محصول عمدهی دیگر ماه رمضان، تقواست؛ که فرمود: «لعلّکم تتّقون». «دستی که عنان خویش گیرد»؛ معنای تقوا این است. عنان دیگران را گاهی درست میتوانیم بگیریم؛ اگر بتوانیم عنان خودمان را بگیریم، خودمان را از چموشی، از وحشیگری، از عبور از خطوط قرمز الهی باز بداریم، این هنر بزرگی است. تقوا یعنی مراقبت از خود برای حرکت در صراط مستقیم الهی؛ یافتن علم و معرفت و بصیرت، و بر اساس علم و معرفت و بصیرت، حرکت کردن.
افتادهایم
عکس خورشیدیم در آب روان
افتادهایم
ناامید از جذبهٔ خورشید تابان
نیستیم
گر چه چون پرتو به خاک از
آسمان افتادهایم
رفته است از دست ما بیرون
عنان اختیار
در رکاب باد چون برگ خزان
افتادهایم
نه سرانجام اقامت، نه امید
بازگشت
مرغ بیبال و پریم از آشیان
افتادهایم
بر نمیدارد عمارت این زمین
شورهزار
ما عبث در فکر تعمیر جهان
افتادهایم
از کشاکش یک نفس چون
موج فارغ نیستیم
گر چه در آغوش بحر بیکران
افتادهایم
چهرهٔ آشفته حالان
چه خوش و آب و رنگ عشقی که ز چشم تو شد آغارچه بلند و در چه اوجی استبه خیالت ای گل آوازبه هوای کویت این بارصنما کجا روم بازنه ، بدان ، دوا نگردم به طبابت طبیبانکه سرم شده هوایی و تویی علاج این رازچو به دام عشق گشتم نشود رها عنانم و هر آن عنان ببازم و به دام بسته ام باز چه شود شوی دوباره تو به کوی ما خرامانکه دمی نیاز دارم به نگاه های پر ناز
انسان دادگرا، در پی معشوق یکسره عنان به دست دل نمی سپارد؛
می کوشد خواهش وجدان را در قالبی معقول بریزد و روش کار خود را قانونمند سازد...
احساس عدالت، شاهین فکر را به سوی خود می کشد و هدف را تعیین می کند.
حقوقدان باید آنچه را به اشراق دریافته با منطق مرسوم حقوقی اثبات کند و به قانونگذار نسبت دهد.
دکتر ناصر کاتوزیان
پس از بیعت مردم مدینه با امام علی علیهالسّلام این اوّلین سخنرانی آن حضرت در سال ۳۵ هجری است. حضرت علی علیهالسلام در بخشی از خطبه خود فرمودهاند:
....به خدا سوگند، کلمهای از حق را نپوشاندم، هیچ گاه دروغی نگفتهام، از روز نخست، به این مقام خلافت و چنین روزی خبر داده شدم.آگاه باشید همانا گناهان چون مرکبهای بد رفتارند که سواران خود (گناهکاران) را عنان رها شده در آتش دوزخ میاندازند. اما تقوا، چونان مرکبهای فرمانبرداری است که سوارا
هوالرئوف الرحیم
طی دیشب و امروز دو نفر به شرایطم غبطه خوردن.
درسته که وقتهایی که عنان زندگی از دستم خارج میشه شروع می کنم به غر زدن از این همجواری، ولی واقعا تمام لحظاتی که هستن و خیالم راحته رو باید قدر بدونم.
خدایا شکرت. شکرت. شکرت.
بسم الله
هرچند وقتی عنان کار به دست حضرت آقا باشد و مجریان امر، سربازان کفنپوشش در سپاه و ارتش، جای نگرانی نیست و ما تنها زمان و مکان انتقام سخت را نمیدانیم - نه اصل تحقق آن را - اما عمق و شدت ذلتکشی برخی واقعا نوبَر است!بزدلهای عاقلنما! باید تا کجایتان حراج شود که بفهمید در برخورد با سگگرگهای تاریخ وادادگی راه به جایی نمیبرد؟ میخواهی از خون قاسم سلیمانی بگذری تا چه چیزی برایت بماند؟ اصلاً چیزی میماند که برایت بماند؟ فرد
وزین در صحن آن جوشد چو اختر لؤلؤ بیضا
چو در میدان بگردانی سنان در لشکری انبه
چو در کوشش بجنبانی عنان در گوشه ای تنها
ازرقی هروی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
بسم الله الرحمن الرحیمشهادت
روز هشتم ربیع الاول سال 260 هجری، روز دردآلودی برای شهر سامرا بود؛ زیرا خبر شهادت امام عسکری در
عنفوان جوانی همه جا را فرا گرفت. بازارها تعطیل شد و توده های محرومی که محبت خود را نسبت به امام، از
ترس سرکوب نظام، نهان می داشتند، امروز عنان عواطف خروشان خویش را از کف دادند و شتابان وگریان به
سوی خانه امام حرکت کردند.
ادامه مطلب
آدم خوبه بعضی وقتا بشینه سختی هایی که ازشون عبور کرده رو مرور کنه...
وقتی خودم رو توی شرایط چند ماه پیش یا چند سال پیش قرار می دم تصویر واهمه ها و ترس های اون لحظه ها توی چشمم تداعی میشه...که می گفتم اگه نشه چی؟...اگه نتونم....؟...نه...نمی تونم....نه نمی تونم.
و تونستم...و شد.
پس این مشکل و مشکلات هم میشه...و می تونم...به فضل خدا :)
+این که هنوز زنده ام و قلبم هنوز می زنه، برام یه معنای خیلی عظیم داره: که هنوز به من امید هست :)
1397/11/21
بیار باره که امشب سوار خوا
۱. من یه نگاه کارشناسانه به "عصر جدید" انداختم و به این نتیجه رسیدم که اگه مجریش به جای احسان علیخانی، احسان کرمی باشه و اون مجری پشت صحنهش یکی تو مایههای باربد بابایی باشه، داورا هم اینقد خشک نباشن، مثلا مهران غفوریان یا اون داور شب کوک که آهنگساز بود، باشن... واقعا برنامه خوبیه!
۲. اون روزایی که به شدددت دنبال جا بودیم، من هر روز کلی طرح میکشیدم. کلی کتاب میخوندم، کلی زندگیم نظم داشت و واقعا پیشرفت داشتم. تا اینکه رسیدیم به اینکه باید دو
یکی دیگراز اصول فضایل را از امیرالمونین ع سوال میکنیم او. میفرمایدپایه دوم ایمان صبر است و صبر یعنی. بردباری و خویشتن داری و استبلا و تسلط کامل بر نفس پس کسیکه خودرادر برابر پولو رشوه زن زانبه و محرمات دیگر بفروشد و عقلو دین خویش از کف دهد صبر ندارد ونیز کسبکه از هوسرانیهای مکروه و مرجوح چشم نبوشدو عنان نفس محکم نگیرد صابر. نیست و باز کسیکه در. برابر مصیبات وبلاهای دنیا جزع و بیتابی ها. ا غاز کند و مالک نفس خود نباشد صبر ندارد علاوه بر
مجید عنان پور خیرآبادی؛ مدرس دانشگاه امام صادق (ع) - ایمیل enanpoor@gmail.com.
محبوبه عنان پور خیرآبادی؛ طلبه سال سوم حوزه علمیه عصمتیه سمنان – ایمیل m.enanpoor@gmail.com.
چکیده
تعلیموتربیت در زندگی بشر، مهمترین و اساسیترین جنبه زندگی است؛
بهگونهای که هرگونه انحراف در آن، باعث انحراف در همه امور زندگی میشود.
در عصر حاضر، ظهور فنآوریهای نوین ارتباطی به همراه تحولاتی که در فضای
مجازی به وجود آمده است، بسیاری از کارکردهای تربیتی خانوادهها ر
یه وقتایی باید برگردم مدرسه، برم توی کتابخونه یا پیش بچههای المپیادی یا قاطی اونایی که برای کارگاه کار میکنن بشینم، یادم بیاد این دنیا چهقدر ارزش زندگیکردن داره؛ دنیای معصومتر و والاتر اون بچهها. دنیای کمحاشیهتر و کمدغدغهتر. دنیای دوستتر. امروز یکی رو که تازه از اون دنیا اومده بود، کلی نصیحت کردم. گفتم ببین، واقعا مهم نیست. تهش که چی؟ منم نمیدونم تهش چیه. اما میدونم اونی نیست که فکر میکردم. تهش فقط منم، هیچ چیز و آدم د
اندیشه ام خشکید دراین ناکجا آباد
این ناله ها هرگز نمی گنجد دراین فریاد
تا در کف تو رشته تقدیرهای ماست
پروردگارا داد خواهم من از این بیداد
من بنده سرکش نبودم نیستم شاید
این بار از دستت عنان بنده ای افتاد
تو سوزها در سینه خواهی ناله ها در دل
من یک خدای شاد می خواهم خدای شاد
من شعرهای تازه می خواهم زبانی نو
من دشت خواهم سبزه خواهم سایه شمشاد
من دامن یک کوه سرکش در بغل خواهم
من بید می خواهم که رقصد با صفای باد
یک چشم پر می خواهم از احساس دیدن ها
یک گ
آمد به میان به جان آتشافروخته شد روان آتش یک جلوه ز دلبری چو بنمودمن بودم و امتحان آتش هنگامهی وصل چون بر آمدنابود شدم به سان آتش زان چشم سیاه شعلهافکندل سوخته شد به خوان آتش
در روح چو خرقه باز کردمآن خرقه شد آسمان آتش ای چنگنواز خامهافروزمهمان کنام آن لسان آتش رویای تو پخته شد سحرگاهمن ماندم و آن نشان آتش گفتم چه سزای عاشقی بوداین قصّهی دلسِتان آتش؟ گفتا سر عاشقان ندیدیآویخته از دهان آتش؟ خاموش شو و زبان مرنجانتا ره بردت عنان
میدانیم که امروزه ایزوگام به عنان یکی از راههای پرطرفدار ایمن سازی و عایق بندی سطئح جهت محافظت از ساختمان در برابر مشکلاتی همچون نفوذ آب و ایجاد رطوبت به خصوص هنگام بارش ها در فصول بارندگی از سال است و صاحبان سازه ها برای پیشگیری از به وجود آمدن خسارات و هزینه های بالای تعمیر ناشی از آن در صصد انجام عایق سازی به روش ایزوگام بر می آیند .از این رو وجود شرکت های معتبر با نمایندگی های فروش در ارائه خدمات عایق بندی مانند ایزوگام دلیجان از اهمیت ب
همین که پشت فرمان ماشین مینشینم، پشت پرده افکارم تبدیل به میدان جنگ میشود. آدمها از ناکجاآباد مقابل کاپوت ماشینم پرتاب میشوند و من تک تکشان را زیر میگیرم. همین وضعیت گاه و بی گاه توی خواب هم به سراغم میآید. یک ماشین ترمز بریده، وسط اتوبان میمالد به در و دیوار و جدول و ماشینهای لاینهای اطراف و خودم که محکم فرمان را توی مشت گرفتهام و از وحشت آب میشوم زیر صندلی. برعکس نوجوانهای دیگر، هرگز علاقهای به رانندگی نداشتم، به ضرب و
چه حلقههای بیثمر تو را به دار میکشدبیا به حلقهی خدای که دست یار میکشد
نه رهگذار عشق که بیا و جان عشق باشبیا که حقّ حی تو را بدان دیار میکشد
تو حرف دیگران زنی به دیگران و سایهایحریف حرفهای نهای که از تو کار میکشد
قلم شکست و جان گرفت، قلمروی بیان گرفتعنان کشید و خوان گرفت، خوشم به دار میکشد
رسید وصل تازهای، درون یکی برون یکی بکشت جان و جان نو به روزگار میکشد
زمانهای غریب نیست، غریب حال آدمیستکه بر درخت روحسار نشسته قار
ماه در آن شب تار وهول انگیز، لب فرو بسته بود و مرتب به اطرافش نگاه می کرد.تا چشم کار می کرد ، سیاهی بود و ظلمت. ماه ، در حالی که ناگفته های حزن آلودی را در دلش تلمبار کرده بود، بی صدا، رازهایش را بر ریل شب، حرکت می داد.خورشید ، مغرورانه به دنیا چشمک زد و با ناز و ادای خاص زنانه اش، به تماشای جهان مشغول شد. خورشید مغرور، مرا یواشکی می پایید. ( این تنها جمله ایست که ماه ناخدآگاه، از جریان سیال ذهنش به بیرون پرتاب کرد) بخوبی پیدا بود که خورشید، پی به
سورۀ توبه
امیرالمؤمنین علی را رضیالله عنه پرسیدند که چرا بر سر این سورت بسمالله الرّحمن الرّحیم ننبشتند؟ گفت: زیرا کلمۀ بسمالله زنهاریست و این سورت بیزاریست. و بیزاری و زنهاری باهم نباشد.
امّا قصۀ حرب حنین
یک
آن بود که چون رسول صلّی الله علیه وسلّم مکه را فتح کرد خبر به هوازِن بردند که محمد مکه را فتح کرد و دو هزار سوار از مکه به وی پیوست و قصد شما دارد. مهتر ایشان مالک عَوف بود. ایشان را گفت: «یا فوم، ما ماندهایم در عرب که زبون محمد نگش
هایک ویژن را این روز ها در بازار سیستم های امنیتی و حفاظتی همه می شناسند . این برند به اتکای کیفیت بی نظیر خود توانسته یکی از بهترین ها در این حوزه شوند . اما علاوه بر کیفیت هایک ویژن نقطه قوت دیگری نیز دارد محصولات هایک ویژن در کنار کیفیت خود قیمت مناسبی نیز دارد .
هایک ویزن محصولات زیادی را به بازار عرضه می نماید. حال به معرفی همه محصولات ای شرک می پردازیم.
دوربین توربو اچ دی
هایک ویزن دوربین هایی با کیفیت و ارزان قیمت با عنان توربو اچ دی تولی
به نام خالق بیهمتا
# مجالس+
# دیوارنوشت
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
بهغمزه مسئلهآموز صد مدرس شد
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صیاد
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
به صدر مصطبهام مینشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو شرابی به عارفان پی
به انتظار نبودی ز انتظار چه دانی؟
تو بیقراری دلهای بیقرار، چه دانی؟
نه عاشقی که بسوزی، نه بیدلی که بسازی
تو مست باده ى نازی، از این دو کار، چه دانی؟
تو چون شکوفه ى خندان و من چو ابر بهاران
تو از گریستن ابر نوبهار چه دانی؟
چو روزگار بکام تو لحظه لحظه گذشته
ز نامرادی عشاق روزگار چه دانی؟
درون سینه نهانت کنم زدیده ى مردم
تو قدر این صدف ای دُرّ شاهوار، چه دانی؟
تو سربلند غروری و من خمیده قد از غم
ز بید این چمن ای سرو باوقار چه دانی؟
تو خود عنان کش عق
نقل است ساربانی در آخر عمر خود،شترش را صدا میزند و به دلیل اذیت و
آزاری که بر شترش روا داشته از شتر حلالیت می طلبد. یکایک آزار و اذیتهایی
که بر شتر بیچاره روا داشته را نام میبرد. از جمله؛ زدن شتر با تازیانه،
آب ندادن ، غدا ندادن، بار اضافه زدن و …. همه را بر میشمرد و میپرسد آیا
با این وجود مرا حلال میکنی؟شتر در جواب میگوید همه اینها را که گفتی حلال میکنم، اما یکبار بامن کاری کردی که هرگز نمیتوانم از تو درگذرم و تو را ببخشم.سار
امید رحمت است عنان تاب ورنه هست آه ندامتی که بسوزد گناه را
میان رحمت عقلی با رحمت احساسی فرق است؛ رحمت عقلی از اجرای حدود الهی نسبت به متجاوزان،مفسدان و خیانتکاران جامعه ابایی ندارد ولی رحمت احساسی در مدار احساسات است و اجرای حدود الهی را نمی پسندد!
خداوند متعال درباره رحمت احساسی می فرماید:
وَ لاتَأخُذْکُم بِهِما رَأْفَةٌ فی دین اللهِ إِنْ کُنتم تُؤمِنون بِاللهِ وِ الیَومِ الآخِر(نور2)
در اجرای حدود
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدنمنم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیمکه در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجاتبخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیستبه دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آبکه تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نهکشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلسکه وعظ بی عملان وا
نامه حضرت علی(ع) به مالک اشتر آیا در سازمان ملل موجود است کجای سازمان؟ به چه زبانی؟
متن نامه امام علی (ع) به مالک اشتر همواره در طول تاریخ مورد ارزیابی نخبگان ادیان مختلف قرار داشته و به عنوان رمز عدالت و مصداق یک حاکم سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی بی سابقه در طول عمر بشر شناخته شده است . در سال ۱۳۸۲ مطالعه زندگی امام علی علیه السلام کارشناسان سازمان ملل متحد راشگفت زده نمود به همین دلیل سازمان ملل متحد نامه حضرت علی علیه السلام به مالک اش
اوتیفرون: سقراط، نمی دانم اندیشهی خود را چگونه بیان کنم زیرا هر سخنی را که به میان می آورم عنان از دست من میرباید و میگریزد و در یک نقطه پابرجا نمیماند.
سقراط: اوتیفرون، این صفت، خاصِ آثار نیای من داید الوس است. اگر من چنین میگفتم ریشخندم میکردی و میگفتی به سبب خویشی من با دایدالوس سخنانم پابرجا نمیمانند و به پرواز می آیند. ولی اکنون، چنانکه خود میگوئی، سخنان تو ثباتی ندارند.
اوتیفرون: حق به جانب توست. ولی سقراط، این گناه من
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
به دست باد سپردم عنان راحله رابدان امید که یابم نشان قافله را
به کاروان سبک بار واصلان نرسمبرهنه گر نکنم پای پر ز آبله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر ب باره ی خون طی کنیم فاصله را
من از مناز
+آقای محترم شنبه اولین امتحان زبانشو داره؛ برای این بچه مون دعا کنین :| استرس داره :))
من این امتحانو ندارم الحمدالله.
جفتمون روزی بیست سی بار خدا رو شکر میکنیم که من اینو ندارم وگرنه به احتمال 99 درصد دیگه دیوونه شده بودم؛ از نوع زنجیری :))
واقعا در توانم نبود یه امتحان دیگه به برنامه م اضافه شه و سه تا امتحان زبان داشته باشم.
همینطوریشم حس مفلوک بودن و طفلکی بودن دارم و حس میکنم اینقدر کتک خوردم که بدنم درد میکنه :| :/
+به عکسای پارسال پاییز نگاه
روشنفکران مسلمان با واژه "اصلاح" تأمین معاش میکنند. به خصوص وقتی در پسِ این واژه اسلام قرار گیرد، چون در جهانِ امروز ترکیب "اصلاح اسلام" آهنگی بسیار سکسی دارد.روشنفکران اسلامی مانند بنیادگرایانِ مذهبی نیز مسحورِ قرآن هستند. وقتی تروریستها در کتاب مقدس به دنبال توجیه خشونت خود هستند و آن را پیدا هم میکنند، روشنفکران اسلامی نیز به دنبال آیههای آشتیجویانه میگردند تا بدین طریق همزیستیِ مسالمتآمیز را نوید بدهند.هر دو دسته به ا
مطالعهٔ قرآن
"غریب" برایم نوشته است: دیگر، مانند سابق، قرآن را "یکنواخت" نمیخوانم؛ بلکه نزد برخی از آیهها میایستم و در آنها تأمل میکنم. این شیوه، دلپسندم است. این الهامی است که خدا بر دلم فرستاده. این یک نعمت است و همه نعمتها از خدا است؛ "وَما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ؛ همه نعمتهایتان از سوی خدا است." (سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳) آیههایی که بیشتر بر آنها توقف میکنم و در آنها تأمل میکنم، آیههای رحمت است. وقتی به آیههای
مطالعهٔ قرآن
"غریب" برایم نوشته است: دیگر، مانند سابق، قرآن را "یکنواخت" نمیخوانم؛ بلکه نزد برخی از آیهها میایستم و در آنها تأمل میکنم. این شیوه، دلپسندم است. این الهامی است که خدا بر دلم فرستاده. این یک نعمت است و همه نعمتها از خدا است؛ "وَما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ؛ همه نعمتهایتان از سوی خدا است." (سوره مبارکه نحل، آیه ۵۳) آیههایی که بیشتر بر آنها توقف میکنم و در آنها تأمل میکنم، آیههای رحمت است. وقتی به آیههای
لباس زن ها و بچه ها سیاه نبود. رنگ و وارنگ بود. سبز، زرد، قرمز، آبی. رنگ های جیغ. رنگ های قرشماری. با صدایی خفه زیر لب گفتم «خجالت نمی کشند؟ این رنگ ها که مال لباس شمر و ابن مرجانه است.» ولی هیچ کس به حرفم توجه نکرد. حتی آقا و حتی تر آقای شاد. آقای شهابی شاید اول شک کرد که گلاب دو آتشه ی قمصر را برای این ها حرام بکند یا نه. قرشمارها رو به روی جایگاه ما ایستادند. مردها جلوی وانت حلقه زدند و ادامه دادند «وای حسین کوشته رف...» و «بووق... بوق...» دیوانه وار س
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
به دست باد سپردم عنان راحله رابدان امید که یابم نشان قافله را
به کاروان سبک بار سالکان نرسمبرهنه گر نکنم پای پر ز آبله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر ب باره ی خون طی کنیم فاصله را
من از مناز
اردشیر بابکان در آغاز کار با خویشاوندان خود از طایفه بازرنگی و غیره مشغول زد و خورد شد و پیش از دست اندازی بەکرمان و سایر ولایات مجاور در فارس عشایر فارس را مطیع خویش کرد. در شاهنامه اشاره بەاین مصافها شده است.
سپاهی ز استخر بی مر ببرد
بشد ساخته تا کند جنک کُرد
چو شاه اردشیر اندر آمد به تنگ
پذیره شدش کرد بی مر بەجنگ
یکی کار بد خوار و دشوار گشت
ابا کرد کشور همه یار گشت
یکی لشگری کرده بد پارسی
فزونتر ز کُردان یکی دو بسی
یکی روز تا شب بر آویختن
ی زن و شوهر هستند که تقریبا یک سال پیش ی کاری رو راه انداختند .
زنه از کاری که راه انداخته بود هیچی سر در نمیاورد . حداقل اطلاعات رو هم نداشت . زنه تا قبل از این ، بیکار بوده . شوهره هم کار ثابتی نداشته و احتمالا هر جایی مشغول به کار می شده ، بعد از چند وقت اخراجش می کردند .
شوهره تقریبا هیکلیه و به واسطه همین فیزیک بدنی ، کارهاشو راه می ندازه . یعنی شهرخر هست .
هر جا زنه گیر میفته ، شوهره سر میرسه و با تهدید و ارعاب دیگران ، اونا رو مجبور میکنه از گر
پارسال همین موقع ها بود، داشتیم با موتور، میدون معلم رو دور میزدیم، که یهو چشمم افتاد به نرگسای گل فروشی دور میدون، ناگهان عنان از کف دادم و جیغ زدم: «نرگس اومده! نرگس اومده!»
حضرت آقا ترسید! فرمون موتور تو دستش لغزید، نزدیک بود موتور منحرف بشه! فرمون رو کنترل کرد و با چشمانی گردشده نگاه کرد به اینور اونور... گفت کی؟ چی؟ کو؟ نرگس کیه؟!
من که تازه فهمیده بودم چطور بی مقدمه احساساتی شدم، زدم زیر خنده، گفتم گل نرگس رو میگم، گل فروشی گل نرگس آورده!
چشم
به انتظار تو
هستی من نثار تو
کشته ی ذوالفقار تو
بی دل و بی قرار تو
جام
شراب می شوم
جرعه ی ناب می شوم
مست و خراب می شوم
بی دل و بی قرارتو
کوی
به کوی می روم
تا لب جوی می روم
من همه سوی می روم
بی دل و بی قرار تو
ذکر
شوم دعا شوم
پر از خدا خدا شوم
هیچ شوم فنا شوم
بی دل و بی قرار تو
من
که تو را ندیده ام
وصف تو را شنیده ام
از همه دل بریده ام
بی دل و بی قرار تو
شهره
ی این جهان منم
باغ زده خزان منم
رفته ز کف عنان منم
بی دل و بیقرار تو
طالع
من نگون شود
چشمه
چشم
به انتظار تو
هستی من نثار تو
کشته ی ذوالفقار تو
بی دل و بی قرار تو
جام
شراب می شوم
جرعه ی ناب می شوم
مست و خراب می شوم
بی دل و بی قرارتو
کوی
به کوی می روم
تا لب جوی می روم
من همه سوی می روم
بی دل و بی قرار تو
ذکر
شوم دعا شوم
پر از خدا خدا شوم
هیچ شوم فنا شوم
بی دل و بی قرار تو
من
که تو را ندیده ام
وصف تو را شنیده ام
از همه دل بریده ام
بی دل و بی قرار تو
شهره
ی این جهان منم
باغ زده خزان منم
رفته ز کف عنان منم
بی دل و بیقرار تو
طالع
من نگون شود
چشمه ی چ
نادعلی ، در واستاندن عنان از دست ستار ، راست و بهجا بر اسب قرار گرفت و با کنایه گفت :
- رعیتها ، رعیتها ! این رعیتها عاقبت دست شما را میان حنا میگذارند ! نمیدانم چقدر میشناسیشان . همینقدر برایت بگویم که بدجوری متقلب ، دورو و بزدل هستند ! جلو اربابِ قُلدر از موش هم کوچکتر و ترسوترند ، اما همین که حریف را ناچار ببینند از اسفندیار هم پهلوانتر میشوند . برای همین هم اربابها میدانند چهجوری همراهشان تا کنند . اول اینکه همیشهی خ
جهان پس از مرگ چگونه است؟ بین خواب و مرگ چه ارتباطی وجود دارد؟ آیا
فشار قبر شامل همه انسان ها می شود؟ بشیر و مبشر و نکیر و منکر کیستند؟ آیا جسم
گنهکاران هم بعد از مرگ عذاب می بیند؟ در برزخ چه خبر است؟ چه کسی ممکن است در قبر
با ما قرین و همدم باشد؟ چرا یار بزرگ پیامبر به رغم آن که ملائک زیر تابوتش را
گرفتند باز هم از فشار قبر در امان نماند؟
کتاب "معاد" شهید دستغیب را نمی توان دست گرفت و تا آخر
نخواند. کتابی که داستان نیست؛ اما کشش مطالب آن به گونه ا
معلمان محترم در هر جامعهای یک صنف پراهمیت بوده و دارای نقش ارزنده و قابل ملاحظهای میباشند.لذا اینجانب در این مجموعه قصد داشته شیوهها و روشهای مدیریت کلاس درس را مورد بررسی قرار داده تا بتوانم چراغی در راه توسعه حرفهای معلمان این مرز و بوم بیافروزم.روش تحقیق این مقاله بصورت کتابخانهای میباشد.در
این مقاله سعی بر این داشته تا با استفاده از کتب معتبر و همچنین استفاده
از مقالات به روز علمی، مطالبی درخور استفاده، پیرامون مدیریت
باغ بهشت طره ی مژگان چشم
توست
قمری به روی شاخه غزلخوان چشم توست
باران شوق چشم تو معنای زندگی
است
زمزم همیشه تشنه ی باران چشم توست
نام تو گشته ذکر مناجات قدسیان
روح الامین که قاری قران چشم توست
روز حساب علت ویرانی جهان
یک نفحه از وزیدن طوفان چشم توست
خورشید هم عنان خود از دست
داده است
مبهوت و مات و خیره، پریشان چشم توست
بانو خدای را به تماشا نشسته
ای
دین ترجمان و معنی ایمان چشم توست
معنا گرفت با تو بهار ای گل
وجود
فصل بهار غنچه ی بستان چشم تو
چند روزی میشه خیلی کلافهام.
تابستون به ته رسیده و طبق معمول حسرت نرسیدن به خیلی از برنامههام رو دارم
با اینکه امسال یکی از بهترین و پربارترین تابستونهام بود. ولی این روزای آخر دارم خراب میکنم. باید منعطفتر برخورد کنم
هنوز تو برنامه درسیم رو غلتک نیافتاده بودم که یک هفته رفتم خونه خواهر برای کمک اثاث کشیاش.
بعد گفت برنامه سفر ریخته برای آخر شهریور و منم حتما باید برم.
و خواسته برای سفر برای خودش و طبیعتا خودم دودست مانتو و تونیک مناس
تورکجه
هئچ بیلیردیز دونیانین لاب قدیمی کرپیجی هاردان چیخیب.
تهرانین ۸۰کیلومترلیینده نظر آباد شهرینین قارپیز آباد کندینین یانیندا تاریخی “اوزبکی تپه” منطقهسی وار . دونیانین لاپ قدیمی کرپیچی دوققوز مین ایل قدمت ایله بوردان یانی اوزبکی تپه منطقهسیندن چیخیب.
یادیمدان چیخمامیش دییم کی قارپیز آباد رحمتلیک دکتور مصدقین کندی ایدی البته ایندی قارپیز آبادی احمد آباد آدینا دییشیبلر.
اوزبکی تپه ناریخسل بولگهسی ۱۳۴۸ده شناسایی و ۱۳۵۲ د
میخواهم درباره یک مهاجرت بزرگ صحبت کنم. وقتی که با مشورت کارفرمای یکی از پروژه ها تصمیم به بازسازی سرویس گرفتیم.
سرویس مورد نظر یک سرویس ختم گروهی قرآن بود که بیش از 2000 ختم در آن انجام شده بود یعنی چیزی حدود 3 میلیون رکورد ثبت شده برای هر صفحه.
سرویس ابتدا با pure php و بدون فریمورک نوشته شده بود. یک api که با app ارتباط برقرار میکرد و یک ربات تلگرام که مستقیا به دیتابیس وصل میشد!
فاجعه!
قطعاً نمیتوانید همچین چیزی بزنید جز آنکه یک بی تجربه به تمام معن
ملجاء ی گریزهای من ! شنوای من ! خدای درد آشنای من ! تنها پناهگاه من !
خدای من !
گریزان به شکایت آمده ام.
از تهاجم نفس لئیم بسیار به بدی امر کننده و در خطایا شتابنده و در سرکشی آزورزنده و به خشم کیفر آمیز تو دست یازنده.
خدا ! خدا ! این نفس، مرا به لبه ی پرتگاه می کشاند و هلاکم می کند.
خدایا !
این نفس چه بهانه جو و بلند آرزوست.
اگرش شری رسد فریاد و ناله و شکایت می کند و اگرش خیری، ممانعت.
این نفس چه بازیگوش و بیهوده جوست.
خدایا !
از شریان این نفس خون غف
امر نمودم در وُزرا چهار صفت احتیاط نمایند اول اصالت و نجابت دویم عقل و کیاست سیوم سلوک و معاش با سپاه و رعیت چهارم بردباری و مسالمت
هرکس به این چهار صفت موصوف باشد ویرا قابل مرتبهی وزارت دانند و وزیر و مشیر سازند و عنان امور مملکت و سپاه و رعیت به وی سپارند آنگاه ویرا به چهار چیز امتیاز بخشند اعتماد و اعتبار و اختیار و اقتدار
کاملالوزارت وزیری باشد که رتق و فتق معاملات و امور ملکی و مال را از روی نیکی و نیکذاتی و حسن سلوک صورت دهد و از
دیروز دوتا پیام(عکس نوشته) در یافت کردم اینستا، مبنی بر این که بعضیا رفیق/دوست نمیشن بلکه خون میشن میون رگات ... خب برام جالب بود دو تا پیام اینجوری تو یک روز با یه محتوا بعد گفتم حتماً باز چالشی چیزیه یا امروز مناسبت، که دیدم خبری نیست.
خوش حال گشتیم گفتم اگر پیام سومیم بدن یعنی من واقعاً رفیق و دوست نمیشم ... همون خونم توی رگ متاسفانه دیگه همچین پیامی دریافت نکردم.
که باعث شد دوباره یاد این حکایت بیفتم (یعنی خدا وکیلی از کل ادبیات فارسی همی
همین که پشت فرمان ماشین مینشینم، پشت پرده افکارم تبدیل به میدان جنگ میشود. آدمها از ناکجاآباد مقابل کاپوت ماشینم پرتاب میشوند و من تک تکشان را زیر میگیرم. همین وضعیت گاه و بی گاه توی خواب هم به سراغم میآید. یک ماشین ترمز بریده، وسط اتوبان میمالد به در و دیوار و جدول و ماشینهای لاینهای اطراف و خودم که محکم فرمان را توی مشت گرفتهام و از وحشت آب میشوم زیر صندلی. برعکس نوجوانهای دیگر، هرگز علاقهای به رانندگی نداشتم، به ضرب و
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنممحتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارهاتوبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکدهسر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسقداوری دارم بسی یا رب که را داور کنم
بازکش یک دم عنان ای ترک شهرآشوب منتا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنجهاکی نظر در فیض خور
به عنوان یک خواننده پر و پا قرص آثار دفاع مقدس و کسی که خودش از دور یا نزدیک دستی بر آتش دارد نمی توانم به راحتی از بعضی کتاب ها تعریف و تمجید کنم و یا به حال نویسنده اش غبطه بخورم و ...
بعضی کتاب ها هستند که ویژگی خاصی دارند. کتاب پرواز تا بی نهایت را حدود هجده سال پیش خواندم. عقیدتی سیاسی ارتش این کتاب را درباره شهید خلبان عباس بابایی به نگارش دراورده بود. قلم کتاب اصلا دلچسب نبود اما محتوای خاطرات آنقدر غنی و جذاب بود که خواننده را سر جای خود
زهرای بابا سلام
دخترکم امروز دقیقا یک سال است که از پیش ما رفته ای. دل همه ما را سوزاندی و هنوز مرهمی بر این داغ دل پیدا نشده است.
صبح سه شنبه 18 اردیبهشت 1397 خورشیدی حدودا 9:10 تا 9:25 دقیقه صبح در پارکینگ ساختمان ... ناگهان دست اجل از راه رسید و تو نوگل زندگی من بالاترین دلبستگی دنیایی من را چید و تو را با خود برد.
باباجان! در این ساعت صبح که وقتی بیداری همه است چه وقت این بود که چشمان درشت و سیاهت را ببندی و بخوابی؟ بخوابی برای همیشه. وقت بیداری کی می ش
می دانی که در پی این رفتن، بازگشتی نیست. و می دانی که قصۀ وصال به سر رسیده است و فصل هجران سر رسیده است. و احساس می کنی که به دست های حسین از فاطمه کوچک، نیازمندتری و احساس می کنی که بی رهتوشۀ بوسه ای نمی توانی بار بازماندگان را به منزل برسانی. و ناگهان به یاد وصیت مادرت می افتی؛ بوسه ای از گلوی حسین آنگاه که عزم را به رفتن بی بازگشت جزم می کند. چه مهربانی غریبی داشتی مادر! که در وصیت خود هم، نیاز حیاتی مرا لحاظ کردی. برخیز و حسین را صدا بزن! با این
از وبلاگی که تقریبا همیشه میخونم رسیدم به یک وبلاگ جدید
وبلاگ دختر جوانی که بعد از 4 ماه نامزدیش به هم خورده؛ خواستگاری سنتی بوده و آشنایی و ...
و به دلایل مختلف به هم خورده که کاری نداریم
وبلاگ رو که میخوندم متوجه شدم این دختر خانوم چادری و بسیار مذهبی و انقلابی و ... هستند که با اینها هم کاری نداریم
و راستش طبق حرفای این دختر خانوم و طبعاً مقدار متنابهی حسّ زنانه کاملاً تو تمام شدن این رابطه حق رو به همین دختر خانوم میدادم
تا این که با دیدن یک
قصۀ موسی و فرعون
یک:
چون بنی اسرایل در جفاهای فرعون و قبطیان درماندند، امر آمد از خدای تعالی مر موسی را که: «بنی اسرایل را ببر از مصر به سوی دریا، در این روز فرعون بر اثر شما بیاید. همه را در در دریا هلاک کنیم.» موسی علیه السّلام با قوم بیرون رفت از مصر بر بهانۀ آنکه: «ما همی عید کنیم.» وُحلی و حِلَل فراخواستند و برخویشتن کردند و برفتند سوی دریا. قضا را آن روز از هر اهلبیتی از قبط عزیزی بمرد. ایشان در ماتم مشغول ماندند تا سه شباروز. آنگاه فرعون
فیلیپ چهارم ١٦٠٥-١٦٦٥ م پادشاه اسپانیا، ١٦٢١-١٦٦٥ م
کریستین نهم ١٨١٨-١٩٠٦ م پادشاه دانمارک، ١٨٦٣-١٩٠٦ م
ادموند هوسرل ١٨٥٩-١٩٣٨ م فیلسوف آلمانی
آلبرت یکم ١٨٧٥-١٩٣٤ م پادشاه بلژیک، ١٩٠٩-١٩٣٤ م
مری پیکفورد ١٨٩٢-١٩٧٩ م بازیگر آمریکایی زادۀ کانادا
سونیا هنی ١٩١٢-١٩٦٩ م فیگور اسکیتر نروژی
بتی فورد ١٩١٨-٢٠١١ م همسر جرالد فورد رئیسجمهور آمریکا
یان اسمیت ١٩١٩-٢٠٠٧ م نخستوزیر رودزیا، ١٩٦٥-١٩٧٩ م
وارطان گریگوریان ١٩٣٤-م رئیس ایرانی آمریکایی
پزشکی باریاتریک (Bariatric Medicine) شاخه ای از دانش پزشکی است که با مطالعه، درمان و پیشگیری از چاقی به بیماران مختلف کمک می کند. واژه باریاتریک از کلمه باریریکس (baryrics) به معنای سنگین یا بزرگ گرفته شده است. و متخصص باریاتریک به کسی گفته می شود که وضعیت افراد چاق را مدیریت کرده و در کاهش وزن به آن ها کمک می کند. به طور کلی هدف این شاخه پزشکی دستیابی به وزن ایده آل و کاهش وزن است.
بیشتر ارائه دهنده های مراقبت های بهداشتی و پزشکان، می توانند در باری
الان اگرچه در دیدگاه عموم یکشنبهست ولی برای من حکم عصر چهارشنبه رو داره؛ از اون جهت که خونهام. پنجشنبه که رسیدم، سالگرد مادرجان بود. بعدِ اون، لش کردم تو خونه. میشینیم رو مبلای نارنجی، با مامان و بابا چای و شکلات میخوریم و با خودم فکر میکنم هفته پیش، بودن تو این شرایط مکانی آرزوم بود. دقیقا یک هفته و یک روز پیش که از قضا شب یلدا بود، یه ساعتی رو پشت بوم عکسای مامان و بابامو نگاه کردم و قدم زدم و گریه کردم و از آلودگی و گریه نفسم تنگ شده ب
چند روز پیش با ماشین میخاستم یه نیم دور بزنم و برم ماشین رو پارک کنم که یه اشتباه محاسباتی کردم و ماشین کشید به سپر پرایدی که پارک بود؛ماشینم رو پارک کردم رفتم ببینم چطور شده دیدم سپر ماشین تو رفته و دوتا سوراخ نسبتا بزرگ ایجاد شده. تعجب کردم که این تورفتگی از ماشین من باشه !بهرحال نیم ساعتی اونجا کار داشتم و هردفعه ای هم نیم نگاهی میکردم که اگه صاحب ماشین اومد بهش اطلاع بدم. کارم تموم شد ولی نیومد چنددقیقه ای هم منتظرش ایستادم ولی خبری نشد نا
قال علی(ع): أَنَّ رَأْسَ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُدَارَاةُ النَّاسِ وَ لَا خَیرَ فِیمَنْ لَا یعَاشِرُ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ لَا بُدَّ مِنْ مُعَاشَرَتِهِ حَتَّی یجْعَلَ اللَّهُ إِلَی الْخَلَاصِ مِنْهُ سَبِیلًا فَإِنِّی وَجَدْتُ جَمِیعَ مَا یتَعَایشُ بِهِ النَّاسُ وَ بِهِ یتَعَاشَرُونَ مِلْ ءَ مِکیالٍ ثُلُثَاهُ اسْتِحْسَانٌ وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلٌ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَیئاً أَحْسَنَ مِن
هوالجمیل
ذبیح شش ماهه
نذر حضرت علی اصغر (ع)
عنان چاره ز کف داد و سخت مضطر شد
دمی که در برِ مولا، شهید ، اصغر شد
هزار نیزه به قلبش شکسته شد انگار
ز تیر حرمله ، تا شیرخواره ، پرپر شد
ز هُرم داغ و عطش، چشم او سیاهی رفت
جهان به دور سرش ، با جنون ، مُدَور شد
گرفت خون گلویش، به آسمان پاشید
که عرش و کرسی از آن، تا همیشه احمر شد
چگونه طفل شهیدش به خیمه گاه بَرَد؟؟
که سرفکنده و شرمنده ، پیش همسر شد
کجا رَوَد؟ چه کند؟ از چه کس کمک خواهد؟
در این مصیبت عظمی ، بد
چه کسی گفته که محتوی مشتری ندارد؟ همین خود من تا حالا کلی سفارش محتوی گرفتهام!
چند وقت پیش خویشاوند همسرم پیام داد که: میشه درباره بابام یه مطلب بنویسی؟
گفتم: قربان رویت من که پدر شما را ندیدهام و حس خاصی نسبت به ایشان ندارم، مطلب خنک و بیمزهای میشود. شما بنویس که پر احساس و جگرخراش شود، من ویرایش میکنم.
جواب داد که: آخه تو قشنگتر مینویسی!
گفتم: خب حالا برای چه کاری میخواهی؟
گفت: برای پیج اینستاگرامم!
یکبار هم آشنایی پیام داد
احساس میکنم همین که جولیک هفتتیر رو شقیقهی ما نذاشته و مجبورمون نکرده آتش بدون دود رو بخونیم؛ خیلی لطف کرده در حقمون. من اگه بودم این کار رو میکردم :دی
خدا شاهده از وقتی که اولین به اولین اشارهی جولیک به نادر ابراهیمی و آتش بدون دود برخوردم، نیت کرده بودم بخونمش. ولی خب همین هفت جلدی بودنش، باعث میشد منی که دیگه به جز رمانای امیرخانی، ارتباطم با ادبیات فارسی قطع شده بود؛ حوصله نداشته باشم برم طرفش. نه پول داشتم هفت جلد کتاب رو بخرم،
هتل چهل پنجره و کلیسای وانکهتل چهل پنجره در پارک سعدی , ضلع جنوبی حاشیه دریا زاینده رود مابین پل مارنون و پل فلزی , واقع شدهاست . هتل مشرف به فضای سرسبز کرانه زاینده رود بوده و هر پنجره چهل پنجره قابی است بر چشم انداز ای سبزاز اصفهان .هتل چهل پنجره اصفهان در راس شهر جای دارد . این هتل تا کلیسای وانک آبادی دقیقه پیاده روی دارااست و تا سی و سه پل حدود 20 دقیقه پیاده روی کفایت میکند . همینطور تا عرصه نقش عالم حدود نیم ساعت پیاده رو
بسم الله الرحمن الرحیم
به جای اینکه در انجام اموربگیم
این چی میگه اون چی میگه یا
در نهایت من چی میگم. ببینیم
خدا چی میگه
تا شدم حلقه به گوش این و آن
مشکلاتم یک به یک آمد عیان
هر کسی گفتا چنین در وصف من
دیگری گفتا به وصفم آن چنان
هر چه کردم تا به دست آرم دلی
بر دهانم خیل دل ها زد عنان
هیچ کس از کار من راضی نشد
خود فزودم بر خودم بار گران
دل حرم کردم به خود آید دلم
تا شوم حلقه به گوشش آنچنا
وقتی نمی نویسم، کلمات از اختیارم در میرن! ذهنم پر و پرتر میشه از حرفها و بیشتر عاجز میشم از در رفتن عنان کلمات و جملات ! غرق میشم تو خودم. میشم مثل آتیش زیر خاکستر .آروم، سوزان...
چند وقتی است که حیرانم و تدبیری نیست... ذهنم پر از حرفه . خواسته یا ناخواسته دارم از قالب های تحمیل شده بیرون میام و دفرمه میشم . ذهنم شده پر از چراهای مشروط و نامشروط نامشروع. چراهایی که نمیشه با همه کس درمیون گذاشت. چراهایی که تازه فهمیده ام جواب ندارند ...
بدا به حال او
پرومتئوس رو میشناسید؟ توی اسطوره های یونانی یکی از تیتان ها و خدای آتشه و مثل اینکه عاشق آتنا دختر زئوس بوده . زئوس توی دوران خلق انسان ها پرومتئوس رو انتخاب میکنه تا کنار بشر باشه و همه چیز به جز آتش رو به انسان بده از اونجایی که پرومتئوس بشدت به انسان ها عشق میورزیده در برابر انسان ها عنان از کف میده و اتش رو دور از چشم زئوس به انسان ها میده .اونطوری که هزیود ( شاعر یونانی ) میگه پاندورا نفرینی برای نوع بشر بوده که بعد از دزدیدن آتش توسط پرومت
بسم الله الرحمن الرحیم
به جای اینکه در انجام اموربگیم
این چی میگه اون چی میگه یا
در نهایت من چی میگم. ببینیم
خدا چی میگه
تا شدم حلقه به گوش این و آن
مشکلاتم یک به یک آمد عیان
هر کسی گفتا چنین در وصف من
دیگری گفتا به وصفم آن چنان
هر چه کردم تا به دست آرم دلی
بر دهانم خیل دل ها زد عنان
هیچ کس از کار من راضی نشد
خود فزودم بر خودم بار گران
دل حرم کردم به خود آید دلم
تا شوم حلقه به گوشش آنچنا
بسم الله الرحمن الرحیم
به جای اینکه در انجام اموربگیم
این چی میگه اون چی میگه یا
در نهایت من چی میگم. ببینیم
خدا چی میگه
تا شدم حلقه به گوش این و آن
مشکلاتم یک به یک آمد عیان
هر کسی گفتا چنین در وصف من
دیگری گفتا به وصفم آن چنان
هر چه کردم تا به دست آرم دلی
بر دهانم خیل دل ها زد عنان
هیچ کس از کار من راضی نشد
خود فزودم بر خودم بار گران
دل حرم کردم به خود آید دلم
تا شوم حلقه به گوشش آنچنا
بسم الله الرحمن الرحیم
به جای اینکه در انجام اموربگیم
این چی میگه اون چی میگه یا
در نهایت من چی میگم. ببینیم
خدا چی میگه
تا شدم حلقه به گوش این و آن
مشکلاتم یک به یک آمد عیان
هر کسی گفتا چنین در وصف من
دیگری گفتا به وصفم آن چنان
هر چه کردم تا به دست آرم دلی
بر دهانم خیل دل ها زد عنان
هیچ کس از کار من راضی نشد
خود فزودم بر خودم بار گران
دل حرم کردم به خود آید دلم
تا شوم حلقه به گوشش آنچنا
تیتر فرعی : ابری که دربیابان برتشنه ای ببارد
نگفتم هفته ی پیش اخرین یکشنبه ها با صاد بود؟ یا حدااقل قرار بود باشه ! چون صاد یه روز اومد بهم گفت یه روز تو این هفته رو به من اختصاص بده صبحونه بریم کافه منم گفتم خب چی از این بهتر دوشنبه بریم . ولی چرخید و یکشنبه افتاد این شد که قرار شد ما امروز صبح باهم بریم کافه
دیروز و دیشب ح رو دیوونه کردم که پاشو توام با ما بیا دیگه بریم صبحونه بخوریم از من اصرار و از اون انکار یه بار میگفت اداره باید برم یه بار م
و چون ظلم و تعدی اوزبکیه در ماوراءالنهر بسیار شد چنانچه هفتاد سید و سیدزاده را اسیر ساخته بودند و الیاسخواجه از سلطنت بهره نداشت و در منع ظلم و تعدی ایشان عاجز بود من از روی سطوت بر اوزبکان غلبه کردم و مظلومان را از دست ظالمان خلاص ساختم و این معنی سبب عناد اُمرای الیاسخواجه و اوزبکان شد
و به تغلقتیمورخان نوشتند که تیمور علم مخالفت برافراخته است و خان این افترا را راست دانسته یرلیغ به کشتن من صادر کرد و آن یرلیغ به دست من افتاد
و کشته شدن
دلم قرار ندارد از فغان ، بی تو
سپندوار ز کف داده ام عنان ، بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
ز جام عیش لبی تر نکرد جان ، بی تو
چون آسمان مه
آلوده ام ز تنگدلی
پر است سینه ام
از اندوه گران ، بی تو
نسیم صبح نمی
آورد ترانۀ شوق
سر
بهار ندارند بلبلان ، بی تو
لب از حکایت
شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم
چشم خونفشان ، بی تو
چو شمع کشته
ندارم شراره ای به زبان
نمی زند سخنم
آتشی به جان ، بی تو
از آن زمان که
فروزان شدم ز پرتو عشق
چو ذرّه
نفرت ناشی از رنگ پوست زندگی سیاهان را فروتر از زندگی سفید پوستان قرار داده و انسان سیاه، که عکس العملش در قبال آرزوهایش شبیه سفید پوستان بود، می جنگید تا آگاهی از این تفاوت را در قلبش به خاک بسپارد چون این آگاهی سبب وحشت و تنهایی او می شد.انسان سیاه که مورد نفرت سفید پوستان و منفور فرهنگی بود که خود جزء حیاتی آن به شمار می آمد، کم کم خودش هم از چیزی از درون خودش که مورد نفرت بقیه بود، متنفر شد ولی غرورش او را وا می داشت این نفرت از خود را پنهان ک
رخت غم پوشیده بر تن آسماندیده ی اهل دو عالم خون فشان
علت این غصه ی جانسوز چیست؟این همه اندوه و غم از داغ کیست؟
بر سرم افتاده شور کربلاداغ هفتاد و دو سر از تن جدا
کربلا یعنی که هفتاد دو باردیده ای از خون دل چون چشمه سار
کربلا یعنی که عشقی بی بدیلبوسه بر رگهای مقطوع قتیل
کربلا یعنی دو دست از تن جدابا لب تشنه به شط خون شنا
کربلا یعنی سری از خون خضابپیکری بی سر به زیر آفتاب
کربلا یعنی نوای آب آبکربلا یعنی جگر از غم کباب
کربلا یعنی که یک دنیا ادببر
حس میکنم وجودم شبیه یه سطل آشغال شده، از تموم این 30 سال زندگیم کلی احساسات منفی جمع کردم، اون رفتاری که من الآن میکنم نتیجه ی همه ی این احساساتیه که درونم هست، یه ملغمه ای شدم از احساس حقارت، خشم، استرس و ...
تا حالا استراتژی من برای درمان بیشتر بیرونی بوده، به صورت مقطعی هم موفق شدم، مثلاً سعی کردم تو کارم خوب باشم، پول داشته باشم، به خودم برسم، زیبا باشم، دوست پیدا کنم، اجتماعی باشم! هدف داشته باشم، تجربه کنم! همه چی رو تجربه کنم!
ولی باز خیل
حس میکنم وجودم شبیه یه سطل آشغال شده، از تموم این 30 سال زندگیم کلی احساسات منفی جمع کردم، اون رفتاری که من الآن میکنم نتیجه ی همه ی این احساساتیه که درونم هست، یه ملغمه ای شدم از احساس حقارت، خشم، استرس و ...
تا حالا استراتژی من برای درمان بیشتر بیرونی بوده، به صورت مقطعی هم موفق شدم، مثلاً سعی کردم تو کارم خوب باشم، پول داشته باشم، به خودم برسم، زیبا باشم، دوست پیدا کنم، اجتماعی باشم! هدف داشته باشم، تجربه کنم! همه چی رو تجربه کنم!
ولی باز خیل
«« عاشقانہ هـا »»
اگر بهـار بیاید
اگر بهـار بیاید
دوبارہ باز خواهـم گشت
تمام راہ را پیادهـ
تا سر پیچ هـمان جادهـ
هـمان ڪوچهـ، هـمان خاڪے
ڪہ حرمت
از قدم هـاے تو مے گیرد
هـمان جایے ڪہ ساعت در سڪوتش از
نفس افتاد
و دنیا پوششے از طرح لبخند تو را
پوشید
اگر بهـار بیاید
اگر تو باز مے گشتی
اگر میشد فاصلہ تا خاڪ پایت
مے دویدم تمام راہ را تا پیش پایت
تا فقط یڪبار دیگر در ببازم هـر چہ
دارم زیر پایت
تا بگویم
جان جانانم !!
قس
امروز روزِی است به نام شما، به یاد شما؛ روز میلاد شما. چه مبارک روز و چه فرخنده لحظات و ساعاتی است که در آن لحظه از شما یاد شود، نام شما بر زبان آید و جان و دل و روح و قلب را مطهر و معطر کند. هر روز، روزِ شما است و هر لحظه متعلق به شما. نام شما از مناره ها و مأذنه ها و گلدسته ها هر روز گوش را نوازش می دهد و لب ها را به صلوات مترنم می کند که «بخیل آن است که نام شما را بشنود و صلوات نفرستد». این همان ندایی است که کسانی در قد و قامت و قواره های مختلف به انح
از کتاب connectography.در دنیایی که مرزهای سیاسی، که در اون تنها دولتمردها قدرتمند و تعیینکننده هستند، کمکم درحالِ فروپاشیه، و بهجای اون مرزهایی براساس قانونِ اولیه و سادهی عرضه و تقاضا درحالِ شکلگیریه، درهای تمام دنیا به روی ما بستهست. قانون عرضه و تقاضا اجازه میده در بدترین حالت عنان زندگیِ فقیرترین افراد که هیچ حق انتخابی برای شغل یا نحوه زندگیشون ندارن، به دست آدمهایی بیفته که میخوان سودِ خودشونو حداکثر کنند، اما قوانین
افشاگری پیرامون رفتار خلاف عفت بعضی از اعضای شورای شهر بابل، جنجالی ترین خبر رسوایی اخلاقی در شهریور نود و هفت بود که طعنه ها و کنایه ها و ترکش های آن همچنان باقی مانده و حیثیت شهر را لکه دار ساخته است.
دلسوزان در همان ایام تذکری منطقی ارائه دادند در این باب که یا نباید این افتضاح اخلاقی، علنی و رسانه ای می شد و یا حالا که به اطلاع عموم ایرانیان سراسر جهان رسیده باید برخوردی لازم برای تنبّه خاطیان صورت بگیرد که در غیر اینصورت، حضور دوباره افر
یه چیزی قبلا نوشته بودم؛ اینجا بذارم باشه.
از کتاب connectography، پاراگ خانا.در دنیایی که مرزهای سیاسی، که در اون تنها دولتمردها قدرتمند و تعیینکننده هستند، کمکم درحالِ فروپاشیه، و بهجای اون مرزهایی براساس قانونِ اولیه و سادهی عرضه و تقاضا درحالِ شکلگیریه، درهای تمام دنیا به روی ما بستهست. قانون عرضه و تقاضا اجازه میده در بدترین حالت عنان زندگیِ فقیرترین افراد که هیچ حق انتخابی برای شغل یا نحوه زندگیشون ندارن، به دست آدمهایی ب
یکی داستان است پر داد و دود
که رستم در آن نقش اول نبود
نگفتند آن را چو شهنامه ها
نوشتم، بخوانید زین پس شما
شنیدم که در روزگار کهن
که حتما نه تو دیدهای و نه من
جهان پهلوان رستم نامدار
دلش را ز کف داد و شد بیقرار
به هر سو نگه کرد آیینه دید
جهان را فقط رنگ تهمینه دید
چو چشمان تهمینه کردش کمین
دلش بی هوا ریخت روی زمین
تهمتن به دور از گران گرز خود
ز دست غم عشق افسرده شد
به امید عشق و به شوق وصال
دوان رفت رستم به نزدیک زال
بگفتا که بابا: به
خاطرهی دلبرکان غمگین من/ گابریل گارسیا مارکز؛ ترجمه کاوه میرعباسی.
تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۶.
۱۲۴صفحه.
چاپ اول
عنوان اصلی: me moria de mis puts tristes
روزنامه نگار سالخورده و معلم سابق زبان که تمام عمر بدون زن و فرزند زیسته و از نوجوانی عنان اختیار را به هوس و میل جنسی سپرده در 90 سالگی شیفته دخترکی 14 ساله می شود(و به همین علت پیرمرد سرشار
194- و من خطبة له (علیه السلام)> یصف فیها المنافقین <نَحْمَدُهُ عَلَی مَا وَفَّقَ لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ وَ ذَادَ عَنْهُ مِنَ الْمَعْصِیَةِ وَ نَسْأَلُهُ لِمِنَّتِهِ تَمَاماً وَ بِحَبْلِهِ اعْتِصَاماً وَ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاضَ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ کُلَّ غَمْرَةٍ وَ تَجَرَّعَ فِیهِ کُلَّ غُصَّةٍ وَ قَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْأَدْنَوْنَ وَ تَأَلَّبَ عَلَیْهِ الْأَقْصَوْنَ وَ خَلَعَتْ إِلَیْهِ الْعَر
حضرت خاتم امام مسلمین
سید و سالار اسلام مبین
بر تمام خلق عالم سروری
جامع ادیان و هر پیغمبری
بعد تو ختم رسالت شد یقین
چون که اکملت لکم گردیده دین
بعد از آن دیگر که باطل مدعی است
بدعتش رسوایی هر مشتری است
در غدیر خم تو احیا گشته ای
با علی جانا تو ابقا گشته ای
چون که فرمان آمده از سوی حق
تا وصی خود شناسی بهر خلق
آنکه را مولا و سرور شد علی
اوست یار و یاور تو ای نبی
وای برآنان که آن جا بوده اند
بعد تو بر این ولی شوریده اند
دوزخ است مأوایشان قطع الی
فکر میکنم به اینکه اگر خودم آنجا بودم چه میشد؟ کمی دردم میآید.
اگر خانواده ام بود چه؟ کمی بیشتر.
اگ خودم، خانواده ام و هر که دوستش دارم، هر روز، وقت بیرون زدن از خانه ممکن بود در خیابان ... درد کم کم جان میگیرد. درد زبانه میکشد. درد فریاد میزند. درد، عقده میشود. درد حاکم میشود. درد عنان را به دست میگیرد.
***
صفحه اینستا را بالا و پایین میکنم. میرسم یک تصویر مات. هشدار میدهد: «تصویر آزار دهنده است». دوبار تایید میکنم تا اجازه بدهد
یازدهمین پیشوای متقیان، امام حسن عسگری علیه السلام در سال 232 ه. ق چشم به جهان گشود. پدرش امام دهم، حضرت هادی علیه السلام و مادرش بانویی پارسا و شایسته به نام حدیثه است که برخی از او با نام سوسن یاد کرده اند. از آن جایی که امام حسن علیه السلام به دستور خلیفه عباسی در سامرا در محله عسکر سکونت اجباری داشتند «عسکری» نامیده می شود. از مشهورترین القاب حضرت نقی و زکی و کنیه اش ابومحمد است. او 22 ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدت امامتش شش س
پلّه پلّه تا ملاقات خُدا ؛عنوان کتابی است که
درباره ی زندگی، اندیشه و سُلوک مولانا جلال الدین رُومی به قلم استاد،دکتر
عبدالحسین زرین کوب در سال 1369 به رشته ی تحریر درآمده و توسط انتشارات علمی به
زیور طبع مزیّن شده است. این کتاب با یک مقدمه و 11 قسمت در 394 صفحه تنظیم گشته.
در قسمت 4 کتاب با عنوانِ: طلوع شمس ، نحوه رویارویی مولانا با شمس و پرسش و پاسخ
بین آن دو را چنین شرح داده است، وصفی خواندنی و آموزنده:
« اما آن روز، که با آن همه خرسندی و بیخیالی ا
یا منتقم
بنا بود چهارپاره بنویسم، ترسیدم مبادا شعرواره ام از جنس بیانیههای سازمان ملل درآید؛ تصمیم گرفتم تا چند سطر شکوهنامه بنویسم. چند سطر درد و دل همه بیدار دلانی که از عمق وجود از فساد، نیرنگ، نژادپرستی، تروریست و آدمکشی به ستوه آمدهاند!
برادران و خواهران!
ظاهرا دیگر نباید پیراهن مشکی عزای امام حسین(ع) را از تن بیرون کنیم؛ چرا که بهانه روضه، هر از گاهی در جای جای این جهان مهیا می شود.
مداح، یزیدیان شدهاند و حسین، بشریتِ ستمدیده،
مجلس باید جوان باشد یا پیر؟ میتوانی بگویی پیرها چه گلی به سر ما زدهاند که حالا دوباره این دوگانه را مطرح میکنی؟! اما مگر از کار جوانها چقدر مطمئنی که حالا میخواهی تصمیمگیری انقلاب را به دستشان بسپاری؟! یعنی دو طرف این معادله به اندازهی مشخصی نامعینی دارد و بد نیست بیشتر در مورد این فکر کنیم.جوان در خودش نیرویی دارد که تغییرات را سادهتر میکند. جوان آینده دارد. جوان میراثدار فردای این کشور است. برای همین هرچه پیرترها مصلحت
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- انسان
برای تحلیل حقایق یک سری داستان سازی میکند که مداوم با پیشرفت علمی به ان جهت علمی میدهد مثلا خلقت انسان- بیان
مذهبی برای انها سخت است نمیتوانند انرا تحلیل علمی کنند- وچون نمیشود تحلیل علمی
کرد پس باید انرا قبول کرد چون وحی میگوید ولی وحی های قلابی وجود دارد که با منطق
عقلانی سازگار نیست- اما بدنبال شناخت وحیانی درست نمیگردد زیرا جائی برای عقلانی
کردن ان وجودندارد ومیخواهد خوداش معرکه را بسازد-
شجاعت یا حماقت؟
«شجاعت» یکی از فضایل اخلاقیست که بسیار ممدوح و قابل ستایش است. شجاعت یعنی نترسیدن از آنچه لایق ترسیدن نیست.
به عبارت دیگر، شجاعت اطاعت قوهی غضب از عقل و اقدام بر کارهای خطیر است. انسان شجاع در آنچه رأی عقل مقتضی آن است، اضطراب ندارد. این صفت، از بالاترین صفات کمال و با فضیلتترین ملکات نفسانیه است و کسی که فاقد این ویژگی باشد، از نیل به کمال انسانیت محروم خواهد ماند.
همین ویژگی است که در کنار فضایل دیگر، مرد مردان عالم ح
خاطرهی دلبرکان غمگین من/ گابریل گارسیا مارکز؛ ترجمه کاوه میرعباسی.
تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۶.
۱۲۴صفحه.
چاپ اول
عنوان اصلی: me moria de mis puts tristes
روزنامه نگار سالخورده و معلم سابق زبان که تمام عمر بدون زن و فرزند زیسته و از نوجوانی عنان اختیار را به هوس و میل جنسی سپرده در 90 سالگی شیفته دخترکی 14 ساله می شود(و به همین علت پیرمرد سرشار
۱. حیف که صدام شبیه غازه وگرنه یه پست صوتی شونصد دیقه میذاشتیم. خسته ام و حال تایپ ندارم اما ثبت چند ساعت حال خوب، به حال خوب بعدهام کمک میکنه.
صبح آغاز ۱۸ سالگی خود را چگونه آغاز کردید؟
اولندش که شبش خوابم نبرد. چون فکر میکردم که قراره تو راه ماشین بزنتم و پام بشکنه و نرسم سر قرار با بچه ها.
صبح ساعت ۵ پا شدم مدیریت خوندم :)) بعدم تا ساعت ۲ مدرسه بودم :)) کسی که ۴ ساعت بی وقفه شیمی داشته چیزی برا از دس دادن داره؟ :))
کلی تو مدرسه خندیدیم و دریا و رانا
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک نویسنده اثر شهروز براری صیقلانی اثر
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی ♦♦
همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
حدود یه ماهی هست که میخوام یه مطلبی رو بنویسم اما بیان متناسبی پیدا نمی کنم...
دیشب خانمم میگفت امیرعلی خیلی اذیت میکنه... امیرعباس هم خیلی شیر میخوره و رسیدگی میخواد... من نمی تونم یکسره در خدمت اینها باشم!!!
دقیقا از چیزی می نالید که من حدود یک ماهه فهمیدم که این مدل ناله رو سالها با خودم داشتم... بهش گفتم یه چیزی میخوام بگم... اما این حرفم یه نصیحت نیست... خودم بهش مبتلا شدم... و بعد از سالها هدر دادن عمرم به نتیجه رسیدم... حرفم، حرف یک آدم درد نکشیده
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- تسلیتی به وسعت کهکشان ها وغمی به وسعت دریاها برای شخصیتی متفکر وتنها که کشتی درهم کوبیده اسلام راناخدائی کر به نظر حقیر خداوندمنا درهرموضوعی مثلا توحید یک برنامه کوتاه مدت دارد ویکبرنامه متوسط ویک برنانه دراز مدت امام حسن علیه السلام یک برنامه دراز مدت دارد درحالیکهامامحسین علیه السلام یک برنامه-فوری کوتاه مدت دارد رادیکالیسیم همیشه یکبرنانه کوتاه مدت است ولی روبنای ان از یک برنامه درازمدت بوجو
اندر آشپزخانه مدخل نقشه ضمیر اول شخص جمع هر تعدادی نمای بیرونی تاریک و با کنده تیره تلفیق شده ولی بوسیله یکباره از کابیبت های با رنگ سفید متضاد با محیط دل بهم خوردگی شده واحد چیدمان خلاقانه ظروف خود را رگه دهد. مروارید درآمد این ویلا کاربرد از یک نیمکت کاراملی راحتی نه یک تنه محیط را دیگرسان کرده بلکه به طرف یکباره فکر میهمان را سوگند به این ناحیه می اسارت که باید کفش خود را درون بیاورد و بعدا داخل چاردیواری شود. بافتار بافت شناسی مسی دیواره
فال تلفنی قهوه
فال تلفنی قهوه تضمینی خوب و عالی تاروت و قهوه 09903220910 خانم مژگان با تجربه بسیار بالا و سابقه درخشان
تاریخچه قهوه و فال تلفنی قهوه:قهوه پرمصرف ترین نوشیدنی گرم موجود دنیاست. فراتر از نیمی از مردم جهان از قهوه بعنوان نوشیدنی آرامش بخش استفاده می کنند. قهوه به دلیل وجود ذرات کوچک که در آب حل نمی شوند بصورت کامل سرو نمی شود و همواره مقداری از آن در ته فنجان باقی می ماند. بسیاری از مردم اشکال بوجود آمده در ته فنجان را نوعی رابطه با کسی
خب راستش هیچوقت تصور نمیکردم حالتی پیش بیاید که تیم درمان خط مقدم مبارزه شوند. شاید در خیال، اما در واقعیت برایم باور پذیر نبود. نهایتش به نظرم میرسید که اگر جنگی باشد در پشت جبهه میشود خدمت رسانی کرد. چیزهایی میگفتند تحلیل گران، جنگ های بیولوژیک یا بیوتروریسم اما چه کسی باور کند؟! فرق است میان گفته ها، شنیده ها و آنچه که با آن مواجهی.
...
این روزها که مانند یک مامور خنثی سازی بمب سرکار میروم و برمیگردم اما قضیه باور پذیرترست. لباس ام را میپوش
ولادت با سعادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان مبارک
حضرت علی اکبر (علیه السلام) فرزند بزرگ امام حسین در سال 33 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود.
مادر بزرگوار وی لیلا دختر ابی مره است. لیلا برای امام حسین پسری آورد، رشید، دلیر، زیبا، شبیه ترین کس به رسول خدا، رویش روی رسول، گفتگویش گفتگوی رسول خدا ، هر کسی که آرزوی دیدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر لیلا می نگریست، تا آنجا که پدر بزرگوارش می فرماید "هرگاه مشتاق دیدار پیامبر می شدیم به چ
درباره این سایت