نتایج جستجو برای عبارت :

از تو تنفر دارم

قانون جذب چیزی را که شما از آن تنفر دارید، تغییر نمی دهد، چرا که تنفر مانع از حدوث تحول می شود. از آنجا که قانون عیناً چیزی را که ما از خود نشر می کنیم به ما باز می گرداند، وقتی ما از چیزی تنفر داریم، قانون جذب متناوباً همان چیز را به شما عرضه می دارد. بدین شکل است که شما از آن نجات نمی یابید. عشق تنها راه نجات است.آنگاه که شما به طور کامل بر آنچه دوست دارش هستید تمرکز کنید، در مسیر یک زندگی زیبا قرار خواهیدگرفت.
در دل خویش مجموعه ای از نفرت دارم. یک بوته ی عظیم تنفر در قلبم روییده است، منی که همیشه جز محبت مرام دیگری نمی دانستم. چه بر من رفته ای استاد؟ چه بر من اورده ای استاد؟‌این حجم از تنفر در من ای استاد ... 
و منی که کهیر می زنم از حرف زدن با تو. و تویی که هیچ چیز برایت مهم نیست. و تویی که لم می دهی و نان سنگک گنده را از ان زیر میز در می اوری و فرو می کنی توی ارده -جلوی لپتاپت -. و تویی که دو لوپی می خوری و هیچ چیز این جهان برایت مهم نیست. 
و منی که در تنفر مست
   مادرم استعداد عجیبی در ایجاد تنفر من خودم دارد. هر روز که از خواب بیدار می‌شوم اولین چهره‌ایست که می‌بینم و شب موقع آخرین تصویری‌ست که از روزم برایم باقی می‌ماند. هر روز که بیدار می‌شوم از خودم و از او متنفرتر می‌شوم.
بسم الله الرحمن الرحیم
+هیچکدوم از همکارام رو دوست ندارم و به راننده حس خیلی بدی دارم حسم داره به تنفر نزدیک میشه و حس تنفر یکی از سخت ترین حس های دنیاست:(
گل بوده به سبزه نیز آراسته شده به زور جانشین مرکزم گذاشتن و هی با بارننده باید برم این ور اون ور...
من ازین مرکز میییییییییرم
+مدتی هست که از تصمیم تسلیم بودنم میگذره و برکاتی داشته بر روح و روانم و حتی جسمم کاش به مرحله ای برسم که دیگه هیچ شکی برای انتخاب و تصمیمم نمونه و دلم راضی باشه و هی شور
دیدم چقدر ازم متنفری،
تنفر نه از روی اینکه دیگه نخوای منو ببینی،
تنفر واسه اینکه چرا بهت دروغ گفتم،
منو ببخش؛ منو ببخش اگه بهت دروغ گفتم، یقینا من لیاقت دوست داشتن تو رو ندارم و خودمم بهتر از هرکس دیگه ای میدونم.
با احساس شرمندگی از خواب بیدار شدم؛تو اینو نمیدونی ولی یقینا اگر روزی بفهمی من دیگه هرگز حتی نمیتونم اسمتو به زبون بیارم.
باید محو بشم از زمینی که قراره یک عمر شرمنده ی تو باشم.
منو ببخش ولی قول میدم دروغم به واقعیت تبدیل شه.
بهت قول م
امروز سربازا رو بردیم واسه جز خوانی قرآن، وقتی که چشمم به حرم امام افتاد جز تنفر هیچ احساسی نداشتم،تنفر نه از شخص مرحوم امام،از اشخاصی که برای شخصی که اینقدر ساده زیست بود چنین حرم تجملاتی رو ایجاد کنند:)بعد میگن چرا ما با بیت امام مشکل داریم،وقتی می بینیم وضع مردم چه جوره و حال احوال و رفت و آمد های بیت در چه حاله خوب معلومه باهاشون مشکل بر میخوریم:)حواسم هم نبود جلو سربازا هم گفتم امام کجا و مرقدش کجا،لعنت بر ایجاد این تضاد:|حالا حفاظتیمون ن
تنفر و قطع رابطه با خانواده همسر ممکن است در ابتدا امری ساده به نظر برسد. معمولا افراد برای دور شدن از ناراحتی و بحث و جدل‌ها تصمیم به قطع رابطه با خانواده همسر می‌گیرند. این تصمیم در ابتدا به نظر درست می‌آید. چرا که تمامی دعواها، دخالت‌ها، شک‌ها و دیگر مسائل از بین می‌رود. اما نباید فراموش کرد هر فردی خواه ناخواه پیوندهای ناگسستنی با خانواده خود دارد، حتی بعد از ازدواج به طور کامل از خانواده خود جدا نمی‌شود. از تازه عروس و دامادان انتظا
تنفر... حسیه که به استاد مهندسی اینترنت دارم. بعد کلاسش که هیچ انتراکی هم نداره، کلاس بعدی کنسل شده بود. ما رو از هشت تا دوازده به عنوان جبرانی نگه داشته. وقتی اومدیم بیرون داشتم ضعف میکردم از گرسنگی و مغزم شارژش تموم شده بود. 
قرار بود به جای اون کلاس کنسل شده بریم کافه!
 
پ.ن: الان خوبم و دلخوش به همین چای و شکلات باراکا موقع کار . برم چند تا کارامو انجام بدم و کتاب بخونم سکم. فردا هم نوبت ژلیش دارم که این ناخنارو سر و سامون بدم.
پ.ن2: این ارث نوشتن
ادم های زیادی هستند که بسیار دوستم دارند
ادم های زیادی هستند که دوستم دارند
ادم های زیادی هستند که از من بدشون که نه، فقط خوششون نمی آید
ادم های زیادی هستند که بسیار دوستشان دارم
ادم های زیادی هستند که دوستشان دارم
ادم های زیادی هستند که حسی بهشون ندارم
تا به حال نسبت به هیچ کس حس تنفر نداشته ام
 فقط نسبت به بعضی که لایق دوست داشتن نیستند حسی ندارم
مگرنه من آن پیرمرد عطار که همیشه کتاب حافظ دستش هست با آن عینک ته استکانی را از صمیم قلب دوست دا
نمیدونم چه مرگمه دوباره بعد یه بازه طولانی تنفر از هرگونه زیورآلات، ویارِ دستبند و انگشتر دارم:)) یه عکس انگشتر ست دیدم تو اینستا،  دلم میخواس پولم ته نمیکشید این اواخر، تا برا مهدیشون میخریدمش:( یه انگشتر هم چشم خودمو گرفته:(( همش بالای ٢٠٠ قیمتشه و من واقعا الان نمیتونم انقدر پول بدم:( مگه صبر کنم تا اخر اسفند، و برا عید سفارش بدم:( اگه دووم بیارم البته:))
هربار که سعی میکنم ببخشم، فکر میکنم تمام شد، راحت شدم. اما دوباره همه‌ی خشم و نفرت برمیگردد، شاید با شدت خیلی بیشتر. حداقل حالا میدانم، بخشش های یهویی، مال همان فیلم ها و داستان هاست. ما آدم های معمولی باید جان بکنیم تا از عمقِ سیاهیِ تنفر یک اینچ کم شود...
آقای خوبی ها... آقای مهربانی... برای شما مینویسم...
خسته ام از این حجم نفرت که‌ توی سینه ام انباشته شده... کمکم کنید، نجاتم دهید، دوست دارم یکبار دیگر دنیا برایم گلستان شود، آدم ها دوست داشتنی
نخبگان، به همان اندازه که وجود حکومت را برای جامعه لازم میدانند، از حکومت ها هم متنفرند.
هر حکومتی، باید مشروعیت نسبی داشته باشد، یعنی؛ موردپذیرش طیف اکثریت مردم باشد. لذا؛ با توجه به اینکه همیشه، اشخاص نا آگاه در یک جامعه، به نسبت سایر اشخاص آگاه همان جامعه خودی، از تعداد بیشتری برخوردارند، حاکمان باید مورد پذیرش اشخاص ناآگاه جامعه قرار گیرند حتی در حکومت های مونارشی و سلطنتی هم این چارچوب باید رعایت گردد. با این دلیل؛ اشخاص آگاه توسط دی
من جسم نسبتا بزرگی دارم، عوضش روحم کوچیکه، فلذا همیشه یه فاصله بین این دو بزرگوار هست. یه خلا دائمی، که مقدارش ثابت و قابل چشم پوشیه
ولی امان از وقتی که روحم مچاله میشه
امان از وقتی که روحم مچاله میشه
امان از وقتی که روحم مچاله میشه
خسته شدم از زنگای وقت و بی وقتت! اخلاق مزخرف خودم کمه جواب تو رو هم باید دم به دقیقه بدم !
به تو چه کجا می رم؟ به تو چه چیکار میکنم؟ به تو چه چند می خوابم چند بیدار میشم؟ مگه تو بابامی؟ اصلا بابامم اینقدر گیر نمیداد بهم!!
خسته شدم ازت ... از رفتارای مزخرفت ... از صدای رو اعصابت که مدام داره توو گوشام می پیچه؟ نوار مغزیم دفتر نقاشیت شده؟!
بعد اون یارو ، حالا نفر بعدی از این ور بوم افتاده؟!     سلیقه ندارم که ، بانک جمع آوری اساتید دارم واسه خودم !!
رو زن
نخبگان، به همان اندازه که وجود حکومت را برای جامعه لازم میدانند، از حکومت ها هم متنفرند.
هر حکومتی، باید مشروعیت نسبی داشته باشد، یعنی؛ موردپذیرش طیف اکثریت مردم باشد. لذا؛ با توجه به اینکه همیشه، اشخاص نا آگاه در یک جامعه، به نسبت سایر اشخاص آگاه همان جامعه خودی، از تعداد بیشتری برخوردارند، حاکمان باید مورد پذیرش اشخاص ناآگاه جامعه قرار گیرند حتی در حکومت های مونارشی و سلطنتی هم این چارچوب باید رعایت گردد. با این دلیل؛ اشخاص آگاه توسط دی
 من مخالف ضرب المثل های زبانمان نیستم و برای مثال در مقدمه این مطلب بگم:  اول یه سوزن به خودت بزن بعد یه جوالدوز به دیگری
 یا دیگ به دیگ میگه روت سیاه
 و از این دست مثل ها
خطاب به اونایی که همیشه تا سوسک میبینن هفت تا سوراخ قایم میشن و تهوع میگیرن.
 این ضرب المثل ها به ایجاد تنفر و تمسخر نیز کمک می کنند و جای افتخار ندارند:
 سوسکه بچه اش از دیوار بالا میرفت،می گفت قربون دست و پای بلوریت
 از گذاشتن تصویر به دلیل ایجاد تهوع معذورم 
نفرت و کثیفی ان
خسته شدم از زنگای وقت و بی وقتت! اخلاق مزخرف خودم کمه جواب تو رو هم باید دم به دقیقه بدم !
به تو چه کجا می رم؟ به تو چه چیکار میکنم؟ به تو چه چند می خوابم چند بیدار میشم؟ مگه تو بابامی؟ اصلا بابامم اینقدر گیر نمیداد بهم!!
خسته شدم ازت ... از رفتارای مزخرفت ... از صدای رو اعصابت که مدام داره توو گوشام می پیچه؟ نوار مغزیم دفتر نقاشیت شده؟!
بعد اون یارو ، حالا نفر بعدی از این ور بوم افتاده؟!     سلیقه ندارم که ، بانک جمع آوری اساتید دارم واسه خودم !!
رو زن
فکر می کنم از این به بعد زندگیم همین یک ذره حرف واسه گفتن رو نداشته باشه. کاملن مشخصه، یه دوره افسردگی دیگه و بعدشم ادامه روتین امیدوارانه بدون هیچ موفقیتی. امید مزخرف ترین احساس بشریه. من الکی خودم رو گول زدم. قرار نیست اتفاق خاصی بیفته. وقتی خونواده من، منو آدم حساب نمی کنن و بهم می گن تو نمی فهمی با اینکه خودشون منو تربیت کردن چه انتظاری از دنیا باید داشته باشم. غیر از تنفر و رنج چه هدیه ای گرفته م؟! الکی فکر کردم دارم رشد می کنم ولی نمی دونم د
 من مخالف ضرب المثل های زبانمان نیستم و برای مثال در مقدمه این مطلب بگم:  اول یه سوزن به خودت بزن بعد یه جوالدوز به دیگری
 یا دیگ به دیگ میگه روت سیاه
 و از این دست مثل ها
خطاب به اونایی که همیشه تا سوسک میبینن هفت تا سوراخ قایم میشن و تهوع میگیرن، بعد از این ضرب المثلش استفاده می کنند. یعنی تا این حد متنفرن از طرف؟!
 این ضرب المثل ها به ایجاد تنفر و تمسخر نیز کمک می کنند و جای افتخار ندارند:
 سوسکه بچه اش از دیوار بالا میرفت،می گفت قربون دست و پ
من از نقض گفته هایم متنفرم! اما این روزها در تنفر می‌خوابم، روی بالشتی از تنفر، زیر پتویی از تنفر، با فکر هایی که تنفر ازشان می‌چکد... در من یک دوست داشتن تو پر رنگ بود که آنهم با الکل هایی که از ترس کرونا به خود می‌پاشم، کمرنگ شده است! چهل و یک، خیلی بیشتر از هشتاد و پنج میلیون است که می‌خواهید آن را کم کنید! که این حرفها صدای پدرم است که زیر خاک خفته، و پدرش هم، که گه خوردم اگر روزی آری‌ای گفته‌ام، که بشکند دستم اگر روزی گره شده باشد، که امرو
بسم الله #تنفر_ممنوع اگر از همسرتان کار #خطایی سر زد، به هیچ وجه از او #متنفر نشوید بلکه از #کارش انتقاد کنید و یا ناراحت باشید. تنفر از همسر، باعث می‌شود تا #خوبیهای او را نبینید و فقط در جستجوی #عیبهای دیگر او برآیید. #شیطان نیز به این قضیه کمک می‌کند. حتما همسرتان رفتارهای #خوبی غیر از خطایش دارد که با یادآوری آنها #خوشحال می‌شوید و دلتان نسبت به او نرم می‌گردد. با این روش از #کینه‌ورزی جلوگیری کنید.منبع:کانال همسرداری حرفه‌ای#مج
این روز ها به درجه ای از درک رسیده ام که درک می کنم چقدر دعوا ها،تنفر ها،زشتی ها،پلیدی ها و هر چیز نا مثبتی که در محیط اطرافمان وجود دارد بی ارزش است،زندگی این روز ها برایم شیرین است،اما نه مانند عسل که از بچگی شیرینی اش دلم را زده...سبک بال تر شده ام،آزاد تر،رها تر و همه را مدیونم به آن سپید ریش بالای سرم که همه "خدا" صدایش می زنند:)
+شدیم پیشرفته و حرفه ای تو تئاترمون و بدجور سرمون شلوغ شده:) خدایا ممنون که دارم کم کم برا رسیدن به هدفم رو پای خودم
:) هنوز نرسیدم کاملش کنم 
آخه
آخه شو وقتی کامل کردم میذارم 
اما! حس من نسبت به رفتارهای واکنشی ِ هیجانیم همونه که قبلا بوده: 
تنفر! و ناامیدی از خود! 
:| 
آاااه 
شروع مشاوره های جدید 
دکتر جدید 
داروهای جدید (مربوط به هفده سال قبل) 
و دوستم (همکارم) شماره م رو پیدا کرده و زنگ زده پنج بار! که اتوریجکت میشده پیام داده که میرفته تو هرزنامه که پاییز جان یه هفته است تو تلگرام جواب ندادی! :/ نمی دونم چکار باید بکنم :( بابا امروز فهمید مخالفتی نکرد موافقتی
سلام
من 35 سال سنم هست و کمی بدبین و شکاک هستم و بدتر از اینها تا این سن نتونستم بخاطر هراسی که دارم با دختری مستقیم و بی واسطه حرف بزنم. 
تا بحال 6 بار برای ازدواج اقدام کردم و به شکل عجیبی هر بار در زمان کمتر از دفعه قبل پشیمان شده ام! یعنی بار اول شاید دو هفته نامزد بودم و بعد بشدت سرد شدم و از دیدنش هم دچار نفرت بیشتری ازش میشدم! (این رو هم بگم که هیچ کدوم رو خودم انتخاب شون رو استارت نزدم! یا خانواده خودم بوده یا خود دختر و یا پدر دختر) ،دفعه دوم
بیاییم کمی خندیدن را کنار بگذاریم. نه این که بنشینیم و گریه کنیم و مأیوس شویم، خیر، نوبتِ عصبانیت است. ما با یک دولتِ آشغال اشرافی سر و کار داریم که اشتباهی به این مقام رسیده، ما با مردمی سر و کار داریم که نمی‌توانند خوب و بد را از یکدیگر تشخیص دهند.
من به دندان پزشکِ آشغالی که روزها پیش خندیده بودم، احساس تنفر دارم، کسی که دندان‌های من را طوری خراب کرده که هنوز هم درد می‌کند. وقتی بهش گفتم کدام سوراخ را پر کردی، بدونِ بی حسی داشت دندان من را
گاها سر و کله ی یه سری احساسات تو زندگیم پیدا میشه که به شدت ازشون متنفرم و دلم نمیخواد مثل یه اسب رام و مطیع بیفتم دنبالشون،ولی اونا منو به اجبار دنبال خودشون می کشونن،و این روز ها،جزو یکی از اون گاهی ها تو زندگیمه و یجورایی مبارزه! از نوعِ خوددرگیریشه!
احساس تنفر دارم نسبت به برخی آدمای زندگیم و واقعا دارم ازش رنج می برم،یجورایی اذیت میشم،با حرفاشون،رفتاراشون،اونا همون آدمای قبلین...من حساس تر از قبل شدم،خیلی حساس،احساس میکنم آسیب پذیر ش
تنفر...
تنفر رو شاید بشه مخالف دوست داشتن تعریف کرد.وقتی از یچیزی متنفر میشی،دیگه یک ذره و دو ذره و خیلی معنایی پیدا نمیکنه؛در واقع تو فقط میتونی بی‌نهایت از یچیزی متنفر بشی و نه کمتر!
تنفر از کشوری که توش به دنیا اومدی یا بهتر هست بگیم به اجبار توش به دنیا اومدی!به قول عباس کریمی ما هر جا بریم و هر کاری کنیم بازم ملیت‌مون رو نمیتونیم پاک کنیم.به اندازه خیلی زیاد غر و عصبانیت دارم،از اینکه همش بهمون یاد دادن باید یچیزی رو از دست بدیم تا یه چیز
یه زمانی، رویای یارِ امان زمان شدن داشتم.هنوزم ته دلم، دارمش؛ ولی هر روز این چراغ بیشتر به سمت خاموشی می‌ره.نه این که اعتقادم به امام کمتر شه... نه... اعتقادم به خودم کمتر می‌شه... می‌فهمم یار مناسبی نخواهم بود... آدم توانایی نیستم توی رکابش... یعنی، اینقدر دور و برم آدمای خوب‌تر و باهوش‌تر و تواناتر و مؤمن‌تر هست، که از خودم خجالت می‌کشم...ولی، هنوز کورسوی امیدی تهِ دلم روشنه...واسم باارزشه‌... نمی‌خوام خاموش شه...می‌دونم از لحاظ اسلامی، آدم ا
برای مُردن شاید بخواهم در دریا غرق شوم. همیشه غرق شدن در چیزی که دوست نداری به غرق شدن در میان آدم هایی که دوستشان داشتی ترجیح دارد.
بعد تر خواندم که غرق شدن در دریا درد زیادی دارد. منکه نفهمیدم چرا درد دارد، ولی نوشته بود از صفر تا صد، دردش هشتاد است. 
شاید بشود درد کمتری کشید. مثل یک لحظه خوردن چیزی که همیشه از آن می ترسیدی. 
دوست دارم روزی که برای این کار انتخاب میکنم روز خوبی باشد، و برای آخرین بار حس خوبی داشته باشم. شاید نیاز به کمی هیجان دا
این مدت؟روزای سخت خیلی زیاد بود.خیلی چیزا رو فهمیدم.یهو با چیزایی که حتی فکرشو هم نمیکردم مواجه شدم.خیلی بهم ریخته بودم.
خودمو سزگرم کردم.خودمو بین درس و کار و کتاب و فیلم و باشگاه غرق کردم.
الان؟بدجور خستم.امتحانامون که دارن له میکنن ما رو!به هیچی نمیرسم.استرس دارم.کار ‌پروتزم مونده.از ادای حال خوب در اوردن جلوی آدما خستم.خسته از اینکه لبخند بزنم و بگم مرسی رفیق ترینام که اونجوری از منو له کردین.آروم شدم.تنها میام و میرم.توی فانتومی که همه د
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم ... دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
"اگر بت ها را واژگون کرده باشی کاری نکرده ای ،وقتی واقعا شهامت خواهی داشت که خوی بت پرستی را در درون خویش از میان برداشته باشی‌."
نیچه
کسی هست که خیلی دوستش دارم، هم از بودن باهاش لذت میبرم هم رنج می کشم، هر نگاهم و هر حرفم مملو از علاقه و حسادت به طور همزمانه. مگه میشه دوتا حس همزمان نسبت به یکنفر وجود داشته باشه، هم عشق و هم نفرت :/
در واقع هر وقت میبینمش دلم می خواد جامو باهاش عوض کنم، موقعیت، خانواده، ظاهر و هر چیزی که داره رو داشته باشم، اینج
متأسفانه دیگر هیچ فردی که واقعا برایم ارزشمند باشد، باقی نمانده. می‌آیند، می‌روند، و من لحظه‌ای نگاه می‌‌کنم، لحظه‌ای دوستشان می‌دارم، تخطئه می‌کنم، زیر لب و نه حتی آنطور که زحمت صدایی بلند به حنجره‌ام تحمیل کنم، فحشی می‌دهم، و بعد می‌گذرم. دیگر منتظر هیچکس نمی‌مانم، بیشتر آزار نمی‌بینم، بیشتر سرک نمی‌‌کشم، بیشتر جستجو نمی‌کنم، حتی رد هم نمی‌شوم، آن‌ها رد می‌شوند و من حتی زیرچشمی رفتنشان را دنبال نمی‌کنم.
این یعنی بیشتر، زن
نمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی های خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشی های روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
این مدت خیلی حس های مختلفی را تجربه کردم، ناامیدی، درد، غصه، تنفر، ترس، بیچارگی و استیصال و .... دچار یه حس رکود شدم. هفته ی گذشته عملا شاید به یک پنجم برنامه ریزی هام هم نرسیدم اصلا دلم نمیخواست خودم را از مود غم و غصه در بیارم... من کلا از اون دسته آدمیهایی نیستم که مثلا عکس های پروفایلشون را به مناسبتهای مختلف عوض میکنند یادم نمیآد عکس پروفایل را شاید شش هفت ماهی میشد که گذاشته بودم و تغییری نکرده بود اما هفته ی گذشته بقدری این بغض و درد در تک
دچار خودسانسوری شدم.
هر متنی که منتشر می‌کنم، بعد یکی دو روز، پیش نویسش می‌کنم.
تقریبا از هر چیزی که می‌نویسم متنفر می‌شم.
از جملات کتابی حالم بهم می‌خوره و نمیدونم چرا انقدر خودمو مقید کردم به کتابی نوشتن.
از نوشتن و گفتن هر چیزی پشیمونم.
حتی از حرف زدن با آدم‌ها هم متنفرم.
من یک تماما برونگرا بودم که برون‌ریزی اصلی‌ترین راه و کارآمدترین راه برای رسیدن به آرامش بود برام.
اما حالا از حرفی که به کسی می‌زنم پشیمونم.
نمی‌خوام با آدما ارتباط
بیاییم کمی خندیدن را کنار بگذاریم. نه این که بنشینیم و گریه کنیم و مأیوس شویم، خیر، نوبتِ عصبانیت است. ما با یک دولتِ آشغال اشرافی سر و کار داریم که اشتباهی به این مقام رسیده، ما با مردمی سر و کار داریم که نمی‌توانند خوب و بد را از یکدیگر تشخیص دهند.
من به دندان پزشکِ آشغالی که روزها پیش خندیده بودم، احساس تنفر دارم، کسی که دندان‌های من را طوری خراب کرده که هنوز هم درد می‌کند. وقتی بهش گفتم کدام سوراخ را پر کردی، بدونِ بی حسی داشت دندان من را
تنفرم از دختر عمو خیلی اذیتم میکنه. دوست دارم این نفرت رو رها کنم. اما... چند روزی بود شعر "تولدی دیگر" فروغ ورد زبونم بود... امروز بعد از مدت ها اینستاگردی کردم و دیدم دختر عمو این شعر رو کپشن کرده. و نمیدونم چرا از اون ساعت این شعر که انقدر در قلب من اثر گذاشته بود برام یه شعر خنثی و شاید هم آزار دهنده شده...
ای کاش مثل دختر عمه م میتونستم ببینم و بگذرم و زندگی کنم. دختر عمو خیلی من و دختر عمم رو اذیت کرده... با زخم زبوناش با متلک هاش با نگاه های بالا ب
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
دوست دارم رهبرم رادلبر پیغمبر است/دوست دارم رهبرم را وارث برحیدراست/ازتباراهل بیت و آیت خوب خداست/دوست دارم رهبرم راجلوه ای ازکوثراست/اوپیام کربلا را میدهدبرمسلمین/دوست دارم رهبرم راآسمان رااختراست/میرود راه امام وهرشهیدی باهدف/دوست دارم رهبرم راشیعیان راسروراست/دشمنان دین ماراباز رسوامیکند/دوست دارم رهبرم رادشمن اوابتر است/اسوه والگوی خوبی گشته آقا درجهان/دوست دارم رهبرم رابهر عالم گوهراست/شیعه باشدجانفدای حضرت سیدعلی/دوست دارم ره
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
تو قسمت سرچ اینستا داشتم می گشتم که به یه قسمت از عصر جدید رسیدم که یه خواننده جوانی سنگ خارای مریضه رو میخوند. و در عین ناباوری بشیر حسینی قرمز داد:/
و دلیل چرتی داشت ... و خود پسره جوابشو خوب داد که گفت موسیقی شنیدنیه، نه دیدنی!
نمیدونم مال کدوم دوره س این برنامه! ولی برای بار هزارم متنفر شدم از بشیر حسینی ...
گفتم مراتب این تنفر رو اعلام کنم:)
محبتای ما آدما اینجوریه که حجم عظیم محبتی که تو قلبمونه یدفه با دیدن یه کاری، یا فهمیدن یه موضوعی ممکنه همه ی همه‌ش تبدیل بشه به تنفر،
حتی ممکنه حجم تنفره بیشتر از محبت قبلیه باشه .. یعنی "حسنات" می‌شن "سیئات"
چقدر خدا عجیب غریبه که "سیئات" رو به "حسنات" تبدیل می‌کنه.. 
اغلب مردم تعریف و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش می‌کنند
اما یک اهانت را سال‌ ها به‌ خاطر می‌سپارند …!
آن‌ ها مانند آشغال‌ جمع‌ کن‌ هایی هستند که
هنوز توهینی را که مثلا بیست‌ سال پیش به آن‌ها شده با خود حمل می‌کنند
و بوی ناخوشایند این زباله‌ ها همواره آنان را می‌آزارد …!
برای شادبودن باید بر «افکار شاد» تمرکز کنید و باید ذهن خود را از
زباله‌های تنفر، خشم، نگرانی و ترس رها کنید …!
دستام خواب رفته‌.
ذره‌ای می‌دونم چی درسته؟ نه.
ذره‌ای تلاش می‌کنم در جهت فهمیدن؟ نه.
حال دارم؟ نه.
خوش‌حالم؟ نه.
ناراحتم؟ نه.
مهمه برام چیزی؟ نه.
با خودم روراستم؟ نه.
حوصله‌ی چیزی رو دارم؟ نه.
اصلا ایده‌ای دارم چی کار دارم می‌کنم؟ نه.
اصلا کاری می‌کنم؟ نه.
این جا رو دوست دارم؟ نه.
جای دیگه‌ای رو دوست دارم؟ نه.
todo: add more useless q&a
آه... الکی سخت می‌گیرم. :)
شین بعد از اون ماجراها و حرف و حدیث ها کلا قطع رابطه کرده با ما.حالا این چیزی نیست و خدا کنه خوش باشن و دوری و دوستی.مشکل اینه که ایندفعه دخترش رو هم منع کرده از داشتن کوچکترین ارتباط با ما.دختری که تمام بچگیش بین ماها گذشته و به پدربزرگ و مادر بزرگ و خاله ها و داییش حتی بیشتر از پدر و مادری که هیچوقت کنارش نبودن، وابسته بوده و هست.
این روزا خیلی تو دعواهای ذهنی که داشتم به مرز تنفر رسیدم ازشون.چون باعث و بانی شکستن دل پدر ومادرم شدن و این قابل بخ
کتابم سوهان روحم شده، برای خواندش به تمرکز بیشتری از درس خواندن نیاز است و اسمش را نبر کتابی که خودم خریده‌ام به خودم تقدیم کرده است که باعث میشود با دیدن جلد کتاب عق بزنم. وقتی بهش میگویم تو برایم فشار روانی محسوب میشوی تعجب میکند و ناراحت میشود. من بیشتر تعجب میکنم که چطور تا الان خودش را فرشته رحمت الهی تصور میکرده‌ است. چیزهای دیگری هم به من میگوید که من بیشتر فکر میکنم خودش است تا من. به غیر از این از دست اسکارلت اوهارا هم فرار کرده‌ام ک
وقتی که سهمم از زمین قدری تبسم بود
هر سال از این زندگی یک فصل پنجم بود
فصلی که پر بود از تنفر ، خشم ، از نفرت
فصلی که در آن مردمش یکسر تهاجم بود
جایی که دل بستن فقط مال مترسک هاست
مشروب ها از الکل یک خوشه گندم بود
یک نعره آنجا از زمین تا آسمان رفت و
مرداب طوفانی شد و دنیا تلاطم بود
عجب فصل عجیبی بود فصل پنجم عاشق
که شاعر هم دچار یکسری سو تفاهم بود
 
سفارش انواع همسر پذیرفته می شود...
مجموعه: دانستنیهای قبل از ازدواج
 
سالهاست که شاهد ازدواجهایی هستیم که در ابتدا با عشق های آتشین شروع شده، ولی با نهایت تنفر و انزجار از هم پاشیده می شود، چه بسا فرزندانی که در این میان قربانی می شوند و مشکلاتی که طرفین طلاق، مخصوصاً خانمها متحمل می شوند.
 
ادامه مطلب
خودتان را تصور کنید که وسط یک استادیوم شلوغ ایستاده‌اید. بین صد هزار هواداری که فریاد می‌کشند که حداقل نصف آن فریادها شما را تشویق نمی‌کند، می‌خواهید مسابقه بدهید. بعضی از آن ۵۰ درصد حتی از شما متنفر هستند. نه اینکه فقط متنفر باشند، به شما می‌گویند که چرا و چقدر از شما متنفرند. حتی ممکن است حرف‌های نفرت‌انگیزی هم درمورد خانواده‌تان بزنند.
در واقع در بیزنس و شغلتان هر روز وارد آن استادیوم می‌شوید. به آنهایی که مدام نقدتان میکنند و قصد د
من خوبم. تصمیم گرفتم مواجهه با موضوعاتی که دوست ندارم رو بذارم برای بعد و فعلا روی خودم و زندگیم تمرکز کنم. با اعلام عمومی تصادفی نبودن تصادفت چیزی عوض نمیشه فقط درد یه سری آدم بیشتر میشه. درد خانواده‌ی بیچاره‌ت و دوستای بیچاره‌ت و بچه‌های کوچک بیچاره‌ت. پس بذار این وسط فقط من درد بکشم. درد تمام این آدما رو من بکشم. و نتیجه‌ی همه‌ی این درد رو متمرکز کنم روی تنفر از تو. و از همه‌ی خاطرات قشنگی که به عنوان اولین نفر واسه من ساختی.
بچه هاا من دارم میرم یه مدت بمیرم...
مامانم همه چیزو فهمید...
حالمم اصن خوب نیس...
واقن دارم میمیرم...
همتونو خیلی دوس دارم...
منو یادتون نره...
ددی اون فیکرم ترجمش میکنم...
ولی یکم دیر تر...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
لیندا عاشقتم...
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از دیجی تو  : جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «همه قصه‌ها و داستان‌ها قبلا گفته شده‌اند». این جمله تا حدی درست است. انسان‌ها به خاطرِ عواطف و احساساتِ مشترکشان تا به حال داستان‌های زیادی درباره حرص، حسد، انتقام، تنفر،
ادامه مطلب
تنفر از همسر در دوره بارداری از جمله مشکلات زوجین در دوره بارداریاست. حاملگی برای زنان دوره بسیار حساسی است. در این دوره علاوه بر انتظار شیرینی که برای به دنیا آمدن نوزاد جدید وجود دارد، مشکلات زیادی مثل تنفر از همسر در دوره بارداری به طور طبیعی برای زنان ایجاد می‌شود. زنان در این دوره هم از لحاظ فیزیولوژیک هم هیجانی دچار تغییرات و بی ثباتی زیادی می‌شوند. برخی زنان تنفر از همسر در دوره بارداری را نشان می‌دهند، که گاهی به آن ویار به همسر
میخوای راستشو بدونی ?من ازین لحظه ،ازین آدم ، ازین کشور ، ازین آدما، ازین زندگی ، ازین بسته بودن ، ازین قفس ، ازین جدا بودن ، ازین به حساب نیومدن ، ازین چشمایی که میبینم ، ازین صداها ، ازین نرو ،نبین ، نخون ،نکنا ، از سخنرانی ، از سخنرانی ، از سخنرانی، از جمله ی دوستت دارم، از دلم برات تنگ شده ها ،از دلم برات تنگ نمیشه ها،از دلم برات تنگ میشه ها ، از تلقین تفاله ی فکر متعفن دیگران ، از تقلید، از ادا درآوردن ، از نقش بازی کردن،ازفکر متعفن دیگران ،
چهارشنبه،چهارم دی ماه نود و هشت،دانشگاه اصفهان،دانشکده ی اقتصاد و علوم و اداری،طبقه ی دوم،کلاس شماره ی بیست:
سی نفر دانشجو روی صندلی ها نشسنه اند.آرایش مخصوص امتحان به خود گرفته اند.اکثرشان این درس را قبلا یا افتاده اند و یا حذف کرده اند!بچه هایی با پایه ریاضی ضعیف و تنفری عظیم!تنفر و کابوسی ریشه دار که از کلاس اول همراهشان بوده و گویا قرار نیست تا پایان عمر بیخیال شان شود!
ادامه مطلب
بیشتر از همیشه حسم به نوشتن میجوشه ولی واقعا نمیدونم چی بنویسم که خوب باشه؟بزارید یکمی از اتفاقای این چند روز بنویسم.نمیدونم آدما چرا یه کاری میکنن که دوست‌داشتنشون رو میندازی تو جوب و با هر بار دیدن اون آدم حس تنفر تو وجودت میجوشه؟میدونم اون حالش بده،و دلیلشم نمیدونم.ولی از وقتی پی بردم آدم ضعیف و دوروییه،کسی که همه آدم مهربونی میدوننش ولی دروغ‌گویی بیش نیست،دیگه بهش فکر نمیکنم.میتونست با یه ببخشید ساده مانع همه این اتفاقات بشه ولی خود
 
 
آخرین باری که انقدر به کارام فکر نکرده بودم یادم نمیاد! یعنی یه آدم میتونه انقدر تنزل کنه! همینقدر احمقانه!
یاد حرفای استاد می افتم که داشت اصول کار یاد میداد، میگفت چقد این گزینه مهمه!
*خودشیرین
مخلوطی از تنفر و ترس و حس ناپاکی و رانده شدن 
 
یاد رفقای قدیم افتادم...
من بی معرفتم، شما دیگه چرا؟
یادش بخیر یه زمانی گفتگوها داشتیم! من انقد بهت سر میزدم، تو نباید یه بار بگی برم ببینم چه مرگشه؟ دستشو بگیرم؟ قدیما بامعرفت تر بودی... میدونی الان چق
امروز دوشنبس ساعت 12:50 بامداداحساسی از درون قلبم فریاد میزنه و برای اولین بار میگه من از این وطن متنفرم. از مردم ریاکاراش متنفرم، از مردم نادونش بیذارم، من از خودم گه فکر میکنم چیزی بلدم بدم میاد. من هیچی بلد نیستم.
برای اولین بار دارم از خودم میپرسم چرا تو ایران به دنیا اومدم. چرا ما نباید آرامش داشته باشیم. چرا نباید امنیت داشته باشیم. نا امیدم از خودم اون تو بامداد چهارم عید.
تا حالا در این حد ناامید نبودم.ولی ساکت نمیشینم یه جا کنج خونه، یا ن
 
سلام یوکا؛
اینجا من غریبه‌ام. در خانه‌ای که بزرگ شدم غریبه‌ام. در شهری که تمام عمرم را در آن نفس کشیدم غریبه‌ام و از تو چه پنهان که نسبت به این شهر تنفر خاصی دارم.
چه کنم؟ نه می‌توانم فرار کنم نه می‌توانم بمانم. چه کنم. حتا کسی نیست به جز تو. تو، یک موجود خیالی که از فرط بی‌خانمان بودن احساسم به خانه‌ی نامه‌هایت پناه آورده‌ام.
هیچ‌کسی به جز تو نفهمید چه‌قدر نامه نوشتن را دوست دارم.
دلم می‌خواهد به اندازه‌ی تمام عمرم گریه کنم. به اندازه
 
 
اثرات عجیب دعا و نفرین!
وقتی برای کسی از ته قلب آرزوی موفقیت شادی و سلامتی می کنید، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست. این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش می کنددر حالت دعا تمامی قوای معنوی، سلول های مغز و حتی سیستم عصبی، زیر بارش این ذرات بهشتی قرار می گیرند که خود شما آن را تولید کردید.
اگر از کسی بیزار و متنفر باشید نیز ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما می‌بارد و سپس در ضمی
کرونا ویروس ها همواره یکی از علل اصلی سرما خوردگی بودند به همین دلیل علائم بیماری جدید نیز شباهت زیادی به سرما خوردگی دارند.
تا کنون چند نمونه مختلف از ویروس کرونا کشف شده اند که اخیرا جدیدترین نوع آن گریبانگیر بشر شده است. اما ویروس کرونای جدید چطور و از کجا شیوع پیدا کرد؟
در ماه دسامبر سال 2019 تعدادی بیمار با علائم عفونت ریه در چین بستری شدند که علت آن مشخص نبود پس از بررسی های پزشکان چینی نوعی جدید از کرونا ویروس یافت شد که در این بیماران بر
خیلیا می‌گن قضاوت کردن کار بدیه و اه و پیف و فلان. اصلا قضاوت نکنیم و کینه‌هارو بریزیم دور و پر از حس خوب باشیم!! اما به نظر من تنفر از آدمای نفرت‌انگیز خودش حس خیلی خوبیه. و قضاوت کردن هم کار بدی نیست به شرطی که مستند باشه. آقا ما با توجه به رفتارِ دیده‌شده از یک آدم، که اتفاقا خیلبم توش دقیق شدیم، نحوه‌ی برخوردش رو پیش‌بینی می‌کنیم... یا مثلا اتفاقی که براش افتاده، یا دلیل رفتارش رو حدس می‌زنیم. معمولا هم اشتباه نمی‌کنیم. لذت هم می‌بریم. پ
چرا تو قم از هرجا می‌پرسم کتاب آه رو دارین یا نه، در جوابم می‌پرسن "آه"؟ قبلا لهوف رو دانلود کرده بودم، نمی‌دونم با مدل نوشتنش ارتباط نگرفتم یا چی که نخوندمش و گذاشتم کنار، ولی خیلی دوست داشتم یه مقتل بخونم. الان دنبال آه می‌گردم نیست.
تهران نموندیم کلا، تو اون سه چهار ساعتی که اونجا بودم، از علاقه رسیدم به دلزدگی با چاشنی تنفر. گفته بودم که تهران رو دوست دارم؟ که دلم می‌خواد بشینم پیچیدگی‌هاشو گره به گره باز کنم؟ الان دلم می‌خواد ازش دور
همیشه با خودم فکر می‌کردم،آخرین جایی که ممکن است دلم برایش تنگ شود جایی نیست جز دانشگاه.آنقدر از وجب به وجبش متنفر بودم که هیچ وقت فکر نمی‌کردم آرزوی دوباره دیدنش را داشته باشم.هر چهارشنبه که قرار بود دو روز از دانشگاه فاصله بگیرم،با مترو به چهارباغ می‌رفتم و برای خودم جشن کوچکی ترتیب می‌دادم!نشستن روی یکی از نیمکت ها،خریدن یک چایی داغ و یک نخ سیگار از یکی از دکه ها و تماشای آدم ها.
ادامه مطلب
یه روز بابا با خانواده دوستش می‌خواست بره سراب. اومد به من و خواهرم گیر داد که الا و بلا شما باید بیاید. گیر ها. نه اصرار. در حد اگه نیای دختر من نیستی. به  مامان هم نگفت. مامان ناراحت شد ولی گفت شما برید من امتحان دارم درس می‌خونم خونه ساکته. رفتیم. اون روز از همه دنیا متنفر بودم. حالم داشت از اون جو کوفتی بهم می‌خورد. 
یه جا مهمون دوست بابا رو به خواهرم به مامان اشاره کرد. اون گفت مامانم امتحان داشت نیومد. اسرا پرید وسط حرفش گفت خب اینم مامانته
مداح با صدایی که نایی برایش نمانده و از عمق دلش می‌آید می‌خواند.‌..
تو این دنیا
من تو رو دارم...
بهت خیلی
خیلییی بدهکارم...
بذار عالم همه بدونن من... دوست دارم...
کمم اما
عاشقت هستم...بهت خیلیی خیلییی وابستم...
به غیر از تو، من کی رو دارم
دوست دارم...
.
قبلا هم پرسیده بودم آیا ما را هم با همه خطاهایمان به اندازه علی اکبرتان دوست دارید؟
به نظرتون این عمو زیر لب چی داره میگه؟چه فحشی داره میده؟
البته بستگی به شهر و محله اش و عصبانیتش داره ولی شما فرض کنید محله خودتونه و خیلی قاطیه
حتما تا حالا شده که از کسی متنفر بشید.
و از همین حرفا تو دلتون بهش بزنید.
یکیشون را در نظر بیارید.
با خودتون فکر کنید که:
دقیقاً کی این احساس می آد سراغتون؟
ویژگی های این احساس چیه؟
موقع تنفر چه فکرایی میاد سراغتون؟
چی شد که ازش متنفر شدید؟
چرا؟
قبل از تنفر باهاش چه رفتاری داشتید؟
حالا چی؟
دلتون میخواد
. زیاد میخوابم بد میخوام اعصابم خورده! خوشم نمیاد اینجوری باشم اصلا. اه
 دارم
کتاب خودت باش دختر رو میخوندم. هنوز پنج فصلشو خوندم و احساس میکنم ک
خیلی روم تاثیر گذاشته.حس بهتری دارم نسبت ب خودم و اعتماد بنفسم بالاتر
رفته. انگار خودمو بیشتر دوس دارم.برای خودم احترام بیشتری قائلم. هرچند با
اون مورد خواب م مشکل دارم اون قضیه ش جداس
ازم می‌پرسه: برای چی ازش متنفری؟
جواب میدم: چون خیلی لوسه.چون زیادی چاقه!
می‌گه: همین؟ [ با حالت تمسخر امیزی ] 
عصبی میشم: چطور یه پسر میتونه خط چشم تتو کنه؟ اون عوضی خط چشم دارهه!! 
تعجب کرده: اون چشمای واقعیه خودشه!!
جواب می‌دم: به من ربطی نداره،نباید چشماش انقدر خوشگل باشند. ازش متنفرم!
روشو ازم بر‌میگدونه:تو فقط یه حسودی!
تایید میکنم: اره.منم خط چشم طبیعی میخوام.
 
پ.ن: راست‌ش فقط حس خوبی بهش ندارم،هرجور که نگاه میکنم‌می‌بینم این اشتباهه.
و
بیشتر از هر چیزی نیاز به سکون دارم... اما معنای واژه ها برای من همیشه تا حدودی ساده ی پیچیده اند. نیاز به سکون نیاز روح من و نیاز اصلی ذهن من است. من از گذشته در حال عبورم و غمهای زیادی نیز نسبت به آینده دارم. غم و ترس با هم و این حالت مرا مدام به لرزش وا می دارد و اجازه هدف گیری به من نمی دهد و لذا من نیاز به سکون دارم. نیاز به رهایی ذهن دارم. نیاز به این دارم که به هیچ چیز نیندیشم. و این می تواند در بهبود سلامتی من موثر باشد. 
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم فرهاد

انشا در مورد تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
معنی بیت تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم
دانلود کتاب تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم

معنی شعر ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
دانلود آهنگ تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم
انشا درمورد تورا ای کهن بوم و بر دوست دارم
ترجمه شعر کهن بوم و بر
,    ,    متن آهنگ مسعود بختیاری گل ناز دارم,    دانلود آهنگ گل ناز دارم مسعود بختیاری 320,    اهنگ لری گل ناز دارم مه شو تارم,    مسعود بختیاری gol-e naz,    دانلود آهنگ گل ناز دارم مهرنوش مختاری,    دانلود آهنگ گل ناز دارم مهدی در استیج,    دانلود اهنگ مسعود بختیاری دی بلال,    دانلود آهنگ گل ناز دارم موسی موسوی,    اهنگ معین گل ناز دارم مه شو تارم,   
زندگی کوتاه است پس به زندگی ات عشق بورزخوشحال باش و لبخند بزنفقط برای خودت زندگی کن وقبل از اینکه صحبت کنی؛گوش کنقبل از اینکه بنویسی ؛فکر کنقبل از اینکه خرج کنی ؛درآمد داشته باشقبل از اینکه دعا کنی ؛ببخشقبل از اینکه صدمه بزنی؛احساس کنقبل از تنفر، عشق بورززندگی این است:احساسش کن،زندگی کن و لذت ببر.روز خوشبخند ب روی دنیا
(مهرسازی زمان برای شما دوستان آرزوی سلامتی و تندرستی میکند. مهر لیزری و مهرفوری را با شما اغاز کرده ایم 
سلام
من به این اعتقاد داشتم که دو نفر، یه حداقل فاصله ای باید داشته باشن. اگه نزدیک تر بشن تنفر ایجاد میشه. دلیلشم این بود که من خودم تو خودم حس میکردم همیشه یه حداقل فاصله ای رو برای اطراف دور و برم دارم و نمیزارم ازیه مرزی دوستیشون بیشتر بشه.
و تو ذهنم این بود که همه افراد اینجوری فکر میکنن.
ازونور کسایی رو میدیدم که خیلی به هم نزدیکن و دوست صمیمی اند و این با تئوری من جور در نمیومد. 
همیشه سعی میکنم که تو روابط یکم زیاده روی کنم که طرف مقابل جب
به یه دلخوشی از ته دل = اهنگ احتیاج دارم شایع
+این پست رو به این خاطر نوشتم چون به یه اتفاق گنده نیاز دارم تا این زندگی از یک نواختی خارج شه 
از این سکون 
از این همه صبح بیدارشدنا و تا شب تو خونه بودن 
از این همه حس بد
از این همه ...
این روزها عجیب دنبال دوستت دارم های زورکی میگردیم.دوستت دارم هایی که روی پله های برقی مترو و پشت تلفن از مخاطب خاص درخواست میکنیم و تا به زور نگوید من هم دوستت دارم
دکمه پایان مکالمه را نمی زنیم.
دوستت دارم هایی که هر چند دقیقه سراغ خط های کنار پیام میرویم تا ببینیم تیک خورده است و در جوابش هم نوشته من هم دوستت 
دارم؟..
گدایی عشق؟..گدایی دوستت دارم؟.
چه اشکالی دارد یک عاشق به معشوق یا برعکس معشوق به عاشق بگوید دوستت دارم؟
میدانید
این روزها باید
دانلود آهنگ غمگین و احساسی دلا امشب سفر دارم چه سودایی به سر دارم با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang dela emshab safar daram chesodaei be sar daram
دانلود آهنگ دلا امشب سفر دارم چه سودایی به سر دارم
دلا؛ امشب سفر دارم…♩♪/
چه سودایی/ به سر دارم…♩♪/
حکایت های پر شرر دارم؛ چه بزمی با تو/ تا سحر دارم!♩♪/
دلا؛ امشب سفر دارم…♩♪/
چه سودایی/ به سر دارم…♩♪/
حکایت های پر شرر دارم؛ چه بزمی با تو/ تا سحر دارم!♩♪/
به پروازِ آسمانِ عشق… چه خوشرن
 دستمال را بر می دارم، گرد و خاک روی میزها و آینه ها را تمیز می کنم و جایشان دوستت دارم می گذارم. خانه را جارو می کنم و دوستت دارم هایم را می پاشم روی فرش های تمیز. به غذای در حال پخت ِروی گاز سر می زنم و چاشنی دوستت دارم اش را اندازه می کنم. جوراب هایت را بر میدارم و با دوستت دارم هایم کوک می زنم. دمنوش دوستت دارم را دم می گذارم تا بیایی. می آیی و دوستت دارم هایم را می نوشی و شام نخورده، از خستگی خوابت می برد. دوستت دارم هایم را مثل پتویی رویت می اند
 
 
 
 
 ! نمیدونم درسته یا نه ولی بچه های یونی فکر میکنن تنفر من و [ ر] از هم دیگه تهش به عشق منتهی میشه .یبار [الف] بهم گفت : عشق از همین تنفرا به وجود میاد ! منظورش این بود که درسته تو و [ ر] با هم کارد و پنیر هستین ولی تهش به عشق تبدیل میشه.من روزای اول واقعا جلوش گارد گرفته بودم چون به [ح] جانم شباهت داشت و فکر میکردم میخواد جاشو تو قلبم بگیره ! حالا کاریم نمیکرد بیچاره ولی من از قلب خودم میترسیدم از اینکه نکنه دلبسته ی [ ر] بشه . نگاشو همیشه رو خودم حس
هیچگاه به این مقدار بدین احساس، به تنفر از انسان ها و صورت هاشان دچار نبوده ام و خود نیز درون این قاعده ام. همانقدر انسان و نفرت انگیز و از آن راه نجاتی نیست. توی کوچه ها گشتن، زیر قطع و وصل شدن نور زرد رنگ چراغ سایه ام لحظه ای بسط پیدا می کند به تمام کثافت ها و تاریکی های محیط دورم و لحظه ای دیگر تنها اندازه من می شود. یا ک ضریبی قابل محاسبه صرفا به سبب فاصله و زاویه ای ک چراغ با من دارد. متاسفانه، اقبال بدی دارم. از آنکه می شد این خودآگاهی و من بود
احساس شادی و خوشحالی دارم. احساس تشکز از جان لایتناهی:) من از زندگیم و از همین الانم راضی ام. بی نهایت خودم رو دوست دارم و به اطرافیانم عشق میورزم.زندگی رو دوست دارم و بی نهایت بهش عشق میورزم.
تمرکز خوبی دارم و راحت از پس درسام بر میام.
در کل همه چی خوبه و من راضی ام.
مگه من نمیدونم
خیلی خوب میدونم که این کارام چقدر اشتباه و غلطه
اما کمبود دارم...اره من اعتراف میکنم کمبود دارم
پراز عقدم....
نیاز دارم ....
چقدر عوض شدم....
دارم بد میشم
نه میگم بذار یکبارم من بد بشم ببینم اینای که بد هستن و همه چی دارن منم داشته باشم
خودت منو عوض کردی ...
هیچ کس کاری نکرد..خودت کردی
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
زمستان سال ۱۴۰۲ یا ۳ بود. واضح یادم نیست. هفته‌ی سرد و کولاکی‌ای بود. یک هفته‌ای بود همه جا سفیدپوش بود. شب سوم یا چهارم یخبندان‌های آن زمان بود که خواب برف سنگین دیدم.در خواب دیدم: «داشتم برف‌بازی می‌کردم که ناگهان از سایه‌ی سرد و تاریک دوردست پسرعمویم هم آمد و شروع کرد راه رفتن روی یخ‌ها و برف‌ها. خِرت‌خِرتِ صدای خُرد شدن یخ‌های برف صدای دلنشینی در فضا منعکس کرده بود.»داشت از کنارم می‌گذشت که مادرم برای رفتن به مدرسه بیدارم کرد. اتفاق
باز تعریف قدرت و بازگشت به امورات جبری و غیر اختیاریِ
فطری ، آن هنگام که روان عاشق در استیصالِ از دست دادن همه دارایی ها و روح وی
دچار اشتیاقی مبهم می شود آغاز می گردد و هنگامی که چشمان وی جهان را نه به صورت
امورات معمولی بلکه دارای جنبه های ذاتی می بیند و خیر و شر مطلق را بی معنی می
انگارد ، حلقه های اخلاقی و سیاسی زنجیره زندگی اش را در تناسب با واقعیات ، کامل می کند و در
نهایت او را به کنش وا می دارد .

عشق خیر و شر را از نگاه های غایی مبرا می دان
خیلی کار ناشایستی است که ما، انسان های اطرافمان را از ظاهرشان مورد قضاوت قرار بدیم.
گاهی اوقات کلاغ خیلی رو سفید تر از کبوتر ظاهر میشود ولی بخاطر رنگ و ظاهر نه چندان زیبایش! محکوم به تنفر است...
به هر حال ظلم، ظلم است چه در حق یک سفید پوست و چه درحق یک سیاه پوست. چه سیاهانی همچون جَون بن حُوی که در رکاب حسین(علیه السلام)به اعلی علیین پیوستند و رستگار شدند و چه سفیدانی همچون شمر ها و یزید های دیروز و امروز که به درک اسفل السافلین واصل شدند.
پس فریب
مری بویس گوید: «پیش از این اکثر قریب به اتفاق پژوهشگران بر این رای بودند که زرتشت شدیدا مخالف قربانی کردن حیوانات بوده است. این رای خطا، دو سبب داشت: یکی پیش‌داوری غلط که این گونه ریختن خون قربانی با هدف‌های متعالی اخلاقی کیش او سازگار نیست. دیگر این فرض تعمدی که زرتشتیان از هر گونه قربانی کردن حیوان پرهیز می‌کنند. حال آنکه اوستای متاخر و کتیبه‎‌های ساسانی و آثار نوشته‌ی پهلوی انباشته است از اشاره به این موضوع است. در روزگار سنت گرایی ساس
ساعت، سه ی نیمه شب به ضریح رسیدیم. چشمم که به ضریح افتاد، نفسم بند آمد. بیچاره کفتاران داعش که تمام هستی شان را به لجن کشیده بودند. مگر می شد نام انسان را به یدک کشید و از علی و اولاد او تنفر داشت؟
+ چایت را من شیرین می کنم - زهرا بلند دوست
باز می خواهم از تو بگویم و این تکرار کلمات نیست، عطش عشق هست که می تراود و از درونم می جوشد. نمی دانم، نشمرده ام، نخواهم شمرد. چند بار گفته ام؟ چند بار خواهم گفت؟ که دوستت دارم. بگذار حتی بچه گانه باشد اما بگویم: دوستت دارم. بگذار عادی باشد نه شاعرانه اما بگویم: دوستت دارم. جز خدا چه کسی می داند، بعد از مرگم نگویم؟ دوستت دارم.باران می باربد و من در انتظارم تا اذان بگویند. آنگاه جا نمازم را بر می دارم و به حیاط پشتی می روم و در زیر درخت نارنج با گنجش
خیلی دوستون دارم، خیلی قشنگ میخندید، خیلی دوستون دارم... خیلی خوب آدمای اطرافتونو درک میکنید، اذیت میشم که نمیتونم اونی که میخوایید باشم... من خیلی دوستون دارم ... نمیتونم درست ازتون تعریف کنم فقط میدونم خیلی دوسِتون دارم.
خدا حفظتون کنه و برای من نگهتون داره، آمین:)
ب.د.س.ف.و.د.ح.ز.......
به قول عسل درسته که فرق میکنه از اینجا به بعدشو کجا زندگی کنیم‌ولی باخت اصلی رو وقتی کردیم که تو ایران مدرسه رفتیم
و روزی صد بار بیشتر به حرفش میرسم
من با تک تک سلول های بدنم از این نظام آموزش پرورش و از ثانیه ثانیه وقتایی که تو مدرسه بودم و از تک تک کادر مریض مدرسه هایی که بودم،متنفرم
 
پ.ن:سر دسته لیست تنفر خانوم آ عه
و وقتی فکر میکنم بخاطر حرف مامان هاله گریه کرده واقعا دلم خنک میشه هرچند واقعا کمشه خیلی خیلی خیلی بیشتر از اینا باید تقاص پس ب
زندگی کوتاه است پس به زندگی ات عشق بورزخوشحال باش و لبخند بزنفقط برای خودت زندگی کن وقبل از اینکه صحبت کنی؛گوش کنقبل از اینکه بنویسی ؛فکر کنقبل از اینکه خرج کنی ؛درآمد داشته باشقبل از اینکه دعا کنی ؛ببخشقبل از اینکه صدمه بزنی؛احساس کنقبل از تنفر، عشق بورززندگی این است:احساسش کن،زندگی کن و لذت ببر.روز خوشبخند ب روی دنیا
مهرفوری زمان روزهای خوشی برای شما دوستان آرزو میکند و اگر مهرفوری یا مهرلیزری یا مهرژلاتینی داشتین روی ما حساب کنید
 
سلام علیکم:)
خوب این دوروز تعطیلی هم داره سپری میشه:) منکه از هر فرصتی برا درس خوندن استفاده کردم، باید آزمون هرچه زودتر بدم، خوبیش اینه زمان مشخصی نداره ازمونش هر وقت من اعلام امادگی کنم ازمون برگزار میشه.
یه مساله ای که خیلی ذهنم رو درگیر کرده به عنوان یه خانم، که دوست ندارم لوول پایینی داشته باشم توی جامعه، و از نظر شخصیتی، اینکه به آداب معاشرت افراد دقت میکنم، دارم سعی میکنم برای خودم یک پک تعریف کنیم برای معاشرت با افراد مختلف از چه نوع ب
یه دوستی دارم اسم وبلاگشو گذاشته "پیدای پنهان". 
یه دوستی دارم هر وقت نیاز دارم، هست. وقت گریه برام شانه می شه. وقت خنده باهام همراه میشه. تو خوشیام اولین تبریکا از اونه. وقت ناراحتی، اولین تسلیت. 
وقتی کاری داشته باشم، دریغ نمی کنه. از خواهر نداشته بهم نزدیک تره. دوستی که هر وقت صفحه ی وبلاگمو باز می کنم با خودم فکر میکنم شاید تنها کسی باشه که اینقدر دقیق متنامو می خونه. باهام همدلی می کنه. منو آروم میکنه. 
دوستی دارم که چندین ساله با همیم. نه بر
1. سه ماه مونده به کنکور، امروز یازدهم رو نصف کردم:)) در کل هم دو سومشو خوندم^__^ ولی کیه که بخونه و فک نکنه همه چی یادش رفته؟:|
2. داداشم با بخشی از عیدیاش از این تفنگایی که گلوله اسباب بازی دارن می چسبه بع شیشه خریده؛)) بیشتر از اون من با تفنگه بازی میکنم:| خیلی حال میده واقعا:)) طوریکه پشوتن دلسوزانه بهم قول داده اگه تک رقمی بشم برام از این تفنگا میخره:)) از دست رفتم قشنگ:))
3. اولین چیزی که به کاظم میخوام بگم برم بخره کمانه^__^ یه کمان آبی گوگولی. انقدر د
بسم الله
بعد از چهار سال گذشتن از دوران دانشجویی به عقب برمیگردم.به روزهای سردرگم و پر خنده ی ترم اول و خوابگاه و هیجان هایی که برای بار اول تجربه میکردم.آشنایی با دوستان و دوستی و بعد جدایی های ترم های بعدش تا ترم پنج.جدایی از دوستانم و حس عمیق تنهایی و جدا افتادن از کسانی که روزهای زیادی را با هم گذرانده بودیم.دوباره حس تنفر نسبت به آدم ها و جدا شدن.بعد دوباره دل بستن به دوست های جدید و امیدواری و بعد دوباره نا امیدی و تنهایی و دوباره آدم های
در زندگی مواقعیست که آرامش داشتن غیرممکن به نظر می رسد، از بیماری تا تصادف رانندگی و حتی حوادثی به مراتب تلخ تر که باعث می شود از نظر روحی مچاله شویم، اما چرا باید آرامش مان را تحت هر شرایطی حفظ کنیم؟
 
اضطراب داشتن: به معنای از کارافتادن عقل و شعور است
روی دیگر آرامش، اضطراب است وقتی پر از اضطراب هستیم، واکنش هایمان کاملا تخرب کننده است و وضعیت را از چیزی که هست برایمان بدتر می کند، وقتی اضطراب داریم عقل مان از کار می افتد و فرقی ندارد یک فرد
کتاب آخرین نامه در بطریشاعر: بنیامین دیلم کتولی

گرفتم عمر را در شیشه ی ساعت نگه دارمتو را در عکس کاش می شد از حرکت نگه دارم!تو میراث هزاران باغ سرسبزی و من بایدگلی همچون تو را در خانه با دقّت نگه دارمزلیخا را بگو فهمیده ام دیگر نمی ارزدکه من این عشق را یک عمر با تهمت نگه دارمتو نیشابور نه، شیراز نه، آن کشوری هستیکه می کوشم تنش را دور از غارت نگه دارمکه می کوشم پس از هر بو*سه ای عطر دهانش راشبیه نامه ای سر بسته در پاکت نگه دارم
 
برای تهیه ی این
چقدر این فاصله ها با هم و تا هم توی زندگی مهم میشن . فاصله ی آشتی تا قهر یا حتی قهر تا آشتی . فاصله ی لیوان آب با تخت . فاصله ی یزد تا مشهد . یا کرج تا تهران . حتی فاصله ی سامان تا روستای چم چنگ . فاصله ی طبقاتی ما با شما که همه میگن . یا حتی همین یه بند انگشت فاصله ی دوست داشتن تا تنفر . این فاصله ها که هیچ وقت معلوم نیست دقیقا چند ساعت یا چند روز طول میکشه تا برسی بهشون یا اتفاق بیافتن اما انقدری مهم هستن که تا همیشه تو یادت بمونن و گاهی همه ی راهی که رف
با تپ سی داشتم برمیگشتم خانه. پشت تلفن گفت: صدا میرسه؟ گفتم آره متاسفانه.
گفتم قرار داد امسالت رو ماهی چند بستی؟خندید 
گفتم نمیخوام درآمدت رو بشمرم میدونم bad question هست ولی میخوام بدونم. گفت انقدر گفتم میشه هفته ای ایکس تومن روزی آ تومن دقیقه ای بی تومن.
سکوت کرد
گفتم شما خیلی آدم گرونی هستی. وسعم نمیرسه به شما. از پس هزینه های اینکه پشت تلفن یک دققه وقتت رو بگیرم هم برنمیام. 
گفت من خریدنی نیستم. میخواستم بگم خودفروشی انواع داره. هم خریدنی هستی ه
مجموعه ای از حالات مانند، خشم، تنفر، شادی، عشق، اندوه، آرزو، ترس و... احساسات هر فرد را تشکیل می دهند. حرکات کسی که می خندد، برای هر فردی قابل فهم است. ایما و اشاره در سرتاسر جهان معتبر و بیانگر احساسات و عواطف انسان و از ویژگیهای ذاتی وی هستند. وجود احساسات به انسانها کمک می کند که با هم ارتباط بر قرار کنند. احساسات بیانگر وضعیت روانی افراد بوده و برای رفتار مناسب در شرایط مختلف بسیار مهم هستند.
امشب همون شبیه که آخرین پیامتو خوندم و از من ابراز تنفر کردی...امشب از اون شباست که باید خون گریه کنم ولی چون پیشم کسی هست مجبورم هر طور که شده تو خودم بریزم...امشب دردآورترین شب زندگیمه... امشب به خودم قول دادم دیگه مزاحم عشقم نشم...امشب با خودم عهد بستم حضورم زندگی عشقم رو تهدید نکنه...امشب همون شبه که پرستو برای هزارمین بار خردم کرد و بهم گفت عشقت دروغه عشق نیست...دلم براش تنگ میشه... هر چند الان هم تقریبا یکی دو ماهی هست که دیگه امیدم باری رسیدن ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فرنام بسپار