نتایج جستجو برای عبارت :

ولی آخرش این مثلا زرنگ بازیام کار دستم میده

خیلی وقتها می شنویم که خیلیا می گن آخرش چی؟ 
هر چی از عمر آدم می گذره متوجه می شوی که آخر موضوع قبلی چیز مهمی نبود خب حالا میروی دنبال آخر موضوع بعدی؟ ولی آخرش چی؟
 
به نظر هیچ وقت نباید دنبال آخرش باشی. بهتر نیست بجای آخرش به اولش و در حین انجامش فکر کنیم.
 
اگر از شروع یک کار و انجام یک کار لذت نبریم آیا از آخرش لذت می بریم؟ 
 
به نظر من که بهتره در لحظه زندگی بهتری کنیم و با امید آخرش خود را اذیت نکنیم. 
 
این وبلاگ هم همینه و دارم می نویسم برای خ
مگه میشه از نگات
دل برید و خسته شد
تو خود عشقی و عشق
کم میاره پیش تو
کاش یه جوری بشه که چشم به راهت نشینم
مثلا تو باشی من واسه بمیرم
اون چشمات منو دیوونه کردن آخرش انقد خوبی که من دلم نمیشه باورش
اون چشمات منو دیوونه کردن آخرش انقد خوبی که من دلم نمیشه باورش
دانلود آهنگ جدید مهراد جم
تو گل شقایقم تک تک دقایقم واسه اون تک گل باغی
شب با تو شیرین میشه حالا دیدی میشه میشه که همیشه باشی
اون چشمات منو دیوونه کردن آخرش انقد خوبی که من دلم نمیشه باورش
او
دستم خورد به اتو. بوی پلاستیک سوخته بلند شد. 
گفتم: من دارم آب می‌شم.
کسی چیزی نگفت. 
گفتم: دستم... دستم رفت، ریخت رو زمین.
کسی چیزی نگفت.
بقیه دستم رو فرو بردم تو آب سرد. بخار بلند شد. بقیه‌ش دیگه آب نشد. 
نشستم بالا سر دست آب‌شده‌م. بوی نمک می‌داد. با کاردک جمعش کردم و ریختمش تو استوانه شیشه‌ای. نخای کلاس شمع‌سازی رو پیدا کردم.
دستم شمع شد. 
دستم گریه کرد. 
امروز کار رنگ اتاق بالا رو تموم کردم
حالا بعدا عکسشو میذارم
واسه زبان هم
در طی یه حرکت ضربتی یهو به سرم زد تعیین سطح آنلاین بدم
12 تومن پیاده شدم :(
بعد رفتم کتاب سطحی که افتادم رو نگاه کردم
90 فاکینگ تومن :/
گفتم برو عمو من نود تومنم کجا بود واسه یه کتاب زپرتی
گفتم برم بگردم دست دومش رو پیدا کنم
دیدم یه سایت نو شو با تخفیف میده 40 تومن
بسی شک کردم
آخه کتابه واسه خود انتشارات جنگله و انتشارات میده63 تومن
حالا چجور اینا میدن 40؟
هیچی دیگه
بی پولی اجازه
بهم گفت عشق مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی می بازه. بازی عشق مساوی نداره. یا می بری یا می بازی. بگو ببینم تو عاشقی بردی یا باختی؟تو چشماش خودم رو نگاه کردم و گفتم می دونی اولین بار کِی دستش رو گرفتم؟ تو بازی « نون بیار کباب ببر»!سال آخر دانشگاه همه بچه ها دور هم تو کافه جمع شده بودیم. بعضیا تخته بازی می کردن ، بعضیا شطرنج و بقیه هم دوز ! فقط من و اون بودیم که نشسته بودیم و بازی بقیه رو می دیدیم. بهش گفتم چرا بازی نمی کنی؟ گفت این بازی ها ر
قرار بود با چند نفر یه شرکت خدمات کشاورزی بزنیم
الان مدیرعاملمون زرنگ بازی در میاره میگه چوون من پارتی دارم برای گرفتن مجوز 30 درصد در آمد شرکت رو بمن بدین و منم قبول نکردم.
اعصابم خیلی خورده
قرار بود با هم برابر و برادر باشیم
تنها دلخوشیم اینه که بنیامینم برمیگرده و من تا دو سه سال دیگه از این مملکت میرم
از بس از رفیق ضربه خوردم از یه آدم غریبه هیچ ناراحتی ندارم تنها ناراحتیم اینه که زمان رو سر یه سری آدم عوضی هدر دادم.
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
دانلود آهنگ دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید همای
دانلود آهنگ دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید دانلود اهنگ دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید با عنوان چوپان کند می گریم با صدای پرواز همای.
ادامه مطلب
چند روزه که گیر دادم که آخرش که چی...
موفقیت درسی...آخرش که چی؟
موفقیت کاری...آخرش که چی؟
عشق...اخرش که چی؟
زندگی...آخرش که چی؟
نمیدونم دم این فلسفی شدن و گیر دادن دقیقا به چی وصله...از خوشی میاد...از فصل...از واقعیت...از چی؟
تو همین هاگیر واگیر امروز یه هو گوشیم زنگ میخوره...
علی پشت دوربین ظاهر میشه که فقط چشماش و پیشونیش معلومه با یه اخم بزرگ و مقادیری بی حوصلگی در صداش...
بی مقدمه میگه اخه چه قدر صبر کنم تا هوا گرم بشه تابستون بشه تولدم بشه تو بیای بهم
واقعا این دنیا چیه؟
داشتم با خودم به أین فکر می کردم که آخرش که چی؟
دو تا کنکور دادیم و قبول شدیم، دو تا دوره دانشگاهی رو تموم کردیم.
سربازی رفتیم، الانم سرکار.
اما آخرش که چی؟
این استرس ها و نگرانی ها کی دست از سر ما برمیداره؟
چرا داریم دنیامون رو این طوری میسازیم؟
موقع صدقه دادن زرنگ باشید!
✅آیت الله مجتبی تهرانی:
❄️اگر می‌خواهی صدقه بدهی،همین طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد.
صدقه را از طـرف امـام رضـــا بــرای سـلامتی امام زمـان بـده!
این جوریبرای دو معصوم است؛دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد،ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کندتوهم اینجا حق واسطه‌گری‌ات را می‌گیری.
تو واسطه‌ای و همین حق واسطه‌گری‌ است که اجازه می‌دهد تو به مراحل خاص برسی.
❤️امام صادق (علیه السلام) :
✳️صدقه دادن
پست موقت چند روز پیشم رو یادتونه؟ ده تا کار قبل از مرگ. آخرش نوشته بودم:
«کلا موضوع جالبی بودش این، مخصوصا که زمان چقدر تغییرش می‌ده. برام فوق العاده جالبه که اگه چند ماه پیش بود، دیگه به بعضیاشون فکر نمی‌کردم اون‌قدرا. مثلا شغل رویاییم این نبود، یا جای دنجی که می‌خواستم کاملا متفاوت بود، یا مثلا به احساساتم این‌قدر فکر نمی‌کردم، اصلا لازم نبود فکر کنم. دوست دارم سال بعد و سال‌های بعد هم بیام بخونمش و بهش فکر کنم.»
خب، خواستم بیام از نوس
یکی از دانشجوهام برام ویندوز 10 اورجینال اورد
منم ویندوزم رو عوض کردم
نمیدونم چه مرگشه که ساعت رو نیم ساعت جلوتر نشون میده
یعنی الان ساعت 3 هست ولی میزنه 3:30
 
میخواستم درستش کنم
ولی واقعیتش حس خوبی داره
به ساعت نگاه میکنم و میگم اوه اوه ساعت 6 شد مثلا
بعد یادم میافته تازه 5:30 شده :-D
 
یک ماهی هست اوضاع همینه
هنوز که عادت نکردم و هنوز برام حس زرنگ بودن، برنده بودن و از این دست حس های خوب داره
 
گفتم از خوشحالی های کوچیکم با خبر باشید
 

#تلنگر
زرنگ باشید
اگر میخواهید صدقه بدهید
 همین طوری صدقه ندهید
 صدقه را از طرف امام رضا(ع) 
و برای سلامتی آقا امام زمان(عج)بده.
برای دومعصوم بده،
 دو معصوم که خداوند متعال
 دوستشان دارد.
پس زرنگ‌ باشید..
ممکن نیست خداوند این صدقه را ردکند..
تو هم اینجا حق واسطه گری‌ات را 
میگیرید.
آیت‌الله ‌آقا‌ مجتبی‌تهرانی
بعضی روزا اتفاقای ناخوشایند پشت سرهم اتفاق میفتن.مثلا امروز که رفته بودیم بیرون تو فروشگاه در یخچال رو که باز کردم دستم به یه چیزی گرفت برید و یهو دیدم داره خون میاد ازش.بعد هم اومدم از کنار قفسه رد شم یکی از کنارم رد شد و دستم خورد به گوشه قفسه که لبه تیز داشت.وقتی هم می رفتیم اون طرف خیابون وسط خیابون وایساده بودیم تا رد شیم یه موتورسوار هول کرد نزدیک بود بزنه بهمون:|
همه اینا به کناررر ظهر قرمه سبزی گذاشتم وخوابیدم . با صدای زنگ در همسر از خو
1- به موقع در کلاستان حاضر شوید.
همیشه آن تایم باشید. سروقت در کلاستان حاضر شوید. دیرآمدن دلیل خوبی برای تشخیص بی نظمی و تنبلی شما در کلاس است. در ضمن دیر رسیدن در کلاس باعث بهم خوردن تمرکز معلم و کلاس می شود.
 
2- سعی کنید کمتر غیبت داشته باشید.
اگر می خواهید شاگرد زرنگ کلاس باشید بهتر است همیشه در کلاس درس حاضر بوده و از نکاتی که معلم در هنگام درس می گویید غافل نباشید. غیبت زیاد شما را از درس و دانش آموزان دیگر عقب انداخته و ...
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیمسلام
بلند شدم و محکم زدم روی میز و به عطا گفتم:
+ لعنتی تو اگر همونجا هم بهم میگفتی هم چیز رو من نجاتت میدادم. اما نگفتی... خودت با دست خودت رفتی توی لجن.
احساس کردم دستم سرد شده و انگار یکی یه پارچ آب یخ ریخته روی دستم. یه لحظه متوجه شدم دستم خونریزی داره میکنه و انقدر ذهنم درگیر بازجویی شد نفهمیدم دستم زخمیه و نباید باهاش مشت میزدم.
فوری اومدم سمت در رو باز کردم که برم بیرون، دیدم عاصف توی حیاط ایستاده. سوت زدم براش و اومد س
چند وقتیه به آسمون بالاسرم نگاه میکنم
به اینکه ین دنیا چقدر بزرگه و بهاینکه من چقدر کوچیک
به این فکر میکنم که بزرگترین کاری که یه انسان میتونه بکنه چقدر در برابر عظمت این دنیا کوچیکه
واقعا آخرش به کجا میخوایم برسیم
اگه برای این دنیا وقت بزاریم فقط وقتمونو هدر میدیم
سلام به همه خانواده برتری ها
من یک دختر ۲۵ ساله هستم. من مشکلات زیادی تو زندگیم دارم که الان نمیخوام راجع به اونا بحث کنم. مشکلی که من میخوام راجع بهش بگم زندگی رو به حدی برای من تلخ کرده که هر روز آرزوی مرگ میکنم.
نظرها و پست های کاربران رو میخونم میگم کاش من به جای این ها بودم اما یک ساعت آزاد باشم. من وسواس دارم. از همه نوعش. روزهای جوونیم داره تباه میشه. هیچ کسی دوسم نداره همه چیز زندگیم تحت الشعاع این وسواسه. براتون مثال میزنم؛
وسواس تمیزی دا
سلام
زنگ زده به گوشیم، سر ظهر!!!
هنوز حال احوال نکرده می پرسه: شما فقیر هستید یا غنی؟!!!
موندم برای چی داره می پرسه.... گفتم: وسط! نه فقیریم نه غنی!
گفت: نـــــــــه! فقیر هستید یا غنی؟!
گفتم: بستگی داره با چه منظوری بپرسین.... معیارتون چیه برای فقیر یا غنی؟!
گفت: شما که رفتین حـــــَج.....
دوزاریم افتاد! خندیدم و تندی گفتم: نه ما در این مورد خیلی هم غنی هستیم! ما حج نرفتیم! رفتیم مشهد :))
در حالیکه فهمید دستش برام رو شده، میگه: نه دیگه شما باید سور بدین، مگه
عادت خیلی مزخرفه، مثلا روزی سه بار ناخواسته گردنمو بین انگشتام‌ له می کنم و می گیرم، شب ها دستامو می برم سمت سرم کش مو رو باز کنم‌‌ یا دستم میره سمت شماره ات بهت زنگ بزنم، یهو یادم میاد، گردنبند و دادم مامان، موهامو از ته زدم و تو هم مُردی.
پ.ن: و نمی نویسم تا یادم بره
نمیدونم چرا همیشه ته ماجرا به من میرسه، یعنی مثلا همه چی تموم شده بعد آخرش من متوجه میشم، موقعی که نامه ی خدافظی میفته تو بغلم، واقعا خیلی عجیبه،البته تقصیر خودمه ها... دیگه چیکار کنم نمی تونم در عین حال از همه جا با خبر باشم که... ولی خوب لااقل متوجه میشم چی شد، بازم جای شکر داره...:)
پ.ن: این ماجرا ها پایان نا پذیره انگار...
روز آخر عمرم است و یک هارد اکسترنال به دستم میرسد، ویدئوی کامل تمام لحظات زندگی ام به تفکیک موضوع: زمان خواب، زمان عبادت، مطالعه نوشتن گریه کردن خندیدن رابطه جنسی گناه کردن ها به هیئت رفتن ها بیرون رفتن با رفقا سوار ماشین بودن سفر رفتن همه شون رو میشه دید.
خب شما بودید کودوم قسمت رو میشستید نگاه میکردید؟ اصلا نگاه میکردید؟
یک کارنامه هم به دستم میرسه، که ساعت دقیق همه چیز رو بهم خدمت میکنه و آخرش یک نمره بهم میده و جام توی اون دنیا هم روشن میک
سلام  به همگی
یه سوال کلی داشتم، چطور میشه تو شرایطی که بعضی رشته ها اشباع هستند یا بیکار دارند (کم یا زیاد)، ما بتونیم در اون ها موفق باشیم و کسب درآمد کنیم و خودی نشون بدیم؟ امکانش هست یا نه؟
مثلا تو فلان رشته میگن کار نیست و بیکار داره و تو بری نمیتونی کاری کنی و این داستان ها، مثلا یکی میگه باید زرنگ باشی و توضیح میده این زرنگ بودن دقیقا یعنی چی، و چه کارهایی باید کرد. یکی این مثال رو میگه شما مثال خودتون رو بگین، اطلااعات جانبی ای هم داری
شاملو، آخر افق روشن می‌گه:
و من آن روز را انتظار می‌کشم. حتی روزی که دیگر نباشم.
منم همین رو توی دلم تکرار می‌کنم. صبر می‌کنم که به نهایت برسم. جایی که بدونی و بفهمی. جایی که دوباره احساس کنی. جایی که این کابوس تموم بشه. زیر لب به خودم میگم هیچ‌چیزی ابدی نیست. شاید ما آخرش رو ندونیم، شاید آخرش رو نبینیم اما تموم میشه و من آن روز را انتظار می‌کشم. حتی اگر نباشم.
پانویس:
چند کلمه ای های مسخره ای هستن. به بزرگی خودتون ببخشید.
والا این هایی که من میگم رو هرکس دیگه ای هم زود میفهمه ربطی به باهوشی نداره.
کسی اگه این ها رو توی کانادا توی شش ماه اول متوجه نشه به نظر من مغزش مشکل داره.
باید برگرده ایران و خودشو نشون دکتر بده (همون طور که گفتم سیستم درمانی کانادا افتضاحه و ممکنه بهش بگن تومور داری! و بیست سال ادویل بخوره و آخرش هم بفهمه که تومور نداشته و مثلا کمبود ویتامین دی داشته).
دستم اصلا به کار کردن نمیره به کتاب خوندن. نمیدونم چه مرگمه. نمیدونم چیکار کنم تا بتونم کار کنم. دستم به هیچ کاری نمیره نه کتاب خوندن نه زبان نه عکاسی. هیچی. حالم از خودم بهم میخوره خودی که هیچ کاری ازش بر نمیاد. دلم نمیخواد زندگیم اینجوری باشه :( اینجوری پیش برم به هدفم نمیرسم :( اه 
 
فکر کنم فقط باید شروع کنم. برای این که تمرکزم جمع شه مثلا به خیال خودم میخوام با ماژیکای رنگی رنگی خط بکشم و برای هرچیزی رمز بذارم شاید بتونم پیش ببرمش. نمیدونم چر
با پسرخاله کل انداخته بودم سر بازی! میگفت من و پسردایی همه رو میبریم. گفتم اگه من و پسردایی باهم تیم بشیم از تو و پسردایی قوی تر میشیم. گفت ما حتی از تو و داداشت هم میبریم! گفتم من بهت رحم کردم که اسم داداشمو نیاوردم! حالا که خودت خواستی پس مسابقه میدیم ببینیم کیا قوی ترن!
فکر میکنید چی شد؟
آخرش من و پسرخاله باهم گروه شدیم و از داداش و پسردایی بردیم! =))
دست خود را که از لابلای خس و خاشاک آنسوی تپه ها بیرون می آوری و گمان می بری برْد را کرده ای لبخند رضایت ناشی از ذهن پرورده ای هجو که کودک سیب دزد در این سوی خیابان در کوچه ی منتهی به خانه اش میزند سرتاسر بر لبهایت خشک می شود. و کماکان آن دست دیگرت در میان آن هیاهو به بار نشسته است و موکب مگس های بازار است و یا گوشه ای دیگر دستی در پاچه ای دارد و میمالد. هی میمالد و میمالد که نقش بندد قالب های مانکنی بر پیکره ی عدسی و هی تنگ و گشاد کند سوراخ مردمک را.
آیا بیشتر از دو روز شده که من برگشتم؟ خیر...
​​​​آیا خیلی مونده که من با بابام دعوام شه؟ بازم خیر:/ البته من دعوام نشد، اون دعواش شد:))) همین امروز..
چون ایندفعه واقعا خیلی کم پیش باباخسرو اینا بودم و خیلی هم شاکی بودن از مامان که اجازه نداده بود بیشتر پیششون باشم واسه همین دو روز آخر رو مامان مرخصی گرفت و رفتیم خونه باباخسرو که حداقل چند ساعت آخر رو پیش اونا باشم.
همین ساعتای آخرم باعث شد مجبور شم از فرزاد رونمایی کنم :/ فک کردم ایندفعه دیگه از
تاریخ عقد گذاشتیم بعد ماه محرم و صفر ,مبحث مهریه که رسید بابام گفت دختر خودتونه,جو سنگین شد و نه پدر مادر من و نه پدر مادر هیراد نظری نمیدادن ,که اخرش انقدر تعارف کردن که شد  یه خونه با ۷۷ تا سکه تمام
تاریخ عقد واسه بعد محرم و صفر تعیین کردن که روزش بستگی به مرخصی های هیراد داره ,مادر هیراد هم بلند شد صورتم بوسید و گردنبند طلا سفید انداخت گردنم و هیراد هم انگشتری که اورده بودن  دستم کرد:))))))) منم رفتم و چای اوردم  هیراد وقتی برمیداشت گفت خوشمزه
تست هوش اجتماعی میگه من تو این هوش امتیاز کمی دارم! اما به نظرم بازم تو نگاه اول ترکیب اصلی شخصیت یه آدم میاد تو دستم! مثلا امروز یکی رو دیدم که یه جوری خودشو معرفی کرد که حس کردم ناامیده. بعدا سر کلاس فهمیدم هوشش هم بد نیست کم کم راه افتاد و فهمیدم کمابیش همه رو دور ناامیدی_امیدواری در گردش اند.
وقتی دستم می سوخت یا بلایی سرم می اومد منم مثل بقیه یه مامان داشتم که براش ناز کنم و اونم با جون دل خریدارش باشه 
ولی امروز هم دستم سوخته و هم دلم ولی مادر نیست 
روز مادراتون مبارک میشه هرکسی این نوشته رو خوند از طرف من هم بره پیش مامانش و محکم بغلش کنه و بوسش کنه ؟
شاید دلتنگی من رفع بشه
دیروز اومد خونه مون، برام هدیه خریده بود ولی تو خلوت بهم داد، منم
خوشحال... بازش کردم عطر بود، خیلی بوشو دوست داشتم میخواستم نزنم ولی گفتم
شاید زشت بشه، زدم. احساس کردم خیلی خوشش اومده یه آرامش خاصی داشت و
لبخند ، همینجووری سکوت بود که دیدم باز یه هدیه دیگه هم از جیبش در آورد
گفت اینم تقدیم به شما خانم گل، یه بسته کوچیک بود حدسم درست بود وقتی بازش
کردم دیدم رژه ، اینو واقعا دستم نرفت بزنم ازش تشکر کردم ولی گفت امتحانش
نمیکنی؟ نگاش که کردم یه
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی یکی از بالا دست می کشیدم روی زخمهای دستم و بعدش می‌رسیدم روی طرح لبخند کمرنگی که یادگار اعزام بیمار بدحال ساعت پنج صبح و دعوا با طب اورژانس بیمارستان مقصد بود، جاش هنوز کمرنگ روی دستم مونده !
ادامه مطلب

من غلام نوکراتم
عاشق کربلاتم
تا آخرش باهاتم
تو همونی که میخوامی 
دلیل گریه هامی
تا آخرش باهامی
عشق ، یعنی به تو رسیدن
یعنی نفس کشیدن
تو خاک سرزمینت
عشق ، یعنی تموم سال و
همیشه بی قرارم
برای اربعینت
آقای من
زندگیم و دستت دادم
تو این مسیر افتادم
ای عشق مادرزادمحسین
دانلود اهنگ مسیح و آرش ای پی خالی بود دستم
دانلود موزیک خواننده های پرطرفدار و جوان کشور مسیح و آرش AP بنام خالی بود دستم با متن و بهترین کیفیت ممکن
شعر و آهنگسازی : آرش عدل پرور / تنظیم کننده : مسعود جهانی
Exclusive Song: Arash & Masih AdlParvar “Khali Bod Dastam” With Text And Direct Links In JazMusic

خواننده این اثر مسیح و آرش AP مسیح نام دارد 
برای دانلود روی لینک ادامه مطلب در زیر کلیک نمایید.

متن آهنگ خالی بود دستم مسیح و آرش AP
خالی بود دستم من میترسیدم بری هیچی نگفتم نمیخواست
اینروزها گاهی بی اختیار به نقطه ای خیره میشم و  مغزم مثل یک سرباز دشمن تا دندان مسلح  از فرصت استفاده میکنه، میشینه پشت تیربار و شروع میکنه. خشابشو از ایکاش ها، اگرها و شاید ها پر میکنه و  منو به رگبار می بنده ... من هم مثل یه سرباز ضعیف سپر "تقصیر من نبود ها " و "تقصیر آستینم بود ها"و ... رو میگیرم دستم و از خودم دفاع میکنم. زیر این رگبار آتش و خمپاره  گاهی با التماس رو به آسمان فریاد میزنم و میپرسم مگه زندگی یه بازی نیست؟؟ این چه بازی ایه که دکمه شر
متن اهنگ علیرضا پویا به نام علاقه
کیو مثل من دیدی آخه قلبش باشه مثل کف دستشکه بمونه بی چون و چرا پای همه حرفشکیو مثل تو میخوامش که بعدش دوست دارم هی بگم بهشخودم تکی پشتتم درست شبیه یه ارتشبابا من تو رو میخوامت دلی بگو چرا اینقدر خوشگلینکشی مارو تو با اون چشات چه کاریه آخهعجب زدی دلو بردی سریع کارته اصلا دل ببریدیدی آخرش تو شدی دیگه مال من عاشقبابا من تو رو میخوامت دلی بگو چرا اینقدر خوشگلینکشی مارو تو با اون چشات چه کاریه آخهعجب زدی دلو بردی
 
یه سری مشکل و درگیری دارم این روزا، برا اروم شدن دل هممون پلاس اعصاب خط خطیمون ممنون میشم دعا کنید:دی
دلم اتفاق خوب میخواد،
مثلا سیستمای دانشگاه یه هفته خرااب شن راحت شیم
یا بستنی شکلاتی خصوصا اون قیفیایی که نزدیک حرم امام رضا(ع) شبا بعد افطار تو سرما میخوردم
یا پیتزا پر پنیر
یا مثلا کادو بگیرم
یا مثلا ازین کیکایی اینستا نشون میده برش میدن از وسطش یه عالمه شکلات روون میشه ازونا بخورم
مثلا هوا خنک و بهاری بشه
یا مثلا کادو بگیرم.. خب میدونم گف
بعد عمری پا شدم رفتم کلاس زبان آخرش این شد ! 
معلمه یه طوری رفتار می کنه که انگار من اصلا وجود ندارم 
من واقعا می خواستم تو کلاس شرکت کنم , به سوال ها جواب می دادم,سعی می کردم حرف بزنم 
اما انگار من اضافی ام 
امروز از بس دستم رو بالا بردم برای جواب دادن که خسته شدم 
نمی خواد من حرف بزنم 
با اینکه ردیف اول می شینم وانمود می کنه منو نمی بینه 
جلسات قبل هم که هنوز ممنوع الصحبت نشده بودم یه اشتباه جزیی هم داشتم میزد تو حرفم 
در حالی که برای بقیه ی کلا
این 1 هفته رو هم میذارم پای شروع تاثیرات سرترالین که با شدید شدن افسردگی همراهه، واقعا کاری از دستم برنمیاد واسه خوب کردن حالم. من که میتونستم به هزارتا موضوع فکر کنم و کارام رو پیش ببرم، الان رو یه دونه هم نمیتونم تمرکز کنم. مثلا اگه این هفته حالم خوب بود کجای دنیا رو میگرفتم که چون حالم بد بود نشده؟
 
+عمل انجام شد. توده خیلی بزرگ بود مجبور شدن مقداری از بافت برست رو هم باهاش بردارن بالاجبار. 
 
+ دردم زیاد بود نمیتونستم گوشی بگیرم دستم . منم که راست دستم! الانم با دست چپم گوشی رو گذاشتم رو پام تایپ میکنم که راحت تر باشه. شاید بگم لپ تاپ بیارن . حداقل دکمه هاش بزرگتره... 
 
+دردم واقعا زیاده و دست راستم هم شده بادکنک :|
 
هستم ولی خستم:)
عجیب دلم نوشتن میخواد و عجیب تر دستم به نوشتن نمیره!
فصل دوست داشتنی ام سر رسیده و من همچنان گنگم!
توی عصرای دل انگیز زمستونی دفترم رو باز میکنم و با یک لیوان چای هل دار و خودکارای دوست داشتنیم میشینم سر نوشتن ولی دریغ از یک کلمه!
میدونی حتی رو کتابام هم نمیتونم تمرکز کنم و این برای عشق کتابی مثل من یعنی فاجعه!یعنی یه چیز بی سابقه!میدونی اگه الیور تویست نصفه بمونه یعنی چی؟!
دلم این روزا بیشتر سکوت میخواد...مثل خود خود زمستون...دلم
روزِ میلاد منست
آمده‌ام دست کشم
به سر و روی عرق کرده‌ی دنیای خودم
سختمه ولی مرتب خودمو دلداری میدم میگم محیا قوی باش .. تو با این چیزا کم نمیاری .. اینا رو به جون میخری که آخرش وقتی یه آدم درجه یک شدی، کلی داستان واسه تعریف کردن داشته باشی.
من میدونم باورِ من خیلی قوی تر از اون شیش قلم قرصیه که دکتر بهم داد. من میدونم وقتی خودم بخوام رویامو بسازم، شاید روزی صدبار فکر خودکشی بزنه به سرم ولی آخرش موفق میشم.
میخوام رو پاهای خودم وایسم
من و این سگ سی
علیرضا طلیسچی آخرش قشنگه
دانلود آهنگ جدید علیرضا طلیسچی به نام آخرش قشنگه
Alireza Talischi - Akharesh Ghashange
ترانه و موزیک : علیرضا طلیسچی ؛ تنظیم : امیر بهادر دهقان ؛ میکس و مستر : حامد برادران
+ متن ترانه آخرش قشنگه از علیرضا طلیسچی
ادامه مطلب
کیو مث من دیدی آخه قلبش باشه مث کف دستش؟
که بمونه بی چون و چرا پای همه حرفش؟
کیو مث تو میخوامش که بعدش دوست دارم هی بگم بهش…
خودم تکی پشتتم درست شبیه یه ارتش!
بابا من تورو میخوامت دلی؛ بگو چرا انقد خوشگلی؟!
نکشی ما رو تو با اون چشات! چه کاریه آخه؟!
عجب زدی دلو بردی سریع کارته اصلا دل ببری…
دیدی آخرش تو شدی دیگه مال منِ عاشق
بابا من تورو میخوامت دلی؛ بگو چرا انقد خوشگلی؟!
نکشی ما رو تو با اون چشات! چه کاریه آخه؟!
عجب زدی دلو بردی سریع کارته اصلا دل
کار خدا رو ببین!

داری رانندگی می کنی، یهو می بینی لاین کناری خلوت شده

سریع راهنما می زنی و خوشحال وارد اون لاین میشی.

اما انگار دنیا باهات سرِ لج داره...

الان لاین قبلی خلوت شده و لاینی که واردش شدی شلوغ تره

این اتفاق وقتی که میخوای زمان سفرت رو هم انتخاب کنی اتفاق میوفته

یه وقتی رو انتخاب می کنی که به نظرت میاد همه اون ساعت رو انتخاب نمی کنند اما وقتی وارد جاده میشی می بینی از قضا اونها هم همین ساعت رو انتخاب کردند...

چرا؟؟

خب اونها هم مثل تو
دانلود آهنگ جدید مهراد جم با نام گل شقایقدانلود آهنگ جدید مهراد جم به نام گل شقایق با بهترین کیفیت در سمفونی. مهراد جم گروه خوب کشورمان آهنگ جدیدی به نام گل شقایق را در فضای مجازی منتشر کرده است. شما عزیزان و طرفدارن موسیقی میتوانید برای دانلود موزیک گل شقایق و همینطور برای آهنگ های دیگر این هنرمند به بخش دانلود آهنگ و موزیک ویدیو مراجعه و این آثار بسیار جذاب را با بهترین کیفیت دانلود کنید و یا این موزیک زیبا را بصورت آنلاین در وب سایت سمفون
حال و هواتو دوست دارمحال و هوای شب توی کویر رو داره وقتی گرم صحبتم
حال و هواتو دوست دارم
حال و هوای بعد از ظهرای پاییزی بعد از مدرسه رو داره
حال و هواتو دوست دارم
مثل ساعتای چهار بهاره که توی چمن زار نشسته باشم پیش رفیقام
حال و هواتو ذوست دارم
مثل نگاه کردن به دختر با تموم دوست داشتنشه
حال و هواتو دوست دارم 
اگه قراره بعدش شباش شب پاییز بشه و روزاش بی فروغ مثل زمستونحال و هواتو دوست دارم
اگه قراره بعدش هزار بار تیکه تیکه شم و دوباره بی میل به زن
امروز ، بعد از تحویل یک سرویسی ، متوجه شدم که گوشیم دستم نیست و وقتی باهاش تماس میگیرم ، میبینم که رد تماس میخوره . گفتم احتمالا افتاده از دستم ، با یه گوشی دیگه پیام دادم که این گوشی من رو ممنون میشم بهم تحویل بدید ، جواب داد که یه تومن بریز برام گوشیتو برات بیارم.
 
شوکه ام از این ماجرا ...
امروز رفته بودم پیش دوستم.
برگشت گفت که فلانی؛ اسم تی ای مون چی بودش؟
منم نگاش کردم.
گفت مثلا باقالی پور؟
گفتم آره انگار
گفت تو با اون رل زدی آیا؟
گفتم وات؟
گفت بچه ها میگفتن تو با اون رل زدی؟ جان من نکردی؟
من : دقیقا کی همچین حرفی زده؟
تازه میگه یادم نیس عن خانوم.
گفتم والا آش نخورده دهن سوخته.
کونیا.
بیان برن این تو همشون.
تازه آخرش میگه پسره بد هم نیستا. قبلا میگفت اه پیف چون پسره تحویلش نمیگرفت.
گفتم گوه نخور.
حس میکنم چوب تو اونجای پسره کردن چو
پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان. 
در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رفتن به رستوران را قبول نکن! 
حالا این دفعه پول ناهار را حساب کن تا دفعه دیگر هوس دوستی با پسران و غذای مجانی نکنی! با این حال غذای خوشمزه ای بود. مرسی!
دانلود اهنگ اخرش باخت دلم با همه چیت ساخت دلم (کیفیت 320) (ارون افشار) : دانلود آهنگ جدید آرون افشار به نام دلشوره Download New Music Aron Afshar - Delshoore. ... آخرش باخت دلم با همه چیت ساخت دلم نیستی و من تاب ندارم بی تو آوار شدم از ...
 در ادامه ی این مطلب متن کامل بهمراه لینک دانلود آهنگ دلشوره از آرون افشار را مشاهده می فرمایید ... آخرش باخت دلم با همه چیت ساخت دلم نیستی و من تاب ندارم
دانلود آهنگ ایرانی دلنشین آرون افشار به نام آخرش باخت دلم با همه چیت ساخت دلم با ک
- این چیه؟! چی‌ شده؟! نکنه دوباره کسی بهت صدمه زده؟!
گیج بهش نگاه کردم صورتش از خشم قرمز شده بود، رد نگاهش رو که گرفتم به دستم رسیدم، سریع دستم رو زیر میز بردم، با خونسردی لب زدم:
- ‌نه بابا کسی نمی‌تونه منو اذیت کنه، من که با کسی کاری ندارم.
پر از خشم گفت:
- ولی اون بی‌سروپاها کرمشون با اذیت کردن بقیه درمیاد.
با شنیدن حرفش از خجالت سرمو انداختم پایین،  عصبی تر از قبل غرید:
- خدا شاهده اگر بدونم دوباره کار اون بچه ســ...
سریع پریدم وسط حرفش، به قرآن
زنگ زدم. نشناخت. بعد به حالت سوالی اسمم را صدا زد و در کسری از ثانیه که طول کشید تا از حرف اول اسمم به حرف آخرش برسد، صدایش خش گرفت و گریه کرد. اینبار نخندیدم. حرف زدیم. گریه کرد. وقتی میخواستم قطع کنم با گریه و التماس گفت: "نه. نه. نه. قطع نکن." قطع کردم. التماس صدایش دلم را لرزانده بود. از بلاک درش آوردم و بهش پیام دادم. تمام روز منتظر بودم حالا که بلاک نیست پیام بدهد. تمام روز از خودم پرسیدم "یعنی حالا چیکار میشه؟ آخرش چیکار میشه؟ چیکار کردی الهه؟ " 
بعضی وقت هاتصوراتت از بعضیا خیلی تغییر می‌کنه
 
طوری که حس میکنی انگار کلا پوسته‌ی فرد باقی مونده و یک روح دیگه در بدنش تزریق شده
 
نمیدونم این رویداد در مورد من هم اتفاق میفته یا این که فقط من اون لحظات تغییر بنیادین رو در خودم حس نمیکنم...!(حس میکنم، خودمو زدم به اون راه)
 
خلاصه این که خدا از سر تقصیرات همه ما بگذرهان شاء الله که امور طوری پیش نره که پس فردا شرمنده خودم و عملکرد خودم بشمراستی چی شد که آدما وقتی بزرگ شدن دچار تضاد منافع شدن؟د
یه اصطلاحی هست میگن گل بود و به سبزه آراسته شد  ! 
حکایت منه ! 
انگشت دستم شکست! 
چجوری؟ 
رفتیم جنگل ، نشستم ؛ دارم از منظره لذت میبرم ، آقا با n کیلو وزن نشسته روی دستم ، به گونه ای که صدای قارچ شکستنش تو کل جنگل پیچید ! 
بعد همه اونجا دکتر شدن میگن نهههه این گوشتشه ، نشکسته ! 
 
منم عکس گرافی انگشت شکسته ام رو فرستادم تو گروه ! 
از همه اشونم خسارت میخوام بگیرم ! 
 
دانلود آهنگ غمگین مهدی جهانی ناب
کم کم داره از دستم میره
ترانه: مهدی جهانی . تنظیم موزیک: مهدی جهانی
با لینک مستقیم , کیفیت های 320 و 128 MP3
Download a new song of Mehdi Jahani – Nab
 
.
تکست متن آهنگ ناب از مهدی جهانی
♫♪
تا منو عاشق نکنی ول نمیکنی حرف داری اما درد و دل نمیکنی
میدونی که چه جوری آتیش بکشی دلمو
خوب منو میکشونی دنبال خودت
میدونی تهش میکنی منو مال خودت
من میدونم آخرش میبازی به من دلتو
کم کم داره از دستم میره دلم میدونی نباشی میگیره دلم
واست بی قرارم آت
بی وقفه در ذهنم گذار می کند...
کسی نیست به من بگوید بس کن !؟ بعد از 5 ماه چه می خواهی؟
آخرش شوق دیدارش مرا خواهد کشت...
دیدار کسی که برایش ارزنی مهم نیست...
و من.... این جا.... در چه سیر می کنم ؟
آخرش آن بالا سری لبخند می زند و می گوید " دیدی تمام حرف هایت یادت رفت ؟ دیدی هنوز هم قلبت به خاطرش می کوبد..."
فراموشش خواهم کرد !!!!
 
 
----------------------------
 
 
سلام علیکم دوستان...
امید وارم کرونا نگرفته باشید :)
 
قراه بچه های مدرسه رو ببرن ورزنه...
سه نفر به علاوه معاونمون
باهم شمردیم طرف سه بار دستشو ب طور مثلا اتفاقی زده بود ب دست من
بار آخرم ک دستشو گذاشته بود رو دستم
آدم عاقل اگ دلت سکس میخواد بهتره بری با یکی ک اهلشه
دستمالی کردن دختر مردم دیگه چیه؟!
.....
خیلی دلم میخواد براتون بشینم تعریف کنم ولی خیلی خسته شدم
چند وقته نرفتم پیش روانشناسم
از اینطرفم ی تصمیماتی گرفتم...
بزاریم زمان خودش پیش بره ببینیم چی میشه
خدایا هرچی خیر و نیکیه برای همه پیش بیار
الهی آمین
تا به حال شیش تا سرم نوش جون کردم،هفتمی هم مثل آیینه دق جلوم هست :|
دیشب دو واحد خون گرفتم
تراژدی ترین و درعین حال کمدی ترین لحاظات رو میگذرونم
دستام کبود شده از جای سرنگ برای ازمایش های ساعت به ساعت، آنوژکت (تسنیم املاش درسته؟) هم امونم رو بریده،برش داشتن دستم ورم کرده :|
تا به اینجا بدترین تزریق ها از جانب پرستارها بوده اما تا دلت بخواد بهیارها حرفه ای هستن
دیشب تراژدی ترین شب زندگیم بود :| توی یک دستم سرم،اون یکی دستم کیسه خون بهم وصل بود :|
حا
بیخود نیست من این دانش آموز رو خیلی دوست دارم...امید یکی از دانش آموزهای به شدت آقا و درس خون و مؤدب ِ کلاس.ولی خیلی استرسیِ.چهارشنبه هفته قبل فقط 2دانش آموز زرنگ کلاسم عالی بودن و امید جزئشون نبود.چهرش وقتی بهم نگاه میکرد دیوونم میکرد، پر از حرف بود پر از ببخشید، پر از جبران میکنم پر از شرمندم.منم واسه اینکه عدالت داشته باشم نتونستم فرقی بین اون و بقیه بذارم ،هرچند دلم میخواست.قرار شد جلسه بعد همون 2 دانش آموز زرنگ،درس بپرسن و نمره بدن.یعنی صا
در سفر های گروهی لذت بیشتری وجود دارد، جمع دوستانه است و کلی سوژه برای شاد بودن وجود دارد. اما همین سفر های دوستانه هم گاهی با کدورت تمام می شوند و در آخر دلخوری به وجود می آید اما چرا؟
در اینجا چند مورد را که باعث می شود دلخوری در پایان سفر وجود داشته باشد را مرور میکنیم.
وقت نشناسی و خوش قول نبودن یکی از عمده ترین اتفاقات است که باعث کدورت می شود. وقتی همه جمع اند و یکی دو نفر خیلی دیرتر سر قرار حاظر می شوند می تواند به راحتی ایجاد کدورت کند.
شف
نظر استادمو دوستاشو دارم میخونم
یادم میاد...
دارم میخندم
اگه استاد بنده خدا میدونست ته وبلاگنویسیه من ختم میشه به بوقول و جغجغه هاش نمیدونم برام متاسف نمیشد ینی؟!
 
شاید اگه... نمیدونم... نمیدونم اونچیزایی که من توی دادگاه دیدم استادم دیده یا نه.... شاید بدترشو مثلا... نمیدونم
یا نه یه دنیای شیک و مجلسی...بعیده ایشون خیلی باتجربه بودن همون موقع هم پخته بودن
پس چرا آخرش من رسیدم به اینجا؟!
چرا حقوقو که دوسش داشتم به خاطر مسمومیت فضایی رها کردم؟!
ترم دوم برای امتحان تربیت بدنی با بچه ها رفتیم دانشگاه تهرانیکی از بچه ها چند تا سلفی گرفت و شب فرستاد تو واتس آپوقتی بازشون کردم یه لحظه ترسیدم از دیدن چهره خودم که انقدر شکسته شدهامروز هم همینجوری که گوشی تو دستم بود ، دستم شروع کرد به لرزیدنموهای سرمم ریخته،تمرکز درست و حسابی هم ندارم با این وضعیت فکر نکنم سی سالگی به بعد رو ببینم
سلام به همگی
دوستان عزیز، هدف گروه اینه که سطح سواد ما درباره هنر سینما بالا بره، و بتونیم در زمینه عدالت اجتماعی قدمی برداریم.تو این مطلب سعی میکنم اجزای یک فیلم رو توضیح بدم. هر فیلمی شامل سه قسمت میشه: شخصیت، قصه و فضا.1-شخصیت: خیلی توضیح ساده ای داره. هرکدوم از ما یه شخصیت هستیم. موقع نوشتن یه نمایشنامه یا فیلم نامه، همیشه یه کاغذ و قلم برمی داریم و ویژگی شخصیت های داستان رو توش می نویسیم. مثلا شخصیت شجاعه یا ترسو؟ زرنگه یا تنبل؟ و... بعد با ت
 
5-5=0
ام البنین
مسلم بن عقیل
مزّه
صدر اعظم خانم مرکل
الله اکبر
پیامبر اکرم
آخری
 
ینی همه شون
از صدرشون تا ذیلشون روانی اند
باورت بشه
این یکی آخری که تیشه رو زده بیخ ریشه
بقیه هم یه جورایی روانی اند
من و تو هم اگر همو نداشتیم یا روانی می شدیم تا دق می کردیم یا یه اتفاق دیگه می افتاد از جنس همونی که انگار برای یکیشون می خواد بیفته
 
یادمه 86 اولی توی جشن پنجمی توی راه پله یه حرفی به ام البنین زد و حالش رو گرفت، جوری که بعد ها گفته بود می خواستم برم ج
 میگفتند تنهایی هم عالمی دارد اما من میگویم نه !من میگویم تنهایی خوب نیست ..تنهایی آدم را افسرده میکند ..حساس و زود رنج میکند می گویم به تو که تنها نباش هیچ وقت از زندگیت ..همیشه هم که آدم نباید سر سنگین و عاقلانه رفتار کند..گاهی باید دیوانه باشی الکی سرِ موضوعی الکی بخندی بعد آه عمیقی از ته دلت بکشی و بگی همین ؟ زندگی همینِ که من انقدر سخت میگیرمش ؟همین امروزه که امتحانم را بد داده باشم بعد هی حرص و جوش بخورم که چرا اینجور و اونجور؟زندگی اما همه
No Exit یا به فارسی همان ( راه خروجی نیست) عنوان مقاله ای از ژان پل سارتر،متفکر و نویسنده ی فرانسوی است.داستان این مقاله بدین شرح است : افرادی  که اصلا همدیگر را نمی شناسند و اولین بار است همدیگر را می بینند در یک اتاق که هیچ درب خروجی ندارد حبس می کنند و کلیه ی امکانات زندگی را نیز برای آن ها فراهم می کنند.مکافات از جایی آغاز می شود که هر یک از این اشخاص سعی دارند که به دیگران بفهمانند که خودشان از دیگری بهتر و برتر هستند بنابراین رفتار آن ها و گفتا
نجمهههههههههههههه
چرا استاد این همه گیجی را برایمان آورد؟
درست میشه کم کم
آخه من پر از سوال و منگی هستم.پر از توهم درباره نوشته ها  و مشق هایم
میخوای این جلسه به استاد پیشنهاد یک جلسه پرسش و پاسخ بدهیم؟
ااااررررررررررررررره موافقم.خیلی باحالی نجمه..
روز اول کلاس کنار دستم نشسته بود.با هم هیچ حرفی نزدیم  فقط فهمیدم اسمش نجمه سادات هست و هم سن و سال.
جلسه دوم جای کلاس عوض شد اما من و نجمه  کنار هم بودیم..کنار هم نشستیم تا یک روز توی مترو دیدمش و
یکه بود و بی‌حریف، این شد که لشگر باب شدلشگری را کشت، جنگ نابرابر باب شدتیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشتدر عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شدهیبتش را چون مؤذن داخل محراب دیدابتدای هر اذان "الله اکبر" باب شدشیعیان توحیدشان را در ولایت یافتنددر نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شداصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علی‌ستختم قرآن بین ما از جزء آخر باب شدگفت پیغمبر "انا علمٌ علیٌ بابها"در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد!هر چه را شد باب کردند، آخرش
دیگه کم کم داریم نزدیک میشیم به روزای گندِ هرروز بدبختی کشیدن و گریه کردن و تو سری خوردن:)منم بادکنک دوست دارم:/آقا باید برم کارتمو از کتابخونه بگیرمیه کتابخونه تو بلوار پشتیه خونمون هست.. من شهریور عضو شدم.. بعد یه روز تو آبان رفتم اونجا درس بخونم کارتمم بگیرم.. از شانس من.. کارتم گم شده بود.. حالا همه اونایی که مثلا خردادم عضو شده بودن کارتاشون بودا..من گم شده بودم.. بعد گفتم انیس ترم جدیدش که شروع شد.. امیدم رف.. منم هرروز میرم کتابخونه کارتمم می
..........................................یعنی دستم میره ب نوشتن مینویسم اما اپلود نمیکنمذخیره میشهمیرم دستم میره ب نوشتن اماهیچیمینویسم امامیمونه برا خودم ب هزارن دلیل بچه ام مگهبعدم اخه نمیشه یعنی میدونی مریم این نبایدمیدونی چی میگم یعنی اینکه اینجور بدهمیدونی اخه توازی چیزی شاکی هستیبعد تصور پیش میاد ک چون شاکی هستی
حدود ساعت شیش و نیم:
گفت امشب می ری مسجد؟ با دستم اشاره کردم به مانیا که داشت گریه می کرد.گفتم کجا برم؟اینجا خودش روضه است.
 
به الینا و مانیا گفتم عقربه بزرگه بیاد رو شیش اگه حاضر بودین،حرکت وگرنه لباسامو در میارم و همگی می شینیم ته خونه.
 
ساعت ده و نیم:
بابام گفت برسونمتون گفتم نه خودمون می ریم.
 
کمی بعد:
مسجد پر بود..بیرون هم فرش انداخته بودن و مردم نشسته بودنیه پنج شیش قدم رفتم جلوتر گفتم بریم حسینیه..فقط یه خانم نشسته بود..یه دور چرخیدم و بی
 
دو تا چادر سیاه روی زمین پهن می کردیم. گندم ها را توی تشت می ریختیم و می شستیم و بعد که آبش می رفت، روی سیاه چادر پهن می کردیم تا خشک شود. بعد گندم ها را می بردیم مکینه کردی (آسیاب) تا آرد کنیم. کنار مکینه می نشستم. گندم را از بالا توی مکینه می ریختیم و زیر مکینه کیسه می گرفتیم تا از ارد پر شود.
 
با زجر بزرگ شدم و سختی زیادی کشیدم. زرنگ بودم اما کم حرف. سالی یک بار هم لباس نمی خریدیم. لباسم همیشه کهنه و پر از وصله بود. گاه این وصل ها آن قدر زیاد می شد
چشمام رو که میبندم تنها یه چیزی میاد تو ذهنم... درد کهنه یه دل
عاشق رو فقط فقط معشوقش میتونه درمان کنه. معشوقه ای که خیلی راحت گذاشت و
رفت. خیلی راحت تمسخرم کرد... خیلی راحت عشق منو نادیده گرفت.
من هیچ
وقت زیر قولم نزدم، تا آخرش موندم، تا پای مرگ و رفتن آبرو باهات موندم.
فقط ازت خواستم که بمونی. فقط خواستم که هر از گاهی معمولی با هم صحبت
کنیم.
دلم تنگه خیلی بی قرارم... آخرش که چی؟ این زندگی به کجا
میخواد منو ببره؟ زنده بودن لیاقت میخواد که من ندار
 چقـــــــــــــــَـــــــــدر باحاله! انگار اونجا که آدم تعجب می کنه، در واقع اونجا که از تعجب ساکت می شه، چیزی رو تجربه کرده که اونقدر بزرگ بوده که ظرفیت وجودیشو نداشته.
جایی هست که باید خودشو بفهمه، احساساتشو ببینه و در نتیجه ی این، ظرفیت وجودیش بره بالاتر.
 
مثلا یادم میاد که اون روزی که گوشیمو از تو دستم دزدیدن و من خشکم زد تا چند ثانیه!
یا تجربه ی شادی و یا عشقی که از دیدنِ یه روح قشنگ پیدا کردم و اونقدر زیاد بود که فقط محو شده بودم و ن
سلام
میخواستم بدونم پسرها وقتی با دختری شوخی میکنن عموما این شوخی کردن شون برای چیه؟، معمولا هدف خاصی از شوخی کردن شون دارن؟، اصلا چه جور پسرهایی شوخی میکنن با دختر و حرف مثلا خنده دار میزنن؟
راستش یکی دو بار کنار پسر مورد علاقه م که نشسته بودم شوخی میکرد و شوخیش به نظرم اصلا خوب نبود و حتی خوشم نیومد و دلخور هم شدم. ولی چیزی نگفتم دیگه. به نظرتون عمدی شوخی کرده که منو برنجونه یا نه منظوری نداشته؟، البته شوخی بد نه ها. منظورم این نیستش. مثلا یه
قبل از اون تاریخ دقیق دستم نبود ولی 
این موقع از سال همیشه جادو ی خاصی درونش داشته 
همیشه اتفاقایی افتاده که بجز در تخیل نمیتونستم بهشون فکر کنم 
یه وقتایی باید بیدار بمونی فقط برای اینکه به هیچی فکر نکنی
متن های زیادی که باید بنویسم و دستم به قلم نمیره 
کلی ناگفته و داستان و شعر هست پس ِِ ذهنم که هر شب میرقصن 
ثبت شه به تاریخ دو جای خالی ِِ صندلی های شب قبل از کارگاه هنری .
دو سال گذشت ؟
چجوری میگذره ؟ 
فرمول خاصی داره یا همینجوری هر وقت دلش بخ
دانلود آهنگ جدید مهراد جم به نام گل شقایق با بهترین کیفیت. مهراد جم گروه خوب کشورمان آهنگ جدیدی به نام گل شقایق را در فضای مجازی منتشر کرده است. شما عزیزان و طرفدارن موسیقی میتوانید برای دانلود موزیک گل شقایق و همینطور برای آهنگ های دیگر این هنرمند به بخش دانلود آهنگ و موزیک ویدیو مراجعه و این آثار بسیار جذاب را با بهترین کیفیت دانلود کنید و یا این موزیک زیبا را بصورت آنلاین در پایین صفحه گوش دهید.
Download Music MehraadJam - GoleShaghayegh  
 
دانلود آهنگ با کی
خدایا درد تویی 
درمان تویی 
خدایا دوست دارم همه اتفاق های خوب دنیا برای همه بیفته 
خدایا همه آدما رو به خودشون متکی کن 
خدایا مواظب من باش...معبود من...بعد از سال ها وجودت رو حس کردم..
خدایا منو زرنگ کن...بهم قدرت بده و تمرکز تا بتونم کارام رو انجام بدم 
خدایا من و بنیامین رو زود بهم برسون ک فاصله ای پیش نیاد ...
خدایا اگر فاصله ست بینمون ناشکر نیستم خدا، دلامون همیشه بغل هم باشه 
اوسکریم عاشقتم...
آسفالت حیاط مدرسه ای که توش هیئت داریم بشدت خرابه و پسرک ماهم بشدت پرتحرک و مدام در حال دویدن
خیلی مواظبش بودم که زمین نخوره، آخرش یه لحظه که ازش غافل شدم، دوید، رو آسفالتا خورد زمین و بینی و لبش خون شد. 
انقدر ازین اتفاق به هم ریختم که هرکس منو میدید میفهمید یه چیزیمه
بعد هیئت یکی ازم پرسید چی شده؟ علی چش شده؟ 
نتونستم خودمو نگه دارم، بغضم ترکید و زدم زیر گریه
 
من طاقت زمین خوردن بچمو ندارم...
فدای بچه هات اباعبدالله... فدای رقیه ی سه سالت که ه
- اگه زمین صاف بود خیلی خوب بود. پیاده می رفتیم تا تهش، می شستیم اون آخرش، پامون رو آویزون می کردیم، یه سیگار می کشیدیم و بعدش می پریدیم تو فضای بی انتها
+ تو سیگار می کشی؟
به اندازه سه ثانیه تو چشماش نگاهش کردم:
- از کل حرفای من فقط همین تیکه شو گرفتی؟
+ سیگار می کشی؟
- اگه زمین صاف بود و پیاده می رفتم تا تهش، می شستم اون آخرش و پامو آویزون می کردم، آره می کشیدم
+ چرا انقدر سیاه؟ چرا انقدر ناراحت؟ کسی تو رو از دست داده؟
"کسی تو رو از دست داده؟" خوشم او
1.پرنیان چهارده سال و نه ماهه ی عزیز، ایمیلت به دستم رسید امروز :)
با وجود نگرانی هایی که داشتی ازینکه سوال هایت مسخره باشند، نامه ات را خیلی دوست داشتم :)
آخرش اشک هایم را ول کردم بیایند چون دیدم آدم که اشک شوق را هم نباید سانسور کند.
لینک نامه نویسی به آینده تان: https://www.futureme.org/
 
2. داشتن شخصیت خوب، یک موهبت بزرگ است.
داشتن دوست خوب، یک موهبت فوق العاده‌ست‌.
خود خوبتان، در لحظاتی که تحت تاثیر غم و اندوه، حسادت، عصبانیت و دیگر احساسات خودتان را گ
 
قسمت « قصه ها و مثل ها » ی کتابم، 186 ضرب المثل و
قصه ی کوتاه داره که اکثراً از مایه های طنز برخوردارند.اما نکته
ی قابل توجه اینه که همین مثل های طنز، خیلی وقتها یک
تجربه یا نکته ی قابل تأمل در دل خود دارند.
مثلاً درضرب المثل « یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس
با دندانهام جنگ کنم » می خونیم:
 
« مردی را سرزنش می‌کردند که با سلاحی کامل، چگونه ازدشمن شکست خوردی؟
گفت: « یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس با دندانهام جنگ کنم؟» ( کتاب از قصه تا مثل، ص 95)
 
ا
سلام ...
شده بود مدتهای نسبتا مدیدی ننویسم ولی نشده بود که بخوام گرد و خاک روی سیستم رو بزدایم تا بیام و بنویسم ... 
بعد از گذشت سه ماه و اندی نداشتن گوشی دلیلی شد تا حالا اینجا تایپ کنم . چقدر بی معرفتم من :) 
گوشیم در دست تعمیر هست و هزینه ای نسبتا گزاف رو دستم گذاشته . 
این روزها اُورت پول خرج میکنم . نه اینکه بگم پول دارم . نه به خدا ... پوله که به راحتی از دستم در میره و من با چشمانی اشک بار باهاش وداع میکنم و اشک چشمانم بدرقه ی راهشه . ولی تهه همه ی ا
معضل این روزای منم ور رفتن با دوز قرصامه! یه جوری که صبا خواب نمونم و شبا راحت بخوابم، مانیک نباشم و در الکل و سیگار غرق نشم و از اون وریم نرم تو دام سگِ سیاه افسردگی. و البته جوری که من این بی صاحابارو نصف و یک چارم میکنم فقط خدا میدونه چند دوز میگیرم هر روز.
و لبخند دندون نما زدن به بچه های دانشگاه وقتی میفهمن من و علی بهم زدیم و میگن ای واااای چرااا؟ شما که خیلی بهم میومدین، شما که خیلی خوب بودین. و من فکر میکنم الان توقع داری مثلا چی؟ تموم شد د
سلام
این روزها زندگیم منظم شده. دارم سعی می کنم به افکارم هم نظم خاصی بدم.
هفته ای چهار روز پیاده روی میرم.
تقریبا هر روز مطالعه می کنم.
تقریبا هر روز آشپزی می کنم.
به مسایلی که دوست دارم فکر میکنم.
همه کارهام را مینویسم که کاری از قلم نیفته.
سعی میکنم افکارم را مدیریت کنم.
آدم های زندگیم را دسته بندی کردم و به هر دسته اولویت دادم. برای ادم های با الویت پایین وقت زیادی نمیذارم.
 
خوابم بهتر شده. 
 
سعی می کنم کنترل همه چی دستم باشه.
 
از لحاظ روحی خوبم، همیشه زمستونا تپل و زرنگ میشم....
یاد گرفتم نترسم و رو به جلو برم و این خیلی برام خوبه 
یاد گرفتم قرار نیست زندگی من مث بقیه پیش بره و همیشه نتوان مث عرف جامعه پیش رفت ...یاد گرفتم راهی رو بسازم به جای اینکه توقع داشته باشم راهی برام ساخته بشه..و یاد گرفتم منتظر دست های خودم باشم نه هیچ اعجازی....
خدایا کمکم کن بتونم همینطور پیییش برم
این چند روزه که اینجا نمینوشتم و فقط وب یکی دو تا از دوستان رو می خوندم، حالم خیلی خوب بود.
انگار قبلا ها به بیان معتاد شده بودم.
بعد حذف وب قبلی، اندکی رفتم سراغ اینستاگرام و پست های دو نفره نوشتم و گذاشتم.
آخرش گفتم معلوم نیست که اون نیمه گمشده کجاست اصلا و کی میخاد پیداش بشه. 
القصه آخرش اینستاگرام را هم پاک کردم.
الان آنقدر این حرف زدن ها تلنبار شد روی هم، تا برگشتم اینجا و شروع کردم دوباره به حرف زدن.
هرچند می دونم این وب هم مثل قبلی ها، به ز
ای پرنده مهاجرسفرت سلامت امابه کجامیری عزیزم قفسه تموم دنیا
روی شاخه های دوری چه خوشی داره صبوریوقتی خورشیدی نباشه تا همیشه سوت و کوری
میگذره روزای عمرت توی جاده های خلوتتا بخوای بر گردی خونه گم میشی تو باغ غربت
واسه ما فرقی نداره هر جا باشیم شب نشینیمدلخوشیم به این که شاید سحرو یه روز ببینیم
آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبهتازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبهآخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبهتازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه
میگذره رو
 
 
مثلا با حال خوب بیدارشی وروزتو شروع کنی.
 
قطعه مورد علاقتو گوش کنی.
 
روی نیمکت دلخواهت توی پارک بشینی چشماتو ببندی وعطر پاییزو نفس بکشی .
 
ورزش کنی و مردمو دوست داشته باشی...
 
مثلا توی پیاده رو از دختربچه غریبه عکس بگیری ودلت بره برای لبخند ونگاهش ...ببوسیش.
 
و قطعه مورد علاقتو گوش کنی.
 
به هوای خرید گل نرگس بری گل فروشی ولی چشمت خیره کاکتوسا بشه...
 
مثلا آشپزی کنی و دست پختتو دوست داشته باشی  .
 
غروب پیاده روی کنی و با حوصله  از  دست فروش
نفسم پشت ماسک پارچه ای تنگ شده و دستم توی دستکش لاتکس عرق کرده. 
پنج تا زن جیغ جیغو روبه روم نشستن و با هم مشاجره می کنن. سعی میکنم نظم جلسه رو دستم بگیرم، اما مثل همیشه نیستم. 
زود ساکت شون می کنم و آخرین خط صورتجلسه رو می بندم و می گم دیگه سوالی ندارم امضا کنید و به سلامت. 
چشمم به کاغذای جلوی رومه اما حواسم به عطر گل شدیدی که از سمت بازار گل همراه با نسیم ملایم آخر اسفند از پنجره به صورتم می خوره پرته.
آقای -ه- از دفتر زنگ می زنه و می گه ارباب رجو
فکرم هنوز به تو درگیره دلم به عشق تو بد گیرههنوزم اسم تو که میاد آتیش میگیرهمنو به عشق تو میشناسن همون دیوونه ی وسواسمکه بعد تو رو همه آدما حساسمفکر از دست دادنت زده منو بی بی خواب کردهدیدن عکسای تو دل منو بی تاب کردهدربدر شد آخرش دل بیچارهبعد تو این قلب من دیگه با همه آدما سردهتو نفهمیدی بری از تو یادگاری فقط درده از تو یادگاری فقط دردهتنهایی پرسه توو نیمه شبا کار منه به خدا به خداحالمو جای تو خوب میدونن فکر از دست دادنت زده منو بی بی خواب کر
انگاری حس مولکیت داشتم قبلا بهش! شبکه مجازی رو سروتـه میکردم یهو به لکسش برخوردم !چشماش رو عمل کرده بود خیلی بهتر از قبل شده بود ! اون موقع ها شاگـرد زرنگ مدرسه بود ، اون باعث شد خیلیـا رشد کننـ... ! اصلا باورم نمیشه حتی نمیدونم دیگه میشناستَم اصلا یا نه ؟ وای که چقـدر این چنـد خط نوشته حـالمو خوب کرد ! همینقـدر سبک م که خوابَ م میاد ! بعد از فک کنم ۲۰ساعت بیدار بودن ! نمیدونستم پیدا کردنت اینقـدر منو خالیم کنه !
انگاری حس مالکیت داشتم قبلا بهش! شبکه مجازی رو سروتـه میکردم یهو به عکسش برخوردم !چشماش رو عمل کرده بود خیلی بهتر از قبل شده بود ! اون موقع ها شاگـرد زرنگ مدرسه بود ، اون باعث شد خیلیـا رشد کننـ... ! اصلا باورم نمیشه حتی نمیدونم دیگه میشناستَم اصلا یا نه ؟ وای که چقـدر این چنـد خط نوشته حـالمو خوب کرد ! همینقـدر سبک م که خوابَ م میاد ! بعد از فک کنم ۲۰ساعت بیدار بودن ! نمیدونستم پیدا کردنت اینقـدر منو خالیم کنه !
وقتی خسته و داغونم باید آرایش کنم باید خط چشم بکشم و رژ لب بزنم آینه بگیرم دستم و غش و ضعف کنم واسه خودم، باید به خودم یادآوری کنم که زیبا و با ارزشم باید خودمو واسه خودم به نمایش بذارم و یادم بیاد که چقدر خودمو دوست دارم.
یا مثلا آهنگ موجود در مطلب قبلی رو با هیجان برای خودم بخونم و انرژی نهفته ام فوران کنه.
یا از اون سلفی های شگفت انگیز بگیرم و خودمو حالمو ثبت کنم خیلی وقته عکس نگرفتم دقیقا بعد از خبر دیسک و افتادن رو دور دکتر رفتن.
هیچی
کرونا اومده
تو خونه حبسیم
یه سری گرفتاری جدید پیدا کردیم مثلا اینکه پنج ساعت می‌شینم با مامانم بحث می‌کنم که واقعا کرونا خطرناکه و تو نباید تنهایی بری. بعد باز فرداش میاد می‌گه نه تو نباید بترسی، اگه می‌ترسی من خودم می‌رم به‌جات! و باز روز از نو :)
دیگه اینکه بابام خیلی رعایت نم‌کنه و من دائم باید اسپری دستم باشه و میاد خونه به هرجا که میره می‌زنه. وقتی هم بهش می‌گم دستتو بشور، می‌گه دستمو تو کارگاه شستم تمیزه :)
منی که همش بیرون بودم
بی تو
خودم را بیابان غریبی احساس می‌کنم 
که باد را به وحشت می‌اندازد 
جویبار نازکی 
که تنها یک پنجم ماه را دیده‌ است 
زیباترین درختان کاج را حتا 
زنان غمگینی احساس می‌کنم 
که بر گوری گمنام مویه می‌کنند 
آه 
غربت با من همان کار را می‌کند 
که موریانه با سقف 
که ماه با کتان 
که سکته قلبی با ناظم حکمت 
  
گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم 
که مرگ در آن رخ می‌دهد 
پیراهنم بی تو آه 
سرم بی تو آه 
دستم بی تو آه 
دستم در اندیشۀ دست تو از هوش می‌رو
از وقتی یادم میاد از هر گونه جک و جونِوَری میترسم. به جز مورچه کوچولو و پشه. از مگس هم نمی ترسم ولی گاهی که یه مستندی ببینم از اینکه فلان و بهمون بیماری از مگس منتقل میشه از اونم وحشت میکنم. نمی دونم این ترس لعنتی از کجا نشات گرفته. مثلا حتی از جوجه کوچولو ها هم میترسم‌ حتی تو روز عروسی که میخواستیم برای کلیپ کبوتر آزاد کنیم من دست نگرفتم و مستر که یه کبوتر دست گرفت من به صورت نمادین و (الکی پلکی) دستم رو گرفتم رو دست مستر   یا مثلا هانا که جوجه رن
شنبه17/2/98
اولین بار که سینه خیز رفتی و ما ذوق زده شدیم دیگه نرفتی  و همش دست و پاهات رو مثل حالت پرواز بالا میگرفتی ،تا امروز که به عقب سینه خیز رفتی و با کمک دستات خیلی بلند میشی انگاری میخوای گوگله کنی و روح مارو شادتر کنی،کلا تو دختر زرنگ و باهوشی هستی وقتی ده روزت بود و من تلاش میکردم شیرمو بخوری ولی تو با پاهات محکم میزی به پای من و خودتو عقب میکشیدی دقتی به عمه سمیرا گفتم گفت این کار بچه بزرگاست نه نوزاد
خدایا شکرت
 مامان ما یه عادتی داره هروقت بخواد تهدید کنه که  یه چیزی رو نابود می کنه، میگه یا آتیش میزنم، یا سنگ بر میدارم میشکنم،(در همین حد خشن ).
 مثلا میاد توی اتاقمون میبینه از بس کتاب گذاشته دور و بر اتاق جای راه رفتن نیست، میگه آخرش یه روز این کتابا رو آتیش میزنم:)))) 
یا اون انار سفالی هایی که من خیلی دوستشون داشتم و دائم میگذاشتم جلو  تلوزیون و مامانم دوست نداشت جلو تلوزیون چیزی گذاشته باشه، یه بار گفت اگه اینا رو جلو تلوزیون بر نداری با سنگ میشکن
سلام
همیشه کوچکترین تغییر ها بهم استرس میده و مضطربم می کنه... حتی تغییرات خوش آیند، مثلا سفر زیارتی! در عین خوشحالی این اضطراب همراهمه...
حالا نشستم تو خونه در حالیکه بیشتر وسایل جلوم جمع شده، و باید راه بیافتم برم خونه ی خواهرم...
اما اینکه بعد از برگشتن چقدر خونه ام تغییر خواهد کرد، یه حس غریبی بهم داده... انقدی که دیشب یه فص گریه کردم و آخرشم وسط کار رها کردم رفتم جلسه‌ی یاد ماه، تا یه کم فضام عوض شد و ذکر  خیر گفتن از آقا جانمان مثل همیشه آروم
+چه مرگته نصفه شبی هی زر زر میخندی؟؟؟یه ماهی تو آکواریم اینقدر باحاله ده دقیقه ست رو ویبره ای؟؟
_فاکینگ مایند:/چند بار گفتم نذار من بی خوابی بکشم؟؟چند بار گفتم اون ریتم کوفتی شبانه رو درست کن من شبا بکپم ؟؟؟ خیالت راحت شد ؟؟ باز بساط افکار گل واژه ات رو شب ها بریز وسط نذار کله ی مرگمو بزارم.....
بی خوابی شبانه...افکار آدم خوار...خواب تا لنگ ظهر...کرم گوش ...آن هم با آهنگ های متال.....من حالم بدهههههه:)))))))
وقتی بی خوابی بکشم یا خوابم راحت نباشه خیلی وقیح
نمی دونم چرا...یهو هوس کردم روزنامه اش کنم!!!یادگذشته ها...گذشته هایی که بابام برام کتابها رو جلد می کرد. البته جلد نایلونی...یه روز سرم زد، کتابام رو روزنامه کنم. روزنامه و نوار چسب دم دستم بود. شروع کرده بودم که از راه رسید...از دستم قاپید. نذاشت خودم جلد کنم. جلدشون کرد. با روزنامه. بدون چسب زدن. بهم توضیح داد که جلد کردن کتاب با روزنامه نیازی به چسب نداره... البته به شرطی که روزنامه خوب تا بخوره...#یادش_بخیر #بابا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها