نتایج جستجو برای عبارت :

آخه من خودخواهم جان دلم.

من خیلی بدم . خودخواهم . چرا دوس ندارم جایی بری کسی خندتو ببینه. به من چه اخه‌ . همه چی بین ما تموم شده . 
 
باید آدم باشم . 
 
همه چی تموم شده. اگه به چشم معمولی نتوتی نگاش کنی میمیری. 
 
فکر نکن به سرنوشتی که اتفاق افتاده‌ . مسلما چیزی نیست که میخواستی. 
 
برای تو فقط یه دوسته که امروز و فردا میره دنبال زندگیِ خودش. 
 
تمام. 
من یه ادم خودخواهم اصن..
اونقدر خودخواه که یه خط بطلان کشیدم رو تمام چیزایی که حالمو بد میکنه..
و این فرم شدنو دوست دارم..
دارم سعی میکنم نزدیک این مدل شدن شم..
یه ادمِ سبک جدید..
فلان رفیقم زبونش تند و تیزه و من؟
بی خیالش شدم
تموم کردم دوستیمو..
تنها بودن بهتر از حرفای مسخره شنیدنه
نشستمم خودمو به بیرون رفتن دعوت کردم حالم بهتر شد(:
زندگی هنوزم جریان داره..
و من برگشتم ..
ترجیح میدم فکر کنه یه بیخیالِ خودخواهم
تااینکه ضعفمو ببینه و از گریه های هرشبم خبردار بشه...
تنها کاری که میتونم برای خوشحالیش بکنم، تظاهر به خوشحال بودنه! :):
.
نت ندارم و دلم واسه یه دل سیر پست گذاشتن و وب گردی و حرف زدن باهاتون تنگ شده
الان در دوران جریمه ی اینترنتی به سر میبرم،بابت مصرف وحشتناک اینترنت طی هفته ی اخیر،خودمو تحریم کردم
.
میخوام آدرس وبو تغییر بدم،نظرتون؟!کار درستی عسد عایا؟!
.
شب یلدا نزدیکه ^_^
افتادیم توو میانترما >_<
.
بعد ا
خسته شدم.خسته.ای کاش فردا صبح بشه و گنجشکا بخونن و هوا بارونی باشه اما دیگه هیوایی نباشه...
خیلی دلم گرفته. خیلی یه بغض تو گلومه اما به خاطر مامانم نمیتونم رهاش کنم...
دوباره نادیده گرفته شدم.دوباره دیگری بهم ترجیح داده شد...بابام با وقاحت تمام بهم گفت خیلی خودخواهم و اصلا دلم برای دیگری نمیسوزه.
آخه چشماتو وا کن ؟!کودکی و نوجوانی من رو سر دیگران ازم گرفتی!حالا بهم میگی خودخواهم ؟شمایی که پر پر میزنی برای خواهرت هیچ میدونی شبا که دخترت داره میخو
دوست داشتن تو دنیا رو جای امن تری میکرد. دوست داشتم چون مثل همیشه خودخواه بودم. دوست داشتن تو رو دنیا رو جای امن تری می‌کرد. باعث میشد نترسم. دوست داشتن تو گرمم می‌کرد. باعث میشد حس نکنم تنهام. حس نکنم پناهی ندارم. که نصفه شب یارو چرت و پرت می‌گفت و به تو پناه آورده بودم. پناهم دادی و بم گفتی نترسم، که هیچ تقصیری ندارم و طرف لاشیه. دوست داشتن تو دلمو گرم می‌کرد. خودخواه بودم، میخواستم دوسم داشته باشی که دووم بیارم. که آدمی رو داشته باشم که براش
بعضی اوقات احساس میکنم خیلی خودخواهم و خیلی بد مثل الان
وقتی مرور می کنم لحظاتو بعضی کار هامو یا تصمیمامو خیلی خودخواهانه می بینم 
نمیدونم شایدم امپر مغز من مثل ارز زده بالا
کلا الان تو دوره ای هستیم که غیر ممکنه
غیر ممکنه ناراحت نشی نه واسه خودت واسه نزدیکانت یا واسه اطرافیانت
امروز خیلی دلم گرفته ،هم واسه خودم هم واسه بقیه انا به جرئت میتونم بگم درد خودمو با درد دیگران فراموش کردم.
واقعا بعضیا چقدر دردمندن به اون بالایی دلم گرفته و حالم خ
بابام رفته مثلا به بهانه ی آشتی کیک گرفته و حتی یه کلمه حرف هم نزده. برداشته گذاشته رو میز و به هلیا گفته برو به مامان و هیوا بگو اگه دوست دارن بیان!!!!!!!!!!!!! خودشم با قیافه ی اخم کرده کیک رو بریده بود و داشت میخورد!
خیلی بهم برخورد! خیلی خیلی خیلی!
شاید بگید دیوانم ! شاید بگید چقدر خودخواهم! اما من میدونم که بابام این قیافه ها رو فقط واسه ما میگیره! اگر کس دیگری غیر ما اگه قد یه سوزن ازش دلگیر بود تمام توانش رو به کار میبرد که از دلش دربیاره! اما به م
 
شرک یه روزی خسته میشه از زندگی جدید و هیاهوی عجیبش و ارزو میکنه همشونو از دست بده اون دلتنگ زندگی گذشته اش میشه و وقتی بدستش میاره تازه یه چیزاییو یادش میاد
الکسشون کلی جلز ولز میکنن برگردن باغ وحش وقتی بالاخره برمیگردن گلوریا میگه نرده های بینمونو یادم نبود
ما فقط قسمتی از خاطرات را بیاد میاریم
 
یه وقتایی یادم میره  چقدر دوسشون دارم یادم میره وقتایی رو که نداشتمشون ! 
نمیدونم چی شد که دیشب یهو دلم ریخت یهو دلم ترسید از نداشتنشون نمیدونم
از تو میخوان خودت باشی. اما وقتی خودتی طردت میکنن... من کلی از دوستام رو سر این قضیه از دست دادم. هرچند که زیادم نبودن اما به هر حال. یسری چیزا فقط حرفش زده میشه تا حقیقت پیدا میکنه پاسخ خوبی نمیگیره. 
 
امروز دیر بیدار شدم اما حالم بهتره نشستم پای کارام و نمیخوام از جام بلند بشم میخوام تا وقت خواب خودم با خودم خوش باشمو کیف کنم. دور از آدمها دور از هرچیزی که حواسمو پرت میکنه یا آزارم میده. 
 
دیشب بحثم شد و من دوباره یاداوری کردم بهش که وقتی به مس
اکنون آن‌قدر غمگینم که می‌توانم بنویسم آه! من عکس تو و آن دخترکان را با هم را دیده‌ام و دیده‌ام که چه طور قربان‌صدقه‌ی هم رفته‌اید و آه بله، من جای جای تنم زخمی می‌شد وقتی از صحبت کردن با دخترهای دیگر لذت می‌بردی. می‌توانم بنویسم که برایم شرح داده‌اند اتفاقا در رابطه با آن‌ها مشکلی با بدنت نداشتی؛ برخلاف رابطه‌ت با من که حتی به خاطر آن توییتم که گفته بودم «چرا همه‌ی پیج‌ها عکس برهنه از زن می‌ذارن فقط؟» توی لاک خودت رفته بودی و بابتش
یک پیج اینستاگرامی گفته یود که آرزوهای زمستانتان را بنویسید من هم نوشتم از همه آرزوهایم نوشتم بعد یک دفعه یادم افتاد به کتابی که از کتابخانه مدرسه گرفته بودم وقتی سوم یا دوم راهنمایی بودم اسم کتاب را یادم نیست اسم نویسنده اش را و اسم کاراکتر هایش را نیز به یاد نمی آورم فقط یادم هست که یک پرنده کوچکی بود و یک روز نشست روی شانه ی پسر جوانی بقیه هم با حسرت پسر را نگاه میکردند پسر هم از نگاه ها فرار کرد و رفت به خانه در خانه پرنده به حرف افتاد و گفت
دختر نازم رو با خودمم ها. فقط نگام کنید چقدر در صلحم من با خودم:)چند سالمه؟ ۲۴سال. خیلی جوونم. جوونی فصل تلاشه، فصل انجام دادن کارهایی که بعد سی‌سال عارت میاد انجام بدی، بعد چهل سال جون نداری انجام بدی. پس دیر میشه‌. باید جنبید. ریچل رو یادتونه؟ توی تولد سی سالگیش نشست به برنامه ریزی برای زندگی و یهو فهمید خیلی عقبه. من از یهویی‌هایی که میکوبن توی سر آدم میترسم. عین ماهی‌تابه‌هایی که جری توی سر تام میکوبید.توی یک پرانتز پت و پهن اینو بهتون بگ
امروز روز دوم بود. امروز خشمگین شدم. علیرضا در طرز استفاده از وسایل خیلى راحته. انگار وسایل در اختیارشن و براش مهم نیستن. برعکس من. انگار من در اختیار وسایل هستم و خیلى مراقبشونم. در حالیکه هزارتا کار واجب با موبایلم داشتم شارژش تموم شد و زدم به شارژر و یهو دیدم شارژ نمیکنه و خرابه . فهمیدم به خاطر استفاده علیرضاس. از تلفن خونه زنگ زدم بهش و با عصبانیت بهش گفتم که اینطورى شده و من هزار بار به تو گفتم لطفاً شارژر خودت رو استفاده کن و به مال من دست
هرچقدر که بیشتر کتاب فلسفی حالا چه درمورد خود فلسفه چه در مورد تاریخ فلسفه میخونم بیشتر و بیشتر میفهمم که چقدر دوسش دارم. چقدر لذت میبرم از غرق شدن توی این دنیای پیچیده. از این که دوست دارم بفهمم درک کنم فکر کنم حتی تفکرات خودم رو داشته باشم. خدایا کاش میشد کاری کنی بتونم قبول بشم هرچند که میدونم تلاش زیادی میخواد اما از من حرکت از تو هم برکت :))))) یعنی میشه منم بتونم قبول بشم و اولین پله و قدم رو بردارم؟؟ دلم نمیخواد چیزی که امروز هستم تداوم پ
با تمام این کرختی خوشحالم که هنوز میتونم صبح زود بیدار شم و کار کنم. جز این هیچ چیز مهم نیست. 
امروز ۱۶ ساعت وقت دارم وی بسیار هپی برای زمان از دست نرفته. 
تمام دیشب قبل از خواب به رویاهام فکر میکردم به این که چقدر دلم میخواد کاری کنم تا اتفاق بیفتن. میدونم بدون تلاش خودم هیچ کدوم عملی نمیشن. ولی فکر میکردم چقدر دلم میخواد که انجامش بدم و از رویا بودن درش بیارم. من مطمئنم که میتونم . این بقیه نیستن که اینو تشخیص بدن خود آدمهان. من خودخواهم توی ای
 
شهید چمران رحمة الله علیه یه جا میگه:
 
"خدای من، هر وقت که در حدِّ پرستش عاشقِ کسی شده ام، تو ای پروردگارِ من او را از من گرفته ای تا من فقط تو را بپرستم"
 
نقل به همین مضمون
 
حالا شده حکایتِ من
عاشقت شدم
در حدِ پرستش
چون یار داشتی پس خواهرم شدی
دلم 
دلِ وامانده ام سرکشی می کند و امانم را بریده
افسارش، گاه از دستم خارج می شود
 
و خدا
خدایی که در این نزدیکیست
این را فهمیده و
و قرار است من را به دردی مبتلا کند که چمرانِ عزیز آن را تجربه کرده و از آن
یک از همه: قضیه اینجوریه که دوست دارم اینجا از همه‌یِ چیزایی که این مدت با گیانک از سر گذروندیمشون و همه‌‌یِ چیزایی که برام اتفاق افتاده و همه‌یِ شک و تردیدایی که ردشون کردم و همه‌یِ اینا بنویسم ولی نمی‌شه. یه‌جوریه انگار بخوام همه‌شون برای خودم بمونن. یه‌جوریه که انگار می‌ترسم کسی بیشتر از من دوسشون داشته باشه. خودخواهم بس که‌. سخته ولی حرف نزدن. نگفتن.
دو از همه: که چی می‌تونه برام قشنگ‌تر از بغل کردنت پشت قفسه‌های کتابفروشی باشه؟ ک
خب فردا اسفند ماه شروع میشه و به ماه آخر امسال رسیدم. باید دوباره برنامه این ماهو بنویسم که ببینم کجای کار میخوام باشم. و خب پرونده ی امسالمو خوب ببندم. بهمن ماه بد نبود هرچند دلم میخواست کتابی که روشمو تموم کنم ولی خب همین که افتادم رو غلطک کار کردن برام کلی مایه خوشحالی و امیدواری هست. 
یه برنامه ی سنگین برای خودم نوشتم که باید سخت کار کنم باهاش. هیجان زده ام براش اما میدونم که تو هم فکر میکنی یعنی اگه ببینیش بهم میگی از پسش بر میام. من سال دیگ
نتونستم عوق نزنم
به خودم گفتم مریم تو عوق نمیزنی
تو به آب دهن و بینی آویزون شده ی یه پسر بچه ی ۴/۵ساله عوق نمیزنی
تو به پرده ای که کرد تو دهنش و بعد درش آورد و آب دهنش باهاش کش اومد عوق نمیزنی
تو فقط به ادامه ی اسم گذاریت روی پرنده های پشت پنجره بااین پسر ادامه میدی
همین الان که مینویسم هم دارم عوق میزنم
عوق زدم ولی نذاشتم بفهمه
بغلش کردم و از پرده دورش کردم و خودم هم دور شدم
نشستم روی صندلی
دستامو نگا کردم
باید میشستمشون
باخودم گفتم چقد حقیری مر
 
حالا وارد هفته‌ی سوم آذر ماه نود و هشت میشیم و آبان ۹۸ دورتر می‌شود. کلماتی که از روز اولی که به اینترنت دسترسی پیدا کردم توی سرم هستن رو بالاخره دارم تایپ می‌‌کنم. وقتی که نتم وصل شد و بالاخره به زندگی عادی برگشتم یک چیزی با قبلا فرق داشت.
من آدمیم که وقتی یک کودک کار میاد کنار ماشین تا گل بفروشه رومو می‌کنم اونور چون تحمل همچین صحنه‌ای رو ندارم و تا مدت ها حالم بد میشه. وقتی یه اتفاق ناگوار و بد میافته خانواده سعی می‌کنن من خبردار نشم چو
خوابم گرفته. صدای حاج مهدی رسولی را درهم می شنوم. نیم ساعت یا نهایت یک ساعت دیگر می رسیم به مرز. هندزفری را درمیاورم و میگویم: تنهایی گوش کن، خوابم میاد. نمی خندد انگار حسابی غرق مداحی شده. ولی شانه اش را پیش می کشد برای سر من. خوابم اما صدای ماشین هست. خوابم اما صدای خنده های پسرهای جوان و نوجوان پشت سرمان هست. خوابم ولی صدای نق زدن های دختربچه ی چند صندلی جلوتر هست. خوابم به عمق می رود.
صدا مهیب است اما تکان خیلی شدیدتر. مطمئنم که فریاد نزدم، جیغ
بچه ها جون ها سلام.
 
ساعت حدود سه نصفه شبه.
اخیرا سیستم خواب و بیدارم برگشته به دوران قبل از کوروش! با این تفاوت که اون وقت ها لنگ ظهر بیدار میشدم و الان هر ساعتی بخوابم باز مجبورم صبح بیدار شم.
و دارم از این بابت عذاب میکشم.تقریبا هر شب به خودم میگم دیوانه ای؟؟ خوب به موقع بخواب.از این نعمت خواب لذت ببر.خودت رو دوست داشته باش.به سلامتت اهمیت بده.تا وقتی عمدا بیدار میمونی کجا میتونی بگی من خودمو دوست دارم؟ این رسما شکنجه است!!
 
خوب من خیلی هم حال
آیا این گفته ها برایتان آشنا به نظر می رسند ؟  " خونه من خیلی به هم ریخته است چرا نمی تونم اینا رو جمع کنم ؟ " ، " نوبت دکتر رو فراموش کردم ، چرا یادم میره ؟ " ، " دیشب خیلی غذا خوردم ، الان احساس خفگی می کنم " ، " من برای دوستان / خانواده / همسرم کافی نیستم ، من خیلی خودخواهم " .
احساس گناه ، یک احساس مشترک است که همه ما آن را تجربه می کنیم . طبقه تحقیقات انجام شده ، زنان بیشتر از مردان مستعد احساس گناه هستند و بیشترین میزان این احساس گناه در زنان 40 تا 50 س

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها