نتایج جستجو برای عبارت :

خواستگار پیامکی دارم!، میخوام محکم ردش کنم

 
عروس بزرگه رو به همگی : 
حتی من همین الانش هم خواستگار داشتم !! 
عروس وسطی : منم منم اینقدر خواستگار داشتم و الانم دارم !!
عروس کوچکه : منم داشتم ولی نه الان ! تا قبل ازدواج خواستگار داشتم الان دیگه خواستگار ندارم و خوشحالم من باب این ! 
برادران گرامی همه سکوت نموده و به این حرفا فقط گوش نموده !
من تو اتاق بودم و تو دلم گفتم : مثلا که چی این حرفا الان چه معنا دارد ؟ الان شما هر کدومتون شوهر دارین جلوی شوهراتون اینا رو میگین میخواین چی رو ثابت کنید
خواستگار صوری برای دختران در قبال دریافت پول!
خراسان نوشت:
به تازگی صفحاتی در فضای مجازی در حال فعالیت هستند که خدمتی غریب و بدیع ارائه می‌دهند؛ ارسال خواستگار صوری به تمام شهرهای ایران!
بهانه این اجاره خواستگار، که با هزینه‌ای بالای صدهزار تومان انجام می‌شود نیز کسب آبرو و اعتبار بین اقوام و آشنایان بیان شده است.
در واقع فردی به عنوان خواستگار پا پیش می‌گذارد تا خانواده دختر بتوانند به دیگران اعلام کنند که دختر آن‌ها نیز خواستگار دار
دختره نوشته ۵۰۰ تا خواستگار داره 
 
 
 
 
 
 
من هر چی فکر میکنم میبینم ۵۰۰ تا خواستگار خیلی زیاده،
فکر کنم باباش اینو گذاشته تو دیوار...
‌.....................................................................................
اوضاع مملکت دارد بسویی پیش میرود که 
 
 
 
شبهای جمعه اموات برای ما فاتحه می خوانند
 
 
 
شادی روح زنده ها الفاتحه......
من یه دختر 24 ساله هستم و معلم. 
از نظر قیافه عادی و از نطر وضع مالی خانوادگی متوسطیم . 2 خواهر و 1 برادر بزرگتر از خودم دارم که‌ هیچ کدوم از اون ها ازدواج نکردن. اون ها هم تأ حدودی شاغل هستند. شاید خیلی از شما فکر کنید که‌ دختر معلم خواستگار زیاد داره اما این موضوع اصلا در مورد من‌ درست از آب در نیومده! تا 2 سال قبل خیلی به‌ ازدواج فکر نمیکردم و همین باعث شد که‌ اون تعداد کمی خواستگار رو هم که‌ داشتم جواب رد بدم، البته خیلی ناراحت نیستم چون آمادگ
سلام
من ترم آخر کارشناسی‌ام، کنکور ارشد امسال ثبت نام کردم ولی انگیزه و حوصله ارشد خوندن ندارم، از طرفی خواستگار زیادی هم ندارم. دلیل من واسه عدم تمایل به ارشد، ازدواج نیست بلکه می خوام برم سرکار، اون هم معلمی که خیلی دوستش دارم و حس می‌کنم رسالتی هست که باید هر چه زودتر انجامش بدم...
اما خانواده م میگن برو ارشد بخون که توی دانشگاه خواستگار پیدا کنی!، حق دارن نگران هستند چون بقیه دختران واسه شون حداقل ماهی یه خواستگار میاد ولی من سالی سه تا
سلام دوستان عزیز
صحبتی که دارم یه درخواست هستش از کسانی که تو موقعیت شبیه خانواده من هستن ممنون میشم بهش توجه کنید .
یه خانواده 6 نفره هستیم، 3 تا خواهر دارم و پدرم بشدت تعصبی ،من دختر دوم خانواده هستم و شاغلم، 23 سال دارم، همه خواهرها 3 سال با هم اختلاف سنی داریم، خواهر بزرگترم هم شاغل هستش، برای ازدواجش خواستگار داره اما خیلی مشکل پسنده و اگه خواستگاری برای ما بیاد علنا مخالفت میکنه، یعنی کسی جرات نمیکنه بگه خواستگار دارم. 
یه دختر جوون باید
سلام به دوستان خانواده برتر
من دختر ۲۱ ساله و دانشجوی ترم سه مشاوره  هستم، پدرم در نوجوانی من فوت شد و من با مادرم زندگی میکنم. راستش سوال من در مورد ازدواج هستش. من تو شرایطی هستم که هم تنهایی خیلی بهم فشار میاره و هم نیاز های جسمی خودم رو دارم. 
از طرفی یه مساله ای هست که من به دلیل اضطراب زیادی که دارم حتی میترسم که خواستگار راه بدم چون عزت نفس پایینی دارم و روم نمیشه رو در رو با خواستگار حرف بزنم و بخاطر همین مادرم هم که این قضیه رو میدونن نظ
دوسم داره خیلی ...
وقتی امروز گفت خواستگار اومده برام و من گفتم جوابت چی بوده ،بعد چند دقیقه جواب داد ،تو این تایم واقعا پریشان شدم  ،من که هی اذیتش میکردم که زودتر ازدواج کن برو و کلی سر به سرش میزاشتم ولی فهمیدم یه حسی دارم بهش ...ولی 100 درصد مطمعن نیستم ،پس مثل قبل آرام میرم جلو ببینم چی پیش میاد.
تو این 6 ماه طوری تغیرر کرده که اصلا قابل تصور نیست اوون فرد 6 ماه قبل کجا و این کجا ،آدم جدید شده
نمی دونم چی منو دوست داره ،کلی خواستگار خوشتیپ و پولد
سلام 
راستش این چیزی که میخوام بگم شاید بهش بخندید یا ...، اما واقعا برام دغدغه شده و کلافه ام کرده... من یه دختر دم بختم با خانواده ای با آبرو و با شخصیت که واقعا تو  زندگیم آرامش دارم و کلا خانواده خوبی دارم الحمدلله... اما روم نمیشه خواستگار تو خونه راه بدم و یه جورایی خجالت میکشم ...
خونه مون نوسازه و داخلش خوبه اما بیرونش!، یعنی چطوری بگم..!؟، نمای بیرونش خوب نیست و هر چی به بابام میگم نماش رو درست کن اما...، تا حالا صد بار هم خواهر و برادرهام  به
سلام
من آرشیو خانواده برتر رو می خوندم خیلی سوالاتی دیدم که یه دختر مذهبی کجا بره که خواستگار مناسب براش پیدا بشه که جواب ها مسجد و هیئت و این جور جاها بود.
ولی سوالی ندیدم که یه دختر غیر مذهبی باید کجا بره که دیده بشه، من خودم دختر ۲۱ ساله ای هستم، ظاهر خوبی دارم و خدا رو شکر زندگی خوبی داریم، خانواده و وضع مالی خوب، از فامیل ها هم خواستگار دارم ولی ازدواج فامیلی رو اصلا نمی پسندم به جز اقوام کسی نیست که منو ببینه نه اطراف مون نه دانشگاه، چون ر
سلام 
من دختری ۲۹ ساله هستم و میخوام به موضوعی اشاره کنم که ندیدم اینجا ازش حرفی شده باشه.  ۶ ساله خواستگار دارم، اما به خاطر این که قیافه‌ شون به دلم نمی‌نشست، نتونستم ازدواج کنم، من به دنبال پسر خوشگل نیستم، همین که به دلم بشینه کافیه، این مشکل اکثر دخترهاست، هر وقت خواستگار میاد کفری می‌شم از این که چرا این بار هم نشد انتخاب کنم؟ 
خود پسرها هم رعایت نمی‌کنند که باید یه سنخیتی بین ظاهر، فرهنگ و سواد هر دو طرف باشه، و میرن خواستگاری د
نزدیک ۶صبح است و من هنوز توی تخت از این پهلو به آن پهلو می شوم. چند هفته ای است سرم شلوغ تر از قبل شده. بیشتر پول در می آورم. چند موقعیت کاری خوب را رد کرده ام و ایضا چند خواستگار خوب تر را. می دانید برعکس آدم های دیگر پول و کار و خواستگار همیشه دنبالم می آیند. مامان می گوید چرا مثل بقیه دخترها رفتار نمی کنی. باید از خدایت باشد که هر چه سنت بیشتر می شود خواستگار بیشتری پیدا می‌کنی! غمگین می شوم که چرا برای مامان یک دختر عادی نیستم. چرا هزار سال است ت
اگر به همسر یا خواستگار خود شک کرده اید که در مورد موضوعی به شما دروغ می گوید و قصد دارید بفهمید آیا واقعا دروغ می گوید یا نه این مقاله را دنبال کنید . در این مقاله روش های تشخیص راست یا دروغ بودن گفته های افراد را می آموزید .
 
ادامه مطلب
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
کلیک کنید
5
[ T y p e h e r e ]
همسایهی پری
-صورتت که ای ....بدک نیست چرا شوهر نمیکنی آمارش رو دارم توی
محل هم کم خاطر خواه نداری....؟حداقل شوهرت واست موبایل
میخره....
با این حرف مژگان اخم هایش را درهم کشید.نمیدانست این دختر چرا
اینقدر از تحقیر کردن او لذت میبرد....مژگان که سگرمه های درهم اورا دید
با دست های بزرگش محکم به پشت او زد و گفت:
-بی خیال بابا ... خودم واست میخرم...!
پریناز از شدت درد صورتش در هم شد وزیر لب نالید:
-آخ.... پشتم ،دختر عجب دستهای بزرگ و سنگینی
سلام.من دختر هستم 28 ساله و شاغل . از یک طرف دوست دارم ازدواج کنم از طرف دیگه وقتی خواستگاری میاد کلا حالم خراب میشه و از ازدواج فراری میشم.
وقتی اون خواستگاری به سرانجام نمیرسه ی نفس راحت میکشم. از خودم تعجب میکنم که چرا اینطوریم؟ کلا وقتی خواستگاری نیست دنبالشم. وقتی پیش میاد افسرده میشم و میخوام زودتر تمام بشه.
اضطراب شدید میگیرم . من باید چیکار کنم ؟ ممنون میشم راهنماییم کنید.

مطالب مرتبط :
چرا ازدواج سخت شده و چرا خیلی ها خواستگار کم دارن
سلام دوستان 
من دختری ۲۶ ساله از یه شهر بزرگ هستم که لیسانس پرستاری دارم و طرح میگذرونم، پدرم کارگر و از نظر مالی سطح پایین هستیم ولی در ازدواج من سخت گیری نمی کنم اصلا برام مادیات مهم نیست این دوره پسرها خیلی سخت میگیرن.
من موارد زیادی خواستگار داشتم ولی هیچ کدوم حتی زنگ نزدن جواب بگیرن هر چی هم فکر میکنم میبینم من چه مشکلی دارم برای همین اینجا دارم پیام میذارم که از شما نظرات تون رو بپرسم از نظر ظاهری خوشگل هستم ولی از لحاظ جثه ریزه میزه هست
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
سلام
۲۷ سالمه. مدتی با دختر آشنا شدم و قصد ازدواج باهاش رو دارم. موردی که هست اینه که من سطح سوادم دیپلمه و کارگرم. ایشون درسش خوبه. یعنی خیلی خوبه. معدل سال آخر دبیرستانش شده ۱۹ و ۷۵. این طور که پیداست میخواد درسش رو ادامه بده و دانشگاه بره و در آینده شغلی پر درآمد از طریق رشته ای که میخواد بخونه داشته باشه. در تصمیمش هم جدی هست.
الان موردی ذهنم رو مشغول کرده، این که اختلاف سطح سواد در آینده مشکل ساز نمیشه؟، نشه اون طوری که بخواد خودش رو بالاتر ب
من ۳۱ سالم هست یه خواستگار دارم که شرایطش بد نیست، ایشون دو ماه قبل از اینکه به من پیشنهاد ازدواج بده بینی شو جراحی کرده، من با این مساله واقعا مشکل دارم ایشون دماغش واقعا مشکل  خاصی نداشته الان هم نسبتا طبیعی هست ولی خب چون صورتش ظریفه و الان هم بینیش کوچیکه من اصلا خوشم نمیاد. 
البته بهش نگفتم چون قصد دارم نکات منفی شو بهش بگم احتمالا میگم بهش. ایشون هر مساله ای رو من عنوان کنم در جهت اصلاح اون تلاش میکنه ولی این یکی رو که نمیتونه دیگه کاریش
سلام
من به این که سن ازدواج رفته بالا کاملا واقفم و حالا به دلایل مختلف که موضوع بحثم نیست، ولی به نظر شما اینکه یکی میاد میگه چرا هیچ کسی منو نمیگیره یا چرا هیچ کسی نمیاد خواستگاریم یا کجا برم شوهر پیدا کنم ... یه خورده نازیبا نیست؟  همه ی جذایبت یک خانم مگه به غرورش نیست ؟ مگه به مستقل بودنش نیست؟ 
بازم میگم همه دل شون میخواد ازدواج کنن . به مرد و زنش هم ربطی نداره. ولی اینکه یه نفر علنا بیاد بگه  هیچ کسی منو نمیگیره ، جز اینکه یه تصور بد تو ذهن
سلام 
من یه دختر 25 ساله ام، در مورد عدم توانایی در تصمیم گیری، اون هم در این سن میخوام صحبت کنم. میخوام یه سناریو تکراری از همه خواستگاری های رسمیم رو تعریف کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
من با یک پسر شروع کردم به صحبت کردن، من گوش میدم، آشنا میشم، در نهایت هیچ تصمیمی نمیتونم بگیرم و چون نمیتونم تصمیم بگیرم رد می کنم... و این چرخه ادامه دارد ...
یا یه چرخه دیگه رو تعریف کنم پسره میاد ازش خوشم میاد منتها به خاطر ترس از اینکه نکنه اشتباه میکنم یهو پشی
ای صاحب بنیان های محکم.من به تو ایمان دارم. ای صاحب بنیان های محکم من ایمان دارم که تمام ذرات عالم و موجودات در برابر امر تو مطیع و تسلیم محص هستند و جز بیچارگی چیزی برای ارایه کردن ندارند.
ای صاحب بنیان های قوی، این ذره ناچیز تو هم در شرایطی قرارداد که به گمان خودش سخت است.در حد و اندازه ظرفش می گوید-جدی نگیر.
می دانی؟؟ جمه کنکور دارم.کنکوری که می دانی با بغض در گلو و دلتنگی و سختی برایش تلاش کردم.چهارشنبه هم باید بروم اردبیل برای انجام آموزشی و
با سلام خدمت کاربران عزیز
من یه دختر شهرستانی ام، تحصیلکرده و چهره زیبایی هم دارم، اما بی نهایت مشکل پسندم، رو قیافه فوق العاده حساسم به راحتی کسی به دلم نمیشینه، الان ۳۲ سالمه ولی بالا رفتن سنم نظرم رو تغییر نمیده که مشکل پسندیم رو کنار بذارم.
ماهی یکی دو تا خواستگار دارم دو سالی هم هست که بیکارم و خونه نشین شدم، خلاصه اینکه هر کی میاد خواستگاریم تا به دلم نشینه، بهترین موقعیت رو هم که داشته باشه ردش میکنم، تا اینکه جدیدا یه خواستگار واسم ا
دلایل خواستگار نداشتن دخترها چیست ؟
 
1- هیچ مردی کامل نیست :اگر شما از آن دسته از دخترها هستید که برای مرد مورد نظرتان چک لیستی از ویژگی ها شامل : شغل ، دیدگاه ، شخصیت ، خانواده ، مدل ماشین ، درآمد و … را درست کرده اید باید بدانید ممکن است تا آخر مجرد بمانید چون هیچ مردی کامل نمی باشد .
ادامه مطلب
همیشه به ازدواج فکرمیکردم ولی دلم نمیخواست تا قبل از تموم شدن دانشگاه وارد این مسائل بشم.هر وقتی هم که کسی ازم میپرسید چرا شوهر نمیکنی سریع میگفتم مگه من چندسالمه؟!تقریبا از ۱۳سالگی خواستگار داشتم ولی به هیچکدوم اجازه ی اینکه رسما بیان خونمون خواستگاری رو نمیدادیم و منم نمیدونستم اصلا مراسم خواستگاری چیه و چجوری برگزار میشه.یه روز مامانم شروع کرد به حرف زدن درمورد ازدواج و اینکه برای دختر فلانی خواستگار اومده و اون هم بااینکه سنش کمه قبو
سلام
به خاطر ترس از خیانت همسر حاضر به ازدواج نمیشم
هیچ وقت نتونستم مرد ها و زن هایی را که خیانت میکنن رو درک کنم. خوب راستش من هر وقت این جور اخبار را شنیدم زجر کشیدم ولی همیشه سکوت کردم، حالا میشه بگین چه طور میتونم این مشکل را حل کنم؟ چون واقعا احساس تنهایی میکنم ولی همین ترس باعث رد کردن خواستگار میشه.
چه طور میشه یه مرد واقعی را از بقیه تشخیص داد؟، خودم باید چه کارهایی انجام بدم تا این زجر را نکشم ؟، آیا درسته بگم مردانی که اهل دوستی با جن
با سلام و عرض ادب و احترام
دختری سی و ... ساله و شاغل که از لحاظ مالی قوی هستم. خانواده اینجانب مذهبی اند، به طوری که تقریبا همه اطرافیانم در محل کار میدونن. از لحاظ ظاهر هم قیافه ی معمولی دارم و همیشه با حجاب و بدون آرایش هستم. کارم طوری هست که با ارباب رجوع سر و کله می زنم به خصوص آقایون. اصلا اهل پیامک و چت و رفاقت با نامحرم نیستم و حتی از همکاران آقا جز رئیس و یا معاون شماره همراه منو نداره.
چند وقت پیش یه شماره ناشناس بهم پیامک زد که: سلام خانم ..
سلام
من یه دختر 24 ساله هستم. از نظر دیگران زیبا هستم و خیلی هم به خودم می رسم. خانواده خوش نامی و ثروتمندی هم دارم، پدرم و برادرهام تو بازار مغازه دارن، اینا رو گفتم که از شرایطم آگاه بشید. 
اما مشکلی که دارم اینه که خیلی کم خواستگار دارم، یعنی تا حالا فقط سه نفر اومدن خواستگاری که اونم بعد شب خواستگاری رفتن و و پشت سرشون رو نگاه نکردن. من همیشه برام جای سوال بود با این شرایط چرا انقدر کم خواستگار دارم تا اینکه آقا پسری که تو دانشگاه باهاش آشنا
سلام
یه چیزی منو تو زندگیم آزار میده، خیلی وقته این صفحه رو دنبال میکنم دیدم خیلی ها از مشکلات شون صحبت کردن منم گفتم مشکلی که دارم رو اینجا بگم ...
من دختری هستم که دارم وارد سن ۲۶ سالگی میشم، دو سه سال پیش یه خواستگار فامیل داشتم ردش کردم، پدرم خیلی بهم فشار آورد جواب مثبت بدم چون مورد مناسبیه، ولی من هیچ علاقه ای به این خواستگار نداشتم، ترسیدم تو زندگیم اثرات منفی بذاره نخواستم گند بزنم به زندگی خودم و یکی دیگه .
همه گفتن علاقه بوجود میاد بع
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
 
از خدا بخواه حکمتی به تو بده که در بدترین شرایط هم بتونی محکم بر اراده خودت بمونی
و نلغزی
و سست نشی
و ناامید نشی
ایمانت ترک برنداره
آینده برای صابران خیلی شیرینه
شیرینی ای شیرین تر از، صبر بر خوردن زهر به حلاوت، نیست .. 
خدا راه رو نشون میده 
سلام به همه
دلم گرفته و شب های بسیاریه که با گریه میخوابم و روز همه ش افسرده و دل مرده ام، جریان از یک خواستگاری شروع شد؛
من دختری بودم که خواستگار کمی داشتم، فقط یک دونه خواستگار رسمی رد کردم، اونم در سن کم و چون واقعا هیچ چیزی از زندگی مشترک حالیم نبود، ولی بعد اون نمیدونم چی شد هیچ وقت خواستگاری نداشتم و اصلا به چشم نمیومدم، انگار خدا بختم رو بست و از نگاه جنس مخالف منو انداخت، تو مراسمات و دانشگاه با اینکه همه میدونستن چقدر خوش اخلاقم ول
عشقش داشت میخندید بهش بلند بلند قهقه میزد 
مرد از جاش بلند شد اروم گف بسه!
زن ادامه داد بلندتر و بیشتر خندید مرد سمتش اومد و فریاد زد ایوی بسه! 
مرد گلوی زنش فشرد گریه کرد و فریاد زد بسه! 
اونقدر فشار داد که از بی جان تو بغل مرد افتاد.
گریه‌ی مرد شدت گرفت سر زن توی سینه اش فشرد و محکم بغلش کرد و بین هق هق های مردانش مدام میگف "دوست دارم" ...."دوست دارم"..."دوست دارم"
با ایران موندن واقعا قراره چی بشه؟
یه کسخول مثل جدی بشم؟
بچه ها من ناراحتم.
من فکر میکنم نیاز دارم که برم سخنان جدی و کار ها و رفتار هاش رو ببینم؛ مسخره ش کنم و بهش بخندم. تحقیرش کنم.
نمیدونم چمه و چی شده.
من عصبانیم.
نمیدونم باید جدی رو بکشم یا خودمو

حس میکنم به یه روانشناس احتیاج دارم.
هنوز سردرگمم. خیلی سردرگمم. عصبانیت حس میکنم. ظلم و دروغ حس میکنم. حسم دیگه بهش خوب نیست. هیچوقت فکر نمیکردم فانتزیم این بشه که یه روز بیاد دنبالم و برینم بهش. اصل
سلام
من دختر معمولی هستم از نظر سطح خانواده و تحصیلی، کارشناسی ارشد مهندسی تموم کردم، یک کار نیمه وقت دارم، سرم به کار و زندگی خودمه، اهل دوستی و ... نیستم، شدیدا هم احساس نیاز میکنم که ازدواج کنم. هم از نظر تمایلات جسمی و هم روحی.
دوست دارم کنار کسی باشم و دوست دارم در 30 سالگی مادر شده باشم،27 سالم هست، از سمت خانواده هم دارم کم کم داره بهم فشار وارد میشه که برای چی ازدواج نمیکنم، دارم دچار افسردگی میشم و روحیه ام ضعیف شده.
خواستگار قبلا بیشتر
سلام
من یه دختر 23 ساله هستم، راستش من از بچگی به یکی از آشناهامون علاقه زیادی داشتم و همیشه خودم رو کنار اون تصور میکردم، تا اینکه بزرگ شدیم و به اصرار مادرش و شاید علاقه خودش اومدن خواستگاری، اما خانواده م گفتن نه، بدون اینکه از من نظر بخوان، ولی خوب حس میکنم اصلا بهم علاقه ای نداره چون خیلی سرده باهام و دیگه بعد جواب نه هیچ اصراری نشد از طرف شون.
ولی من دوسش دارم، میدونم پسر خوبی نیست و به درد من نمی خوره، تا اینکه 6 ماه پیش یه خواستگار برام ا
سلام دوستان 
دختری ۲۱ ساله هستم در آستانه ازدواج، مشکلی که ذهن من رو درگیر کرده خواهرم هست که ۱۰ سال پیش ازدواج کرد و دقیقا در سن من شوهرش که به خواستگاریش اومد یه آدم باشخصیت خیلی محترم بود که به شخصه من خیلی براش احترام قائلم.
همون موقع خواهرم گفت نمیخوام چون با ظاهرش مشکل دارم اما همه گفتن ظاهر و مال چند ماه اول زندگی عادی میشه و از این حرف ها، بالاخره بعد از چند ماه با صحبت های مادر و پدرم قبول کرد و عقد کردند، اوایل عقد که اصلا میگفت روم نم
انتخاب همسر از بین چند خواستگار خوب
 
 
 
انتخاب همسر خوب
 
شاید داشتن چند خواستگار بطور هم زمان، احتمالا در آغاز امر ظاهرا جذاب و شورانگیز به نظر برسد. ولی درواقع چنین موقعیتی چالشی بزرگ برای یک دختر است. سختی این حالت در این است که وی از بین چند مورد ازدواج، باید یک فرد را برای ادامه روابط و تشکیل زندگی مشترک انتخاب کند و تصمیم گیری و انتخاب در این وضعیت میتواند اسان نباشد.
ادامه مطلب
سلام دوستان عزیز
من دختری ۲۲ ساله هستم، به تازگی خواستگاری برام اومده که خود آقا پسر از هر نظر پسر خوبی هستن و هیچ کس هیچ بدی در مورد ایشون نمیگه، اما متاسفانه خانواده چندان مناسبی ندارن، حرف پشت شون زیاده (خواهرهاشون)، و تا اون جایی که من خبر دارم مادرشون هم خانوم صاف و صادق و یه رنگی نیستن.
من واقعا موندم چیکار کنم، از یه طرف خودشون گناهی ندارن و شرایط شون کاملا با من جوره از یه طرف هم از نظر خانوادگی به هم نمیخوریم و همچین چیزهایی برای ما پذ
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه. 
نمیدونم چرا همیشه یه جای کار میلنگه یه بار همه چی درست باشه سر جای خودش. 
هر بار خواستگار میاد یه اصل اساسی رو نداره. یه بار میاد استقلال نداره و مردانگی نداره. یه بار یکی میاد اعتقادات نداره. البته اینا همشون خوبن ولی خب به من نمیخورن. با یکی مثل خودشون خوشبختن. 
منم همین طور
مثل خودم کجایی؟ نیومدی دیر شد.
دارم به این فکر میکنم هر بار که من مجرد بمونم خوشبتت ترم یا با این مورد برم جلو. و هر بار به مجردی می رسم. 
مج
مدتهاست که 
نمی دونم چطوری بنویسم 
مدتهاست یعنی چند وقت? روزها? هفته ها? ماه ها? 
نمی دونم 
اما انگار حس می کنم 
نمی دونم 
اول اینکه خیلی از چیزای دنیا برام الکی شده 
دوم اینکه ازدواج همچنان یه رویاست اما دیگه باورم شده که دیری نپاید که نیازم تمام بشود 
دیگه تو فامیل پدری چون تا حد خوبی (خوب برای خودم) احترام دارم احساس آدم بودن می کنم 
این حس رو تو خانواده ی خودم اون قدری که میخوام، ندارم
در فامیل مادری هم کم دارم اما هست 
در محل کارم هم خیلی ک
 
 
دل انسان همانند قلعه ای محکم و قوی از موادی  ساخته شده که هیچ انسانی نمی تواند وارد شود . شما می توانید با این مواد قلعه دلتان را محکم محکم نموده تا هیچ نیرویی نتواند وارد قلعه شود . 
وان مواد چیزی جز ....
خشم ،نفرت گله و شکایت ،غرور و کبر، تعصب ، بدبینی و... نیست 
فقط مواظب باشید در ان احساس خفگی نکنید . 
 
 
 
 بعد از اون جدایی دیگه نمیخواستم زنده باشم  من دو سال پیش اولین رابطه عاطفیم رو شروع کردم، 6 ماه اول رابطه خیلی پر شور و حرارت بود اما یک روز بدون مقدمه به من گفتن که من دیگه نمیخوام با تو باشم، تو دیگه انتخاب من نیستی و همه چیز روی سر من خراب شد. اونقدر حالم خراب بود که احساس کردم دیگه نمیخوام توی این دنیا زندگی کنم.کارم به دکتر اعصاب و روانشناس رسید. یک هفته گریه میکردم، غذا نمیخوردم و فقط داروی اعصاب میخوردم.چند روز بعد اون آقا ازم خواست برگر
سلام دوستان
من حدود دو سال با دختری بودم و رابطه ما فراز نشیب هایی داشت، ولی در کل خوب بودیم. ایشون در این مدت خواستگارهایی داشتن ولی همه رو رد میکردن تا اینکه خواستگار براشون اومد و پدرشون گفتن باید ازدواج کنید، با وجود مخالفت دختر پدرشون گفتن باید ازدواج کنی وگرنه قید خانواده ت رو باید بزنی ، دختر مورد علاقه بنده هم از یه مرحله ای کم آورد و گفت دیگه نمیکشم تو هم برو تا از دست من و خانوادم راحت بشی ولی هر چی گفتم بمون گفت نه دیگه نمیتونم.
ببین
 
 
دل انسان همانند قلعه ای محکم و قوی از موادی  ساخته شده که هیچ انسانی نمی تواند وارد شود . شما می توانید با این مواد قلعه دلتان را محکم محکم نموده تا هیچ نیرویی نتواند وارد قلعه دلتان شود . 
وان مواد چیزی جز ....
خشم ،نفرت گله و شکایت ،غرور و کبر، تعصب ، بدبینی و... نیست 
فقط مواظب باشید در ان احساس خفگی نکنید . 
 
 
 
بارها در خانواده برتر سواالاتی از خانم ها مطرح شده که چرا خواستگار میره و برنمیگرده، یا اینکه چرا خواستگار برام معرفی میشه اما خواستگاری نمیان؟! میخوام تجربه خودم رو بگم. شاید پاسخی باشه برای دخترانی که براشون سواله.
سال گذشته برادر ما، دختر خانمی رو جایی دیده بود و پسندیده بود، (شناختش در حد فقط اسم، فامیل،آدرس خونه، سلام و خداحافظ بود). اومد به خانواده اطلاع داد و گفت یک همچین فردی هست، برید ببینید آمار بگیرید چه جوریاست و این ها کی هستند
این ایمانی که در خواستگار از طرف دین ملاک شمرده شده در چه حدی است؟ برای روشن شدن بحث مثالی میزنم؛
آقایی رو در نظر بگیرید که نماز نمیخوانند ولی روی حلال و حرام خیلی حساس هستند، آیا همین شاخصه حلال و حرام برای با ایمان بودن ایشان کافی نیست یا حتما باید نماز بخوانند ؟
تا به حال از چندین استاد این سوال رو پرسیدم و جواب آنها این بوده که نماز خیلی مهم است کسی که نماز نخواند مورد مناسبی نیست ولی اگر این اهمال در سایر امور دینی اش باشد که به زندگی مشت
سلام
من یه دختر چادری هستم، نمیدونم کجای راه رو اشتباه دارم میرم که یه دونه خواستگار هم ندارم، ولی پیشنهاد دوستی دارم، منظورم شماره دادن و ارتباطات بعدش هست. خب وقتی یه پسری دنبالت راه میافته که شماره بده یعنی یه سری ویژگی های داری که واسه جنس مخالف جذابه، ولی خب نمیدونم چرا پیشنهاد ازدواج ندارم ولی پیشنهاد دوستی دارم.
همه ش هم با آدمای درب و داغون، مثلا این لات های کوچه خیابون که عوضی بودن از سر و‌ روشون میباره، راننده های تاکسی، مرد ۵۰-۶۰
سلام
دختری بین 25 تا 28 سال هستم که دو هفته پیش برام یک خواستگار اومد. پدرش دوست بابام بود. خواستگاری به درخواست خانوادم بیرون از منزل برگزار شد.
ایشون خواستگار دومم بودن. قد 160. مثل خودم . لاغر. ولی خوش قیافه بود. کارش طوری بود که اصلا مرخصی نداشت. بعضی اوقات شب ها باید میرفت سرکار. ماهی 3 تومن درآمد. خونه و ماشین داشت. پدر معتاد ولی کار کن بود و خانواده پولدار. 
سطح پوشش خواهرانش به ما نمیخورد. من اهل پوشش و حجابم ولی چادری نیستم و آستین بلند و شال م
سلام به همه کاربران محترم خانواده برتر و تمام کسانی که این پست و میخونن
یکی دو سالی هست که توی خانواده برتر هستم با نام کاربری zahra.khanom ، من دختری هستم مذهبی و چادری که ۱۹ سالمه و چند وقت دیگه میرم تو بیست سال، چهره م اون طوری که بقیه میگن خوب و جذابه، قدم هم متوسط، هیکلم هم وخوب و پر، (البته با باشگاه رفتن ساختمش! ، عینکی و دانشجو هستم.
چند وقتی هس که خیلی ذهنم درگیر خاستگار و خاستگاری شده، شاید بخندید ولی تا حالا واسه ازدواج کردن، تفریبأ خیلی ن
سلام
دوستان بنده دختری هستم که قراره برام خواستگار بیاد؛
ما خیلی کم جمعیتیم، برای همین اومدم اینجا تا نظرات شما رو هم بدونم و برادری هم ندارم که از دید مردونه خودش منو راهنمایی کنه.
چیزی که ذهنم رو درگیر کرده چند تا سوال زیره که هم پسرها هم خانوم های باتجربه لطفا جوابم رو بدین:
1- موقع ورود خواستگار و خونواده شون بهتره من هم همراه خونواده م به استقبال برم یا بعدا بیام واسه خوش آمد گویی؟ 
خونه ما یه جوریه که اگه بخوام از اتاق بیرون بیام درست رو
سلام به همه کاربران عزیز
دختری 25 ساله ام از لحاظ اخلاقی دختر معتقد و خانواده خوبی دارم، از نظر ظاهری  عادی و بد قیافه نیستم!. روابط اجتماعی خوبی با همکاران و اولیا دارم، معلمم. 
سوالی که برام پیش میاد اینه که زمان دانشجوئی خواستگارانی داشتم که به هر جهت (راضی نبودن خانواده، عدم آمادگی خودم و ...) قسمت نشد ازدواج کنم. و حالا که قصد ازدواج دارم و احساس می کنم آمادگی لازم رو دارم اما متاسفانه موردی به من پیشنهاد نمیشه یا خیلی کم که واقعا اون موارد
من یه پسرم و سی و شش سالمه، دو تا خواهر بزرگتر از خودم دارم که مجرد هستند، باور کنید حتی از فکر کردن به ازدواج و خوشبخت شدن و مسایل جنسی خجالت میکشم، چطور میتونم بی خیال شون بشم و برم دنبال عشق و عاشقی خودم، اینقدر دعا کردم که خواهرام ازدواج کتن که خسته شدم .
گناه من چیه که خواهرانم چند تا خواستگار داشتن و به خاطر بی پول بودن شون ردشون کردن و الان هم دیگه کلا خواستگار ندارن، از زمین و زمان گله دارم و عقده ای شدم . 
ای کاش حداقل یه داداش داشتم ت
کی گفته سن یه عدده؟بازیکن های فوتبال هر چه قدر هم که خوب باشن از یه سنی به بعد دیگه نمیتونن اون بازیکن سابق باشننمونه اش همین رونالدو که کسی نمیتونه انکار کنه بازیکن بزرگیه ولی پرز احساس کرد دیگه مثل سابق نیست و فروختش به یوونتوس و تو یووه هم افتش مشهودهبرای خانم ها تو یه بازه سنی خیلی خواستگار میاد ولی اگه خواستگارها رو رد کنن دیگه معلوم نیست خبری از خواستگار باشهبرای اقایون هم تا یه سنی ذوق و شوق ازدواج رو دارن وقتی سنشون از یه بازه ای گذشت
عنوان رو اینطوری (با لهجه شیرازی) بخونید: khob namshe die! 
هر سری میگم برم اینو بنویسم اونو بنویسم. باز ک میکنم اینجا رو اصلا دیه حوصلم نمشه! D:
+دلم درد میکنه از صبح! 
+ امتحان عالی بود...
+ مقاومت خوبه!
+آموزش داره اذیتم میکنه. خیلی هم زیاد! 
+ مواد دندانی خیلی سخته. پاسی 12 است خاک تو سرش. پارسال 10-12 نفر افتادن. علوم پایهههه :(((
+ کاکوی عزیزم با هر نفسم به یادتم. اصلا مگه میشه نبود؟ 
+ خاله کوچیکه تو این وانفسا میخواد خواستگار بیاره... فدای دل خجسته همتون بشم م
دختری هستم که بین ٢٠-٢٥ سال، مشکلم مثل خیلی از دخترهای دیگه متاسفانه اینه که خواستگار ندارم! اما جالب اینه تا یک سال قبل کلی خواستگار داشتم اما یهو کلا قضیه کنسل شد، توی این یه سال و خردی کلا ٤-٥ نفر بودن که اصلا قضیه جدی نشده دو نفر شون هم که از طرف خانواده ی پسر منتفی شده. 
این وضعیت خیلی اعصابم رو خورد میکنه به خصوص تا یه کم چهره م ناراحت باشه پدر و مادرم سریع فکر میکنن من غصه ی ازدواج میخورم! و نگاه و حرف هاشون ترحم آمیز میشه، توی چشم های باب
صدای تلویزیون از دور میاد: "نیچه کسی بود که مخالف سرسخت عقاید رایج بود" و من وسط طوفان افکارم به این نتیجه رسیدم از بس همیشه تو سایه ایستادم و جسارت حرف زدن و دیده شدن نداشتم، هیچ‌وقت و هیچ‌جا آدم مهمی نخواهم‌شد و این حقیقت تلخ چند ساعتی دنیای من رو به تاریکی فرو برد. باید چراغی روشن کنم، باید محکم‌تر بایستم، باید صدام رو به گوش دیگران برسونم قبل از اینکه دیر بشه. جرات این رو دارم که بگم من تو یه زمینه حرفی برای زدن دارم؟ هنوز نه، هنوز نه...
دیونه ها
منتظر بودین من بگم که دارم میرم شمام بزنین رو دنده رفتن و حذفیدن
من دلیل محکم دارم شما چی؟!
نگین که بخاطر من میرین چون باور نمیکنم اصلااااااا
همه اتون حذف هاتون رو لغو کنین
یاسی!!
پیشول!!
وب هام هستن..ولی من همون لیندا نیستم..فقط شاید گاهی اخلاقم خوب شه بقیه اوقات گنده!!
چون توی سینه ام سمت چپش جای قلبم خالیه..چون یکی درش آورد بردش
پس هیچ احساساتی ندارم که غل غل کنه!!
سیما شی!!
فکنم بااین پستم نتیجه ارو بدونی!!
رفت!!
با سلام
بنده پدرم اعتیاد داره ...، جوری هم  نیست که خیلی ضایع باشه ...، میخواستم بدونم این موضوع رو چه زمانی بهتره به خواستگار بگم؟، یا اصلا باید بگم؟، واقعا نمیدونم ممنون میشم راهنماییم کنید
امیدوارم نظرات تون رو بهم بگین چون واقعا جوابش رو نمیدونم ...
مرتبط:
آقا پسرها، تا چه حد معتاد بودن پدر دختر براتون مهمه؟
خواستگارهام به خاطر اعتیاد پدرم منصرف میشن
ازدواج یک نظامی با دختری که پدرش زندان بوده
به خواستگاری دختری که باباش اعتیاد و سوء سابقه
من وقتی ک باتو صحبت میکنم 
از ذوق نمیدونم باید چیکار کنم 
ولی اون لحظه یه حس خیلی خوبی دارم اصلا نمیتونم توصیفش کنم
وقتی ک خداحافظی میکنی بعدش دلم میخواد بلند بلند بخندم یا حتی شده از ذوق بشینم گریه کنم 
ولی اون لحظه دلم میخواد یهو جلوم ظاهر شی و محکم بغلت کنم و گم بشم توی هیکل مردونت 
من خیلی دوست دارم
همیشه فکر میکردم جواب مثبت دادن به پیشنهاد ازدواج کسی کار سختیه ولی حالا فهمیدم جواب منفی دادن هم همونقدر سخت میتونه باشه...برای فردا با جناب خواستگار قرار گذاشتم که خیلی ملایم بگم ما خیلی فرق داریم..اخرشم تیر خلاصو بزنم و از طلاق خواهرم بگم و شرط حق طلاقو براش بذارم و اینکه من حتما میخوام از شهر غریب برم...امیدوارم دیگه خودم خیلی شاد و خوشحال به من جواب منفی بده...انقدر استرس دارم که از وقتی که زنگ زد دارم عق میزنم...اصلا درکش نمیکنم که داره ذوق
ادم های زیادی هستند که بسیار دوستم دارند
ادم های زیادی هستند که دوستم دارند
ادم های زیادی هستند که از من بدشون که نه، فقط خوششون نمی آید
ادم های زیادی هستند که بسیار دوستشان دارم
ادم های زیادی هستند که دوستشان دارم
ادم های زیادی هستند که حسی بهشون ندارم
تا به حال نسبت به هیچ کس حس تنفر نداشته ام
 فقط نسبت به بعضی که لایق دوست داشتن نیستند حسی ندارم
مگرنه من آن پیرمرد عطار که همیشه کتاب حافظ دستش هست با آن عینک ته استکانی را از صمیم قلب دوست دا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت همه دوستان
دختر و پسری برای ازدواج به هم معرفی شدن که دارای این ویژگی ها هستند؛
پسر خوب و با اخلاق، اهل تلاش و کار، و از نظر جسمی هم خوب هست.
دختر محجوب و مهربان، یک سال بزرگتر از آقا پسر، مدرک دختر فوق لیسانس و پسر دیپلم ، خانواده دختر از لحاظ مالی بهتر از پسر ، از نظر جسمی هم دختر چهره و اندام معمولی دارن، با توجه به اختلافاتی که هست به نظرتون ادامه آشنایی به صلاح هست؟
ممکن هست با این شرایط اقتدار و تکیه گا
ساعت نه شب بود . از خانواده خواستگار هنوز خبری نبود ‌. طاقت پدر جان طاق شده بود ، رو به مادر کرد و گفت : شاید نمی خواهند بیایند . حدود ساعت ۱۰ بود که بالاخره خواستگار ها آمدند ؛ از چهره پدر داماد چیزی معلوم نبود اما معلوم بود که مادر داماد دلش راضی به این وصلت نیست . خواهر داماد را هم اگر کارد می زدی خونش در نمی آمد . آقا جان کلی از کمالات عروس خانم گفت  . مادر جان هم چشم به گل های فرش دوخته بود تا از نگاه های سنگین خواهر و مادر داماد در امان بماند ؛
مرا محکم در آغوش بگیر ...
این روزها بیش از هر وقت دیگر احساس شکستن دارم...
....
راه علاج ندارد...
دلی که بدجور هوایت دیوانه اش کرده ...
جز زنجیر بازوهات ...
....
تو دور و من دور تر ‌...
و هر دو خسته از روزگار ...
کاش .‌‌..
کاش ...
صبحم با تو بخیر میشد !
.....
دلم تنگ است ...
 
از اعماق قلبم به این موضوع علاقه دارم. باید هرجوری که شده بشه. احساس می‌کنم چندین نفر در بدنم زندگی می‌کنن. همه داریم خراب می‌کنیم یا نه؟
 
من واقعاً بهش نیاز دارم. چرا برای خودم مشکل تراشی می‌کنم!؟ درستش کن احمق!
 
تلگرام و توییتر و اینستاگرام حالمو بهم میزنن. آدم غریبی هستم. هیچ جا نمی‌تونم بمونم. ای کاش که همه مسائل حل بشه. 
 
حتی اگر کل دل‌بستگی‌هام و علایقم نابود و کور بشن من نباید کم‌بیارم. شبیه گلادیاتور  داخل یک میدون جنگ باید با هوش
دلم برایت تنگ شده. نمی خواهی بیایی پایین و بغلم کنی؟ محکم و طولانی. فقط خودم و خودت. مثل همه روزها، همه ساعت ها و همه لحظه ها. مثل همین الان که دارم از تو می نویسم. نزدیک تر بیا. نزدیک از «نزدیک تر از رگ گردن». نزدی تر بیا ای مهربان تر از من به خودم. ای کسی که من را به خودم مهربان کردی. محکم تر بغلم کن.
 
پ.ن: گاهی تو را کنار خود احساس میکنم / اما چقدر دلخوشی خوابها کم است
(محمدعلی بهمنی)
وقت‌هایی هست توی زندگی که دلت میخواد یکی محکم تکونت بده و بگه بیدار شو. چشماتو باز کنی و ببینی همه چی خواب بوده... هیچ کدوم از سختیا، غصه‌ها، درد‌ها واقعی نبودن و همه چی تموم شده.
وقتایی هست توی زندگی که احساس می‌کنم لایق خیلی از چیزایی که دارم نیستم که واسه من دارن حروم میشن، مثل علمی که بهم غرور داده یا احساس پاک عزیزایی که بلد نیستم چطور قدرشو بدونم...
یه وقتایی دوس دارم توی زندگی هیچی نفهمم... شبیه مریض دیپ کمای آی سی یو که زیر ونتیلاتوره...
برای مُردن شاید بخواهم در دریا غرق شوم. همیشه غرق شدن در چیزی که دوست نداری به غرق شدن در میان آدم هایی که دوستشان داشتی ترجیح دارد.
بعد تر خواندم که غرق شدن در دریا درد زیادی دارد. منکه نفهمیدم چرا درد دارد، ولی نوشته بود از صفر تا صد، دردش هشتاد است. 
شاید بشود درد کمتری کشید. مثل یک لحظه خوردن چیزی که همیشه از آن می ترسیدی. 
دوست دارم روزی که برای این کار انتخاب میکنم روز خوبی باشد، و برای آخرین بار حس خوبی داشته باشم. شاید نیاز به کمی هیجان دا
وقتی   جایگاه سوم شخص مفرد به خودم میدم و تمام اتفاقات را مرور میکنم ،اینکه پسری حدود ۷سال خواستگار دختری  که،  دختر  هربارِ  بهش جواب منفی داده،پسری که عاشقِ و دختری که هیچ علاقه ای نداره ، منطقم میگه به اون دختر بگو  فرصت شناخت و زمان بده به این پسر  .اما...اما وقتی میشم خودم ،میشم بهامینی که از سال ۹۲ تا الان نمیدونم چند بار اما همیشه به خواستگاری های این فرد جواب رد داده و مجدد چند روزی این پسر دوباره خواستگاری کرده،ذهنم قفل میشه و احساسم
سلام ؛
دختر ...2 ساله ای هستم که جدیدا خواستگاری برام اومده. کیسی هست که دارم روش فکر میکنم و از شرایط کلی و خانوادگیش رضایت دارم . اما هنوز بطور رسمی خواستگاری نیومدن.
مشکلی که دارم دیش ماهواره ست!
چند سال قبل بخاطر وضعیت کمر بابام دیگه نتونستیم آنتن وصل کنیم و ببریم بالا و بابام ماهواره نصب کرد تا شبکه هارو از اون ببینیم. ولی حس بدی داشتیم. رسیور رو بردیم اتاق دیگه و یه آنتن کوچک نصب کردیم به تلویزیون اصلی خونه . درسته همه ش خرابه و زیاد صاف نیس
تاریکى رو بیشتر از نور دوست دارم
نور برعکس پاکى درونى که داره واسه من اذیت کنندس
باعث سردردم میشه.شاید میگرن دارم خدا داند 
هر وقت حوصله ام سر میره دوست دارم آشپزى کنم
تعریف از خود نباشه دستى به آتش دارم
بهترین تفریحم غذا خوردن، بالاخره هرکسى با یه کارى یا چیزى
خودشو سرگرم میکنه.اهل ورزش هستم شاید بهتره بگم بودم
 خودمو محکم رو این تکه چوب نگه داشتم تا ببینم  رحمت بى کران پروردگارم تو این دریاى بى انتها منو به کدوم سمت میبره
آیا ساحلى هست؟؟؟
میخواستم از دوستان نظر بخوام
به نظرتون برای آشنایی غیر سنتی به جز محیط دانشگاه و کار چه جاهایی مناسبه؟
چه جوری باید غیر سنتی آشنا بشیم و آشنایی هم در حد یک سری اطلاعات باشه و بعد خانواده رو در جریان بذاری. مثلا یک سری کلاس ها یا مکان ها و کانون هایی که قشر تحصیل کرده و جوان فعال هستند کجاهاست؟ و به نظرتون چقدر امکان آشنایی غیر سنتی وجود داره؟، یا باید چطوری برخورد کنیم وقتی با این موارد مواجه شدیم. 
من دختر چادری ام، قبلا از این موردها توی دا
1. با پدرم میگویم نکند کرونا بگیریم و خانوادگی به رحمت ازلی نایل بشویم. با ریشخند میگوید: بادمجان بم آفت نداره!
2.این روزها دارم خانه تکانی میکنم. این سر و آن سر خانه را گرفته ام و محکم میتکانم. من باید این وسواسم به خانه را کم کنم و قرار بگذارم که دیگر وقتم را برای این کارها تلف نکنم. صرفا نظافت! نه خانه تکانی! اینکه سالی چندبار ذهنم را واقعا درگیر و کلافه این اتاق و زندگی میکنم یک نوع وسواس است فکر کنم!
3. فهمیدم از بس دارم وقت صرف این میکنم که قفسه
سلام دوستان عزیز ...
من یه دختر ۲۶ ساله هستم، یه خواستگار دارم که پسرعموی منه، چند بار اومدن و رفتن و با جواب منفی من مواجه شدن، من هیچ علاقه ای به این خواستگار ندارم، هیچ حسی تو این ده سال که اومدن رفتن تو وجود من نسبت به ایشون پیدا نشده.
چند روز پیش اومدن و من باز ردشون کردم، با خودم که خلوت میکنم میگم زندگی که توش هیچ احساسی از طرف من بوجود نیومده، چه جور میشه شکل بگیره، هم من اذیت میشم، هم اون گناه داره، ازدواج بچه بازی نیست که ریسک کنم و بگم ش
هر اتفاقی بیفته من بخاطر همه تلاش هایی که همه این سال ها کردی همه بالاپایینایی که تجربه کردی همه اتفاقایی که پشت سر گذاشتی محکم محکم بغلت میکنم بهارم :)فردا حواستو حسابی جمع کن 
فردا نذار هیچی جلوی موفق شدنتو بگیره 
هرچی بلدی بزن و برگرد 
تو بخاطر بهار بودنت عزیزی 
هیچوقت خودتو با هیچکس مقایسه نکن حتی گذشته خودت فقط سعی کن الان کاریو انجام بدی که فکر میکنی حال دلتو بهتر و بهتر میکنه و کیف میکنی باهاش 
برات بهترین بهترین و بهترین ارزوهارو دا
سلام دوستان عزیز
من کلاً آدم استرسی هستم و به شدت خجالتی یعنی تو یه جمعی متشکل از چند نفر باشه حتی آشنا مثل عمو و خاله نمی تونم حرف بزنم، یعنی لالمونی می‌گیرم، انگار یه جسم متحرک می شم تو اون جمع که تو عالم خودشه.
۲۴ سالمه و می خواد برام خواستگار بیاد، خیلی به خودم انگیزه دادم. اما امشب افطار دعوت شدیم خونه خواهرم و اون جا پدر مادر شوهرش هم بودن و من باز لال شدم هر کار کردم بتونم یه جمله چیزی بگم که تمرین کرده باشم انگار یه چیز سفت و سختی نمی ذاش
سلام خدمت همه ی دوستان گلم
یه چند وقتی می خواستم در مورد ازدواج باهاتون یه کم درد و دل کنم و یه سری تجربیاتم رو باهاتون در میون بذارم.
خیلی از پسرها مثل من مجردیم و شرایط ازدواج نداریم، بخاطر همین هم جرات خواستگاری رفتن نداریم...، یه عده هم که طرف شون رو پیدا کردند منتها یا دست شون خالیه یا خواستگارشون دستش خالیه، با این اوضاع و احوال موندن چیکار کنند... ،یه عده از دخترها هم سن شون رفته بالا یا خواستگار رد می کنند یا کلا خواستگار ندارند... حالا تک
سلام
من مردی حدود 30 ساله هستم، با همسرم حدود 5 سال اختلاف سنی دارم.
از ابتدای نامزدی و دوران عقد علاقه چندانی به من نشان نمی داد، ولی من خیلی دوستش دارم، حدود سه ماه پیش که بی توجهی هاش به من شدت گرفته بود وقتی ازش علت رو جویا شدم گفت من از اول هم علاقه ای به تو نداشتم و بخاطر فرار از یه خواستگاری که ازش متنفر بوده تن به ازدواج به من داده (من بهترین کیس بودم اون موقع) و امیدوار بودم که علاقمند میشم ولی نشدم و حالا طلاق می خوام، با مخالفت من روبرو ش
خیلی دلم میخواد اون نظریه پردازی رو که میگفت "دخترا بخاطر اینکه خواستگار ندارن ازدواج نمیکنن" رو پیدا کنم و جفت دستامو ببرم بالا و محکم بکوبم تو فرق سرش و بگم خاک تو اون سرت با این نظریه ای که دادی... (اصلا عصبانی نیستم) ... اینو همینجا داشته باشین تا بگم قضیه چیه...
ایرانی جماعت برخلاف کُره ای جماعت که تو سری خور خوبی هستن به هیچ وجه زیر بار حرف زور نمیرن... شاید با چرب زبونی بشه یه ایرانی رو (بلانسبت همه) خر کرد اما فقط کافیه بهش بگی تو "باید" فلان کا
سلام. دختری 32 ساله و شاغل و مجرد هستم. 4سالی هست که یک خواستگار دارم که بخاطر آشنایی بیشتر باهم رابطه پیدا کردیم و بهم علاقه داریم ولی خانواده من مخالف این ازدواج هستن. چون من شغل دایمی دارم و ایشون شغل آزاد دارن. هر تلاشی کردیم که راضیشون کنیم نتونستیم. هیچ مشکل دیگری ندارن. لطفا راهنمایی کنین که چیکار کنیم. از این وضع خسته شدیم.
 
مشاور گفته:
با سلام خدمت شما دوست عزیزبهتر است سعی کنید در این مورد با مشورت با خانواده ، مشاوره پیش از ازدواج، تح
یکی از دغدغه های اصلی یه فرد عینکی، تمیز بودن شیشه ها، محکم بودن و خوب وایسادن روی صورت هست. تقریبا 8 ساله که عینکی شدم و هنوز که هنوز هست تو انتخاب عینک مشکل دارم. از آخرین باری که عینک خریدم چندماهی می گذره! یادمه وقتی رفتم داخل مغازه به فروشنده گفتم یه عینک می خوام که حسابی محکم باشه چون اصلا مراعات عینک رو نمی کنم.
هیچ وقت نشده که فریم عینک قبلی رو ببرم و بگم آقا این فریم سالم هست و لطفا فقط شیشه هاش رو عوض کنید. وقتی یه عینک نو می گیرم تا چند ر
سلام
آقا من یه سوال دارم شاید جالب باشه و شایدم مسخره اما واسه من مهمه سوالم. من یه پسرم با پوست سفید. خیلی شیر برنج نیستم ولی در حد دخترها سفیدم...!
بعد من تو دانشگاه یک سری دخترها رو میبینم یه روز سفیدن، یه روز سیاهن، آخر من نفهمیدم اینا رنگ پوست واقعی شون چیه؟، سفیدن و برنزه میکنن؟، یا سبزه هستن و سفید کننده میزنن؟، شاید بگید این چه موضوع مسخره ایه و نژاد پرستیه و اینا ولی به نظرم اگر یه دختر سفید بگیرم واسه آیندم بهتره. 
فقط میخواستم بپرسم که
بسم الله مهربون :)
اولین بار کی دیدمش؟ خونه ی عمه ی بزرگم. از اهواز اومده بودن. باباش که میشه پسرعموی بابام رو قبلا زیاد دیده بودم، چندباری اومده بود خونمون، میدونسته م یه پسر داره که داروسازه ولی خودش هیچ وقت نیومده بود شهر مادری من! دومین بار کی دیدمش؟ عروسی دخترعموم. یه پسر با موها و چشم های قهوه ای که خیلی خاکی و مهربون بود‌. حالا پسرعموی بابام زنگ زده و منو برای همین پسرش خواستگاری کرده!
امیدوارم خدا به من رحم کنه با شرایط الانم، خصوصا که م
برخلاف شبهای ماه رمضون هر سال که تا سحر بیدارم، امشب تصمیم گرفتم بخوابم.
دو ساعت گذشته و من خوابم نمیبره. این پشه ی بوق هم راحتم نمیذاره و تلاش های من برای کشتنش بی نتیجه مونده.
خسته ام از خواستگار رنگ رنگ
پس کجا هستی تو ای یار قشنگ؟
همین الآن سرودمش!
خدایا!
کجاست همون که عاشق منه؟ که تو می بینیش و من نمی بینم!
امان از این اشتباهیا...
سلام
می خواستم بدونم سر کتاب باز کردن و گرفتن دعاهای قرآنی برای ازدواج کار درستیه؟
من اصلا به این چیزا اعتقاد نداشتم... ولی چند بار اتفاق افتاده که خواستگار میاد و چند جلسه میگذره و همه چی خوب پیش میره و کسی که کوتاه میاد هم منم. و خواستگارها در پی جلب رضایت من... اما دقیقا وقتی که فکر میکنم دیگه وقتشه جواب بله قطعی بدم بدون اینکه دلیلش رو بفهمم طرف میذاره میره. فقط یه خداحافظی ساده میکنن بدون اینکه دلیلی بگن. منم روم نمیشه بپرسم چی شده.
یا مثلا ا
بانوان محجبه برای داشتن حجاب 20 دلیل محکم را عنوان کرده‌اند: 1-اسلام می‌خواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانی جدی و کارآمد بسازد. 2- امام صادق (ع): برای زن مسلمان جایز نیست روسری و پیراهنی که تنش را نمی‎پوشاند به تن کند.[1] 3- ارزش زن بالاتر از آن است که وجودش را […]
نوشته 20 دلیل محکم بانوان محجبه برای رعایت حجاب اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم ... دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
یه جریانی رو بگم پاشم برم پی بدبختیام
اقا نمیدونم چندنفر از اونایی که سال گذشته درباره خواستگار خفن پست گذاشتم هنوز هستن ولی یه چیز شنیدم پرام ریخت
گفته بودم بورسیه است
الان با خانمش(بله ازدواج کرد☺) رفتن سوئد،البته نمیدونم از شرایط بورسیه اش استفاده کرده یا نه ولی درهرحال☺
مامانم چیکار میکنه؟؟با خنده اینارومیگه و یهو وسطش میگه حالا به پ فکر کن(مامانم قصدش از گفتن اینا شوخیه و خودش یکی از مخالفین پروپا قرص ایناست)حالا حوصله داشتم درباره
امروز که داشتم با اتوبوس برمیگشتم، تویه لحظه خاطره ها شبیه یه بوی آشنا از ذهنم رد شد
انقد شدید بود که دلم خواست سرم رو بذارم شونه ی بغل دستیم و دستش رو بگیرم و محکم نگهشون دارم
ولی بغل دستیم یه دختره بود که داشت از پنجره بیرون رو نگاه میکرد و هیچ رقمه دلش نمیخواست سرش رو بچرخونه اینطرفی..
پس چشمامو بستم و به دو هفته ی دیگه این موقع فکر کردم
شاید یکی از دستاشو قطع کنم برا همیشه پیش خودم نگهشون دارم.
از اتوبوس که پیاده میشدم خیلی جدی به این قضیه فک
و من تصمیممو گرفتم 
اشکمم ریختم 
گرچه هنوز بغض دارم 
اما پاییز عقلشو به احساسش غالب می کنه 
و تو فروردینی هستی 
و اون پسرک همکارم هم فروردینیه 
و لابد شماها فکر می کنید که یه دختر تو خونه مونده رو خر میتونید بکنید 
نه عزیزم 
نه 
پاییز از حسین که کار داشت لگد خورد 
که حسین خودش بابت کارش سرشکسته بود 
و تو بابت بیکاریت سرشکسته نیستی 
و امشب به من گفتی شما اگه میخواین ناز بیارین خانمِ ....(فامیلیم) که خوب مجبور نیستین و با اجبار نمیشه...
و بعدتر که
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
دارم به همه ی چیزای قشنگی که میشه توی اون دو روز تجربه کرد فکر میکنم و میبینم چقدر میشه ۲ روز رو قد خیلی وقتای دیگه زندگی کرد، کاش از داشتنش مطمئن بودم تا حالمو قوی و محکم نگه میداشتم تا به اون موقع، اما من دلم روشنه براش.. حس میکنم قراره تموم اون خوشیا رو احساس کنم..
 
لام بنده ۳۲ ساله و دارای شغل رسمی. خواستگاری دارم که ۳۴ سالشونه و دانشحوی ارشد هستن ولی شغل و درآمدی ندارند. هیچ سرمایه ای هم نداشتند. قبلا فوق دیپلم فنی با زحمت بسیار و چند ترم مشروطی گرفتند و دو سه سالی مشغول به کار شدند ولی چون اون شغل را دوست نداشتند رها کرده به سربازی رفتند و دوباره وارد دانشگاه شدند و یکی از رشته های انسانی در حیطه علوم تربیتی را تا فوق لیسانس خوندند. من به خاطر نداشتن شغل و درآمد نمیدونم چه جوابی بهشون بدم. سه چهار ماه هم
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
سلام
1- آیا این ظلم به زن نیست که:
در وضعیت فرهنگی تک همسری کنونی ، این امر کاملا مشهود و بدیهی است که یک مرد دارای یک نوع شرایط می تواند بین صدها و یا هزاران زن دارای همان شرایط انتخاب کند ولی یک زن با همین شرایط باید منتظر پسندیده شدن یک نفر بماند و اگر چنین اتفاقی افتاد اما این خواستگار باب میلش نبود ممکن است شانس ازدواج را برای همیشه از دست بدهد.
از طرف خانم ها چند تا خواستگار داشت. مستقیم به او گفته بودند آن هم وسط دانشگاه. وقتی شنیدم گفتم: چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم،اونم با چه کسی! اصلا باورم نمی شد. عجیب تر اینکه بعضی از اونها مذهبی هم نبودند...
روایت عاشقی شهیدمحمدخانی
همسرشهید
@modafeanharam77
فقط بغلم کن مثل اون روز،بدون هیچ حرفی،میخام تو این جهنم زنده بمونم،میخام ادامه بدم،مهم نیست که دیده نشدم مهم نیست که پذیرفته نشدم،مهم نیست که تحقیر شدم،ولی مهمه که تو الان کنارمی، لطفا دستامو محکم تربگیر،توی این جهنم جلوی همه محکم بغلم بکن.:)
قول دادم این فاطمیه آدم بشم. پاک بشم. همونی بشم که شما میخوای، شما دوست داری... هر چیزی که بهش شک داشتم، هر مسئله ای که حس می کردم یه روزنه کوچیک باشه برای گناه، برای پرت شدن حواس دلم، برای لرزیدن ایمانم، همه رو، همممممممه رو درز گرفتم. محکم بستم... سخت بود، سخته... یه کشیده زدم تو گوش نفسم، گفتم دست از پا خطا کنی با من طرفی! با غیض نگام کرد. یه مشت کینه و غصه و حسرت قدیمی رو ریختم بیرون از دلم. دلم غصه اش گرفت چون بهشون عادت کرده بود. همین شد که با من
سلام به دوستان عزیز
جریان از این قراره که برام یه خواستگار خیلی خوب اومده بود، واقعا خیلی عالی بود، واقعا اعصابم از دست بابام خورده، چون بدون این که درست و حسابی با من مشوت کنه جواب رد داده و ژفته دخترم از پسر شما خوشش نمیاد!
پسره واقعا منو زیاد دوست داشت ولی موندم چرا بابام الکی آبروی منو برد که اون ها فکر کنن که من ناز کردم در صورتی که این طور نیست. 
کلا آبروم رفته، الان همه فکر میکنن من ناز و پیاز کردم، ولی این طور نیست . چطوری به خواستگارم ب
پارسال عید:
 
اپیزود اول:
مامانم یه روز درحالیکه تو اشپزخونه داشت چایی میریخت و صورتش هم اون ور بود گفت اگه یه خواستگار برات بیاد که بگه قبلش باهم آشنا بشیم بیرون بریم نظرت چیه؟
من: :|
مامانم: البته ما الردی ردش کردیم (لبخند ملیح راضیانه) (حالا مامانم انگلیسی نمیگه وسط حرفاش، ولی درکل :دی)
 
ظاهرا خواهر مادر خواستگار مربوطه از همکارای دخترخالم بوده و عنوان کرده پسر اوشون هم تهران تحصیل و کار نموده، لذا درخواست آشنایی دادن که پسره تو تهران با من

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ملیکا