نتایج جستجو برای عبارت :

در مورد یک آدم بدبخت مثل من

آدم ها فکر می کنند که خوشبخت یا بدبخت آفریده شده اند ،
اما واقعیت این است که آدم ها خوشبخت یا بدبخت "می شوند" ؛
با دیدگاهی که دارند و مسیری که انتخاب می کنند .
یکی سنگ را مانع ، و دیگری همان سنگ را سکویِ پرتاب می بیند ، مسئله این است که تو دنیایت را از چه دریچه ای می بینی و با چه انگیزه ای آن را شکل می دهی !
جهان ، محیطی ست خنثی و خمیری ست آماده ی شکل گیری ، و هرکس ، آمده تا دنیایِ خودش را داشته باشد و هرکس ، مسئولِ آینده ای ست که با رفتار و باورهایش می
بعضی ها اصلا دنبال غم و غصه می گردند. انگار بدشان نمی آید بدبخت و بیچاره باشند. روانشناسان بعد از سال ها تجربه و مطالعه به این نتیجه رسیدند که بیچاره و مفلوک بودن هنر می خواهد، چون به زحمت می توان شرایط را برای همیشه بد نگه داشت. کسی که ادعا می کند ذاتا بداقبال است، خلاقیت زیادی به کار برده تا بداقبال شود. درست زمانی که اوضاع رو به بهبود است و نه زلزله و سیلی در کار است، نه جنگ و تهدیدی و حتی تحریم ها هم یکی یکی غیب می شوند، غم و غصه جور کردن هنری
ارزش بعضی چیزا با به زبون آوردنش از بین می‌ره. این آخرِ بدبخت بودنه که به کسی بگی گاهی حالم رو بپرس.همیشه دیدن یه پیام ناگهانی، شنیدن یه سلام بی‌هوا، از آدمی که انتظارش رو می‌کشی، می‌تونه حال و روزت رو عوض کنه.گاهی آدم، خودش رو گم و گور می‌کنه، فقط به این امید که یه نفرِ «مشخص» سراغش رو بگیره. بر خلاف تصور، خوشحال کردن آدمِ غمگین خیلی سخت نیست، فقط کافیه وانمود کنی به یادش هستی.
بهش میگم ای دل بدبخت من آخه چته....همه رمبیدگیت از دو سه روز دیرتر دانستن ماجراست؟ میگه نه ای شعور کور من آخه این درد چهار بعدی رو باید با تمام زجرش بچشی تا بفهمی اینجا بیشتر از یکی دو تا قطعه با هم جور نیست. لعنت خدا بر قوم ظالمین. چرا باید این توی کاسه ما گذاشته میشد؟
می فرمایید امتحان است؟ هست اما فقط امتحان نیست. مجازات هم هست. مجازات چه؟ خودم را آخر از همه خواهمم بخشید حالا که کل دنیای من بهم می ریزد. دیگر هیچ نمی دانم و به دامن هیچ کس پناهنده
✍️ آدم ها فکر می کنند که خوشبخت یا بدبخت آفریده شده اند، اما واقعیت این است که آدم ها خوشبخت یا بدبخت "می شوند"؛ با دیدگاهی که دارند و مسیری که انتخاب می کنند.
یکی سنگ را مانع، و دیگری همان سنگ را سکوی پرتاب می بیند، مسئله این است که تو دنیایت را از چه دریچه ای می بینی و با چه انگیزه ای آن را شکل می دهی!
جهان، محیطی ست خنثی و خمیری ست آماده شکل گیری، و هرکس، آمده تا دنیای خودش را داشته باشد و هرکس، مسئول آینده ای ست که با رفتار و باورهایش می سازد.
م
۲۶۷۸ - «زینا تهرانی» مجری شبکه‌های سلطنت‌طلب و از حامیان «ربع پهلوی»، با ابراز خوشحالی از شیوع بیماری کرونا در ایران و ضربه آن به اقتصاد کشور، گفت: “شنیدم در بازار تهران هم کرونا آمده. این بازاری‌ها که اینقدر از انقلاب‌اسلامی و حکومت حمایت کردند در طول این سالها، امیدوارم دربِ کاسبی همه‌شان بسته و بدبخت شنوند!”لینک منبع:  www.tiny.cc/mzdr120
دانلود فایل اصلی
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح المهدی ادرکنی
بدبخت وحقیریم  وقتی احترام واستقبال برای دیدن و عکس گرفتن و امضاء گرفتن از یک هنر پیشه و یا یک خواننده که آثاری ارائه میکند که مرهمی بر زخمی از زخمهای جامعه نیست ، بیشتر از متخصص مفید به حال جامعه باشد...
 
وقتی اطلاعات دانش آموزان و دانشجویان ما از زندگی متخصصان بیشتر از مانکن ها است
 آموزش و  تربیت ما رو به سقوط است و باید یک علامت سوال در مقابل تمام زندگی خود بگذاریم که چه کرده ایم؟؟؟
بعضیها طوری زندگی می‌کنند که یقین دارند به دنیا آمده اند تا بدبخت باشند و آن دنیا هم بدبخت تر بسوزند. دورباد این آدم ها. آنقدر زندگی شان نجس و نحس است و بر حال بدشان لجاجت دارند که تمام اطرافیانشان را هم در گردباد حس های بدشان خفه می‌کنند. 
اگر کسی تقدیرش این باشد که کنار چنین آدم هایی روزگار بگذراند و دوست نداشته باشد خفه شود، به کجا باید فرار کند؟
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به
ببین میخواهم چیزی بنویسم. خب؟ بگو خب. 
- خب 
- آن چیز حول محور تو می‌گردد خب؟ 
- اما من که محوری ندارم. 
- مشکل درست همینجاست. اصلا برای همین تصمیم گرفته‌ام درباره‌ات بنویسم. 
- من باره‌ای ندارم که در آن بنویسی. 
- اما بالاخره یک چیزی هستی که با من سخن می‌گویی. 
- من سخن نمی‌گویم. تو حرفت را دوپاره کرده‌ای. نصف حرفهایت را توی دهان من می‌گذاری. 
- فرض کنیم اینطور باشد. همین که سخن نمی‌گویی یعنی هستی. چون اگر نبودی نمی‌توانستی حتی سخن نگویی. 
- تو
چرا دید جامعه نسبت به شغل کارگری بد و منفی است؟، مثلا هر وقت میگیم طرف کارگره میگن کارگر بدبخت، اما تو جامعه اکثر بساز بفروش ها تو دهه شصت کارگر ساده ساختمانی بودند، بعد با دستمزد کارشان خونه خریدند و کار کردند و دهه 80 چند تا خونه داشتند. 
بقیه مشاغل هم همین طور، مثلا فردی کارگاه چند میلیاردی مبل و نجاری داره، اکثر این افراد بیست سال قبل نجار ساده بودند، الان سرمایه زیادی دارند. 
اما چرا الان جامعه این ها را میدونه اما اکثرا بعد از اسم کارگر
خوشبختى یا بدبختى
✍️ آدم ها فکر می کنند که خوشبخت یا بدبخت آفریده شده اند، اما واقعیت این است که آدم ها خوشبخت یا بدبخت "می شوند"؛ با دیدگاهی که دارند و مسیری که انتخاب می کنند.
یکی سنگ را مانع، و دیگری همان سنگ را سکوی پرتاب می بیند، مسئله این است که تو دنیایت را از چه دریچه ای می بینی و با چه انگیزه ای آن را شکل می دهی!
جهان، محیطی ست خنثی و خمیری ست آماده شکل گیری، و هرکس، آمده تا دنیای خودش را داشته باشد و هرکس، مسئول آینده ای ست که با رفتار و
باز پای ما به مشهد امام رضا باز شد . این بار با این تفاوت که باید تا چند روزی بشینم تو خونه . فعلا حرم بی حرم ...
+ هرچی نباشه ما از وسط مسطای ایران اومدیم . همه به ما به چشم یک کرونایی بدبخت نگاه می کنن . فقط کافیه یه نفر از دور و بر ما کرونا بگیره . قطعا اولین کسایی که محکوم می شن ما چهار نفر هستیم [خنده]
دیگه کارش به جایی رسیده که توی خونه سیگار میکشه!
توی خونه!
توی خونه آخه لامصب؟!؟!؟!؟!
بلند شو برو تو حیاط خب بکش اینقدر بکش که سرطان بگیری! ولی چرا من بدبخت نباید تو خونه خودم هم احساس آرامش کنم؟!
کی میشه اپلای کنی بری راحت شم از دستت
خب به نام خدا
صبح شنبه ست و بدبختی ما دانش آموزا شروع شد
مطمئنم همه دانش آموزا به امید سه شنبه که تعطیل دارن میرن مدرسه
یه سری دانشجو بدبخت هم هستن که امروز تازه اولین روز دانشگاشونه
آقا کلا لپ مطلب ما همه بدبختیم
کسی هم حرف نزنه
07:26:22
جالبه
ادم اینقدر زنده میمونه تا به فاک رفتن و بدبخت شدن همه کسایی که به نحوی اذیتش کردن،
رو ببینه.
 
کسایی که من الان دلم میسوزه براشون، کسایین که چند سال قبل به هر نحو ممکنی اذیتم میکردنو لذت هم میبردن.
حکمت دنیا.
اخر هفته تون عالی.
دوستون دارم.
داشتم می‌نوشتم که بگم اون‌قدر ها هم بدبخت نشدم و میتونم از پس همه‌چی بر بیام..
که بگم حالم خوب میشه..
که بگم گریه نمیکنم.
اما گوشیم زنگ خورد و بعد از شنیدن کلمه‌ی خوبی؟ 
بغض کردم..
و بعد صدای هق‌هقم بلند شد.
من خوب نبودم..
و این حقیقت بود.
حقیقتی که نمیتونم با کلمات توصیفش کنم.
 
فقط یادم است که درد می‌کشیدم. نمی‌دانم چرا.
کدوم بی شرفی شایعه کرده بود شص تومنه؟!
شونزده و دویسته
من هر شایعه ای رو تحمل میکنم اما شایعه های مربوط به موز رو عمرا
من روش حساسم..
چطور جرئت میکنین؟! 
این هممممه میوه
چرا به موز بدبخت من حمله میکنید؟! 
واقعا که! 
کو اون همه شرافت و انسانیت و عطوفت و مروت؟ ها؟ 
این دفه ی آخریه ک میگذرم 
 
گاهی بعضیا رو میبینیم که خیلی با خانواده شون فرق دارن...
همیشه فرق داشتن ...منظورم ظاهر و شکل و شمایلشون نیست اصلا...
منظورم کاریه که میکنن...شخصیته که دارن ...علایق و سلایقشونه !
با برادر و خواهرشون ...با پدر و مادرشون ...
نمیدونم منظورم رو میفهمید ...یا نه!
اونا هیچ وقت نمیخوان خانوادشونو اذیت کنن ...
نمیخوان موجب عذاب اونا بشن ...اما خلاف اکثریت بودن و عمل کردن؛ چیزیه که هر دو طرف رو آزار میده  و متاسفانه در نهایت این اکثریته که رای ش به اون اقلیت بدبخ
بله! 
هر کسی یه جوری برا خودش یه قانون میذاره 
و اینگونه است که بدبختها بدبخت می مونن :/ :(
قبلا هم دیده بودم پسر آقای بازنشسته راهداری بجاش رفته بود سرکار 
بعد اومده بود ترک اعتیاد کنه!!! یعنی به همین زرشکی!! 
پولدارها هم که خودشون گفتن ژن برتر هستن 
از سیستممون متنفرم 
متنفر 
و حق میدم به کسانی که ایران رو ترک می کنن و نمی مونن
بعضی وقتا به خودم میگم آخه بدبخت، مشکل دار، روانی،
اخه گفتن این حرفا به ادمایی که وقتی میرن ترکیه کلی ذوق میکنن که خارج رفتن، تازه اول راهن، دوست دارن تجربه کنن، خود منم توی این مرحله بودم، اخه چه فایده ای داره؟!
 
نمیدونم.
 
درد دل هام رو مینویسم و شما بخونین و جدی نگیرین.
یه فاز هست که باید خودتون واردش بشین و نیازهاتون عوض بشه و بعد درک کنین چی میگم.
:(
دوس ندارم تو سال جدید مردم به همه آرزو هاشون برسنبه جاش...
آرزو میکنم از روی فکر آرزو کنن
برای بدبخت شدن کسیم آرزو نکنن
و همین طور آرزویی نکنن که پشیمون شن
آرزو میکنم به آرزو های خوبتون برسید
سال نو مبارک
ببخشید دیر تبریک گفتم
سمیه: میدونی چرا مرتضی با خوشحالی از بدبختی آدمای دیگه برامون میگه؟
چون خیال کنیم زیاد هم بدبخت نیستیم!
 
ابد و یک روز
سعید روستایی
 
پ.ن: حکایت این روزهای رادیو تلویزیون میلی ایران
پ.ن : میگما فقط صف خرید دستمال توالت تو اروپا زشت بود؟! یه وقت صف دریافت سیمکارت برای ثبت نام وام ۶۸ دلاری اونهم بدون رعایت فاصله اجتماعی زشت نباشه؟
 
#همین
انقدر بدم میاد به بعضیها که سالگرد ازدواج یا کلا ازدواج و نامزدی و ... شون رو تبریک میگی در جواب میگن : ایشالله روزی خودت :|واقعا با خودشون چی فکر میکنن همچین جوابی میدن؟
شاید اصلا طرف نخواد ازدواج کنه یا هزار تا دلیل دیگه.
نگید آقا نگید...زشته
به یاد نمیارم چی باید بنویسم
چیزهای به زعم من مهمی ک فراموش میکنم بنویسم اما شبحش توی سرم میگرده
...
باید روزی بشینم و فکر کنم
روزی ک ته نشین شده باشم
ذهنم شربت خاکشیره
تا میاد ساکن بشه کسی همش میزنه
حال و آینده من الان گیر همین ته نشین شدنه
نمیشه ک نمیشه
فاک
 
لعنت به هدر و قالب و بک گراند واقعا.
بدبختی یعنی به سرت بزنه هدرتو عوض کنی، بعد هدره پاک بشه و تو هم نداریش و هیچ بک گراندی هم باهاش ست نشه. تو هم بلد نباشی قالب درست کردن و...
سه ساعت بدبختی کشیدم ،به فوتوشاپ و پینترست توکل کردم و به غلط کردن افتادم که این شد.
اگه کسی در این میان میومد ویلاگ بدبخت رو میخوند، سرگیجه می گرفت از بس هی عوض کردم و هلن خانوم نپسندید!
دلتنگ شده ام !!!
از دلتنگی کسانی که دوستشان دارم...

امروز رفتم عمل کردم سرمو...افتضاح بود .واقعا افتضاح.انگار اون امپول بی حسی به درد لای جرز در هم نمی خورد
مردمو زنده شدم تا توده دراومد
کاش تموم بشه این روزا ...خسته ام...
واقعا راهروی اتاق عمل جای ترسناکیه ...ولی اتاق خودش جای خنده و شوخی...
بدبخت جراح نمی دونست از حرفای من بخنده یا عمل کنه ...
 دم دکترم گرم ...
سلام وقت بخیر امروز باهم همراه هستیم تا به شما اموزش بدیم که اگر باد لنز طبی شمارو با خودش برد چیکار کنید!در مرحله ی اول خیلی سریع سعی کنید دست تون رو از هرنوع الودگی پاک کنید اگر مایع لنز نزدیک تون بود با اون انگشتاتون رو تمیز کنید اگر نبود با اب کافیه!
سپس به خاک اطراف تون دقت کنید و نوع خاک رو تشخیص بدید،بعد کافیه چند مشت از خاک رو بردارید و بریزید رو سرتون که اینقدر بدبخت و بی شانسید لنزتون باد برده.
سلام علیکم...
خب گفته بودم کارنامه مو می ذارم که درس عبرت بشه برا بقیه که شب امتحانی نخونن
ولی خب الان بد آموزی داره
فقط می تونم  بد ترین نمره ام که مربوط به شیمی می شه بذارم در س عبرت بگیرین :)
مستمر 20
پایانی 17.5
کل 18.5
 
خلاصه این که اصلا شب امتحانی نخونین وگرنه بدبخت میشین :)
 
با سپاس فراوان 
زری ....
 
 
پ ن : با این که میدونم برا کسی مهم نیس ولی برای این که  حرفم دو تا نشه کسی خواست نظر بذاره عکس کلشم می ذارم...
( شرمنده همه تان)
برای هیچ کار یا تصمیمت نیاز به اجازه یا مشورت با این نداری
برای هیچ کار یا تصمیمت به خودت نگو این نمیذاره. گه میخوره برو توی شیکمش حقتو بگیر
هیچ لزومی نداره راستشو بگی! همش بپیچونش همش بپیچونش همش بپیچونش! دلیلی نداره چیزیو براش تعریف کنی دلیلی نداره از هیچی خبر داشته باشه
به نظرم با اومدنش داری بدبخت تر از قبل میشی
بسم الله الرحمن الرحیم
نمیدانم چقدر واقعی دارد ...شاید
از بی بی سی با او تماس گرفتند و گفتند از پخش بی بی سی فارسی هستیم برای برنامه .... میخواهیم با شما گفتگو داشته باشیم
در پاسخ گفت
بد بخت مردم کشورم که بخواهد صدای .... خودش را از لندن بشنود 
چقدر به شیعه نزدیک است این پاسخ
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر والغلبه
بسم الله الرحمن الرحیم
نمیدانم چقدر واقعیت دارد ...شاید
از بی بی سی با او تماس گرفتند و گفتند از پخش بی بی سی فارسی هستیم برای برنامه .... میخواهیم با شما گفتگو داشته باشیم
در پاسخ گفت
بد بخت مردم کشورم که بخواهند صدای .... خودشان را از لندن بشنود 
چقدر به شیعه نزدیک است این پاسخ
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر والغلبه
یکی در ماه چند ده میلیون یا میلیارد درآمد داره و روزی چندین میلیون خرج می‌کنه و پنج میلیون و ده میلیون واسش هیچی به حساب نمیاد، اون وقت من سه روزه زمین و زمان رو زیر و رو کردم و به این و اون رو انداختم برای چهار میلیون تومان ولی نیست که نیست.
برای ما بدبخت بیچاره ها چهار میلیون اندازه چهل یا چهارصد میلیون تومان ارزش داره.
 
این روزها به لطف برنامه های اجتماعی دایره ارتباطات و مقایسه های بشر وسیع تر شده است.
قدیم تر ها اوجِ ارتباط گیری و باخبر شدن از چند و چون زندگی ها ختم میشد به مراسم های هفتگی دعای کمیل محترم خانوم!!! اما امروزه تنها و تنها با لمس کردن یکسری آیکون ها میشود از خصوصی ترین مسائل زندگی دیگران باخبر شد،مسائلی که قدیم تر ها خبره ترین خاله خانباجی ها هم از کشفش عاجز بودند!
نمیخواهم شعاری صحبت کنم که ایها الناس تهدید را به فرصت تبدیل کنید،ما در مقابلِ ت
شامی درست کردم که نه با ترشی نه با سالاد و نه با سس و نه با هیچ‌کوفتی نمیشد از حلقمون بره پایین ...
....
من استعداد آشپزی ندارم و مامان به زبون بی زبونی میگه اون بخت برگشته ای که قراره بشه سایه سرت ،آدمه ...!قبل اینکه دلت واسه یکی بره ...یه کم آشپزی یاد بگیر بدبخت از گشنگی نمیره ...!
....
بابا گفت الحق دست مریزاد ...گفتم واس چی؟گفت تا حالا ندیده بودم از مواد اولیه درجه یک محصول نهایی به این صورت گند در بیاد ...(و قاشقش را توی برنج شفته فرو کرد...! ‌‌‌)
ارباب…آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی نمی دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا می‌بیند...ارباب پرخاش کرد که : بدبخت، چهل سال است نان مرا زهرمار می‌‌کنی، مگر کور هستی نمی‌بینی که چشم دختر من هم چپ است؟!دهقان گفت : چرا ارباب می‌بینم اما چیزی که هست، دختر شما همه‌ی این خوشبختی‌‌ها را "دو تا" می‌بیند، ولی دختر من ، این همه بدبختی را ... .
 
امثال و حکم علامه دهخدا
استادم رفته کنفرانس قم:))براش پیام دادم مراقب خودت باش در واقع منظورم این بود برگشتی باید قرنطینه بشی
کی مقاله داده بود؟؟پسری که قبلنا دوستش داشتم
بدبخت بعد از 8 ترم یه مقاله داد اونم توی بد مکان و بد زمانی بود امیدوارم واسشون اتفاقی نیفته
منم به امید اینکه استادم باید قرنطینه بشه یا شاید خودم پیشش نرم امروز با دوستام رفتیم کوه
یه نم نم بارونی میومد جاتون خالی :)
امشب خونه عموم بودم . دامادشو مهمون کرده بود . فکر کنم ۵ ماهی بود که مهمونی خونوادگی ندیده بودم.خلاصه اینکه سه چهارم جمعیت برام نا آشنا بودن .اما راحت بودم . تجربه بهم گفته در مهمونی ای که راحتم حتما یک چیزی رو زدم شکوندم . امشبم یه لیوان شیشه ای شکوندم . رکوردم سه تا بشقابه ، اونم همین پارسال خونه پدربزرگم . نه اینکه دستپاچلفتی یا چیزی تو این مایه ها باشما اتفاقا خیلی سنگین و رنگین میشکونم . نمیدونم چرا میشکنن اصلا ...
داماد نوه دختر خاله زن عموم
ادم های بدبخت دودسته هستنددسته اول ادم هایی هستندکه واقعا بدبختن !وبدبختی خودشون رو بانقاب کشیدن به چهرهشون ابرازنمی کنن ولی مدام باسودجویی ازدیگران به هر شکل وشمایلی خودروخوشبخت تصورمی کنن ولی درواقع بدبخترین وگداترینن ...دسته دوم ادمهایی هستندکه به واقع خوشبختن وتمام ایده الهای یک زندگی خوشبینانه وجسورانه رادارندولی بازدرزمره بدبختها هستند


ادامه مطلب
توی کانادا، همه چیز زندگی دراما هست،
از مثلا خرید بلیط هواپیما بگیر، تا اجاره خونه، تا نمیدونم پیدا کردن کار، تا مثلا رفتن به خرید،
همه چیز دراما هست.
یعنی
همه چیز براش داستان میسازن.
اینجا دنبال کار نیستن، دنبال پیشرفت نیستن. 
یه سری ادمن که همه چیز زندگیشون رو از دست دادن، و بیشتر بازی باخت-باخت رو دنبال میکنن.
 
یعنی تو برای داشتن یه چیز معمولی، چون مهاجری، چون لهجه داری، چون غریبه ای، باید به همه کس و همه چیز جواب پس بدی.
از همه کشورها هم ک
سلام من امروز براتون یک ماشین زمان دارم . گفتم مخترعم البته دارن روش کار می کنن ام این یکی زهنی است.الان می خواهیم بریم توی ماشین زمان فکرش را بکن که به 15سال بعد برویم چه اتفاقی می افتاد.من که میشد25سالم بعد مثلا باید الان برم دانشگاه هیچی هم بلد نیستم بدبخت شدم فقط باید دانشگاه رو دور بزنم فرار کنم برم پیش ماشین زمان تا برگردم به15 سال پیش اگر الان برم 15 سال قبل به موقع میرسم به کلاس چهارم که وقتی 10 ساله بودم.
سلام من امروز براتون یک ماشین زمان دارم . گفتم مخترعم البته دارن روش کار می کنن . این یکی زهنی است.الان می خواهیم بریم توی ماشین زمان فکرش را بکن که به 15سال بعد برویم چه اتفاقی می افتاد.من که میشد25سالم بعد مثلا باید الان برم دانشگاه هیچی هم بلد نیستم بدبخت شدم فقط باید دانشگاه رو دور بزنم فرار کنم برم پیش ماشین زمان تا برگردم به15 سال پیش اگر الان برم 15 سال قبل به موقع میرسم به کلاس چهارم که وقتی 10 ساله بودم.
مرگ هرچقدر حقه برای ما بدبخت بیچاره ها حق تره!
والا با این زندگی چی قراره از ما دربیاد؟ انتظار یه آدم سالم دارید؟ باید بگم شرمنده 99.99 درصد خانواده های ایرانی داغونن از نظر روانی و روحی کافیه یه شبانه روز مکالمه و برخورد هاشون رو زیر نظر بگیرید اونوقت می فهمید چرا اغلب بچه ها بددهن و خشمگین و بی هدف و پوچ شدن و چرا دیگه هیچ انسانیت و حمایتی تو آدم ها نمونده. از اینا زن و شوهر های آینده و پدر مادر های آینده و مردم جامعه ی آینده قراره دربیاد و این د
مرگ هرچقدر حقه برای ما بدبخت بیچاره ها حق تره!
والا با این زندگی چی قراره از ما دربیاد؟ انتظار یه آدم سالم دارید؟ باید بگم شرمنده 99.99 درصد خانواده های ایرانی داغونن از نظر روانی و روحی کافیه یه شبانه روز مکالمه و برخورد هاشون رو زیر نظر بگیرید اونوقت می فهمید چرا اغلب بچه ها بددهن و خشمگین و بی هدف و پوچ شدن و چرا دیگه هیچ انسانیت و حمایتی تو آدم ها نمونده. از اینا زن و شوهر های آینده و پدر مادر های آینده و مردم جامعه ی آینده قراره دربیاد و این د
یادمه توی دانشگاه که بودیم ، دانشگاه به هر دانشجو یک ماشین حساب کاسیو داد. اونوقت یکی از سرگرمی های تمام دانشجوها برنامه نویسی با این ماشین حسابها بود. خلاصه ما کارهایی با اون ماشین حسابها می کردیم که جای خالی کامپیوتر را برامون پر می کرد. یه جورایی مثل مسابقه بین دانشجوها بود که هر کسی یه کار محیر العقول تر می کرد با این ماشین حسابهای بدبخت، جلوتر میفتاد.
 
این هم یه خاطره ای بود که الان یادم افتاد
وزیر بهداشت :
هم‌اکنون با وضع یک‌سری سهمیه‌، رتبه‌های اول کنکور در کنار رتبه‌های ۱۱۴هزار در رشته داروسازی یا رتبه ۸۴ هزار در رشته پزشکی می‌نشینند.
افزایش سهمیه‌ها حداقل در حوزه وزارت بهداشت که با جان مردم سروکار داریم، به ضرر سلامت آنها است؛ بنابراین باید این روند را اصلاح شود.
_خب الان چه فایده ای برای ما داره 
مارو که بدبخت کردن حقمونو خوردن یه آبم روش
این رو هم بگم،
اگه نگم نامردی و کم لطفیه،
 
این گونه افراد که متکبرن و پیر درون دارن، از میانگین جامعه (حداقل ایرانیاش که میشناسم، کاناداییاش نه، فقط ادعا حمل میکنن)، به شدت بالاترن، نه از نظر مقام و اینها، از نظر شعور.
خود همین گرگ زاده بدبخت خیلی توی حیطه خودش باسواده، باشخصیته، باشعوره. درد کشیده هست. 
این ادمها سالم هستن. 
ولی اخلاق بد و اون دید از بالا به پایینشون، باعث میشه حالت به هم بخوره ازشون.
اگه من یه درصد احتمال میدادم که این ادمها
با سروش و ف اومده بودیم  بیرون، که رتبه ها رو اعلام کردن:)) محض  اطلاعتون سروش همون کراش اولیه است؛))  بگذریم.  سروش رتبه  اش خیلی باحاله:)) تاریخ تولدش  شده (۱۳۷۹). بخاطر اینکه  سه رقمی  نشده ناراحته ولی. ف هم که خسته نباشه  ۱۸ هزار شده. منم ۵۸۵:)) (عدد رو حال کنید فقط-__-) و ۲۲۸ منطقه شدم:)) تو زیرگروه  یک هم ۲۰۹:)) در صدای  ادبیاتاممخ
پ.ن: ریدم  دهن  عمه ای که تو کل سال فقط یه روز دختر  رو تبریک میگه و یه رتبه ی کنکور رو می پرسه. خاک تو سرت بدبخت:))
موفقیت یعنى آنطور که دلِ خودتان مى خواهد، زندگى کنید، کارى که خودتان دوستش دارید را انجام دهید، آدمى که خودتان دوستش دارید را دوست بدارید، لباسى که خودتان مى پسندید را به تن کنید، در راهى که خودتان انتخاب کردید، قدم بردارید. به تعبیری با تمام تاسف، ما بیشتر می پسندیم که خوشبخت نباشیم، اما دیگران ما را خوشبخت بدانند، تا این که خوشبخت باشیم، اما دیگران ما را بدبخت بدانند....
یک هموطن متولد 1327 مینویسد:
ﻣﻦ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪم و ﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﺎ ﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﻓﺮﺩا ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯم.
ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﺮ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺗﻮﺩﻩ ﺍ ﺑﻮﺩ! ﻧﺎﻇﻤﺶ ﻣﺼﺪﻗ ﺑﻮﺩ! ﻣﻌﻠﻤﻢ ﻓﺪﺍﺋ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻮﺩ!
ﺑﻪ ﺩﺑﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﺮ ﻣﺎ ﻋﻀﻮ ﻧﻬﻀﺖ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩ! ﻧﺎﻇﻤﺶ ﺗﻮﺩﻩ ﺍ ﺑﻮﺩ ﺩﺑﺮ ﺍﺩﺑﺎﺕ ﻣﺎ میگفت ﺣﻒ ﻪ ﻣﺮﺯﺍ ﻮ ﺧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻦ ﺑ ﺪﺭﺍﻥ ﺸﺘﻨﺪ! ﺑﻘﻪ ﺩﺑﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺎ ﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺎ ﻓﺪﺍﺋ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺎ ﻣﻔﺘند ﺣﻒ ﻪ ﻣﺼﺪﻕ ﺩﺭ ﺗﺒﻌﺪ ﺍﺳﺖ !!
ﻣﻦ
صبح سوار اتوبوس شدم، خانومه با پسرش حرف میزد(پسره شاید 8 یا 9 سالش بود).نمیدونم راجع به چی حرف میزدن که یهو پسره به مامانش گفت: مامان ما چقدر بدبختیم که تو ایران زندگی میکنیم. 
مامانش هم جواب داد: مامان جان، آدم بدبخت هرجا زندگی کنه همینه.
 
 
من از "احمد محمود" فقط "همسایه‌ها" را خوانده‌ام. خوب هم نفهمیدم‌اش، ولی دوست‌اش داشتم. در قسمتی از "همسایه‌ها" می‌گوید "باید یاد بگیری که وقتی درگیر مبارزه هستی، درگیر احساس نباشی"نویسندگی همچون مبارزه است. احمد محمود در این وادی همچون یک فرمانده در جنگ، جنگید و احساسش را فراموش کرد. به قول خودش، می‌توانست شغلی با بیمه داشته باشد یا بازاری باشد، اما نویسندگی را برگزید. نویسندگی شغل نیست، و اگر شغلت بشود نویسندگی، یکی می‌شوی مانند "چارلز
_دخترک عقلش را از دست داده! صبح بیدار شدم می‌بینم یک کپه بزرگ برف توی حیاط جمع شده. می‌روم ببینم چیست، می‌بینم این سبک‌مغز است که زیر برف دفن شده. بله، همین. شب صبر کرده من بخوابم و رفته با یک لا لباس و پای برهنه نشسته وسط حیاط؛ می‌گویم آخر این چه حماقتی بود که کردی؟ سنکوب می‌کنی می‌میری بدبخت! لبخند می‌زند. بله، همین ایشان. سینه‌پهلو کرده بود، هذیان می‌گفت. لبخند می‌زند و می‌گوید می‌خواستم پابرهنه بروم روی برف ببینم چه‌طور است. بعدش هم
نباید اینطوری بگم ولی میگم به جهنم،کود طبیعی تو این کار گروهی واقعا!!یعنی دو هفته تمامه برای من بدبخت اعصاب نزاشتن باشه بابا فهمیدیم یه کارو نمیتونید درست انجام بدید،مسائلو قاطی میکنید و از هر جا شاکی اید سر هم گروهتون خالی میکنید میخواید بیشتر از این جنبه های زیبای شخصیتیتونو نشونم ندید؟بخاطر از بین رفتن ظاهر شما نمیگما واقعا الان اعصاب خودم برام مهمه که داره منفجر میشه،آره خودخواهی رو از خودتون یاد گرفتم:)
مشهورترین و در عین حال گمراه کننده ترین تعریفی که برای انسان گفته شده و ورد زبان خاص و عام است تعریف ارسطوست که او را حیوان ناطق دانسته در صورتیکه غالب مردم بیشتر از هر چیز تحت تاثیر احساسات و عواطف خود هستند تا عقل !
آدمیان در سرزمین و اقلیمی که متولد می شوند و رشد می کنند و بزرگ می شوند همان عقاید و باورهای پدران و نیاکان خودشان را یدک می کشند و به فرزندان و نسل های بعدی منتقل می کنند و در عین حال به باورهای خود افتخار می کنند در حالی که در این
یک روز میرسه که اگر توی کاخ پادشاه هم باشی غرق در نعمت هیچ چیز رو نخوای هیچ چیز برات لذت گذشته رو نداشته باشه چیز جدیدی بخوای خیلی جدید دلت بخواد درها رو باز کنی و تجربه کنی و لذت های جدید را میدا کنی دلت تنگم دل تنگ رفتن و غرق شدن بین تمام غریبه ها و بعد زندگی کردن و پیدا کردن راه خودت دیروز داشتم فکر میکردم چقدر دختر عموم بدبخت شد اینجا غرق در ثروت بود حالا باید کار کند و در سخت ترین شرایط کنار یک آدم بسازد امروز فهمیدم اصلا هم بدبخت نیست ارزوی
میدونی میخوام قبول کنم که این دنیا چه خوشبخت باشی چه بدبخت اصلا مهم نیست
اما پس زندگی که میگن چیه؟چرا یه سریا دارن خوبشو یا سریام مثل من افتضاحشو !
یه سری از کارا رو بخاطر ابرومون انجام نمیدیم و این خیلی بدع
وقتایی که مامان میگ بریم و برای خودمون زندگی کنیم دلم میخواد قبول کنم اما ...
خدا چرا یکم زندگیمونو درست نمیکنی چرا همه ی بدبختی مردن همه عزیزم مریضیای مختلف اخلاف افتضاح اون ابروی رفته رو نضیب من کردی چرا ؟
گاهی به مامان میگم تو خیلی وضعت
امروز رفته بودم پیش دوستم.
برگشت گفت که فلانی؛ اسم تی ای مون چی بودش؟
منم نگاش کردم.
گفت مثلا باقالی پور؟
گفتم آره انگار
گفت تو با اون رل زدی آیا؟
گفتم وات؟
گفت بچه ها میگفتن تو با اون رل زدی؟ جان من نکردی؟
من : دقیقا کی همچین حرفی زده؟
تازه میگه یادم نیس عن خانوم.
گفتم والا آش نخورده دهن سوخته.
کونیا.
بیان برن این تو همشون.
تازه آخرش میگه پسره بد هم نیستا. قبلا میگفت اه پیف چون پسره تحویلش نمیگرفت.
گفتم گوه نخور.
حس میکنم چوب تو اونجای پسره کردن چو
این وبلاگ امروز و فردا حذف میشه...,شاید باورتون نشه ولی دعاهام مستجاب شد...خدا چنان شخصیت واقعی هادسونو نشونم داد که سجده شکر به جا اوردم... هنوز تو شوک هستم...با همسرش حرف زدم...زیاد حرف زدیم.. چه دروغ هایی که برملا شد...چه زخم هایی که به ادمای مختلف خورده... هنوز هضم قضیه برام سخته.. ولی خدایا حکمتتو شکر..که نذاشتی بدبخت شم... که نجاتم دادی. که ثابت کردی ادم خاین بالاخره رسوا میشه.. ..موقع افطار برای من و کسای دیگه ای که زخم خوردن تو این قضیه دعا کنید
مرس
معنیشو خودتون می‌دونید، پس نمی‌گم.
غر زدن فایده نداره، چون به هیچ دردی نمی‌خوره.
پاسخ به مشکلات دو گونه است:
۱-پذیرش
۲-تغییر
مثلاً: دلار هی‌گرون می‌شه، بدبخت می‌شیم.
۱-بپذیر این موقعیت رو و باهاش زندگی کن و درآمد کسب کن.
۲-تغییرش بده، نمی‌تونی تغییرش‌بدی.
کشورتو تغییر بده.
نمی‌تونی: باهاش بساز.
غر نزن عزیزم.
خدایا عزیزِ جونمو سرد کن 
من تحمل ندارم
بهم گفت هی سرمو میکنی زیر آب تا دارم خفه میشم میاری بیرون. آره منِ عوضی همینم. 
باید میذاشتم بره دنبال زندگیش .
 
بدبخت شده بودم بیچاره شده بودم در به در شده بودم ؟
حداقل اون موقع میگفتم نمیخواد خودش خواسته شاید بی من راحتتره حالا چی 
دوباره دارم براش میمیرم برمیگردیم به عقبی که ازش فرار کردیم . که ترس داشت که بدبختی داشت .
برش گردوندی که چی . بچه داشت میکَند و میرفت . برش گردوندی که چی
بمیر عشقته . 
احسانِ
فکر میکنی امروز چجوری بیدار شدم؟؟ هیچی چشمو باز کردم دیدم ساعت دو خورده ای شده سریع مهارو بیدار کردمو گفتم پاشو مها خواب موندی پاشو پاشو بدبخت هنگ کرد بعد بیدار شد گفت دو خورده ای صبح نه ظهر :////  یعنی اصلا بع مغزمم نرسید هوا تاریکه :// بیچاررو بیدارش کردم. هرچند که گرفت خوابید دوباره تخت. خب امروزم اینجوری شروع شد بریم کار کنیم ببینیم چی میشه من که به کل خواب الودگی از سرم پرید. 
سلام، امیدوارم حالت خوب باشه. 
تازگیابه این نتیجه رسیدم که خودمو از بیرون نگاه کنم. 
واقعا من نوعی زندگی فردی خیلی برام بهتره. یه جورایی از بیرون که خودمو میبینم معلومه هیچ جاذبه ای نداره که بخوام تشکیل خانواده جدید بدم. 
منم دارم قبول میکنم کمی واقع بین باشم. و همین طور خدا رو شکر کنم.
مطمئناخیریتی در این هست که تنها باشم. بهتر از اینه که بخوام خودمو بدبخت کنن. 
منم جوری شده دیگه نمیتونم کسی رو بپذیرم تو زندگیم. فعلا که احساس خوشایندی دارم. تا
     سوسن خانم تعریف میکرد که نیمه های دهه ی ۶۰ با کاروانی از خواهران بسیجی میرن دیدار آقای منتظری. توی ایستگاه بازرسی بیت بودن که یهو جیغ و داد و هوار بلند میشه که ای وای جادو جنبل آوردن، سحر کردن، بدبخت شدیم و بگیریدش و فلان و بهمان. یکم که سر و صدا میخوابه کاشف به عمل میاد که یکی از دخترا که بنده ی خدا روستایی هم بوده پنهانی موهاشو کوتاه کرده منتهی از ترس مامانش اون موهای بلند رو قایم کرده با خودش نگه داشته و حالا هم توی کیفش اوردتش تجدید میث
دلم برای همه تون تنگ شده بود؛کاش چیزی به جز قطعی اینترنت منو اینجا میکشوند،هفته پیش فیلم جوکر رو دیدم. دیشب دوباره فیلم جوکر رو دیدم وامروز صبح دوباره نگاش کردم  وبعد بهش حق دادم با یه تفنگ بقیه رو بکشه.. .
من تا هفته پیش حتی نمیدونستم چقدر میتونیم شبیه جوکر این داستان باشیم..
من به معصومیتش در اوایل فیلم توجه نکردم وبعد از خودم نپرسیدم این همه خشونت نتیجه همون خشمی بود که هیچ وقت فرصت بروز پیدا نکرد
الان میتونم تک تک دیالوگ هاش رو احساس کنم
او
خداوند گفته به والدین تون نیکی کنید، حالا تکلیف اون هایی که مورد ظلم والدین شون قرار میگیرند چیه؟، دیگه بدبخت تر از کسی که والدینش هم بهش ظلم کنند وجود نداره، دیگه ظلم غریبه پیشکش،  آیا فقط آق والدین وجود داره یا آق ولدین هم وجود داره، به نظرتون خداوند برای این جور مواقع چه تعبیری اندیشیده؟
این درسته که مثلا پدر مادرتون حتی اگر شما رو زد و کشت باز هم حق نداریم چیزی بگیم، خداوند که اینقدر دقیقه و کوچکترین کار خیر و شر ما رو میبینه و حساب میکنه
توی مسجد عاشقش شدیم! خب عشق که مختصات و مکان و زمان حالیش نیست، هرجا ممکنه رخ بده، حتی توی مسجد! رعنا دختر همسایه مون بود و ما و صادق سرش دعوا داشتیم. ما موذن و مکبر مسجد محلمون بودیم و یه روز انقدر فکر و خیالش توی ذهنمون بود که کلا زدیم یه کانال دیگه و هم اذون رو اشتباهی گفتیم و هم از پس مکبری برنیومدیم، که اون روزها کلا از پس هیچی برنمیومدیم و خواب و خوراکمون ریخته بود به هم. حسین آقا بعد نماز گفت دیگه نیا، کارِتو بلد نیستی، اما ما کاربلد بودیم
اندکی پیش به پدرجان گفتم:بابا چهارشنبه بریم نمایشگاه کتاب؟بگفتا:چی؟نمایشگاه کتاب برای چه؟
بگفتم:جشن امضای نویسنده مورد علاقمه، دلم میخواد امضاشو پای کتابم داشته باشم...
بگفتا:ما امضا هامونو خیلی وقته پس دادیم....

پی نوشت:یعنیا جواباتون از پهنا تو حلق منه بدبخت-_-
پی نوشت2: (از نظر این من)یکی ازدلایلی که پدرجان منو نمیبره نمایشگاه کتاب به دلیل اینه که من خوره کتابم...امکان نداره پامو بذارم تو کتاب فروشی و دستم به سمت هیچ کتابی نره...که کلی پول خر
 به این شهر کثیف و مزخرف نگاه می کنم و این آدم های بدبخت رو می بینم 
آدم هایی که حتی تو ذهن خودشون هم آزاد نیستند 
حتی جرئت ندارند پیش خودشون به چیز متفاوتی فکر کنند 
همیشه وحشت دارند که یه نفر داره بهشون نگاه می کنه , یه نفر زیر نظرشون گرفته....
این آدم ها اسیر زندان خودشون اند 
دور سرشون زنجیر های نامرئی پیچیده شده
تو این زندان نامرئی بدون اینکه متوجه باشند گیر افتادند 
برده هایی که حتی نمی دونند آزاد نیستند
به این شهر کثیف و مزخرف نگاه می کنم
همه‌جا گرد ناامیدی و انزجار پاشیدن. گره‌ی دار رو دوباره تنگ وتنگ‌تر کردن. کی میزنن زیر این چارپایه و راحتمون می‌کنن؟
این رو دو روز پیش نوشته بودم. وقتی ناامیدی سایه‌شو انداخته بود رو سرمون .اما این بار بر خلاف همیشه نترسیدم که قراره چی بشه؟ انگار مغزم سر شده . قلبم از ظلم به درد میاد اما آروم و بی‌تفاوتم. نه می‌خوام کاری کنم و نه می تونم کاری بکنم. بنزینو ریختن روی شعله‌های زیر خاکستر و آتیشش مثل همیشه فقط دامن بدبخت بیچاره‌ها رو گرفت. م
همه‌جا گرد ناامیدی و انزجار پاشیدن. گره‌ی دار رو دوباره تنگ وتنگ‌تر کردن. کی میزنن زیر این چارپایه و راحتمون می‌کنن؟
این رو دو روز پیش نوشته بودم. وقتی ناامیدی سایه‌شو انداخته بود رو سرمون .اما این بار بر خلاف همیشه نترسیدم که قراره چی بشه؟ انگار مغزم سر شده . قلبم از ظلم به درد میاد اما آروم و بی‌تفاوتم. نه می‌خوام کاری کنم و نه می تونم کاری بکنم. بنزینو ریختن روی شعله‌های زیر خاکستر و آتیشش مثل همیشه فقط دامن بدبخت بیچاره‌ها رو گرفت. م
well
 
من این قدرت رو دارم، که به عنوان یه دختر، و یه انسان! 
که یه کاری کردم با این جدی بدبخت
که بچه هم همه عکساشو دیلیت کرد، هم وضعیت خودش رو به last seen recently تغییر داده.
 
میدونین،
بهش اهمیت میدم،
چون وقتی من هیچی نبودم اون به من اهمیت داد.
از طرف آدم مزخرفیه و شخصیت مزخرفی داره، و بدقولو دروغگو و خالی بند و بهروز پیرپکاچکی هست،
ولی اینها دلیل نمیشه که من ازش غافل شم.
 
میدونم تنهاست
 
میدونم ب کمک نیاز داره.
 
ولی خب بنده، به عنوان یه خنگول، این قدر
سلام وقت همگی بخیر
چند تا سؤال داشتم ممنون میشم اگلا جواب بدین این سؤالات در مورد دختران و پسران و شرایط امروزی هستش .
١- به نظرتون چرا مسابقه سر اینه که کی بدبخت تره، بین دختران و پسران انقدر رایج شده؟!
٢- چرا انقدر همدیگه رو میکوبن؟!
مثلا به عده از دختران میگن پسرهای امروزی ... !!!
یه عده از پسرها هم میگن دخترای امروزی ... !!!
٣- چرا ماها همدل نیستیم؟! چرا انقدر به هم میپریم؟!
ادامه مطلب
چطور از یکی که 6 سال یه رویه رو دنبال کرده انتظار دارن یه ماهه یا سر یه هفته تغییر کنه؟
انگیزه هایی که دوام ندارن
هدف های دوردستی که هر ساعت ازت دورتر میشن
فشارهایی که داره نابودت می کنه
چطور میشه تغییر کرد؟
باور درونیم هم داره تحلیل میره...
و اینو می دونم...
 اگه الان نتونم تغییر کنم دیگه هییچ وقت نمی تونم تغییر کنم
آیندم نابود میشه
به علایقم نمی تونم برسم
و هر اتفاقی که برای یه دختر بدبخت ایرانی ممکن بیوفته 
دلتنگ شده ام !!!
از دلتنگی کسانی که دوستشان دارم...
دلتنگ تمام نبودن ها... 
دلتنگ تمام آرزوهای بر باد رفته یک.پروانه ی پریشان 
که به دنبال هستی خود حول یک چراغ می‌سوزد... 
فقط باید عاشق باشی تا درد سوختن را نفهمی. .. 
شاید پروانه نیز دنبالت می‌گردد ... 
که اینگونه دل ب دریای سرخ می‌زند...

امروز رفتم عمل کردم سرمو...افتضاح بود .واقعا افتضاح.انگار اون امپول بی حسی به درد لای جرز در هم نمی خورد
مردمو زنده شدم تا توده دراومد
کاش تموم بشه این روزا ...خسته ا
یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام به بینوایان انفاق کند.
پس از مرگ او، رسول خداتمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود:سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم.
در حدیث دیگری پیغمبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم
آقا ما نفهمیدیم بالاخره جوون با غریزه جنسیش چه غلطی کنه؟!
ازدواج رو قبول دارم کاملا اوکی. ولی اون راه بلند مدته. «الان» جوون با غریزه جنسی مرگباری که توش داره شعله میکشه چکار کنه؟ ازدواج دائم که سیمکارت دائم نیس هرموقع لازم داشتی بری سر کوچه تهیه کنی.
کی راهکار درست و عملی داره واسش؟
اسلام هم با اون عظمتش با راههای خوبی که داره تو فرهنگ افتضاح ما قابل عملی شدن نیس. راه‌هایی مثل عقد موقت.
الان عقد موقت مثل روابط نامشروع قبح داره تو ذهن خیلی از
راننده تاکسی آهی میکشه و میگه:《حاجی 4 چیز این مردم پیرم کرده:1. میبینه طرف کامیون داشته برو بیا داشته خونه زندگی داشته معتاد که شد بدبخت شد فقیر شد خانواده ش از هم پاشید آواره کوچه خیابون شد، با اینهمه میره سمت مواد!!!2. میبینه آدمای بدقول و دروغگو چه جایگاهی بین مردم دارند میبینه کسی پای حرفشون تره هم خرد نمیکنه، میبینه چه فحش وناسزاها که به خود و پدرومادراشون حواله میشه، میره و دروغ میگه!! قول بیخودی میده!! بدعهدی میکنه!!3. دیده بدی کردند بدی دی
قبلا ته ماه که میشد، یکی میزدم تو سر خودم، یکی جیب خالیم که چی شد؟ این همه زندگی به کجا رسید؟
این همه سختی کشیدی چه اتفاقی افتاد؟بدبخت عمرت تموم شد. جوونیت به فاک رفت. کجایی؟
اما حالا یه مدتیه ته ماه که میشه، خوشالم میشم! عمرم میره که میره، به درک! 25 سالم تموم شد که شد.
عوضش ته هر ماه ، 1 تومن میاد دستم. اصن عمرو میخوای چی کار کنی؟ هرکاری کنی بالاخره پیر میشی
بذا کار کنی، جونت دربیاد و پول دربیاری و بمیری.
رگ خوابم با پول بدست میاد. باهاش احساس امنی
لیتل الان درکت میکنم 
هیچوقت فکر نمیکردم توی خونه مامانبزرگم تنها بشم 
البته من خوشحال میشدم ولی خب الان حس خاصی ندارم 
خدایی فهمیدم این همه ادم رفتن حسین اباد خو منم بیدار میکردید:(
این دلسوزیه به نظرت الان؟
منه بدبخت تنهای تنها 
توی این دوره زمونه خراب(حالا خوبه در حالت عادی در حال تلاش کردن براس تنها موندن توی خونه م:)
یه عالمه فیلم دارم که نگا کنم هاهاها ران بی تی اس دان کردم 
ولی حوصله ندارم 
به دوستام بزنگم؟؟(شارژ ندارم....تنکیو گاد:|)
 
به این هفت روز که نگاه می کنم، باورم نمی شود در مقابل قطعی اینترنت و خوابیدن کسب و کار آنلاینم، این همه حوصله و صبر به خرج داده باشم. اگر شرایط روحی دیگری داشتم احتمالا زود به هم می ریختم، دستپاچه می شدم و سعی می کردم در اولین فرصت سایت هایم را از سرور خارجی به سرور ایرانی انتقال بدهم. اما این هفت روز کلا ماجرا را جدی نگرفم.
برای اینکه حالم بدتر از آن بود که اجازه بدهم این مسئله هم بار روانی بیشتری بهم وارد بکند. با خودم گفتم شده است دیگر و این و
از مزیتهای دیگر دسترسی به دفتر خاطرات بیست سال پیش، در میان نهادن خاطرات مشترک با دوست دیرینه ات است و قسمت جالب ماجرا این است که در یک صحنه ی خاص دو برداشت متفاوت خود را نشان داد. چیزی که فکرش را میکردم و این سالها در موردش اندیشیده بودم کاملا غلط از آب در آمده بود. یعنی آنطوری که دلخوشش بودم نبود. واقعا چقدر آن زمان بدبخت بودم که رفتار را جایگزین حرف میکردم و این همه سوتفاهم زاده شده بود! دیر بود رسیدن به اینجا. خیلی دیر. ولی خدا رو شکر همه چیز
یه نفر به من پول بدهکاره. یکی که مثلا باهم دوست شده بودیم. پولمو نداد و به خیال خودش بالا کشید. احتمالا پیش خودش فکر میکنه خیلی زرنگه و با افتخار به همه اعلام میکنه فلانی حتی یه قرون هم نتونست از من بکنه!
تو این جریان از من هیچی کم نشد. اون پول اصلا برای من رقمی نیست که بخاطر از دست دادنش ضرر کرده باشم و یا با گرفتنش وضعم خوب بشه!
ولی این وسط، اون آدم شرف و آبروی خونوادگیشو پیش من و خونوادم از دست داد! طوری که به اون و خانوادش به چشم حقارت نگاه میکن
داشتم پست یکی از وبلاگی ها که از قضا آموزش زبان شیرازی بود را میدیدم که خاله جان(از همان خاله هایی که همهههه جا هست و حتی صفحه اینستاگرامی هم دارد)سری در بیاورد و من ناچار به شرح وبلاگنویسی و نشان دادن ثمره چهارسال از زندگی و توهماتم شدم.پا در دنیای نوشته هایم که گذاشت،گفت: نوشته هایت از آنهایی ست که آدم میپندارد بدبخت بیچاره ای و میخواهد زار بزند برایت و حتی گاها حس خودکشی از بالای پل هوایی را دارد.گفت و گفت و مرا توجیه کرد که خانه تکانی کنم،د
بسم الله
فقر از دیدگاه پیشوایان دین:
1ـ‌ فقر و بدبختی :
واژه «بدبخت» به معنای کسی است که دارای بخت و اقبال بد باشد، از این رو به کسی که مصیبت‌ها، فلاکت و رنج فراوان دارد بدبخت می‌گویند. در میان گفتار پیشوایان دین یکی از عوامل بدبختی فقر و تهیدستی است.
ادامه مطلب
آمد و دنیای من آن لحظه شاد و خوب شدعطسه ای کرد و دلم یکهو پر از آشوب شدقدرت پرتاب عطسه آنچنان کوبنده بودتا شعاع بیست متری کلهم مرطوب شددور من سرشار ویروس و اتاقم خانه ییک کرونای بزرگ و چابک و مرغوب شدتا کمی نزدیک می‌شد، من فراری می شدمفیلم تعقیب و گریزم شاخ یوتی‌یوب شدگفتمش دیوار بین ما نمی‌ریزد، برو!رفت و در شهر مجازی سیتیزن محسوب شدتا که چت های مرا با شخص *وی بهداشت* دیداز حسادت گرم تایپ نامه ای مکتوب شددر توییتر رفت و زد هشتگ #کرونایی_شدمم
یه نگاهی بندازیم به حکومت معاویه و امام علی( ع)بزرگترین تفاوتی که این دو حکومت داشتن این بود که در زمان معاویه  به مردم فقیر و بیچاره که عموم جامعه رو تشکیل میدادن ظلم میشد و بیت المال بین مسئولین و آقایان ژن خوب تقسیم میشد و مردم عادی هر روز بدبخت تر و بیچاره تر میشدن ولی زمان حکومت امام علی (ع) برعکس این حالت اتفاق افتاد و آقایانی که نمیتونستن بیت المال رو حیف و میل کنن بعد از مدتی به جنگ امیرالمؤمنین رفتن. در حقیقت در هردو حالت مردم امیر المو
«بوجک هورسمن» یک شخصیت تنها،بیچاره، الکلی و معتاد که تمام بدبختی های دنیا روی سرش خراب می شوند و حتی در خوش ترین لحظاتش هم عذاب کارهای گذشته، گریبان گیر او می شود. به هر کسی و هر جایی دست می زند آن را خراب می کند. مانند سمی است که خودش را نمی تواند تغییر دهد اما بقیه را مسموم می کند و به تباهی می کشاند. در مقابل این شخصیت، «آقای کره بادوم زمینی» را داریم که همیشه خوشحال است. هیچ اتفاق بدی برای او نمی افتد. همیشه در کارش موفق است و دست به هر چه می ز
وقتی داشتم توصیف میکردم اون دنیا برم قراره خدا چطوری حالمو بگیره کلی غش غش خندیدم
اونجا بود که خنده من از گریه غم انگیز تره...
کار از غم انگیز بودن گذشته...
منِ فراری تسلیمِ مرگ شدم... منتظز وقتشم و ببینم چی میشه...
تو این دنیا که دیگه رنگِ خوشی رو نمیبینم ... چه ۲۰ سالِ الان ...
چه ۳۰ سالگیم...
فقط اوضاع بدتر میشه بدتر میشه بدتررر....‌کیه که ببینه کمک کنه....
چقد دلم میخواد قلبم وایسه از این همه بی رحمی....من حتی نمیتونم دردمو برای کسی بگم...  خیلی سخته سکو
بچه ها زندگی خیلی پیچیده هست
و آدمهایی که حتی فکرش رو هم نمیکنین که ممکنه مشکل داشته باشن، در حقیقت در مشکلات زیادی غرقن. مشکلاتی که شاید برای شما مشکل به نظر نیاد ولی برای اونها فاجعه هست. همونطور که برای ماها مسائلی فاجعه و سخت هکه ممکنه بای بقیه به طرز خنده داری ساده باشه.
آدم ها رو شوخی نگیریم.
حال ادمها رو حتی اگه شده یه بار، بپرسیم.
حتی یه بار.
سه سال بعد ممکنه پشیمون بشیم که چرا یه بار ازون آدم نپرسیدیم حالت خوبه؟
همون طور که سه سال من این
دیروز شنبه 
رفتم مدرسع امتحان چاپ داشتم اها اره ... بعد باید برمیگشتیم خونه مدرسه لنتی فاکینگی مارو تا ۱۲ نگه داشت
ماهم اعتراض چ وضعشه مدیر خاک تو سری بدون اینکه به حرفامون گوش بده گذاشت رفت خیخواستیم بگیم خود همون کسی که زنگ زد اومد میخواست بگه من خودم چهارشنبه زنگ زدم گفتید امتحان میدیم برمیگردیم.... ولی اصن گوش نداده رفته
ماهم رفتیم جلو در گفتیم خودمون میریم رفتیم چند نفررفتیم بیرون بقیه موندن:// گفتیم واااا:/// حالا بحث بین بچه ها بعد سرایدا
2. اگر احساس بدبختی و بی توفیقی کردیحل آن: رفتار با مادرت را بررسی و درست کن(حتی اگر وفات کرده برایش دعاء و صدقه کن)
دلیل: قال الله تعالى:" وبرا بوالدتی ولم یجعلنی جبارا شقیا". عیسی علیه السلام فرمود: الله تعالى مرا نسبت به مادرم نیک قرار داده و بدبخت و بی توفیق قرار نداده است.
ادامه دارد>>>>>
هیچکس نمیدونست کی و از کجا اومدهبرای همه ، غریبه بحساب میومد،همیشه بهش بی محلی میشدبا اینکه رسمی بودولی در واقعیت غیر رسمی باهاش برخورد میشدنوشته میشد ، ولی خونده نمیشدانقدر بدبخت بود که، " زار"  صداش میکردن بیچاره ریال
ای کاش  باران نبارد.باران هم می شود سیل و روی سر کدام بدبخت هایی می ریزد ؟ نمی شود از کسی هم خواست این را. چون آن بالا هیچ کس نیست. الکی هم نه خودمان را نه هیچ کس دیگر را با این ارجیف خسته نکنیم. حالا بنشین و از ان بالایی چیزی بخواه. مثل گدای در خیابان که به حمد و قوه الهی خودش کم نیستند و روز به روز بیشترند و کم کم شاید ماها هم به صنفشان در بیاییم. یعنی کشور یک گداخانه بزرگ شود. مثل کره شمالی یا شوروی سابق یا رومانی سابق یا اصلا چرا راه دور؟ همین ای
روز جهانی دوستی یادی هم بکنیم از اون بزرگواران که در قالب دوست من دوست داره با دوست تو دوست بشه ، دوست داری با دوست من که که دوست داره با دوست تو دوست بشه، دوست بشی ! اومدن جلو... بعد نگو اون زیر میرا یه هدفای دیگه داشتن. از جنس آستین بالا زدن واسه شازده پسرشون. بعد چون از نه شنیدن هراسان بودند واسطه بدبخت رو پاس میدادن سمت ما خودشون مشغول جا باز کردن تو دل ما بودند. بعد ما به واسطه که گفتیم نه، دیگه رویی ازشون ندیدیم! یه جوری نیست شدند که انگار هیچ
خدایا! کوچکتر، حقیرتر، به دردنخورتر از من بنده‌ای داری؟! دورافتاده‌تر و پرت‌تر و ... حیف‌نون کامل.. من در عجبم که تو کار بی‌حکمت که نمیکنی، خلق این موجود بی‌ارزش ز چه رو؟ بود و نبودش نه فرقی میکنید، یعنی ببین فاجعه را که نه اینکه یک طرف بچربد بر آن یکی، تساوی کامل و حتمی و قطعی است، وجوده کالعدم... بیحاصلتر از من، بیچاره‌تر از من.. حیف این نان و آب که در اسید معده او هضم میشود و لباسی که در تن او مندرس میشود... حیف حیف... حیف... بیچاره آنان که گرفتا
خدایا! کوچکتر، حقیرتر، به دردنخورتر از من بنده‌ای داری؟! دورافتاده‌تر و پرت‌تر و ... حیف‌نون کامل.. من در عجبم که تو کار بی‌حکمت که نمیکنی، خلق این موجود بی‌ارزش ز چه رو؟ بود و نبودش نه فرقی میکنید، یعنی ببین فاجعه را که نه اینکه یک طرف بچربد بر آن یکی، تساوی کامل و حتمی و قطعی است، وجوده کالعدم... بیحاصلتر از من، بیچاره‌تر از من.. حیف این نان و آب که در اسید معده او هضم میشود و لباسی که بر تن او مندرس میشود... حیف حیف... حیف... بیچاره آنان که گرفتا
دیروز با خنجری رفتیم پان...
خیلی خوش گذشت...
بعدشم بستنی
امروزم قراره فلافل بگیره که تا الان نیاورده!صبح دیر اومد .یه برگه تقدیر نامه از رییس بزرگ بود و باید برای دوره آموزشی نامه میزدیم.مهی امروز زود میره و شنبه نیست.
بچه ها خواستن برن باشگاه برای تمرین مسابقه ولی من نرفتم.با رقی هم کمی دعوام شد...
رضاز اومد و از کتابخونه ام یکی از کتاب هامو برداشت.قبلا خودش بهم اهدا کرده بود.گدای بدبخت.کلی هم پز کلاس ها و ... داد
بعدشم گفت یه متن براتون می فرستم ب
 یه سری حرفا پیش اومد امروز... یه سری حرفا بهم زد که خورد شدم. خورد... الان ولی جمع کردم خورده هامو. همون لحظه ها که می گفتشون و بهت زده بودم جمع کردم خودمو. بعد رفتم کتابخونه. خودمو کوبیدم به در و دیوار که بهش فکر نکنم. خنگ! احمق! اسکل! بشین تست گسسته ت رو بزن! فکر نکن به اون لعنتی! چی چیو عاد میکنه؟ بهش فکر نکن که این همه سالو با خاک یکسان کرد. به ازای چند عدد صحیح n؟ بهش فکر نکن ارزششو نداره. ارزششو نداره... بیخیال! تو به هیچکس نیاز نداری تو به هیچ خری ن
یسری ادم هستن تو زندگیامون همش دروغ میگن بعد خیال
میکنن ما نمیفهمیم اخه نفهم چلمنگ بیشعور اسکول فکر میکنی فللان کارو بکنی من نمیفهمم 
مثل خودت نفهمم بدبخت من خیلی وقته هبر دارم 
بعد از هرچی ادما بدت بیاد عینهو دم وصلن بهت که بفهمنن 
چ غلطی میکنی 
بابا کسافط برو سرت تو زندگی خودت باشه اه 
بدم ازت میاد متظاهر نمای دروغگو و سواستفاده گر.
#دورشوازم #دروغگو
اگه تو خونه گرم و نرم تون نشستین و شب میتونین با آرامش بخوابین
بدونین یه گوشه ی این خراب شده
یه دختره ی بدبخت هست که فردا دوتا اختصاصی باهم امتحان داره و باید تا صبح بیدار بمونه
و از بی شامی و گشنگی هم افتاده به سق زدن بیسکوئیت هایی که تو پک های اتوبوس بهش دادن :/

پی نوشت: بدتر از همه ی اینام ل ای که امشب قفلی زده به رو مخ من رژه رفتن و الاناس که برم جرررش بدم :/
(سبزا منم )
 
 
 
مصاحبت گون و قاصدک روزی  قاصدک همچنان بر مرکب باد می تاخت  . و ازادی را بر اوج قدرت نظاره می کرد . بوته ی گون که در زیر خاک با غل و زنجیر بسته شده بود به قاصدک  می گوید . سلام  ای قاصدک که از صد دنیا ازادی .  خوشا به حالت . منو می بینی در چه وضعی افتاده ام . پیغامی  برایت دارم . ولی در پیغامم راز دار باشی  نکند دران پیمان بشکنی و سو استفاده کنی تو را که از هر دنیایی شاد و خندانی گاهی خبری هم از من بدبخت بگیر  . نگاهی به من بینداز سالهاست در این
یادش بخیر :)
پارسال یکی از همکلاسیام، یه بار خواست سر آزمون تستی ریاضی از روی من تقلب کنه. بدبخت فقط هم یه دونه سوال از روی برگه‌ی من زد. (منم که تو عمق سوالا بودم، اصلا متوجه اطرافم نبودم!) 
بعد از آزمون دیدم همه‌ی سوالارو درست جواب دادم الا اون یه دونه سوالی که اون از روی برگه‌ی من دیده بود :d
همکلاسیم دیگه نمیدونست خودشو بزنه یا منو =) 
اصلا بعد از اون دیگه آدم سابق نشد =)
دیروز اولین روز بازار بود...
برای من نه بد و نه خیلی خوب...
اواسط اسفند وضعیت بازار بد شد و تا حدودی همچنان ادامه داره...
خدا رو شکر توی همون شرایط هم + بودم... ولی احتمالا خیلیا بدبخت شدن!
یه نکته مثبت پرتفوی من این بود که حسابی متنوع بود... بخاطر همین خیلی ضرر نکردم.
یادم باشه هیچ وقت تک سهم نباشم!
امروز که فعلا خوبه... اما هنوز بازار به آرامش و ثبات قبل برنگشته... انگار ترس هنوز توی دلشه ولی سعی می‌کنه خودشو آروم نشون بده!
ــــــــــــــــــــــــــ
این دانشجوها کی میخوان دست از این اسباب بازی درست کردناشون بردارن؟؟!!
بابا یه ایده جدیدی!..یه حرکتی!...
مثلا چی میشه بجای اینکه جاروبرقی مامانشون رو که خراب شده به یه ربات معمولی تبدیل کنن، رو هوش مصنوعی کلاغ و جلبک کار کنن؟!
یا رو نورونهای کلاغ نر کار کنن اونا رو یکم باهوش تر کنن که نوک نزنن به سر دانشجوهای بدبخت!
یا مثلا رو مغز گربه های کوچه و خیابون کار کنن وقتی از کنار آدم رد میشن لبخند بزنن و سلام و خسته نباشید بگن!
و کلی کارهای دیگه..
سلام 
از بلوغ تا اکنون نمازم را خوانده‌ام ولی اینک بسمت ترک می روم. الان مدتیست با بی رمقی و بی میلی دفتر نمازم را پهن میکنم و نمازم می خوانم.
عجیب دلمرده هستم ، من اصلا دوستی ندارم ! هیچی ندارم 
چندین وقت پیش همه‌ی تلاشم کردم تا کاری داشته باشم ، درآمدی شخصیتی حرمتی عزتی خانواده ای زن و زندگی ای ، ولی هیچکدام نشد. خوب! آدم بی سرمایه همینه! اگر جایی بهش کار ندهند بیکار میماند. کار هم باید متناسب روحیه و نوع و سبک زندگی شخص باشه وگرنه تماما عذابه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها