نتایج جستجو برای عبارت :

از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد

از خدا خواستم عادتهای زشت را ترکم بدهد خدا فرمود : خودت باید آنها را رها کنی
از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا بدهد فرمود : لازم نیست ، روحش سالم است جسم هم موقت است.
از او خواستم لا اقل به من صبر عطا کند ، فرمود : صبر ، حاصل سختی و رنج است عطا کردنی نیست، آموختنی است.
گفتم مرا خوشبخت کن، فرمود: نعمت از من خوشبخت شدن از تو
از او خواستم مرا گرفتار درد و رنج نکند فرمود : رنج از دلبستگی های دنیایی جدا و به من نزدیکترت می کند.
از او خواستم روحم را رش
ترکم نکن
خواننده: امیر کریمی
ترانه سرا: بابک صحرایی
آهنگساز و تنظیم کننده: نیکان
میکس: میلاد فرهودی
گرافیک: بهرنگ نامداری
متن آهنگ ترکم نکن امیر کریمی
♫♫♫
آتیش به روح و ریشه ام بزن ولی ترکم نکن
من غریبو از درون بشکن ولی ترکم نکن
بی تو دچار مردنم اینو بدون  ترکم نکن
زندگیمو ازم بگیر اما بمون ترکم نکن
جدا شدن از تو مثه جدایی روح از تنه
نرو نرو که رفتنت آغاز مردن منه
منو اسیر تلخی آینده ای مبهم نکن
ویرون ترم کن عشق من اما نرو ترکم نکن
چطور فراموش
 
آرون افشار ترکم کردی
دانلود آهنگ جدید آرون افشار به نام ترکم کردی
Aron Afshar - Tarkam Kardi
تنظیم و میکس و مستر : کمال صداقت
+ متن ترانه ترکم کردی از آرون افشار
کجای زندگیتم کجای لحظه هامی / چقدر غمت رو خوردم فقط بگی باهامی
تو رو ندارم انگار همه همه وجودم / یه لحظه هایی اصلا کنار تو نبودم
 

ادامه مطلب
امشب چرا هیچی ارزو نکردم؟!
فکرمو هی مشغول کردم که به چیزایی فکر نکنم که ندارمشون
ولی الان ارزوهامو کردم
خودمو خواستم از خدا
خواستم که بخرتم
ماه رو هم خواستم
که مال من شه
مادرمو هم خواستم
گفتم هرچی صلاحمه
شهادتمم خواستم!
خدایا مارا شهید بمیران.......!
سعدی نبودم که بگویم:هجر بپسندم اگر وصل میسر نشودخار بردارم اگر دست به خرما نرسدمن بیشتر از این‌ها می‌خواستم. من خیلی بیشتر از این‌ها می‌خواستم. من وصل می‌خواستم. خرما می‌خواستم. خرمای زیاد.
پ ن: «ما گدایانِ خیلِ سلطانیم»
 
فوق العاده زیباست این متن
می‌خواستم خدا را نوازش کنم !ندا رسید؛ کودک یتیم را نوازش کن..
خواستم چهره خداوند را ببینم !ندا آمد؛ به صورت مادرت بنگر..
خواستم به خانه خدا بروم !ندا آمد؛ قلب انسان مومن را زیارت کن..
خواستم نور الهی را مشاهده کنمندا آمد؛ ازپرخوری وشکم سیر فاصله‌بگیر.
خواستم صبر خدای را ببینم !ندا آمد؛ بر زخم زبان بندگان صبر کن..
خواستم خدای را یاد کنم !ندا آمد؛ ارحام و خویشانت را یاد کن..
خاطره ترک اعتیاد
 
خاطره ترک اعتیادآنقدر با دختر دایی ام سر وکله زدم و با استدلالهای من درآوردی اش کشتی گرفتم که گفت: هرچه تو بگویی، اصلا یک هفته نمی خوانم، با خنده ادامه داد ببینم تو دیگر چه از جانم میخواهی!ماچی به لپ های تپلویش فرود آوردم و گفتم پس بیا این ۳ تا کتاب را بگیر به جای این رمان اینترنتی هایت بخوان.باغر و ناله مخصوص دهه هشتادی ها قبول کرد!
هنوز ۳ روز نشده ۲ تا کتاب هارا پس آورد و گفت تموم شد دختر عمه توروخدا کتاب داری بدی؟خندیدم و ک
درست خاطرم نیست که کدام هنرپیشه در کدام فیلم بود، خلاصه ای از شرح حال این چند سالِ من را می گفت، که، یادم نیست الکل را شروع کرده بودم که زنم ترکم کرد، یا چون زنم ترکم کرد الکل را شروع کرده بودم... حالا دیگر سال هاست که احساسِ گناه می کنم، اما هر سال بیشتر در عجبم که الکل با احساسِ گناه چه ها می کند... حالا دیگر خیلی وقت است که زندگی ای که داشتم، آرزو ها و هدف هایی که برایشان می جنگیدم... همه و همه، حالا دیگر رفته،؛ تمام شده. دیگر تمام زندگیم بین مشتی
دانلود آهنگ جدید هوروش بند – ترکم نکنیا
آهنگ جدید ترکم نکنیا - هوروش بند
Download New Music Tarkam Nakonia By Hoorosh Band
ترانه و موزیک آرش AP
تنظیم مسعود جهانی
متن آهنگ ترکم نکنیا از هوروش بند
تو که میدونی دور شی میمیرم من نفس هی از تو میگیرم
نرو نذار قفس بشه دنیام ترکم نکنیا










دانلود آهنگ با کیفیت 128 دانلود آهنگ با کیفیت 320
 شعر میلاد با سعادت حضرت ولى عصر (عج)
امینی کاشانی
آید آن صبح درخشانى که من مى ‏خواستم    
روشنى بخش دل و جانى که من مى ‏خواستم‏
از نسیم جانفزاى گلشن آل رسول   
بشکفد گلهاى بستانى که من مى ‏خواستم‏
از بهارستان باغ و گلشن آل على      
آمد آن سرو خرامانى که من مى‏ خواستم‏
سالها در خلوت دل اشک حسرت ریختم       
تا بیامد ماه کنعانى که من مى ‏خواستم‏
 دیده یعقوب جان من از آن شد پر فروغ     
کآمد آن خورشید رخشانى که من مى‏ خواستم‏
در بهاران چ
دانلود آهنگ پویا بیاتی خواستم بگم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * خواستم بگم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , پویا بیاتی باشید.
دانلود آهنگ پویا بیاتی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Pouya Bayati called Khastam Begam With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ پویا بیاتی خواستم بگم
خواستم بگم پیشم بشینتا بغضمو هق هق کنممن گریه کردم تا توروبا گریه هام عاشق کنمکاری نکن بدتر بشمتنها بمونم دق کنم
 
تو را برای این روزها می‌خواستم که ساغری‌سازان و صیقلان را راه برویم و هرچیزی غیر از جادوی تو و رشت دود شود.
تو را برای این روزها می‌خواستم که چهارباغ و خواجه پطروس را کشف کنیم و درخت قشنگ کوالالامپور را نشانت بدهم.
تو را برای لمس بوی خوش آتشکده یزد می‌خواستم
تو را برای حال خوش شیخ زاهد گیلانی و استخر لاهیجان می‌خواستم
 تو به اندازه‌ی سال‌های نوری دور به نظر می‌رسی و من دلتنگی‌ام را پای درختان کولالامپور، لابه‌لای عتیقه‌های اسحاق و کتا
در مغازه لوازم التحریری نگاهم به جامدادی صورتی خوشگلی افتاده بود.قیمتش را از مغازه دار پرسیده بودم.گفته بود:((بیست هزار تومن)).همین یکی هم مونده.از پدرم خواستم پول بدهد تا ان را بخرم.اما ایشان طبق معمول گفتند:((سربرج))هر روز سری به مغازه می زدم تا ببینم جامددی عزیزم فروخته شده یا نه.وقتی می دیدم سرجایش هست خوش حال می شدم:اما کو تا سر برج.از مغازه دار خواستم ان را برایم کنار بگذارد اما قبول نکرد.بنابراین باید فکری برای ان می کردم.یاد صحبت معاونما
"تو مثل رودخانه‌ای ترکم کردی
برای همین است
گاهی ماهی‌های مرده در خود پیدا می‌کنم
بازگشتن‌ات، 
جوانی اَست
بازنمی‌گردد
تو از انتهای این خیابان بیرون رفتی
و آن انتها هنوز
بر سینه‌ی جهان سوراخ است
چرا نمی‌تواند برف؟
چرا نمی‌تواند برف
بر گذشته ببارد؟
چرا نمی‌تواند برف
این خیابان را ورق بزند؟
چرا 
چطور 
چگونه سفر کنم
تو مرده‌ای
و فاصله‌ات از تمام شهرها یکی‌ست
ماهی‌ها به سطح آب آمده‌اند
عید به سطح آب آمده است
عمق به سطح آب آمده است
و تنها
دانلود آهنگ آرون افشار به نام ترکم کردی
Download New Music Aron Afshar Tarkam Kardi
دانلود آهنگ جدید آرون افشار بنام ترکم کردی با لینک مستقیم و دو کیفیت عالی ۱۲۸ و ۳۲۰ به همراه متن ترانه
ارائه آهنگ فوق العاده زیبا و جدید با پخش آنلاین و کد پخش موزیک در وبلاگ
دانلود آهنگ آرون افشار ترکم کردی
دانلود آهنگ ترکم کردی از آرون افشار
ادمه مطلب...
ادامه مطلب
 
من کسی را از خودم دیوانه‌تر می‌خواستم
سر نمی‌پیچید اگر یک روز سر می‌خواستم
 
اهل عشق و عاشقی، اهل تمنا، اهل درد
این چنین دیوانه‌ای را همسفر می‌خواستم
 
می‌نشستم روبه‌رویش روبه‌رویم می‌نشست
لحظه‌های عاشقی از او نظر می‌خواستم
 
او قدح در دست و من جام تمنایم به کف
هر چه او می‌داد من هم بیشتر می‌خواستم
 
من کجا؟ در می‌زدن سودای خیامی کجا؟
من پی جامی دگر جامی دگر می‌خواستم
 
هر زمان هر جا که می‌افتادم از مستی به خاک
تکیه می‌کردم به می
آن شب.
آخ آن شب. چه برایم مانده بود بعد از سر و صدا و شب شدگی‌های یک دختر ساده؟ که آن طور میانه‌ی تاریکی به روبرو خیره شده بودم و زیر لب چیزی نمی‌گفتم. چه شده بود که از سرما نمی‌لرزیدم و برای اولین بار سیگار نمی‌خواستم و شاش نداشتم. چه بود که آن طور دقیقه‌ها برایم پرستیدنی بود و من نفس می‌کشیدم دردها و تنهایی‌هام را به جای زجه زدن؟ چه شده بود که وقتی کله‌ی کسی مرا به حد مرگ ترساند، گفتم دوست دارم با خودم تنها باشم. حالا چیست؟ چیست آن خود که م
حتی خرید یک تور استانبول ارزان می تواند حال و هوای شما را تغییر بدهد. توصیه می کنم که دست از بلندپروازی بردارید و برای نوروزتان تور استانبول را بخرید من نوروز سال گذشته به استانبول سفر کردم و یکی از بهترین خاطرات سفرم را ثبت کردم به همین خاطر خواستم که شما هم تجربه من را داشته باشید.
السلام علیک یا ابا عبدالله
▪️باز محرم رسید، ماه عزای حسین؛
سینه‌ی ما می‌شود، کرب و بلای حسین
 
▪️کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین سبک کیوکوشین کان کاراته استان همدان فرا رسیدن  ایام محرم و شهادت سیدالشهدا را ه دوستدارن این حضرت تسلیت عرض مینمایید.
“مریم مادر عیسی است”.

و من خواستم با چنین شیوه‌ای از فاطمه بگویم، باز درماندم
 
خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است ....
دیدم که فاطمه نیست.
 
خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمدۖ است ...
دیدم که فاطمه نیست.
 
خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است ...
دیدم که فاطمه نیست.
 
خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسین است ...
دیدم که فاطمه نیست.
 
خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است...
باز دیدم که فاطمه نیست.
 
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست!
 
فاطمه ، فاطمه
می‌خواستم برایت بگویم که چرا رفتم. دوست داشتم برایت تعریف کنم که چطور همه چیز به هم ریخت. که چطور همه‌ی دنیایم فرو ریخت. می‌خواستم بگویم که درست است که از بیرون همه چیز به نظر عادی می‌رسد اما از درون نابودم می‌خواستم بگویم که تو بدانی، که تو مثل دیگران فکر نکنی خوشی زده زیر دلم. می‌خواستم برایت بگویم که حالم خوش نیست. که فکر می‌کنم دیگر هیچ وقت حالم خوب نمی‌شود. می‌خواستم برایت بگویم که فکر می‌کنم همه‌ی این‌ها کفاره‌ی گناهم بوده. یا چه
آن شب.
آخ آن شب. چه برایم مانده بود بعد از سر و صدا و شب شدگی‌های یک دختر ساده؟ که آن طور میانه‌ی تاریکی به روبرو خیره شده بودم و زیر لب چیزی نمی‌گفتم. چه شده بود که از سرما نمی‌لرزیدم و برای اولین بار سیگار نمی‌خواستم و شاش نداشتم. چه بود که آن طور دقیقه‌ها برایم پرستیدنی بود و من نفس می‌کشیدم دردها و تنهایی‌هام را به جای زجه زدن؟ چه شده بود که وقتی کله‌ی کسی مرا به حد مرگ ترساند، گفتم دوست دارم با خودم تنها باشم. حالا چیست؟ چیست آن خود که م
هیچ وقت نمی‌ شنوید ورزشکاری در حادثه‌ ای فجیع، حس بویایی‌ اش را از دست بدهد. اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما انسان‌ ها بدهد، که البته این درس هم به هیچ درد زندگی آینده‌ مان نخورد، مثل روز روشن است که ورزشکار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش، نقاش چشمش، آهنگساز گوشش و آشپز زبانش را. درس من؟ من آزادی‌ ام را از دست دادم و اسیر زندانی عجیب شدم که نیرنگ آمیزترین تنبیهش، سوای این که عادتم بدهد هیچ چیز در جیبم نداشته باشم و مثل سگی ب
اوضاع از آخرین پست اینجا کمی عوض شده
بهتر شده قابل تحمل شده و بوی بهبود میاد :)
من امشب بیست و سه سالگی رو تموم میکنم و وارد سال بیست و چهارم زندگی نمیدونم چندمم میشم 
جهان رو نشناختم
خودم رو‌ نشناختم
دیگران رو نشناختم و  در حبابی از سردرگمی شناورم
نمیدونم که میخوام بشناسم یا نه
امسال تولدم رو با آدمای جدید جشن گرفتم آدمایی که پارسال حتی به اسم نمیشناختم و از این بابت از خودم ممنونم 
همینکه گذر کردم میتونه نشونی از آبادی باشه
برای آرزوی تولد
وقت هایی که دارم از خوب بودن دور می شوم، آن را احساس می کنم اما یک من لجباز سریع یک عبارتی مثل "به من چه" یا "برو بابا" می گوید و من را به ته دره بد بودن هل می دهد و ای کاش داستان همین جا تمام می شد. بعدش یک غلط کردمی هست و از آن بدتر "دیگه این کارو نمی کنم" که باز هم انجام می دهم.
رفته بودم اداره برای صدور پروانه ام، می خواستم کاری برایم بکنند که می دانستم سخت خواهند گرفت. یک لحظه و فقط یک لحظه شیرین شدم، دوست صمیمی ام. دلیل ساده ام را گفتم. هر دو مسئول
قسمت اول را بخوان قسمت 9
چه می گفت؟ چرا دنیایم را از این بیشتر سیاه می کرد؟
لب هایم را با زحمت به حرکت در آوردم.
- پس چرا من متوجه تغییر حالتش نشدم؟
- شما تا حاال باعث عصبی کردنش شدین؟
یاد آوری کارهای پدر تمام تنم را لرزاند.
-م...من نه اما.
نگذاشت ادامه بدهم و دستش را به عالمت ایست جلویم گذاشت.
- خب، شما همیشه با مالیمت با اون رفتار می کنید. نباید انتظار داشته
باشید بفهمید.
خواست حرفی بزند که صدای یکی از بچه های کالسش آمد که با لحن
شیرینی صدایش
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
من او را از خودش هم گرفته بودم.
نمی خواستم او را به معنای عام تصاحب کنم.
تمام خواسته ام داشتنش بود.
می خواستم او را فقط برای خودم نگه دارم
و ذره ذره کشفش کنم.
هیچوقت تکراری نمی شد.
هر بار چیز جدیدی از میان حرف ها و رفتارش
کشف می کردم.
فکرش را بکن.
کسی که بارها توی کافه کنارت نشسته
و با تو شیرکاکائوی داغ خورده،
ناگهان بفهمی از شیرکاکائو و بوی مسخ کننده اش متنفر است.
 
معصومه باقری
بسم الله الرحمن الرحیم ./
 من از کودکی عاشقت بوده ام قبولم نما، گرچه آلوده ام . .  
 
یازده ماه از خدا این روزها را خواستم 
دیدۀ تر خواستم حال بکا را خواستم
 
اذن دق الباب این خانه برای ما بس است
استجابت پیشکش فیض دعا را خواستم 
 
یازده ماهست می خواهم که سلطانی کنم 
پشت این در ماندن و دست گدا را خواستم . . .  
 
قول دادم این محرم معصیت کمتر کنم
همت توبه به درگاه خدا را خواستم
 
از علی موسی الرضا رزق لباس مشکیه
دستباف حضرت خیرالنسا را خواستم 
 
هر محر
من ترکم کرد، مرا از خود راند و من مشتاق تر شدم برای بدست آوردنش. راستش را بخواهی ه غرورم برخورد، او من را همانگونه که هستم دید. یک میانمایه، ک مبتذل، یک مدعیِ تو خالی. غرورم شکست، دست و پا زدن اما راستش حق با او بود من همه‌ی اینها و بسا بدارم. چه خوب که فهمیدم و کاش به یادم بماند. تا ندانم تلاش ممکن نیست. ولی کاش برگردد. 
بله مبتذل و میان‌مایه‌ام. تلاش می‌کنم بالاتر بکشم این من را اما نه وعده‌ی رضایت دیگران، صرفا برای خودت. یاد دار.
مت ترکم کرد، مرا از خود راند و من مشتاق تر شدم برای بدست آوردنش. راستش را بخواهی به غرورم برخورد، او من را همانگونه که هستم دید. یک میانمایه، یک مبتذل، یک مدعیِ تو خالی. غرورم شکست، دست و پا زدن اما راستش حق با او بود من همه‌ی اینها و بسا بدترم. چه خوب که فهمیدم و کاش به یادم بماند. تا ندانم تلاش ممکن نیست. ولی کاش برگردد. 
بله مبتذل و میان‌مایه‌ام. تلاش می‌کنم بالاتر بکشم این من را اما نه به وعده‌ی رضایت دیگران، صرفا برای خودت. یاد دار.
باید میفهمیدم. این همه تلاش بی فایده بود. امیدی به نجات یا درمان من نیست. فقط باید بپذیرم که هیچ وقت عادی نمیشم. هیچوقت سرما ترکم نمیکنه. هیچ وقت احساس امنیت نمیکنم. من یه زندگیِ از دست رفته ام و باید این رو بپذیرم. نی ساما امروز فضیلت منو تکیه داد به خودش و نوازشم کرد. اولش حس خوبی داشت ولی بعدش همه خاطراتم با تو با جزئیات از جلوی چشمم گذشت‌. سینه ام سنگین شد و فهمیدم تا که خرخره تو گل و‌ لای فرو رفتم. جای نفس کشیدن نیست. این یه پایانه، باید دست
سلام خدمت همه بیننده های عزیز می خواستم بگم خیلی هامون واسه عید برنامه ریزی کردیم تا به مسافرت بریم مخصوصا به شمال.می خواستم بگم با شیوع هرچه بیشتر covid-19 مازندران به علت سفر های غیر ضروری رتبه دوم را کسب کرده .از همه شما خواستار اینم که لطفا سفر بیرویه نکنید و اگر کار ضروری ندارید در خانه هایتان بمانید.با تشکر
این بازی رو دانلود و نصب کردم ولی به مشکل بر خورده بود، مشکلش رو حل کردم و خواستم به اون بنده خدا هایی که کمک می خواستم کمک کنم اما اجازه ارسال لینک دانلود نداشتم. بخاطر همین این مطلب رو به صورت موقتی میزارم.
http://bayanbox.ir/download/5421849417817758055/xlive.rar
اول خواستم به خودم بگم راحته بعدشم خواستم ازش فرار کنم دیدم چه کاریه ؟ این انرژیی که میخوای صرف این کارا بکنی رو بذار صرف کنار اومدن باهاش و جلو رفتن 
بذار صرف صبر کردن اینطوری به صرفه ترم هست لااقل تهش از خودت راضیی میتونی ژست قدرتم بگیری که وای من چقدر قوی ام 
اما میدونی چیه ؟ این دومیه دردش بیشتره .... درد هم که پنجمین علائم حیاتیه :)
 
+که صبر راه درازی به مرگ پیوسته ست 
دانلود آهنگ جدید هوروش بند – ترکم نکنیا

Download Music Tarkam Nakonia By Hoorosh Band








آهنگ با کیفیت 128 آهنگ با کیفیت 320
❤️ دلــــــــــــــــنوشته ...❤️
 زندگیِ بی مهدی...
دست به قلم بردم تا برایتان حرف ها بزنم 
اما نشد...
خواستم از "دردم" بگویم
دیدم دردِ شما ، خودِ (( من )) م...
خواستم از "بی کسی" ام حرف بزنم
دیدم (تنها) تر از شما در عالم نیست...
خواستم بگویم" دلم از روزگار گرفته"
دیدم خودم در (خون به دل) کردنِ شما کم نگذاشته ام
قلم کم آورد...
به راستی که وسعت (( مظلومیت )) شما قابل اندازه گیری نیست
من از اسمان تنها خواستم ببارد. بر مزرعه ای که مدتهاست در نگاهش ارزوی قطره های باران موج می زند.
من از مترسگ با کلاه زرد خواستم بیدار بماند. بر سر دانه های خواب آلود گندم که مدت هاست به خواب زندگی کردن رفته اند.
صدای آرام در گوشم زمزمه کرد، خودت چکار می کنی؟
بار دیگر به فکر فرو رفتم با مظمون این سوال که خواسته ام از خودم چیست؟
می‌خواستم در تاریکی به دیگران، دنیای اطرافم را نشان دهم، خودم را و تو را به خودت.
می‌خواستم سرِ به سنگ خورده‌ام را باز بکوبم به سنگ. به سنگ، دیدن را بفهمانم. سرم باز خورد به سنگ و باز نفهمیدم.
در انجماد ذهنم سالهای سیاهی‌ست که سراسر به تباهی رسیده‌اند، کودکانی که صدا را شنیده‌اند، به طناب آویزان شدند و گردنِ کشیده، تاب خورده‌اند‌. چه دیوانه ها که با دست خود، زنجیر به دست و پای خود زدند. سربازانِ بی سلاح که بر خلاف میل، رفتند به جنگ خویش و ب
حس من امروز این بوده که وارد ماهی شدیم که هرچه آرزو کنم و از خدا بخواهم برایم برآورده میکند و  از دیروز به این فکر میکردم که پارسال ماه رمضان از خدا چه خواستم و خدا چه کرد و همینجور که با خودم مرور میکردم میدیدم هرچه خواستم بهبهترین شکل عطا کرده است و امروز روز اول ماه رمضان با قوت و انگیزه بیشتر از خدا طلب حاجت  دارم...
آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن
منو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن
من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم
منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من تولد یک نفسه
چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه
نوازش دستای تو عادته ترکم نمیشه
فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جابذار
به پای عشق من بمون هیچ کسو جای من نیار
مهر لباتو روی تن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من
خواستم داد شوم گرچه لبم دوخته است
خودم و جدم و جد پدرم سوخته است
 
خواستم جیغ شوم گریه‌ی بی‌شرط شوم
خواستم از همه ی مرحله ها پرت شوم
 
وسط گریه ی من رقص جنوبی کردیم
کامپیوتر شدم و بازی خوبی کردیم
 
کسی از گوشی مشغول به من می‌خندید
آخر مرحله شد غول به من می‌خندید
 
دل به تغییر .. به تحقیر .. به زندان دادم
وسط تلوزیون باختم و جان دادم
 
یک نفر از وسط کوچه صدا کرد مرا
بازی مسخره ای بود رها کرد مرا
ادامه مطلب
منی که توو کل زندگیم
فقط خوردم و شستم
یه شب خواستم و توانستم
یه کیک خوب بپزم
سریع با جنون لذت زنگ زدم
تا یار دعوت کنم
خواستم پز بدم که بلدم
خواستم تا بگم دوست دارم
اما فراموش کردم
شمع تولد بخرم
مثل دیوانه ها ترسیدم
و روی کیک سیگار کاشتم
رفتم سه عدد کتاب درسی اورجینال خریدم ۳۱۶ تومن، با تخفیف.همینا رو اگه کپی‌شو می‌خریدم از تکثیری بغل خوابگاه، شاید ۵۰ - ۶۰ تومن می‌شد.خودمم نمی‌دونم چه منطقی پشت این کارم بود. شاید یه نمه خواستم حلال حرومی رو رعایت کنم. شایدم یه ذره دلم به حال نویسنده و انتشارات کتاب سوخت تو این اوضاع.شایدم با این کار فقط خواستم حال خودمو -با یک منطق نامعلوم- خوب کنم...
پیام  فرستاده واسه همیشه  داره میره ،  میره  جایی که آسمونش  وقتی شبِ من آسمون بالا سرم روزِ، میره  جایی که هیچ وقت نمیبینمش ،هیچ وقت ...
خواستم بگم میشه نری؟؟ خواستم بگم من و باقی دوستات 
 به دَرَک  ،تو که عاشق مامانت بودی اون چی لعنتی ...
ولی نگفتم فقط آرزوی موفقیتت واسش کردم.
دلم گرفته:(  
یادداشت شماره ۱۱
من دارم به گذشته‌ام برمی‌گردم. کدام گذشته؟ گذشته‌ای که در آن نوجوانی پانزده شانزده ساله با کوچک‌ترین ناملایمت و خشم به گریه‌ی بی‌صدا می‌افتاد و مدام تلاش می‌کرد آن را پنهان کند، که نمی‌شد. حالا چرا دارم این‌ها را اینجا می‌نویسم؟ چون که دارم می‌ترکم از ناملایمت‌ها، از اتفاقات و ترکیب‌شان با ناملایمت‌ها. در من امروز هیچ اتفاقی تماشایی نیست. کاش حتی وقت‌تان را صرف خواندن این چند خط نکنید. اگر هم کردید نادیده بگیرید و بر من ببخشید ای
من دارم به گذشته‌ام برمی‌گردم. کدام گذشته؟ گذشته‌ای که در آن نوجوانی پانزده شانزده ساله با کوچک‌ترین ناملایمت و خشم به گریه‌ی بی‌صدا می‌افتاد و مدام تلاش می‌کرد آن را پنهان کند، که نمی‌شد. حالا چرا دارم این‌ها را اینجا می‌نویسم؟ چون که دارم می‌ترکم از ناملایمت‌ها، از اتفاقات و ترکیب‌شان با ناملایمت‌ها. در من امروز هیچ اتفاقی تماشایی نیست. کاش حتی وقت‌تان را صرف خواندن این چند خط نکنید. اگر هم کردید نادیده بگیرید و بر من ببخشید ای
امروز به هشت نفر از دوستانم پیام دادم. کسی وقت نداشت که همدیگر را ببینیم. با مادرم رفتیم پارک و ورزش کردیم. اولین بار بود که با دستگاه‌ها کار می‌کرد. اصلا اولین بار بود که توی شهرک قدم می‌زد. تهران را دوست ندارد. برایش عضلات هدف و طرز استفاده‌ی صحیح از دستگاه‌ها را توضیح دادم و بالای سرش بودم. بعضی از حرکات برایش سنگین بودند و نیاز به کمک داشت. با دستم کمی از وزن دستگاه را کم می‌کردم. به من گفت «معلم خوبی میشی!» یاد دوم راهنمایی افتادم که می‌
می‌خواستم امشب یه پست طولانی درباره کشفیات جدیدم از مدرسه بنویسم، درباره تولد خواهر جان و انیمه ای که دارم تماشا می کنم، از کشفیاتم درباره سه تا دوست و کلی چیز دیگر...
ولی بدبختانه حالم به قدر مرگ خراب است. سرمای وحشتناکی خورده ام و فقط به قدر همین چند خط انرژی دارم. همه کارهایم و کتاباهایم عقب افتاد و این یکی هم .... پس...گومنه میناسان.(ببخشید همگی)
فقط خواستم این هفته هم ستاره ای آن بالا روشن کرده باشم.
لطفا برایم دعاع کنید که یا امروز خوب بشوم ی
ساعت نه رسیدم و فردا صبحش می‌خواستم برگردم. تا رسیدم رفت و برایم آب طالبی که درست کرده بود را آورد. نشستیم و کمی صحبت کردیم. ساعت یک شده بود و می‌خواستم یک چند ساعتی را تا پنج صبح بخوابم و با قطار پنج برگردم. دستم را گرفت و زل زد به من. معنی شعر سایه را اینجا فهمیدم:
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
دستشو محکم گرفتم، گفتم بدوویم؟! گفت تو دیوونه ای! گفتم عه نمیدونستی خدا عاشق دیوونه هاست!؟ چند دقیقه بعد صدای خندمون بود که آسمون رو به رقص در آورد، نم نم بارون آروم سُر میخورد رو صورتمون، قلبم از هیجان تند تند می تپید، دلم میخواست اون لحظه، زمان متوقف شه و قاب خنده های از ته دلمون رو نگه دارم، چه قاب جذابی! :)
من نباتم، این خواستِ من بود که دنیا رو از زاویه ی دیگه ای ببینم، من در کنار خدا و اغلب در آغوشش زندگی میکنم، ایمان دارم برام عشق و خیر میخ
 
چرا برخی مردم بی‌وقفه در زندگی شانس می‌آورند درحالی که سایرین همیشه بدشانس هستند؟
مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را شانس می‌خوانند، ده سال قبل شروع شد. می‌خواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی‌ها را می‌زند، اما سایرین از آن محروم می‌مانند. به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم خوش‌شانس و عده دیگر بدشانس هستند؟
آگهی‌هایی در روزنامه‌های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می‌کردند خوش‌شانس یا بدشانس هستند خواستم با من تماس ب
Puzzle
Bebinim Hamo
#Puzzle
دوباره بارون میاد آروم میکوبه 
روی شیشه دلم روم نمیشه
رد پاهات مث زخمی که میمونه 
تا همیشه دلم آروم نمیشه
روت تو روم وا شد دوباره دعوا شد 
یه نفر رفت و یکی دوباره تنها شد
اونکه که عشقم بود پشتم بهش گرم بود 
یخ زده قلبم واسه اونکه سرش گرم بود
هی یه کاری کردی که تو رو همه واستم 
حیف تقصیر تو که نبود من خودم خواستم
هی یادته میگفتی ببینیم همو کی بگو کی ...
هی یه کاری کردی که تو رو همه واستم 
حیف تقصیر تو که نبود من خودم خواستم
هی یادته
سلام گوزل دوست لاریم ...
منیم گوزل گارداشیم بیر گوزل سوز بویوردی کی هرکس اوز دیلیجه بیر پست گویسون 
تا هامی اونون دیلین تانیسین..
تورک دیلی بیر کامیل دیل دی..اله کی هر بیر زادا بیر آدی واردی..
و حتی بعضی کلمه لره ده بیر کلمه نی ایشه توتور ولی متفاوت سس لری له...
مثلا:
اوزوم : صورتم
اوزوم : انگور
اوزوم : شنا کنم
اوزوم : چروکیده (معنی دقیفشو نیافتم براتون)
بو بیر ساده میثالی دی که من سیزه وورا بیلم..
خوب تورک دیلی شیرین بیر دیلدی..چوخ خوشحال اولام که ایس
 
بهار بود و شیوانا در کنار چشمه ای نشسته بود و به گل ها و سبزه های بهاری خیره شده بود و از طبیعت بهاری لذت می برد. در این هنگام جوانی غمگین و پریشان قدم زنان از راه رسید و کنار شیوانا نشست و در حالی که گلی کوچک را از کنار جوی آب می کند به شیوانا گفت:” خوشا به حالتان که مثل من اینقدر غم و غصه ندارید؟”
شیوانا در حالی که به گل چیده شده در دستان پسر جوان خیره مانده بود پرسید:” غم و اندوهت به خاطر چیست که این گل باید تاوانش را پس بدهد؟”
پسر گفت:”برای
امروز رفتم دهکده کتاب بازی و اندیشه، شهرک غرب، دادمان، یکی از بهترین کتابفروشی‌های کودک و نوجوان که اخیراً دیدم، و درباره کتاب‌هایی که می‌خواستم برای لیلی بخرم با آقای شکوری صاحب امتیاز انتشارات بازی و اندیشه صحبت کردم و راهنمایی کردند. خواستم بگم هر کسی این آدم رو از نزدیک ببینه عمیقا متوجه میشه که چقدر بی دریغ عاشق کارش هست :)
می‌دونستید یکی از آرزوهای بچگی‌های من این بود که یه کتابفروشی داشته باشم؟
می دونی، نمی خواستم چیزی بنویسم، هنوز هم نمی خوام...
ولی امان از این ارتباط یک طرفه :)
از این که من می نویسد تا شاید تویی یک موقعی بیاید و شاید بخواندش!
و شاید جوابی هم بدهد.
جوابی که جوابش داستان تازه ای است...
می خوام یه جوری بگم که فقط خودت بخونیش، فقط خودت بدونی چی دارم میگم! نمی دونم موفق میشم یا نه!
اینا برای تو اتفاق افتاده؟! تو؟؟؟ همونی که من می شناسم؟ همونی که رفیق و پایه ی هر چی غم و شادی بود؟
یعنی با من هم؟! با منی که بی ریاترینه خودم بودم، ر
چند خط سکوت و چند صفحه‌ی سفید می‌گذارم بماند برای این شب‌ها که دیگر هیچ چیز از خدا نمی‌خواهم.
می‌گذارم بماند تا روز حسابش، نشانش بدهم و بگویم ببین! هیچ چیز از تو دیگر نخواستم. آخر مگر چندبار باید خواست؟ چند بار باید نشود تا دیگری امیدی به شدن نداشته باشی؟
کفر است؟
من در شب قدرت کفر می‌ورزم!
امیدم را از تو برداشته‌ام. دیگر هیچ شدنی نمی‌خواهم! دیگر نمی‌خواهم به خواسته‌هایم رسیدگی کنی. بگذار همه چیز همین‌گونه پیش برود. 
من دیگر امیدی ندارم
رهبر انقلاب خطاب به شهید حاج‌ قاسم‌ سلیمانی (۲۰ اسفند ۹۷):
ان‌شاءالله خدای متعال به ایشان اجر بدهد و تفضّل کند و زندگی ایشان را با سعادت، و عاقبت ایشان را با شهادت قرار بدهد، البتّه نه حالا. هنوز سال‌ها جمهوری اسلامی با ایشان کار دارد.
[عکس 800×799]
مشاهده مطلب در کانال
در قفس دستانم، پرندگانی زنده‌اند که هنوز شوق پرواز دارند و من، می نویسم که در رگ هایم به پرواز درآیند و سرخوشانه، با حسِ رهایی صبح های خیلی زود، آواز بخوانند و آزاد شوند.
من خواستم نویسنده شوم، تا دست هایم، احساساتم را، که هزاران پرنده اند، به طبیعت بازگردانند. 
من خواستم بنویسم، که رها شوم از حسی که روزی ابراهیم سلطانی نوشته بود: "گاهی آدم نمی‌داند با دست هایش چه کند".
من می‌نویسم که بدانم با دست هایی که از جنس خاک های باران خورده جنگل های ش
می‌خواستم بنویسم برات. کلی چیز نوشتم تو ذهنم، یه عالمه. الان یادم نیست، باورت می‌شه؟ وضع حافظه‌م روز‌به‌روز داره اسفناک‌تر می‌شه. هی همه‌چی رو یادم می‌ره، یواش‌یواش دارم می‌ترسم. عادی نیست این حجم از فراموشی، هست؟
می‌خواستم بنویسم که عاشق علوم فنونم، عاشق عروض و قافیه. می‌دونستی قافیه‌ای که با "ی" تموم بشه غلطه؟ من نمی‌دونستم. این چند روز اقتصاد رو پرت کردم اون‌ور و فقط علوم فنون خوندم. 
می‌خواستم بنویسم که اون شب وقتی عین از فافا
   ده روز دیگر، درست ده روز دیگر، تولد پارتنر سابقم است و ده روز دیگرش تولد پارتنر فعلیم. هنوز از دست جفتشان عصبانیم. از اولی به خاطر این که ترکم کرد و از دومی احتمالا به خاطر این که دیگر دوستم ندارم. به اولی پیامی دادم که تولدش را، پیش‌پیش، تبریک بگویم و در همین اثنا تصمیم گرفته‌م مدتی از دومی فاصله بگیرم.
   دلم برای بوسه‌های اولی تنگ شده. هم بهتر می‌بوسید هم بهتر بغلم می‌کرد. مشکلش این بود که دوستم نداشت. دومی هم دیگر دوستم ندارد. هیچ کدا
نوجوون که بودم...کسایی بودن که دوسم داشتن...یادمه...وقتی سفر میرفتیم...عمه...شوهرعمه...بچه هاشون...دوسم داشتن...:)شوهرعمه هم بعضی وقتا بداخلاق میشد...ینی...دوسم نداشت؟...نمیدونم...یه نفر تو دنیا...بهم ثابت کرد دوسم داره...هرچند کم...براش مهمم...اون قلب دومشو بهم داد...طلسم محافظت برام ساخت...حتی تولدمو فراموش نکرد و خواست بیاد پیشم...اون...اون خیلی مهربونه باهام...ولی من خستش کردم...بازم...دلخورم ازش...قرار نبود خسته شه و ترکم کنه...قرار نبود بگه خستم ازت...قرار ن
دانلود آهنگ برو رد کارت شدم بیخیالت علیسا (بر رد کارت همه چی حلالت)
دانلود آهنگ جدید علیسا به نام برو
متن آهنگ علیسا برو
این دیوونه از دست کارای تو در اومده کفرش
خیلی چیزارو به هر غریبه که نمیشه گفتش
فکر میکنی بچم منو مثل موهات میپیچونه
دم شما گرم و فروتختی ما رو توی این گرونی
دانلود آهنگ علیسا برو
برو رد کارت شدم بیخیالت تو سرم پر مشغله فکری
بر رد کارت همه چی حلالت بیاد اون روز که بفهمی کت تنه کیه
برو ترکم کن و بیخیال منو خاطراتی که واسه تو ساخ
از بیستم شعبان تا آخر ماه مبارک رمضان مناسب است که یک اربعین دعای عهد را بخوانید و ملتزم باشید.
این، یک نوع استقرار در محبت و ولایت می‌آورد. بعد از نماز صبح دعای عهد را انسان چهل روز ادامه بدهد، این دیگر می‌ماند. بعد هم اگر برایش ملکه شد، ادامه بدهد؛ ولی از هجدهم - بیستم ماه شعبان تا آخر ماه رمضان چهل روز بدون فاصله می توان دعای عهد را ادامه داد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
کتاب سیب ها از دامنم ریختهانیه محب زادگان

می خواستم باغم هم آغوشی تبر باشدهم با تبر باشد و هم دور از خطر باشدمی خواستم خالی شوم از اجتماعی سرددنیا فقط دستان گرم یک نفر باشدبشمار خنجرهای پشتم را که می خواهمدنیای اعدادت کمی گسترده تر باشد
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
دشمنان ما بیش از آن که به منابع طبیعی ما چشم طمع داشته باشند، به منابع انسانی چشم طمع دارند. آنها می دانند اگر این سرمایه های اجتماعی از دست یک ملت گرفته شود، اگر یک ملت غیرت ملی و #ایمان و #وحدت و #همبستگی خود را از دست بدهد، اگر نشاط کار و ابتکار را از دست بدهد، اگر حرکت علمىِ رو به پیشرفت خود را از دست بدهد، کاملاً در دسترس دشمنان قرار خواهد گرفت؛ می توانند راحت به او زور بگویند، می توانند بر او سلطه پیدا کنند، می توانند منابع طبیعی و مادی او ر
 
پویا بیاتی خواستم بگم
دانلود آهنگ جدید پویا بیاتی به نام خواستم بگم
Pouya Bayati - Khaastam Begam
ترانه : پویا بیاتی و علی سلیمانی ؛ موزیک : میلاد اقدسی ؛ تنظیم : امید سلیمانی
+ متن ترانه خواستم بگم از پویا بیاتی
به درد رفتنت قسم / که استخونمو گرفت
همین که خواستی بری / غمت امونمو گرفت
 

ادامه مطلب
پست موقت چند روز پیشم رو یادتونه؟ ده تا کار قبل از مرگ. آخرش نوشته بودم:
«کلا موضوع جالبی بودش این، مخصوصا که زمان چقدر تغییرش می‌ده. برام فوق العاده جالبه که اگه چند ماه پیش بود، دیگه به بعضیاشون فکر نمی‌کردم اون‌قدرا. مثلا شغل رویاییم این نبود، یا جای دنجی که می‌خواستم کاملا متفاوت بود، یا مثلا به احساساتم این‌قدر فکر نمی‌کردم، اصلا لازم نبود فکر کنم. دوست دارم سال بعد و سال‌های بعد هم بیام بخونمش و بهش فکر کنم.»
خب، خواستم بیام از نوس
تازه دارم میفهمم چرا ولم کرد رفت...به خاطر ماشیناش...آخر سری هر دو ماشینشو فرستادم پارکینگ....اونم مثه بابا صداش در نیومد ولی کلا گذاشت رفت از ایران...
بابا ماشینش اونجا گیر بود نمی تونست ولم کنه بیاد..خودمو فرستاد برم.
تا صبح به نتایج دقیق تری میرسم تو زندگیم....
+یکی امروز گفت انگار دیوونه شدی با خودت حرف میزنی...بی سرو ته و بی معنی هم هست حرفات.نخونید شما.اگه ننویسم باید جیغ بکشم وگرنه می ترکم تا صبح.
خواستم بنویسم  الان که بهار شده، حال دل خودت را خوب کن بی‌خیالِ خیلی‌ها،  خواستم بنویسم حواست باشه  بهار مثل پاییز نیست که به ظاهر یک فصل ِ اما انگار که یه سالِ ، بلکه بهار واقعا یه فصلِ،بهار خیلی زود تمام می‌شه، تا می‌تونی نفس بکش در هوای بهار  حتی با وجود این روزهای خود قرنطینگیدلگیر خوبی‌های بی‌جوابت هم نباش ،تو بخاطر دل خودت مهربان باش ، تو وقتی خوب باشی روزی آدمها دلتنگ خوب بودنت میشن و فراموشت نمیکنن ،مطمئن باش ،خوبی فراموش نم
عکسی که می‌خواست لینک بیاید :/
آه... همیشه اینقدر نامهربان بوده‌ام که از افراد بنویسم، و بهشان نگویم، ندهم بخوانند و شاید فقط فخر فروشی کرده‌ام به بقیه، ولی مهم نیست. این منم دیگر.
خلاصه که، از این یکی بگویم؟ موجودی شیرین و دوست داشتنی، اولش نچسب‌طور بود راستش را بخواهی، گفتم میشناسمت؟ گفت فلانی‌ام. بعد فردا رفتم مدرسه، گفتم آمده گفته فلانی‌ام! خب هستی که باش! بله، درک نکردم فازش را. همیشه همینقدر بدم. بعد ادامه داد. اصلا هم نفهمیدم از کی شر
پسرک بعد روزها پول هایش را جمع کرده بود و میخواست دو راکت بدمینتون بگیرد تا در یک روز تعطیل با دوستش در پارکی بازی کند ولی پدر دوستش حتی روزهای تعطیل هم مجبور بود به سرکار برود تا پولی برای گذران زندگی داشته باشند...اینگونه شد که پسرک در دنیای کوچک خود به این فکر افتاد که پول هایش را به دوستش بدهد تا او آن ها را به پدرش بدهد که در عوض او پسر خود را برای بازی با دوستش در روز تعطیل به پارکی ببرد!
معلمشان تقلیل بود و من به جایش رفتم سرِ کلاس‌. کتاب‌ها و تکالیف بچه‌ها را خواستم و پشت میز نشستم و جلویم تپه‌ای از کتاب و دفتر تشکیل شد. با رسیدن به هر کتاب اسم صاحبش را بلند می‌خواندم تا بیاید و در مورد تکالیفش که نقص یا اشتباهِ احتمالی دارد ، توضیح بدهد.
یکی از سؤالاتِ کتاب این بود که با توجه به حروف موجود ، کلمه‌ای که در داخلِ درس استفاده شده است را بسازید. حروف «  ط ، ق ، ه ، ر » بودند. همۀ بچه‌ها «قطره» نوشته بودند و درست و منطقی هم بود ؛ ا
 خداوند ان‌شاءالله که به شماها اجر بدهد، صبر بدهد. [حاج قاسم] زندگی‌اش هم برای شما امتحان بود، شهادتش هم برای شما امتحان است. رنج زیاد است، غصّه بزرگ است، امّا اجر هم به همین اندازه بزرگ است. بایستی تحمّل کنیم، بایستی از خدای متعال راضی باشیم؛ بالاخره هر کسی از این مرحله‌ی زندگیِ این نشئه به نشئه‌ی بعد عبور خواهد کرد -همه عبور میکنند: من، شما، دیگران، همه؛ جوان، پیر- نوع عبور کردن مهم است؛ ...
ادامه مطلب
سال‌های تلماسه
شتابان می‌برندم
به کجا؟
نمی‌دانم!
تیرِ دسیسه‌هاتان
به سنگ آمد،
راه‌ها به ریشخندم گرفتند و گریختند
اما آوازی که من سر دادم،
ترکم نمی‌کند؛
اما به‌ راستی
بعد از تمام نبردها، دسیسه‌ها و سیاست‌ها
چه بر جای می‌ماند؟
آنگاه که همه‌ چیز
از هم می‌گسلد
چه بر جای می‌ماند
که بتوان به آن دل بست؟
والت بتمن
جَبر نمیسه تسلیم جبر نشد شاید 
من خواستم بجنگم و شکست رو نپذیرم 
من خواستم خاکستر رو شعله ور کنم 
زورم نمیرسه
خواستم 
نشد 
مدت هاست کسی نگفته موهات قشنگه
چشت قشنگه 
تو بهترینی 
یا دوست دارم 
مدت هاست 
دلم برای هیچ کدوم تنگ نشد 
با اینکه اونقدر خالی بوده خزانم که سال ها خواب از پله بالا اومدنش 
قایم شدنم پشت اون در با شیشه ی رنگی رو ببینم 
اونجا که بعد اینکه میرفت میشستم رو پله و به درخت انبه نگاه میکردم و میگفتم خوشبختم.
چقدر دلم دیگه هیچی ن
نمی دونم صدام میاد یا نه ولی خواستم بگم اینجا خیلی خوبه.مخصوصا این آپشن پیام کوتاهش برای یکی مثل من که تمام دار و ندارش خلاصه شده تو یه گوشی نوکیا دوازده دو صفر و یه لبتاب و چند تا سر رسید و کتاب ، خیلی خوبه.یکی که تو جَمعه ، تو خونه شه ولی کولی وار و تنها زندگی می کنه. خواستم خاطره بازی کرده باشم.به یاد بوغ های مودم دیلاپ ، یاهو ، بلاگفا ، فیسبوک ، بازی فلش ، چت روم... . وبلاگا دلنشین ترن ، صمیمی ترن ، موندگارترن ، هرچند میدونم بعد دو سه روز دیگه وق
یک عصاره از پروتئین‌های موجود در گانودرما توانست فشار خون موش‌های مبتلا بـه فشار خون بالا را تا مدت ۸ ساعت کاهش بدهد. هم چنین قهوه گانودرما می تواند از آسیب بـه سلول‌های دیواره‌ٔ رگ‌های خونی بکاهد. از طرفی میتواند کلسترول و مقاومت بـه انسولین را در بیماران دیابتی کاهش بدهد.
 
 
یک مطالعه‌ٔ ۱۲ هفته‌ای بر روی ۲۶ فرد نشان داد قهوه گانودرما میتواند کلسترول خوب را افزایش و تری‌گلیسرید را کاهش بدهد.
با دستم راستم پفیلا می‌خوردم. همان‌طور شروع کردم به آشپزی بدون دست راست. بعد دیدم بد نیست ادامه بدهم و اینگونه شد که یک‌دستی برنج را پختم. قسمت سختش آنجا بود که برنج را از سینی داخل کاسه می‌ریختم و نمی‌دانستم با دستم سینی را در هوا نگه دارم یا خروج برنج از سینی را کنترل کنم. و آنجا که برنج خیس را از کاسه درون قابلمه می‌ریختم و مقدار زیادی ته کاسه چسبیده بود و نمی‌دانستم با دستم کاسه را در هوا نگه دارم یا برنج را به سمت قابلمه هدایت کنم. و آنج
نمی‌دانم کدامتان که این مطلب را می‌خوانید چه‌قدر سابقه‌ی نوشتن دارید. اما من هر گاه روی دور نوشتن هستم و زیاد می‌نویسم و دلیلی هم دارم برای نوشتن (مثل حالا که این وبلاگ) هر کوچک‌ترین مطلبی در ذهنم متن مطولی می‌شود -آماده برای نوشتن-. این چند روز و بلکه چند ماه هم که آن قدر متن و اتفاق بود که محاوره‌ی هر انسانی عامه در گفتار مرثیه‌ای بود بلند. مدام می‌خواستم بنویسم و به خودم می‌گفتم کف نفس داشته باش و ننویس؛ یک قراری گذاشته‌ای با خودت که
زن ها قلب خانه اند .. 
زن ها اگر شاد باشند قلب خانه می تپد ...
 زن ها اگر موهایشان را شکل دهند، اگر صورتشان را آرایش کنند، اگر لباسهای شاد بپوشند زندگی در خانه جریان پیدا می کند.
زن ها اگر کودک درونشان هنوز شیطنت کند، اگر شوخی کنند، بخندند، همه اهل خانه را به زندگی نوید می دهند.
اگر روزی زن خانه چشمهایش رنگ غم بدهد، حرفهایش بوی گلایه و کسالت بدهد، اگر ذره ای بی حوصله و ناامید به نظر برسد، تمام اهل خانه را به غم کشیده است.
آری زن بودن دشوار است، خدا
یه کلیپ دیدم از یه خانوم دهه شصتی که متولد شصت و چهار بود....هفت تا بچه داشت....یه تو راهی هم داشت...
تازه یه دوقلو هم براش نمونده بودن و از دست داده بودشون...
دروغ چرا،بهش حسودیم شد....خیلی زیاد...
چه زندگی های بی ثمری داریم...یه بچه و دو بچه خیلی کمه....
دلم برای خودم سوخت...منی که هنوز شرایطم جور نشده که بچه ی دوم بیارم....
امشب از خدا دوتا بچه ی دیگه خواستم...
نمی دونم مصلحتش چیه ولی من وظیفه م خواستن از خدایی ِ که همه چی دست اونه...
ان شاء الله که مصلحتش توی
دانلود آهنگ یکی یک دونه ای واسم دلم هی تنگ میشه واست با بهترین کیفیت : دانلود آهنگ میثم ابراهیمی یکی یک دونه ای واسم (با بهترین کیفیت + متن ...
 قسمتی از متن آهنگ: یکی یک دونه ای واسم دلم هی تنگ میشه واست اگه ترکم کنی جونم هیچی از من نمیمونه سنگ رو سنگ بند نمیمونه این آدم دل نگرونه
دانلود آهنگ یکی یک دونه ای واسم دلم هی تنگ میشه واست  دانلود آهنگ یکی یک دونه ای واسم دلم هی تنگ میشه واست دانلود آهنگ میثم ابراهیمی به نام یکی یک دونه ای واسم Meysam Ebrahimi
گیج و سردرگمم. زیاده خواهی دارد دودمانم را به باد می‌دهد. نمی دانم چه می‌خواهم. آرامش یا هیجان؟ از یک طرف از خیانتی که بخاطر هیجاناتم به میم می‌کنم در رنجم و از سوی دیگر نمی توانم از او دل بکنم، جدا شوم، طلاق، ... 
گیجم
چرا بتید انتخاب کنم؟ ناگزیرم به انتخاب اما...
دیر میشود، حس می‌کنم آخرین فرصتم است. کاش مجبور به انتخاب نبودم اما اضطراب در من می‌گوید ناچارم.
دلم می‌پیچد، نگرانم، خواستن و نتوانستن. تن دادن. چه کنم؟
گیجم و حیرانم... 
کاش ملجایی
از یه فروشگاه اینترنتی برای n امین بار خرید کردم. اشتباهی جای یکی از چیزایی که سفارش دادم، یه چیز دیگه فرستادن که قیمتش بیشتر از دو برابر چیزی که سفارش داده بودمه. اتفاقا بازش هم کردم. :) چون فکر کردم همونه که می خواستم.
زنگ زدم گفتم، می خوام بقیه پولتون رو بدم؛ چیکار کنم؟ گفتن تقاضای مرجوعی بده ولی توی توضیحات بنویس. 
توضیح رو نخونده یارو تایید کرده که مرجوع کنم، درصورتی که به خاطر باز کردنش شرایط مرجوعی نداره. 
منم درخواست مرجوعی رو کنسل کرد
مسئولین بایست مراقبت کنند؛ هم قوّه‌ی مجریّه، هم قوّه‌ی قضائیّه؛ دستگاه‌های ناظر بایست مراقبت کنند؛ من این را به رئیس‌جمهور محترم گفتم. ایشان در اظهار عمومی گفتند که ما میخواهیم کارخانه‌های فلان جا را بفروشیم؛ من گفتم مراقب باشید؛ [چون] طرف می‌آید کارخانه را از شما میخرد؛ نه به قصد اینکه کار را ادامه بدهد و تولید را ادامه بدهد؛ کارخانه را میخرد، ماشین‌آلات را میفروشد، زمین را هم برج درست میکند، کارگرها را هم بیرون میکند. مراقب یک چنین
میدانستم که قبل ها در "بیان" یک وبلاگ داشتم ولی نمی دانستم هنوز آن وبلاگ وجود دارد. فکر می کردم که حذفش کرده ام. تا اینکه خواستم در وبلاگ "بیان" پیام بگذارم اما فقط کاربران خود "بیان" اجازه داشتند نظر بدهند. برای همین خواستم وارد حساب کاربری ام شوم اما شناسه را فراموش کرده بودم تا اینکه بازیابی شناسه را زدم و وارد اکانت خودم شدم و در کمال تعجب دیدم که یک وبلاگ وجود دارد!
خیلی هیجان زده ام... من چند ماه پیش دوباره وبلاگ نویسی را شروع کرده بودم اما د
نمیدونم کجای دنیایی ؛ صدامو میشنوی یا نه ؛ میبینیمون یا نه 
خواستم برات بگم که ما له شدیم ...بغض هامون ترکید ... اشک هامون سرازیر شد و غرورمون شکست ...
خواستم بگم معنی حسرت رو خوب میفهمم حالا با پوست و استخون 
خواستم بگم زندگی اصلا ارزش اینهمه شکستن و خورد شدن و دوباره ساختنو نداره برام ...
خواستم ازت بپرسم چرا هیچی برام مثل یه زندگی نرمال نبود 
خواستم برات بگم از بریدن و بریدن و بریدن 
کجای دنیایی؟
منو با اینهمه فکر و خیال و حسرت و دست خالی و قلب ش
زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش
خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم
گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم
گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از
   ده روز دیگر، درست ده روز دیگر، تولد پارتنر سابقم است و ده روز دیگرش تولد پارتنر فعلیم. هنوز از دست جفتشان عصبانیم. از اولی به خاطر این که ترکم کرد و از دومی احتمالا به خاطر این که دیگر دوستم ندارم. به اولی پیامی دادم که تولدش را، پیش‌پیش، تبریک بگویم و در همین اثنا تصمیم گرفته‌م مدتی از دومی فاصله بگیرم.
   دلم برای بوسه‌های اولی تنگ شده. هم بهتر می‌بوسید هم بهتر بغلم می‌کرد. مشکلش این بود که دوستم نداشت. دومی هم دیگر دوستم ندارد. هیچ کدا
 
 نان حلال خیلی خیلی خوب است.من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم، مثل آقا تقی. آقاتقی یک ماست‌بندی دارد.او همیشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می‌دهد تا آبی که در شیرها می‌ریزد، حلال باشد. آقا تقی می‌گوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا که سرش را گذاشت روی زمین و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد .
دایی من  هم کارمند یک شرکت است. او می‌گوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از ا
دیگر خسته کننده شده است که بگویم: خورشید از زندگی من غروب می کرد و من لب پنجره در انتظار طلوع تو بودم.با اطمینان به شما می گویم، او نمی آید. شاید از خودش می پرسد: چرا بیام؟! من هم درجواب بگویم: من بی کس و تنها در اتاق تاریکی نشسته ام و با دستهای بلند تو را محتاج می کنم اما خداوند تو را به من نمی بخشد.  تکراری نیست؟ از تکرار کردن چیزی متنفرم. و شاید اکنون از دوست داشتن تو، شکسته ام زمانی که می خواستم تو را در افکارم بسازم. ولی یک عاشق که از عشقش درمون
چشمام رو که میبندم تنها یه چیزی میاد تو ذهنم... درد کهنه یه دل
عاشق رو فقط فقط معشوقش میتونه درمان کنه. معشوقه ای که خیلی راحت گذاشت و
رفت. خیلی راحت تمسخرم کرد... خیلی راحت عشق منو نادیده گرفت.
من هیچ
وقت زیر قولم نزدم، تا آخرش موندم، تا پای مرگ و رفتن آبرو باهات موندم.
فقط ازت خواستم که بمونی. فقط خواستم که هر از گاهی معمولی با هم صحبت
کنیم.
دلم تنگه خیلی بی قرارم... آخرش که چی؟ این زندگی به کجا
میخواد منو ببره؟ زنده بودن لیاقت میخواد که من ندار
کسی چون بشنود که در فلان شهر کریمی هست که عظیم بخشش‌ها و احسان می‌کند، بدین امید البته آنجا رود تا از او بهره‌مند گردد. پس چون انعام حق چنین مشهور است و همه عالم از لطف او باخبرند، چرا از او گدایی نکنی و طمع خلعت و صله نداری؟ کاهل‌وار نشینی که اگر او خواهد خود مرا بدهد و هیچ تقاضا نکنی. سگ که عقل و ادراک ندارد چون گرسنه شود و نانش نباشد پیش تو می‌آید و دنبک می‌جنباند، یعنی مرا نان ده که مرا نان نیست و تو را هست. این‌قدر تمیز دارد. آخر تو کم از
عزیزان ما در نظر داریم به مدد امام حسین علیه السلام هر هفته بعد از هئیت از عزاداران امام حسین علیه السلام پذیرائی شام به عمل بیاریمهر عزیزی که دوست دارد بانی بشود و یا کمک مالی یا مادی انجام بدهد لطفا به آیدی زیر در تلگرام پیام بدهد@Hamidreza5974
-----------------------------------------------
کانال ما:@motevaselin111
حالا که فقط چند ساعت از آخرین گریه ام می گذرد آمدم بنویسم حالم به اندازه وقتی که پست چند سازیم چنان بی سر و سامان همه شب و پستهای غمناک دیگرم را می نوشتم بد نیست و این را مدیون کامنتهای خصوصی و عمومی، اسم دار و ناشناس شما هستم. شما که تقریبا هیچ کدامتان حتی یک بار هم مرا ندیده اید و خیلیهایتان شاید اولین بار بود که گذارتان به وبلاگ من می افتاد. اما آن قدر خوب بودید (هستید) که نتوانستید از کنار غصه های یک غریبه یا یک دوست مجازی هرگز دیده نشده بی ت
به غیر از نانی و
گوشه‌ای امن و
جیبی با حرمت و
بارانی از عشق !
پنجره‌ای باز
که آزادی و عشق به من دهد ؟!
من چه می‌خواستم ؟
در این حد، که به من نداد !؟
برای همین
نیمه شبی
دری را شکستم و رفتم
برای همیشه رفتم
شیرکو بیکس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
هر روز توی گروه خانوادگی یک حکایت می فرسته.بعضی حکایت هاش عجیب به دل آدم می نشیند.دیروز یک حکایت فرستاد 
درباره کشته شدن امیر کبیر و محل دفنش.میگفت: یکی از بزرگان امیرکبیر را خواب دید و گفت چی شد که توی کربلا و حرم
دفن شدی؟ امیرکبیر بهش میگه: 
وقتی دوتا رگ هایم را در حمام فین کاشان زدند بدجور تشنه شدم و خواستم طلب آب کنم.اما یک لحظه یاد فرزند زهرا(س) 
افتادم و به خودم گفتم محمد تقی خجالت بکش،حسین(ع)تمام بدنش تکه تکه شد و لب هایش خشک بود،اون وقت ت
این حوالی یک نفر دارد مربای آلبالو می‌پزد. و من دلم برای مادرم تنگ شده. این حوالی یک نفر دارد از آب‌سردکن‌های کنار خیابان از دست‌های بزرگ پدرش آب می‌خورد. و من دلم برای پدرم تنگ شده. این حوالی یک نفر دارد تولدی را تبریک می‌گوید. و من دلم برای او تنگ شده.این حوالی یک نفر دو ساعت است که زل زده به سقف در جستجوی خطی برای نوشتن. و من دلم برای نوشتن تنگ شده. من دلم برای همه چیز تنگ شده. برای همه‌ی چیزهایی که حق داشتم کنارم باشند و نیستند.زویا پیرزاد
فکر می‌کنم تقریبا غیر ممکن باشه که به آینده‌ فکر کنی اونم با یه بینش گل و بلبل و وقتی بهش برسی همون باشه که انتظار داشتی. شاید منم که نمی‌فهمم امید چیه... البته از سر ناامیدی یا... نمیگم.
راستش هم اینه که از حالت متوسطِ ایده‌آل هم پایین‌ترم ولی برای منی که همیشه لای اعداد منفی می‌خزیدم اصلا بد نیست که خوبم هست.مایه‌ی حقارت.
به انواع و اقسام مختلف بهم داره ثابت میشه قبل اینکه آدم بشم خودمو کنار آدمی نخوام. ساده و سخت.
یه چیز جالب هم اینکه نمی‌د
نام کتاب: #بوف_کور | نویسنده: #صادق_هدایت | #موسسه_مطبوعاتی_امیر_کبیر | ۱۲۸ صفحه.در اینجور مواقع هرکس به یک عادت قوی زندگی خودش، به یک وسواس خود پناهنده می شود: عرق خور می رود مست می کند، #نویسنده می نویسد، حجار سنگتراشی می کند و هرکدام دق دل و عقده خودشان را بوسیله فرار در محرک قوی زندگی خود خالی می کنند و در این مواقع است که یک نفر #هنرمند واقعی می تواند از خودش شاهکاری بوجود بیاورد..این احتیاج به #نوشتن بود که برایم یکجور وظیفه ی اجباری شده بود. م
نیمه‌ی شعبان، قبلا خیلی برام شور داشت، برعکس الان
دو سه روز بود برای تجدید روزهای قدیم، می‌خواستم متنی با تمام وجود برای نیمه‌ی شعبان بنویسم. اما امروز ساعت ۴ عصر بیدار شدم. پا شدم رفتم استخر. بعد یه ذره تمرینامو نوشتم و الانم دارم می‌خوابم.
چند حظه قبلتر یه نوشته‌ای دیدم از رفیقی که تقریبا فضایی مشابه این حال من رو می‌گفت و حیف دیدم حداقل این چند خطو ثبت نکنم. برا خودم حیف بود البته
این آهنگ رو هم گوش بدین بد نیست:
https://www.radiojavan.com/mp3s/mp3/Sepehr-Kh
معمولا همه ی قالیشویی ها فرش های گبه  را شستشو میدهند ، اما با چه کیفیتی و چه  هزینه ای ؟
قبل از این باید بدانیم که اصلا فرش های گبه چیست و چه تفاوتی با فرش های معمولی دارد ؟
گبه به فرش دستبافی گفته میشود که انبوه و تراکم تار و پود ان بسیار زیاد بوده و فشرده هستند.
از این رو شستشوی آن ها سخت تر است و باید قالیشویی مناسب صورت گیرد.
بنابراین قبل از انتخاب قالیشویی حتما از کارشناس خواسته تا فرش گبه شما ببیند و نظر خود را بدهد. ممکن است اگر قالیشویی
۱- او شما را دنبال نمی کند
مردی که به شما علاقه مند باشد راهی برای برقراری ارتباط پیدا می کند. تماس می گیرد، پیام می فرستد و در کل آغاز کننده ارتباط است. اگر مردی چنین نباشد به احتمال زیاد علاقه ای هم به شما ندارد.
مثلا زمانی که مرد در ابتدا فردی بسیار عاطفی و مشتاق به برقراری ارتباط باشد و بعد از گذشت مدت زمانی به سرعت علاقه، شور و اشتیاق خود را از دست بدهد، هشداری است که می گوید او برای شما ارزشی قائل نیست.
نمونه ی دیگر زمانی است که مردی به شما ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها