نتایج جستجو برای عبارت :

من پت‌شونم!

دستام درد میکرد
میخوابیدم و باز از درد بیدار میشدم و یکم مالششون میدادم
رفتم جلوی آینه دیدم شونه ی چپم داره میره بالاتر!
بعد دستامو بردم بالا .. داشتم تستای شانه نابرابر و ... انجام میداد
بدون تست هم واضح بود که یه شونم خیلی بالاتره!
بعدش دستم کوتاه شد و یهو دیدم یه بال رو شونه ام در اومد!!
منتظر بودم اون یکیم در بیاد
رفتم به مامان نشون بدم اما ندید بالمو گفت دستات مثل همه شونه هاتم یه اندازه اس
من اما سنگینی بالمو کاملا حس میکردم رو شونم..
 
از بس
دانلود آهنگ شایان قاسمی عمرا واسه تومیزنه قلبم اومدی تو دلم کم کم نمی تونم ... دلم دیگه غیر تو کسی رو بخوادش عزیزم میمیرم غمو تو چشات ببینم سرتعاشقی بدون دیگه تو عمرن. ♫♫♫. آخه عمرن عمرن عمرن دلم دیگه غیر تو کسی رو بخوادش. ♫♫♫. عزیزم میمیرم غمو تو چشات ببینم. ♫♫♫. سرت رو شونم بزار تا آروم بگیرمعزیزم میمـیرم، غمو توو چشات ببینم…♯♫♪. سرِت رو، رووو شونم، بذار تا آروم بگیرم…♯♫♪. #ملودی و ترانه: شایان قاسمی. تو مالِ منـی!! به همه بگو
لینک دانلود : https://iqi.su/9Lmychttps://ok2.com/uVGxH
 
این جمله رو دیگه نگو که دل تورو زدم فکرش تو کی میکرد اصلا که بری یک درصدم
هرکی که پشتت حرفی زد پشت تو در اومدم
سپردی که سمتت نیام مگه دشمنت شدم تو عاشقم بودی ولی بوده تقصیر خودم
خیلی پیگیرت شدم
شرمنده اگه عکساتو هنوز دارم روی شونم عطر موهاتو هنوز دارم
شبیه یه مرده روی تخت صد سال نوری نه میخوابم نه بیدارم
شرمنده اگه عکساتو هنوز دارم روی شونم عطر موهاتو هنوز دارم
شبیه یه مرده روی تخت صد سال نوری نه میخوابم ن
دانلود آهنگ مجید خراطها شرمنده 
دانلود آهنگ جدید مجید خراطها به نام شرمنده
ترانه: علی قربان پناه, موزیک: رضا موسوی, تنظیم: حمید احدی
هم اکنون دانلود کنید و گوش دهید به ترانه شرمنده از مجید خراطها با متن و کیفیت عالی
Exclusive Song: Majid Kharatha – Sharmande With Text And Direct Links In JazMusic

دانلود از جازموزیک کاملا رایگان می باشد

آهنگ ها با کاور اصلی و بدون تگ تبلیغاتی قرار میگیرند

دانلود آهنگ با کیفیت عالی (320)
دانلود آهنگ با کیفیت خوب (128)

متن آهنگ شرمنده مجید خراطها
به دلم افتاده دوباره، تورو میبینم
شب و روز به خودم میگم آره، تورو میبینم
همه میگن بر نمیگردی، همه گمراهن
میدونم که حقیقت داره، تورو میبینم
 
هنوزم جات خالیه برگرد، منو آروم کن
نبودت بد حالیه برگرد، منو آروم کن
شنیدم گفتی که هنوزم، منو دوست داری
عزیزم این عالیه برگرد، منو آروم کن
 
هنوز یه چیزی تو که نیستی کمه توی خونم
کجایی باز بیای و سر بذاری روی شونم
یه شهرو دارم پی چشمای تو میکشونم
گناه من چی بوده کاش بگی منم بدونم
 
نه به خاطر تو
 که به خاط
چند وقت پیش رفته بودیم یه جای مقدس:)
 به دیوار تکیه داده بودم و به اونجای مقدس نگاه میکردم 
و تو اوج آشفتگی ذهنی بودم :)
یه خانم مسنی کنارم قران میخوند . چند بار نگاهش بهم افتاد.
میفهمیدم که نگاهش بهم افتاده ولی عکس العملی انجام نمیدادم.
فقط به اونجای مقدس خیره شده بودم و حالت صورتم اوج افسردگی 
رو نشون میداد:)
خانم مسن قرانش رو خوند و وقتی داشت میرفت زد رو شونم
و گفت : نگرانش نباش . درست میشه. به خودش توکل کن .
نا خود آگاه لبخند زدم . انگار خود خدا د
برایم گریه کردی ، باز تو امشب رد پای اشکات رو گونه س هنوزصدای هق هقت را می شناسمچشات زیر بارون اشک هر روز میون ناله های هر شبه توخدایا گفتنت را می شناسممخواه پنهان کنی از من غمت راجریحه دار میشه روحه احساسم دلت در حسرت پایان هجر استتمنایی جز دیدارم نداریتموم سال و ماه و روز و هفته‌تمنتظری سر رو شونم بذاری نمی خوام تو رو غمگین ببینمنگاه عاشقت بگذار بخندهبشور از سر و صورت گرده غصهبزار دنیا در دردو ببنده سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
سر به زیر و آروممعکس کهنه رو دیوارنبض ناکوک من گاهیمی زند با کمی اجبارآتشی نمانده از منشمع سرد و خاموشمفندکی بزن شاید غم بریزد از دوشممعبد تنگ آغوشت باشکوه و رویاییحیف از این تن تشنه پشت مرز دنیاییپیکر ترد احساس و آذرک های جاماندهروی شن های داغ حسرتجای رد پا مانده !حسرتی که می بینی شال روی شونم شددرد سرد ندیدن ها زهر تلخ درونم شدتا کجا خیالات و خمسه های طولانیبوسه های سرخورده صورتک های بارانیرد شدن از این تقدیراندکی جنون می خواهدجنگ سرد ای
تا به حال شده آب کتری نیم‌گرم باشه، بعد بذارین جوش بیاد، بعد چایی بریزین واسه خودتون، بعد حوصله‌ی صبر کردن نداشته باشین، بعد لیوان چای رو بذارین تو یخچال که از داغی بیفته، بعد یادتون بره، بعد که یادتون بیاد چایی سرد شده باشه، بعد دوباره روش آب‌جوش بریزین تا نیم‌گرم بشه، بعد بخورین؟
می‌گفت:ببین من آدم دروغ و دغل بافتن نیستم...نمیگم تو اولیمی، بودن!قبلِ تو خیلیا بودن، همه شونم وقتی اومدن گمون می‌کردم عشقن، کنارشونم بدک نبود حالم، می گفتم، می‌شنیدم، روزگار می‌گذروندم خلاصه...نبودناشونم یه چند صباحی حالمو بد می‌کرد اما هرچی بود می‌گذشت!اما تو نبودنات نمی‌گذره...تو نبودنات حالمو بد نمی‌کنه، می‌کُشه فقط!من با خیلیا خندیدم، اما فقط برا توئه که چشمام تر می‌شه، فقط رفتن توئه که به گریه م میندازه حتی فکر و خیالش!ببین من در
پم و جیم خیلی عالی هستن و نرمال و خوب و باهوش
(مخصوصا جیم)
 
ولی من توی سریال the office
شخصیت اسکار مارتینز رو خیلی دوست دارم.
 
یه پسری که توی فیلم اصالتا مکزیکیه ولی امریکا به دنیا اومده.
خیلی باهوش
مهربان
دوست داشتنی
خوش تیپ
بانمک
اهل کار
پر تلاش
بدون حاشیه
و پرافشنال هست.
 
بین این moran and idiot ها اون جزء معدود ادماییه که کارشو درست انجام میده.
از همه شونم خوشتیپ تر و نازتره.
(پم هم خیلی خوشگل و نازه ولی خب پم دختره).
 
اتفاقی اومدم پست سرآغازو خوندم . خندم گرفت .نوشتم اینجا به راحتی و با فراق بال صندوقچه ی دلم را باز میکنم و از هرچه بخواهم مینویسم . ولی تو این دوماه بعد از گزاشتن اون پست هیچ پستی نزاشتم چه برسه که بخوام صندوقچه ی دلمو باز کرده باشم . هربار میومدم یه چیزی منتشر کنم میگفتم نه ، ولش کن ، این مال خودمه نباید به کسی بگم . نمیدونم مشکل چیه . شاید من خیلی درونگرام .تو اون پست نوشتم اینقدر مینویسم و مینویسم چون عاشق نوشتن هستم . اونوقت تو این دو ماه خیلی
سلام
 
دلم برا اینجا تنگ شده بود 
فکر کنم یک ماهی هست که نیومدم  
ده روز نبود که از کاشون رفته بودم ولی الان که اومدم انگار داخل دانشگاه احساس غربت میکنم نمیدونم چرا هنوز میرم کارگاه تا آروم بشم 
دلیل این دل آشوبی و غربت و نمیتونم درک کنم ولی خب چرا  شایدم بدونم 
وقتی ببینی همه آماده کربلا میشن ولی تو......
 
دلم هلاک نگاه آقاست
حسین جان ........
 
آقا جان دلم و میشکونن  پارسال از غربت اربعین  دستم به کاری نمیرفت ولی دلخوشیم جامعه بود 
ولی الان واقع
همه رفتن مراسم عزاداری و من تنها موندم تو خونه. اصلا حس و حالش رو ندارم. هم به خاطر این‌که کلا آدم‌گریزم و حوصله‌ی آدمها رو ندارم هم این‌که اگه برم آدمهای آشنای زیادی رو قراره ببینم و همه‌شونم می‌خوان بپرسن که دفاع نکردی هنوز ؟؟!!‌ یا مثلا نمی‌خوای بچه‌دار بشی ؟‌ و خب این دوتا سوال خیلی روی اعصابم رژه میره. از طرفی هم اینجا اینجوریه که هیئت می‌ره تو خیابون و زن‌ها دنبال هیئت راه میفتن و فقط تماشاکننده هستن و اینم به من حس بدی میده.همه‌ی
1. صبحی که با چایی دارچینی که بابای آدم به آدم بدهد آغاز شود صبحی ست از صبح های بهشت.
2. میدونید از صبح تا حالا چه اهنگی افتاده سر زبونم؟ دختر مردم پکرم کرده شماعی زاده :))) بعد هی "پکر" رو میگم "کپر" کلی می خندم خودم به خودم :)) بعد تازه بیشتر اون قسمتش افتاده تو دهنم که میگه "میدونه، اره میدونه، خود شیطون بلاش میدونه" :))) بعد بابام در سکوت نگاهم میکنه :))) میگه حداقل یه چی بخون من بلد باشم. میگم تو چی بلدی؟ میگه بیا معین بخونیم :))) 
3. اون روز تو مدرسه قیاف
روزهای اول اسفند بود که اعلام کردند کرونا تو ایران شیوع پیدا کرده و دقیقا همون هفته من سرما خوردم گلودرد و تب و آبریزش بینی_مطمئن بودم سرماخوردگیه چون دو روز قبلش بیرون شهر بودیم و من لباس مناسب نپوشیده بودم و از سرما دندونام به هم می خورد. ولی خوب از طرفی چند روز قبل از اعلام شیوع، من تقریبا ۱۰۰ نفر آدم و دیده بودم و باهاشون حرف زده بودم‌و با همه شونم دست داده بودم. جالب اینکه دونفرشون اهل شهر قم بودند و یکنفر هم دانشجو بود که ماه قبلش از چین
به ظرفیت قلب آدم ها فکر میکنم ,به ظرفیت قلب خودم, به تلاش های او! برای آزار دادنم... به بی فکر بودن خودش!! به اینکه قلبم میشکند و من صدای تیکه تیکه شدنش را می شونم, به اشک هایی که لحظه ای راحتم نگذاشتند... .
نامش را در گوشی ام به کاکتوس تغییر داده ام , نام کسی را که  عاشقش بودم... کاکتوس زیبایی که فقط بلد است تیغ بزند ,زخمی ام کند و خودش فکر کند کاری نکرده! چیزی نگفته! 
امروز که گفت برو خانه پدرت و دیگر هم نمیخواهم ببینمت! امروز که طلبکارانه و قلدروار زور
دیشب از یه تصادف برگشتمقرار نبود ببینمشرفته بودم دیدن فردی دیگه..یه دوستاونم دوستم بود اما قرار نبود اینطوری مثل صاعقه ببینمشیا اون طور که اومد حلو و گفت: میشه یه لحظه بیای؟ ..که یعنی باهام حرف بزنهحرف که میزد ارزو کردم پرنده بودم تا پر بزنمیا قطره ابی که به زمین فرو برمشنیدم که بیکران آسمون و قعر زمین، صدایی نمیاد..چیزی شنیده نمیشه..مثلا صداها خیلی گنگهارزو کردم صداشو نشنوماما شنیدمتک تک کلمات دردناکش روبعد یکهو انگار صدایی دست انداخت دور
منم همونطور که دستم تو دستش بود خودمو بهش چسبوندم و با دست دیگم بلوزشو گرفتمکامران دست دیگشو دور شونم انداخت و من و به خودش چسبوندتو حیاط که رفتیم تاریک بودکامران سوتی زدو سالی و صدا کرد بعدم چراغای حیاط و روشن کردسالی با شنیدن سوت کامران پارسی کردو به طرفمون اومددیگه ازش نمیترسیدم نقش یه محافظ و برامون داشتسالی پا به پامون میومد کامران همه جارو بررسی کردوقتی مطمین شد کسی نیست-روبه من گفت-کسی اینجا نیست حتما اشتباه دیدیسرمو تکون دادم و با
پست تیارا رو خوندم
یاد نوه خاله های خودم افتادم
سه تا نوه پسری داره با یدونه دختری
بچه دختر خاله م که ساکته
اما امان از دوتا بچه اولی های پسر خاله م
چند روز پیشا اومده بودن خونه مون
وحشیه وحشیه
با چشم غره بهشون نگاه می کردم
مامانشون انگار نه انگار
عاقا ما بچه کوچیک خونه مون نداریم خب وسایل دکوری زیاد تو خونه س
سعی هم میکنیم خوب نگه داری کنیم
اونوقت این وحشیا به هیچی رحم نمی کردن
من اگه سه تا کره خر زبون نفهم مثل اینا داشته باشم واقعا سعی میکنم ت
سلام به همه.
من قبلا نگفته بودم که یک عروس هلندی دارم.سه تا اسم داره:مکس،قاسم،خنگول.خخ.امروز قراره بدمش به دایی محمد.بابام میگه خسته شده از تمیز کردنش و نگه داریش،میگه ببرمش خونه ی مامان.مامان هم میگه نه و حوصله نداره.آره دیگه به عنوان عیدی از بابا گرفته بودم،الانم شش ماه میشه دارمش خودشم نه، ده ماهشه.هعی.ناراحتم،خیلی بامزس،میاد روی شونم و سرشو میچسبونه به صورتم و می خوابه.خیلی ناراحتم ولی می خوایم بدیمش بره.در واقع بابام میگه که من باهاش خی
منصور ضابطیان استوری گذاشته از مراسم فارغ التحصیلی دانشجوهای پزشکی دانشگاه تهران
بعد دارم مقایسه میکنم با سالها پیش و مراسم فارغ التحصیلی مزخرف و به درد نخور خودمون که من هیچ برنامه ای واسه رفتن نداشتم از بسکه متنفر بودم از اون دانشکده و آدماش فقط پولمو داده بودم که بچه ها تندیسمو بهم بدن مثلا یادگاری که خسته و کوفته از باشگاه اومدم خونه و مامانم به زور فرستادم برم. از سر تا ته هزینه پذیرایی و مجری و تندیس و فلان رو که خودمون دادیم یه کمدین
من با زیاد کتاب خوندن مخالف نیستم .اما حس میکنم هر قدر زیاد تر بخونی ؛ کمتر زندگی میکنی.انگار با این زیاده خوانیِ زندگی دیگران ، از زندگی منحصر بفرد خودت جا میمونی.پس ملالِ خودساخته ؛ توهم هست و رنج عین واقعیت.بعضی چیزا رو‌فقط کوره راه های زندگی خودت ، بهت تزریق میکنه.اما صرفا خوندن ؛ توهم رو .توهم رنج ، زندگی و دانایی. چشماشون میگن.آخه چشم ها نوار فیلم آدماست.مال اینا شلوغِ اما دست نخورده س.اینارو‌میگم ! چقدر زیادن. اَه.تهش یه تیکه گوشتن که‌
پارسال 4 تا دانشجوی دکترا با هم رفتیم اتاق استاد راهنمای جان که روز معلم رو خدمتتشون تبریک بگیم...ضمنا پشمک حاج عبدلله هم بردیم خدمتشون!! (اینکه چرا پشمک بردیم رو اگر خواستید تو همون لینک پشمک بخونید) امسال، هم روز معلم افتاده روز جمعه!، هم، اساتید بخاطر کرونا کمتر میان دانشگاه! آدرس خونه شونم ندارم ولی داشتمم میدونم خیلی از این قیزقیلبازیا خوششون نمیاد!!....چکار کنم بنظر شما؟ من وظیفه شناسی و شکرگزاری از زحمات معلمین و اساتید داره هیمنجوری ا
یه جای دنج واسه خودم پیدا کردم (یه کوچولو سرده ولی قابل تحمل و خوبه) و کوله م و بند و بساطمو پهن کردمو و یه اسپرسو و شیر گرفتم  و الان تقریبا دوساعت و خورده ایه که مشغول کارمم شدیدا و تا ساعت 8 ام احتمالامیمونم و همچنان مشغول خواهم بود(اگه هشت بیرونم نکنن تا هر وقت بشه میمونم ولی فکر نکنم بشه)
 
صبح بیدار که شدم گوشیمو روشن کردم و یه چک کردم ببینم چه خبر بوده تو اون تایم شبانه که خواب بودم و خاموش بوده که دیدم خبر خاصی نبوده خداروشکر طبق معمول
در ه
هیچ وقت فکر نمی‌کردم ، یه روزی من مامور بشم برای این وبلاگ کادو تولد هدیه بدم به نیابت از سه تا دوست صمیمیش از سه نقطه ی کشور . با سلیقه ی خودم حتی ! روی کارت براش نوشتم " زیستنت بدون درد و حرمان "  
دنیا چقدر جای عجیب و غریبی هست 
غیر قابل تصور و شدیدا خوشحال کننده ست خدایا :)) 
حتی شمارشو گرفتم و باهاش حرف زدم و آدرس خونه شونم واسم فرستاد ! 
قول گرفت همدیگو ببینیم 
نگفته بودم ؟! من از آدمای  که به شدت دوستشون دارم فرار میکنم ؟ و سعی میکنم هیچ ارتبا
دو سه روز پیش همسرم گفت ظاهرا ممنوعیت فروش ماسک و دستکش توسط داروخانه ها،برداشته شده و قراره همه داروخانه ها ماسک و دستکش به مردم بفروشن.
به همین خاطر امروز به چند تا داروخونه سر زدیم به امید یافتن دستکش لاتکس و ماسک  n95،همه شون هم بلا استثنا گفتن هیچی نداریم.از همه شونم پرسیدم که پس چی میگن به داروخونه ها ماسک و دستکش دادیم و ممنوعیت فروشش برداشته شده؟گفتن اصلا همچین چیزی نیست،یکیشون هم گفت خانم به خدا نامه داریم که هیچ داروخونه ای حق نداره
پ


حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم
مینوسیم امضا میکنم می مونم
عاشقی سخته خودم میدونم
تو کاریت نباشه بیا سرتو بذار رو شونم
از خودم کم میکنم که بهت اضافه شه
تو نباشی هرچی که میخواد بشه اصلا بذار بشه
در میام تو روی هرکی که بخواد یه جوری با تو بد بشه
دنیام شدی رفت !
واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر به راه شم
خوش به حال من اگه مال تو باشم
دنیام شدی رفت !
واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر به راه شم
خوش به حال من اگه م
میخواستم برم کپه مو بذارم
از ساعت یه ربع به شیش زنگ زدن که داریم میایم خونه تون
فاصله خونه ها مونم نهایت ده دقیقه س
بعد هنوز نیومدن
بنا به سابقه درخشانشون احتمالا تا 8 هم نمیان
شیطونه میگه بگیرم بخوابم عن شن بلکه دست از این عن بازیاشون بردارن بی شعورا
یه خرده فهم و شعورم ندارن
مورد بوده یه جا واسه ناهار دعوت شون کردن
انقدر دیر رفتن شام رسیدن :/
خدایا صبر جزیل عنایت بفرما من از دست این عجوج وجوج های دور و برم سکته نکنم
یکی دو تا هم که نیستن
همه ما
پنجشنبه ی هفته ی بعد عروسیه یکی از همکارامه (که محض اطلاع پنج شیش سالی از من کوچیکتره) و دیگه قرار نیست بیاد سرکار، یکی از همکارامونم چند وقتیه بنا به دلایلی نمیاد و جاش خالیه، یکی دیگه شونم نامزده و احتمالا بعد از عید نیاد... بعد از عید هم که قراره سرمون خیلی شلوغ شه کمبود نیرو خواهیم داشت و بخاطر همین صاحب کارمون داره نیروی جدید استخدام میکنه! از اونجایی که من در حاضر قدیمی ترین کارمند اونجا هستم پیشنهاد دادم که اگه میخواد هوش افراد جدید رو ت
دانلود آهنگ تیتراژ سریال عطرعشق علی پارسا بمون واسم
در ادامه می توانید آهنگ سریال ترکی عطر عشق با صدای علی پارسا را دانلود کنید.
عشقت دنیامه؛ همه جا باهامه مهربونم هستم تا تهش با توبذار دستاتو روی شونمبارون بزنه نم نم؛ من و تو کم کم بشیم دیوونهحسم به تو بی اندازه ست یه امید تازه ست با تو توو خونه تو بمون واسم اگه روی تو حساسم
 دست من نیست که به تو پرته حواسمتو یه دنیایی؛ با اون چشمای رؤیایی تو بمون واسم اگه روی تو حساسمدست من نیست که به تو پر
دانلود آهنگ دلم پریشونه هوروش بند
خواننده : هوروش بند
ترانه سرا : هادی زینتی
آهنگ : مهدی دارابی
تنظیم : مسعود جهانی
میکس و مسترینگ : مسعود جهانی
همه آهنگ های هوروش بند
متن آهنگ دلم پریشونه هوروش بند
تیتراژ سریال رقص روی شیشه
من پای پیاده کنار ساحل صدای بارون
من کور بشم ای کاش جلو چشامه خاطره هامون
هی یادت میادش میذاشتی با عشق سر روی شونم
تو صدام میکردی بهت میگفتم دردت به جونم …
دردت به جونم …
مثل موهات دلم پریشونه
آخه بی تو چطور برم خونه
چشامو
امروز خوندم آمریکا ۵۰ میلیارد دلار، امارات ۲۷ میلیارد دلار بودجه برای مقابله با کرونا آزاد کردند. یه ذره فکر کردم، یادم اومد یونیسف سال ۲۰۱۸ اعلام کرده‌بود که ۳.۱ میلیون کودک هرسال بخاطر فقرغذایی می‌میرن. یه حساب سرانگشتی مسخره، میگه می‌شد با ۲ میلیارد دلار یک سال ۳ میلیون کودک رو روزی دو وعده دبل‌چیز برگر مک‌دونالد داد(غذای مضحکیه، اما چون اینو قیمتشو میدونستم گفتم). 
من میدونم چقدر کرونا به اقتصاد ضربه زده و کلا مهمه که مهار بشه، اما
شب مزخرفی داشتم کابوس تمام ترس های زندگیم رو دیدم! این ذهن تب دار لامصب حتی یه دونه شونم جا نذاشته بود ...
بدترینش این بود که با ذوق نشسته بودم سر یه کلاس.احساس میکردم که روز اول دانشگاست! یه نگاه که مینداختم قیافه ی بچه ها برام آشنا بود!یه لحظه شک کردم ولی ازونجایی که تو کلاس پسر هم داشتیم با خودم گفتم دانشگاهه! ایول ! قبول شدم! اما...اما یهو در باز شد و معلم شیمی مون آقای "ن" اومد و شروع کرد به درس دادن ... خدای من .... من هنوز پشت کنکورم...این چندمین با
امروز صبح خواب می‌دیدم جلسه‌ی دفاعم هست،اونم کجا؟ خونه‌ی بابا اینا!  ورژن قدیمی خونه‌شونم بود  قبل از بازسازی. با هال کوچیکش و بخاری گوشه‌ی هال. داورهامم دکتر ت دو نقطه و دکترمیم بودن. بعدش پایان‌نامه‌ای که من داده بودم دستشون که بخونن چه شکلی بود؟ یه چرک نویس تمام عیار:)با دست نوشته شده و به شدت شلخته و خط خطی و یه جاهاییش هم خالی گذاشته بودم که بعدن بنویسمشون!( همون جاهایی که تو واقعیت هم ناقصه). مهرداد هم با کت وشلوار و خیلی مودب یه گوشه
دقت کردین که خیلیا حتی رفتارهای روزمره شونم عرضه و تقاضایی شده: هیچ چی ارزش این تغییر رو نداره. بگذریم بنظرم وقتی شب میشه زندگی لذت بخش تر میشه حتی قشنگ تر. اصن بنظرم طلوع ماه قشنگ تر از طلوع خورشیده
- شایع بودم یاس گوش میداد:
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این
دقت کردین که خیلیا حتی رفتارهای روزمره شونم عرضه و تقاضایی شده: هیچ چی ارزش این تغییر رو نداره. بگذریم بنظرم وقتی شب میشه زندگی لذت بخش تر میشه حتی قشنگ تر. اصن بنظرم طلوع ماه قشنگ تر از طلوع خورشیده
- شایع بودم یاس گوش میداد:
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این
بعضیوقتا آدم یهو بین تمام مشکلات و گرفتاری ها بین اون همه کاری که ریخته سرش دوس داره یه لیوان قهوه دبش بخوره.از اونایی که کلی لفت و لعاب داره.از اونایی که وقتی تریلی 18 چرخ زندگی ازت رد میشه و لهت میکنه به دادت میرسه و خاکا رو از رو زانوت میتکونه و میگه:((ناراحت نباشیا.این تریلیا کارشونه.هی میان از روت رد میشن و میرن.کک شونم نمیگزه که هردفعه این همه آدمو له و لورده میکنن.تازه ناراحتم میشن وقتی بهشون خوش آمد گویی نمیکنی!))
از اونایی که بوش آدمو تا ن
پدربزرگم حالش بده
فک و فامیل از یه طرف می رینن به اعصاب بابا
خود پدربزرگم هم از ده طرف
مامانم هم از یه طرف دیگه
مامان دیروز سر صبحونه شروع کرد به تیکه انداختن و نیش و کنایه زدن که خوب بهش نمی رسین و باید براش ال می کردین و بل می کردین و... 
منم دیدم داره رو مخ بابا راه میره اعصابم خرد شد
برگشتم بهش گفتم تو عرضه داری برو به مامان بابای خودت برس
گفت نه من که خودم میدونم عرضه ندارم ولی مثل اینم ادعا ندارم
بعد شروع کرد گریه کردن ‍♀️
گفتم پس وقتی عرضه
همش دنبال یه واژه خوب میگشتم که توصیف کنم کاری که کردی رو.بهترین جمله ای که به ذهنم رسید این بود:
توزمین خوردنم رو تماشا کردی جای اینکه دستم رو بگیری و بلندم کنی یا حداقل دستت رو بزاری روی شونم و فقط کنارم باشی.
نه،به نظرم کسی که تماشا کنه یه شرفی به تو داره.تو حتی وقتی دیدی زمین خوردم چندتا لگدم زدی.
ولی میدونی خدا دستم رو میگیره.اون خیلی دست گرفتنش ارزشمندتر و قدرتمندتر از توعه :)
جلد اول …قسمت چهاردهمنقشه
اِلف ها رو میتوانستم ببینم که در حال ساخت قصر خودشون بودند.قصر درحال ساخت خیلی عظیم بود و احتمالاً تعداد اِلف ها هم زیاد بود چون قصر بزرگی به آن اندازه تعداد زیادی افراد میخواست.به دروازه تازه ساخته شده نگاه کردم واقعا اِلف ها باهوش و قدرتمند بودند که این بنای زیبا رو ساخته بودند ، با نشستن دستی روی شونم از فکر بیرون رفتم و سریع به پشت سرم برگشتم ، لوک بود به من اشاره کرد که ساکت باشم بعد به پایین نگاه کنم، ما در بال
جلد اول …قسمت چهاردهمنقشه
اِلف ها رو میتوانستم ببینم که در حال ساخت قصر خودشون بودند.قصر درحال ساخت خیلی عظیم بود و احتمالاً تعداد اِلف ها هم زیاد بود چون قصر بزرگی به آن اندازه تعداد زیادی افراد میخواست.به دروازه تازه ساخته شده نگاه کردم واقعا اِلف ها باهوش و قدرتمند بودند که این بنای زیبا رو ساخته بودند ، با نشستن دستی روی شونم از فکر بیرون رفتم و سریع به پشت سرم برگشتم ، لوک بود به من اشاره کرد که ساکت باشم بعد به پایین نگاه کنم، ما در بال
دانلود آهنگ ای رفیق ای رفیق رضا سدیدی نارفیق (کیفیت عالی mp3)
دانلود آهنگ جدید محلی از رضا سدیدی به نام ای رفیق ای رفیق رضا سدیدی نارفیق با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانهAhang ai rafigh ay rafigh az Reza Sadidi
متن آهنگ رضا سدیدی نارفیق
دیگه ساز روزگار نامهربونه آی رفیق آی رفیقرنگ آسمون ما رنگ خزونه آی رفیق آی رفیقخنجر از پشت نزن به قلب خونم آی رفیق آی رفیقهمش از مستی و جنون میخونم آی رفیق آی رفیق
دانلود آهنگ ای رفیق ای رفیق رضا سدیدی نا
دوستای من تو آینه زندگی می کنن. بهترین و مهربون ترین و بدون نقص ترین دوستام. وقتی می شینم رو به روشون و گریه می کنم سعی نمی کنن الکی دلداریم بدن. بهم می گن که کارم اشتباه بوده و بهم می گن که احمقم اما بعدش دست می ذارن رو شونم و می گن که دیگه نباید این اشتباهو تکرار کنم و من قویم و دیگه گریه بسه و اشکامو پاک می کنن برام. اونا هر وقت می شینم رو به روشون و موهامو شونه می کنم بهم یادآوری می کنن که من الان حالم خیلی بهتره. بهم می گن که من باید قدر زندگیمو
دیشب سپیده اومد اینجا، علی که رفت خودمو شل کردم و پخش شدم، به سپید گفتم آی گردنم آی شونم آی سرم!! همون یه ذره آخ و اوخی که کرده بودم هی علی رو بغضی و ناراحت میکرد، مجبور بودم همش بگم خوب شدم چیزی نیست. علی که رفت وا دادم
اون روز یکی ساعت حدودا بعد از اینکه علی اومد بود، من کمی بیحال بودم، ملتحمه م رو نگاه کرد و گفت سفیدِ سفیده. یکم یخ بود دستام. یکم چشام میسوخت و تار بود. نمیفهمیدم تاری واقعیه یا واسه اینه که از موقع تصادف عینکم نفهمیدم کجا پرت شد و
+به قاعده ی یک دست که پیچک میشه دور شونم
در امن ترین کنج جهان جا میگیرم
و خداروشکر 
++اشکام قطره قطره میریزه و شعر میشم.
+++عشق اگه شکل داشت
مثل مرد پیرهن نارنجی امشب بود
یه ظرف برنج حضرت داشت قاشق قاشق بین تک تک ادما پخش کرد
پوست افتاب سوخته ای داشت و لاغر بود
وقتی به زائرا ادرس میداد و اشاره میکرد به صحن ازادی
حس میکردم داره عشق بازی میکنه...
کف دست دوستم برنج ریخت،
دوستم عطرشو بو کشید و شیرین گفتـ
:"شدیم مثل کبوتراش " و لبخند زد

++++پیر نشید!شما مسئ
جان مریم چشمات و باز کن
مامانت و نگاه کن
مریم موفرفری
زیبای خوش خنده
خوش هیکل
مهربون ترین مریم دنیا
چشماتو باز کن
ببین محیا زجه میزنه نا ارومه؟ بهش بگم چی؟ بگم گریه نکن برا خواهرت؟ برا عزیزت؟ برا رفیق دوازده سالت زار نزن؟ ببین خواهر کوچولو تو... ببین مروا رو... داره داد میزنه.. مررررررررییییییم.... مررررررریییییم.... مریم جان من..  اشک چشمامون خشک شده... دیگه جون نداریم...  چجوری خاک میخواد تورو قبول کنه؟ چجوری میتونی از اسبت دل بکنی؟ میدونی چیشده؟
دانلود آهنگ زیبای خراطها(خدای احساس ) با نام شرمنده
 
از ترانه دلپذیر شرمنده ی خراطها گوش فرا دهید و لذت ببری
ahange Majid Kharatha ba name " Sharmande " 
 
 
 
 
 
 
 
لطفا برای دانلود آهنگ شرمنده خراطها مجید به ادامه مطلب مراجعه فرمایید:
 
 
 
قسمتی از متن موزیک شرمنده از مجید خراطها:
 
 ♬♪♪♫♪♬
 

شرمنده اگه عکساتو هنوز دارم روی شونم عطر موهاتو هنوز دارمشبیه یه مرده روی تخت صد سال نوری !!!نه میخوابم نه بیدارم  
 
 ♬♪♪♫♪♬
 

شرمنده اگه عکساتو هنوز دارم 
محسن یه روز مسواک می زد یه روز نمی زد. یه بار دندوناش درد گرفت.
مامانش اونو برد پیش اقای دندون پزشک. اقای دندون پزشک دندونای
محسن نگاه کرد و گفت وای وای وای معلومه که درست وحسابی مسواک
نمی زنی. دندونات زرد و کثیفن. بکی شونم که خراب شده. پسر گلم اگه
همین جوری ادامه بدی تا چند وقت دیگه همه دندونات می پوسن وخراب
می شن. بهم قول بده که دیگه مرتب مسواک بزنی. مخصوصا شب قبل از
خواب.
محسن گفت: چشم اقای دکتر. حتما دیگه روزی سه بار مسواک می زنم. از
اون به بعد
چشمام خسته شده بود و پلکام اُفتاد روهم خیلی آسوده رفتم به عالم خواب و رویا ؛ که انگار دست گذاشته باشن رو شونم چشمامو باز  کردم ، صدای اذان میومد ، پنجره اتاق رو باز کردم تا قشنگ تر صدای اذان رو بشنوم ، عین خوردن آب خنک یا پاشیدن آب رو صورت وسطِ گرمای تابستون بود و یه لذت وصف نشدنی داشت، گفتم بپر دختر وضو بگیر شاید خدا میخواسته بیدار شی باهاش حرف بزنی و ازش درخواست کنی و خواهش کنی با در نظر گرفتن صلاحِ من و بقیه اتفاقات خفنی رو برامون رقم بزن که
یه چی رو تو نوت های گوشیم نوشته بودم بعدا بیام اینجا بنویسمش
الان یادم افتاد
یه بار یه یارو فالگیره برگشت بهم گفت یه دختره که آخر اسمش فلان حرفه دختره احمقیه و نه از روی بدخواهی ولی با بی عقلیش حرفات رو این ور اونور می بره
خب اولین کسی که تو ذهنم اومد ه بود
میدونستم خیلی چیزا رو به اون دوتا میگه که از قضا یکی شونم خیلی دهن لقه
اما نه تا این حد
یه سری چیزا رو یکی شون به روم می آورد که دهنم باز می موند
میگفتم تو تو اتاق ما دوربین کار گذاشتی؟
میدونس
دیروز می‌خواستم بیام یه عالمه غر بزنم. یه چیزایی هم نوشتم ولی منتشر نکردم. ولی الان می‌تونم با حال و لحن بهتری بنویسمش.
قضیه اینه که من آدم کمرویی‌ام. تو برقراری ارتباط با آدمای جدید، برام سخته شروع کننده باشم. زنگ زدن یا رفتن به صد جا و پرس‌وجو کردن درباره‌ی پروژه‌م که دیگه هیچی. و تو این چند روز درگیر جفتشم!
تو آزمایشگاه بیشتر بچه‌ها سرشون بیش از حد تو کار خودشونه. قطعا انتظار ندارم بیان باهام گپ بزنن یا سوال‌پیچم کنن که داری چی کار می‌
یکی از خانم های همکار تو این بخشی که من هستم اومده پفک تعارف میکنه میگم ممنون نمیخورم میگه من به همه تعارف کردم شما که از همه بچه تری باید بردارید
یه جورایی خیلی ریز می‌خواست بفهمونه حق انتخاب نداری؛ البته که من تعارف می‌کنم خیلی وقتا و این موضوع خوب نیست
پ.ن۱:
خب راست هم میگفت حس می‌کنم حضور من باعث شد میانگین سنی اون بخش حدود۲سال بیاد پایین!
پ.ن۲:
بعداتر ها اگه کسب و کاری راه انداختید یا مسئولیت و مدیریت بخش یا تیمی رو گرفتید از خوراکی‌ها و
 امشب خواهر گرام شام دعوتمون کردن رستوران.
امیدوارم حداقل برای مخاطبین وبم خوردن شامِ رستوران آرزو نباشه که من از عذاب وجدان دق کنم،قبلشم بگم که چی!مهم دور هم بودنِ ،بخدا شام خانوادگی کنار دریا، تو پارک ،تو خونه هم به همین اندازه برام جذاب بوده چون کنار هم بودنش اولویت این دلگرمی ِ.رفتیم رستوران بین الملی با اسم فلان چی مثلا، که مهمون ایرانی نداره خیلی.بگذریم،چادر پوشیده بودم و خب وقتی میزهای کنارمون پر شد،نگاه خارجی ها رو حس میکردم،نمیدو
ما هم‌محلی‌ای داشتیم به اسم محمد علی که «ممد کل» صدایش می‌کردیم. دو سالی از من بزرگ‌تر بود. فردی قلدر که هیکلی شاید کمی درشت داشت اما در کمال تعجب صدایش نازکِ نازک بود؛ انگار که می‌خواست جیغ بزند. شدیداً اهل دعوا بود. «کل» هم مخفف کل‌کل بود و از بس آشوب می‌کرد این لقب را بهش داده بودیم. در کنار تمام این دبدبه و کبکبه‌ها، او قوی‌ترین فرد محله نبود؛ فقط توهمش را داشت.
ممد چنان در این توهم غرق‌شده بود که حاضر بود هر خطری را بپذیرد تا طعم تصدی
من مدرسه رو دوست دارم نه به‌خاطر اینکه درس خوندنو دوست دارم و طالب کسب علمم. اونجا رو دوست دارم چون آدمای توشو دوست دارم. چون اون شیش نفر اونجا هستن که می‌دونن من کیم، چیم، آهنگ مورد علاقه‌م چیه، کتاب مورد علاقه‌م چیه، با کدوم شخصیت بادبادک‌‌باز همزاد پنداری می‌کنم، آرزوم اینه که یه دخمهٔ داروسازی داشته باشم یا اگه نشد فیزیوتراپی بخونم، روکدوم خواننده و بازیگر و فوتبالیست کراش دارم. می‌دونن دو هفته قبل که دم در صدرا رو دیدم دچار هارت ا
بسم الله الرحمن الرحیم
من فکر میکردم برادرای مذهبی که چششون کف خیابونه واقعا نمیبینن چون اصلا نگاه نمیکنند و آدم خیالش راحته و نباید نگران اونا بود
مثلا رفیقم (همون خواهر بسیجی غلیظ هم اتاقی)که میرفت جلسه بسیج دانشگاه با کلی پسر   بهش گیر نمیدادم(چون من نقش مرشد داشتم) زیرا فکر میکردم اون برادرا نگاهشون درویشه و به رفیق ما نگاه هم نمیکنند
بماند که این رفیق ناقلای ما تو همون بسیج برا خودش شوهر جور کرد :))
اما واقعا فکر میکردم نگاه نمیکنند و نم
ما هم‌محلی‌ای داشتیم به اسم محمد علی که «ممد کل» صدایش می‌کردیم. دو سالی از من بزرگ‌تر بود. فردی قلدر که هیکلی شاید کمی درشت داشت اما در کمال تعجب صدایش نازکِ نازک بود؛ انگار که می‌خواست جیغ بزند. شدیداً اهل دعوا بود. «کل» هم مخفف کل‌کل بود و از بس آشوب می‌کرد این لقب را بهش داده بودیم. در کنار تمام این دبدبه و کبکبه‌ها، او قوی‌ترین فرد محله نبود؛ فقط توهمش را داشت.
ممد چنان در این توهم غرق‌شده بود که حاضر بود هر خطری را بپذیرد تا طعم تصدی
ما هم‌محلی‌ای داشتیم به اسم محمد علی که «ممد کل» صدایش می‌کردیم. دو سالی از من بزرگ‌تر بود. فردی قلدر که هیکلی شاید کمی درشت داشت اما در کمال تعجب صدایش نازکِ نازک بود؛ انگار که می‌خواست جیغ بزند. شدیداً اهل دعوا بود. «کل» هم مخفف کل‌کل بود و از بس آشوب می‌کرد این لقب را بهش داده بودیم. در کنار تمام این دبدبه و کبکبه‌ها، او قوی‌ترین فرد محله نبود؛ فقط توهمش را داشت.
ممد چنان در این توهم غرق‌شده بود که حاضر بود هر خطری را بپذیرد تا طعم تصدی
ما هم‌محلی‌ای داشتیم به اسم محمد علی که «ممد کل» صدایش می‌کردیم. دو سالی از من بزرگ‌تر بود. فردی قلدر که هیکلی شاید کمی درشت داشت اما در کمال تعجب صدایش نازکِ نازک بود؛ انگار که می‌خواست جیغ بزند. شدیداً اهل دعوا بود. «کل» هم مخفف کل‌کل بود و از بس آشوب می‌کرد این لقب را بهش داده بودیم. در کنار تمام این دبدبه و کبکبه‌ها، او قوی‌ترین فرد محله نبود؛ فقط توهمش را داشت.
ممد چنان در این توهم غرق‌شده بود که حاضر بود هر خطری را بپذیرد تا طعم تصدی
دانلود اهنگ هوروش بند به نام دلم پریشونه
اهنگ جدید دلم پریشونه هوروش بند در سایت فاز موزیک

Download New Music Delam Parishone By Hourosh Band On Fazmusic

ترانه هادی زینتی
موزیک مهدی دارابی
تنظیم مسعود جهانی
متن آهنگ دلم پریشونه از هوروش بند
من پای پیاده کنار ساحل صدای بارون من کور بشم ای کاش جلو چشامه خاطره هامون
هی یادت میادش میذاشتی با عشق سر روی شونم تو صدام میکردی بهت میگفتم دردت به جونم
مث موهات دلم پریشونه آخه بی تو چطور برم خونه چشامو تا کی گریه بلرزونه پس تو
من میگندم. الکی میخندم. از دویدن خستم. با من بنشین. چون میدونم چیزی نمیدونم. دنیا هست رو شونم
سنگین*
 
من یک پیرهن تاناکورایی داشتم. آبی خاکستری با همان نوع نقش هایی که با وجود بیست و چهارساعت پوشیدن چیزی ازش یادت نمی آید. برای او بود. دوستش داشتم. ظرف میشستم. یک لیوان را. از کثافت حالم بهم نمیخورد. از بالا آوردن بچه ها در شب گذشته آن لحظه هم، حالم بهم نخورده بود. چون کثافت دیگر چیز دوری نیست. کثافت همینجا بغل گوشم دارد پچ پچ می کند. برای همین یک ت
بعد از چند روز رها کردن، همت کردم و رمان دراکولا رو تموم کردم، وقتی پاش می نشستم سرعت خوندنم به شدت بالا می رفت، انگار کلمات رو می بلعیدم. داستان درمورد کنت دراکولاییه که در زمان خودش جنگاوری بی مانند بوده که نذاشته دست ترکها به ترانسیلوانیا برسه، دلیری با هوشی وافر که روی دست پادشاهان می زده. حالا دویست سال بعد مرگش از قبر بیرون اومده تا امپراطوری جدیدی بسازه، اربابی باشه که در خون مردم بیگناه حمام می کنه و از ساختن هیولاهای مثل خودش ابا ند
سلام سلامممم.
 
آخرین روز تابستونو تا عصر خونه ی مامان سر کردم.بابام قاطی کرده بود.نه حوصله ی جوجه رو داشت نه حال مامانمو.هی با هم کل کل میکردن.منم نوبت مشاوره داشتم و دیدم اوضاع جوری نیست که جوجه رو بذارم اونجا.خلاصه گذاشتمش خونه خواهرم و رفتم انزلی... وای نوبتم پنج و نیم بود اما بالاخره ساعت هشت از مطب درومدم.قشنگ ترین چیزی که میشد رو از دکتر شنیدم.گفت خوب خیلی خوشحالم و الان میتونم بگم تو الان دقیقا تو مسیر اصلی زندگی هستی :)خوب بعدش دیگه هیچ
مثل همیشه نمیدونم از کجا شروع کنم یا حرف های نگفته ام رو اول به کی بگم ... کاری که همیشه انجام  اینه که به ترتیب سن حرفام رو بهتون بزنم:)
 
الهه:
نمیدونم  چرا  من هیچی از مشکلاتت نمیدونم  ... هیچ وقت باهام حرف نمیزنی.. چرا ؟!    چرا این کارو  نمیکنی ؟! فقط باهام حرف بزن  بدون هیچ شوخی و اون حرفای احمقانه  که از نظر من خنده داره ... حتی اگه تمام حرفایی که میخوای بزنی دورغ باشه  مهم  بالاخره باید یه روزی باهام درد و دل کنی یا نه؟! 
 
بتول:
نمیدونم چرا این
هیچ وقت بنده‌ی مقرب خدا نبودم. همیشه هر جا صف‌بندی شده ته صف روسیاها ایستادم؛ 
هر وقت که از هر خیری آخری و دست دومش بهم رسیده یا اصلا بهم نرسیده با خودم گفتم حتما لیاقتشو نداشتم؛
داشتم دوستایی که خیلی برای پاک و معصوم بودن و مومن شناخته شدن دست و پا می‌زدن؛ انقدر که براشون افتخار و مزیت بود که اسم‌شونم مثل خودشون نماد معصومیت می‌شد. 
من این‌جور بنده‌ای نبودم. در واقع انقدر کارنامه‌م سیاه بود که نخوام به روشی که خودم می‌رم بگم رسم مومن
حب الوطن که از ایمانه و کاملا درستاما شورگشتی واقعا یه کلمه بی معناست و بارها افراد مختلف جاهای مختلف ازم توضیح خواستند که یعنی چی ؟!یکی از مسئولین رده بالای تبلیغی زنگ زده بود با لهجه خاص ترکی:آقای شورگشتی! شما شیرین نگشتین هنوز؟خواستم به اطلاع برسانم که خدا بخواد چرا خخخخخبا احترام به همه همولایتی هام بعد از این بجای 《محمد شورگشتی》،《محمد تدین》خواهم بود و البته اذعان دارین تضادی بین این و اینکه رگ و ریشه من اعتبار و افتخار منند، وجود ند
امسالم مثل هر سال، خیلی از پارک‌های شهر از هشتم تا پونزدهم نهال توزیع می‌کنن. من و مامان هم صبح رفته بودیم پارک نزدیک خونه‌مون که برای خونه‌ی خواهرم که باغچه داره، نهال بگیریم ^_^ تو صف بودیم که یه مشاجره‌ای سر نوبت و بی‌نوبتی شد. مامانم گفتن که حق بقیه رو ضایع نکن، برو آخر صف وایستا، ما که راضی نیستیم. اونم برگشت گفت ببین حالا زبون افغانی هم سر ما درازه! پاسپورتمو سفت گرفتم و اصلا برنگشتم که بهش نگاه کنم. الان دارم خاک تو سر عزت‌نفسم می‌کن
روز اول (۱۳۹۸.۵.۵):

ساعت ۳ صبح خونه‌مون

من: بریم؟ دیر نشه! (پروازم ساعت هشت و نیم بود ولی چون برای عمه‌ام مشکل پیش اومده بود میترسیدم!)

بابا: زوده! سعید خودش سر ساعت ۴ میاد دنبالمون دیگه (راننده فرودگاه که سر رفت و آمد عمه باهاش آشنا شدیم و آدم خوبیه)

خلاصه سعید یک ربع به چهار پیام داد دم در خونه ماست و من بدو پاشدم که برم! دیگه راه افتادیم سمت فرودگاه و انقدر این بشر آروم رانندگی کرد که با اینکه میشه از خونه ما تا فرودگاه رو بیست دقیقه‌ای رفت حد
راستی من یه نکته جدید رو هم متوجه شدم (هم سر کارمون یکی ازینا داریم هم خواهرم تا حدی این شکلیه و هم اینکه صابخونه قبلیم این شکلی بود و اینکه خیلی ازین موارد دیدم)
 
اینکه این ها به خودشون اجازه میدن درباره همه چیز و همه کس نظر بدن، یه جورایی rude هستن و پررو.
در ثانی خیلی زیاد این نظر دادن رو با توهین مخلوط میکنن.
یعنی میبینی طرف اومده میگه وای تو وقتی حرف کار میکنی بیخودی و الکی خیلی دقت میکنی. یا تو خیلی زیاد تمیز هستی و این بد هست. 
یا میبینی پشت
دانلود آهنگ پازل بند دنیام شدی رفت
دانلود آهنگ جدید پازل بند دنیام شدی رفت با دو کیفیت 128 و 320
Download Music Puzzle Band Called Donyam Shodi Raft With Tow Quality 128 – 320

حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم
مینوسیم امضا میکنم میمونم
عاشقی سخته خودم میدونم
تو کاریت نباشه بی سرتو بذار رو شونم
از خودم کم میکنم که بهت اضافه شه
تو نباشی هرچی که میخواد بشه اصلا بذار بشه
در میام تو روی هرکی که بخواد یه جوری با تو بد بشه
دنیام شدی رفت واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر ب
مشخصات رمان
نام:دزد دل
نویسنده:نرگس واثق
ژانر:عاشقانه-طنز-اجتماعی
تعداد صفحات:322
منبع:یک رمان
فرمت:PDF-APK-EPUB
قسمتی از رمان:
پوزخندی زدم و بی توجه بهش از کنارش گذشتم. حتی یک تشکر خشک و خالی‌هم نکردم. تو دلم عروسی بود خدا رو شکری زیر لب گفتم نگاهم به یک کوچه‌ی دنج و باریک کشیده شد. با سرعت خودم رو داخلش پرت کردم. خوشحال از کا ری که کرده بودم دست بردم سمت کیفم که دستم کشیده شد. برگشتم همون پسر چشم سبز بود. چینی به ابرو دادم و گفتم: 
– فرمایش؟
این بار او
سلام ^__^
گفته بودم مامن امنم لو رفته و اگر بنویسم با رمز مینویسم،اما پشیمون شدم،مثل قبل ادامه میدم و مینویسم؛بدونِ هرگونه خودسانسوری.
بریم سراغ موضوع اصلی،این پست و پست‌های آتی که نمیدونم دقیقا چندتا خواهد شد درباره‌ی اون سفر یک هفته‌ای هست که با دوستِ عزیزتر از جانم به بندرعباس رفتیم؛لکن یه سری اطلاعاتی رو باید از قبل بهتون بدم تا برسیم سر این بحث،لهذا این پست طویل است،اگه حوصله‌اشو ندارید از همینجا خداحافظی کنید:)) اگر دارید که فَبِها!
ساعت ۲بعد از ظهره 
تازه از سر کار برگشتم ،همسرم روی کاناپه دراز کشیده و ساق دستش روی چشماشه البته بوی جوراباش هم توی خونه کوچیکمون پیچیده! 
با صدای خسته سلام میکنم بدون اینکه تغییری در حالتش بده با صدای داغون تر از من جوابمو میده! 
یه جوری بود ،حس کردم گرفته اس ،همونطور که مقنعه ام رو در میاوردم ازش پرسیدم چیزی شده؟ گفت نه مگه قراره چیزی بشه؟ نشد یه بار من توی این خونه بخوام استراحت کنم و بازخواست نشم؟ 
مطمعن بودم یه چیزی شده ! رفتم تو اشپزخون
گاهی در مطالعه مشکلات و مسائل کشورمون سر در گم میشم. علتش اینه که مشکلات اقتصادی کشور چند وجهیه. ساده تر بخوام بگم باید فلسفه و منطق، روش شناسی و فلسفه علم، تاریخ، روانشناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی و اقتصاد رو با هم دونست تا بشه مشکل رو شناخت و واسش نسخه پیچید. از طرفی هر مطلبیو که یاد میگیرین باید مثل قطعات پازل سرجای خودش قرار بدین تا اون هدف کلی و شکل واحدی که دنبالشین از دست نره و شما گم نشین و به تناقض نرسین.  هر یک از جنبه های بالا رو که گ
انتخابات بعدیِ ریاست جُمهوری کِـیِـه؟
میخوام به روحانی رأی بدم!!!
آره درست شنیدی، تعجب نکن
یه دلیل خوب دارم
آخه رئیس جمهوری که روز تولدت رو یادش باشه و دقیقاً تو اون
روز خاص، کادویِ نقدی بریزه به حسابت، بسیار آدم شایسته، فهیم و قابلِ رأیی یِه!!



حالا حتی اگه اون هدیه نقدی، سودِ سهامِ عدالتی باشه که
مَمود داد
که دو ساله تو گلویِ سامانه هاشون گیر کرده
و ارزشش شیش سال پیش، یه میلیون تومن بود
ولی حسن زد زیر میز بازی و گفت فقط پونصد می اَرزه
حتی اگ
#بگو_سیب 
#پارت_سی‌و‌دو
واسه حاله عالیمه‌.یه حالی داری که دلیله خوشحالیمه.
چی میشه فاصلمون کم تر شه؟!
تا خستگیامون در شه٬ این حس هیجان آور شه٬عشقت دوبرابر شه.
هرچی بشه فرقی نداره انگار.
من مثله همیشه تب دار.
هرساعتی از شب بیدار٬ می خوام تورو با اصرار ٬ بیش تر از هر بار.
واست می میرم بازم‌.
تو رو اطرافم می بینم‌.
با تو ٬ تو فکره روزای بهتر از اینم‌.
این که کنارم می مونی واسم از هرچی بهتره.
خیلی دوست دارم که زمان اصلا نگذره.
چی میشه فاصلمون کم تر ش
دوست عزیز، سلام
چند شب پیش که به دلایل مختلف حالم گرفته بود، یه دفعه دلم خواست یه کتاب جدید شروع کنم. کتاب‌هایی که در حال خوندن‌شونم اعتراض کردن و حق هم دارن، چون دلشون می‌خواد زودتر خونده بشن و احتمالا حس می‌کنن من مسخره‌شون کردم! ولی نیاز داشتم یه کتاب جدید و رَوون بگیرم دستم. یه لحظه از ذهنم این حرف گذشت که بعضیا می‌گن کتابا پیداشون می‌کنن، یا یه کتاب رو موقعی خوندن که تصادفا مناسب همون وقت بوده. زیاد به این فکر توجه نکردم و کتاب مزایای
رو نیمکت نشسته بود؛ انقدر با دقت خیره شده بود به سنگفرش کف پارک که مشخص نبود چیز خاصی رو زیرنظر گرفته یا اینکه تو حال‌وهوای خودشه...پرسیدم چیزی شده؟ به خودش اومد و یه لحظه چش تو چش شدیم!سریع سرشو انداخت پایین و  گفت: "نه، هیچی".گفتم بذار دوباره بپرسم دو به شک بودم، که آخرش هم فکر کردم هی بخوام اصرارکنم، حرکت قشنگی نیست، اگه منو محرم بدونه سفره دلش رو باز می‌کنه. با گوشی خودمو سرگرم کردم، ولی زیرچشمی حواسم بهش بود...دیدم پاشد بدون اینکه نگاهی به
امروز ثبت‌نام مقدماتی بود، دیروز هم دروس پیشنهادی اومد. من در حالی‌که تصمیم داشتم از اتاق بیرون نرم، وقتی دیدم درسای پیشنهادیم عجیب غریبه شال و کلاه کردم رفتم دانشکده که ببینم استاد راهنمای گرامی چی می‌گه. توی دفترش بود ولی در رو از تو قفل کرده‌بود. مدتی وایسادم، بعد که اومد بیرون ازش پرسیدم وقت داره؟ گفت دارم می‌رم سمت عمران، اگه می‌شه بین راه بگو.
قدم‌زنان رفتیم سمت زیراکس عمران و راجع به درسا حرف زدیم. گفتم می‌خوام این درسا رو تابستو
رو نیمکت نشسته بود؛ انقدر با دقت خیره شده بود به سنگفرش کف پارک که مشخص نبود چیز خاصی رو زیرنظر گرفته یا اینکه تو حال‌وهوای خودشه...پرسیدم چیزی شده؟ به خودش اومد و یه لحظه چش تو چش شدیم!سریع سرشو انداخت پایین و  گفت: "نه، هیچی".گفتم بذار دوباره بپرسم دو به شک بودم، که آخرش هم فکر کردم هی بخوام اصرارکنم، حرکت قشنگی نیست، اگه منو محرم بدونه سفره دلش رو باز می‌کنه. با گوشی خودمو سرگرم کردم، ولی زیرچشمی حواسم بهش بود...دیدم پاشد بدون اینکه نگاهی به
رو نیمکت نشسته بود؛ انقدر با دقت خیره شده بود به سنگفرش کف پارک که مشخص نبود چیز خاصی رو زیرنظر گرفته یا اینکه تو حال‌وهوای خودشه...پرسیدم چیزی شده؟ به خودش اومد و یه لحظه چش تو چش شدیم!سریع سرشو انداخت پایین و  گفت: "نه، هیچی".گفتم بذار دوباره بپرسم دو به شک بودم، که آخرش هم فکر کردم هی بخوام اصرارکنم، حرکت قشنگی نیست، اگه منو محرم بدونه سفره دلش رو باز می‌کنه. با گوشی خودمو سرگرم کردم، ولی زیرچشمی حواسم بهش بود...دیدم پاشد بدون اینکه نگاهی به
من یه روزی
به دلیل بی جا و مکانی
و به دلیل بسیاری از اتفاقات که یه دلیلش ایجاد ان ها توسط دوست پسرم توی ایران بود،
مجبور شدم برم خونه دوست خواهرم
یه شب به عنوان مهمان ماندم
روم نشد بیشتر بمونم
بهشون گفتم پول میدم برای هر شب
و مدت خیلی کمی رو مهمان میشم
و چون من خانم وسواسیم پس خانه رو مثل دسته گل تمیز میکنم
و غذا میپزم
و وسط هال یا هرجا انها بخوان میخوابم
دم در هر جا
فقط اجازه بدن بخوابم
حتی مواد غذایی و... براشون میخریدم و غذا میپشختم. یعنی اون شب
سلام
 
اصلا نمی‌دونم این کتاب تو کتاب‌خونه‌م چیکار می‌کرد، قطعا نخریدمش (تازه! فهمیدم که اصولاً از همون چاپ اولش رایگان بوده)، هدیه هم نگرفتم؛ چندباری جلد و اسم‌شو دیده بودم ولی چون نمی‌دونستم از کجا اومده، سراغش نرفته بودم تا این‌که چند روز پیش بازش کردم که ببینم اصلا چی‌چی هست و این شد که خوندمش.
 
یک.
با توجه به این‌که کتاب، مقدمه‌ای جز یک پاراگراف از نویسنده که توضیحی کوتاه در چگونگی جنس نوشتن داستان داده، نداره و منم هیچ سابقه‌ای
نامه‌ای به گذشته
شجاع باشه. لطفا شجاع باش. التماس می‌کنم شجاع باش. از گفتن حرفات نترس. از قضاوت معلم‌هات نترس. از رفتار خلاف جریان آب نترس. از بیرون اومدن از حصار عرف و خرافه نترس. نهایتش اینه که آدم‌ها دوستت ندارن. به اطرافت که نگاه می‌کنی چند تا آدم می‌بینی که بتونی نظرشون رو محک قرار بدی؟ پس واقعا مهم نیست که آدم‌ها دوستت نداشته باشن. این غیرممکنه که کل دنیا ازت بدشون بیاد، پس نترس و سعی کن واقعا اون چیزی که فکر می‌کنی درسته رو بگی و انجا
آیا پسر مغرور جذابه ؟
اصلا ما آدم ها چرا باید غرور داشته باشیم ؟
این سوالاتی است که این مدت ذهنم را مشغول کرده و به شدت انرژیم را گرفته  بود.
دوستم حدود چندماه پیش با پسری فوق العاده مغرورآشنا شده بود از آن پسرهایی روی اعصاب ( البته از نظر من ).
همچنین ازآن مدل پسرای بود که دردانشگاه دخترا واسش سرو دست میشکوندن؛ و از چپ و راست بهش جزوه میدادن و کلی سر کلاس ها هواش را داشتن.
پسر مغرورکلاس مون بعد از چندین ماه به دوستم چراغ سبزنشان داد، چشم تون روز
 
نمیدونم اینکه همه چی با خیلی از جزئیات یادم میمونه خوبه یا بده؟ مثلا اینکه حتی تاریخ دقیق بعضی چیزا رو که اصلا هم مهم نیستن یادت باشه؛ اینکه حتی به دندونپزشکت بگی دی ماه ۹۲ فلان کار رو روی دندونم انجام دادی و اونم توی پرونده چک کنه و با تعجب بگه آره درسته؛ و خیلی چیزای دیگه..... ولی اینکه لحظه به لحظه‌ی سفر به کربلا رو یادمه رو خیلی دوست دارم.دیشب به زینب پیام دادم یادته دو سال پیش این موقع کجا بودی؟ گفت آبادان؟ بعد گفت نه کربلا بودیم و من گفتم
یه چی بودم چی شدم یه ساله...
یه وبلاگی این چالش رو گذاشته بود...که واقعا یادم نمیاد کی بود. ببخشید. لطفا بیاد خودشو معرفی کنه لینکش کنم. 
خلاصه اینکه...
من در طول یکسال، نمیشه گفت یه آدم دیگه شدم. یه سری چیزا یاد گرفتم و از یه سری چیزا واقعا ضربه خوردم و درس گرفتم. به جز یکی دو مورد، از هیچ نظر از خودم ناراضی نیستم.
از الان اعلام کنم که این پست برای هلن آینده است و احتمالا از خوندنش حوصلتون سر بره، پس صفحه رو ببندید و برید سراغ ستاره بعدی.
 
1)مدرسه:من
گاهی خیلی عصبانی می شم . از دست این دختر کوچولوی وروجک و غژغژو ...
 
خیلی از کوره در می رم .
 
نمیدونم چه کنم . نمیدونم تا حالا این مدلی شدید یا نه ؟!
 
یه دفعه اصلا انگار عین روح میرید تو آسمون از شدت فشار عصبی!!!
 
خنده داره ولی این مدلیه دیگه !
 
امروز ولی یه اتفاق نه چندان جدید روی داد
 
بارها اینجوری شده ها .
 
اگه تو اینستا هم یه سرچی کنید میبینید کلی کاریکاتور و ... براش ساختن .
 
موضوع جدیدی نیست که یه مادر ، صبح که از خواب پا میشه ،
 
ظاهر تر و تمی
#بگو_سیب 
#پارت_بیست‌و‌شش
صدای مامان از پشت خط بلند شد: یعنی هیچ کدومتون متعادل نیستین،گوشی رو بده به من پولاد کم بچزونش‌‌.
منتظر بودم گوشی رو بده به مامان اما قبلش با خنده گفت: موش شاید من باشم،اما پیری کلا برازنده ی خودته پیردختر...
جیغ بلندی کشیدم که صدای بلند مامان ساکتم کرد: چته دختر کر شدم!
لبم و گزیدم و تو دلم پولاد و مورد عنایت قرار دادم،سریع گوشی رو داده بود مامان و حرکتم و پیش بینی کرده بود: ببخشید مامان،سلام...
صداش دوباره مهربون شد:
سلام دوستان این داستان زیبا و عاشقانه رو دوست عزیزم شکیلا نوشته که من همراه با عکس های انیمه ای در بین متن ها گذاشتم.
شکیلا مدیر اینستاگرام instagram.com/animelove.ir  هست و میتونید همه پستاشو در اینستاگرام انیمه عاشقانه ببینید.

دیلینگ‌ دیلینگگ دیلینگ دلینگگگهایششش با چشمای خوابالو دنبال گوشیی لعنتی میگشتم تا زنگ هشدارو خاموشش کنمم،یاااا په کجاسستتتاخرششم‌مجبورم کرد سرمو از زیر لحاف گرم‌و نرمم‌بیارمم بیروننن
بلخره گوشیو پیدا کردمو زنگ هشدارو
چند روزه که هی هوس می‌کنم بنویسم. میرم سراغ کوه موضوعاتی که ردیف کردم. دو سه خط می‌نویسم، اما به دلم نمیشینه یا نمیدونم یه چیزی شبیه به این. امروز یهو به خودم اومدم که سارا! کم نویس شدی که داری ایرادگیر میشی! این شد که گفتم میام اینجا و یه چیزی مینویسم و تو پستو هم نمیذارم، سریع میگذارم که همگان ببیننش. به انتقادات سازنده و نسازنده دیگرانم گوش نمیدم. (اصلا منظورم به شخص خاصی نبودااا :)
3
سنجش خوب بود. از صبح اول صبح دنبال نشونه بودم دوباره. :/ وقتی
چند روزه که هی هوس می‌کنم بنویسم. میرم سراغ کوه موضوعاتی که ردیف کردم. دو سه خط می‌نویسم، اما به دلم نمیشینه یا نمیدونم یه چیزی شبیه به این. امروز یهو به خودم اومدم که سارا! کم نویس شدی که داری ایرادگیر میشی! این شد که گفتم میام اینجا و یه چیزی مینویسم و تو پستو هم نمیذارم، سریع میگذارم که همگان ببیننش. به انتقادات سازنده و نسازنده دیگرانم گوش نمیدم. (اصلا منظورم به شخص خاصی نبودااا :)
3
سنجش خوب بود. از صبح اول صبح دنبال نشونه بودم دوباره. :/ وقتی
یکی از بازدیدکنندگان محترم وبلاگ لطف کردن و خاطره‌ای که از یکی از اساتید محترم و البته سخت‌گیر خودشون دارن رو با قلم شیوا و جذاب، نوشتن. برای من که خوندنش بسیار جالب بود. امیدوارم برای شما هم همینطور باشه. من آمادگی دارم خاطرات این‌چنینی و دلنوشته‌های دانشجویان محترم رو در متن اصلی وبلاگ، که برای همیشه به یادگار خواهد موند، منتشر کنم. من وبلاگم رو جزو مایملک شخصی خودم نمیدونم. این وبلاگ متعلق به همه‌ی کسانی است که در فضای دانشگاه نفس میک
خاله اینا به جای دو روز یک هفته موندن و مقدمات عروسی من و سهره رو فراهم کردن.قرار شد یه صیغه محرمیت خونوادگی بینمون خونده بشه و عروسی بمونه اخر مرداد.
سهره هیچ حرفی نمی زد.حتی جواب بعله رو هم نداد و گفت : هرچی مامانو بابا بگن.
من جواب بعله رو از خودش می خواستم.
این یک هفته شرکت و تعطیل کردم و کارا رو سپردم به معاون شرکت و با هم رفتیم خرید با روشا و گاهی هم هم روشا هم سارنج.اما در تمام مدت همون سهره شیطون و پر حرف سکوت کرده بود . تو ماشین کنارم می نشس
 دخترخاله 2.    رمان 2              novel2
   ..خاله اینا به جای دو روز یک هفته موندن و مقدمات عروسی من و سهره رو فراهم کردن.قرار شد یه صیغه محرمیت خونوادگی بینمون خونده بشه و عروسی بمونه اخر مرداد.
سهره هیچ حرفی نمی زد.حتی جواب بعله رو هم نداد و گفت : هرچی مامانو بابا بگن.
من جواب بعله رو از خودش می خواستم.
این یک هفته شرکت و تعطیل کردم و کارا رو سپردم به معاون شرکت و با هم رفتیم خرید با روشا و گاهی هم هم روشا هم سارنج.اما در تمام مدت همون سهره شیطون و پ
چیزی که قرار است بنویسم ممکن است عاشقانه نباشد شاید مانند داستان زندگی معمولی آدمهایی باشد که روزی ه
زاران نفر مانند آنها را دیده ایم ،از کنار آنها گذر کرده ایم وحتی پیش خودمان فکر نکردیم که زندگی هر کدام از ما ممکن است
 رمانی باشد که هیچ وقت خوانده نشود .من رمان زندگی خودم را مینویسم چون به این باور رسیده ام که داستان یک زندگی را دختری با چشمان سیاه وپسری با عشق افسانه ای زیبا نمیکن.
دبلکه زیبایی داستان به آن است که خوانده شود ،فهمیده شود وح
چیزی که قرار است بنویسم ممکن است عاشقانه نباشد شاید مانند داستان زندگی معمولی آدمهایی باشد که روزی ه
زاران نفر مانند آنها را دیده ایم ،از کنار آنها گذر کرده ایم وحتی پیش خودمان فکر نکردیم که زندگی هر کدام از ما ممکن است
 رمانی باشد که هیچ وقت خوانده نشود .من رمان زندگی خودم را مینویسم چون به این باور رسیده ام که داستان یک زندگی را دختری با چشمان سیاه وپسری با عشق افسانه ای زیبا نمیکن.
دبلکه زیبایی داستان به آن است که خوانده شود ،فهمیده شود وح
چیزی که قرار است بنویسم ممکن است عاشقانه نباشد شاید مانند داستان زندگی معمولی آدمهایی باشد که روزی ه
زاران نفر مانند آنها را دیده ایم ،از کنار آنها گذر کرده ایم وحتی پیش خودمان فکر نکردیم که زندگی هر کدام از ما ممکن است
 رمانی باشد که هیچ وقت خوانده نشود .من رمان زندگی خودم را مینویسم چون به این باور رسیده ام که داستان یک زندگی را دختری با چشمان سیاه وپسری با عشق افسانه ای زیبا نمیکن.
دبلکه زیبایی داستان به آن است که خوانده شود ،فهمیده شود وح
چیزی که قرار است بنویسم ممکن است عاشقانه نباشد شاید مانند داستان زندگی معمولی آدمهایی باشد که روزی ه
زاران نفر مانند آنها را دیده ایم ،از کنار آنها گذر کرده ایم وحتی پیش خودمان فکر نکردیم که زندگی هر کدام از ما ممکن است
 رمانی باشد که هیچ وقت خوانده نشود .من رمان زندگی خودم را مینویسم چون به این باور رسیده ام که داستان یک زندگی را دختری با چشمان سیاه وپسری با عشق افسانه ای زیبا نمیکن.
دبلکه زیبایی داستان به آن است که خوانده شود ،فهمیده شود وح
چیزی که قرار است بنویسم ممکن است عاشقانه نباشد شاید مانند داستان زندگی معمولی آدمهایی باشد که روزی ه
زاران نفر مانند آنها را دیده ایم ،از کنار آنها گذر کرده ایم وحتی پیش خودمان فکر نکردیم که زندگی هر کدام از ما ممکن است

 رمانی باشد که هیچ وقت خوانده نشود .من رمان زندگی خودم را مینویسم چون به این باور رسیده ام که داستان یک زندگی را دختری با چشمان سیاه وپسری با عشق افسانه ای زیبا نمیکن.
دبلکه زیبایی داستان به آن است که خوانده شود ،فهمیده شود وح
چیزی که قرار است بنویسم ممکن است عاشقانه نباشد شاید مانند داستان زندگی معمولی آدمهایی باشد که روزی ه
زاران نفر مانند آنها را دیده ایم ،از کنار آنها گذر کرده ایم وحتی پیش خودمان فکر نکردیم که زندگی هر کدام از ما ممکن است

 رمانی باشد که هیچ وقت خوانده نشود .من رمان زندگی خودم را مینویسم چون به این باور رسیده ام که داستان یک زندگی را دختری با چشمان سیاه وپسری با عشق افسانه ای زیبا نمیکن.
دبلکه زیبایی داستان به آن است که خوانده شود ،فهمیده شود وح
چیزی که قرار است ب
نویسم ممکن است عاشقانه نباشد شاید مانند داستان زندگی معمولی آدمهایی باشد که روزی ه
زاران نفر مانند آنها را دیده ایم ،از کنار آنها گذر کرده ایم وحتی پیش خودمان فکر نکردیم که زندگی هر کدام از ما ممکن است

 رمانی باشد که هیچ وقت خوانده نشود .من رمان زندگی خودم را مینویسم چون به این باور رسیده ام که داستان یک زندگی را دختری با چشمان سیاه وپسری با عشق افسانه ای زیبا نمیکن.
دبلکه زیبایی داستان به آن است که خوانده شود ،فهمیده شود و

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها