نتایج جستجو برای عبارت :

واقعا دخترهای بد پوش دوست دارن آقایون زیبایی هاشون رو ببینن؟

خب بدی شغل من اینه که همیشه با ادمای مایه دار که بچه هاشون همسن من هستند سر و کار دارم ...بدیش به اونجاست که خیلی به بچه هاشون حسودیم میشه که مامان باباهای جوونی دارن 
به اینکه مایه دارن..زمین و ویلاهای آنچنانی...
خب این بده خیلی بد...شاید هم از اون لحاظ که توقعم از زندگی بالا میره خوبه
تا 1400 باید تحمل کنیم
محرومیت الکی بازیکنانمون رو
بازیکن فراری دادن هاشون رو
بازیکن نگرفتن هاشون رو
توبیخ هاشون رو
ضعیف کردنمون رو
محروم نکردن بازیکن های رقیب رو
 
واقعا خودتون خجالت نمیکشید لیگ و به کثافت کشیدید؟ برید زودتر راحت شیم از دستتون
سلام
من کنکوری هستم و چادری ، همیشه شیک میپوشم و یه کم عطر میزنم و سعی کردم ساده ی ساده هم نباشم تو کلاس های کنکوری که میرم دخترا یجوری تیپ میزنن که منه همجنسشون هم یه جوری میشم دیگه چه برسه به استادامون که حتی بعضیاشونم مجرد و جونن.
واقعا یعنی این دخترای ساپورت پوش مانتو کوتاه و تنگ پوش و موهای شدیدا بیرون دوست دارن کسی زیباییشونو ببینه؟ از طرفی نمیدونن چه اثراتی روی مردا میذارن با ظاهرشون؟
یه نکته هم اینکه میگن ساپورت اول تو آکادمی گوگوش در
بهم گفت که اگه اومدم تهران دوست دارن که با اونا زندگی کنم! و من فکر کردم که صرفا تعارفه ولی تاکید کرد که تعارف نیست و واقعا دوست دارن برم پیششون :)))))))))))
و در توصیف میزان خفن بودن این پیشنهاد باید بگم که یه اتاق دارن که کلا کتاب چیده‌ست توش از کف تا به سقف! و تفریح روتین، کوه رفتن جمعه هاست که چندساله وقفه ای توش ایجاد نشده! و تا بهشتی یک خیابون فاصله ست و میشه پیاده رفت!
 
اصولا آدم عاقل الان به جای بندری زدن میره خودش رو با تست خفه میکنه!
سلام
چرا انقدر لوازم تحریر گرون شده؟ مردم قراره چجوری برای بچه هاشون وسیله بخرن؟ خداروشکر که دوران تحصیلم تموم شده واقعا :)) 
دیروز چهار تا دفتر خریدم، دو تا دفترچه یادداشت، چهار تا از این کاور های جلد کتاب، دو تا اتود، دو تا مغز اتود ( من خودم مداد رو خیلی بیشتر از اتود دوست دارم ولی خب گفتم شاید بچه ی مردم دوست نداشته باشه ) دو تا پاک کن و شش تا خودکار.
اون خانواده ای که قراره این وسائل رو بهش بدیم نمیدونم پسر دارن یا دختر فقط تخمینی گفتن یا راه
سلام  خدمت دوستان عزیز 
سوالم اینه که آیا مشکل نازایی میتونه مانع ازدواج کردن یه دختر بشه؟
اونی که نازایی داره نمی تونه ازدواج کنه و خوشبخت بشه؟ من واقعا خیلی ناراحتم به خاطر مشکل مالی نتونستم برم پیش یه دکتر زنان تا کاملا حلش کنم. آیا همه مردان بچه دوست دارن. من هر چی مرد تو اطرافم دیدم بچه دوست دارن، کلا از زندگی نا امید شدم، خیلی دلم پره. بچه خیلی زیاد برای مردان مهمه، اگه نباشه بعضی هاشون به زن سرکوفت میزنن. 
الان زندگی دختر خاله من شده ع
وقتی از ۹ سالگی وبلاگ نویس بودم یاد نگرفتم بدون اینجا خوشحال باشم. تو دنیای واقعی آدمای واقعی چرا نمیبینن منو.؟ واسه شکوایه نیمدم . دوست دارم بنویسم. دوست دارم دوست پیدا کنم. همینجا دقیقا همینجا. ولی به خودتون بیاید خودتونو تبدیل کردید به یه قهرمان توی توییتر توی فیش بوک وبلاگ تلگرام اینستاگرام همه جا فقط یه عده دیده میشن. نمیگم لیاقتشو ندارن دارن قلم خوبی دارن فوق العاده . ولی دوست نمیشن انقد دورتون شلوغه که ما معمولیارو نمیبینید. خیلی ازتو
توی دوران دبیرستانم هر قدر از دوست دورو و مسخره ام "ح"  ضربه خوردم
حالا توی دانشگاهم دیدم دوستی که انتخاب کردم "ی" همونقدر احمق و عوضیه ، همونقدر منفعت طلبببب و حریص ، حسود و واقعا غیردوست 
غیردوست
هرچی هست  ، دوست نیست واقعا ناراحتم که چرا این دو ترم توی اکیپ مسخره ای بودم که تمام گفته هاشون یا غیبت پشت همدیگه بود یا پشت پسرای مردم و واقعا متاسف شدم برا خودم ک اینجور ادمای چیپی دور و ورمن و من؟ من دو ترم دانشگاهمو با اینا گذروندم 
من اییینقد ب
دنیای عجیبی شده، حیوانات جنگل شرف دارن به بعضی از آدم ها. امروز مراجعه کننده ای داشتیم که هنوز ۵۰ سالش نشده بود، اما قیافه اش مثل یه پیرمرد ۹۰ ساله شکسته بود، دست هاش می لرزید. موضوع شکوائیه اش رو که دیدم دلم میخواست بمیرم. ایراد ضرب و جرح اونم توسط پسرش. با هزار امید و آرزو بچه بزرگ کنی آخرش دست روت بلند کنه. بنده خدا مثل ابر بهار گریه می کرد، وقتی سید چایی آورد براش بهم گفت صبحونه هم نخوردم. دلم کباب شد براش. تخت بیمارستان پر از پدر و مادرهایی ه
دخترای کانادایی که وایت هم هستن
یه سری دیوونگی ها دارن
یه سری اخلاقای خوب
دیوونگی هاشون اینه که مثلا روانی هستن
روانی بازی دارن
یا مثلا خیلی سیگار میکشن
یا خیلی وید میکشن
یا کوک میزنن
خوبیاشون اینه که ساده ن
مهربونن
اهل کمکن
دوست داشتنی ان
حسودی نمیکن معمولا
یعنی تو با اینا ازدواج کنی با یه سری اخلاقای خوب و بدشون سر و کار داری
دخترای ایرانی
اغلب:
موهامو قهوه ای روشن رنگ کنم بیکاز آم عم عه به لاند
خیلی بی خیالن
از یه طرف به شدت احساس حقارت دار
مصاحبه با دکتر کلانتر هرمز فوق تخصص جراحی پلاستیک، رو نگاه می‌کردم. رئیس موسسه‌ی خیریه‌ی مرهم:) که به صورت داوطلبانه و رایگان، صورت‌هایی که به طور مادرزادی دفورمیتی دارن و از پس هزینه‌ها برنمیان رو عمل میکنن. خیلی برام دوست داشتنی و تاثیرگذار بود دیدن فردی که تا تهِ تهِ راهی که من هنوز شروع نکردم رو رفته و حالا داره با اطمینان خاطر گوشه‌ای ازش رو تعریف میکنه ، از لبخند مریض‌ها و برق چشم‌هاشون میگه که شنیدنش، قند رو تو دل من آب می‌کرد! ای
فکر کنم که (این جدیده و حاصل تجربیات دو سه ماه اخیرم)،
یک مرد
وقتی که واقعا یه دختر رو دوست داره
همه زندگی و عمرش و وقتش و همه چیزش رو صرف میکنه که اون دختر رو خوشحال کنه و اون دختر کلا خوشحال باشه.
 
ممکنه سعی هم حتی بکنه که یکمی بهش زور هم بگه،
به دو دلیل:
1. کاری که دختره میکنه ممکنه اون لحظه به نفعش نباشه و پسره نمیخواد اسیبی به دختره وارد بشه
2. مردها معمولا دوست دارن یکمی قدرت و کنترل هم روی دختری که دوسش دارن داشته باشن.
 
تفکر غالب ماها (یعنی من و میم و اغلب اطرافیانمون) اینه که روز تولد آدم هم یه روزی هست مثل روزهای دیگه.یعنی در این حد بی ذوقیم ما.ولی خوب آدم هرچقدر هم بی تفاوت باشه بالاخره اون احساس خاص به روز تولدش رو داره.آدمها همیشه مورد توجه قرار گرفتن و دیده شدن رو دوست دارن.ولی من واقعا واقعا الان و تو این سن هییییچ توقعی از هیییچ کس ندارم که یادش بمونه و تبریک بگه.اونم با این دغدغه های متعددی که آدم ها این روزها دارن.
امروز تولدمه و رسما وارد 33 سالگی میشم.
من تو طول دوره وبلاگنویسیم آدم های مختلفی رو دیدم ولی نگاه بعضی هاشون خیلی برام جالب بود.مثلا جمله شهید آوینی رو مینوشتم و بر عکس خیلی ها که دوست دارن چرت و پرت بگم و بخندن و صد جور کامنت بذارن براش یهو یکی پیدا میشد و پایین همین پست ها مینوشت چه قدر قشنگاینکه جمله شهید آوینی برات خیلی قشنگ باشه خیلی حرفه اونم تو سن کم که یه عده جوون دنبال عیاشی و چرت و پرت و مسخره بازی هستند.
واقعا غبطه میخورم به نوع نگاهشون
به اولین نفر تا آخرین نفری که توی کانتکت‌هام وجود داشت، به هرررر کسی که می‌شناختمش و امروز روزش بود، تبریک گفتم. چقدر بعضی‌هاشون ذوق کردن چون اصلا احتمال نمی‌دادن که بخوان از جانب من تبریک دریافت کنن! بعضی‌هاشون رو هم شب می‌بینم ولی تبریک اینطوری و یهویی باحال‌تره، نه؟! :)) بی‌اغراق واقعا خودم هم حس خوبی دارم الان… وقتی خوشحالی مردم، حتی برای چند ثانیه، به ۴ خط تبریک روزشون بنده چرا ازشون دریغ کنیم؟! :))) این که می‌گن اگه از خودت انرژی
واقعا از ته دلم احساس میکنم این د.و.ل.ت ما رو مسخره کرده! ببخشید ولی به نظرم دارن باهامون مثل یک حیوان رفتار میکنن که هروقت سرکشی کرد میندازنش توی قفس
دیگه داره بهم فشار میاد
حتی درسامم ناقص میخونم.یه سری جزوه هام توی تلگرامن و یه سری دیگشون نیاز به سرچ کردن دارن
از این طرف هم توی یه اتاق 15 متری بدون هیچ هم صحبتی گیر افتادم
این چه وضعیه واسمون ساختید
دلمون به چی خوشه که توقع داریم با اعتراض چیزی درست شه واقعا :/
خب بیاید همینجا همون کسایی که واقعا این واژه براشون عجیب و ناملموسه.
اینجا وبلاگ خودمه و من دوست دارم نظر شخصیم رو درباره این افراد بنویسم.
اصولا وقتی یه کلمه اینقدر براتون جنبه کنجکاوی و طنز داره؛ انگار مثلا گفتی سیب لاکپشتی و صندلی مغناطیسی. همینقدر براتون عجیبه.
این دسته از افراد دو رو دارن  اکثرا: خب اینکه ه واقعا نمیدونن و ندونستن شون دست خودشون نیست. در عین حال خودشون میخوان که ندونن خودشون دارن انتخاب میکنن که اطلاعات روانشناسی شون د
هیچوقت نمیتونم آدمهایی رو درک کنم که بین خانواده خودشون و همسرسون فرق میذارن نمیفهمم مگر مفهموم مادر و پدر فرق داره؟مگر نه اینکه هر مادر و پدری برای خوشبختی فرزنداشون از جوانی و لذت های خودشون خیلی وقت ها میزنن تا ما به جایی برسیم 
مگر غیر از اینه که هر مادر و پدری همیشه پست و تکیه گاه بچه هاشون هستند !
هرچقدر که والدین شما برای شما زحمت کشیدن قطعا والدین همسرتون هم برای همسرتون زحمت کشیدن و شده همین فردی که قرار شده زندگی و آینده شما رو تامی
هیچوقت نمیتونم آدمهایی رو درک کنم که بین خانواده خودشون و همسرسون فرق میذارن نمیفهمم مگر مفهموم مادر و پدر فرق داره؟مگر نه اینکه هر مادر و پدری برای خوشبختی فرزنداشون از جوانی و لذت های خودشون خیلی وقت ها میزنن تا ما به جایی برسیم 
مگر غیر از اینه که هر مادر و پدری همیشه پست و تکیه گاه بچه هاشون هستند !
هرچقدر که والدین شما برای شما زحمت کشیدن قطعا والدین همسرتون هم برای همسرتون زحمت کشیدن و شده همین فردی که قرار شده زندگی و آینده شما رو تامی
سلام
اول از هر چیز بگم معتقدم توی دنیا اون چیزی که انسان ها رو یه جامعه میکنه شباهت هاشون نیست، بلکه درک درستیه که از تفاوت هاشون دارن، (جایی این جمله رو خوندم)، این رو گفتم چون به عقاید مختلف در صورتی که آسیب زا نباشن واسه جامعه احترام قائلم و تک بعدی نیستم.
اما با کمک کردن به همدیگه و به اشتراک تجربیات مون شاید بتونه راهمون رو روشن تر کنه. راستش تو محیطی که من هستم دوستی دختر و پسر رو بد میدونن، حالا به دلایل تعصب بیشتر، البته طبق تبعیضاتی که
صبحایی که زودتر بیدار میشم و می پرم پشت رولر کوسترم(بخونید میزمطالعه م) ، قبل رفتن سرکار برام چایی میریزه ، میبوستم و میگه: داغتو نبینم بابا
کاش منو اینقدر شرمنده خوبی هاشون نکنن...
واقعا کی توی این دنیای بزرگ پیدا میشه که مارو اینقدر عمیق و بی منت دوست داشته باشه؟از لبخندمون جون بگیره و پا به پای ناراحتی هامون گریه کنه؟ وقتی که خوش اخلاق و مهربونی و دنیا بر مدارت میچرخه که همه دورتن ...اما وقت ناخوشی و حال نداریات کیه که تحملت کنه و بگه میگذره
یک آدمی هست، حالا اسمش رو نمیذارم دوست، چون خیلی از من بدش میاد انگار. همون آدم خوبه...
یه آدمی هست، یه مدت انگار خیلی سعی کرده بود اپلای کنه بره خارج و هی نشده بود. بعدش با کلی کمک های بقیه، بالاخره شد و ایشون رفت یه دانشگاه معمولی توو یکی از دهات امریکا* که اتفاقا کلی از بچه ها دانشگاه ما هم اونجان. اولش که کلی خورد توو ذوقش که اینجا دهاته و فلان. بعدش هم کلی چیزایی که من صرفا میدونم ولی بهم ربطی ندارم. و الانش هم که حالش انگار خوب نیست و پول میده
یه چیزو متوجه شدم.
ادمایی که همیشه به من سردرد میدن
یا ازشون سعی میکردم دوری کنم
همه شون یه اخلاق مشترک رو حتما داشتن:
too much drama
 
ادمایی هستن که یا وقت ازاد زیاد دارن
یا یه سری اختلالات و به هم ریختگی های روحی و روانی دارن
یا به هر دلیلی به اهدافشون نرسیدن و میخوان بقیه رو اذیت کنن
یا دیکتاتورن
یا هرچی
 
بلاخره توی شخصیتشون یه مسئله ای دارن که بیشتر ادمها نمیتونن باهاش کنار بیان.
 
اغلب ادمهای کانادا
و نه همه
ولی اغلب ادمها
دنبال دراما هستن
 
دل
زر زده هرکی گفته. جسارتا :)
بعضی از کارشناس ها میگن انقد به پسرها فشار نیارین که تو مردی نباید ناله کنی، نباید از خودت نقطه ضعف نشون بدی، باید همیشه مثل کوه باشی و جایی برای استراحت و درد دل نیست. میگن مردها هم گاهی نیاز دارن درد دل کنن و از مشکلاتشون صحبت کنن.
ولی چرت گفتن.
من امشب امتحان کردم.
- یه مشکلی رو با خونواده در میون میذاری
- حالا دوتا مشکل داری!
تا قبل این یه فشار عصبی روم بود به یک علت بیرونی. الان صرفا مامان بابامم ناراحتن که من ناراحت
انصافا اگه بلد نیستید بچه تربیت کنید نزایید!!! اگه هم میزایید یکی بسه! اینقد بچه‌های بی‌تربیت تکثیر نکنید!!! اگه هم فک میکنید به خودتون مربوطه و به ما ربطی نداره، پا نشید برید خونه ملت! اگه میرید، زود برگردید و اعصاب صاب‌خونه رو داغون نکنید!! :/
طرف رفته خونه بابام‌اینا واسه افطار... اذون ساعت هشت و خورده‌ای بوده، این ساعت ۵ رفته! تا دیر وقت هم مونده! سه تا بچه سه نقطه هم داشته. قال بابام که "من از فکر اینکه اینا سال دیگه باز واسه افطاری بخوان بی
داشتم فکر می‌کردم چه خوب می‌شد اگر بیان یک اپلیکیشن برای موبایل می‌داشت. وقتی توی گوگل جست‌وجو کردم متوجه شدم انگار سرویسای وبلاگ‌نویسی بزرگ مثل وردپرس، ویکس، بلاگر، تامبلر و ... هم نرم‌افزار و هم اپلیکیشن دارن. حالا که همه دارن، ما چرا نداشته باشیم؟ البته من تا حالا نه از سرویسای خارجی استفاده کرده‌م، نه با اپلیکیشن‌هاشون کار کرده‌م که بدونم دقیقاً چه امکاناتی دارن. فقط به‌طور کلی یه همچین پیشنهادی به ذهنم رسید، گفتم مطرح کنم ببینم
چرا مادر زن ها انقدر دومادشون رو دوست دارن؟ خیلی عجیبه ! یه ذوق و شوق عجیبی دارن برا دوماد، قبل از اینکه بخواد بیاد پا میشن با شوق همه جارو مرتب میکنن، غذاهایی که صد سال یبار میپزن بار میذارن، به دختر تشر میزنن که برو به خودت برس، هی میپرسن کجاست؟ پس چرا نمیاد؟احساس میکنم عقب گرد میزنن به دوران جوونی خودشون، شوق و ذوق های خودشون، یا شاید شوق و ذوق هایی که اون موقع تو دوران عقد کردگی خودشون از ترس چشم غره های باباها سرکوب میشد حالا میاد رو!
نمید
سلام
بحث من درباره خانم ها نیست. بالاخره خودم خانمم و همجنسان خودم رو تا حدودی میشناسم. خوبه این سوال رو آقایون جواب بدن راستی حسینی، و انتظار دارم ازشون صادقانه جواب بدن ولی استقبال میکنم از نظرات خانم های محترم همچنین. بالاخره بعضی هاشون ممکنه مردها رو از خودشون بهتر بشناسن. هیچی بعید نیست واقعا. میرم سر اصل مطلب. 
سوالم رو با یه موضوع کلی میپرسم، اما مثال پاراگراف آخر سوالم رو هم بخونید لطفا دوستان. شاید بهتر کمک کنه توی نظراتی که میدید.
و
امروز داشتم تو کتابخونه به این فکر میکردم واقعا دخترای دور و برم همچین وضعیتی دارن؟! بعد اونوقت پسرا دوس دارن بااین آدما باشن و برن زیر یه سقف!!! تازه عاشقشونم میشن؟! :) بعدش یادم افتاد پسرامونم دست کمی از دخترامون ندارن و به احتمال زیاد بدترن :)
ینی دانشگاه هم دخترا همچین اوضاعی دارن؟! :)
همون بهتر زمین تا آسمون با دخترای هم سن و سالم فرق دارم :) میخوام صد سال سیاه بقیه از من خوششون نیاد☺
مخاطب اکثر دخترا و پسرا بود نه همشون :)
امشب ه لا به لای حرفاش
شوخی شوخی بهم گفت که دوست نداشته که وقتی حالش بد بوده باهاش رفتم بیمارستان :/
می گفت من میخواستم خودم برم تو خودت یهو بیدار شدی اومدی
گفت دوست داشته تنها بره
و خوشش نمیاد وقتی میره دکتر کسی باهاش بره
جوابش رو شوخی طور دادم
اما واقعا ناراحت شدم
تشکر هیچی
این بود مزدم؟
من خیلی خوشم اومده که چند ساعت تو بیمارستان در به در این عتیقه بودم؟
واقعا که بی نمکه دستم
چرا این بشر انقدر بی چشم و روئه؟ 
با سلام
دیروز در یکی از شبکه های اجتماعی متوجه گروهی به نام گروه ازدواج شدم که برخی مشخصات خودشون و خواسته هاشون رو مطرح میکردن تا شاید مورد مناسب رو برای ازدواج پیدا کنن، حالا به راست و دروغ این گروه ها کار ندارم، داشتم به اعضای گروه نگاه میکردم که متوجه شدم در این بین تک و توک افرادی وجود دارن با عکس های ناجور که در مقابل اسم شون نوشتن مثلا خاله ... ،با شماره تلفن .
حالا به اینم کار ندارم که این ها به احتمال زیاد کار خود مدیر گروه برای جذب افرا
اینکه رفیق باشم برام سخت نیستمیدونی کجاش سخته؟
اونجا که از آدم خوبه ی داستان بودن خسته ای ولی حتی یه شونه واسه گریه کردن نداری
اونجا که همه به روابطتت و دوستات حسودیشون میشه ولی تو حتی نمیتونی به یکیشون بگی چه مرگته
اونجا که گریه هاشون رو بغل کردی ولی تا میای از خودت بگی، میخوری به یه دیوار محکم.
آدما دوست دارن از خودشون حرف بزنن از خودشون بگن، حتی از تو بگن از روابطشون بگن، ولی نشنون..
.
.
دیشب دلم گرفت
دیشب تنها نبودم، ولی تنهایی گریه کردم..
لحظه‌ی آخر با بی طاقتی، اما برگشت و براشون دست تکون داد.
از بی خداحافظی کردن متنفر بود.صبر نکرد تا بتونن سوال هاشون رو بپرسن، 
میترسید از سر غصه حرفی بزنه که بعدا پشیمون بشه.
سریع پله ها رو طی کرد و سعی کرد به حرف هایی که قلبش رو به درد میاوردن فکر نکنه...احساس میکرد تمام وزن دنیا توی سرش جمع شدهو زانوهاش زیر این بار دارن خم میشن.
سلام دوستان
یه سوالی داشتم در رابطه با روابط تو اجتماع، دیدین بعضی ها خیلی با نفوذ هستند و همه بهشون احترام میذارن؟، و به نوعی ازشون حساب می برن، ولی این احترام ناشی از ترس نیست بلکه ناشی از ارزشی هست که به اون شخص میذارن.
مثلا بعضی اساتید خیلی کاریزما دارن و همه دوست شون دارن، جدا از قدرت فن بیان یا سواد استاد انگار یه نیروی نامرِئی هم هست یا برخی از مدیران حتی تو محیط کار شاید شخص شغل و سمت خاصی نداره، شاید یه سرایدار باشه، ولی همه یه پرده ها
وای امروز که کوه رفته بودم، پاهام داشت می‌لرزید. جدّی داشت می‌لرزید. :)) نمی‌دونم از ترس بود یا پاهام بی‌جون شده بود. جالب بود واقعا.
یاد یه باری افتادم که برای اولین بار دندونام داشت می‌خورد به هم از سرما. و اون باری که از تعجب دهنم ناخودآگاه باز شد. موقعیت‌هاشون رو یادم نیست ولی یادمه برام جالب بود؛ این که اتفاق‌هایی که فکر می‌کردم صرفا اغراق شده‌ن واقعا اتفاق می‌افتن. 
وای امروز که کوه رفته بودم، پاهام داشت می‌لرزید. جدّی داشت می‌لرزید. :)) نمی‌دونم بیش‌تر از ترس بود یا پاهام بی‌جون شده بود. جالب بود واقعا.
یاد یه باری افتادم که برای اولین بار دندونام داشت می‌خورد به هم از سرما. و اون باری که از تعجب دهنم ناخودآگاه باز شد. موقعیت‌هاشون رو یادم نیست ولی یادمه برام جالب بود؛ این که اتفاق‌هایی که فکر می‌کردم صرفا اغراق شده‌ن واقعا اتفاق می‌افتن. 
یه دوست چینی دارم، با پدر مادرش اومده بود ایران مسافرت این چند روزه.. بعد خیلی خوشش اومده بود از ایران.. حتی از غذاهامون! جل الخالق.. چینیا اصلا ذائقه شون به غذاهای ما نمیخوره.. دوغ رو که دیگه نگم برات.. بعد این حتی از دوغ هم خوشش اومده بود! بهش گفتم توکه انقد از ایران خوشت اومده باید با یه پسر ایرانی ازدواج کنی :دی.. فک کنم بدش نیومد از پیشنهادم.. گفت پسرای ایرانی چطورین؟ همیشه فکر میکردم سوال راحتی باشه.. ولی خیلی عجیب بود هرچقدر فکر میکردم هیچ جوا
 
نامزد من یه قل همسان داره که همزمان با ما نامزد کرد. داشتیم با نامزد برادر نامزدم که می شه جاریم درمورد اینکه واسه تولدشون چی کار کنیم صحبت می کردیم و به این نتیجه رسیدیم که چقدررر اخلاقا و عادت هاشون شبیه همه و ما چقد تو این مدت خوب شناختیمشون.
ذوق کردم همینجوری الکی بابت همین پیام.
 
 
اگه درمورد نحوه سورپرایز کردن و کادوهایی که آقایون ساده و بی ریا دوست دارن ایده ای دارین خوشحال نی شم بگید :)))
انقدری که ازش انتظار داشتم خوب نبود. کتاب روایت یک داستان عاشقانه بر اساس یک داستان واقعیه ولی تا دو سوم کتاب حس و حال عاشقانه ای رو در من برنینگیخت!
فیلمشم دارم هنوز ندیدمش ولی چندان از این رایان گاسلینگ خوشم نمیاد. حیف نواح نبووود! :(
الی و نواح همدیگه رو دوست دارن اما سطح متفاوتی که خانواده هاشون با هم دارن باعث جدایی اونا از هم می شه... خانواده الی، نواح رو مناسب دخترشون نمی دونن... چهارده سال گذشته و الی داره ازدواج می کنه اما به شکل اتفاقی ا
دوست بزرگوارمون خوابی دیده که تولد دوست دیگری بوده و من مدام در حال درس‌خوندن بودم توی خواب چون امتحان داشتم. خندیدم. گفت واقعا چرا باید همیشه امتحان داشته باشی؟ گفتم سوال منم هست. دوست دیگریمون که حال فقرا رو درک می‌کرد گفت که چون دانشجو مظلوم و استاد ظالمه. :)) البته جواب بهترش این بود که چون حسن ظالمه. :/واقعا برم یه فکری به حال خودم بکنم. :))
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
چه چرت و مزخرف . به دنیا میای کلی آدم میبینی
مثل بقیه زندگی میکنی . دانشگاه میری مدرسه میری کار میکنی
ازدواج میکنی و بعد در یه روزی که خودم انتظارشو نداری میمیری
چی مزخرف تر از این
همه توی یه چرخه ی ثابت گیر کردن و کاری از دستش بر نمیاد
عده ای خودشون رو گول میزنن فک میکنن با این که لحظه هاشون رو خوش باشن دارن زندگی می کنن و لذت باعث میشه عمرشون هدر نره
ولی کسی نیست که بتونه بگه من تمام عمرم رو فقط لذت بردم از ز
استاد راهنمای ارشدم بهم گفت: «آینده ت رو روشن میبینم»
معلم فیزیک سوم دبیرستانم که یه خانوم خیلی مهربونی هم بود گفت:«اگه یه نفر یه کار بد در حقت کنه، فراموش نمیکنی و نمی تونی ببخشیش.»
منا تو دوران دبیرستان بهم گفت:«آدم حسودی هستی.»
پیمان از کانادا بهم گفت: «به طرز وحشتناکی باهوشی.»
 
اگرچه دوست دارم اولی و آخری واقعا درست باشن ولی تا حدی  باهاشون مخالفم و احساس میکنم نظرشون اغراق شده واقعیت هست ولی خب یاداوری شون امید میده بهم و یه جورایی دوست
آقا من به شدت دلم رفتن میخواد، تنها وابستگیم به این شهرم کوه هاش بود الان دیگه کاملا آمادم با تمام بغض قید فرخشادو بزنم و برای یه مدت طولانی فقط از اینجا برم و ریخت بعضی از آدم های دوست نداشتنی رو دیگه نبینم ، ولی کجا برم ؟ بی مقصدی و آوارگی بدترین دردمه ! 
برای دوستای وبلاگی که دانه به دانه از این کشور دارن میرن هم خوشحالم و هم ناراحت 
آخرین بار برای تینا که مقصدش کاناداس و مهدیار که رفت اسپانیا میخواستم بزنم زیر گریه :( 
چرا ؟ چون با وجود مجاز
با سلام
سوالم این هستش که با این که خودم رو شخص نرمالی میدونم ولی کسانی اطرافم حضور دارن که شخصیت نرمالی ندارن. حقیقتش آدم تک بعدی نیستم و در هر موقعیتی واکنش شخصیتی درستی دارم. به موقع شوخ شیطون، به موقع جدی، به موقع مهربون و به موقع آروم.
ولی کسانی که اطرافم حضور پیدا میکنن آدم های تک بعدی یا نیازمند یا شخصیت خودشیفته هستن. هر کس جذب شبیه خودش میشه ولی کسانی که اطراف من پیدا میشن یه ضعف شدید شخصیتی دارن. من مدت هاست که خیلی از این نظر احساس تن
تو هر سایت انگیزشی و سازشی و اینا بری، یا به پیج هر روان‌شناسی سر بزنی، می‌گه خودتو دوست داشته باش.همیشه واسم سوال بود که یعنی چی این جمله؟ خیلی بی‌معنی بود واسم.اما الان حس می‌کنم می‌فهمم یعنی چی.دخترا وقتی موبایلی که دوست دارن رو می‌خرن، قابِ اجق وجق واسش می‌خرن. برچسب می‌چسبونن بهش. النگ دولنگ بهش آویزون می‌کنن.پسرا وقتی ماشینی که دوست دارن رو می‌خرن، رینگشو اسپرت می‌کنن، چراغشو نئون می‌کنن. هزار قِر و فِر...این کارا فقط یه معنی دار
امروز، ساعت اول، یه استاد جدید داشتیم. خیلی جوان بودن و متولد 69.
بعد از معارفه و توضیح سرفصل ها و روش های ارائه و...  بالاخره کلاس تموم شد و از ما خواستند تا فرم هایی که انگار مربوط به پایان نامه شون بود رو پر کنیم. 
هرکی حالشو داشت گرفت و منم یکیش بودم، راجع به ابزارهای دیجیتال بود و می‌خواست بدونه فرد به عنوان دانشجو و درنهایت یک معلم چقدر آونهارو میشناسه و توشون مهارت داره. 
من خیلی هاشون رو درحد اسم میشناختم، بعضی هاشون روهم برای اولین بار
دلم برات تنگ میشه حاج آقا 
دلم برای لبخند پرمحبتت تنگ میشه 
برای مهربونیت 
و تو هیچ کاره ی من بودی 
هیچ کاره 
تو نامحرم بودی 
نامحرم! 
اما تو فامیلمون هیچ کسی رو اندازه تو دوست نداشتم و ندارم 
چون فقط 
تو مهربون بودی 
نه هیچ کس دیگه 
نه مادربزرگها 
نه پدربزرگ 
نه عمه 
نه خاله 
نه دایی 
نه عمو 
و تو بیست سال هست که نیستی؟ 
تو تنها دلیل هستی برای اینکه بگم همسر و فرزند شهید برن گم شن اما پدر و مادرشون آدمهای شریف هستن چون اونها شهید رو تربیت کرد
 
مشکلی که من الان چند ساله که پیدا کردم،
اینه که،
 
واقعا نمیفهمم ازدواج به چه دردی میخوره.
 
یعنی پوینت کاغذ امضا کردن چیه؟
 
چرا من باید کاغذ امضا کنم و خودم و بقیه رو توی دردسر احتمالی بندازم و شاید علاقه م به شریک زندگیم بعد ازون ازدواج کم هم بشه و حس کنم محدود شدم یا حالا وای چه خبره؟! که چی بشه؟! وقتی که میشه بدون کاغذ هم عاشق بود و با علاقه بیشتری زندگی کرد؟
 
الان این روزها کشورهای بسیاری دوست دختر پسری یا نامزدی رو به اندازه ازدواج قبول
سلام
خواهران گرامی، شما دوست دارین همسر آیندتون چیکاره باشه؟، یعنی این طور که شواهد و قرائن نشون میده بعضی از دخترها دوست دارن همسرشون کارمند باشه یا هر شغلی رو پسند نمیکنن، مثلا خود من لیسانسم ولی جدیدا یه سوله کوچیک زدم و چند تا گوسفند آوردم و میخوام شغلم رو ادامه بدم با وجود مخالفت پدر و مادر و خانوادم چون به این کارم هم علاقه مندم.
یعنی از بچگی کار با حیوانات رو دوست داشتم، ولی پدر و مادرم میگن نه، مخصوصا خواهرهام. چند تا کار بهم پیشنهاد
1. سه ماه مونده به کنکور، امروز یازدهم رو نصف کردم:)) در کل هم دو سومشو خوندم^__^ ولی کیه که بخونه و فک نکنه همه چی یادش رفته؟:|
2. داداشم با بخشی از عیدیاش از این تفنگایی که گلوله اسباب بازی دارن می چسبه بع شیشه خریده؛)) بیشتر از اون من با تفنگه بازی میکنم:| خیلی حال میده واقعا:)) طوریکه پشوتن دلسوزانه بهم قول داده اگه تک رقمی بشم برام از این تفنگا میخره:)) از دست رفتم قشنگ:))
3. اولین چیزی که به کاظم میخوام بگم برم بخره کمانه^__^ یه کمان آبی گوگولی. انقدر د
یه روز یکی ممکنه ازم بپرسه برای رقص‌های محلی این سرزمین چیکار کردی؟
من می‌گم از ۱۰ روز مونده به المپیادم، شروع کرده‌بودم به رقصیدن. فقط رقصیدن. با قولِ ۵ دقه‌ای خودمو گول‌ می‌زدم و گول می‌خوردم واقعا. واقعا. و فرداشم خودمو گول می‌زدم.
ده‌دقیقه ترکی، چهل‌دقیقه غش. بیست‌دقه گیلکی، چهل‌دقیقه غش. استراحتا؟ لریِ یواش( که آره؛ واقعا رقص یواش هم دارن :)) ).
مابقی اوقات روز؟ ویدیوهای آموزش رقص کردی در یوتیوب.
بله. خواهش می‌کنم. آیندمو فدای این م
سلام خدمت دوستان 
پیشاپیش ایام شهادت حضرت فاطمه رو به همه تسلیت میگم. می خواستم در مورد یک موضوعی صحبت کنم که بیش تر صحبتم با خانم ها و مادر هاست.
خیلی ها در زندگی مشترک شون بنا به دلایلی حالا موجه یا غیر موجه دارن طلاق میگیرن یا گرفتن. همون طوری که می دونید طلاق واقعا به روحیه ی لطیف بچه ها و نوجوانان آسیب میرسونه و از درون اون ها رو نابود میکنه.
خواهشم از خانم ها و مادران اینه که تو رو خدا قسم تون میدم اگر خواستید طلاق بگیرید بیش تر به زندگی تو
امروز بعد از مدت ها اشتیاق، بالاخره جوکر رو دیدم . خیلی دوست دارم نظر و تحلیل کسایی که فیلم رو دیدن بدونم . لطفا اگر تمایل داشتید نظر خودتون یا نقدی که در مورد فیلم خوندید رو بنویسید.
 
*شهدای ملارد امروز تشییع شدن . خوشا به سعادتشون که برای امنیت مردمشون و اعتقاداتشون جون دادن و چه سخت میگذره این روزا و شبا به خانواده هاشون ... لطفا دعا برای ارامش دل خانواده هاشون و شادی روحشون  رو فراموش نکنید. 
 
به نظرم آدم هایی که با چیز های کوچیکی شاد می‌شن، آدم های خیلی خوش اقبالی هستن. آدم هایی که انگار چند سر و گردنی از بقیه بالا ترن. مثلا اونایی که بلدن با بازی با انگشت‌های یه نوزاد سر شوق بیان. با خوردن آبنبات ِ دسته دار ِ رنگارنگ ذوق کنن و با راه رفتن روی جوب آب، کودک درونشون رو زنده کنن. اون‌هایی که با گرفتن سلفی های بی نمکِ دوستانه از ته دل بخندن و با چند تا جوک بی مزه، خنده هاشون کش بیاد. اما در عوض آدم های بد اقبالی وجود دارن که حتی چیزهای بزر
دوست دارم خودمو باز کنم 
و کف دست کسایی بزارم که دوستم دارن 
ولی اگر می دونستم طاقت تماشای تقلای اون شعله ی کوچیکو دارن که خودمو نمی بستم ... گره نمی زدم 
گره کوری که سرش دست هیچ کس نیست
دوست دارم خودمو باز کنم 
اما نمیشه 
فقط می تونم وقتایی که شعله م زبونه می کشه ، امیدوار باشم که یه روزی می رسه که دیگه اینجوری نباشه 
فقط می تونم امیدوارم باشم که این گره ها پیله ی تن منن 
شاید یه روزی پروانه شم ...
گند تر از بچه ای که به اون یکی واسه رنگ دمپایی خوشگلش پز میده ، گفتگوی دو فرد بزرگساله که دارن خیلی شیک و رسمی و با لب های خندون داشته هاشون رو کاملا دوستانه به رخ هم می کشن و دهن هم رو سرویس می کنن!
+همیشه توی وجود من 3 تا آدم بودن! 1- رسمی و ادبی نویس  2- دوستانه نویس 3- بی اعصاب و گند نویس!
روز من با جدال این آدما شروع میشه و خوشبختانه آخر شب به گند ترین حالت ممکن می رسه!
روزی دو دوست توی یه جنگل قدم میزدن که یه شیر جلوشون در میاد، یکی از اونها شروع میکنه به سفت کردن بند کفشش، دوستش میگه ، داری چی کار می کنی؟ تو که نمی تونی از شیر جلو بزنی و این جواب میده: من که نمیخوام از شیر جلو یزنم، فقط کافیه بتونم از تو جلو بزنم! (این رو چند سال پیش توی یک وبلاگی خونده بودم ولی الآن آدرس اون وبلاگ بادم نیست که بهش ارجاع بدم.)
----------
وقتی که مشکلات بوجود میاد، یه عده از آدما سریع شروع میکنن به محکم کردن بند کفش هاشون ولی عده ای دی
دوست دارم همه چی رو طوری جلوه بدم انگار هیچ‌وقت همچین آدمی اصلا نبوده. اما عکس‌ها رو نگه می‌دارم که اگر روزی بخواد دست از پا خطا کنه بتونم یکم خدمتش برسم.
خیلی جالبه ها، هر کاری دوست داشته کرده با من و زندگیم. آخرش هم دو قورت و نیم باقی، بهم گفت هیچ وقت منو نمی‌بخشه و حرفام لایق خودمه! حالا جالبه من نه خیانت کردم و نه باعث خیانت شدم. من این وسط فقط آسیب دیدم. بعد خانوم تازه باید منو ببخشه. تازه آخرش هم منو به خدا واگذار کرد. واقعا این آدما خدا هم
واقعا متنفرم
واقعا
از همه چیز،نمیتوانم بگو اِلّا فلان چیز.
همه به مثابه کل هستی
دلم میخواهد بخوابم و خواب نفرت انگیز‌ خودم را ببینم.
از چهار بعد از ظهر تا همین لحظه یک بند Creep از ردیوهد را گوش کردم.
باورم شده است که بسیار نفرت انگیزم.که بسیار بد و کثیفم
من همه این کابوس هارا دوست دارم.به اندازه همه چیز
چندتا از شاگردها رو بردم مسابقه‌ی فوتسال. در جریان بازی یکی ماتش می‌برد. یکی از استرس ناخن می‌جوید یکی وسط بازی خم می‌شد بند کفش ببنده! و البته خم شدن همانا و گل خوردن همان. باختیم در نهایت. چیزی که ناراحتم کرد گریه‌هاشون و افسوس خوردن‌هاشون بود..
واقعا برام سواله که خدا چه جوری نعمت هاش رو قسمت کرده؟ چرا یک سری همه چی دارن و یک سری هیچی ندارن؟
البته منظورم این نیست همه چی ولی خیلی نعمت ها رو دارن، این ها رو هم معمولا از نزدیک میشناسم و شاید یا یک و دو تاشون هم دوستم، پس لطفا نگید ظاهر بینی و از باطن خبر نداری، مثلا یک سری پول دارن, خوش قیافه هستن, صدای خوبی دارن, خانواده دارن, سالم و تندرستن, خوش تیپ و خوش هیکل هستند، خوش سر و زبونن، کلی استعداد و هنر دارن.
البته قبول دارم با داشتن همه این ه
دوشنبه ها به طرز بی رحمانه ای دنیا و کائنات دوست دارن منو دل تنگم کنن... بیشتر از هر روز دیگه ای تنها موندنم رو به رخم میکشن. چراش رو نمیدونم .شاید هم بدونم ... 
هی دوست دارن این سیکل سوال تکراری منزجر کننده رو تو مخ من تکرار کنن... که چرا هیچ کس به اندازه کافی خوب نبود؟ چرا هیچ کس نموند؟ مشکل از منه ... مشکل از منه یحتمل .... 
از سیل پل دختر یه عکس دیدم چند وقت پیش ،یه نیمکت کامل تو گل و لای فرو رفته بود... حکایتش ،حکایت احوال این روزای منه ... طوفانها و سی
عمر خیلی خیلی زود میگذره ها!
انگار دیروز بود اومدم این کشور و اینجوری چمدون هام رو گذاشتم کنار تختم.
یادمه سرم بردم زیر پتو
کلی گریه کردم
و گفتم چرا اومدی این کشور؟!
ریختن؟
البته هنوز هم اعتقاد دارم که من متعلق به این کشور نیستم. و برای همینم هست که دارم میرم ازینجا. نه که بد باشه نه، تا وقتی میرم که بتونم جایی که واقعا بهش تعلق دارم رو پیدا کنم. اینجا وگرنه کشور خوبیه.
با اینکه بسیار دوست داشتنی هست و بسیار زیبا. و با مردم خوب.
ولی جالبه کار دنیا.
خدایی در مقایسه با شهرهای خاورمیانه و اروپا و اسیای شرقی و امریکا، شهرهای کانادا مالی نیستن.
ولی بین شهرهای کانادا ونکوور واقعا زیباترینشونه. ونکوور کلا یه دنیای دیگه هست.
کل بی سی و یوکان همین شکلیه.
مشکل ونکوور اینه که مثل بقیه کانادا، مردم مسن ترش اصرار دارن که کانادا ر به شکل بریتیش ها و انگلیس دوران قبل از جنگ جهانی اول نگه دارن،
و نسل جدید حالش به هم میخوره ازین مسخره بازیا.
و این جنگ ادامه داره.
 
دیروز کاغذ بی خط رو دیدم... اصلا خوشم نیومد.. خیلیا دوسش دارن.. خیلیا روش غیرت دارن و معتقدند شبیه هامونه اما واقعا فیلمی نبود که من دوست داشته باشم.. فیلم سیاه و سفیدی بود.. واقعی نبود .. یه کاراکتر رو  یه جوری نشون میده که تو از ته دلت عاشقش شی .. مثل رویا.. خوشگل، خلاق، جذاب، حاضر جواب، مادرخوب، همسرخوب.. در مقابل یه نفر احمق بیشعور و بی جنبه حسود و با خوی وحشی
کلام خاصی هم ردو بدل نمیشه که مشکل رو عنوان کنه... یعنی دو تا ادم نابالغ 12 سال نشستن به زند
متنفرم از آدم هایی که بعد از شکست تو یه رابطه سعی در جایگزین کردن دارن ... 
اونقدر این موضوع باب شده و تبعات وحشتناکی داره که واقعا موندم ...
یک علت هم داره ، اون هم دوستی ها و روابط بی فکر و بی هدف و از سر تنهایی و بیکاریه !
اصلا یه عده فکر نمیکنن به روابطشون ! فقط میخوان یه دوست پسری یه دوست دختری بگیرن محض تفنن ! 
به هفته و ماه نمیکشه به هم میزنن میرن با یکی دیگه ! 
باز این چرخه تکرار میشه ! 
تکرار میشه! 
تکرار میشه! 
+خواهش میکنم ، تمنا میکنم ، برای
 
"در هر زبان زیباترین واژه "آری"ست و سودمندترین کلمه "شکیبایی".
 
-شور ذهن
 
من همیشه یه برخورد خیلی غیر منطقی با قضیه ی همجنسگرایی داشتم.ولی تو کتاب شور ذهن فروید خیلی خوب بهش پرداخته مثلا یه جایی میگه بعضی از مردان اصلا نمی تونن زن ها رو تحمل بکنن و هر چی هم سعی می کنن نتیجه ی عکس می گیرن و اونایی که مقید به دین هستند و زندگی سالمی دارن بعضا دچار بیماری های عصبی و روحی روانی میشن و یه جا میگه چی میشد اگر جامعه(جامعه ی اون موقع) این رو می پذیرفت.
د
سلام
​​​​​من یک دختر 32 ساله مجرد هستم.
دید منفی به ازدواج و زندگی مشترک دارم و داشتم. فقط  قبلا  که سنم کم بود یک ترس کوچیک و ناشناخته  بود، تا بعدش یک تجربه خواستگار جدی در 25 سالگی داشتم  که ناموفق بود و یه کم هم این ترس  بیشتر شد ...، بعد از مدتی تونستم با شنیدن سخنرانی های روانشناس ها و مطالعه  و پذیرفتن یک سری چیزها رو خودم کار کنم و  اون موضوع  و تجربه رو هضم کنم بگذارم کنار.
اما اخیرا دوباره این دید منفی  تشدید شده به طور کلی، علت این تر
جمعه ی قبل از مردن بابا خونمون خواستگاری بود.
گفت تا نیدمدن موهات رو ببافم؟ گفتم میخوام باز باشه.
شب که رفتن و داشت موهام رو می بافت به شوخی گفت من اگر پسر بودم با دختری که موهاشو نمی بافه عروسی نمیکردم.
بابا واقعا رفتارت مسئولانه نبود؛ شاید اگر دلواپس این بودی که نباشی موهام رو کسی نمی بافه، الان زنده بودی.
خلاصه که موهام انقدر دستهات رو کم دارن هر آن ممکنه برم آرایشگاه پسرونه موهام رو کوتاه کنم.
سیستم هورمونی ما دخترا یه جوری پیچیده ست و بالا پایین داره که نمیشه تشخیص داد الان که خوشحالیم و سرحال واقعا با زندگی در صلحیم و پر از انگیزه یا اینکه تاثیر هورمون هاست که مارو انقدر شاداب کرده! یا وقتی دپرسیم واقعا زندگیمون به بن بست رسیده و مشکلاتمون سر به فلک کشیده یا اینکه هورمون هامون دارن حکم رانی میکنن! 
من هیچ وقت آدم سیاسی نبودم. شاید حتی اطلاعات اولیه ای رو که هرکسی باید از افراد کشورش و رویدادها داشته باشه رو هم ندارم. 
یه بار یه کتابی می خوندم که دوتا از خدایان یونانی تصمیم میگیرن به 14 تا سگ هوش انسان ها رو بدن و ببینن این سگ ها با خوشحالی و رضایت از دنیا میرن یا نه. درواقع داستان میخواست این موضوع رو بررسی کنه که با تمام پیچیدگی های روابط ما انسان ها و تاثیر مقابلشون بر روی هم دیگه، آیا موجودات خوشبختی هستیم یا نه. و من همیشه خودم رو جای او
سلام
همیشه واسم ی جیزی سوال بوده، این که دختر خانوم هایی که لباس باز میپوشن توی خیابون، یعنی ساپورت میپوشن موهاشون رو از پشت بیرون میندازن، مانتو جلو باز می پوشند، پاچه شلوار شون هم بالاست. 
فکر کنم فهمیدین کدوم خانوم ها رو میگم که خب تعداد شون هم کم نیست واقعا، بحث من نحوه لباس پوشیدن شون نیست، چون راجع به این موضوع زیاد بحث شده، بحث من اینه که عقایدشون چه جوریه ؟ خیلی واسم جالبه این موضوع.
یه سری میگن عقاید ربطی به پوشش نداره، ولی به نظر م
این روز،مثل همیشه متفاوت تر و درخشان تره.مثل ماه ای که کامله و میدرخشه.این روز،حال و هوای متفاوتی رو داره...این روز،روز یه افسانه ایه که از یه سیاره بسیار دور به زمین اومده تا دنیا رو نجات بده و از شر پلیدی ها خلاصشون کنه.این افسانه قدرت جادویی دارن.اما نه فقط قدرت ماورایی دارن،بلکه قدرت صدایی دارن که هر لحظه جسم و روح هر کسی رو زنده میکنه!امروز،روزیه که با اومدن دوازده نفر تو این دنیا،هر لحظه دنیا رو قشنگ تر و زیبا تر کرده!روزی که با صداهاشون،
عبور کردن از روی 2 پایگاه و رسیدن به پایگاه سوم.
اونایی که توی منطقه چند میلیارد دلار پول به پاتریوت و تاد و سامانه های راداری آمریکایی دادن الان چه حسی دارن؟
 
+یکسال و 2 ماه پیش بود که توی رزمایش میدیدم بچه های ایرانی روی سامانه تلاش کارمیکردن و  شلیک هاشون چه انفجارهای شیرینی توی آسمون درست میکرد.
 
 
سلام
چند سایت میرفتم یکی شون واقعا عجیب بود، واقعا همه دخترها یا خانوم ها شکل خانوم های اون سایت ها هستند؟!
* زیر آب همدیگه رو میزنن، دروغ میگن، به بدترین نوع ممکن به شوهران شون فحش میدن یا به جنس مخالف توهین میکنن.
* خودشون بهترین قیافه و خصوصیات رو دارن اما مردان همه زشت و بدن ... !!!
* اکثرشون هم با خانواده همسرشون مشکل دارن، داشتن دوست پسر رو عیب نمیدونن که هیچ...، افتخار هم میدونن.
* طرف با وجود داشتن شوهر، عکس یه مدل خارجی (مرد) رو میبینه و کف و
من سوالی داشتم در مورد رفتارهای یه دختر تو اینستاگرام و اینکه نظر کاربران در این مورد چیه؟
من 22 سالمه و در اقوام و خویشاوندان دورم دختری هست که 20 سالشه، از لحاظ ارتباط خانوادگی هر سال شاید یه بار همدیگه رو ببینیم تو خونه مادر بزرگم، ولی من پدرشون رو میشناسم چون یه باشگاه ورزشی دارن و سلام و علیک دارم باهاشون بعضی وقت ها، حالا سوالم در مورد دخترشونه؛
من قبلا چند سال پیش دخترشون رو دیدم و از ایشون خوشم اومد ولی چون اهل دوستی نبودم گفتم صبر کنم
مهم نیست اگر دوست دارن درباره‌ی هر هنوز مبهمی حرف بزنن، عیبی نداره اگر اصرار دارن روی هر سبک‌سری و قصوری اسمای قشنگ و پیچیده بذارن، حلالشون اگه خوششون میاد با کلمه‌ها لاس بزنن و اغراق کنن و مهمل ببافن ولی کاش اونقدر بفهمن که هرکس زخمیِ جنگ خودشه و انصاف نیست از جنگی که هیچ وقت تووش نبودی حرف بزنی....
شابد دوست: زهرا ی قسمتی از کتاب شازده کوچولو هست که میگه : بدتر از اونی که بیای و کسی متوجه نشه ، اینه که بری و کسی متوجه نشه! ... البته ما متوجه شدیم که تو رفتی...
زهرا: ......
شاید دوست: خب زهرا من ی رب دیگه جمع میکنم میرم.
زهرا: باشه.
شاید دوست: دست بده!
شاید دوست: بوسم کن!
زهرا: بوسم نمیاد!:-\ 
شاید دوست: دیگه باهات حرف نمیزنم!
زهرا :خب نزن! 
شاید دوست: زهرا؟!o__0
زهرا: فک‌‌کردی برام مهمه؟!
......
خدایا! فکر‌میکنن اینکه با من حرف بزنن یا نزنن برای من مهم ه!:-\ 
...
اکثر آدما دچار نوعی مرضن
اصرار میکنن بیان تو زندگیت
اصرار میکنن که بمونن
و بعد مدام آزارت میدن
از مواضع خودشون بهیچ وجه حاضر نیستن پایین بیان اما انتظار دارن تو خیلی از ارزشهاتو زیر پا بذاری به خاطرشون!!
حالا این خاطر معلوم نیست تا کی قراره باشه اصلا؟؟!!
طوری وانمود میکنن که فقط خودشون درد کشیدن یا گرفتاری دارن و اون گرفتاریا هم خیلی بزرگن و میخوان تمام غم و غصه هاشونو رو سر شما خراب کنن و شما هم باید هرطوری و به هر قیمتی شده حالشونو خوب کنین.
واقعا خیلی خوشحالم که اینترنت و محیط های مجازی وجود دارن
و کمک میکنن که مردم ما نفری یه اکانت بسازن و مدیر کانال تلگرم و ادمین فلان جا و نمیدونم مدیر اینور و اونور بشن و عقده ها رو مقداری جبران کنن.
عقده مدیریت به شدت در مردم ما فوران میکنه
فکر نکنین با رفتن این رژیم این عقده در ما درست خواهد شد. نه. اینا برن هم یه عده دیگه میان که دیکتاتورتر و بد ترن.
چون مشکل ما مردم ایران هستیم
مشکل ما مردم دلال و مورگیج بروکر و دروغ گو و عقده ای و سرکوب گر و دی
 
من هیچوقت فکر نمیکردم cdrama بتونه روی دست kdrama بزنه! فقط بگم انققققدر ازش خوشم اومد که بعد دیدنش هر چی سریال k و c دیدمو بی خیال شدم! خیلییییی خوبه...اگه دیدین نظرتونو کامنت بذارین☺──── ♡ ──── نظرم: من این f4 ای که تو این سریال بود از همه ی f4ها دوست داشتنی تر بود حالا بگین چرا؟ چون تو این سریال شخصیت های اف چهار خیلی قویتر شخصیت پردازی شده بودن، یه جوری که حتی استایل لباس پوشیدنشون هم با شخصیت هاشون هماهنگ شده بود و از اون گذشته بازیگرای این و
خط رو پیشونیم چشمای بارونیم
دستای لرزونم پاهای بی جونم
روح سر گردونم گلای ایونم
حتی چوب سیگارم فندک تب دارم
دوست دارن برگردی
خنده غمگینم پلکای سنگینم
الکل تو خونم خونه زندونم
خونه متروکم گلای گلدونم
بار روی دوشم شونه داغونم
دوست دارن برگردی
تو آن عهدی که با من بسته بودی
مگر بهر شکستن بسته بودی
تو سنگین دل چرا از روز اول
نگفتی دل به رفتن بسته بودی
بغضهای پنهونم چشمای گریونم
حال خوب و بدمو به چشات مدیونم
خیلی دل تنگ توام نمیخوای برگردی؟
دوست دارن برگردی؟مگه با دوست داشتن آدما برمی گردن؟ اگه قرار بود بمونن وقتی می دیدن دوستشون داری می موندن، حالا که رفتن اگه صدهزار بار هم بگی "دوست دارم برگردی" برنمی گرده اونی که رفته.
چرا برگرده؟ آدم مال رفتنه، اصلا به نظرم آدم هرچی بیشتر بره، بیشتر آدمه!یه روز هم مطمئنا وقتی سوت قطار شنیده می شه یا خلبان هواپیما می گه "با آرزوی سفری خوش" و بعد می پره هوا و یا اون روزی که اتوبوس از توی جاده ای که کنارش پر از درخت های خوشگله رد می شه؛ یکی داد می ز
واقعا دور نیست روزی که اعلام کنم به علت تشخیص بی‌کفایتی خودم، از همه چیز کنار می‌کشم؛ ولی حتی قدرت این کارم ندارم. مثل سربازی که وسط میدون یه جنگ تن‌به‌تن باشه.
الحمدلله آموزش مجازی باعث شده که مردم جویای ننگ‌ونام بهتر به خواست‌هاشون برسن. خدایا ما رو بخیل نکن، اگر واقعا این چیزا کسی رو به نوایی می‌رسونه برسونش. دیشب برای بار هزارم، پر غصه به مامانم گفتم که واقعا مزخرفن و در کمال خونسردی برای بار هزارم گفت یا یکی لنگه‌شون شو یا بی‌خیال
میدونی شاید من قبلا هم همینجوری بودم هرچند که علتش رو نمیدونستم. همیشه فکر میکردم مشکل دارم که خب واقعا داشتم اما اون موقع ها کاری ازم بر نمیومد. شاید الانم جز خوردن قرصها کاری ازم برنیاد. الان امیدوارم که همه چیز درست بشه اون موقع ها حتی نمیدونستم که میشه درست بشه. این روزا واقعا انگار روز به روز دارم بدتر میشم. خودم میدونم اما نمیدونم اشکال کارم کجاست. نمیدونم چجوری باید درستش کنم. وقتی میگم صبح زود بیدار میشم اما حتی برای لحظه ای هم از خواب
کتاب لبخند زنان همین الان تموم شد! چقدر زیبا بود واقعا . یه چیز خیلی جالبش این بود که میگفت جمله دوستت دارم دیوونه خیلی کلیشه ایه واسه یه رمان اما توی زندگی واقعی خیلی لذت بخشه. واقعا هم درسته. و اینکه ایت رمان خیلی واسه کسایی خوبه که دنبال یه رمان خوب دوست داشتنی هستن و البته توی پاریس هم اتفاق می افته که خب خیلییی خوبه. اخرش هم در کمال ناباوری دستور پخت منوی عاشقانه( که موقع خوندنشون دلم خیلیی خواست) رو اورده ان. امیدوارم یه روزی درست کنم!
برم
فرق دوست و خانواده اینه که دوست رو خودت انتخاب میکنیدوستهایی که خوبن باهات میمونن ، ماندگارن و بعد از چند سال میشن خانواده ی اکتسابیت ! اینا نعمتن واقعا... تعداد واقعی هاشون کمه.نادرن
داشتم آرشیو وبلاگم رو نگاه میکردم دیدم اولین هاش برمیگرده به تیر 95!
تازه این اگه اشتباه نکنم چهارمین وبلاگمه.
هر کدوم از اون سه تا قبلی رو کمِ کمش یک سال داشتم و بعد بنا به دلایلی یا پوکید یا خودم دیگه ننوشتم و مهاجرت کردم!
از اون طرف به تو و دوستهای دیگه ام که توی
از دیشب که تصمیم گرفتم یه سری از منابع ارشد رو بگیرم و امتحانی بخونم امسال همش نگاهم به گوشیمه که ببینم حقوقم رو کی میریزن ؟ یه حس چشم انتظاری عجیبیه.
بعد هی با خودم فکر میکنم واقعا آدم‌هایی که همش چشمشون به پیامک ریخته شدن یارانه یا حقوف ناچیزشونه چی میکشن؟ چی میکشن وقتی دحل و خرج با هم نمیخونه؟ چی میکشن وقتی بچه هاشون باید تو بحران شدید اقتصادی زندگی کنن؟ که هر بار میرن بیرون باید یجوری حواس بچه هاشون رو پرت کنن که نگاهشون به خوراکی ها و لب
قبل از شروع نقد فیلم اول یک سری اطلاعات از فیلم رو می ذارم که بدونید اصلا کی به کیه!
نام فیلم: بزرگسالان یا Grown Ups
ژانر: کمدی
کارگردان: Dennis Dugan
بازیگران: Adam Sandler, Salma Hayek, Kevin James
کشور: آمریکا
امیتاز فیلم: 6/10
انتشار: 2010
 
خلاصه ی داستان رو اگر بخوام به زبان ساده بگم، جمع شدن پنج دوست قدیمی که در زمان تحصیل توی مدرسه جزء تیم بسکتبال بودن که بازیشون هم خوب بود. 
و بعد از سی سال مربی بستکبالشون می میره و به این بهونه توی کلیسا دور هم جمع می شن و دیدار مجددی
صدای جر و بحث زن و شوهر همسایه از آپارتمان کناری میاد
صداشون خیلی بلنده و فکر کنم همه خونه های اطراف دارن صدا رو میشنون
بلند میشم پنجره رو می بندم تا صدا کمتر به گوشم برسه و زن ها و مرد های و می بینم که از پنجره ها و گوشه پرده دارن دنبال منبع صدا میگردن
میام میشینم پشت میز
موسیقی که دارم گوش میکنم و بلند تر میکنم تا نشنوم 
چون هیچ وقت جزئیات زندگی دیگران برام مهم نبوده
و دارم به این فکر میکنم که چرا باید جزئیات زندگی دیگران برای عده ای مهم باشه
ا
سلام
دختری ۱۸ ساله هستم. اطرافیانی دارم که درک کافی ندارند، البته بعضی اشون که متاسفانه دیدن شون دست من نیست. جالبه که در سنین مختلف هستند از کوچکتر از خودم مثلا ۱۰ ساله تا ۷۰ ساله .
مثلا یکی از همین ها یه پیرمردی بود که من همیشه بهش احترام میذاشتم، یه بار که توی جمع بودیم بهم گفت چرا انقدر صورتت زشته! در حالی که من زشت نیستم، انصافا زشت نیستم! یکی دیگه از این دوستان دائم جوری که نتونم جواب بدم منو دست میندازه و کلا از بچگی مثل بعضی ها که کتک خور
قانون انتظار می گه:
منتظر هر چی باشی وارد زندگیت می شه. پس دائم با خودت تکرار کن "من امروز منتظر عالی ترین اتفاق ها هستم"
واقعا اگه بخوای بهش فکر کنی همینه. انرژی منفی واقعا تاثیر خیلی زیادی روی زندگی ما می ذاره. وقتی حالم بد بود کاملا متوجه می شدم که خودم باعث این حال بد هستم. فکر های بد می کردم، تصورات اشتباه، مرور خاطراتی که گذشته و خودم باعث ناراحتی خودم می شدم. دلم نمی خواست از اون غم جدا بشم. انگار دوست داشتم خودم رو وادار به فکر کردن بکنم. د
یک‌بار استاد فیزیولوژی‌مون داشت درباره یک ماهی صحبت می‌کرد که ازش برای طراحی و ساخت نمونه سرطانی استفاده می‌شه و این واقعا هیجان‌انگیز بود. بذارید براتون بگم.
zebra fish یک نوع ماهی معروفه که به جای موش nude که خیلی خیلی گرونه استفاده می‌شه. حالا این دوتا چه ویژگی مشترکی دارن؟ جفتشون سیستم ایمنی سرکوب‌شده‌ای دارن! یعنی به راحتی می‌تونیم سلول‌های نمونه‌مون رو به سلول‌های اون‌ها پیوند بزنیم و سلول‌هاشون این‌ها رو پس نمی‌زنن.
چیز جالبی که
میرم اینستاگرام و کادوی تولدش ، همونیه که کادوی تولد من بود
میرم اینستاگرام و میبینم جمله هاش ، هموناست که خودم میگفتم
حتی تر میرم اینستاگرام و میبینم سه روزه هر روز داره عکس گل میذاره:))))
فکر کنم نشسته به من نگاه کرده بعد رفته بهش گفته من اینا رو دوست دارم! بخر برام :))) زیباست واقعا زیباااست :)))
دنیایی شده که ملت عاشقانه هاشون هم کپی میکنن.>_<
الان که دارم فکر میکنم توی خیلی از مسائل زندگیم همین بودم.اولش انقدر تو یه چیزی خوبم که الگوی ملت میش
واقعا گاهی نمی‌تونم تشخیص بدم که چیزی که می‌خوام چیزیه که واقعا می‌خوام یا فقط چون می‌ترسم چیز دیگه‌ای رو بخوام اون رو می‌خوام یا چون راه رسیدن به اون یکی سخت‌تره این رو می‌خوام یا این قد همیشه محدود شدم باورم شده این رو می‌خوام یا چی.
دوست ندارم اینو. 
■ درونگراها حرف زدن رو دوست ندارن!
□ اشتباه محضه!
واقعیت اینه که درونگراها حرف نمی زنن تا وقتی که چیزی وجود داشته باشه که ارزش مطرح کردن داشته باشه‌‌.‌‌
اونا از مکالمه های روزمره بی معنی و سلام و احوال پرسی های الکی بیزارن‌‌.‌‌
درباره چیزایی که بهش علاقه دارن یا موضوعاتی که درباره اش اطلاعات خوبی دارن بپرسین و می بینین که اونا تا چند ساعت یا حتی چند روز آینده ساکت نمی شن!
امروز بعد از مدت ها اشتیاق، بالاخره جوکر رو دیدم . خیلی دوست دارم نظر و تحلیل کسایی که فیلم رو دیدن بدونم . لطفا اگر تمایل داشتید نظر خودتون یا نقدی که در مورد فیلم خوندید رو بنویسید.
لینک دانلود در پاسخ کامنت ارکیده عزیز
 
*شهدای ملارد امروز تشییع شدن . خوشا به سعادتشون که برای امنیت مردمشون و اعتقاداتشون جون دادن و چه سخت میگذره این روزا و شبا به خانواده هاشون ... لطفا دعا برای ارامش دل خانواده هاشون و شادی روحشون  رو فراموش نکنید. 
 
الآن یه پلی لیست عتیقه رو از تو گنجه درآوردم فوت کردم، یه سطل خاک پاشید این ور اون ور، گذاشتمش خیلی باحاله! بعضاً اصلاً نمیدونم کی بوده این خواننده هاشون... ولی چه خاطراتی که دارن یکی یکی از قبر بیرون میان... (یذره وحشتناک شد فک کنم:/ ولی حسه خوبه کلا :)...)
همینطوری که دارم مینویسم، بعد از چند تا جمله هی میگم: "اَاااا ایـــن!!!" :)
زرافه یه بیماری پوستی گرفته و الان با این وضعیت صلاح نمیدونم بره دکتر. داشتم فکر می‌کردم اگر بیماریش پیشرفت کنه و خوب نشه؟ بعدش به این فکر کردم که برای خود من هم ممکن بود همین اتفاق بیافته. و اینکه بیماری پوستیه، چیز خاصی نیست واقعا. کلی از آدما دارن... دخترخاله‌م داره، یکی از استادها هم داره حتی! 
برای خودش هم مهم نیست واقعا. من گفتم برای من مهمه که یکم جدی بگیره. البته مهمه واقعا، ولی از خود زرافه مهم‌تر نیست. بعدش فکر کردم که خدا سلامتی بده..
سگ پامرانین خرسیبه پامرهایی گفته میشه که: پوزه کوتاه تر، چهره خندان تر و موهایی پرپشت تر و به اصطلاح پرورش دهنده ها تپل تر دارن.سر پامرانین خرسی گرد تر و چشم هاشون به هم نزدیک تره.لازمه بدونین که سگ پامرانین خرسی و روباهی اصطاحاتی هستن که فقط در ایران کاربرد دارن و در کشورهای دیگه به کار برده نمیشن.سگ پامرانین روباهیپامرانین روباهی پوزه کشیده تری داره و چهره اش جدی تر هست.گوش های تیز و صورت کشیده ویژگی های دیگه سگ پامرانین روباهی هستن.سگ پام
غمگین انگیزترین استوری هایی که تو اینستا می بینم برا من با فاصله ی خیلی خیلی زیاد، استوری های یکی از بچه های دوره است. حالا چرا غم انگیز؟ واسه خودش که خیلی شاد و خوبه حتما ولی واسه من واقعا درامه، چون نه تنها استوری هاش بلکه تمام پست هاش هم از لحظاتیه که با دوستاشه! حتی موقع هایی که باید درس بخونه هم با دوستاشه، همیشه خدا با دوستاشه! شادترین چهره ای که میشه از یه آدم دید وقتیه که با دوستاشه و اون همیشه شاده!
دیدن استوریاش برا من مثل دیدن فیلمایی
■ درونگراها حرف زدن رو دوست ندارن!
□ اشتباه محضه! واقعیت اینه که درونگراها حرف نمیزنن تا وقتی که چیزی وجود داشته باشه که ارزش مطرح کردن داشته باشه‌‌.‌‌اونا از مکالمه های روزمره بی معنی و سلام و احوال پرسی های الکی بیزارن‌‌.‌‌ درباره چیزایی که بهش علاقه دارن یا موضوعاتی که درباره اش اطلاعات خوبی دارن بپرسین و ببینین که اونا تا چند ساعت یا حتی چند روز آینده ساکت نمیشن!
توی کانادا، رستوران افغانستانی میرم هر هفته.
اولا که رستوران هاشون ده ها برابر رستوران های ایرانی تمیزن.
یعنی تمیزترین رستوران هایین که دیدم.
ثانیا رنگارنگ و زیبان، خیلی باکلاس شیک و رنگارنگ،
ثالیا کارکنای مودب و ناز و دوست داشتنی دارن.
اول ازشون میپرسم و اجازه میگیرم که اگه اشکالی نداره پارسی صحبت کنیم.
و همیشه استقبال میکنن و تازه ادم رو یادشون میمونه و دفعه بعد تا میبیننت فوری شروع میکنن به فارسی حرف زدن.
غذاهاشون فوق العاده خوشمزه هست،
بچه ها همیشه دوست دارن به خاطر کارای خوبی که میکنن جایزه بگیرن البته نه تنها کار خوب بلکه چیزای جدیدی که یاد میگیرن شیرین کاریهای که دوست دارن به بقیه هم نشون بدن. بابا خیلی قبل تر ها عکاسی زیاد میکرد عکسای قشنگ میگرفت و از خواهر برادرام زیاد عکس گرفته. یکی از عکسای خواهرم رو زیاد دوست دارم یه توپ رنگی که بالای سرش گرفته با یه پیرهن سبز رنگ همرنگ چشماش به تنش کرده. این عکس رو قاب کرده گذاشته بالای تخت خواب اتاق خوابش. نقلی خودشم الان کاراش مثل
دلم یه دوست میخواد که برم تو بغلش و سرم و بذارم رو شونه هاش و های های گریه کنم
سارا که حسابی این روزا درگیر جشن عقدشِ
ماریا که خیلی توداره و غصه هاش و تو دلش نگه میداره نمیخوام منم درد شم براش
ندا که تحمل نداره و زود قاطی میکنه
غزل و مریم و سمیرا و فاطمه و....هرکدوم مشکل خودشون و دارن دلم نمیاد از شونه هاشون سواستفاده کنم...
خانم دکتر هم سرش خیلی شلوغه و گفت بعد عید زنگ بزنم مرکز وقت مشاوره بگیرم دلم میخواد وقتی رفتم پیشش بشینم کنارش و سرم و بذارم ر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها