نتایج جستجو برای عبارت :

شکمو :/

داشتیم ناهار میخوردم قاشق اولو نخورده بودم که گفتم‌ شام چی بخوریم ؟ با یکم مکث گفتم فک نکنید من شکمو هستما... نمی دونم چرا امسال اینجوری شدم ... خیلی رو غذا حساس شدم ... جمله هنوز نقطه نگرفته بود که صدای اعضای خانواده از جمله مادر در اومد نه خیر تو از اولم اینجوری بودی فقط الان خودتو شناختی و انواع و اقسام اتفاقات و بحثایی که من سر سفره های غذا کردم ایراداتی که گرفتمو لج و لجبازیای که کردم در حد توان یاد اوری کردن :|
وقتی تنهای تنها باشی و همه زندگیت باشه یه دختر، واسه نگه داشتنش هیچ تلاشی نمیکنی؟ قطعاً میکنی!
تا سال پیش تنهاییم رو سایه خودم پر میکرد. همه چیزمو بهش میگفتم، او هم فقط میشنید. اما از وقتی «پ» را شناختم، «پ» شد سایه من، زندگی من و تنها کسی که درکم میکرد. غر میزد، اما عاشق غر زدناش بودم، شکمو بود، خوابالو بود، اما عاشق همین کاراش بودم. حیف اون روزهای خوب، قدرشون رو ندونستم، رفتارها..... 8 سال پیش...... چقدر من بدشانسم... حالا از چشمش افتادم و فقط به عن
رفته بودم قنادی واسه خالم شیرینی نارگیلی بگیرم همون که رفتم از پشت ویترین چشام به جمالش روشن شد چه رنگ و رویی چه خوشگل بود.
هر چی توصیفش کنم بازم کمه .
نمیدونم چقدر داشتم نگاش میکردم ولی طولانی بود. مغازه شلوغ بود واسه همین با خیال راحت نیگاش میکردم مگه میتونستم نگامو ازش بردارم
غیر ممکن بود سخت بود .
خلاصه دیگه داشت آب دهنم راه میفتاد .
آخه مگه میشه نون خامه ای رو از پشت ویترین دیدو چش ازش برداشت یا آب دهنت راه نیفته . خلاصه اون چشمک عاشقونه کار
الان نشستم تو فکر هیچیم نیستم :))
انگاری ن انگار دیشب گزارش نفرستادم !!! مثلا من دختر خوبیم و همه کارامم کردم:'))) 
خدایش با خودم یه عهدی بستم اگه شکستم خیلی بی چاره هستم :'))) 
سجع داشتا خدایش داشتااا :')))
اینکه خودمو به بابا بستنی دعوت کردم  یکم حس بدی داشت خب ! من پیتزا میخوام مخصوص از اوناش ولی خب یکی خیلییی زیاده خدایش :'))) 
وقتی یک ابان تشریف اوردم بابا بستنی و فستفودی دیگه قاعدتا نباید فسفود بخورم تا 1 اذر :)) 
قوووول شرف میدهم من اگه زیر قولم زدم
وای هورا !!!
آقا من علاقه ی غیر قابل توصیفی به اکثر میوه ها دارم ( تقریبا همه چی بجز انبه ) 
بعد تو این بهار و تابستون میتونم کللللللی میوه ی متنوع بخورم و نمیدونید چقد خوشحالم!!!!
پاییز و زمستون که همه ش نارنگی و پرتقال بود .
الان میشه آلوچه ، خربزه ، طالبی ، انجییییر ، هلو ، گردو های آخر شهریور ، انواع و اقسام آلو ، انگور .. واااایییییی ♥_♥
بعد شاید باورتون نشه که الان برا اولین بار تو سال جدید آلوچه [ گوجه‌سبز ] خوردم و تاااازه حس میکنم به به به به
امسال، بعد از دوسال روزه خوری، میخوام مثل آدم روزه بگیرم! البته ان شالله...
دوسال پیش که علی چهار ماهه بود و پسری بود به شدت شکمو . (از لپ های آویزونش تو عکسای اون موقع کاملا مشهوده!) و انقدر شیر میخورد که من حتی فکر روزه گرفتن هم مو به تنم سیخ میکرد!
 و البته خودم هم مدام در حال خوردن بودم. یعنی مدااااام! درواقع حضرت آقا هرچی پول درمیاورد میریخت تو شکم ما دوتا :|
پارسال هم که با اینکه تمام تلاش خودمو به کار گرفتم، آخرش تونستم فقط ده تا از روزه ها رو
این همه رفتم رو منبر خطبه خوندم همش پرید! هرچی نوشته بودم پاک شد لعنتی :)) دیگه مجبورم Abstract بنویسم:
داشتم میگفتم که جهاد با نفس کار خیلی سختیه.پرهیز از دروغ،ریا،خوردن غذاهای خوشمزه و به مقدار زیاد :)) خوابیدن،استراحت کردن،تنبلی و کار نکردن.دارم از گشنگی میمیرم و با اینکه روزه نیستم و میدونم قراره ناهار بخورم اما هی انواع و اقسام خوراکیا میان توی مغزم رژه میرن.خدایا چرا منو اینقد شکمو و تنبل و از زیر کار در رو آفریدی؟ هوم؟ خوب من باید خیلی سختی
یادش بخیر هف هش 10 سال پیش که فیلم نامه نویسا و کارگردانا و بازیگرا, اینقد علنی عداوتشونو با حکومت ابراز نمی کردن, نمی دونم صادقانه یا منافقانه, به هر حال, هر سال, ایام ماه مبارک, یه مجموعه نمایشی اخلاقی و یه طنز, اونم با خمیر مایه پند, برای شبا بعد افطار ارائه میدادن, ولی دیشب زیر خاکی برا جذابیت بیشتر باز زد توی داستان مرغ خروس. زنه میگه بچه رو ردش کردم خودمم ساختم که تو بیای منو فلان کار کنی که خوشت بیاد!
آخه بگو الاغ این حرفا جاش توی ماه رمضان
دوست داری از یه سه قلوی خوشکل مواظبت کنی؟
 
پس بجنب و همین الان دست بکار شو!!
 
توی این بازی جذاب و باحال تو میتونی :
 
سه قلوها رو ببری حموم و قشنگ  بشوریشون
 
بهشون غذا بدی و سه قلوهای شکمو رو سیر کنی
 
باهاشون بازی کنی و مواظب باشی موقع بازی همدیگر و اذیت نکنن
 
لباس های قشنگ تنشون کنی و ببریشون برا عکس انداختن تو آتلیه
 
ببریشون مهدکودک و بهشون چیزای تازه یاد بدی
 
امروز خونه نرفتم که کارمو به سرانجامی برسونم! غافل از اینکه نهآر نخردمه...به امید بوفه دانشگاه گفتم بذار به سعید عزیز مدیر محترم سایت وزین شوکولاگ اقتدا کنم و منم بیخیال نهار شم که دیدم نه فایده نداره! رفتم بوفه دانشگاه دیدم تعطیله! آخه بنظر شما عصر پنج شنبه که اموات چشم انتظارن بوفه دانشگاه باید تعطیل باشه؟!!!
لاجرم فکری به ذهنم خطور کرد و رفتم ساختمان ...و از این دستگاه اتومات ها خواستم ارتزاق؟ ارتزاغ؟ کنم...متاسفانه دانشجوهای شکمو چیز چندان
لذت بخش ترین و غرور افرین ترین اتفاق زندگی هرکسی سفر به ماه، فتح اورست، یه اختراع خفن یا کشف یه چیز شگفت انگیز "نیست"، بی نظیر ترین لحظه زندگی اون لحظه ایه که به قدرت خودت ایمان میاری. به خودت... خودِ خودِ خسته و داغون و لهِ لهت، دقیقا اون لحظه که از خوشحالی ضجه می زنی! اون لحظه که هیچکی نیست، هیچکیو نداری و با اشک شوق دستتو حلقه میکنی دور خودت و سفت بغل میکنی خودتو، به جای همه ی ادمای راستکی و الکی، به جای همه ادمایی که باید میبودن و نبودن، نباید
ما کاشونیا، کلا با شربت بیدمشک زنده ایم!
یعنی اگه یه ماه رمضون شربت بیدمشک نباشه که بخوریم، خشک میشیم و ترک برمیداریم از کم آبی! همینم هست که انقدر اعصابامون آرومه! (الکی)
تازگیا یه عرق بیدمشک خریدیم، مزه ی آبِ قورباغه خسته توی مرداب میده! سحر که باهاش شربت درست کردم، یک آن، کاخ آرزوهام فروریخت!
 یاد دوتا مطلب افتادم:
اول یاد یه خاطره در چندسال پیش، زمانی که مادربزرگِ شوهر خواهرم به رحمت خدا رفته بود و ما برای مراسمش رفتیم روستا. پسرِ مرحومه (ک
چندوقت پیش یه مطلبی میخوندم در مورد مهربان بودن با خود، راهکارهای روانشناسانه ای که تو اون مقاله ارائه شده بود به نظرم یکمی برای فرهنگی ایرانی ناشناخته اومد، در حدی که مطمئنم اگه اون راهکارها رو انجام بدیم اتفاقات جالبی میفته که تو ادامه این متن به اونا اشاره کردم.
– وقتی از یه چیزی ناراحتین وانتون رو پر کنید از آب داغ، تو آب یه عطر خوش بود بریزید، تو وان ریلکس کنید، بعد یه هات چاکلت داغ واسه خودتون درست کنید، سر و پاهاتون رو بدین ماساژورتو
 
سلااااااام گلهای تو خونه دوست جونیای نمونه قول بدین پست های بنده یادتون بمونه همچنین منو تو اینستا و تلگرام دنبال کنین..... میدووووونم این اخری ریتم شعرمونو بهم ریخت ولی خیلی مهمههه خیلیییییییی نگم براتون خلاصه
