نتایج جستجو برای عبارت :

از فراموش شده‌ها

تنها نه انتظار، فراموش مان شدهتنهایی نگار، فراموش مان شدهدر سردی گناه چنان منجمد شدیمبرگشتنِ بهار، فراموش مان شدهاز بس گناهکاری ما را عیان نکردالطاف پرده دار فراموش مان شدهآخر چرا تشرف شیخ بهایی و...فرزند مهزیار، فراموش مان شده؟!در اوج مشکلات، فراموش مان نکرددرد است اینکه یار، فراموش مان شدهبر هر که رو زدیم، حقارت کشیده ایمهر وقت مُستجار فراموش مان شدهطوری فریب خورده ی این زندگی شدیمسختی احتضار فراموش مان شدهاز برکت دعای امام زمان مانغم
فراموش کردی 
 
قول و قرارا رو فراموش کردیگذشته رو فراموش کردی
مگه همه دردت این نبود که چطور پدرت گذشته رو فراموش کرده؟گذشته ای که تو لحظه به لحظه به یادش هستیدلت میگیره. بغض میکنی. گریه میکنی
 
پس اینو باید بفهمیکه گذشته فراموش کردنی نیست
 
چون گذشته ست، که امروز ما رو میسازه
 
منتاوان اعتماد به گذشته رو پس میدمو توحتی حاضر نشدی سر حرفات بمونی
 
 
و من در همه حال سعی میکنمشاکر خدا باشم ...
باید فراموش کنم یه سری چیزها رو. یه سری چیزهای مستمر که یه زمانی خیلی مهم بودن. 
وقتی مقدمه ی یه فراموشی فراهم باشه، کم کم آدم میتونه فراموش کنه. میتونه فراموش کنه. همین مهمه. این که بشه فراموش کرد. چون باید بشه.
امروز نسبتاً زود بیدار شدم و خوبه، الان خسته‌م. یه مقدار ریگ روان میخونم و کم کم کم کم میخوابم.
شیر رامک عالیه، بقیه ی شیرا گُهن (شاید میهنم بد نباشه. یه مدته نخریدم یادم رفته).
 
این روزها اتفاقات جدیدی برایم رقم میخورد. گم میکنم، همه چیز را گم میکنم، قبلا فقط خودم را گم می‌کردم اما حالا حتی کلید برق اتاقم را گم می‌کنم.
دستم را روی دیوار سرد اتاقم می‌کشم و دنبال برجستگی کلید برق می‌گردم، اما بعد از چند ثانیه میبینم کلید همانجاست روی دیوار روبه‌رویی کنار در ورودی. فراموش میکنم که حالا دقیقا کجای خانه ایستادم و چند ثانیه برای پروسس کردن و بازیابی خودم وقت میخواهم. 
احساس میکنم سوت استارت بیماری آلزایمر را درون مغزم
الف. سلام.  می‌بینم که چه‌قدر نزدیک شده‌ام به رویاها و آرزو‌ها. امّا این نزدیکی شاید به سبب این باشد که من از دیوار مقابل‌م بالا رفته‌ام. حالا لبه‌ی پرت‌گاه‌م. به سوی خوش‌بختی را نمی‌دانم. همه‌چیز شبیه تهِ فیلم‌های ایرانی دارد به خوشی میل می‌کند و این مرا می‌ترساند. تعارف ندارم، من آدم بدبینی هستم. و حالا همه‌چیز به شدّت مشکوک می‌نماید. امّا چه باید کرد، چشم‌ها را بست و پرید؟ از این ارتفاع؟ به کدامین سو؟ پاهای‌م می‌لرزد... قلب‌م ا
یادم خدا فراموش !
مثل بازی «یادم تو را فراموش» ...  خدا آدم را امتحان می کند به شادی و غم تا کم کم بفهمیم کجاها خدا را فراموش می کنیم خدا انقدر این بازی را تکرار می کند تا از نقاب بازی عبور کنیم و دل آنسوی ماجرا را ببیند و در هر ماجرایی یادمان باشد که خدا با ماست !
شکست عشقی را فراموش نکنید !شاید اولین راه حلی که به ذهن افراد شکست خورده در جریان عشقی خطور می کند فراموش کردن عشقشان باشد . اما واقعیت این است که در زندگی انسان ها چیزی به نام فراموش کردن وجود نداشته است . ناخودآگاه انسان ها ، تمام مسائل زندگی را در خود ثبت و نگهداری می کند ، بنابراین نمی توان موضوعات ناراحت کننده و پررنگی مثل شکست عشقی را فراموش کرد و انکار آن منجر به آزار فرد تا پایان عمرش می گردد .
ادامه مطلب
شکست عشقی را فراموش نکنید !شاید اولین راه حلی که به ذهن افراد شکست خورده در جریان عشقی خطور می کند فراموش کردن عشقشان باشد . اما واقعیت این است که در زندگی انسان ها چیزی به نام فراموش کردن وجود نداشته است . ناخودآگاه انسان ها ، تمام مسائل زندگی را در خود ثبت و نگهداری می کند ، بنابراین نمی توان موضوعات ناراحت کننده و پررنگی مثل شکست عشقی را فراموش کرد و انکار آن منجر به آزار فرد تا پایان عمرش می گردد .
ادامه مطلب
یک سری برنامه ها روی کامپیوتر هست، که حتی بعد از حذف نیز ردپایی از آنها باقی میماند
یک سری چیزها در زندگی هست که هر چقدر هم بگذرد باز هم تو نمیتوانی آنها را فراموش کنی..
هر چقدر هم میخواهی آدم جدیدی شو، سرگرم کاری شو ..
فراموش نشدنی ها، فراموش نمیشوند
درست مثل ردپای برنامه های قدیمی روی سیستم
مثل یک صفر و یک
امان از منی که فکر میکردم میشود با برنامه نویسی دوباره، همه چیز را از دوباره شروع کرد..
از صفر
صفرِصفر
اما گاهی وقت ها
بوی تو به مشامم میرسد
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
امروز یه چیز بزرگ فهمیدم:
سمیرا همشون رو فراموش کن؛ دولت، ملت و این خاک
هیچکدوم اصلاح پذیر یا قابل بازگشت به چیزى که میخواى نیست
حداقل تا وقتى که تو عمر مى کنى
پس تمرکزت رو بذار رو چیزى که عشق درونت میکشه میبردت 
اینطورى میتونى به اونا کمک کنى اما مهمتر اینه که پشیمون نمیشى چون معیار خودتى.
پس فراموش نکن: اون سه رو فراموش کن ؛ مطمئن باش اونا برنمیگردن به اون نقطه آرزوهات.
بچسب به هنر و ادبیات دخترم...
همیشه مطابق سنت و رسوم قبلی ، نزدیکهای عید به اقشار ضعیف کمک کرده ایم. امسال فراموش نکنید! این اقشار ضعیف امسال خیلی ضعیفتر شده اند و نیاز شدیدتر و بیشتری به ما دارند.
لطفا هر طور که می توانید به سایرین کمک کنید.
لطفا بدانیم و باور کنیم که ما انسان های مهربانی هستیم و به هیچ وجه بقیه را فراموش نمی کنیم.
 
لطفا ضعفا را خصوصا در این شرایط سخت فراموش نکنید
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون هستیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زد. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون سختیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زئ. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
من اینجا رو راه انداختم که هر روز بنویسم. از کتاب‌هایی که میخونم، فیلم‌هایی که می‌بینم ، سفرهام ، آدم‌های دور وبرم و فکرایی که به ذهنم می‌رسه. چون ذهنم فراموشکاره. شاید هم اولش نبوده بعدن فراموش کار شده. به هر حال. اما اینجا نوشتن رو هم فراموش میکنم. امروز که خواستم بیام و بنویسم هر چی فکر کردم اسم کاربری و رمز عبورم یادم نیومد و با کلی تقلاو عوض کردن رمز عبور تونستم وارد بشم. احتمالا اینجا رو هم فراموش خواهم کرد بلایی که سر وبلاگ‌های نصفه ن
ممکن است شما هم یکی از افرادی باشید که رمز ورود ویندوز را فراموش کرده است. فراموش کردن پسورد ویندوز (خصوصا از دست دادن پسورد ادمین یا کاربر اصلی کامپیوتر) باعث می‌شود که بسیاری از دسترسی‌ها در اختیارتان قرار نگیرد و نتوانید تغییرات مهم سیستمی را رصد کنید.
در این مطلب قصد داریم به معرفی راه‌هایی بپردازیم که با استفاده از آن‌ها می‌توانید پسورد فراموش شده‌ی ویندوز را بازیابی کنید. در مطلب پیش رو تلاش شده تا راه‌های بازیابی پسورد فراموش شد
   من همیشه کمرنگ بودم. هیچ‌وقت حتی وقتی منبری برای حرف زدن داشتم چیزی برای گفتن پیدا نکردم. همیشه حاشیه امن و فراموش‌شده خودم را حفظ کردم. من الهه دنیاهای فراموش‌شده‌م. همان‌هایی که رد کمرنگی در خاطراتمان باقی گذاشته‌ند.
چگونه معشوق خود را فراموش کنیم؟
1.جای اینکه به خاطرات قدیمی و زیبایی که با معشوق خود داشته اید فکر کنید باید کمی عاقلانه به رفتارهایش فر کنید. به رفتارهایی که باعث آزرده خاطر شدن شما شده است و چهره واقعی مردی را ببینید که این همه سال فریب خورده است.
ادامه مطلب
 و خدا فریاد تشنه ی زمین را شنید                                 مهری کیانوش راد، اهواز  98        
سال ها رمین از بی آبی رنج می برد ، رودها خشکیدند، ریزگردها در فضای برهوت خوزستان به جولان در آمدند و زمین 
فراموش کرد؛ طعم آب را و مردم یادشان رفت؛ مسیر آب را  .
 کسانی که باید به فکر زمین و مردم باشند ؛ هر دو را فراموش کردند.
خوزستان فراموش شد.
خوزستانی که زخم جنگ را بر پیکر خود داشت و بالاتر از قهرمانی که کریمانه از خود گذشت تا ایران حفظ شود ؛فراموش شد.
بعضی وقتها آدم حس می کنه که دنیا داره روی سر آدم خراب میشه. نا امیدی تمام وجود آدم را فرا میگیره و کلا نا امید مطلق میشیم.
من در این مواقع می زنم به طبیعت و خصوصا کوه
وقتی این حس بی دلیل به سراغم میاد و حسابی خودم را کنکاش می کنم می فهمم که اونقدرها هم بی دلیل نیست. بعضی وقتها سعی می کنیم که مساله ای را بدون حل کردن آن فراموش کنیم ولی واقعیت اینه که فراموش نمیشه. این موارد پنهان شده یه دفعه بر می گرده و به سراغ آدم میاد.
 
بهتره مسائل و مشکلات را فقط
وقتی در عشق هستی ،
مراقبه را فراموش نکن ،
 
عشق هیچ چیز را حل نمی کند .
عشق فقط نشان می دهد که چه کسی هستی ، کجا هستی
 
خب است که عشق بیدارت می کند .
از گیجی و آشقتگی درونت آگاه می شوی .
اکنون وقت مراقبه است !
اگر عشق و مراقبه با هم باشند ، هر دو بال را داری و # تعادل خواهی داشت .
 
 
من امروز از این لحظه تمام کسانی که بر من حقی دارند می بخشم، من امشب تمام کسانی که من دا از خود رنجانده اند می بخشم، من از امشب تمام خاطرات بد کودکی را فراموش میکنم، من از امشب تمام کاستی های زندگیم رو فراموش می کنم، من از امشب دوران بد دانشجویی و مدرسه را فراموش می کنم، من از امشب تمام معلم هایم را می بخشم، من امشب تمام استادهای دانشگاهم را می بخشم، من امشب تمام مسئولین کشورم را که به من ظلم کردن می بخشم، من امشب تمام کسانی را که باعث بی کاری من
ماری؟
یکم حرف بزنیم باهم؟
ماری من خیلی فکر کردم،
هیچ چیزی از بیرون باعث خوب شدن حال ما نمیشه،
و من به شخصه واقعا اینو درک نمیکنم،
ماری من گاهی از درک کردن معنی دنیا عاجز میمونم،
من بدترین بلاهای ممکن رو سر خودم آوردم، بدترین چیزای ممکن رو تجربه کردم، ولی درونم عوض نشد!
ماری الان یچیزی به ذهنم رسید!
وقتی مردم دلم می خواد واقعا یچیزی رو از این دنیا بگیرم،
میخوام انقد با دنیا دوست باشم که نبودمو حس کنه و فراموش نشم، فراموش نشم؟
هان؟ مگه من همیشه
امشب هزارتار اسم می‌تونست داشته‌باشه، که هیچ‌کدومشون توصیف صحنه‌ی بالا رفتن پرده نیستن. صحنه‌ی استرس. اون لحظه که انگشتام ازم تبعیت نمی‌کنن،چون مضطربم و یه‌ سالن آدم زل زدن بهمون. 
به امشب می‌شد هزارتا نام داد. گویاترینش بنظرم، شبِ نوجوونی بود. گرم. مرکز سالن. مرکز توجه. هیجان. استرس. و ملودی.و موسیقی. 
آدما دست می‌زدن.‌ ما می‌نشستیم. به خودم می‌گفتم هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی. هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی.
ممکنه یه‌روز تو ارکست
در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست. اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی باک نیست، و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی هیچ نکرده باشی. همچنان که پادشاهی تو را به ده فرستاد برای کاری معیّن، تو رفتی و صد کارِ دیگر گزاردی. چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی، چنان است که هیچ نگزاردی. 
پس آدمی در این عالم برای کاری آمده است و مقصود آن است، چون آن نمی‌گزارد پس هیچ نکرده باشد: «اِنَّا عَرَضْنَا
ساختمون دوتا کوچه اون‌طرف‌تر خیلی سریع بالا رفته و نمای سنگ‌شده‌اش از توی بالکن مشخصه؛ مثل هر برنامۀ دیگه‌ای بخش‌بخش پیش رفته و به نتیجه رسیده. نمی‌دونم شاید سازندگان این ساختمون هم دارن کم‌کم فراموش می‌کنن که چه ذوقی برای اجرایی شدن این برنامه داشتن؛ مثل من که تو روزمرگی فراموش می‌کنم دارم بخش‌بخش برنامه‌هام رو جلو می‌برم و نمی‌تونم از بیرون ماجرا بهش نگاه کنم و مثل قدیم ذوق کنم. گاهی دعاهام رو فراموش می‌کنم و حواسم نیست که هر بو
رمز عبور بر روی تلفن‌های هوشمند روشی برای محافظت از اطلاعات خصوصی گوشی‌تان است. در عصری که اطلاعات شخصی، حرفه‌ای و مالی همه ما بر روی گوشی ها ذخیره می شود، استفاده از رمز عبور یک ضرورت محسوب می‌شود.
آیا برای شما پیش آمده که رمز عبور خود را فراموش کنید ؟ برای بازیابی رمز خود چکار می کنید، در ادامه روش‌هایی را برای شما بیان می‌کنیم که با استفاده از آن‌ها می‌توانید در صورت فراموش کردن رمز دوباره به گوشی‌تان دسترسی پیدا کنید.
 
ادامه مطلب
 
چون همیشه نگران فراموش شدنم.
من بقیه رو فراموش نمی کنم.هرگز کسی رو فراموش نکردم.چهره شون از خاطرم پاک میشه ولی خودشون همیشه در من می مونند.بدون چهره ای که موقع فکر کردن بهشون به خاطر بیارم.
نمی دونم من برای بقیه چی هستم.آیا غبار بی چهره ای از کسی هستم که روزی اونجا بود؟
و یا شاید هیچ چیزی نباشم.که امیدوارم این طور نباشه.
بزرگترین ترس من اینه که بلند شم و ببینم دیگه نیستم...و هیچ کسی نبودنم رو نبینه.
چون میخوام به خاطر سپرده بشم.چون میخوام اینجا ب
   بیشتر وقت‌ها متوجه‌ش نیستم. در جامعه کوچکی که دوروبر خودم جمع کرده‌م زیست می‌کنم. آرام و بی‌دغدغه ادامه می‌دهم. فراموش می‌کنم چه چیزهایی را پشت سر گذاشته‌م و حتی فراموش می‌کنم چه‌چیزهایی را قرار است، یا می‌خواهم به دست بیاورم. وقتی با شقا حرف می‌زنم متوجه می‌شوم که بوده، حضور داشته، انکار کردنش از حجمِ بودنش نمی‌کاهد. هست و من در ازای هیچ از دستش داده‌م. 
چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بودکلا یک ساک داشت ،کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین،برای شروع آشنایی …
گفت: "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم،دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.”
گفت: "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن!آخه اون جامادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا،
 اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بم
نتیجه ی اخلاقی از داستان میشه فهمید اونایی که فراموش کردن برای چی اومدن تو این دنیا . مثلا کسی که موقع نماز خواندن هواسش به کارش و یادش میره که خدا داره صداش می کنه برای نماز و یا کسی که خیلی مال داره و وقتی خدا بهش میگه خمس بده و کمک به فقیر بکن اونوقت کم میاره و فراموش می کنه حرف خدا را و یا مثل کسی که چشمش از اصل این روزگار بسته است  و به فرعیات می رسه . در اصل همون کور کور بودنه . 
پس مواظب خوبیهاتون و حرف های خدا باشین 
یا علی مدد 
   بیشتر وقت‌ها متوجه‌ش نیستم. در جامعه کوچکی که دوروبر خودم جمع کرده‌م زیست می‌کنم. آرام و بی‌دغدغه ادامه می‌دهم. فراموش می‌کنم چه چیزهایی را پشت سر گذاشته‌م و حتی فراموش می‌کنم چه‌چیزهایی را قرار است، یا می‌خواهم به دست بیاورم. وقتی با شقا حرف می‌زنم متوجه می‌شوم که بوده، حضور داشته، انکار کردنش از حجمِ بودنش نمی‌کاهد. هست و من در ازای هیچ از دستش داده‌م. 
همه چی رو فراموش میکنیم همه چی رو . یادش میره برای چی داره زندگی میکنه . یه مسیری رو برای موفقیتش مشخص میکنه تا میرسه همه چی یادش میره یادش میره کجا بود چه سختی های کشید به کجا رسیده . همه چی به کل یادش میره انگار که هرگز تو این دنیا نبوده .
شیخی به طوطی اش "لا اله الا الله" آموخته بود!طوطی شب و روز "لا اله الا الله" می گفت!روزی طوطی به دست گربه کشته شد!شیخ به شدت می گریست!علت بی تابی را از او پرسیدند پاسخ داد:وقتی گربه به طوطی حمله کرد طوطی آن قدر فریاد زد تا مرد!"لا اله الا الله" را فراموش کرد!زیرا او عمری با زبان گفت و دلش آن را یاد نگرفته و نفهمیده بود!سپس شیخ گفت: می ترسم من هم مثل این طوطی باشم، تمام عمر با زبان "لا اله الا الله" بگویم، و هنگام مرگ فراموش کنم!
فکر میکنم فمینیسم از یک عصبانیت نشات گرفته، عصبانیت زنانه، در برابر ظلم های مردانه. انسان در عصبانیت نمیتواند تصمیمات را به درستی بگیرد یا حتی به درستی از خودش دفاع کند، این میشود که زنان با نام فمینیسم به بهانه ی  احقاق حقوق شان میروند دنبال کارهای احمقانه که مصداق هایش در این مقال نمیگنجد .
 
زنی با مادر تماس گرفته ! شوهر ۳۰ ساله اش با زنی ۴۰ ساله ریخته اند روی هم! از مادر میخواهد به او یک مشاور معرفی کند.عصبانی میشوم ، میگویم مشاور ؟! باید
فکر میکنم فمینیسم از یک عصبانیت نشات گرفته، عصبانیت زنانه، در برابر ظلم های مردانه. انسان در عصبانیت نمیتواند تصمیمات را به درستی بگیرد یا حتی به درستی از خودش دفاع کند، این میشود که زنان با نام فمینیسم به بهانه ی  احقاق حقوق شان میروند دنبال کارهای احمقانه که مصداق هایش در این مقال نمیگنجد .
 
زنی با مادر تماس گرفته ! شوهر ۳۰ ساله اش با زنی ۴۰ ساله ریخته اند روی هم! از مادر میخواهد به او یک مشاور معرفی کند.عصبانی میشوم ، میگویم مشاور ؟! باید
-
Unutmaq اونوتماق
فراموش کردن
Unudulmaq اونودولماق
فراموش شدن
Unutqan اونوتقان
فراموشکار
.......
امتحانیمی اونوتموشدوم
imtihanımı unutmuşdum
امتحانمو فراموش کرده بودم
✅✅✅
درسلری اوخویورام اما تئز اونودورام
Dərsləri oxuyuram ama tez unuduram
درسها رو میخونم اما زود فراموش میکنم
✅✅✅
نومره می اونوتسان قارداشیما زنگ وور سوروش
Nümrəmi unutsan qardaşımq zəng vur soruş
اگه شماره‌م یادت رفت زنگ بزن از داداشم بپرس
✅✅✅
کلیدی شرکتده اونوتدوق
Kilidi şirkətdə unutduq
کلیدو تو شرکت جا گذاشتیم
✅✅✅
ه
توی ذهن گم شدن، از ویژگی هایش بود.
فهم کردن بدون کلمه!
و قطعا که تنهاست اوکه در ذهن زندگی می کند. گرچه، وسیع می شود و می فهمد، و با کلمات، با خودش بیان می کند.
 
تو فهمیدنِ بی کلمه را بلدی؟
 
اما حالا می خواهد تلاش کند، زبان را از بر کند.
وی، 14 سال پیش  تصمیم گرفت کلمه ها را فراموش کند. و فراموش کرد. که از قید کلمه و ساختار فرار کرده باشد. 
حالا اما، باز باید حافظ و ابتهاج خواند. سعدی و فردوسی و حتی مولانا.
باید کلمه را فهمید.
این تصویر آشناست:فکرهای زیبا و کارهایی با لذت لحظه ای.کسی که لذت عمیق را میخواهد باید از روزهایش جدا شود و بچلاند همه چیز را تا عصاره اش را قطره قطره جمع کند و روزی که همه اش را دید لذت ببرد.اما حوصه میخواهد و کار مردان با حوصلست.باید بیشتر خلاصه کنم و تکرار کنم تا همه چیز را در یاد داشته باشم.وگرنه هر چیزی که میخوانم از دست میرود و به درد نمیخورد.حالا گوش کن و بعد فراموش کن...
حالا گوش کن و بعد فراموش کن...
شب ها حرف میزنیم و بهتریم .
قصه طولانیست ا
 داشتم نت گردی می کردم که یاد لیوان چای کنار دستم افتادم. چای ریخته بودم و فراموش کرده بودم بنوشم. یک قلوپ کشیدم در دهانم. دوباره برگشتم سرکارم و بازهم فراموش کردم، کمی سردتر شده بود. هربار یک قلوپ می نوشیدم و بلند مدتی حضور لیوان چای را فراموش می کردم، هربار سردتر می شد. آدم ها هم اینطورند مگر نه؟ روابط و آدم ها وقتی فراموششان می کنی، سرد می شوند.
ته لیوانم هنوز چای مانده بود ولی از سردی اش دیگر ننوشیدم. گذاشتم دور ریخته شود.
 
...
 
اینکه اون دل
در جمع اساتید، قاریان و حافظان سی و ششمین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم،فرمودند : قرآن گفته «اشداء علی الکفار»؛ بعضی از ما مسلمانان این را فراموش میکنیم، مثل کسانیکه در کشورهای اسلامی با آمریکا و صهیونیستها ساختند و خون فلسطینیها را لگد کردند و شدند نوکر کفار/ دسته دیگر «رحماء بینهم» را فراموش کردند. سوریه و یمن را ببینید؛ الان یمن 4سال است که بمباران میشود. آن بمباران کننده، بظاهر مسلمان است.
حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی: «دولت آمریکا از اول با این انقلاب با روی عبوس و چهره‌ی تُرش روبه‌رو شد. هواپیمای مسافربری ما را در آسمان خلیج فارس افسر آمریکائی با موشکی که از ناو جنگی شلیک کرد، ساقط کرد. قریب سیصد نفر مسافر کشته شدند. بعد به جای اینکه آن افسر توبیخ شود، رئیس‌جمهور وقت آمریکا به آن افسر پاداش و مدال داد. ملت ما این‌ها را می‌تواند فراموش کند؟»
 ۱۳۸۸/۰۱/۰۱
فراموش نمی‌کنیم
سی‌ویکمین سالگرد حمله‌ی جنایت‌بار ناو آمریکایی
میگم : " اه، چقدر گرمه "
میرم در اتاق رو باز می کنم.
سی ثانیه از نشستنم روی صندلی میگذره که حس می کنم دارم می لرزم.
میگم: " چه هوای سردیه "
و میرم در رو باز میذارم.
همکارم خیره خیره نگاهم می کنه.
کلید " ک " رو روی کیبورد پیدا نمی کنم. پنج بار میگردم اما پیداش نمی کنم. فکر کنم دارم آلزایمر می گیرم...
خدا کنه آلزایمر بگیرم...
یه فیلمی دیده بودم که داستان زنی بود که کم کم آلزایمر گرفت، همه چی رو فراموش کرد... عاشق خانواده ش بود، اما وقتی آلزایمر گرفت دیگه نمی ش
خدای خوبم سلام
زمانی بود که نفس های عمیق می کشیدم، اکسیژن تازه وارد ریه هایم می کردم و یادم می رفت از تو تشکر کنم!
فکر می کردم نفس کشیدن حق من است.
هر زمان دلم میخواست فرزندم را در آغوش می فشردم و فراموش می کردم از تو بابت سلامتیش تشکر کنم
دلتنگی ها که سراغمان می آمد دورهمی می گرفتیم و از ته دل می خندیدیم، همدیگر را بغل می کردیم و می بوسیدیم و باز هم فراموش می کردم شکرت را به جا بیاورم
ادامه مطلب
عرض کنم حضور با سعادت شما، هاشم خان دماوندی ِ چارشونه و لوطی که ذکر خیر شخصیتش در سریال زیبا و با اصالت "شهرزاد" را قبلا هم اینجاگفته  ام وقتی معشوق قدیمی اش "قرص قمر "را از دست داد و در سکوت و پنهانی عزادارش بود به شهرزاد گفت: "عروس! عشق مثل جنگ می مونه ، اولش آسونه ، آخرش سخت ِ و فراموش کردنش محال ".  خواستم بنویسم که مسئله ی  دست و پنجه نرم کردن با محالات کأنَّهه  همخوابگی با مرگ است . آدمیزاد آبستن رنج می شود از آن و تا فارغ نشود از این بار ، در م
عرض کنم حضور با سعادت شما، هاشم خان دماوندی ِ چارشونه و لوطی که ذکر خیر شخصیتش در سریال زیبا و با اصالت "شهرزاد" را قبلا هم اینجاگفته  ام وقتی معشوق قدیمی اش "قرص قمر "را از دست داد و در سکوت و پنهانی عزادارش بود به شهرزاد گفت: "عروس! عشق مثل جنگ می مونه ، اولش آسونه ، آخرش سخت ِ و فراموش کردنش محال ".  خواستم بنویسم که مسئله ی  دست و پنجه نرم کردن با محالات کأنَّهه  همخوابگی با مرگ است . آدمیزاد آبستن رنج می شود از آن و تا فارغ نشود از این بار ، در م
عرض کنم حضور با سعادت شما، هاشم خان دماوندی ِ چارشونه و لوطی که ذکر خیر شخصیتش در سریال زیبا و با اصالت "شهرزاد" را قبلا هم اینجاگفته  ام وقتی معشوق قدیمی اش "قرص قمر "را از دست داد و در سکوت و پنهانی عزادارش بود به شهرزاد گفت: "عروس! عشق مثل جنگ می مونه ، اولش آسونه ، آخرش سخت ِ و فراموش کردنش محال ".  خواستم بنویسم که مسئله ی  دست و پنجه نرم کردن با محالات در واقع همخوابگی با مرگ است . آدمیزاد آبستن رنج می شود از آن و تا فارغ نشود از این بار ، در می
به زندگی ام می اندیشم،ایستاده در سایه ی شهر ستارگانِ بالا سرم،به فراموش می اندیشم،من دیگر تو را فراموش کردم! نه بخاطر اشتباه تو،بخاطر اشتباه خودم...تو آدمِ اشتباهیِ زندگی من بودی و همچنان هستی
به زندگی ام می اندیشم،ستاره ها چشمک می زنند و این من هستم که می شنوم آوای city of stars را در سرم،به زندگی ام می اندیشم...به آنچه پایان یافته
این منم و ثانیه هایی می گذرند،این منم،شروع کننده ی زندگی جدید!
City of stars,are you shining just for me?:)
احتمالا بارها و بارها برای شما هم پیش آمده است که رمز عبور خود را فراموش کنید . اگر پسورد را روی کروم قبلا ذخیره کرده باشید، به سادگی می‌توانید آن را بازیابی کنید.
 
احتمالا بارها و بارها برای شما هم پیش آمده است که رمز عبورهای خود را فراموش کنید. این اتفاق بیشتر در شرایطی رخ می‌دهد که در وب سایت‌های مختلف ثبت نام کرده باشید و بعدا با فراموش کردن پسورد خود، دیگر به اکانتتان دسترسی نداشته باشید. برای رفع این مشکل یک ترفند ساده در کروم وجود دار
ای کاش ، روزی که طاقتم طاق شد و بعد ، فروریخت ؛
ای کاش ، روزی که دیگر ذهنم تاب نداشت ، و از فرط گرمای زندگی سوخت ، 
و در برگه ی اعتراض تازیانه های روزگار نوشت : دلم خواست و رد دادم ، 
ای کاش ، روزی که دست در دست جنون ، به سمت گور می روم ، و دنبال راه راه های سفید و سیاه می گردم ...
کسی باشد که در گوشم بخواند « بلند نشو از رختخوابت 
ای که واژه ها را هم یک یک و هم دسته دسته فراموش کردی ،
تو را به خدا ، بلند نشو از رختخوابت 
مثل آسمانی که پرندگانش را فوج به
دخترک قشنگ من..
این روزها تنها دلخوشی ام شده ای..
بعد از خدا..
تنها کسی که از عمق جان، حالم را خوب می کند.
تو تنها دلیلم برای مقاومت و تلاش هستی..
تو تنها کسی هستی که به زندگی امیدوارم می کند..
اگر نبودی مادرت این روزها را تحمل نمی کرد..
اگر نبودی مادرت آنقدر وقت اضافه داشت تا فکرهای بد مدام در سرش رژه بروند..
تو هستی تا من غم هایم را فراموش کنم!
تا با شیرین کاری هایت لبخند بر لبم بنشانی..
حتی اگر انتهای این لبخند، بغضی فروخورده باشد..
این روزها هم میگذ
پسرک دنبال تسبیح پدربزرگش می‌گشت تا بازی کند. می‌خواستند جای پنهان کردن تسبیح را نفهمد. مادر همسرم تسبیح را از زیر مبل کنار تلویزیون برداشت، تا نگاه پسرک به دستان مادربزرگش افتاد، برای منحرف کردن توجه‌اش، مادر همسرم مدام و تند تند با صداهای من‌درآوردی، دستانش را توی هوا تکان می‌داد و می‌خندید، پسرک فراموش کرد نگاهش را ادامه دهد و احیاناً جای تسبیح را به ذهن بسپارد، توجه‌ش به حرکات اغراق‌آمیز مادربزرگش جلب شد و می‌خندید و سعی می‌کرد
   ژنتیک اینطوری است. وقتی بچه ای از موی ذرت میترسی و خیلی هم میترسی و مایه ی خنده ی خانواده هستی. ولی بزرگ می شوی و ریش در می آوری و دانشگاه می روی و آن قضیه فراموش خیلی وقت است فراموش شده. ولی خب یهو خواهرزاده ات به دنیا می آید و دایی می شوی و خواهر زاده ات هم از چیزهای پرز دار و ریش ریش دار می ترسد و باز همه یادشان می افتد که تو از موی ذرت می ترسیدی و باز مایه ی خنده می شوی.
#یاس
#یومونچه
میگن زمان خیلی چیزها رو حل می‌کنه. راست هم میگن. خیلی غم‌ها با گذر زمان فراموش میشه، خیلی دلخوری‌ها با گذر زمان رفع میشه، خیلی از روابط با گذر زمان تغییر می‌کنه و ...
شاید فراموش شدن یه غم مثل غم از دست دادن یه عزیز که هیچ کاری نمیشه براش کرد، اتفاق مثبتی باشه... یا از بین رفتن یه دلخوری الکی مثل اختلاف‌های خانوادگی عجیب و غریب... اما در کل وقتی به این موضوع فکر می‌کنم که زمان چقدر می‌تونه رو مسائل مختلف تاثیرگذار باشه، غصه‌م می‌گیره. در واقع
همیشه در کتابها میخونیم و در قصه ها می شنویم که یک اتفاق میتونه زندگی آدمها رو عوض کنه و شاید حتی ناتوان باشیم از درک کردن عمق این تغییر و تحول.
حداقل برای من که اینطور بود. هیچ وقت نتونستم متوجه بشم تغییر زندگی یک فرد تنها با یک اتفاق میتونه چه ابعاد گسترده ای داشته باشه- تا به امروز.
امروز متوجه شدم که دیدم به همه چیز عوض شده. انگار برای درک هر موضوعی باید از اول بهش فکر کنم. ابعاد جدیدی رو میتونم ببینم. این البته نتیجه مستقیم اتفاقی که برای من
 و خدا فریاد تشنه ی زمین را شنید                                 مهری کیانوش راد، اهواز          
سال ها رمین از بی آبی رنج می برد ، رودها خشکیدند، ریزگردها در فضای برهوت خوزستان به جولان در آمدند و زمین 
فراموش کرد؛ طعم آب را و مردم یادشان رفت؛ مسیر آب را  .
 کسانی که باید به فکر زمین و مردم باشند ؛ هر دو را فراموش کردند.
خوزستانی را که در رگ های خود ، با طلای سیاه خود؛ حیات را به ایران هدیه می کرد؛ فراموش کردند.
در بستر آب خانه ساختند و به شادی خشکی ز
بررسی نوع برخورد لندن و تهران با دو پرونده
دیپلمات فراموش شده

انگلیس برای نجات جاسوس خود از چنگال عدالت،همه ابزارهای متعارف و غیرمتعارف را به خدمت گرفته اما جای بسی تاسف است که
دیپلمات زندانی ما در اروپا گویا فراموش شده و حتی رسانه ها نیز به آن نمی
پردازند.نشانه این وضعیت نبود حتی یک عکس مناسب از وی است.در صورتی که
دستگاه دیپلماسی در برابر بازداشت و زندانی کردن دیپلماتی های ایرانی از
موضع اقتدار رفتار نکند این
آزارم میده دلی که از ادما ترسیده ....
....
احمدوند تو گوشم غوغایی کرده ...
تابستون به معنی کم شدن کارا و زیاد شدن میزان استراحت من نیس بلکه تاثیرش فقط تو نوع کاراییه که انجام میدم ...تا یک شنبه باید یه میزانی داستان کوتاه بخونم و یه رمان انگلیسی که شروع کردمو تموم کنم ...
همچنین باید سه تا داستانای خودمو تموم کنم‌...
یه کم سرم شلوعه اما این کارا رو عاااشقانه دوست دارم ‌‌‌...
چون باعث میشه فراموش کنم ظلم همیشگی ادما در حق هم و در حق خودم رو ...بیخیال !
ای
 
می نویسم که نگی فراموشت کردم. یاد حرفت می افتم که گفتی تو نخواستی منو فراموش کنی ، نخواستی جایگزینم کنی و بعد دلم خیلی می گیره. این چه قضاوت غیر منصفانه ای بود؟ من اگرم می خواستم تو فراموش شدنی نبودی بی انصاف.
توام دلت تنگ می شه؟
ریمایندرای آیفون اون عکس رو نشون دادن که رفته بودیم لتیان. باغ گردو. سرمای هوا و گرمای تو. همون عکسی که قراره بعد از چند سال عینش رو بگیریم و هنوزم دلم امید داره که میگیریم...
امروز خیلی دوریم از اون روزا ، ولی می دونی ق
خواستم بنویسم  الان که بهار شده، حال دل خودت را خوب کن بی‌خیالِ خیلی‌ها،  خواستم بنویسم حواست باشه  بهار مثل پاییز نیست که به ظاهر یک فصل ِ اما انگار که یه سالِ ، بلکه بهار واقعا یه فصلِ،بهار خیلی زود تمام می‌شه، تا می‌تونی نفس بکش در هوای بهار  حتی با وجود این روزهای خود قرنطینگیدلگیر خوبی‌های بی‌جوابت هم نباش ،تو بخاطر دل خودت مهربان باش ، تو وقتی خوب باشی روزی آدمها دلتنگ خوب بودنت میشن و فراموشت نمیکنن ،مطمئن باش ،خوبی فراموش نم
خدایا!
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت،اما شکایتم را پس می گیرم.
من نفهمیدم.فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد.
گاهی فراموش می کنم که وقتی کسی کنار من نیست، معنایش این نیست که تنهایم،معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت.
با تو تنهایی معنا ندارد.
مانده ام تو را نداشتم چه می کردم!دوستت دارم ، خدای خوب من!
شهید مصطفی چمران
واقعا هیچ احساسی نمیتونه جای احساس موقع خوندن یه کتاب خوب رو بگیره. حتی دیدن یه انیمه خوب هم نمیتونه.
وقتی شروع می کنی به خوندن، آروم آروم آروم درونش ذوب میشی، لابه لای صفحاتش حل میشی. یه کم بعد، فراموش می کنی که میخوای نفس بکشی. فراموش می کنی چطور صفحه ها رو ورق بزنی. اسمت رو، حتی اسم حروف و زبانی که داری کتاب رو بهش می خونی فراموش میکنی. 
تا اینکه به یه جایی میرسی که دیگه نمیتونی تحمل کنی. باید کتابو بذاری زمین و سعی کنی نفس کشیدن رو به یاد بیار
 حضرت صادق ع  فرمود همانا خدای عزوجل فرماید هر که بسبب ذکر من در خواست و پرسش از من سر گرم شود بطوری که در خواست و حاجت خودرا فراموش کند باو بدهم بهتر از انچه میدهم بانکس که از مندر خواسک کند و ذکر من اورا سر گرم نکرد حدیث 2 ونیز ان حضرت ع فرمود همانا بنده ای بخدای عزوجل حاجتی دارد و ثنای و ستایش بر خدا وصلوات بر مجمد وال محمدشروع کند تا ابنکه حاجت خودرا فراموش کند و سر گرم ثنای بر خدا و صلوات شود پس خداوند حاجت اورابر اورده بی انکه درباره ان در خ
 اون دیویست و چهل ساعت کوفتیو با دعوا و زور تمومش کردم و خب اصلنشم هر نمره ای میخوان بهم بدن ،بدن' آی دونت گیو شت 'همینقدر صریح:/
کنار شیش روز کار در هفته هفته ای ام شیش ساعت کلاس زبان میرفتم و خب هر طوری حساب کنی اینکه من  الان جایی ام که از سرمای طبیعی هوا قراره زیر پتو بخوابم کاملن حقمه:/
اینکه دیروز طی یه حرکت انتحاری ساعت هشت شب چمدونمو بستم و ساعت یازده راهی شدم اونم بدون هیچ برنامه ریزی حقمه
اصلنشم من حق دارم همه برنامه هامو یه هفته بخوابو
از آن غروب‌های خسته بود شاید، این شهر را ما با پایمان زیر و رو کردیم، تو غروب یک روز عادی بودی. ما هم قدم‌های همیشگی آن روزها بودیم. وسط‌های پل که رسیدیم گفت یه قول بده این روزها رو فراموش نکنی. گفتم معلومه فراموش نمی‌کنم گفت نه برای فراموش نشدنش باید یکم تلاش کرد. رود از زیر پایمان بی‌توقف عبور می‌کرد. از آن غروب، پنج سالی می‌گذرد.
روزهای آخر، شاید هم دقیقا روز آخر، توی اتاق فقط یک فرش مانده بود و یک یخچال کوتاه که از برق کشیده بودیمش بیرون
حتما بارها شده رمز ایمیل و سایر حساب های اجتماعی را فراموش کرده اید این شبکه ها روش های مختلف را برای ریکاوری قرار داده است اما خب در شبکه wifi این روند متفاوت است اگر از شبکه وای فای ذاخل لب تاپ یا کامپیتر خود استفاده میکنید یک دستور ساده در CMD  میتواند پسورد وای فای را به راحتی نمایش دهد.
ادامه مطلب
علی بن محمد گویدمردی از اهل ابت  مالی اورده بود که بناحیه مقدسه رساندو یک شمشیر را در ایت فراموش کرده بود انچه همراه داشت رسانید حضرت باو نوشت از شمشریکه فراموش کردی چه خبر  21 خسن بن خفیفاز پدرش نقل کندکه حضرت قایم خمتگزارانی بمدبنه فرستاد شاید غلامان خود حضرت بوده اندو برای خدمت مسجد ضریح اعزام شده اند و همراه آنان دوخادم بودند بکوفه رسیدند یکی. از اندو خادم شرابی مست کننده اشامیداز کوفه بیرون نرفته بودند که ار سامره نامه امد خادمیکه شراب
به نام خالق دو گیتی
سلام آقا
آقا دوباره اومدم تا هواتون رو نفس بکشم. دنیا زیادی رو به سختی آورده و تنها 
هوای شماست که به وجودهای خسته توان نفس کشیدن میده.آقا همه چشم
انتظار اومدنتون هستن،ببخشید که بعضی از ماها فراموش می‌کنیم که شما هم
منتظرید.
منتظر اینکه، دستامون رو بالا بگیریم تا برای حضورتون به خدا التماس کنیم. آخه
التماس کردن به خدای مهربونی‌ها،خیلی قشنگه اما ماها فراموش می‌کنیم؛هم 
شما رو هم خدایی که شما رو قرار داده تا ماها برای عش
 باز دلتنگت شده ام و در هر گوشه ی ذهنم تورو سرچ می کنم چه کنم که نتیجه ی یافت نمی شود .خنده دار است بر مانیتور خاطراتم نوشته ی پدیدار می شود ،آه چه می گوید ؟!'اتصال شما قطع است '  
  سال ها از تصادف من و دوستم بخت  میگذرد: پوشه ی از دستم می افتد  وتمام خاطراتم  پخش زمین می شود بخت به سرعت بخاطر برخوردمان عذر خواهی می کند و در جمع کردند خاطرات ها به من کمک می کند آن روز خیلی آسوده تمام شد بی دغدغه 
  هر چه می گذشت حسی به من نبود یکی از خاطراتم را یا
میدونی امروز که داشتم کتاب دربارهٔ بیداری رو یخوندم همون اولش نوشته بود‌ که اگه فراموشی نبود هیچکس دوباره عاشق نمیشد اسکار وایلد هم از اعماق رو نمی نوشت و غیره. منظورم البته پاراگراف بود. بعد دیدم راست میگه من پارسال چجوری بودم بالاخره فراموش کردم. نه این که آسون باشه خیلیم درد داشت فراموشی اون حسش موندگاره تجربه ای که کردی. همیشه فکر میکردم هیچوقت نمیشه فراموش کرد شاید واسه همین دوست پسر ندارمو هر روز با یکی نیستم چون حافظهٔ وحشتناکی دارم
مثل آهنگی که یک روزی، یک جایی، یک وقتی، پیدا کرده ای و دست نخورده، گوشه ای نگاه داشته ای تا وقت ِ بی‌حوصلگی ات را مأوا شود، تا مبادا عجولانه، لذت ِ لحظه‌ها، این لحظه‌های عجیب که هرکدامشان به پدیده‌های یکسان رنگ ِ متفاوتی می‌بخشند، لذت ِ بی‌نهایت شدن ِ چیزی که اگر از میان ِ لحظه به لحظه ی زندگی‌ات، با لحظه ی به‌خصوص ِ خودش مقارن شود می‌تواند بی‌نهایت ِ تو باشد را بر خود حرام و به خوب بودن اکتفا کنی. صبورانه در برابر عجول بودن مقاومت کردی
گاه پیش آمده که مطلب یا کتابی را بخوانید و مطالب آن را به خوبی درک کنید، اما پس از چند روز احساس کنید که بیشتر مطالب آن را فراموش کرده اید و فقط تصویری کلی از آن در حافظه شما باقی مانده است. مطالبی را که مطالعه می کنید برای اینکه قابل باز خوانی بشوند، باید ابتدا در حافظه بلند مدت شما ثبت شوند. اکثر روانشناسان معتقدند مدت کمی پس از یادگیری و حد اکثر تا شش ساعت بعد از یادگیری، فراموشی یا شیبی تند آغاذ می شود به طوری که بعد از گذشت 24 ساعت، حدود 80 در
اغلب ما برای انجام کارها راه های سخت را انتخاب میکنیم .
زیرا فکر میکنیم برای امور مهم باید راه سخت را رفت !
و فراموش میکنیم که 
توان ما چقدر است 
انرژی مان محدود است
و شاید از عهده اش برنیاییم !
برای رسیدن به آرزوهای مهم و بزرگ لزوما نباید خودمان را بکشیم . میتوانیم آسان ترین راه را انتخاب کنیم بی آنکه هدف مان را فراموش کنیم .
معنی سخت کوشی افتادن عمدی در یک مسیر سخت نیست .
سخت کوشی میتواند با تلاش سخت برای یافتن آسان ترین راه که از عهده اش برمی آی
در حالی که زندگی داشت به خوبی خوشی پیش می رفت، یک دفعه نیاز به ایمیل پیدا کردید و متوجه شدید که یادتون رفته آدرسش چیه؟ بعدش هم از خودتون پرسیدید “ایمیل من کجاست؟” “آدرس ایمیل من چیه؟” خب این اتفاق برای همه رخ داده، پس بیاین ببینیم چه راهکاری برای پیدا کردن آدرس ایمیل … آدرس ایمیل من چیست؟ چطور ایمیل فراموش شده تان را بازگردانید
منبع : وبلاگ ایران سرور
توضیح این که ۲۴ تیر "فلانی" را دیدم...
فراموش‌کردن تنها کار دشواری بود که از پسش برنیامدم.
هیچ‌وقت از فکر کردن به "فلانی" آسوده نشدم.
مثل خطی پرانحنا، ‌زاویه‌دار، ممتد، تا ناکجا، تا بی‌نهایت.
پیش از خواب و موقع خواب دائم در خودم گره می‌خورم؛
از زور فکر، از شدت فراموش نکردن.
آرزو کردم کاش حداقل موقع خواب خیالم صاف می‌شد، از او و از دغدغه رها، راحت می‌خوابیدم؛
تا صبح که دوباره به یاد بیاورم.
آخرین بار ۲۴ تیر دیدمش. زیر چشمان خمار و خیره‌اش گود
دارم یه کتاب میخونم که اگر توییترمو داشتم هنوز خفه می‌کردم همه رو با تعریف کردنش! :))))
هی میخونم میگم عههههه چه جالب! باز میخونم صفحه‌ی بعدو میگم ای واااای ببینا...
جانان من اختلاف فرهنگی کشت ما را :|
 
دارم دلایل بخشی از مشکلاتم رو با استادام و بقیه متوجه میشم. حالا ایشالا یه خلاصه‌ای ازش میگم هرموقع تموم بشه. 
 
پ.ن۱: خسته‌م. خیلی خیلی خیلی خسته‌م. 
پ.ن۲: دارم قسمت محسن نامجوی پادکست دیالوگ‌باکس رو گوش میدم، یه جا که داره کنسرت اجرا میکنه بع
چن روز پیش هم پست خدافظی گذاشته بودم نظردهی غیرفعال شد چون میدونستم با دیدن تون 
بغضم میشکنه ..و رفتن سخت میشه واسم...
این وب پاک نمیشه می مونه یادگاری :)
چون کامنت های شما زیر این پست هاعه :)
 فراموش نمیشید همه تون عزیزید :)حلال کنید اگه حرفی زدم که رنجوندمتون
حلال کنید :)) 
خوشحالم که این وب حس خوب بهتون می داد 
خوشحالم :))
انشاءالله که بیان یه عالمه وب انرژی مثبت
داشته باشه همچنان و بیشترتر شه :)) 
ممنونم از محبتهاتون ممنونم از اینکه
مهربون صدام م
 
گاهی بعضی از حرف ها اونقدر تلخ و  دردناکه که با وجودی که طرف مقابلتو  می بخشی ولی هیچوقت اون حرف  رو نمیتونی فراموش کنی !
تلخی بعضی از حرف ها  تا سالها تو وجودت خواهد موند.
عین یه زخم کهنه که هیچوقت  نه  فراموش میشه نه زخمش خوب میشه  !
خواستم بگم اگه تولد کسی نزدیکه و یا چندروز از تولدش گذشته، به جای اینکه توی دفترچه ی مسخره ات یادداشت بزاری "کادو فراموش نشه"، همون روز برو کادو رو بخر.می دونی چرا؟ چون یادت می ره و می گی بزار برم آزمایشگاه کارهام رو انجام بدم، بزار چهل و پنج صفحه ی آخر کتابی که از کتابخونه امانت گرفتم رو بخونم، بزار برم سر کار و ... . بعد یه دفعه می بینیش و یادت میاد یادت رفته کادو بخری. دیگه اون موقع دفترچه ات حتی اگه جلدش نارنجیِ فسفری باشه و داخلش برای هر روز ی
این دیالوگیه که این روزها تقریبا از همه ی داوطلب های کنکور، چه داوطلب های خودم و چه داوطلب هایی که در مدارس و جلسات گروهی  من رو می بینند، می شنوم.
این احساسیه که بیشتر کنکوری ها در این روزها دارند و فقط تو نیستی که فکر می کنی همه ی درس هایی رو که تاحالا خوندی فراموش کردی.
رتبه1 کنکور امسال، قطعا از بقیه ی افراد،  این حس رو بیشتر داره.
دلیلش هم فقط خستگی و کم شدن انرژی و در نتیجه افزایش تفکرات منفیه نه واقعا فراموش کردن مطالب!
پس به این "احساس باط
میدونید
آدم مهربونا کم پیدا میشن اینایی که حواسشون بهت باشه بفهمنت اینایی که برات کیسه آب گرم درست کنن نبات داغ بدن دستت اینایی که وقتی درد میکشی بغلت میکنن نازت میکنن اینایی که نگاهشون نگرانه وقتی نگات میکنن اما وقتی بهشون میگی دلم میخوادت با جون و دل میشینن وردستت و موهاتو ناز میکنن 
آدم مهربونا کم پیدا میشن مراقب آدم مهربونای زندگیتون باشید 
اینایی که چند ساعت نبودنتون براشون کلی ساعت میگذره اینایی که حواسشون بهتون هست دقیقا همونایی ک
اظهارنامه مالیات بر ارزش افزوده دوره بهار 98 فراموش نشود ، آخرین مهلت مقرر قانونی  ۱۵ تیر ماه می باشد.
مودیان مالیاتی مشمول مقررات ارزش افزوده می توانند از طریق مراجعه به کافی نت فرزاد نسبت به ارائه اظهارنامه و پرداخت مالیات و عوارض ابرازی اقدام نمایند.
پچ‌پچ‌ شب‌ها. گشنمه‌ها. بیرنج خواستن‌های. درد پاها. قرمزی رگ‌ها. قرمزی زن‌ها. ران‌ها. ران پهنِ ران گرمِ ران نرمِ ران سفیدها‌. زن‌ها. تفاوت جنس‌ها. آسایشگاه‌ها. قبرستان‌ها. قربستان‌ها. قرمه سبزی‌ها. شوخی‌ها. سایه‌ها روی دیوارها. بیداری‌ها. در خواب بیدارها. در بیدار خواب‌ها. عصبانی‌ها. زدن‌ها. زنده به گور کردن‌ها. مهره به مهر زدن‌ها. مرده به زندگی کردن‌ها. پرده‌ها. ترس‌ها از جای نو‌ها. کهنه‌ها. مرده‌ها. زنده مرده‌ها. صداهای متناس
پچ‌پچ‌ شب‌ها. گشنمه‌ها. بیرنج خواستن‌های. درد پاها. قرمزی رگ‌ها. قرمزی زن‌ها. ران‌ها. ران پهنِ ران گرمِ ران نرمِ ران سفیدها‌. زن‌ها. تفاوت جنس‌ها. آسایشگاه‌ها. قبرستان‌ها. قربستان‌ها. قرمه سبزی‌ها. شوخی‌ها. سایه‌ها روی دیوارها. بیداری‌ها. در خواب بیدارها. در بیدار خواب‌ها. عصبانی‌ها. زدن‌ها. زنده به گور کردن‌ها. مهره به مهر زدن‌ها. مرده به زندگی کردن‌ها. پرده‌ها. ترس‌ها از جای نو‌ها. کهنه‌ها. مرده‌ها. زنده مرده‌ها. صداهای متناس
 
رهبر معظم انقلاب :
امام زمان را فراموش نکنیم.مملکت ما، مملکت امام زمان است.انقلاب ما، انقلاب امام زمان است، زیراانقلاب اسلام است. یاد ولیّ الله اعظمرا در دل های خودتان داشته باشید. دعای《اللّهمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلیکَ فی دَولهِکَریمَه》را با همه دل و با نیاز کاملبخوانید. هم روحتان در انتظار مهدیباشد، هم نیروی جسمی تان در این راهحرکت بکند. هر قدمی که در راه استواریاین انقلاب اسلامی برمیدارید، یک قدمبه ظهور مهدی’عج’ نزدیک تر می شوید.  
سایت بازیابی رمز اینستاگرام
وب سایت اینستاگرام برای بازیابی رمز

تغییر رمز اینستاگرام بدون داشتن رمز قبلی
فراموش کردن پسورد

بازیابی رمز اینستاگرام از طریق پیامک

بازیابی رمز اینستاگرام با ایمیل

هک پسورد اینستاگرام
پسورد گذاشتن برای اینستاگرام
چند سال پیش یکی از آشنایان به اسم مریم خانم دو فرزند خود را با فاصله ی زمانی کم از دست داد . این خانم زندگی‌ اش کلا به دو قسمت پیش از فوت فرزندان و پس از فوت انها تقسیم کرده بود. یکبار که من شاهد درد و دل مریم خانم با فاطمه خانم بودم . ایشان هم متاسفانه عزیزی را از دست داده بود . و خود یقینا داغ سنگینی بر دل داشت . فاطمه خانم به مریم خانم گفت که به نبودشان عادت می ‌کنی، برو صورتت رو بشور تا برایت چایی بریزم . راستش نمیدانم به طور قطعی بگویم و نظ
بی ام و در آستانه برگزاری جشنواره خودروهای کلاسیک کنکورسو دلگانزا ویلادسته در ایتالیا، یکی از مدل های خود را رونمایی کرد که به جز چند عکس نشانی از آن در دست نبود!!

بد نیست بدانید:باتری مناسب ماکسیما چند آمپر است؟


تحریریه سحرباتری سپند
صباباطری
اینستاگرام سحرباطری
باید یادت بمونه کسی که فکر میکردی عشقته چی گفت بهت.
یادت بمونه از نظر عشقت یه آشغالی 
هزاران بار گفت آشغال . به تو گفت
تا حرف زدی گفت آشغال خفه شو 
ببند دهنتو
دیدی چیا بهت میگفت الان چیا میگه 
به جای اینکه اون چیزهای مشترک باهاش و مقدس بدونی باید فقط به خودت کمک کنی که فراموششون کنی. 
فراموش کن چیا بهت گذشت. 
فراموش کن 
همه چی 
خودشو 
خوبیاشو 
چشماشو 
یادشون افتادی به اینکه براش آشغالی فکر کن و تحمل کن. 
تو براش فقط یه آشغالی
یه دروغگو
میگه بهش
هر چی فکر میکنم نمی‌فهمم که چرا یک نفر باید علاوه بر پاک کردن پیام‌های خودش، تیک گزینه برای طرف مقابل هم پاک کن رو توی تلگرام بزنه. پاول دوروف در دفاع از این آپشن گفته باید به آدم‌ها فرصت بدیم گذشته‌شون رو فراموش کنند. اما این فیلسوف ارزنده به این فکر نکرده که شاید ما (طرف مقابل) همچنان نیاز به یادآوردن ماجرایی، دیالوگی، گفتگویی، خاطره‌ای، ابراز عشق و علاقه‌ای از لای همین پیام‌ها داشته باشیم. من هنوزم از کاری که سینا کرده شوکه‌ام. به خود
 
من از تنهایی نمی‌ترسم، اما از فراموش شدن چرا.
برای من فراموش شدن، یعنی نبودن، یعنی وجود نداشتن.
وقتی برای کسی فراموش بشی، یعنی دیگه براش وجود نداری. یعنی از اول هم نبودی.
فراموش که بشی یعنی دیگه کسی بهت فکر نمی‌کنه. یعنی دیگه کسی خاطراتش رو باهات مرور نمی‌کنه. فراموش که بشی، یعنی دیگه دل کسی برات تنگ نمی‌شه.
برای من امید به زندگی، یعنی توی ذهن آدمی که بهش فکر می‌کنم، هنوز یه جای کوچیک باشه، تا خاطراتمون رو نگه داره.
من کجای ذهنتم، وقتی تما
نمیدونم حسم بهت چیه نمیدونم الان در چه حالی هستی فقط میخوام که فراموش بشیم همدیگه رو یادمون بره بیخیال هم بشیم و همیشه از هم دور باشیم 
غصه م گرفته ولی کتمانش میکنم و بی محلش میکنم که زخمام سر باز نکنن 
یه جا یه کلیپ دیدم که گفت اسم سه نفر که دوسشون داریو بگو بی اختیار اولی تو بودی در حالی که میدونم دیگه علاقه ای نیست. بی وققه دارم سعی میکنم تو ذهنم بی محلت کنم و بی خیالت شم و کم کم فراموشم شی. صداتو یادم رفته تمام رختم یادم رفته. نیم رختو یادمه و
بعضی وقتا که گذر زمان یه موضوعی رو برام قابل تحمل میکنه، با خودم میگم واقعا عکس العمل لازم برای اون موضوع، باید به نسبت همون حس اولیه باشه یا به نسبت حسی که الان تعدیل شده‌. بعضی چیزا باید همونقدر تازه بمونن.  باید همیشه همونقدر وحشتناک جلوه کنن. نباید خشمت در موردشون کم بشه.  
اگه فراموش کنی که اون لحظه چه خشم فراگیری داشتی، دیگه حق مطلب ادا نمیشه.  من الان همون خشم فراگیرم... یا شاید یه تامل عمیق، یا شاید یه تردید عجیب...
من الان همون بغض گره خ
آخر چرا من؟منی که به همه لبخند میزدم؟!صمیمیتم زبانزد بود؟؟چرا من؟
حالا دیگر خودم را فراموش کردم...لبخند زدن را...غم وجودم را احاطه می کند؛تامغز استخوان...
خنده هایی که دیگر دلی نیست...من سنگ هم نیستم...ولی خودم را گم کرده ام!
 
دلم برای خودم های گذشته تنگ شده...مانند ماهی درون تنگی که دلش برای دریا لک زده...
دوست دارم به گذشته برگردم...دوباره کودک شوم و فقط از دنیا خنده های واقعی و گریه های گذرایش را بفهمم
 
دلتنگ خودم،بد شده ام...
 
+لطفا همه برام دعا ک
تو مرا فراموش کرده‌ای؟ تو مرا فراموش کرده‌ای. من تو را فراموش کرده‌ام؟ نه. نه. نه. پس این چند خط را بگذار به حساب حجم اندوه موزون یک فراموش شده- به کسی که فراموش نشده...
 
من تو را فراموش نکرده‌ام. بس است این همه دروغ و دست و پا زدن و قبولاندن و چپیاندن به خودم که از یادم رفته‌ای. تا کی و کجا؟ یک جایی دیگر خود آدم خسته می‌شود؟ نمی‌شود که تا همیشه و هر وقت خواستی به خودت دروغ بگویی و انتظار داشته باشی که باورت هم بشود. نه. آدم باید شجاعت روبرو شدن
توضیح این که ۲۴ تیر "فلانی" را دیدم...
فراموش‌کردن تنها کار دشواری بود که از پسش برنیامدم.
هیچ‌وقت از فکر کردن به "فلانی" آسوده نشدم.
مثل خطی پرانحنا، ‌زاویه‌دار، ممتد، تا ناکجا، تا بی‌نهایت.
پیش از خواب و موقع خواب دائم در خودم گره می‌خورم؛
از زور فکر، از شدت فراموش نکردن.
‏گاهی میانه‌ی شب بیدار می‌شوم و در تاریکی به جایی نگاه می‌کنم که باید خالی باشد ولی نیست.
فکر کردن به خاطرات و اوقات ناتمام؛
به زندگی که همیشه بر یک مدار نمی‌گردد و هما
برایت رویاهایى آرزو مى کنم تمام نشدنى
و آرزوهایى پر شور
که از میانشان چند تایى برآورده شود
برایت آرزو می کنم که فراموش کنى
چیزهایى را که باید فراموش کنى
برایت شوق آرزو مى کنم
آرامش آرزو مى کنم
برایت آرزو مى کنم که با پرواز پرندگان بیدار شوى
و یا با خنده ى کودکان
برایت آرزو مى کنم که دوام بیاورى
در رکود، بى تفاوتى و ناپاکى روزگار
مهمتر از همه
آرزو مى کنم که خودت باشى!
| ژاک برل / ترجمه: نفیسه نواب پور |
مامانم میگه ولی وقتی برگشتی خونه رو خالی میکنم دوستاتو دعوت کن و من اینطوری ام که فکر میکنی اینا واقعا منو یادشون میمونه؟ درسته منم دلم نمیخواد فراموش بشم ولی خب دوستان این بخش غیر قابل انکار زندگیه حداقل راجب نود درصد روابط‌من که اینطوریه:/
آدم یه هفته نیست ولی رفتاراشون عوض میشه چه برسه به...
 
پ.ن:الان دارم فکر میکنم واقعا این چهارتا خط ارزش پست شدن داشت؟
پ.ن۲:بله من ترس از فراموش شدن دارم و ترکیب این قضیه با گیر افتادن بین آدم های کم حافظه
امروز برام روزی فراموش نشدنی بود، به یقین ایمان دارم که محبت قفلها رو باز میکنه. محبتی که امروز با پیدا کردن دوستان چینی ام در من ایجاد شد، وصف ناپذیر بود. چنان غرق صحبت با اونها بودم که متوجه گذر زمان نشدم و خیلی زود زمان جدا شدن فرا رسید. بی تردید لی و چین وی نصفی از وجود منو با خودشون بردن، تا زنده هستم هیچ وقت در آغوش گرفتن لحظه آخر را فراموش نمیکنم. اصفهان و شیراز برای من خاطرات لی و چین وی را تا همیشه به یادم خواهد انداخت. از صمیم قلبم برای
من با هر اخلاق گندی توی رفاقت ها برام قابل تحمله...هررررررر اخلاق گندی...اما به هیچ عنوان و به هیچ عنوان فراموش شدنم رو نمیتونم تحمل کنم.ینی اگه با یکی رفیق باشم چندبار پیام بدم اما ببینم اون پیام نمیده جوری ازش فاصله میگیرم که اصلا انگار از اول نبوده.
خوشبختانه این اخلاقم خیلی خوبع که راحت میتونم ادما رو کنار بذارم:)
و بدبختانه من برعکس اینکه همه میگن تو رفاقتا از کسی انتظار نداشته باش مثل سگ از همه انتظار دارم چون من تو دوستی ها از همه وقت و جو
ونیز امام صادق ع فرمود  در انچه خدا با موسی مناجات کرداین بود که فرمود ای موسی مرا در هیچ حالی فراموش مکن زیرا که فراموش کردن من دل را میمیراند  12 و نیز حضرت صادق ع فرمود خدای عزوجل فرماید ای فرزند ادم مرا در میان مردم یاد کن تا من تو را در میان گروهی بهتر یعنی فرشتگان یا کنم   شرح فیض ره گوید شاید مقصود از ذکر در ملای ستایش او باشد بطوری که مردم بشنوند و انها را بیاد خدا اندازد و مجلسی ره گوبد این خبر را عامه نیز روایت کرده اند ومقصود از گروه به
 
 
 
زمان را فراموش نکنید.به زمان خودتان بسیار زیاد اهمیت بدهید، همواره سعی کنید برای کارهایی که میخواهید انجام دهید و به پایان برسانید یک بازه زمانی تعریف کنید، اینطور خودتان را مجاب می کنید در این بازه زمانی کار مورد نظر را به اتمام برسانید.
باید کاری که شروع کرده‌اید را تمام کنید. باید آنقدر سمج باشید که سختی‌ها در مقابل تلاش و ممارست شما کم بیاورند. شک نکنید که هر لحظه که کم بیاورید شکست خورده‌اید. فراموش نکنید که برای رسیدن به موفقیت،
خسته شدم از فکر کردن به همه چیز و همه کس
فراموش کردن هم خوبه اگه واقعا میشد بعضی ادما و بعضی چیزها رو فراموش کرد .
وقتی دارین میرین برین برنگردین
وقتی میری به هر بهانه ای برنگردین چون  شاید به رفتنت داره عادت میکنه  به نبودن به حرف نزدن به نشنیدن صداتون  اما برمیگردین باز اول شروع میکنید باز میرید غیب میزنید هر وقت دلتون خواست میاید هر وقت به قول خودتون دلتنگ که شدین د لامصب بی مروت نکن این کارو .
طرف مقابل ادمه درسته میاین جواب میده و....
روابط
آیا در به خاطر سپردن اسم ها مشکل دارید ؟ راهکارهایی برای درمان افسردگی شدید
فراموش کردن فراموشی
اگر افسرده هستیدنباید از گم کردن محل پارک اتومبیل، فراموش کردن یک واژه به خصوص یا اسم کسی و گم کردن وسایل خود شگفت زده شوید. نگرانی در مورد مشکلات کوچک حافظه افسردگی شما را تشدید می کند. روانشناسی خانواده تکنیک هایی ساده معرفی کرده که می توانید از انها برای کمک به حافظه تان استفاده کنید.
بخوانید ادامه مطلب را در درمان افسردگی شدید
من هیچوقت آدمِ بمون درست کن و بسازش نبودم، تحمل میکردم. صبر، بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنید.. ولی این صبر واسه این بود که ببینم روال معمول و طبیعی ماجرا به سمت بهتر شدن میره یا بدتر شدن. همیشه ترجیح دادم روال طبیعی اتفاق ها همونی باشه که هست یکم دست انداز البته توی روال طبیعی هم بد نیست و قابل تحمل... اگر هم این روال وشکل طبیعی قابل تحمل نبود کنده میشم ازش...ولی ساختن و درست کردن شرایط، حس زندگی با یک صورت جراحی شده ی فیک بد قواره رو داره.. اینه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها