انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.
ادامه مطلب
نیمهشبان در رنجی سخت و عذابی بیپایان. آتش دیدار سوزناک، هستی درد و نیستی رسالتی شانهافکن. خواب بیداری، بیداری آتشی بیامان. مرگ آسان و میلاد سخت. دوباره هیچ شدن و دوباره از نو آغازیدن.
پنج هیچ و شش هیچ و هفت هیچ، هشت هیچ و نه هیچ و همه هیچ و هزار هیچ. یک هیچ، هیچ هیچ و همه هیچ. روح هیچ و معنا هیچ و خدا هیچ. امّا خدا نه هیچ، آن هیچ دیگر، هیچ به هیچ درنامده و در قامت هیچ نپیچیده.
نیمهشبان، آفتابی عظیم.
حلمی | کتاب لامکان
آشنایی با سحر قشنگترین اتفاق زندگیم بود. آرامشی که این روزها نصیبم شده ، حس عشق و دوست داشتن بی منت .... بی توقع بودن ... بخشیدن و رها شدن.. همه و همه با راهنماییهای سحر عزیزم در من پدیدار شد . خوشحالم بابت تک تک نشانه ها . خوشحالم بابت معجزاتی که من میدونم و همین برام کافیه .
خدایا یادته هر بار خواستم باهات حرف بزنم شدم شبان؟ یادته بعضیا میگفتن خدا رو خداگونه صدا کن؟ آقا ما شبان گونه صدا کردیم و همش گفتم خدای من باظرفیته واسه من کلاس نمیذاره و مش
خداوندا
سرزمین مرا از
دشمن،
خشکسالی
و دروغ
در امان بدار.... :(
- دلم میسوزد و کاری ز دستم برنمیاید...
شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
چنین راهی که ققنوسان بزایدهزاران تن بگیرد جان بزاید
چنین ماهی که خون از دل فشاندبگیرد هر چه این تا آن بزاید
چنین وصلی مرا تا صبح رقصیدمپنداری که شب آسان بزاید
به شیطانی که تیغ عشق دارددلی دادم که الرّحمن بزاید
بزاید تا بزیَد تا بپایدبه پاییدن چه خونافشان بزاید
بدین ساعت که جان از رنج توفیدشهام گفتا شبان اینسان بزاید
شبان گشتم که از صد شب گذشتمشبانی این چنین توفان بزاید
به حلمی گفته بودم عشق این استنهایت هم شبی جانان بزاید
موسیقی: Shye
بسم رب الرفیق
حکایت کنند که مردی را زنی بود و در کارِ وی برفته بود.و یک چشم آن زن سپید بود و مرد از آن عیب بیخبر بود به فرط المحبت.چون آن محبت کم گشت، زن را گفت:این سپیدی کِی پدید آمد؟گفت: آنگاه که محبتِ ما اندر دلِ تو نقصان گرفت.
کشفالاسرار و عدةالابرارخواجه عبدالله انصاریپ.نشاید این پست بیشتر توضیح بده «شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد» رو!پ.ن.2فرط المحبت!
صلیت لمدّة أسبوعین صلاة الظهر والعصر فی مصلى الإمام الخمینی (ره) فی مقام السیدة زینب (س) وكنت ألقی كلمة قصیرة بین الصلاتین. قلت فی أحد الأیام: لقد جرت
سنة أئمة الجماعات على أن یتحفوا المصلین بروایة شریفة أو آیة قرآنیة أو مسألة
شرعیة، ولكن بودّی أن أقص علیكم الیوم قصّة خیالیة لعلّها تحدث لأحدكم لا سامح
الله. وهی أن تُحشر یومَ القیامة وبعد الحساب والكتاب تُفتح لك أبواب الجنان
لتدخلها خالدا فیها. ولا یسع أحدا أن یتصور مدى فرحتك یومذاك. فبینا أ
جمعه هایادامام مهربان آرامش است/بندگی حق درآن نیمه شبان آرامش است/گریه واشک وتوسل میرودتا عرش رب/برولی حق توجه هرمکان آرامش است/زمزم هرگریه ای در ربنای بندگی است/دلبری ازبهر مهدی عاشقان آرامش است/او ولی حضرت حق افتخارخلقت است/وصل برمولای عالم باامان آرامش است/ندبه های صبح جمعه باکمیل مرتضی/هردعا ویادمهدی دوستان آرامش است/درنمازجمعه ها هم نام اوگل میکند/هردفاع ازولایت بی گمان آرامش است/خطبه هاداردبصیرت بهرمهدی باوران/لشکری سوی شکست دشمن
بسم رب الرفیق
حکایت کنند که مردی را زنی بود و در کارِ وی برفته بود.و یک چشم آن زن سپید بود و مرد از آن عیب بیخبر بود به فرط المحبت.چون آن محبت کم گشت، زن را گفت:این سپیدی کِی پدید آمد؟گفت: آنگاه که محبتِ ما اندر دلِ تو نقصان گرفت.
کشفالاسرار و عدةالابرارخواجه عبدالله انصاریپ.نشاید این پست بیشتر توضیح بده «شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد» رو!پ.ن.2فرط المحبت!
محمد مطیع بازیگر سینما و تلویزیون ساعتی قبل در منزل شخصی خود در کشور سوئد و در سن ۷۵ سالگی درگذشت.
بنا بر این گزارش، زنده یاد مطیع با نقش هایی همچون میرزا آقاخان نوری در مجموعه تلویزیونی «امیر کبیر»، وزیر اعظم در مجموعه تلویزیونی افسانه سلطان و شبان و … ایفای نقش کرده بود.
ادامه مطلب
ساقی دل و سبوی چشماناین کیست شبان به کوی چشمان
این مردمکان که خواب دارندما لیک تَکان به توی چشمان
دیدی که چه بیبخار برخاستخلقی پی آبروی چشمان
ما جلوه و آبرو ندانیماشکایم نهان به جوی چشمان
خاموش که وقت کارزار استبرپای به هایوهوی چشمان
گفتا دم باده نیست حلمی؟گفتم سر جان، به روی چشمان
برو از مرزها بگذر بدان سربگفتت نه برو یکبار دیگر
هزاران نه شنیدی و تو منشین تو را گوید نه و یعنی که بپّر
دلیران آری و یاری ندانندکه یاری از تو خیزد بهر دلبر
دلا عطر وفا از خون بخیزدوفا میکن جفای عشق میخر
برو سویش مگو ماندیم و رستیم که ماندن مینداند قلب پرپر
برون بودی، میان خیز و نهان رو تمام خویش را بردار و بگذر
شبان از جان حلمی شعله خیزدسحرگاهان ز لب لفظ منوّر
هانیگرین میگفت: واقعا خجالت نمیکشی خدا رو "کابوی" صدا میزنی؟ اما من دیگه نمیدونم چه اسمی باید روت گذاشت. تو شبیه ابری، شبیه نوری، شبیه جاریشدن آبی، شبیه قلهی کوهی، شبیه کابویهای فیلمهای وسترن، شبیه ملکههای سخاوتمند... همهجا میبینمت، همهجا میشنومت، و همهجا بوی تو رو استشمام میکنم. تو همهجا هستی. وقتی بارون و طوفانه، یه چتر میدی دستم. وقتی تاریک و خوفناکه، جلوی پام فانوس نگه میداری. وقتی راه پر از چالهچولهست، د
بسم رب الرفیقحالا دستهاش رو زیر چونه ش گذاشته، طوری که کف دست هاش گونه هاش رو پوشونده اند، لبخندی پهن از سر شوق و رضایتمندی روی لبهاش نقش بسته و به رو برو خیره. طوری سراپا گوش شده که تو دوست داری تا آخر دنیا حرف بشی و جریان پیدا کنی تا این دلبریِ شیرین ادامه داشته باشه. میشه از چشم هایی که یک لحظه هم حواسشون پرت نشدن و خیره موندن و وابستگیشون رو فریاد زدن، فهمید که چقدر عاشقه...+توو دلم آه میکشم! چقدر میشه از یه چیز لذت برد؟ چقدر طول میکشه که دیگه
کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم کاش چون نای شبان می خواندم بنوای دل دیوانه تو خفته بر هودج مواج نسیم میگذشتم ز در خانه تو کاش چون پرتو خورشید بهار سحر از پنجره می تابیدم از پس پرده لرزان حریر رنگ چشمان ترا میدیدم کاش در بزم فروزنده تو خنده جام شرابی بودم کاش در نیمه شبی درد آلود سستی و مستی خوابی بودم کاش چون آینه روشن میشد دلم از نقش تو و خنده تو صبحگاهان به تنم می لغزید گرمی دست نواز
این شبا یجورین مثل همون شبان که خونه مادربزرگم جمع می شدیم اصلا شبای پاییز یه چیز دیگس اصلا یه جور خاصین اصلا هم ربطی به این نداره که فصل تولدمه اصلا .دیروز خواهرم گفت از آبان بدم میاد نحسه عصبانی شدم قشنگ ترین ماه سال آبانه فقط باید اهل معرفت باشی تا بفهمی.
امسال شباش از جمله شبایی که با ترس اضطراب نمی خوابم امسال سال خوبیه.
دلتنگم دلتنگ گوشه ای از قلبم که جا گذاشته ام بین چهاردیواری یک خانه و آمده ام دیروز حس مسافری را داشتم گه خانه اش اینجا
من الساعات المؤلمة على خادم الحسین(ع) من أصحاب المواكب هی ساعة نفاد ما یستضیف به زوّار الحسین(ع). تراه نشطا مغتبطا مستبشرا ما دام قادرا على تقدیم شیء للزوّار السائرین على أقدامهم إلى أبی الأحرار(ع)، ولكن ما إن ینتهی زاده وتصفرّ یدُه، یخامره شعور هو أشبه شیء بالخجل والانكسار! إن هذا الشعور نفسَه، ولكن بشكل أشدّ، یعتری الشابّ المجاهد فی سبیل الله أیضا إن أصیب بجرح فی جسمه ووجد نفسه عاجزا عن القتال بعد الیوم، فإنها ساعة قاتلة علیه. والله یعلم
چه سانی دل؟ خوشی با روزگارت؟به راه دل چه پوچی شد هزارت
خوشی با درد و خونی با دل خوشمیان دشمنان پرشمارت
برو ای دل مباش این سان پریشانبه سر آید شبان انتظارت
حریفی طعنه ای زد پشتِ سر دوششنیدم، حال پندِ آشکارت:
مزن صوفی دم از عشق و خمش باشکه بوی نم دهد حرف قصارت
جهان نو گشت و حق نو گشت و حقدارو لیکن تو خوشی با خشکبارت
ز بس قاطی زدی هر کهنه و نوکه قاطی شد نوار هشت و چارت
چون نو آمد دگر هر کهنه نسخ استسخن نو گفتمت، این نو نثارت
زبان از صحبت حق آتشین ا
نحوه هلاکت معتز ملعون (قاتل امام هادی علیه السلام)
شیخ عباس قمی رضوان الله علیه مینویسد:
معتز را از بغاء (فرمانده قشون) بیم و دهشتی عظیم بود و از ترس او در شب و روز اسلحه در بر داشت و میگفت: بر این حالت میباشم تا گاهی که بدانم سر من برای بغاء است یا سر بغاء برای من. و چون بغاء کشته شد طائفة اتراک دیدند که معتز پیوسته حیله و تدبیر میکند بر کشتن سرکردگان اتراک، و در صدد فناء ایشان است و مغاربه و فراعنه را میخواهد مسلط بر ایشان کند، تمامی اتف
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطر ها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها ز ابرها بلورها مرا ببر امید دلنواز من ببر شهر شعر ها و شورها به راه پر ستاره ه می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام نگاه کن من از ستاره سو
بسم رب الرفیق
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
چو به کار قتل خویشم همه در حیات عشقمبیخودی چو قسمتم شد همه در جهات عشقم سوی من نگیرد آدم که سویی ندارد این کممن سوی شما بگیرم که دم نجات عشقم به شبان به روح خیزم که زمامدار روحمبه زبان روح گویم که شه فلات عشقم زاهدان و حلقهبازان هر شبی به جوب ریزمعاقلان به مرگ بیزم که دم ممات عشقم شاعران و لغوگویان که دُم دراز دارندهمه را لگام گیرم، چه گویی که لات عشقم خامشان به خواب بخشم هدیههای لامکانیهر که جان دهد جهانی بدهم که ذات عشقم حافظ صفات
در دومین جلسه این دوره که جهت آشنایی اعضا کودک با یکی ازمیراث ارزشمند شعر و ادب پارسی برگزار می گردد، دو داستان موسی و شبان و خر برفت و خر برفت، از سری کتابهای داستان های زیبای مولوی توسط اعضاء جمع خوانی گردید. این اثر اقتباسی است از کتاب مثنوی معنوی که توسط آقای پرویز امینی به نگارش درآمده است و تصویرگر آن فرهاد جمشیدی می باشد.
هنر خاتم کاری
هنر خاتم کاری در بام ایران
شیخ شبان روستایی که نگین خاتمکاری کشور است
هنر40 ساله پیرمرد شیخ شبانی
خاتم کاری، هنری با سبقه تاریخی و افسانهای است که طبق مطالعات بسیاری از کارشناسان و خاتم کاران قدمت آن به بیش از 1000 سال می رسد، هنری که با تمام سختی هایش، خاتمکاران و هنرمندان بسیاری را گرفتار شگفتی طرح و نقش وزیبایی خود کرده است.
ادامه مطلب
دلم گرفته همچو ابرهای باردار تو
که با تو گفتگو مراست
به کوهپایهها کسی نمانده تا غمی به پیش او برم
به من بگو که آشیانه عقابها کجاست
به تنگ در نشستم به چند؟
شب برهنه، بیستاره ماند
نگاه و دست ما تهی
سکوت سوخت ریشههای حرف سبز گشته را
بگو بگو که گاه گفتن تو در رسید
تو با زبان شعلهریز واژههای سنگیات بگو
که سختتر شبی است
که سردتر شبی است از شبان دیرپای ما
بگو، دهان ز گفت و گو مبند!
بخشی از شعر با دماوند خاموش - سیاوش کسرایی
ما چو عقابان میآییم، نه همچون کفتران لرزان. چو عقابان مینشینیم، چو عقابان برمیخیزیم. هرگز نهراسیدهایم، هرگز نمیهراسیم، چرا که هراس طعمهی ماست. چرا که ما آزادیم، ما برادران حلقهی ابدی روح. ما بالاتر از روح، ما رفیقان خدا. ما در خدا برخاستهایم و زین پس تمام پیرامون ما، تمام جهان با ما برخواهد خاست. ما را رنج را زیستهایم و رنج را خندیدهایم و در تاریکترین شبان به شعف رقصیدهایم. رنج با ما به پوچی خود خندیده است و به شکوه و لطف ب
ما چو عقابان میآییم، نه همچون کفتران لرزان. چو عقابان مینشینیم، چو عقابان برمیخیزیم. هرگز نهراسیدهایم، هرگز نمیهراسیم، چرا که هراس طعمهی ماست. چرا که ما آزادیم، ما برادران حلقهی ابدی روح. ما بالاتر از روح، ما رفیقان خدا. ما در خدا برخاستهایم و زین پس تمام پیرامون ما، تمام جهان با ما برخواهد خاست. ما رنج را زیستهایم و رنج را خندیدهایم و در تاریکترین شبان به شعف رقصیدهایم. رنج با ما به پوچی خود خندیده است و به شکوه و لطف بی
رخت تا در نظر می آرم ایدوست
خودم را زنده می پندارم ایدوست
ولی چون تو برفتی از بر من
بگو ایندل به که بسپارم ایدوست؟
***
بدوشش گیسوانی دلپسند است
که این مخصوص آن قد بلند است
جماعتهای گیسو یار فایز
تو گویی جنگجویی با کمند است
***
توکت ایدل مکان درکوی یاراست
توکت روز و شبان آنجا قرار است
تو که با فایزت نبود علاقه
بگو دیگر تو را با ما چکار است؟
ای تو زیبای جهان ماه فریبای زمان
بغلت مامن جان است امان است امان
گره ی چشم به چشمت، الکن گشته زبان
عشق تو در دل و جان جمله عیان است عیان
همه دم نام تو گردیده مرا ورد زبان
اشک دوری تو از دیده روان است روان
غنچه مانده است به عشق لب تو برق لبان
مهر دل بر دل تو قد جهان است جهان
خبر از آمدنت دادی و دل گشته جوان
وقت رفتن به فغان است فغان است فغان
بودنت واجب عینی است ثواب است بمان
رفتنت بار گران است گران است گران
تو شدی ماه و شدم زهره ی تو روز و شبان
تیر بر
به نظر حقیر بهترین کتاب برای مطالعه آن کتابیاست که توسط نویسنده یا ویراستار یا ناشر به فصلها یا بخشهای حدودا ده صفحهای تقسیمبندی شده باشد. اینگونه کتابی را میشود کنار تخت گذاشت تا در سگیترین و لهترین روزان و شبان زندگی هم بشود اقلا یک فصلش را خواند و بعد سرت را بگذاری و بگیری بخوابی یا بروی سراغ بدبختیهای دیگرت و دلخوش باشی که آهسته و پیوسته داری کتابی را تمام میکنی و دو زار سواد و شعور دستت را میگیرد در بلند مدت. وگرنه کتاب
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
غزلی ناب از مولوی، دیوان شمسای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرهازان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفازان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کمزان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطازین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدزان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطاچندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شودچندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیااز بد پشیمان میشوی الله گویان میشویآن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو رااز جرم ترسان میشوی و
به نام خدا
فرم ثبت جلسه ی انجمن های شورای دانش آموزی سال تحصیلی 99-98
انجمن:آمادگی دربرابربلایا وحوادث
استان: چهار محال وبختیاری شهرستان:شهرکرد
آموزشگاه:فرزانگان شماره جلسه1
دوره تحصیلی:متوسطه دوم جنسیت:دختر تاریخ:18/8/98
خلاصه مذاکرات:دراین جلسه با همفکری بسیارخ
در میانه متن غمگینی بودم ک هفته گذشته توی سرم میچرخید
همین دو ساعت پیش
اما الان نمیتونم چشمامو باز نگه دارم و بوی ادکلن او رو میدم
....
هرگز در زندگیم این اندازه ازار ندیده بودم ک از زمستان تا حالا دیدم
تازه بعد از اینهمه مدت
امروز به خودم اعتراف کردم ک از کمی مخدر بدم نمیاد، شاید
مسکن؟ حتما!
....
پوستش خشک و خنکه
دستاش عرق نداره و هر لمسش مثل لمس اوله
مسکن....یک ساعت آعوش و کمی نوازش مسکنه
درد رو پنهان میکنه
ولی چیزی رو حل میکنه؟
....
چیزی رو حل نمیک
خب الآن گفتن چیزی که تو ذهنمـه سختمـه. ولی خب از اون جایی که «حرف نزنم میگن لالی» میگم. :-
به خودم اومدم دیدم که موقع دعا کردن این شکلیم که «بابا این همه مشکل ریخته سرم. چه وضعشه؟ کمک کن رفعشون کنم دیگه.» حالا خود عبارت موجود توی دعا، شاید خیلی فکر و حالت درونی موقع دعا رو منتقل نکنه. بخوام توصیفش کنم، این طوری بودم که انگار یه موجودیتی فارغ از خدا هست که داره این مشکلها رو میریزه سرم و من دارم عاجزانه به خدا التماس میکنم که کمک کن بز
والله خیرحافظا...
بیستم مهرماه روز بزرگداشت شاعر شیرین سخن لسان الغیب حافظ شیرازی گرامی باد
رند کنایه گوی من، کی بزند " انالحقی"تا بزنند ناکسان، چوبه ی سر به دارها
رند و قلندر منی، تیغ، نهانه می زنیساقی معرفت شدی بر همه گلعذارها
شعر تورا فرشتگان، خوانند روز و هم شبانگه به نوای عاشقان، گاه به زلف تارها
آب روان من تویی، روح و روان من توییشهر شده ز شعر تو، گلشن و سبزوارها
جام الست و دست تو، چشم دل است مست توکی بنهم ز دست خود، کاسه ی بی قرارها
ج
داشتم به این فکر میکردم که معمولا برای هر آدمی چقدر طول میکشه تا به یه چیزی (جو، عمل، ظاهر، باطن، ازین دست چیزا) عادت کنه. توی کشتی که ردیفای صندلی مثل اتوبوس چیده شده بود، دو تا زوج روس نشسته بودن، بعد از چند دقیقه یکیشون روی صندلی دراز کشید و دختره هم خوابید روی کمرش، این دوتا گیج خواب شدن* اون دوتای دیگه نشسته خوابیدن که حالا خیلی توصیف نمیکنم چجوری(!)، بعد یه چند دقیقهای بیدار شدن و خلاصه مطلب اینکه اگه سکانسی از یه سریال یا فیلم میبود و قر
غزلی ناب از مولوی، دیوان شمس
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرهازان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کمزان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدزان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شودچندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا
از بد پشیمان میشوی الله گویان میشویآن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو را
از جرم ترسان میش
بسم الله الرحمن الرحیمپس از اوج گیری عزت و شرف ملی با آن جان فشانی و فداکاری مثال زدنی شهید سلیمانی و این پشتیبانی و حمایت ملی از آن نماد و عیار مقاومت، متاسفانه اخیرا در کشور شاهد لکه دار شدن شرف و عزت ملی بودیم، جا دارد به امام عصر ارواحنا فداه تسلیت عرض نماییم و از این که در این کشور منتسب به ایشان کسانی اینچنین سخنانی بر زبان می آورند اظهار شرمندگی و عذر خواهی نماییم. یارو قهرمان ملی ما را بزدلانه ترور کرده و دستش تا آرنج به خون این عزیز سف
بسم الله الرحمن الرحیمپس از اوج گیری عزت و شرف ملی با آن جان فشانی و فداکاری مثال زدنی شهید سلیمانی و این پشتیبانی و حمایت ملی از آن نماد و عیار مقاومت، متاسفانه اخیرا در کشور شاهد لکه دار شدن شرف و عزت ملی بودیم، جا دارد به امام عصر ارواحنا فداه تسلیت عرض نماییم و از این که در این کشور منتسب به ایشان کسانی اینچنین سخنانی بر زبان می آورند اظهار شرمندگی و عذر خواهی نماییم. یارو قهرمان ملی ما را بزدلانه ترور کرده و دستش تا آرنج به خون این عزیز سف
نصوح مردی بدون ریش ؛ همانند زنان بود دو پستان داشت و
در یکی از حمامهای زنانه زمان خود کارگری می کرد او کیسه کشی و شستشوی این
زن و آن زن را بر عهده داشت به اندازه ای چابک و تردست بود که همه زنها
مایل بودند کار کیسه کشی آنان را ، او عهده دار شود
کم کم آوازه نصوح به گوش دختر پادشاه وقت رسید و او
میل کرد که وی را از نزدیک ببیند فرستاد حاضرش کردند ، همین که دختر پادشاه
وضع او را دید پسندید و شب او را نزد خود نگهداشت روز بعد دستور داد حمام
را خلوت کنن
صبح
که پاشدم، بهروال همیشه پس از خوردن صبحانه خواستم از فضای مجازی بهره ببرم، دیدم
اینترنت قطع است و آمدم کنار پنجره. بالای
دختر نارونِ حیاط همسایه، جفتزاغی، کیشککیشک میکردند و نرد عشق میباختند...
چُستگوی،
رباعی گیلکی زیر را سرودم.
امید
بتوانم تا فردا لینک فتوکلیپ این رباعی را همینجا بارگذاری کنم.
بَستأیْ
تیلَبؤن، گؤنی که باز ایسَّه مَرَه
کوتایَـه شبؤن، گؤنی دراز ایــسَّه مَرَه
تیجی،
همَهچِه برعکس اینَم بَــدأئی
دشمنی سفیانی با نام حضرت رقیه سلام الله علیها
در یکی از روایاتی که در مورد آخر الزمان و ظهور سفیانی است وارد شده است که:
«ولا یزال السفیانی یقتل كل اسمه محمد و علی و حسن و حسین و فاطمة و جعفر و موسى و زینب و خدیجة و رقیة بغضاً لآل محمد»
یعنی: «سفیانی هر کس را که نامش محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه و جعفر و موسی و زینب و خدیجه و رقیه است از روی بغض و کینهای که به آل محمد دارد به قتل میرساند.»
این روایت از چند جهت قابل توجه است:
١. نام حضرت رقیه علی
فتوکلیپ رباعی گیلکی بَستأیْ تیلَبؤن
در آپارات
صبح
که پاشدم، بهروال همیشه پس از خوردن صبحانه خواستم از فضای مجازی بهره ببرم، دیدم
اینترنت قطع است و آمدم کنار پنجره. بالای درخت نارونِ حیاط همسایه، جفتزاغی، کیشْککیشْک میکردند و نرد عشق میباختند...
چُستگوی،
رباعی گیلکی زیر را سرودم.
بَستأیْ
تیلَبؤن، گؤنی که باز ایسَّه مَرَه
کوتایَـه شبؤن، گؤنی دراز ایــسَّه مَرَه
تیجی،
همَهچِه سَردومی اینَم بَــدأئی
اَخمَهچِه
ایس
باسمه تعالی
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
ای خدای من فدایت جان من
جمله فرزندان و خان و مان من
تو کجایی تا سرت شانه کنم
چارقت را دوزم و بخیه زنم
جامه ات شویم شپش هایت کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
ور تو را بیماریی آید به پیش
من تو را غمخوار باشم همچو خویش
دست ِ کت بوسم بمالم پای کت
وقت خواب آید بروبم جا
سوگنامهٔ برترین بانو
◾️اشارت:نالیدن دلاوران، شگفتیآور است. مگر دلیران نیز، مانند عاجزان، مینالند؟! اما باید دانست که نالهٔ آنان، نه چونان نالهٔ اینان، از سر عجز و نابردباری در برابر ناملایمات اینجهانی است؛ بلکه نالیدنشان، چونان غرش نیمهشبان شیران است در غربت کوهستان.هیبت و صلابت امیر مؤمنان - علیهالسلام - چنان بود که هنگام رویارویی با جنگاوران، حتى دل پهلوانترینهایشان، میلرزید و همهٔ وجودشان، مقهور و مغلوب آن حضرت میش
در مطلبی قبلا راجع به « پیشگویان قلابی ، توهم پیش بینی» http://blog.ir/panel/pardehpendar/post_edit/221 مطلبی نوشتم ، اکنون می خواهم در این رابطه به چند خبر اشاره کنم . همین «کارشناسان» پیش بینی کرده بودند که در تاریخ 99/2/10 شهاب سنگی به زمین برخورد می کند و زمین را متلاشی می کند . همچنین با استفاده از منحنی ای خبر از کشته شدن میلیونها نفر در ایران بر اثر کرونا داده شد. و پیش بینی جنگ یا واقعه ای در آینده نامعلوم که چقدر کشته و مجروح خواهد داشت . که خوشبختانه همه
بیگمان یکی از موثرترین افراد در تبلور شخصیت علمی من و بسیاری از نیروهای مذهبی و انقلابی در دهههای نخست بعد از انقلاب شهید مطهری است. بعید است در میان چهرههای شاخص فرهنگی - مذهبی و حتی سیاسی - اجتماعی نیمقرن اخیر کسی را بیابیم که با آثار شهید مطهری آشنا نباشد.
آثار مطهری دارای ویژگیهایی است که تکتک آن در آثار دیگران هم باشد اما جمع آن احتمالا فقط در آثار او یافت میشود.
مطهری مجتهد بود و با زیر و زبر فقه و اصول فقه آشنا بود و نظام تقن
هنر خاتم کاری
هنر خاتم کاری در بام ایران
شیخ شبان روستایی که نگین خاتمکاری کشور است
هنر40 ساله پیرمرد شیخ شبانی
خاتم کاری، هنری با سبقه تاریخی و افسانهای است که طبق مطالعات بسیاری از کارشناسان و خاتم کاران قدمت آن به بیش از 1000 سال می رسد، هنری که با تمام سختی هایش، خاتمکاران و هنرمندان بسیاری را گرفتار شگفتی طرح و نقش وزیبایی خود کرده است.
خاتم کاری، هنری با سبقه تاریخی و افسانهای است که طبق مطالعات بسیاری از کارشناسان و خاتم کار
علت اسلام آوردن دروغین قریش در کلام امیر المومنین علیه السلام
ابن ابی الحدید روایتی را از امیر المومنین علیه السلام نقل کرده که حاوی نکات جالبی است:
٤١٤- قال له قائل یا أمیر المؤمنین أ رأیت لو كان رسول الله (صلى الله علیه وآله) ترك ولدا ذكرا قد بلغ الحلم و آنس منه الرشد أ كانت العرب تسلم إلیه أمرها قال لا بل كانت تقتله إن لم یفعل ما فعلت إن العرب كرهت أمر محمد ص و حسدته على ما آتاه الله من فضله و استطالت أیامه حتى قذفت زوجته و نفرت به ناقته مع عظ
هلاک شد
قاتل خورشید
درسحرگاه تموز
ظل آن ماذنه ی بید رشید.
به خاک شد
شیشه ی احوال شراب
درخم اندر خم گیسوی شبان آذر
واقع در دشت تب وتاب شباب
بعد از آن مویه ی مرداد
که به دنباله ی معشوق
دویدم نرسیدم
به سر وعده ی مسبوق
تو به دنبال هلال مهتاب
من به پی جویی آب وآداب
در سپیده دم شش گوشه ی ماه آذر
تا رسیدیم به آفاق سحاب ارباب
در شب چهارده بهمن شیرین دهنان
بازگشتم به همراه تو و رایحه ی وقت اذان
خبرازحاشیه ی ماه دی وصحنه ی خرداد
آبشار پونه زار فریدون شهرآبشار زیبای پونه زار در دره پونه زار و در دل ارتفاعات رمز به فلک کشیده زاگرس مرکزی قرار گرفته و از جذاب های ناشناخته استان اصفهان است . این آبشار با دیواره های پوشیده از خزه ای خوشرنگ , فضایی بس رویایی و طرب انگیز خلق و خوی نموده است .فریدون شهر که در مسافت ۱۵۵ کیلو متری اصفهان قرار گرفته , ما فی مابین استان های لرستان و چهار محال و بختیاری واقع شده و ناحیه ای کوهستانی میباشد .آبشار پونهزار آبشاری خزه ای ب
به نام خدا
فرم ثبت جلسه ی انجمن های شورای دانش آموزی سال تحصیلی 99-98
انجمن:بهداشت
استان: چهار محال وبختیاری شهرستان:شهرکرد
آموزشگاه:فرزانگان شماره جلسه:1
دوره تحصیلی:متوسطه دوم جنسیت:دختر تاریخ:27/8/98
خلاصه مذاکرات:
برای پاکیزگی بهترکلاس ها نماینده بهداشت کلاس ت
یکبار سر کلاس کلیله و دمنه، استادمان باب نصحیت گشوده بود و میگفت: «بچهها جان، شما نباید اینقدر بیحال و خسته باشید. در این سن باید آرزوها و انگیزههایتان بزرگ باشد، باید پر از شور جوانی باشید و میل دگرگون کردن دنیا در شما بجوشد. این بیرمقی و بیحالی اصلا خوب نیست. شما حتی برای جوابدادن به سلام و احوالپرسیهای همدیگر هم خستهاید. چه شده است شما را بچههای سرزمین ما؟» و بچهها هم هر کدام جوابی به استاد دادند و در بحث پیش آمده شرکت
بالاترین شهرت وی ، ریاست بود و پس از آن امساک در خرج و سپس کینه و انتقام جویی. هرچند شجاع و بی رحم بود ولی بیشتر مشکلات را سعی میکرد با حیله و تزویر حل کند تا با شجاعت. فکری بسیار خلاق و عملی داشت و برای پیش بردن مقصود خود از هیچ چیز رویگردان نمیشده است. در لشگرکشی ها، نیم شبان برخواسته و نماز شب میخواند. بارزترین ویژگی او ، بی رحمی او بود. سختگیر ، پیمان شکن و بدرفتار بود و به هیچکس ـ حتی برادران خود ـ اطمینان نداشت. با این همه تردیدی نمیتوان کرد
لئونس و لنا - کارل گئورگ بوشنر
شهر ما - تورنتون وایلدر
جایی که عاشق بودیم - جنیفر نیون
منگی - ژوئل اِگلوف
عامه پسند - چارلز بوکوفسکی
برادران سیسترز - پاتریک دوویت
صید قزلآلا در آمریکا - ریچارد براتیگان
ستون دنیایم باش - جنیفر نیون
ما دروغگو بودیم - امیلی لاکهارت
النور و پارک - رینبو راول
رهایی از تکبر پنهان - علیرضا پناهیان
چگونه یک نماز خوب بخوانیم - علیرضا پناهیان
زمین بر پشت لاکپشتها - جان گرین
روزنکرنتز و گیلدنسترن مرده اند - تام استاپرد
زندگی زیباست (Life is Beautiful)
دیشب بیخواب شدم و برای صدمین بار فیلم کهنهنشدنی « زندگی زیباست» ساخته روبرتو بنینی را دیدم. به این فیلم مدیون هستم. تسکینم میدهد. جانم را نوازش میکند. غبار تلخی و یأس را از روانم میزداید. خشم و بیزاری را میشوید و با خود میبرد. به جایش صبر و ثبات و امید میآورد. فیلم را یک ایتالیایی ساخته اما بال در بال این فیلم به آفاق دنیای مولانا و سعدی و حافظ و بوسعید پرواز میکنم. داستان فیلم درخشان است. مردی سبکر
به قلم دامنه. به نام خدا. درخونگاه. چندی پیش، از شاتل« درخونگاه» را به تماشا نشستم. (درخونگاه منطقهای از مناطق شهر تهران است) یادداشتهایی هنگام دیدن فیلم نوشتم ڪه اینڪ تبدیل به یڪ متن میڪنم. البته ضعفها و تیرگیها درین فیلم، از نگاه من زیاد است، اما نمیتوانم از نڪاتی ڪه مؤثر دیدم و برداشت نمودهام، به اشتراڪ نگذارم، پردهپرده میڪنم تا برداشت خوانندگان را آسانتر سازم:
گریم امین حیایی در فیلم سینمایی «درخونگاه»
پردهی ۱. رضا (
این روزها که روزهای شهادت حضرت امیر و شبهای قدر است، بهترین فرصت برای اندیشیدن در اندیشه های نخستین #شهید_عدالت است. فرصتی برای خواندن نهجالبلاغه و اندیشیدن در کلام حضرت امیر.
خدا نکند از همان کسانی باشیم که خون به دل امامشان کردند و نفرین امام نصیبشان شد. نکند قرآن به سر بگیریم و بعد روی طاقچه یا داخل کمد بگذاریم تا سال بعد و شب قدر بعد. نکند قرآنی که امشب به سر میگیریم همان قرآنی باشد که بر سر نیزه ها رفت و موجب تنهایی قرآن زنده شد.
نکند رو
به گزارش انجمن رهپویان
هدایت فساد ریشه دار جریان تبشیر موجب شده تا هر روز مسیحیان تبشیری
علیه یکدیگر موضع گیری کرده و به افشا گری درباره کلیساها، شبکهها، سازمانها و
کشیشان وابسته به این جریان دست بزنند.
در همین راستا یکی از
اعضای این فرقه اعلام کرده متاسفانه اهرمهای فساد که به چشمه های قدرت متصل هستند
سخت بر گرده ی کلیسای ایرانی فشار وارد می کنند. از الهیات لیبرال بومی شده گرفته
تا معلمین و واعظین و شومن ها و شکسته بندهایی که در انحر
نحوه برگزاری عقد و متن عقد آریایی
طریقه برگزاری مراسم عقد و ازدواج آریایی به این صورت است که عروس و داماد روبروی یکدیگر ایستاده و دستان همدیگر را می گیرند. سپس عاقد یا پیمان بان شروع به خواندن خطبه عقد آریایی می کند. ابتدا سوگندهایی از عروس و داماد مبنی بر وفادار بودن آنها به زندگی مشترکشان از عروس و داماد گرفته می شود. متن سوگندها به صورت زیر است:
سوگند پیمان داماد
در نزد انجمن (نام داماد برده میشود) آیا به طراوت بهاران سوگند یاد میکنی تا هم
بسم الله الرحمن الرحیم ./
تلفن همراهم را عوض کرده ام ، بذای پس زمینه اش عکسی نداشتم. یکی از عکس هایی که در اربعین ۹۷ گرفته بودم در کارت حافظه ام ذخیره مانده بود یک روز تمام گذاشته بودمش روی صفحه ی اصلی و قفل گوشی ام ! هر بار که با گوشی کار میکردم عکس برایم تکرار میشد ، همان عکسی کع موقع برگشتن گرفته بودم همانکه لحظه ی آخر از دور از حرم گرفته بودم و عکسش شبیه چشمهام محو بود ...
دیشب دوباره خواب شیرینش ... در تب و تاب رفتن بودیم ، خواب پاهایم را میدید
بسم الله الرحمن الرحیم ./
تلفن همراهم را عوض کرده ام ، بذای پس زمینه اش عکسی نداشتم. یکی از عکس هایی که در اربعین ۹۷ گرفته بودم در کارت حافظه ام ذخیره مانده بود یک روز تمام گذاشته بودمش روی صفحه ی اصلی و قفل گوشی ام ! هر بار که با گوشی کار میکردم عکس برایم تکرار میشد ، همان عکسی کع موقع برگشتن گرفته بودم همانکه لحظه ی آخر از دور از حرم گرفته بودم و عکسش شبیه چشمهام محو بود ...
دیشب دوباره خواب شیرینش ... در تب و تاب رفتن بودیم ، خواب پاهایم را میدید
-ویکتور هوگو می گوید :
. زنده کسانی هستند که پیکار می کنند
. آن ها که جان و تنشان از عزمی راسخ آکنده است
آن ها که از شیب تند سرنوشت بلند بالا می روند
آن ها که اندیشناک بسوی هدفی عالی می روند و روزان و شبان در خیال خویش ؛ یا وظیفه ای مقدس دارند و یا عشقی بزرگ
- تسرنی می گوید :
بتهون آهنگ های خود را همیشه با آلگروی سریع شروع می کرد . چنانکه گوئی می خواهد خود را از افکار ناراحت کننده ای خلاصی بخشد . آنگاه یک مکث شدید ؛ حالت انتظار و در پی آن یک ملودی
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک نویسنده اثر شهروز براری صیقلانی اثر
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی ♦♦
همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
هر روز در شبکههای اجتماعی مطالبی منتشر میشود که اعتراض به حضور خادمین و کشیشانی جعلی و یک روزه با مفاسد اخلاقی فراوان در دستگاه مسیحیت تبشیری است.
به گزارش انجمن رهپویان هدایت با نگاهی گذرا به
شبکه های اجتماعی می توان مطالبی از این دست که در آن به افرادی که خود را کشیش
خوانده و مشکلات روحی و جسمی فراوانی برای اعضای یک کلیسا به بار آوردند را مشاهده
کرد.
اینکه چه چیز و یا بهتر است بگوییم چه سیستم و
مکانیسمی موجب به وجود آمدن و به صحنه آمدن ا
* این غریبترین داستانی است که درباره گناه و توبه نوشته شده است:
**متأسفانه این ماجرا واقعی است و متن آن از روایات استخراج شده...
در صدر اسلام رسم بود که هر وقت پیامبر و اصحاب مىخواستند عازم جهاد شوند، پیامبر شخصا میان هر دو نفر از صحابه، عقد اخوت و برادرى مىبست تا به هنگام رفتن به جنگ، یکى از آن دو در شهر بماند و رسیدگى به امورات زندگى خودش و برادرش را به عهده بگیرد و دیگرى به دنبال مجاهده با کفار برود.
رسول خدا قبل از غزوه تبوک، میان «سع
بزرگواران وبلاگهایی چون حلزون، هیچ و ردپای خاکستری زمان لطف کردند و بنده را به این همایش؟ خیزش؟ جوشش؟چالش؟ پویش؟ (چیه بالاخره؟) نیز دعوت نمودند.
اولین پست همین پویش را اول صبح با چشمانی نیمباز، میخواندم و پیش از اینکه متن تمام شود، پوزخندی زده و دلم به حال بینوایانی که در انتهای این پست به ادامهی پویش دعوت میشوند، کباب شد و گفتم بیچارههای از دنیا بیخبر. خیالم راحت بود که کسی مرا دعوت نخواهد کرد و همچنان میتوانم زیرپوستی در و
نان و شراب[1]
ــــ تقدیم به هاینزه
حوالیِ ساعتهای آرمیدنِ شهر.
خیابانهای پرنورِ به خاموشی گراینده،
و ارّابههای تازانِ مزیّن به مشعلهای فروزان، در امتدادِ آنها.
آدمیان سرشار از شادیها و مسرّتهای روزانه به خانههای خویش رهسپارند؛
و روانهای پُرمشغله در خانههای خود
رضایتمندانه به حسابِ سود و زیانِ خویش مشغولند.
بازارِ پرهیاهو از تکاپو باز میایستد، تُهی از گُلها و انگورها و صنعتها.
با این همه موسیق
تاروپود
هستی شعر فارسی را گویا با انتظار آمیخته اند و این ترکیب تاثیرگذار در جای جای
ادبیات منظوم هزار وصد ساله فارسی حضوری چشمگیر دارد و با حیات مردم توامان
گشته است . گاه انتظار خویش را در این
ابیات نظامی گنجوی جلوه گر می سازد
ای
مدنی برقع و مکی نقاب پرده نشین چند بود آفتاب
منتظران
را به لب آمد نفس ای زتو فریاد به فریاد رس
و گاه
در کلام حافظ شیرازی متجلی می شود
ای
پادشه خوبان داد از
میشل فوکو، فیلسوف و مورخ فرانسوی، در کشور ما نامی آشناست. هم به واسطۀ سفرهایش به ایران و نوشتههایش دربارۀ انقلاب اسلامی و هم به دلیل در دسترس بودن بیشتر آثارش به زبان فارسی. فوکو فیلسوفی پیچیده و درخشان بود که بارها در افکار خودش بازاندیشی کرد و نوشتههایش تأثیری گسترده در شاخههای مختلف علوم انسانی گذاشت. از حقوق و جرمشناسی گرفته تا تاریخ، نظریۀ اجتماعی و روانشناسی. دبورا کوک در این یادداشت میکوشد تا تصویری جامع از کارنامۀ فوکو ار
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- تعدود زوجات-خداوندمنان هر صفت مثبتی که انسانها داده است- زروی حساب وکتاب است قبلا ضربالمثلی بود برای که بچه بیاورید –و-نترسید- هرکه دندان دهد نان دهد- درتمام احدیث ودعا ها زنان یک مرد بصورت جمع اورده است خوب برای سیاست میفرمودندمنظور دختران هم است- حتی حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم کهمن به کثرت شمادرقیامت مباهات میکنم- حتی به فرزندانی که سقط شدندکهان نزمان انها بصورت یک انسان کامل درم
به نام خدا
گپ و گفتی با عطار نیشابوری
بیژن شهرامی
برای کوهنوردی به بینالود[1]
زده ایم که سالهاست آرام و استوار همسایه دیوار به دیوار نیشابور است و حالا من کمی دور از گروه، محو نی لبک نوازی و
شعرخوانی چوپانی هستم که گله اش آرام مشغول چریدن هستند:
ای پسر تو بینشانی از علی(ع)
عین و یا و لام دانی از علی(ع)
تو ز عشق جان خویشی بیقرار
و او نشسته تا کند صد جان نثار...[2]
بغل دست او آقایی
با سر و وضعی متفاوت نشسته است که ضمن گوش دادن به شعرخوانی شبا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السلام علیک یا فاطمه الزهراء سلام الله علیها
السلام علیک ایها الشهداء و الصدیقین
1.76 مگابایت
دریافت فایل فلش- دریافت کد
امام خامنه ای: خاطره ى شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.
7.69 مگابایت
دریافت فایل فلش -دریافت کد فایل فلش جهت استفاده در وبلاگ یا سایت
**************
شهید مدافع حرم شهید احمد رضایی اوندری
شهید مدافع حرم شهید احمد رضایی اوندری
تاریخ شهادت: 14 بهمنماه 1394 | عملیا
شعر در مورد غم
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد غم برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم
آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم
گر مراد دل من را ندهد این گردون
همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم
شعر در مورد غم
زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه زخویشم از جفای غم تو
با عشق تو عهد ما چو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو
شعر در مورد غم و اندوه
ز بازا
[4/17, 00:47]استاد عزیز سلام. من گروه را ترک نمیکنم. اما بدلیل شرایط موجود برنامه و زمان کارمان بسیار زیاد شده. از شما و همسفران عزیز میخاهم که مرا از دعای خیرشان فراموش نکنند و نیز از خداوند بخاهیم که این شرایط را بر ما اغاز به خیر کنند. بنده 101
** اکنون نیازی به دعوت خدا (دعا) برای «تماشا»ی وضع موجود جهان نیست زیرا جهان توسّط انسان های ساکت در برابر فساد و فحشا و انواع ستم ها و قمار و خُمار و انسان های قمارباز و عرق خور و فاسد و فاحشه و ستمگران قهّار
درباره این سایت