خب خب خب اینم کیک تولد خفن طووووری خامه ای با تزیینات فوندانت و البته تکنیک جذاب نقاشی رو فوندانت برا آبجی خانومی دیگه یادشم نبود و اصلا تو این اوضاع قرنطینه فکرشم نمیکرد براش ی همچین کیک خوشملی درست کنم خلاصه ک کلی سورپرایز شد جا
#بگو_سیب 
#پارت_سی‌و‌دو
واسه حاله عالیمه‌.یه حالی داری که دلیله خوشحالیمه.
چی میشه فاصلمون کم تر شه؟!
تا خستگیامون در شه٬ این حس هیجان آور شه٬عشقت دوبرابر شه.
هرچی بشه فرقی نداره انگار.
من مثله همیشه تب دار.
هرساعتی از شب بیدار٬ می خوام تورو با اصرار ٬ بیش تر از هر بار.
واست می میرم بازم‌.
تو رو اطرافم می بینم‌.
با تو ٬ تو فکره روزای بهتر از اینم‌.
این که کنارم می مونی واسم از هرچی بهتره.
خیلی دوست دارم که زمان اصلا نگذره.
چی میشه فاصلمون کم تر ش
پاندای دوست داشتنی من سلام!
تو رو همون روزای اول شناختم و عاشقت شدم آخه میدونی من و تو خیلی شبیه هم هستیم هر دو خرابکاریم، تنبلیم، شکمو هستیم ولی خب اگه واقعا چیزی رو بخواهیم بهش میرسیم و میتونیم بهتر از پنج آتشین و حتی شیفو و ادوی باشیم منتهی در صورتی که بتونیم خود واقعی‌مون و توانایی‌هامون رو بشناسیم تو الان بیشتر توانایی‌هات رو شناختی و من هم دارم سعی میکنم تمام توانایی‌هام رو بشناسم و توی این حال شدی الگوی من و ازت ممنونم که الگوی خوبی
امروز از صبح اوکی نبودم تمرکز نداشتم. سر کلاسم شوت میزدم با این حال گذشت. امتحانمو ۱۲ شدم. :/ چرا من همیشه ضعیفم حالا باید دوباره از اول بخونم ام کتاب اول رو هم کتاب دوم رو. تا سر سومی هنگ نکنم استرس دارم براش به خصوص که مهام دیگه نیست. 
خبر خوب این که مها دانشگاه علوم تحقیقات تهران قبول شده و دانشگاه گیلان. رشته بیوشیمی همونی که میخواست. احتمالا گیلان رو میره و ما هم یه سفر در راه داریم کلی براش ذوق دارم حالا باید خونه هم بگیره شاید منم یه کم برم
توجه؛ این پست حاوی جزئیات حوصله سر بر هست.حال ندارید، نخونید!
دیدین میگن مامانا شونصد تا دست دارن و بلدن همزمان کلی کار رو به صورت موازی پیش ببرن و ساپورت کنن؟امروز یه چشمه از این ویژگی رو از خودم نشون دادم! بعد از نیم چرتکی که بعدظهر داشتیم با نوای "مامان گشنمه، مامان گشنمه" پاشدم و سیب زمینی گذاشتم سرخ بشه و همزمان لباس های تو حیاط رو جمع کردم و هرکدوم رو گذاشتم سر جاشون و غذای جوجه ها رو دادم و تخم مرغ هاشون رو برداشتم و سیب زمینی ها که حاضر ش
یک عدد نیل هستم.پاکِ پاک.هیچ اثری از درد و خماری از روز شنبه تا کنون در من دیده نشده
اگه شما اذیت شدین بهتون تسلیت میگم.شما یک موتادید
از شوخی گذشته من یکى واقعا اذیت نشدم.خیلی وقته که ادمای واقعی زندگیم رو کنار خودم تحت هر شرایطی دارم و دایره ى ارتباطاتم خیلی محدود شده.فعالیت مجازیم،توی بلاگستان که خودتون میدونید چطوریه.اینستاگرام محدود.تلگرام و واتساپ محدود.واقعا چیزی اونجا انتظارم رو نمیکشه.البته دوستای مجازیم برام خیلی با ارزشن و دوست
 
 
سلاااام و صدسلام من اینبار اومدم با شیرینیه محبوووب و دوسنداشتنی ک بعید میدونم کسی دوست نداشته باشه یا تابحال امتحان نکرده باشه طعمشو.... اون قدیم الایام دوران جوانی کجایی ک یادش بخیر میرفتیم خونه مامان بزرگمون ب عشق مامان بزرگمون بابابزرگمون اصن مدیونین فک کنین بخاطر این دلبرکا میرفتیم اصن ما ک الحمدالله شکمو نیستیم والااااا بوخودا علی الخصوص مننننننن حالا شماهارو نمیدونمواقعااااااا عطر و طعمش معرکههههه س نگم براتون.... حالا ی مدل ق
خصوصیات اخلاقی کلی متولدین مهر
معتدل و پایدار ؛ شکمو ؛ امیدوار ؛ با انصاف ،خوش سلیقه ؛ اهل تجزیه و تحلیل ؛ گاهی تنبل ؛ کنجکاو و جست‌وجو گر ؛ متنفّر از زیادی مهمان ؛ انتقامجو ؛ از بی بند و باری متنفّر است ؛ با معلومات و با درایت ؛ به سهولت تغییر عقیده نمیدهد ؛ مهربان ؛ شیک پوش و جذّاب ؛ نکته سنج ؛ دارای پشتکار فراوان ؛ یک روز گرم و یک روز سرد ؛ هوشمند ؛ مشاور خوب ؛ دوست یاب ؛ منظّم و مرتّب ،عاشق رنگ آبی ؛ گاهی لجباز ؛ مثل باتری باید مرتّب شارژ شود
عثمان بن حنیف عامل امیرالمومنین در بصره بود. به امام خبر رسید که او را به مهمانى مردمى از بصره خوانده‌اند و او بدانجا رفته است. امام این نامه را برای او نوشت:
اما بعد، ای پسر حنیف، به من خبر رسیده که مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده و تو هم به آن مهمانی شتافته‌ای،
با غذاهای رنگارنگ، و ظرفهایی پر از طعام که به سویت آورده می‌شده پذیراییت کرده‌اند، خیال نمی‌کردم مهمان شدن به سفره قومی را قبول کنی که محتاجشان را به جفا می‌رانند
اول دبیرستان یکی از دخترهای کلاس برای ما سه نفری که ته کلاس می‌نشستیم روز ولنتاین سه تا شمع قلبی قرمز در یک ظرف شیشه‌ای آورد، شاید برای اینکه فکر می‌کرد ما چهارتا رفیقی، اکیپی چیزی هستیم. یا شاید هم با خودش فکر کرده بود بگذار برای این هم ببرم. به هر حال همسایه است، زشته! اما من هیچ حسی نداشتم.
طولانی، بی‌سروته و از ته دل

تولد امسالم، دو بار ملت سعی کردند سوپرایزم کنند. کادو و کیک و بادکنک و نقشه غافلگیری و فلان و بیسار... اما هر دو بار نقشه‌شا
Post 30 facts about yourself
۱. از عاشق شدن میترسم و به همون نسبت هم آرزوشو دارم که رنج عشق رو با همه وجودم بچشم
۲.بچه ها رو دوست ندارم اما دوست دارم مادر بشم.(تجمیع عجایب شد):))
۳.یه دوره کتابای سنگین میخوندم چون به نظرم فقط اونا ارزش خوندن داشتن اما حالا اینطوری فکر نمیکنم لذت کتاب خوندن برام مهم تره.
۴.سالهاست هیچ مجله ای نمیخونم (از وقتی توی یه مجله در مورد کودک آزاری خوندم و از شدت ناراحتی مریض شدم سمتش نرفتم)
۵.فکر میکنم که خسیسم اما عین ریگ پول خرج میکنم
با سلام خدمت همراهان گرامی
در این پست میخوام در مورد خصویات اخلاقی و روش کار با کبوتر های مختلف مطالبی رو خدمتتون عرض کنم
همه حیوانات مثل انسانها شخصیت و خلق و خوی خاص خود را دارند و پرنده ها هم از این امر مستثنی نیستن
بعد از گذشت این مدت که با کبوتر ها سر و کار دارم میتونم بگم که هر کبوتر شخصیت خلق و خوی خاصی برای خود دارد.
بعضی کبوتر ها ترسو هستن و با کوچکترین حرکت و صدایی براشفته میشن و خودشون رو به در و دیوار قفس میکوبن موقع کار با این تیپ کب
خدا به زمین سرد بزنه اونی که تصمیم گرفت از طریق العلما نجف تا کربلا رو طی کنیم! 
عجب جاده ای! حالا نه که علامه مجلسی و شیخ طوسی هم هستیم! با این اکیپی که ما راه انداختیم!
اول فکر کنم بهتره یه تعریفی از گروهمون بدم. ما یه کشکول بودیم، از همه قشر آدمی بینمون بود. اسمش این بود که از بچه های هیئتیم ولی درواقع بینمون همه جور آدمی پیدا میکردی... بچه دار...مجرد... پیر...جوون...عروس و دوماد... مطلقه... پلیس... دزد (نه ببخشید دزد بینمون نبود!) وسواسی...شلخته...شکمو...ه
با هم در فضای مجازی آشنا شده بودند.
پسر سر صحبت را باز کرد و از دختر خواست بیشتر خودش رو معرفی کنه. از قضا هردوی آونها همشهری بودن.
روزها از پی هم سپری شد و چه شبهایی که تا خود صبح با هم حرف میزدن و چت میکردن و روزا با چشای پف کرده به سراغ کارشون میرفتن و دوباره استراحت نکرده مدام سرشون تو گوشی بود که نکته لحظه ای از حال هم بی خبر باشن و دلتنگ هم بشن.
پسر دانشجو بود و دختر سرکار می رفت‌. 
دو هفته ای از دوستیشون میگذشت که پسر درخواست کرد که همو حضوری
 
بیوگرافی مینا دلشاد و همسرش با عکس های جدید مینا دلشاد بازیگر و  داستان زندگی شخصی از شروع با تئاتر تا شهرت را در سایت فتوکده می خوانید
 
بیوگرافی مینا دلشاد
 
 
مینا دلشاد متولد 6 خرداد 1370 در مشهد، بازیگر است
 
فارغ التحصیل فوق دیپلم پرستاری می باشد، فعالیت خود را از تئاتر شروع کرد و با سینما جلوی دوربین رفت سپس به تهران مهاجرت کرد و حالا در تلویزیون بازی می کند
 
شروع از 9 سالگی
 
از سال 1379 وقتی 9 ساله اولین تجربه خود را در بازیگری با تئاتر م
روی آورده‌ام به کتاب‌های صوتی؛ به دلایل مختلف.
روزهایی که اطراف خانه و توی سرخه‌حصار دوچرخه سوار می‌شوم آن‌قدر آرام هستم که می‌توانم علاوه بر دوچرخه‌سواری کار دیگری هم انجام بدهم. چه کاری بهتر از کتاب‌های صوتی؟
شب‌ها چشم‌هایم جان دنبال کردن کلمه‌ها بر صفحات کاغذ را ندارند. دو صفحه کتاب که می‌خوانم خوابم می‌برد. چشم‌های ضعیفم را یارای صفحات طولانی نیست.  چه کاری بهتر از کتاب‌های صوتی که کسی برایم بخواند و من گوش بدهم؟ تازه اگر سر ح
حدودا چهار سال سن داشتم. کودکی و هیجان های خاص خودش؛ اون دوران گِل بازی رو خیلی زیاد دوست داشتم اما حق کثیف کردن لباس هام رو نداشتم، همیشه حاجی بابا (پدربزرگم) هم با من گِل بازی میکرد و برام انواع و اقسام حیوانات و وسایل دیگه رو درست می کرد اون موقع ها بزرگترین هنرمند گِل بازی دنیا رو پدر بزرگم میدونستم و الان هم میدونم. پدربزرگم همیشه راهی برای کاشتن لبخند روی لبهامون پیدا میکرد اما محوریت داستان پدربزرگم نیست، برادر پدر بزرگمه؛ مَشَ نورالل
همیشه هدیه‌های گران قیمت، بهترین و غافلگیر کننده‌ترین هدیه‌ها نیستند، گاهی با کمی هوشمندی و البته ذوق و با یک هزینه بسیار کم می‌توانیم یک سورپرایز تاثیرگذار داشته باشیم.
اگر چه روز تولد صرفا یک تاریخ است، اما بهانه‌ی خوبی است که به واسطه‌ی آن به عزیزان و دوستانمان یادآوری کنیم که دوستشان داریم و حضور آن‌ها و بودنشان برای ما با ارزش است.
در نتیجه اگر تولد یکی از اعضای خانواده‌، دوستان‌ یا عزیزان‌تان نزدیک است و می‌خواهید روزی به‌یاد
متولد ۶۵ 
میشه ۳۳ 
۷ سال از من بزرگتره 
نخبه ی علمی محسوب میشه و بسیار باهوش 
تنها باهوش واقعی ای که باهاش کار کردم 
مبدع 
خلاق 
وقتی داشتم از انبار استعفا میدادم که بیام واحد فن خیلیا گفتن سخت کار کردن باهاش و اخلاقش خوب نیست 
چاره ای نبود 
اومدم 
محتاط و با ترس عمل میکردم 
خیلی جالبه من ترسو ترینم از نظر خودم 
و بارها این کلمرو توو نوشته هام دیدم!!
ولی بی کله ترین محسوب میشم از نظر دیگران و این تفاوت نگاه از بیرون و درون
فقط فقط و فقط 
حرفامو
دم مرز، بعد از معطلی های فراوان، آقای د ازم پرسید:«خسته شدید؟» گفتم:«خسته بشیم؟ تازه اول راهه، کاری نکردیم که خسته بشیم». سرشو تکون داد و گفت: اوه اوه. راست میگی، تازه اول راهه!
(این آقای د، که بهش حاجی هم میگن، رفیق قدیمی بابای خدابیامرزمونه، و رفیق حضرت آقا... هرجا میدیدمش، یاد بابام میفتادم. کانه بابا بود که تو همه ی مواقف همراهم بود.)
وارد خاک عراق شدیم.
قرارمون به رفتن به کاظمین بود و تلپ شدن تو خونه ی ابوجعفر، پدرزن یکی از دوستان حضرت آقا به
سوغاتی های خوشمزه انگلیس
خرید سوغاتی از بخش‌های شیرین سفر است.
چه چیزی لذت‌بخش‌تر از خرید سوغاتی‌های خوشمزه می‌تواند باشد؟شاید از بین معروف‌ ترین سوغاتی‌ های انگلیس شما آن‌هایی که ماندگاری طولانی‌تری داشته باشند را ترجیح دهید و عاقلانه‌تر بدانید اما این سوغاتی‌های خوشمزه از انگلیس شما را وسوسه خواهد کرد. پس این مطلب را بخوانید و یادگاری بردن طعمی از بریتانیا برای دوستان و عزیزانتان را فراموش نکنید.
۱. شکلات مالتیزرزشکلات توپی «ما
چگونه عالی ترین هدیه ها را برای فارغ التحصیلی دوستانمان بگیریم؟
خریدن  هدیه یکی از لذت بخش ترین کارها است ،  گرفتن هدیه معنای دو وجهی دارد ، یکی به معنای خرید هدیه و دیگری به معنای دریافت هدیه به عنوان هدیه گیرنده است ، هر دو حالت هیجان انگیز است ، این که بخواهی برای فردی هدیه ای بگیری و توقع خوشحال شدنش را داشته باشی به خود فرد کادو دهنده نیز انرژی و انگیزه ای مضاعف می دهد و همین طور کادو گیرنده نیز هیجان دریافت هدیه را دارد ، یکی از مناس
آقا باید بودید و می‌دیدید فقط! الان من هر چقدر هم بگم باز واقعیت اتفاق افتاده رو نمی‌شه تجسم کنید ولی بذارید شماها هم در خنده من سهیم باشید. 
تارزان غیرتی از همون اواسط تعطیلات گفته بود که بچه‌ها اولین دوشنبه بعد تعطیلات ناهار نیارید می‌خوام یه جای خیلی خفن ببرم‌تون. 
لوکیشن : ساختمان دانشکده شیمی طبقه سوم آزمایشگاه بیوشیمی، مورخ دوشنبه نوزدهم فروردین نود و هشت شمسی
تارزان غیرتی: ناهار که نیاوردین؟
من: نه، اتفاقاً دیشب می‌خواستم بگم با
سیب زمینی پنیری با سس آلفردو یک میان وعده کامل و خوشمزه است.
سیب زمینی پنیری با سس آلفردو یک شام خوشمزه برای افرادی است که خیلی شکمو نیستند و یک میان وعده وسوسه کننده برای شکموها است. این غذا به قدری خوشمزه است که هیچکس نمی‌تواند دست رد به سینه آن بزند؛ مخصوصا اینکه سس آن آلفردو باشد.
مواد لازم برای تهیه سیب زمینی پنیری :
سیب‌‌زمینی درشت: 3 عدد
پودر پنیر پارمزان: 4 قاشق چای‌خوری
پیازچه خرد شده: یک چهارم پیمانه
مواد لازم برای تهیه سس آلفردو :
شی
درباره گلپر و خواص بی‌نظیر آن چه می‌دانید؟ اصلا چرا انار را با گلپر می‌خوریم؟ آیا گلپر یک ادویه لاغر‌کننده است؟ با مجله دلتا همراه باشید.
اولین چیزی که با شنیدن اسم گلپر به ذهن شما می‌رسد، چیست؟ شاید یکی از بهترین نوستالژی های خاطره‌انگیز، خوردن انار با گلپر باشد؛ اما داستان خوشمزه طب سنتی با این گیاه هنوز ادامه دارد.
بهتر است بدانید که این ادویه شما را لاغر می‌کند؛ اصلا تا به حال دمنوش یا چای انار و گلپر خورده‌اید؟ اگر زیبایی و تناسب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها