نتایج جستجو برای عبارت :

یه ملغمه دیگه!

ملغمه. آش درهم‌جوش از هزار چیز منافی و متناقض در یک لحظه، در یک غزل. تماما در حال انکار خویش. ملغمه‌ای از حسِ گناه و سرزنش خود. کنایه به معشوق. ناله از دل از کف‌رفته، نهیب بر ستمگری معشوق. ستایش خود، ستایش معشوق و جسم و کوویش و هرچه که به او مربوط است...
سر و کله زدن باچن تا از بچه های بووووق و شنیدن یه عالمه دروغ،سر درد،یه سرماخوردگی نهفته ،حالت تهوع،خوابالودگی ،کلاس جزا و‌مبحث کلاهبرداری،دکتری ک بازم امروز میگه زیاد درس نخون _شب بیدار نمون_استرس نداشته باش.و من هیچ کدومو نمیتونم رعایت کنم!"اختیاراااا یا اجباراااا"،بارون نم نم خوشگل بعد ازظهر.تاریخ آزمونی ک هی عوض میشه ...
از من یه ملغمه ساخته از غم _حسرت_شادی _فحش _درد_فین فین _مزخرفات و کمی_ امید !
که به خاطر شرایط بیرونی روز ؛قادر ب بروز ه
به جایی از زندگی رسیده‌ام شاید که اولین بار خاصی نمانده، 
تجربه‌ی اولین بارهای زندگی را با طعم‌های شیرین و گس و تلخ و حتا شورشان چشیده‌ام و تجربه‌های دیگر ملغمه‌ای از اولین بارهای پیشین محسوب می‌‌شوند.
اما گاهی عاشقانه‌های خلاقانه‌ات و 
گاه خبرهای فردایت که پیش از انتشار فقط چشمان نگارنده آن ها را خوانده، 
چنان طعم شیرین و ترش یکباره‌ای به جان این مدت‌ها از اولین گذشته، می پاشد 
که گویی چهارده سالگی زیر پوستم سالسا می‌رقصد!
دانشگاه که می روی، همه در مقام استادان تحلیل رویدادهای اخیر، برداشت خودشان را با شنیده هایشان مخلوط می‌کنند و با قیف توی گوش بقیه می‌ریزند، چون دانشگاه کرسی آزاد برای نقد و بررسی است.
سرکار که میروی، باز همه نشسته اند به بحث و گفتگو. و همان آش و همان کاسه. شنیده ها و شایعاتی که باور دارند را مخلوط می‌کنند و ملغمه ای از تحلیل های گوناگون را بیرون می‌ریزند. 
و راستش باید بگویم یکبار هم چیز تکراری نشنیدم! 
به ازای هر نفر، یک تحلیل رخدادهای سیا
میگفت ما یه مدت اون سر دنیا بودیم خیلی بی بخار بودن سر انتخابات ها و مراسم های "وطن ای" خیلی تو جو اش فرو نمی رفتن، ولی الان ما انقدر پر شور و فعالیم نزدیک انتخابات توش غرق شدیم...!راست میگه والا؛ تمام شبکه های تلویزیون و رادیو، تمامِ دیوار های شهر، تمامِ اخبارِ سراسری، تمامِ محافِلِ دانشجویی و تمام مولکول های اکسیژنی کِ وارد ریه هات می شه هم آغشته بِ ترغیب برای مشارکت عه!انتخاب نمیکنی کِ در کدام شبکه از مشارکت بشنوی و از کدام شبکه فقط و فقط بِ
یک هفته لیلی را بردم playgroup ولی چک نکردم. رفتیم کلاس ورزشی، همه‌ی بعد از ظهرها خوابیدیم و من چک نکردم. برای صابر تولد گرفتیم، گل خریدیم و کیک، ولی چک نکردم. هر شب قبل ساعت ده خوابیدم و چک نکردم. 
چک نکردم، نه این‌که اولویتم نبود، نه این‌که وقت نشد، فقط برای این‌که آنقدر خسته بودم و ضعیف که می‌دانستم رویارویی با واقعیت را تاب نمی‌آورم، پس در خیالم بافتم که همه چیز خوب است و چک نکردم. 
یک هفته را در غار تنهایی گذراندم، به خانم کریستین خبر ندا
تا چند دقیقه چمباتمه زده بودم روی تختم، چشما بسته ، پنجره باز... حس گرفته با پیش درآمدی از دستگاه شور. آهنگ بهم حسی شبیه متن زندگیم القا میکرد. ملغمه ای از فراز و فرود متوالی ،انقدر سریع که متوجه نمیشی و به نظرت یه خط مستقیم و آهنگ ممتد میاد... . با چاشنی ای از غم، این همراه همیشگی. اما آزارنده نیست و حسی بهت میگه که همیشه هست ولی باقی هم نمیمونه. با خودت بزرگ میشه و با خودت میگذره و همچنان همراهت میاد... 
[ آهنگ اینجاست] 
این مدت که ننوشتم،به خاطر ای
 سی ان ان میگوید آمریکا و ایران برای هدف قرار دادن پایگاه عین الاسد توافق نموده و موشک باران کاملا نمایشی است. بی بی سی اذعان کرده که موشک روسی بویینگ را منهدم کرده است و یورونیوز در نهایت دیدگاهش این است که پدافند موشکی تهران هواپیمای مسافربری را هدف قرار داده! حالا اگر بر فرض بعید بپذیریم ایران و آمریکا در این مسئله توافق داشته اند و در عین توافق سامانه پدافندی ایران  فعال بوده است، چگونه قبول کنیم که موشک روسی پرتابی را همین سامانه پدافن
امروز از همان روزهاست. یکی از نیمه شب هایی که از پس ِ دو سه ساعت خوابیدن پلک باز می شود و دیگر بسته نمی شود. صبحم وسط تاریکی و کابوس شروع شد. خوبی اش این است که بار اولم نیست، بد اما اینکه آخرین هم نخواهد بود. کابوس؟
اوایل دنبال علتش میگشتم. فکر می کردم به اندازه کافی خسته نیستم وگرنه باید مثل جنازه شوم در رخت خواب. اما این هم نبود. وسط شب های قبر هم بی خواب شده ام و آن دیگر بدتر از بد. با تن و ذهنی آش و لاش باید بیداری را هم تحمل کنم. پس واقعیت چیست؟ 
نوشته‌هایی که درباره‌ی کاشفان قطب خوانده‌ام همیشه من را بیش از سرگذشت کسانی که فضانورد بوده‌اند یا کاشفان کف اقیانوس‌ها و معادن به خود جذب کرده‌اند. کاشفان قطب با چیزی مواجه شده‌اند که من اصلا خیال رویارویی با آن را به ذهنم راه نمی‌دهم: دوام آوردن در سرما، چشم در چشم طبیعت وحشی یخ‌زده شدن.
شاید به همین علت برایم جذاب است. چون می‌دانم برای من آدمی که سفر اکتشاف قطب را شروع می‌کند، از همان لحظه‌ی ایده‌پردازی تا روزی که بازگردد (یا یخ ب
رنگ ها را خیلی دوست دارم. دوست دارم چیز های جدید، رنگ های جدید، دنیا های جدید، تند و تند، به زندگی ام، اضافه شوند.
دوست دارم زندگی ام رنگ به رنگ باشد. مثل یک منشور، زیر نور آفتاب زمان که می گیری اش، تمام آنچه که از رنگ در خَلق وجود دارد را، آشکار کند. هر رنگ ممکنی، هر رنگ موجودی.
دوست دارم زندگی ام، شلوغ باشد، پر از سر، صدا! پر از ماجرا، اتفاق، پر از اشک، لبخند، حسرت، پر از امید. پر از درام باشد زندگی ام.
برای همین هم، جلوی مغزم را اگر نگیرم، به خود
رنگ ها را خیلی دوست دارم. دوست دارم چیز های جدید، رنگ های جدید، دنیا های جدید، تند و تند، به زندگی ام، اضافه شوند.
دوست دارم زندگی ام رنگ به رنگ باشد. مثل یک منشور، زیر نور آفتاب زمان که می گیری اش، تمام آنچه که از رنگ در خَلق وجود دارد را، آشکار کند. هر رنگ ممکنی، هر رنگ موجودی.
دوست دارم زندگی ام، شلوغ باشد، پر از سر، صدا! پر از ماجرا، اتفاق، پر از اشک، لبخند، حسرت، پر از امید. پر از درام باشد زندگی ام.
برای همین هم، جلوی مغزم را اگر نگیرم، به خود
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
نقره یا سیم یک عنصر شیمیایی با علامت Ag است. نقره فلزی نرم، سفیدرنگ، براق و جذاب است که در بین تمام عناصر، بالاترین میزان رسانایی الکتریکی و در بین تمام فلزات بیشترین میزان رسانایی گرمایی را دارد. نقره در طبیعت هم به صورت خالص و هم به صورت آلیاژ طبیعی همراه با طلا و دیگر فلزات و هم در برخی سنگ‌های معدنی یافت می‌شود. بیشترین تولید نقره جهان به عنوان جانبی از استخراج مس، نیکل، سرب و روی به دست می‌آید.
انگشتر نقره یکی از فلزات گران
اعتراف میکنم که این روزها، جوری خودم را جست و جو میکنم که انگار خیلی وقت نیست گم شده ام. ترسان و پریشان تر با شدتی بیشتر از همیشه میگردم، میبینم، فکر میکنم. به سان مادری که ناگهان کودکش را در میان جمعیت نمیبیند. اما واقعیت این است من خیلی وقت است گم شده ام. چه وقت بود؟ آن موقع که تمام زندگی قبل را ناگهان رها کردم و رفتیم؟ بعد از فوت پدربزرگ؟ یا وقتی تنها بودم و باید درس میخواندم و به مادربزرگی که رفته و هنوز نیامده بود و نمی آمد هم دیگر، فک
پسر بچه ها وقتی هم تخس باشند هم تنبل ، ملغمه ای می شوند غیر قابل توصیف . یکی شان دو سه روز پیش جلوی 20 بچه ی دیگر به من با صدای بلند گفت : بی تربیت ! خیلی هم قاطع گفت . به نحوی که خنده ام گرفته بود و مجبور بودم برای حفظ وجهه ی معلم و شاگردی مان خوددار باشم . من فقط آهسته به او گفتم: عزیزم ! کمی واضح تر و خوش خط تر بنویس و بعد او بلادرنگ وسط جمع با صدای بلند به من گفت : بی تربیت ! از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد که این «بی تربیت» را فقط پدرم به من ز
سال ها است از دست حرکات احساسی بعضی از افراد که فقط خود را در دایره انقلاب می دانند و دو قطبی خودی و غیر خودی را ایجاد کرده اند ،تاسف می خوریم.
این روزها بحث بر سر خوانننده ای جوان به نام حامد زمانی داغ است که علت آن دسنیگیری پر حاشیه او در تاریخ پنجشنبه 4 مرداد 1398 در فرودگاه مهرآباد توسط عوامل انتظامی انتظامی است.
بنده خود را در محق نمی دانم که بخواهم از ایشان حمایت کنم یا از عمل عوامل انتظامی ، اما روی صحبت من با جوانانی است که خود را شیفته و مج
سال ها است از دست حرکات احساسی بعضی از افراد که فقط خود را در دایره انقلاب می دانند و دو قطبی خودی و غیر خودی را ایجاد کرده اند ،تاسف می خوریم.
این روزها بحث بر سر خوانننده ای جوان به نام حامد زمانی داغ است که علت آن دسنیگیری پر حاشیه او در تاریخ پنجشنبه 4 مرداد 1398 در فرودگاه مهرآباد توسط عوامل انتظامی انتظامی است.
بنده خود را در محق نمی دانم که بخواهم از ایشان حمایت کنم یا از عمل عوامل انتظامی ، اما روی صحبت من با جوانانی است که خود را شیفته و مج
اول مرداد، عصر ، راه آهن تهران ، مقصد مشهد الرضا
امید، نا امیدی ، خوشحالی ، غم
ملغمه ای از چیزهای متناقض
حرف آخر ... "تمام"
و در نهایت اشک ... اشک ... اشک
قطار ... اشک
حرم ... اشک
شکستن دل ، خرد شدن غرور ، سوختن جگر ... درماندگی!
امتحان ، سخت ... شک ... اشک ... شک ... اشک اشک اشک
چشمم چشمه ای که انگار قصد خشکیدن نداره!
پناه گرفتن در آغوشِ مهربان مهربانترین ... خودم رو به تو می سپارم ... هر طور صلاح میدونی آرومم کن ... به خیر بگذرون ... توان بلند شدن دوباره رو ندارم ...
هر سال این موقع ها مامان منو از ساعت ۷ صبح بیدار میکرد و ای فاطی قربون قدت قربون قدت ازم تا شب کار میکشید...چرا؟
جون ما باید برای امروز بعد از ظهر جشن "درباز"میگرفتیم...
جشن درباز چیه؟
ینی جشنی که درش بازه به روی هرکسی که بیاد...
ریسه میکشیدیم تو حیاط و شربت و شیرینی میذاشتیم تو کوچه واسه آقایون...
و مداح و پرچم ...
بعد از ظهرشم ...زنونه...تو خونه...
امسال هیچی..‌.
شله زرد مامان که دیگ دیگ میپیخت کم میومد امسال شد یه قابلمه ۶ نفره...برای خودمون...
دیروز حاج
اسامی برگزیدگان جشنواره را اعلام کرده‌اند. نفرات اول تا سوم را. من نیستم در این فهرست. هر دومرحله‌ی قبل که اثرم خودش را کشاند بالا و‌ بالأخره به فینال رسید هیجان‌زده شدم، تپش قلب می‌گرفتم و درحالی‌که نمی‌توانستم یک‌جا بند شوم به حیاط می‌رفتم و چنددقیقه‌ای به کنتور برق خیره می‌شدم بعد دور خانه می‌چرخیدم. و یکم بعدتر از آن به خودم می‌آمدم که چطور از هیجان و خوشی، گُر گرفته‌ام و چنددقیقه بی‌وقفه بلند بلند حرف زده‌ام و به آدم‌های دور
هسی و پجی...
دو جایی از جغرافیایِ جهان که متعلق به من است
که در عین دوست داشتن، دوستشان نمی‌دارم!
یکی محله کودکی تا نوجوانی‌هایم... شاهد تب‌های شب آلود!!!
یکی اداره‌ی محلِ کارم... مأوایِ سوخته‌ای پر دود!!!
 
و هیچ مفهومی در دنیا، بیشتر از این دو کلام، مرا آزار نمی‌دهد و به وحشت و اضطراب نمی‌اندازد.
حالا از لطف غدّار زمانه!
شبها خوابهایم (تو بخوان کابوسها) ملغمه‌ای‌ست از هسی و پجی  :((
 
دعانوشت:
مرداد هم چون تیر، چون خرداد            ماه‌هاست
نشسته ام تو کافه باروک, دقیقا کنار پنجره, همونجایی که میشه کتاب فروشی افق رو دید و تعداد عاشق های دست تو دست رو شمرد, چقدر عاشق دیده این خیابون به خودش خدا میدونه,
چایم رو مینوشمو با عذاب وجدان ناشی از اینکه هروقت پریزاد خونمونه تنهاش میزارم منتظر یار هستم.
این میتونه یه برش از جوونی باشه, من با یه لباس بافت سرخابی پناه آوردم به گرمای کافه و انتظار یارم رو میکشم با دلگرفتگی و عذاب وجدان ناشی از کنار پریزاد نبودن.
زندگی همینه دیگه تو نمیتونی هم
روشن‌فکر کیست؟ اویی ست که تکست مناسب را به کانتکست مناسبش ارائه دهد.
روشن‌فکر ایرانی بر چه اساس باید عمل کند؟ هویت کلید اصلی‌ست. او باید پیام‌آور تفکری باشد که هم ایرانیت را در بر گیرد و هم اسلامیت. یک ایرانی، هم ایرانی ست و هم مسلمان. او یک ایرانی مسلمان یا یک مسلمان ایرانی ست و اینجا که حیات فرهنگی یک کشور در خطر است، بازی با کلمات صرفا کاسه کلک بازی رسانه‌ای ست برای انحراف اذهان[مثلا یک دولتی با وعده‌ی مذاکره و گفت‌وگو بیاید، از مرگ بر
روشن‌فکر کیست؟ اویی ست که تکست مناسب را به کانتکست مناسبش ارائه دهد.
روشن‌فکر ایرانی بر چه اساس باید عمل کند؟ هویت کلید اصلی‌ست. او باید پیام‌آور تفکری باشد که هم ایرانیت را در بر گیرد و هم اسلامیت. یک ایرانی، هم ایرانی ست و هم مسلمان. او یک ایرانی مسلمان یا یک مسلمان ایرانی ست و اینجا که حیات فرهنگی یک کشور در خطر است، بازی با کلمات صرفا کاسه کلک بازی رسانه‌ای ست برای انحراف اذهان[مثلا یک دولتی با وعده‌ی مذاکره و گفت‌وگو بیاید، از مرگ بر
بابیلون برلین (Babylon Berlin) که انگار پرخرج‌ترین سریال تاریخ
تلویزیون آلمان (و شاید پرخرج‌ترین سریال غیرانگلیسی‌زبان) هست و نتفلیکس آن را
پخش کرده است یکی از جذاب‌ترین سریال‌هایی است که امسال تماشایشان کرده‌ام. تا
حالا دو فصل کاملا پیوسته از این سریال در شانزده قسمت ساخته و پخش شده است (سال
2017). قصه‎‌ی سریال در برلین درگیر آشوبِ 1929 اتفاق می‌افتد،‌ در آخرین سال‌های
جمهوری وایمار (1918-1933)،‌ پیش از به قدرت رسیدن نازی‌ها و هیتلر،‌ ده سال پیش
ا
مدتی است فعالیت های انتخاباتی سید حسن حسینی شاهرودی نماینده فعلی مردم شاهرود و میامی برای ابقای کرسی سبز رنگش در بهارستان، شتاب بیشتری گرفته است. این فعالیت ها که به صورت رسمی از "منبرخانه وثیقی" کلید خورد، در دهم آذر ماه مصادف با نخستین روز ثبت نام داوطلبین انتخابات با ورود به فاز اجرایی، از شیوه نامه اش رونمایی شد.واخوانی شیوه برگزاری جلسه ای که درشامگاه دهم آذرکه در آن قلعه نو خرقانی ها به بهانه بیان مطالباتشان دعوت کرده بودند، برای درک
همه چیز شبیه یه خواب‌ه. یه خیال. دردناکه. همه چیز دردناکه. دردناک. به غایت. کاش می در بر بود و مست‌وار همه چیز رو برای چند ساعت فراموش می‌کردم. کاش می‌تونستم آتیش بزنم یا پاره کنم. کاش می‌تونستم بفهمم. بدونم. هیچ حقیقتی از من پنهان نباشه. کاش حتی می‌تونستم با صدای بلند داد یا زار بزنم. کاش...
ناراحتم که پیارسال نیست. خوشحالم که پارسال نیست. خراب کردن روز تولد کسی حق من نیست. هر چند من با همه‌ی من بودنم تلاش کردم.  ولی علی حق داشت... "خسته نشی یه وق
تموم شدش رسیدیم به آخر ضلع چهارم این مربع.
بچه که بودم از رسیدن چهارشنبه سوری عصبانی بودم.چهارشنبه سوری که میشد داییم جعبه ماشینش رو پر میکرد از ترقه و میومد سنندج،منم که از تموم این چیزا متنفر بودم و ترجیح میدادم بشینم رنگو نگاه کنم.
این بود که چهارشنبه سوری که میشد چهار سنون بدنم به لرزه میوفتاد.
نمیدونم ولی هر چی یه تاریخ مصرف داره.
امسال هم تاریخ مصرفش تموم شد و داره میره به تاریخ بپیونده.امسال سال چیز های بزرگ بود.از دست دادن های بزرگ و دس
حس میکنم وجودم شبیه یه سطل آشغال شده، از تموم این 30 سال زندگیم کلی احساسات منفی جمع کردم، اون رفتاری که من الآن میکنم نتیجه ی همه ی این احساساتیه که درونم هست، یه ملغمه ای شدم از احساس حقارت، خشم، استرس و ...

تا حالا استراتژی من برای درمان بیشتر بیرونی بوده، به صورت مقطعی هم موفق شدم، مثلاً سعی کردم تو کارم خوب باشم، پول داشته باشم، به خودم برسم، زیبا باشم، دوست پیدا کنم، اجتماعی باشم! هدف داشته باشم، تجربه کنم! همه چی رو تجربه کنم!
ولی باز خیل
حس میکنم وجودم شبیه یه سطل آشغال شده، از تموم این 30 سال زندگیم کلی احساسات منفی جمع کردم، اون رفتاری که من الآن میکنم نتیجه ی همه ی این احساساتیه که درونم هست، یه ملغمه ای شدم از احساس حقارت، خشم، استرس و ...

تا حالا استراتژی من برای درمان بیشتر بیرونی بوده، به صورت مقطعی هم موفق شدم، مثلاً سعی کردم تو کارم خوب باشم، پول داشته باشم، به خودم برسم، زیبا باشم، دوست پیدا کنم، اجتماعی باشم! هدف داشته باشم، تجربه کنم! همه چی رو تجربه کنم!
ولی باز خیل
در بد جایی گیر افتادیم
از یک طرف میدونم قضیه چیه؛ از یه طرف نمیشه ازش خارج شد و فرار کرد.
دقیقا متوجه میشم که چه زمانی حالم خرابه و اعصاب صحبت کردن با هیچ کس رو ندارم؛ دقیقا هم میدونم که این حالت تزلزل و ناامنیه که در پی دور شدن از خدا به وجود میاد. ولی واقعا نمیدونم ماها کی انقدر مادی گرا شدیم که همه چیزمون رو اول به دید مادی گرایی میبینیم و تفسیر میکنیم؛ ینی واقعا گند بزنن به این سبک زندگی مزخرف که انقدر آدم رو غیر معنوی بار میاره و حتی مجبورش
باید از اینروزها بنویسم از شادیهای کوچک زندگی لابه لای همه بدیهاش، افزایش ناگهانی قیمت همه چی، دلهره مدام بیماری کرونا که ذهنت رو دائم سمت عزیزانت میکشونه، از خونه ای که هنوز نداریمو تاریخ نامشخص عروسی و لباس عروسهایی که با افزایش عصبی وزن من احتمالا هیچ کدومشون تنم نمیرن.
ولی باید بنویسم از حال خوش آخر هفته ای که گذروندم از مهمونی شاد دیشب، از اینکه این چند بار اخیر برنجهای من شفته نشده اند، مارال لابلای بادکنکها و شمعها و گلها جیغ و دسته
 
تقریبا 6 سال گذشت از روزی که وبلاگ‌نویسی رو شروع کردم. مدت کوتاهی در پرشین‌بلاگ، دو سال در بلاگفا و چهارسال در بیان.
 
در این مدت هیچ‌وقت وبلاگم رو حذف نکردم. هیچ‌وقت پستی رو جز به دلیل کیفیت پایینی که داشت (و من بعدها متوجهش شدم) پاک نکردم یا تغییر ندادم.
[به جز در اوایل ظهور :)) ] همیشه سعی کردم برای چشم‌ها و گوش‌ها و ذهن‌هایی که گاهی به این مکان سرک می‌کشند ارزش قائل باشم، حرف بیهوده‌ای نزنم و محتوای ضعیف و غیرماندگاری رو منتشر نکنم.
 
ام
جمعه 16/12/98
دیشب بالاخره بعد از دو هفته به پدر و مادرم سرزدیم؛ با حفظ فاصله و با رعایت اصول در حد وسع.
خوشبختانه روزهایی قبل از شیوع همسرم ماشین را ترک و برای رفتن سر کار پا به رکاب شده‌بود و ماشین قداست و معصومیت روزهای پیشین را داشت. مثل بچه‌های کتک‌خورده دست به سینه نشستیم و رفتیم و خب به گمانم که چیز بدی نبردیم برایشان.
نشستیم روبروی غم و اضطراب هم و سعی کردیم چیزهایی بهتر از آنچه در دل داشتیم به هم بدهیم و تا حدودی موفق بودیم.
ظاهرا هنوز خی
شنیدن|Mogwai - blues hour
یدالله موقن به هر کتاب کاسیرر که ترجمه کرده یک مقدمه طولانی چسبانده. هنوز نمی‌توانم درباره موقن نظری داشته باشم. بر کتاب «کارکردهای ذهنی در جوامع عقب‌مانده»ی لوی-برول، مقدمه‌ای نوشته بود و به روشنفکر ایرانی تاخته بود، دقیقا از منظری که همیشه دلم می‌خواست بتازم و باز وقت گفتن که می‌شد دهانم و کلماتم به پت‌پت رسوایی می‌افتادند. اما برای من که یکی-دوسال گذشته را، مبهوتِ «دیالکتیک روشنگری» آدورنو گذرانده‌ام، و اولین موا
ترانه سرای عزیز، سلام!
همین اول برایت بنویسم که متاسفانه نامت را نمی دانم و باید ببخشی ام. ماجرا از این قرار است امشب کسل شدم و هوس کردم چند آهنگ شاد و پاپ ِ شش و هشتی download  کنم و بنشینم و گوش کنم شاید موسیقی حالم را سر جایش بیاورد. راستش ملغمه ایی از ده دوازده آهنگ گرفتم و شروع کردم به گوش دادن و از شانس بد یا خوب تو اولین آهنگی که گوش دادم، همین آهنگی ست که تو دوست عزیز برایش ترانه ایی نوشته ایی و صدایی خوب و پخته آنرا خوانده. اسم خواننده را می ب
 
 
 
سریالی ضد اسلامی و ضد ایرانی  Messiah  (مسیح) در ده قسمت به کارگردانی مایکل پترونی فیلمساز استرالیایی از شبکه تلویزیونی #نتفیلیکس پخش شده است. این سریال موهن به شدت به تخریب و تحریف شخصیت منجی و باورهای آخرالزمانی شیعیان می پردازد.
این سریال ملغمه ای از یک منجی دروغین را معرفی می کند، کسی که ناگهان در سوریه ظاهر می‌شود و اهل معجزه است و با کارهای خارق العاده خود به سرعت شیفتگان و مریدان زیادی به دست می‌آورد.
این منجی فارسی زبان و ایرانیست
یک. اخیراً دو مصاحبه از حسین کچوئیان و سعید لیلاز دیده‌ام؛ اوّلی اصول‌گرا و دومی اصلاح‌طلب، و هر دو به‌اصطلاح نظریه‌پرداز. هر دو نفر اوّلاً کمابیش وجود بحران در جامعه و در حاکمیت را می‌پذیرند و ثانیاً ریشه‌اش را از طرف آمریکا می‌دانند. درباره‌ی راه حل این بحران هم تا حد زیادی دو طرف هم‌نظرند: کچوئیان می‌گوید که ما در حال تمدن‌سازی هستیم و باید زمان بگذرد تا مشکلات حل شوند. لیلاز می‌گوید ما در حال جنگ با آمریکا هستیم و اگر از این جنگ پ
یک. اخیراً دو مصاحبه از حسین کچوئیان و سعید لیلاز دیده‌ام؛ اوّلی اصول‌گرا و دومی اصلاح‌طلب، و هر دو به‌اصطلاح نظریه‌پرداز. هر دو نفر اوّلاً کمابیش وجود بحران در جامعه و در حاکمیت را می‌پذیرند و ثانیاً ریشه‌اش را از طرف آمریکا می‌دانند. درباره‌ی راه حل این بحران هم تا حد زیادی دو طرف هم‌نظرند: کچوئیان می‌گوید که ما در حال تمدن‌سازی هستیم و باید زمان بگذرد تا مشکلات حل شوند. لیلاز می‌گوید ما در حال جنگ با آمریکا هستیم و اگر از این جنگ پ
You see them? The story of S. and P.? Time changes
people, they come and they go. Don’t put all of your trust on these creatures,
UNDER ANY CIRCUMSTANCES. Just dilvitit, the trick is living with yourself
.forever, said the Code Guard
وقتی باب اسفنجی تاج نپتون‌شاه رو
برمی‌گردونه، ته داستان یه نکته‌ی ریز رو خیلی کوتاه می‌گه. باب اسفنجی می‌گه طی
این چند روز سفرش یاد گرفته که اون چیزی که هست رو ‌پذیره، این‌که struggleی
نداشته باشه با خودش. نمی‌خوام بحث این رو با نگاه نقادانه به خویشتن توی هم
بپیچم، اما پذیرفتن و توقع‌نداشتن توی چشم من بولد شد.
 

ماجرا از نوزده سالگی و اولین خواستگار شلینا(شخصیت اول داستان) دختری انگلیسی-آسیایی و مسلمان، آغاز می شود. تکلیف او با خودش مشخص است. او می خواهد ازدواج کند. اما همه چیز به سادگی همین جمله نیست. تشکیل خانواده هدفی که شلینا خیلی دیرتر از آنچه انتظارش را داشت ،به آن می رسد. 
خواستگارها یکی بعد از دیگری می آیند و می روند. اما هیچ یک مناسب او نیستند. او می خواهد به سنتها پایبند باشد و البته به دنبال عشق است. آیا این دو با هم جمع می شود؟ شاید شلینا مل
محاسبه قیمت طراحی سایت با ورد پرس
محاسبه قیمت طراحی سایت با ورد پرس : در  ادامه ی مجموعه ای از مباحث مرتبط با خدمات فضای مجازی و طراحی سایت و دیجیتال مارکتینگ، در این مطلب محاسبه قیمت طراحی سایت با وردپرس را بررسی می کنیم. الگوی ما برای این مطلب سوالات حداکثری کاربران در فضای مجازی است و با پاسخ دادن به این موارد به اعتلای فرهنگ و حضور موفق ایرانیان در فضای مجازی کمک می کنیم.
محاسبه قیمت طراحی سایت با ورد پرس
در این مقاله به محاسبه قیمت طراحی
پایان نامه تاریخچه کمال گراییتاریخچه کمال گرایی
انگیزه کمال و تأثیر آن در طول تاریخ مورد بررسی همه جانبه و گسترده توسط فلاسفه و روانشناسان به ویزه نظریه پردازان رویکرد روانکاوی قرار گر فته است . هر چند کمال گرایی سابقه طولانی دارد اما پزوهش های تجربی اندکی برای بررسی این سازه انجام شده است . ولی در سال های اخیر میزان این بررسی ها رو به رشد بوده است . اگر چه بر اساس شواهد موجود تفاوت های فردی زیادی در کمال گرایی وجود دارد ، اما مهم ترین مشخصه ه
سال‌هاست بازی قدرتی راه انداخته‌اند و مردم را هم به بازی گرفته‌اند، یک تیم اسم خود را اصلاح‌طلب و دیگری اصول‌گرا گذاشته‌است، یکی چماقی ساخته به اسم "مردم" و بر سر اصول‌گراها می‌زند، دیگری هم چماقی ساخته‌ به اسم "ولایت" و بر سر اصلاح‌طلب‌ها می‌زند.
در حالی که نه این دلسوخته مردم است و نه آن دل سوخته ولایت؛ هردو بازی راه انداخته‌اند، یکی بازی با مردم برای قدرت و دیگری بازی با ولایت برای قدرت؛
 
هر جا کسی فساد و خراب‌کاری می‌کند، می‌پر
روی آخرین صندلی ردیف اول نشسته‌ام. زن، ردیف مجاور، روبروی نیم‌رخ من نشسته. دوقدم فاصله داریم و بی‌شک الان به لکه سفید کنار لبم که حالا اندازه‌ی یک‌سکه‌ی پنجاه‌تومانی‌ست زل زده. تشخیص زن، نوعی قارچ پوستی بود. مرد گفت از مواد آرایشی‌ست که روی پوستت می‌مالی. دکتر ولی کم‌تجربه بود و نتوانست مثل آن‌ها سریع تشخیص بدهد و در نهایت آزمایش نوشت. زن ترکیب دونوع پماد را تجویز کرده و اطمینان دارد که جواب می‌دهد. من اما از مالیدن هرچیز چربی به پوست
اواخر دهه چهل ننه سکین با نوزادی در بغل و هفت فرزند از دم بخت تا خردسال ناخوشی بدی گرفت که خانواده را بسیار برآشفت، و همان موقع بابااکبر نذر کرد که اگر ننه خوب شود هر سال ده روز اول نوروز را روضه بخواند...بماند که چه ها گذشت بر ریز و درشت آن خاندان اما با تجویز و محبت و حمایت مرحوم دکتر پاکنژاد بالاخره فرشته  عافیت رسید و ننه خوب شد.
از اوایل دهه پنجاه بود که روضه خوانی شروع شد.
وسطهای همان دهه من و سه چهار تا از نوه های دیگر رسیدیم و من از آنجا یا
رحمان 1400خلاصه روایت :رحمان ( سعید آقاخانی ) آبدارچی یک کمپانی است و پزشک معالج به وی اعلام کرده که بزودی از عالم خواهد رفت . از این جهت رحمان فکری به سرش میزند تا از مرگ خویش برای خانواده سودی نتایج نماید ولی . . .کارگردان :منوچهر هادی : متولد سال 1351 در تهران می‌باشد . او در او‌لین سالیان حضورش در سینما تحت عنوان هنرپیشه , دستیار کارگردان و تدارکات عمل میکرد البته در سال 1385 با ساخت اولی فیلمش به اسم « تلاطم » وارد میدان
 
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!
سال رو به پایان ۹۸ را می‌توان دشوارترین سال اقتصاد ایران دانست هرچند با تداوم این روند سال سخت‌تری در پیش خواهیم داشت. سالی که تراکم و تواتر وقایع و حوادث آن حیرت‌انگیز می‌نماید و پیش‌بینی آن در مخیله بدبین‌ترین افراد نمی‌گنجید.
در این سال  ابرچالش‌های اقتصاد ایران به جا مانده از سال‌های قبل با وقایع طبیعی، اقتصادی و اجتماعی نامبارکی عجین شد که به همراه انباشت بزرگی از ناکارآمدی‌ها، عدم هماهنگی
خوش‌بختانه یا متاسفانه، علوم، علوم تجربی‌در واقع، آن‌چنان در پارادایم حاکم حل شده‌اند، که به ندرت می‌توان ساختاری یافت که پارادایم‌های دیگر را پذیرفته باشند. پارادایم امروز علوم، پارادایم لاجیکال پوزیتیستی‌ست، حالا کمی این‌ور، یا آن‌ور.
علوم‌انسانی اما جولان‌گاه تمام کاستی‌های [هر چند اندک و این‌جا دریا شده‌ی] پارادایم پوزیتیویستی هستند. پارادایم‌های روان‌شناسی هنوز دد حال نزاع هستند و پارادایمی توان عرَ اندام آنچنانی ندار
 
قرار گذاشته بودیم تقسیم کار کنیم امروز رو و من غذا بپزم و بشینیم سر کارمون. صبح که بیدار شدم دیدم یه سری پیام اومده ولی حوصله خوندن نداشتم. غذا رو گذاشتم و بعد نشستم یخرده خستگی در کنم و یه نگاهی به پیاما بندازم.
اولین پیام عکس سردار سلیمانی بود و دست جدا شده ش به همراه انگشتر عقیقش. مات مونده بودم و باورم نمیشد. رفتم تازه اینستا رو باز کردم و دیدم انگار راسته!
شوکه بودم!
عموما سابقه ابراز احساسات برای فقدان کسی رو ندارم. بجز موارد بسیااار معد
یاهو
پدرم نسبت به پدر خیلی از دوستانم مسن تر است. آخرین فرزند خانواده هستم و وقت دنیا آمدنم پدرم 41 سال داشت. الان تمام ریش هایش سفید شده اند. تا میانه سرش موهایش عقب نشینی کرده اند. با سوز زمستان درد زانویش عود می کند و همه توصیه می کنند کمتر خودش را با کارهای باغ اذیت کند. البته هنوز توانش برای اره کردن یک درخت از من بیشتر است. این تابستان بیشتر مرا برای آبگیری باغ برد. سال های قبلش هم می رفتم. اما حضورم تعارفی بود و بیشتر برای اینکه تنها نباشد.
بسم الله الرحمن الرحیم

✅ دغدغه اساسی روحانیت
همیشه دین بوده است اما "نه دین به ما هو دین" بلکه "فهم، تبیین و
تحقق" دین.
✅ البته میزان توجه روحانیت به هرکدام از حیثیت‌های (فهم – تبیین و
تحقق) دین متفاوت بوده و شاید تاکنون بیشترین توجه روحانیت به "تبیین دین" بوده است
که محدود شدن به آن از موانع اساسی کارکرد روحانیت است.

همیشه کسانی در روحانیت بوده و هستند که حتی چندان دغدغه
تبلیغ و تبیین دین را نیز نداشته‌اند و تا آخر عمر خود صرفا مشغول فهم دی
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
اعتراض من به فیلم رحمان ۱۴۰۰

نقد و بررسی فیلم رحمان 1400
 رژیمی کالا
رحمان 1400
خلاصه داستان:
رحمان ( سعید آقاخانی ) آبدارچی یک شرکت است و پزشک به او اعلام کرده که بزودی از دنیا خواهد رفت. از این جهت رحمان فکری به سرش می زند تا از مرگ خود برای خانواده سودی حاصل کند اما...
کارگردان :
منوچهر هادی : متولد سال 1351 در تهران می باشد. وی در اولین سالهای حضورش در سینما به عنوان بازیگر، دستیار کارگردان و تدارکات فعالیت می کرد اما در سال 1385 با ساخت اولین فیلمش به
خب، دقیقش را بخواهم بگویم، شاید به خاطر همین باشد که هیچ وقت قصه گوی به آن صورت "خوبی" نشدم! :) از همان زنگ های انشای سال پنجم دبستان، که با یک مهاجرت دست کم "فرهنگی" بزرگ در زندگی ام روبه رو شدم –و شاید به خاطر همین هم بود که ناگهان زبانم باز شد و افتادم روی دور حرف ها و خیال پردازی های طولانی در زنگ های انشا- بلد نبودم خیلی زیبا و فریبنده مقدمه و موخره و بدنه متن سر هم کنم. معمولا طولانی حرف می زدم، و از هر دری. انگار رشته افکار برایم، از همان سال ه
2 ) تیپ جوان عاشق پیشه :
این جوان خوش پوش و پولدلر ، عاشقی است که برای رسیدن به معشوق از هر مانعی می گذرد ، این جوان اول فیلم با انقلاب اختلاف ماهوی دارد ، عشقش از تمایلات جسمانی است و در این راه مخالفتهایی می بیند . ( مثل فیلم های عروس ، دو روی سکه و . ) .
3 ) تیپ مامور فداکار و مبارز : معمولا این افراد جزء نیروی انتظامی هستند و در درگیری با قاچاقچیان یا به شهادت می رسند یا پیروز می شوند . سیاست های دولتی نیز اجازه رشد به این نوع تیپ سازی را در فیلم ها دا
آیا شهرت بد است؟
مسائلی هستند که برای ما جزو بدیهیات شده‌اند، اصلا دوست نداریم درباره‌شان توضیح بدهیم و هر نوع حرف زدن پیرامونشان برایمان ملال‌آور و خسته‌کننده است. برایم بسیار اتفاق افتاده که در حین بحث و گفتگو پیرامون موضوعی وقتی به این دست مطالب برخورده‌ام تازه متوجه شدم اصولا لزومی ندارد آنچه برای من بدیهی و متقن است برای دیگری حتی در جهت نقیضش تصور نشده باشد، این مساله می‌تواند از جمله اموری باشد که در هستی‌شناسی من جای گرفته و ب
مجموعه کتاب های تجربه و هنر زندگی کتاب هایی از انتشارات گمان
هستند که تحت سرپرستی و سرویراستاری آقای خشایار دیهمی انجام می شوند و کتاب هایی هستند که با دیدی فلسفی به جنبه
های مختلف زندگی می پردازند.

فلسفه کار هم یکی از
این مجموعه کتاب هاست که نگاهی فلسفی به کار و اهمیت کار در زندگی انسان می
پردازد. بهتر است که در ابتدا اشاره ای به معرفی خشایار دیهمی از این کتاب، داشته
باشم و بعد به خود کتاب بپردازم:

« فلسفه در همه
کشورها و فرهنگ ها واژه ای پر
بسمه تعالی
تدبیر اغتشاش!!؟
اغتشاش یا همان تنش شدید رفتاری، عبارت است از نمود بیرونی ظرفیت پنهانِ ناهنجاری و بزهکاری در فرد یا گروه هایی از شهروندان جامعه در تمام نظام های اجتماعی بشری. هر چند روحیه تنش و گرایش به اعتراضِ خشن ، بخشی نهفته در وجود آحاد آدمهاست، اما تحقق آن منوط به پیدایش عوامل و زمینه های مناسب می باشد. در واقع، وجود روحیه و مزاجِ مورد اشاره، به منزله مواد آتش زاست که در معرض عنصر یا عناصر محرّکِ مؤثر، شعله ور می گردد. اینکه ای
بسمه تعالی
تدبیر اغتشاش!!؟
اغتشاش یا همان تنش شدید رفتاری، عبارت است از نمود بیرونی ظرفیت پنهانِ ناهنجاری و بزهکاری در فرد یا گروه هایی از شهروندان جامعه در تمام نظام های اجتماعی بشری. هر چند روحیه تنش و گرایش به اعتراضِ خشن ، بخشی نهفته در وجود آحاد آدمهاست، اما تحقق آن منوط به پیدایش عوامل و زمینه های مناسب می باشد. در واقع، وجود روحیه و مزاجِ مورد اشاره، به منزله مواد آتش زاست که در معرض عنصر یا عناصر محرّکِ مؤثر، شعله ور می گردد. اینکه ای
نقد و بررسی فیلم آواتار
به خاطر تبلیغات بی امانی که قبل از نمایش آواتار به راه افتاد، مثل تایتانیک، خیلی‌ها بعید نمی‌دانستند فیلم انتظارشان را برآورده نسازد و در حدی نباشد که توقع می‌رود. ولی کامرون با فیلم حیرت انگیزی که عرضه کرد تمامی شکاکان را به سکوت واداشت. سرانجام کسی در هالیوود پیدا شده بود که ۲۵۰ (یا به قولی ۳۰۰) میلیون دلار بودجه را درست و عاقلانه به کار زند. آواتار صرفا یک فیلم سرگرم کننده نیست؛ یک نقطه عطف تکنیکی است.
خیلی آشکار
سرکه سیب و ۱۷ خاصیت شگفت‌انگیز
شاید تا کنون چیزهایی در مورد خواص شگفت‌انگیز سرکه سیب برای لاغری، روشن شدن پوست، درمان آفتاب‌سوختگی یا حتی پیشگیری از سرطان شنیده باشید. خواص سرکه سیب از دیرباز مورد توجه حکما و اهالی طب سنتی بوده، ولی متاسفانه تمام آنچه درباره فواید سرکه سیب گفته می‌شود از نظر علمی ثابت نشده است. در نتیجه برای این که از خواص سرکه سیب به طور کامل بهره‌مند شوید، اول باید حقایق و تصورات اشتباه را از هم بازشناسید.
در این مطلب ش
اکمن توانست نوزده شیوه متفاوت لبخند زدن را کشف کند. هجده نوع از انواع لبخندها حقیقی نیستند با این حال بسیار کاربردی هستند و در مواقعی که مایل نیستیم احساسات حقیقی مان را آشکار کنیم بسیار مفیدند. برای مثال، وقتی که از شنیدن لطیفه ای بی ادبانه معذب می شویم، لبخندی می زنیم که فقط ادب اجتماعی را رعایت کرده باشیم؛ لبخندهای غیر واقعی، مناسبات اجتماعی انسان ها را امکان پذیر می سازند اما هیچ ربطی به شاد بودن ندارند.تنها یک نوع لبخند، واقعی است. در ا
نقد کتابنامناسبویژه ها
نقد کتاب سه دختر حوا : مهم نیست سکوت کنی تا کسی بمیرد، خودت را به بی­ خیالی بزنی و دفاع نکنی تا به خاطر تو آبروی کسی برود، مهم این است که راحت باشی.
 
نقد کتاب سه دختر حوا ، نویسنده الیف شافاک
خلاصه کتاب:
کتاب سه دختر حوا داستان دختری به نام پری است که در ترکیه زندگی می کند،
مادرش مسلمانی متعصب و پدرش لاابالی است.
برادرانش هم همین طور، با افکاری متفاوت اند!
در خانه پری درگیری لفظی جریان دارد و خبری از محبت بین والدین نیست،

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها