نتایج جستجو برای عبارت :

ایران همیشه تنهاست

        
    تنها
زُل می زند،پُشتِ سکوتش نقطه چین ، تنهاست ؛تنهامجموعه ای از شعر هایِ خوش نشین، تنهاست؛تنها
نصف النهار ِهر نگاهش رو به قطبِ آرزوهایخ می زند چون بی جهت، رویِ زمین تنهاست؛تنها
ثبتِ حقایق می کند، گاهی، ولی این عکس ها تلخند قابِ دو چشمی که به قلبِ دوربین تنهاست؛تنها
هِی قهوه می نوشد اثر از فالِ خوب اما نمی بینددر حالِ او تأثیرِ گُنگِ کافئین تنهاست،تنها
تبعیدیِ عشق است‌ و در اعماقِ تفکیکی غریبانه ‌‌چون تکه ای جامانده از یک جو
زراعة الاسنان فی ایران
تهدف زراعة الاسنان فی ایران الى غرس زرعات معدنیة جدیدة مكان الاسنان، عن طریق استبدال الاسنان التالفة او المعطوبة، او لتعویض الاسنان المفقودة، وذلك نتیجة لامراض تتسبب فی تلف متقدم بالاسنان.زراعة الأسنان فی ایران لهدف تجمیلی ووظیفی، وهی تحل مكان الأسنان الطبیعیة. ودائمیة مدى الحیاة، كما نقوم بعملیات زرع الاسنان فی كل الحالات سواء كان عندكم سن مفقود واحد او اثنان او مجموعة.
تستخدم فی مراكز طب الاسنان فی ایران أفضل ا
زراعة الاسنان فی ایران
تهدف زراعة الاسنان فی ایران الى غرس زرعات معدنیة جدیدة مكان الاسنان، عن
طریق استبدال الاسنان التالفة او المعطوبة، او لتعویض الاسنان المفقودة،
وذلك نتیجة لامراض تتسبب فی تلف متقدم بالاسنان.
زراعة الأسنان فی ایران لهدف تجمیلی ووظیفی، وهی تحل مكان الأسنان
الطبیعیة. ودائمیة مدى الحیاة، كما نقوم بعملیات زرع الاسنان فی كل الحالات
سواء كان عندكم سن مفقود واحد او اثنان او مجموعة.
تستخدم فی مراكز طب الاسنان فی ایران أ
مدتی هست پرتو های خورشید به خواب رفتند و ماه آسمان را با حضورش خوشحال خواهد کرد. درخت به دنبال پا دیگری برای رفتن است ، شنزار برای نسیم آواز می خواند و چقدر تنهاست صخره... .
برگ ها به قطره های کشیده شده باران لبخند می زنند و چقدر زمان گذشته از خوابی که لاکپشت در لاک خود آغاز کرده بود، رود مثل همیشه پیش می رود و چقدر تنهاست تپه... .
ابرهای خشمگین امشب تمام ستاره های مظلوم را بلعیده اند، اما جغد پیر بر لب لانه اش امیدوارانه خیره شده است، شلاق های آسم
کربلامنتظرماست حسینش تنهاست/شورشی بهرامامت به دل آن صحراست/آسمان غرق تماشای شهادت طلبی/تشنگی زمزمه ای بهر وصال یکتاست/یک یکی جان بفدای پسرفاطمه اند/ناظرشورحماسه زبر عاشوراست/برسد داغ عظیمی به دل پاک حسین/اکبرواصغراو تشنه لب کرببلاست/علقمه منتظر مقدم عباس علی/قهرمان دوجهان زمزمه ای ازسقاست/لحظه سخت وداع است حسین وزینب/حاکم بردل خواهر همه جابامولاست/سخت شد وقت شهادت زبرخون خدا/گریه کن بهرمصائب همه اش برآقاست/بر ولایت همه لبیک سعادت داریم
 
آدم تو انتخاب‌هاش تنهاست ، همونطور که تو دلتنگی‌هاش تنهاست . همونطور که تو تمام زندگیش تنهاست . نیمه‌های شب از خواب بیدار میشی و دلت تنگه . بعد با خودت تکرار میکنی که اصلا انگار ما را با دل تنگ زاده‌اند . این جمله تمام سال‌های زندگیتو تو خودش جا داده ولی انقدر لوث و دستمالی شده که وقتی میگی انگار ما را با دل تنگ زاده‌اند هیچکس موهای تنش سیخ نمیشه بس که این جمله غمگینانه‌س . من نمیدونم چرا سهم ما از زندکی فقط بغض بود و تنهایی . و چرا هربار که
دانلود آهنگ میثم ابراهیمی مشک بی آب
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * مشک بی آب * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , میثم ابراهیمی باشید.
 
دانلود آهنگ میثم ابراهیمی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Meysam Ebrahimi called Mashke Bi Ab With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه میثم ابراهیمی به نام مشک بی آب
ماه شه کربلا اومد دوبارهدل بی قرار من آروم ندارهبشنوم روضه عباس حسینودو تا چشمام مث بارونا بب
*وصیتنامه*
امروز، حسین زمان تنهاست. امروز فرزند فاطمه در برابر سپاهیان کفر و ابرقدرت­های پست بی­ یاور است. من می ­روم شاید نینوایی را بیابم و در عاشورای دوران، هدیه ناقابلی را در راه پیروزی حق علیه باطل و اسلام بر کفر در پیشگاه مولایم مهدی(عج) تقدیم نمایم. وصیت من به ملت شهید پرور ایران این است که گوش به توطئه­ های مشرکین و منافقین ندهند و یاوران امام را، که در خط امام می­ باشند، با همه­ ی قدرت و وجود حمایت کنند.
 فرمانده ۲۲ساله گردان تخریب لشگ
میدانی رفیق راستش را بخواهی حالِ دخترکِ ساکنِ اتاق شیروانی خوب نیست!
همه چیز دارد و انگار هیچ چیز ندارد...
درددل دارد و مرهمی ندارد...
بغض دارد ولی اشک هایش خشکیده...
دخترک خسته است زیرا برای سال های زیادی بی وقفه قوی بود...
قوی بود...قوی...
هنوزهم در اجتماع مردم لبخند برلب دارد و در نگاه همیشه کنجکاو فامیل که میگویند پس این پزشکی کی تمام میشود میگوید چیزی نمانده...
هنوز در راهروی نفس گیر بیمارستان رویاهایش قدم برمیدارد...
هیچ سراغی از شیطنت ها و باز
کربلامنتظرماست حسینش تنهاست/شورشی بهرامامت به دل آن صحراست/آسمان غرق تماشای شهادت طلبی/تشنگی زمزمه ای بهر وصال یکتاست/یک یکی جان بفدای پسرفاطمه اند/ناظرشورحماسه زبر عاشوراست/برسد داغ عظیمی به دل پاک حسین/اکبرواصغراو تشنه لب کرببلاست/علقمه منتظر مقدم عباس علی/قهرمان دوجهان زمزمه ای ازسقاست/لحظه سخت وداع است حسین وزینب/حاکم بردل خواهر همه جابامولاست/سخت شد وقت شهادت زبرخون خدا/گریه کن بهرمصائب همه اش برآقاست/بر ولایت همه لبیک سعادت داریم
بشر ذاتا تنهاست.
و این تنهایی دارد روز بروز عمیق تر میشود.
و یک نماد آن لحظه هایی است که همه دور هم جمع شده اند اما در یک گوشه خزیده اند به درون گوشی هایشان... تنها در انبوه جمعیت.
و این تنهایی دارد روز بروز عمیق تر میشود چراکه داریم روابط اجتماعی واقعی مان را از دست میدهیم.
آخرین باری که تلفن را برداشتیم و زنگ زدیم  به رفیق جانی مان و یک دل سیر حرف زدیم و صدایش و حرفهایش را از عمق وجود شنیدینم کی بود؟؟
مال آن وقتهایی بود که اینستاگرام و... نبودند ک
گریان تو هر ذره دنیاست ، حسین(ع)عالم به تمنای تو مولاست ، حسین(ع)
بی عشق تو عشقی نشود با معنادلداری تو مرهم دلهاست ، حسین(ع)
پروانگی ام را تو ببین ، سوخته امای شمع که در واقعه تنهاست ، حسین(ع)
آن ساغر وحدت که توباشی ساقییک جرعه مرا اوج تعالی ست ، حسین(ع)
این روزها اصلا باورم نمی شود که دلش برایم تنگ شود...تماس نمی گیرد، جواب پیامک نمی دهد... وقتی جواب می دهد بی حوصله است...
کاش بتونم ازش دل بکنم قبل از این که آسیب بیشتری ببینم...
 
+ حتی این آخر سالی هم تلاشی برای بهبود رابطه مان نمی کند و فقط هر وقت تنهاست و بی حوصله و... حرف می زند، امازودتر از آن چه فکرش را بکنید فراموش می کند...
چند قطعه رباعی ناقابل پیشکش حضرت سید الکونین علیه السلام
آن کو به رگش خون خدا جاری بود
در ظهر بلا منتظر یاری بود
هر هشت و چهار کربلایند عجبا
زینب تک و تنها به پرستاری بود
در کرب و بلا چو نخل برخاست حسین
سر داد ولی هماره بر پاست حسین
دانی ز چه عاشقان او گریانند؟
چون همچو خدای خویش تنهاست حسین
 
 
در قیر شب
رنگ خاموشـے در طرح لب است
بانگـے از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه اے نیست در این تاریکـے
در و دیوار به هم پیوسته
سایه اے لغزد اگر روی زمین
نقش وهمـــے است ز بندے رسته
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است
روزگارے است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطــے مرده است
دست جادویـــے شب
در به روے من و غم مـــے بندد
مـــے کنم هر چه تلاش ،
او به من مـــے خندد
نقش هایـــے که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایـــے که فکندم در شب ،
بزرگ‌ترین ظلم را به حسین[علیه‌السلام] نه کوفه و کوفیان کردند و نه یزید و شمر ؛ بزرگ‌ترین ظالمان تاریخ ماییم که حسین را در نیزه و شمشیر و آب خلاصه کردیم ، حسین شهید راه آب نیست! حسین فدایی راه خداست، حسین شهید میدان عدالت‌طلبی و ظلم‌ستیزیست ، حسین همان‌کسیت که فریاد می‌زند "اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید"، ولی ما از حسین روضه‌ها و ذکر مصیب‌ها ساختیم فقط برای گریه‌ و شیون ، برای دوماه عزاداری و نذری دادن، برای شو‌ها و من‌منم کردن‌ها غ
1هیچوقت به اندازه ی الان امنیت خاطر از زندگی مشترک مون نداشتم. این آرامش و اطمینان وصف نشدنی ناشی از گذراندن اون دوران مزخرف و بد و پراسترس بود که خیلی ضربه بهم وارد کرد اما صبرم نتیجه داد و این روزها رو هم دیدم الحمدلله
2برای خاله جونم دعا کنید که بیمارستانه و برای دخترخاله عزیزم که همه ی کارها رو دوششه و دست تنهاست و خسته ی خسته..
 
وای خدا کانادا پر مرد تنهاست!
پر!
 
یعنی اگه به اینها بگی ببین من ازدواج کردم و سه تا بچه دارم و خوشبختم، بازم میگن میشه حالا یه رابطه شروع کنیم؟
شاید طلاق بگیری؟!
 
با اینکه میشه با فاحشه خوابید ولی مردها خیلی احساس تنهایی مطلق دارن.
 
مطلق.
 
بعدم که ریجکتشون میکنی داغون و نابود میشن.
هر روز بیشتر توی لاک خودم فرو رفتم و این ابدا دلیلی مثل اینکه آدم ها قدرنشناس، دو رو، بی معرفت، عوضی یا باقی چیزهای بد هستن و وای ننه من خیلی غریبم، نداشت. حتی به اینکه یه عقاب همیشه تنهاست ولی لاشخورها همیشه با همن هم مربوط نمیشد. من هر روز بیشتر توی لاک خودم فرو رفتم فقط چون تنهایی از توهم تنها نبودن خوشایندتر بود.
احساس میکنم یه متأهل تنها هستم.زنی که همسرش به ندرت بغلش میکنه،بهش نمیگه دوست دارم،بهش ابراز علاقه نمیکنه،بهش توجه نمیکنه...
نتیجه؟؟؟
زن جوونی که بیشتر اوقات عصبیه،دلخوره،غصه میخوره،تو تنهایی مدام گریه میکنه،بد خلقه...
نمیدونم میتونم پدرمو ببخشم یا نه...
در این ماه صیام آقا، میان بزم یازهرا
فقط ذکر فرج گویم، کجایی دلبر دل ها
زبان روزه دارانت فقط ذکر فرج گوید
ببین پیر خراسانی شده تنهاترین تنها
به فرهنگ زمین خورده، به چی دل خوش کند اصلاً؟
دل دریایی رهبر چرا طوفان شده حالا
سلیمان زمانی و برایت روضه می خوانم
تو قاسم داری و اما امان از روز عاشورا
***
قد یک نوجوان اصلاً چرا هم قد سقا شد؟
سر قاسم به روی نی، میان خیمه دعوا شد
چدر تنهاست رهبر ...
اگه یه روز یه دختر بچه یا پسر بچه از پنجره خونشون به شما سلام کرد، جوابشو بدید خوش حال میشه.شاید تنهاست، حوصلش سر رفته :)
جوابشو بدید ذوق میکنه.
+خواهرم میگه، خواهر زادم میره لب پنجره، به همه سلام میکنه
اقا سلاام
عمو سلاام
نی نی سلام
...
ولی کسی جوابشو نمیده ... پسر قشنگم!
مرغ دریایی بر فراز ساحل خلیج پرواز می‌کرد که موش را دید. از آسمان فرود آمد و پرسید: بال‌هایت کجاست؟زبان جانورها با هم فرق می‌کند، موش منظور پرنده را نفهمید؛ اما متوجه شد که دو تا چیز عجیب و غریب از آن حیوان آویزان است.موش فکر کرد که حتما یک جور بیماری دارد.مرغ دریایی فهمید که موش چشمهایش را به بال‌های او دوخته:» بیچاره. حتما جک و جانورها به او حمله کرده‌اند و گوش‌هایش کر شده‌ و بال‌هایش را برده‌اند.»با محبت موش را به منقار گرفت و او را به ا
توی ذهن گم شدن، از ویژگی هایش بود.
فهم کردن بدون کلمه!
و قطعا که تنهاست اوکه در ذهن زندگی می کند. گرچه، وسیع می شود و می فهمد، و با کلمات، با خودش بیان می کند.
 
تو فهمیدنِ بی کلمه را بلدی؟
 
اما حالا می خواهد تلاش کند، زبان را از بر کند.
وی، 14 سال پیش  تصمیم گرفت کلمه ها را فراموش کند. و فراموش کرد. که از قید کلمه و ساختار فرار کرده باشد. 
حالا اما، باز باید حافظ و ابتهاج خواند. سعدی و فردوسی و حتی مولانا.
باید کلمه را فهمید.
من قرنطینه شدمدر قرنطینه هوا سنگین استپشت این پنجره‌ها اماسرفه‌ها حامل ویروس کرونا هستندکه بلایی از چین است
آدم اینجا تنهاستو در این تنهاییجنگ اعصاب شدیدی همه جا جاریستآدم از خویش فراریستدر قرنطینه خراب است همه اعصابمیا که علّاف مجازی هستمیا همه در خوابم
به سراغ من اگر می‌آییدبهتر آن است نیاییدکه مبادا کرونامنتقل گردد و من هم کرونایی بشومنکند سرفه کنی، عطسه کنیو تَرک بردارددر و دیوار قرنطینه‌ی من
#حسین_شادمهر(با اجازه سهراب سپهری)
ترانه علیدوستیِ #آسمان_زرد_کم_عمق همانقدر تنهاست که صابر ابرِ این فیلم تنهاست. حقیقتی تلخ که با پایان فیلم طی چند روز در سرت سوت می کشد: "پایان همه چی در اوج خوشی" .و این یعنی تمام فیلم گم شدگی علیدوستی را می بینی و زمزمه های گاه و بی گاهش متعجبت می کند..علیدوستیِ این فیلم عجیب نیست. تتهاست و گم. تا سکانس انتهایی فیلم همه چیز خوب است. اما همین که صابر ابر در صندلی پشتی ماشین می نشیند و ساکت به بیرون زل می زند و ماشین حرکت می کند و صدای ابر می گوید "من
«یک جامعۀ منحط اگر یک دین مترقی داشته باشد و «آگاه» نباشد، مترقی نمی‌شود.. بلکه دین مترقی را در سطح منحط خودش پائین می‌آورد.. آنچه را که ما فاقد ِ آنیم ایمان و قدرت ایمان نیست، بلکه «عدم ِ معرفت» درست و منطقی و علمی به مسائلی است که بدان ایمان داریم..»
علی شریعتی، علی تنهاست
 
دست هایم خالی ، روی من هست سیاه ،
دل من در تب و تاب غم ها ،
حس تنهایی من ،
در کنار تو و دلداده ی من ،
حس یک ابر که در آغوشِ ،
آسمانها تنهاست ...
حس یک عربده ی بی برگشت ،
در دل کوهستان ،
حس یک رودِ نوازشگرِ پا ،
که کلامش به زبانِ آب است ،
غرق دنیاست دلم ،
و نیاموخته او لهجه ی آب ...
حس یک بیدل سرگشته ی کور ،
که مشامش به او فرمان می داد ،
از بد حادثه بینیِ دلش هم کور است !
دلم تشنه خواب است، خوابی طولانی از غروب آفتاب تا ظهر روز بعد انگار خستگی جسمی ماسیده به تنم. جالب است که این روزها خواب ممنوع است چون پدر نیاز به مراقبت دارد و مادر دست تنهاست و من خمار خمار در خانه می چرخم و دنبال اولین فرصتم که نه شب بخوابم تا هر وقت که شد .
من از "احمد محمود" فقط "همسایه‌ها" را خوانده‌ام. خوب هم نفهمیدم‌اش، ولی دوست‌اش داشتم. در قسمتی از "همسایه‌ها" می‌گوید "باید یاد بگیری که وقتی درگیر مبارزه هستی، درگیر احساس نباشی"نویسندگی همچون مبارزه است. احمد محمود در این وادی همچون یک فرمانده در جنگ، جنگید و احساسش را فراموش کرد. به قول خودش، می‌توانست شغلی با بیمه داشته باشد یا بازاری باشد، اما نویسندگی را برگزید. نویسندگی شغل نیست، و اگر شغلت بشود نویسندگی، یکی می‌شوی مانند "چارلز
دلم برای نوشتن تنگ میشه! بیشتر از نوشتن برای لحظه های مکث زندگی دلتنگم
دوست دارم بازم یه دفتری داشته باشم که خیلی بهم حس نوشتن بده و از دیدنش خوشحال بشم! راستی چه قدر شهر بدون اتوبوس ها دلگیر شده! البته شهر رو هم فقط توی فاصله ای که توی اسنپ نشستم می بینم! هیچ کجا مثل صندلی های اتوبوس برای تماشای یه شهر خوب نیست ...
 
آدم تا وقتی تنهاست لحظه ها انگار با تامل و زور می گذرن ، اما وقتی تنها نیستی انگار سوار هواپیما شده باشی! همه چیز تند می گذره! 
آدمی چه بی‌واسطه درد می‌کشد. آدمی در حضورِ تمام کسانش چه بی‌واسطه تنهاست. آدمی چه غریبانه فهم‌ناشده می‌میرد؛ آدمی چه ساده خطی روایت می‌شود، چه ساده نقطه‌ای در انتهای هیکلش می‌گذارند، چه ساده تمام می‌شود.
خطاب من به شماست؛ که دیگر نمی‌خواهم ببینمتان. و حتی بیشتر کلمه‌ای ندارم که برایتان بگویم. به تمام شما که زیستن در میانتان تصنع نامربوطی بود که یک عمر، ساده‌لوحانه مشغول خلقش بودم. به تمام شما، بدون استثنا، به تمام شما که من را می‌ش
پروردگارا! تو خود تنهایی و یگانه ای و تدبیر کرده ای در کار بشر که او را جفت بیافرینی که تنهایی تنها از آن توست و مخصوص مقام ربوبیت توست...
حالیا این چه سرنوشتی‌ست که انسان هر چقدر هم تنها نباشد بازهم تنهاست و تنهایی را حس می‌کند
هر چقدر هم در جمع باشد باز تنهایی را می‌بیند...
بارالها ! این تنهایی از آن توست و تو تنها می‌توانی انسان را از درد تنهایی برهانی
یا با درک وجودت که کار مخلصین است...
یا با فرستادن فرستادگانی از جنس انسان برای انسان که پی
"اندوه انسان بودن را حس کردم. موجودی فناپذیر که در ذات خود تنهاست، اما به توهم بودن با دیگران نیاز دارد. دوستان، بچه‌ها، عشاق. این توهم جذابی بود. توهمی بود که به راحتی می‌توانستی به آن خو بگیری."
از: انسان‌ها، نوشته‌ی مت هیگ،نشر هیرمند
 
علاج العقم فی ایران
یشیر علاج الخصوبة إلى الدواء المتبع من أجل مساعدة أولئك الذین یعانون من مشاكل الحمل ً. لذلك، یتم أخذ المساعدة الطبیة الاصطناعیة لمساعدتهم فی هذه العملیة. منذ أن تم استخدام علاج الخصوبة لعلاج حالات العقم عند المرضى، یشار إلیه أیضًا باسم "علاج العقم" (علاج الخصوبة). هذا النوع من المساعدة الطبیة الاصطناعیة  تساعد علی الإنجاب. و هذه العملیه فی تزاید یوما"بعد یوم.
site : www.dryouna.com
 
علاج العقم
العقم هو مرض یصیب جهاز التكاثر لدى
علاج العقم فی ایران
یشیر علاج الخصوبة إلى الدواء
المتبع من أجل مساعدة أولئك الذین یعانون من مشاكل الحمل ً. لذلك، یتم أخذ
المساعدة الطبیة الاصطناعیة لمساعدتهم فی هذه العملیة. منذ أن تم استخدام
علاج الخصوبة لعلاج حالات العقم عند المرضى، یشار إلیه أیضًا باسم "علاج
العقم" (علاج الخصوبة). هذا النوع من المساعدة الطبیة الاصطناعیة  تساعد
علی الإنجاب. و هذه العملیه فی تزاید یوما"بعد یوم.
site : www.dryouna.com

علاج العقم
العقم هو مرض یصیب جهاز التكاثر ل
well
 
من این قدرت رو دارم، که به عنوان یه دختر، و یه انسان! 
که یه کاری کردم با این جدی بدبخت
که بچه هم همه عکساشو دیلیت کرد، هم وضعیت خودش رو به last seen recently تغییر داده.
 
میدونین،
بهش اهمیت میدم،
چون وقتی من هیچی نبودم اون به من اهمیت داد.
از طرف آدم مزخرفیه و شخصیت مزخرفی داره، و بدقولو دروغگو و خالی بند و بهروز پیرپکاچکی هست،
ولی اینها دلیل نمیشه که من ازش غافل شم.
 
میدونم تنهاست
 
میدونم ب کمک نیاز داره.
 
ولی خب بنده، به عنوان یه خنگول، این قدر
حالا چون محرم شده، ما از الان تا یک ماه باید با نوحه هاتون له شیم؟ یادتون ندادن اگر دردمند و غمگینید، دلیل نمیشه بقیه رو ازار بدید؟ که اعتقاد شیاف نیس، امپول هاری نیس و تزریق نمیشه؟ که عذادار بودن به نعره زدن و الودگی صوتی ایجاد کردن تو خیابون نیس؟ یادتون ندادن با تیره کردن رنگ شهر، رنگ دلامون سفید و بی گناه نمیشه؟ هیچی یادتون ندادن نه؟ مغزاتون با پهن خالص پر شده عزیزانم. 

+یکی اومده پستامو از بالا تا پایین دیس لایک زده! وقتی دیدم، تا دو دقیق
شب که دست رحمتش را بر سر جنگل می‌کشید، همه‌ی عالم که می‌خوابید، او تازه بیدار می‌شد. تمام عمرش تنها بود. همدمی نداشت. بیدار که می‌شد، می‌رفت سر چشمه و با تصویرش در آب حرف می‌زد، چرا که تنها تصویرش او را می‌فهمید. یا لااقل چون چیزی نمی‌گفت، احساس می‌کرد می‌فهمد.
او فقط می‌توانست سر تکان دهد و حرف‌ها را تایید کند. شاید اگر او هم حرف می‌زد، متوجه می‌شد که او هم چیزی نمی‌فهمد.
شب که آغاز می‌شد، همه‌ی عالم که می‌خوابید، او تازه می‌فهمید
شب که دست رحمتش را بر سر جنگل می‌کشید، همه‌ی عالم که می‌خوابید، او تازه بیدار می‌شد. تمام عمرش تنها بود. همدمی نداشت. بیدار که می‌شد، می‌رفت سر چشمه و با تصویرش در آب حرف می‌زد، چرا که تنها تصویرش او را می‌فهمید. یا لااقل چون چیزی نمی‌گفت، احساس می‌کرد می‌فهمد.
او فقط می‌توانست سر تکان دهد و حرف‌ها را تایید کند. شاید اگر او هم حرف می‌زد، متوجه می‌شد که او هم چیزی نمی‌فهمد.
شب که آغاز می‌شد، همه‌ی عالم که می‌خوابید، او تازه می‌فهمید
درخلوت دل گریه کردم کربلارا/آگاه کردم درمصیبت مبتلارا/اشکم شده جاری برای حضرت دوست/یکدم تکاپوکرده ام وصل خدارا/براهل بیت پاک احمد اشک ریزان/حاضر شدم بادیده ودل نینوارا/این تیر گریه میزند هردشمن دین/کردم رفاقت شیعیان باولارا/باچشم دل دیدم یکایک آن شهیدان/تقدیم کرده جان شیرین آشنارا/درعلقمه غوغای دیگر بود برپا/عباس داده درس زیبای وفارا/برروی تل زینبیه خواهرش بود/دارد روایت میکند شورعزارا/آتش گرفته خیمه ها سجاد تنهاست/یارب دگرگون کن درآن ص
انگلیس، روحانیت ، پهلوی و مردم او را تنها گذاشتند و مایه ننگ است که مصدق هنوز تنهاست.
۲۹ اردی بهشت.
+ اگر تاریخ را نخواندید و برایتان روزی سوال پیش آمد که خیانت کارترین ها به این خاک چه کسانی بودند پاسخ تاریخ این است : ملی مذهبی ها.
بچه ها جدی گرگ زاده لاس میزد امشب با من
دیوث
خیلی ناراحت شدم.
وقت خوابش بود تحریک شده بود کاملا معلوم بود.
من هرگز و هرگز پیش نیومده موقع تحریک شدن با کسی حرف بزنم مگر اون آدم شریک زندگیم  عشقم باشه.
احمق.
بچه ها جدی حسودی میکنه :) گوگوری، دلم براش سوخت
دیشب داشت به من اثبات میکرد که من براش مهم نیستم (همیشه این کارو میکنه که ثابت کنه اهمیتی به من نمیده)
دلم سوخت :(
عزیزم.
من کلا دلم میسوزه برایکسی که تنهاست و عشقش هم لو رفته.
به زور همه ش بهم میگه تو
الان که توى ماشین نشستم و سرم رو تکیه دادم به شیشه سرد ماشین دارم به دختر بچه پست قبل فکر میکنم:(…خیلى تنهاست و سرد…خیلى داغونه!!!خدایا امشب رو تو هواش رو داشته باش…تو جاى حق نشستى بهش نگاه کن!!اون معصومیت نذار از بین بره…هنوز صداى جیغش و اون خونى که روى دماغش جارى بود جلو چشم هامه:(…کاشکى!!کاشکى یه قدرتى داشتم میتونستم نجاتش بدم…اما من هیچى نیستم!
همین که میفهمم هیچ کارى از دستم برنمیاد حالم از خودم بهم میخوره…اون مادر خراب کودکى اون بچه ر
دکتر کیم مارتز استاد روانشناسی و مسوول مرکز روانشناسی دانشگاه آلبرتا کانادا مقاله ای در باب مقایسه عشق سالم و ناسالم ارائه کرده اند:
عشق سالم: هر فرد محترم  است و  نیازهایش در نظر گرفته می شود.
عشق بیمار: احساس فشار می کنید از اینکه باید به فرد دیگری تبدیل شوید تا با شریکتان متناسب باشید.
عشق سالم: اعتماد و صداقت پایه اصلی رابطه هستند.
عشق بیمار: بی اعتمادی و احساس نا امنی در رابطه دیده می شود و افراد مرتب یکدیگر را چک می کنند.
عشق سالم: ارتبا
دختری دانشجوی رشته ی جامعه شناسی است و روسپی گری می کند، تنهاست و کسی برای تنهایی اش پشیزی ارزش قائل نیست، یک حوان کله شق به حساب عاشقش شده اما موجبات رنجشش را فراهم می آورد، و اما یک مشتری عجیب او که پیرمردی است نویسنده و مترجم که اتفاقا او هم تنهاست نه هوس باز.
تمام فیلم بیان کننده ی تنهایی این دختر (فروشنده) و آن پیرمرد (خریدار) است و گاهاً گریزی هم به عشق زده می شود.
شروع فیلم مثل اکثر سکانس های فیلم های عالیجناب کیارستمی خاص است. دختر روسپی
خودت گفتی:
همانا با هر سختی، آسانی ای هست
پس همانا با هر سختی، آسانی ای هست.
 
این فرمایشت، به یک معنا، اشاره نمیکنه به ظهور؟
سختی ای بالاتر و دردناکتر از این هست؟ فرمانروا بنظرت برای شیعه دردی از این بالاتر هست که امام داره اما نمی‌بینتش؟ امام داره ولی تنها...هم خودش تنهاست هم امامش...شیعه ای که دین داره اما بهش عمل نمیکنه...آرزوی رسیدن به لحظه ی دیدار فرمانروا رو داره، دیداری که هم خودش راضی باشه هم فرمانروا...آرزو داره اما تلاشی براش نمیکنه
هر روز که می‌گذرد بیشتر از هیاهوی زندگی اجتماعی- خانوادگی خسته می‌شومدلم می‌خواهد به منطقه‌ای دور در طبیعت پناه ببرم؛ جایی که آدم‌ها نیستند، جایی که صدای سکوت را بشنوم، جایی که در خلوت محض خودم باشم
خلوت و تنهایی و سکوت برای من معادل آرامش است
دوست دارم همین فردا کوله‌ام را بردارم و به مزرعه‌ای دور دست بروم، روزه‌ی سکوت بگیرم و تنها گوش کنم
اما آدم‌ها هر روز استدلال‌هایی مثل « ما اجتماعی خلق شدیم و تنهایی دوامی نداریم»، «آدمی که تنها
در اخبار امروز استقلال میخوانیم که شیخ دیاباته کیست و عملکردش چیست؟
یک سری گری لینکر های وطنی هستند که معتقدند دیاباته بازیکن نیست!بگذریم از اینکه بازیکنی سالها تو بهترین لیگ های جهان بازی کرده مثل لوشامپیونه و سری آ هیچوقت نمیتونه بازیکن بدی باشه با آن تعداد گل، بازیکنی که چهل بازی ملی هم داره! بازیکنی که با ۳ میلیون دلار با ارزش ترین بازیکن لیگ ایران تو ترانسفرمارکته!اما دیاباته بازیکن تو باکسه و یک فینیشر و برایش باید موقعیت خلق کنند نه
وقتی کسی گم ‌گشته ‌ای را در سفر دارددائم دلش با بی ‌قراری دردسر دارد
 
مشغول هر کاری که باشد باز ممکن نیستیک لحظه از چشم ‌انتظاری دست بردارد
 
ناخوش که باشی بدتر از هر درد , حیرانی ‌ستوقتی نمی‌ دانی چه دارویی اثر دارد !
 
از دست عالم خسته ‌ام , مثل یتیمی کهتنهاست ؛ در حالی که می‌ داند پدر دارد
 
وقتی همه هستند ؛ اما او که باید , نیستدر باغ باشی یا قفس ؛ فرقی مگر دارد ؟!
 
آه ای مسیحا , کی می ‌آیی , بی تو این دنیاوضعی شبیه حال و روز محتضر دارد
 
از
-----------------
دیشب فکر می کردم که موقع نوشتن دارم به یه چیز جدید فکر می کنم .. :))
رفت جلو و وسطاش بود دیدم "عیی وایی", دقیقا دارم می رسم به همونجایی که قبل از شروع کردن به این "چیزای جدید" داشتم بهش فکر می کردم :))
یکم خوشحال شدم, از این اکتشاف :)) و یکم ناراحت ... 
شاید یه تفکر کلی داشته باشم که هیچ چیز هیچ وقت خیلی دیر یا خیلی زود نیست ...
ولی واقعا, به این کلی نمی شه به قضیه نگاه کرد ... :))
حداقلش اینه که من فکر می کنم یه سری چیزا هر چه قدر هم که درست باشن , حتی اگ
#ترانهدارم از دست تو میرم ، من به جایی نرسیدمچشماتو قبله ی من کنبه خدایی نرسیدم
چه گناهی کرده قلبم که دلم شبیه دریاستتو که میری از کنارم یه کویر سرد و تنهاست
دلم آشوبه عزیزم، روزگارم تیره و تاربیا دستامو بگیر و در بیار از زیر آوار
بغض چند سالمو بشکن روزگار من سیاههمن فقط نگاتو میخوامنکنه اینم گناهه
پا به پای من بمون و قصه‌مونو تازه‌تر کناین روزا کنار من باشیه جهان و دس به سر کن
این هوا هوای درده، زنده باشی یا بمیریبایدم وقتی که رفتیواسه
درخلوت دل گریه کردم کربلارا/آگاه کردم درمصیبت مبتلارا/اشکم شده جاری برای حضرت دوست/یکدم تکاپوکرده ام وصل خدارا/براهل بیت پاک احمد اشک ریزان/حاضر شدم بادیده ودل نینوارا/این تیر گریه میزند هردشمن دین/کردم رفاقت شیعیان باولارا/باچشم دل دیدم یکایک آن شهیدان/تقدیم کرده جان شیرین آشنارا/درعلقمه غوغای دیگر بود برپا/عباس داده درس زیبای وفارا/برروی تل زینبیه خواهرش بود/دارد روایت میکند شورعزارا/آتش گرفته خیمه ها سجاد تنهاست/یارب دگرگون کن درآن ص
در تمامِ شب چراغی نیست، در تمامِ روز نیست یک فریاد...
چون شبانِ بی‌ ستاره ، قلبِ من تنهاست! ...
"احمد شاملو"


دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی‌بینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که می‌گریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمی‌بینم

                                       
کجایی شازده کوچولو؟ گلت را تنها و بی‌پناه رها کردی توی این سیاره‌‌ی رنج و کجا رفتی؟ اینجا شب‌ها سرد می‌شود و من بدون تو برای تحملش خیلی کم‌طاقتم. دلم برایت تنگ شده؛ خیلی زیاد... ولی حواسم هست که خودم گفتم برو. گل مغرور و خودخواهی بودم. تا وقتی بودی هم حسابی بهانه آوردم. هیچی نداشتم ولی باز قیافه ‌گرفتم. گفتم "دست‌دست نکن دیگر. این کارت خلق آدم را تنگ می‌کند. حالا که تصمیم گرفته‌ای بروی برو دیگر!" و این را گفتم چون که نمی‌خواستم تو اشکم را ب
جزء اون دسته آدم‌هایی بودم و شاید هنوز هم هستم که یه پایان تلخ رو به تلخی بی‌پایان ترجیح می‌دادم. برعکس اطرافیانی که انگار طاقتش رو نداشتند. یک ترسی همیشه زیر پوست‌هامون بود. وقتی موضوعی در اختیار من نبود، من هم محکوم به تحمل تلخی بی‌پایان می‌شدم و کم‌کم ترس زیر پوست من هم می‌رفت. محتاط می‌شدم و دلسوز. اما امروز فکر می‌کردم به پایان‌های تلخ. دیدم پایان تلخ هم می‌تونه بعد از خودش یه تلخی بی‌پایان به بار بیاره. صرفا تموم نمی‌شه که بره. ا
ماه می تابد از خم کوچه، چهره ای دائم الوضو داردپینه بر دستهاش و نعلینش اثر وصله و رفو داردمرد تنهاست، مرد غمگین است کمرش از فراق خم شده استساغر شادی اش اگر خالی است باده غم سبو سبو داردضربان صدای او جاریست: با یتیمی به خنده مشغول استسر تقیسم سهم بیت المال با صحابه بگو مگو داردباز امروز بغض نخلستان تا به سرحد انفجار رسید    باز امشب به استناد کمیل، ماه با چاه گفتگو داردکاه گلهای کوچه مرطوبند اشک دیوار را در آورده استناله خانم جوانی که  هرچه د
چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: «عمه جان» اما زن با بی حوصلگی جواب داد: «جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!» زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت.
 
به آرامی از پسرک پرسیدم: «عروسک را برای کی می خواهی بخری؟»
با بغض گفت: «برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد».
پرسیدم: «مگر خواهرت ک
در اخبار امروز استقلال میخوانیم که شیخ دیاباته کیست و عملکردش چیست؟
یک سری گری لینکر های وطنی هستند که معتقدند دیاباته بازیکن نیست!بگذریم از اینکه بازیکنی سالها تو بهترین لیگ های جهان بازی کرده مثل لوشامپیونه و سری آ هیچوقت نمیتونه بازیکن بدی باشه با آن تعداد گل، بازیکنی که چهل بازی ملی هم داره! بازیکنی که با ۳ میلیون دلار با ارزش ترین بازیکن لیگ ایران تو ترانسفرمارکته!اما دیاباته بازیکن تو باکسه و یک فینیشر و برایش باید موقعیت خلق کنند نه
دویست سال پیش دو دوست همسفر شده بودند از کوهها و دشتها گذشتند تا به جنگلی پر درخت رسیدند کمی که در جنگل پیش رفتند صدای خرناس یک خرس قهوه ایی بزرگ را شنیدند صدا آنقدر نزدیک بود که آن دو همسفر از ترس گیج شده بودند یکی از دوستان از درختی بالا رفت بدون توجه به دوستش و اینکه چه عاقبتی در انتظار اوست دوست دیگر که دید تنهاست خود را بر زمین انداخت چون شنیده بود خرس ها با مردگان کاری ندارند خرس که نزدیک شد سرش را نزدیک صورت مسافر بخت برگشته روی زمین کرد
دومین شبی هست که اینجام، خونه‌ی خواهرم. تنهاست. داشتیم می‌اومدیم یه سگ جلوی در خونه‌ش ایستاده بود. ما هم دور ایستادیم. مثل دو تا کابوی که می‌خوان با هم دوئل کنن، به هم زل زده بودیم و حرکت نمی‌کردیم. قدم اولو من برداشتم و گفتم نترس، نترس، بریم. فقط کلیدو دربیار آماده باشه. سگ هم راه افتاد. از کنار هم رد شدیم.
فیلم دیدن با خواهرم هیچ مزه نمیده. تمام مدت فیلم در حال چت کردن با شوهرشه. میگم نگاه نمی‌کنی که، چرا میگی فیلم بذار؟ میگه چرا دارم گوش می
-هل من ناصر ینصرنی؟این فریاد را می‌شنود، همان‌جا زیر سایه‌‌سار خیمه‌اش می‌نشیند. می‌داند کیست، چه می‌خواهد، چرا می‌جنگد، چرا اینجاست، چرا اینجاست، چرا اینجاست..آن نامهء بلند را او نیز امضا کرده بود، آن همه العجل یا مولای! را او نیز فریاد زده بود و اینک وقت آن بود که یاری‌اش کند ولی دنیا، دنیا بود! ولی نمی‌توانست آن همه ثروت را رها کند، نمی‌توانست فرزندانش را بگذارد و برود، نمی‌توانست زنانش را پی نیازهایشان بفرستد، نمی‌توانست آن مق
پشت لبخند هرزه ات زهریست
چشم هایت شرور و بی پروا
دختر روز های بارانی 
رنگ زرد دو چکمه ات غوغا
 
رد پایت همیشه هر جاهست
هرکجا حرفی از جدایی هست
هرکجا دست عاشقی تنهاست
بی گمان از تو رد پایی هست 
 
سخت سوزانده قلب شهری را
حرف هایی که بر زبان داری
پشت این چشم های رنگینت
جامی از زهر شوکران داری
 
وای وقتی که میروی از شهر
لرزه بر شانه ی درختان است
سرد و تاریک و آسمان گریان
بعد تو روز ها زمستان است.
 
پ ن ۱ داشتم بین پیامایی که به یکی از دوستام دادم جستجو
سلامخوش آمدی به غار تنهایی من که این روزها خودش هم تنهاست بی حضور من.قول میدهم که آشفته خواهم ماند و نوشت‌‌‌‌.قول نمیدهم که یاد گرفته‌باشم چطور از نعمت آشفتگی استفاده کنم.ولی ما یک‌جایی باید زورمان به این دنیای بی‌صاحب برسد.دنیا دیوانه شده. دیگر عقل و منطق نمیفهمد. بیا ما هم نفهمیم. من قول میدهم که عقل را کنار بگذارم.ما در کنار تمام آرزوها و انگیزه‌هایمان به یک ذهن آلوده و عصبانی نیاز داریم.آرزوهای ما برای محقق شدن عصیان میخواهد. زیر همه
پادشـــاه فـــــــصل ها پاییز
(این شعر قبلا تو کتاب ادبیاتم بود)
آسمانش را گرفته تنگ در آغوشابر، با آن پوستین سرد نمناکشباغ بی برگیروز و شب تنهاستبا سکوت پاک غمناکشساز او باران، سرودش بادجامه‌اش شولای عریانی ستور جز اینش جامه‌ای بایدبافته بس شعلهٔ زر تار ِ پودش باد
ادامه مطلب
قدیمی ها گفته اند، که بهترین دوست آدمی کتاب است. اما چقدر این دوستان خوب ما تنهایند و به آنها کم توجهی می شود. درصد کتاب خوان ها در جامعه ما بسیار کمتر از آن چیزی است که آمار می گوید.
در جامعه ای مثل ایران نه تنها مردم حاضر نیستند، برای خرید کتاب هزینه ای متحمل شوند بلکه به کتاب های رایگان هم روی خوش نشان نمی دهند. اگر دقت کرده باشید وقتی کتاب یا مجله ای رایگان در مترو یا هر جای دیگری توزیع می شود، کمتر کسی حاضر میشود داوطلبانه آن را دریافت کنند.
در برابر احساس ناگوار تنهایی، ضعف، دلتنگی، عصبانیت، بی‌صبری و هزار احساس دیگر که آنقدر در هم رفته اند که نمی‌شود برایشان اسم گذاشت، من صبور نیستم و نبوده‌ام انگار همواره پی تو گشته ام تا شاید بیایی و با جادو...می‌گویی اما کاری از من ساخته نیست، راست می‌گویی! صادقانه و شفاف.
اما من...
بهتر است کمتر شام بخورم، شب ها را بخوابم، از شبکه‌های اجتماعی کمتر استفاده کنم، مشورت کنم و سر خودم را شلوغ کنم تا این احساسات مجال بروز نداشته باشند یا کارها
 
"دلم براى باغچه مى سوزد."
کسی به فکر گل ها نیستکسی به فکر ماهی ها نیستکسی نمی خواهدباورکند که باغچه دارد می میردکه قلب باغچه درزیر آفتاب ورم کرده استکه ذهن باغچه دارد آرام آراماز خاطرات سبز تهی می شودو حس باغچه انگارچیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست.حیاط خانه ما تنهاستحیاط خانه ی مادر انتظار بارش یک ابر ناشناسخمیازه میکشدو حوض خانه ی ما خالی استستاره های کوچک بی تجربهاز ارتفاع درختان به خاک می افتدو از میان پنجره های پریده رنگ خانه
حدود یکسالی هست که بعضی شب ها با خانمم میرم شبستان و اونجا چایی و غذا میخوریم . شبستان یک سفره خانه سنتی هست . الان دیگه من اونجا خودمانی شدم و میرم توی آشپزخونه کمک میکنم . آخه به من میگه بیا با هم اینجا شریک بشیم ولی من میگم خب پول ندارم . میگه : 40 یا 50 میلیون تومان هم بیاری خوبه . میگم خب الان هیچی ندارم . بهش میگم آخه خونه درست کردم و ماشین هم خریدم همش با وام هست و قرض . حسن به من میگه تو خودتو خشک میگیری میدونم خیلی پول داری .
خلاصه حسن فعلاً در ش
رز قرمز
روی پله های حیاط نشسته بود و به گلهای ریز و درشت باغچه نگاه میکرد.
آفتاب دم ظهر نمیذاشت عطر یاس توی حیاط خونه بپیچه و دخترک با عطرش مست بشه.
چندتا از برگهای گلدون شمعدونی زردو پلاسیده شده بودند و باید چیده می شدند.
خاک کاکتوسها کامل خشک شده بود و نیاز به آب داشت.
حیاط خونه باید حسابی آب و جارو میشد و کلی کار دیگه که دل و دماغ انجامش رو نداشت.
زانوهاش رو بغل گرفت و سرش رو چسبوند به دیوار .جوری که فکر میکردی همه غمهای دنیا رو داره.
صدای دعوای
روز تولدم، هر وقتی و هر جوری که باشه، هر قدرم که سخت گرفتنم برای خوب بودنش شرایطو "اونطور که باید" خوب پیش نبره، بازم به خاطره ها و عکسا و فیلما که نگاه می کنم جزو حال خوشترین روزهای زندگیه...
هر قدرم که خوب نباشم...!
فکر کرده بودم چرا هر روز همون روز تولد نباشه؟
اما نشد...
امروز وقتی بهش فکر کردم، بازم  همینو گفنم. که چرا هر روز، روز تولد نباشه؟
اما خب... باز خوبه که "روز تولدی" هست!
و مهسایی که آیدا شاه قاسمی گوش کنان حال خوش دارد! دست کم لحظه هایی از
آن روزها رفتند آن روزهای خوب آن روزهای سالم سرشار آن آسمان های پر از پولک آن شاخساران پر از گیلاس آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر آن بام های باد بادکهای بازیگوش آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها آن روزها رفتند آن روزها یی کز شکاف پلکهای من آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می جوشید چشمم به روی هر چه می لغزید آنرا چو شیر تازه می نوشید گویی میان مردمکهایم خرگوش نا آرام شادی بود هر صبحدم با آفتاب پیر به دشتهای نا شناس جستجو می رفت ش
از جمله فواید تابستان برای یک دانشجو این است که حالا می تواند با خیال راحت به دنیای «شب بیداری» پا بگذارد.نه دیگر نگران کلاس بیهوده هشت صبح است و نگران امتحانی که خرابش کند!!می تواند پشت میز دوست داشتنی اش بشیند و و کتابی باز کند و در سکوت بینظیر شب غرقش شود. می تواند لپ تاپش را روشن کند و فیلم نابی ببیند.می تواند از پنجره اتاقش به بیرون خیره شود و به صدای جیرجیرک ها گوش بسپارد.می تواند قلمی بردارد و دفترچه خاطراتش را باز کند و از اعماق ذهنش خاط
متن آهنگ سیل شایع به همراهی هیدن-متن آهنگ
 
 
چشا رو به اَبراستووی عمقم خود غواص
نوک پا سر بالا دست بازسلامتی هر کسی تنهاست
دنبال اسم در کردن لا دُخیاس یاروکار خفنش اینه دیشب تووی پاسگاه بود
میگن شایع داره توو صداش داروارادتِ یه شهر باهامه چراغ خاموش
نه عکس توو بنز داره حاجیتنه اگه جایی یه گنده ای باشه لای پاشیم
شناس شهر نیستم با پلاک وارداتیصِدام معروفه عِین صدای آژیر
یه سری کِی وقت کردن لاشی شن اِنقدکی وقت کردن استاد نقاشی شن اِنقد
حاجی مل
اگر بدانید امام زمان ارواحنافداه چقدر مشتاق هستند که بین شما باشند! وقتی شما چه با توجه و چه بی توجه در خانه ات نشسته ای و به یاد امام زمان ارواحنافداه می افتی،امام زمان ارواحنافداه به یادت می افتد. 
یعنی آقا خواسته و یادت بوده، تو هم قلبت متوجه شده و یک دفعه به آن مغناطیس بزرگ کشیده شده که همه عالم را جذب کرده است. قلبت یک دفعه به یاد امام زمان ارواحنافداه می افتد. می گویی: آقاجان! می فرماید: جانم! (حالا تو نمی شنوی و گوش تو به خاطر گناه سنگین اس
شما میگین گرگ زاده رو اینجا معرفی کن تا آبروش بره و تنبیه شه و یواشکی اینجا رو نخونه و منو با این حرفها اذیت نکنه یا از پیش اطلاعات برداشت نکنه.
حقیقتش من اینکارو نمیکنم نه با اون نه با هیچ کس دیگه.
دقت کنین، آدم کاری رو میکنه که اونجوری تربیت شده و یا داره زندگی میکنه.
زندگی توی غرب برای جنس مذکر ایرانی خیلی خیلی سخته.
فکر کنین اون بدبخت توی زندگیش بهش هر روز فشار وارد میشه
تنهایی
بی کسی
سوسول بودن
و...
من پسر مشابهش خیلی زیاد دیدم
همین که اینجا
دیگه به سبک نوشتن نویسنده ی کتابی که دارم می خونم عادت کردم.می تونم به جرئت بگم جزو کتاب های مورد علاقه ی منه. :) با این حال دلم برای شخصیت اصلی دوم کتاب می سوزه.بیچاره معلومه که تنهاست.خب به هر حال کسانی که خیلی دوستش دارن الان اطرافشن. :) حدود 50 صفحه ی دیگه به پایان کتاب مونده و من از همین الان احساس می کنم که دلم برای شخصیت های کتاب تنگ می شه. :) دیروز فهمیدم که کتابی که دارم می خونم هنوز ادامه داره و ادامه اش توی دوتا کتاب دیگه است.متاسفانه دو کتا
یه وقتایی آدم دلگیره 
دلسرده 
تنهاست، غمگینه 
دنبال یه شادیِ هرچند کوچیکه
دنبال یه چیزی میگرده که ازش آرامش بگیره 
فکر میکنه چیکار کنه بره کجا چی بگیره چیکار کنه 
چشم وا میکنه میبینه تویِ یه گلخونه‌اس 
پر از گل و گیاه 
کوچیک و بزرگ 
رنگی و سبز 
موندگارو ناموندگار
بعضیاش ساده ان ولی مقاومن و بعضیاش فقط زیبایی دارن و دو روز نری سراغش داغون شدن
یکیش مراقبت بیشتری میخواد حساس تره 
یکیش هست تو تا سه ماه هم بهش سر نزنی رسیدگی نکنی آخ نمیگه 
یکی
چرا باید همه با هم تنها باشیم چرا تنها های عالم هم دیگه رو از تنهایی در نمیارن
یه چیزی بگم فقط خدا نیست که تنهاست ما ادمام تنهاییم و این تنهایی هم لازمه ما آدما یه عده تنهاییم که یه زندگی جمعی ساختیم و این طبیعیه . آدما با هم متفاوتن پس نباید توقع داشته باشیم که ما رو بفهمن .اگه بیشتر هم رو تحمل میکردیم انقدر تنها نبودیم .اگه خودمون رو با همه داشته و نداشته هامون دوست داشتیم همه چی حتی تنهایی مون برامون ارزشمند بود .
قبلش که پیام های پست " چرا هی
آواز سال نو
اسکروچ مردی خسیس و بداخلاق که در آستانه کریسمس با تنگ نظری خود قلب منشی همیشه وفادارش را می شکند و در شب کریسمس طبق معمول تنهاست تا اینکه ارواح کریسمس به سراغ او می آیند و او را با خود در سفری طولانی همراه می کنند تا چشم او را به اعمال زشتش باز کنند.
این توصیفیه که در سایتی که فیلم رو ازش دیدم نوشته بود.
اولین چیزیکه منو جذب خودش کرد سال تولید فیلم و کیفیت ساخت اون بود. این انیمیشن خیلی به واقعیت نزدیک بود انگار ادم هاش واقعی بودن حال
به خود قویِ جسورِ مسلطِ منطقی این روزام افتخار میکنمبه خودِ نترسِ پرتلاشِ جنگنده ی طفلی این روزامخودی که تنهایی تحمل میکنهتنهایی می ایستهتنهایی میجنگهتنهایی از خودش، از تصمیم هاش، از انتخاباش دفاع میکنهخودی که نمیذاره اشکاش، بی موقع بریزه و هر چی رشته، پنبه شه!خودی که تنهایی بار چند نفر رو به دوش یکشه و دم نمیزنهخودی که میترسه، از امروز، از فردا، از آینده، از سرنوشتش...اما بازم میره جلو،اما بازم میجنگه!خودی که بغض داره اما با یه لیوان آب س
در دریایی از عبث گم شده بودم دریایی تا نصفه غرق شده در طعم شرین خیال داشتن تمنا. درون قایقی چوبی نهاد، هندزفری توی گوشم و قدم زنان دوره میکردم خاطرات شیرینی از عشق واقعی ام که روی عرشه ی آن کشتی ای بود که ازش جا ماندم. آب جمع شده در حفره دهانم را قورت میدهم چه شیرین راحت الحلقوم می شود. چشم در پشتت دارم تو میروی نه با قلبت ولی میروی همان دم که می روی وجودت به اینجا عادت ندارد دنبالت تلوخوران راه می افتد. انگار نه میتوانی همه دلت را با خودت ببری نه
دوران دبیرستان یه رفیق داشتم که همه مسخره‌ش میکردن.نه قیافه‌ش بد بود، نه لباس پوشیدنش، نه درسش... مسخره‌ش میکردن چون با خودش حرف می‌زد! سر کلاس از خودش می‌پرسید امروز امتحان شیمی داریم؟ خودش جواب می‌داد آره... زنگ تفریح از خودش می‌پرسید نوشابه می‌خوری؟ خودش می‌گفت آره... بعد از امتحان از خودش می‌پرسید چند تا غلط نوشتی؟ خودش جواب می‌داد یکی... وقتی با کسی حرف می‌زد مثل همه بود ولی امان از وقتی که تنها می‌شد. شروع می‌کرد حرف زدن با خودش... ب
من دیدم شهروندانی غربی رو که در توئیتها و پستهای فیسبوک و اینستای خود خیلی محکم از ایران دفاع میکنن. ولی همین افراد حاضر نیستن کوچکترین اصول ادب رو با یه یک شهروند ایرانی ساکن در کشورهای غربی به جا بیارند. موضوع ایران یک موضع با کلاس برای آدمهایی شده است که خواهان افاضه فضل هستند. خوشمون نیاد که آدمی که حتی پاش رو تو ایران نذاشته و از شرایط طبقات مختلف این جامعه چیزی نمیدونه از مشکلات ما برای ساخت کردیت و وجه اجتماعی خودش سوء استفاده کنه. این
من دیدم شهروندانی غربی رو که در توئیتها و پستهای فیسبوک و اینستای خود خیلی محکم از ایران دفاع میکنن. ولی همین افراد حاضر نیستن کوچکترین اصول ادب رو با یه یک شهروند ایرانی ساکن در کشورهای غربی به جا بیارند. موضوع ایران یک موضع با کلاس برای آدمهایی شده است که خواهان افاضه فضل هستند. خوشمون نیاد که آدمی که حتی پاش رو تو ایران نذاشته و از شرایط طبقات مختلف این جامعه چیزی نمیدونه از مشکلات ما برای ساخت کردیت و وجه اجتماعی خودش سوء استفاده کنه. این
 
 
 
حس می‌کنم عمرم به دنیا نیستاون رفته و روح ِ من این‌جا نیستگفته بهم تنهاست اما... نیستهرکی یه سایه با خودش داره
 
من شک ندارم با یکی دیگه...از من گذشته تا یکی دیگه...عشق ِ منه اما یکی دیگه...بغضم نمی‌ذاره بگم چی شد...
 
عطر ِ غریب ِ تو شب ِ موهاش...چلچله‌های طاق ِ ابروهاش...چشماش... اون دو تا پرستوهاش...کوچیدن از من... بر نمی‌گردن...
 
عین ِ خوره افتاده به جونماین‌که من عشق چندم اونم؟با این‌که می‌دونم... نمی‌دونماین گله‌رُ تا چند بشمارم؟
 
موهاش ا
نمیدونم چه طوری بگم این روزا از نظر روحی اصلا پایدار نیستم..مثل یه ماهی کوچولو افتادم توی ساحل یه اقیانوس، نزدیک آب...با وجودی که یک روز آرزوم بوده که اینجا باشم ..اما الان دیگه میترسم این یه قدم آخر رو بردارم ..می دونی چی من رو تو این مسیر پر فراز و نشیب انداخت؟؟یه دنباله ریاضیاتی...که انقدر دنبالش دویدم تا که به اینجایی که هستم رسیدم..به این اتاق جادویی...
من طعم گس و تلخ طلاق رو چشیدم..انگار که تو این مدت هیچ کدوم از موفقیت ها مو نتونستم باور کنم..
به پهنه ی دریا نگاه کرد و دانست که چقدر تنهاست













متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">
امام صادق  فرمود امیرالمومنین  ع  برای مرتبه دوم مردم را بجنگ معاویه بر انگیخت چون مردم انجمن گشتند ب سخنرانی بر خاست و فرمود ستایش خدای راست که یگانه و یکتا وبی نیاز و تنهاست بود او از چیزی نیست و آفرینش از چیزی نبوده آها با قدرتی آفریده که بسببآن از همه چیز جدا شده و همه چیز آز او جدا گشته آیت برای او صفتیکه بدان توان رسید نباشد و ح دیکه برای آن مثل آورند نیست آرایش لعتهااز تو صیف آو ناتوان وستودنهای گوناگون در آنجا کنم کشته وزیران است ر اه
الان یه نفر اومد تق تق تق از حیاط زد به پنجره ی ما :/ من اول فکر کردم اشتباه شنیدم ول نمیکرد یعنی قلب منو مها اومد تو دهنمون مگه مرض داری اخه :/ کار داری در خونه رو بزن. هرچند که میزدم ما باز نمیکردیم اما خب یه بارم یکی ساعت یک نصف شب زنگ در خونه رو زد در توی ساختمون رو. :/ واقعا اینا بیماری بابام زنگ زد مدیر ساختمون اونم گفت طبقه بالاییمون یه خواهر برادرن که خواهر میر سر کار تا ۱۱ شب داداشه حتما میخواسنه یه شیطنتی کنه :///// این شیطنت نیست بیماری. مردم
سلام دوستان 
من با یه مسئله ای رو به رو شدم نمیدونم باید چیکار بکنم یا اصلا کاری بکنم یا نه؟!
قضیه از این قراره که من تو آپارتمان زندکی میکنم. تو ساختمون ما یکی از طبقات یه دختر ۱۸ساله و یکی دیگه شون یه پسر ۲۲ ساله دارن که اینها با هم دوست هستن و خانواده پسر اطلاع دارن و به شدت مخالفن.
چون چند باری تو راه پله با هم دیدن شون و یه بار هم پدر پسر وقتی اومده خونه دیده که این دختر تو خونه شونه و به شدت عصبانی شده چندین بارم دیدن که وقتی دختر خانوم تنهاس
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز پر از اتفاق بود...
فاطمه ای که میلرزید فاطمه ای که خیس عرق شده بود از شدت فشار روحی...
تا پاش رسید به خونه محبوبش قلبش آروم شد آروم آروم آروم
از دیروز بعد ازظهر تا امروز صبح هوای حرم تنفس کردم پامو بیرون نذاشتم نفس کشیدم و پلک زدم و حرف زدم هنوز هم دلم هوای حرم میطلبید ولی مجبور بودم بیام سر کار...
حالم اصلا قابل مقایسه با دیروز قبل از ورود به حرم نیست
الحمدلله...از اعماق قلبم الحمد لله
دلم یه جوریه ولی پر از صبوریه
من چ
روزی روبروی جنگل های سرسبز مازنداران دختری بود که به ساحل دریا می رفت بعد از مدرسه ظهرها و یکی دو ساعت همینطور اشک میریخت و حس می کرد تنهاست و کسی را ندارد میگفت دنیا بی رحم شده چه بلایی به سر مردم آمده چرا همه گرگ شده اند چرا من انقدر تنهایم او نمی دانست که از مهر و محبت مادرش که چند سالی بود پرکشیده بود میسوخت و هنوز که هنوزه با او قهر بود او گریه می کرد و پرندگان وحشی دریا هم مانند کلاغ بالای سرش جمع میشدند در کنار دریا زار زار می نالیدند دخت
 روزمبا سرگیجه شروع شد با سرگیجه ادامه پیدا کرد و با سرگیج داره تموم میشهدلیلش رو نمیدونم ولی حس خوبی هم نسبت به دلیلش ندارممثل درد استخوان هام که دوسال پیش پنج دکتر متفاوت رفتم هیچکدوم تشخیص هیچ بیماری ندادند وفقط دارو های تقویتی به خورد من دادنالبته امروز حسابی سرمم شلوغ بودمن مسئول روابط عمومی یک نشریه دانشجویی هم هستمو خب امروز روز جذب نیرو بوداز فعالیت نشریاتی خسته شدمکار سختیه نسبتا به بقیه کارهای نشریهفعالیت توی چندین شبکه اجتماع
خواهرم پرسید "چی دارین با چای بخوریم؟"
گفتم "هیچی." و بعد به ذهنم آمد خرما داریم. گفتم خرما و کمی بیشتر فکر کردم، توت خشک، گز، سوهان، باسلق، کشمش! شاید اگر بیشتر فکر کنم باز هم چیزهایی به یادم بیاید که در خانه داریم و می‌شود با چای خورد. ولی خب ما اصلا به آن‌ها نگاه هم نمی‌کنیم. چایمان را تلخ یا با قند می‌خوریم و آن‌ها همین‌طور در یخچال می‌مانند، سالی ماهی، یکی دو تا می‌آوریم می‌خوریم و بعد می‌گندند و بقیه را می‌ریزیم دور! حالا نه همیشه و ن
ناخوش که باشی بدتر از هر درد، حیرانی‌ست
وقتی نمی دانی چه دارویی اثر دارد

از دست عالم خسته‌ام، مثل یتیمی که
تنهاست؛ در حالی که می‌داند پدر دارد.
#محمد_صمیمی
وقتی همه هستند اما او که باید نیست
در باغ باشی یا قفس؛ فرقی مگر دارد؟!

این درد دل‌ها هم همه از روی دلتنگی‌ست،
ما بی خبر هستیم،... او از ما خبر دارد
آه ای مسیحا، کی می‌آیی، بی تو این دنیا
وضعی شبیه حال و روز محتضر دارد

از رقّه تا کشمیر، از بغداد تا پاریس...
عالم مگر شکلی از این آماده‌تر
 وقتی شخصی حتی به چیزای الکی زیاد میخنده ،مطمئن باشید که عمیقا غمگینه .
 وقتی کسی زیاد میخوابه ، مطمئن باشید که تنهاست .
 وقتی شخصی کم حرف میزنه و اگر هم حرف بزنه حرفشو سریع میگه ، مطمئن باشید که رازی رو حفظ میکنه .
 وقتی کسی نمیتونه گریه کنه نشون دهنده شکنندگی و ضعف اونه .
 وقتی کسی غیر عادی غذا میخوره بدونید که اضطراب داره .
 وقتی کسی واسه چیزای کوچیک گریه میکنه ، یعنی دل بی گناه و نرمی داره .
 اگه کسی به خاطر چیزای احمقانه و کوچیک از دستت عصبا
سلام...
این روزا خیلی حس خوبی داره...
انگار از قبل راحت تر میتونم با گرسنگی و تشنگی کنار بیام^...^
توی یکی از کتابامون امسال نوشته بود که روزه گرفتن مثل این میمونه که بدنتو از اینهمه خورد و خوراک های متنوع که بعضی هاشون برای بدن مضرن خونه تکونی کنی...
این ماه،ماه خونه تکونی هممونه...خونه تکونی دسته جمعی...
همه جا از برکات فراوان این ماه نوشته شده...بزرگتر ها سفارش میکنن قدر این ماه عزیز رو بدونیم...
اما نمیدونم چجوری داره می گذره...اصا انگار متوجه گذر ش
 
کارگردان:بایرام فضلی
ژانر:اجتماعی
بازیگران:نورگل یشیلچای، فرهاد اصلانی، لیلا زارع، لیلا موسوی، محرم زینالزاده، میثم پویانفر، علی اکبر جعفری، هوشنگ رادی پور، منظر لشگری
 
خلاصه داستان:یدالله یک سال است زنش را از دست داده و حالا غمگین است. او شبها در خانه بزرگ و قدیمی اش تنهاست تا این که اتفاق جدیدی برایش رخ می دهد.
ادامه مطلب
امروز یه شاخه از میخک هایی که آقایِ میم آخرین بار آورده بود رو برداشتم با یه جلد کتاب که ببرم هدیه بدم به سرگروه یکی از درس های این ترمم که خیلی بهش زحمت داده بودیم. تو راه زنگ زدم به سرگروه و فهمیدم ساعت امتحانش اصلا به من نمیخوره، هنوز بیست دقیقه به شروع شدن امتحان مونده بود، همه ی نیمکت هایِ تو حیاط پر بود. رفتم کنار یه دختر تنها گفتم میتونم کنارتون بشیم؟ سرش رو با لبخند از روی جزوه ش آورد بالا و با مهربونی گفت : آخه چرا نشه؟
بغض تو گلوم جمع شد
من آن‌جا بودم. می‌توانستم از دیوارها رد شوم. میتوانستم از ساب آقای اوه هم تند تر حرکت کنم. می‌توانستم کله بکشم وسط داستان به گربه‌ی مظلوم کنار گاراژ خانه ی پیرمرد لبخند بزنم و به سگ بی ادب چکمه‌ی زمستانی، زبان درازی کنم. من آنجا بودم. درست میان صفحات کتابی که اسمش مردی به نام اوه بود و فردریک بکمن آن را نوشته بود. کتابی که در شناسنامه اش آمده از ادبیات سوئدی است و در مقدمه اش آورده شده که فردریک بکمن همسری ایرانی، به نام ندا ازدواج کرده است و
نسخه دوبله فارسی نیز افزوده شد
دانلود فیلم Ted 2012
امتیاز : 6.9 از 10
کیفیت : Bluray 1080p
ژانر : کمدی
کارگردان : Seth MacFarlane
ستارگان : Joel McHale, Mark Wahlberg, Mila Kunis, Seth MacFarlane
سال : 2012
کشور : آمریکا
سازندگان : Seth MacFarlane,Alec Sulkin,Wellesley Wild,Seth MacFarlane
مدت زمان : 1 ساعت و 46 دقیقه
در سال ۱۹۸۵ کودکی به نام جان بنت که کودکی تنهاست در شب کریسمس از خدا می‌ خواهد که عروسک خرسی بزرگش را که تد نام دارد زنده کند تادوست او شود. دعای او پذیرفته شده و فردا صبح عروسکش زنده می‌شود. سالها می
لبیک یاحسین
باد و باران در صحرای کربلا شورش کردند ، آسمان غرید ، ابرها خروشیدند و میدان جنگ با خون آغشته گشت . یاران امام حسین(ع) به شهادت رسیدند، امام وقتی دید که تنهاست گفت: آیا کسی است که مرا یاری دهد؟ جن و انس صف بستند و گفتند : لبیک حسین لبیک ، ملائکه فریاد برآوردند لبیک حسین لبیک . دریاها به تلاطم در آمدند و کوهها به لرزش در افتادند، زمین لرزید و جانداران و نباتات به تکاپو افتادند و همصدا فریاد زدند لبیک یا حسین.  اما امام نپذیرفت  و گفت: ای
دانلود فیلم Ted 2012 تد با دوبله فارسی

نام: تد Ted
امتیاز: IMDb 6.9/10
ژانر: کمدی | درام

نوع فیلم: سینمایی فیلم Ted 2012
محصول: آمریکا تد
کارگردان: مک فارلن
ستارگان: مارک والبرگ، میلا کونیس ، ست مک فارلن
سال تولید: 2012 میلادی
زبان: فارسی (دوبله فارسی)
مدت زمان : 138 دقیقه
داستان فیلم:
فیلم « تد »، در سال ۱۹۸۵ کودکی به نام جان بنت که کودکی تنهاست در شب
کریسمس از خدا می خواهد که عروسک خرسی بزرگش را که تد نام دارد زنده کند تا
دوست او شود. دعای او پذیرفته شده و فردا صب
بیخیال شده ام.
همه اش همین است.سیگار فلسفی میکشی و فکر های جنسی میکنی.فیلم های خوب میبینی و حرف های بد میزنی.همه اش همین شده.همه میخواهند دنیایشان را بزرگ تر کنند و جهان را بیشتر ببینند.ولی دنیا دیگر در دست آدم های اطرافم نیست.خسته شدم و دلم کمتر دیدن کسی را میخواهد.همه ضعیف اند و هر چیزی کوچکی بر همشان میزند.از همه ی زشتی ها دل میکنم.ساز دهنیم را برمیدارم و دوباره روی سردی دیوار اسفند اتاقم تکیه میدهم.هر شب همین جا مینشینم و دنیا را از پشت همین

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها