نتایج جستجو برای عبارت :

یه ملت چطور می تونه بدون جنگ و خونریزی به مرحله دمکراسی برسه؟

به نظر کاربران مردم یک ملت که ملتِ ما هم نیستند و جزو کشورهای قدرتمند و ابرقدرتمند هم نیستند و گرفتار یک حکومت دیکتاتوری اند چطور میتونن بدون جنگ و خونریزی از مرحله ی دیکتاتوری گذار کنند و به مرحله ی دموکراسی برسند؟
پیشنهاد کاربران برای این ملت در بند چیه؟، واقعا دوست دارم بدونم راهکار ملت چیه؟، فرض کنید که این ملت اگه حتی بخوان راهپیمایی در سکوت هم بکنند یک عده مزدور از جانب خودِ حکومت با لباس شخصی اقدام به خرابکاری و تخریب اموال عمومی می
آدمی به هر کسی که بخواد دروغ بگه، و خودش رو انکار کنه، برای خودش دیگه نمی تونه این انکار رو ادامه بده!! هر چی هست، هر کی هست، خود آدم به این موضوع آگاه تره ..
 
 
البته یه تفاوتی که می کنه اینه که انسان وقتی به رشد و بلوغ بیشتر برسه می تونه همه این حقیقت رو وجدان کنه
اما تا جایی که توانایی شناخت داره، نمی تونه حقیقت خودش رو انکار کنه.
دلیل رفتارهای خام و ناپخته! و بی جای خیلی از ماها هم همین موضوعه، به جای اینکه واقعیت خودمون رو بپذیریم، خودمون رو
 
what's up 
 
 
موارد زیادی پیش میاد که با افرادی از دوستان و همکاران و خانواده سعی میکنند که با تحریک احساسات ما عصبانی مون کنند .
به نظرم بجای رفتار واکنشی بهتره اول کمی مکث کنیم و یادمون بیاد که اگر مقابله به مثل کنیم دقیقا کاری را کردیم که او میخواد یعنی عصبی کردن ما تا از این طریق کنترل مون کنه و به چیزی که مد نظرش هست برسه و این اصلا عاقلانه نیست  .
و در مرحله ی دوم با آرامش توی چشمهای طرف نگاه کنیم و صریح و بدون حاشیه رفتن بپرسیم :
چیزی شده ؟! 
بله محبت می کردم
ولی به چه کسانی؟
به کسانی که با من هم سلیقه باشند
در واقع اون هایی که من رو تایید کنند!
 
این محبت نیست
این کاسبی و خودستایی است
 
دلم می خواد روزی برسه که آدم ها رو بدون محاسبه بخوام
هنر اینه به کسی محبت کنی که اطمینان داری نمی تونه جبران کنه
 
بعضی وقت ها دلت خیلی گریه می خواد،ولی گریه نمی کنی.یعنی نمی تونی که گریه کنی.یعنی وقت گریه کردن نداری.اون قدر آدم های نفهم دور و برت ریخته که با خودت فکر می کنی چطور این آدم ها رو تا حالا تحمل کردی.چطور؟تا جایی که دیگه نمی تونی غم و غصه ات رو تحمل کنی و بغضت می ترکه و می زنی زیر گریه.هرچه قدر هم سعی می کنی نمی تونی سر خودت رو با گل و گیاه و ماه بر فراز درخت ها سر گرم کنی.حتی توی این بعضی وقت ها،خوندن یا خریدن کتاب های مورد علاقه ات هم نمی تونه شادت ک
دانلود آهنگ جدید اکبر نوروزى به نام خدا به دادم برسه
Текст песни Khoda Be Dadam Berese Akbar Norouzi
نیاد روزی که بغض به چشم آدم برسهТам не будет дня, когда ненависть достигает глаз
خدا به دادم برسه خدا به دادم برسهБог дал мне это, Бог дал мне это
بعد تو شبای من پر از غمو استرسه

ادامه مطلب
کاش یکم تاریخ می خوندم 
یکم بیشتر از گذشته ها می پرسیدم
این کمبود رو میشه توی زندگی خیلیامون دید، وقتی تاریخ رو ندونی  قدر یه چیزایی رو نمی دونی
نمی تونی درک کنی کسایی که الان باهاشون زندگی می کنی، چطور به زندگی نگاه می کنن
 
دونستن تاریخ .. یه دید و نگاه تازه بهت میده
 
این دونستن می تونه از تاریخ زندگی پدر و مادر هر کسی شروع بشه .. ما آدما همگی از دنیاهای متفاوتی هستیم که با هم در زمان و مکان مشترکی زندگی می کنیم .. یه گوشه از گذشته .. چند ورقی ا
جواب بازی آمیرزا
جواب بازی آمیرزا رو در تمامی مراحل برای شما عزیزان آماده کرده ایم ، در ضمن این پست مدام در حال آپدیت شدن است و با هر آپدیت بازی آمیرزا و سوالات جدید ، جواب های جدید نیز در این صفحه قرار میگیرد.
دانلود بازی آمیرزا
 
جواب مرحله 1 بازی آمیرزا
۱- کلمات این مرحله : سگ/ سنگ
جواب مرحله 2 بازی آمیرزا
۲- کلمات این مرحله : زن/ گز/ زنگ
جواب مرحله 3 بازی آمیرزا
۳- کلمات این مرحله : آش/ آتش
جواب مرحله 4 بازی آمیرزا
۴- کلمات این مرحله : کاخ/ خاک
جواب
عمیقا باور دارم آدمی که دائم در حال دروغ گفتنه، بعد از مدتی این دروغ‌ها تو شخصیتش نفوذ می‌کنه و اون رو تبدیل به یه آدم متناقض مریض می‌کنه. جوری که اصلا دیگه نمی‌تونه راست بگه. نمی‌تونه مسئولیت حرفی که زده رو قبول کنه. و این خیلی درد بزرگیه. دردی که شاید رو خود اون آدم تاثیری نداشته باشه، اما رو اطرافیانش چرا. حتی اطرافیان سابق.
+ یه آدم چقدر می‌تونه مریض باشه که بعد از دو سال باز هم دست از تهدید و تهمت برنداره؟
+ کاش می‌تونستم به بابام هم بگم
یکی از بی‌شمار ایراداتی که در خودم می‌بینم، این‌ئه که می‌دونم شبکه‌های اجتماعی [ اعم از اینستاگرام و توییتر ] باعث ازهم‌گسیختگی روان‌م می‌شن، ولی باز به فعالیت درون‌ش ادامه می‌دم. 
و اما مهم‌ترین چیزی که این شبکه‌ها رو [به ویژه توییتر] برام خطرناک می‌کنه، حجم پیام‌های پر از نفرت‌ئه. و مهم‌تر از همه نفرت از خودمون و چیزی که هستیم. 
شاید بدون اغراق این صفت تمام آسیایی‌های مقهور غرب باشه. ما به شدت اهل «خودتحقیری» هستیم. اخبار بد رو پر
بعضی اوقات،انقدر انتخاب کردن و تصمیم گیری سخته،که حتی بقیه هم نمی تونن کمکت کنن،اینجور مواقع آدم هر چقدر هم که بشینه فکر کنه بازم فایده نداره چون بازم به تصمیم درست نمیرسه.یعنی قشنگ گیر میکنه.
اینجور مواقع آدم چیکار کنه می تونه به تصمیم درست برسه؟
راه‌هایی برای تشخیص علت و رفع این مشکل در کولر گازی
فصل گرما شروع شده و تحمل این گرما بدون کولر گازی خیلی سخته. دیدین گاهی از کولر گازی یا همون اسپیلت آب میریزه؟
آبریزی از رایج‌ترین مشکلاتیه که برای انواع کولر گازی اتفاق میفته. اگه حواسمون به این آبریزی نباشه، ممکنه حتی به فرش و دیوار هم آسیب برسه.
وقتی کولر گازی آبریزی داره دیگه نباید تا درست شدن اون ازش استفاده کنید و این می تونه توی گرمای این روزا خیلی آزاردهنده باشه.
برای اینکه بهتو
جواب مرحله 1 بازی صیقل کلاسیک
جواب بازی صیقل
جواب مراحل بازی صیقل
۱ ==> ایران
جواب مرحله 2 بازی صیقل کلاسیک
۲ ==> تلگرام
جواب مرحله 3 بازی صیقل کلاسیک
۳ ==> شبکه سه
جواب مرحله 4 بازی صقیل کلاسیک
۴ ==> لایک
جواب مرحله 5 بازی صقیل کلاسیک
۵ ==> علی صادقی
جواب مرحله 6 بازی صقیل کلاسیک
۶ ==> کلاه قرمزی
جواب مرحله 7 بازی صقیل کلاسیک
۷ ==> گوگل
جواب مرحله 8 بازی صقیل کلاسیک
۸ ==> سیبیل
جواب مرحله 9 بازی صقیل کلاسیک
۹ ==> اینستاگرام
جواب مرحله 10 بازی صقیل
به ساعتی که همینجوری بی هدف سپری میشه نگاه میکنم ...
و پوزخندی میزنم به ادمی که این روزا حالش خوب نیست ...
به ادمی نگاه میکنم که میخواست دنیا رو فتح کنه ...
میخواست خودش یه دنیای تازه بسازه ...
اونی که میخواست قلمش ذهن همه ی ادمای روی زمینو درگیر کنه ...
میخواست ثابت کنه که میتونه ...
میتونه بخنده ...
میتونه ببینه و دم نزنه ....
میتونه بگه گور بابای دنیا و غماش...
میتونه جلوی همه سر بلند کنه و بگه اگه بخوایین میشه ...
میتونه به رویاهاش برسه ...
و وقتی که میرم ج
 
نحوه ساخت لوله فلزی بدون درز
نحوه ساخت لوله فلزی بدون درز به دو صورت است. یا به صورت اسپیرال یا به صورت طولی یا longitudinal . بدون درز به لوله هایی گفته می شود که در ساخت آن هیچ درز و یا جوشی در آن بکار نرفته است . معمولا اندازه ۲/۱ الی ۳۶ اینچ تولید می شود.این لوله ها کاربرد زیادی در کارهای تاسیساتی دارد و روش تولید لوله از سایز بالا به پایین می باشد.
مراحل تولید نحوه ساخت لوله فلزی بدون درز
برش فولاد : در این مرحله شمش فولادی را برش می زنند.
گرمادهی ب
یه مدیر قبل از همه چی نیاز به شناخت داره، شناخت از خودش و محیطش، و این، پیچیدگی ها و وسعت زیادی داره .. و خود مدیر هم به عنوان یک انسان یک مجموعه به هم پیوسته و مرتبط از عناصر و عوامل مختلفه .. و در نتیجه این شناخت لازمه بتونه به یک دیدگاه و بینش روشن و دقیق برسه 
 
مدیر وقتی که از مجهول خودش و محیط بیرون اومد!(این یه وضعیت ایده اله)، می تونه به بهترین روش یک مجموعه رو، که موسسه و سازمان و مجموعه افرادش هست با قدرت ادراک و شعور مدیریت کنه و به مقصد
روش های پیشنهادی:
■ "لاوا" رو پشت برجتون میندازید و تا برسه به پل اکسیرتون پر میشه و حریف سعی میکنه با نیروهاش لاوا رو بزنه و از همون طرف میتونید بالونو بفرستید ک وقتی نیروهاش به لاوا ضربه میزنن بالون به برج حریف برسه بیشتر از نصف خون برج رو از بین ببرید
یه مدیر قبل از همه چی نیاز به شناخت داره، شناخت از خودش و محیطش، و این، پیچیدگی ها و وسعت زیادی داره .. و خود مدیر هم به عنوان یک انسان یک مجموعه به هم پیوسته و مرتبط از عناصر و عوامل مختلفه .. این شناخت لازمه برای اینکه بتونه به یک دیدگاه و بینش روشن و دقیق برسه 
 
مدیر وقتی که از مجهول خودش و محیط بیرون اومد! (این یه وضعیت ایده اله)، می تونه به بهترین روش، یک مجموعه رو، که موسسه و سازمان و مجموعه افرادش هست، با قدرتِ ادراک و شعور، مدیریت کنه و به
همیشه فکر می کنیم که وضعیت ازینی که هر هست نمی تونه بدتر شه ..اما اشتباه می کنیم ،
همیشه بدتر میشه !
تا بی نهایت می تونه بدتر بشه !
پس بهترین کار اینه که ازین لحظه نهایت استفاده رو بکنیم 
کی می دونه ... شاید همینی هم که امروز داریم فردا نباشه .
آموزش ارزان فیبروز ابرو
آموزش ارزان فیبروز ابرو
در دنیای واقعی شاید تعجب کنید که آموزش ارزان فیبروز وجود داشته باشد و شاید پیش خودتان فکر کنید که حتماً کاسه زیر نیم کاسه است؟ یا چطور ممکن است آموزش ارزان فیبروز ابرو با کیفیت باشد؟ یا بدون پرداخت هزینه های گزاف آموزش چطور میتوان یک آموزش حرفه ای فیبروز و هاشور میکرو ابرو را داشت؟ یا آیا اگر اینطور این نیست که هر چقدر پول بدهی آش می خوری ؟همان کلاس‌های گران و آموزش‌های گران فیبروز ابرو ه
 
پاییز برسه و من دلم نخواد غروباشو ببینم؟ پاییز برسه و من ۱۹ روز میدون شهرداری رو ندیده باشم؟ پاییز برسه و من تو خیابون حافظ و باغ محتشم قدم نزده باشم؟ پاییز برسه و من دلم نخواد بارونش خودشو به رشت برسونه؟ پاییز برسه و نخوام لباس‌ها و عادت‌های پاییزهای سال‌های پیش رو از چمدون بیرون بکشم؟ روسری نارنجی؟ شال گردن قرمز؟ نیم‌بوت زرشکی؟ کیک پرتغالی؟ چای آخر شب؟ انار باغ مادربزرگه؟ پاییز برسه و این همه بی‌اثر باشه؟ این همه بی‌معجزه؟ این همه د
اینطور نیست که من خیلی خمار اینترنت باشم و استخون‌درد گرفته باشم از نبودنش. فقط نمیدونم با زندگیم چیکار کنم. نمیدونم بعد یه روز طولانی که از دانشگا برمیگردم چطور خستگیمو در کنم. چطور با مامانم اینا تماس تصویری بگیرم. چطور جزوه و ویس دانلود کنم. چطور گوگل کنم که چرا سرامیکای کف اتاقمون بلند شدن و صدا میدن. 
و به طور کلی، بیشتر نگرانم که قراره چی بشه. قراره اینطوری بمونه؟
وقتی با دختر یه خانواده ازدواج می‌کنین، لطفا بعدش یه‌طوری نباشین که آدم روزی هزار بار خودشو واسه اون لحظه که ازش پرسیدن:"نظرت چیه؟" و جواب داده:"من مخالفتی ندارم" لعنت کنه.
یا به این فکر کنه چطور می‌تونه پاره‌ی جیگرش رو ازتون پس بگیره..
پ.ن: هیچی نشده، با دومادمون دعوا نکردم. ناراحتم نیستم. فقط خیلی وقت بود رو دلم مونده بود این حرفا..
کاش روزی برسه که فقط از چیز هایی که حسش کردیم حرف بزنیم
یه احساسیه که فقط باید یه لحظه قرار پیدا کرد و فقط فکر کرد به همه ی اون مسیری که طی کردی
بدون هیچ حرفی بدون هیچ اصرار
فقط نگاه کرد
بدون هیچ سعی در جریان گذاشتن
فقط باید بگی اسان نبود
اما ادامه ش قراره بگه که گذشته ی این اینده
دو طرفش چی بوده حکمتش چیه
محکم بوده که میشه اینجوری ادامه داد

معتقدم روزی میاد یا در این دنیا
یا اون طرف که بشر با فهمیدن همه چی یک دل سیر گریه خواهد کرد ...
خدا
امروز تمام امیدم از خوندن اینه که آخرشب برسه،دوشی بگیرم،مسواک بزنم،آهنگ دهه شصتی پلی کنم،برقصم و صورتم رو بند بندازم و هیچ ایده ای ندارم که چطور میتونم همه ی این کارها رو طی چهل و پنج دقیقه ای که وقت دارم انجام بدم.
 
*من از آدمی که هستم تعجب میکنم...امروز به مادرم گفتم نمیدونم به چه منبع انرژی وصلم که تمام نمیشه...امیدوارم که تمام نشه البته!
جزء اون دسته آدم‌هایی بودم و شاید هنوز هم هستم که یه پایان تلخ رو به تلخی بی‌پایان ترجیح می‌دادم. برعکس اطرافیانی که انگار طاقتش رو نداشتند. یک ترسی همیشه زیر پوست‌هامون بود. وقتی موضوعی در اختیار من نبود، من هم محکوم به تحمل تلخی بی‌پایان می‌شدم و کم‌کم ترس زیر پوست من هم می‌رفت. محتاط می‌شدم و دلسوز. اما امروز فکر می‌کردم به پایان‌های تلخ. دیدم پایان تلخ هم می‌تونه بعد از خودش یه تلخی بی‌پایان به بار بیاره. صرفا تموم نمی‌شه که بره. ا
 
همیشه از موراکامی خیلی یاد گرفتم . یادمه از وقتی که کافکا در کرانه رو خوندم ، حسابی فکرام عوض شد . می خواستم بلند بشم برم خودش رو پیدا کنم باهاش حرف بزنم . می خوام پیداش کنم ازش تشکر کنم که مثل یه استاد صبور به من کلی درس داد. کتاب هاش می تونه یه درمان باشه برا آدم. مخصوصا وقتی که حس همزاد پنداری داشته باشی .
یکی از درس هایی که ازش گرفتم از نوشتن بود که چطور می تونه نویسنده رو درمان کنه و از کلی فکرهای مزاحم و خواب های چرت و پرت آزادش کنه . از تجربه
جواب بازی آفتابه ۲ رو امروز براتون آماده کردیم ، نسخه سابق این بازی بسیار پر محبوب بود به طوری که بازی آفتابه یکی از اولین بازی های حدس کلمات به شمار میامد.
جواب کامل بازی آفتابه ۲الف) آفتابه جدید (آفلاین)
مرحله ۱ : خرابیمرحله ۲ : توربینمرحله ۳ : بارزمرحله ۴ : شموشکمرحله ۵ : آجرپارهمرحله ۶ : اینجا آخر خطمرحله ۷ : ماشین آشغالیمرحله ۸ : آقازادهمرحله ۹ : پاچه خوارمرحله ۱۰ : پیچ پلیسیمرحله ۱۱ : شاسیمرحله ۱۲ : دولت روحانیمرحله ۱۳ : شلیکمرحله ۱۴ : قوطیمرح
جواب بازی آفتابه ۲ رو امروز براتون آماده کردیم ، نسخه سابق این بازی بسیار پر محبوب بود به طوری که بازی آفتابه یکی از اولین بازی های حدس کلمات به شمار میامد.
جواب کامل بازی آفتابه ۲
الف) آفتابه جدید (آفلاین)
مرحله ۱ : خرابی
مرحله ۲ : توربین
مرحله ۳ : بارز
مرحله ۴ : شموشک
مرحله ۵ : آجرپاره
مرحله ۶ : اینجا آخر خط
مرحله ۷ : ماشین آشغالی
مرحله ۸ : آقازاده
مرحله ۹ : پاچه خوار
مرحله ۱۰ : پیچ پلیسی
مرحله ۱۱ : شاسی
مرحله ۱۲ : دولت روحانی
مرحله ۱۳ : شلیک
مرحله ۱۴ :
نمیدونم چرا هیچوقت اونجوری که دلت میخواد پیش نمیره
ای کاش یه روزی برسه همه آدما به مراد دلشون برسن..
مراد ما همون آرزو شما هست.
دلم میخواد یه روزی بیاد همه حالشون خوب باشه 
روزی برسه همه چشاشونم بخنده و کلا شاد باشن..
نمیدونم چرا همیشه اونجوری که دلم میخواد پیش نمیره..
هوف...
پس کی منم مثل بقیه میتونم به آرزوهام برسم و خوشحال باشم؟
هوووم؟؟
مغزم پیچاپیچ هست و نمیدونم چی بگم که بتونم تموم اون حس های
مختلفمو بریزم بیرون تا یکم از شر این سردرد های مز
با هم کار می کنیم... با هم خرج می کنیم...
مدتی است وقتی کسی ازم سوال میکنه قصد ازدواج دارین سوال بعدی شون این هست که آیا شاغل و مستقل هستید؟خواستم کمی درباره این ملاک انتخاب صحبت کنم... (اشتغال زنان و مشارکت مالی در زندگی)
آقا پسرها به نظرتون این جمله ای که " با هم کار می کنیم و خرج می کنیم" چقدر به نفع زندگی خانوادگی تون هست؟
با نگاهی به تفاوت های جسمی زن و مرد مشخص است که یک زن به اندازه یک مرد قدرت و توانایی جسمی نداره که پا به پای مرد در بیرون از خو
یک روز دختر یا پسرت، که هر کاری تونستی برای رفاه و آرامشش کردی، میاد بهت میگه دیگه نمی‌خواد با شما یعنی پدر و مادرش زندگی کنه. تعجب می‌کنی و ناراحت می‌شی. فکر می‌کنی کجا دیگه این همه عشق بی‌منت به پاش ریخته می‌شه، کجا هر وعده غذای گرم می‌گذارند جلوش، کجا غیر این خونه و کنار پدر و مادرش می‌تونه این‌قدر امن باشه. اما می‌دونی؟ نه تو کم گذاشتی و نه اون ناسپاسه. یک نیازی هست به اسم استقلال که از یک سنی میاد سراغت. شاید تو قبل این که نیازت به مرز
پاسخ مرحله 1 بازی کلماتیک
۱ – کلمات این مرحله : آب / بابا
جواب بازی کلماتیک
جواب مراحل بازی کلماتیک
پاسخ مرحله 2 بازی کلماتیک
۲ – کلمات این مرحله : با / ابا
پاسخ مرحله 3 بازی کلماتیک
۳ – کلمات این مرحله : ری / رای / یار
پاسخ مرحله 4 بازی کلماتیک
۴ – کلمات این مرحله : بت / تب / تاب
پاسخ مرحله 5 بازی کلماتیک
۵ – کلمات این مرحله : لب / بلا / بال
پاسخ مرحله 6 بازی کلماتیک
۶ – کلمات این مرحله : شک / کت / کش / تشک
پاسخ مرحله 7 بازی کلماتیک
۷ – کلمات این مرحله : زر / و
دیروز با یک تازه آشنایی سکس چت داشتم و سبک شدم. هورمون‌هام بهم ریخته و دچار شیدایی جنسی‌ام. شب غمی از دوری ح داشتم. و در کل دیروز افسرده حال بودم چون خسته‌ام از این علافی. بی‌هدفی، بی‌برنامگی.
میم میگه باید هدف داشته باشی و مدام بهش فکر کنی، اینجور که چه چیزی تو رو می‌تونه به هدفت برسونه؟ الزاماتش رو دنبال کنی؟ هدف مثل خوره به جونت باشه.
راستش فعلا هدفم دکتری و رفتن از ایران هست. و در مرحله‌ی بعدی داشتن تزهای بزرگ در فلسفه. چطور له اینها بای
یادته در مورد پوچ بودن زندگی و لزوم وجود داشتن یه چیزی برای معنی دادن بهش بحث می کردیم؟ یه چیزی ک کافی باشه، و اونقدر بزرگ ک بتونی چشمتو روی این گودال مکنده ک انگار داره کم کم تو رو می کشونه تو چاه نیستی، ببنده. یا حداقل پر از این احساس بشی ک بیهوده زندگی نکردی. یه چی در حد و اندازه عشق، انگار جواب این سواله. ولی به نظرم، خود عشق این خلع رو پر نمی کنه فقط .. می تونه تو رو وادار کنه ک انگار، خودتو به یکی دیگه واگذار کنی؟ انگار خودتو به معشوقت بفروشی
 
این که یه مَرد، دستش آلوده بشه به زدنِ همسرش
توی مدلِ زنونه به چی تبدیل میشه؟؟!!
منظورم اینه که؛     
مؤنثِ مردی که دستش آهنگِ نواختن داره، چجوری می تونه باشه؟؟!!
مممممممممممممم
فکر کنمممممممممم
فکر کنم
اون زن می تونه زبونش آهنگِ نواختن داشته باشه
با زبونش اون کاری رو بکنه که یه مرد با دستهاش می کنه
بنوازه
نوازش کنه
 
 
هه
 
 
از ترس نرسیدن....
چشماتو ببندی و بخوای که زمان زود بگذره...
بگذره تا برسه به اون لحظه...
بگذره تا برسه به اون لحظه که نمیدونی بعدش چه قدر سخته یا اسون اما میدونی که بعدش حتما فرق داره....
بعدش اصلا مثل قبلش نیست....
همین رو میخوای....
مثل اون لحظه که ته دلت یه حالی میشه تو سرعت و سرازیری....اما بعدش قطعا فرق داره با قبلش...
   درست است که من میدانم بچه ای که تب دارد را باید چطور تیمار کرد، یا اینکه چه غذایی برایش پخت، یا چطوری بغل اش کرد و یا حتی چطوری پوشکش را عوض کرد یا اگر پایش قرمز شد چطور خوبش کرد، اما در مورد بچه داری که چیزی بسیار فراتر از اینهاست هیچ چیز نمیدانم. که اگر میدانستم یک دمبل 1.5 کیلویی نمیدادم دست یومونچه ای که حوصله اش سر رفته تا با آن بازی کند.
گفته بودم که باید بیشتر بیام اینجا و نذارم بیشتر از این، این بلاگ خاک بخوره. حالا اینجام ولی بدون حرف حساب.
پر از درگیر‌ی‌ها و کشمکش‌های ذهنی‌ام. نه از اونایی که میشه فکرشو کرد و حدس زد. نه. درگیری‌های ذهنی من بی‌خودترین و احمقانه‌ترین و کسل‌کننده‌ترین مشغله‌هایی که می‌تونه توی ذهن هر کسی وجود داشته باشه. اونقدر بی‌خود که حتی دوست‌ ندارم برای خودم بازخونی‌شون کنم. 
هر روزی که میاد، می‌گذره و تلف می‌شه، دارم تقلا می‌کنم و توی چارچو
شاید ظاهرا درست کردن جوجه کباب ساده به نظر برسه. پیاز و آبلیمو و نمک و زعفران رو به تکه های جوجه اضافه کرده و روی آتش کباب می کنیم. شاید ساده به نظر برسه اما نکاتی داره که رعایت کردنشون جوجه کباب های خونگی رو بسیار بسیار لذیذ می کنه بدون اینکه گوشتش سفت شده باشه یا بی مزه باشه. پس با ما در این مطلب همراه باشید.

ادامه مطلب
تکلیف کسی که راه رو چهل ساله به طور ظالمانه ای در حق خودش رفته، و زمینه ظلم دیگران در حق خودش رو فرآهم آورده .. و نه کسی می تونه اونو نجات بده و نه به نجات خودش فکر میکنه .. چیییییه؟؟!!! 
کسی که با روش تربیتی مسخ کننده به علاوه جهل و عادت های ویرانگر خودش هر روز ضربه ای مُهلک بر پیکر حیات خودش وارد می کنه، و منفعلانه حیات و زندگی خودش رو دست همه سپرده .. چطور به خودش برمی گرده؟؟؟!!!
 
وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْف
زندگی ثابت کرد که همیشه نمی‌تونی رو بقیه حساب کنی و یه وقتایی هست که فقط خودتی و خودت، تنها و بی‌یاور.
یه رفیق می‌خواستم همیشه گوش باشه و حرفام پیشش مثل یه راز بمونه. درددل کنم و سبک بشم و حالم خوب شه.
یه دوست نادیده‌ای تو توییتر گفت اونروز که بازگشت به خونه می‌تونه حس خوبی داشته باشه بعد این‌ همه سال. خونه نیست اما جایی شبیه به‌ش می‌تونه باشه.
#خونه
   تاریخ هر مملکت، نشان دهندهٔ افتخار و مشکلات اون مملکت است.
 و از تاریخ کشورمون دونستن به خصوص شروع انقلاب و قبلش خیلی کمک حال الأن زندگیمون می تونه باشه.
 و جای گشت و گذار توی اینستا و امثالش، کمی تاریخ بخونیم، به خودمون کمک می کنیم از گذشتمون بدونیم
 و بدونیم کشور عزیزمون ایران، چه سختی ها و خوشحالی هایی رو طی کرده تا به الأن رسیده.

 + خوانندن تاریخ می تونه راه جدیدی تو زندگی اکثرمون ایجاد کنه.
اون روز که سخت حس ناتوانی داشتم پیش بدی های این آدم، روزی که مث ده ها بار دیگه ای که از خدا پرسیدم واقعا میخوای تا کجا به بعضی آدم ها مهلت بدی؟ همه جواب این آدم ها موکوله به قیامت؟؟
اون روز فکر نمیکردم انقدر زود چنین شبی برسه که خودم بالای سرش تو آمبولانس بشینم و امشب رو تا صبح تو بیمارستان بالای سرش بیدار بمونم، در حالیکه سکته مغزی کرده، فرصت احیای مغزش گذشته و نیمی از بالاتنه ش لمس شده و قدرت تکلمش رو از دست داده ...این روز رو برای هیچ آدمی دلم
اون روز که سخت حس ناتوانی داشتم پیش بدی های این آدم، روزی که مث ده ها بار دیگه از خدا پرسیدم واقعا میخوای تا کجا به بعضی آدم ها مهلت بدی؟ همه جواب این آدم ها موکوله به قیامت؟؟
اون روز فکر نمیکردم انقدر زود چنین شبی برسه که خودم بالای سرش تو آمبولانس بشینم و امشب رو تا صبح تو بیمارستان بالای سرش بیدار بمونم، در حالیکه سکته مغزی کرده، فرصت احیای مغزش گذشته و نیمی از بالاتنه ش لمس شده و قدرت تکلمش رو از دست داده ...این روز رو برای هیچ آدمی دلم نمیخو
هنر چیه؟
شاید ظاهرا به موضوع گروهمون، یعنی عدالت ربطی نداشته باشه، ولی دونستنش لازمه. پس به طور خلاصه:
ماجرا از این قراره: ادراک در کل به دو دسته تقسیم میشه: ادراک عقلی. ادراک حسی.
1-ادراک عقلی ریشه علم هست، و ادراک حسی ریشه هنر.
2-کسی که عادت داره مطالب رو عقلی بیان کنه، بالقوه دانشمند یا فیلسوفه، کسی که عادت داره مطالب رو حسی بیان کنه، بالقوه شاعر یا هنرمنده.
3-علم مربوط به خودآگاه دانشمند یا فیلسوفه، ولی هنر مربوط به ناخودآگاه هنرمنده.
4-اثر هن
بچه که بودم عاشق سیب بودم. هر چی می خوردم سیر نمی شدم. یادمه یه شب توو مهمونی مشغول بازی بودم که چشمم افتاد به آخرین سیب توی ظرف میوه. تا اومدم بِرَم بَرِش دارم یکی دیگه از مهمونا برش داشت! منم اصلا به روی خودم نیاوردم!
 
چندوقت پیش دلم می خواست کنسرت خواننده ی مورد علاقه مو برم. وقتی رفتم توو سایت فقط یه جای خالی مونده بود. تا اومدم رزروش کنم یکی پیش دستی کرد. منم اصلا به روی خودم نیاوردم!
حالا اگه می بینی من عجله دارم، اگه می بینی من هولم، اگه می
....
برگای زرد ...
منو یاد تو میندازن...
چه زود رسید پاییز بازم..
....
نیستی ...
روزا دارن...
آروم آروم سرد میشن ...
غروبا دلگیرترن....
همه دنیا بهم میگن ..
نیستی!
....
این آهنگ رو میخونم...
مامان میگه :کی نیست؟
....
ترم از فردا شروع میشه ...البته که مشخصه هیچ کس از فردا نمیره ...اما پس فردا ...تجارت ۴ با یه استاد که روز اول لیست داره و حضور غیاب میکنه و دو نمره به حضور کامل میده ...!نتیجه اینکه عملا ترم از ۸ صبح یکشنبه شروع میشه !و میییره تا یکشنبه هفته بعد!تا ۷ مهر که حذ
بازم فرصتی دست داد برای شروعی مجدد ... :
 
الان که انگشتانم توان و فرصت دارد بنویسد از تو ...
الان که دلم می تونه هواتو بکنه ...
الان که عقل و ذهنم می تونه تصمیم بگیره کردن هواتو ...
الان که زبونم میتونه بگه السبلام علی الحسین ...
الان که گوشام میتونه بشنوه مداحیتو ...
 
عاقا بذار یه سلام بدم از راه دور ...
 
السلام علیک یا اباعبدلله ...
 
سلام به شاه از ططرف ذره ی ناچیز روسیاه ... 
 
حیف کاری کردم که جواب سلامتو نمی شنوم آقا ... .
چطور بدون خفظ کردن لغات، زبان انگلیسی رو یاد بگیریم؟
سلام
شاید شما هم آرزوی یادگرفتن زبان انگلیسی رو حداقل در برهه ای از
زندگیتون داشتید. من به شخصه در این زمینه خیلی زمین خوردم تا بتونم به
هدفی که در این رابطه داشتم برسم. من ادعا نمی کنم که می تونم به شما روش
مسلط شدن کامل به زبان انگلیسی رو یاد بدم اما ادعا می کنم می تونم راه و
روشی رو به شما یاد بدم که بدون نیاز به هزینه کلاس و استاد و به صورت
خودآموز و بدون این که لازم باشه کلمه ای حفظ کنید
چطور بدون خفظ کردن لغات، زبان انگلیسی رو یاد بگیریم؟
سلام
شاید شما هم آرزوی یادگرفتن زبان انگلیسی رو حداقل در برهه ای از
زندگیتون داشتید. من به شخصه در این زمینه خیلی زمین خوردم تا بتونم به
هدفی که در این رابطه داشتم برسم. من ادعا نمی کنم که می تونم به شما روش
مسلط شدن کامل به زبان انگلیسی رو یاد بدم اما ادعا می کنم می تونم راه و
روشی رو به شما یاد بدم که بدون نیاز به هزینه کلاس و استاد و به صورت
خودآموز و بدون این که لازم باشه کلمه ای حفظ کنید
جواب بازی سلطان قلبها
جواب بازی سلطان قلبها را در تمامی مراحل را می توانید از بخش های زیر دریافت کنید ، کاملا بروز است و چنانچه تغییری در پاسخ ها پیش آید در همین صفحه بروزرسانی می شود.
جواب مراحل بازی سلطان قلبها
جواب مرحله 1 فصل 1 بازی سلطان قلبها
دود / ذات / پاک / باد / برف
جواب مرحله 2 فصل 1 بازی سلطان قلبها
پول / چاق / پدر / تاج / دست
جواب مرحله 3 فصل 1 بازی سلطان قلبها
پشه / جلد / عسل / پله / خون
جواب مرحله 4 فصل 1 بازی سلطان قلبها
تاب / ترس / پست / راز / تی
به نقل از یکی از اقوام که یکی از آشناهاشون تو قالیشویی کار می‌کنه:
از چند ماه به نوروز، به هیچ وجه قالی به قالیشویی ندین. چون اوضاع خیلی خرابه. بقیه‌ی قالیشویی‌ها رو خبر ندارم، این یکی که وصف حالش رو شنیدم، از سراااسر شهر قالی می‌بره و محدود به منطقه‌ی خاصی نیست. تعداد زیادی وانت داره که از هشت صبح تا هشت شب و هفت روز هفته کار می‌کنن. البته کار که چه کاری! به نقل از منابع مذکور، فرش رو با آب‌کف خیس می‌کنن و بعد با کفش‌های گلی هی از روش میرن و
بهترین خمیر پیتزا
مواد لازم
 
۳/۴ پیمانه آب ولرم 
۱ قاشق چایخوری مخمر خشک فعال
۲ پیمانه آرد همه کاره، به اضافه مقداری در حد نیاز
۱ و ۱/۲ قاشق چایخوری نمک
وسایل لازم
همزن کاسه ای با قطعه خمیرگیر، یا یک کاسه متوسط و استفاده از نیروی بازو قاشق بهم زدن پلاستیک سلفون یا پوشش برای کاسه
ادامه مطلب
مرد نمی تونه از فرستادن زن به سفر حج خودداری کنه ، زن هم نمی تونه مرد رو ملزم کنه که هزینه سفر حج رو بپردازه بلکه می بایست بار سفر رو ببنده و آماده سفر به #سرزمین_وحی بشه ، مگر این که زن و شوهر با همدیگه توافق کنند که مرد هزینه یک سفر مکه رو به زن بپردازه .
ادامه مطلب
فهمیدم آدم های خیلی خیلی می تونن سنگ دل باشن و این سختی و سنگ دلی نهایتی نداره اصلا...
فهمیدم که ما آدم ها، شیعه ها محبین امام حسین علیه السلام فقط بلدیم خوب سینه بزنیم و گریه کنیم برای امام حسین علیه السلام اما برای همون ارباب بلد نیستیم و نمی تونیم حتی قدمی برداریم یا ذره ای از خودمون و امیال نفسانی مون کوتاه بیاییم...
فهمیدم که برای صبر آدم ها هم حدی نیست و خدا در اتفاقات مختلف و در آزمون و خطاها ظرفیت ها و استعدادهای هر شخصی رو بهش نشون میده
با سلام
بنده برنامه نویس وب هستم که به تمامی زبان های Html , Css , Javascript , Ajax , php , sql مسلط میباشم، بنده می خوام کار را شروع کنم ولی هر جایی می خوام پروژه بگیرم بهم نمیدن، حتی توی پونیشا و ... هم عضو هستم، با توجه به اینکه بنده نمونه کار آفلاین هم دارم، یعنی سایت فروشگاهی زدم، اگه ممکنه دوستان راهنمایی کنن که از کجا و چطور میتونم کار بگیرم؟
ادامه مطلب
نگاهی به زندگی روزمره
خودتان بکنید. چه کارهایی را بدون فکر کردن انجام می‌دهید؟ اینکه صبحانه‌تان را
چطور بخورید، چطور بند کفشتان را ببندید، چطور قدم بردارید، چطور ماشین را روشن
کنید ، هنگامی که احساس خاصی به شما دست می‌دهد چه کار کنید، چطور با دوستانان و
همینطور غریبه‌ها مکالمه داشته باشید و ... . زندگی همه ما مملو از همچنین فعالیت‌هایی
است. این فعالیت‌های کوچک و به ظاهر ساده می‌توانند تاثیر شگرفی در زندگی‌مان داشته
باشند.
ادامه مطلب
بسم الله
نمیفهمم چه جوری میشه که یه نفر با اینهمه دغدغه که دنیای امروز بهمون تحمیل کرده و با همه ماموریت های بزرگی که خدا برای زندگی ما تو دنیا در نظر گرفته ،فرصت رسیدگی به این مسائل پیش پا افتاده رو پیدا میکنه ؟!!!
مدام درگیر حرف و حدیث های واهی و دنبال مقابله به مثل کردن .
من حتی نمیفهمم چطور میشه دنبال یه آدمی که نمیخوادت و دوست نداره راه بیافتی چه برسه دنبال این کارای بی مقدار و سخیف
واقعا اون کرامت انسانی که خدا برامون قرار داده با این رفتا
مستقلانه نشستن، به کودک شما چشم انداز جدیدی از جهان می بخشد. وقتی که  عضلات کمر و گردنش به اندازه کافی برای عمودی نگه داشتنش قوی هستند و فهمیده است پاهایش را کجا قرار دهد تا واژگون نشود، تنها مقداری زمان خواهد برد، تا به سوی چهاردست و پا رفتن، ایستادن و راه رفتن برود.
این مرحله چه زمانی اتفاق می افتد؟
معمولا هر کودک 4 ماهه حداکثر تا ۷ ماهگی یاد می گیرد مستقلانه بایستد. این نزدیک به همان زمانی است، که او در غلت خوردن و بالاگرفتن سرش مهارت پیدا
وقتی پا به این خوابگاه گذاشتم همینقدر دلم گرفته بود که حالا گرفته...حالا که آخرین شب بودنم در اینجاست...من چهارسال در این شهر فقط زندگی نکردم...من بزرگ شدم،تجربه کردم...آدم دیگری شدم...این روزهای آخر هرکجای شهر که پاگذاشتم یاد خاطرات بیشمارم می افتادم و تازه میفهمیدم که چقدرها در این شهر ریشه دوانده م...که سخت است اینکه این آدمها و این فضاها را بگذارم و بروم...و تازه بروم در شهر خودم که حس میکنم غریبه تر از این حرفها شده م با کافه ها و کتابفروشی ها
چقد هوا خوبه...منکه فردا نوبت ارائه ی پروژه ای رو ندارم که انجام ندادم تایپش نکردم و تستش هم نکردم...شما چطور؟؟منکه اصلا معدلم وابسته به سه واحد پیشرفته ی فاکی نیست...شما چطور؟منکه نمیخوام شب زلزله بیاد اصلا قیامت شه تا صبح نرسه...شما چطور؟
#سوپر فود چیست ؟  #سوپر_فود #nbs محصول فرآوری شده از دانه غلاته که با تغلیظ ۲۰۰ برابر مواد درون دانه تهیه میشه 
چجوری بدن خوب میکنه ؟ با تامین تمام مواد مورد نیاز بدن باعث میشه اندام ها و دستگاه های بدن تمام مواد مورد نیازشون بهشون برسه در ابتدا شروع به #پاکسازی دستگاه ها میشه بعد از پاکسازی دستگاه ها با رسیدن تمام مواد مورد نیازشون ارتقا پیدا میکنند و به بهترین شکل ممکن شروع به عمل میکنند و بیماری ها دفع میکنن در واقع خود سوپرفود کاری انجام نمی
#سوپر فود چیست ؟  #سوپر_فود #nbs محصول فرآوری شده از دانه غلاته که با تغلیظ ۲۰۰ برابر مواد درون دانه تهیه میشه 
چجوری بدن خوب میکنه ؟ با تامین تمام مواد مورد نیاز بدن باعث میشه اندام ها و دستگاه های بدن تمام مواد مورد نیازشون بهشون برسه در ابتدا شروع به #پاکسازی دستگاه ها میشه بعد از پاکسازی دستگاه ها با رسیدن تمام مواد مورد نیازشون ارتقا پیدا میکنند و به بهترین شکل ممکن شروع به عمل میکنند و بیماری ها دفع میکنن در واقع خود سوپرفود کاری انجام نمی
 
یه نفر ادعا کرده اینقدر عاشقته که
حتی یه روز هم نمی تونه بدونِ تو سر کنه
 
من ادعایی ندارم 
هر روز هم دارم بدون تو سر می کنم
هر روز و هر شب
روزها و شبهایی که اگر تو رو ازشون حذف کنند چیزی از اونا نمی مونه
قصه ی داشتن و نداشتنِ تو اینقدر پیچیده شده که هر آدم عاقلی رو گیج می کنه
من که عقلی برام نمونده که بخوام فکر کنم
 
فقط سعی می کنم بی ادعا همه ی وجودم رو پر کنم از تو
خوشحالی وقتی که بعد از چند وقت بالاخره به فکرت برسه با قلبت دوست بشی
ازش بپرسی چرا ناراحته
چرا رنج میکشه؟
 
میخواست چی بشه؟و ببینی میگه اگر چطور میشد خوشحال میشدم؟
اونوقت به خواسته هاش فکر کنی ببینی منطقی؟
یعنی واقعا اگر خواسته هاش براورده میشد تو خودت گارانتی میکنی که اخرش خوشحال میشد؟
 
وقتی یک سوال ازش پرسیدم و فهمید از چه چیزی ناراحته و فکر کردم مسلما چیزی که میخواد با واقعیت خیلی فرق داره به حرفم گوش داد
 
راستی یک کتاب پی دی اف خوانده ش
آثار هنری! نگهداری ازشون سخته. برای کسی که اون اثر حاصل رنج و زحمتش نیست فرقی با سایر اشیا نداره ولی برای کسی که از جون و روحش واسش خرج کرده و خلقش کرده مثل بچه اش میمونه و طاقت نداره یه خراش روش بیفته چه برسه چیزی ازش کم بشه.
برای همینه استرس گرفتم و مضطرب شدم، چون خودم صاحب آثار هنری انگشت شمار ولی پز زحمتی هستم خودمو جای صاحب اثر گذاشتم و نگرانیشو درک کردم و سعی کردم نذارم آسیبی به آثارش برسه. امیدوارم تصمیم درستی بوده باشه.
شاید در تاریخ بشر کمتر دوره‌ای اتّفاق افتاده باشد که آحاد بشری، جامعه‌ی بشری در همه جای عالَم، به قدر امروز احساس نیاز به یک منجی داشته باشند -چه نخبگان که آگاهانه این نیاز را احساس میکنند، چه بسیاری از مردم که احساس نیاز میکنند ولی در ناخودآگاهِ خودشان- احساس نیاز به یک منجی، احساس نیاز به مهدی، احساس نیاز به یک دست قدرت الهی، احساس نیاز به یک امامت معصوم، احساس نیاز به عصمت، به هدایت الهی؛ در کمتر دوره‌ای از تاریخ، انسان این همه احساس نی
آرامش و اطمینانه که آدم رو به عشق می رسونه .. و رسیدن به عشق آرامش و اطمینان می آفرینه ..
در حقیقت، عاشق شدن انسان، دلیل وجود عشق در جاییه_ دور یا نزدیک، درون یا بیرون وو .. _ که میشه نیروی محرکه حرکت انسان به سوی آرامش و طمأنینه
 
رابطه ای دوسویه .. با شدت و ضعفی متنوع 
که به مرحله رشد انسان بستگی داره .. 
 
به هر میزان که عاشق تر باشی، به همون شدت هم دقت و توجه و درک تو به پدیده ها بیشتر میشه .. 
این مفهوم پدیده ها می تونه بسیار گسترده باشه .. 
 
 
الهی ب
هرسال، وقتی میرم نمایشگاه کتاب، فکر میکنم "دیگه از این افتضاح تر نمی‌تونه باشه" و آه و نفرینی نثار دست‌اندرکاران عرصه نشر میکنم. سال بعد که میرم، چشمم که به قیمت اولین کتاب میفته میفهمم سال قبل چقدر آدم ساده ای بود. آخرش هم که دارم میرم بیرون زیر لب می‌گم: «دیگه از این افتضاح تر نمی‌تونه باشه»
باید چیکار کنم؟ خدایا، تو کجایی؟ این چه مهلکه‌ای بود که ما رو توش انداختی؟ بیا دست منو بگیر. تو کجایی؟ 
بنی عزیز، تو فکر میکنی من عرضه‌ی هیچ‌کاری رو ندارم؟ فکر می‌کنی اونقدری کند ذهنم که نمی‌تونم ارشد بخونم؟ چطور خب؟ شاید این فکرارو نکنی اما با حمایت نکردنت همیشه منو ناامید کردی. خسته شدم از دیدن زنای ضعیف اطرافم. زنایی که کل عمرشون فقط آسیب دیدن و هیچی رو عوض نکردن. من حتی نمی‌تونم تو اون تصور زندگی کنم چه برسه به واقعیت. 
منو باور کن. من
امربه‌معروف، یک مرحله‌ی گفتن و یک مرحله‌ی عمل دارد. مرحله‌ی عمل، یعنی اقدام با دست و با زور؛ این مرحله، امروز به عهده‌ی حکومت است و باید با اجازه‌ی حکومت انجام بگیرد و لاغیر. اما گفتن با زبان، بر همه واجب است و همه باید آن را بدون ملاحظه انجام بدهند.
فصل دوم: معارف، مقاصد و توقعات انقلاب اسلامی ایران
خانم هادسون ذهن:شرلوک،به چی فکر می کنی؟
من:از کجا فهمیدین که دارم فکر می کنم؟
جان ذهن:از چهره ات می شه این حالتت رو خوند.
من:به عجیب بودن بعضی آدم ها.
خانم هادسون و جان ذهن با هم:منظورت چیه؟
من:چطور بعضی از مردم می تونن بدون توجه و فکر کردن(حتی به مدت یک ثانیه)به مشکلات و غم های مردم دیگه راحت زندگی کنن.چطور می تونن بدون کمک کردن به دیگران و یا حتی فکر کردن به کمک کردن به دیگران راحت زندگی کنن.
خانم هادسون و جان ذهن:(سکوت)
من:چطور می تونن وقتی توانای
لوله های بدون درز لوله هایی هستند که به صورت یکپارچه و یک دست وجود دارد و هیچ گونه درز یا شکافی بر روی این لوله ها وجود ندارد .
این لوله ها در ایران با نام مانیسمان شناخته میشوند.بازرگانی بزرگ آهن تک یکی از تامین کنندگان لوله های بدون درز در ایران می باشد که با تمامی کارخانجات داخلی  و خارجی رابطه مستقیم و تنگاتنگی دارد و تامین کننده لوله های داخلی  و خارجی در ایران میباشد.
این بازرگانی متشکل از تیم های مشاوره و فروش آماده خدمت رسانی به تمامی
چطور میشه از شنبه تا چهارشنبه مانگا بخونی،(یه مانگای بییی نظیر به اسم پاندورا هارتز)، پنجشنبه صبح مثل معتادا با خواهر کوچییکت کل یه انیمه رو نگاه کنی، ظهرش بشینی کتاب بنویسی و پدرت به بهانه امتحان ریاضی، همه چیزای قشنگی که تو مغزت بود رو تبدیل کنه به به سری خطخطی، شبش بخوابی، و صبح بیدار شی ببینی اخبار داره نان استاپ تو خونه پخش میشه.
سردار سلیمانی تبدیل میشه به شهید سلیمانی.
اولین واکنش این بود:همونی بود که مامان بزرگ دوست داشت؟ همونی که با
برای اینکه به همسر و مخصوصاً بچه‌هامون ثابت کنیم بدون قید و شرط دوستشون داریم دو تا کار لازمه،
اول اینکه متوجه بشیم زبان عشق فرزند یا همسر ما چیه. آیا با آغوش و نوازش محبت رو دریافت میکنند؟ آیا با خدمت‌رسانیِ ما محبت رو میچشند؟ آیا با کلامِ مهربانانه ما احساس عشق میکنند؟ آیا با دریافت هدیه احساس می‌کنند دوستشون داریم؟ یا چی؟ اگر چه کار کنیم بروز عشق ما رو بهتر دریافت میکنند؟ اون زبان عشق اونهاست که باید جدی‌ گرفته بشه.
دوم اینکه هروقت با م
این روزها چند نفر هستن که بهم اعتماد کردن و من رو بعنوان life coach شون انتخاب کردن...
البته کوچینگی که من انجام میدم مقدار خوبی هم theme روان‌شناسی داره که همین نکته منو با کوچ‌های دیگه متفاوت می‌کنه!
حالا کاری به این حرفا ندارم!
امشب گفت و گومون به سمت جالبی رفت و من یه لحظه احساس کردم که این حرفا ممکنه در آینده برای خودم تو موقعیت‌های سخت شنیدنی باشه! :))
 
مسئله احساس کلافگی و اضطرابی بود که امروز تجربه کرده بود. ازش خواستم بگه این اضطراب از کجا می
۱: زندگی عجب داستان پیچیده ای داره. عجب ناگفته ها و ناپیدا شده ها! هر روز یه ایده ی جدید، یه تیوری جدید می یاد و یا اینکه بوده و تو تازه پیداش می کنی! اینکه چطور شد که ما این شدیم، رفتارهای ما چطور شکل گرفت! ما به عنوان ادمیزاد، از کجا امدیم و چطور شد که از مرز بی نهایت بد تا مرز بینهایت خوب متنوع شدیم! اصلن مرز خوب و بد چطور شکل گرفت؟ مردم جامعه را می سازند یا جامعه مردم را؟ کدومش اول اگاهانه اتفاق افتاد...زندگی عجب داستان پیچیده ای دارد. 

ادامه مط
این مرحله با استفاده از دستور العمل های زیر انجام دهید:
الف: از طرحی که کشیده اید سؤالاتی را به طور شفاهی برای خود طرح کنید.
ب: اطمینان پیدا کنید که موارد ذکر شده در طرح را به خوبی یاد گرفته اید.
ج: بدون نگاه به طرح اصلی، سعی کنید طرحی مانند آن بکشید.
د: با مقایسه طرح ذهنی و طرح اصلی، نواقص را تکمیل کنید و به یاد بسپارید.
ه: چند بار طرح را در ذهنتان مرور کنید.
بدون شرح :
نگاهِ چند بُعدی : پدر و مادر حرکت میزنن تو بعد 9 ما به این دنیای نا خواسته از طرف خود وارد میشی ( بدون رو در باسی و اغراق که نیس همیشه همین بود حالا من وارد جزئیات نمیشیم چطور اینا )
نوزاده هستی و تلاش میکنی ایمَکلَمَک کنی ( به زبان ترکی ) یا همون خیز زدن تو کف خونه هی زور میزنی و نمیشه زور میزنی ولی موقعه ش میرسه و خودت رو تکون میدی که رو شکمت بیفتی و باز برگردی اون زمون اینا سخت بود منم درکتون میکنم همتون :)  این دوره رو گذروندید بعدش سعی
 
تمرکز ندارم، مدت‌هاست که نتونستم روی چیزی تمرکز کنم و نمیدونم این حس بلاتکلیفی و استرس مداوم داشتن رو چجوری باید توضیحش بدم چون حتی همین الانشم نمیتونم روی این موضوعی که راجبش بنویسم تمرکز کنم. توی سرم هزارتا دیتای بی فایده میچرخه و هرلحظه یکیش میاد توی رأس قرار میگیره ، بعد تا میخوام بهش بپردازم ، تا میخوام روش زوم کنم ، میره کنار و بعدی میاد جلو . این پرش مداوم از یک موضوع به موضوع دیگه ، این نبود آرامش و ثبات ذهنی ، باعث میشه نتونی خیلی ا
از رفتار این خانمه اصلا خوشم نیومد 
شب تاسوعا یه سینی حلوا که دور حلوا؛ نان داشت از قسمت مردونه فرستادن سمت خانم ها
جمعیت زیادی داخل مسجد بود .مشخص میشد به خیلیا حلوا نمیرسه. یه خانمی که همیشه مسئول پخش بود بلند شد و شروع کرد حلوا رو بین خانمها پخش کردن.
من حلوا دوست ندارم ولی خانمی که کنار من نشسته بود، گفت:فکر نکنم حلوا به ما برسه
گفتم:من که دوست ندارم. ان شاءالله به بچه ها برسه.ولی کاش حداقل این نان ها نصف می کردن به بقیه هم برسه
سرم پایین بو
+ فکر می کردم دارم زندگی می کنم تا اون اومد
- زندگی تو بهم ریخت؟
+ نه بهم زندگی کردن یاد داد
- عجب
+ اگه قلبت گفت: بمیر، بمیر
- چرا؟!
+ آخه فرداش می فهمی زندگی بدون قلب از مرگ بدتره
- اگه عشقت بره، اونوقت میمیری؟
+ هنوز عاشق نشدی
- چطور؟!
+ از سوالت مشخصه
ای بر پدرت صلوات ترامپ نارنجکی! که همه راهها به تحریمای تو ختم میشه!
نتایج تحقیقات تا به این لحظه حاکی از آن است که دولت قویا تصمیم گرفته فارم های شخصی رو ببنده، و همه رو بیاره زیر نظر خودش. اینجوری هم نظارت می کنه و هم می تونه حسابی مالیات بگیره.
چرا؟
چون به خاطر تحریم پول کم آورده ن. الآن بهترین راهی که بتونن دستشون به پول برسه همینه. خب چرا که نه؟ راه بهتر از این برای دور زدن تحریم؟ اصلا از اولش هم افرادی که این ارزهای دیجیتال رو اختراع کردن م
خانم هادسون درون:شرلوک،به چی فکر می کنی؟
من:از کجا فهمیدین که دارم فکر می کنم؟
جان درون:از چهره ات می شه این حالتت رو خوند.
من:به عجیب بودن بعضی آدم ها.
خانم هادسون و جان درون با هم:منظورت چیه؟
من:چطور بعضی از مردم می تونن بدون توجه و فکر کردن(حتی به مدت یک ثانیه)به مشکلات و غم های مردم دیگه راحت زندگی کنن.چطور می تونن بدون کمک کردن به دیگران و یا حتی فکر کردن به کمک کردن به دیگران راحت زندگی کنن.
خانم هادسون و جان درون:(سکوت)
من:چطور می تونن وقتی تو
وقتی داشت لباس میپوشید صداش زدم: "من میرم بیرون از راهش میرم خونه آ با هم بریم پیاده روی" هیچی نگفت و سریع رفت بیرون... رفت خونه خواهرش تا با هم برن خونه یکی دیگه از فوامیل عزیز تر از جونش...درست وقتی که رسیدم خونه ی آ و با مادرش گرم صحبت بودیم گوشیم زنگ خورد و با اینکه هندزفری توی گوشم بود از صدای دادش مادر و دختری که از یه دنیا بیشتر دوستشون داشتم از جا پریدند: " تو غلط کردی رفتی اونجا... برو خونه... همین الان..." از شدت نفرت و خجالت عرق سرد روی پیشونی
بی تو دیوانه‌ای هستم که حتی نوشتن هم آرامش نمی‌کند. من این درد را کجا ببرم. مهری که بر جانم پیچیده‌ای و تا مغز استخوان ریشه داده‌است را چطور حالا بدون باغبانیت تحمل کنم؟ خوب است اشک میوه‌ دهم؟ نه، سبک نخواهم شد. این بار آنقدر سنگین است که بشکنم. شکستن از دل، در روح، در تمام آن لحظه‌های ناب تنهایی، مثل لیوان لب‌نازکی که با یک اشاره نفهمی چطور خرد شد. من این درد را همانجا رها کردم و رفتم سراغ زندگی خودم. به خیالم که تو خوبی، و من امیدوارترینم.
همیشه برام سوال بوده که وقتی یه کتابی تموم میشه وقتی یه فیلمی تموم میشه داستان اون آدم ها هم همونجا تموم میشه؟اصلا این آدما وجود دارن؟
وجود داشتن؟
یا داستان زندگیشون نشونه ی رویاهای دفن شده ی خالقشونه....
رویاهایی که هیچوقت نتونسته بهشون برسه یا نخواسته که برسه...
نمی دونم اما میدونی؟ خیلی سخت میشه غیر واقعی بودن داستان هایی رو باور کنی که توشون غرق شدی
با شخصیت ها خندیدی و گریه کردی...
سخت میشه باور کرد که وجود ندارن.
و درست تو اون نقطه سردرگم
ادم همیشه در هر مرحله از زندگیش
باید چیزی براش محور باشه
اولش مثلا اسباب بازی
بعد درس
بعد معشوق
بعد کار
بعد همسر
بعد فرزند
هرجا که از هر مرحله دل برید, وابستگی به مرحله بعد شروع میشه
اون ته تهش,که از همه چی دل برید,همممه چی مفهومشو از دست داد...به چی باید چنگ زد؟
ب کجا پناه برد؟
ب مرگ هم میشه چنگ زد و پناهی گرفت؟
یا نه,اونجاست که تازه شناخت و علاقه به خدا شروع میشه...؟
ته تهش خداست؟
یا خدا از اول بوده و خودش مرحله نیست؟
شایدم همه اینا بوده تا تهش ب ا
کارمندان زیادی را دیده ام که هر روز به فکر شروع یک کسب و کار برای خودشان هستند. حتما شما هم با این افراد سر و کار داشته اید و شاید خودمان هم از این افراد باشیم!
ولی چطور است که برخی افراد به راحتی ریسک را می پذیرند و یک کار جدید را به راحتی شروع می کنند ولی برخی افراد آنقدر حساب و کتاب می کنند که فقط در مرحله ایده باقی می مانند؟
پ
واقعا آیا راه اندازی یک کسب و کار بدون محاسبه و حساب و کتاب می شود؟ قطعا خیر
ولی چقدر محاسبه و چقدر فکر؟ چه زمانی باید ا
یه پرنده پر کشیدهاز همه دنیا بریدهناکجا آباده مقصددرد موندنو کشیدهنمیشه بی آب و دونهپره از دام زمین هاحتی بعضی جاها عشقوکردن ابزار ، دام بوناکاشکی آسمون تموم شهیه جا تو نور و سپیدیبرسه پرنده آخررد بشه از نا امیدیمقصدت هرجا که باشهبدون اونجا آخرش نیستمهم این حس پریدنتوی اوجه ، بهترش نیست
روز جمعه وقتی برنامه ای نداشته باشی می تونه صرفا به استراحت بگذره . وقتی برنامه از قبل نوشته شده ای برای این روز داری ، اصلا آدم نمی فهمه چطور تموم میشه.
من بطور معمول سر رزدن به پدر و مادر و خانواده را در برنامه روتین خودم برای این روز قرار می دهم. چیزی که برام مهمه اینه که حتما مطالبی هم بنویسم. نوشتن به من آرامش خاصی می دهد. وقتی می نویسم حس می کنم هستم. قبلا عادت داشتم در دفترچه می نوشتم ولی تصمیم گرفتم در وبلاگ بنویسم. اینکه با افراد مختلف در
معنی اعتماد رو وقتی فهمیدم که کودکی روی بخاری بود و پدر کنارش روی زمین نشسته بود. کودک با زبانی شیرین و بدون هماهنگی شروع کرد به شمارش .. یک دو سه و بعد هم پرش توی بغل پدر!
پدر که اصلا توقع چنین حرکتی نداشت هر جوری بود تلاش کرد جواب اعتماد کودک رو بده و اون رو در آغوش گرفت بدون این که هیچ آسیبی به کودک برسه.
به خودم گفتم اگه تو هم همینجوری خودت رو مینداختی تو بغل خدا الان خیلی حس و حال بهتری داشتی. بخاطر این که خدا رو باور داشته باشی و بهش اعتماد کن
جرات راه رفتن توی تاریکی رو داشته باش ...
 
× به آسمون نگاه کردم چه قدر رنگش مبهم بود 
انگار رنگی نبود 
چراغ ها بودن 
خیابون ها بودن 
همه چیز بود و منم بودم 
فقط بودم 
بدون هیچ فکری 
خالی 
بودم 
بودم و نباید از بودنم می ترسیدم 
اون من بودم! 
 
× هر آااادمی هررر آدمیی یه نقطه ضعف عجیب و مهلک داره که می تونه کله پاش کنه. 
منم همینطور! 
بنام خدایی که دوستش دارم
این وبلاگ اولین مکان برای نوشتن دیدگاه ها و عقاید نویسنده نیست ، شاید آخرین هم نباشد اما علاقه شدیدی به نوشتن دارم . گاهی با هویت واقعی نوشتم و گاهی هم بدون نام اما احساس می کنم هر چه گمنام تر باشی راحت تر می تونی بنویسی پس در این وبلاگ هم بدون نام خواهم نوشت ..
می دونم که نوشته هام همچین تحفه ای هم نیست ولی حداقل خودمو که می تونه آروم کنه
پس بزن بریم :)
مرحله 1- جمع آوری اطلاعات: اهداف و مخاطبان
این مرحله، مرحله کشف و تحقیق، تعیین می کند که مراحل بعدی چطور خواهند بود. مهمترین وظیفه در این مرحله این است که درک روشنی از اهداف وب سایت آینده خود، اهداف اصلی که مایل به رسیدن به آن هستید، و اینکه چطور مخاطبان مورد نظر که می خواهید به سایت خود جذب کنید، پیدا کنید. چنین نوعی از تحقیق به توسعه وب سایت کمک می کند تا بهترین استراتژی برای مدیریت پروژه را توسعه دهید.
پورتال اخبار از وب سایت های سرگرمی متفا
یکی از دغذغه های دانش آموزان محاسبه درصداشون توی آزمون و نمره منفیه! جدای ازینکه دانش آموزا از فرمول استفاده می کنند گاهی اوقات یه نرم افزار می تونه سرعت محاسبه درصد رو افزایش بده تا بدون دردسر چند درصد رو سریع حساب کنید.
برای اینکار از درصد گیری کلاسند استفاده کنید تا بدون دردسر درصدتون توی آزمون های مختلف حساب کنید.
وقتی 22 سالم بود با یکی از آشنایان مون که نزدیک چهل ساله بود داشتیم در مورد ازدواج صحبت میکردیم، موضوع سن  مناسب ازدواج بود که من گفتم برای دختر تا 25 سال و برای پسر نهایت تا 29 خوبه. اونم گفت من که 35 سالگی ازدواج کردم چطور؟، منم گفتم خیلی دیره 35 سالگی.
اون روز رو دقیقا یادمه، یه کم رنگ صورتش پرید و بحث رو خاتمه داد و بلند شد رفت حس کردم ناراحت شده ولی زیاد برام مهم نبود چون  فکر میکردم صرفا نظر شخصی مو گفتم و قضاوت نکردم و کار خاصی نکردم ازمن پرسید
منبع
چند روز پیش که روز جمعه ای تو اتوبان های خلوت روز جمعه داشتم رانندگی می کردم یهو به خودم اومدم دیدم چند وقت پیش که تا خرخره کار ریخته بودم سر ِ خودم ( و اتفاقا هنوزم اون دوران جز دوران سخت ؛ اما لذت بخش زندگیم محسوب می شه ) یکی از دلخوشی های روز ِ تعطیلم که تو خونه نبودم همین رانندگی تو خیابونای خلوت روز ِ جمعه بود . همین که صبح زود از خواب بیدار شم بزنم بیرون و تو اتوبانِ بدون ترافیک گاز بدم و سبقت بگیرم و برم ... 
یعنی می خوام بگم  آدم یادش می
قط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد. تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است.و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.
جاودانگی
میلان کوندرا
 
بالاخره آخرین جمع و جور کردن ها و تقسیم کردن ها تمام شد. یه قابلمه گنده هم
یه قدم بیا جلو
ما شنیدیم تو آدم خوبی هستی
کسی نمی‌تونه تو رو بخره
اما رعد و برقی که به خونه‌ها می‌زنه رو هم
کسی نمی‌تونه بخره
سر حرفی که زدی می‌مونی؛ چه حرفی زدی؟
روراستی و عقیده‌ت رو رک و پوست‌کنده می‌گی؛ کدوم عقیده؟
شجاع هستی؛ در مقابل کی؟
عاقلی؛ واسه کیا؟
منافع شخصی‌ت رو در نظر نمی‌گیری
پس منافع کی رو در نظر می‌گیری؟
دوست خوبی هستی
واسه آدمای خوب هم دوست خوبی هستی؟
 
حالا به ما گوش کن:
می‌دونیم تو دشمن مایی
به خاطر همینه که الان می‌ذ
دانلود آهنگ کردی مسعود جلیلیان چش سیاه
Download Music Kordi Masoud Jalilian Chesh Siah
دانلود اهنگ چش سیاه از مسعود جلیلیان با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود آهنگ به دامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ مسعود جلیلیان چش سیاه
با یه اشاره شدم اسیر او نگاهت
دلمه جادو کردی با او چشای سیاهت
آتیش زدی به جانم شدی تمام دنیام
هروقتی میبینمت از یادم میره حرفام
از یادم میره حرفام
مه تا ابد مخوامت خدا خودش میدانه
عشقو علاقم به تو اندازه آسمانه
هیچ کسی ن
ی پیچ بزرگ تو زندگی اونجایی عه که آدم به خودش میاد میبینه دیگه چیزی براش مهم نیست. این که خیلی ها چطور رفتار میکنن؟ چقدر میتونم تغییرشون بدم و این که بیش تر از همیشه فکر میکنی لحظه هایی که میرن دیگه هرگز بر نمیگردن. اون وقت دیگه فرقی نمیکنه تا اینجای عمرتو باهاش چیکار کردی دوس داری هر چی سربع تر هرچی هست رو رها کنی که میبینی این همه بند بهت داغونت کرده. خود خواه تر میشی و میگی زندگی باید همونی بشه برای من که می خوام. دیگه حال غصه خوردن نداری و به
بامدادِ..
یه بامدادِ دیگه اما نه از نوعِ خمارش
یه بامدادِ دلگیر
یه بامدادِ سرد که همه از سرمای آزاردهنده ش به خونه های گرمشون پناه بردن و احتمالا اکثرا خوابن یا دارن می خوابن
من اما انقدر احساس خفگی می کنم که یکی از پنجره ها رو بی اعتنا به سرما باز گذاشتم و نشستم زیرش
و بجای خوابیدن، دارم فکر می کنم..
بقول سهراب: جهان آلوده ی خواب است و من در وهم خود بیدار..
بیدارم و فکرم مثل همیشه حسابی درگیر و مشغوله
نمی دونم به چی و به کی
یه جورایی به همه جا و به
توی رویاهام، یک پسر داشتم بزرگش می‌کردم بهش درس شهادت می‌دادم بعد می‌شد سرباز رکاب حاج قاسم. حاجی بهش یاد می‌داد یک سرباز امام زمان چطور باید باشه؟ میگفتم پسرم هر چی سردار میگه گوش بده دل بده کم کسی نیست. حرفاشو بذار روی چشمات...
صبح بیدار شدم تا حالا اشکم بند نمیاد چطور باور کنم نبودنتو؟ چطور باور کنم رفتنو؟ چیزی جز شهادت حق شما نبود.
دارم رویاهایی که بافته بودم پنبه می‌کنم پسرم بی سردار موند

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها