارزش اخلاقی و عظمت علم ندارم و معتقدم
وقتی که یک مفسد به قلاب می افتد
نویسنده: علیرضا اسلامی
همه چیز حکایت از یک کار اطلاعاتی قوی دارد. یک نماینده مجلس به دیدار یک مقام بلند مرتبه اقتصادی می رود، ولی بر خلاف رویه معمول هیچ فرش قرمزی برای او پهن نمی شود که بماند حتی اجازه ورود خودرو اش به پارکینگ را هم نمی دهند. او آشفته از این بی احترامی تلاش می کند با آن مقام بلند پایه تماس بگیرد، تلاشی که عدم توفیق در آن او را عصبانی تر می کند. کارمندی خونسرد با علم به این که او کیست از حداقل ه
اگه اشتباه نکنم اوایل ترم پیش بود که یه بندهخدایی بدون هیچ آشنایی قبلی و صرفا چون از بیوی اینستام فهمیدهبود همدانشگاهیمه، به من فالو ریکوئست داد. منم چون تقریبا همهی همدانشگاهیها رو اکسپت میکنم، اون بندهخدا رو هم اکسپت کردم. نکتهی داستان اینجاست که چون اوشون توی بیوش اسم شهر و اینها رو هم نوشتهبود، فهمیدم همشهریه ولی به روی خودم نیاوردم.
چندوقت بعدش من یه عکس گذاشتم و لوکیشن زدم. اوشون تا متوجه شد من همشهریشم آنفالو
معمولا وقتی کالایی از جایی خریداری میکنید، صاحب آن کالا میشوید، گاها به آن دل میبندید و با آن زندگی میکنید. آنجاست که دیگر دوست ندارید نام «کالا» روی آن بگذارید. میدانید جایش پیش شما امنتر و راحتتر از آن فروشگاه است. ماجرا آنجایی زیباتر میشود که حس میکنید آن کالا نزد شخص دیگری (شما بخوانید عزیزی) زیباتر بنظر میرسد و در کنار او امنتر است؛ پس دست به هدیه دادن میزنید.
امروز من یک گردنبند خریدم که قرار است مسیری طولانی را ط
عـݪـۍ:
◔͜͡ عڶـــےِِ͜͡◔:
میگن اگ عقاب ،میخواد کلاغ نباشه و همچنان عقاب بمونه میتونه تا 60 سالگی هم زندگی کنه ولی برای رسیدن به این سن باید تصمیم بزرگی بگیره!ظاهرا وقتی عقاب سنش از نیمه میگذره،چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگ نمیتونن شکار رو بگیرن و نگه دارن ؛ نوک بلند و تیزش تاب دار و کند میشه؛ شهبال ها بر اثر زخیم شدن پرها؛ به سینش میچسبن و پرواز برای عقاب دشوار میشه .....
درست توی این موقعیت ؛ عقاب تنها دو گزینه در پیش رو داره؛ یا باید بمیر
یک کبوتر بر بام،
و طلوعی پُر از آوازِ خدا.
در و دیوار به جان آمده از سِرّ حیات.
بنگری از لب هر پنجره آن سوی جهان،
سخنی بر لب هاست،
آشنایی در راه...
می نوازد بر گوش
قدمی نرم و خوش آهنگ ز دور.
می رسد از ره دور،
یک علمدار که جان می دهد از عمق وجود،
تک تک دل ها را.
شور و شوقی برپاست
در میان گُلِ نورسته ز خاک.
می زند باد سراسر همه جا
سازی از عشق و شباب.
قاصدی گر رسد از راه بیارد امّید.
کوچه زینت شده است.
می رسد از ره دور،
آن علمدارِ پُر آوازه ی ادیان و قرون.
خداوندا
بلندای دعایت را
عطایم کن
تو ای معشوقه ی عالم
از این پس
عاشقی را پیشه ام فرما
خدایا
راستش من آدمیزادم
گاه گاهی گر گناهی میکنم طغیان مپندارش
کریما من گنه کارم
تو بخشنده
بگو آیا امید بخششم بی جاست؟!
خودت گفتی بخوان
میخوانمت اینک
مرا دریاب
به چشمانی که می جوید تو را
نوری عنایت کن
دو دست خالی ام را
رحمتی دیگر عطا فرما
just cause 4
ass..creed odd
farcry new dawn
سه عنوان بازی 2019
تابحال به عوامل مشترک این بازیها دقت کردید
در سه بازی نیروهای دشمن زن هستن
در بازی فارکرای باس بازی دو خواهر دوقلو و همچنین دشمنان نیز زن هستن (البته نه همه دشمنان)
بازی اسیسن کربد اودسی بازم وجود ارتش از دشمنان زن میبینیم
بازی جاست کاز 4 نیمی بیشتر از دشمنها زن هستن
و همچنین بازی RAGE 2
نظر شما چیست این اتفاقی بود یا ؟؟؟؟
هر بار که در شهر من باران و برف میبارد و من هنوز اینجا، وسط این بیابان بزرگ خدا، هستم دلم میگیرد. احساس میکنم پرندهای در قفسم. پرندهای که به پرواز خو کرده اما مجبور است قفس را تحمل کند. سختم میآید. چشم به روزی دارم که درسم تمام شود و از اینجا بروم. بعد یادم میافتد دلم اینجا گیر کرده و بعدتر، از فکر اینکه مجبور شوم خدای ناکرده بقیهی تمام عمرم را اینجا سر کنم، وحشت میکنم.
عکسی از پاییز و زمستان توامان شهرم که یک کانال خبری
بعد از شورش اتباع احمد بصری در تربت حیدریه و درگیری با مامورین نظم وامنیت
تعدادی از یاغیان این جماعت بازداشت شدند
جالب این جاست که امام فیسبوکی در این باره بیانیه داده است
در بیانیه بازهم رسوایی به بار آورده و جهل خودش را نشان داده است
علاوه بر خطاهای موجود در گفتار ونوشتار، در سطر ششم بعد از موضوع
نوشته
ادناه فیدیو فی تربة حیدریه فی مشهد!!
یعنی در زیر نوشته : فیلم درگیری در تربت حیدریه در مشهد است
این یعنی جهل ورسوایی و بی سوادی
چون
دانلود سریال قبله عالم
را از سایت شب دی ال پیگیری کنید
قهوه ی تلخ را که یادتان هست. اگر بخواهند سریالی شبیه به آن را نشان دهند احتمالا از سریال قبله ی عالم سخن خواهند گفت
برای دانلود سریال قبله عالم شما عزیزان انتخاب های متعددی دارید که یکی از این انتخاب ها رفتن به یک سایت پربازدید و دانلود مجموعه از آن جاست که ما به نوبه ی خود شب دی ال را پیشنهاد می کنیم.
چرا که به نظر می رسد یکی از بهترین و با شکوه ترین سایت ها در این خصوص است.
سریال دیدنی قبل
صوفی می خواهد خدا را این جا و اکنون بشناسد. او نمی خواهد مانند دیگران تنها به شیوه انفعالی طبق اراده خدا زیست کند. او می خواهد در هر لحظه از زندگی خویش با جهاد اکبر طبق اراده خدا زیست کند. او می خواهد پیوسته به یاد خدا باشد، و به همین دلیل می خواهد از جنبه بیرونی به جنبه دورنی بگراید.
تصوف به یک معنا درون گرایی در اسلام است. تصوف همان رازورزی یا mysticism است و به رازهای الهی مربوط می شود. این واژه در لاتین به معنای بستن دهان و سکوت است. گذر از جهان صو
خداوندا
بلندای دعایت را
عطایم کن
تو ای معشوقه ی عالم
از این پس
عاشقی را پیشه ام فرما
خدایا
راستش من آدمیزادم
گاه گاهی گر گناهی میکنم طغیان مپندارش
کریما من گنه کارم
تو بخشنده
بگو آیا امید بخششم بی جاست؟!
خودت گفتی بخوان
میخوانمت اینک
مرا دریاب
به چشمانی که می جوید تو را
نوری عنایت کن
دو دست خالی ام را
رحمتی دیگر عطا فرما
+برداشت من این است که عمدهٔ توقع و انتظار عمدهٔ آقایان از خانمها، همان «بلوند احمق» معروف هالیوود است. مگر خود ما خانمها توقعات دیگری ایجاد کنیم.
+یک واقعیت تلخ این است که در موقعیتهای متعددی، صرفا چون یک «خانم جوان» بودهام، به من توجه یا بیتوجهی شده و مسئله اینجاست که این دو، دو روی یک سکه هستند و به یک اندازه نفرتانگیز.
+جملهٔ معروف «زن اسیر محبت است و مرد بندهٔ شهوت»، با مشاهدات من در مورد آدمهایی که با روحیاتی منطبق بر حالت پی
+برداشت من این است که عمدهٔ توقع و انتظار عمدهٔ آقایان از خانمها، همان «بلوند احمق» معروف هالیوود است. مگر خود ما خانمها توقعات دیگری ایجاد کنیم.
+یک واقعیت تلخ این است که در موقعیتهای متعددی، صرفا چون یک «خانم جوان» بودهام، به من توجه یا بیتوجهی شده و مسئله اینجاست که این دو، دو روی یک سکه هستند و به یک اندازه نفرتانگیز.
+جملهٔ معروف «زن اسیر محبت است و مرد بندهٔ شهوت»، با مشاهدات من در مورد آدمهایی که با روحیاتی منطبق بر حالت پی
ظاهرا برای نسل ما درک این موضوع که «تلاش برای شناخت بیشتر با نیت ازدواج» الزاما قرار نیست به ازدواج ختم شود، کار سختی است.زیاد دیدهام که مدافعین روابط خارج از شرع دخترها و پسرها، این نوع روابط را بستری برای شناخت واقعی دو طرف از یکدیگر میدانند و در مقابل، جلسات آشنایی در ازدواجهای سنتی را به همین دلیل ناکارآمد میدانند و بعضا مسخره میکنند.
الان که البته ازدواجهای سنتی هم به شکل گذشته برگزار نمیشوند و شامل جلسات مفصل آشنایی و بی
چند ماه منتظر امروز بودم تا برای اولین بار خمس درآمد خودم را حساب و پرداخت کنم و یک جورهایی جشن تکلیف اقتصادی بگیرم؛ ولی الان...خب، وضع اقتصاد طوری است که با شنیدن اسمش آدم یاد هر چیزی میافتد جز جشن. حتی اگر این جشن، صرفا یک حس خوب شخصیِ فردیِ محدود بوده باشد...
+ احساس (و نه اعتقاد)م را نسبت به انفاقهای واجب از مجموعهٔ مبانی اقتصادی اسلام، مدیون داستان اول کتاب «این همان مرد است» آقای مرتضی دانشمند و مادرم هستم که این کتاب را شانزده سال پیش،
روزای اول اشناییمون که اصلا حرف عاشقی و نامزدی نبود و در واقع جاست فرند بودیم و حتی با من در مورد دختر های دیگه حرف میزد ,چقدر پسر روشن فکری بنظر میومد! دوستی دختر و پسر اصلا اشکالی نداشت!!! رابطه دختر و پسر بلا مانع بود! دور دور کردنای دخترا ساعت دوازده شب کاملا عادی بود! جاست فرند پسر داشتن اصلا مشکلی نداشت!!! دقیقا مثل پسر های اروپایی فکر میکرد و رفتار میکرد ,در طی اون مدت ارتباط ما یا در مورد تحصیلات بود یا علم و دانش و ورزش,و کار کردن و ه
﷽
✅رأفت عمومى
♦️مرحوم عارف واصل شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى گوید: وقتى تصمیم گرفتم که در نجف اشرف براى همیشه اقامت کنم. در آن ایام در یکى از اطاقهاى صحن عتیق حضرت رضا علیه السلام مشغول ریاضت بودم.
در حال ذکر و مراقبه بودم، که (به مکاشفه) دیدم درهاى صحن مطهر عتیق بسته شد و ندا بر آمد که حضرت رضا علیه السلام اراده دارند از زوّار خویش دیدن فرمایند. پس از آن، در محلى جنب ایوان عباسى محل ورود زائران (که الان قبر شیخ در آن جاست) تختى نهاد و اما
تقویم شیعه
هشتم ربیع الثانی
۱- ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
در این روز حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال ۲۳۲ هجری قمری جهان را به قدوم خود منور فرمودند. و به روایت مصباح، تقویم المحسنین، اختیارات و دروس شهید، ولادت حضرت در چهارم این ماه بوده است. اقوال دیگری نیز در ولادت آن حضرت وجود دارد که عبارتند از ۸ ربیع الاول، ۱۰ ربیع الثانی.
پدر آن حضرت امام هادی علیه السلام و مادر محترمه اش بانویی است که نامش حدیث یا حُدَیثه یا سوسن یا سلیل اس
به نام خدای مهربون
نیم ساعت مونده که دی ماه 98 ،به تاریخ بپیونده
دی ماهی که استارت راهبر خورده بود....دی ماهی که با رستا همسفر شده بودم و یه جور متفاوت تر از همیشه به زیارت امام رضا رفتم...دی ماهی که بعد از مدت زیاد و خسته کننده ایی،شرکت بالاخره محل جاست بی(فروشگاه بادران)رو تایید کرد...دی ماهی که روز اولش تو دفتر پدیده با دردسر شروع شد ولی در پایان به خیر گذشت ...دی ماهی که بالاخره مستاجری که خیلی اذیتمون کرد خونه رو با هزار بدبختی خالی کرد بلکه من
درباره این سایت