نتایج جستجو برای عبارت :

بساز و بفرست!

معلم: سلیم جان، با «مکتب» جمله بساز.سلیم: فاروق وردک حدود ده سال وزیر معارف افغانستان بود و فعلآ وزیر مشاور ریس جمهور غنی در امور پارلمانی معلم: من گفتم با «مکتب» جمله بساز. جمله تو اصلا مکتب نداشت. سلیم: نخیر استاد، جمله من حدود یک هزار مکتب داشت که شما متوجه نشدید.معلم: چه گفتی؟ من متوجه نشدم؟ تو فکر کردی من احمقم؟ برو از صنف بیرون.مجیب! ایستاد شو. با «پول» جمله بساز.مجیب: در حکومت حامد کرزی، فاروق وردک وزیر معارف افغانستان بود.معلم: پسرم، کج
سلام عزیزای دل
از سالی که این بلاگ تاسیس شد ۴سال میگذره من الان یه دانش اموز کنکوریم ..
فقط خواستم بهتون بگم التماس دعا ..
ممنون از همه کسایی که حمایت کردن ..دوستتون دارم 
وقتی نتیجه تلاشتو ببینی ..به پیروز شدن معتاد میشی :)
یادت نره رفیق زمان مثله سرعت نور میگذره درست بگذرون لحظه هاتو 
ایندتو بساز ..
حتما یادت هست که گفته بودم خرابمان کن
و از نو بساز، کمی دیر شده امّا هنوز هم برایمان جا گذاشته‌ای. مثلا فردا در میان
قنوت نماز شیدایی‌ات که پُر است از حس‌ دوگانه‌ی شوق عید و ناراحتی تمام شدن ماهت،
آن جایی که می گوییم «اللهم اهل الکبریاء والعظمه .. و اهل العفو و رحمه» دقیقا
همان‌جا فرصتی دادی برای دوباره از نو ساخته شدن. سرگردانی سخت‌تر از ویرانی‌ست. ویرانمان کن و از نو بساز.
حتما یادت هست که گفته بودم خرابمان کن
و از نو بساز، کمی دیر شده امّا هنوز هم برایمان جا گذاشته‌ای. مثلا فردا در میان
قنوت نماز شیدایی‌ات که پُر است از حس‌ دوگانه‌ی شوق عید و ناراحتی تمام شدن ماهت،
آن جایی که می گوییم «اللهم اهل الکبریاء والعظمه .. و اهل العفو و رحمه» دقیقا
همان‌جا فرصتی دادی برای دوباره از نو ساخته شدن. سرگردانی سخت‌تر از ویرانی‌ست. ویرانمان کن و از نو بساز.
اصفهان چند ساعتی است باران مقطعی میبارد. تمام بچه های محل دور هم جمع شده اند و به آسمان نگاه میکنند. وقتی چند قطره باران شروع به باریدن میکند، دست میزنند و شعر میخوانند.
خدایا این دلخوشی ها را از ما نگیر. خدایا؛ برای بچه های محله ما از آسمانت باران بفرست، نان بفرست. دلم میگیرد از این هوا، از این مردن...
تیره بختی هلاکم خواهد کرد. به قول آن شعر شاعر:
تیره بختی در وطن احساس غربت میکند...
*راستی دیشب خوابم برد. حدود 5 ساعت. بازم شکر. 
حتما یادت هست که گفته بودم خرابمان کن
و از نو بساز، کمی دیر شده امّا هنوز هم برایمان جا گذاشته‌ای. مثلا فردا در میان
قنوت نماز شیدایی‌ات که پُر است از حس‌ دوگانه‌ی شوق و ناراحتی تمام شدن ماهت،
آن جایی که می گوییم «اللهم اهل الکبریاء والعظمه .. و اهل العفو و رحمه» دقیقا
همان‌جا فرصتی دادی برای دوباره از نو ساخته شدن. ما طاقت بلاتکلیفی نداریم.
سرگردانی سخت‌تر از ویرانی‌ست. ویرانمان کن و از نو بساز.
 اگر تو این زمان، یه هدفی رو پی گرفتی و به اون هدفت رسیدی که
حتماً این اتفاق افتاده برات، راه رسیدن به هدفت و باورت برای رسیدن
به او و تلاش هات و شکست هات و پیروزی هات در راه رسیدن به
هدفت رو روی کاغذ یا توی ورد یا نوت گوشیت بنویس و اون رو در یک
نظر  خصوصی برای مدیریت وبلاگ رادیو لبخند داری بفرست.
باورهایی که باعث شده موفق بشی رو برامون بنویس و بفرست.
چه کتاب هایی خوندی، اون ها رو برامون بنویس و بفرست و تا می تونی
خلاصه ای ازشون رو بنویس و برام
عزیزان من! سعی کنید روز اوّل فروردین را برای خودتان «نوروز» کنید. اوّل فروردین «نوروز» برای آن‌هایی که در درون خود، به فساد و انحطاط گرایش پیدا می‌کنند و خود را از خدا دور می‌کنند، نوروز و عید نیست، روز جشن و شادی نیست؛ شوم است!
۱۳۷۷/۱/۱-رهبر انقلاب
           
یا علیما بضری و مسکنتی
ای واقف از حال زار و ناتوانم.
این وجودم مثل ماشینی شده که
به خرج افتاده،هر چه هم هزینه کنی برایش
دوباره روز از نو،روزی از نو.
خدایا بیا و این وجود مرا با لطفت ،بخششت مهربانیت، اصلاح کن.
ازم آدمی دیگر بساز.
آن چنانم کن تو میخواهی.
مرا دریاب الله.
دریاب فقیر را.
دریاب مسکین را.
دریاب بنده ات رو.
روسیاهم .
روسفیدم کن.
ارباب فقط حسین.
قضیه این است که ناصرالدین شاه به عنوان اولین شاه
ایران که به صورت رسمی به اروپا رفت خاطراتی مرقوم داشته اند که چنگ بر ناف آدم می
اندازد و حیثیت آدم را میبرد. اعلی حضرت همایونی در کارخانه ای تشریف داشته اند که
اتفاقا آنرا مایه تعفن و بدبختی میدانند. چنانچه خاطر مبارک مرقوم داشته اند:
«کارخانه خیلی گرم بود و بوی قیر و بو‌های دیگر و ما
حرکت می‌کردیم همه را می‌دیدیم، در بین گردش نسیم خنکی احساس کردیم، باد می‌وزید،
مثل باد بهشت که در آن گرما و تع
درد بفرست که ترجیح به درمان بدهم
تا که تسکین به دل زار و پریشان بدهم
دور ماندم ز امام و سر من رفت کلاه
حقم این است ازین فاصله تاوان بدهم
سال ها منتظرم ماند به سویش بروم
کِی شود خاتمه بر این همه هجران بدهم؟!
کاش اشک بصرم باز مرا یار شود
تا جلایی به دلِ خسته ز عصیان بدهم
نکند قسمت من نیست کنارش بودن
چقدر وعده بر این دیده‌ ی گریان بدهم؟!
چه کنم؟! آخر شعبان شد و من غرقِ گناه
ترسم این است که قبل از رمضان، جان بدهم
بی پناهم، نجفم را بده تا که بروم...
تکیه
وضع حال آدمی مثل من، وقتی خدا باهاش حرف می زنه، چه خوفناکه ..
چرا اینقدر کوبندس خدا جون؟؟
بندگی کردنه تو کار سختیه ..
خییییلی سخته ..
 
تمام تدابیر من غلط از آب در میاد .. خدایا چرا کمکم نمی کنی .. ؟؟؟!!!!!
اینم کار شیطونه یا نَفسَم که فکر می کنم کمکم نمی کنی؟؟ چطور تفکیک کنم اینا رو از هم ؟؟!!!
خدایا هدایتی ببببببببببببببببببببببببببببزرگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ از تو می خوام 
تَل گناهام نمی ذاره تو رو ببینم !!!!!
حرفات هم نمی فهمم
قوه فهم و ادراک و تعقلم ا
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
درد بفرست که ترجیح به درمان بدهم
تا که تسکین به دل زار و پریشان بدهم
دور ماندم ز امام و سر من رفت کلاه
حقم این است ازین فاصله تاوان بدهم
سال ها منتظرم ماند به سویش بروم
کِی شود خاتمه بر این همه هجران بدهم؟!
کاش اشک بصرم باز مرا یار شود
تا جلایی به دلِ خسته ز عصیان بدهم
نکند قسمت من نیست کنارش بودن
چقدر وعده بر این دیده‌ ی گریان بدهم؟!
چه کنم؟! آخر شعبان شد و من غرقِ گناه
ترسم این است که قبل از رمضان، جان بد
امام سجاد (ع):
«بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندان او، و جامهٔ عافیتِ خویش بر تن من بپوش و مرا در عافیت خود فرو پوشان و در حصار عافیت خود جای ده و به عافیت خود گرامی دار و به عافیت خود بی‌نیاز فرمای و عافیت خود به من بخش و عافیت خود به من ارزانی دار و عافیت خود برای من بگستران و عافیت خود درخورِ من گردان و میان من و عافیت خود در دنیا و آخرت جدایی میفکن.
بارخدایا، درود بفرست بر محمد و خاندان او، و مرا عافیت ده، عافیتی کفایت‌کننده و شفابخش و عال
خدایا گه خوردیم، اماممونو بفرست :/اَللّهُمَّ یا رَبِّ نَشکوُ غَیبَةَ نَبِیّنا وَ قِلّةَ ناصِرنا، وَ
کَثْرَةَ عَدُوِّنا و شِدَّةَ الزَّمانِ عَلَیْنا، وَ وُقَوعَ الفِتَن بِنا
وَ تَظاهُرَ اْلخَلْقِ عَلَیْنا، اَللّهُمُّ صَلِّ عَلی محمّد وَ آل
محمّدٍ وَ فَرِّج ذلِکْ بِفَرَجٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ، وَ نَصْرٍ وَ حَقٍّ
تُظْهِرُهُ؛
مردم اینجاچقدرمهرباننددیدندکفش ندارم،برایم پاپوش دوختند....دیدندسرمامیخورم سرم کلاه گذاشتند وچون برایم تنگ بود کلاه گشادتری.ودیدندهواگرم شد،پس کلاهم رابرداشتند....چون دیدندلباسم کهنه وپاره است به من وصله چسباندند.چون ازرفتارم فهمیدندسوادندارم،محبت کردندحسابم رارسیدند.خواستم دراین مهربانکده خانه بسازم،نانم رااجرکردند گفتندکلبه بساز.روزگارجالبیست مرغمان تخم مرغ نمیگذارد ولی هرروزگاومان میزاید،.
حسین پناهی
 
رفتم حجامت 
سه بار لیوان رو زد و گفت هر بار اینقدر اومده (یه ته لیوان مثلا ۲۰ سی سی یا شاید ۳۰) گفت من تیغها رو ریز زدم 
از همکارهای قدیم خودم بود 
خانمی که خیلی دنبال عروس کردن این و اون بود 
خدا خیرش بده 
گرچه من چون اصصصصلا به خودم نمی رسیدم و یه سیاه زامبی بودم فقط یبار منو نشون داده بود اونم بس که بهش گفتم برا همه میسازی برا منم بساز :| (خیلی سال پیش ها!) 
الانم که به خودم می رسم که بهم زامبی معرفی می کنن :/ 
ولش کن 
الان نمدونم چی بخورم! 
اومدم با یه من غر و گلایه د بغض
من چه هیرمی تری به کسی فروختم آخه؟
تو که میدونی من چقدر شکنتده ام ... تو که میدونی من حال و هوام بهم ریخته 
تو که میدونی بغض دارم تو که میدونی حسرت میخورم که میدونی عوض شدم که میدونی گم شدم که...
اشکهام امان نمیدن 
با تمام وجودم با تمام عجز و ناتوانی و بغض و گریه و نادمانه و هر چی که بخوای
زندگیمو بساز ... حالمو خوب کن 
آخه من کیو جز تو دارم بیام پیشش زار بزنم و کمک بخوام 
تموم شدم رفیق 
من آدم این روزا نبودم
بیا کمکم رف
این بازی دو نفر است. هرکس پنج بار نوبت دارد تا شکل اول را بسازد و نفر روبرو باید شبیه آن را در زمین خودش بسازد و خط وسط مثل آینه است.
برای شکل ها به مقوا شطرنجی نیاز است. چهارتا صد تایی. شش تا پنجاه تایی. هشت تا بیست و پنج تایی و ده تا ده تایی.
برایم شعر بفرستحتی شعرهایی که عاشقان دیگرتبرای تو می‌گویندمی‌خواهم بدانمدیگران که دچار تو می‌شوندتا کجای شعر پیش می‌روندتا کجای عشقتا کجای جاده‌ای که مندر انتهای آن ایستاده‌ام
                                                           "افشین یداللهی"
باز ای الهه ی ناز با دل من بسازکین غم جانگداز برود زبرم
 
گر دل من نیاسود از گناه تو بودبیا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست یاری به سویت درازبیا تا غم خود را با راز و نیازز خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمت دلم را هدفبه خدا همچو مرغ پر شور شعفبه سویت بپرم
آن که اوبه غمت دل بنددچون من کیست؟ناز توبیش از اینبهر کیست؟
تو الهه ی نازی در بزمم بنشینمن تو را وفا دارم بیا که جز ایننباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمربه خدا اگر ازمن نگیری خبرنیابی اثرم.
 
کریم ف
دلم واسه بوی بدنش بوی گردنش برای بستن موهاش تنگ شده میرم قدم بزنم کلی وسیله می بینم میتونستم براش هدیه بخرم....اینا رو که میگم میگن دعا بخون فاتحه بفرست خیرات بده! یا منو نمیفهمن یا من نمیفهممشون. من یه حجم متشکل از پوست و گوشت و استخون میخوام که بغلش کنم نه مریم مقدس که فرزند مصلوب داشته باشه و وقت مشکلات ازش کمک بخوام و بهش پناه ببرم. من زندگیم رو میخوام؛ زنی رو میخوام که مهم ترین هم صحبت و رفیقم هست. صبر میکنم. 
متولدچه ماهی هستی؟؟؟؟ فروردینی هستی .....ده تاصلوات بفرست هدیه کن به ❤حضرت علی علیه السلام...پدریتیمان اردیبهشتی هستی ...ده تاصلوات هدیه کن به ❤امام حسن مجتبی...امام حسن صاحب کرامات زیادیست انشاالله که حاجت روا شی خردادی هستی ...ده تاصلوات هدیه کن به
ادامه مطلب
وقتی انسان برای اولین بار نارگیل سفت را برداشت ، هرگز فکر نمی‌کرد میان قالب قهوه ای رنگ آن ، شیره ای خوش طعم و بو و جسمی سفید و پر خاصیت باشد ...!!!
برای "باز کردن اندیشه"،  خود را باید "شکست" ... عقاید و باورهای خود را ، احساس خود را، 
باید روزنه های "نو" را باز کرد تا از قالب کهن و بی منطق گریخت...!
هیچ گاه مانند یک نارگیل بسته نمان
"با ذهنی نو، جهانی نو بساز"
چقدر زیبا می توان زندگی کرد وقتی می توان "معمار زندگی" خود بود.
دختری هستم که بعد از ۵_۶ ماه توی خانه ای که ترسِ تنها ماندن در شب داشته ، تنها شده و توی تاریکی مانده. کمتر از چهل روز تا دفاعش فاصله دارد، بند اتصال به تمام  ادم های احمق و بیخود زندگی را بریده، ۹ کیلو لاغر تر از ۴ ماه قبل است، از قوی بودن خسته شده، پارادوکسیکال ترین و سورئال ترین روزها را پشت سر گذاشته، با پشت دست چپش توی دهان خیلی ها که حرف مفت زده اند کوبیده، کلمه هایش تمام شده و همچنان درصدد روشن نگاه داشتن تمام مشعل های امید توی دلش است . 
 
بعضیوقتا آدم یهو بین تمام مشکلات و گرفتاری ها بین اون همه کاری که ریخته سرش دوس داره یه لیوان قهوه دبش بخوره.از اونایی که کلی لفت و لعاب داره.از اونایی که وقتی تریلی 18 چرخ زندگی ازت رد میشه و لهت میکنه به دادت میرسه و خاکا رو از رو زانوت میتکونه و میگه:((ناراحت نباشیا.این تریلیا کارشونه.هی میان از روت رد میشن و میرن.کک شونم نمیگزه که هردفعه این همه آدمو له و لورده میکنن.تازه ناراحتم میشن وقتی بهشون خوش آمد گویی نمیکنی!))
از اونایی که بوش آدمو تا ن
شونا
مدت‌هاست برای تو ننوشته بودم. بیشتر از همیشه دلم برایت تنگ شده و به جادوی تو احتیاج دارم.
این روزها حسابی درهم و شلوغ است، پر از صداهای بلند دوست نداشتنی.
شونا
این شب‌ها نفس کشیدن برایم سخت‌تر از همیشه شده و هربار حس می‌کنم دیگر زنده نمی‌مانم. حتی جادوی سونات مهتاب و دمنوش گل‌گاوزبان هم جواب نمی‌دهد.
چقدر خوب می‌شد اگر بعد از هر سرفه، ریشه درختی سبز می‌شد و من به سبزینگی نزدیک‌تر می‌شدم.
شونا
من از این تنهایی خسته شدم، می‌ترسم.
لطف
طائر کوی تو منم، از دل و جان وفا کنممن ز فراق تو چه سان لبم به خنده وا کنمنرو ز پیش من تو ای جان من و سرشک منهستی من بسته به تو، بی تو چه هوی و ها کنماین دل هرزه گرد من مست نشد به جام کسدست تو و شراب می، نوشم و اقتدا کنمزهی هزار آفرین بر تو نگار نازنینیک سره کار من بساز که آبرو رها کنمقد تو مهر و ماه من، صورت تو هلال منروی من است سوی تو، نام تو را صدا کنمدست تو تکیه گاه من، پای تو پا به پای منحدیث توست شعر من، شور و شعف به پا کنمیاد تو جمله هست من، بود
مردم اینجا چقدر مهربانند!
دیدند کفش ندارم ، برایم پاپوش دوختند.
دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتن و 
چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری و
دیدند هوا گرم شد ، پس کلاهم را برداشتند و
چون لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند و
چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم
محبت کردند و حسابم را رسیدند.
خواستم در این مهربانکده خانه بسازم
نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز...
روزگار جالبی است
مرغمان تخم نمی گذارد ولی 
هر روز گاومان میزاید!
آیا گذشتن از عشق جایز است؟! باشد من نمی توانم. مگر فرهاد گذشت که من بگذرم. مرا به قلعه قدمگاه بفرست اما امیدی از من نٓبُر. می دانم دیروز گفتم دیگر برایت نمی نویسم، بگذار یک گناهکار باشم اما می نویسم. سوختن یا ساختن؟ من ساختم، عشقت را در قلبم و حال از آن می سوزم. می سوزم که گفتی: اگر منم همین اندازه دوستت داشتم چقدر دنیا قشنگ می‌شد. درون خود جستجو کن مرا، به هر بیتوته ای، به هر گوشه ای از دلت که تاکنون سر نزده ای، سر بزن. شاید بیابی دل مرا و عاشقش ش
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پش
برام یه قفس بساز؛بدون پنجره،بدون در،منو بنداز اون تو و خودت بیرون در وایساتو کِ اون بیرون باشی میتونم فقط بِ نشستن تو پشت دیوارِ سرد فکر کنمتو کِ منو محصور کنی فقط ذهنم درگیر تویی میشه کِ منو بِ خاطر نجاتِ خودم بِ زنجیر کردیتو منو حبس میکنی ولی خودت هم با من داخل قفسِ بی نور نفس می کشی!کنار منی و نمیذاری لحظه ای ذهنم بِ خطا بره،نمیذاری لحظه ای بِ جهنمی ک توش بودم برگردم!تو باش؛پشت دیوار باش...لمس نشدنی باش...باش کِ بودنت اجزای متلاشی منو کنار ه
بین همه‌ی دعاها و مناجات‌ها خوانده و نخوانده، همین دو تا کلمه‌ی کوچک را جا گذاشته بین بقیه تا بعد از این همه سال سیاه بیاید و بیاید و بیاید و... برسد به دست من!
«و اعمُر قلبی» عمران یعنی آبادی، ساختن. «دلم را بساز»، «آباد کن دلم را». اگر خرابی نباشد، اگر ویرانی نباشد، کدام عمران؟!
خرابم... دلم ویرانه است... بسازش!
مکالمه من و دوست جانم ریحان  
+ریحان : بی نام-من : بله 
+ریحان :  بی نام کتابو بذار کنار کارت دارم
- من : جان بگو :)
+ ریحان  دیشب میخواستی چی بگی بهم ؟
- من : یادم نیست
ریحان : راجع به فلان خواننده و ترانه ت بود
من : اهاان آن خواننده رو میگی 
ریحان : تعریف کن چیشد
من : در جریان ترانه سرایی هام ک هستی
ریحان : اره 
من : آن خواننده داشت ب بچهها میگفت 
دنبال ی ترانه سرای خوبم برا همکاری
من گفتم ترانه سرایی میکنم 
بعد اون گفت شوخی ؟ 
گفتم ن جدی میگم  اون باور ن
سلام
یه جایی بودم یه مهندس قدیمی و با تجربه داشت برای دو نفر مهندس جدید pcb شون رو نگاه میکرد که ببینه خوبه که بفرستن برای چاپ یا نه. بعد یکی ازین مهندس جوون تر ها داشت هی میگفت فلان جاش رو اینجوری کنی بهتر میشه (اون یکی دیزاین کرده بود)
بعد چند دقیقه این مهندس قدیمیه گفت بابا ولش کن بفرست بره دیگه 
Perfection is a long road to nowhere
 
امام سجاد (ع):
«بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و ایمان مرا به کامل‌‏ترین درجاتِ ایمان و یقین مرا به برترین مراتبِ یقین و نیّت مرا به نیکوترینِ نیّت‌ها و عمل مرا به بهترین اَعمال فرا بر. اى خداوند، به لطف خود نیّت مرا از هر شائبه مصون دار و به رحمت خود یقینِ مرا استوار گردان، و به قدرت خود فساد مرا به صلاح بدل نماى.
 بار خدایا، درود بفرست بر محمد و خاندانش‏ و مرا از هر کار که پرداختن به آن از پرداختن‌ام به تو باز مى‌‏دارد بى‏‌نیاز گ
بشدت حس غرور و حسادتم گل کرده از اینکه اینقدر بیکارم و همش انلاین نه اینکه اصلا کاری نداشته باشم ولی کارامم اونقدر نیس که کاملا وقتم پر کنه.
باید برنامه بچینم و برنامه ام با هر چیز اضافی هس پر کنم دلم نمیخواد همش بی جهت انلاین باشم...
نتم تموم شده و فعلا تا مدتی نت نمیخرم تا یکم عادت کنم به استفاده کمتر از شبکه های مجازی.
از خالی بودن تایمم بدم میاد درجریانید که؟ 
همین الان برنامه ریزی میکنم براش... 
یکی از بچه ها تو کامنت ها گف هدف بساز برای خودت
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
ای مادر ای مادر
 
چادرت را بتکان روزیِ ما را بفرست
ای که روزی دو عالم همه از چادر تو است
 
ای مادر ای مادر
 
من از خاکِ پای تو، سر بر ندارممگر لحظه‌ای که دگر سر ندارم
 
مگیر از سرم؛ سایه‌ی چادرت
روی این لینک زده و ثبت نام کنید و شروع کنید به roll زدن
هر ساعت 1 بار میتوانید رول بزنید و بعد به حد معمول رسید پول دریافت کنید
این لینک رو در url خود قسمت سرچ کپی کنید

 و به همه دوستان خود لینک  رو بفرست


https://get.cryptobrowser.site/2805075

هر دفعه لبتاپ که روشن میکنی
روشن کن و بذار روزی 8 ساعت سیستم کار کنه زمان بیشتر سود بیشتر
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پش
سلام!
 
"من" عزیز که دیشب پیام خصوصی برام فرستادی و سوالی در رابطه با اصطکاک پرسیدی، من امکان پاسخ به سوالت رو ندارم و هیچ ایمیل و بلاگی هم ثبت نشده که بتونم باهات در ارتباط باشم. لطفاً بیا و بگو که کیستی :) یا به ایمیل مربای به پیام بفرست. با تشکر!
معنیشو خودتون می‌دونید، پس نمی‌گم.
غر زدن فایده نداره، چون به هیچ دردی نمی‌خوره.
پاسخ به مشکلات دو گونه است:
۱-پذیرش
۲-تغییر
مثلاً: دلار هی‌گرون می‌شه، بدبخت می‌شیم.
۱-بپذیر این موقعیت رو و باهاش زندگی کن و درآمد کسب کن.
۲-تغییرش بده، نمی‌تونی تغییرش‌بدی.
کشورتو تغییر بده.
نمی‌تونی: باهاش بساز.
غر نزن عزیزم.
بسم الله الرحمن الرحیم
بارخدایا
درود بفرست بر محمد و خاندان او و جامه عافیت خویش بر تن من بپوش و مرا در عافیت خود فروپوشان
در حصار عافیت خود جای ده و به عافیت خود گرامی دار و به عافیت خود بی نیاز فرمای و عافیت خود به من
بخش و عافیت خود به من ارزانی دار و عافیت خود برای من بگستران و عافیت خود در خور من گردان و میان
من و عافیت خود در دنیا و آخرت جدایی میفکن.
ای خداوند بر من احسان نمای و به اعطای تندرستی  و امنیت و سلامت در دین من و جسم من.
و مرا به ارز
‌ گاهی فراتر از آنچه که هست بیاندیش،
 چشم باز کن ومتفاوت ببین... 
پای فکرت را زنجیر نکن،
 فرصت پرواز را از خودت نگیر... 
شخصیت خویش را چنان بساز 
که  
در زندگی دنبال غمخوار یا فردی که کمبودهایت را پر کند نباشی، 
ضعف هایت را با مهارتهای فرد مقابلت برطرف نکن بلکه با آموختن مهارتهای زندگی آنها را رفع کن
و به یاد داشته باشیم که
آسمان، سقف آرزوهاى ما را محدود نمیکند،
ذهن خودمان، محدودیت ها را برایمان درست میکند…
                                         
 
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست، تاخیر را باور نکنحرف از هیاهو کم بزن، از آشتی ها دم بزناز دشمنی پرهیز کـن، شمشیر را باور نکـنخود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندانتو شـــاهکـار خلــقتی، تحــــقیر را بــاور نکـــنبر روی بوم زندگی، هر چیز می خواهی بکشزیبا و زشتش پای توست، تقــدیر را باور نکــنتصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستیاز نو دوباره رســم کن، تصویر را باور نکنخالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفریدپر
چون سال اینده شد نامه نوشتم و اجازه فرمود سپس نوشتم  من محمد بن عباس را برای هم کجاوه بودن بر گزیزدم و بدیانت و صینات او او اطمینان دارم  جواب  امد اسدی خوب رفیقی داسپس اسدیرم است اگر او میاید و دیگری را انتخاب مکن سپس اسدی امد و باوهم. کجاوه  شدم  18 حسن بن علی علوی گوید مجروح شیرازی مالی از ناحیه  مقدسه نزد مرداس بن علی بامانت گذاشت و نزد مرداس مالی هم از تمیم بن حنظله متعلق بناحیه مقدسه بود بمرداس نامه امد ومال تمیم را بانچه  شیرازی بتو سپرد
از روزی که چتر خریدم!
دیگه بارون نیومد ...
درسته من از بارون خاطره خوبی ندارم و فقط مریضی واسم آورده...
اما دلیل نمیشه دوستش نداشته باشم ...و عشق نکنم با صدای دلبرونه اش!
خدایا لطفا بارون بفرست...!
قول میدم همونطوری زیر بارون خیس بشم...بدون چتر!
با آغوش باز و دستایی رو به آسمونت که میخواااد جلو همه مردم شهر ...بغلت کنه...!
قول میدم ...
نه شکایت میکنم...نه پرت و چرت میگم...
قول قول قول...یه قول دخترونه سفت و سخت!
بارون پلیز ...
.....
عاشقت میشم دوباره...
عاشق اونی
 
 
یه روزایی دلم اگه خواننده بود صداش عین صدای بنان میشد اونجا که با اوج غم تو صداش میگه:
آه، ای الهه ی ناز با غم من بساز...
کین غم جان گداز برود ز برم...
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


دریافت
 
+شبیه متن یه ج
خدای قشنگم!
سلام... 
این روزها آسمان از پشت نرده های سبز رنگ، یک جور دیگری دلبری می کند و من هر وقت که دلگیر و خسته میشوم، پنجره را باز میگذارم و دلم با بزرگی و مهربانیت آرام میگیرد!
خدای من!
تو چقدر عظمت داری... 
آن زمان، 
که لابه لای ابرهای پنبه ای،تو را جست و جو میکنم و خودم را به دستان نیرومندت میسپارم، به راستی که جز تو یاری دهنده ای نیست...
من، تمام وجودم را تسلیم اراده ی تو میکنم، دستانم به سمت امتحانت گشوده است و من ایمان دارم تو مرا شفا خواه
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب «من زنده ام» نوشته خانم دکتر «معصومه آباد» 

برادر معصومه وقتی داشت از خواهرش جدا میشد، میگه هرجا رفتی برام یه نامه بفرست که بدونم حالت خوبه. معصومه میگه وسط جنگ وقت نامه نوشتن ندایم، داداشش هم میگه دو کلمه بنویس «من زنده ام»
ادامه مطلب
١. فردا قراره یه کاری رو انجام بدم. لطفا خیلی خیلی دعا کنید خوب پیش بره.
٢. پیداست که باز هم حال مامانم خوب نیست. باز هم همون مشکل قبلی براش پیش اومده منتها در ابعاد کوچکتر. براش دعا میکنید؟ :(
٣. کامنت هایی که جواب طولانی نیاز داشتن بی جواب موندن. خیلی شرمنده ام، خیلی زود جواب میدم...
٤. مهسا جانم، نیازی نیست وبلاگ بسازی. تمام سوالاتت رو خصوصی بفرست، جمعه ی آینده، عصر یا جواب، توی یه پست رمزدار جوابشون رو دریافت کن. :)
٥. یه موضوع مسخره ای به شدت ذهنم
بدر غلام احمدبن حسن گوید وارد جبل شدم قصبه یی میان بغداد و اذربایجان بوده معتقد بامامت  حضرت صاحب الامرع نبودم  ولی اولاد علی را بطورکلی دوست میداشتم تا انکه یزیدبن عبدا لله مرد ودر زمان بیماریش وصیت کرد که سمندش را با شمشیر وکمر بندش بمولایش  حضرت قایم ع بدهند من ترسیدم اگر ان اسب را به کوتکین یکی از امرا ترک خلفا عباسی  ندهم از او بمن ازاری رسد لذا ان اسب  شمشبر و کمر بند را پیش. خود بهفتصد دینار قیمت کردم و بهیچ کس  اطلاع ندادم ناگاه از عر
دوستم چند دست ( ده دوازده دست !!!) لباس مجلسی نو داشت گفت برام بذار تو دیوار ببینم فروش میره ... یکی یکی لباس رو چیدیم رو مبل عکس گرفتیم فرستادیم... 
تا دلتون بخواد اقایون باهاش تماس گرفتن گفتن عکس از لباس تو تنت بفرست ببینیم!!!!!!!!!
بگذریم که هر روزم ده نفر زنگ میزنن قربون صدقه ش میرن!!
اخه چرا؟!
واقعا چرا؟!
یه اقایی زنگ زده میگه دامنه دقیقا تا کجای زانوئه؟! بالای زانو؟؟ زیر باسن؟! 
واقعا مونده بودیم جفتمون !!
زنگ زده میگه تو رو شادی روح امواتت برو پاک
خوراک روح که عوض شود
هربلایی برسرت می آید
جوری که دیگر نمی فهمی 
چرا همان آدمِ سابق نیستی!!!!
برسرِ روح هایمان چه آمده
که بهترین شب و روزهایِ سال
می آید ومی رود
و ما نفهمانه رد می شویم
از تک تکِ خوراکی های روح!
روحِ آلوده خور
ناپاک تر از آن است که
اینگونه واردِ رمضان الکریم شود...
شنیده های روح مان غیرالهی
گفته هایش شیطانی و عبث;
نگاه هایش حسرت و حسادت
و فکروخیالش افسار گریخته....
اینهمه را چقدر به دوش باید کشید؟!
اما بااین همه وصف
استغفار وغفران
سف
♦️ مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا می کرد :
"خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود ."
روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت . و میخانه ویران شد . صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت : "تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی !"
امام جماعت گفت : "مگر دیوانه شدی ! مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود !"
پس هر دو به نزد قاضی رفتند . قاضی با شنیدن ماجرا گفت :
در ع
هرچی دارى به پاىِ زندگى بریز  
زندگی الانه همین الان
 دلخوشی‌های ساده ی زندگی رو که رو هم جمع کنی ، میشه خوشبختی
 از کارای ساده شروع کن 
دلخوشی به یه موزیک ناب 
 کتاب دلچسب 
 قهوه ی خوش عطر  
نفس عمیق تو هوای باروونی
 خسته نباشین به رفتگر محله
 دونه ریختن برای گنجشکا و کبوترای باغی
 آب دادن باغچه و گلدونای پشت پنجره 
خوندن درس مورد علاقت
 انجام دادن کاری که عاشقشی 
همشون باهم میشن خوشبختی 
منتظر معجزه نباش 
معجزه همین ثانیه هایی ان که نشست
پندنامه بفرستیم.
زن : پندنامه بفرست ای موبد ،
اما
اندکی نان نیز بر آن بیفزای.
ما مردمان از پند سیر آمده‌ایم
و بر نان گرسنه ایم.
مرگ یزدگرد
#بهرام_بیضایی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
بشنوید
این تمام روزهای من، و تمام روز من است.
دیگر نخواهم نوشت. می‌دانم که این، عذاب بزرگی‌ست برای کسی که معتاد نوشتن است. من هفته‌ی سوم را می‌خواهم. و تا بدان نرسم، نخواهم نوشت.
بگذار در این آخرین کلماتم - امیدی به رسیدن، به فهمیدن، به چشیدن هفته‌ی سوم ندارم - از تو یادی کنم. همین بس، که مرا، رویای مرا، خواسته‌های مرا، فهم مرا، انتظارات مرا، توانایی مرا، ترس‌های مرا، امید مرا، وجود مرا ربوده‌ای. مرا بی هیچ پایی رها کرده‌ای و می‌گویی برو.
با عرض سلام.
فعالیت ما به زودی در زمینه اموزش و تولید شروع خواهد شد.
گروه ما از  جمعی از دانشجویان و دانش آموزان  تشکیل شده.
کلیه خدمات ما رایگان و عام المنفعه هست.
اگه یه آدم خلاق هستی که میتونی در هر زمینه ای به ما کمک کنی با آی دیT.me/MHhatampour در تلگرام با من در ارتباط باش یا به Hatampour@iran.ir نامه بفرست.
به زودی یه کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام هم راه اندازی می کنیم.
جزئیات فعالیت هامون رو  هم در آینده ای نه چندان دور متوجه خواهید شد.
اول از همه سلام :) بابت اینهمه نبودن یک عدد نادمِ معذرت خواهَم ^^
یه سری اتفاقاتی افتاد واسم که همشون یا واسم ناراحت کننده بود یا استرس آور ... 
اولیش این بود که نتونستم جلوی این ناحقی هایی که میشد تو کلاسمون سکوت کنم! تونستم دوستیمونو نادید بگیرم (!) ممکنه بگین دوستات بودن :)) ولی متاسفانه من فقط دوستشون بودم ... جزوه ؟ کتاب ؟ سوال ؟ برگه میخوای تصحیح کنی نمره اضافه ؟ امشب تنهام میترسم بیا خونمون ؟ برامون کد درس ها رو بفرست ؟ با استاد حرف بزن امتحان
بگو به عقربه ها موقع دویدن نیستکه شب همیشه برای به سر رسیدن نیست به خواب گفته ام امشب که از سرم بپردشبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانممیان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست نگاه کن به غزالان اهلی چشممدو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست بگیر از لب داغم دو بیت بوسه نابهمیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست برای من قفس از بازوان خویش بسازکه از چنین قفسی میل پر کشیدن نیست تو آسمان منی؛ جز پناه آغوشتبرای بال و پرم وسعت پریدن
یک روز صبح
قبل از اینکه به آینه چشم بدوزی
تلفن همراهت را بردار و سلامم کن!
و به رسم عادت شیرین گذشته...
عکس خواب آلودت را برایم بفرست!
مگر می توانم قربان صدقه ات نروم؟!
قول می دهم هیچ چیز به روی خودم نیاورم!
و انگار که همین دیشب...
خیلی بی حاشیه و صمیمانه
هم را بوسیده و شب بخیر گفته ایم!
خیالت راحت
من آنقدر دلم تنگ است
که یادم می رود چه بلایی سرم آورده ای!
                                                                               دارایی
✔️ چرا در اینستاگرام بلاک میشویم؟
 
هنگامی که با فیلترشکن یا vpn وارد اینستاگرام می شوید این شبکه IP شما را خارج از کشور قبلی تشخیص می دهد .
 
در نتیجه احتمال می دهد که اکانت شما هک شده است .
 
راه حل چیست ؟
راه حل کامنت انگلیسی نیست . بلکه باید VPN بسته سپس به تنظیمات پروفایل اینستاگرام رفته و از اکانت خارج شوید سپس بدون فیلترشکن یا VPN ای و رمز وارد کرده و دوباره وارد اکانت شوید .
 
برای دوستای بلاک شدت بفرست
من زنده ام!
ببخشید نگرانتون کردم 
از اون روز فرصت نکردم بیام اینجا!
الحمدالله حالم خوبه
یه دوست اهل دلی دارم خیلی بچه خوب و مشتی ایه
دیروز بهم یه حرفی زد گفت آلاء حس میکنم تو برهه حساسی از تاریخیم تا میتونی خودت و بساز و قوی شو
دارم فکر میکنم چطور میشه قوی شد؟
شما میدونید؟
دینی،مذهبی،اعتقادی،عقلی
خب دیماه نود و هشت هم با همه‌ی اتفاقاتی که برای ایران داشت به پایان رسید. واقعا وقتی بهش فکر میکنم اعصابم برای همه‌ی اون اتفاقات بهم میریزه. بین همه‌ی این اتفاقات هیچی بدتر و ناراحت کننده تر از علت سقوط هواپیمای اوکراینی نبود. خدایا خودت عاقبت مون رو ختم به خیر کن. خدایا خودت بهمن ماه و ماه ها و سالهای خوبی برامون بساز.
هجدهم این ماه تولد دو سالگی آریانه ولی برعکس تولد یک سالگیش که از یک ماه قبلش دنبال ایده بودم برای تزیین و حتی دسر و پذیرایی
یعنی دلم مثل یه بزرگراه شده که دم به دقیقه عاشق میشه؟ ازش عکس گرفتم. غروب بود تو کویر . نمیدونم چرا انگار قند تو دلم آب میشد انگار عاشق شدم. انگار یه حسی بهم میگفت عکسارو همون لحظه براش نفرست بعدا براش بفرست یا حداقل شمارشو بگیر . یکی تو این دل صا مرده ام مدام میگفت برو دنبالش ... 
اما گذشت زمانی که دیگه قابل برگشت نیست .
 
توی یه قالب یخ، به جای پالت ، چند رنگ مختلف ریختم و رقیق کردم. می خواستم به برادرزاده ی چهار ساله م ترکیب رنگ یاد بدم. 
- ببین عزیزم!  یه کم رنگ زرد ، یه کم آبی. حالا با هم قاطی بشن، چه رنگی شد؟
+ سبز
- آفرین! حالا یه کم زرد بردار، یه کمم قرمز .قاطی کن ببین چه رنگی شد؟ 
+ ناااارنجی 
- خب حالا تو رنگ جدید بساز.
+ اول زرد ،بعد قرمز، آبی، سبز، نارنجی... 
- اه! کثیف کاری نکن دیگه.
+ نیگا عمه جان! همه رنگا رو با هم قاطی کنی، سیاه میشه.
[ توی سکوت به سیاهی لحظه هام ف
سهراب ؟ سهراب ! صدایم
را میشنوی سوالی دارم !؟
سهراب قایقت جا دارد؟؟
من نمی آیم !
خود کلبه ای میسازم
دور از آدمها !!
من باشم و من !!
فقط سهراب بگو قایقت جاا دارد؟؟
آدمها را سوار قایقت کن سهراب !
دور کن آدمها را از من سهراب !!!
من باشم و این کلبه
من باشم و بیخیالی !
و خیال بافی های 
دخترانه ام !!!
و آرزوهای نرسیده ام !!!
من باشم و بازی با عروسک هایی
که هیچ گاه نداشته ام !!!!
سهراب آدمها را دور کن از من !
سهراب شعر تازه نداری؟
نو نو باشد ؟ تن خور اول باشد شعرت
که د
#داستان_مهدوی 
داستان‏های حدیثی
یکی از مؤمنین به نام أبومحمّد، حسن بن وجناء گوید: زیر ناودان طلا در حرم خانه‌ی خدا بودم که حضرت ولی عصر امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف را دیدم. دفتری را به من عنایت نمود که در آن دعای فرج و صلوات بر آن حضرت بود.سپس فرمود: به وسیله‌ی این نوشته‌ها بخوان و برای ظهور و فرج من دعا کن و بر من درود و تحیت بفرست.و آن دعا بر حسب مشهور چنین نقل شده است:«اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیکَ فُلانِ بْنِ فُلانْ «الْحُجَّةِ بْن
#داستان_مهدوی 
داستان‏های حدیثی
یکی از مؤمنین به نام أبومحمّد، حسن بن وجناء گوید: زیر ناودان طلا در حرم خانه‌ی خدا بودم که حضرت ولی عصر امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف را دیدم. دفتری را به من عنایت نمود که در آن دعای فرج و صلوات بر آن حضرت بود.سپس فرمود: به وسیله‌ی این نوشته‌ها بخوان و برای ظهور و فرج من دعا کن و بر من درود و تحیت بفرست.و آن دعا بر حسب مشهور چنین نقل شده است:«اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیکَ فُلانِ بْنِ فُلانْ «الْحُجَّةِ بْن
دیدن طلوع و غروب خورشید، و ۲۰,۰۰۰ فرصت برای ساختن زندگی ایده آل! مهم نیست چند تا از این صبح ها تا به حال گذشته، مهم این است که از الان به بعد همه چیز در دست توست. پس بلند شو، یک شروع جدید داشته باش، و زندگی رویایی خودت را بساز! این یعنی حداکثر زندگی کردن!
هر آدمی آرزوی انجام دادن کارهایی را در زندگی اش دارد که شاید کمی دور از دسترس به نظر برسند. اما رسیدن به هیچ آرزویی غیر ممکن نیست. برای خودت رویاسازی کن و برای امتحان کردن کارهایی که دوست داری، ان
۱. این خشم و عذاب این‌روزها رو توی قلبم ذخیره خواهم‌کرد؛ این اندوه رو! که اگه فراموش کنم تا ابد به خودم بدهکارم.
۲. می‌گن که «دل مرنجان که ز هر دل به خدا راهی هست.» نمی‌دونم این اشعار و جملات پرمغز و نغز چرا فقط برای من موثر هستن؟! اگهمن دل یه نفر رو شکسته بودم، فورا عکس‌العمل کارم رو دریافت می‌کردم ولی الان که مفعول قضیه محسوب می‌شم، اساسا قانون سومنیوتون از سرفصل تمامی کتاب‌های فیزیک و ایضا واقع
دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت
زیر و رو شو، دنیا رو زیر و زبر کن با خودت
 
وقتی می‌بینی خودت داره کلافت می‌کنه
ازخودت پاشو، خودت باش و سفر کن باخودت
 
هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه
شاخه‌تو بردار و تمرین تبر کن با خودت
 
یا بساز و دونه دونه مرگ برگات‌و ببین
یا بسوز و جنگلی رو شعله‌ور کن با خودت
 
_محمد زارعی 
دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت
زیر و رو شو، دنیا رو زیر و زبر کن با خودت
 
وقتی می‌بینی خودت داره کلافت می‌کنه
ازخودت پاشو، خودت باش و سفر کن باخودت
 
هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه
شاخه‌تو بردار و تمرین تبر کن با خودت
 
یا بساز و دونه دونه مرگ برگات‌و ببین
یا بسوز و جنگلی رو شعله‌ور کن با خودت
 
_محمد زارعی 
یه استاد آقا و جوان داریم که خیلی مذهبیه که سر کلاس بحث میکنه و رو اعصاب من حداقل پاتیناژ میره . دو جلسه است مابین حرفهاش از تنهایی و خلای زندگیش می ناله اون وقت من خیلی شیک گفتم استاد کی گفته ما بدون حضور مردها میمیریم؟ ما که به مردها احتیاج نداریم... البته منظورم مالی و اینا بود
آخر جلسه گفت جزوه رو پی دی اف کن و برام بفرست .منم اول طفره رفتم اما در نهایت جزوه رو فرستادم براش 
بعد فرستادن جزوه یادم افتاد عکسای پروفایلمو چک کنم
وقتی نگاهش میکرد
دعای دستانم
تو ای دعای شبم در میان حاجت هابیا روا بشود در تو استجابت ها
تویی که تازه ترین اتفاق هرروزیدر این کسالت وتکرار سرد عادت ها
تمام ثانیه ها بی تو تلخ می گذردحضورِ مهرِتو تکثیری از حلاوت ها
برای اینکه بیابم به قلب تو راهیخزیده در سر من موجی از سیاست ها
غزل بساز و ببخشا به مهربانی خویشبه فقرِ شاعری ام سکه ی مهارت ها
تو منحصر به خودی،مثل ماه،بی مانندمیان جامعه ای غرقِ در شباهت ها
بُود که سوی نگاهم نظر کنی گاهیکه قطره ای زتو دریایی از سخا
غم ها که ناگهان سرازیر می شود سیل است، اما تو سد ساخته ای و غم ها را پشت سدت نگه می داری تا تو را و خانه ات را و امیدت را نبرند.
غم ها می بارند و می بارند و می بارند اما تو آنها را هدایت می کنی به سفره های زیرزمینی روانت و ذخیره شان می کنی برای روز مبادای روح؛  و هیچکس خبر ندارد که باغ سبز جان از چشمه اندوه سیراب می شود.
و هیچکس نمی داند این گل ها که می رویند زرد و سرخ و  رنگ رنگ از آب تیره غم نوشیده اند.
تنها تویی که می دانی که میوه های شیرین درختان تو
روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم! درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوری. آن وقت پسر تمام سیب های درخت را چید و برای فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم. درخت گفت: شاخه های درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه ای بساز. و آن پسر تمام شاخه
برای پیدا کردن سوزن در انبار کاه چند راه به ذهنت میرسه ؟خوب  چند تا روش داریم گوگل جون یکی این که کل انبار رو آتش میزنیم کاه ها خاکستر میشه سوزن رو بر میداریم میریمروش دوم اینه میریزیم تو فرغون میریم لب دریا همشو میریزیم تو دریا سوزن میره کف دریا کاه ها میان رو میپریم تو آب تا سوزن رو آب نبرده برش میداریمروش سوم اینه یه آهنگ ربا میخریم مثل دیونه ها میریم تو کاه ها میچرخیم که شاید سوزن چسبید به آهن ربا روش چهارم اینه یه سوزن دیگه میخریم چکاریه
یک روایت قشنگ شنیدم که گفتم برای شما هم بگم
یک روز مردم مصر پیش فرعون آمدند و گفتند که : آهای فرعون ببین چند وقتی هست که باران نیامده و خشکسالی شده، تویی  که ادعای
خدایی میکنی خب یک دعایی یا کاری انجام بده که باران بیاید.وقتی یاران حضرت موسی این حرف ها را شنیدن ته دلشان گفتند: خب دیگه
وقتی فردا باران نیامد این مردم هم می فهمند که فرعون یک دروغگو هست. فردا شد و باران آمد.اصحاب تعجب کردند و حضرت موسی هم 
دلیل را از خدا پرسید. خدا گفت: دیشب فرعون روی
گوشی ساده دویست تومنه 
یه سیمکارت هم ۱۸۰ تومنه 
زورم اومد گرونه آخه :/ 


دعا می کنید برام؟ کمر دردم واقعا مزخرفه 
این تهوع بی سروته گاه گاهی هم نمی دونم چیه شایدم چون گاباپنتین خواب آور رو خوردم و باید بخولبم و مسلما این وقت روز خوابم نمیبره حالم بده 
خدا نکنه کمرم تیر بکشه دو خم میشم عین پیرزن پیرمردها! عین مادر بزرگ ۸۰ ساله ام 
تیر می کشه و فلجم می کنه 
آه خدا 
تو گروه تلگرامی خواهران خواهرم از این گفت که یه دوستش مهریه تعیین نکرده و عوضش حق
عشقم عاشقم باش_داریوش
ریتم: 4/4                    گام:G
G..................C.......................G
تو غربتی که سرده تمام روز و شبهاش
G..........D7...........Am...............C....
غریبه از من و ما . عشق من عاشقم باش
G..........................C.......................G
عشق من عاشقم باش. که تن به شب نبازم
G.........D7........Am..........C....
با غربت من بساز .تا با خودم بسازم
G.........D7................Am............C...........
عشق من عاشقم باش. عشق من عاشقم باش
C...........G7...Bm...............G
تو خواب عاشقا رو تعبیر تازه کردی
G............D7........C..............Am
کهنه حدیث عشق و ت
دل تنگ حریم حضرت اربابمعمریست که سینه چاک حضرت دلدارمدل من از تو فقط کرب و بلا میخواهدچه شود کرب و بلایم ببری آقایمچقدر کردم گناه، خودم میدانماما تو بنده پروری چِقَدَر، مولایمگرچه کردم گنه های زیاد اما تومیبری کرب و بلایم خودم میدانمنگو که جای بدان در حرم نداری توکه من پرونده سیاه دوره ی الآنمنگو که دور حرم را خط بکش ای بندهکه من بدون حرم زنده یک لحظه هم نمی مانماگر چه رجاندم با گناه امامم راهمیشه نوکر ارباب بی کفن ماندمامام زمان ببخشا، حر
نگاره های فارسی کلاس اول ابتدایی
       (برای دانلود فایل روی کلمه دریافت فایل کلیک کنید)
                                       
 تمرینات صوت آموزی وبخش کردن نگاره ها              
                                                       دریافت فایل     
پاورپوینیت نشانه ها وترکیب ها پایه اول
                                                      دریافت فایل
فارسی اول ، کلمه پیدا کن جمله بساز
                                                       دریافت فایل                      
همسر یکی از دوستام به سبک هایکو شعر میگه 
گفتم یکی از شعرای همسرت رو بفرست این رو فرستاد:
با انگشت بریده ات قهوه ام را شیرین میکنم و باز کنار فنجان میگذارمش(مهدی قنبری)
یاد یه خاطره ای افتادم یه هم اتاقی داشتیم مستقیم نمیگم کی
آخر هفته تنهاش گذاشته بودیم تو اتاق رفته بودیم خونه شنبه که اومدیم دیدیم نیست یه جوری رفته انگاری فرار کرده بعد بهش گفتم چی شد چرا رفتی گفت هیچی نصف شب به سرم زد مطالعه کنم کتاب ناصر ارمنی امیرخانی رو میخوندم داستان انگ
ابتدا روتر آن تعریف میکنیم:
Route::get('/users' , 'UserController@getUsers');
سپس به کنترلر رفته و:
use App\User;
...
public function getUsers();
{
$users = User::get(); (User:همان مدل یوزر)
return $users;
*: به جای users$ می توان یک ویو را ریترن کرد:
return view('users' , ["users"=>$users]);
(همان users.html)
(پارامتر دوم: ظرف یوز را با اسم یوز بفرست به ویو)
*: در کنترلر ها میتوان بیش از یک فانکشن داشت.
صفحه users.php در view: (داخل body)
<?php
var_dump($users); آبجکت کاملی از تیبل
>
--------------------------------------------------------------------------------------
<?php
var_dump(
ابتدا روتر آن تعریف میکنیم:
Route::get('/users' , 'UserController@getUsers');
سپس به کنترلر رفته و:
use App\User;
...
public function getUsers();
{
$users = User::get(); (User:همان مدل یوزر)
return $users;
*: به جای users$ می توان یک ویو را ریترن کرد:
return view('users' , ["users"=>$users]);
(همان users.html)
(پارامتر دوم: ظرف یوز را با اسم یوز بفرست به ویو)
}
*: در کنترلر ها میتوان بیش از یک فانکشن داشت.
صفحه users.php در view: (داخل body)
<?php
var_dump($users); آبجکت کاملی از تیبل
>
--------------------------------------------------------------------------------------
<?php
var_dum
سلام به همه!
بیاید یه کار فان انجام بدیم با مراجعه به این سایت کاراکتر شبیه به خودتون رو بسازید و عکسشو کامنت کنید تا توی یه پست کنار هم قرارشون بدیم
فقط لطفا یه شباهت هایی هم به خودتون داشته باشه البته مال خودمم زیاد شبیهم نشد
کار با سایتش ساده هست بعد از ساختن کاراکتر دکمه ای که آیکون دوربین داره بزنید دوتا عکس بهتون میده که لطفا هردو عکس رو در صندوق بیانتون ذخیره و لینکش رو بفرستید!
با تچکر
ادامه مطلب

عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی(ره)
هر وقت فکر کردی و از خودت زشتی
دیدی، استغفار کن؛ زشتی را پاک می‎کند. 
وقتی زیبایی دیدی، بر پیامبر و آلش صلوات بفرست؛
زیبایی را زیاد می‎کند
کتاب مصباح الهدی

─┅─═इई ईइ═─┅
یکماه پیش فایل پروژه را فرستادم برای استاد، قرار بود کامنت های خودش را بذاره و بعد فایل را بفرسته برای خانم دکتر که ایشون هم کاملش کنه و بخشی که مربوط به تخصصش هست را بذاره. چند روز پیش نهایتا به استاد پیام دادم که استاد تغییرات را انجام دادید فایل را بفرستید که من موارد شکلی و ... را هم نهایی کنم. اونوقت تازه میگه از خانم دکتر پیگیر بشوید که فایلشون را ارسال کنند! خب من تا اون موقع فکر میکردم استاد کامنت های خودش را گذاشته روی فایل، تا اینکه زن
بهار ماه‏ ها، ربیع الاول است؛ چرا که آثار رحمت الهی و ذخایر برکات خداوندی در این ماه پدیدار می‏ شود و انوار جمال الهی بر زمین و زمینیان می‏‌تابد . ولادت رسول اکرم(ص) اشرف و سید موجودات و نزدیک‏ ترین خلق به خدا، در این ماه بوده است.
         
 
 
دوباره آمده فصل ِ،بهار ِ ناب ِ خوش عهدی
 
ربیعُ الاوّل و عالَم، همه به ذکر یا مهدی
 
شور و شعف از عطای حضرت حق بر همه دلها مبارک
 
شکفتن ِلاله های فخر و عزّت در دل ِ صحرا مبارک
 
 
نگام سرور کائنات است امشب
یافتند آن بُت که نامش بود لات // لشکر محمود اندر سومنات
هندوان از بهر بُت برخاستند // ده رهش هم سنگ زر می‌خواستند
هیچ گونه شاه می‌نفروختش // آتشی بر کرد و حالی سوختش
سرکشی گفتش نمی‌بایست سوخت // زر به از بُت ، می‌بایستش فروخت
گفت ترسیدم که در روز شمار // بر سر آن جمع گوید کردگار
آزر و محمود را دارید گوش // زانک هست آن بُت‌تراش این بُت‌فروش
گفت چون محمود آتش برفروخت // وآن بُتِ آتش‌پرستان را بسوخت
بیست من جوهر بیامد از میانش // خواست شد ازدست حالی ر
یافتند آن بُت که نامش بود لات // لشکر محمود اندر سومنات
هندوان از بهر بُت برخاستند // ده رهش هم سنگ زر می‌خواستند
هیچ گونه شاه می‌نفروختش // آتشی بر کرد و حالی سوختش
سرکشی گفتش نمی‌بایست سوخت // زر به از بُت ، می‌بایستش فروخت
گفت ترسیدم که در روز شمار // بر سر آن جمع گوید کردگار
آزر و محمود را دارید گوش // زانک هست آن بُت‌تراش این بُت‌فروش
گفت چون محمود آتش برفروخت // وآن بُتِ آتش‌پرستان را بسوخت
بیست من جوهر بیامد از میانش // خواست شد ازدست حالی ر
گزارش‌های میدانی نشان می‌دهد که عرضه املاک کلنگی در دو منطقه یک و سه تهران علی‌رغم کاهش چشمگیر باز هم بیشتر از مناطق دیگر پایتخت است.
برآورد پرس و جو از مشاوران املاک پایتخت گویای آن است که طی روزهای گذشته عرضه املاک کلنگی در مناطق یک و سه علی‌رغم کاهش چشمگیر تعداد معاملات چنین املاکی در مقایسه با دوره رونق، نسبت به مناطق دیگر تهران بیشتر بوده و این مناطق باز هم سهم بیشتری را در آگهی فروش خانه کلنگی داشته‌اند.
به گزارش مجله دلتا علاوه بر
از اینکه بخوام از کسی بدم بیاد یا متنفر باشم ، متنفرم:)) و از اینکه بخوام از این مدل آدما باشم که یه شهر غریب قبول میشه و دیگه به همشهریای خودش تو اون شهر محل نمیذاره نیستم . متاسفانه یه همشهری و فامیل تو دانشگاه دارم و این بخش هم با هم تو یه گروه افتادیم. اینطور بگم که از این آدم توی این ۵ سال خیری که ندیدم ضرری هم ندیدم . یعنی اقدامی نکرد. اینکه میگم اقدامی نکرد منظورم اینه که خنثی بود اما با همین کارش منو به شک و تردید میندازه و هنوزم بهش عادت نک
من بد عادت شدم
عادت کردم که یکی بهم بگه برام شعر بخون و بفرست
یکی وقتی دارم با یه موزیک میخونم موزیکو کم کنه که صدای منو بشنوه 
یکی تا موهامو باز میکنم بگه موهات وای موهات! نعمت الهیه موهات
عادت کردم یکی زل بزنه تو چشمام و اشک تو چشاش حلقه شه 
عادت کردم یکی هر کار معمولی ای که میکنم بگه عجب صحنه ی لعنتی ای
عادت کردم یکی خیلی منو بخواد
عادت که نه ولی خب وقتی یکی آدمو اونجوری بخواد خواستنای این شکلی دیگه به چشمش نمیاد 
گله نمیکنم از کسی 
من خودم
این درس با راهنمایی معلم ، توسط دانش آموزان نمونه ی کلاس تدریس خواهد شد
 
روش کار :
 
فعالیت هر قسمت توسط یک دانش آموز انجام خواهد شد،
 
پس اول پیشنهاد بدید و شماره قسمت مورد نظر خود را انتخاب کنید
 
بعدا فعالیت خود را تولید و ارسال کنید.
 
اگر فعالیت شما مورد قبول واقع شد ، فیلم  شما
 
در این جا نمایش داده خواهد شد.
 
 
16 قسمت ، برای 16 نفر
هر قسمت را یک نفر می تواند جواب دهد
 
پیشنهاد بدید ، اسمتان نوشته شود ، بعدا فعالیت خود را ارسال کنید.
 
1 - ر
چرا دید جامعه نسبت به شغل کارگری بد و منفی است؟، مثلا هر وقت میگیم طرف کارگره میگن کارگر بدبخت، اما تو جامعه اکثر بساز بفروش ها تو دهه شصت کارگر ساده ساختمانی بودند، بعد با دستمزد کارشان خونه خریدند و کار کردند و دهه 80 چند تا خونه داشتند. 
بقیه مشاغل هم همین طور، مثلا فردی کارگاه چند میلیاردی مبل و نجاری داره، اکثر این افراد بیست سال قبل نجار ساده بودند، الان سرمایه زیادی دارند. 
اما چرا الان جامعه این ها را میدونه اما اکثرا بعد از اسم کارگر
خلاصه میگم که وقتتون رو نگیرم
اتفاقاتی که توی یکی دو هفته اخیر افتاد ، باعث شد نظرم تغییر کنه
یعنی الان باید بگم اشتباه فکر می کردم ...
این وبلاگ هیچ ربطی به کنکور لعنتی نداره
که به خاطرش تعطیل بشه یا نشه
یا حتی حذف بشه
به خاطر شرایطی که دارم
چند وقته نمیتونم درست درس بخونم
اگه دانشگاه قبول بشم، میتونم پست بزارم
ولی اگه قبول نشم ... نمیدونم 
نمیدونم در آینده چی میشه ... الله اعلم
ولی این وبلاگ رو هیچوقت حذف نمیکنم
حالا هم که
هر وقت تونستم پست میزا
دانلود آهنگ اندی به نام جان جانان از رسانه تک موزیک
شما میتوانید آهنگ جان جانان از اندی را همین الان دانلود کنید و گوش کنید و لذت ببرید
Download New Music Andy – Janeh Janan
ویکی پدیا
 
متن آهنگ آندی به نام جان جانانم
جان جانانم وصله ی جانم
در تلسم دختر شاه پریانم
جان جانانم گل خندانم
منو جادو کن برقص ای ماه تابانم
جان جانانم وصله ی جانم
در تلسم دختر شاه پریانم
جان جانانم عشق سوزانم
منو جادو کن برقص ای ماه تابانم
جان جانانم نور چشمانم
ای گل شقابق دشت های ایرا
خوب دیشب رفتم و توى بلاگفا وب زدم و میخواستم از اینجا هم فرار کنم و تا قبل از صبحانه همین فکرم بود و میخواستم اینجا رو حذف کنم!!!!اما راستش نظرم عوض شد به یه دلیل(من بیان رو به چشم خارج میبینم)
آره درسته روزى که من میخوام برم آمریکا باید تمام بار و بندیلم رو ببندم بذارم روى کولم و از اینجا که سالیان ساله توش زندگى کردم دل بکنم:)
واقعیت ماجرا هم همینه همش فقط تعلقاته به قول یه نفر که میگفت غلام همت آنم که زیر چرخ بلند از هرچه به آن تعلق دارد آزاد اس
برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم
زان پیش که از زمانه تابی بخوریم
 
کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی
چندان ندهد امان که آبی بخوریم
***********************
 
من  آفریده ام از عشق جهانی برای تو!
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند
**********************************
 می روم ، اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا؟ منزل کجا؟ مقصود چیست؟
 
بوسه می بخشم ، ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه ، را معبود کیست؟
 
آه ، آری ، این منم ، اما چه سود
" او" که در من بود ، دیگر نیست، نیست
 
می خروشم زیر لب ، دیوانه وار
خدایا سلام..امتحان و صورت سوال جدیدی رو ک برام نوشتی نمیفهمم..
بغض و غصه ی تونستن و درنگ و نرفتن...
بغض جاموندن و دلتنگی...
اما حالا بعد از امتحان و واگذاری امور به خودت ...و موفقیت ...ترسانم ...ب گمانم ک باید بمانم...ب گمانم باید انتخاب کنم..
 دلتنگم..ازینهمه گیجی و نفهمیدن امتحانت دلتنگترم..
راهنمایم باش..
مولایم ..
تویی ک از جایی ک گمان نمیکنی میبخشی..
بفهمان کدام راه صحیحترین است؟
باید بروم؟؟؟؟؟ این همان است ک میخواهی؟
میخواهی تا آنها خود را ارتقا ده
 چند وقت پیش به آقای ن. پیام دادم که داده‌های مربوط به ژن چند نفر رو برام بفرسته. در واقع پرسیدم «میشه برام بفرستید؟» و جواب این بود که «چطور؟» چون بالاخره شوخی که نیست! من ممکنه با داشتن اطلاعات مربوط به ژن چند نفر بمب اتم بسازم و حیات بشری رو به نابودی بکشونم!
اون قدر جوابش برام دور از انتظار بود که تا چند روز چت رو باز نکردم. بعد از چند روز هم باز کردم ولی چیزی نداشتم که بگم.
دیروز دوباره برگشتم سر همون کار و امروز دوباره بهش پیام دادم که لطفا
ویلاسازی
طراحی و اجرای شهرک های مسکونی
طراحی و اجرای مجتمع های مسکونی و تجاری
شرکت فنی و مهندسی آتیه سازان عمران کادوس پیشرو در فرآیند BIM 
(مدلسازی اطلاعات ساختمان )
مزایای استفاده از سیستم BIM :
مشاهده تصاویر و انیمیشن پروژه قبل از ساخت
استفاده از شیوه های نوین طراحی
مدیریت هزینه
مدیریت مالی
کاهش پرتی مصالح
گزینه ای بی نظیر برای کارفرمایان
رعایت اصول مهندسی و پایبند بودن به آن از وظایف ماست 
متفاوت بیندیش و متفاوت بساز
 
 

راه های ارتباطی ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها