عوارض بوتاکس پس از تزریق بوتاکس معمولا به سبب اشتباهات در تزریق کردن ایجاد میشود. برای مثال اگر بوتاکس در نقاط صحیح تزریق نشود یا دوز دارو مناسب نباشد و بیش از حد تزریق شود، دارو بسیار رقیق شده باشد و پخش شود یا نقاطی که تزریق میشود فشار و ماساژ داده شود یا اگر از داروهای تقلبی و غیر استاندارد استفاده شود و تزریق بهوسیله اشخاص غیر متخصص و در مکانهای نامناسب مثل آرایشگاهها صورت گیرد، احتمال ایجاد عارضه افزایش پیدا میکند و اگرنه بو
شادمان بودن وضعیتی ناخودآگاه است؛ توجه بیش از اندازه به آن، دستیابی به آن را بسی دشوارتر خواهد کرد. چنان که "جان استوارت میل" گفته است: " کافی است که از خود بپرسید که آیا شادید تا دیگر شاد نباشید."شادمانی آن چیزی نیست که احتمالا شما فکر میکنید. این پنداری طبیعی به نظر میرسد که شادمانی را معادلِ لذت بدانیم؛ در حالیکه لذت گذراست و شادمانی وابسته است به چیزهایی مانند کرامت، عزتنفس، تعهد و مسئولیتپذیری. ارسطو این را دریافته بود که اظهار کرد
هروقت باران بیاید، بالاخره بند خواهد آمد. هروقت ضربه میخورید
بالاخره خوب میشوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی ست.
هر روز صبح طلوع خورشید میخواهد همین را بگوید اما شما یادتان می رود و درعوض فکر می کنید که شب همیشه باقی میماند.
اما اینطور نیست. هیچ چیز همیشگی نیست. پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست.
اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی ماند.
موقع انتخاب رشته فقط یه چیزی دلم رو میلرزوند. میگفتن الان جوونی که میگی «علاقه»، چند سال که بگذره میفهمی علاقه یه چیز گذراست و اهمیتی نداشته.
هنوز حرفشون رو تایید یا رد نمیکنم، ولی چند ماه پیش فکر میکردم دیگه پیر شدم! برام فرق نداشتن، هرکتابی که لازم بود رو جلوم میذاشتم و عین ربات میخوندمش، شاید همونطوری میموندم بهتر بود، بیحس، سختی این دوران رو حس نمیکردم و زودی میگذشت. آره خلاصه، میگفتم چی شد اون عشق و علاقه؟
ادامه م
میگوید: «آخرش تنها میشوی، هرکسی همراه باشد یا رهایت میکند، یا دنیا آنقدر بیرحم هست که هرچقدر هم او باوفا، از تو بگیردش. بردارهام کجان، همسرم، فرزندهام؟ میبینی، نهایتش میفهمی همهاش بازی است تا تو را بیازمایند وگرنه باید قبول کنیم همه چیز گذراست اینجا».
حاجیبابا، پنجاه و خوردهای سن دارد و کم کم پیر شده. حاجی بابا میگوید با همان لهجه که میخواهد جلوی من بپوشاندش.
+چه شب دلگیری است امشب...
میگوید: «آخرش تنها میشوی، هرکسی همراه باشد یا رهایت میکند، یا دنیا آنقدر بیرحم هست که هرچقدر هم او هن باوفا باشد، از تو بگیردش. بردارهام کجان، همسرم، فرزندهام؟ میبینی، نهایتش میفهمی همهاش بازی است تا تو را بیازمایند وگرنه باید قبول کنیم همه چیز گذراست اینجا».
حاجیبابا، پنجاه و خوردهای سن دارد و کم کم پیر شده. حاجی بابا میگوید با همان لهجه که میخواهد جلوی من بپوشاندش.
+چه شب دلگیری است امشب...
وقتی می پرسید؛ چکار کنم بچه زیر دوساله م یاد بگیرد منزل دیگران به وسایل دست نزند؟ انگار پرسیدید چکار کنم فرزند شش ماهم حرف زدن را یاد بگیرد!
کودکان حدود یکسالگی به بعد وارد مرحله کشف محیط اطراف میشود و مغز کودک وارد رشد حسی حرکتی میشود.
رفتار والدین در این دوره به کودکشان لجبازی یا همکاری را خواهد آموخت. در مهمانی ها با حضور مهربانانه خود مراقب کودکتان باشید اما انتظار اینکه در این سن یاد بگیرد به هیچ چیز دست نزند انتظار زیادیست.
این دوران گذ
یه مدته پشیمونم از انتخاب دانشگاهم
همه چی خوبه ها ... دانشگاه و دانشکده و استادها ، همکلاسی هام که خیلی همراه و پایه ان و کم دیدم توی دانشگاه ها ، شهر ، فضا
خوبه
مشکلی نداره
ولی حسرت این که میتونستم شیراز راحتتر و خوشحالتر باشم یا به طور کلی کمتر سختی بکشم هم همراهمه ...
هر روز به این فکر میکنم که ترم بعد یا سال بعد مهمان شم شیراز یا انتقالی بگیرم
از این طرف دوستام ، حریمی که اینجا واسه خودم ساختم ، و معدلی که نمیدونم اگه از اینجا برم تهدیدی واسش
قبل از شروع ترم 9، اتوبوسِ شیراز-ناکجاآباد! و طبق معمول توام با لرزشهای مکرر اتوبوس. یه تابستونِ پوچ و بیحال گذشت و دوباره مسیرِ دوستداشتنیِ همیشگیِ این چند سال؛ ناکجاآبادِ عزیز!!!
آخرین باری که این مسیرو طی میکنم، مگه اینکه اتفاقی تو راه باشه که ازش بی خبرم هنوز. دوست نداشتم امروز برسه، ولی عمر گذراست و ما هم ناگذیر به گذر...
یه روز میرسه که کلی از روزای این ترم گذشته و خیلی چیزا تموم شدن، اون روز نمیتونم حدس بزنم، شاید خوب باشه شایدم ب
خیلی دنیای بدی شده ....الان که بیست و شش سالمه احساس سیری از دنیا کردم
لعنت به دنیای سرگردون .....یادمه چهارساله بودم هرکی میگفت چن سالته میگفتم هفت سالمه
وقتی هفت ساله شدم به خودم گفتم دیگه بزرگ نمیشم یدفه چشامو باز کردم دیدم شدم هفده ساله
باورم نمیشد الان که بیست و شش ساله شدم دیگه واسم عادی شده هیچ شوقی ندارم میدونم تا چشامو باز کنم شدم شصت ساله
یادش بخیر دوران نادانی کودکی فقط فکر بازی گوشی بودم خیلی دوران شادی داشتم حیفففففف
کاش
اول آدم پی
همیشه برام سوال بود که چرا بعضی تو اون روز بخصوص یهو غرق در افکارشون میشن و بعد که رشته افکارشون پاره میشه، یه لبخند مصنوعی تحویل جمع میدن و دوباره زیرپوستی میرن تو فکر....
سالها از پی هم گذشتند و این دومین سالی است که من هم غرق در افکار می شوم..به گذشته و به آینده و همه جا فکر میکنم و وقتی ازم می پرسن به چی فکر میکنی مثل همه میگم هیچ چیز.واقعیتش هم همون هیچ چیزه.. چون وقتی بخوای توضیحش بدی انقدر درهم و برهمه که نمیتونی چیزی جز هیچ چیز بگی.. با این ه
میگویی چه بکنم؟ تویی که در من سخت و سفت به تخت نشستهای و هیچ هم پایین بیا نیستی، و مقرراتات پولادی است، میگویی چه بکنم؟ این زخم را چه بکنم؟ اگر درست نیست پس چرا هست؟ بله زخم! وقتی بخواهی و نشود، زخم میخوری. من میخواهم همه چیزش و بدنش را. بله بدن. لعنت به دو رویی و دروغ. من بیبهرگی، بیبرگی راستی را با همه فقرم دوست دارم، بدنش را میخواهم. میخواهم همیشه پیش من باشد. میخواهم لحظههای من پر از او، تصویر او، جسم او، صدای او باشد. من خی
شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست
کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست
اون کسی که از وضعیت انتقاد میکنه لزوماً کسی نیست که میخواسته کاری بکنه و بخاطر این وضعیت نتونسته...
اون کسی که میگه میخوام کاری بکنم لزوماً کسی نیست که واقعاً دغدغه مند هست...
از هیچ کس بت نساز...
چشمات رو ببند و عاشقانه تلاش کن
عاشق باش
عاشق میخنده، عاشق حالش خوبه، عاشق حرفهای منفی رو نمیشنوه و البته حرف مثبت الکی خوشحال کننده رو هم
نه خبرهای خوب خیلی خوشحالت کنه نه خبرای
امیدوارم در ارامش خوابیده باشی . خوابی عمیق و دلچسب . چشمان من بیدارند . اما ذهن و روحم پیش تو ودر کنار بالین توست . پوششی برای تن "ارام خفته" ی تو که مبادا پوششت را کنار زده باشی و التیام است برای ذهن خسته ات که مبادا نیارامد و بیدارت کند . واهمه دارم به چائیدن و از خواب پریدنت . عشقمی و خواهی بود تا زمانیکه ترجمه ی عشق برایم اشناست .تا روزی که حرارت عشق را تن زمهریرم حس کند و تا شبی که خورشیدش دل ساکت و تاریکم را به ضیاء مبارکش منور گرداند .بخ
بالاترین محدودیت انسان در نشدن کارها، نخواستن است
خیلی چیزهایی که حتی در دنیا نداریم به دلیل نخواستن است...البته دنیا ارزش خواستن نداردو گذراست...
در فرهنگ عمومی ما این خواسته که باید امام حی را ملاقات کنیم و از او دستور بگیریم نوعا نیست...چرا؟چون او غایب استو گفته اند که اصلا نخواهید که اورا ببینید به نوعی نخواستن او برای ما صرف شده است.مثلا اگر فردی بگوید وظیفه شرعی من دیدن امام است به او برچسپ میزنند...
در حالیکه هرکسی وظیفه دارد حداقل بخوا
عزیزان سلام!
در زندگی روزمره بعضی چیز ها گذرایند و بعضی چیزها ماندگار!
زمان می گذرد و ما می مانیم و اشیا و لوازمی هم در اطراف ما باقی می مانند. باد گذراست و خاک ماندگار!
سختی ها می گذرند و خاطراتِ آن سختی ها می مانند و در خاطر ما ثبت می شوند.
سختی ها ما را در فشار و عذاب نگاه می دارند و روح ما را صِیَقل می دهند و روح ما درخشان تر می شود.
بعضی سخنان نامناسب روح ما را می خراشد و ما را آزار می دهد، اما تاب و توان تحمل ناملایمات را در ما بالاتر می
شرایط زندگیه آدما تغییر میکنه ، چ خوب چ بد سختی و راحتی ، خوشی و ناخوشی گذراست این ماییم که ماندگاریم چون عاشقیم و محبت بینمونه عزیزم..
❤❤(::)
+با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
* خواجه حافظ شیرازی
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
سلام،
دیروز رفتم پیش آقای خداوردی و ثبت نام کردیم و یک عالمه دوپامین تو رگهام جریان پیدا کرد.
میدونی عزیزم، وقتی به این فکرمیکنم که یک عالمه تجربه های باحال تو راهه، اینکه مسیری که قراره توش تلاش کنم و مثل یک زامبی تنها توی بحرش شنا کنم مشخص میشه ; غرق لذت میشم...
کاش ماه های بعد، سالهای بعد، کودکی که هستم رو نکشه، کاش چیزهایی که یک روزی بهم زندگی می بخشید رو فراموش نکنم...کاش ازم یک بزرگسال خشک و بی روح، یک بزرگسال که از احساسات فیک و دروغین الق
مصرف مواد غذایی مفید و مناسب در داشتن خواب راحت شبانه موثر است.محققان دریافتند ساعت کاری زیاد، خوردن مواد غذایی نامناسب، یک جا نشستن و بیتحرکی مانع خواب خوب و راحت است.
مطالعات انجام شده نشان داده است عادات غذا خوردن تا حد زیادی در خواب شبانه افراد تاثیرگذار است.خوردن یک موز یا نوشیدن یک لیوان شیر در داشتن خواب راحت شبانه موثر است و این در حالی است که خوردن غذاهای تند و یا مصرف کافئین خواب افراد را مختل میکند.
نوشیدن شیرگرم قبل از خواب به
مصرف مواد غذایی مفید و مناسب در داشتن خواب راحت شبانه موثر است.محققان دریافتند ساعت کاری زیاد، خوردن مواد غذایی نامناسب، یک جا نشستن و بیتحرکی مانع خواب خوب و راحت است.
مطالعات انجام شده نشان داده است عادات غذا خوردن تا حد زیادی در خواب شبانه افراد تاثیرگذار است.خوردن یک موز یا نوشیدن یک لیوان شیر در داشتن خواب راحت شبانه موثر است و این در حالی است که خوردن غذاهای تند و یا مصرف کافئین خواب افراد را مختل میکند.
نوشیدن شیرگرم قبل از خواب به
در کارحسابداری، معرف چه نقشی دارد؟ حتماً بدون شک پاسخ می دهید، نقش بسیار موثری دارد! و اگر کسی بگوید در کار حسابداری بدون معرف می توانید به شغل خوبی دست پیدا کنید، فقط شعار داده است! پس حتماً ادامه توضیحات را در این پست دنبال کنید
من در این نوشته به شما اثبات می کنم اگر بهترین معرف را داشته باشید،ولی قدرت اجرایی نداشته باشید موفقیت شما سطحی و گذراست، و اثبات این صحبت بنده برخی از مدیران مالی هستند که شاید از حسابدارشان هم تجربه کمتری دارند و
گفت خب، تو چی میگی؟ اگه میتونستی، انتخاب میکردی همین زندگی رو ادامه بدی؛ یا این پرده از زندگیت تموم شه و پرده ی بعدیت جای دیگهای باشه، یا اصلا آدمِ دیگه ای باشه؟
گفتم خیلی روزا بوده که دلم میخواست کس دیگه ای باشم، جای دیگه ای باشم. میگفتم کاش جای اون آدم بودم. کاش اونجا بودم، اینجا نبودم.الآنم نمیدونم پنج سال دیگه میخوام کی باشم، کجا باشم. نمیدونم اگه اون روز همین سوال رو ازم بپرسی چه جوابی میدم. نمیدونم اون روز هنوزم ته
گفت خب، تو چی میگی؟ اگه میتونستی، انتخاب میکردی همین زندگی رو ادامه بدی؛ یا این پرده از زندگیت تموم شه و پرده ی بعدیت جای دیگهای باشه، یا اصلا آدمِ دیگه ای باشه؟
گفتم خیلی روزا بوده که دلم میخواست کس دیگه ای باشم، جای دیگه ای باشم. میگفتم کاش جای اون آدم بودم. کاش اونجا بودم، اینجا نبودم.الآنم نمیدونم پنج سال دیگه میخوام کی باشم، کجا باشم. نمیدونم اگه اون روز همین سوال رو ازم بپرسی چه جوابی میدم. نمیدونم اون روز هنوزم ته
دیروز عصر خوابیدم و ساعت ۹ شب پا شدم!
و چنین تا ساعت ۴ صبح خوابم نبرد و اول هفته رو خیلی تلو تلو خوران و لنگ ظهر بیدار شدم و ماشالله به من...
سر بحثا و اتفاقای این مدت اعصابم خورده زیر پوستی...
ناامیدم از همه ارتباطات دوستانه ای که داشتم....
من از دوستایی که توی کشور قبلی داشتم جز یکی دو تاشون دیگه علاقه ای به بقیه ندارم....دقیقا همون یکی دو تایی که هی وقت دوست نزدیک حسابشون نمیکردم ولی روزگار باید به من بفهمونه همونا از بقیه عادل تر و قدردون تر و نر
شاید کمتر کسی بدونه و بفهمه که من در بدترین حالات روحی زندگیم به سر میبرم مدتیه ...
ولی میدونم این هم یک مقطع گذراست و میگذره...
مهم نیست...
دیشب کشیک بودم ...
رسما نا نداشتم...
یه مریض بدحال تو بخش داشتم ؛ یه پام بخش بود، یه پام اورژانس...
رسما خودم رو میکشیدم...
به در و دیوار میزدم مریضم ، پیرمرد دوست داشتنی رو بفرستم icu ! و خب بیهوشی ها قبول نمیکردن و میگفتن جا نیست ! زنگ میزدم استادم ، چرت و پرت اوردر میداد ! تهشم گفتن خودت هرچی خواستی بذار و فوقش کد
رو مود خوبی نیستم. کاش یه اتفاقی بیفته که بتونم جمع و جور کنم خودمو. کتاب ندارم در هرحال حاضر که بخونم. هیچی اونطوری که می خواستم پیش نرفته و من ناامیدانه خیره می شم به گوشه ی دیوار و به این فکر می کنم که رفتارهام چقدر خجالت آورعه.
من رو مود خوبی نیستم و دارم با همه بد رفتاری می کنم و این افتضااااحه. من می دونم که پشیمون می شم اما الان انگاری از همه کینه دارم. هیشکی برام اهمیت نداره و تو اون لیست مخاطبین لعنتیم کسی نیست که بتونه منو بخندونه تا حوا
قفل کردم رو یه آهنگ و شروع کردم به پاره کردن و دور انداختن
دفترهایی که توشون درسه و گوشه کنار و پشتشون شعر نوشته
کاغذها جزوه ها شماره استادها و نوبت های بچه ها برای ارائه
اولین بار که آقای ماه شماره شو خیلی سری بهم داده بود تا بقیه نشنون
اولین بار که شماره استاد عطیه جان رو از بچه ها گرفتم تا بهش بگم از همه خوبی هایی که بهم روا داشت ممنونم!
ایمیل عین که خودش برام نوشته بود
درس های سخت و جزوه های مرتب
درس های آبکی و حوصله سر بر
کارورزی ها و گزار
تا اینجا زندگیم، به این نتیجه رسیدم که همیشه استراتژی در زمان های زیادی سخت "فقط صبر" هست
"فقط صبر" یعنی به معنا واقعی کلمه بشینی دست رو دست بذاری تا سختی ها برن
من از این فازای "تقدیر هرکسی ازقبل نوشته شده" و "روزی هرکسی از پیش تعیین شده" و اینا نیستم
که اگر بودم کل زندگیم رو نمیذاشتم به مبنای کار کردن
من "ادم بشین منتظر ظهور باش" نیستم
من "ادم پاشو شرایطشو فراهم کن" هستم
که اگر حالت اول بودم اینقدر زور نمیزدم با اینا مخالفت کنم... میشستم خود امام
وقتی تجربه های دیگران رو میخونم که چقدر دلنشین بوده واقعا لذت می برم .
مثلا از ازدواج ساده شون نوشتن یا از بچه داری های مادرشون در سن های 40 سالگی .
اینا لذت بخش هستن . نمیدونم شاید برای من اینجوری هست .
شاید یکی دیگه بخونه بگه وااااا تو 40 سالگی بچه آورده ؟؟؟؟
ولی بنظرم این مهمه که دید انسان نسبت به زندگی چقدر شیرین و گذراست
که میدونه این دنیایی که الان توش نفس میکشه یه گذره . اصل ، انجام وظیفه ست .
زندگی انسان به دید آدم بستگی دار
اینقدر این روزها به همه گفتم کار دارم کار دارم کار دارم که بعید نیس مردم بگن تو مگه رئیس جمهوری؟ اما واقعا کار دارم و تنها وقتی با تاکید این جمله رو میگم که واقعا درگیر باشم.الان هم به شما میگم کار دارم و لپتاپم رو روشن کردم اما همونطور که از عصر نتونستم کار کنم، الان هم نشد و میز و کار و لپتاپ رو رها کردم تا بنویسم.من از عصر بهترم. نه چون مشکل حل شد یا سوتفاهمها و مجهولات ذهنم روشن شد، چون زمان گذشت. فقط و فقط همین.زمان گذشت و من تونستم بدو
چند ماه پیش برادرم قبل از اینکه بخوابد صدایم کرد و گفت صبح زود میرود کوه. اگر میآیم راس فلان ساعت توی ماشین باشم. راس فلان ساعت توی ماشین بودم. اتفاقات خانه تا کوه جذابیتی ندارد برای همین روایت را روی دور تند میگذارم و یک راست میروم سر اصل مطلب یک جملهایام: «من توی کوه غش کردم.» موقعی که از برادرم عقب افتاده بودم و صدای موسیقی توی گوشم را یکی در میان میشنیدم سرم گیج رفت. وقتی چشم باز کردم آدمهای غریبهای بالای سرم بودند که چهرهها
خیلی وقت بود از بیرون رفتنامون عکس نذاشته بودم!
هنوزم عاشق امتحان کردن غذای رستورانای جدیدم و ماشالا هنوزم که هنوزه مثه قارچ از کویر رستوران می زنه بیرون. امروز با دو تا از دوستای شیرینی پزی رفتیم یکی از رستورانای جدید رو افتتاح کنیم:
یه فضای قشنگ درست کردن با غذاهای خوشمزه. هنوز یکی دو قسمتش تکمیل نشده ولی تا همین جاشم رضایت بخش بود. البته به نظرم قیمت غذاهاش یه مقدار زیادی بالا بود که به کیفیت خوب غذا و اخلاق خوب کارکنان می بخشاییم!
الغرض ای
مقدمه:
شاید در وهلهی اول پیش خودتون بگید که نگارندهی کی بودی تو؟ نویسنده ای که تیتر دو کلمه ایش غلط داشته باشه و به جای "اون" نوشته باشه"اوت" به درد لای جرز دیوار هم نمیخوره.
اما باید عرض کنم که این"این" به معنای "این" نیست بلکه به این شکل اگر نگاهش کنیم میشه "in" پس این "این"،"in" و اون "اون" که شما فکر میکنید غلط نوشتمش "اون" نیست. بلکه "اوت"ـه. اینجوری بخوانید"out"
نتیجه : تیتر
{in & out}
فیداوت
فیداین
آنچه که میخوانید یک مرور کلی و گذراست بر من و آدمای
تو این مدت که نت نیست چه قدر من پست میذارم!
امروز به موقعش رفتم اون بالا که هیچکس نباشه و بهش زنگ زدم.گفت خب از اوضاع درسی بگو.گفتم فعلا خوبه.و من الان مشکلی با درس ندارم.مشکلم خونه است.گفتم من چیکار کنم که عین خیالم نباشه این بحثارو؟گفت امکان نداره بتونی بیخیال باشی!
گفت این مشکلات یا متمادی هستن یا گذرا. اگر دوست داری بگو چی هستن، اگرم راحت نیسی ما یه سری اصول کلی میگیم.واااای خدا خیرش بده که این راهو جلوی پام گذاشت که نخوام توضیح بدم.خلاصه
چند تا نکته کوتاه و رک و ساده درمورد کرونا (در حد چیزی که تا الان خودشو نشون داده) :
+ پشت موتور حرف از کرونا شد، موتوری گفت «امروز صبح بهشت زهرا بودم، همینطوری جنازه میاوردن!» بهش گفتیم «خب قبرستونه دیگه، عروس داماد که نمیارن ، جنازه میارن!» ... میگفت «نهههه ، همه رو از بیمارستان میاوردن» ! :-)) آخه چرااا :-)) با همین حرفا نصف هم صنفی های تجهیزات پزشکی فروش ما میلیاردر شدن توی این چند روز! والا! انگار هر روز جنازه ها رو از زیر دست و پای گاوها توی کارن
شرکت
مدیریت منابع آب ایران، دفتر مطالعات پایه منابع آب وزارت نیرو در آخرین گزارش
بارندگی در سال آبی 97-98 میزان بارندگی را به تفکیک استانها تا 20 خرداد98 را
به شرح زیر اعلام کرده است. استان لرستان در رتبه نخست و سپس استان کهگیلویه و
بویراحمد، چهارمحال بختیاری، گیلان و ایلام در رتبه های بعدی قرار دارند. استانهای یزد، سمنان
و کرمان نیز کمترین میزان بارندگی را داشته اند. بطور کلی در این سال میزان
بارندگی در مقایسه با سالهای گذشته بسیار خوب توصیف م
امروزه بیش از گذشته به این پدیده برخورد می کنیم که بخواهیم خودمان را معرفی کنیم، چرا که در دنیای وسیعی از ارتباطات با افراد زیادی برخورد می کنیم که هیچ شناختی از ما ندارند. لازمه ی عصر ارتباطات و دیجیتال داشتن حداقل یک بیوگرافی چند خطی مشخص است که جایگاه تقریبی ما را در ذهن مخاطبان دنیای واقعی و مجازی مشخص کند.
نمی خواهم در این بحث از برند شخصی صحبت کنم گرچند شاید ناخواسته به بحث ورود کنم چرا که در مورد این صحبت می کنم که ما چگونه شناخته می
موقع انتخاب رشته فقط یه چیزی دلم رو میلرزوند. میگفتن الان جوونی که میگی «علاقه»، چند سال که بگذره میفهمی علاقه یه چیز گذراست و اهمیتی نداشته.
هنوز حرفشون رو تایید یا رد نمیکنم، ولی چند ماه پیش فکر میکردم دیگه پیر شدم! برام فرق نداشتن، هرکتابی که لازم بود رو جلوم میذاشتم و عین ربات میخوندمش، شاید همونطوری میموندم بهتر بود، بیحس، سختی این دوران رو حس نمیکردم و زودی میگذشت. آره خلاصه، میگفتم چی شد اون عشق و علاقه؟
حالا قد
مشاورهٔ خانواده
پاسخ استاد علیاکبر مظاهری به پرسش یک مخاطب یکی از مخاطبان نشریهٔ «خانهٔ خوبان» پرسیدهاند:من و همسرم هر دو ۲۷ سال سن داریم و چهار سال است ازدواج کردهایم. زندگی خیلیخوبی داریم. با توجه به نیاز کشور، زندگی خودمان را وقف کارآفرینی و همچنین کار علمی مورد نیاز کشور کردهایم. علاوه بر مشکلات و دغدغههای کارآفرینی، هیچکدام علاقهای به بچه نداریم؛ مخصوصاً خودم هرگز، حتی قبل از ازدواج، از بچهها خوشم نمیآمد و الان
موقع انتخاب رشته فقط یه چیزی دلم رو میلرزوند. میگفتن الان جوونی که میگی «علاقه»، چند سال که بگذره میفهمی علاقه یه چیز گذراست و اهمیتی نداشته.
هنوز حرفشون رو تایید یا رد نمیکنم، ولی چند ماه پیش فکر میکردم دیگه پیر شدم! برام فرق نداشتن، هرکتابی که لازم بود رو جلوم میذاشتم و عین ربات میخوندمش، شاید همونطوری میموندم بهتر بود، بیحس، سختی این دوران رو حس نمیکردم و زودی میگذشت. آره خلاصه، میگفتم چی شد اون عشق و علاقه؟
حالا قد
موقع انتخاب رشته فقط یه چیزی دلم رو میلرزوند. میگفتن الان جوونی که میگی «علاقه»، چند سال که بگذره میفهمی علاقه یه چیز گذراست و اهمیتی نداشته.
هنوز حرفشون رو تایید یا رد نمیکنم، ولی چند ماه پیش فکر میکردم دیگه پیر شدم! برام فرق نداشتن، هرکتابی که لازم بود رو جلوم میذاشتم و عین ربات میخوندمش، شاید همونطوری میموندم بهتر بود، بیحس، سختی این دوران رو حس نمیکردم و زودی میگذشت. آره خلاصه، میگفتم چی شد اون عشق و علاقه؟
حالا قد
مشاورهٔ خانواده
پاسخ استاد علیاکبر مظاهری به پرسش یک مخاطب یکی از مخاطبان نشریهٔ «خانهٔ خوبان» پرسیدهاند:من و همسرم هر دو ۲۷ سال سن داریم و چهار سال است ازدواج کردهایم. زندگی خیلیخوبی داریم. با توجه به نیاز کشور، زندگی خودمان را وقف کارآفرینی و همچنین کار علمی مورد نیاز کشور کردهایم. علاوه بر مشکلات و دغدغههای کارآفرینی، هیچکدام علاقهای به بچه نداریم؛ مخصوصاً خودم هرگز، حتی قبل از ازدواج، از بچهها خوشم نمیآمد و الان
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک نویسنده اثر شهروز براری صیقلانی اثر
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی ♦♦
همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
فردین علیخواه مینویسد:
«گئورگ زیمل، جامعهشناس آلمانی ــ که در اوایل قرن بیستم چشم از جهان فروبست ــ از جمله جامعهشناسانی بود که به ساخت تیپ اجتماعی بسیار علاقه داشت. او در آثارش از تیپ خسیس، ولخرج، غریبه، ماجراجو و فقیر نوشت. برای مثال، در توصیف دو تیپِ ”خسیس“ و ”ولخرج“ معتقد بود که خسیس خوشبختی را صرفاً در داشتن پول میبیند، بدون آنکه به بهرهمندی از پول و لذت حاصل از آن فکر کند. در مقابل، آدم ولخرج از لذت فوری که از خرج کردن پول به
«داخلش بزرگتر از اونیه که از بیرون به نظر میاد.» هرکس که وارد تاردیس میشود این را میگوید. دنیای درون من هم مثل تاردیس است یا کیف منجوقدوزی هرمیون که با افسون گسترش تشخیصناپذیر جادو شده یا گذشته از همهی اینها، مثل کهکشانی که گسترهاش بیپایان، ناشناخته و اسرارآمیز است و جا شده در درون من. میدانید که چهطور ما وقتی به چیزی توی ذهنمان فکر میکنیم، یک فضای خالی توی سرمان فرض میکنیم که انگار چیزی در آن است؟ مال من یک فضای تاریک خلا
7 دلیل اهمیت طراحی لوگو برای کسب و کار
1.جلب توجهبنا به دلایل مختلف کلا توجه مردم به محیط اطرافشون کم شده و نگاهشون به همه چیز خیلی سریع و گذراست.
بر این اساس، شرکت ها حدود 2 ثانیه وقت دارن مشتری های بالقوه رو متقاعد کنن که محصولشون ارزش توجه کردن رو داره.
لوگو خیلی سریع می تونه توجه بیننده ها رو جلب و ارزش های اصلی شرکت را از راه جالبی منتقل کنه. این توجه کوتاه مدت باعث می شه مخاطب، کسب و کار شما رو از رو ظاهرش (در واقع همون لوگو) قضاوت بک
این روزها مخصوصا با نزدیک شدن عید بسیاری از خانم ها به مراکز زیبایی یا آرایشگاه ها یا مطب متخصصان پوست مراجعه می کنند تا با لیزر چین و چروک و جای جوش یا لک هایشان را بردارند و صورتشان را جوان تر و زیبا تر کنند...
در مصاحبه ای با دکتر حسین طباطبایی، متخصص پوست و مو از کاربرد لیزر در زیبایی و عوارض و خطرات آن پرسیدیم!
▪ آقای دکتر! آیا لیزر تنها در درمان بیماری ها کاربرد دارد یا در زیباسازی هم می توان از آن استفاده کرد؟
بسیاری از مسایلی که ما م
طدر یادداشت علی شمس چنین آمده است: «خیابان یک سمفونی جمعی از هزار اتفاق ریز و درشت است، که مدام می افتد. برای من خیابان تنها راهی برای رسیدن به جایی نیست. خودِ جاست. برای کسی که از تماشا کردن لذت می برد، خیابان و در خیابان بودن عین لذت است. خیابان به همان اندازه که می تواند راهی برای عبور باشد، می تواند بدل به جایی برای مکث، ایستادن و تماشا شود. همهی ما تجربه ای مشترک از ایستادن و تماشای اتفاق در خیابان داریم. حتمن همهی ما از بغل دستی ناشناسی
5 / 5 ( 1 vote )
عشق و هوس و تشخیص این دو به هر عاشق و معشوقی این فرصت را میدهد که افراد بهتر بتوانند ره زندگی خود تصمیم بگیرند، و یابند که فرد مقابل چه قصد و نیتی دارد. بسیاری از عشق های کنونی که جوانان دیده میشود، عشق نیست و تنها یک هوس زود گذراست. فرد به دلایل مختلف که اغلب موارد جنسی است، ادعا میکند که عاشق فلان شخص شده است. برای تشخیص عشق حقیقی و واقعی ید به دنل نشانه های عشق فرد شیم. بیشتر روابط دارای قید و شرط است. عشق بین دخت
این روزها مخصوصا با نزدیک شدن عید بسیاری از خانم ها به مراکز زیبایی یا آرایشگاه ها یا مطب متخصصان پوست مراجعه می کنند تا با لیزر چین و چروک و جای جوش یا لک هایشان را بردارند و صورتشان را جوان تر و زیبا تر کنند...
در مصاحبه ای با دکتر حسین طباطبایی، متخصص پوست و مو از کاربرد لیزر در زیبایی و عوارض و خطرات آن پرسیدیم!
▪ آقای دکتر! آیا لیزر جوانسازی پوست Laser skin rejuvenation تنها در درمان بیماری ها کاربرد دارد یا در زیباسازی هم می توان از آن استفاده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السلام علیک یا فاطمه الزهراء سلام الله علیها
اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة
غدیر؛ نصب جانشین و توجه به مسأله امامت
1.76 مگابایت
دریافت فایل فلش - دریافت کد
فهرست مطالب:
مطلب اول مطلب دوم (اصلی) مطلب سوم
**************
مطلب اول
برخی کلید واژه ها (بیانات امام خامنه ای)
صوت و ویدئو
خط حزبالله ۲۲۷ | یازده دقیقه متفاوت
برای دسترسی به آرشیو نشریه میتوانید به اینجا مراجعه
دخترکی راه راه قسمت اول .
ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
پیشرفت ممکن است باعث افزایش شادمانی نشود، بلکه
حتی می تواند از سه راه عملا آن را تضعیف کند. نخست آن که پیشرفت مبتنی بر عواملی است،
مانند رقابت جویی، که خود عامل نارضایتی اند. دوم آن که پیشرفت امیالی همچون زیاده
خواهی را بر می انگیزد، و همین امیال اسباب نارضایتی اند. و سوم آنکه پیشرفت انتظاراتی
به وجود می آورد، مانند همین میل به شادمانی، که عامل تشویش و ناآرامی هستند. روسو
گفته است: "در بحبوحه این همه فلسفه، انسانیت، ادب و نزاکت و پند و اندرزها
درباره این سایت