نتایج جستجو برای عبارت :

چرا عده ای کار بدون بیمه را قبول میکنند؟

یک عده چطور کار بدون بیمه را قبول میکنند؟
با این که تو قانون کار اومده که کارفرما ملزم هست نیروی کار خود (چه خانم چه نیروی آزمایشی و یا کارآموز) را باید از همان روز اول بیمه تامین اجتماعی کنه. اما مثلا میری تو یک پاساژ یا بازار میبینی 70 درصد از شاگرد مغازه ها بیمه نیستند. 
با این که اکثرا میگن قانون کار به نفع کارفرما هست اما از این ماده قانونی که به نفع اون ها هست هم استفاده نمیکنند.  و کارفرما را با استناد به این ماده مجبور به بیمه کردن نمیکنند
امشب حس تنهایی ب شدت سراغم اومد
هرجا هرجا هررررجای زندگیم ک خدا کمرنگ شد ب همون اندازه تشویش اومد سراغم
حال بد امشبم متاثر از کسالت فیزیکیم و اشفتگی روحی و البته استرس و سردرگمی شدیدم برای پایان نامه س. میدونم
ولی زندگی بدون خدا تنها چیزیه ک لهم میکنه
از داشتن کسی نا امید شدم قبول
سعی کردم ب ایندم بیخیال بشم و بسپارم دست خدا و انقدر برنامه ریزی بی جا نکنم قبول
دور شدن از دوستام باعث شده نتونم برا خودم اوقات فراغت بسازم قبول
ولی هیچی ب اندازه ک
آمریکاییها نتوانستند مقاصدشان را از راه فشارها به دست بیاورند. میگویند بیایید با ما مذاکره کنید تا پیشرفت کنید. بله! ما پیشرفت میکنیم اما بدون شما/ مذاکره یک فریب است بر سر آنچه که او میخواهد. اسلحه دست شماست و او جرئت نمیکند جلو بیاید؛ میگوید اسلحه را بینداز تا من بتوانم هر بلایی خواستم سرت بیاورم. مذاکره این است. اگر حرف او را قبول کنی پدرت درآمده اگر هم قبول نکنی باز همین سروصداها و دعواهای حقوق بشر خواهد بود.
میگم:بازم آیین نامه قبول نشدم! -میگن: تو کی چی رو قبول شُدی که این بار دومت باشه؟یه بارم که شده تو زندگیت یه چیزی قبول شو حداقل خوشحال شیم:|فقط ضرر بزن...ما که میفهمیدیم تو هیچوقت هیچی نبودی و هیچی نمیشی! -من:سردرد گرفتم،انصافا راست میگن،در همین حد بی خاصیت!"
شنبه امتحان دارم .
میگن اگه قبول بشم میرم ارشد
دانشگاه و رشته مورد علاقم قبول شدم.
و گیر فارغ شدن از اینجا تا اخر شهریور ام.
دعام کنین.
 
پ.ن:اگه قبول شم و برم ارشد نبودن های این مدتم رو جبران میکنم . چون دارم میرم تهران زندگی کنم و تجربه جدیدی هم هست برام روز نوشت ها خوبی ام میذارم ان شالله .
میگم:بازم آیین نامه قبول نشدم! -میگن: تو کی چی رو قبول شُدی که این بار دومت باشه؟یه بارم که شده تو زندگیت یه چیزی قبول شو حداقل خوشحال شیم:|فقط ضرر بزن...ما که میفهمیدیم تو هیچوقت هیچی نبودی و هیچی نمیشی! -من:سردرد گرفتم،انصافا راست میگن،در همین حد بی خاصیت و بی عُرضه !"
قانون
معین شده است. نمی‌شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‌کنی قانون
را قبول نداری! قانون تو را قبول ندارد. نباید [...] از کسی پذیرفت، که ما شورای
نگهبان را قبول نداریم. نمی‌توانی قبول نداشته باشی.
صحیفه امام؛ ج14؛ ص377 |
جماران؛ 6خرداد1360
امروز رفتم دانشگاه شاهد برای مصاحبه گزینش 
اولش عزممو جزم کرده بودم که برم چرت و پرت جواب بدم قبول نشم بعد اونجا توضیح دادن که اگر قبول بشید تو اولویتاتون میمونه اگر نه حذف میشه و روی اولویت ها تاثیری نداره منم تصمیم گرفتم منطقی جواب بدم ولی به هرحال فرقیم نداشت!! قبول بشو نیستم خداروشکر  از بین سوالاش سوال «گاهی عصبانی میشوم» خیلی مسخره و  عجیب بود خدایی خب همه گاهی عصبانی میشن دوستان :|  خلاصه بدون مصاحبه شفاهی اومدم بیرون و فقط امیدوارم
میگم بازم آیین نامه قبول نشدم :(
-میگن: تو کی چی رو قبول شُدی که این بار دومت باشه؟یه بارم که شده تو زندگیت یه چیزی قبول شو حداقل خوشحال شیم:|فقط ضرر بزن...ما که میفهمیدیم تو هیچوقت هیچی نبودی  و هیچی نمیشی،وجودی نیستی!
-من:سردرد گرفتم،حق با اوناست،انصافا راست میگن،در همین حد بی خاصیت و بی عُرضه !
سلام علیکم
طاعاتتون قبول...
روز اول ماه، ساعت 9 صبح، یکی از رفقا تماس گرفت و گفت: "فلانی طاعاتت قبول..."
گفتم: "آخه هنوز که به جائی نخورده که طاعاتم قبول باشه(لبخند)"
بعد دیدم نفر دوم اومد و گفت: "میگم انگار ماه رمضون افتاد تو سرازیری!...تا عید چیزی نمونده(لبخند)"
خدایا ما در پناه خودت بگیر تا کچل نشدیم از دست اینا(لبخند)
ادامه مطلب
درست همونموقع که داری به احساساتت اجازه رشد میدی، همه آسیب های ناشی از اون رو هم قبول کردی. 
احساساتم رشد کرد. آسیب دیدم. 
آسیب دیدم تا یادم بمونه هرکسی مثل من فکر نمیکنه. و اونی ک میگه بدون تو نمیتونم خیلی خوب بدون تو میتونه و بهت آسیب میزنه. 
نتایج کنکور به زودی اعلام میشه و کارنامه اعمال منتشر می کنند!
اگر رشته مورد علاقتون قبول شدین که ناز شصتتون!
اگر نه سخت نگیرید و اوقات تلخی نکنید...
 
اینایی که پول و شهرت و قدرت دارن هیچکدوم کنکور قبول نشدن!
اصلا چون قبول نشدن به این چیزها رسیدن!
 
در عوض این روزها و سن ها زمان مستقل شدن و آزادی بیشتر گرفتنه از کانون خانواده!
عاقبت خوب واسه اونیه که بره دنبال علاقه اش...
 
بابا میگه : گُر اینترنتین باغلیب لَه گور نه طز یاتلار 
من اصلا به هیچ ورم نیس که نت بستن چون خودم واسه همچین روز های آماده کردم . حتی واسه خیلی بدتر از این مثلا اون دی ماه لعنتی که قرار  سر برسه . هر چی که فک میکنم عقلم جای بند نمیده یه سری آدم بدون هویت دارن واسمون تصمیم میگرین . دیدی یه وقتی یه سری آدم ها هستن یه دفعی تصمیم میگیرن یه حرکت فوق انقلابی بزنن بدون هیچ بررسی . بعدش فقط گند میزنن . من نه  چپی هستم و نه راستی . من فقط چند سالی هستش که حوصل
1
بیاییم قبول کنیم که ، هیچکس کامل نیست و ما عقل کل نیستیم و بهتر ما هم در دنیا وجود دارد

2
بیاییم قبول کنیم باید مسئولیت اشتباهاتمان را بپذیریم و برای اصلاح خود ، قدم برداریم

3
بیاییم قبول کنیم تنها با یک بار دیدن شخصی نباید او را قضاوت کنیم

4
بیاییم قبول کنیم تا در مورد چیزی اطلاعات کافی کسب نکردیم نباید نظر کارشناسی صادر کنیم

5
بیاییم قبول کنیم حرف درست زدن هنر نیست ، عمل درست انجام دادن هنر است

6
بیاییم قبول کنیم اگر پشت سر کسی حرف بدی بز
در ماه جاری آزمونی برگذار شد که به اسرار همسری شرکت کردم.
از اونجا که هیچی نخونده بودم فقط رفتم که روی همسری رو زمین نزده باشم.
با شرایطی که در حال حاضر برام پیش اومده
فقط لازم دارم که توی اون ازمون قبول بشم.
احتمال قبول شدنم محال نیست.
چون پنجاه درصد سوالهارو جواب دادم.
ولی الان به دعا احتیاج دارم.
برای دعا کنید که قبول شده باشم.
در همین لحظه خیلی خیلی به این قبولی احتیاج دارم. خیلی زیاد.
علی پرسیده !؟
و گفته هم کنکور دادم و هم در ازمون نیروی هوایی ارتش ثبت نام کردم احتمالا بتونم در رشته پیرا پزشکی دانشگاه ازاد قبول شم یا رشته ای مانند فوریت های پزشکی و شایدم در ارتش قبول شدم که همون استخدام میشه و یا شایدم ظرفیت ها خوب بود معلمی قبول شدم
چون وضع مالی زیاد باحالی ندارم میخوام برم ارتش و یا معلمی تا استخدام بشم ولی نمیتونم تصمیم بگیرم لطفا اونایی که اطلاعی از شرایطی دارن یا تجربه ای دارن کمک کنن
منتظرم تا از نظراتتون استفاده ک
خیلی استرس کنکور دارم. همش فکر میکنم هیچ پخی نمیشم و این یکسال تلاشم از بین میره. اگه بالبنی مشهد قبول نشم دلم خیلی میسوزه.. واقعا داغون میشم..
خیلی نا امیدم
مطمئنم که سه رقمی رو هوا میشم ولی من زیر ۴۰ میخوام تا روزانه فردوسی قبول شم
همسرم قبول نمیکنه خانواده من بهتر هستند
خانم بنده همواره اصرار دارد تا در زمان خرید هدایا برای خانواده‌های مان کاملا یکسان و برابر برخورد کنیم، حال آن‌که خانواده این جانب همواره به نسبت خانواده همسرم لطف بیشتری به ما دارند، چه از لحاظ تعداد و دفعات هدیه دادن و چه از لحاظ ارزش مالی. خانمم قبول نمی‌کند که خانواده من از خانواده او در این زمینه بهترند. با این‌که این موضوع را بارها برایش توضیح داده‌ام اما با توجیهاتی همچون تفاوت سطح مالی دو خ
می‌گفت: 
پدرم خدا بیامرز نظامی بود، از اون آدم‌‌های مهربونِ کم حرف ولی جدی که کمتر کسی لبخند یا حتی اخمش رو دیده بود.
اون موقع‌ها ،حدود‌های سال تولد خودت یا حتی قبل‌تر، دانشگاه قبول شدن مثل الان نبود، کمتر کسی دانشگاه‌ قبول می‌شد تازه اونم سراسری!
خواهرم که قبول شد رفتیم پیش بابا و گفتیم "بابا زینب دانشگاه قبول شده"‌، یه نگاه به خواهرم کرد و گفت "چی قبول شدی بابا؟" زینب سرش پایین بود، انگاری خجالت می‌کشید به بابا نگاه کنه ، آروم گفت "پزشک
سلام به همگی
بنده رویای پزشکی دارم و این جوری هم هست که تمام رویاها و آرزوهای بعدیم هم در صورتی بر آورده میشن که من بتونم اول به پزشکی برسم، که بنا به اشتباهاتی نتونستم امسال یعنی کنکور 98 قبول بشم و میخوام برای 99 بخونم، فقط میخواستم یه ذره روحیه بگیرم، چون الان بخاطر از دست دادن یه سال از زندگیم ناراحتم و مقداری افسرده شدم، اگه میشه مثال هایی در مورد کسانی که مثل من شدن بزنید. واقعا حالم خوب نیست و انگار زندگیم تموم شده و با قبول نشدن به آخرش ر
به قدری برای ما سخت شده که یه نفر اشتباهشو قبول کنه که وقتی گفتم:
"اره راست میگی، اشتباه کردم، باید فکر کنم ببینم چطوری میتونم درستش کنم" 
طرف باور نمیکرد :| میگفت نه شما ناراحت شدی از حرفم :)) معذرت میخام :))
میگم نه بابا اشتباه بود واقعاً میگم.  میگه نه من نباید میگفتم، ببخشید :| 
 
 
 
از استدلال های عجیب و غریبی که بعضا می شنوم از آقایون متاهل اینه که می گن مگه هر کی تلویزیون داره ، سینما نمی ره ؟
این جمله رو وقتی شنیدم که به یکی از دوستان متاهل که شاید نگاه خاصی به دختران خیابون داشت گفتم تو که متاهل هستی و از تو این حرف ها و نگاه ها تا حد ممکن نباید سر بزنه ، که در جواب بهم گفت مگه هر کی تلویزیون داره ، سینما نمی ره ؟
منم بهش گفتم خیل خب استدلال تو قبول ، ولی قبول کن که خانم تو هم می تونه همین استدلال رو داشته باشه برای خودش ، ت
خطاب به زنان میهنم، لطفا اگر نگران سرنوشت ایران، سرنوشت خود و دخترانتان هستید بدقت بخوانید و اگر موافق بودید به اشتراک بگذارید:هر زنی که در جمهوری اسلامی رای می‌دهد  یعنی با صدای بلند به همه ی جهان می‌گوید: من قبول دارم که عقلم نصف مرد است، من می پذیرم که ارزشم نصف بیضه ی چپ مرد است، من تحقیر و حجاب اجباری را قبول دارم، من می پذیرم که شهادتم نصف مرد است اما هنگام رای گیری میتوانند از رای من برای تثبیت و حکومت بر من استفاده کنند، من می پذیرم ک
جهنم...
این تنها واژه ایست که برای توصیف سرزمینت به کار می‌بری!از اول تا آخرش را جهنمی می‌بینی که هیچ جوره امکان به بهشت تبدیل کردنش نیست!همه چیز را صفر و یک می‌بینی!یا یک جهنم سراسر آتش و درد یا یک بهشت بدون هیچ نقص!این توصیفت به خودت مربوط است!فقط چرا از من انتظار داری که درباره این چرندیاتت با تو هم صحبت شوم؟!هر وقت که مرا در دانشگاه می‌بینی به سمتم میایی و سخرانی ات را شروع می‌کنی!دائما هم از من می‌پرسی که آیا حرف هایت را قبول دارم یا نه؟ق
همیشه به ازدواج فکرمیکردم ولی دلم نمیخواست تا قبل از تموم شدن دانشگاه وارد این مسائل بشم.هر وقتی هم که کسی ازم میپرسید چرا شوهر نمیکنی سریع میگفتم مگه من چندسالمه؟!تقریبا از ۱۳سالگی خواستگار داشتم ولی به هیچکدوم اجازه ی اینکه رسما بیان خونمون خواستگاری رو نمیدادیم و منم نمیدونستم اصلا مراسم خواستگاری چیه و چجوری برگزار میشه.یه روز مامانم شروع کرد به حرف زدن درمورد ازدواج و اینکه برای دختر فلانی خواستگار اومده و اون هم بااینکه سنش کمه قبو
«به پدرم گفتم: می خواهم زن بگیرمیک، نگاهی به من کرد و گفت:چقدر درآمد داری که می خواهی زن بگیری»؟
«گفتم: سر جمع هشتصد نهصد تومنی میشهپدرم زد زیر خنده و گفت: پاشو برو بچه گفتم:چرا؟ گفت: با هشتصد نهصدهزار تومنمیشه زندگی کرد»؟«می خواهی دختر مردم رو بدبخت کنی؟
بهش گفتم: میشه یه سوال ازت بپرسمگفت: بپرسگفتم: اگر یک پولدار بیاد  بهت بگهکه برا پسرت زن بگیر، بعد بهت امضاو تضمین بده که ماهانه خرج زندگی بچه ات رومیدم، قبول می کنی»؟
«بابام بلافاصله گفت: خب
خب از همین تریبون اعلام میکنم آزمون توشهری قبول شدم و به جمع گواهینامه‌داران پیوستم :))))
خیلیم خوشحالم. تابستونم بی‌ثمر نموند. 
همیشه از رانندگی میترسیدم. واقعا خوشحالم که توو دو ماه کلاس هام رو رفتم و اونقدر یاد گرفتم که دفعه ی دوم با وجود یه افسر سختگیر و جدی قبول شدم :) الان چشمام قلبیه  :)))
 
چند تا چیز دیگه هم هست که باید بنویسم ، حالا میام مینویسم بعدا.
 
 
 
با استاد بهترین بیزنس اسکول آلمان دو بار مصاحبه داشتم...در شرایطی که ت...م از خونه خارج شدن رو نداریم، من امید به خارج وارد شدن دارم. خیلی استادش رو دوست دارم و خب راستشو بگم اگر‌چه نه به اندازه مقداری که اگه قبول بشم خوشحال میشم ولی در هر صورت اگه قبول نشم، ناراحت میشم.
بااااید شروع کنم و مطمعنم که میتونم و میشه :)
باااید حاشیه ها رو حذف کنم و به هدف اصلی فک کنم و برای رسیدن بهش تلاش کنم و از همه چیز بگذرم . 
اگه برای مثال میخوای دندانپزشکی دانشگاه تهران قبول بشی، باید مثل یه آدمی که دانشگاه تهران قبول شده زندگی کنی و تلاش کنی و درس بخونی و تو حاشیه نباشی. 
پاشووووو
بعد از اتفاق جمعه ی گذشته این فکر خیلی آزارم میده که اگر دانشگاه قبول بشم رئیس اجازه میده من برم یا نه! دارم فکر میکنم اگه قبول شدم هرطوری شده مقابلش بایستم تا به چیزی که میخوام برسم.
توی این اوضاع و احوال درهم خوشحالم که درگیر آدمی نیستم که لحظه به لحظه فکرم به سمتش بره.
یکی از دوستام با یه پسر دوست بود. سالی که کنکور داشت همش با اون درگیر بود. پیام میدادن، ساعت ها حرف میزدن، کلی استرس داشتن که دور از چشم خانواده برن همدیگه رو ببینن. بعضی وقتا ه
خوشبختانه یا بدبختانه قبول نشدم :(
از اونجایی میگم خوشبختانه چون هیچوقت به حکمت خدا شک نداشتم و ندارم  ... برای همین ناراحت نشدم ...
من زحمت کشیدم نشد،  حالا نه به اون شدتی که تو ذهن شما ممکنه شکل گرفته باشه....
از اول که جوابمو دیدم فقط خندیدم چون برام غیر قابل باور بود قبول نشدنم ...
ولی احساس میکنم دعای بابام گرفت.... خلاصه پنج میلیون پرید از این بیشتر اعصابم خرد شده:/ (این پنج میلیون بعداز اعلام نتایج اولیه حرفش به شد ولی نشد دیگه )
یکی دیگه از مسائ
سلام 
دختری هستم ۱۶ ساله و کلاس نهم، من به رشته پزشکی خیلی علاقه دارم و برام مهمه که در این رشته قبول بشم، من امکان ثبت نام در دبیرستان غیر دولتی رو به خاطر مشکلات مالی ندارم و مجبورم به دبیرستان دولتی برم، درسم هم خوب است ، به نظر شما من با این شرایط میتونم پزشکی قبول بشم؟
یه کم نا امیدم، چون تقریبا تموم کسانی که میبینم پزشکی قبول شدن یا تیزهوشان درس خوندن یا یه دبیرستان غیر دولتی، من باید چیکار کنم تا بتونم قبول بشم؟
پیشنهاد :
به هیچ وجه ن
یه بنده خدایی امروز میگفت به این آیه نگاه کنین :
یا پنداری که اکثر این کافران حرفی می‌شنوند یا فکر و تعقلی دارند؟ اینان در بی‌عقلی، بس مانند چهار پایان، بلکه نادان‌تر و گمراه‌ترند.
و بعد ادامه داد : الان یعنی خدا به ما توهین کرده؟ باید بریم بهش بگیم خدایا!! تو اشتباه کردی این حرف رو به ما زدی؟ اعوذ بالله، غلط کردی به ما همچین چیزی گفتی و باید حرفت رو پس بگیری؟
نه!! معلومه که نه!! خدا فقط واقعیت رو عنوان کرده. ما انسان ها رو میشناخته ... انسانی های
خب
قبول نشدم
به همین تلخی

قبل از ازمون هیچ علاقه ای به قبول شدن یا قبول نشدن نداشتم. درواقع اصلا دلم نمیخواست برم و ازمون بدم. برام تفاوتی نداشت.
اما بعد از برگزاری ازمون نمیدونم چرا یهو قبول شدنم انقدر برام مهم شد و میتونم بگم تا حدودی شد بلیط بخت ازمایی.
یه راه در رو که میتونستم از شرایط فعلیم فرار کنم و یه پله بالاتر برم. نزدیکتر بشم به ارامش و امنیت. (این حس و بعد ازمون پیدا کردم)
که نشد. :)
خدایا شکرت. میدونم و مطمئنم حتما خیری توش هست.

پ.ن : ای
تولید وعرضه انواع عروسک های بادی
قبول انواع سفارش
بیش از ۵۰ مدل 
۱۸ ماه گارانتی موتور
دارای نوره داخلی 
قبول طرح ورنگ 
ارسال و متن مد نظر شما به صورت رایگان
کم صدا 
مصرف برق ۱۲۰ وات
با کیفیت و قیمت مناسب 
ارسال به تمام نقاط کشور
شماره تماس ما   ۰۹۱۲۹۴۲۶۶۸۷ عبدی
 
اگر به کار ویرایش ویدیو علاقه مند باشید بدون شک ابزار ساده و کاربردی و دی عین حال قدرتمند ادیوس را می‌ شناسید. حتما میدانید که یکی از بدترین مشکلات، قبول نکردن فایل‌ های jpg است. اما رفع این مشکل بسیار ساده است.
اگرچه کار کردن با ادیوس ساده‌ تر از تصور شماست اما باید بگوییم که نصب و راه اندازی آن کمی بد قلق است. یکی از عمده‌ ترین مشکلاتی که احتمالا شما هم با آن دست و پنجه نرم کرده‌ اید، قبول نکردن فایل‌ های عکس به فرمت‌ های مختلف jpg، png و... است.
وی پس از اخذ مدرک دیپلم در سال ۱۳۵۴ برای اولین‌بار در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته دام‌پروری دانشگاه ارومیه قبول شد. پس از سه ترم مجدداً در کنکور سال ۱۳۵۸ با رتبه ۱۰۴ در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول شد؛ پس از چندی در روزنامه جمهوری اسلامی مشغول به کار شد. با ورود به واحد اطلاعات سپاه پاسداران، نام مستعار حسن باقری را برای خود برگزید.
به نام خدا
تو کل دوران تحصیلم همش بهم میگفت نمیذارم بری سر کار نمیذارم بری
فارع التحصیل که شدم دوسال نذاشت برم
چند ماهه خودش هنش تکرار میکنه بیا برو بیا برو بیا برو
ولی یه شرط هایی مینویسم امضا کن بعد
من رو برای یک کار خوب که میدونه چقدر علاقه دارم خواستن 
دوست ندارم شرط هاش رو قبول کنم
دیگه تحمل اینهمه زور از جانب اون برام سخته
البته همه شرط هاش رو قبول کردم به جز یکی
و نمیزاره برم
نمیزاره
چطور من با این مرد زندگی کنم؟؟؟؟
چرا انقد بده؟؟
باشه، باشه، قبول می‌کنم قرار نیست همیشه موثر باشم، ولی یه شرط داره، تو هم باید قبول کنی همیشه موثری، باش؟پ.ن. اگه هی این‌جوری بگی، نمی‌دونم، نمی‌دونم اوضاع تا کی این‌طوری می‌مونه. هیچی بی‌خیال، خوشحالم که راستش رو می‌گی، بی‌خیال!
ب.ن. خداییش انتظار بی‌جا بود، خب تو هم تاثیر نداشتی این‌جا وگرنه باید ناراحت می‌شدم دیگه، نه؟
و به پایان رسید این مدرسه:)
دیروز اخرین روز مدرسه ام بود و تموم شد
چقدرم زود تموم شد..مخصوصا این سه سال دبیرستان
حس خنثی بودن دارم..هم ناراحتم و هم احساس گنگ و مبهمی نسبت به آینده ام
ازاینجا به بعد آینده ام مشخص میشه..نمیدونم چیکارکنم واقعا...
دستپاچه ام و دارم کتاب های این دو سه سال رو جمع میکنم و تمام وسیله های بقول مامان اضافیو جمع میکنم
خیلی دلم میخواد که دانشگاه قبول بشم و برم دانشگاه..چون آدمی هستم درس خوندن رو دوست دارم
اما خب بعضی وقتها شر
گروه مشاورین حقوقی موسسه پارسه در زمینه های مختلف حقوقی به شرح ذیل مشاوره میدهد.
۱ _ تنظیم انواع دادخواست و شکواییه و نیز لوایح دفاعیه بدون قبول دعاوی مربوطه بنابر درخواست  مراجعه کنندگان
۲ _ انجام مشاوره و راهنمایی و ارائه طریق  صحیح قانونی و کمک فکری به مراجعه کنندگان جهت تسریع و پیگیری دعاوی تا حصول نتیجه
۳ _ تشکیل جلسات مذاکره و مصالحه و سازش فی مابین اطراف پرونده حسب درخواست مراجعه کنندگان و تنظیم صورتجلسه سازش وفق مقررات قانونی و قبول
خوشبختانه یا بدبختانه قبول نشدم :(
از اونجایی میگم خوشبختانه چون هیچوقت به حکمت خدا شک نداشتم و ندارم  ... برای همین ناراحت نشدم ...
من زحمت کشیدم نشد،  حالا نه به اون شدتی که تو ذهن شما ممکنه شکل گرفته باشه....
از اول که جوابمو دیدم فقط خندیدم چون برام غیر قابل باور بود قبول نشدنم ...
ولی احساس میکنم دعای بابام گرفت.... خلاصه پنج میلیون پرید از این بیشتر اعصابم خرد شده:/ (این پنج میلیون بعداز اعلام نتایج اولیه حرفش پیش اومد ،ولی نشد دیگه )
یکی دیگه از
بنا بر تجربه که من در دوستی هام داشتم  دارم از این قانون پیروی میکنم . " سعی کن آدمهارو  همونی جوری که هستن قبول کنی "  سعی نمیکنم کسی رو برای خودم قبول کنم که مطابق میل من باش و این همون نقطعه مشترک تو دوستی هام بوده . یعنی مثلا میخوام به عنوان دوست محمد رو قبول کنم ولی اون سیگاری هستش ! چون سیگاری هستش پس تلاش میکنم اون سیگار رو ترک کنه ولی در صورتی که اون سیگار میکشه چون بهش آرامش میده و هزار و یک دلیل دیگه  :) بر نخوره به محمد هاااا . ( مثلاً  محم
بنا بر تجربه که من در دوستی هام داشتم  دارم از این قانون پیروی میکنم . " سعی کن آدمهارو  همونی جوری که هستن قبول کنی "  سعی نمیکنم کسی رو برای خودم قبول کنم که مطابق میل من باش و این همون نقطعه مشترک تو دوستی هام بوده . یعنی مثلا میخوام به عنوان دوست محمد رو قبول کنم ولی اون سیگاری هستش ! چون سیگاری هستش پس تلاش میکنم اون سیگار رو ترک کنه ولی در صورتی که اون سیگار میکشه چون بهش آرامش میده و هزار و یک دلیل دیگه  :) بر نخوره به محمد هاااا . ( مثلاً  محم
خوشبختانه یا بدبختانه قبول نشدم :(
از اونجایی میگم خوشبختانه چون هیچوقت به حکمت خدا شک نداشتم و ندارم  ... برای همین ناراحت نشدم ...
من زحمت کشیدم نشد،  حالا نه به اون شدتی که تو ذهن شما ممکنه شکل گرفته باشه....
از اول که جوابمو دیدم فقط خندیدم چون برام غیر قابل باور بود قبول نشدنم ...
ولی احساس میکنم دعای بابام گرفت.... خلاصه پنج میلیون پرید از این بیشتر اعصابم خرد شده:/ (این پنج میلیون بعداز اعلام نتایج اولیه حرفش پیش اومد ،ولی نشد دیگه )
یکی دیگه از
حال پیرزن اصلا خوب نیست. سرطان بعد یکسال درمان و خوب شدن موقت دوباره با بهونه های مختلف خودنمایی کرد تا بالاخره همه ی بدنش رو گرفت. خودشم میدونه این روز ها روزهای اخرشه ... ذکر مواقعش هوشیاریش اینه خدایا ببخش و ببر. گرچه این ذکر حال بقیه رو میگیره اما خب حقیقتش رو تقریبا همه قبول دارن.
رفتیم ملاقاتش ... چیز قابل ذکری ازش باقی نمونده بود. مامان ته مونده هوشیاری پیرزن رو به چالش میکشید ... 
اینو میشناسی؟ حالت بهتره ها! و منتظر پاسخی میموند ازش. و او
سرش را خم می کند سمتم و لباسم را چک می کند: دقت کردی مردم همش بهت نگاه می کنن؟
با شیطنت می خندم: شاید چون خوشتیپم؟!
درحالیکه به روبه رو خیره شده: وقتی کسی بهم خیره میشه مضطرب میشم. همش فکر می کنم پشت لباسم خونی شده.
یاد وقت مدرسه افتادم. همیشه برگشتنی چندبار باید پشت لباسش را چک می کردیم و بهش اطمینان میدادیم که تمیز است.
: هرچند که لباس معمولی پوشیدم.
سرش را تکان می دهد: درسته.
 
.
نشسته ایم کنار فواره.
: به نظرت قبول میشیم؟
دوباره لودگیم عود می کن
امروز سندی نوشتم که تا کنون نمونه آن را ننوشته بودم "سند رد ترکه"رد ترکه در برابر قبول آن است و برخلاف آنچه ممکن است به ذهن متبادر شود به معنای سلب حق مالکیت وارث از ترکه متوفی که بطور قهری به آنها منتقل می شود نیست مطالق قانون با رد ترکه وارث از پرداخت دیون احتمالی زائد بر ارث معاف و در برابر آن ولایت نسبت به اموال باقیمانده از متوفی و همچنین حق دخالت در امر تصفیه ماترک را نخواهند داشت.تفاوتش عمده رد و قبول ترکه این است که اگر وارثی ترکه را رد
خدایا
هرچه گفتی هرچی دستور دادی قبول کردیم
هرچه کردی هرچی قسمت دونستی قبول کردیم
چه اونی که بعدا فهمیدیم چه اونی که هرگز درکش نکردیم
هرچه قضا و قدر بود هرچی زدی دم نزدیم 
سخت بود سختی کشیدیم
درد داشت دردشو کشیدیم
اما دیگه الان خسته ایم
بفهم..
یه بارم تو بفهم..
خاطره از زبان خانم محدثه علیرضایی:
مطهره یه متن برای نشریه نوشته بود و داد به منمن اون موقع سردبیر بودم. وقتی متنو خوندم همه چی عالی بود، محتوا عالی، قلم عالی و... اما چنتا ایراد نگارشی کوچیک داشت از نظرمباهاش که مطرح کردم قبول نکرد و گفت تو حق نداری به متن من دست بزنی و... خلاصه اون متنو بدون تغییر زدیم تو نشریهبرای شماره بعدی نشریه بهش گفتم: مطهره بریم از فرمانده بپرسیم که کار درست چیه و اما سردبیر میتونه متن نویسنده و تغییر بده یا نه؟ قبول ک
 
 
١- آقاى کفاش - قبول با اصلاحات- عنوان اصلاح شود، نوآورى در عنوان مشخص شود. روش kNN بررسى شود. چالش هاى مساله را مشخص کنید. هدف واضح و روشن بیان شود. تعداد مقالات در پروپوزال اصلاح شود. 
 
٢- آقاى فرهى - قبول با اصلاحات- modeling حرکت موش صحرایى مشخص شود. تعداد benchmark ها افزایش پیدا کند. عنوان تغییر کند، به صورتى که وزن کار بر روى ارایه الگوریتم جدید باشد. در پروپوزال تابع fitness و بهینه سازى پارامترها مشخص شود. 
 
٣- خانم هاشم زهى - قبول با اصلاحات- تعداد م
به استناد سایت مشاوره حقوق خانواده دینا ، قانون مدنی در خصوص شرایط ایجاب و قبول در عقد نکاح اینگونه مقرر نموده است : " نکاح واقع می شود به ایجاب و قبول ؛ به الفاظی که صریحا دلالت بر قصد ازدواج نماید " . بنابراین طبق قواعد کلی یکی از زوجین معمولا زن ایجاب در عقد نکاح را انجام می دهد و طرف مقابل آن ایجاب را قبول می کند و عقد نکاح واقع می شود . البته میان ایجاب و قبول باید توالی عرفی وجود داشته باشد به نوعی که قبول به آن ایجاب متصل گردد . برای دریا
باید قبول کرد که خیلی از ماها دغدغه نداریم و دچار روزمرگی شدیم اما همینکه بهمون یکذره فشار میاد ، با جملات زیر خودمون رو خالی میکنیم :
 
... توی این مملکت خراب شده 
... سر قبر ...
خاک بر سر ...
تف تو غیرت ...
 
باید قبول کرد که خیلی از ماها برای درست شدن اوضاع کار خاصی انجام ندادیم. نه انتخاب درستی داشتیم و نه انتقاد بجایی ... اما تا دلتون بخواد فقط ادعا کردیم و ادعا کردیم و ادعا ...
فکر کردیم چون لیسانس داریم خیلی میفهمیم یا اینکه چون توی حوزه علمیه درس خ
دیروز خانمی زنگ زد دفتر و گفت با رییس کار داره ، رییس مثل همیشه نبود 
بهش گفتم ایشون تشریف ندارن و خانمه گفت بهشون بگین کریمی زنگ زد و گفت با این شرایط من نمی تونم کار کنم براتون 
گفتم برا چه کاری صحبت کرده بودید؟ 
شغل من !!
خیلی ناراحتم، به پولش احتیاج داشتم و دارم .کاش من یه سال دیگه هم اینجا کار کنم 
کارش خوبه، ساعت کاریش خوبه، جاش خوبه، حقوقش خوبه ... چرا آخه؟!!!!!!!!!!!!
بیشتر کار کنم؟ یه کم کندم این رو قبول دارم ولی این که بره پی نیروی جدید رو قبو
خب
نتایج انتخاب رشته‌ی ارشد هم اومد!
یادم به این پستم افتاد که چقدر هیجان داشتم، و چقدر مطمئن بودم تهران قبول نمیشم :))
 
هرچند ادعا داشتم (و دارم) که "پذیرفتم هرچی پیش بیاد خیرم توشه و هرجا قبول بشم چلنج‌های خودشو داره و میرم که تجربه کنم و ...." ولی واقعا نمی‌تونم انکار کنم که هیجان و حتی این بازه‌ی اخیر (چند روز) قبل از اومدن نتایج استرسشو داشتم :"
اومد و دیدیم و قبول شدیم :) اولین انتخابم نشد، چیزی که بهش عادت داشتم پیش نیومد... ولی مهم اینه که جا
داشتیم با مامان و بابا تو سر و کله هم میزدیم که کی بره واسه شام برنج درست کنه
مامان به بابا می گفت بابا هم به من
هیشکی هم زیر بار نمی رفت
گفتم بیاین تک بیاریم هرکی تک افتاد اون بره
قبول کردن
به بابا شک کردم گفتم ببین تقلب نمی کنی ها
هرکی تقلب کنه خودش باید بره درست کنه
گفت قبول
تک آوردیم
مامانم خواسته بود تقلب کنه یهو دستش بین پشت و رو تو هوا موند :/
آخرم نشست زمین گفت امکان نداره من برم
بابا رو فرستاد :/
رهبر انقلاب در سخنرانی خود در چند روز گذشته با استناد به آیه ۴۹ و۵۰ سوره نور جریان نفاق ومنافق را مشخص نمودند،درآیه ۴۹ خداوند میفرماید:اگر حق وداوری پیامبر (ص)به نفع آنانباشد،آنرا قبول کرده ومی پذیرند.در آیه ۵۰ می فرماید:اَفی قُلوبِهِم مَرَضُُ اَم اِرتابُوا....آیا اینها در دلهایشان مرض است،که هر حکمی یامسئله ای به نفع آنان باشدمی پذیرند،واگر چیزی بر خلاف میلشان باشد،آنرا قبول نمیکنند،ویا آنرا می خواهند توجیه کنند.
در طول دوران زندگی یه آدمایی هسن که خیلی دوسشون داری،بهشون احترام
میزاری و برات یه قهرمانن...
با خودت میگی اگه یه روز نباشن چطوری باید ادامه بدی....
بعد به یه جایی میرسی میبینی اون آدمو دیگه نمیشناسی،برات شده یه غریبه.
دست و پا میزنی شاید برگردی به همون روزا،اما هرچی بیشتر میری جلو اون
احساس غریبه بودن بیشتر برات پررنگ میشه
دیگه دلم نمیخواد دست و پا بزنم برای برگشتن...قبول میکنم اون چیزی که داره
اتفاق میفته ،بدون هیچ واکنشی.
شاید دلم قبول نکنه
خدایا میدونی دیگه تلاشم رو کردم . 
باید فردا رو قبول بشم وگرنه اوج نامردیه. 
 
من توی امتحانای تستی واقعا مشکل دارم. البته آمار آزمونهایی که دادم خوبه.
آزمون آیین نامه رانندگی
امیدوارم فردا بیام و بگم که قبول شدم.
 
+ کامنتها رو جواب ندادم شرمنده . به زودی جواب میدم خیلی سرم شلوغه.
++ خواهشا وبها رو حذف نکنین اگر میخواید وب جدید بسازید لطفا خبردار کنین.ممنون:)
این چند روز اونقدر بخاطر آشفتگی های این چند روز آشفته بودم که حتی خبر قبولی آزمون استخدامی هم برام خوشحال کننده نبود...
۶ صبح جمعه ۹۸/۱۰/۱۳ بدترین خبر این چند سال زندگیمو شنیدم...
باورش سخت بود... مثل زمانی که کسی با خبر ازدست دادن عزیزش اول به صورت ناخودآگاه انکار میکنه... و بعد اشک ها که جاری میشه و سکوتی که نمیشه که شکسته بشه...
و همچنان وجودشون پایدار .... 
.
.
حالا بعد از یه هفته از این ماجرای تلخ حالم بهتر شده بود ،یادم اومد من باید با یه چیزی خیلی
یه‌روز میاد بهارو پس می‌گیریمگلدون زخمیو رو دس می‌گیریمیه‌روز میاد شکوفه‌ها وا میشنحیاطامون پاک و مصفا میشنهی نگو پس بهار ما کی میشه؟زمستونم دوره داره، طی میشهبهار میاد که گل‌فشونی کنهکه باغچه رو‌ ضدعفونی کنهزنبورا از گلا عسل می‌گیرنپروانه‌ها همو بغل می‌گیرنکلیدِ خنده می‌ره تو گوشمونوامیشه این قفلای آغوشمونبدون ترس و بی‌اجازه فورنبوسه‌ها روی گونه‌ها می‌شینن..بد شده بودیم همه‌مون قبول کنبه خاطر یه لقمه نون قبول کنهرکسی فکر ب
اونقدر از اومدن آینده‌ی وحشتناکی که فکرشو می‌کردم ترسیده بودم که حال رو هم نابود کردم. وقتی حال نابود شد، حالا هرچقدر هم که جلو بری، گذشته نابود شده دنبالت میاد.
مردم چیزهای عجیبی درباره‌ام میگن. مسئله این نیست که فقط خودمو قبول دارم یا اعتماد به نفس ندارم، مسئله اینه که نمی‌تونم نه حرف خوب و نه حرف بدشون رو قبول کنم. انگار این ها تگ‌هایی هستن که توی هوا شناور می‌مونن و با فاصله ازم قرار می‌گیرن.
همه چیز هستم و هیچی نیستم. تعریف ناشدنی.
خلاصه میگم که وقتتون رو نگیرم
اتفاقاتی که توی یکی دو هفته اخیر افتاد ، باعث شد نظرم تغییر کنه
یعنی الان باید بگم اشتباه فکر می کردم ...
این وبلاگ هیچ ربطی به کنکور لعنتی نداره
که به خاطرش تعطیل بشه یا نشه
یا حتی حذف بشه
به خاطر شرایطی که دارم
چند وقته نمیتونم درست درس بخونم
اگه دانشگاه قبول بشم، میتونم پست بزارم
ولی اگه قبول نشم ... نمیدونم 
نمیدونم در آینده چی میشه ... الله اعلم
ولی این وبلاگ رو هیچوقت حذف نمیکنم
حالا هم که
هر وقت تونستم پست میزا
سلام دوستای گلم..نماز و روزه هاتون قبول..
دیگه چیزی نمونده دو روزش ک گذشت طاقت بیارین
همه ی ماه رمضان ی طرف و دعای سحر و ربناش ی طرف..
ولی کاش در کنار یار بودیم..
البته اینکه الان با کل خونه دعوام شده هم بی تاثیر نیس
ینی ی جورایی همه با من قهرن..
تقصیر خودمم هستا حالا دعا کنین ک آرامش برگرده..!
این چن روز استرس کنکور یک طرف و دعواها و جر و بحثا یک طرف!
گردنم درد گرفته اینقد اسنرس داشتم
اول ک با همسر الان هم با خانواده..ینی شایدم مشکل از منه
راستی برام د
هوالرئوف الرحیم
1. بهم با انگشتش تیر میزنه و من نگاهش می کنم. داد می زنه:
"مامان بهت تیر زدم. بمرد دیگه!"
2. توی باغ پرندگان به قوها و اردکها که رسیدیم. کلی جیغ و داد کردن. ما خندیدیم گفتیم انگار وو وو زلا می زنن. اونم با اینکه حرف مارو نفهمید خندید و گفت دارن توپ بازی می کنن. فوتبال بازی کردن تیمشون برده. 
3.رنگ زرد رو بهم نشون داده میگم چه رنگیه میگه " خورشیدی". به سفید هم میگه"ابری".
نمی فهمم چرا باید این نگرش زیبا رو عوض کنم. نه. من عوض نمی کنم. اگر رنگ
 یَا رادَّ مَا قَد فات
داره راه میره و با خودش زمزمه می کنه که " تو برگزیده نبودی...قبول کن که نبودی...قبول کن که رسولی بدون معجزه هستی" ...
ازش می پرسم 
به نظرت چرا تو پیامبر نشدی؟
می ایسته...
توی آینه به خودش نگاه می کنه و 
میگه: 
اووومممم...شاید چون روی صورتم چند تا جوش دارم!
از نگاهم می فهمه که این بار نمی تونه از زیر بار جواب در بره...
بعد از یه نگاه دقیق تر و سکوت عمیق تر...می گه: چون به فَهْمَ م عمل نکردم...پیامبرا به فهم شون عمل می کردن...همین!
سکوت می
من یک دختر بیست و چهار ساله ام ...دختری که وقتی در مدرسه ی ابتدایی بود درس خواند تا مدرسه ی نمونه ی راهنمایی قبول شود دختری که وقتی راهنمایی مدرسه ی نمونه قبول شد درس خواند تا دبیرستان هم نمونه باشد وقتی دبیرستان نمونه بود درس خواند تا کنکور دانشگاه علوم پزشکی قبول شود وسرانجام روزی دانشگاه علوم پزشکی قبول شد ...اکنون چه؟
اکنون دختری بیست و چهار ساله و بیکار هستم ...اری میگویند وضعیت بازار کار به هم ریخته است و کسانی که  زودتر از تو فارغ التحصیل
میدونی میخوام قبول کنم که این دنیا چه خوشبخت باشی چه بدبخت اصلا مهم نیست
اما پس زندگی که میگن چیه؟چرا یه سریا دارن خوبشو یا سریام مثل من افتضاحشو !
یه سری از کارا رو بخاطر ابرومون انجام نمیدیم و این خیلی بدع
وقتایی که مامان میگ بریم و برای خودمون زندگی کنیم دلم میخواد قبول کنم اما ...
خدا چرا یکم زندگیمونو درست نمیکنی چرا همه ی بدبختی مردن همه عزیزم مریضیای مختلف اخلاف افتضاح اون ابروی رفته رو نضیب من کردی چرا ؟
گاهی به مامان میگم تو خیلی وضعت
 
یه بار بهش گفتم همیشه برام سواله، اینایی که میگید واقعا بهش اعتقاد دارید؟ گفت اگه قرار باشه نگیم تا اعتقاد کامل که نمیشه...
 
رجائاً گفتن قبول... با ارادت گفتن قبول... حتی اگه اعتقاد هم کامل نباشه...
 
ولی...
این یکی رو مجبور نبودی اگه اعتقاد نداری بگی، مجبور نبودی شعار بدی، مجبور نبودی...
این یکی اسمش چیه؟
ریا؟ یا دروغ؟ 
اگر هم به اینها اعتقاد داشتی پس چرا عمل نکردی؟ چرا حق عمل بهش رو برام قائل نبودی؟
 
 
این یکی برای من انگار روضه اس...
حس مفت باخت
من قبول دارم که زیبا نیستم،شاید دماغ بزرگی داشته باشم،چشم هایم به اندازه کافی قشنگ نباشد،اصلا فرم لب هایم آنچنان هم زیبا نیست،باشه،من زشتم،بقیه زیبا هستند
اما برایم سوال است،آدم ها فقط عاشق انسان های زیبا می شوند؟یعنی آن یک درصدی که زشت هستند را هیچکس دوست نخواهد داشت؟
کاملا اشتباه است!نیمه ی گمشده هر کسی جایی در این کره ی خاکی زنده است و زندگی می کند و قبول داشته باش که تو برای نیمه ات زیبا ترینی:)
داشتم راجع به یه موضوعی دنبال عکس میگشتم رسیدم به پست زیر
 
 
جلوی دیکتاتور شدن اسنپ را بگیریم ( کلیک )
که کلا درباره این صحبت کرده که مسافر محترم ، 2 بار در یک روز سفرش رو لغو کرده و از طرف اکانت مسافر از طرف اسنپ مسدود شده.
 
لیست سوالات مطرح شده درباره اسنپ
سوال 1 : چرا در اسنپ  بلاک شدم؟؟؟بعد اون همه سفر؟؟؟سوال 2 . راننده ای که بعد از قبول سفر ، اون سفر رو لغو میکنه چه تنبیهی براش در نظر گرفته میشه؟؟؟سوال 3 . فاصله راننده با مسافر زیاده و چرا اسنپ
خیلی وقتها بین افرادی که کتاب می خوانند و دوستانی که با کتاب بیگانه هستند بحث در می گیره. غالبا بیگانگان با کتاب استناد می کنند که خواندن کتاب به تنهایی کافی نیست و باید عمل هم کرد. ولی افرادی که کتاب می خوانند نه تنها خواندن کتاب را سرگرمی خود معرفی می کنند یادگیری نگارش و اصول را نیز مطرح می کنند.
نگاه من طور دیگری است
به نظرم خواسته یا ناخواسته وقتی کتاب می خوانیم با منطق آشنا می شویم و در این صورت ذهنمان جستجوگر می شود و آنگاه هر صحبتی را به
قبول کلیه ی امور مالی اعم از :
شرکت های خدماتی، پیمانکاری،بازرگانی و تولیدی وم شاغل و ا‌شخاص حقیقی با مناسب ترین قیمت
قبول کلیه ی پرونده های مالیاتی :
مالیات ارث، مالیات املاک و سرقفلی، مالیات مشاغل، مالیات شرکت ها، مالیات حقوق، مالیات درآمد اتفاقی، رسیدگی های مالیاتی، حضور در هئیت های حل اختلاف مالیاتی، تحریر لایحه های مالیاتی، مشاوره مالیاتی با مناسب ترین قیمت
شماره تماس : 09038466474
دیشب تا آخر شب هر چی خبر توی کانال ها می خوندم یه جورایی تکذیب محکمی بود بر حمله موشکی به هواپیمای مسافربری و یک جورایی برای منِ مخاطب جا انداختن که واقعا نقص فنی باعث سقوط هواپیما بوده .
صبح شد و اول صبح مهدی اومده بهم می گه محمد ، سپاه هواپیما رو زده سریع بهش گفتم نه بابا الکی هست .. خواست ادامه بده که من زیاد رغبتی نشون ندادم و بی خیال شد . گذشت تا این که سید محمد هم این قضیه رو بهم گفت . باز گفتم نه من تا دیشب اون هم آخر شب خوندم که همه این قضیه م
{دلایل عقلی امامت و مهدویت - شماره 38}
 
اینجا تقلید جایز نیست!
 
مبحث امامت،‌ چیزی جدای از «عقل» نیست. لذا کلیه‌ی دلایل دینی، حتماً عقلی هم هست و کلیه‌ی دلایل عقلی اگر صحیح باشند، حتماً عین دین هستند و اساساً حق و باطل، هستی و نیستی، ضعف و کمال و... با عقل شناخته می‌شوند. پس، بدیهی است وقتی اسلام بر اساس فرامین الهی می‌فرماید: «اصول دین تحقیقی است و در اصول تقلید جایز نیست»، یعنی باید برای آدمی با استدلال عقلی به اثبات رسد.
اصول اعتقادی نه تنه
اول دبیرستان رو با هم بودیم و از اونجا راهمون جدا شد.مشاور مدرسه به من گفته بود معدلت خوبه برو ریاضی، صالح رو هم با همین فرمول فرستاده بود انسانی.به کنکور که رسیدیم من میخوندم که برق قبول بشم و صالح میخوند برای حقوق.اون اقتصاد کرمان قبول شد، من برق فردوسی. اون اقتصاد کرمان رو نرفت و تو دانشگاه آزاد خودمون حقوق ثبت نام کرد، من برق فردوسی رو نتونستم برم و از کنکور ریاضی محروم شدم و تصمیم گرفتم کنکور انسانی بدم .صالح هم از حقوق آزاد انصراف داد که
سلام دوستان 
بنده در رابطه با دبیرستان بزرگسالان و نحوه درس خواندن سوال داشتم،میخوام بدونم میشه نمونه سوال بخریم و بخونیم و حفظ کنیم؟، آیا میتونیم با این روش مثلا تو مدت کم (ده روز) نمره ده بگیریم؟، آیا نمره کمتر از ده بگیریم میتونیم قبول بشیم و از شر اون درس راحت شیم؟ 
از اون جایی که ما باید تو خونه درس بخونیم راه حلی دارین که درس ها رو خودمون یاد بگیریم و بخونیم؟ مثلا فیزیک و ریاضی رو که بدون معلم نمیشه یاد گرفت، باید معلم پیدا کنیم ولی بعضی
سلام خدمت همگی
دختری هستم که پارسال کنکور داشتم و به دلیل یه سری مشکلاتی که یکی دو ساله باهاشون دست و پنجه نرم میکنم (مشکل داشتن با پدر و مادرم، افسردگی و غیره)، تو این مدت افت تحصیلی شدیدی داشتم و کنکورم رو هم خراب کردم.
من عاشق درس خوندن بودم و هستم و همیشه سعی می‌کردم نمره هام خوب باشه و رشته ی خوبی قبول شم و آینده م رو بسازم که متاسفانه امسال نشد. یه رشته ی نه چندان خوب یه شهر دور تر از محل زندگی مون قبول شدم و ترم دوم هستم یعنی از بهمن ماه. به
در زیر لیست بسته های اینترنت بدون محدودیت زمانی آورده شده است:
1 گیگ بدون محدودیت زمانی = 6,000
2 گیگ بدون محدودیت زمانی = 11,000
3 گیگ بدون محدودیت زمانی = 15,500
4 گیگ بدون محدودیت زمانی = 20,000
5 گیگ بدون محدودیت زمانی + 500 مگ(یکماهه 6 تا 12 صبح) = 23,000
7 گیگ بدون محدودیت زمانی + 700 مگ(یکماهه 6 تا 12 صبح) = 27,500
10 گیگ بدون محدودیت زمانی + 1 گیگ(یکماهه 6 تا 12 صبح) = 33,000
توجه: منظور از بدون محدودیت زمانی چیست؟
منظور این است که تا زمانی که حجم بسته ی شما به پایان نرسیده است
شم
در جمع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی: برخی اظهارنظر کرده اند که این تهدیدهاست؛ بنده مطلقا این را قبول ندارم. من معتقدم سال98 بتوفیق الهی سال فرصتهاست؛ سال امکانات و سال گشایش است/ آن کسانی که اظهارنظر دیگری میکنند و تهدید را به رخ میکشند، دانسته یا ندانسته تحت تأثیر رجزخوانیهای دشمنان ملت هستند. این رجزخوانیها باید همانطور که هست دانسته بشود ر امروز همه قبول دارند که دشمن در حال جنگ اقتصادی با ماست. این را همیشه میگفتیم، اما بعضی باور نمیکر
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی یه پنگوئن عاشق یه پنگوئن دیگه ای میشه
 کل ساحل رو میگرده و قشنگترین سنگ رو انتخاب میکنه ،
 اون رو واسه جفت ماده میبره ، اگر ماده از سنگ خوشش اومد و قبول کرد جفت هم میشن؛
ولی اگر قبول نکرد پنگوئن نر احساس میکنه سنگی که پـٓیــدا کرده اصلا قشنگ نبوده و اونوقت اونو میبره زیر آب لای مرجانها میندازه تا دیگه هیچ پنگوئنی
 اشتباه اونو تکرار نکنه و نا امید نشه .
اما ما هی اشتباهات خودمون رو تکرار ، تکرار ، تکرار و به دیگران ه
عمیقا حس میکنم به اون جزوه ها نیاز دارم اما از لحاظ شرعی مشکل دارن و حتی نمی تونم به استفاده از ا‌ون جزوه ها فکر کنم ، همه رو جمع کردم ، حالا که من بیخیالشون شدم بعد یک هفته مامان میگه مبهم این جزوه ها رو نیاز نداری ، میگم من از این جزوه ها استفاده نمی کنم ، میگه پس نیاز داری و.......
خودش هم دلایل من رو می دونه و میدونه کوتاه نمیام ،اما مشخصه که زیاد هم با من مخالف نیست.......
و لابلای اتفاقات امروز مقاله‌ای  بود که مطمئن بودم از لحاظ شرعی مشکل داره ا
هم حس خوبی دارم هم حس بد. هم خوشحالم هم نیستم. خوشحالم چون شاغل شدم هدف دارم برای تایمم و خب این سرآغاز خیلی چیزاست برای.
ناراحتم چون بخور و بخواب تموم شده. دوست دارم هروقت دلم میخواد برم مسافرت بدون دغدغه. بدون مرخصی. مخصوصا تو پاییز و زمستون که همه جا خلوته و جون میده برای مسافرت.
تو تابستون هم ساعت کاریم از ۸:۳۰-۹ شروع میشه تا ۱ ظهر.
بابام میگن باید قرارداد کاری بنویسی.. ولی من مخالفم چون تا همین الانشم چند تا سمت دادن به منی که هنوز مدرک لیسانس
مهندس رسول عسگریان کاندیدای مجلس: روش فعلی اجماع مورد قبول بنده نیستبسمه تعالینمی دانم کدامین جملات را برای توصیف محبتهایتان بنویسم انسانهایی از جنس بلور ، آسمانی و مهربان، چقدر زیبا واژه ها را آسمانی می کنید.ممنون بابت همه ابراز  محبتهایتان در این چند روز اخیر که روزهای سختی برای ما بود که با لطف شما مردم خونگرم و دعاهای شما ختم بخیر شد و امروز به سلامتی وارد منطقه شدیمو در باب انتخابات با توجه به تماس بسیار زیاد شما دوستان در باب اجماع ب
قبول ار من نسازم دین تو، ترسم سرم برٌی،
قبول ار میکنم دینت، تو جای دیگرم برٌی.
ببری صد نیستان و فغان بر جان نی ریزی،
فغان از جان من خیزد، نهال باورم برٌی.
زبردست تبردستی، ز باغ باورم بگذر،
تو هم زیر و زبر گردی، اگر خشک و ترم برٌی.
به مقراض دو پای خود میانبر میکنی راهت،
کمند یاری ما را میان دلبرم برٌی.
به تیغ ابروان هر دم طبابت میکنی قلبم،
برای زخم ناسوری تو نیم پیکرم برٌی.
گهی شعر ترم خوانی، گهی خشک و ترم برٌی،
گهی بال و پرم بخشی، گهی بال و پرم برٌ
همین!
+دلم سکوت میخواد و یه خواب سنگین!
.‌‌‌..
امروز همکلاسیم سر یه قضیه ای میگفت فاطمه چرا انقدر شبیه یه آدم حسود شدی!
حسود نیستم...فقط خیلی خیلی حساس شدم!بیخودی!
یه بشکن بزن تا برات کل غوره های تاکستانو آب بگیرم!
...
استاد گفت چرا جبرانی رو نیومدی؟
گفتم هوم استاد یادم نیس ولی حتما دلیل موجهی داشتم!
استاد
...
از انتظار متنفرم!
...
بابا میگه ایشاالله قبول نشی!میگم چرااا؟میگه الان قبول نشی بهتره تا مرحله اخر قبول نشی...استدلالش لای تارهای صوتی حلق و ح
قبل اینکه از شرکت چار بزنم بیرون برنامه نویس آقای شین به برنامه نویس آقای محتبی ف گفت جام بده صاف جلوی کولر هستم گفت اشکالی نداره جاتو با آقای رضا ف عوض کن !!! بعد برگشت سمت من گفت آقای رضا ف جاتو فردا با برنامه نویس آقای شین عوض کن گفتم جامو خیلی دوست دارم !!! قشنگ هر کی میرسه بهم یه چیزی بهم میگه و روی اعصابم راه میره !!!! بعدش برنامه نویس آقای احسان ه بهم گفت چرا قبول کردی ؟ گفتم قبول نکرده ام !!! خب فردا اعصاب خوردی دارم !!! یعنی از الان اعصابم خورد
یک پیرمرد و سه دخترش در یک روستای کوچک با هم زندگی می کردند، یک روز پیرمرد بیمار شد و مرگ به سراغش آمد، دختر بزرگ تر از مرگ درخواست کرد تا پدرش 2 سال دیگر هم زنده بماند و مرگ قبول کرد.
2 سال بعد مرگ دوباره به سراغ پیرمرد آمد و دختر وسطی از مرگ درخواست کرد تا اجازه دهد پدرش یکسال دیگر هم به زندگی خود ادامه دهد و مرگ هم موافقت کرد.
یک سال بعد مرگ بازگشت و دختر کوچک پیرمرد که شمعی روشن در دست داشت از مرگ خواست تا زمانیکه که این شمع می سوزد و آب می شود،
بدون تعارف این هفته ۲۰:۳۰ مصاحبه با یک آقای دکتری بود ۳۷ ساله 
که از یک منطقه محروم سمپاد قبول شده بود و بعدش دانشگاه و الان ۸ امین سال جراح مغز د اعصاب بودنش بود و بیش از ۷۰۰۰ ۸۰۰۰ هزار عمل انجام داده بود و بیشتر از نصفش بدون گرفتن هزینه ... گفت پس اندازش ۷ میلیونه و هنوز مستاجره و ۴ تا هم بچه داره !
همیشه میره مناطق محروم و رایگان ویزیت میکنه و اونایی نیاز به عمل دارن میاره تهران و رایگان عملشون میکنه ... چقدر سعی میکرد چیزی نگه ! همش میگفت من از م
شبهات فاطمیه آیه الله توحیدییکی از کارهایی که دشمنان اهل بیت انجام دادند حدیث سازی است!در کتاب عیون اخبار الرضا  از امام رضا علیه السلام سوال شد که آیا احادیث مخالفین در فضیلت شما را قبول کنیم امام ع جواب دادند مخالفین احادیثی درست کردند به همراه غلو و برخی احادیث را درست کردند بر علیه مخالفین به همراه اسم بردن از آنها  به نام ما و شیعیان که طرفدارانشان را وادار کنند که بر علیه ما به اسم سب و لعن کنند و احادیثی هم که در فضایل ما نقل کردند بر
آقا شهریه های مدارس چقدر رفته بالا۲۰ میلیون برای پیش دانشگاهی خیلی هزینه سنگینیه، هزینه دانشگاهی خیل پایین تره. الان دانشگاه آزاد ترمی ۱ میلیون میگیره و شاید کمتریعنی سالی ۲ میلیون نهایت۴ سالش میشه ۷_۸ میلیون تا لیسانس بگیریمن یکی دوسال پیش دانشگاهی غیرانتفاعی درس میدادم. بچه ها درس نمیخوندن گفتم آقاااا اگه میخواستی درس نخونی چرا اومدی این مدرسه که این هزینه بالارو بدی، میرفتی مدرسه دولتی رایگان درس میخوندی احتمال اینکه دانشگاه آزادم ق
Told me: pick my battles and be pickin' 'em wise!
But I wanna pick 'em all and I don't wanna decide.
Killing boys_Halsey
وقتی نگاه می‌کنم به دور و برم و این‌همه چیز جورواجور می‌بینم، گاهی سرگیجه می‌گیرم. 
این‌همه پروژه نصفه‌نیمه، این‌همه کار ناتموم و این‌همه علاقه‌ی متفاوت.
نصف بیشترشون به ثمر نمی‌رسن، اما خب، گاهی دنیا با آدم مهربون می‌شه. 
آره، بالاخره بعد از این‌همه دوندگی، تونستم اون رمز همگام لعنتی رو از معلمم بگیرم و همین که رمز رو فرستاد، بدو بدو رفتم تا نتیجه المپیاد رو چک کنم.
حسین از بقیه پسرهایم شیطون‌تر بود یعنی شادتر بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت‌ روحی هم قرار داشتیم خنده را روی لبمان می‌آورد.یک روز برادر بزرگ‌ترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: مامان حسین سر من و دوستم را با آجر شکست من با تعجب پرسیدم: چطور حسین که از شما کوچکتر است سر دو نفر شما را با هم شکست⁉️حسین گفت: می‌خواستم مارمولک بکشم، آجر را به دیوار زدم، آجر دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم
اگه یک وقتی هوای یه بوسه از لعل یار کردی بدون خراب کردی ! اگه هوس کردی یار رو تو بغل بگیری بدون خراب کردی . اگه هوس کردی زیر بارون با یار قدم بزنی بدون خراب کردی . اگه هوس کردی بری پیش یار بدون خراب کردی . اگه هوس کردی با یار ، یار شی بدون خراب کردی . اگه هوس کردی یار رو تصور کنی بدون خراب کردی . همه ی این کارارو اون موقعی درست کردی که از یار فرار کردی ! یا یار از تو ... :((
بیا بدون اینکه خراب کنی تو حسرت یار بمون ، سکوت کن ، بیخیال ...
فعلن بشین !
مهم این است که به این باور برسیم قبول مسئولیت به معنای سرزنش کردن خودمان نیست.سرزنش کردن مشخص میکند چه کسی مقصر است در حالی که هدف ما از قبول مسئولیت این است که چه کسی تصمیم گرفته تا شرایط را بهبود ببخشد.
همین الآن...
همین الآن هر کجای زندگی مان که هستیم باید بدانیم که هم موقتی ست و قطعا همان جاییست که انتظارش را داشته ایم...
ما به این برهه ی زمانی رسیده ایم تا بتوانیم آنچه را لازم است یاد بگیریم تا شخصی شویم که زندگی مان را  آن طوری که واقعا میخو
کنارش خودت باشی درست مثل وقتی که رژت پاک شده و اون بگه ناز ترین دختری هستی که وجود داره.
حتی وقتی استرس حال بدت رو داشتی و میتونستی توی خونه استراحت کنی ولی به عشقش اومدی که ببینیش چون دلت براش پر میکشید.
وقتی بعد از 2 ماه و نیم دیدیش قربون قد و بالاش بری و بهش ببالی.
دستتو ببوسه و قند تو دلت آب شه واسه این حرکتش. 
کنارت حالم خوبه کنارت خود خودمم کنارت امنیت دارم کنارت آزادم منو با همه چیزی که هستم و قبول دارم قبول داری و مطمئن باش قدرتو میدونم از
شبهات فاطمیه آیه الله توحیدییکی از کلرهایی که دشمنان اهل بیت انجام دادند حدیث سازی استدر کتاب عیون اخبار الرضا  ازامام رضا ع سوال شد که آیا احادیث مخالفین در فضیلت شما را قبول کنیم امام ع جواب دادند مخالفین احادیثی درست کردند به همراه غلو وبرخی احادیث را درست کردند برعلیه مخالفین به همراه اسم بردن از آنها  به نام ما وشیعیان که طرفدارانشان را وادار کنند که برعلیه ما به اسم سب ولعن کنند واحادیثی هم که در فضایل ما نقل کردند برا این بوده که آن
از اخرین داستانم خوشش نیومد. یکم چیز میز به عنوان دلیل مِن مِن کرد ولی مسئله این نبود. فقط دیگه چیزایی که توی من دوست داشت رو نمیدید. دیگه از داستانام خوشش نمیومد، دیگه از بحثام راجع به کلمات خسته شده بود. از باورم به چیزای غیرواقعی متنفر شده بود. دیگه هیچ کدوم از چیزایی که بخاطرشون بهم گفت بیا دوست شیم رو دوست نداشت. حرفاش بوی نفرت میدادن و نمیخواست قبولش کنه. کاراش تایید کردن نفرتشو و اون بازم قبول نکرد. رفت و قبول نکرد.اخرین داستانمم دوست ند
چند روزیه که هی به خودم بد و بیراه میگم. هی خودم رو مقایسه میکنم و شکایت از این که این چه دنیاییه. این چه وضعیه. نگاه کن فلانیو نگاه تو چقدر ضعیفی. نگاه اون یکی باهات چیکار کرد. نگاه نگاه و خلاصه خاک تو سرت. 
امروز یک لحظه به خودم اومدم و دیدم که گناه دارم بابا. این مریضیه که دارم. این که هیچ وقت راضی نیستم. این که گیر کردم تو گذشته و این همه ترس از شکست دارم. این که حالم رو به تنهایی نمیتونم خوب کنم.  هی به خوددم گفتم ببین تو همینی. بیا لااقل قبول کن
همه ما آدم ها یک حاشیه امن داریم که باعث می‌شه از تجربه های جدید خودمونو دور نگه داریم. خارج شدن از حاشیه امن زندگی مون به معنی قبول ریسک های مختلفه
ولی به نظرم اصلی ترین دلیلی که بعضی ها رشد می کنند و بعضی ها فقط در آرزوی رشد هستن این مسئله س! بعضی ها قبول می کنن از حاشیه امن زندگی شون خارج بشن و قدم در دنیای ناشناخته بگذارند در حالی که بعضی ها ترجیح می دهند همچنان در همون حاشیه امن خودشون زندگی کنند.
وقتی پس از یک ماه کار کردن در شرکت تونستم تر
نامردی یعنی اینقدر قشنگ بازی بخورم و اینقدر قشنگ تر خانواده رو علیه من بسیج کنی:)من که شرایطم به اندازه کافی خوب نیست فقط اینکه بگه آخر راه من به تباهی میرسه و میزاره که برم و خومم بفهمم رو نمی تونم باور کنم ، من که میرسم به انتهای این مسیر اما اینکه منتظری با ندامت برگردم بگم من اشتباه کردم رو نمی تونم قبول کنم ، منتظری زمین بخورم که منتت گوش فلک رو پر کنه؟؟اگه آره که هنوزم منو نشناختی اما بدون کاری که با من کردی رو فراموش نمی کنم ،هیچوقت...
اوایل هفته::
مامانم:یاسمن! چهارشنبه آیین نامه داری!بشین بخون!
من:(شبش زنگ زدم یگان بش گفتم آیین نامه شو بده ببینیم چگونه کتابیست!)
من:(صبحش مجدداً زنگیدم به یگان و کاشف به عمل اومد که دیشب یادش رفته بوده کتابو بم بده! یکی از یکی داغان تریم!)
سه شنبه::
مامانم: فردا آیین نامه س!خوندی؟!
من:(کف دستمو کوبوندم به پیشونیم!) راسی یگان کتابو نیاورد مامان؟!؟ن؟!؟ بیخی هفته بعد امتحان میدم! الان آبروم میره!
بابام:نه همین فردا برو آشنا شی که ازین به بعد بشینی بخو
خلاصه از رمان ملینا : 
ملینا- مامان! مامان کجایی؟مامان- اینجام مامان جان، چی شده چرا جیغ میزنی؟ملینا- مامان قبول شدم تربیت معلم، بلاخره به آرزوم رسیدم خدایا شکرت. وای خیلی خوشحالم.مامان- الهی دورت بگردم مادر، خدارو شکر که قبول شدی دخترم. بذار زنگ بزنم به بابات خبر بدم خوشحالش کنم.ملینا- باید جشن بگیریم مامان، شما قول دادی.مامان- حتما، بیا، بیا بشین ناهارتو بخور منم زنگ بزنم به بابات بهش بگم.مامان رفت و منم یه لقمه بزرگ برا خودم گرفتم و با حرص ش
مصاحبه ای که با برادر دانشگاه کاشان رفته بودم رو که یادتونه؟ این پست
خب، دکترا دانشگاه کاشان قبول شد.
هرچند به نظرم واقعا دکترا خوندن تو ایران دیگه به هیچ دردی نمیخوره و باید به پول! چسبید؛ اما از اینکه خودش خوشحاله براش خوشحالم. اما واقعا نمی دونم با این مشغله ی کاری و دو تا بچه ی کوچیک چطور میخواد درس هم بخونه...اونم تو شهری که 7 ساعت از ما فاصله داره...
 
منتظر جواب کنکور خواهرزاده کوچیکه هستیم، که احتمالا اگه خوش شانس باشه، یا فیزیوتراپی قبو
من به عنوان کسی که علمی کاربردی درس خونده اصلا به کسی توصیه نمیکنم بیاد دانشگاه علمی کاربردی
من خودم بنا به دلایلی مجبور شدم بیام علمی کاربردی و الا عمرا همچین انتخابی نمیکردم
برای کاردانی سمنان قبول شدم و برای کارشناسی با یه نفر فاصله نتونستم تهران قبول شم
خلاصه که اگه آینده تحصیلیتون براتون مهمه نیاید علمی کاربردی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها