نتایج جستجو برای عبارت :

همچین دوست آینده نگر و دغدغه مندیم :)

بزرگترین دغدغه من، ساعت 11 : چرا این پتو انقدر گرم و نرمه؟
بزرگترین دغدغه من، ساعت 11:30:چرا این کلاس عربی انقدر بدردنخوره
بزرگترین دغدغه من، ساعت 12:چرا این ساسوکه انقدر لوس و ننره؟
بزرگترین دغدغه من، ساعت 12:30:چرا گوشی تو مدرسه ممنوعه، ولی مدرسه تو گوشی نه!
بزرگترین دغدغه من، ساعت 1: چرا کرونا انقدر باکاست؟ چرا...آخه چرا استان ما باید سفید باشه؟ چرااااااااااااااا باید مجبور باشم در عرض یه هفته ناروتو شیپودن رو تموم کنم چون مدرسه ها احتمالا باز می
« آره، پارسال یکی از دغدغه‌های دم عید من همچین چیزی بود. این که تعطیلات عید تموم بشه و اون رو ببینم. امسال دغدغه‌م اینه که وقتی این تعطیلات چند هفته‌ای تموم بشه، کیا رو ممکنه دیگه نبینم؟»
+ این آخرین جمله‌ی پست قبلیمه که به دلایلی خصوصی منتشرش کردم. گرفتن رمز برای عموم آزاد است!
دانلود کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
هنر ظریف رهایی از دغدغه ها - شهر کتاب اهوازwww.shahreketabeahvaz.com › eshop › view-16269هنر ظریف رهایی از دغدغه ها. ویژگی ها : ناشر : میلکان. مولف : مارک منسن ... افزودن به سبد خرید ... اگر بخواهیم بخشی از کتاب را انتخاب کنیم که خودش، خودش را معرفی کرده است می‌توانیم به این پاراگراف کلیدی اشاره کنیم: «حقیقت پنهان زندگی این است؛ ...معرفی کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها بیشتر از یک نفر - طاقرtoger
دغدغه‌های فرهنگی
.......
شرح مزجی یکی از بیانات محوری مقام معظم رهبری در سال ۱۳۷۳ با استفاده از دیگر بیانات معظم له است.
✨دغدغه‌های فرهنگی‌ یکی از بهترین، شیواترین و زیباترین کتاب‌هاییست که خوانده‌ام. کتابی که تک تک کلمات آن انگار با عمر ۲۱ ساله من راه رفته و قد علم کرده... 
✨دغدغه‌های فرهنگی، دغدغه‌های مردیست که در بالاترین جایگاه سیاسی عقیدتی جمهوری اسلامی ایران دغدغه‌های جامعه‌ی خود را از پایین‌ترین تا بالاترین نقطه آن می‌شناسد...
ک
پرسید: حالت خوب است؟در جواب این پرسش ماندم که چه بگویم، گفتم: همان همیشگی.بی تفاوت گفت: باز هم حالت بد است.گفتم: چه بگویم؟گفت: هرچه دلِ تنگت خواست...این جمله چقدر شبیه به تعارف بود، گفتم: دلِ تنگ من یک دریا دغدغه دارد.گفت: دل نیاز به دغدغه دارد، مثل گل که به خار نیاز دارد.می دانستم مغلطه گر خوبی ست گفتم: دغدغه ها را بگیر مال خودت، دل من نیاز به آرامش دارد.گفت: میان مشکل و دغدغه فرق است. مشکل را تو بوجود می آوری ولی دغدغه تو را بوجود می آورد.مستأصل ما
با یکی از دوستانم حرف میزدم متوجه شدم دغدغه فکری اش وضع کشور است، و با خود اندیشیدم که من هم دغدغه دارم اما نه دغدغه وضعیت کشور یا جامعه بلکه دغدغه ی خودم را دارم، اینکه همان کسی باشم که میخواهم باشم.
 
بیرون از تو هیچ اهمیتی ندارد
بیرون از تو جنگ باشد یا جشن، تفاوتی در حال تو نخواهد کرد،چه بسا جشنی باشد اما درونت عزا باشد. احساس خوشحالی، احساسیست که وابسته به هیچ عامل بیرونی نیست.
 
بیرون از تو انعکاس درون توست
به این قانون ساده ایمان بیاور و
مهاجرت یکی از مهمترین و شاید دشوارترین تصمیمات در زندگی هر فردی محسوب می شود. بدیهی است که زندگی در یک کشور جدید، مشکلات و دغدغه های خاص خود را به همراه خواهد داشت. جالب است بدانید که این مشکلات مربوط به تمامی مهاجرین است و مختص به فرهنگ یا جامعه ی خاصی نمی باشد. در این مقاله به بررسی موانع و دغدغه های اصلی مهاجرین و چگونگی مواجهه با آنان در کشور کانادا پرداخته خواهد شد.
ادامه مطلب
 
بسم الله الرحمن الرحیم
دغدغه دین داشتن همیشه جزو مسائلی است که مورد تاکید خیل عظیم دوستداران اسلام و انقلاب بوده است
و این دغدغه به مثابه ی درد است و به همین دلیل مورد تاکید است
زیرا کسی که درد دارد به دنیال درمان آن هم خواهد رفت پس کسی که دغدغه دارد ، تلاش هم میکند ، اصلاح هم میکند و ...
اما اخیرا دغدغه ها و صاحبان آنها به سمت و سویی رفته اند که نه تنها خوب نیست ، بلکه آفت هم دارد
صاحبان دغدغه به جای پیدا کردن راه درمان و راه حل درد خویش ، گرم تع
واسه این پسرکِ مو فر فر دوست داشتنی جای یک عدد خواهری خوشحالم
ولی امیدوارم هیج وقت دیگ با چاقو نره تو دل دیده شدن..
دوم شدن حقت بود:)
ولی دوست داشتم اول پارسا خایف شه ک خب نشد:(
#ترشحات یک مغزِ الکی سرخوش سر این مسابقه
:همینک منو این مسابقه دور کرد از دغدغه های روزمرگی زندگیم حتی مدت کوتاه ک پاش بودم ممنونم..
 
 دانلود کتاب هنر ظریف بیخیالی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود pdf هنر ظریف بی خیالی
هنر ظریف بی خیالی pdf رایگان
خلاصه کتاب هنر ظریف بی خیالی
دانلود رایگان کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
دانلود کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
دانلود رایگان کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه های زندگی
دانلود پی دی اف کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها
کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها دانلود رایگان
دانلود کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود pdf هنر ظریف بی خیالی
هنر ظریف بی خیالی pdf رایگان
دانلود رایگان کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
پی دی اف کتاب هنر ظریف بی خیالی
خلاصه کتاب هنر ظریف بی خیالی
دانلود رایگان کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه های زندگی
خرید کتاب هنر ظریف بی خیالی
کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها دانلود رایگان
دانلود رایگان کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها pdf
دانلود رایگان کتاب صوتی هنر ظریف رهایی از دغدغه ها
د
بازار ایران جای فوق‌العاده جذابیه. آقای لطیف مرد دلنشینی بود، دلنشین‌تر بود اگر کتاب زیر و رو بهمون نمی‌داد. معاشرت جالبی بود.
در لحظه‌ای که احساس می‌کردم چه قدر مردمان بی‌منطقن و دغدغه‌های سطحی دارن، خدا زد پس کله‌م و دغدغه‌ی سطحی‌دار شدم و هم بی‌منطق.
عرض دیگری ندارم. جز تلگرافی‌نوشتنم هم نمی‌آد.
 
 
کجاست انقطاع از امید به نماز های با حال در اتاق های نیمه تاریکِ خلوت و ساکت و اشک های سر قنوت روز های بیکار و بی دل مشغولی و بی دغدغه که تازه نوبت خدا شود... این امید افیونی کی قرار است خاموش شود و وسط روزهای شلوغ و با لباس های کار و ساعت های پر کار و پر دغدغه خدا پرستیم و خودخواهانه دنبال حال خوب و اشک سر قنوت نباشیم...
آقا «دغدغه» از کجا می آید؟ واقعی ست؟ چقدر مال خودمان هست؟ به خصوص در این زمانه‌ی ما که بنی آدم عذاب یک‌دیگر شدند؛ چقدر برای «دیگری» دردمند یم؟ آیا دیگری واقعاً برای ما مهم است؟ گهگداری از خودم می پرسم که این بشر که آن‌ور دیگر مادر و پدر و فرزند و... نمی‌شناسد و در به در دنبال رهایی و رستگاری خودش هست، آیا این‌ور هم دلش واقعاً برای فرد دیگری می‌سوزد؟ در نگاهش جز برای خود، دیگری را هم می بیند... یا نه؟
چنان می نویسند که ”دلم برای پرستاری که س
 توجه ، در کنار تمرکز مساله مهمی است ، این که آدم انتخاب کند به فلان موضوع باید توجه کند . 
و سخت است ، یعنی خب نه اینکه همیشه سخت باشد ، گاهی اوقات اینطور است که تعداد محدودی دغدغه در اطراف ذهن پرسه می زند و خب با معیار های بدیهی و ابتدایی هم میتوان لایق ترینشان جهت توجه نشان دادن را برگزید . گاهی اوقات اما مساله طور دیگری است ، آدم در یک بلبشو قرار می گیرد که تشخیص معیار ها و اهمیتشان برای آدم دشوار می شود ، حتی دیگر دغدغه ها از یک جنس نیستند ، ب
گفتم که یکی بود داشتم روش کراش پیدا میکردم بعد ماشینشو دیدم و انقد شاخ بود که بیخیالش شدم؟
عاقا طی تحقیقاتی مشخص شد طرف واقعا خانوادش خیلی شاخن.باباش فوق تخصص داره و مامانش متخصصه.خیلی معروفن تو شهر دانشجویی و اساتید ماهم ازشون حساب میبرن حتی و اینو هرجور شده پاسش میکنن.و گویا دوست دخترم داره از همکلاسیاش که فکر میکنم بدونم کیه خیلیم زشته اصن(آیکون حسودی)
خلاصه که پرونده این مورد بسته شد.
یه مورد دیگه ام دوتا از رزیدنتای جراحی دانشکدمون هر ر
ترشحات واژنی زنان نشانه چیست ترشحات واژنی دغدغه شما نیست و این چیز خوبی است و در نهایت، این مسئله ای نیست که دوست داشته باشید به آن فکر کنید.

ترشحات واژنی دغدغه شما نیست و این چیز خوبی است و در نهایت، این مسئله ای نیست که دوست داشته باشید به آن فکر کنید.
ادامه مطلب
بچه ها این کامنت ها رو کی میذاره؟
آخری رو مینویسم:
 
تنهایی صرفا عدم وجود آدمها نیست (اسم من)
امکان داره خیلی دوست داشته باشی، آدمهایی که اصلا درکت میکنن،
ولی وقتی کسی نباشه نوع دغدغه ذهنی تورو بفهمه، نوع برداشت تو از جهان، نوع خواسته های تو از دنیا، نوع دیدگاه تو به مسائل، اونوقته که تنهایی.
 
اگه کسی که اینها رو مینویسه خود واقعیش رو معرفی کنه به من، به من لطف میکنه. چه دختر باشه چه پسر چه ترنس. دوست میشم باهاش.
فقط میخوام بدونم کار کی هست.
 
مت
هو/دچار - به زعم بنده - بیش از آن که فیلسوف، باهوش و حتی بلاگر و فیش نگار باشد، یک آدم دغدغه مند است. دغدغه، اعم از دغدغه های فردی یا اجتماعی.نقطه ی قوتش این است که نمی نشیند تا دغدغه هاش رفع شوند؛ بلکه در تلاش است تا قدمی در جهت رفعشان بردارد. دچار دارد خودش و اطرافیانش را وادار به تفکر، تحقیق، مباحثه، نقد و تفسیر می کند.نقطه ضعفش اما در دو چیز است:یکی فاصله ی زیادی که بین مجاز و واقعیت وضع کرده؛ که این مسئله در تعاملات، واکنش ها و حتی رفتارهای شخ
ترشحات واژنی زنان نشانه چیست ترشحات واژنی دغدغه شما نیست و این چیز خوبی است و در نهایت، این مسئله ای نیست که دوست داشته باشید به آن فکر کنید.

ترشحات واژنی دغدغه شما نیست و این چیز خوبی است و در نهایت، این مسئله ای نیست که دوست داشته باشید به آن فکر کنید.
ادامه مطلب
دغدغه نام گذاری
در خانواده ها (حتی تمام دنیا ) یکی از دغدغه هایی که برای دختر یا پسر همیشه اتفاق می‌افتد، دغدغه نام گذاری است. این مشکل همیشه بوده پسر قبل از ازدواج همیشه به این فکر می کرده من اگه بچه دار بشم اسمش رو میذارم فلان یا دختر خانوم از عنفوان کودکی خودش داشته فلانی رو بزرگ میکرده. تازه این دغدغه بعد ازدواج زیادتر هم میشه سلایقه های مامان و بابا و عمه و خاله و مادربزرگ و بابابزرگ ها هم اضافه میشه.
اما یه ماجرایی بدتر پیش میاد واسه نامگ
امشب پاییز فصل آخر سال است، اولین کتاب نسیم مرعشی رو خوندم. چقدر خوش‌خوان و جذاب و درست نوشته شده بود. از اون متن‌ها بود که خیلی دوست دارم ورژن مردونه/پسرونه‌ش رو بنویسم.در مورد مهاجرت خیلی توی تولیدات فرهنگی و هنری کم کار کردیم. در حالی که دغدغه بزرگی‌ه و نسل ما خیلی زیاد باهاش درگیره. کم نیستند دوستان و همکاران و هم‌کلاسی‌ها و آشناها و فامیل‌هامون که ذره ذره وجودشون رو برداشتن و رفتن و تبدیل شدن به کاراکترهای مجازیِ پشت خطِ تماس‌های
گاهی اوقات بر سر راه آدمیزاد
آدم هایی قرار میگرند
که فراتر از یک دوست معمولی هستند؛
که می شود با آن ها به هر چیزی بخندی
دوست هایی هستند در زندگی
که بی دغدغه می شود بدون نقاب بر صورت با آنها معاشرت کرد؛
می شود یادت برود که میزبانی یا مهمان!
جایی که هستی خانه اوست یا خانه خودت!
حتی می شود ناگفته های دلت،
آن هایی که جرأت گفتنش به خودت هم نداری، بهشان بگویی
و …
مطمئن باشی می شنوند و نشنیده می گیرند!
چقدر خوبند این آدمها
و چقدر همه ما نیاز داریم
به حد
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم ... دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
هیچ چیز، جای واجبات ما را نمی گیرد ، متاسفانه ما در فرار از واجبات دینی به مستحبات پناه می بریم ، فکر کردیم که 10 تا زیارت عاشورا بگذاریم ، جایگزین سکوت ما در برابر ظلم و جایگزین بی همتی ما در برابر فقر محرومین و تکاثر متکاثرین می شود ! اینجور نیست . همان قدر که دغدغه نمازها و روزه های قضا شده را داریم ، باید دغدغه نهی از منکرهای قضا شده مان را نیز داشته باشیم . چه نهی از منکر هایی که از ما قضا شد ، با توجیهات مختلف!
پی نوشت : به وقت تفکر صبحگاهی
#نگرانِ حرفِ مردم اگر نبودیممسیرِ زندگیمان طورِ دیگرى رقم میخورددوست داشتن هایمان را راحت تر جار میزدیملباسى را بر تن میکردیم که #سلیقه ى واقعیمان بودآرایشى میکردیم که دوست داشتیمدلمان که میگرفت، مهم نبود کجا بودیم،بى دغدغه اشک میریختیمصداى خنده هایمان تا آسمانِ هفتم میرفتبا پدر و مادرمان دوست بودیمحرفِ یکدیگر را میخواندیم#نگرانِ حرفِ مردم اگر نبودیم،خودمان براى خودمان چهارچوب تعریف میکردیمروابطمان را نظم میدادیمدخترها و پسرهایمان
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلا
روزهایی رو میگذرونم که دوست دارم بعد از تموم شدن اون روز وقتی پام از محیط دانشگاه میزارم بیرون برم یه جای خنک  اب و هواش مرطوب و خنک باشه. سبز باشه دیوار کاهگلی داشته باشه. نور خورشید نخوره بهم. یه لیوان شربت بیدمشک و خنک بریزم برای خودم.بوی باهار نازنج بیاد. یکی باشه که بشه باهاش از دغدغه های روزی که گذشت حرف زد. و اون به اندازه ی کافی بفهمه. و به مقدار مورد نیاز صحبت کنه. هی بوی باهار نارنج بیاد. هی هوا خنک و مرطوب باشه. هی من واسه ی خودم شربت بید
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
ما دوست معمولی ایم، اون عاشق یکی دیگستما دوست معمولی ایم، به روی هم نمیاریم احساسمون رو
ما دوست معمولی ایم، از دلتنگیش دارم دق میکنم
ما دوست معمولی ایم، هیچ گزینه ی دیگه ای نیس
شب تا صبح تو بغل هم میخوابیم، ما دوست معمولی ایم
بهم میگه تب داری؟ ما دوست معمولی ایم
دستم رو میپیچم دور گردنش، ما دوست معمولی ایم
واسه دیدنش لحظه شماری میکنم، ما دوست معمولی ایم
دوسش دارم، ما دوست معمولی ایم
ما دوست معمولی ایم، من عاشقش نیستم
میخواستم بیشتر در مورد خودم بدونم و بنویسم...
شاید که نه,ولی من از اون دسته ادمهایی ام که زیاد از خودم حرف نمیزنم... از خودم...از دغدغه هام...از ارزش هام...سکوتی توی زندگیم دارم که باعث میشه کلی حرف تو وجودم تلنبار بشه و بخوام یه جایی با یه سری دوست به اشتراک بذارم.
فقط اینم دوست دارم بدونین که من اول دبستان که بودم,معلمم ام اس گرفت و ما بیشتر وقتها کلاس نداشتیم.برای همین سخت ترین درس دوران تحصیل من املا بود.هنوز برای انتخاب این ز یا ظ یا ض,باید از اط
بیخیال پراید ۹۰ میلیونی!
خط فقر شده ۹ میلیون !!
از اون فقر ۹ میلیونی بدتر ذهن فقیر منه که هیچکدوم از شغل هایی که تا الان برای خودم تصور کردم ۹ میلیون درآمد نداشته:/
فقط بچگیا مثل خیلی از پسرای دیگه دوست داشتم خلبان میشدم، فکر کنم اون حقوقش ۹ میلیون بود:)
کاش برگردم به همون بچگیا که دغدغه بزرگم مشقام بود!
حس غریبی که مدتی‌ست همراهم شده،
صبح همان صبح نیست،
مردمان همان مردمان نیستند،
شور و اشتیاقی دیده نمی‌شود و 
مدتی‌ست حتی رخت نو در این روز ها به تن نکرده است،
راستی گفتم کودکان هم دیگر کودک نیستند؟! 
دغدغه ها نیز دیگر به شیرینی آن دغدغه های قدیمی نیست.
دلیل اشک چشمانم نیز دیگر آن دلایل شیرین بچگی نیست! 
راز و نیازم با حضرت عشق نیز تغییر کرده است.
 
 در تعریف کودکان کار آمده است؛ کودکی که به صورت مداوم از او کار کشیده می‌شود. حمایت از کودکان کار یکی از دغدغه‌های همیشگی افراد دغدغه‌مند به خصوص ساکنین کلان شهرهاست. چطور می‌توانیم از کودکان و خیابان در ایران حمایت کنیم، آدرس مدرسه کودکان کار و انجمن حمایت از کودکان کار را در اختیارشان قرار دهیم. در این یادداشت ما به شما خواهیم گفت که چگونه به کودکان کار کنیم.
ادامه مطلب
دقیقا الان که من نشستم پشت لپتاپ و دغدغه‌م دیر کردن دلیوری فلان خرید اینترنتی‌مو و نتیجه فلان آزمونمه، کجا نشستی و دغدغه کدوم شیعه تو داری و کجا نشستی و داری برای ظهور خودت دعا می‌کنی؟ یابن الحسن. ما شعور درک نیازتو نداریم. از وقتی چشم باز کردیم با چشم سر ندیدیمت و چشم دلمون هم یواش یواش کور شده؛ بیا و با تویی رو نشونمون بده تا تازه بفهمیم بی تویی چقدر مسخره و دردناک بوده.
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
بعد از داستان اغتشاشات اخیر، امروز اولین جلسه کلاسم با نهمی ها بود...امروز سر کلاس افکار پراکنده وپراز سؤال بچه هارو با صدای خودشون شنیدم،کاملا صدای بزرگترها بودن و اینو می فهمیدم. با اینکه نباید و شاید جاش نبود نتونستم مقابل بعضی از این صداها ساکت باشم. کمی از رهبر گفتم و دیدم بچه ها چقدر شبیه دوران خودمن، میخوان از انکار به معنا برسن و چقدر ذاتا دوست داشتن حرفای منو بشنون تا حالشون بهتر باشه... بعد از یه سری صحبت ها گفتم فقط اینو بدونید من با
به زودی تولد ل هست
به عنوان کادو میخوام برم یه تیکه لباس واسه بچه ی نداشته ش بخرم :)
اگه چیزی مسخره تر از این سراغ دارین بگین

پی نوشت1:وقت تنگه و دست و بالم بسته
وگرنه کادو تولد واسش شوهر پیدا می کردم می بردم
پی نوشت2:ایده ی تبریک مبریک هم داشتین با کمال میل پذیرا هسدم
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
از یه شهر دوری اومده بود خونمون. هر بار میاد کلی با هم حرف میزنیم. 
اونجایی که هست غریبه. تنهایی و غربت و کار سنگین شوهرش خیلی بهش فشار میاره. 
داشت حرف میزد‌. وسط حرفاش یه نکته ای گفت که همش توی ذهنمه.
گفت: « ما مذهبیا خیلی از امام زمان دوریم. خیلی ازش غفلت میکنیم. همش دغدغه های الکی داریم. امام نه تنها بین غیر مذهبیا بلکه بین ماها هم مهجوره. حتی بینمون اونایی که دغدغه های معنوی هم دارن بازم از امام غافلن. دغدغه کار فرهنگی، دغدغه رشد اجتماعی و دی
نمی‌دونم فقط من اینطوری ام یا بقیه آدم ها هم وقتی میرن خونه یه بزرگتر همین حس رو دارن اونجا هرچقدرم نوساز باشه بازم حال و هوای روزهای بی دغدغه کودکی رو داره و بوی اون روزا رو میده ؛ روزهایی که با ث و ن ز غوغای جهان فارغ بودیم و فقط از ته  دل میخندیدیم و مربای مامان جون پز می‌خوردیم روزهایی که ن که از من و ث یک سال بزرگتر بود یواشکی بهمون میگفت دوست داره عروس بشه و من و ث بهش میخندیدیم . اونجا خودم رو واسه خاله ها لوس میکنم و اونا هم قربون صدقه قد
نمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی های خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشی های روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
با سلام و احترام 
همانگونه که مستحضر می باشید سال 1398 بعنوان سال رونق تولید نامگذاری شده است اما با نگاهی دقیق و ریز به این موضوع دریایی از اهداف عالی و متعالی در خصوص رشد جامعه ایرانی در ورای این نامگذاری دیده می شود که ذهن و فکر هر دلسوز وطن و هر فرد دغدغه مند را در این مورد پویا نموده و هر فرد ایرانی را به زعم خود و بواسطه مکتب و دغدغه های متعدد ناخود آگاه درگیر خود می کند.
بنابر این از شما خواننده فرهیخته و عالم استدعای پیوستن به این هم اندیش
دوست دارم رهبرم رادلبر پیغمبر است/دوست دارم رهبرم را وارث برحیدراست/ازتباراهل بیت و آیت خوب خداست/دوست دارم رهبرم راجلوه ای ازکوثراست/اوپیام کربلا را میدهدبرمسلمین/دوست دارم رهبرم راآسمان رااختراست/میرود راه امام وهرشهیدی باهدف/دوست دارم رهبرم راشیعیان راسروراست/دشمنان دین ماراباز رسوامیکند/دوست دارم رهبرم رادشمن اوابتر است/اسوه والگوی خوبی گشته آقا درجهان/دوست دارم رهبرم رابهر عالم گوهراست/شیعه باشدجانفدای حضرت سیدعلی/دوست دارم ره
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا؛ یکی از مهمترین دغدغه های تحصیل در استان سیستان و بلوچستان تهیه کیف و لوازم التحریر برای بسیاری از خانواده های سیستانی است که پس از وقوع خشکسالی و پدیدار شدن اقتصاد ضعیف در استان این دغدغه به وجود آمد.اما در سال های اخیر با توجه به رونمایی از محرومیت  
ادامه مطلب
داشتم فکر می کردم از چی بنویسم دیدم وضعیت الان من خودش صد صفحه ای شرح حال داره
وضعیت جدید من
تو نقطه امن دوم زندگیم یعنی همین خونه ای که تاچند وقت پیش توش حس مسافر داشتم و حالا شده سکونت گاه دائمی من
تو زمانی که دیگه جای دغدغه کلاس و نمره باید دغدغه شغل و آینده و برنامه زندگیم رو خیلی جدی تر پیگیر باشم و به یه نقطه درستی برسونم
راستشحوصله شرح قصه نیست ولی اگه خدا چشماتونو کشید روی این صفحه و خوندید
لطفا راهنماییم کنید که از کجا و چطور به وضع جدی
سامانه بیان یا همین بلاگ دات آی آر خودمان سامانه ی خوبی است و مثل خیلی از بلاگر های داخلی که درجا زده اند و دلخوش به کاربران زیادشان کرده اند نیست. هنوز دلم می خواهد بیشتر وبلاگ بنویسم دغدغه هایم را بدون ترس از تمسخر بنویسم . 
سیاسی نوشتن هم انگیزه می خواهد هم حوصله من هم فعلا حوصله ندارم . دوست دارم به ادامه تحصیل فکر کنم دوست دارم زبانم را بهبود ببخشم دوست ندارم درجا بزنم . اما انگار تاهل و اشتغال و پدر بودن آن قدر بیست و چهار ساعته هستند که نم
 چقدر دوست داشتن تو خوب است. دوست داشتن تو  ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست. دوست داشتن تو عین ساعت تحویل سال است. ــ همیشه منتظرش مانده ایم. ــ دوست داشتن تو  عیدی اول فروردین است. کاش همیشه عید بود. کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم. تو را دوست دارم زمین از چرخیدن می ماند. و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند. تو را دوست دارم. سیب ها  همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند. چلچله ها کوچ نمی کنند. وقتی تو را دوست دارم دختر کوچک آسمانم هنوز.
اولین پست ۹۸مون
اکیپ های دانشگاه همش برام بی مفهوم ترین چیز بودن!
حتی قبل رفتنم به دانشگاه!
بودن با پسر و دختر هایی که فقط برای وقت گذرونی عه و اکثرا هیچ پایانی نداره و حتی خیلی وقت ها خوش هم نمیگذره و فقط جنبه ی تظاهر و فخر فروشیِ زندگی گذشته ی هر ادمو داره!
مثلا دغدغه ی این که امروز فلان مانتو با فلان رنگ رژ و فلان کیف و کفش رو بپوشم که شاید اقای xخوشش بیاد!
یا اینکه فلان پسر بهم نگاه کرد!اون یکی سلام کردم!این یکی اسمم رو بلد بود و ...
نمیخام بگم من خیلی فلانم و ای
من هومانم چیز هایی را دوست دارم که هیچ کس دیگر دوست ندارد یا افراد کمی دوست دارند و از چیز هایی بدم می آید که همه دوست دارند تنها چیزی که هم من دوست دارم و هم شما ها ادبیات است پس اکثرا راجع به ادبیات حرف میزنم ولی درباره ی چیز های دیگری هم که دوست دارم هم مینویسم
نکته :من نه نردم نه گیگ نه آدم معمولی 
آرامش دل تویی ... وقتی که گم می شویم لای خروار خروار روزمرگی و فکر و کارو بار
که عروسی چطور باشد،
جهیزیه چطور باشد،کنکور ارشد را کی شروع کنم، 
سالاد اِل و خورشت بِل  چطور درست می شود،
فلانی چرا آنطور گفت
خودمان را به درو دیوار بکوبیم که در چشم دیگران بهترین باشیم، 
نجیب ترین باشیم
زیبا ترین باشیم 
کدبانو ترین باشیم 
و بین ده ها دغدغه ی ریز و درشت دیگر 
 باید یک لحظه ایستاد و
به تو فکر کرد 
که این روز ها،
لای این همه دغدغه،
چقدر دغدغه ات توی د
دکتر صلواتی‌زاده می‌گه "چنان با فراغ بال می‌نویسی که من فکر می‌کردم هیچ مشکلی توو زندگیت نداری" بهش می‌گم "مگه می‌شه آدم مشکل نداشته باشه؟!".ولی ما یه همسایه‌ای داریم که هیچ مشکلی نداره، به‌خصوص با ادبیات.این رو امشب فهمیدم و مثال نقض حرف‌هام پیدا شد. به جای "کثافت" نوشته بود "کسافت" و وقتی که بهش گفتم "املای "کثافت" رو اشتباه نوشتی"، گفت "بی‌خیال! واقعا چه فرقی می‌کنه بنویسیم کثافت یا کسافت؟!".البته شاید بشه اسمش رو گذاشت دغدغه نه مشکل. مثل
اگر خدا را دوست داری
اگر خدا را دوست داری،✨خدا گفته است:✨(لا یسخر قوم من قوم)همدیگر را «مسخره نکنید.»
اگر خدا را دوست داری، ✨خدا گفته است:✨(ولا تلمزوا انفسکم)از همدیگر «عیب جویی نکنید»
اگر خدا را دوست داری ،✨خدا گفته است:✨(ولا تنابزوا بالالقاب)«لقب زشت» به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، ✨خدا گفته است:✨(و انفقوا فی سبیل الله)در راه خدا «انفاق کنید.»
اگر خدا را دوست داری ،✨خدا گفته است:✨(و بالوالدین احسانا)و «به پدرو مادر نیکی کنید.»
اگر خدا
دوست دارم انقدر پول داشته باشم که برم چندتا مغازه یه عالمه کاکائو با برندهای مختلف(شکلات نه ها) بخرم بدون هیچ دغدغه ای بدون اینکه نگران باشم پولش چند میشه یا باید صرفه جویی یا پس انداز کنمبدون اینکه اصلا ب این فکر کنم که چند میشه یه عالمه کاکائو داشته باشمو بشینم بخورم و از ترس تموم شدنش تو یخچال کنار نزارم
توییتر و اینستاگرام را بسته‌م چند وقتیه و دارم سعی می‌کنم از وقت‌های بی‌کاری‌م که متاسفانه یا خوشبختانه کم هم نیستند استفاده‌ی دیگری بکنم. هشت نه ماهیه که کار نمی‌کنم و به طبع یک یک‌قرانی هم در نیاورده‌ام.روزهای بیست و یک سالگی می‌گذرند و هر روز بیشتر از روز قبل سردرگمم. ح یک روز نوشته بود: "هر شب با این امید می‌خوابی که روز بعد یه کم کمتر گنگ باشه." و صبح می‌بینم که نیست. می‌بینم که بیشتر از روز قبل و روزهای قبلش نمی‌دونم باید چه‌
یکی از دوستام می گفت، هر کسی خیلی خودش را دوست داشته باشه آنگاه سایرین را هم دوست خواهد داشت. 
 
ایده ایشان این بود که دوست داشتن دیگران به دلیل دوست داشتن خود است و هر چه خود را بیشتر دوست داشته باشید آنگاه دیگران را نیز دوست خواهید داشت.
 
ادامه مطلب
میخوام بدونی عزیز دلم 
تو رو دوست دارم، بیشتر از هر کس و هر چیزی که دوست داشتم 
جوری که هیچ چیز و هیچ کس رو اینجوری دوست نداشتم تا الان 
عشق من
دوست دارم 
اونقدر که میتونم چیزی یا کسی رو دوست داشته باشم، شاید هم بیشتر
اونقدری که کسی مثل من میتونه عشق چیزی بشه، حتی بیشتر 
دوست دارم 
خدایا چیزی به نام من وجود ندارد چون من از خودم چیزی ندارم
همه چیز توئی و از توست
جسم است که تو داده ای
قدرت است که تو داده ای
تنها چیزی که من دارم و از قضا آن را هم تو داده ای، اختیار است و من با اختیاری که تو داده ای افسار مابقی داده هایت را در دست دارم.
خدایا من ماموری بیش نیستم.
توئی مدیر و مدبر و اداره کننده ی امور و منم مامور اجرا و واسطه تحقق اراده تو.
خدایا توفیقی ده که لایق واسطه بودن و ابزار تحقق اراده ی تو باشم و امانتی را که ابزار انجام ما
سلام دوست عزیز میدونم که این روزها ، همه چیز واست شده کنکور . بخوای بری خرید ، بخوای سفر بری ، پارک بری یا مهمونی ، فرقی نداره . اون چیزی که مشخص می کنه چقدر باید براشون وقت بزاری کنکور هست.
ممکنه یه آدم با این مشکلات حال کنه و یکی هم حالش به هم بخوره...
مطمعن باش یه روزی میاد که دلت واسه همین روزا تنگ میشه ... همین روزهای که دغدغه ات فقط و فقط کتاب و درس هست..
واسه رسیدن به رویاهات تلاش کن اما خودتو محدود به کنکور نکن..
ببین دوست من 
تو تموم تلاشتو بک
نام کتاب: #آوسنه_باباسبحان | نویسنده: #محمود_دولت_آبادی | #موسسه_انتشارات_نگاه | ۱۴۹ صفحه.برشی از کتاب:شوکت گفت: پس ما کِی می توانیم چار روز از این قال بیرون بریم؟ یک فصل که فصل کشته. یک فصلم که فصل درو! بعدش هم که پالیز و پنبه‌س. بعدش هم که هزار کار دیگه..یادداشت من:کتاب های دولت آبادی نمونه ی عینی #رئالیسم_اجتماعی هستن و شما می تونید توی تک تک جملات کتاب، زندگی و دغدغه های زندگی رو ببینید. آوسنه یعنی "افسانه، قصه" و باباسبحان یکی از شخصیت های اصلی ک
روز جهانی دوستی یادی هم بکنیم از اون بزرگواران که در قالب دوست من دوست داره با دوست تو دوست بشه ، دوست داری با دوست من که که دوست داره با دوست تو دوست بشه، دوست بشی ! اومدن جلو... بعد نگو اون زیر میرا یه هدفای دیگه داشتن. از جنس آستین بالا زدن واسه شازده پسرشون. بعد چون از نه شنیدن هراسان بودند واسطه بدبخت رو پاس میدادن سمت ما خودشون مشغول جا باز کردن تو دل ما بودند. بعد ما به واسطه که گفتیم نه، دیگه رویی ازشون ندیدیم! یه جوری نیست شدند که انگار هیچ
1. دلم سیگار میخواد
چند روزه
همین طور بیخودکی
و من دارم به شدت مقاومت میکنم
2. ده روزه رنگ مو خریدم هی میخوام موهامو رنگ کنم هی میگم بزار نزدیک تر بشیم به عید؛ حالا باحالیش اینه من کلا تو عید کسی رو ندارم که قرار باشه موهامو ببینه جز همین همسرجان و پسرجان که الانم میتونم مستفیضشون کنم :دی 
البته اینم که سرم شلوغه و وقتشو ندارم بی تأثیر نیس
3. تحت تأثیر صدف بیوتی رفتم ست هایلایتر و کانتور با کانسیلر گرفتم که اصلا نمیدونم کدومشو کجا میزنند و دنبال
دوست دارم کمی آرام بخوابم
کمی بی دغدغه 
کمی بدون هیچ فکر و خیالی
بدون هیچ مزاحمتی
خواب راه فرار خوبی است از فکر نکردن
و فکر کردن واااااای چه کار بزرگی است
به هرچه فکر مکینی میفهمی باید به چیزهای دیگری هم فکر کنی
فکر کنی و فکر کنی و فکر کنی
اینقدر که دیگر کلافه میشوی
میفهمی فقط مرگ تو را نجات خواهد
میبینی که دنیا به فکر کردن اهمیت نمیدهد
هر کس دنبال چیزی متفاوت است
تو اعتراض میکنی
که چی؟ که چی این همه هیاهو و عجله
برای چی؟ برای کی؟
خدا تو فقط ای
داشتن یه دوست خوب و مهربون ، یه نفر هم عقیده با تو ، یه نفر از جنس تو ، یه نفر که درکت میکنه چون مثل خودته خیلی خوبه . یه همچین دوستی دارم . با اینکه مجازیه ، با اینکه تا الآن ندیدمش ، صداشو نشنیدم ولی بهترین دوستمه . از مرز اینترنت و وای فای فراتر رفتیم و واقعی شدیم . دو تا دوست حقیقی . دوست دارم دوست خوبم ....نیلو
نمیشه تهران رو دوست نداشت :) اعتراف میکنم به نسبت قبل، کمتر دلتنگش شدم اما معنیش این نیست که کمتر دوسش دارم. مگه میشه شهر بهترین سال‌های جوونی رو به این سادگی فراموش کرد. یه چیزایی هست که مخصوص تهرانه و این خواستنیش میکنه. حتی اگه همون موقعیت رو شهر دیگه بتونی داشته باشی هرگز مزه‌ی تهرانیش رو نمیده. شاید واسه اینه که میگن خاک تهران آدمو میگیره... نمیدونم بهرحال صدسالم که از اینجا دور باشم و برگردم باز احساس غربت ندارم. تهران برای من شهر هدف‌ه
سلام و عرض ادب!من مصطفی میزانی هستم. مهندس برق گرایش قدرت از دانشگاه سمنان.
در دوران تحصیل و البته پسا تحصیلم دغدغه‌هایی داشتم و دارم که دوست دارم بهشون بپردازم...
خیلی از دانشجوهای دور و اطراف من و صد البته خود بنده نیازهایی داشتم در زمان تحصیل که فکر می‌کنم به هیچ وجه برآورده نشد! و دلم نمی‌خواد عبث و ابتر باقی‌ بمونه. ایشالا که مسیر درستش رو طی کنه به جای خوب هم برسه.
ممنون می‌شم از دوستان عزیزی که دنبال می‌کنن بنده رو، در صورتی که کمکی از
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوستتا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفسطوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه ان دام و منبر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشرهر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنکدردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده هم چون توتیاخاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
 
حض
گفت سعدی مصرعی ، این بس نکوست # دوست آن باشد که گیرد دست دوست
این سخن اکنون چه بی معنی شده # یا که این سان گفتمان در عصر اوست
مردمان اینک ملون گشته اند # می کنند از کله ی هر دوست پوست
دست کس را گر نمی گیری مگیر # اینچنین رفتار خنثی از چه روست
بخت بد را منتظر گشتی به دوست # غیبت و تهمت تو را یک گفتگوست ؟
خورده ای از سفره اش صد من نمک # چشم بر هر لقمه انگاری که موست
گرجی از دنیا تو خود تنها برو # همره یکرو فقط یک آرزوست
هر کسی که دغدغه مردم را دارد، باید کاری کند که مردم به ایمان، تبعیت و اطاعت قلبی کشانده شوند، مردم ایران، مردمی مؤمن، دین باور، معتقد به مبانی و برای فداکاری در این راه آماده‌اند، بنا بر این کسانی که می‌خواهند مردم یک نقش عملی و عینی داشته باشند و حکومت الهی با جنبه مردمی توأم شود، باید جاذبه‌ها و زیبایی‌های این مسأله را از نظر عقل و منطق بشری تبیین کنند و مردم را برای حضور در صحنه به شوق آورند. مردم نیز با ایفاء نقش واقعی خود، همواره ناصر
نمی‌دونم. دوست دارم کامل بنویسم که پر از خشمم. که چه‌جوری می‌گذره و نمی‌گذره حتی! اما فعلا چیزی که مهمه اینه که هیچ‌وقت این‌قدر پر از انگیزه قتل نبودم:
صبح به بچه‌های اکیپ دبیرستانم روز مهندس رو تبریک گفتم. با این‌‌که دوست نداشتم این‌کار رو بکنم اما انجامش دادم چون تنها کسی‌ام که توی اون گروه مهندسی نمی‌خونم. حتی فکر می‌کنم نگار خیال می‌کنه یه‌کم حسادت هم می‌کنم بهشون که مهندس می‌شن:) خدایا من سکوت می‌کنما ولی خداوکیلی کسی که یه وا
عکسای حدود شش ماهگی علی رو که نگاه میکردم، به خودم گفتم چرا اون موقع به اندازه ی کافی لُپ های آلوچه ایش رو نخوردم!! 
آخه چی شد که من اون دست و پاها و لُپای گوشتالو رو گازگاز نکردم؟؟!
خوب که فکر کردم یادم اومد که اون موقع تنها دغدغه م بزرگتر شدن پسرم و دراومدن دندوناش بود، و وقتی دندوناش دراومد، دیگه اون لپا هم آب شد... 
انتظار بزرگ شدنش رو میکشیدم، درحالیکه هیچ لذتی از کوچک بودنش نبردم!
مثل همین الان...
 گاهی فکر میکنم در چندسال آینده دلم برای هم
عشق در لحظه پدید می آیددوست داشتن در امتداد زمان؛این، اساسی ترین تفاوت میان "عشق و دوست داشتن" است.عشق، معیارها را درهم می ریزد...دوست داشتن بر پایه ی معیارهابنا می شود...عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشددوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد...عشق، قانون نمی شناسد!دوست داشتن، اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست...عشق، فوران می کند چون آتشفشان و شره می کند چون آبشاری عظیم ...دوست داشتن، جاری می شود چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم
سلام   حدود یک سال و خورده ای میشه که دیگه مطلبی ننوشته ام، تو طول این مدت چندین بار به وبلاگ سرزدم و قصد نوشتن کردم، اما دستِ دلم به هیچ وجه به نوشتن نمی رفت. تو همین ماه فروردینی چندین بار با خودم کلنجار رفتم که شروع کنم به نوشتن ... اما باز هی بهانه ی اتمام کارهای عقب افتاده، توی ذهنم باعث پس  زدن این هدف می شد. خلاصه امروز صبح، صبح هفتمین روز ماه رمضون خیلی اتفاقی نشستم پشت میز و میخوام شروع کنم به نوشتن.
شاید خیلی با من آشنا نباشین و ندونین م
فروش مواد شیمیایی یکی از دغدغه های مهم صنعتگران به حساب می آید. کیفیت مواد اولیه می تواند بر روی محصول نهایی تاثیر ویزه ای داشته باشد و کیفیت این محصول را تعیین نماید. در نتیجه تهیه ی مواد اولیه ی با کیفیت از بهترین برند ها و مناسب ترین قیمت همیشه یکی از دغدغه های مهم صنعتگران به حساب می آید.
مواد اولیه ی شیمیایی در همه ی صنایع نظیر ، کشاورزی، شوینده ها، صنایع غذایی، داروسازی و... نقش مهمی دارند.
 شما می توانید برای خرید و فروش مواد شیمیایی با م
 از وقتی رفتم کتابخونه احساس میکنم خیلی بهتر میخونم! قصدمم اینه تاروز آخر برم .. دیگه ببینیم خدا چی میخواد ...
 
امروز یه دختر اومده بود کتابخونه شبیه زلیخاه بود یه نمهولی نه خداییش قیافش خیلی به دلم نشستمخصوصا فرفریاشعاشق این تیپ موفرفریم نه درشت نه ریز خیلی خوشگل و مرتبولی چه کنم که موهام لختهههههههه لختهههههههههدقیقا باهمین غلظت
 
امروز داشتم به خودم میگفتم میم.الف زندگی بدون دغدغه بدون مشکل نمیشه ، بدون هدف نمیشه ... پس تلاش کن بجنگ با شر
.
برای همه مون اتفاق اوفتاده که قلبمون شکسته به خاطر حرف یا رفتار ِ یک آدم دیگر .یا حتی در یه روز و یه لحظه از آدمایِ مختلف .حسِ تلخ بعد از این تجربه باعث شده یه وقتایی بگیم دیگر به ادما اعتماد نمی کنم و یا دیگر با هیچکی گرم و صمیمی نمیشم یا اینکه دیگر از خودم و دلنگرانی هام و دغدغه هام به کسی نمی گم چون درک نشدیم و یا حتی مسخرمون کردن به خاطرِ اون دغدغه .
شاید بعضی هامونم مدتی دور شده باشیم از ادما ولی اکثرمون بازم بر میگردیم .بازم اعتماد میکنیم .ب
امروز نشستم پای کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها. کتاب، کتابه حجیمی نیست و متن روانی داره.
برای من به اینصورت بود که بیشتر مطالبی رو که بصورت پراکنده از کتابهای دیگه یادگرفته بودم. تمیز و مرتب آورد جلوی چشمم. مطلب تازه بهم نداد فقط نظم بخشید به دانسته هام و همینطور یادآوریشون کرد.
از خوندنش لذت بردم.
البته چند صفحه هنوز به پایان کتاب مونده
 
امروز اکرانِ "چی‌چکا - قصه‌ی شب" تو شیراز بود و همین بعد از مدتها پامو به سینما کشوند. مستندی درباره شخصیت و زندگیِ بزرگمرد، ابراهیمِ منصفی. رامی. از دیدنش لذت بردم. حیف. حیف.حیف.
برای نمایشی که بلیطشِ 10 تومن بود 70 تومن هزینه کردم. یه بخشی از این هزینه ی نامتناسب رو بدشانسی هام تشکیل داد و بخشِ بزرگترشو حماقت هام. به هر حال؛ ارزششو داشت. 
یکی از وبلاگای خوبی که همیشه دنبال میکنم (حتی وقتی خیلی کم تو بلاگ فعالم) وبلاگِ سپهرداده. قلمش دوست داشتنیه
داشتن یه دوست خوب و مهربون ، یه نفر هم عقیده با تو ، یه نفر از جنس تو ، یه نفر که درکت میکنه چون مثل خودته خیلی خوبه . یه همچین دوستی دارم . با اینکه مجازیه ، با اینکه تا الآن ندیدمش ، صداشو نشنیدم ولی بهترین دوستمه . از مرز اینترنت و وای فای فراتر رفتیم و واقعی شدیم . دو تا دوست حقیقی . دوست دارم دوست خوبم ....نیلو
 
هیچوقت اعتراض های مخالفین ممنوعیت ورود زنان به استادیوم ها رو نفهمیدم...
و احمق هایی که همه چیو ول کردن و فقط این رو حقوق اصلی زن و اعتراض به حقوق زن میدونستن!
درصورتی که بنظر من هتک حرمت زن فراتر ازین مسائل پوچه..
و خیلیم هتاکی های واضح و مهمی به شان زن هست که این اصلا به چشمم نمیاد!
وقتی چنین آدمای جوزده ای تو استادیوم ها هستن چرا باید یه زن این دغدغه داشته باشه..
میگفتم یعنی واقعا چطور میشه چنین چیزای پوچی بشه دغدغه،بشه حسرت، و بنازم کانال ها
بالاخره visual studio نصب شد بریم ببینیم چه میشود ...
یکی از کتاب هایم را به او دادم و آخر هر فصلَش چند خطی که در ظاهر کاملا بی ربط است نوشتم فردا کلاس ساعت اول را نمیروم چون از استادش بدم می آید گرچه کلاس ساعت دوم با استاد احمقَش هم چرت است ولی میروم چون امیدوارم بتوانم راهی را باز کنم که بشود بیشتر با او حرف زد. هوا هم سرد شده ولی من از همان هایی هستم که در یخبندان و دمای صفر درجه با شلوارک و آستین کوتاه در حیاط قدم میزند، آهنگ گوش میدهد، قمارباز میخوا
امام علی علیه السلام  : 
أَصْدِقَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ َأَصْدِقَاؤُکَ صَدِیقُکَ وَ صَدِیقُ صَدِیقِکَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّکَ وَ أَعْدَاؤُکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّ صَدِیقِکَ وَ صَدِیقُ عَدُوِّکَ
دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نیز سه دسته اند، اما دوستانت، پس دوست تو و دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو است. و اما دشمنانت، پس دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو است.نهج البلاغه ، حکمت ۲۹۵
سلام سلاممن اوووومدم دوباره‌ اما اینبار با یه عالمه حال خوووب
اغلب اینجا از ناراحتیام و دغدغه هام مینوشتم 
ولی امشب اومدن از حال خوبم بعد از مدتها بنویسم
من خیلی خوبم 
این مدت خیلی طولانی درگیر غول بزرگ ایده آل گرایی شده بودم که داشت نابودم می‌کرد و اگر استادم نبود و به دادم نمی‌رسید معلوم نبود تا کی و کجا این حال بد رو با خودم میبردم
خداروشکر واقعآ 
این مدت خیلی خیلی کم میام بیان بیشتر اینستام و مینویسم
بچه‌هایی که دوست دارن کامنت خصوصی
چند روزی است که دلم هوای نوشتن کرده بود. نوشتن در وبلاگ آرامم می‌کند؛ چیزی شبیه به آنهایی که شبانه در دفتر خاطرات‌شان چیزکی می‌نویسند. از اینستاگرام و تلگرام و توییتر و آن دنیای شلوغ بیرون که خسته می‌شوم به‌سراغ وبلاگم می‌آیم. اینجا هیچ چیزی ندارد و همین هیچ‌چیز نداشتنش قشنگش کرده!
اما چه می‌خواستم بنویسم؟! هیچ! راستش را که بخواهید حرف برای گفتن زیاد دارم؛ اما فراموش کرده‌ام. در آن گوشه ذهنم کلمات فریاد می‌کشند؛ ولی آن‌قدر صدای‌شان
تو زندگی واقعی مجبوری با بعضی از آدمها معاشرت کنی که هر چقدر هم که مناعت طبع داشته باشی، آخرش هم بخاطر دغدغه های کوچیکشون اونقدر بهت فشار میارن که تو هم سطح دغدغه هات به همون اندازه پایین بیاد. یهو به خودت میای و میبینی که داری با هزار فکر بزرگ که توی سرت هست، درباره ی چیزهای کوچیک غصه می خوری...
این جور وقتها خیلی انرژی صرف خوم میکنم تا دوباره خودمو از این پستو بالا بکشم.
این جور وقتها خیلی به اخلاق گند شرلوک غبطه میخورم.
کاش میشد به همون راحتی
بعد به خودت میای میبینی زندگی همونقدر پر چالشه، مثل روزهای قبل، حتی بدتر. که مهمونی و بوس و قلب و نی نی جدید و جوجه اردکای تازه به دنیا اومده و دلخوشی های فندقی ِ دیگه، ظاهرا چیزی رو تغییر ندادن. یا حداقل فعلا تغییر ندادن.
صبح از خواب پامیشی. کش و قوسی به بدنت میدی، درد تو بدنت جریان پیدا می کنه. یادت می افته دوست ِ خشنت دوباره برگشته. شاید بگین دوست که خشن نمیشه. اما چیزی که همیشه همراهته اما بی رحم و تنده ولی خیلی چیزا یادت داده، به نظرم اسمش م
تا حالا شده بیخیال هرچی که هس ونیست دلت بخواد  چند روز گم و گور شی ؟
یه روزی که شاید خیلی هم دیر نباشه و اصلا همین امروز باشه
دلت بخواد پاشی,حاضر شی, بدون هدف,بدون مقصد راه ییفتی تو خیابونا بین مردمی که نمیشناسنت
نه براشون مهمی ...بری ...انقد بری که ببینی سر از ایستگاه مترو در اوردی
یلیط بخری و توی ایستگاه , بین همه ی شلوغیایی که هول میزنن برای رسیدن به مقصد,
آروم و بی هیچ دغدغه ای خودتو به انتهای قطار برسونی و بشینی
پلک ببندی و بی توجه به هرچی که
چه قدر #خوب است که:#دوست باشیم و دوست بداریم، همه دوستانی که دوست میدارند تا با ما دوست باشند...سکوت نکنیم، بگوییم #بخندیم... اخر انها را جز ما دگر چه #امیدی است جز خدا و ما؟ وانها #مسرور اگر ما گوشه چشمی بیندازیم به آنها...نه... اشتباه نکن... #گدایی_محبت نمیکنند؛ سرمان #منت مینهند، وگرنه چه کسی محتاج خلق بی سر و پای خدای تمام اراده و سر است؟ یا دریای تمام قد #خروش مگر مُرد از بی بارانی؟ ...دلتان شاد و لبتان خندان به این دنیای پست تمام بغض و نفرت..._____________
دیگر از باریدن خبری نیست. دیگر از خندیدن اثری نیست زیرا دیگر دوست داشتن در کلبه دلم اقامت نمی کند! مثل همیشه کلمه معروف را بازگو می کنم: پشیمانم...
اما بی تاثیر هست زمانی که ابرها دیگر از این آسمان گذشته اند و از انسانیت به دور است باد را دشنام بگویم!
دوست دارم عصبانی نشوم و دوست دارم بی اختیار گریه کنم. 
 دوست دارم در مقابل آینه به ایستم و رخ در رخ چهره رو به رو بگویم: دوستت دارم...
دوست داشتن چرا اینقد زیبایی؟ 
دوستم داری، دوست داشتن؟
 چه کسیست ک
منبع عکس

به نظرم مهم ترین فاکتور ارزشمند دوستی های قدیمی ؛ جدا از خاطره های مشترک زیاد و شناخت بیشتر و بیشتر ؛ اینه که اونا واقعی هستن . اینکه این همه مدت با این حجم از مشغله و کار و دغدغه هایی که هر کسی داره ؛ آدم اون وسطا یه تایمی خالی کنه برای یه دوست قدیمی مهمه ؛ وگرنه اگه به تکرر دیدار بود که آدمایی زیادی رو هر روز و هر روز می بینیم ...
اولین سالیه که میتونم بدون دغدغه ی درسی با خیال راحت به محرم برسم....
همیشه مجبور بودم ی کتاب بگیرم توی بغلم و در تایم سخنرانی بخونمش...درس خواندن تو مراسم عجیب برکت داشت...خیلی خوب یاد میگرفتم یادمم میموند.برعکس همیشه!!
اولین سالیم هست که کربلا رفتم...حسم متفاوته با سالهای قبل...
+دلم میخواد تهران بمونم آخه مراسم های اینجا رو بیشتر دوست دارم ولی وضعیت پدر شوهر هنوز کاملا استیبل نشده...به خاطر همین میربم شهرستان...
++التماس دعا
وقتی به سن خاصی می رسی متوجه می شوی که زندگی حال حاضر تو همان زندگی ایی نیستی که دوست داشتی داشته باشی. تو متوجه دروغ هایی می شوی که به عنوان عقیده و قانون توی ذهنت فرو شده است. آیا غیر این است که تو اخلاق پدر و مادر، و رفتار خواهر و برادر هایت را به ارث می بری؟
وقتی اراده ی آزادت به بند کشیده می شود
نه تنها خانواده بلکه هر حادثه و اتفاق تصادفی می تواند در شکل گیری شخصیت و در نهایت زندگی فعلی ات تاثیر بگذارد. از شغل تا شیوه ی حرف زدن و تمام دستاورد
من را دوست داشته باش؛در امتدادِ زمان،از شکوفه بارانِ درخت هاتا عرق ریزانِ گل هااز خش خشِ زرد و نارنجی ها زیرِ قدم هایِ دخترکان عاشقتا نفس هایِ گرم پسرک رویِ دستهایِ از سرما قرمز شده معشوقش...من را دوست داشته باش؛اندک و فراوانش مهم نیست،من را در گذران فصل هاهمچون روزِ اول دوست داشته باش...با هر بوسه ؛حسی شبیه اولین بوسه را تویِ رگهایت حس کنو با هر بار دیدنمبازفکر کنکه معشوقت حتمااز جایی جز زمین آمده...من را دوست داشته باش؛در امتدادِ شبهایِ طول
امام باقر ع فرمود هرگاه بدانی در توخیریهست بدلت نگاه کن اگر اهل طا عت خدا را دوست و اهل معصیت خدارا دشمن دارد در تو خیر است و خدا هم ترا دوست دارد واگر اهل طاعت خدا را دشمن واهل معصیت خدا دوست دارد در تو خیر نیست وخدا دشمنت دارد دشمنت دارد و هر کس همراه دوست خود است وفرمود دو مومن هرگز با هم بر خورد نکنندجز انکه برادرش را بیشتر دوست دارد بهتر است  و فرمود هرکه برای دین دوست ندارد و برای دین دشمن ندارد دین ندارد پیداست که شخص متدین حد اقل باید پی
چه قدر #خوب است که:#دوست باشیم و دوست بداریم، همه دوستانی که دوست میدارند تا با ما دوست باشند...سکوت نکنیم، بگوییم #بخندیم... اخر انها را جز ما دگر چه #امیدی است جز خدا و ما؟ وانها #مسرور اگر ما گوشه چشمی بیندازیم به آنها...نه... اشتباه نکن... #گدایی_محبت نمیکنند؛ سرمان #منت مینهند، وگرنه چه کسی محتاج خلق بی سر و پای خدای تمام اراده و سر است؟ یا دریای تمام قد #خروش مگر مُرد از بی بارانی؟ ...دلتان شاد و لبتان خندان به این دنیای پست تمام بغض و نفرت..._____________
من یک معلم هستم. نه به اعتبار یک عدد پرسنلی و حق الزحمه ای که بهای کارم نیست. معلمی برای من نه یک شغل که یک فیض بی انتها و یک هدیه آسمانی است. معلمی یک دغدغه مقدس است در جهانِ تلاطم زده و جهلِ نوین امروزی. معلمی یک ایثارِ مقدس برای احیای انسانیت و اعتلای آزادی است. من معتقدم هر کس به اندازه ای که از خود می گذرد درجه ای از معلمی دارد. معلمی استمرار حرکت همه ی انبیا ، اولیا و شهیدان است.
وقتی محصول سال ها خرد و اندیشه و تجربه را در کام شاگردانت می ریز
تفکر غالب ماها (یعنی من و میم و اغلب اطرافیانمون) اینه که روز تولد آدم هم یه روزی هست مثل روزهای دیگه.یعنی در این حد بی ذوقیم ما.ولی خوب آدم هرچقدر هم بی تفاوت باشه بالاخره اون احساس خاص به روز تولدش رو داره.آدمها همیشه مورد توجه قرار گرفتن و دیده شدن رو دوست دارن.ولی من واقعا واقعا الان و تو این سن هییییچ توقعی از هیییچ کس ندارم که یادش بمونه و تبریک بگه.اونم با این دغدغه های متعددی که آدم ها این روزها دارن.
امروز تولدمه و رسما وارد 33 سالگی میشم.
دوست دو ساله من، دوست گرمابه و گلستان من...دوست پارک ملت و سینما چارسوی من..دوست عدسی و پوره سیب زمینی من....دوست من به خاطر اینکه بهش گفتم "شلغم نباش" دیگه با من گرمابه و گلستان نمیاد :(
هرگز باورم نمیشد "شلغم" تاثیری داشته باشه رو آدما...
 
 
 
نتیجه امروز: هیچ کدام از صیفی جات را به دوستتان نسبت ندهید...دیگر دوستتان نخواهد داشت حتی اگر عذرخواهی هم کرده باشید.
ذکر خود گویم و پرواز کنم تا بر دوستباز چون باز نشینم کُلَه منبر دوست
من نه چون سایه کشم رخت سیه تخت زمینغنچه‌ی صبحم و اطوار کنم بر سر دوست
بوی خون می‌رسد و طلعت ابلیس از دورمست می‌خیزم از این خلقت بلواگر دوست
شرع تو خواندم و این شیوه مرا سود نکردکعبه آتش زدم از این دم جان‌پرور دوست
گفته بودم به فلک خاک من از دیده زدایگوش می‌کرد و نمی‌کرد من و محضر دوست
وعده‌ی چشم تو شد خاتم تنهایی جانعالمی پام فتد باز منم چاکر دوست
ساقدوشان تو این کار به من
تماس گرفت گفت  کارت نامزدیم رو با خانومم میخواستم بیارم دم منزلتون تقدیم کنم
و من نمیفهمم چرا نامزدی مهندس دعوتم در حالی که سه چهار سال پیش همکار بودیم و از اون به بعد فقط سلام و علیک و تبریک سال نو. 
گفت دلم میخواد یکی از دوستای خانومم باشید. دوست دارم بیشتر باهم آشنا بشید.
میخواستم بگم جناب من وقت نمیکنم سرمو بخارونم الان دوست شدن با همسر تو چرا باید جزو اولویتهام باشه! 
مبارکشون باشه. خوشحالم از خوشحالی شون. 
سلام
موضوعی که میخوام مطرح کنم، مطمئنا دغدغه اکثر شما هم هست؛ منتها این دغدغه، مثل ازدواج یک دغدغه آشکار نیست؛ بلکه دغدغه ای پنهان اما مهم و اساسیست.
ببینید، بحث ما ربطی به سیاست نداره، گرچه متاسفانه همه چی تحت سلطه سیاست هست؛ چه در ایران چه در جهان، اما این مقوله، یک بحث فرا سیاسی و جهان شمول است که نه تنها در ایران، بلکه در آمریکا، چین ،انگلیس و غیره حکم فرماست.
چرا نظام زندگی باید طوری باشه که پولدار هر روز پولدار تر و فقیر هر روز فقیر تر ب
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم فرهاد

انشا در مورد تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
معنی بیت تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم
دانلود کتاب تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم

معنی شعر ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
دانلود آهنگ تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم
انشا درمورد تورا ای کهن بوم و بر دوست دارم
ترجمه شعر کهن بوم و بر
هیس، آن جمله را بر زبانت نیاورهمان جمله ی ....... ( دوست دارم تو را)مبادا کسیبفهمد که تو ....... ( دوست داری مرا)همان جمله که مثل زهربه اعماق قلبم فرو می رودهمان جمله که مثل یک تیر تیزتمام دل خسته را می درد.نگو دوست...... ( داری مرا)وای! یادم نبودکه باید جلوی خودم را بگیرمنگویم تو را دوست..... ( می دارمت)نباید برایت بمیرم!نباید بگویی که من را تو دوست... (داری)نباید بگویم تو را دوست ... ( دارم)نباید بفهمد کسی قصه ها رانباید تو را بی تو تنها گذارم
 
یه  پرنده دوست دارهآسمون  آبی باشهروزای خوب خداصاف و آفتابی باشه
 یه  پرنده دوست دارهخوب و مهربون  باشهشب پیش ستاره هاروز تو آسمون  باشه
یه  پرنده دوست دارهتو دلا غم نباشهلبا پرخنده باشهدرد و ماتم نباشه
 یه  پرنده دوست دارهرو  زمین جنگ نباشههمه دل ها شاد باشنهیچ دلی تنگ نباشه
یه  پرنده دوست دارهقفسش باز بمونهاز قفس فرار کنهراحت آواز بخونه
{سبک زندگی مهدوی - شماره 40}
 
اهمیت توجه به یتیمان معنوی
 
در سبک زندگی مهدوی، بی تفاوتی و بی دغدغه بودن، جایگاهی ندارد. یعنی نمیشه یکی ادعای مهدی یاوری داشته باشد و نسبت به جوانان جامعه اش بی دغدغه باشد. یاران امام زمان علاوه بر اینکه به فکر رشد و هدایت اعضای خانواده خود هستند، نسبت به افراد جامعه نیز دغدغه فرهنگی و هدایت دارند.
در روایتی از رسول مهربانی ها نقل شده : «سخت تر از یتیم جدا شده از پدر، یتیمی است که از امامش جدا شده و توانایی دستیابی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها