نتایج جستجو برای عبارت :

بیاید همگی با هم از من بدمون بیاد

بیخودی از آدم ها دلسرد نمیشیم که!
اتفاقا چون بلد نیستیم خودمون رو چطور باید تربیت کنیم، از هر کسی ناراحت میشیم و به دل میگیریم و به کودک عزیز روان اجازه خمودگی میدیم.
به اصطلاح این ماییم که باید حساسیت ها رو در خودمون کنترل کنیم.
از آدم ها بدمون میاد چون یاد نگرفتیم باید از (عمل بدِ آدم ها) بدمون بیاد و در مقابل برای اینکه نفس خیال نکنه خیلی شاخه، بازم باید گذشت کردن و ندید گرفتن (تغافل و تجاهل) رو یاد بگیریم...
 وقتی بلد نیستیم از آدم ها ناراحت ن
بیخودی از آدم ها دلسرد نمیشیم که!
اتفاقا چون بلد نیستیم خودمون رو چطور باید تربیت کنیم، از هر کسی ناراحت میشیم و به دل میگیریم و به کودک عزیز روان اجازه خمودگی میدیم.
به اصطلاح این ماییم که باید حساسیت ها رو در خودمون کنترل کنیم.
از آدم ها بدمون میاد چون یاد نگرفتیم باید از (عمل بدِ آدم ها) بدمون بیاد و در مقابل برای اینکه نفس خیال نکنه خیلی شاخه، بازم باید گذشت کردن و ندید گرفتن (تغافل و تجاهل) رو یاد بگیریم...
 وقتی بلد نیستیم از آدم ها ناراحت ن
من خیلی به این موضوع فکر می کنم
...
ما از کسانی که فقط وقتی باهامون کاری دارن از حالمون می پرسن و بهمون سر می زنن، خیلی بدمون میاد و ناراحت میشیم
پس چرا خودمون با خدا همین مدلی رفتار می کنیم؟
فقط وقتایی که بدجور گرفتاریم بهش سر می زنیم و به یادش می افتیم!
به همه ماچ عید دادیم، همه، همممهدر حد سلام احوال پرسی به سلول ها سر زدیمصبحونه شیرکاکائو و ناهار آب‌هویج خوردیم
به توصیفات نچسب آدم ها حول سفر های خارجه و گردش های عجیبشون تو عید گوش دادیم و به همه ی ددر های نرفته مون فکر کردیم
به بحث ظاهرا تموم نشدنی مردها حول چیپ استقلال گوش دادیم
به عینک دور مشکی "ه" روی میز روبرویی خیره شدیم و به کار بدمون فکر کردیم....

رونوشت به "ه"، میز روبرویی؛ من آدم پست فطرتی ام...ببخشید
✍به این سه حقیقت فکر کنیم!
1⃣اینکه خداوند بدون شک تماماعمالمون را می بیند«إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیر»​
2⃣اینکه همیشه، فرشتگانی مجاورمونهستند که ثبت و ضبط می کنندریز و درشت خوب و بدمون رو؛ «رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُون‏»​
3⃣اینکه اصلاً از کجا معلوم؛شاید بیخ گوشمون نشسته باشدجناب  عزرائیل و صادر شده باشددستور  رفتنمون رو ! «عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم‏»
┈┈•✾✾•┈┈
 
یه بار از حاله خوبم بنویسم
بنویسم ک وقتی دیدمش ضربان قلبم رفت بالا
قلبم اومد دهنم
بنویسم ک برا اولین بار برا خندیدنایه ینفر ضعف کردم
تو اون تاریکی چشم تو چشم شدیم
فقط ک حیف ک تاریک بود 
شاید اینا نشانه های عاشق شدنه
هرچی باشه دوس دارم این لحظه هارو
این روزایه من حالروز یه دختر14 سالس ک ک وقتی بهش هم فک میکنم قلبم خودشو میکشه :)
امشب با دوستام رفتیم بیرون بماند که چقدر سر این که کافه بریم یا نه بحث کردیم ولی آخرش رفتیم کافه ... از سال قبل که مسابقه ذهن زیبای من ، برنده شدم قرار بود دوستامو دعوت کنم که بعد یک سال که مرتبا کنسل شد قرعه به نام امروز افتاد که بریم بیرون ... محیط کافه کلا مناسب ما نبود و تفاوت ما با افرادی که اونجا رفت و آمد میکردن به وضوح مشخص بود و کلی دود سیگار و قلیون رفت توی حلقمون D: ... قرار شد هممون یک خصوصیت اخلاقی خیلی خوب و خیلی بدمون رو بگیم خیلی جالب ب
معده! هوی معده با توام
امشب داری پدر منو سر هیچ و پوچ درمیاری یه برگر و چار تا جمله ناراحت کننده که انقد هوچی بازی نداره بچه
دو تا پنتوپرازول ناقابل بهت هدیه نکردم که اینجوری دهنمو سرویس کنی که
احمق
خب بیخیال این کار خودشو میکنه
سلام و عرض ادب 
حالم بهتره! معده با تو نبودم! بقیه حالتامو گفتم
بله حالم بهتره و احساساتم تحت کنترله 
روز سخت و جانکاهی در پیش دارم و تا الان که ساعت سه و سی و هفت دقیقه ی صبحه چشم رو هم نذاشتم
گفتم کمی اینجا بنویسم تا از
هفته پیش یکی ازم پرسید ای دُرسه که شیرازیا تنبلن؟ والو چی بگم؟! فقط یه اشاره کوچیک دارم به آقامون حافظ که سر یه قضیه ای حسابی شاکی هستن و میخوان از شیراز بزنن بیرون:
سخندانیّ و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز / بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

خُب؟ چی شد؟ چرا استاد در شیراز باقی موندن؟ ظاهرا از خود حضرت حافظ هم پرسیدن که چرو نمیرید پس! و ایشون میفرمایند:
نمی‌دهند اجازت مرا به سیر سفر / نسیم باد مصلا و آب رکن آباد
علت آب و هوان! اختیارش دست
عرضم به حضورت که میدونی چقدر دنبالت بودم که پیدات کنم؟ چقدر بهت پیام دادم چقدر تو بیان دنبالت گشتم امروز بی حوصله و پکر تو مترو بودم یهو دیدم یه پیام از شماره تو اومده خیلی خوشحال شدم خیلی. چقدر خوابتو دیدم میدونستم داری روزای سختی رو میگذرونی چقدر به یادت بودم از ته دل و چقدر گشتم تا پیدات کنم. 
چی شد اصلا دعوامون شد؟ چی شد واقعا؟ هنوز خاطرات خوشمون زنده ست و خاطرات بدمون رو هرکاری میکنم یادم نمیاد.
گفتی دیشب اومدی وبلاگمو پیدا کردی و خوندی
امروز در ادامه‌ی یه بحثی که رفته بود سمت ازدواج مهندس، مهندس گفت زن‌ها ویژگی‌های بدی دارن.
مامان گفتن دستت درد نکنه، یعنی من ویژگی‌های بدی دارم؟
مهندس که گیر افتاده بود، گفت نه، زن‌های این دوره زمونه رو میگم. زن‌های قدیم فرق دارن.
گفتم پس براش یه پیرزن بگیرین!
و خونه منفجر شد از خنده، حتی آقای که داشتن نماز می‌خوندن. منم مثل اینایی که به جک خودشون بیشتر از همه می‌خندن، نمی‌تونستم جلوی قهقهه‌مو بگیرم. مهندس هم هر لحظه بیشتر از قبل عصبانی
بیاید تا می‌تونیم معما بسازیم، از خودمون، زندگی‌مون، اهداف و آرزوهامون، علایق‌مون، ویژگی‌های خوب و بدمون، بیاید تا می‌تونیم صراحت رو نادیده بگیریم، اصلاً فیلم بازی کنیم، کی به کیه؟ هیچ ربطی هم نداره این مسیر رو توی فضای دیجیتال طی کنیم یا دنیای زندۀ فارغ از دانلود و آپلود. هرچی باشه ما مردم مشرق‌زمین به رمزگونه‌نویسی مشهور بودیم، حالا قراره بیرق رمزگونه‌زیستی رو هم بالا ببریم. 
سلام به حوریان عزیزم خوش اومدین به خونه ی خودتون نمیخام از خدا براتون بگم چون شما زرنگترینو بیشتر میفمین ما هم ک گنهکار و نابود میدونم که دلتون میخاد بهتون توجه شه ولی مشکل اینه که ما مخ زنی بلد نیستیم و گرفتاریا زیاده ولی از دیدار شما بدمون ک نمیاد مثکه ما برای هم ساخته شدیم داستان رو سکسی نکنم اینکه بلخره شما با ما آروم میشی ما با شما و شما از ما خوشت میاد مام عه شما خوشمون میاد دیگه من دیگه کار دارم باید برم ولی یادت باشه عشق رو عشقی که دور
روزایی که صبح زود بیدار میشما اینقدر کیف میکنم که قابل گفتن نیست هی هرکاریتو انجام میدی به ساعت که نگاه میکنی میبینی دیر نشده. بر عکس اگه ظهر پاشم همش عددا میان جلو چشم که وقت ندارم عصبیم میکنه این مورد که الان شب میشه منم کارامو نکردم. امروز که خوب بیدار شدم فکر کنم بیست مین به هفت بود.
خب تازه اول سال جدیده با این حال اصلا دلم نمیخواد که تموم بشه. نمیدونمم چرا و چه مرضی هست که اینو میخوام. شاید چون سال دیگه باید فکر کنم در به در کجا کار کنم و کج
سلام!
چه قدر جذاب است این درس عربی!!چرا ما این قدر عربی را دوست داریم؟!!چرا همگی ما با عشق و علاقه عربی می خوانیم؟!!
لطفا به ادامه مطلب بروید
نمی دونم دلیل بد بودن بچه ها با عربی چیست.چرا اکثر بچه ها با عربی حال نمی کنند؟!راستش خودم هم سال دوم و سوم دبیرستان اصلا دل خوشی از عربی نداشتم!تا این که رسیدم به سال کنکور و فهمیدم که باید عربی رو خیلی خوب بخونم.شاید باورتون نشه اما فقط در طی دو یا سه هفته با خوندن مستمر عربی،  با یاری خدا تمام مشکلاتم در در
سلام به خانواده برتری ها 
من دختری ۲۰ ساله هستم که از ۱۸ سالگی به پسر یکی از آشناهامون که در واقع دوست خانوادگی دختر عمه م هستن علاقه پیدا کردم و هیچ وقت هم نفهمیدم چرا این حس رو به این آقا پیدا کردم، بارها به خودم گفتم فقط یه کنجکاوی یا خوش اومدن سادست ولی هر بار که ایشون رو دیدم یا ازشون شنیدم قلبم بهم گفته که چیزی بیشتر از یه خوش اومدن ساده ست.
متاسفانه رابطه خوبی با دختر عمه م ندارم، نه اینکه از هم بدمون بیاد ولی خب خوب هم نیستیم، یعنی با این
یادم میاد اول دبستان که بودم، روزی معلم مون به بچه های کلاس گفت که می خواد به ما یه بازی یاد بده. او از ما خواست که فردا هر کدوم یک کیسه پلاستیکی برداشته و درون اون به تعداد آدمایی که از اونها بدمون میاد، سیب زمینی ریخته و با خودمون به دبستان ببریم.فردای اون روز، کلاس ما تماشایی بود. بچه ها با کیسه های پلاستیکی اومده بودند. در کیسه بعضی ها 2 تا، بعضی ها 3 تا، و بعضی ها حتی تا 5 و 6 عدد سیب زمینی هم بود!
معلم به بچه ها گفت:بازی ما شروع شد، از امروز تا ی
چرااااا
چرا وقتی بدمون بیاد سرمون میاد ولی وقتی خوشمون بیاد سرمون نمیاد؟!این انصاف نیست:(
امروز خانمx نشست دفتر و خیلی خصوصی درمورد خودش و زندگیش باهام حرف زد و گفت:تو که انقدر درکت بالاست میخوام بگی چیکار کنم.خب هر همکاری وارد میشد بعداز برخورد خانمx سریع عذر خواهی میکردو خارج میشد...و این جرقه دوم ِِ برای یه سری اتفاقات...خدا به خیر بگذرونه
از برخی خصوصیات همسرشون میگفتن و یه جا از غیرت و عاطفه و ایمان همسرش اشکمو به زور کنترل کردم که خانمx هم
کاش می‌شد بی‌تابی‌ها رو تقسیم کرد‌... هر چقدرم راه میری انگار کمه. میخوای تو هر قدم که برمیداری یه تیکه‌شو بریزی دور. زیر پات له کنی ولی نمیشه. میخوای با هر قطره اشک یه کمش رو بریزی دور. میخوای فکرای بد رو دور کنی. میخوای لبخند بزنی ولی نمیشه. یعنی نمیشه دیگه. نمیشه. یه تیکه‌ت نیست انگار‌. یه چیزی مرده. یه بودن هایی نیست. یه ورژن هایی از تو تو ذهنته که میخوای روش بالا بیاری. این کیه؟ من؟ مگه میشه؟ میخوای پاک کنی. خودت رو. میخوای بگی تولدت مبارک.
عجب دنیای بدی شده امروز به راحتی آب خوردن دروغ تحویل هم میدیم ودروغ پاشی میکنیم انگار راست . توی زندگی روز مره خیلی راحت دروغ میگیم
انگار نه انگار که دروغ از بزرگترین گناهان کبیرست حتی گناهش از قتل و زنا هم بالاتره .
یه جوری غرق دروغ گویی میشیم که خودمونم باورمون میشه دروغمون رو .به راحتی به دوستانمون عزیزترین کسانمون دروغ تحویل میدیم که به کجا برسیم ؟
به هیچ جا فقط میخوایم کار بدمون رو پشت این دروغ مخفی کنیم یا توجیه کنیم غافل از اینکه اولین
1. اون عکسه با پس زمینه ی سیاه، استوری یکی از شاگردای لیلاست(طلا) که من و به آفرید و به طور کلی بقیه هم اتاقیای دوره ازش بدمون میاد:)) خیلی بنده خدا رو مسخره میکنیم و واقعا امیدوارم از ایل و طایفه لیلا و نوچگان کسی اینجا رو نخونه:| (وگرنه از شانس منم که شده همینم فردا میاد ادبیات میخونه:)) )
2. ما هر وقت حرف بد ومثبت 18 میزدیم این به آفرید بس که بچه باحیا و با ادبی "بود" به یه بهونه ای پا میشد میرفت آشپزخونه:)) کلا قبل ملاقات با من هیچ فحشی زشت تر از بی ادب
 
گاهی خودمون، عاملِ این هستیم که در کنج بنشینیم
 
و از زمین و زمان بهمون فشار وارد بشه و ...
 
گاهی خودمون هستیم که با رعایت نکردنِ محدودیت ها
 
و خطوط قرمز و نارنجیِ شخصیتِ
 
خودمون ، باعث میشیم که بقیه از خطِ قرمز ها هم فراتر بروند
 
و فکرِ ما رو مشغول کنن.
 
این خودِ ما هستیم .
 
یک فردِ منحصر بفردِ مستقلِ کامل .
 
که برای زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعیمون تصمیم های
 
اساسی و پایه ای میگیریم .
 
از دانشگاه رفتن گرفته تا ازدواج ،که مهمترین تص
«ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة، إنک أنت الوهاب»
 
تو شاه بودی، تو شاه هستی... هیچوقت من رو از قصر بیرون نکردی، من هم هیچوقت کاملِ کامل از قصر هجرت نکردم.. گهگاه بنا بر مصلحت میومدم قصر، عرض ارادت میکردم.. ههههه.. از همون کارهای تشریفاتی که هر دوتامون ازش بدمون میاد.. تو به روی خودت نمیاوردی که دیگه اون عشق و شور و هیجان رو توی چشمام توی صدام توی رفتارم نمیبینی، باز هم بهم لطف میکردی....
تا اینکه یه روز بار و بندیل رو بستم و قص
تصویر کپی می باشد.
تا چهارم دی ماه دو سال از شروع نگارش این پیج میگذره. با تموم پستی و بلندیهاش. در حالی که میدونم مطالب احساسات برانگیز و هیجانی بشدت مخاطب جذب می کنند، ولی مبنای این پیج رو بر پایه مباحث خشک و منطقی و علمی گذاشتم. می دونم کمتر کسی حوصله این بحثها رو داره. ولی چیزی که امروزه برای بهتر شدن اوضاعمون بهش نیاز داریم این نیست که از چه شرایطی بدمون میاد. بلکه اینه که به چه شرایطی می خوایم و باید برسیم و برای جواب به این سوال مجبوریم خش
استقلال چه واژه خوشایندی
یک واژه ای که خیلیا باهاش انقلاب کردن
واژه ای که خیلی خواهان داره
استقلالی که قدردانش نبودم .انگار هر چقدر تلاش کردم که زیادش کنم بیشتر از دست دادمش.شاید طمع کردم که دنبال استقلال گشتم.
روز از دست دادنش هیچوقت یادم نمیره 
تو عصر حاضر استقلال برای هرکس معنی خاصی داره
واسه یکی استقلال یعنی دستور دادن و رییس بودن واسه یکی هم یعنی تنهایی 
اه که چقدر از معنای اولی بدمون میاد یا ادمایی که این معنا رو بهش میدن .ادمایی که احس
سه سال قبل، وقتی داشتم با گرگ زاده همون جدی پول شو صحبت میکردم
یهو حرف از امریکا شد
گفت نه من طرفدار امریکا نیستم و هیچ علاقه ای هم بهش ندارم!
پرسیدم میتونی دلیلش رو بگی؟
گفت کشور مزخرفیه!
دو سه ماهه متوجه شدم پرا هرکسی که سیتیزن شیپ کانادا رو میگیره
میشه یه اروپایی و متنفر میشه از امریکا
امریکا واقعا موقعیت های کاریش، لایف استایلش، کیفیت زندگیش، به صورت میانگین خیلی بالاتر از همه جای دنیاست
ایرانیایی که میان کانادا، اغلب فراری از کشورشون ه
سلام
خیلی دوس دارم شیک و باکلاس بیام بگم بازم یه شنبه دوست داشتنی دیگه ولی واقعا هرقدر به خودم فشار میارم میبینم نمیشه
حقیقتا شنبه نمیتونه دوست داشتنی باشه تازه اون شنبه ای که بعد از دو روز اخر هفته ، که خونه بابا بوده بشی و بعد مجبور بشی از اونجا بیای سرکار و خونه زندگی و مسئولیت هاش که دیگه اصلا دوس داشتنی نیست
دوس دارم یه ماه تمام مثل دوران دانشجوییم بمونم خونه پیش مامانم صبحا باهم صبحانه بخوریم و حرف بزنیم دوتایی بدون حضور بقیه ، بدون این
دیدید بچه هایی که یه کار اشتباهی می کنن،با دیدن یه بزرگ
تر، با نگرانی یه گوشه می ایستن و می دونن چی کار کردن...
یه روزی نامه اعمالمون رو به دستمون می دن و می گن: اقْرَأْ
کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا1
اگه هر روز اون صحنه رو برای خودمون مجسم کنیم، دیگه کمتر
به طرف گناه می ریم.
برای پیدا کردن انگیزه، مطالعه کتاب های مفید خیلی خوبه.
 مثلا می تونیم،
کتاب چهل حدیث امام خمینی رو بخونیم و سعی کنیم بعضی عادات بدمون رو ترک کنیم
من نمیدونم چرا اینقدر از بعضی آدما بدم میاد . شاید با خودتون بگین ما هم از خیلیا بدمون بیاد ولی بدم اومدن من فرق داره حس میکنم :/
اولن وقتی یکی که ازش بدم میاد بم نزدیک میشه به شدت عصبی میشم . بعد اون سردرد لعنتی میاد سراغم . تخیل میکنم دارم به طرز فجیعی اون آدم رو میشکمش :) بعد به علت اینکه حکم قتل اعدامه صحنه رو ترک میکنم . آخه چرا باید به خاطر یه آدم بی اهمیت جون خودمو به خطر بندازم ؟ الان شاید با خودتون بگین من چه آدم انسان ستیزی هستم . یا فکر کنین
به نام خداوند بخشنده مهربان ❣️ 
دوستان عزیزم سلاااااام امیدوارم که امروزتون هم پر از سلامتی و عشق باشه. 
میدونی عادت چیه؟
تعریف عادت برای من یعنی ملکه های زندگیم!
وقتی یه موضوعی رو مدام تکرار کنیم میشه ملکه زندگی منو تو. 
تا حالا به ملکه هات فک کردی؟
من ملکه هامو به سه دسته تقسیم کردم:
اولیش عادت های خوب 
دومیش عادت های بد
سومیش عادت های بیهوده 
عادت های خوب هر آدمی بستگی به خود اون شخص داره
مثلا خوندن نماز اول وقت، خوش اخلاق بودن، قرآن خوند
گاهی وقت ها واقعا نمیفهمی........من الان تو همون حالت نفهمیدنم

چقدر خوبه آدم دوست خوب داشته باشه از همینجا میخوام علنا از ام شهراشوب تقدیر و تشکر به عمل بیارم به خاطر اینکه دوست خوبی هست با اینکه امشب حالش خوب نبود نشست نق و نوقای من رو گوش کرد تا من حالم خوب بشه

هفته آینده یه قرار مهم گذاشتم  با یه نفر اصفهان امشب دقیقا به تاریخ همون روز قرارم بهم پیشنهاد حضور در یک اردوی دانش اموزی به عنوان کادر آموزشی داده شد دلم میخواد این اردوو رو برم چون ن
امسال کلاسمون یه مشکل خاصی داره. فاصله ش به شدت با اتاق معلمان و اتاق مدیر کمه. خیلی وقتا میشه که ما با بچه ها میشینیم چرت و پرت میگیم و بعد می بینیم مدیر جلو در کلاس بوده و گوش میکرده:|
یکی از سوتی های بدمون وقتی به وجود اومد که داشتیم راجع به سلبریتیا صحبت می کردیم. یکی از بچه های کلاس برگشت و گفت که شان مندز شبیه گوسفنده:| دوست منم که از فنای دو آتیشه مندز هست، یهو طوری منفجر شد که کفششو در آورد و پرت کرد طرف همکلاسی مورد نظر(جای بدی خورد) همکلا
گاها پیش میاد با یکی که خیلی دوست هستیم یا عشقمان است و یا در حوزه‌ایی شریک هم هستیم، خلاصه به شکلی بیشتر اوقات باهم هستیم و حس خوبی هم داریم، یک روزی براثر مسئله ای ازهم جدا می‌شویم!
خب این دراین دنیا طبیعی است، خیلی هم پیش میاید، حتا مادر و دختر، برادر و خواهر و پدر و پسر هم گاها ازهم جدا می‌شوند، خلاصه جدا شدن جزء لاینفک زندگی ماست. 
 
اما واقعا می‌خواهم یه چیزی بگم، اینکه بعد از جدا شدن لازم نیست «دشمن» هم باشیم، از همدیگه بدمون بیاد و هم
بسم الله الرحمن الرحیم ./
میخواستم بگم ، ممنونم که تو خدای منی و به جز تو توی این دنیا هیچ خدایی نیست ! ینی اینکه ممنونم برای اینکه معتقدم که فقط خودتی دلیل بودنم ، دلیل موندنم ، دلیل گریه هام ، دلیل هر جایی رفتنم یا که دعوت شدنم ، یا هر چیو هر چی دیگه ... لینکه من به شانس اعتقاد ندارم هم دلیلش همینه ، اینه که شما رو دخیل میبینم تو ذره ذره ی علت هر معلولی ، که اونقد این دنیا با نظم و برنامه چیده شده که یهو چیزی به اسم شانس نمیاد برنامه رو بهم بریزه ...
تا حالا شده یک حرفی رو بزنین یا کاری رو انجام بدین و بعدا با خودتون بگین: «من چرا اینو گفتم؟ منکه اصلا این حرف حتی با اعتقاداتم یکی نیست!»
من چند باری رو یادم هست شاید اگر فکر کنم بیشتر بشه نمیدونم ولی الان که داشتم به دوتاش فکر میکردم با خودم گفتم واقعا چرا اینارو گفتی؟ این حرف ها حتی با چیزی که بهش اعتقاد داری هم کاملا متفاوته، حتی اگه این حرفارو کسی به خودم میزد شاید ناراحت یا عصبانی میشدم و یا شاید با خودم قضاوتش میکردم که این چه تفکرات مسخ
سلام...
بعد از مدددتت هاااا بردنمون اردو:)))
رفتیم "اردوگاه ابوذر"...
قرار بود ساعت 7 راه بیوفتیم و ساعت 12:35
برگردیم...!
اما اونقدر اتوبوس ها دیر اومدن که ساعت 9 راه افتادیم و 12:45 برگشتیم!!!
توراهمون یه سراشیبی شدییید بود...!
هممه ی اتوبوس هامون جوش آوردن...!
اتوبوس ماهم یکدفعه کم آورد و کاشف به عمل اومد جوش آورده...!
اونقدر دیر کرده بودیم که می گفتبم تو همبن اتوبوس زیر انداز بندازیم شروع کنیم...خخخ:)))
با هزار دنگ و فنگ و کللی خنده رسیدیم^...^
داشتم می گشتیم ک
حرف اول پست - کلیپی پخش شده از ترامپ، که با شوخی روش جلوگیری از کرونا رو توضیح میده و با تأیید گرفتن از یک متخصص در خارج کادر دوربین، اعلام می کنه که روشهای پیشگیری کرونا مشابه روشهای مواجهه با ویروس آنفلوئانزا هستش.
بعضی کامنتا این نکته رو بولد کرده بودن، که ترامپ در اون جایگاه، قبل از اعلام این حرف از یک متخصص تأیید گرفت، در جمع، هیچ ابایی هم نداشت. چون تخصصش پزشکی نیست. اینجا ولی ما از تنها چیزی که نمی ترسیم، بدون تخصص حرف زدنه (خودم اولیش).
برنامه
گروه فرهنگ و اندیشه رادیو ایران تقدیم میکند.
******************************************
به افق آفتاب
******************************************
به نام ِ خدایی که به ما توان ِ رها شدن از دلبستگیهای ِ دست و پا گیر رُ داد.*******************************************
سلام به همه شما و امیدوارم که دلهاتون به عشق ِ خدا در نهایت ِ آرامش باشه.
******************************************
امروزم با هم حرفهای ِ خوبی میزنیم. حرفایی که مطمئنا حالمونو بهتر میکنه.
*****************************************
یکی از راه هایی که میشه حال ِ خوب داشت، یه
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
صبح پا شدم. هیچ حسی نداشتم. گفتم انیمه اوکیش می کنه، اونم جواب نداد. هم انیمه هه چرند بود(همه انیمه ها دربرار اکادمی قهرمانی چرندن :/ ) هم حال من خوب نشد، 
از اونجایی که وظیفه هلن آزار دادن منه، با خنده ی شیطانی دیروز پر افتخار مو به یادم می آورد هب مزد تو کلم که چی شد پس؟ دیروز که ....
بگذارید از اول شروع کنم. از سشنبه صبح منگ بودم. به خاطر تعطیلی بود یا چی...نمی دونم. کلی با بغل دستی کل کل کردم، با آریا کل کل کردم، نمایشنامم رد شد، کتاب ریاضبمو جا گذا
نزدیک بود به خاطر چهار تا ghost story مسخره سرمون رو به باد بدیم.
***
ساختمون مدرسه، مستطیلی شکله و از هر دو طرفش راه‌پله داره. یعنی شما می‌تونید از سمت راست از پله‌ها برید بالا، طول ساختمون رو طی کنید و از سمت چپ بیاید پایین و برگردید سر جای اولتون. 
چند روزه به جای حیاط، می‌ریم طبقه پایین. آزمایشگاه اونجاست و نمازخونه و کتابخونه و موتورخونه و چند تا در بسته که نمی‌دونیم چی پشتشونه. امروز هم نشسته بودیم اون وسط و لامپا رو خاموش کرده بودیم. داشتیم
همه چیز اون جوریه که ما بهش معنا میدیم و تعریفش کردیم. غر زدن هامون، لذت
بردن ها و نبردن هامون، خوشمون اومدن ها و یا بدمون اومدن ها. کِیف کردن و لذت های
لحظه ای رو چشیدن و یا نشستن و خیره شدن به قبل و بعد.
یکی از چیزایی که گاهی بد معنا میشه تنهاییه. بعضی ها عاشق تنهایی ان. همه جا
ساکت باشه همیشه، کسی کاری به کارشون نداشته باشه و سؤالات اضافه نپرسه، در
اتاقشون چِفت باشه و هدفون توی گوششون باشه. اصلاً اینا یه جوری با تنهایی مأخوذ و
مأنوس شدن که تنها
چند روز قبل از سینماتیکت سانس ساعت سه «در جست ‌و جوی فریده» رو رزرو کردم. فیلم وقتی اکران می‌شه که حداقل پنج بلیط فروش رفته باشه. تا آخرین لحظه‌ دائم پلان رو چک می‌کردم تا ببینم به جز من هم کسی رزرو کرده ؟ ولی هریار مواجه می‌شدم با پلانی که تمام صندلی‌هاش خاکستری اند جز یکی ! صندلی من! امیدم به فروش بلیط گیشه بود، ولی با وجود فیلم‌های جشنواره چقدر احتمال داره یه نفر بزنه به سرش و بلیط یکی از مستند‌های هنر و تجربه رو بخره ؟  وقتی رسیدم اولین
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
گروه فرهنگ و مناسبتهای رادیو ایران تقدیم میکند
**********************************************
به افق آفتاب
**********************************************
به نام خدایی که همه کارهاش به وقت و به موقع اس و آدم های وقت شناس رُ دوست داره.
*********************************************
ما هم سر ِ وقت ِ همیشگی میزبان ِ شما شدیم تا با هم از برکات ِ این دقایق بهرهمند بشیم.
*********************************************
فکر میکنم برای ِ همه ماها پیش اومده که گاهی حوصله انجام ِ کارهایی که باید رُ نداریم.
**********************************************
بعضی و
برنامه

برنامه
گروه فرهنگ و اندیشه رادیو ایران تقدیم میکند.
**********************************************
به افق آفتاب
*******************************************
به نام خدایی که کلامش در آسمان و زمین جاودانه
است آنگاه که گفت:
آنها کسانى هستند که ایمان آورده اند و دلهایشان
به یاد خدا مطمئن و آرام است آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مى یابد
 *************************************************
برای ِ ما یاد و نام ِ خدا بهترین بهانه آغاز ِ ،
یاد و نام ِ خدایی که شروع کار با او عاقبت ِ امور را ختم ِ به خیر میکن
رفیق روز بی‌قراری، بی‌قرارم
حرفایی برای کسی که نیست ،نمیدونم میخواست باشه
یا نه،اصلا دلش با ما بود یا نه
بعضیا تنهان چون یکی ترکشون کرده و بالاخره یه
روزی دوباره از تنهایی درمیان

بعضیا هم تنهان چون خودشون رو ترک کردن! بهترین
آدم دنیا هم بیاد نمیتونه اینا رو از تنهایی
 خودشون دربیاره!

ولی تنهایی ما از نوع اولشه

حال خود آدم خوب نباشه یه چیزه، حال اونکه دوسش
داری خوب نباشه یه چیزه، اینکه نتونی
 حالشو خوب کنی خودش کلا یه چیز دیگه‌س،
استیصال
برنامه
گروه فرهنگ و اندیشه رادیو ایران تقدیم میکند.
***********************************************
به افق آفتاب
***********************************************   
به نام ِ خدایی که زیباست و زیبا بینان و زیبا زندگی کنان رُ دوست داره.
**********************************************
با محبت ِ تمام سلام و حال ِ همگی بخیر و صحت ان شاءا....
************************************************
امروز با هم از زیباییهای ِ زندگی صحبت میکنیم، زیباییهایی که شاید گاهی به راحتی به چشم ما نیان و به گوش ِ ما شنیده نشن اما اگه بتونیم بهشون توجه کنی
 
چند مسئله،
اینجا مینویسم که خودم هم یادم بمونه و اگه روزی از ذهنم رفت، یادم بیارین.
 
یکی اینکه، ادمها، ذاتا، خیلی زیاد دوست دارن که همه عصاره شون رو قاطی مسائل مختلف کنن،
 
یعنی من دوست دارم همزمان احساسات، عطش، شهوت، نفرت، خشم و... رو قاطی همه چیز کنم.
 
مشکلی که با ما ایرانیا هست، 
اینه که:
 
اغلب متعصب هستیم. یعنی ارق (ارغ؟) داشتن به یه چیزی، حالا فکر کن دین باشه، مذهب باشه، نژآد باشه، هرچی، یا حتی این باشه که ما دو سال قبل یه حرف رو زدیم، او
سلاااااااام سلااااااام سلاااااااام سلااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که یکشنبه یعنی ششم تولد پیمان بود جمعه صبح که پیمان رفته بود تهران من زنگ زدم به پیام اونم خوابالو جواب داد بهش گفتم از طرف من بره پنج تا شورت استار از این پا نواریها از اون پیرمرده که برا مامان پیمان جوراب گرفته بودیم بگیره و بیاره تا تو خونه باهاش حساب کنم چون پیرمرده تا ظهر بیشتر باز نبود و من خودم نمی رسیدم برم بیام برا همین گفتم اون ماشین زیر پاشه سریع میره می

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها